0

زندگی با طعم خدا (جلسه دوم)

زندگی با طعم خدا
اندازه متن

بسیاری از انساها به دنبال یافتن راهکار مناسب و صحیح برای ارتباط با خداوند هستند و از آنجا که خداوند به شکل کلامی با آنها صحبت نمی کند هرگز مطمئن نمی شوند که خداوند صدای آنها را شنیده است.

برای صحبت کردن با خداوند نیاز نیست به زبان خاصی با صحبت کنید. زبان شما بهترین زبان ارتباط با خداوند است.

چگونه با خداوند صحبت کنم

از کودکی به من آموخته شده بود که برای صحبت کردن با خداوند باید از زبان عربی استفاده کنم به همین دلیل همیشه به دنبال پیدا کردن دعا یا نوشته ای به زبان عربی بودم تا خواسته ام را به خداوند عرضه کنم.

از زبان عربی خوشم نمی آمد ولی از سر ناچاری برای اینکه بتوانم به خداوند بگویم به چه چیزی نیاز دارم یا از او درخواست کمک کنم سعی می کردم به هر شکل ممکن نوشته های عربی بخوانم و سعی می کردم به شکل صحیح عبارت ها را تلفظ کنم تا مبادا منظور من به شکل اشتباه به خداوند منتقل شود. چون شنیده بودم که در زبان عربی تلفظ یک کلمه که علامت فتحه دارد با صدای علامت کسره به طور کلی معنی آن کلمه را تغییر می دهد.

از آنجا که برای خواندن عبارت های عربی باید دقت و وسواس زیادی به خرج می دادم کمتر سعی می کردم با خداوند صحبت کنم چون حوصله صحبت کردن به زبان عربی را نداشتم.

به لطف خداوند زمانی که در مسیر تغییر کردن قرار گرفتم روبرو شدن با این واقعیت که می تواتم به زبان خودم با خداوند صحبت کنم مرا دچار سردرگمی کرده بود و با اینکه ذوق زده شده بودم که می توانم به راحتی با خدای خودم صحبت کنم اما هرچه فکر می کردم نمی دانستم باید به خداوند چه چیزی بگویم یا از او چه درخواستی داشته باشم.

چون تا آن زمان من فقط عبارت های نوشته شده را بدون اینکه متوجه معنی و مفهوم آن بشوم را تکرار می کردم و اکنون که می خواستم خودم با خداوند صحبت کنم انگار صحبت کردن را فراموش کرده بودم.

با هر زحمتی بود شروع کردن به صحبت کردن با خداوند و در ابتدا هر جمله ای که به خداوند می گفتم بلافاصله خودم را سرزنش می کردم که این چه جمله ای بود که گفتی؟؟!!

چرا اینو گفتی؟ چرا اونو نگفتی؟ چرا خودمونی گفتی؟ چرا مودبانه تر نگفتی؟

بسیار زیاد دچار شک و تردید می شدم که مبادا در صحبت کردن با خداوند دچار اشتباه شوم چون بارها شنیده بودم صحبت کردن با خداوند آداب معاشرت مخصوص به خود دارد و من اطلاعی درباره آن نداشتم.

اما آنچه در نهایت موجب آرامش خاطر و تغییر احساس و نگرش من درباره خداوند شد این بود که توانستم با زبان خودم و به هر شکلی که دوست دارم بدون نگرانی از رعایت نکردن آداب گفتگو با خدا یا اینکه خداوند فقط زبان عربی را درک می کند با خدای خودم صحبت کنم و از او درخواست کنم.

بنابراین برای ایجاد ارتباط بهتر با خداوند فقط با زبان خودتان و به هر شکلی که احساس خوبی از صحبت کردن با خدا دارید با او صحبت کنید و از او درخواست کنید.

و همیشه به این نکته بسیار مهم توجه داشته باشید که: دارید با خداوند صحبت می کنید.

خداوندی بی نهایت است و بر آسمان و زمین تسلط دارد.

نقش احساس در گفتگو با خداوند

مهمتر از اینکه با چه زبانی با خداوند صحبت می کنیم این مهم است که با چه احساسی با او صحبت می کنیم.

