0

زندگی با طعم خدا (جلسه دوم)

زندگی با طعم خدا
اندازه متن

بسیاری از انساها به دنبال یافتن راهکار مناسب و صحیح برای ارتباط با خداوند هستند و از آنجا که خداوند به شکل کلامی با آنها صحبت نمی کند هرگز مطمئن نمی شوند که خداوند صدای آنها را شنیده است.

برای صحبت کردن با خداوند نیاز نیست به زبان خاصی با صحبت کنید. زبان شما بهترین زبان ارتباط با خداوند است.

چگونه با خداوند صحبت کنم

از کودکی به من آموخته شده بود که برای صحبت کردن با خداوند باید از زبان عربی استفاده کنم به همین دلیل همیشه به دنبال پیدا کردن دعا یا نوشته ای به زبان عربی بودم تا خواسته ام را به خداوند عرضه کنم.

از زبان عربی خوشم نمی آمد ولی از سر ناچاری برای اینکه بتوانم به خداوند بگویم به چه چیزی نیاز دارم یا از او درخواست کمک کنم سعی می کردم به هر شکل ممکن نوشته های عربی بخوانم و سعی می کردم به شکل صحیح عبارت ها را تلفظ کنم تا مبادا منظور من به شکل اشتباه به خداوند منتقل شود. چون شنیده بودم که در زبان عربی تلفظ یک کلمه که علامت فتحه دارد با صدای علامت کسره به طور کلی معنی آن کلمه را تغییر می دهد.

از آنجا که برای خواندن عبارت های عربی باید دقت و وسواس زیادی به خرج می دادم کمتر سعی می کردم با خداوند صحبت کنم چون حوصله صحبت کردن به زبان عربی را نداشتم.

به لطف خداوند زمانی که در مسیر تغییر کردن قرار گرفتم روبرو شدن با این واقعیت که می تواتم به زبان خودم با خداوند صحبت کنم مرا دچار سردرگمی کرده بود و با اینکه ذوق زده شده بودم که می توانم به راحتی با خدای خودم صحبت کنم اما هرچه فکر می کردم نمی دانستم باید به خداوند چه چیزی بگویم یا از او چه درخواستی داشته باشم.

چون تا آن زمان من فقط عبارت های نوشته شده را بدون اینکه متوجه معنی و مفهوم آن بشوم را تکرار می کردم و اکنون که می خواستم خودم با خداوند صحبت کنم انگار صحبت کردن را فراموش کرده بودم.

با هر زحمتی بود شروع کردن به صحبت کردن با خداوند و در ابتدا هر جمله ای که به خداوند می گفتم بلافاصله خودم را سرزنش می کردم که این چه جمله ای بود که گفتی؟؟!!

چرا اینو گفتی؟ چرا اونو نگفتی؟ چرا خودمونی گفتی؟ چرا مودبانه تر نگفتی؟

بسیار زیاد دچار شک و تردید می شدم که مبادا در صحبت کردن با خداوند دچار اشتباه شوم چون بارها شنیده بودم صحبت کردن با خداوند آداب معاشرت مخصوص به خود دارد و من اطلاعی درباره آن نداشتم.

اما آنچه در نهایت موجب آرامش خاطر و تغییر احساس و نگرش من درباره خداوند شد این بود که توانستم با زبان خودم و به هر شکلی که دوست دارم بدون نگرانی از رعایت نکردن آداب گفتگو با خدا یا اینکه خداوند فقط زبان عربی را درک می کند با خدای خودم صحبت کنم و از او درخواست کنم.

بنابراین برای ایجاد ارتباط بهتر با خداوند فقط با زبان خودتان و به هر شکلی که احساس خوبی از صحبت کردن با خدا دارید با او صحبت کنید و از او درخواست کنید.

و همیشه به این نکته بسیار مهم توجه داشته باشید که: دارید با خداوند صحبت می کنید.

خداوندی بی نهایت است و بر آسمان و زمین تسلط دارد.

نقش احساس در گفتگو با خداوند

مهمتر از اینکه با چه زبانی با خداوند صحبت می کنیم این مهم است که با چه احساسی با او صحبت می کنیم.

تصور می کنم فقط فارسی زبان ها هستند که برای گفتگو با خداوند با زبان عربی و زبانی غیراز زبان محاوره ای خود استفاده می کنند درصورتی که هر انسانی در هر گوشه از دنیا با زبان مادری خود با خداوند صحبت می کند و این موضوع به تنهایی ثابت می کند که خداوند فقط عربی بلد نیست بلکه هر زبانی را با هر گویش و گفتاری می شنود چون خداوند از گوش برای شنیدن و از مغز برای درک کردن استفاده نمی کند.

خداوند نه گوش دارد و نه عقل که بخواد زبان ها را بشنود و آنها را تحلیل کرده و بفهمد بلکه خداوند فقط و فقط احساس ما را دریافت می کند. بنابراین مهم نیست انسانها با زبان های مختلف با خداوند صحبت می کنند چون همه انسانها از یک نوع احساس برخوردار هستند.

تصور کنید احساس شادی در همه زبان ها حالت شادی و نشاط است و ارتباطی با زبان گفتاری ندارد. ممکن است افراد با زبان های مختلف به صورت کلامی ابراز شادی کنند ولی احساسی که در انسان ها شکل می گیرد جدای از زبان گفتاری آنهاست و همه انسان ها به یک شکل شاد یا غمگین می شوند.

به همین دلیل است که واحد ارتباط بین انسان و خداوند احساس است که فارغ از هر نوع وابستگی به کلام و زبان گفتاری است.

احساسی که نسبت به خداون دارید تعیین کننده میزان ایمان و توکل شما نسبت به خداوند است.

اگر هنگام توجه به خداوند یا درخواست کردن یا دعا کردن احساس خوب و امیدبخش نسبت به آن شرایط داشته باشید به این معنی است که به قدرت و توانایی خداوند برای بهبود شرایط یا تغییر هر شرایطی ایمان دارید.

اما اگر هنگامی که با خداوند صحبت می کنید احساس یاس و ناامیدی یا عجز و ناتوانی داشته باشید به این معنی است که امیدی به بهبود شرایط و ایمان به قدرت خداوند برای تغییر شرایط ندارید.

بنابراین مهم نیست با چه زبان یا از چه کلماتی برای صحبت با خداوند استفاده می کنید مهم احساسی است که در قلب شما در هر لحظه نسبت به خداوند جریان دارد.

توکل و ایمان در واقع استمرار احساس خوب نسبت به خداوند داشتن است. اینکه ما هر بار که توجهمان به سمت خداوند جلب شد احساس آرامش و آسودگی خاطر در وجود ما جربان پیدا کند.

این یعنی من به خداوند توکل دارم یا انسان متوکلی هستم.

بنابراین بیشتر از آنکه به دنبال پیدا کردن کلمات مودبانه یا … برای صحبت با خداوند باشید سعی کنید احساس آرامش و سپردن مسائل به خداوند را تمرین کنید تا به مرور توکل و ایمان قوی تری نسبت به همراهی و نزدیک بودن خداوند به خود پیدا کنید.

بررسی نگرش خود درباره خداوند

برای اینکه به درک و شناخت بهتری نسبت به خداوند برسیم باید ابتدا نگرش فعلی خود درباره خداوند را بررسی کرده و چنانچه نیاز به اصلاح یا تغییر دارد اقدام کنیم و سپس تغییر شرایط در زندگی خود را مشاهده کنیم تا درک و نگرش بهتری به شکل عملی نسبت به خداوند پیدا کنیم.

باید آنچه در ذهن خود درباره خداوند می دانید را با واقعیت زندگی خود مطابقت دهید تا متوجه شوید چقدر شناخت شما درباره خداوند صحیح می باشد. چون هرچه درباره خداوند شنیده اید اگر باور کرده باشید باید نشانه های واضح درباره آن موضوع در زندگی خود داشته باشید.

بعنوان مثال حتما شنیده اید که خداوند رزاق است. آیا این عبارت درباره خداوند را باور کرده اید یا فقط شنیده اید.

احتمالا اگر از هر انسانی سوال شود که خداوند رزاق است قطعا پاسخ می دهد که بلکه او رزاق است اما چرا در زندگی بیشتر افرادی که این عقیده و نگرش را تایید می کنند نشانه ای از رزق و روزی که خداوند وعده داده است وجود ندارد؟

فقط به این دلیل است که آنچه درباره خداوند شنیده ایم را باور نکرده ایم و فقط شنیده ایم که خداوند این است و آن است اما در باطن و عمق وجودمان عقیده و ایمان نسبت به ویژگی های زبانی که درباره خداوند بیان می کنیم نداریم.

تجربه هنرجوی زندگی با طعم خدا

مطالب این فایل هم عالی بود، بعد از ده بار گوش کردن، تازه متوجه شدم قسمت هایی هست که من هرگز در گذشته متوجه آن نشده بودم و این نشان میده چه قدر فایل ها لایه ای و هوشمندانه تولید شده.

نکته ای بسیار مهم که باید توجه زیادی روی آن داشته باشیم این هست که مهم نیست ما چه کار انجام میدیم بلکه مهم این هست که  با انجام آن عمل چه تغییر احساسی درون ما ایجاد میشود.

درواقع  نتیجه را احساس ما از انجام آن عمل رقم میزند نه فعالیتی که انجام میدیم.

به خاطر همینه با اینکه خیلی از انسان ها، نماز، روزه، قرآن و تمام اعمال دینی خود را انجام میدهند ولی دائم در فقر، بیماری، حال بد، مشکلات و … هستند چون آن اعمال تغییر خاصی در حال آن ها ایجاد نمی کند، ایمان و باور  آن ها به خداوند را افزایش نمی دهد بلکه از روی عادت یا ترس از خداوند رخ میدهد.

برعکس خیلی انسان های موفق را می بینیم که ملاک های ظاهری مومن بودن درون آن ها وجود ندارد اما بسیار شاد و خوش زندگی میکنند و وقتی به آن ها دقت میکنیم، متوجه می شیم از درون با خداوند رفیق هستند و طبق قوانین پیش می روند.

این نشان میده فعالیت های فیزیکی تاثیر خیلی کمتری نسبت به احساس دارد.

این دقیقا همان جمله معروف که  خداوند از نیت شما آگاه هست را ثابت میکند.

از آنجایی که قوانین حاکم بر جهان  ثابت هستند، این موضوع را در لاغری هم بارها داشتیم. مهم نیست چی میخوریم بلکه این اهمیت دارد که بعداز خوردن آن چیز چه احساسی داریم، اگر حس عذاب وجدان، ترس، پشیمانی و احساس بد به همراه ما باشد، نتیجه و تاثیر بدی روی جسم میگذارد.

خوردن یا نخوردن آن مواد غذایی هیچ تفاوتی ندارد، این نکته خیلی برای من جالبه که در خیلی از موارد هم از انجام کاری حسمون بد میشه هم از انجام ندادن اون کار‌.

برای مثال یادم میاد در گذشته وقتی شب بود و خسته بودم و حوصله نماز خوندن نداشتم ، هم از نخواندن آن حس بد داشتم و هم با خواندن اون اذیت میشدم.

خیلی مهم هست که درک کنیم، هدف از تمام اعمال ما به وجود آمدن آرامش و آسودگی خاطر در وجود ما هست و اگر کاری این آرامش را برای ما ایجاد نکند بدون ترس و نگرانی آن را کنار بگذاریم و به دنبال راه های دیگر  باشیم .

احساس هرگز به ما دروغ نمی گویند پس بهتر است  نگاه خود را از اعمال ظاهری بر داریم  و ایمان و باور خود را بسنجیم .

مدت ها فکر میکردم  با گوش کردن فایل ها و حتی نوشتن متن و خواندن متن قرار است زندگی من تغییر کند و بعد از مدتی متوجه شدم قرار نیست معجزه ای رخ دهد، بلکه این آگاهی ها قرار هست طرز فکر و نگرش و باور من را تغییر دهد که در نهایت با تغییر دیدگاه، زندگی  فرد تغییر خواهد کرد.

هرگز نمی شود بدون تغییر باورها و فقط با گوش کردن و نوشتن، چیزی تغییر کند. هر راه، مقصد خود را دارد و تغییر مقصد تنها با تغییر راه امکان پذیر هست.

پس سعی کنیم علاوه بر این که شنونده خوبی هستیم، عمل کننده خوبی هم باشیم و اینکار خیلی هم ساده  است، مهم ترین کاری که باید انجام دهیم این هست که با منطقی کردن و آوردن دلیل این مطالب و آگاهی ها را برای خودمون باورپذیر کنیم و با گذشت زمان متوجه می شیم، طرز فکر، انتخاب ها، رفتار و در نهایت واکنش ما به رویداد ها و در کل صفر تا صد زندگی ما تغییر خواهد کرد. 

 به نظر من مهم ترین دلیل تفاوت آگاهی ما  و باور ما نسبت به خداوند، حس لیاقت و ارزشی هست که برای خودمون قائل هستیم.

ما همون قدر از خداوند پاداش دریافت می کنیم که لیاقت خودمون میدونیم و طبق قانون حاکم بر جهان هرگز چیزی که ما آن را  لیاقت خودمون ندونیم به ما داده نمیشه.

برای مثال ما میگیم خداوند شفا دهنده است اما چون خود را بنده خوبی نمیدونیم انتظار شفا از او نداریم غافل از اینکه ارزش تمام بنده ها نزد خداوند یک اندازه هست و خداوند بین بنده های خود فرق نمی گذارد و این ما هستیم که با انتظار از او، به او می گوییم که چه چیزی از او می خواهیم.

خیلی از ما ها فکر می کنیم چون ملاک های ظاهری انسان خوب را نداریم پس خداوند ما را رها کرده و سخت در اشتباه هستیم چون پیوند و ارتباط ما با خداوند هرگز قطع نمی شه چون ما همان خداوند هستیم که به شکل انسان ظاهر شدیم و به دور از او نیستیم.

برای افزایش لیاقت کافی است خودمون رو دوست داشته باشیم و برای دوست داشتن خودمون باید همانطور که هستیم و با تمام کم و کسری هایی که داریم خودمون را بپذیریم و دقت کنیم  اینکه تمام اعمال ما خوب نباشد امری طبیعی هست و این نباید هرگز دلیلی شود که از خداوند  نعمت و خواسته های بزرگی نداشته باشیم. 

دقت کنیم خداوند نامحدود هست و این  بدین معنا است که به قدر باور ما محدود می شود، یعنی به هر شکلی در می آید که ما انتظار آن را داشته باشیم، هرچه قدر بتونیم باور های کامل و گسترده تری داشته باشیم، همان هم برای ما پیش می آید.

مانند  آبی که  از دریا بر می داریم، دقیقا به شکل ظرفی هست که در  دست ما قرار دارد، پس خداوند همان گونه ای خودش را در زندگی به ما نشان می دهد که ما از آن تصور داریم؛ به همین راحتی.

قابل درک و ساده صحبت کردن شما توانایی بزرگی هست که خداوند به شما بخشیده.

شاید کمتر کسانی باشند که باگوش  کردن به صحبت هایشان نه تنها گیج نشیم بلکه به این نتیجه برسیم هیچی قرار نیست به سختی ایجاد بشه و ما همانطور که  آسان لاغر شدیم، آسان هم زندگیمون تغییر پیدا میکنه.

وقتی فایل  آخر دوره خدا هرگز دیر نمی کند را نگاه می کردم، هنگامی که متوجه شدم بهشت و جهنم  به این معنا است که ما همان احساسی را   لمس و درک می کنیم که در دیگران به وجود میاوریم ، خیلی برای شما خوشحال شدم، چون ایمان دارم  شما با لمس حس و حالی که درون ما ایجاد کردین خیلی لذت خواهید برد و قطعا این میتونه بهترین راه برای جبران زحمت های شما باشه.

(نوشته sudehfallah عزیز در بخش نظرات)


دستور کار اجرای جلسه دوم:

۱- تماشای فایل ویدیویی توضیحات جلسه دوم

۲- تکرار ۵ مرتبه فایل جلسه دوم (تصویری یا صوتی) تا قبل از ارائه قسمت سوم

۳- انجام تمرینات مربوط به جلسه دوم در قسمت نظرات

منتظر خواندن نوشته های شما هستم

همراه همشگی شما: رضا عطارروشن

با دادن ستاره به این مطلب امتیاز بگیرید.

Rating 3.99 from 204 votes

https://tanasobefekri.net/?p=12200
برچسب ها:
366 نظر توسط کاربران ثبت شده است.

دیدگاهتان را بنویسید

اندازه متن دیدگاه ها
      آواتار Mohsen Dr
      1399/05/17 00:12
      مدت عضویت: 1366 روز
      امتیاز کاربر: 33
      محتوای دیدگاه: 403 کلمه

      درود خدمت تمامی عزیزانم سلام
      میخوام خاطره ها و عقاید خودمو باهاتون در میون بزارم ولی اول از داستان مادر بزرگم که درباره ی داییم بود تعریف کنم اون تعریف میکرد که ما سال ها توی خونه های قدیمی زنگی میکردیم توی مناطق محروم یا مناطق پایین شهر اون کفت روزی پدر بزرگم اومد خونه و تصمیم گرفته بود خونه رو بفروشه تا جای بهتری زنگی کنه اما داییم با این که سن و تجربه ای نداشت حرف قشنگی زد کلا خاصیت خانوادم اینه که حرفای خوبی میزنن داییم گفت مایی که میگیم خدا میبخشه چرا خونمون رو باید بفروشیم تا بهتر زندگی کنیم میگه نمیشه یه خونه جدید بخریم و دوتا خونه داشته باشیم ؟
      به قول مادر بزرگم بابابزرگ زیر بار حرف نرفت و خونه رو فروخت و بعد سال ها به بدهی گذشت ولی اوضاع تغییری نکرد ولی بد تر از اون حرف پدر بزرگم بود که ایمان رو از دل داییم بیرون کرد
      این حرفی بود که توی گوش پدران ما دهه شصت خوندن ولی من با فکر داییم بزرگ شدم داییم با این همه هنوز هم با من مینشست و از سر شب تا ساعت های 8 یا 9 صبح برای از امید به عمل و باید ها و افکار امروزی و شخصیت سالم میگفت تا الان که من پسربزرگ خانوادم و خیلی از حال و احوالم راضیم شاید یه روزی نبودم شاید اشتباهی کردم ولی حرف خودم منو سروپا نگه داشت حرفی که همیشه توی خونه میزنم و تا یه هفته شارژ میشم اینه که خدا هرکاری که بتونه برای بندش میکنه پس اگر اشتباه شما از خدا بزرگتر باشه جوری که قدرت خدا نتونه اون اشتباه رو جبران کنه اون اشتباه جبران نمیشه و تجربه به حساب نمیاد من از تمام اشتباهاتم بزرگ و کوچیک راضیم چون اگر تحساس نمیکردم که باید تغییر کنم هیچ وقت به این سایت هدایت نمیشدم من چیز خرافی تا الان کسی تو گوشم نخونده حتی پدر بزرگم بعد از بازنشستگی جوری به اینترنت و کتاب و اخبار علمی روز چسبید مخصوصا بدنسازی طوری شده که از من با کلاس تر و امروزی تره و وقتتون رو نمیگیرم فقط این رو حتما بخونید
      <> خیلی ممنون اگر با من همراه میشین توی این مسیر ما ها قرار نیست به هزار سال قبل برگردبم بلکه پلی به اینده میزنیم با علم با احساس خوب با اگاهی و توجه به خودمون اره مایی که همه باهم برابریم چون از یک خدا سرچشمه میگیریم

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار Mohsen Dr
      1399/05/17 00:16
      مدت عضویت: 1366 روز
      امتیاز کاربر: 33
      محتوای دیدگاه: 118 کلمه

      وقتتون رو نمیگیرم فقط این رو حتما بخونید
      <<من تقریبا 9 ماه توی مدرسه هنرستان درس خوندم و سال اخر رو به اتمام رسوندم اما چیزی که از تشکیل صف کلاس ها قبل از ورود به کلاس یاد گرفتم این بود که به فرمان ناظم تمام بچه ها ایته الکرسی رو همخونی میکردن ولی من نمیخوندم اما چیزی رو توی
      اخر سال یاد گرفتم که هیچکدوم از 300 نفر دانش اموز مدرسه یاد نگرفتن و اون این بود لا اکراه فی الدین یعنی در دین هیچ اجباری نیست و این توی سوره بقره هم گفته شده توی ایته الکرسی هم هست حتی علی هم اون رو تکرار کرد اونم شاید تقریبا هزار سال پیش

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار Mohsen Dr
      1399/05/27 09:56
      مدت عضویت: 1366 روز
      امتیاز کاربر: 33
      محتوای دیدگاه: 415 کلمه

      سلام و درود
      باید بگم اینجوری بهم گفتن که باید خیلی خودت رو دست بالا بگیری به مسایل کوچک و بزرگ اهمیت بدی و خودتو درگیر کنی نباید زیاد حرف بزنی بهتره سکوت کنی خودتو جلوی بچه ها بگیری و ازین حرفا حالا نتیجه ای که این حرف ها برای من داشت فقط اعصاب خوردی بود مثلا من چرا نباید تو بچگی حرکات بچگونه انجام بدم یا چرا نباید با دوستام حرف بزنم یا چرا نباید فضولی کنم ؟
      من جمله چیزای غلطی که به من یاد دادن این بود که مال حلال هیییچ وقت جمع نمیشه
      ای دل غافل یعنی تاثیر این حرف منو توی اون بچگی به تمام بچه های ثروتمند کلاس بد بین میکرد یا مثلا میگفتن ما باید زبان عربی یاد بگیریم چون خدا توی اسمون ها فقط عربی حرف میزنه که از نتایج این طرز فکر چیزی جز زدگی از خدا و دین برام چیزی نداشت
      یادمه فیلم های خارجی که پخش میشد با خودم میگفتم اخه چرا این ها درگیر تاصبات نیستن خدا هم دوستشون داره وضعشون هم خوبه یا به قولی حسودی میکردم به بقیه جوری شده بودم که از خودم متنفر شدم ولی الان که به لطف خدا یکمم چشمو باز کردم دیدم خدا اونجوری که فکر میکنم نیست
      نمیدونم جهنم دارای اتش و مار دو زبانه و اینها همش افسانس همش برای اینه که مردم بترسن و مطیع بشن وگرنه هر چی از خدا به ادم میرسه خیر و خوبیه
      خدای ادم های خوب خدای ادم های بد هم هست
      اینو حتما بخونید
      داستان حضرت موسی رو شنیده اید توی این داستان خدا به موسی میگه که دفعه بعد که برای مناجات با من امدی موجودی را بیاور که از تو پایین تر باشد موسی فردای ان روز رفت به یه فاحشه خونه و رفت سمت یه فاحشه که با خودش ببره یهو قلبش ریخت با خودش گفت اگر این ادم یه کار خوب فقط یه کار خوب کرده باشه فضیلت داره یعنی اون یه کار خوب میتونه از تمام کار های بدی که کرده برتر باشه سپس اومد بیرون نا امید رفت به سوی کوه که سگی رو دید سگی کثیف و بئ بو و حتی مریض اونموقع بود که قلاده ای گردنش انداخت ولی نرسیده به کوه اونو هم رها کرد رفت پیش خدا گفت کسی رو پیدا نکردم خدا بهش گفت افرین ولی اگر همون سگ رو میاووردی از پیامبری که هیچ نسل اندر نسل تورو از پیامبری برکنار میکردم پس از اون موقع من هم قدر خودمو دونستم و به جای تخریب فکرم تمرینات جلسه دووم رو انجام دادم !!!!!!!

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار Mohsen Dr
      1399/06/11 22:21
      مدت عضویت: 1366 روز
      امتیاز کاربر: 33
      محتوای دیدگاه: 44 کلمه

      سلام به همه همراهان
      عزیزان اخه چرا توی لایک کردن کم میزارید همه نظرات درستن لایک کنید انرژیمون بزنه بالا
      مرس آه
      اخه من خودم همه نظرات درست رو لایک میکنم از شما هم میخوام لایک کنید
      راستی قبل از لایک دیگران اول خودتون خودتون رو لایک کنید

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار Mohsen Dr
      1400/04/28 11:25
      مدت عضویت: 1366 روز
      امتیاز کاربر: 33
      محتوای دیدگاه: 379 کلمه

      به نام خدای مهربان

      مقدمه:

      چند روز از شروع دوره میگذره، تغییرات عمیقا احساس میشه، بودن در کنار یک وجه قدرتمند از زندگی، رفیقی بی کلک و مهربان.

      غم بزرگ رفته! محسن بیشتر ساعت هایش رو با خوشحالی سپری میکنه.

      چرخ زندگی میچرخه، روزگار به من درس میده، من یاد میگیرم چطور درخواست کنم، خدا اجابت میکنه. اون حتی با جمله “گلم، من کم تحملم” آشنایی داره و منو منتظر نمیذاره.

      امروز:

      امروز یکم هول برم داشته، اینترنت نیست، البته به غیر از صبح ها، اینه که فایل های خودمو بیشتر نگاه میکنم. دیگه دنبال چرت و پرت و اخبار های فکر درگیر کن نیستم.

      دیگه واسم آخر زمان نیست، هر روز یه شروعه، یه شروع جدید!

      واسه ی داشتن تلویزیون هم خیلی عجله دارم، چون برای داشتن پلی استیشن خیلی عجله دارم!

      کنسول جدید سونی هم خوبه، یکی اینکه روی رواله و قوی تره و مدلش جدید تره و قراره کلی بازی جدید براش بیاد و یکی دیگه اینکه میتونه بازی های نسل هشتمی رو خوب خوب اجرا کنه. این مهمه!

      فردا:

      زیاد نمیخوام فکر کنم، این فکر فقط اذیتم میکنه صبر میکنم تا خدا مسیر روشن رو نشونم بده. این که دوست دارم چه کاره بشم و اینا یکم، میدونید دیگه.

      تصورات من راجع به خدا

      اوایل:

      خب اوایل، یعنی وقتی که عقلم میرسید یک دید روشن داشتم و هرچی میخواستم از آسمون میافتاد پایین! به نظرم خدا بزرگ، عدالت خواه، طالب دوست، بامزه و مهربانه. زندگی خیلی قشنگه!

      اواسط:

      بعد از آشنایی با قواعد اسراف گونه اسلام احساس کردم خدا به اون خوبی ها که میگن نیست، این همه ظلم توی دنیا دیده میشه، انسان های فقیر و غیره. این دور از احساس پاک و ظریف و خالصانه و صادقانه دوران کودکیم بود.

      آتئیست ها:

      بعد از آشنایی با این فرقه گرایش عظیمی به اثبات و استدلال و عقلانی بودن و منطق پیدا کردم، نتیجه اش هم اول احساس ناامنی و بقیه اش هم ازین بدتر میشد برام.

      تغییر:

      با اینکه هنوز به یقین نرسیده ام و بعضی وقت ها شک و تردید دارم، میدونم که نباید این هارو به دلم راه بدم چون هیچ کدوم واقعی نیستن! حتی چهره کسانی که میگفتند خدایی وجود نداره توس ذهنمه و هروقت هم میاد احساس بدی میکنم. این کارهاشون احمقانه است! من سعی میکنم با ایمان به یقین و سپس به ثبات برسم وبرای این کار حتی حاضرم تغییر کنم!

      ! خدا که برده نمیخواد، خدا دوست میخواد !

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار Mohsen Dr
      1399/05/27 09:59
      مدت عضویت: 1366 روز
      امتیاز کاربر: 33
      محتوای دیدگاه: 6 کلمه

      دقیقا منم همین حس رو داشتم

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار Mohsen Dr
      1399/05/17 00:20
      مدت عضویت: 1366 روز
      امتیاز کاربر: 33
      محتوای دیدگاه: 67 کلمه

      کار درستی کردی دیدمون رو باز کردی اتفاقا نظرات اینجوری باید بیشتر بشه تا ما ها بدونیم چرا این کار رو میکنیم مثلا چرا نذری میدیم یا چرا صدقه میدیم راستی پیشنهاد میکنم فیلم کلبه رو تماشا کنید نه اون ترسناکه این یکی The Shack درباره کسی هست که اتفاقی اخر هفتش رو با خدا سپری میکنه محصول امریکا هست و میتونید اونو تو اپارات ببینید

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم