کاهش وزن مهمترین دغدغه ذهنی افرادی است که اضافه وزن دارند. آنها برای لاغر شدن از روش های مختلف استفاده کرده اند اما نتیجه مطلوب بدست نیاورده اند.
دلیل کم نشدن وزن آنها مقاومت جسمشان در برابر لاغر شدن نیست بلکه مقاومت های ذهنی مانع اصلی لاغر نشدن آنهاست.
دغدغه ذهنی افراد چاق
نکته جالب توجه درباره افراد چاقی که نگران کاهش وزن خود هستند این است که آنها برای افزایش وزن نیز دغدغه های زیادی دارند.
بخشی از ذهن آنان مملو از افکاری است که ترس از چاق تر شدن را ایجاد میکند و بخش دیگر ذهن مملو از افکاری است که ترس از لاغر نشدن را ترویج می کند.
نکته مهم در تقابل این دو نوع ترس این است که:
۱- ترس از چاق شدن نه تنها مانع چاق تر شدن نمی شود بلکه روند آن را تسریع می کند.
۲- ترس از لاغر نشدن نه تنها باعث آسان تر شدن لاغر شدن نمی شود بلکه مانعی بزرگ برای کاهش وزن است.
ترس از چاق تر شدن و ترس از لاغر نشدن به ظاهر باید مشابه و یکسان باشند اما دلیل تفاوت در تاثیرگذاری آنها در وضعیت جسمانی فردی که مبتلا به اضافه وزن است، مجموعه ای از فرمول ها و گغتگوهای ذهنی است که فرد همواره با خود حمل کرده و در ذهن خود آنها را مرور می کند.
ترس از چاق شدن
ترس از چاق یا چاق تر شدن ریشه در افکاری دارد که چاق شدن را برای ما منطقی کرده است.
افکاری مانند چاقی من ارثی است، چاقی من به دلیل پایین بودن سوخت و ساز بدن من است، چاقی من به دلیل مصرف دارو و … است و بسیاری افکار دیگر که همه باعث تقویت ترس از چاق تر شدن می شوند.
همچنین ترس از لاغر نشدن ریشه در افکاری مانند کاهش وزن کار بسیار سختی است، کاهش وزن باعث خرابی صورت و شل شدن پوست بدن من می شود و بسیاری فرمول های ذهنی دیگر است که هر کدام مانعی برای کاهش وزن می باشد.
فرمول های ذهنی به خودی خود تاثیری بر چاق تر شدن یا مانع کاهش وزن ندارند اما از طریق تاثیر بر مرور افکار و واکنش های فرد انتظار چاق تر شدن و لاغر نشدن را ایجاد می کنند.
در واقع فرمول های ذهنی از طریق مرور شدن تبدیل به انتظار در فرد می شوند و از آنجا که ذهن افراد چاق مملو از فرمول هایی است که چاقی را برای آنها منطقی کرده است بنابراین همیشه انتظار ترس از چاق تر شدن را در ذهن خود مرور می کنند و از طرفی از آنجا که بارها از رژیم های غذایی و روش های مختلف برای لاغری استفاده کرده و نتیجه نگرفته اند بنابراین انتظار لاغر نشدن نیز در ذهن آنها ایجاد می شود.
هر انتظاری در ذهن خود از زندگی و شرایط خود داشته باشید به واقعیت زندگی شما تبدیل می شود و آن را تجربه خواهید کرد.
بنابراین انتظار چاق تر شدن در نهایت منجر به تجربه چاق تر شدن به شکل واقعی خواهد شد و انتظار لاغر نشدن منجر به تجربه واقعی تلاش کردن برای لاغری اما نتیجه نگرفتن می شود.
روش های کاهش وزن
همه ما راه های زیادی برای لاغری را امتحان کرده ایم. اما بیشتر آنها باعث گرسنگی و عدم رضایتمان از خوردن میشد و به همین دلیل بیشتر از چند روز نمیتوانستیم طبق برنامه غذایی کاهش وزن خود ادامه دهیم.
تصور کنید که هر کاری برای لاغر شدن انجام دادهاید؛ اما نتیجه برایتان رضایت بخش نبوده است.
بسیازی از افرادی که اضافه وزن دارند حداقل یک بار برای کاهش وزن تلاش کرده اند اما نتیجه مطلوب کسب نکرده اند و
تلاشهای مستمر برای لاغر شدن و نتیجه نگرفتن سبب شده که سوالات زیادی درباره عدم کاهش وزن در ذهن ما ایجاد شود.
- من که ورزش می کنم، پس چرا لاغر نمیشوم؟
- من که رژیم می گیرم، پس چرا کاهش وزن مناسب و ثابتی ندارم؟
- من که همیشه نیمی از غذایم را نمی خورم، پس چرا لاغر نمی شوم؟
در حقیقت اینها سؤالاتی است که تقریبا همه افرادی که برای کاهش وزن تلاش می کنند، از خود می پرسند و دائم به دنبال راه های کاهش وزن هستند.
از آنجایی که همیشه تلاش های ما برای کاهش وزن تغییر در پارامترهای بیرونی مثل میزان غذا، میزان تحرک، مصرف دارو و … بوده است همیشه برای کشف چرایی لاغر نشدن به دنبال عوامل بیرونی بوده ایم مثل اینکه سوخت و ساز بدن من پایین است یا من به دلیل مزاج سرد بدنم نمی توانم لاغر شوم.
کاهش وزن با تغییر پارامتر های بیرونی روش صحیح و ماندگاری برای لاغر شدن و از آن مهمتر لاغر ماندن نیست.
همه ما می دانیم برای چاق شدن ما به این شکل تلاش نکرده و سختی نکشیده ایم ولی برای کاهش وزن سختی و رنج زیادی متحمل شده ایم.
لاغر شدن سخت، چاق شدن آسان
تفاوت راحت بودن چاق شدن و سخت بودن لاغر شدن برای افرادی که اضافه وزن دارند این است که آنها قبل از اینکه اضافه وزن را در جسم خود تجربه کنند، فرمول های چاقی و تصاویر ذهنی چاق از خود را در ذهنشان ایجاد کرده اند و به همین دلیل خیلی راحت و بدون رنج و سختی به وزن و سایزی که در ذهن خود شکل داده اند رسیده اند.
در واقع قبل از شروع روند چاق شدن با ایجاد فرمول های چاق کننده و تشکیل تصاویر ذهنی چاق، ترموستات ذهنی خود را برای چاقی روی عدد وزنی بالاتر تنظیم کرده و سپس جسم به سمت آن وزن حرکت خود را آغاز کرده و پس از مدتی در وزن و سایزی که در ذهن خود تنظیم کرده اند رسیده اند.
توضیحات کامل و کاربری درباره نقش ترموستات ذهنی در میزان چاقی و چگونگی تغییر آن برای کاهش وزن بدون تحمل سختی و رنج را در دوره آموزشی ورود به سرزمین لاغرها به طور کامل توضیح داده شده است.
اما همین افراد زمانی که تصمیم به کاهش وزن می گیرند بدون آگاهی و توجه به نقش ذهن در لاغر شدن تمام تمرکز و تلاش خود را برای تغییر پارامترهای بیرونی به کار می گیرند و از آنجایی که جسم ما تحت فرمان و کنترل مغز ما می باشد از طریق تغییر پارامترهای بیرونی نمی توان به کاهش وزن جسمی دست پیدا کرد.
برای چاقی با ذهن موانع ذهی نداریم چون قبل از چاق شدن فرمول ها و نقشه چاقی در ذهن ما ترسیم شده است. اما برای لاغر شدن به دلیل نداشتن آگاهی از نحوه عملکرد ذهن در کاهش وزن با موانع بسیاری مواجه هستیم که در فایل آموزشی این بخش برخی از موانع مهم کاهش وزن را برای دوستانی که عاشق لاغر شدن و تجربه زندگی جدیدی را دارند به اشتراک گذاشته ام.
اطمینان دارم استفاده و درک محتوای ارائه شده به شما کمک می کند تا به شکل بهتری در مسیر لاغری با ذهن حرکت کرده و نتایج عالی کسب کنید.
✍️ تمرین آموزشی 📖
برای انجام عالی تمرین جلسه آموزشی کاهش وزن با اصلاح موانع ذهنی توصیه می شود ابتدا توضیحات نوشتاری آموزشی را با دقت مطالعه کنید، سپس ویدیوی آموزشی را با تمرکز تماشا کنید و بعد از آن به سوالات مطرح شده در بخش نظرات به صورت شرح انشایی پاسخ دهید.
- نگرش شما درباره کاهش وزن چیست؟ آن را آسان می دانید یا سخت؟! شرح دهید.
- نگرش شما درباره کاهش وزن از چه طریق در ذهن شما ایجاد شده است؟ چه میزان تحت تاثیر اطلاعات دریافتی قرار گرفته اید.
- نگرش شما درباره ترس از چاق تر شدن چیست و آیا ترس مانع چاق تر شدن شما شده است؟! شرح دهید.
- نگرش شما درباره لاغر نشدن چیست؟ چقدر این ترس را در خود مشاهده می کنید.
- قبل از آشنایی با تناسب فکری نگرش شما درباره کاهش وزن و لاغر شدن چگونه بود، چقدر امید به لاغر شدن داشتید؟!
- بعد از استفاده از آموزش های لاغری با ذهن چه تغییری در نگرش و عملکرد شما برای لاغر شدن ایجاد شده است؟
- از محتوای ویدیوی آموزشی برای خود تمرین ایجاد کرده و در بخش نظرات تمرینی که باید انجام دهید را بنویسید.
منتظر خواندن نوشته های شما هستم
همراه همشگی شما: رضا عطارروشن
امتیاز 4.28 از 39 رای
با دیگران به اشتراک بگذارید تا امتیاز بگیرید!
آفرین خانم توسلی عزیز با اینهمه موفقیتی که در این راه بدست آوردی ،موفقیت برای ماست که متفاوت تلاش وفکر وعمل میکنیم ⚘از خوندن تجربیاتتون لذت بردم و برای خودم باور پذیر تر شد که لاغر شدن فقط وفقط از طریق تغییر ذهن امکان پذیر خواهد بود
روز ۱۰۱تکرار
سلام دوستان واستاد عطارروشن
به چه نکته جالبی در این مقاله اشاره شده،اینکه باورهای ما تفکیک شدن ،تعدادیشون برای ترس از چاق تر نشدن های ماست و تعدادیشون برای لاغرنشدن هاست ،تا حالا بهش فکر نکرده بودم
پارسال که از این متد خبر نداشتم و مرتب بدنبال لاغری سریع برای دوستم سرچ میکردم چونکه اوضاع چاقی ایشون بدتر از من بود و پناه برده بودم به مسیرهای طب گیاهی ،از یک متخصص گیاه شناسی که خیلی هم معروف بود شنیدم که نهار برای بدن مضره و برای لاغر شدن نهارو حذف کنید ،به پیشنهاد اون متخصص چند ماهی دوستم نهار نمیخورد ،هیچ اتفاق لاغری که براش رخ نداد هیچ تازه عصبی هم شده بود، یا شنیده بودم خانم ها چون طبعشون سرده باید فقط خوراکی های گرم بخورن تا لاغر بشن و مدتی رو آورده بودم به گرمی جات،یعنی برای لاغری چه راه ها که رفتم وامتحان کردم😄البته الان که به راهکار درست حسابی رسیدم میخندم،اون زمان ها اشگ میریختم
اینکه ترموستات ذهنی ما روی عدد خاصی ثابت شده که کاملا صحیحیه ،موضوعی که برای من پیش اومد ،حرف های متخصصین تغذیه است که چقدر میتونه باورسازی کنه ،من اولین رژیم خودمو سال ۱۳۷۵ بعد از اولین زایمانم بصورت تخصصی در کنار یه متخصص شروع کردم،از وزن ۹۵ کیلو من رسیدم به ۷۰ کیلو ،طبق کالری رژیم داشتم،بسرعت هم وزن کم میکردم چونکه شنیده بودم وزن کم کردن در سنین پایین تر بسیار سریعتره ،من دوست داشتم به ۶۵ برسم ولی اون متخصص به من گفت تو استخون بندیت درشته و از این پایین تر نمیری ،منم پذیرفتم و همیشه در رژیم ها انتظار پایین تر از ۷۰ کیلورو نداشتم ،فقط ۱بار به ۶۷ رسیدم اونم با قرص های متنوع لاغری که میخوردم،برای همین اون باور هنوزم تو ذهن من هست که من تا حدی بیشتر لاغر نمیشم و دوست دارم این باورو بشکنم تو ذهنم
فایل های صبحگاهی دوره پیشرفته هم عالیه استاد
منکه موقع صبحانه فایل صبحگاهی گوش میدم حالم خوب میشه وسر حال میشم
تنها راه لاغر شدن ،لاغری با ذهنه ،دیگه ما همگی تمام راه های ممکن رو رفتیم ،اول باید ذهنمون تغییر کنه وبعد رفتارهای ما عوض میشه ونتایج متفاوت میشه
گام ۸۸ ،، کاهش وزن با اصلاح موانع ذهنی ،، سلام وقت بخیر ،،، کاهش وزن مهمترین دغدغه ذهنی افرادی است که اضافه وزن دارند ، کاملا با این جمله موافقم ، کار از دغدغه گذشته بود ،این آخریا برای من شکل یه مسئله بدون راه حل بود، مسئله ای که ۹۵ درصد فکر منو اشغال کرده بود و هر چقدر بیشتر غرقش میشدم ناراحتر بودم و زمانیکه چندین کیلو کم میکردم تازه ترس جدید شروع میشد که نکنه دوباره چاق بشم و این اتفاق رخ میداد ،با سختی بصورت موقت لاغر میشدم و بسرعت تمام وزن رفته برمیگشت ،حالا که فکرشو میکنم ،من چندین بار ۳۰ کیلو کم کردم ،اونهمه چربی از بدنم خارج میشد و بسرعت تمامشون برمیگشت ، یعنی کارخونه ساخت چربی بدن من انقدر سرعت داشت، در واقع دستورات مغزی من به اون شکل عمل میکرده 😒 همه چیز برمیگرده به محتویات ذهنی که منجر به گفتگوهای درونی میشه ، محتویات ذهن چاق ،مدام گفتگوهای منفی در ما تولید میکرده ، از جلوی آینه رد میشدیم ،یدفعه میگفت ،وای انگار چاقتر شدی ،یا تو هم که اصلا لاغر نمیشی ، میخواستی چیزی بخوری، میگفت ،برنج چرب میخوری ؟ شب میگفت ،دیگه دیر وقته چیزی نخور ،گرسنه بمونی بهتر از چاق شدن بیشتره ، میخواستی مهمونی بری میگفت ،حالا اونجا خوراکی های متنوع زیادی هست ،نخوری ها ، که چاق میشی ووووو ،، افکاری که سالها مارو در موقعیت های ناخوب قرار داد ، ما باور کرده بودیم که دلایل بیرونی مقصر چاقی ما هستن و محکوم به چاقی هستیم ، بر اثر لاغر شدن های غیراستاندارد ،بدن از حالت های طبیعی خودش خارج میشد ، پوست آویزون میشد ،صورت زرد میشد ،دور چشم ها کبود میشد ، عوارضش بیشتر از منافعش بود ، یادمه چندین سال پیش که رژیمی بر اساس گروه خونی داشتم که کنارش قرص های چربی سوز هم میخوردم و باید همراهش ورزش هم میکردم ،تقریبا ۱۲ کیلو در ۸ ماه لاغر شدم ، انقدر زشت لاغر شده بودم که دختر دایی م تو عروسی خواهرزاده م منو دید گفت مواد میزنی ؟ انقدر بهم ریختی 😒 صورتم سوراخ های ریز میزد و بشدت زرد و بی حالو و بد رنگ شده بود ،لاغر شدن بدنم چروکیده و زشت بود ، از همون زمان از لاغر شدن بیشتر ترسیدم ،اون زمان به وزن ۶۷ رسیدم ولی بدنم و خودمو نابود کرده بودم ،شاید برای داشتن همون خاطره ناراحت کننده است که میترسم مجدد ۶۷ کیلو بشم ،۶۷ کیلو شدن برای من مساویست با بدن چروکیده ،زشت ،بدرنگ و بی حال ، بلخره تاثیر گذاشته روی ذهنیات من ،برم یکمی فکر کنم روی این موضوع 🤔 تازه بعد از اونهمه سختی ،با رها کردن قرص و رژیم ،بسرعت اون وزن برگشت بسمت بالای ۷۷ کیلو ،،،منکه بشخصه انقدر مسیرهای زیادی برای لاغر شدن رفتم که واسه خودم یه پا متخصص تغذیه شده بودم ،برای دیگران هم نسخه مینوشتم ، میتونستم ساعتها در وصف رژیم صحبت کنم با تمام جزئیات ،، و همیشه این سئوال برام پیش میومد که منکه ورزش میکنم چرا لاغر نمیشم و تازه تو بهترین حالتش رو مرز ۷۰ و چند کیلو بودم ،یعنی با اونهمه تجهیزات رژیمی من ۱۰ کیلو هم اضافه داشتم و دلمم خوش بود که لاغر شدم و هیچ وقت خودمو محق وزن طبیعی خودم نمیدونستم ،هیچ وقت به ۶۵ کیلو فکر نمیکردم ،اگر فکر میکردم ، یه چیزی در درونم میگفت ،بسه دیگه ،انقدر پرو نشو ، دیگه چی ،میخوایی ۶۵ کیلو هم بشی ،! ،بسه ،بسه ،همینکه ۹۰ کیلو نشدی خدارو شکر کن 🥴 آخه چرا خودمو تو اون وزن قبول نداشتم ؟ منکه همش تو رژیم بودم پس چرا؟ همه همینو بهم میگفتن ،چرا با اینهمه رژیم و ورزش لاغر نمیشی؟ شاید کلک میزنی و یواشکی چیزهایی میخوری ؟ مادرم که مدام بهم میگفت ،نه ،اگر نخوری که باید لاغر بشی حتما چیزی میخوری ووو و جالبه الان که تو این مسیرها نیستم و توجهم به اونجاهای قبلی نیست ،دیگه خبری هم از حرف های دیگران نیست ،،،در واقع از قبل تصویر منه چاق در من بوده ،فرمول های چاقی بودن ،فقط در مسیر زندگیم ،دونه دونه اجرا شدن ، مثل مین که وقتی بهش نزدیک بشی منفجر میشه ،،، دستگاه کامپیوتر مغز من روی وزن بالا تنظیم شده بوده ، من هر چقدر تلاش میکردم که وزنمو پایین بیارم ،فایده ای نداشته ،بمحض رها کردن رژیم ها ،تنظیمات قبلی من شروع به فعالیت میکردن و منو برمیگردوندن به موقعیت قبلیم ،،،،، با دیدن بعضی از کارتون هاییکه ما در کودکی دیدیم برنامه ریزی شدیم برای عجله کردن ،مثلا تو کارتون سیندرلا ،اون چوب جادویی که به سیندرلا زده میشد بسرعت برق ،لباسهاش تغییر میکرد ،یا غول چراغ جادو رو میدیدم که همه چیز با یه اجی مجی عوض میشد ،پس برنامه عجله و به سرعت رسیدن ،در ذهن ما برنامه ریزی شده ، تو لاغر شدن که فقط بدنبال راه هایی بودیم که سر تاریخ مشخصی لاغر بشیم وگرنه اون رژیمو بدرد نخور میدونستیم ،یادمه وقتی ۲۱ ساله بودم و میخواستم یه عروسی برم و لباسم برام تنگ شده بود ، یه رژیم ۱۵ روزه گرفتم که فقط نهار نصفه سینه مرغ آبپز بدون نون و برنج میخوردم ، ۸ کیلو تو ۱۵ روز کم کردم ،کلی هم خوشحال بودم و وقتی رژیمو رها کردم ۸ کیلو بسرعت برگشت ،انگار سالها در حال باد کردن خودمون بودیم ،اگر فیلمو تند کنن ،چقدر خنده دار میشدیم، مدام ،باد میشدیم ،خالی میشدیم😄 چقدر خوبه که هر روز به خودمون تاکید کنیم که جسم ما فابریکی باید سلامت باشه ،باید متناسب باشه چونکه سالها ما برعکسشو شنیدیم ، سالها از الگوهامون در مورد دردهای جسمشون شنیدیم،در مورد دردهای زندگیشون شنیدیم ، منکه بشخصه باورهای خوبی در مورد زندگی نداشتم بدلیل گفتن های مکرر مادرم و اطرافیانش ،از همه چیز بد شنیدم ،از آدم ها،از شرایط،از پول،از عشق،از رابطه ،از خیانت،از دردسر،از غم،از شکست،از قربانی بودن ووووو که اگر بخوام بنویسم خیلی طولانی میشه ،تمام اون شنیده ها ،سالهای زندگی مارو رقم زدن ،مخصوصا اینکه ما چقدر اون حرف هارو پذیرفتیم مهمه ، نتایج ما در هر قسمت از زندگیمون نشان دهنده عقاید ما هستند ، اگر بمن گفته بودن تو باید لاغر باشی و این طبیعی نیست که چاق باشی که الان من متناسب بودم ،اگر مدام حرف از سلامتی زده بودن که الان وضعیتم بهتر بود ،که خدارو شکر با آشنا شدنم با مطالب ذهنی ،رشد بسیار زیادی در باورسازی های سلامتیم ،ثروت و روابطم داشتم و اجازه نمیدم هر کسی محتویات ذهنیشو در من تزریق کنه و آگاهانه مراقب خودم هستم ،،منم عاشق این جمله طلایی هستم که ***وقتی برنامه ریزی ذهنت عوض بشه چه بخواییم چه نخواییم لاغر میشیم ،ثروتمندتر میشیم،سلامت میشیم*** وقتی محتویات ذهنمون تغییر میکنه بسمت لاغر شدن ، یعنی موانع شناسایی و برطرف شدن ، پس بدن میره بسمت تناسب بیشتر ، در واقع ما مشاوره اعظمی در درونمون داریم که اون به ما میگه چی خوبه ،چی بده و مسیرهای مارو تعیین میکنه و گفتگوهای درونی ما تنظیم شده همون مشاوره درون ماست ، وقتی فرمول ها تغییر میکنن ،گفتمان اون مشاور هم تغییر میکنه ،فرمان ها و مشاوره هاشم متفاوت میشه ، میره به مسیرهای مورد علاقه ما ،که تو اون مسیرها ،هر آنچه ما نیاز داشته باشیم هست ، تناسب هست،سلامتی هست ،پول هست ،روابط هست ، هر چقدر ما کارهای بیرونی انجام بدیم ولی باورمون ناسالم باشه به جایی نمیرسیم ،همونطور که مدام در رژیم های مختلف بودیم ،در شغلهای متنوع رفتیم ،در رابطه های زیاد قرار گرفتیم ولی بی فایده بود ،اشکال در ذهنیت های ما بود ،،، مثلا زمان هاییکه رفتیم و به یک کلاهبردار اعتماد کردیم که سختی نکشیدیم با پاهای خودمون با خوشحالی رفتیم و همه پولو تقدیمش کردیم ، وقتی چاق شدیم که دردی نکشیدیم با لذت چاقتر شدیم ، تو هر کاری که رفتیم و یه آسیبی به خودمون زدیم که رنجی نبردیم ،همشونو به آسونی انجام دادیم ،خب وقتی هم که ذهنیت هامون ساخته بشه ، به همون شکل کارهای ما راحتر به سرانجام میرسه ، بدون اینکه ما متوجه بشیم ،میریم در مسیر راه جدیدمون که مسیر موفقیته ،،،اگر همین مسئله رو بفهمیم و درک کنیم که البته درک کردنش مهمه ، میتونیم به جایگاه های بالاتری برسیم ،،،تو آموزش های ذهنی ،نباید عجله کرد ، تا چندین ماه که مطالب برامون ناآشناست ،تا بیاد مطالب بره تو ذهن ،یه زمانی طول میکشه ،بعد تازه با قرار دادن گوش و چشم و حواس با مطالب جدید و تکرار و تکرار ،انگار فیلترهای مغز تازه باز میشن ،با بودن بیشتر ،مدارها آرام آرام تغییر میکنن و ما به پله های بعدی هدایت میشیم و ما به اندازه باورهامون اون مطالبو میشنویم ،درک ما به مرور بهتر میشه ، انگار با هر بار بودن در مسیر ،لایه هایی از جلوی چشمان ما کنار میره ،بعد از اون ،موقعیت ها و شرایطو ،یجور دیگه ای میبینیم ،درک میکنیم که شاید بقیه متوجهش نشن و این راه ادامه داره ،، پس بهتره دنبال اشکال کار خودمون نباشیم ،فقط ادامه بدیم و بریم ،دیروز داشتم با خودم فکر میکردم ، به خودم گفتم ببین فریده اگر تو چند ماه پیش که دوره هات تموم شده بودن و منفی بافت بشدت اذیتت میکرد ،اگر ازش تاثیر میگرفتی ونا امید میشدی و رها میکردی و میگفتی ،خب دیگه دوره هام تمام شدن ،منم که سایزم به حد نرمالی رسیده دیگه ول کنیم بریم دنبال زندگیمون ، چه اتفاقی میفتاد ؟ اولا که تمام این راهی که رفته بودی خراب میشد چونکه هنوز مسیرهای محکم لاغری در تو ساخته نشده بود،با اون حجم از ناامیدی و افکار منفی هم که آخرش مشخص بود که به ناکجا آباد میرسیدی ، ولی موندی و ریشه یابی کردی درونیاتت رو ، دلیل حال بد خودتو پیدا کردی و این پیدا کردن برای من ۸ ماه طول کشید ،یعنی من از مهر پارسال درونیاتم بهم ریخته بود و ترسیده بودم از اتمام دوره هام و مدام رفته بودم تو ترس ،مسائل جانبی زیادی هم در زندگیم داشتم که مزید بر علت شده بودن و نمیذاشتن حال من نرمال بره جلو ،، منم خودمو رها نکردم ،بدون اینکه راه حلی داشته باشم فقط ادامه دادم ،تا تقریبا ۱ ماهه پیش که قفل های ذهنی من یکی یکی باز شدن و کدهای بیشماری در ذهنم ،شناسایی شد ، اگر رها کرده بودم که به این درک از درونم نمیرسیدم ، من سالها بخاطر چاقیم جنگیده بودم ،خسته بودم از نرسیدن هام ،باید اینجا همه چیز درست میشد ، باید به دونه دونه زخم های درونیم دسترسی پیدا میکردم ،درمانشون میکردم و میومدم بیرون و تازه راهشو یاد گرفتم ،در هر فایلی که گوش میدم یا میخونم و مینویسم از خودم میپرسم ،این فایل ، این آگاهی داره به تو چی میگه ؟ چی ازت میخواد؟ چیو باید در خودت اصلاح کنی؟ و پاسخ ها گفته میشه و من لذت میبرم از این قدرت درونیم 😊 پس اگر ادامه بدیم خودمون به اشکالات خودمون پی میبریم ،،، بنظر من تمام دوره ها و آگاهی ها مکمل همدیگه هستند ،من به عنوان هنرجویی که همه دوره هارو استفاده کردم و الان هم اینجا هستم، هر کدوم از فایلها ،قسمتی از ذهنیت های قدیم مارو در هم میشکنه، نقضشون میکنه و قسمتی از ذهنیت های جدید مارو میسازه ،انگار در این دوره ها داریم ،آجر به آجر یک ساختمانو میچینیم روی هم ، ولی در دوره پیشرفته ،تمام اون ترس هاییکه از خوردن غذا و خوراکی ها داشتیمو به یدفعه فرو میریزه ،انگار اونهمه اطلاعاتی که در دوره مقدماتی و پاکسازی کسب کرده بودیمو جمع بندی میکنه و ذهنیت هامونو دگرگون میکنه ،، ،،، الان که کلاس رقص و انعطافم تموم شد و بعد از ۲ ساعت فعالیت بدنی کششی سنگین، داشتیم با دوستم برمیگشتیم خونه ، دوستم پیشنهاد داد بریم نوتلا بار ،منم خیلی علاقه زیادی ندارم ،شاید سالی ۱ بار برم ،بیشتر دیزاینشونو دوست دارم ،ولی قبول کردم و رفتیم یدونه وافل با بستنی و توت فرنگیشو سفارش دادم و با لذت خوردم ،به دوستم گفتم قبلا چقدر از این حرکت میترسیدم،بعد از ورزش تا ۲ ساعت فقط آب میخوردم ،اگر کسی چیزی میخورد دعواش میکردم ، تازه شیرینی جات که خط قرمز من بودن و سالهای طولانی اصلا نمیخوردم ،داشتم با لذت میخوردم ،با خودم فکر کردم ،که ببین فریده چقدر تغییر کردی ، الان یجور دیگه ای زندگی میکنی ،مثل آدم های رلکس متناسب که اگر هم دلشون وافل نوتلا خواست میخورن ،بدون اینکه بترسن ، تازه حالمم بد نشد ،کلی به خودم و گفتگوهای جدیدم افتخار کردم و متوجه شدم داره شخصیت و هویت من عوض میشه ،منه همیشه ترسان و نالان گذشته ،تبدیل شده به یک فرد جدید که به خودش حق زندگی کردن میده ،به خودش احترام میذاره ،آگاهانه زندگی میکنه حتی بهتر از آدم های متناسب ،چونکه تو ذهنیت های آدم های متناسب هم گاهی ترس هایی میبینی ،مثلا اون هفته برای یکی از بچه های کلاس یه اتفاق خوبی افتاده بود ،بچه ها هی بهش گفتن ،باید شیرینی بدی ، گفت باشه شیرینی میگیرم ،من بهش گفتم لطفا شیرینی خامه ای باشه ، یدفعه همین دوستم گفت وای نه چاق میشیم ،با اینکه خودش بسیار متناسبه و شاید کمبود وزن هم داشته باشه ،در واقع بعضی از باورسازی ها نسبت به خوراکی ها ، باورهای جمعی شده و یجورایی ترس تو وجود آدم ها هست ،،،،، ۱۰۰ درصد میدونم ،ایندفعه که وارد دوره مقدماتی و حتی پیشرفته برای تکرار مجدد میشم ،مطالبو یجور دیگه میفهمم ،میدونم کد های بیشماری منتظر هستند که در من باز بشن و مسیر منو روشنتر و راحتر کنن ،،،، اون زمانها که مدام بدنبال یه راهی برای لاغر شدن بودم و یک کانالی از دکترای طب گیاهیو در تلگرام دنبال میکردم و مطالبشو نگاه میکردم و تا حدودی انجام میدادم ،اون دکتر میگفتن که خانم ها طبعشون سرده و باید مدام گرمی جات بخورن تا لاغر بشن و آقایون هم اصلا نهار نخورن ،دوستم شروع کرد به نهار نخوردن و من گرمی خوردن ،تا ۱ ماهی ادامه دادیم و هر دو خسته شدیم ،نهار نخوردن که برای من حتی فکرش هم فاجعه بود ، انقدر از ابنجور کارهای گیاهی انجام دادم و بعدا متوجه میشدم فقط بازیچه دست متدهای آدم ها و متخصصینی شدم که در حال تست کردن روش هاشون هستن ،منکه نتیجه نگرفتم ، چند سال پیش یه بسته ۵۰ تایی دم نوش گیاهی از یکی از دوستانم گرفتم که از مالزی وارد میکرد ، چند تا بسته شو خوردم ، ،انقدر دستگاه گوارش منو مختل کرده بود که ادامه ندادم و انداختمش دور ،، یا چند سال پیش یه فیلم از یه دکتر هندی دیدم که چندین تا پودر گیاه های مختلفو قاطی میکرد و میگفت قبل از صبحانه نهار شام بخورید ،یه نمونه نمک سیاه هم گفته بود که بگیریم و خیلی هم نایاب و گرون بود ،سنگ آب گرم های طبیعی بود که بوی وحشتناک گوگرد میداد،وقتی میخواستم بخورم ،دماغمو میگرفتم و انقدر اوق میزدم ولی چندین ماه میخوردم ،انقدر بد بو بود که مجبور بودم بیرون از ساختمونمون نگهداریش کنم 😶 آخه این چه کارهایی بوده که من انجام میدادم🥴چه بلاهایی که سر خودم نیوردم ،برای همین الان دارم با گوشت و پوستو استخونم لذت میبرم ،اونجوری زندگی میکنم که دلم میخواد 😊 یکی از اساتیدم در مورد باورهای مالی میگن ، که آخه کائنات ،خدا و جهان ،کی گفتن که محل پول در آوردن فقط تو اداره ها،شرکت ها،کارخونه ها و محل کارهاست ؟ کجا نوشته شده اگر پول میخوایید باید برید یجای خاص ، ما با افکارمون مناطق پول در آوردنو منوط کردیم به جاهای خاص ، پول باید هر جایی من هستم باشه ، ما باور کردیم که نفس کشیدن به این راحتی حق ماست ولی باور نکردیم پول در آوردن هم مثل نفس کشیدنه ، ما باور کردیم خداوند به ما نفس کشیدن داده ولی باور نکردیم پول هم داده ، ما هر چیزیو دوست داشتیم باور کردیم ، ما هر چیزیو باور کردیم انتخابشم کردیم ، و متاسفانه پولو انتخاب نکردیم ،پول داشتن برای ما سخت و رویا شد ولی فقر و ناتوانی عادی شد ، برای همین سالها بدنبال سلامتی و ثروت هستیم ،چونکه میدونیم حق ما نیست ،اگر بتونیم همونجوری که نفس کشیدنمو باور کردیم ثروت رو هم باور کنیم ،ثروتم خواهیم دید ، منتها انقدر افکار ما زنگ زده است که نیاز داره خوب زنگ زدایی بشه تا تازه به قدرت خودمون آگاه بشیم ،که حتی شنیدن و درک کردن همین گفته ها هم قدرت درک کردن میخواد ،البته اگر ذهن جان اجازه بدن و فیلتر نکنن ،،،امروز مربی مون داشت ارشادمون میکرد که آفرین بچه ها ممارست داشته باشید ببینید تا الان چقدر تغییر داشتید ،تازه بدنتون داره منعطفتر میشه ،منم بهشون گفتم ،تکرار مادر موفقیت هاست ،کلی بچه ها خوششون اومد ،الان که استاد میگن تکرار داشته باشیم ،دقت کردم دیدم من هنوز ۱ سال نشده که میرم انعطاف ، تازه ما هر هفته ۱ جلسه تمرین میکنیم ، ولی بدن من براحتی به هر جهتی حرکت میکنه ، امروز تو یه تمرینی که راحتم نیست پیشونی من به زمین رسید که قبلا نرسیده بود، تقریبا تا یه مدت کوتاه دیگه ما میتونیم ۱۸۰ بزنیم ،روسی بزنیم و اینها فقط با تمرین و تکرار بوجود اومده ، امروز حین تمرین وقتیکه به بدنم فشار زیادی میومد و چونکه ماسک هم داریم و تنفسم سختره ، وقتی غر غرویه وجودم میخواست غر بزنه ،بهش گفتم ساکت شو ،برای داشتن بدن نرم و منعطف، من باید این تمریناتو انجام بدم ،نمیمیری که ،پس انجام بده ،برای تمرینات رقصت مکمله و راهی نداری جز انجام دادن و بعد از چند دقیقه دیدم صدای غرغروی درونم خاموش شد ،در اصل ذهن دوست نداره انرژی برای کارهای جدید آزاد کنه ، همین زبان انگلیسیمو که مجدد شروع کردم به دوره کردن ، هر وقت میخوام فایلی بذارم و گوش کنم و تکرار کنم ،غرغروی درونم میگه ،حالا که نمیتونی سفرهای خارجی بری ،ولش کن ،هر وقتم که مهاجرت کردی اونجا تو محیط ،تمام آموزشات یادت میاد ،ولی من باز هم بهش توجه نمیکنم و همین الان بعد از اتمام کامنتم میخوام برم درس ۷ زبانمو گوش کنم 😊 از زمانیکه دوره هارو شروع کردم و کانون توجه خودمو از روی چاقیم برداشتم و بیشتر به خود متناسبم توجه میکنم و نوع نگاهم به خودم تغییر کرد،یعنی کمتر خودمو سرزنش کردم ،مقایسه نکردم ،تحقیر و تخریب نکردم ،با خودم گفتگوهای زیبا داشتم ،خودم رو هر روز ده ها بار بوسیدم و به خودم گفتم که فریده بهت افتخار میکنم ،فریده تو همونی هستی که از پایین ترین نقطه ذهنی به جایگاه بهتری رسیدی ، تو همونی هستی که مسئولیت خودتو پذیرفتی ، تو همونی هستی که ۱۸۰ درجه تغییر کردی ووووو با انجام یک عالمه تمرینات متفاوت ، یواش یواش عکس العمل های جهان نسبت بمن تغییر کرد و هر روز نوازش های زیادیو از جهان دریافت میکنم ،مربی م بهم احترام ویژه ای میذاره و مرتب بهم میگه که بهم افتخار میکنه ،چهره مثبت و پرانرژی کلاسمون من هستم و هر روز از همه طرف داره بمن محبت میشه ،دیگه کسی از چاقی من نگفته و نمیگه چونکه من توجهمو از روی جسمم و نازیبایی هاش برداشتم و جهان هم که مثل آینه عمل میکنه ،توجهشو از روی جسم من برداشته و گذاشته روی زیبایی های درونی من ،اگر میخواییم دیگران نگاه جذابتری به ما داشته باشن ،اولین قدم اینه که ، خودمون باید نگاه جذابی به خودمون داشته باشیم ،،،**بنظر من اونیکه که بخواد کاریو انجام بده راهشو پیدا میکنه اونیکه نخواد ،بهانه هاشو پیدا میکنه** و بدونیم که انجام بدیم انجام میشه 😊