0

چاقی یک روش زندگی است

laghri
اندازه متن

همه افرادی که اضافه وزن دارند، چاق شدن را یاد گرفته اند و تنها تفاوت آنها با افرادی که در تمام عمر متناسب هستند، همین آموخته هاست. افراد متناسب اطلاعی از چاقی ندارند.

چاق شدن مثل آموختن زبان فارسی در کودکی است، ما برای یادگیری زبان شیرین فارسی سختی نکشیدیم، خیلی راحت در طی مراحل تکامل خود، صحبت کردن به زبان فارسی را یاد گرفتیم و الان به راحتی فارسی صحبت می کنیم. اما آیا یادگیری زبان دیگری به همین راحتی امکان پذیر است؟ مسلماً به این راحتی نیست و باید از طریق آموزش، تکرار و تمرین به صحبت کردن به زبان دیگری مسلط شویم.

شما برای یادگیری زبان فارسی والدین خود را سرزنش نمی کنید

پس برای چاقی هم نمی توانید والدین یا اطرافیان و یا هر فرد دیگری را مقصر آموزش چاق شدن به خود بدانید.

همانطور که برای یادگیری زبان دلخواه خود اقدام به یادگیری می کنید، اکنون می توانید برای یادگیری چگونه لاغرشدن و از آن مهمتر چگونه لاغر ماندن اقدام کنید.

به شما توصیه می کنم به جای غصه خوردن و غمگین بودن بخاطر شرایطی که دارید همت کنید و زبان لاغری را بیاموزید و خود را از چاقی و مشکلات مربوط به آن رها کنید و برای باقی عمر، جسمی جدید برای خود بسازید و از بی نهایت مزایای لاغرشدن برخوردار شوید.

هر آموزشی که شما در زندگی یادگرفته اید از طریق ذخیره اطلاعات در مغز شما صورت گرفته است مانند: خواندن و نوشتن، رانندگی، آشپزی و بی نهایت مهارت دیگر.

پس منطقی است که یادگیری لاغرشدن نیز باید از این طریق انجام شود و اگر شما به خوبی آموزش های این دوره شگفت انگیز را بیاموزید و به کار بگیرید مطمئن باشید نه تنها لاغر می شوید بلکه تا ابد لاغر خواهید ماند مگر اینکه خودتان مجددا تصمیم بگیرید دوباره چاق شوید.

همه انسان ها در زندگی روزمره به طور مداوم در حال عمل کردن به آموخته های خود هستند.

بعنوان مثال شما رانندگی کردن را یک بار آموزش دیده اید و سال هاست رانندگی می کنید و نیاز ندارید مجددا تحت تعلیم رانندگی قرار بگیرید.

عدم نیاز شما به آموزش مجدد این است که در روز یا هفته چندین بار رانندگی می کنید و این تکرار و استفاده از آموزش هایی که یاد گرفته اید سبب تثبیت و عدم فراموشی آنها می شود.

وقتی لاغر شدن از طریق آموزش ذهن را یاد بگیرید و هر روز از آن برای تغییر شرایط افکار و نگرش خود استفاده کنید مانند رانندگی کردن یا هر مهارت دیگری محال است آن را فراموش کنید.

در این صورت لاغری به اطلاعاتی دائمی در مغز شما تبدیل خواهد شد و شما به راحتی می توانید سال ها متناسب باقی بمانید.

این استدلال بدون بازگشت بودن لاغر شدن با قدرت ذهن است .

مسلماً افرادی که سعی در یادگیری و استفاده از این آموزش دارند نتیجه عالی از آن کسب می کنند و پرداخت هزینه و تهیه دوره آموزشی به تنهایی تضمین کسب نتیجه عالی برای افراد نخواهد بود.

بنابراین برای لاغر شدن از طریق آموزش های لاغری با ذهن ابتدا باید تصمیم قاطع بگیرید که هر آنچه در این دوره آموزشی گفته می شود را با نهایت اشتیاق و علاقه پذیرفته و اجرا کنید.

کسب نتیجه عالی برای افرادی که شرایط فوق را می پذیرند آسان خواهد بود، چرا که نتیجه من و هزاران نفری که از این آموزش ها استفاده کرده اند مهر تاییدی بر این ادعا است.

برای تماشای نتایج برخی از استفاده کنندگان از دوره های آموزشی به آلبوم شگفتی سازان مراجعه کنید.

برای یادگیری بهتر مباحث لاغری با ذهن جزوه تمرینی در نظر گرفته شده است که به صورت فایل pdf در اختیار شما قرار داده می شود که باید قبل از شروع به استفاده از فایل های آموزشی آن را چاپ کنید.

انجام تمرینات نوشتاری بی نهایت در کسب نتیجه عالی از این دوره تاثیرگذار است.

مدت زمان اجرای دوره آموزشی حدود 12 هفته در نظر گرفته شده است و مدت زمان استفاده از این آموزش ها بستگی به عشق و علاقه شما برای لاغرشدن دارد.

همه ما در طی زندگی روزمره و به طور کاملا ساده و راحت چاق شده ایم و برای چاق شدن هیچ عجله ای نداشته ایم، بنابراین بهترین و اصولی ترین راه لاغر شدن بازگشت از همان مسیری است که برای چاق شد طی کرده ایم.

