بسیاری از انساها به دنبال یافتن راهکار مناسب و صحیح برای ارتباط با خداوند هستند و از آنجا که خداوند به شکل کلامی با آنها صحبت نمی کند هرگز مطمئن نمی شوند که خداوند صدای آنها را شنیده است.
برای صحبت کردن با خداوند نیاز نیست به زبان خاصی با صحبت کنید. زبان شما بهترین زبان ارتباط با خداوند است.
چگونه با خداوند صحبت کنم
از کودکی به من آموخته شده بود که برای صحبت کردن با خداوند باید از زبان عربی استفاده کنم به همین دلیل همیشه به دنبال پیدا کردن دعا یا نوشته ای به زبان عربی بودم تا خواسته ام را به خداوند عرضه کنم.
از زبان عربی خوشم نمی آمد ولی از سر ناچاری برای اینکه بتوانم به خداوند بگویم به چه چیزی نیاز دارم یا از او درخواست کمک کنم سعی می کردم به هر شکل ممکن نوشته های عربی بخوانم و سعی می کردم به شکل صحیح عبارت ها را تلفظ کنم تا مبادا منظور من به شکل اشتباه به خداوند منتقل شود. چون شنیده بودم که در زبان عربی تلفظ یک کلمه که علامت فتحه دارد با صدای علامت کسره به طور کلی معنی آن کلمه را تغییر می دهد.
از آنجا که برای خواندن عبارت های عربی باید دقت و وسواس زیادی به خرج می دادم کمتر سعی می کردم با خداوند صحبت کنم چون حوصله صحبت کردن به زبان عربی را نداشتم.
به لطف خداوند زمانی که در مسیر تغییر کردن قرار گرفتم روبرو شدن با این واقعیت که می تواتم به زبان خودم با خداوند صحبت کنم مرا دچار سردرگمی کرده بود و با اینکه ذوق زده شده بودم که می توانم به راحتی با خدای خودم صحبت کنم اما هرچه فکر می کردم نمی دانستم باید به خداوند چه چیزی بگویم یا از او چه درخواستی داشته باشم.
چون تا آن زمان من فقط عبارت های نوشته شده را بدون اینکه متوجه معنی و مفهوم آن بشوم را تکرار می کردم و اکنون که می خواستم خودم با خداوند صحبت کنم انگار صحبت کردن را فراموش کرده بودم.
با هر زحمتی بود شروع کردن به صحبت کردن با خداوند و در ابتدا هر جمله ای که به خداوند می گفتم بلافاصله خودم را سرزنش می کردم که این چه جمله ای بود که گفتی؟؟!!
چرا اینو گفتی؟ چرا اونو نگفتی؟ چرا خودمونی گفتی؟ چرا مودبانه تر نگفتی؟
بسیار زیاد دچار شک و تردید می شدم که مبادا در صحبت کردن با خداوند دچار اشتباه شوم چون بارها شنیده بودم صحبت کردن با خداوند آداب معاشرت مخصوص به خود دارد و من اطلاعی درباره آن نداشتم.
اما آنچه در نهایت موجب آرامش خاطر و تغییر احساس و نگرش من درباره خداوند شد این بود که توانستم با زبان خودم و به هر شکلی که دوست دارم بدون نگرانی از رعایت نکردن آداب گفتگو با خدا یا اینکه خداوند فقط زبان عربی را درک می کند با خدای خودم صحبت کنم و از او درخواست کنم.
بنابراین برای ایجاد ارتباط بهتر با خداوند فقط با زبان خودتان و به هر شکلی که احساس خوبی از صحبت کردن با خدا دارید با او صحبت کنید و از او درخواست کنید.
و همیشه به این نکته بسیار مهم توجه داشته باشید که: دارید با خداوند صحبت می کنید.
خداوندی بی نهایت است و بر آسمان و زمین تسلط دارد.
