همه افرادی که اضافه وزن دارند، چاق شدن را یاد گرفته اند و تنها تفاوت آنها با افرادی که در تمام عمر متناسب هستند، همین آموخته هاست. افراد متناسب اطلاعی از چاقی ندارند.
چاق شدن مثل آموختن زبان فارسی در کودکی است، ما برای یادگیری زبان شیرین فارسی سختی نکشیدیم، خیلی راحت در طی مراحل تکامل خود، صحبت کردن به زبان فارسی را یاد گرفتیم و الان به راحتی فارسی صحبت می کنیم. اما آیا یادگیری زبان دیگری به همین راحتی امکان پذیر است؟ مسلماً به این راحتی نیست و باید از طریق آموزش، تکرار و تمرین به صحبت کردن به زبان دیگری مسلط شویم.
شما برای یادگیری زبان فارسی والدین خود را سرزنش نمی کنید
پس برای چاقی هم نمی توانید والدین یا اطرافیان و یا هر فرد دیگری را مقصر آموزش چاق شدن به خود بدانید.
همانطور که برای یادگیری زبان دلخواه خود اقدام به یادگیری می کنید، اکنون می توانید برای یادگیری چگونه لاغرشدن و از آن مهمتر چگونه لاغر ماندن اقدام کنید.
به شما توصیه می کنم به جای غصه خوردن و غمگین بودن بخاطر شرایطی که دارید همت کنید و زبان لاغری را بیاموزید و خود را از چاقی و مشکلات مربوط به آن رها کنید و برای باقی عمر، جسمی جدید برای خود بسازید و از بی نهایت مزایای لاغرشدن برخوردار شوید.
هر آموزشی که شما در زندگی یادگرفته اید از طریق ذخیره اطلاعات در مغز شما صورت گرفته است مانند: خواندن و نوشتن، رانندگی، آشپزی و بی نهایت مهارت دیگر.
پس منطقی است که یادگیری لاغرشدن نیز باید از این طریق انجام شود و اگر شما به خوبی آموزش های این دوره شگفت انگیز را بیاموزید و به کار بگیرید مطمئن باشید نه تنها لاغر می شوید بلکه تا ابد لاغر خواهید ماند مگر اینکه خودتان مجددا تصمیم بگیرید دوباره چاق شوید.
همه انسان ها در زندگی روزمره به طور مداوم در حال عمل کردن به آموخته های خود هستند.
بعنوان مثال شما رانندگی کردن را یک بار آموزش دیده اید و سال هاست رانندگی می کنید و نیاز ندارید مجددا تحت تعلیم رانندگی قرار بگیرید.
عدم نیاز شما به آموزش مجدد این است که در روز یا هفته چندین بار رانندگی می کنید و این تکرار و استفاده از آموزش هایی که یاد گرفته اید سبب تثبیت و عدم فراموشی آنها می شود.
وقتی لاغر شدن از طریق آموزش ذهن را یاد بگیرید و هر روز از آن برای تغییر شرایط افکار و نگرش خود استفاده کنید مانند رانندگی کردن یا هر مهارت دیگری محال است آن را فراموش کنید.
در این صورت لاغری به اطلاعاتی دائمی در مغز شما تبدیل خواهد شد و شما به راحتی می توانید سال ها متناسب باقی بمانید.
این استدلال بدون بازگشت بودن لاغر شدن با قدرت ذهن است .
مسلماً افرادی که سعی در یادگیری و استفاده از این آموزش دارند نتیجه عالی از آن کسب می کنند و پرداخت هزینه و تهیه دوره آموزشی به تنهایی تضمین کسب نتیجه عالی برای افراد نخواهد بود.
بنابراین برای لاغر شدن از طریق آموزش های لاغری با ذهن ابتدا باید تصمیم قاطع بگیرید که هر آنچه در این دوره آموزشی گفته می شود را با نهایت اشتیاق و علاقه پذیرفته و اجرا کنید.
کسب نتیجه عالی برای افرادی که شرایط فوق را می پذیرند آسان خواهد بود، چرا که نتیجه من و هزاران نفری که از این آموزش ها استفاده کرده اند مهر تاییدی بر این ادعا است.
برای تماشای نتایج برخی از استفاده کنندگان از دوره های آموزشی به آلبوم شگفتی سازان مراجعه کنید.
برای یادگیری بهتر مباحث لاغری با ذهن جزوه تمرینی در نظر گرفته شده است که به صورت فایل pdf در اختیار شما قرار داده می شود که باید قبل از شروع به استفاده از فایل های آموزشی آن را چاپ کنید.
انجام تمرینات نوشتاری بی نهایت در کسب نتیجه عالی از این دوره تاثیرگذار است.
مدت زمان اجرای دوره آموزشی حدود 12 هفته در نظر گرفته شده است و مدت زمان استفاده از این آموزش ها بستگی به عشق و علاقه شما برای لاغرشدن دارد.
همه ما در طی زندگی روزمره و به طور کاملا ساده و راحت چاق شده ایم و برای چاق شدن هیچ عجله ای نداشته ایم، بنابراین بهترین و اصولی ترین راه لاغر شدن بازگشت از همان مسیری است که برای چاق شد طی کرده ایم.
آموزش های این دوره به گونه ای طراحی شده که به راحتی در زندگی روزمره قابل اجرا خواهد بود و شما از سادگی و تاثیرگذاری این روش شگفت زده خواهید شد که البته امری کاملا طبیعی است چون از چاق شدن بدون تلاش و زحمت، بارها شگفت زده شده اید.
در روش لاغری با ذهن ما از قدرت ذهن خود برای لاغر شدن استفاده می کنیم، همان ذهنی که سالهاست با استفاده از اطلاعات چاق کننده توانسته به راحتی باعث چاقی ما شود. بنابراین فقط لازم است اطلاعات لاغر کننده را در ذهن خود تقویت کنید، به این صورت شما به راحتی لاغر می شوید.
نکته بسار مهم و قابل توجه این است که شما در مدت زمان کوتاهی چاق نشده اید پس انتظار لاغر شدن یک هفته و یک ماهه را نداشته باشید.
البته این نوید را به شما می دهم که سرعت لاغر شدن بسیار سریع تر از چاق شدن است اما به هر حال جسم ما نیاز به زمان کافی برای تغییر و تحول خودش دارد و تصور اینکه هر روز که شما فایل گوش داده و تمرین می کنید مقداری از سایز و وزن شما کاسته می شود تصور اشتباهی است.
شگفتی های این روش بسیار است اما شاید از جذاب ترین های آن این باشد که هیچگونه برنامه رژیمی یا ورزشی ازائه نمی شود.
در این روش شما هرگز نیاز نیست گرسنه بودن را تحمل کنید، حتی نیاز نیست با انجام حرکات ورزشی سریع و سنگین به میزان بیشتری عرق کنید.
هر فردی که اضافه وزن دارد احساس بد رژیم داشتن و ورزش کردن را تجربه کرده است بنابراین لاغر شدن بدون رژیم غذایی و ورزش کردن با استفاده از آموزش های ذهنی برای افراد چاق مانند معجزه می باشد.
معجزه ای که با استفاده از آموزش های لاغری با ذهن برای شما یک امر طبیعی و ساده خواهد شد.
در روش ذهنی از هیچگونه دارو، دمنوش یا کرم های موضعی استفاده نخواهد شد چرا که کم و بیش از این موارد استفاده کرده ایم و از تاثیرات آنها آگاهی کامل داریم.
در این روش برنامه های ورزشی داده نخواهد شد چرا که شما هم مثل من احتمالا برای لاغر شدن باشگاه رفته اید و از نتایج آن اطلاع دارید.
در این روش تنها از تکنیک های یادگیری لاغر شدن استفاده می کنیم و با کمک گرفتن از نیروی ذهن ناخودآگاه برای متناسب شدن اقدام می کنیم، نیرویی که تا به امروز با استادی تمام باعث چاق شدن شما شده است و همه شما عدم توانایی مخالفت با آن را تجربه کرده اید.
به لحظاتی فکر کنید که با غذا روبرو می شوید و در عین حالی که کاملا سیر هستید نمی توانید از خوردن آن خودداری کنید، این نیرویی که شما را ترغیب و حتی وادار به خوردن می کند همان نیروی ذهن ناخودآگاه است که اکثر افراد چاق آن را به عنوان اشتها می شناسند.
در این روش شگفت انگیز شما علاوه بر اینکه خودتان آگاهانه در مسیر لاغر شدن قرار می گیرید، ذهن ناخودآگاه خود را نیز آموزش می دهید که همسو با شما در مسیر لاغر شدنتان گام بردارد. کاری که تا به امروز آن را نمی دانستید و انجامش نداده اید.
دلیل اینکه شما نتوانستده اید از هیچ روشی لاغر شوید این است که هر بار به تنهایی تصمیم گرفته اید که لاغر شوید و ذهن ناخودآگاه خود را در این مسیر همراه خود نداشته اید و به همین علت همیشه در انجام روش های مختلف لاغری با مشکل مواجه شده اید.
فشار عصبی زیادی را متحمل شده اید چون ذهن ناخودآگاه شما در جهت مخالف شما در حرکت بوده است و حرکت جسم و ذهن در دوجهت مخالف باعث بروز مشکلات عصبی و رفتاری می شود و در نهایت سبب شده است که شما روش لاغر شدن را ادامه ندهید و بعد از مدتی اگر مقداری هم کاهش وزن داشته اید مجددا به وزن قبلی خود و یا حتی بالاتر رسیده اید.
در لاغری با روش ذهنی شما به تنهایی شرکت نمی کنید بلکه ذهن ناخودآگاه شما هم همراه شما خواهد بود و همسو با شما در جهت متناسب شدن آموزش خواهد دید، اتفاقی که تا حالا آن را تجربه نکرده اید.
هدف من از ارائه توضیحات کامل درباره این روش شگفت انگیز این است که افراد با آگاهی و اطلاع کامل از مسیری که تصمیم به طی کردن آن دارند قدم در راه بگذارند مسیری که شما را به رویای لاغری خود می رساند.
منتظر خواندن نوشته های شما هستم
همراه همیشگی شما: رضا عطارروشن
Rating 4.48 from 58 votes
با دیگران به اشتراک بگذارید تا امتیاز بگیرید!
با عرض سلام و ادب خدمت استاد بزرگوار و دوستان همراه.
به لطف خدا، این مرتبه ی دوم هست که با عشق و علاقه دوره در امتداد مسیر، را در حال مرور کردن هستم و این مطلب رو بهتر درک کردم.
نکته ی قابل توجه برای اینکه ما نمیتونیم والدین و دیگران رو در جهت اضافه وزنمون سرزنش کنیم چون اونها هم آگاهی نداشتن، مگر نه اینکه زبان فارسی و کلی موضوعات مثبت از اونها آموختیم. بلکه بهترین تعبیر همینه یادگیری زبان لاغری، ما در مسیرهای قبلی به تنهایی تصمیم به لاغری داشتیم و یک قدرت بزرگ که همون ذهن ناخودآگاهمون هست رو نادیده گرفتیم البته به این شکل ازش اگاهی نداشتیم، به لطف خدا هم اکنون که وارد این مسیر صحیح وارد شدیم همزمان خودمون و ذهن ناخوداگاهمون آموزش میبینه، نتیجه صد درصده. فقط باید در این مسبر همانند قانون طبیعت عمل کنیم و بدون عجله و با تکرار و تمارین و عمل کردن به آموزش ها به شکل صحیح به هدفمون برسیم. باید متعهد باشیم به انجام صحیح تمرینات که همینطور استاد عرض کردند درک کنیم. تا بتوانیم به شکل صحیح باورهای صحیح متناسب شدن رو با، باورهای اشتباه قبلی جایگزین کنیم. اگر به لطف خدا و ممارست خودمون این مسیر رو ادامه بدیم. تغییرات شگفت انگیزی رو بدست میارییم. من خودم در این دوره به لطف خدا و آموزش های استاد و تلاش مستمر خودم پیشرفتهای زیادی داشتم و میدونم با اشتیاق و تکرار خیلی عالی میدرخشم. دونه دونه این تمرینات گنج پنهانی هست که باید کشفشون کنیم.
خدایاشکرت، شکرت، شکرت
استاد سپاسگزارم برای وقت و انرژی که برای پیشرفتهای ما هنرجوها قرار میدهید.
به نام خداوند هستی بخش سلام ودرود برهمگی شما دوستان خوبم علی الخصوص استاد گرامی
امروز صبح که بیدار شدم همسرمو خوابالوده دیدم که به خاطر شغلش بسیار کمبود خواب داره وغرق درخواب یه حسی منو برد به دوران کودکیم من دردوران کودکیم کم مشکل وسختی نداشتم اما همیشه متناسب بودم
وهمیشه رویاداشتم وشاد وآزاد بودم وهمیشه خوشحال خونه ما حیات بزرگی داشت واتاق های کوچکی همیشه وقتی آفتاب اولین اشعه خودشون از لای پرده های کش دوزی شده داخل پنجره ای به داخل میزد بیدار میشدم ومستقیم به سمت حیاط میرفتم ونفس عمیقی میکشیدم بعد شستن روم ودستهام همیشه گاز روشن میکردم وکتری رودرحالیکه چار پای میگذاشتم روشن میکردم وپنیر ومربارو از داخل یخچال بیرون میاوردم واز جانونی نونی برمیداشتم وهمراه سفره کوچیکمون میاوردم وسط سالن وبعدش مامان وبابام بیدار میشدن وباهم صبحونه میخوردیم درحالیکه مادرم چای دم میکردوبرامون میریخت وبعد خوردن کمی نون وپنیر ومربا آلبالو خانگی بدو میرفتم بیرون داخل حیاط ودرحالیکه به پدربزرگم سلام میدادم ومیگفت ندو میخوری زمین با خنده میدوییدم سمت خونه عمه ام وشیرجه میزدم تو خونشون وهمیشه عمه ام بعد سلام خوبی میگفت بیا صبحونه اما من میرفتم تو اتاق پسرعمه هام که همبازی های من بودم وسروصدا میکردم که تنبلا پاشید الان کوچه رو بچه ها برای فوتبال میگیرن واوناهم که عشق فوتبال از جاشون میپریدن ودرحالیکه لقمه رو به زور عمه ام میگذاشت تو دهنشون کفششون میپوشیون ومیدوییدیم به سمت کوچه انگار بهمون جایزه میدادن وچقدر مشتاق کوچه رفتن بودم با اینکه حیاط بزرگی داشتیم
وقتی میرسیدیم دم درهیچ کسی درکوچه نبود اما ما ناامید نمیشدیم ودرخونه هارو میزدیم ویکی یکی بچه های خوابالو رو از رختخواب بیرون میکشیدیم تا تیممون رو جور کنیم من دروازه بان بودم چون پسرعمه بزرگم که همش سه سال ازم بزرگ تر بود اعتقاد داشت که من دخترمو وموقع حمله منو میزنن آسیب میبینم پی پست دروازه بانی تیم برای خودم بود ومن باخوشحالی والبته بادرد کبودی توپ جانانه دفاع میکردم ودرحالیکه خوشحال وزخمی از برد تیم بودم چند ساعتی رو دفاع میکردم از دروازه
وبعد از شدت خستگیو کبودی میومدم خونه وبااینکه دعوا میشدم ولی بازم میرفتم رور بعد وبعد از ظهر نوبت دوچرخه سواری موتوری بود که مسابقات متور سواری وتک چرخ زنی درکوچه معروف بود
وچقدر لذت بخش بود کری های بچگانمون احساس آزادی که موقع سرعت پاهامون از پدال دوچرخه رها میکردیمو وویژی میرسیدیم انتهای کوچه درحالیکه باد درلابه لای موهای من میرفت واحساس پرواز داشتم وپلاستیکی که لای چرخ به زور چپونده بودیم تا صدای موتور بده
چقدر لذت بخش بود واقعا هم که عاشق اون روزا بودم
اما از همه جالب تر این بود که موقع تنهایی یا با خدا صحبت میکردم یا آرزوهامو مرور میکردم رویای دانشمند شدن خوب یادمه اون روزا فیلم ابوعلی سینارو نشون میداد ومنم عاشق ابوعلی سینا شدن شده بودم وبا اینکه وقتی به بقیه میگفتم بهم میخندیدن که ابوعلی سینا مرد بود وتو دختری اما همیشه اعتقاد داشتم بقیه اصلا نمیفهمن ومن حتما دانشمند میشم وبه باحالی وموفقی ابوعلی سینا میشم وازدواجم نمیکنم ودرحالیکه اکتشاف پشت اکتشاف میکنم هرروز لذت میبرم از خلق چیزایی که دوستش دارم وزندگی ایده آلم میشه
امروز دوباره بعد سالها همون احساس داشتم که برم توی حیاطمون برم وبرای خودم یه حیاط پیدا کنم یه پارکی که جای حیاط وداشته باشه شاد باشم دوباره بشم عاشق یادگیری عاشق پرواز عاشق خوشی وخوشحالی دوباره رویای خودمو زندگی کنم واینقدر درگیر فکر وخیال مشکلات نباشم اون روزا اصلا اوضاع خوبی نداشتیم ولی من چنان احساس خوشبختی میکردم وآزاد ورها بودم که هیچ مانعی منو از رسیدن به رویاهام باز نمیداشت الانم باید دوباره دربیداری روباهامو ببینم زندگی کنم ودنبال کنم واز زندگیم نهایت استفاده رو ببرم این زندگی منه ومن یک بار به دنیا میام ویه بارم زندگی میکنم پس چرا باید غصه بخورم درحالیکه میتونم شاد باشم رویامو زندگی کنم وبگذارم خداهمه چیز حل کنه درست مثل اون موقع ها که میگفتم بهش خدایا خودت اینو درست کن ومیرفتم دنبال بازی ودرس هام وچیزای جالب دنیام ودرستم میشد وهمیشه اعتقاد داشتم بابا خداست ها مگه الکیه خدای همه کاراست خودش من بهش بگم درستش میکنه احساس میکنم فرشته مهربونم امروز راهنماییم کرده تا دوباره زندگی کنم ولذت ببرم
به نام خدای بخشنده ومهربان که در هردو صفت بسیار سخاوتمند عطا میکند
سلام صبح همگی بخیر وشادی
من مدتیه که دراین مسیرم روزهای خوب زیادی با این آموزش ها داشتم ودارم وخواهم داشت
به لطف خدای مهربان فهمیدم تنها نیستم فهمیدم بدبخت دوعالم نیستم وفهمیدم چاقی مرض لاعلاجی نیست که درمان نداشته باشه ومن محکوم به داشتنش نیستم
خداروشکر بینهایت بابت آگاهی باارزشی که کسب کردم
اما چیزی که الان میدونم اینکه چاقی رو یاد گرفتم ولاغری رو هم میتونم یادبگیرم
وهمشون درفکر وباور منه
دیروز فهمیدم که چاقی نوعی خودآزاریه
ولاغری عشق به خود
همش ترس از کمتر خوردن ونخوردن داشتم
امروز ندایی درذهنم گفت گرسنگی عذاب الهی نیست
گرسنگی یه نعمت نعمتی که به من یادآوری میکنه عزیزم بدنت به انرژی احتیاج داره
وسیری هم احساس فشار وعذاب نیست
احساس آرامش که دیگه احتیاجی به ورود انرژی نیست ممنون
حتی این دواحساس بوجود اومدن که احساس ما خوب وشکر گذار باشیم
مثل هر نفس که شاعر میگه هر نفس که فرو میبریم ممد حیات است وهر نفس که بیرون میدهیم مفرح ذات و دوشکر دارد
خوردن هم همین هر موقع احساس گرسنگی میکنیم شکر دارد که بدن من خبر از سالم بودن من میدهد که انرژی میخواهد واحساس سیری شکر دارد که نیازش رفع شده وجانمان آرامش گرفته
خودم که به شخصه وقتایی که حسابی گرسنه میشم
یه جوری لذت میبرم از غذا که روحم جلا پیدا میکنه
و وقتی سیر میشم ودست میکشم احساس شکر بینیازی وسبکی وزیبایی وآرامش جوری بردلم مینشینه که جسمم لذت میبره
یعنی یه جورایی درتناسب فکری ودردرست رفتار کردن آرامش ولذت توام باشکر واحساس خوش وخوبه
ودرچاقی وپرخوری وعدم آرامش وعذاب ورنج وفشار واحساس بد
تاحالا دقت کردین
امکان نداره پرخوری کرده باشیم وبعدش بگیم به به شکر چقدر پرخوری خوبی بود
نه همیشه عذاب فشار وحال بد واحساس اذیت وناراحتی همراهمون بوده
ویه جورایی انگار جهنمی به پا میشه که تاوانش تا ساعت ها بعد یا حتی روزها بعد ادامه داره
برای همینم میخوام به احساس خوب ولذت از زندگی برسم وآرامش درلحظه لحظه زندگیم تجربه کنم
خدایا شکرت
با سلام به خدای مهربانم که موجودی چون من را خلق کرد تا خودم را به او برسانم.چاقی در واقع مثل زبان مادری هست و من آن را بدون زحمت یاد گرفتم .و حالا می خواهم با شرکت در این دوره شگفت انگیز آموزش لاغری را یاد بگیرم و می دانم که تکرار سبب تثبیت و عدم فراموشی می شود.برای افراد چاق لاغری بدون ورزش و محدویت و رژیم مثل یک معجزه می مونه چرا؟؟چون من وقتی خواستم لاغر بشم تنهایی شروع کردم و ذهن ناخوداگاه را با خودم همراه نکردم پس نتیجه شد فشار عصبی ،شد چاقی دوبرابر،شد ناامیدی و خستگی .من یاد گرفتم که لاغری مثل خیلی کارها آموزشی هست مثل رانندگی مثل زبان مثل آشپزی و خیاطی .من فهمیدم که اگر ذهنم را آموزش بدهم و اون با من همراه بشه منو خیلی سریع تر از چیزی که فکرشو می کنم به نتیجه مطلوب می رسونه.پسسسسسسس تصمیم قاطع می گیرم و با اشتیاق شروع می کنم.هر آموزشی از طریق ذخیره اطلاعات در ذهن صورت می گیره .همانطور که که برای یادگیری زبان دلخواهم/ اقدام/ کردم برای یادگیری لاغری باید اقدام کنم اگه هر روز تکرار و تمرین کنم ذهن ناخودآگاهم چارهای جز تغییر ندارد.من دوست دارم گوش کنم …….. بعد درک کنم…….. عمل کنم………. نتیجه می شود اون چیزی که می خواهم لاغری و تناسب اندام.من بذر لاغری را کاشتم فقط و فقط باید مراقبش باشم .مرحله کاشت را طی کردم و در مرحله داشت بلید مراقب آفتها باشم و همواره شبنم ها و کود مناسب و آبیاری مناسب را انجام بدهم.آخ که چه کار لذت بخشیهمن تز نخوردن زیاد لذت می برم من عاشق خودم هستم چند وقت پیش تو تلویزیون یک کارتون دیدم اسمش بود( روح بامزه)ی هچین چیزی خیلیییی جالب بود توی اون فیلم فهمیدم که باید از لحظه لحظه زندگیم باید لذت ببرم من عاشق خودمم حتی حالا که چاقم من حقمه که از زیبتیی ها لذت ببرم من حقمه که پوشیدن لباس زیبا را تجربه کنم هیچ چیز مثل تناسب اندام زیبا نیست اخ جون آخیش چقدر حس قشنگی دارم چقدر احساس رهایی می کنم احساس می کنم خیلی راحت با روحم ارتباط گرفتم و بدون قضاوت دارم حرف دلمو می گم.همون طور که یک مادر وقتی فرزندش رو به دنیا می یاره عاشقش می شه قربون صدقه اش می شه چون می گه پاره ای از وجودش هست حالا که خدای خوشگلم تکه ای از روحشو توی من قرار داده پس خداجونم عاشق من من هم همش خودمو لوس می کنم اگه اشتباه کنم منو متوجه می کنه یهویی عصبانی نمیشه می گه بیا عزیزم اگه اشتباه رفتی دوباره بیا دوباره بلند شو و من مثل کودکی که وقتی مادرش دستهایش برای آغوشش باز می کنه من هم از دیدن آغوش خداوند لبریز از شوق می شم اگه کودک بیفته پاش آخ بشه یا دردش بگیره اما وقتی شوق آغوش مادر و نگاه پر مهر مادرش را می بیند درد را اصلا احساس نمی کنه می ره و خودشو می اندازه بغل مادرش من هم هر بار که افتادم هر بار که نتیجه نگرفتم هر بار که کمتر نتیجه گرفتم وقتی می بینم خداجونم داره دستاشو طرفمم دراز می کنه( با صدای استاد عطا روشن با دوره تکرار با داشتن احساس آرامش)بلند می شم و با ذوق می دوم سمت آغوش خداوند خداوند منو در آغوشش می گیره موهامو نوازش می ده اشکامو پاک می کنه و دستاشو تو دستام می زاره و می گه معشوق من من همیشه کنارتم همیشه همیشه خیلی بهت نزدیکم و همیشه مر اقبت تو هستم تو فقط کافیه من صدا کنی من همین نزیکی ها هستم من در نگاه پر مهر مادرم من در صحبتهای استاد عطا روشنم من در حس زیبای تو هستم که الان جوانه زده و می خواهد دنیا را با جسمی متناسب احساس کند من همیشه با او هستم فقط کافیه من با تمام وجودت احساس کنی همین. خدایا ممنونم به خاطر این همه زیبایی استاد صمیمانه از شما سپاسگذارم
چاقی یک زبان مشترک بین افراد چاق است من سال ها تلاش کردم برای لاغری شدن .من تا ۷سالگی کاملا متناسب بودم الان هم یک عکس از ۷سالگی دارم خیلی خوش اندام ریز نقش بودم دقیقا یادمه که خانواده ی من مدام به من میگفتند زهرا زردو وما همسایه ای داشتیم که خیلی زشت بود ولاغر
و زشتی اون خانم ربطی به لاغری اش نداشت اما من گمان میکردم چون لاغر است زشت است و از حرف های خانوادم ناراحت میشدم و میترسیدم که منم بزرگ شوم به خاطر لاغری شبیه همسایه خودمان شوم کاملا یادمه به زور میخوردم ومدام مورد تشویق خانواده قرار میگرفتم به خاطر پرخوری نیاد ما از کلاس چهارم اضافه وزن من شروع شد مدام لپ های من رو میکشیدند ومن در دنیای کودکی خودم گمان میکردم خوبه بله من داشتم زبان چاقی رو یاد میگرفتم ناآگاهانه همانجوری که برای فارسی حرف زدن زجری نکشیدم چاقی رو هم به همین راحتی یاد گرفتم
از ۱۱سالگی اون لذت های پرخوری تبدیل شد به نگرانی حرف های خانواده جامعه ومدرسه عوض شد چه خبرته کمتر بخور اینو بخور اوند نخور فلان فلان
من ایندفعه ترسیدم و نگران شدم از چاق شدن وباز چاقتر شدم کلاس سوم راهنمایی شدم ۷۵ کیلوگرم
مادرم همیشه هروز هرلحظه میگفت چاقی ارثتیمونه تو شبیه من هستی بارها این حرف تکرار میشد در حالی که الان میفهمم چاقی ارثی نیست چاقی به خاطر پایین بودن متابولیسم بدنم نیست چاقی به خاطر پرخوری عصبی نیس چاقی فقط وفقط فقط یادگرفتنی است ومن که همیشه با مادرم بودم چاقی رو یاد گرفتم و چاق شدم اما خواهرم و دو برادر دیگرم کاملا متناسب بودند و هستند اگه چاقی ارثی بود پس چرا تمام خواهر وبرادرانم چاق نشدند چون مادرم مدام میگقت من و برادر بزرگترم شبیه خانواده ی اون هستیم و دیگر بچه ها شبیه خانواده ی پدرم
واین فرمول باعث شد من از ۸سالگی چاق بشم و برادر بزرگم بعد از ازدواج چاق شود
ودیگر بچه ها کاملا متناسب بمانند
تازه خود مادر من تا سن ۳۰ سالگی ۵۰ کیلو بوده و خیلی خیلی متناسب و کمر باریک بوده تازه مادر من خواهر دوقلویی داشت که هیچ وقت تناسب اندام آنها یکسان نبود وخاله ام همیشه متناسب تر بو د علاوه بر این من یک خاله ودو دایی کاملا متناسب دارم کاملا متناسب
پس چاقی ارثی نیست چاقی زبانی است که من یاد گرفتم والان مدتیه آگاهانه تصمیم گرفتم لاغر شدن رو یاد بگیرم یاد گرفتن لاغری عین تمام مهارت هایی که من دارم نیاز به آموزش تکرار و تمرین دارد عین رانندگی آشپزی زبان انگلیسی و هر مهارتی که من دارم.من آشپزی رو یک سال یا دوساله یاد نگرفتم بلکه حداقل ۱۰ سال طول کشید و همچنان در حال تمرین و یادگیری نکات جدید آشپزی هستم و هروز در مسیر
پس برای یاد گرفتن لاغری هم باید هر لحظه هروز در مسیر باشم تمرین کنم تکرار کنم و زمانی که ذهن ناخودآگاه من کاملا زبان لاغری رو یاد بگیره جسم من چاره ای جز لاغری شدن نداره
من یک شبه یا یه ماهه یا یک ساله چاق نشدم من در طی ۳۳سال چاق شدم پس نیاید انتظار داشته باشم که یک شبه یا یه ماهه یا یک ساله لاغر شوم همانجور که برای چاق شدن عجله نداشتم برای لاغری هم نباید عجله کنم باید با دقت فایل ها و تمرینات رو هروز انجام دهم درک کنم و به عمل در زندگیم تبدیل کنم ومدام تکرار کنم و بفهمم خطای کارم کجاست چون این مسیر تنها مسیر صحیح برای لاغری و هر موفقیتی در زندگی هست من سال ها برای لاغری تلاش کردم ورزش شدید رژیم قرص پودر دمنوش فقط ۱۲تا ۱۵ کیلو به سختی کم میکردم و یک جایی از کار خسته میشدم عصبی میشدم و رها میکردم ودر طی چند هفته کامل برمیگشت شاید نزدیک ۵یا ۶ بار هردفعه ۱۲تا ۱۵ کیلو کم کردم و باز برگشت و الان من شک ندارم مسیر صحیح رو پیدا کردم میخواهم لاغر بشم و مهتر از آن لاغر بمونم من بذرهای لاغری خودمو کاشتم فقط باید ازش نگهداری کنم نا به محصول برسه من دارم زبان جدیدی رو یاد میگیرم نیاز به زمان داره تمرین تکرار تکرار واحساس خوب و لذت من تا زمانی که زنده هستم این مسیر رو ادامه میدهم چون این مسیر داره سبک زندگی رو بهم یاد میده نحوه ی حل مشکلات رو به من یاد میدهد پس چرا مسیری که به آرامش میدهد را رها کنم 😍😍😍😍😍😍
با سلام خدمت استاد گرامی وهمگی دوستان عزیزم
من تصمیم قاطع خودمو گرفتم تا آموزش هایی که دیدم رو درخودم نهادینه کنم وهرروز بهتر فکر کنم وبهتر عمل کنم تا بدنم خودش روند تناسب اندامشو طی کنه
من عاشق خودمم عاشق متناسب شدنم
دراین مدت متوجه شدم که هیچ چیز وهیچ کس منو به اندازه متناسب شدن خوشحال وسرشار از آزادی ولذت وتوانمندی نمیکنه
چیزی که بارها شنیده بودم که تناسب اندام ذره ای اهمیت نداره ومهم اخلاق وروح پاک انسان هاست
اما الان متوجه شدم که یک انسان نمیتواند جسمی مریض چاق وبا کلی اختلالات عصبی رفتاری ذهنی داشته باشه وروحش رشد کنه واخلاقش تعالی پیدا کنه
امروز مطمئنم همه باورهای قبلیم نتیجه توجیه وبهونه لاغر نشدن اطرافیان من بوده که به من انتقال دادن تا بار مسئولیت لاغر ومتناسب شدن را از دوش خود ومن بردارند وکاملا باور غلطی بوده
امروز من احساس اختیار مسئولیت پذیری آزادی ولذت بیشتری میکنم احساس آرامش بیشتر که زندگی زجر آور نیست وسراسر دردو عذاب
زندگی بینهایت زیباست از آن جهت که هدیه ای از جانب خدای مهربانم هست در حالی که تکه ای روحش را دروجودم به جای گذاشته
مادرها وقتی فرزندی بدنیا میاورند میگن جگر گوشه من یا پاره تن من هر مادری احساس میکنه تکه ای از وجودش را تبدیل به این کودک کرده واز این رو شگفت زده وسرشار از عشق مادری میشه
حالا دیگه ببین چقدر عزیزم برای خداوند که جگر گوشه اش شدم پاره تنش شدم که روحش درمن قرار داده
هر چقدرم اشتباه رفتم بازم جگر گوشه وعزیز دلشم
حالا که اینقدر ناز پروده وعزیز کرده ودلبرم اینقدر لوس خداجونمم عزیز دلشم عشقشم ببین چقدر عاشق متناسب شدن منه چقدر عاشق پیشرفت من چقدر عاشق اینکه حالم خوب بشه وخوب بمونه
چقدر دوست داره تاج سر همه مخلوقات والگوی همه بنده هاش بشم
وقتی بهش فکر میکنم میبینم خدا ۹۰ درصد راه رفته که من متناسب وزیبا وسالم بشم ده درصدشم گفته توبیا سمتم آخه منم عاشق اینم که بیای طرفم باذوق تا قند تو دلم آب بشه
مثل مادری که از قصد میشینه عقب تر فقط کمی عقب تر ودستاشو بازمیکنه ومیگه جان دلم بیا پیش مامان
بیا قربونت بشم بیا عزیز دلم
درحالی که میتونه ودلش پز میکشه که یه لحظه هم نوزادش ازش دور نباشه وهمیشه تو آغوشش باشه
اما میگه بگذار یاد بگیره رو پای خودش بایسته وراه بره میخواد استقلال بچشو ببینه میخواد پیشرفتشو ببینه میخواد بزرگ شدنشو ببین حالا این بچه که ذوق داره بره بغل مامانش ممکنه بیوفته گریه کنه دردش بگیره حتی کمی کوفته وزخمی بشه اما چشمای مامانش ودستای مامانش چنان شوق دروجودش ایجاد میکنه که بلند میشه چند قدمو میره
منم با خداجونم اینجوریم گاهی از دستش عصبانی هم میشم که چرا نمیاد سمتم وبلندم کنه وراه ببره اما وقتی صورت پرمهرشو عشقشو وشوق رسیدن بهم میبینم از خودم خجالت میکشم وبیشتر تلاش میکنم برم درآغوشش آغوش خدا همونجاییه که دراوجیم رسیدیم بهش وقتی بشم متناسب وخوشهیکل رسیدم بهش وقتی بشم یک زن پولدار وموفق رسیدم بهش
وقتی بشم یک انسان دانا رسیدم بهش
وهرچیزی که بخوامو وآرزوشو داشته باشم خدامنو بلند میکنه میگذاره پنج قدم عقب تر میگه بیا عزیز دلم
تو میتونی تلاشتو بکن قربونت بشم
من درست روبروتم دستامو ببین فاصله ای نیست
بیا
خداجونم عاشقتم وممنونم که همیشه وهمه جا هستی
از همون ابتدا چاقی رو خوب خوب یاد گرفتم. اون موقع که یادمه هر کسی منو می دید می گفتن ماشاالله؛ دخترتون چه تپل و نازه.
مادربزرگ خدا بیامرزم که می گفت بچه برای اینکه سالم باشه باید دو پر گوشت داشته باشه. چیه بچه های لاغر؛ همش مریضن.
همون موقع ها یادمه برام سوال بود که چرا خواهرم که همیشه لاغره پس مریض نمیشه آخه؟
همینطور زمان می گذشت و من چاقی رو خوب خوب یاد می گرفتم و در اون به مرحله استادی رسیدم.
اما کار به جایی رسید که از دیدن خودم در آینه، از حضور در خیابون و بودن با دوستام خجالت زده و شرمنده شده بودم.
تصمیم گرفتم وزنم رو کم کنم. اما چطور؟
با مراجعه به مشاور لاغری شروع کردم. تو رژیمم بهم کلی خیار و کاهو و… داد که از خوردنشون متنفر بودم. اصلا کلمه رژیم حالمو خراب می کرد.
منم خب چون چندان رعایت نمی کردم نتیجه نمی گرفتم و در نتیجه، هر وقت می خواستم هفته بعدش مراجع کنم می ترسیدم. چون می دونستم اوضاعم فرق چندانی نکرده.
باشگاه هم کنارش می رفتم؛ اما به صورت مقطعی و معمولا در تابستون. هر روز که می خواستم برم از خدام بود که یه اتفاقی پیش بیاد که نخواسته باشه برم. بعضی وقت ها هم خودم یه بهونه ای جور می کردم که نرم.
همه اینها گذشت تا با روش خام گیاهخواری آشنا شدم. حدود 2 ماه انجامش دادم و کلی از وزنم کم شد. هر کسی منو می دید می گفتم تو چی کار کردی؟ تو دلم قند آب میشد. اما واقعا نتونستم ادامه بدم و روزم رو با کاهو و خیار و … شروع کنم و به پایان ببرم.
حدودای سال 96 بود که نمی دونم چطوری دیدم در یک کانال لاغری عضو شدم. واقعا هیچ وقت نفهمیدم چطوری عضو شدم.
من اصولا هیچ وقت نمیشد که کلیپ ها یا ویس ها رو بشنوم. اما اتفاقی یکی از ویس ها رو باز کردم و همون جا میخ کوب شدم. (اینم بگم که دقیقا چند روز قبلش از شدت استیصال تصمیم گرفته بودم دوباره خگخ رو شروع کنم. اما از خدا خواسته بودم که هدایتم کنه و بهم بگه این کار درست هست یا نه؟)
بعد از شنیدن اون ویس، رفتم پی وی استاد عطار روشن و ازشون تشکر کردم. و وقتی استاد در مورد دوره صحبت کردند بدون هیچ تاملی تصمیم گرفتم شرکت کنم.
دوره رو شروع کردم؛ اونم چندین بار. اما وسطای کار رهاش می کردم.
گذشت و گذشت تا رسیدم به سال 1400 و شروع دردهای کمرم به خاطر وزن بالا.
همین شد که یه تصمیم جدی گرفتم که این دفعه خوب خوب و تا انتها ادامه بدم تا به لطف خدای مهربان بشم اونی که می خوام.
خدایا شکرت…