آموزش های این دوره به گونه ای طراحی شده که به راحتی در زندگی روزمره قابل اجرا خواهد بود و شما از سادگی و تاثیرگذاری این روش شگفت زده خواهید شد که البته امری کاملا طبیعی است چون از چاق شدن بدون تلاش و زحمت، بارها شگفت زده شده اید.

در روش لاغری با ذهن ما از قدرت ذهن خود برای لاغر شدن استفاده می کنیم، همان ذهنی که سالهاست با استفاده از اطلاعات چاق کننده توانسته به راحتی باعث چاقی ما شود. بنابراین فقط لازم است اطلاعات لاغر کننده را در ذهن خود تقویت کنید، به این صورت شما به راحتی لاغر می شوید.

نکته بسار مهم و قابل توجه این است که شما در مدت زمان کوتاهی چاق نشده اید پس انتظار لاغر شدن یک هفته و یک ماهه را نداشته باشید.

البته این نوید را به شما می دهم که سرعت لاغر شدن بسیار سریع تر از چاق شدن است اما به هر حال جسم ما نیاز به زمان کافی برای تغییر و تحول خودش دارد و تصور اینکه هر روز که شما فایل گوش داده و تمرین می کنید مقداری از سایز و وزن شما کاسته می شود تصور اشتباهی است.

شگفتی های این روش بسیار است اما شاید از جذاب ترین های آن این باشد که هیچگونه برنامه رژیمی یا ورزشی ازائه نمی شود.

در این روش شما هرگز نیاز نیست گرسنه بودن را تحمل کنید، حتی نیاز نیست با انجام حرکات ورزشی سریع و سنگین به میزان بیشتری عرق کنید.

هر فردی که اضافه وزن دارد احساس بد رژیم داشتن و ورزش کردن را تجربه کرده است بنابراین لاغر شدن بدون رژیم غذایی و ورزش کردن با استفاده از آموزش های ذهنی برای افراد چاق مانند معجزه می باشد.

معجزه ای که با استفاده از آموزش های لاغری با ذهن برای شما یک امر طبیعی و ساده خواهد شد.

در روش ذهنی از هیچگونه دارو، دمنوش یا کرم های موضعی استفاده نخواهد شد چرا که کم و بیش از این موارد استفاده کرده ایم و از تاثیرات آنها آگاهی کامل داریم.

در این روش برنامه های ورزشی داده نخواهد شد چرا که شما هم مثل من احتمالا برای لاغر شدن باشگاه رفته اید و از نتایج آن اطلاع دارید.

در این روش تنها از تکنیک های یادگیری لاغر شدن استفاده می کنیم و با کمک گرفتن از نیروی ذهن ناخودآگاه برای متناسب شدن اقدام می کنیم، نیرویی که تا به امروز با استادی تمام باعث چاق شدن شما شده است و همه شما عدم توانایی مخالفت با آن را تجربه کرده اید.

به لحظاتی فکر کنید که با غذا روبرو می شوید و در عین حالی که کاملا سیر هستید نمی توانید از خوردن آن خودداری کنید، این نیرویی که شما را ترغیب و حتی وادار به خوردن می کند همان نیروی ذهن ناخودآگاه است که اکثر افراد چاق آن را به عنوان اشتها می شناسند.

در این روش شگفت انگیز شما علاوه بر اینکه خودتان آگاهانه در مسیر لاغر شدن قرار می گیرید، ذهن ناخودآگاه خود را نیز آموزش می دهید که همسو با شما در مسیر لاغر شدنتان گام بردارد. کاری که تا به امروز آن را نمی دانستید و انجامش نداده اید.

دلیل اینکه شما نتوانستده اید از هیچ روشی لاغر شوید این است که هر بار به تنهایی تصمیم گرفته اید که لاغر شوید و ذهن ناخودآگاه خود را در این مسیر همراه خود نداشته اید و به همین علت همیشه در انجام روش های مختلف لاغری با مشکل مواجه شده اید.

فشار عصبی زیادی را متحمل شده اید چون ذهن ناخودآگاه شما در جهت مخالف شما در حرکت بوده است و حرکت جسم و ذهن در دوجهت مخالف باعث بروز مشکلات عصبی و رفتاری می شود و در نهایت سبب شده است که شما روش لاغر شدن را ادامه ندهید و بعد از مدتی اگر مقداری هم کاهش وزن داشته اید مجددا به وزن قبلی خود و یا حتی بالاتر رسیده اید.

در لاغری با روش ذهنی شما به تنهایی شرکت نمی کنید بلکه ذهن ناخودآگاه شما هم همراه شما خواهد بود و همسو با شما در جهت متناسب شدن آموزش خواهد دید، اتفاقی که تا حالا آن را تجربه نکرده اید.

هدف من از ارائه توضیحات کامل درباره این روش شگفت انگیز این است که افراد با آگاهی و اطلاع کامل از مسیری که تصمیم به طی کردن آن دارند قدم در راه بگذارند مسیری که شما را به رویای لاغری خود می رساند.

منتظر خواندن نوشته های شما هستم

همراه همیشگی شما: رضا عطارروشن

با دادن ستاره به این مطلب امتیاز بگیرید.