تصور می کنم فقط فارسی زبان ها هستند که برای گفتگو با خداوند با زبان عربی و زبانی غیراز زبان محاوره ای خود استفاده می کنند درصورتی که هر انسانی در هر گوشه از دنیا با زبان مادری خود با خداوند صحبت می کند و این موضوع به تنهایی ثابت می کند که خداوند فقط عربی بلد نیست بلکه هر زبانی را با هر گویش و گفتاری می شنود چون خداوند از گوش برای شنیدن و از مغز برای درک کردن استفاده نمی کند.

خداوند نه گوش دارد و نه عقل که بخواد زبان ها را بشنود و آنها را تحلیل کرده و بفهمد بلکه خداوند فقط و فقط احساس ما را دریافت می کند. بنابراین مهم نیست انسانها با زبان های مختلف با خداوند صحبت می کنند چون همه انسانها از یک نوع احساس برخوردار هستند.

تصور کنید احساس شادی در همه زبان ها حالت شادی و نشاط است و ارتباطی با زبان گفتاری ندارد. ممکن است افراد با زبان های مختلف به صورت کلامی ابراز شادی کنند ولی احساسی که در انسان ها شکل می گیرد جدای از زبان گفتاری آنهاست و همه انسان ها به یک شکل شاد یا غمگین می شوند.

به همین دلیل است که واحد ارتباط بین انسان و خداوند احساس است که فارغ از هر نوع وابستگی به کلام و زبان گفتاری است.

احساسی که نسبت به خداون دارید تعیین کننده میزان ایمان و توکل شما نسبت به خداوند است.

اگر هنگام توجه به خداوند یا درخواست کردن یا دعا کردن احساس خوب و امیدبخش نسبت به آن شرایط داشته باشید به این معنی است که به قدرت و توانایی خداوند برای بهبود شرایط یا تغییر هر شرایطی ایمان دارید.

اما اگر هنگامی که با خداوند صحبت می کنید احساس یاس و ناامیدی یا عجز و ناتوانی داشته باشید به این معنی است که امیدی به بهبود شرایط و ایمان به قدرت خداوند برای تغییر شرایط ندارید.

بنابراین مهم نیست با چه زبان یا از چه کلماتی برای صحبت با خداوند استفاده می کنید مهم احساسی است که در قلب شما در هر لحظه نسبت به خداوند جریان دارد.

توکل و ایمان در واقع استمرار احساس خوب نسبت به خداوند داشتن است. اینکه ما هر بار که توجهمان به سمت خداوند جلب شد احساس آرامش و آسودگی خاطر در وجود ما جربان پیدا کند.

این یعنی من به خداوند توکل دارم یا انسان متوکلی هستم.

بنابراین بیشتر از آنکه به دنبال پیدا کردن کلمات مودبانه یا … برای صحبت با خداوند باشید سعی کنید احساس آرامش و سپردن مسائل به خداوند را تمرین کنید تا به مرور توکل و ایمان قوی تری نسبت به همراهی و نزدیک بودن خداوند به خود پیدا کنید.

بررسی نگرش خود درباره خداوند

برای اینکه به درک و شناخت بهتری نسبت به خداوند برسیم باید ابتدا نگرش فعلی خود درباره خداوند را بررسی کرده و چنانچه نیاز به اصلاح یا تغییر دارد اقدام کنیم و سپس تغییر شرایط در زندگی خود را مشاهده کنیم تا درک و نگرش بهتری به شکل عملی نسبت به خداوند پیدا کنیم.

باید آنچه در ذهن خود درباره خداوند می دانید را با واقعیت زندگی خود مطابقت دهید تا متوجه شوید چقدر شناخت شما درباره خداوند صحیح می باشد. چون هرچه درباره خداوند شنیده اید اگر باور کرده باشید باید نشانه های واضح درباره آن موضوع در زندگی خود داشته باشید.

بعنوان مثال حتما شنیده اید که خداوند رزاق است. آیا این عبارت درباره خداوند را باور کرده اید یا فقط شنیده اید.

احتمالا اگر از هر انسانی سوال شود که خداوند رزاق است قطعا پاسخ می دهد که بلکه او رزاق است اما چرا در زندگی بیشتر افرادی که این عقیده و نگرش را تایید می کنند نشانه ای از رزق و روزی که خداوند وعده داده است وجود ندارد؟

فقط به این دلیل است که آنچه درباره خداوند شنیده ایم را باور نکرده ایم و فقط شنیده ایم که خداوند این است و آن است اما در باطن و عمق وجودمان عقیده و ایمان نسبت به ویژگی های زبانی که درباره خداوند بیان می کنیم نداریم.

تجربه هنرجوی زندگی با طعم خدا

مطالب این فایل هم عالی بود، بعد از ده بار گوش کردن، تازه متوجه شدم قسمت هایی هست که من هرگز در گذشته متوجه آن نشده بودم و این نشان میده چه قدر فایل ها لایه ای و هوشمندانه تولید شده.

نکته ای بسیار مهم که باید توجه زیادی روی آن داشته باشیم این هست که مهم نیست ما چه کار انجام میدیم بلکه مهم این هست که  با انجام آن عمل چه تغییر احساسی درون ما ایجاد میشود.

درواقع  نتیجه را احساس ما از انجام آن عمل رقم میزند نه فعالیتی که انجام میدیم.

به خاطر همینه با اینکه خیلی از انسان ها، نماز، روزه، قرآن و تمام اعمال دینی خود را انجام میدهند ولی دائم در فقر، بیماری، حال بد، مشکلات و … هستند چون آن اعمال تغییر خاصی در حال آن ها ایجاد نمی کند، ایمان و باور  آن ها به خداوند را افزایش نمی دهد بلکه از روی عادت یا ترس از خداوند رخ میدهد.

برعکس خیلی انسان های موفق را می بینیم که ملاک های ظاهری مومن بودن درون آن ها وجود ندارد اما بسیار شاد و خوش زندگی میکنند و وقتی به آن ها دقت میکنیم، متوجه می شیم از درون با خداوند رفیق هستند و طبق قوانین پیش می روند.

این نشان میده فعالیت های فیزیکی تاثیر خیلی کمتری نسبت به احساس دارد.

این دقیقا همان جمله معروف که  خداوند از نیت شما آگاه هست را ثابت میکند.

از آنجایی که قوانین حاکم بر جهان  ثابت هستند، این موضوع را در لاغری هم بارها داشتیم. مهم نیست چی میخوریم بلکه این اهمیت دارد که بعداز خوردن آن چیز چه احساسی داریم، اگر حس عذاب وجدان، ترس، پشیمانی و احساس بد به همراه ما باشد، نتیجه و تاثیر بدی روی جسم میگذارد.

خوردن یا نخوردن آن مواد غذایی هیچ تفاوتی ندارد، این نکته خیلی برای من جالبه که در خیلی از موارد هم از انجام کاری حسمون بد میشه هم از انجام ندادن اون کار‌.

برای مثال یادم میاد در گذشته وقتی شب بود و خسته بودم و حوصله نماز خوندن نداشتم ، هم از نخواندن آن حس بد داشتم و هم با خواندن اون اذیت میشدم.

خیلی مهم هست که درک کنیم، هدف از تمام اعمال ما به وجود آمدن آرامش و آسودگی خاطر در وجود ما هست و اگر کاری این آرامش را برای ما ایجاد نکند بدون ترس و نگرانی آن را کنار بگذاریم و به دنبال راه های دیگر  باشیم .

احساس هرگز به ما دروغ نمی گویند پس بهتر است  نگاه خود را از اعمال ظاهری بر داریم  و ایمان و باور خود را بسنجیم .

مدت ها فکر میکردم  با گوش کردن فایل ها و حتی نوشتن متن و خواندن متن قرار است زندگی من تغییر کند و بعد از مدتی متوجه شدم قرار نیست معجزه ای رخ دهد، بلکه این آگاهی ها قرار هست طرز فکر و نگرش و باور من را تغییر دهد که در نهایت با تغییر دیدگاه، زندگی  فرد تغییر خواهد کرد.

هرگز نمی شود بدون تغییر باورها و فقط با گوش کردن و نوشتن، چیزی تغییر کند. هر راه، مقصد خود را دارد و تغییر مقصد تنها با تغییر راه امکان پذیر هست.

پس سعی کنیم علاوه بر این که شنونده خوبی هستیم، عمل کننده خوبی هم باشیم و اینکار خیلی هم ساده  است، مهم ترین کاری که باید انجام دهیم این هست که با منطقی کردن و آوردن دلیل این مطالب و آگاهی ها را برای خودمون باورپذیر کنیم و با گذشت زمان متوجه می شیم، طرز فکر، انتخاب ها، رفتار و در نهایت واکنش ما به رویداد ها و در کل صفر تا صد زندگی ما تغییر خواهد کرد. 

 به نظر من مهم ترین دلیل تفاوت آگاهی ما  و باور ما نسبت به خداوند، حس لیاقت و ارزشی هست که برای خودمون قائل هستیم.

ما همون قدر از خداوند پاداش دریافت می کنیم که لیاقت خودمون میدونیم و طبق قانون حاکم بر جهان هرگز چیزی که ما آن را  لیاقت خودمون ندونیم به ما داده نمیشه.

برای مثال ما میگیم خداوند شفا دهنده است اما چون خود را بنده خوبی نمیدونیم انتظار شفا از او نداریم غافل از اینکه ارزش تمام بنده ها نزد خداوند یک اندازه هست و خداوند بین بنده های خود فرق نمی گذارد و این ما هستیم که با انتظار از او، به او می گوییم که چه چیزی از او می خواهیم.

خیلی از ما ها فکر می کنیم چون ملاک های ظاهری انسان خوب را نداریم پس خداوند ما را رها کرده و سخت در اشتباه هستیم چون پیوند و ارتباط ما با خداوند هرگز قطع نمی شه چون ما همان خداوند هستیم که به شکل انسان ظاهر شدیم و به دور از او نیستیم.

برای افزایش لیاقت کافی است خودمون رو دوست داشته باشیم و برای دوست داشتن خودمون باید همانطور که هستیم و با تمام کم و کسری هایی که داریم خودمون را بپذیریم و دقت کنیم  اینکه تمام اعمال ما خوب نباشد امری طبیعی هست و این نباید هرگز دلیلی شود که از خداوند  نعمت و خواسته های بزرگی نداشته باشیم. 

دقت کنیم خداوند نامحدود هست و این  بدین معنا است که به قدر باور ما محدود می شود، یعنی به هر شکلی در می آید که ما انتظار آن را داشته باشیم، هرچه قدر بتونیم باور های کامل و گسترده تری داشته باشیم، همان هم برای ما پیش می آید.

مانند  آبی که  از دریا بر می داریم، دقیقا به شکل ظرفی هست که در  دست ما قرار دارد، پس خداوند همان گونه ای خودش را در زندگی به ما نشان می دهد که ما از آن تصور داریم؛ به همین راحتی.

قابل درک و ساده صحبت کردن شما توانایی بزرگی هست که خداوند به شما بخشیده.

شاید کمتر کسانی باشند که باگوش  کردن به صحبت هایشان نه تنها گیج نشیم بلکه به این نتیجه برسیم هیچی قرار نیست به سختی ایجاد بشه و ما همانطور که  آسان لاغر شدیم، آسان هم زندگیمون تغییر پیدا میکنه.

وقتی فایل  آخر دوره خدا هرگز دیر نمی کند را نگاه می کردم، هنگامی که متوجه شدم بهشت و جهنم  به این معنا است که ما همان احساسی را   لمس و درک می کنیم که در دیگران به وجود میاوریم ، خیلی برای شما خوشحال شدم، چون ایمان دارم  شما با لمس حس و حالی که درون ما ایجاد کردین خیلی لذت خواهید برد و قطعا این میتونه بهترین راه برای جبران زحمت های شما باشه.

(نوشته sudehfallah عزیز در بخش نظرات)

منتظر خواندن نوشته های شما هستم

همراه همشگی شما: رضا عطارروشن

با دادن ستاره به این مطلب امتیاز بگیرید.

امتیاز 4.04 از 225 رای

https://tanasobefekri.net/?p=12200
380 نظر توسط کاربران ثبت شده است.
اندازه متن بخش نوشتن دیدگاه:

دیدگاهتان را بنویسید

اندازه متن دیدگاه ها
      آواتار فروغ ریاحی
      1399/08/25 01:48
      مدت عضویت: 1854 روز
      امتیاز کاربر: 34386 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      محتوای دیدگاه: 1,713 کلمه

      من هم مثل بقبه یه باورهای علط از اطرافیان درباره خداوند دارم که در متن زیر دیدگاهم رو درباره ی خداوند قبل از اشنایی با دورها و بعد از اشنایی با دورها نوشتم و بیشتر از همه برای خودم مقایسه شد و دیدم چقدر تفاوت هست بین باورهای گدشته ام و باورهای الانم شاید خیلیهای دیگه هم مثل من از این باورهای غلط داشته باشن ولی وقتشه که دیگه تغییر کنیم و به لطف این دوره و استاد عطار روشن با خیلی از واقعیت ها روبه رو بشیم
      در واقع من زیاد داشتم که حرفم با باورم همسو نبوده زیاد شده که گفتم به خدا ایمان دارم ولی در رفتارم و در زندگی با ایمان کامل رفتار نکردم این نشون دهنده ی این هست که خیلی خوب خدا رو نشناختم در واقع در عمل به خدا ایمان ندارم فقط در حد حرف دارم ولی حالا دارم یه ذره روی ایمانم کار میکنم که کمی در عمل فرق کنم نه فقط در حد حرف باشم دیگه میخوام بهش توکل کنم و ایمان داشته باشم
      ۱:
      مثلا من شنیدم خداوند روزی دهنده هست ولی بارها شده با کمترین فشار مالی ناامید شدم که دیگه من نمیتونم به ثروت و یا فلان خونه یا ماشین یا امکانات برسم
      ولی الان اصلا برام مهم نیست اقتصاد مملکت یا کشور یا دنیا چطوره اصلا اصلا نگران نیستم چون اینا همه هیچ کاره هستن و فقط خود خدا باید بده خودش رو تنها منبع رزق و روزی میدونم و بی نهایت امیدوار هستم به آینده و به زندگی سراسر نعمت و رفاه و پول و ثروت برای خودم و عزیزانم
      ۲:
      یا اینکه زیاد شنیدم خداوند بخشنده و مهربان هست ولی اگر خانوادم یا بچه ام کمی دیر کرده باشن یا مریض شده باشن من سریع نگران شدم
      ولی الان بچه ام یا همسرم از در خونه که میره بیرون میگم خدایا دیگه خودت حواست بهش هست که آسیبی نبینه و تحت حمایت خودت هستیم و ارام میگیریم البته چند باری هم لغزش داشتم ولی از گذشته ام فاصله زیادی گرفتم خدا یا شکرت انگار که کسی مراقب خودم و خانوادم هست و من خوشحال و ارام هستم و همیشه میگم بی اذن خدا برگی از درخت نمیفته بازم شکرت
      ۳:
      یا شنیدم خدا تنها قدرت حاکم در جهان هست ولی از حرف و قدرت بنده ای خدا سریع نگران میشدم که نکنه زندگی من و یا بچم و یا شوهرم و … رو چشم بزنه و من سریع اسپند دود میکردم و صدقه میدادم ولی الان اصلا چنین دیدی ندارم و میگم ای بابا اینم یه بنده ی خدایی هست که تحت نظر خدا هست و قدرت این بنده در مقابل قدرت خدا اندازه بال مگس هم نیست و اگه خدا نخواهد نمیزاره هیچ اتفاقی برای هیچ کس بیفته و این اگه قدرت خاصی داشت که زندگی خودش رو درست میکرد ودر صمن چرا خدا از این قدرتها به پیامبران و امامان نداده و یا اینکه چرا به یکی این قدرت رو میده یه یکی دیگه نمیده این که عدالت نیست
      ۴:
      یا شنیدم خدا خیر و خوبی مطلق هست ولی هر بدی یا مشکلی برام پیش میومد میگفتم دیگه خدا داده نمیشه کاری کنم در حالی که الان متوجه شدم هر بدی و مشکلی برای هر کس پیش میاد نتیجه عمل خودش هست و خدای من فقط خیر و خوبی برای من میخواد و به سمت بنده اش میفرسته حالا شده گاهی مشکلی پیش بیاد بگم خدا خواسته ولی سریع تصحیحش میکنم که نه خدا نخواسته بنده ی خدا خواسته چون خدا خیر مطلق هست و کلا ادمها اینطورن که هر چی خوبی در زندگی میبینن میگن اره خودم بهش رسیدم ولی هر چی بدی و مشکل دارن میگه خدا نخواسته و نداده و ازطرف خدا بوده و مصلحتی در اون هست
      ۵:
      یا شنیدم هر کس خوبی کنه اون دنیا نتیجه اش رو میبینه و همیشه هر کار خیری میکردم میگفتم اندوخته ای باشه برای اخرتم و با چشم داشت که به بهشت برم و ذخیره ی اخرتم باشه کار خیر میکردم ولی الان فقط با عشق و لذت کار خیر میکنم بدون هیچ چشم داشتی و همیشه میگم خدا عارف عاشق میخواد نه مشتری بهشت و جهنم و من از ترس بهشت و جهنم نمیخواهم زندگی کنم اینجا میخوام با عشق و لدت زندگی کنم و اصلش این هست که خدا گفته هم این دنیا و هم اون دنیا پاداش میدهم
      ۶:
      یا شنیدم زیاد خواستن و همیشه از خدا خواستن خیلی کار زشتیه و زیاده خواهی هست و باید قانع باشم و قناعت کنیم که خدا خوشش بیاد چون ادمهای فقیر و بدبخت پیش خدا عزیزترن در صورتی که خدا میگه تو از من بخواه تا به تو داده بشه والان برعکس اینم چون فهمیدم زیاد خواستن از خدا یعنی بزرگ دونستن خدا یعنی ایمان داشتن به خدا که خیلی غطیم هست و قدرت داره و بخشنده هست و تازه متو جه شدم که این خودش بالاترین نوع ایمان و سپاسگزاری هست و اگر نخواهم چیزی اون دنیا از من پرسیده میشه مگه خدا رو قبول نداشتی به بزرگی به قدرت عطیم به بخشندگی پس چرا ازش چیزی نخواستی تا به تو داده بشه وبلعکس قبلن خودم که به من گفته بودن چقدر کار زشتیه همش طلب کنی دنبال زندگیت باش و خدا رو شکر کن که همینا رو داری و چیز دیگه درخواست نکن و گرنه همینا رو هم از دست میدی ولی حالا بلعکس میخوام زیادم میخوام چون ایمانم بیشتر اعتمادم بیشتر و توکلم به خدا بیشتر هست
      ۷:
      یا همیشه به من گفتن خدا در اسمانها هست و مراقب اگه دست از پا خطا کردیم ما رو مجازات کنه در صورتی که در قران خدا گفته از رگ گردن به شما نزدیکتر هستم من همیشه خدا رو در اسمانها میدیدم و هیچ وقت نزدیک به خودم نمیدونستم ولی حالا با دره ای خودشناسی به این نتیجه رسیدم من خود خدا هستم بر روی زمین و ااز روح خدا در من دمیده شده و من خود خدا هستم که با این جسم تونستم وارد این کره ی خاکی بشم و اینجا روی زمین زندگی کنم و همین اعتماد به نفسم رو هزار برابر کرده هر چند هنوزم باید کار کنم روی این موصوع و خودم رو دست کم نگیرم و با ارزش و با لیاقت بدونم خودم رو
      ۸:
      یا زیاد شنیدم هر کس سرنوشتی داره که خدا از روز اول روی پیشونیش نوشته و تغییر نمیکنه ولی الان بلعکس فهمیدم هیچ چیز از قبل برای ما تعیین نشده و من با قدرت خلق کنندگی افریده شدم که هر لحطه از زندگیم رو هر طور که دوست دارم خلق کنم و تغییر بدهم به سمت بهترینا
      ۹:
      یا زیاد شنیدم که خدا هیچ وقت همه چیز رو با هم به کسی نمیده اگه یه چیز بده چیز دیگه ای میگیره و بارها منم میگفتم خدایا فقط سلامت در کنار خانواده باشم و دیگه هیچ چیز دیگه نمیخوام مثلا ثروت نمیخوام فقط سلامتی بده بسه ولی حالا بلعکس میگم مگه خدا خصیصه مگه خدا انسان که بخیل باشه واگه یه چیز داد بقیه رو بگیره و اصلا هدف از خلقت انسان بودن در آسایش و راحتی و ثروت و سلامتی و سعادت و بهترینا در دنیا و اخرت هست و بوده و من هم باید از خدا همه رو با هم بخواهم ودر بهترین زندگی و ثروت و سلامتی و . خوشبختی و …باشم
      ۹:
      و یا اینکه زیاد شنیدم ثروت زیادیش خوب نیست چون یا انسان منحرف میشه به راه بد و از خدا دور میشه و یا اینکه با ثروت زیاد کافر و بی دین میشه و یا در زندگی خیانت میکنه به طرف مقابل پس ثروت در حدی خوبه که دست آدم به سمت کسی دراز نشه ولی الان بلعکس میگم ثروتمند شدن معنوی ترین کار دنیا هست و من رو به خدا بی نهایت نزدیک میکنه چون میتونم با عشق دست خواهر و مادر و طرافیانم رو بگیرم و روزی رسان خیلیها بشم و با ثروت زیاد من خدا رو پیدا میکنم وچقدر باور فراوانی و بخشش خدا رو بشتر درک میکنم
      ۱۰:
      و یا اینکه شنیدم اگه زیاد خندیدی و خوشحال بودی حتما بعدش خدا تو رو گریه میزاره و ناراحتی برات به وحود میاره پس زیاد نخند و خوشحال نباش در صورتی که من الان بلعکس هستم و میگم حال خوب اتفاقهای خوب رو رقم میزنه و حال بد اتفاقهای بد رو رقم میزنه ودر صمن خوشحال بودن و شاد بودن بالاترین نوع سپاسگزاری هست
      ۱۱:
      یا زیاد شنیدم توبه و بخشش خدا و گدشتن خدا از روی گناهم و یا اصلا درخواستهام از خدا با التماس و با گریه زاری هست و فقط و در شبهای خاصی اتفاق میفته در صورتی که الان میگم خدا هر لحطه که من بخواهم توبه کنم من رو میبخشه و اصلا نیاز به ساعت و زمان و مکان خاصی نداره و خیلی برای یه انسان زشته که با گریه و زاری از خدا چیزی بخواهد انسانی که این همه والا مقام هست نباید در این حال بد درخواست کنه و چیزی بخواد در صمن خدا با زبان کسی کاری نداره با احساس ما کار داره که چون با ناراحتی هست ناراحتی بیشتر به ما بر میگرده
      ۱۲:
      و همیشه میگفتم خدا نعمت لاعری رو به بعصیا داده و به بعضیا نداده و همیشه با حسرت به لاعرها میگفتم خوش به حالتون شما هر چی که میخوایین میخوریین و لاعر هم هستین ولی ما این نعمت رو نداریم و محکوم به چاقی هستیم ولی الان بلعکس میگم هر کسی میتونه جسم خودش و زندگی خودش رو خلق کنه و هیچ فرقی بین لاعرها و چاقها نیست مگر در افکار و باورهای اونها که باعث شده اونها بپدیرن چاقی رو و هیچ تلاشی نکن و گرنه هر کس خودش میتونه زندگی و جسم وخودش رو اونجور که دوست داره خلق کنه رویای لاعری خودت رو خط نزن تو میتونی که الان اینجایی پس خلقش کن

      هنوزم از این باورها دارم که بنویسم و……
      اما دیگه میخواهم افکار و باور و حرفهام با هم همسو باشن میخواهم زندگی با طعم خدا رو بیشتر تجربه کنم

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم