حساس بد داشتن یکی از مهمترین موانع خوشبختی در دنیا و آخرت است.
سالهای زیادی از عمرم با سختی و رنج سپری شد و احساس بد داشتن عادت هر روز من در زندگی شده بود.
عادت داشتم درباره حال بدم با دیگران صحبت کنم یا به عبارتی برای دیگران درد و دل کنم و گفتگو کردن با دوستانم درباره مسائل و مشکلاتی که احساس بد را در من تشدید میکرد از سرگرمیها و تفریحات من شده بود.
احساس خوب، اتفاقات خوب
از زمانی که به لطف خدا با قوانین جهان هستی آشنا شدم برای اولین بار بود که به اهمیت داشتن احساس خوب پی بردم.
در کتابها و سخنرانیهای زیادی درباره احساس خوب داشتن صحبت شده بود و همگی بر این موضوع تاکید داشتند که:
احساس خوب برابر است با اتفاقات خوب
نکته ای که مدتها برای من مبهم بود این بود که چگونه احساس خوب داشته باشم تا بتوانم اتفاقات خوب را تجربه کنم.
من یاد گرفته بودم که برای احساس خوب داشتن باید اتفاقات خوب در زندگی من وجود داشته باشد و چون اتفاق چندان خوبی در زندگی من رخ نمیداد نمیتوانستم احساس خوبی از زندگی کردن داشته باشم.
اتفاقات خوب زندگی من دورهمیهای شبانه با دوستانم بود که معمولا گفتگوهای انگیزه بخش و امیدوار کنندهای بین ما رد و بدل نمیشد.
اتفاقات خوب زندگی من مهمانی یا جشن عروسی آشنایان بود که در سال شاید یکی دوبار اتفاق میافتاد و در حد چند ساعت باعث ایجاد احساس خوب در من میشد.
اتفاقات خوب زندگی من به اندازه ای نبود که به شکل پایدار بتواند احساس مرا خوب کند و به همین دلیل وقتی برای اولین بار شنیدم که احساس خوب برابر است با اتفاقات خوب نمیتوانستم درک کنم این عبارت چه معنی و مفهومیدارد.
هرچه بیشتر به این عبارت فکر میکردم سوالات بیشتری در ذهنم ایجاد میشد.
چگونه احساس خوب میتواند باعث رخ دادن اتفاقات خوب شود؟
چگونه باید احساس خوب داشته باشم؟
اصلا معنی احساس خوب داشتن چیست؟
سوالات متفاوتی پیرامون احساس خوب داشتن در ذهنم شکل میگرفت و برای هیچ کدام پاسخی نداشتم.
آنچه در ذهن من و شاید همه دوستانی که این نوشته را میخوانند به عنوان فرمولهای ذهنی ثبت شده باشد این است که:
- اتفاق خوب باعث ایجاد احساس خوب میشود.
- اتفاق بد باعث ایجاد احساس بد میشود.
- من در رخ دادن اتفاق خوب یا بد نقشی ندارم.
- من به خاطر حرفها و رفتارهای اطرافیانم احساسم بد میشود.
- من نمیتوانم تعیین کنم اتفاق خوب یا بد برای من رخ دهد.
- من در زندگی شانس ندارم و هرچی بلاست سر من میآید.
این قبیل فرمولهای ذهنی به شکل بی شمار در ذهن من و همه انسانها وجود دارد.
به همین دلیل فرمول جدید احساس خوب برابر است با اتفاقات خوب که تازه با آن مواجه شده بودم اصلا برای من قابل درک نبود.
درباره احساس خوب داشتن
بارها خوانده بودم که احساس خوب باعث رخ دادن اتفاقات خوب میشود اما در هیچ متنی نخوانده بودم که چگونه باید احساس خوب داشته باشم؟
چطور باید بدون رخ دادن اتفاق خوب احساس خوب داشت؟
چگونه قبل از رخ دادن اتفاق خوب من احساس خوبی داشته باشم.
از کودکی هزارن بار به من گفته شده بود خوب نیست شاد باشی، گناه دارد بلند بخندی، گناه دارد آهنگ شاد گوش کنی، خوب نیست خوشحال باشی چون بعد از هر خنده ای گریه و بعد از هر خوشحالی ناراحتی و غصه است.
الان چگونه باید در سن میانسالی با کوله باری از شنیدهها و آموختهها درباره بد و گناه بودن شادی و احساس خوب من به احساس خوب میرسیدم تا اتفاقات خوب در زندگی من رخ دهد.
راز چگونه احساس خوب داشتن
مدتها به دنبال کشف این راز بودم که چگونه باید احساس خوب داشته باشم؟
کتابهای زیادی مطالعه کردم و صحبتهای اساتید زیادی را گوش دادم.
بعد از همه جستجوها به قرآن رسیدم و پاسخ سوال ” چگونه به احساس خوب برسم ” را در قرآن پیدا کردم.
- توجه نکردن به اتفاقات ناراحت کننده
- توجه کردن به نعمتهایی که در زندگی دارم
البته پاسخ سوال من به این شکل واضح در یک یا چند آیه ذکر نشده است بلکه مفهومیکه من از خواندن آیات قرآن درک کردم را به این شکل برای خودم مشخص کردم.
بارها در قرآن از عبارت “غمگین مباش” استفاده شده است. در آیات متعدد و به شکلهای مختلف.
همچنین از عبارت “توجه کردن” به شکلهای مختلف در آیات متعدد استفاده شده است.
علاوه براین خداوند تاکید کرده است که هرآنچه از خدا به شما میرسد همه خیر و خوبی است و هر بلایی به سر شما میآید بخاطر اعمال خودتان است.
با ترکیب موضوعات مختلف در قرآن به این نتیجه رسیدم که داشتن احساس خوب حالت طبیعی ما انسانها است مگر اینکه خودمان باعث ایجاد احساس بد داشتن شویم.
سپس متوجه شدم عامل احساس بد داشتن در ما توجه کردن به اتفاقاتی است که احساس بد در ما ایجاد میکند.
یعنی در بسیاری از موارد ما احساس بد نداریم اما با توجه کردن به موضوعاتی که خوشایند نیست ناراحت میشویم و و منجر به احساس بد داشتن در ما می شود، ناآگاهانه با تکرار توجه کردن به اتفاقات بد احساس بد دائمیرا در خود ایجاد میکنیم.
همانطور که احساس خوب باعث اتفاقات خوب میشود، احساس بد داشتن باعث اتفاقات بد میشود.
به مرور سعی کردم به موضوعات ناراحت کننده که عامل احساس بد داشتن و ایحاد حالت یاس و ناامیدی در من می شود توجه نکنم.
بعد از مدتی احساس کردم حالت روحی من بهتر شده است، امیدوارتر شده بودم، احساس آرامش بیشتری داشتم، خواب راحت تری داشتم، عصبانیتهای من کمتر شده بود، نسبت به حرفهای دیگران کمتر از قبل واکنش میدادم و درباره موضوعات ناراحت کننده با دیگران بسیار کمتر از قبل صحبت میکردم.
با توجه به این تغییرات که سبب شده بود زندگی بهتری داشته باشم اشتیاق و انگیزه من برای ادامه دادن این مسیر که توجه نکردن به موضوعات ناراحت کننده بود بیشتر شد.
من به این نتیجه رسیدم که:
برای داشتن احساس خوب نیاز نیست کار خاصی انجام داد فقط کافی است یه سری کارها را انجام نداد.
با پیدا کردن سرنخ چگونه احساس خوب داشتن، سعی کردم عادتهایی که باعث احساس بد داشتن در خودم میشود را پیدا کنم و آنها را اصلاح کنم.
مهمترین عاملی که منجر به احساس بد داشتن من می شد، شنیدن اخبار و توجه به اتفاقاتی بود که برای دیگران رخ میداد.
به همین دلیل تصمیم گرفتم هچگونه خبری را دنبال نکنم و در عمل کردن به این تصمیم بسیار موفق بودم.
همچنین متوجه شدم دیدن کلیپهایی که اتفاقات بدی که برای دیگران رخ داده است را نمایش میدهد یا دنبال کردن موضوعاتی که در جامعه و مخصوصا شبکههای مجازی مطرح میشود به شدت در تشدید احساس بد داشتن من تاثیرگذار است.
بنابراین تصمیم گرفتم به اتفاقات زندگی دیگران اهمیت ندهم و فقط به آنچه در زندگی خودم دارم و باعث خوشحالی و لذت من از زندگی میشود توجه کنم.
بعد از مدتی شرایط احساسی من به شکل عالی بهبود پیدا کرد و از آن آدم غمگین، بی حوصله، عصبانی و … به آدمیشاد، آرام، باحوصله و … تبدیل شدم و به مرور تمام جنبههای زندگی من دستخوش تغییرات اساسی شد.
و تازه متوجه شدم که چگونه احساس خوب میتواند باعث بروز اتفاقات خوب شود.
نتیجه احساس بد داشتن
احساس بد داشتن، تجربهای است که همه ما در طول زندگی خود آن را تجربه میکنیم. این احساسات میتوانند از ناراحتیهای کوچک تا افسردگیهای شدید متغیر باشد.
تأثیرات احساس بد بر زندگی
احساس بد میتواند تأثیرات مخربی بر زندگی ما داشته باشد، از جمله:
کاهش عملکرد: احساس بد داشتن میتواند بر تمرکز، حافظه و توانایی تصمیمگیری تأثیر گذاشته و عملکرد ما را در کار، تحصیل و روابط کاهش دهد.
اختلال در روابط: احساس بد داشتن میتواند باعث شود که ما از دیگران فاصله بگیریم و روابطمان را تحت تأثیر قرار دهیم.
مشکلات جسمی: احساس بد داشتن میتواند باعث بروز مشکلات جسمی مانند سردرد، مشکلات گوارشی، اختلالات خواب و … شود.
افزایش خطر ابتلا به بیماری: تحقیقات نشان دادهاند که احساس بد داشتن میتواند خطر ابتلا به بیماریهای قلبی، دیابت و برخی از انواع سرطان را افزایش دهد
من به این نتیجه رسیدم روزهایی که ناآگاهانه احساس خودم را به دلایل مختلف و متعدد بد میکردم، انتظار من از زندگی، سختی و رنج بود و به همین دلیل ناخودآگاه منتظر اتفاقات بد بودم، اتفاقاتی مشابه آنچه دربارهاش میشنیدم یا از طریق کلیپهای تصویری میدیدم.
با اندکی توجه به انتظارات خود از زندگی متوجه خواهید شد که به هر موضوعی برای چند روز توجه کنید به طور ناخودآگاه منتظر رخ دادن آن اتفاق در زندگی خود خواهید بود و نشانه این انتظار،ایجاد ترس و نگرانی از وقوع آن حادثه است.
به عنوان مثال اگر شما چند بار به طریق مختلف کلیپها سرقت از دیگران را مشاهده کنید یا درباره مورد سرقت قرار گرفتن دیگران بشنوید و یا صحبت کنید، پس از چند روز نگرانی و استرس در شما به شکل مراقبت بیشتر از اموال یا اطرافیانتان ایجاد میشود.
بیشتر سعی میکنید مراقب خود و اطرافیانتا باشید.
بیشتر به دیگران توصیههای ایمنی را گوشزد میکنید که مبادا مورد سرقت قرار بگیرند.
این رفتار شما ناشی از توجه شما به اخبار و کلیپهای سرقت است.
این مثال در جنبههای مختلف زندگی صدق میکند و اکنون شما میتوانید به راحتی منشاء رفتارهای خودتان را پیدا کنید.
توجه نکردن به اتفاقات بد و ناراحت کننده ای که برای دیگران رخ داده است به اندازه ای مهم و تاثیرگذار است که خداوند در آیه ۱۵۵ تا ۱۵۷ سوره بقره به این موضوع مهم اشاره کرده است.
اهمیت موضوع احساس بد داشتن و تاثیر آن در زندگی سبب شد تا آگاهی که باعث تغییر نگرش، رهایی از افکار منفی و در نهایت زندگی من شد و برداشتی که از توصیه خداوند در قرآن داشته ام و باعث تغییر اساسی در زندگی من شد را با شما دوستان خوبم به اشتراک بگذارم.
منتظر خواندن نوشته های شما هستم
همراه همشگی شما: رضا عطارروشن
امتیاز 4.53 از 76 رای
با دیگران به اشتراک بگذارید تا امتیاز بگیرید!
سلام وقت بخیر
۳سال پیش که اطلاعاتی از قوانین جهان هستی نداشتم ،خودم یه پایه انتشار خبرهای بد بودم ،از روزنامه فقط قسمت حوادثشو میخوندم،اگر مطلبی،بنری تو دنیای مجازی میدیدم که در مورد خیانت ،حال بد،آشفتگی بود سیو میکردم که اگر برای خودم پیش بیاد سریع پروفایلش کنم وبعد از یه مدتی میدیدم پیش اومد واون عکس یا نوشته رو جای پروفایلم میذاشتم وانگار میخواستم ثابت کنم که دنیا جای نامن وبدیه
وقتی وارد دوره های ذهنی شدم تازه متوجه شدم چه بلایی سر ذهنم وخودم اوردم ،همیشه از خواب که بیدار میشدم با یه نگرانی بیدار میشدم وتا شب همش یا غمگین بودم یا گاهی خوشحال بودم ،همش دنبال اضطرابه بودم ،با اتفاقات همزادپنداری داشتم وخودمو جای اون طرف میذاشتم وبا خودم میگفتم باید ناراحت بشی وگرنه جهان واسه خودتم میذاره ،اگر ناراحت نشی داری به جهان ثابت میکنی که حالا وقت منم میرسه واون اتفاق واسه منم رخ میده،همین الانم که دارم مینویسم منفی بافم میگه حالا اگه برای خودت پیش بیاد که خیلی ناراحت میشی
واین جنگ درونی منم داشتم وهنوزم کم وبیش دارم ولی بعد از دانستن اینکه اگر تو مدار ناراحتی باشم از اون جنس اتفاقاتو جذب میکنم و تمرین وتکرار داشتم ودارم ،تونستم عملکرد بهتری داشته باشم،اخبار که کلا حذف کردم مگر از اطرافیانم بشنوم،tv که اصلا نکاه نمیکنم،با افراد منفی هم صحبت نمیشم،برای گوش وچشم خودم ارزش قائل هستم که آشغال واردشون نشه،سریع از اتفاقات بد میگذرم و جواب های منطقی به ذهنم میدم و بهش میگم من اگر بخوام برای همه دلسوزی کنم که باید هر ثانیه برای یه اتفاق گریه کنم،متاسفانه از این جنس ناخواسته ها هم که زیاد اطرافمون داریم ،پس من باید مراقب خودم،وجودم،روح و روان خودم باشم،دوستم خیلی دلسوز همه هست ومرتب حالش بد میشه ومیگه آخه ما آدمیم باید حواسمون به همه باشه و با من میجنگه که تو دل سنگی ،منم بهش توجه نمیکنم و کار خودمو انجام میدم ،نمیگم کار آسونیه ،بخوایی تو جمع اینهمه انرژی های منفی باشی ولی مراقب افکارت باشی ولی من دارم تلاش خودمو میکنم وجالبه همه بهم میگن واقعیت جامعه تو بپذیر سرتو زیر برف نکن ،نمیدونن که هر کسی میتونه واقعیت جدایی با کیفیتی که خودش میخواد برای خودش بسازه و فکر میکنن فقط یک واقعیت هست ،البته من کاری با بقیه ندارم ،اونا میتونن تو عقاید خودشون باشن ،من خودم تک نفره دارم این مسیرو میرم،جالبه تو خانواده ما فقط من تو این مسیرم ،اوایل اطرافیانم باهام مخالفت میکردن ،بهم میگفتن تو توهم زدی ،منم بهشون توجه نکردم و الان مرتب میان از من اطلاعات میخوان،ازم فایل برای گوش دادن میخوان ،ازم کتاب برای خوندن میخوان
برای داشتن زندگی متفاوت باید راه متفاوتو رفت اگر از مسیر همیشگی بریم که مقصد همیشگیو میبینیم
توضیحاتتون عالی وکاملا آموزش دیده است
خوشحالم که در جمع انسان های آگاه هستم
سلام
من تا ۳سال پیش تمام وقت در کنار خواهرم بودم ،از صبحانه با هم بودیم وبیرون وگردش وخودم به زور میوردمش خونه خودم ولی از زمانیکه روی قوانین وذهن کار کردم خودبخود خواهرم از مسیر زندگیم کنار رفت ،الان چند وقت یکبار همدیگه رو میبینیم زیاد حتی هم صحبت هم نمیشیم چونکه نقطه مشترک صحبتی هم نداریم اون مورد علاقه هاشو من نمیپسندم اونم منو قبول نداره وفکر میکنه توهم زدم ،قبلا مرتب تو مسائلش بودم ولی الان فقط نگاه میکنم وبی توجهم چونکه اگر بخوام خودمو درگیرشون کنم شبانه روز باید حالم بد باشه ،من فقط مسئول خودم هستم ،تمام عمرمو برای دیگران زندگی کردم که مبادا ازم دلگیر نشن،تاییدشونو میخواستم،عزت نفسم پایبن بود،فکر میکردم اگر بهشون سرویس ندم تنهام میذارن ،میترسیدم،اقتدار نداشتم ،قوی نبودم ،ولی الان دارم روی ضعف هام کار میکنم،دارم یاد میگیرم فقط وفقط خودم مهم هستم،اگر اینو واقعی بپذیرم جهان هم برای من اتفاقاتیو رقم میزنه که بهم ثابت کنه فقط من مهم هستم،جهان یک آینه است اگر با لباس سیاه بیاییم جلوش لباس سفید نشون نمیده که ،سیاهو نشون میده،اگر احترام،زندگی خوب،شادی،سلامتی میخواییم اول باید خودمونو دوست داشته باشیم ،جهان بقیه شو هماهنگ میکنه
منکه میدونم توجه بر ناراحتی ،ناراحتی بیشتر بوجود میاره ،حالا این ناراحتی مال من باشه یا دیگران،فرقی نداره ،پس فقط مراقب کانون توجه خودمون باشیم ،هر کی در هر موقعیتی هست سر جای درستشه ،دنبال مقصر نگردیم ،بنطر من هر کی نون باورهاشو میخوره ،اگر سفارش همبرگر میدن انتظار پیتزارو نمیتونن داشته باشن
سلام
اطرافیان ما حق دارن هر جوری دوست دارن زندگی کنن،مادر من هم هر روز سریال های ترکی جم با صدای بلند میبینه ولی من کاری باهاش ندارم ،۹۰درصد زمان ها توی اتاق خودم هستم یا توی تراس دارم فایل گوش میدم ،جاهاییکه دوست ندارم آلودگی های صوتیو بشنوم هندزفری میذارم ،اوایل میجنگیدم باهاشون ولی به مرور یاد گرفتم به عقاید دیگران احترام بذارم حالا اون عقاید به نفعشون هست یا نه به خودشون مربوطه ،من مراقب خودم هستم ،تو خونه ما بیشتر اوقات حرف همه خواهرا،اطرافیان ،هست ،مدام از مشکلاتشون صحبت میکنن ،قبلا منم تو اون جمع ها بودم ومرتب حالم بد میشد و بعد از دانستن این اطلاعات ،از جمعشون زیر پوستی خارج شدم،این روزا وقتی مادرم داره با غم چیزیو تعریف میکنه توجه نمیکنم ،انتظار داره تو مسائل وغم خواهرم خودکشی کنم ولی منکه نباید تاوان اشتباهات دیگرانو بدم ،این مسائل با انرژی بدش مرتب تو خونه ما هست و من مطمئنم زمانیکه هم مدار خانواده م نباشم جهان منو ازشون جدا میکنه وخیلی دوست دارم این اتفاق بیفته وبتونم مستقل زندگی مورد علاقمو داشته باشم ،در هر صورت ما مسئول تمام اتفاقاتی هستیم که در زندگی شاهدش هستیم ،بهتره راه صحیحو بریم بقیه کارهارو جهان انجام میده