Rating 4.48 from 58 votes

https://tanasobefekri.net/?p=9793
برچسب ها:
75 نظر توسط کاربران ثبت شده است.

دیدگاهتان را بنویسید

اندازه متن دیدگاه ها
      آواتار نیلوفر آبی
      1401/09/29 23:45
      مدت عضویت: 1278 روز
      امتیاز کاربر: 4523 سطح ۴: هنرجوی مبتدی
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 263 کلمه

      با عرض سلام و ادب خدمت استاد بزرگوار و دوستان همراه. 

      به لطف خدا، این مرتبه ی دوم هست که با عشق و علاقه دوره در امتداد مسیر، را در حال مرور کردن هستم و این مطلب رو بهتر درک کردم. 

      نکته ی قابل توجه برای اینکه ما نمیتونیم والدین و دیگران رو در جهت اضافه وزنمون سرزنش کنیم چون اونها هم آگاهی نداشتن، مگر نه اینکه زبان فارسی و کلی موضوعات مثبت از اونها آموختیم. بلکه بهترین تعبیر همینه یادگیری زبان لاغری، ما در مسیرهای قبلی به تنهایی تصمیم به لاغری داشتیم و یک قدرت بزرگ که همون ذهن ناخودآگاهمون هست رو نادیده گرفتیم البته به این شکل ازش اگاهی نداشتیم، به لطف خدا هم اکنون که وارد این مسیر صحیح وارد شدیم همزمان خودمون و ذهن ناخوداگاهمون آموزش میبینه، نتیجه صد درصده. فقط باید در این مسبر همانند قانون طبیعت عمل کنیم و بدون عجله و با تکرار و تمارین و عمل کردن به آموزش ها به شکل صحیح به هدفمون برسیم. باید متعهد باشیم به انجام صحیح تمرینات که همینطور استاد عرض کردند درک کنیم. تا بتوانیم به شکل صحیح باورهای صحیح متناسب شدن رو با، باورهای اشتباه قبلی جایگزین کنیم. اگر به لطف خدا و ممارست خودمون این مسیر رو ادامه بدیم. تغییرات شگفت انگیزی رو بدست میارییم. من خودم در این دوره به لطف خدا و آموزش های استاد و تلاش مستمر خودم پیشرفتهای زیادی داشتم و میدونم با اشتیاق و تکرار خیلی عالی میدرخشم. دونه دونه این تمرینات گنج پنهانی هست که باید کشفشون کنیم. 

      خدایاشکرت، شکرت، شکرت

      استاد سپاسگزارم برای وقت و انرژی که برای پیشرفتهای ما هنرجوها قرار میدهید. 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 17 از 4 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار فرشته مهربانF.s
      1401/07/25 08:16
      مدت عضویت: 1353 روز
      امتیاز کاربر: 7576 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 672 کلمه

      به نام خداوند هستی بخش سلام ودرود برهمگی شما دوستان خوبم علی الخصوص استاد گرامی 

      امروز صبح که بیدار شدم همسرمو خوابالوده دیدم که به خاطر شغلش بسیار کمبود خواب داره وغرق درخواب یه حسی منو برد به دوران کودکیم من دردوران کودکیم کم مشکل وسختی نداشتم اما همیشه متناسب بودم 

      وهمیشه رویاداشتم وشاد وآزاد بودم وهمیشه خوشحال خونه ما حیات بزرگی داشت واتاق های کوچکی همیشه وقتی آفتاب اولین اشعه خودشون از لای پرده های کش دوزی شده داخل پنجره ای به داخل میزد بیدار میشدم ومستقیم به سمت حیاط میرفتم ونفس عمیقی میکشیدم بعد شستن روم ودستهام همیشه گاز روشن میکردم وکتری رودرحالیکه چار پای میگذاشتم روشن میکردم وپنیر ومربارو از داخل یخچال بیرون میاوردم واز جانونی نونی برمیداشتم وهمراه سفره کوچیکمون میاوردم وسط سالن وبعدش مامان وبابام بیدار میشدن وباهم صبحونه میخوردیم درحالیکه مادرم چای دم میکردوبرامون میریخت وبعد خوردن کمی نون وپنیر ومربا آلبالو خانگی بدو میرفتم بیرون داخل حیاط ودرحالیکه به پدربزرگم سلام میدادم ومیگفت ندو میخوری زمین با خنده میدوییدم سمت خونه عمه ام وشیرجه میزدم تو خونشون وهمیشه عمه ام بعد سلام خوبی میگفت بیا صبحونه اما من میرفتم تو اتاق پسرعمه هام که همبازی های من بودم وسروصدا میکردم که تنبلا پاشید الان کوچه رو بچه ها برای فوتبال میگیرن واوناهم که عشق فوتبال از جاشون میپریدن ودرحالیکه لقمه رو به زور عمه ام میگذاشت تو دهنشون کفششون میپوشیون ومیدوییدیم به سمت کوچه انگار بهمون جایزه میدادن وچقدر مشتاق کوچه رفتن بودم با اینکه حیاط بزرگی داشتیم 

      وقتی میرسیدیم دم درهیچ کسی درکوچه نبود اما ما ناامید نمیشدیم ودرخونه هارو میزدیم ویکی یکی بچه های خوابالو رو از رختخواب بیرون میکشیدیم تا تیممون رو جور کنیم من دروازه بان بودم چون پسرعمه بزرگم که همش سه سال ازم بزرگ تر بود اعتقاد داشت که من دخترمو وموقع حمله منو میزنن آسیب میبینم پی پست دروازه بانی تیم برای خودم بود ومن باخوشحالی والبته بادرد کبودی توپ جانانه دفاع میکردم ودرحالیکه خوشحال وزخمی از برد تیم بودم چند ساعتی رو دفاع میکردم از دروازه 

      وبعد از شدت خستگیو کبودی میومدم خونه وبااینکه دعوا میشدم ولی بازم میرفتم رور بعد وبعد از ظهر نوبت دوچرخه سواری موتوری بود که مسابقات متور سواری وتک چرخ زنی درکوچه معروف بود 

      وچقدر لذت بخش بود کری های بچگانمون احساس آزادی که موقع سرعت پاهامون از پدال دوچرخه رها میکردیمو وویژی میرسیدیم انتهای کوچه درحالیکه باد درلابه لای موهای من میرفت واحساس پرواز داشتم وپلاستیکی که لای چرخ به زور چپونده بودیم تا صدای موتور بده 

      چقدر لذت بخش بود واقعا هم که عاشق اون روزا بودم 

      اما از همه جالب تر این بود که موقع تنهایی یا با خدا صحبت میکردم یا آرزوهامو مرور میکردم رویای دانشمند شدن خوب یادمه اون روزا فیلم ابوعلی سینارو نشون میداد ومنم عاشق ابوعلی سینا شدن شده بودم وبا اینکه وقتی به بقیه میگفتم بهم میخندیدن که ابوعلی سینا مرد بود وتو دختری اما همیشه اعتقاد داشتم بقیه اصلا نمیفهمن ومن حتما دانشمند میشم وبه باحالی وموفقی ابوعلی سینا میشم وازدواجم نمیکنم ودرحالیکه اکتشاف پشت اکتشاف میکنم هرروز لذت میبرم از خلق چیزایی که دوستش دارم وزندگی ایده آلم میشه 

      امروز دوباره بعد سالها همون احساس داشتم که برم توی حیاطمون برم وبرای خودم یه حیاط پیدا کنم یه پارکی که جای حیاط وداشته باشه شاد باشم دوباره بشم عاشق یادگیری عاشق پرواز عاشق خوشی وخوشحالی دوباره رویای خودمو زندگی کنم واینقدر درگیر فکر وخیال مشکلات نباشم اون روزا اصلا اوضاع خوبی نداشتیم ولی من چنان احساس خوشبختی میکردم وآزاد ورها بودم که هیچ مانعی منو از رسیدن به رویاهام باز نمیداشت  الانم باید دوباره دربیداری روباهامو ببینم زندگی کنم ودنبال کنم واز زندگیم نهایت استفاده رو ببرم این زندگی منه ومن یک بار به دنیا میام ویه بارم زندگی میکنم پس چرا باید غصه بخورم درحالیکه میتونم شاد باشم رویامو زندگی کنم وبگذارم خداهمه چیز حل کنه درست مثل اون موقع ها که میگفتم بهش خدایا خودت اینو درست کن ومیرفتم دنبال بازی ودرس هام وچیزای جالب دنیام ودرستم میشد وهمیشه اعتقاد داشتم بابا خداست ها مگه الکیه خدای همه کاراست خودش من بهش بگم درستش میکنه احساس میکنم فرشته مهربونم امروز راهنماییم کرده تا دوباره زندگی کنم ولذت ببرم

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 29 از 6 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار فرشته مهربانF.s
      1400/12/02 08:28
      مدت عضویت: 1353 روز
      امتیاز کاربر: 7576 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 312 کلمه

      به نام خدای بخشنده ومهربان که در هردو صفت بسیار سخاوتمند عطا میکند

      سلام صبح همگی بخیر وشادی

      من مدتیه که دراین مسیرم روزهای خوب زیادی با این آموزش ها داشتم  ودارم وخواهم داشت

      به لطف خدای مهربان فهمیدم تنها نیستم فهمیدم بدبخت دوعالم نیستم وفهمیدم چاقی مرض لاعلاجی نیست که درمان نداشته باشه ومن محکوم به داشتنش نیستم 

      خداروشکر بینهایت بابت آگاهی باارزشی که کسب کردم 

      اما چیزی که الان میدونم اینکه چاقی رو یاد گرفتم ولاغری رو هم میتونم یادبگیرم 

      وهمشون درفکر وباور منه

      دیروز فهمیدم که چاقی نوعی خودآزاریه 

      ولاغری عشق به خود 

      همش ترس از کمتر خوردن ونخوردن داشتم 

      امروز ندایی درذهنم گفت گرسنگی عذاب الهی نیست 

      گرسنگی یه نعمت نعمتی که به من یادآوری میکنه عزیزم بدنت به انرژی احتیاج داره 

      وسیری هم احساس فشار وعذاب نیست 

      احساس آرامش که دیگه احتیاجی به ورود انرژی نیست ممنون 

      حتی این دواحساس بوجود اومدن که احساس ما خوب وشکر گذار باشیم 

      مثل هر نفس که شاعر میگه هر نفس که فرو میبریم ممد حیات است  وهر نفس که بیرون میدهیم مفرح ذات و دوشکر دارد 

      خوردن هم همین هر موقع احساس گرسنگی میکنیم شکر دارد که بدن من خبر از سالم بودن من میدهد که انرژی میخواهد واحساس سیری شکر دارد که نیازش رفع شده وجانمان آرامش گرفته 

      خودم که به شخصه وقتایی که حسابی گرسنه میشم 

      یه جوری لذت میبرم از غذا که روحم جلا پیدا میکنه 

      و وقتی سیر میشم ودست میکشم احساس شکر بینیازی وسبکی وزیبایی وآرامش جوری بردلم مینشینه که جسمم لذت میبره 

      یعنی یه جورایی درتناسب فکری ودردرست رفتار کردن آرامش ولذت توام باشکر واحساس خوش وخوبه 

      ودرچاقی وپرخوری وعدم آرامش وعذاب ورنج وفشار واحساس بد

      تاحالا دقت کردین 

      امکان نداره پرخوری کرده باشیم وبعدش بگیم به به شکر چقدر پرخوری خوبی بود 

      نه همیشه عذاب فشار وحال بد واحساس اذیت وناراحتی همراهمون بوده 

      ویه جورایی انگار جهنمی به پا میشه که تاوانش تا ساعت ها بعد یا حتی روزها بعد ادامه داره 

      برای همینم میخوام به احساس خوب ولذت از زندگی برسم وآرامش درلحظه لحظه زندگیم تجربه کنم 

      خدایا شکرت 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 22 از 5 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار Vafraze12
      1400/10/19 11:55
      مدت عضویت: 1488 روز
      امتیاز کاربر: 10776 سطح ۴: هنرجوی مبتدی
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 646 کلمه

      با سلام به خدای مهربانم  که موجودی چون من را خلق کرد تا خودم را به او برسانم.چاقی در واقع مثل زبان مادری هست و من آن را بدون زحمت یاد گرفتم .و حالا می خواهم با شرکت در این دوره شگفت انگیز آموزش لاغری را یاد بگیرم و می دانم که تکرار سبب تثبیت و عدم فراموشی می شود.برای افراد چاق لاغری بدون ورزش و محدویت و رژیم مثل یک معجزه می مونه چرا؟؟چون من وقتی خواستم لاغر بشم تنهایی شروع کردم و ذهن ناخوداگاه را با خودم همراه نکردم پس نتیجه شد فشار عصبی ،شد چاقی دوبرابر،شد ناامیدی و خستگی .من یاد گرفتم که لاغری مثل خیلی کارها آموزشی هست مثل رانندگی مثل زبان مثل آشپزی و خیاطی .من فهمیدم که اگر ذهنم را آموزش بدهم و اون با من همراه بشه منو خیلی سریع تر از چیزی که فکرشو می کنم به نتیجه مطلوب می رسونه.پسسسسسسس تصمیم قاطع می گیرم و با اشتیاق شروع می کنم.هر آموزشی از طریق ذخیره اطلاعات در ذهن صورت می گیره .همانطور که که برای یادگیری زبان دلخواهم/ اقدام/ کردم برای یادگیری لاغری باید اقدام کنم اگه هر روز تکرار و تمرین کنم ذهن ناخودآگاهم چارهای جز تغییر ندارد.من دوست دارم گوش کنم …….. بعد درک کنم…….. عمل کنم………. نتیجه می شود اون چیزی که می خواهم لاغری و تناسب اندام.من بذر لاغری را کاشتم فقط و فقط باید مراقبش باشم .مرحله کاشت را طی کردم و در مرحله داشت بلید مراقب آفتها باشم و همواره شبنم ها و کود مناسب و آبیاری مناسب را انجام بدهم.آخ که چه کار لذت بخشیهمن تز نخوردن زیاد لذت می برم من عاشق خودم هستم چند وقت پیش تو تلویزیون یک کارتون دیدم اسمش بود( روح بامزه)ی هچین چیزی خیلیییی جالب بود توی اون فیلم فهمیدم که باید از لحظه لحظه زندگیم باید لذت ببرم من عاشق خودمم حتی حالا که چاقم من حقمه که از زیبتیی ها لذت ببرم من حقمه که پوشیدن لباس زیبا را تجربه کنم هیچ چیز مثل تناسب اندام زیبا نیست اخ جون آخیش چقدر حس قشنگی دارم چقدر احساس رهایی می کنم احساس می کنم خیلی راحت با روحم ارتباط گرفتم و بدون قضاوت دارم حرف دلمو می گم.همون طور که یک مادر وقتی فرزندش رو به دنیا می یاره عاشقش می شه قربون صدقه اش می شه چون می گه پاره ای از وجودش هست حالا که خدای خوشگلم تکه ای از روحشو توی من قرار داده پس خداجونم عاشق من من هم همش خودمو لوس می کنم اگه اشتباه کنم منو متوجه می کنه یهویی عصبانی نمیشه می گه بیا عزیزم اگه اشتباه رفتی دوباره بیا دوباره بلند شو و من مثل کودکی که وقتی مادرش دستهایش برای آغوشش باز می کنه من هم از دیدن آغوش خداوند لبریز از شوق می شم اگه کودک بیفته پاش آخ بشه یا دردش بگیره اما وقتی شوق آغوش مادر و نگاه پر مهر مادرش را می بیند درد را اصلا احساس نمی کنه می ره و خودشو می اندازه بغل مادرش من هم هر بار که افتادم هر بار که نتیجه نگرفتم هر بار که کمتر نتیجه گرفتم وقتی می بینم خداجونم داره دستاشو طرفمم دراز می کنه( با صدای استاد عطا روشن با دوره تکرار با داشتن احساس آرامش)بلند می شم و با ذوق می دوم سمت آغوش خداوند خداوند منو در آغوشش می گیره موهامو نوازش می ده اشکامو پاک می کنه و دستاشو تو دستام می زاره و می گه معشوق من من همیشه کنارتم همیشه همیشه خیلی بهت نزدیکم و همیشه مر اقبت تو هستم تو فقط کافیه من صدا کنی من همین نزیکی ها هستم من در نگاه پر مهر مادرم من در صحبتهای استاد عطا روشنم من در حس زیبای تو هستم که الان جوانه زده و می خواهد دنیا را با جسمی متناسب احساس کند من همیشه با او هستم فقط کافیه من با تمام وجودت احساس کنی همین. خدایا ممنونم به خاطر این همه زیبایی استاد صمیمانه از شما سپاسگذارم

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار زهرا رضاخانی
      1400/10/15 09:20
      مدت عضویت: 1708 روز
      امتیاز کاربر: 16429 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 717 کلمه

      چاقی یک زبان مشترک بین افراد چاق است من سال ها تلاش کردم برای لاغری شدن .من تا ۷سالگی کاملا متناسب بودم الان هم یک عکس از ۷سالگی دارم خیلی خوش اندام ریز نقش بودم دقیقا یادمه که خانواده ی من مدام به من میگفتند زهرا زردو وما همسایه ای داشتیم که خیلی زشت بود ولاغر  

      و زشتی اون خانم ربطی به لاغری اش نداشت اما من گمان میکردم چون لاغر است زشت است و از حرف های خانوادم ناراحت میشدم و میترسیدم که منم بزرگ شوم به خاطر لاغری شبیه همسایه خودمان شوم کاملا یادمه به زور میخوردم ومدام مورد تشویق خانواده قرار میگرفتم به خاطر پرخوری نیاد ما از کلاس چهارم اضافه وزن من شروع شد مدام لپ های من رو میکشیدند ومن در دنیای کودکی خودم گمان میکردم خوبه بله من داشتم زبان چاقی رو یاد میگرفتم ناآگاهانه همانجوری که برای فارسی حرف زدن زجری نکشیدم چاقی رو هم به همین راحتی یاد گرفتم 

      از ۱۱سالگی اون لذت های پرخوری تبدیل شد به نگرانی حرف های خانواده جامعه ومدرسه عوض شد چه خبرته کمتر بخور اینو بخور اوند نخور فلان فلان 

      من ایندفعه ترسیدم و نگران شدم از چاق شدن وباز چاقتر شدم کلاس سوم راهنمایی شدم ۷۵ کیلوگرم

      مادرم همیشه هروز هرلحظه میگفت چاقی ارثتیمونه تو شبیه من هستی بارها این حرف تکرار میشد در حالی که الان میفهمم چاقی ارثی نیست چاقی به خاطر پایین بودن متابولیسم بدنم نیست چاقی به خاطر پرخوری عصبی نیس چاقی فقط وفقط فقط یادگرفتنی است ومن که همیشه با مادرم بودم چاقی رو یاد گرفتم و چاق شدم اما خواهرم و دو برادر دیگرم کاملا متناسب بودند و هستند اگه چاقی ارثی بود پس چرا تمام خواهر وبرادرانم چاق نشدند چون مادرم مدام میگقت من و برادر بزرگترم شبیه خانواده ی اون هستیم و دیگر بچه ها شبیه خانواده ی پدرم

      واین فرمول باعث شد من از ۸سالگی چاق بشم و برادر بزرگم بعد از ازدواج چاق شود

      ودیگر بچه ها کاملا متناسب بمانند 

      تازه خود مادر من تا سن ۳۰ سالگی ۵۰ کیلو بوده و خیلی خیلی متناسب و کمر باریک بوده تازه مادر من خواهر دوقلویی داشت که هیچ وقت تناسب اندام آنها یکسان نبود وخاله ام همیشه متناسب تر بو د علاوه بر این من یک خاله ودو دایی کاملا متناسب دارم کاملا متناسب 

      پس چاقی ارثی نیست چاقی زبانی است که من یاد گرفتم والان مدتیه آگاهانه تصمیم گرفتم لاغر شدن رو یاد بگیرم یاد گرفتن لاغری عین تمام مهارت هایی که من دارم نیاز به آموزش تکرار و تمرین دارد عین رانندگی آشپزی زبان انگلیسی و هر مهارتی که من دارم.من آشپزی رو یک سال یا دوساله یاد نگرفتم بلکه حداقل ۱۰ سال طول کشید و همچنان در حال تمرین و یادگیری نکات جدید آشپزی هستم و هروز در مسیر 

      پس برای یاد گرفتن لاغری هم باید هر لحظه هروز در مسیر باشم تمرین کنم تکرار کنم و زمانی که ذهن ناخودآگاه من کاملا زبان لاغری رو یاد بگیره جسم من چاره ای جز لاغری شدن نداره 

      من یک شبه یا یه ماهه یا یک ساله چاق نشدم من در طی ۳۳سال چاق شدم پس نیاید انتظار داشته باشم که یک شبه یا یه ماهه یا یک ساله لاغر شوم همانجور که برای چاق شدن عجله نداشتم برای لاغری هم نباید عجله کنم باید با دقت فایل ها و تمرینات رو هروز انجام دهم درک کنم و به عمل در زندگیم تبدیل کنم ومدام تکرار کنم و بفهمم خطای کارم کجاست چون این مسیر تنها مسیر صحیح برای لاغری و هر موفقیتی در زندگی هست من سال ها برای لاغری تلاش کردم ورزش شدید رژیم قرص پودر دمنوش فقط ۱۲تا ۱۵ کیلو به سختی کم میکردم و یک جایی از کار خسته میشدم عصبی میشدم و رها میکردم ودر طی چند هفته کامل برمیگشت شاید نزدیک ۵یا ۶ بار هردفعه ۱۲تا ۱۵ کیلو کم کردم و باز برگشت و الان من شک ندارم مسیر صحیح رو پیدا کردم میخواهم لاغر بشم و مهتر از آن لاغر بمونم من بذرهای لاغری خودمو کاشتم فقط باید ازش نگهداری کنم نا به محصول برسه من دارم زبان جدیدی رو یاد میگیرم نیاز به زمان داره تمرین تکرار تکرار واحساس خوب و لذت من تا زمانی که زنده هستم این مسیر رو ادامه میدهم چون این مسیر داره سبک زندگی رو بهم یاد میده نحوه ی حل مشکلات رو به من یاد میدهد پس چرا مسیری که به آرامش میدهد را رها کنم 😍😍😍😍😍😍

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 19 از 4 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار فرشته مهربانF.s
      1400/08/29 10:33
      مدت عضویت: 1353 روز
      امتیاز کاربر: 7576 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 515 کلمه

      با سلام خدمت استاد گرامی وهمگی دوستان عزیزم 

      من تصمیم قاطع خودمو گرفتم تا آموزش هایی که دیدم رو درخودم نهادینه کنم وهرروز بهتر فکر کنم وبهتر عمل کنم تا بدنم خودش روند تناسب اندامشو طی کنه 

      من عاشق خودمم عاشق متناسب شدنم 

      دراین مدت متوجه شدم که هیچ چیز وهیچ کس منو به اندازه متناسب شدن خوشحال وسرشار از آزادی ولذت وتوانمندی نمیکنه 

      چیزی که بارها شنیده بودم که تناسب اندام ذره ای اهمیت نداره ومهم اخلاق وروح پاک انسان هاست 

      اما الان متوجه شدم که یک انسان نمیتواند جسمی مریض چاق وبا کلی اختلالات عصبی رفتاری ذهنی داشته باشه وروحش رشد کنه واخلاقش تعالی پیدا کنه 

      امروز مطمئنم همه باورهای قبلیم نتیجه توجیه وبهونه لاغر نشدن اطرافیان من بوده که به من انتقال دادن تا بار مسئولیت لاغر ومتناسب شدن را از دوش خود ومن بردارند وکاملا باور غلطی بوده

      امروز من احساس اختیار مسئولیت پذیری آزادی ولذت بیشتری میکنم احساس آرامش بیشتر که زندگی زجر آور نیست  وسراسر دردو عذاب 

      زندگی بینهایت زیباست از آن جهت که هدیه ای از جانب خدای مهربانم هست در حالی که تکه ای روحش را دروجودم به جای گذاشته 

      مادرها وقتی فرزندی بدنیا میاورند میگن جگر گوشه من یا پاره تن من هر مادری احساس میکنه تکه ای از وجودش را تبدیل به این کودک کرده واز این رو شگفت زده وسرشار از عشق مادری میشه 

      حالا دیگه ببین چقدر عزیزم برای خداوند که جگر گوشه اش شدم پاره تنش شدم که روحش درمن قرار داده 

      هر چقدرم اشتباه رفتم بازم جگر گوشه وعزیز دلشم 

      حالا که اینقدر ناز پروده وعزیز کرده ودلبرم اینقدر لوس خداجونمم عزیز دلشم عشقشم ببین چقدر عاشق متناسب شدن منه  چقدر عاشق پیشرفت من چقدر عاشق اینکه حالم خوب بشه وخوب بمونه 

      چقدر دوست داره تاج سر همه مخلوقات والگوی همه بنده هاش بشم 

      وقتی بهش فکر میکنم میبینم خدا ۹۰ درصد راه رفته که من متناسب وزیبا وسالم بشم ده درصدشم گفته توبیا سمتم آخه منم عاشق اینم که بیای طرفم باذوق تا قند تو دلم آب بشه 

      مثل مادری که از قصد میشینه عقب تر فقط کمی عقب تر ودستاشو بازمیکنه ومیگه جان دلم بیا پیش مامان 

      بیا قربونت بشم بیا عزیز دلم 

      درحالی که میتونه ودلش پز میکشه که یه لحظه هم نوزادش ازش دور نباشه وهمیشه تو آغوشش باشه 

      اما میگه بگذار یاد بگیره رو پای خودش بایسته وراه بره میخواد استقلال بچشو ببینه میخواد پیشرفتشو ببینه میخواد بزرگ شدنشو ببین حالا این بچه که ذوق داره بره بغل مامانش ممکنه بیوفته گریه کنه دردش بگیره حتی کمی کوفته وزخمی بشه اما چشمای مامانش ودستای مامانش چنان شوق دروجودش ایجاد میکنه که بلند میشه چند قدمو میره 

      منم با خداجونم اینجوریم گاهی از دستش عصبانی هم میشم که چرا نمیاد سمتم وبلندم کنه وراه ببره اما وقتی صورت پرمهرشو عشقشو وشوق رسیدن بهم میبینم از خودم خجالت میکشم وبیشتر تلاش میکنم برم درآغوشش آغوش خدا همونجاییه که دراوجیم رسیدیم بهش وقتی بشم متناسب وخوشهیکل رسیدم بهش وقتی بشم یک زن پولدار وموفق رسیدم بهش 

      وقتی بشم یک انسان دانا رسیدم بهش 

      وهرچیزی که بخوامو وآرزوشو داشته باشم خدامنو بلند میکنه میگذاره پنج قدم عقب تر میگه بیا عزیز دلم 

      تو میتونی تلاشتو بکن قربونت بشم 

      من درست روبروتم دستامو ببین فاصله ای نیست 

      بیا 

      خداجونم عاشقتم وممنونم که همیشه وهمه جا هستی 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 29 از 6 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار elham.farzaneh
      1400/03/22 10:47
      مدت عضویت: 1534 روز
      امتیاز کاربر: 253 سطح ۱: کاربر مبتدی
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 435 کلمه

      از همون ابتدا چاقی رو خوب خوب یاد گرفتم. اون موقع که یادمه هر کسی منو می دید می گفتن ماشاالله؛ دخترتون چه تپل و نازه. 

      مادربزرگ خدا بیامرزم که می گفت بچه برای اینکه سالم باشه باید دو پر گوشت داشته باشه. چیه بچه های لاغر؛ همش مریضن.

      همون موقع ها یادمه برام سوال بود که چرا خواهرم که همیشه لاغره پس مریض نمیشه آخه؟

      همینطور زمان می گذشت و من چاقی رو خوب خوب یاد می گرفتم و در اون به مرحله استادی رسیدم. 

      اما کار به جایی رسید که از دیدن خودم در آینه، از حضور در خیابون و بودن با دوستام خجالت زده و شرمنده شده بودم.

      تصمیم گرفتم وزنم رو کم کنم. اما چطور؟

      با مراجعه به مشاور لاغری شروع کردم. تو رژیمم بهم کلی خیار و کاهو و… داد که از خوردنشون متنفر بودم. اصلا کلمه رژیم حالمو خراب می کرد.

      منم خب چون چندان رعایت نمی کردم نتیجه نمی گرفتم و در نتیجه، هر وقت می خواستم هفته بعدش مراجع کنم می ترسیدم. چون می دونستم اوضاعم فرق چندانی نکرده.

      باشگاه هم کنارش می رفتم؛ اما به صورت مقطعی و معمولا در تابستون. هر روز که می خواستم برم از خدام بود که یه اتفاقی پیش بیاد که نخواسته باشه برم. بعضی وقت ها هم خودم یه بهونه ای جور می کردم که نرم.

      همه اینها گذشت تا با روش خام گیاهخواری آشنا شدم. حدود 2 ماه انجامش دادم و کلی از وزنم کم شد. هر کسی منو می دید می گفتم تو چی کار کردی؟ تو دلم قند آب میشد. اما واقعا نتونستم ادامه بدم و روزم رو با کاهو و خیار و … شروع کنم و به پایان ببرم.

      حدودای سال 96 بود که نمی دونم چطوری دیدم در یک کانال لاغری عضو شدم. واقعا هیچ وقت نفهمیدم چطوری عضو شدم.

      من اصولا هیچ وقت نمیشد که کلیپ ها یا ویس ها رو بشنوم. اما اتفاقی یکی از ویس ها رو باز کردم و همون جا میخ کوب شدم. (اینم بگم که دقیقا چند روز قبلش از شدت استیصال تصمیم گرفته بودم دوباره خگخ رو شروع کنم. اما از خدا خواسته بودم که هدایتم کنه و بهم بگه این کار درست هست یا نه؟)

      بعد از شنیدن اون ویس، رفتم پی وی استاد عطار روشن و ازشون تشکر کردم. و وقتی استاد در مورد دوره صحبت کردند بدون هیچ تاملی تصمیم گرفتم شرکت کنم.

      دوره رو شروع کردم؛ اونم چندین بار. اما وسطای کار رهاش می کردم. 

      گذشت و گذشت تا رسیدم به سال 1400 و شروع دردهای کمرم به خاطر وزن بالا.

      همین شد که یه تصمیم جدی گرفتم که این دفعه خوب خوب و تا انتها ادامه بدم تا به لطف خدای مهربان بشم اونی که می خوام.

      خدایا شکرت…

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 14 از 3 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم