0

زندگی با طعم خدا (جلسه دوم)

زندگی با طعم خدا
اندازه متن

بسیاری از انساها به دنبال یافتن راهکار مناسب و صحیح برای ارتباط با خداوند هستند و از آنجا که خداوند به شکل کلامی با آنها صحبت نمی کند هرگز مطمئن نمی شوند که خداوند صدای آنها را شنیده است.

برای صحبت کردن با خداوند نیاز نیست به زبان خاصی با صحبت کنید. زبان شما بهترین زبان ارتباط با خداوند است.

چگونه با خداوند صحبت کنم

از کودکی به من آموخته شده بود که برای صحبت کردن با خداوند باید از زبان عربی استفاده کنم به همین دلیل همیشه به دنبال پیدا کردن دعا یا نوشته ای به زبان عربی بودم تا خواسته ام را به خداوند عرضه کنم.

از زبان عربی خوشم نمی آمد ولی از سر ناچاری برای اینکه بتوانم به خداوند بگویم به چه چیزی نیاز دارم یا از او درخواست کمک کنم سعی می کردم به هر شکل ممکن نوشته های عربی بخوانم و سعی می کردم به شکل صحیح عبارت ها را تلفظ کنم تا مبادا منظور من به شکل اشتباه به خداوند منتقل شود. چون شنیده بودم که در زبان عربی تلفظ یک کلمه که علامت فتحه دارد با صدای علامت کسره به طور کلی معنی آن کلمه را تغییر می دهد.

از آنجا که برای خواندن عبارت های عربی باید دقت و وسواس زیادی به خرج می دادم کمتر سعی می کردم با خداوند صحبت کنم چون حوصله صحبت کردن به زبان عربی را نداشتم.

به لطف خداوند زمانی که در مسیر تغییر کردن قرار گرفتم روبرو شدن با این واقعیت که می تواتم به زبان خودم با خداوند صحبت کنم مرا دچار سردرگمی کرده بود و با اینکه ذوق زده شده بودم که می توانم به راحتی با خدای خودم صحبت کنم اما هرچه فکر می کردم نمی دانستم باید به خداوند چه چیزی بگویم یا از او چه درخواستی داشته باشم.

چون تا آن زمان من فقط عبارت های نوشته شده را بدون اینکه متوجه معنی و مفهوم آن بشوم را تکرار می کردم و اکنون که می خواستم خودم با خداوند صحبت کنم انگار صحبت کردن را فراموش کرده بودم.

با هر زحمتی بود شروع کردن به صحبت کردن با خداوند و در ابتدا هر جمله ای که به خداوند می گفتم بلافاصله خودم را سرزنش می کردم که این چه جمله ای بود که گفتی؟؟!!

چرا اینو گفتی؟ چرا اونو نگفتی؟ چرا خودمونی گفتی؟ چرا مودبانه تر نگفتی؟

بسیار زیاد دچار شک و تردید می شدم که مبادا در صحبت کردن با خداوند دچار اشتباه شوم چون بارها شنیده بودم صحبت کردن با خداوند آداب معاشرت مخصوص به خود دارد و من اطلاعی درباره آن نداشتم.

اما آنچه در نهایت موجب آرامش خاطر و تغییر احساس و نگرش من درباره خداوند شد این بود که توانستم با زبان خودم و به هر شکلی که دوست دارم بدون نگرانی از رعایت نکردن آداب گفتگو با خدا یا اینکه خداوند فقط زبان عربی را درک می کند با خدای خودم صحبت کنم و از او درخواست کنم.

بنابراین برای ایجاد ارتباط بهتر با خداوند فقط با زبان خودتان و به هر شکلی که احساس خوبی از صحبت کردن با خدا دارید با او صحبت کنید و از او درخواست کنید.

و همیشه به این نکته بسیار مهم توجه داشته باشید که: دارید با خداوند صحبت می کنید.

خداوندی بی نهایت است و بر آسمان و زمین تسلط دارد.

نقش احساس در گفتگو با خداوند

مهمتر از اینکه با چه زبانی با خداوند صحبت می کنیم این مهم است که با چه احساسی با او صحبت می کنیم.

تصور می کنم فقط فارسی زبان ها هستند که برای گفتگو با خداوند با زبان عربی و زبانی غیراز زبان محاوره ای خود استفاده می کنند درصورتی که هر انسانی در هر گوشه از دنیا با زبان مادری خود با خداوند صحبت می کند و این موضوع به تنهایی ثابت می کند که خداوند فقط عربی بلد نیست بلکه هر زبانی را با هر گویش و گفتاری می شنود چون خداوند از گوش برای شنیدن و از مغز برای درک کردن استفاده نمی کند.

خداوند نه گوش دارد و نه عقل که بخواد زبان ها را بشنود و آنها را تحلیل کرده و بفهمد بلکه خداوند فقط و فقط احساس ما را دریافت می کند. بنابراین مهم نیست انسانها با زبان های مختلف با خداوند صحبت می کنند چون همه انسانها از یک نوع احساس برخوردار هستند.

تصور کنید احساس شادی در همه زبان ها حالت شادی و نشاط است و ارتباطی با زبان گفتاری ندارد. ممکن است افراد با زبان های مختلف به صورت کلامی ابراز شادی کنند ولی احساسی که در انسان ها شکل می گیرد جدای از زبان گفتاری آنهاست و همه انسان ها به یک شکل شاد یا غمگین می شوند.

به همین دلیل است که واحد ارتباط بین انسان و خداوند احساس است که فارغ از هر نوع وابستگی به کلام و زبان گفتاری است.

احساسی که نسبت به خداون دارید تعیین کننده میزان ایمان و توکل شما نسبت به خداوند است.

اگر هنگام توجه به خداوند یا درخواست کردن یا دعا کردن احساس خوب و امیدبخش نسبت به آن شرایط داشته باشید به این معنی است که به قدرت و توانایی خداوند برای بهبود شرایط یا تغییر هر شرایطی ایمان دارید.

اما اگر هنگامی که با خداوند صحبت می کنید احساس یاس و ناامیدی یا عجز و ناتوانی داشته باشید به این معنی است که امیدی به بهبود شرایط و ایمان به قدرت خداوند برای تغییر شرایط ندارید.

بنابراین مهم نیست با چه زبان یا از چه کلماتی برای صحبت با خداوند استفاده می کنید مهم احساسی است که در قلب شما در هر لحظه نسبت به خداوند جریان دارد.

توکل و ایمان در واقع استمرار احساس خوب نسبت به خداوند داشتن است. اینکه ما هر بار که توجهمان به سمت خداوند جلب شد احساس آرامش و آسودگی خاطر در وجود ما جربان پیدا کند.

این یعنی من به خداوند توکل دارم یا انسان متوکلی هستم.

بنابراین بیشتر از آنکه به دنبال پیدا کردن کلمات مودبانه یا … برای صحبت با خداوند باشید سعی کنید احساس آرامش و سپردن مسائل به خداوند را تمرین کنید تا به مرور توکل و ایمان قوی تری نسبت به همراهی و نزدیک بودن خداوند به خود پیدا کنید.

بررسی نگرش خود درباره خداوند

برای اینکه به درک و شناخت بهتری نسبت به خداوند برسیم باید ابتدا نگرش فعلی خود درباره خداوند را بررسی کرده و چنانچه نیاز به اصلاح یا تغییر دارد اقدام کنیم و سپس تغییر شرایط در زندگی خود را مشاهده کنیم تا درک و نگرش بهتری به شکل عملی نسبت به خداوند پیدا کنیم.

باید آنچه در ذهن خود درباره خداوند می دانید را با واقعیت زندگی خود مطابقت دهید تا متوجه شوید چقدر شناخت شما درباره خداوند صحیح می باشد. چون هرچه درباره خداوند شنیده اید اگر باور کرده باشید باید نشانه های واضح درباره آن موضوع در زندگی خود داشته باشید.

بعنوان مثال حتما شنیده اید که خداوند رزاق است. آیا این عبارت درباره خداوند را باور کرده اید یا فقط شنیده اید.

احتمالا اگر از هر انسانی سوال شود که خداوند رزاق است قطعا پاسخ می دهد که بلکه او رزاق است اما چرا در زندگی بیشتر افرادی که این عقیده و نگرش را تایید می کنند نشانه ای از رزق و روزی که خداوند وعده داده است وجود ندارد؟

فقط به این دلیل است که آنچه درباره خداوند شنیده ایم را باور نکرده ایم و فقط شنیده ایم که خداوند این است و آن است اما در باطن و عمق وجودمان عقیده و ایمان نسبت به ویژگی های زبانی که درباره خداوند بیان می کنیم نداریم.

تجربه هنرجوی زندگی با طعم خدا

مطالب این فایل هم عالی بود، بعد از ده بار گوش کردن، تازه متوجه شدم قسمت هایی هست که من هرگز در گذشته متوجه آن نشده بودم و این نشان میده چه قدر فایل ها لایه ای و هوشمندانه تولید شده.

نکته ای بسیار مهم که باید توجه زیادی روی آن داشته باشیم این هست که مهم نیست ما چه کار انجام میدیم بلکه مهم این هست که  با انجام آن عمل چه تغییر احساسی درون ما ایجاد میشود.

درواقع  نتیجه را احساس ما از انجام آن عمل رقم میزند نه فعالیتی که انجام میدیم.

به خاطر همینه با اینکه خیلی از انسان ها، نماز، روزه، قرآن و تمام اعمال دینی خود را انجام میدهند ولی دائم در فقر، بیماری، حال بد، مشکلات و … هستند چون آن اعمال تغییر خاصی در حال آن ها ایجاد نمی کند، ایمان و باور  آن ها به خداوند را افزایش نمی دهد بلکه از روی عادت یا ترس از خداوند رخ میدهد.

برعکس خیلی انسان های موفق را می بینیم که ملاک های ظاهری مومن بودن درون آن ها وجود ندارد اما بسیار شاد و خوش زندگی میکنند و وقتی به آن ها دقت میکنیم، متوجه می شیم از درون با خداوند رفیق هستند و طبق قوانین پیش می روند.

این نشان میده فعالیت های فیزیکی تاثیر خیلی کمتری نسبت به احساس دارد.

این دقیقا همان جمله معروف که  خداوند از نیت شما آگاه هست را ثابت میکند.

از آنجایی که قوانین حاکم بر جهان  ثابت هستند، این موضوع را در لاغری هم بارها داشتیم. مهم نیست چی میخوریم بلکه این اهمیت دارد که بعداز خوردن آن چیز چه احساسی داریم، اگر حس عذاب وجدان، ترس، پشیمانی و احساس بد به همراه ما باشد، نتیجه و تاثیر بدی روی جسم میگذارد.

خوردن یا نخوردن آن مواد غذایی هیچ تفاوتی ندارد، این نکته خیلی برای من جالبه که در خیلی از موارد هم از انجام کاری حسمون بد میشه هم از انجام ندادن اون کار‌.

برای مثال یادم میاد در گذشته وقتی شب بود و خسته بودم و حوصله نماز خوندن نداشتم ، هم از نخواندن آن حس بد داشتم و هم با خواندن اون اذیت میشدم.

خیلی مهم هست که درک کنیم، هدف از تمام اعمال ما به وجود آمدن آرامش و آسودگی خاطر در وجود ما هست و اگر کاری این آرامش را برای ما ایجاد نکند بدون ترس و نگرانی آن را کنار بگذاریم و به دنبال راه های دیگر  باشیم .

احساس هرگز به ما دروغ نمی گویند پس بهتر است  نگاه خود را از اعمال ظاهری بر داریم  و ایمان و باور خود را بسنجیم .

مدت ها فکر میکردم  با گوش کردن فایل ها و حتی نوشتن متن و خواندن متن قرار است زندگی من تغییر کند و بعد از مدتی متوجه شدم قرار نیست معجزه ای رخ دهد، بلکه این آگاهی ها قرار هست طرز فکر و نگرش و باور من را تغییر دهد که در نهایت با تغییر دیدگاه، زندگی  فرد تغییر خواهد کرد.

هرگز نمی شود بدون تغییر باورها و فقط با گوش کردن و نوشتن، چیزی تغییر کند. هر راه، مقصد خود را دارد و تغییر مقصد تنها با تغییر راه امکان پذیر هست.

پس سعی کنیم علاوه بر این که شنونده خوبی هستیم، عمل کننده خوبی هم باشیم و اینکار خیلی هم ساده  است، مهم ترین کاری که باید انجام دهیم این هست که با منطقی کردن و آوردن دلیل این مطالب و آگاهی ها را برای خودمون باورپذیر کنیم و با گذشت زمان متوجه می شیم، طرز فکر، انتخاب ها، رفتار و در نهایت واکنش ما به رویداد ها و در کل صفر تا صد زندگی ما تغییر خواهد کرد. 

 به نظر من مهم ترین دلیل تفاوت آگاهی ما  و باور ما نسبت به خداوند، حس لیاقت و ارزشی هست که برای خودمون قائل هستیم.

ما همون قدر از خداوند پاداش دریافت می کنیم که لیاقت خودمون میدونیم و طبق قانون حاکم بر جهان هرگز چیزی که ما آن را  لیاقت خودمون ندونیم به ما داده نمیشه.

برای مثال ما میگیم خداوند شفا دهنده است اما چون خود را بنده خوبی نمیدونیم انتظار شفا از او نداریم غافل از اینکه ارزش تمام بنده ها نزد خداوند یک اندازه هست و خداوند بین بنده های خود فرق نمی گذارد و این ما هستیم که با انتظار از او، به او می گوییم که چه چیزی از او می خواهیم.

خیلی از ما ها فکر می کنیم چون ملاک های ظاهری انسان خوب را نداریم پس خداوند ما را رها کرده و سخت در اشتباه هستیم چون پیوند و ارتباط ما با خداوند هرگز قطع نمی شه چون ما همان خداوند هستیم که به شکل انسان ظاهر شدیم و به دور از او نیستیم.

برای افزایش لیاقت کافی است خودمون رو دوست داشته باشیم و برای دوست داشتن خودمون باید همانطور که هستیم و با تمام کم و کسری هایی که داریم خودمون را بپذیریم و دقت کنیم  اینکه تمام اعمال ما خوب نباشد امری طبیعی هست و این نباید هرگز دلیلی شود که از خداوند  نعمت و خواسته های بزرگی نداشته باشیم. 

دقت کنیم خداوند نامحدود هست و این  بدین معنا است که به قدر باور ما محدود می شود، یعنی به هر شکلی در می آید که ما انتظار آن را داشته باشیم، هرچه قدر بتونیم باور های کامل و گسترده تری داشته باشیم، همان هم برای ما پیش می آید.

مانند  آبی که  از دریا بر می داریم، دقیقا به شکل ظرفی هست که در  دست ما قرار دارد، پس خداوند همان گونه ای خودش را در زندگی به ما نشان می دهد که ما از آن تصور داریم؛ به همین راحتی.

قابل درک و ساده صحبت کردن شما توانایی بزرگی هست که خداوند به شما بخشیده.

شاید کمتر کسانی باشند که باگوش  کردن به صحبت هایشان نه تنها گیج نشیم بلکه به این نتیجه برسیم هیچی قرار نیست به سختی ایجاد بشه و ما همانطور که  آسان لاغر شدیم، آسان هم زندگیمون تغییر پیدا میکنه.

وقتی فایل  آخر دوره خدا هرگز دیر نمی کند را نگاه می کردم، هنگامی که متوجه شدم بهشت و جهنم  به این معنا است که ما همان احساسی را   لمس و درک می کنیم که در دیگران به وجود میاوریم ، خیلی برای شما خوشحال شدم، چون ایمان دارم  شما با لمس حس و حالی که درون ما ایجاد کردین خیلی لذت خواهید برد و قطعا این میتونه بهترین راه برای جبران زحمت های شما باشه.

(نوشته sudehfallah عزیز در بخش نظرات)


دستور کار اجرای جلسه دوم:

۱- تماشای فایل ویدیویی توضیحات جلسه دوم

۲- تکرار ۵ مرتبه فایل جلسه دوم (تصویری یا صوتی) تا قبل از ارائه قسمت سوم

۳- انجام تمرینات مربوط به جلسه دوم در قسمت نظرات

منتظر خواندن نوشته های شما هستم

همراه همشگی شما: رضا عطارروشن

با دادن ستاره به این مطلب امتیاز بگیرید.

Rating 3.99 from 204 votes

https://tanasobefekri.net/?p=12200
برچسب ها:
366 نظر توسط کاربران ثبت شده است.

دیدگاهتان را بنویسید

اندازه متن دیدگاه ها
      آواتار ssba7303
      1399/09/08 00:16
      مدت عضویت: 1479 روز
      امتیاز کاربر: 121 سطح ۱: کاربر مبتدی
      محتوای دیدگاه: 1,627 کلمه

      سلام امیدوارم همه شاد باشن و در مسیر رسیدن به خواسته هاشون 👋
      امیدوارم که این تمرین رو خوب نوشته باشم استاد …
      خب واقعا یادم نیست از چه زمانی راجب خدا شنیدم و چی اولین بار شنیدم ولی یادمه که همیشه میدونستم که خدا وجود داره …
      پدر من نماز میخوند قبلا همون شیوه نمازی ک همه میخونن خم و راست شدن ولی مادرم و خواهرم هیچوقت نمیخوندن فقط گاهی خواهرم اونم خیلی کم شاید دو سال یکبار . من همیشه میدونستم خدا وجود داره ولی ….. ولی نمیدونستم دقیقا چیه یا چیکار میکنه . میدونستم که هر چی که خلق شده رو خدا خلق کرده ولی تأثیر وجودش رو الان نمیدونستم فکر میکردم که خب خدا جهان رو به وجود اورده با یکسری مسائل مثل خورشیدی بی پایان و آب و زمین و یه هوش و دست و پا هم داده دیگه از اینجا به بعدش کاری به ما نداره نه کمکی میکنه نه چیزی نماز هارو میشماره روزه هارو میشماره کارای خوب رو مینویسه کار های بد رو مینویسه کار های خوب رو میزاره اون دنیا بهت بده کار های بد رو هم اون دنیا هم این دنیا باهات حساب میکنه ایستاده بالا سرت تا یه کار بد کردی خندیدی سریع یه بلا نازل کنه تازه پولدارم بخوای بشی کلی برات مانع میزاره (اینایی تعریف هایی ان که راجب خدا نه فقط میگفتن بلکه اینجور عمل میکردن که همیشه بترسن و همیشه مجبور باشن به یکسری از کارا ) نمیدونستم خدا چیه یک فرد قدرتمند؟ توی یک جعبه اجری توی مکه؟ … وقتی پدرم بهم کفت از رگ گردن خدا بهت نزدیک تره یکم ترسیدم و خب یکم حس کردم تنها نیستم ولی بازم نمیدونستم ک فایدش چیه که بهم نزدیک باشه جز اینکه میخواد همیشه نگاهم کنه چه گناهی میکنم یا چه کار خوبی میکنم سریع تو پرونده اعمالم بنویسه ؟ با این حال من خدارو همیشه دوست داشتم حس میکنم کنارمه و میگفتم که خدای من فرق داره و باهاش حرف میزدم صرفا چون خداست چون میفهمه حتی اگه نگم چون بی دلیل شاید دوستش داشتم ولی هیچوقت باور نداشتم ک بتونه برام کاری کنه باور نداشتم که بتونه کمک خیلی بزرگی در زندگیم بکنه
      همیشه شنیده بودم و هنوزم میشنوم از تو حرکت از خدا برکت
      مامانم همیشه میگفت خدا یه کیسه پول از اسمون که نمیندازه برات تو باید سخت تلاش کنی خودت سخت کار کنی و خدا بعد بهت یه کمک کوچولویی میکنه هنوزم درک کامل ازین جمله ندارم اصلا درسته یا اشتباه هنوزم نمیدونم وقتی من سخت درس میخونم پدرم در میاد میرم سر امتحان خب همشو ک خودم انجام دادم برکت خدا قبلا بوده ذهن داده حافظه هم داده که تونستم اصلا حرکتی کنم ولی اون کمک اون برکتی ک بعدش میاد چی …
      بهم گفتم مستقیم و غیر مستقیم که روی خدا حساب باز نکن خودت باید زندگی خودت رو بسازی و هیچ جادویی قرار نیست کمکت کنه
      با این حال هنوزم امیدوارم بودم خدا کمکم کنه ولی باور نداشتم چون اتفاقی نمیافتاد
      شاید در مرحله بعدی زندگیم تصور بهتری از خدا وارد زندگیم شد
      شنیدم ک خدا قدرتمنده ولی قدرتش رو توی چیزای دیگه تصور میکردم یا باور نداشتم ک قدرتش رو بزاره که زندگی منو خوب کنه مشکلات منو درست کنه به من کمک کنه فکر نمیکردم اینجوری باشه قدرتش توی باران و خلق زمین میدیدم شایدم خودم رو حقیر تر از اونی میدیدم که خدا بخواد قدرتش رو بزاره برام …
      شنیدم خدا مهربونه و بخشندس و خدایی اینو قبول داشتم همیشه که بهم گوش میده باور داشتم ک نگاهم میکنه باور دارم منو میبخشه باور داشتم بهم دلداری میده باور داشتم تنهام نمیزاره اره و بخاطر همین دوستش داشتم
      زمانی بود که شنیدم از خانوادم که ….‌‌‌
      خدا وجود نداره ‌
      ‌اونا هنوزم همین باور رو دارن و به من میخندن منو مسخره میکنن میگن خرافاته میگن داری وقتتو هدر میدی با اینکه من راجب دوره و این چیزا حرف نمیزنم ولی خودشون میان و فضولی میکنن نگاه میکنن با تحقیر سوال میپرسن و فکر میکنن من تحت تأثیر دوستمم و دارم مسیر بدی رو میرم و دارم اشتباه میکنم و ته این چیزا هیچی نیست این حرفیه ک میزنن و از مذهب بیزارن از خدا بیزارن باور ندارن فقط علم رو قبول دارن ولی من اینجور نیستم و اونا درک نمیکنن فقط مسخره میکنن میگن دوتا کتاب بخون بهتر ازین چرت و پرتاس … ولی نمیدونن اصل زندگی همینه قدرت واقعی همینه .شاید بخاطر اصول ها و حرفای واقعا اشتباهیه ک توی جامعه ما بیان میشه و خدارو محدود کردن و کاری کردن بقیه ازش بدشون بیاد منم زمانی از این چیزایی ک به خدا ربط داده بودن و ازین خدا ک خودشون با ذهن نا اگاهشون ساخته بودن برای مردم خوشم نمیومد
      اینجا بود ک من یسری حرفا رو رد کردم و یسری هارو قبول و یک خدایی ساختم که دوستش دارم و همیشه پیش خودم میگفتم خدای من فرق داره با اینکه نشانه ای از نعمت ها یا کمک هاش توی زندگیم نبود ک بگم این نتایجشه …‌
      من انسانی هستم که به اون شکل خم و راست شدن نماز نمیخونم و نخوندم مگه از روی ‌اجبار مدرسه من انسان بد حجاب و بی حجابی هستم من انسانی هستم که از عربی متنفرم هیچی ازش سر در نمیارم و هیچ آیه ای یا سوره ای رو نه حفظم نه بلدم نه تاحالا استفاده کردم و خب قبلا واقعا حس میکردم کافرم چون هیچکدوم از شرایط مومن بودن ک میدیدم میگن اینا مومنن رو نداشتم ولی همیشه میخواستم ته وجودم خدارو داشته باشم همیشه میخواستم یک قدرت بزرگ بیاد تو زندگیم و همچی رو درست کنه کمکم کنه منو به خواسته هام برسونه و وقتی این خدارو دیدم وقتی استاد رو دیدم استاد عطار روشن و استاد عباسمنش رو دیدم و خدایی ک اونا میگن رو شناختم الان میتونم بگم که یک مومن هستم یک خدا پرست کسی هر لحظه و همیشه داره به غیب ایمان میاره الان میفهممپک اصلا نماز کلا یه چیز دیگس اصلش معنیش یجور دیگس و این نماز رو میخوام همیشه در زندگیم داشته باشم خجالت اوره وقتی میبینی چقدر راجب خدا شنیدب که حتی به یه مورچه زیر خاک هم نعمت میده ولی باور نکردی فقط میدونی فقط حرفه ولی نیازی نیست خجالت بکشیم برای تغیر اول باید بپذیریم این مسیری ک توش هستیم رو بایپ خوب نگاهش کنیم خوب بشناسیمش تا به تضاد برسیم تا دیگه پامونو اینجا نذاریم تا بفهمیم کدوم مسیره درسته …‌‌
      ‌من شنیدم خدا نعمت میده به همه بنده ها ‌
      ‌ولی باور نکردم به منم میتونه نعمت بده ‌
      ‌‌شتیدم خدا کمک میکنه به بنده هاش ‌
      ‌ولی فکر میکردم که باید پدرم در بیاد اینقدر تلاش کنم جونم در بیاد بعد اونم یه کم یه ‌کوچولو کمک میکنه تهش ‌
      شنیدم خدا قدرتمنده ‌
      ولی قدرت خدارو مطلق نمیدونستم و اینقدر اعتماد نداشتم که کار هامو به دستش ‌‌‌یسپارم و بهش اعتماد کنم که خودش با قدرتش درستش میکنه و به بقیه قدرت میدادم به خواهرم به مامانم به پدرم اطرافیانم کسانی بودن ک ازشون طرز بد رفتارشون ‌‌‌میترسیدم و میخوام این ترس از بین بره فقط خدارو ببینم
      شنیدم ک خدا توی کعبه و توی مکه هست ‌
      هم باور کردم هم نکردم یعنی فکر میکردم شاید خدای اونا اینجوری باشه ولی کفتم من‌ همچین خدایی رو نمیخوام ‌
      شنیدم خدا همیشه داره نگاهم میکنه با منه و از رگ گردن نزدیک تره ‌
      این یکم منو ترسوند راستش که همیشه داره نگاهم میکنه و انگار منتظره من دست از پا ‌‌‌خطا کنم الان میفهمم که این یعنی صمیمیت این یعنی نزدیک بودن
      شنیدم که خدا فقط یکسری افراد خاص رو دوست داره ‌
      تا حدودی باور کردم و فکر میکردم اونا عزیز ترن پیش خدا ‌
      ولی من تازه دارم خدارو میشناسم بهتره بگم شاید تا یک سال پیش من حضوری واقعی از خدا در زندگیم نداشتم حتی پدرم هم از نماز و قرآن خوندن دست کشید و یکسری حرفای ‌وحشتناک رو درباره دین قرآن و خدا گوش میده من دوست داشتم کمکش کنم ولی نمیخوام راجب این دوره با کسی حرف بزنم و نمیخوام راجب چیزایی ک باور داره بهش بشنوم من این مسیر رو دوست دارم همیشه منتظرش بودم و با افتخار میگم که میخوام این دوره نقطه اوج من باشه تا به اشتباهاتم راحب خدا پی ببرم و اونو توی زندگیم احساس کنم بزرگترین خواسته من از خدا اینه که خدایا منو توی این مسیر نگه دار بزار بشنوم این حرفارو و بمونم توی این مسیر همیشه این حرفا گوشم باشن اگه جایی دستم لغزید اشتباه کردم منو ببخش و از مسیر خارجم نکن اگه خسته شدم منو ببخش و از مسیر خارجم نکن بزار همین جا تویهمین اگاهی ها و مسیر بمونم اینجا مسیر واقعی و اصلیه .
      چند روز پیش برای پروژه مدرسه من خیلی خسته بودم ولی وقت نداشتم و باید مارم رو‌ فرداش سر موقع تحویل میدادم ولی بخاطر اشتباهم که عصابم خورد شد یک قسمت از کارم خراب شد و در واقع تمام اون زمانی که گذاشتم براش به باد رفت ولی بعدش یاد فایل هایی افتادم ک گوش دادم یاد استاد و به خدا گفتم خیلی خستم و خوابم میاد تمام روز وقت گذاشتم و دیگه در توانم نیست ادامه بدم و هیچ ایده ای ندارم چحوری درستش کنم خدایا لطفا کمکم کن من باقی این پروژه رو به دستای تو میسپارم وبهت اعتماد دارم و میخپابم و میدونم برام تمومش میکنی …. و شاید باور کردنی نباشه ولی من خوابیدم و صبح بیدارشدم و کارم اماده بود .. و من نمره ۱۹ گرفتم یه نمره عالی به همین زیبایی فقط باور کنید و خدا خودش کارارو پیش میبره . با اینکه من اولین روز بود ک وارد دوره شدم و تمرین انجام دادم ولی نتایج گرفتم .. و من از شدت ذوق بعدش گریم گرفت که خدایا چقدر تو خوبی و واقعا هرگز دیر نمیکنی .‌‌….من با این دوره به خورشید منبع و اصل این جهان نزدیک میشم و زندگی رویاییم رو میسازم .. مرسی استاد مرسی 💖

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار ssba7303
      1399/09/08 22:43
      مدت عضویت: 1479 روز
      امتیاز کاربر: 121 سطح ۱: کاربر مبتدی
      محتوای دیدگاه: 27 کلمه

      مرسی استاد ک همیشه همراه هستید تو این مسیر … و مرسی ک این آگاهی هارو در اختیار ما میگذارید 💖💖خیلی خوشحال شدم از خوندن جوابتون 😍😍💖

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم