به نام خداوند مهربان
زمانی که آرزوی لاغر شدن را از طریق ورود به ذهن ناخودآگاه ابراز می کنید، تا زمانی که لاغر شوید وابسته به این است که از نظر شما لاغر شدن تا چه حد آسان و در دسترس باشد.
بدین معنی که اگر آرزوی لاغر شدن و تحقق آن برایتان عادی و طبیعی باشد، بی شک خیلی زودتر لاغر می شوید.
اگر احساس می کنید لاغر شدن سیری طبیعی و باورپذیر ندارد، بی تردید هرگز لاغر نخواهید شد.
مهم نیست چه میزان اضافه وزن دارید یا چند سال است درگیر چاقی هستید حتی اهمیت ندارد چند سال دارید یا از نظر وضعیت حرکتی در چه شرایطی هستید، اگر بتوانید این نگرش که (لاغر شدن امری ساده و طبیعی می باشد) را وارد ذهن ناخودآگاه خود کنید، تردید نداشته باشید نه تنها لاغر می شوید بلکه به تناسب اندام ایده آل می رسید.
هماهنگی احساس و منطق
اگر در حال خواندن این مطالب هستید بدین معنی است که نیروی درون شما به طبیعی بودن لاغر شدن ایمان دارد، اگر چنین نبود به این سایت یا این دوره هدایت نمی شدید.
بنابراین از نظر درونی به طبیعی بودن لاغر شدن ایمان دارید اما ناهماهنگی بین احساس و منطق شما که عقیده دارد چاقی ژنتیکی است، چاقی بخاطر کم تحرکی است، چاقی به خاطر مصرف مواد غذایی و …. است سبب شده است که با اینکه سالهاست برای لاغر شدن تلاش می کنید اما نتیجه مطلوب و دائمی کسب نکنید.
در روش لاغری با ذهن ایجاد هماهنگی بین احساس طبیعی بودن لاغر شدن با منطق غیرعادی بودن لاغر شدن رمز موفقیت و شگفتی ساز شدن است.
برای این منظور ابتدا لازم است درباره لاغر شدن خود فکر کنید، که با انجام تمرین پاسخ به پرسش های روزانه خودبخود به لاغر شدن فکر می کنیم.
سپس باید پای تخیلات را به مسیر لاغر شدن باز کنیم که از طریق تجسم شبانه و قبل از خواب لاغر شدن بر اساس تصویر انتخابی خود به شکل عالی این مرحله را انجام می دهیم.
بدین شکل ما احساس لاغر شدن را در خود گسترش می دهیم تا جایی که میزان احساس طبیعی بودن لاغر شدن بر منطق غیرطبیعی بودن لاغر شدن غلبه کند.
در این صورت تصاویر ذهنی چاقی که از گذشته به واسطه طبیعی بودن چاق شدن در ذهن ناخودآگاه خود ایجاد کرده ایم با تصاویر تناسب اندام که از طریق تجسم و پاسخ به پرسش ها ایجاد کرده ایم جایگزین شده و مغز برنامه چاقی جسم را متوقف کرده و در مقابل برنامه لاغری جسم را آغاز می کند.
اهمیت احساس لاغری
اگر خودتان احساس کنید که آرزوی لاغر شدن تان غیرطبیعی است، هرگز نمی توانید لاغرشدن را تجربه کنید.
مهم نیست چقدر تا کنون تلاش کرده اید یا بعد از این چند بار دیگر از طریق روش های مختلف برای لاغر شدن اقدام خواهید کرد، به یک دلیل ساده، شما هرگز لاغر نخواهید شد.
همه افراد چاق، احساس چاقی را درک و تجربه کرده اند. همه ما بارها احساس چاق تر شدن را تجربه کرده ایم و بعد از مدتی چاق تر شده ایم. پس واضح است که چاق تر شدن ما در گرو شکل گیری احساس چاقی در ذهن بوده است.
بنابراین برای لاغر شدن نیز باید قبل از اینکه از نظر جسمی لاغر شوید احساس لاغری را در ذهن خود ایجاد و گسترش دهید.
شاید تصور عموم این باشد که برای لاغر شدن باید میزان یا تنوع غذای مصرفی را تغییر داد اما واقعیت این است که برای لاغر شدن تنها باید احساس لاغری را جایگزین احساس چاقی در ذهن ناخودآگاه کنید.
به محض اینکه احساس لاغری وارد ذهن ناخودآگاه تان شود هر تغییر یا اصلاحی در رفتار، واکنش های و ترغیب های شما نیاز باشد به سادگی و خودبخودی ایجاد خواهد شد تا رفتار و اعمال شما هماهنگ با آرزوی تان شود.
بنابراین برای لاغر شدن فقط توجه خود را بر ایجاد احساس لاغری در ذهن ناخودآگاهتان متمرکز کنید.
تصویر تناسب اندام ایده آل خود را هر شب از طریق تجسم در معرض ورود به ذهن ناخوداگاه قرار دهید و هر روز از طریق پاسخ به پرسش های لاغری به رشد و گسترش احساس لاغری در منطق ذهنی بپردازید. به این ترتیب احساس لاغری را در وجود خود گسترش می دهید و تحقق رؤیای لاغری برای شما طبیعی خواهد شد.
طبیعی بودن لاغری
فایل صوتی را با دقت گوش کنید.
منتظر خواندن نوشته های شما هستم
همراه همشگی شما: رضا عطارروشن
زمانی که دیدگاه های ثبت شده در این جلسه به ۱۵۰ دیدگاه برسد جلسه بعدی قرار داده می شود.
امتیاز 4.62 از 63 رای
با دیگران به اشتراک بگذارید تا امتیاز بگیرید!
به به نام خدای خوب و نازنینم ان مع العسر یسرا همراه هر سختی آسان است هر وقت به سختی رسیدید فقط باید آسونیهاش رو ببینید،مسائل زندگی مثل یه سکه میمونه که دورو داره یه روش سختیه،یه روش هم آسانیه بستگی به دید شما داره،مثلا وقتی میخوای کارای خونه رو انجام بدی ،هم میتونی بازجر کشیدن کارهات رو انجام بدی وهم میتونی کاری کنی که همون کارها رو بالذت انجام بدی،کاری میخوای انجام بدی همونه ولی توهستی که تعیین میکنی سختش کنی وزجر بکشی ویانه لذت ببری،وزن کم کردن ورسیدن به تناسب فکری هم همینه،تو میتونی بازجر کشیدن ورژیم گرفتنو ورزش کردن وزنتو کم کنی ویانه،میتونی با یاد گرفتنِ یه روش راحت وزن کم کنی،اینجاما روش راحت رو یاد گرفتیم،فقط باید این رو یاد بگیریم که لاغری راحته وپیش خودمون تکرار کنیم ومثال بیاریم که راحته،من از بچگی این مشکل رو داشتم که خیلی تو انجام دادن کارهام سخت میگرفتم،مثلا اگه میخواستم ظرف بشورم ،برام یه غول بود،یه بار یادم نیست که چه کاری بود میخواستم انجام بدم،خیلی سختم بود،وانجامش نمیدادم،یه روز که خونه مادر شوهرم بودیم بحث همین کار شد ومادر شوهرم گفت ،اینکه کاری نداره ،خیلی راحته که،من اصلا همین جوری موندم،پیش خودم گفتم من با اینکه سواد دارم وجووونم این کار چقد برام سخته ولی مادر شوهرم که سواد نداره وبراش واقعا سخته ،خیلی راحت میدونه این کار رو،نه این که فکر کنید که الکی حرف میزنن،نه ،واقعا انجام هر کاری براشون اسونه ،چون این کار رو همیشه انجام میدن ومیگن خب اینکه کاری نداره،در واقع آدم عملگرایی هستن،چند وقته که منم همین جوری شدم وقتی میخوام کاری کنم وزورم میاد سریع این کلمه رو به کار میبرم،کاری نداره که،مثلا میخوام ظرف بشورم وخستم،پیش خودم میگم کاری نداره که،فقط ۵ دیقه میرم انجام میدم یه فقط میرم فلان جا رو تمیز میکنم ،اصلا خودمو خسته نمیکنم فقط چندتا ظرفو جابه جا میکنم،وقتی این قدر برا خودم ظرف شستن رو راحت میکنم،دیگه انگار یه مانعی از جلوی پام برداشته میشه وکارهام سریعتر وراحت تر انجام میشهتواین مسیرم همینطوری شدم وقتی نجوای ذهنی میاد سراغم ومیگه الان چند ساله توذاین مسیری پس چرا لاغر نشدی،این مسیر سخته،تو این قدر مشغله ذهنی داری ،نمیتونی با ذهنت لاغر بشی،اینایی رو که میبینی اینجان ودارن لاغر میشن فکرشون آزاده،تو نمیتونی،اونوقته که من میگم کاری نداره که لاغری باذهن فقط باید اصل نقطه سیری وگرسنگی رو رعایت کنی وبه هر مقداری که خوردی توجه نکنی ،همین،ومطمئن باشی وحرف های استاد رو ۱۰۰ در۱۰۰ قبول کنی وهیچ حرف دیگه ای رو قبول نکنی،اگه تا حالا نتیجه نگرفتی فقط به خاطر این بوده که حرف استاد رو باور نکرده بودیهرکی اومد هرچی گفت تو گوش کردی،یکی گفت قانون سلامتی تو بدو بدو رفتی،هر کی گفت رژیم کتو تو بدو بدو رفتی،هر کیگفت نون نخور بیا با بادومو کنجدو هر چیز دیگه بخور رفتی،هر کی گفت،بیا دمنوش بخور رفتی، وخلاصه واینستادی سر یه خونه،واز این شاخه به اون شاخه پریدی،دیروز رفتم گفتگو باشگفتی سازها رو دیدم توی هر سه تا ویدیو گفته شده بود که من حرفهای استاد رو به عنوان وحی منزل دونستم،ولی من چکار کردم،؟هیچی،باور نکردم،وپشیمونم،والان دیگه حرف هیچ کس رو باور نمیکنم وبه راحت بودن این مسیر ایمان دارم،وقتی بقیه به این راحتی لاغر شدن پس منم میشم،وهر وقت استاد چیزی رو میگن که من قبول ندارم ،دیگه نمیام باهاشون مخالفت کنم،سریع دهن منفی باف رو میبندم،بهش میگم ساکت شو استاده که داره درست میگه،این همه رو لاغر کرده،توداری چی میگی؟لاغری آسونترین کار دنیاست؟چرا؟چون راه وروش داره،دقیقا مثل اینه که یه آشپز حرفه ای که سالها کار کرده،میگه پختن یه قرمه سبزی عالی خیلی راحته،چرا میگه؟چون راه وروش پختن یه قورمه سبزی عالی رو بلده،
سوال ۱:متناسب بودن به من حس تونستن میده،حس قدرت میده حس میکنم منم اختیار زندگیم رو دارم،من میتونم زندگیم رو درست کنم،من میتونم خودم پازل قشنک زندگیم رو بچینم، بهم حس اعتماد به نفس میده،دیروز ویدیو شگفتی سازان رو که میدیم میگفتن چقد رو اعتماد به نفس من تاثیر گذاشته،که میتونم به راننده بگم از این مسیر برو،قبلا اینجوری نبودن،الان که فکرشو میکنم،من توخیلی از جاها ،پیش خیلی از آدما،دهنم بسته بوده،خیلی جاها حقم پایمال شده وعلتش فقط اعتماد به نفس پایین وعزت نفس پایینم بوده ،من در کنار لاغر شدن،عزت نفسم رو به دست میارم،یکی از چیزهایی که خیلی این وسط تاثیر داره خوندن وگوش دادن میثاق نامس،که هر روز مرهمی روی دردهای دل منه،انگار یه نفر وکیل منه وهمش داره این رو به دنیا میگه ،هر چی تو میثاقنامس،حق منه ،که نتونستم ازش استفاده کنم،چون چاق بودم،ودیگران ازش سو استفاده کردن،وچون هیچی نمیگفتم دیگران میگفتن فاطمه دل مهربونی داره،گذشت میکنه ،نه من گذشت نمیکردم،چون عزت نفس پایینی داشتم،از حق خودم دفاع نمیکردم اصلا حقی برا خودم قائل نمیشدم ،توخانواده خودم هم همین طور بودم،خودم اصلا برا خودم ارزشی قایل نمیشدم،اگه گوشت بود برا بقیه میزاشتم،بهترین میوه ها رو برا بقیه میزاشتم،نه اینکه نباشه ها،بود،من خودمو لایق بهترین چیزها نمیدونستم،سوال ۲:از چه تغیراتی در بدن خودت لذت میبری؟ازین که هر وقت میرم جلو آینه خودمو دوست دارم لذت میبرم،ازین که وقتی شونه میکنم موهامو خودمو دوست دارم لذت میبرم،من برای اولین بار تو سن ۴۴ سالگی چند روز پیش موهامو خرگوشی بستم،اینقدر بهم میومد،این قدر خندیدم،واشک حسرت توی چشمم اومد که ای دل غافل من زندگی نکردم،بعد که خودمو سیر دیدم ددیوانه بازی در آوردم ،خودمو جمعو جور کردمو رفتم مغازه، ازین که وقتی میرم جلو آینه یه نمه غبغبم رفته تو خوشحالمسوال ۳:چه باز خوردی از اطرافیان دریافت کردی؟یکی از مشتریا گفت لاغر تر شدی،حدودا یک ماهم نیم بود نیومده بود مغازم،فکر کرد چون اوتمیل میخورم یا گرمی جات دارم لاغر میشمسوال ۴:چه تغیری در رفتار وافکر جدیدت میبینی؟نمیدونم چرا،ولی تمایل عجیبی پیدا کردم به خوردن نون،شاید به خاطر این باشه که مشتریا که حرف میزنن،همش مثال میزنن که فلانی لاغره،همش داره میخوره،تمام غذاهاشم میگه تا با نون نخورم سیر نمیشم،شاید به خاطر اون باشه،چون من یه عمر نون وبرنج رو عامل چاقیم میدونستم یه مطلب دیگه ای هم که برام پیش اومده اینه که هر وقت با غذا ماست میخورم ،قشنگ احساس سیری میکنم ،زود تر سیر میشم،ولی اگر سالاد بخورم ویا سبزی خوردن بیشتر غذا میخورم ودیر تر احساس سیری رو میفهمم،نکته دیگه ای که تو رفتارام اومده اینه که من وقتی گرسنه میشم کمتر دوست دارم میوه بخورم بیشتر میلم به غذا میره یعنی دوست دارم به محض گرسنگی غذا بخورم چون هر وقت میوه میخورم احساس گرسنگی شدید بهم دست میده،لطفا بگید عملم درسته یا نهسوال ۵:تا میتونم تو سایت باشم،تو گروه باشم،هرچه تو این فضا باشم آروم تر وامیدوارترم
به نام خدای خوب ونازنینم،چند وقت بود توی اینستا پستهایی برام میومد از سقوط کابین آسانسور،ومن برا بچه هام میفرستادم که مواظب باشید هر وقت میخواید برید تو آسانسور کابین آسانسور خالی نباشه،اول خودتون رو ببینید تو آینه وبرید داخل آسانسور،امروز رفتم آزمایشگاه ،سوار آسانسور شدن،گفتم خب اول خودمو ببینم تو آیینه،دیدم ووارد شدم در که بسته شد بین طبقات برق رفت برا ۵ ثانیه واومد چنان طپش قلبی گرفتم که نگو،رفتم فیش آزمایش رو دادم واومدم دوباره سوار آسانسور شدم،فک کنم اتصالی داشت،برق رفتو اومد ،در آسانسور دوسه بار بازو بسته شد،منم گفتم،بنده خدا این نشونس ،این میخواد سقوط کنه،از بس تو فکرش بودی،در آسانسور باز موند منم فرار کردم،اومدم بیرون ورفتم از پله اومدم پایین،این یه درس بود برام که توجهم به مسایل چجوری اونها رو به زندگیم دعوت میکنه،ویاد تمرین های سایت افتادم،که توجه به چاقی،چاقی رو به زندکیم آورده،وتوجه به لاغری ،لاغری رو به زندکیم میاره،بعد اومدم مغازه،یه مشتری اومد گفت خانم شما آویشنو گل گربه میخرید؟خودم رفتم صحرا آوردم،نگاش کردم یه خانم با قد نسبتا بلند بود کاملا متناسب،جوری از کار کردن وصحرا رفتن حرف میزد که شور وشوق رو توچشماش میدیدم،گفتم صحرا رفتن شخته؟گفت نه،من خیلی دوست دارم،من برا باغ های مردم هم میرم،آلو میچینم،خیلی باصفاس،خیلی کیف میده،الانم فصل گردو چینی هست،میخوایم بریم گردو بچینیم،چقد دلم خواست منم متناسب بودم،منم از کار کردن ورفتن به طبیعت لذت میبردم،نذاشتم حسم بد بشه،تودلم گفتم عیب نداره،حالا دیگه شروع شده تغییرات منم،اشکال نداره،منم لاغر میشم،زانو دردام خوب میشه،انشالله دیگه بهار منم میرم طبیعت،شاید برا زمستون بتونم برم پیست اسکی،فقط نذاشتم احساسم بد بشه وخودمو با اون خانم همراه دیدم قبلنا تو این طور بحثا گیر میکردم،حالم بد میشد خودمو ناتوان میدیدم،احساس میکردم گیر کردم تو این بدن ،انگار زندانی این کالبد بود ولی امروز خودمو امیدوار دیدم،ومصمم تر شدم که بیشتر بچسبم به دورم،این آموزش ها گنجن،من باید بیشتر قدرشونو بدونم،خدایا ممنونم بابت این جایی که هستم ممنونم به خاطر این حالو هوایی که دارم شکرت
سلام سحر خانم عزیزم،ممنون که جواب دادین،من کلا زیاد ضعف میرم،بعد از خوردن میوه هم غش میکنم،یه چیزی رو تازه بهش پی بردم،این که،چند روزی هست که وقتی موقع غذا خوردن میشه من میگم پیش خودم که من فعلا سیرم،تا گشنم نشه نمیخورم،مثلا ساعت ۱۲ هست ومن تازه چایی با دوتا تیکه ویفر خورده بودم،وپیش خودم گفتم که خب من که گشنم نیست،الان که پسرم اومد باهاش ناهار نمیخورم وصبر میکنم هر وقت گشنم شد اونوقت میخورم،دقیقا وقتی این فکرها رو میکنم چنان گرسنم میشه که انگار دوروز هست چیزی نخوردم،من حتی ده دقیقه بهد از خوردن غذا هم همین جوری میشم گشنم نیست چون سیر خوردم،ولی ضعف میکنم انگار یه عالمه قره قوروت خورده باشی یا یه عالمه رب انار ترش خورده باشی
به نام خدای خوب ونازنینم، باعرض سلام خدمت دوستان گرامی،تجربه دیروزم رو میخوام تعریف کنم،من توی یکی از شهرستانهای اصفهان زندگی میکنم منطقه سردسیری هستیم،وتوی منطقه ما گرمیجات خیلی استفاده میشه،دیروز یکی از همسایه ها اومد مغازه وازم خواست براش قوتو گرمیجات درست کنم،وبعد گفت که مغزیجاتم بگیرم ببرم قاطیش کنم ،من تو ذهنم زنگ خورد ،گفتم یا ابلضل این هم گرمی با مغزیجات چه شود؟دوسه تا مشتری دیگه هم بودن وشروع کردن از خوردن نخوردن حرف زدن،این خانم خیلی خوش اندام هستن،شروع کرد از خوردن هر روز روغن حیوانی با نون به همراه چایی شیرین گفت،ما هممون حالمون بد شد گفتیم کی اینارو باهم میخوره وقسم خورد که ما همیشه کارمونه،اگه مرغو گوشت نداشته باشیم طوری نیست ولی باید روغن گل داشته باشیم،وشاکی بود که بچه هاش اینقدر می خورن،گفتم خب بزار بخورن من یه عمره حسرت به دلم که روغن حیوانی بخورم،گفت نه دیگه ،آخه اینو میخورن دیگه گشنشون نمیشه دیگه غذا نمیخورن،من گفتم اگه من بخورم روغن گل،سرم درد میگیره ،گفت نه،مگه چقدر میمالم رونون؟ یه ذره که مزه بگیره، تا چند ساعت سیرم،اینجا بود که یاد حرفای استاد افتادم که گفتن متناسبا به اندازه میخورن،اصلا فکر چاقیشون نیستن ،ووقتی سیر هستن هیچ غذایی رو نمیخورن،دیروز که اون خانم همسایه تعریف میکرد یه مقدار دوباره مثل گذشته منفی باف شروع کرد حس حسرت خوردن رو به من بده،که سریع خودمو جمعو جور کردم وگفتم نه،من الان دارم یاد میگیرم چجوری باید زندگی کنم ،من قول دادم که به افراد متناسب توجه کنم،بعد این خانم که در همسایگی من مغازه فروش لوازم خانگی داره،شروع کرد از اینکه چجوری به روحیش میرسه تعریف کرد گفت،وقتی بچه ها میرن مدرسه من آهنگ میزارم میرقصو ۷تا۸ البته شبا تمام کارامو میکنم واز اینکه سعی میکنه از زندگی لذت ببره گفت،واصلا با کسی کاری نداره وتمام سعیش اینه که فقط با خودش زندگی کنه،وبا دوستاش بگرده چون وقتی با دوست هستی دیگه کسی از غمو غصه حرف نمیزنه،امروز داشتم فایل دوره ورود به سرزمین لاغر ها رو گوش میدادم،فایل زندگی کنید بود،چقدر قشنک استاد همینارو میگفتن این فایل جزئ فایلهایی شد که باید هر روز گوش کنم،ممنونم استاد بابت این همه لطفی که دارید واینجا به جز لاغر شدن برادرانه بهمون خوب زندگی کردن رو یاد میدید
به نام خدای خوب ونازنینم،متناسب بودن چه حس قشنگی داره،حس امیدواری داره،امروز داشتم فایل چرا چاق شدم چرا لاغر نمیشم رو گوش میدادم،واقعا توی اون لحظه چقدر حس امیدواری کردم،چقدر خیالم راحت شد،یه لحظه توی ذهنم اومد که دیرو زود داره ولی سوختو سوز نداره،واقعا هم همین طور هست،بستگی به این داره که شما چقدر ایمان داشته باشید،وچقدر قبول داشته باشید این مسی رو،بستگی داره به این که شما چقدر آموزش ها رو به عمل تبدیل میکنید،امکان نداره نتیجه نگیرید،چرا؟چون این همه آدم نتیجه گرفتن،پس باید روی این راه تمرکز لیزری بزارم،وهر جوری شده بیشتر وقت خالی کنم وبیشتر ویس ها رو گوش کنم،خدا رو شکر میکنم که خیلی بیشتر از گذشته درک میکنم وبیشتر آموزش ها رو میفهمم
به نام خدای خوب ونازنینم،لاغری چه حسی داره؟ حس خوشحالی،حس امیدواری داره حس اینکه بلخره برامنم میشه،بلخره برامنم شد،همیشه شعبون،یه بارم رمضون،همیشه سختی ونشدن،یه بارم راحتی وشدن،
خدا رو شکر واکنش اطرافیان داره میاد امروز همسرن گفت لاغر شدیا،ومن انگار دنیا رو بهم دادن وخوشحالترینم تغیرات منم شروع شده،فقط باید حواسم باشه ،عجله نکنم ولیز نخورم
سلام واقعا لاغری آسانترین کار دنیاست،این که فرمودین نباید سوال کنیم چجوری۵۰ کیلو رو کم کنم چون ذهن سریع جواب میده تو نمیتونی،درسته فقط باید عجله نکنیم ودر مسیر باشیم،ممنون از کامنت پر محتواتون
فاطمه جان سلام،چقدر کامنت محکم ومنطقی بود،یعنی یه جواب محکمه پسند بود ،کامنتتون رو سیو میکنم جزو علاقه مندیهام تا همیشه داشته باشمش،واقعا ارزش چندین بار خوندن رو داره،ممنونم از کامنتی که گذاشتید
سلام لیلا جان ،واقعا امکان پذیره چون استاد تمام شرایطی رو که یه آدم میتونه برا چاقی داشته باشه رو داشتن والان تونستن از همین مسیر لاغر بشن وبه تناسب برسن،فقط باید به شدنش امیدوار باشیم ،نه به نشدنش،تا لیز نخوریم
سلام سحر خانم عزیز چقدر کامنتتون زیبا ودلنشین بود،یکی از آرزوهای من اینه که یه خونه خوب با امکانات خوب بخرم،ازین به بعد توی تجسم هام وخواسته هام همیشه یاد داستان شما میافتم،وبرای ذهن خودم امکان پذیر میکنم وعادیسازی میکنم،وبهش میگم چون سحر خانم رسیده به خواستش پس منم میتونم برسم،ممنون از کامنت قشنگتون
به نام و نازنینم چقدر قشنگ بود جوابتون به این سوال که میدونید من چرا مطمئنم که به اون اندام ایده آل مورد نظر میرسم چقدر دلنشین بود جوابتون من هم به این امیدواری رسیدم که به اندام ایده آل حتی به زندگی ایده آلم میرسم چون من در مسیر لاغری هستم هر روز آگاهی مربوط به لاغری را کسب میکنم اون را عمل میکنم ذهنم پر شده از افکار فرمولهای لاغری و تناسب و اون فرمولهای اشتباه چاقی دارن روز به روز کمرنگتر میشن ممنون از کامنت قشنگتون
سلام بله دقیقا همین طوره که شما فرمودین،ماهروقت رفتیم باشگاه یه آدم خوش هیکل مربیمون بود که هی دم میزد از اراده داشتن،اون خانم یا همیشه متناسب بود یا یه زمان کوتاهی مثلا تو بارداری چند کیلویی اضاف کرده بود واون رو هم بعد از زایمان کم کرده بود اون خانم فقط یه فرمول اشتباه داشت که تو بارداری چاق شده بود مثل ما نبود که این همه باور های چاق داشتیم،خدا رو شکر میکنم که خدا مارو هدایت کرد