نقش احساس در گفتگو با خداوند
مهمتر از اینکه با چه زبانی با خداوند صحبت می کنیم این مهم است که با چه احساسی با او صحبت می کنیم.
تصور می کنم فقط فارسی زبان ها هستند که برای گفتگو با خداوند با زبان عربی و زبانی غیراز زبان محاوره ای خود استفاده می کنند درصورتی که هر انسانی در هر گوشه از دنیا با زبان مادری خود با خداوند صحبت می کند و این موضوع به تنهایی ثابت می کند که خداوند فقط عربی بلد نیست بلکه هر زبانی را با هر گویش و گفتاری می شنود چون خداوند از گوش برای شنیدن و از مغز برای درک کردن استفاده نمی کند.
خداوند نه گوش دارد و نه عقل که بخواد زبان ها را بشنود و آنها را تحلیل کرده و بفهمد بلکه خداوند فقط و فقط احساس ما را دریافت می کند. بنابراین مهم نیست انسانها با زبان های مختلف با خداوند صحبت می کنند چون همه انسانها از یک نوع احساس برخوردار هستند.
تصور کنید احساس شادی در همه زبان ها حالت شادی و نشاط است و ارتباطی با زبان گفتاری ندارد. ممکن است افراد با زبان های مختلف به صورت کلامی ابراز شادی کنند ولی احساسی که در انسان ها شکل می گیرد جدای از زبان گفتاری آنهاست و همه انسان ها به یک شکل شاد یا غمگین می شوند.
به همین دلیل است که واحد ارتباط بین انسان و خداوند احساس است که فارغ از هر نوع وابستگی به کلام و زبان گفتاری است.
احساسی که نسبت به خداون دارید تعیین کننده میزان ایمان و توکل شما نسبت به خداوند است.
اگر هنگام توجه به خداوند یا درخواست کردن یا دعا کردن احساس خوب و امیدبخش نسبت به آن شرایط داشته باشید به این معنی است که به قدرت و توانایی خداوند برای بهبود شرایط یا تغییر هر شرایطی ایمان دارید.
اما اگر هنگامی که با خداوند صحبت می کنید احساس یاس و ناامیدی یا عجز و ناتوانی داشته باشید به این معنی است که امیدی به بهبود شرایط و ایمان به قدرت خداوند برای تغییر شرایط ندارید.
بنابراین مهم نیست با چه زبان یا از چه کلماتی برای صحبت با خداوند استفاده می کنید مهم احساسی است که در قلب شما در هر لحظه نسبت به خداوند جریان دارد.
توکل و ایمان در واقع استمرار احساس خوب نسبت به خداوند داشتن است. اینکه ما هر بار که توجهمان به سمت خداوند جلب شد احساس آرامش و آسودگی خاطر در وجود ما جربان پیدا کند.
این یعنی من به خداوند توکل دارم یا انسان متوکلی هستم.
بنابراین بیشتر از آنکه به دنبال پیدا کردن کلمات مودبانه یا … برای صحبت با خداوند باشید سعی کنید احساس آرامش و سپردن مسائل به خداوند را تمرین کنید تا به مرور توکل و ایمان قوی تری نسبت به همراهی و نزدیک بودن خداوند به خود پیدا کنید.
بررسی نگرش خود درباره خداوند
برای اینکه به درک و شناخت بهتری نسبت به خداوند برسیم باید ابتدا نگرش فعلی خود درباره خداوند را بررسی کرده و چنانچه نیاز به اصلاح یا تغییر دارد اقدام کنیم و سپس تغییر شرایط در زندگی خود را مشاهده کنیم تا درک و نگرش بهتری به شکل عملی نسبت به خداوند پیدا کنیم.
باید آنچه در ذهن خود درباره خداوند می دانید را با واقعیت زندگی خود مطابقت دهید تا متوجه شوید چقدر شناخت شما درباره خداوند صحیح می باشد. چون هرچه درباره خداوند شنیده اید اگر باور کرده باشید باید نشانه های واضح درباره آن موضوع در زندگی خود داشته باشید.
بعنوان مثال حتما شنیده اید که خداوند رزاق است. آیا این عبارت درباره خداوند را باور کرده اید یا فقط شنیده اید.
احتمالا اگر از هر انسانی سوال شود که خداوند رزاق است قطعا پاسخ می دهد که بلکه او رزاق است اما چرا در زندگی بیشتر افرادی که این عقیده و نگرش را تایید می کنند نشانه ای از رزق و روزی که خداوند وعده داده است وجود ندارد؟
فقط به این دلیل است که آنچه درباره خداوند شنیده ایم را باور نکرده ایم و فقط شنیده ایم که خداوند این است و آن است اما در باطن و عمق وجودمان عقیده و ایمان نسبت به ویژگی های زبانی که درباره خداوند بیان می کنیم نداریم.
تجربه هنرجوی زندگی با طعم خدا
مطالب این فایل هم عالی بود، بعد از ده بار گوش کردن، تازه متوجه شدم قسمت هایی هست که من هرگز در گذشته متوجه آن نشده بودم و این نشان میده چه قدر فایل ها لایه ای و هوشمندانه تولید شده.
نکته ای بسیار مهم که باید توجه زیادی روی آن داشته باشیم این هست که مهم نیست ما چه کار انجام میدیم بلکه مهم این هست که با انجام آن عمل چه تغییر احساسی درون ما ایجاد میشود.
درواقع نتیجه را احساس ما از انجام آن عمل رقم میزند نه فعالیتی که انجام میدیم.
به خاطر همینه با اینکه خیلی از انسان ها، نماز، روزه، قرآن و تمام اعمال دینی خود را انجام میدهند ولی دائم در فقر، بیماری، حال بد، مشکلات و … هستند چون آن اعمال تغییر خاصی در حال آن ها ایجاد نمی کند، ایمان و باور آن ها به خداوند را افزایش نمی دهد بلکه از روی عادت یا ترس از خداوند رخ میدهد.
برعکس خیلی انسان های موفق را می بینیم که ملاک های ظاهری مومن بودن درون آن ها وجود ندارد اما بسیار شاد و خوش زندگی میکنند و وقتی به آن ها دقت میکنیم، متوجه می شیم از درون با خداوند رفیق هستند و طبق قوانین پیش می روند.
این نشان میده فعالیت های فیزیکی تاثیر خیلی کمتری نسبت به احساس دارد.
این دقیقا همان جمله معروف که خداوند از نیت شما آگاه هست را ثابت میکند.
از آنجایی که قوانین حاکم بر جهان ثابت هستند، این موضوع را در لاغری هم بارها داشتیم. مهم نیست چی میخوریم بلکه این اهمیت دارد که بعداز خوردن آن چیز چه احساسی داریم، اگر حس عذاب وجدان، ترس، پشیمانی و احساس بد به همراه ما باشد، نتیجه و تاثیر بدی روی جسم میگذارد.
خوردن یا نخوردن آن مواد غذایی هیچ تفاوتی ندارد، این نکته خیلی برای من جالبه که در خیلی از موارد هم از انجام کاری حسمون بد میشه هم از انجام ندادن اون کار.
برای مثال یادم میاد در گذشته وقتی شب بود و خسته بودم و حوصله نماز خوندن نداشتم ، هم از نخواندن آن حس بد داشتم و هم با خواندن اون اذیت میشدم.
خیلی مهم هست که درک کنیم، هدف از تمام اعمال ما به وجود آمدن آرامش و آسودگی خاطر در وجود ما هست و اگر کاری این آرامش را برای ما ایجاد نکند بدون ترس و نگرانی آن را کنار بگذاریم و به دنبال راه های دیگر باشیم .
احساس هرگز به ما دروغ نمی گویند پس بهتر است نگاه خود را از اعمال ظاهری بر داریم و ایمان و باور خود را بسنجیم .
مدت ها فکر میکردم با گوش کردن فایل ها و حتی نوشتن متن و خواندن متن قرار است زندگی من تغییر کند و بعد از مدتی متوجه شدم قرار نیست معجزه ای رخ دهد، بلکه این آگاهی ها قرار هست طرز فکر و نگرش و باور من را تغییر دهد که در نهایت با تغییر دیدگاه، زندگی فرد تغییر خواهد کرد.
هرگز نمی شود بدون تغییر باورها و فقط با گوش کردن و نوشتن، چیزی تغییر کند. هر راه، مقصد خود را دارد و تغییر مقصد تنها با تغییر راه امکان پذیر هست.
پس سعی کنیم علاوه بر این که شنونده خوبی هستیم، عمل کننده خوبی هم باشیم و اینکار خیلی هم ساده است، مهم ترین کاری که باید انجام دهیم این هست که با منطقی کردن و آوردن دلیل این مطالب و آگاهی ها را برای خودمون باورپذیر کنیم و با گذشت زمان متوجه می شیم، طرز فکر، انتخاب ها، رفتار و در نهایت واکنش ما به رویداد ها و در کل صفر تا صد زندگی ما تغییر خواهد کرد.
به نظر من مهم ترین دلیل تفاوت آگاهی ما و باور ما نسبت به خداوند، حس لیاقت و ارزشی هست که برای خودمون قائل هستیم.
ما همون قدر از خداوند پاداش دریافت می کنیم که لیاقت خودمون میدونیم و طبق قانون حاکم بر جهان هرگز چیزی که ما آن را لیاقت خودمون ندونیم به ما داده نمیشه.
برای مثال ما میگیم خداوند شفا دهنده است اما چون خود را بنده خوبی نمیدونیم انتظار شفا از او نداریم غافل از اینکه ارزش تمام بنده ها نزد خداوند یک اندازه هست و خداوند بین بنده های خود فرق نمی گذارد و این ما هستیم که با انتظار از او، به او می گوییم که چه چیزی از او می خواهیم.
خیلی از ما ها فکر می کنیم چون ملاک های ظاهری انسان خوب را نداریم پس خداوند ما را رها کرده و سخت در اشتباه هستیم چون پیوند و ارتباط ما با خداوند هرگز قطع نمی شه چون ما همان خداوند هستیم که به شکل انسان ظاهر شدیم و به دور از او نیستیم.
برای افزایش لیاقت کافی است خودمون رو دوست داشته باشیم و برای دوست داشتن خودمون باید همانطور که هستیم و با تمام کم و کسری هایی که داریم خودمون را بپذیریم و دقت کنیم اینکه تمام اعمال ما خوب نباشد امری طبیعی هست و این نباید هرگز دلیلی شود که از خداوند نعمت و خواسته های بزرگی نداشته باشیم.
دقت کنیم خداوند نامحدود هست و این بدین معنا است که به قدر باور ما محدود می شود، یعنی به هر شکلی در می آید که ما انتظار آن را داشته باشیم، هرچه قدر بتونیم باور های کامل و گسترده تری داشته باشیم، همان هم برای ما پیش می آید.
مانند آبی که از دریا بر می داریم، دقیقا به شکل ظرفی هست که در دست ما قرار دارد، پس خداوند همان گونه ای خودش را در زندگی به ما نشان می دهد که ما از آن تصور داریم؛ به همین راحتی.
قابل درک و ساده صحبت کردن شما توانایی بزرگی هست که خداوند به شما بخشیده.
شاید کمتر کسانی باشند که باگوش کردن به صحبت هایشان نه تنها گیج نشیم بلکه به این نتیجه برسیم هیچی قرار نیست به سختی ایجاد بشه و ما همانطور که آسان لاغر شدیم، آسان هم زندگیمون تغییر پیدا میکنه.
وقتی فایل آخر دوره خدا هرگز دیر نمی کند را نگاه می کردم، هنگامی که متوجه شدم بهشت و جهنم به این معنا است که ما همان احساسی را لمس و درک می کنیم که در دیگران به وجود میاوریم ، خیلی برای شما خوشحال شدم، چون ایمان دارم شما با لمس حس و حالی که درون ما ایجاد کردین خیلی لذت خواهید برد و قطعا این میتونه بهترین راه برای جبران زحمت های شما باشه.
(نوشته sudehfallah عزیز در بخش نظرات)
منتظر خواندن نوشته های شما هستم
همراه همشگی شما: رضا عطارروشن
امتیاز 4.04 از 225 رای
با دیگران به اشتراک بگذارید تا امتیاز بگیرید!
نشان های دریافت شده
سلام من فرزانه هستم چند وقت بود کت نبودم تقریبا یکماه بیمار بودم خدارو شکر الان بهترم امروز فایل دوم رندگی با طعم خدا رو گوش گردم استاد گعتن که بنویسید خواستهاتونو واقعا نوشتن معجزه میکنه من نمیدونستم تا حالا تجربه نکرده بودم چون وقتی بیمار بودم خیلی میترییم چون من سرگیجه حالت تهوی وفشار خون پایین داشتم طوریکه فشارم میرفت روی ۵خلاصه نوشنم هر شب موقع خواب نصف شب بیدار میشوم موقعیکه رو مبل نشستم همه ش مینوشتم رو پاهام رو مبل رو تشک رو دیوار یعنی همون میشد که میخواستم بمن گفتن ممکنه از گوشت باشه منم ی چبزائ شنیده بودم حسابی میترسیدم و این استرس ونگرانی باعث تشدید بیماری میشو منو به درمانگاه سرم امپول میکشوند تجربه بدی بود ایشالا که هیچ کس تجربه نکنه ایشالا بعد همین ترسم باعث میشد بیشتر بنویسم ومعجزشو ببینم ببخسید نمیخواستم سرتونو به درد بیارم فقط خواستم معجزه نوشتن بگم
نشان های دریافت شده
سلام من فرزانه هستم میخوایتم تمرین اول جلسه دوم زندگی با طعم خدا رو بنویسم من خدارو شکر از اول به زبون ساده وفارسی با خدا صحبت کردم ونمیدونم که چقد از ارزوهام براورده شده ومیدونم با اینکه من فقط ارزو میکردم وباور با براورده شدنش نداشتم خدا انقد مهربون بود که بعضیهاشو براورده کرده و ممنونم از استاد که منو از خواب غفلت بیدار کرد تا حالا فکر نکرده بودم که فکرم عملم با هم هماهنی ندارن
نشان های دریافت شده
سلام دوستان فرزانه هستم جلسه دوم زندگی با خدا یادم میاد که بچه بودم بهم میگفتن خدا مهربون بچه ها رو هم خیلی دوست داره برای اینکه بچه ها پاک هستن میگفتن خدا ادم نیست مثل نوره بزرگتر که شدم کلاس سوم اون روزا جشن تکلیف که نبود دو ساعت برنامه داشتن تو مدرسه برای سومیها که دیگه بزرگ شدین باید نماز بخونین روزه بگیرین از این حرفا گذشت تا یکم بزرگتر شدیم گفتن خدا هزار و یک صفات داره که همش تو جوشن کبیر هست از اون به بعد جوشن کبیر شبهای قدر میخوندم ولی هیچ چیز نمیفهمیدم وهیچی هم دریافت نمیکردم علتشم نمیدونستم چرا اینجوری میشه با اینکه نمیفهمیدم اما خدا خیلی خیلی مهربون بود که بعضی از ارزوهای منو براورده میکرد تا زمانیکه فایل زندگی با خدا رو گوش نداده بودم وتمریناتشو انجام نمیدادم نمیدونستم که فکرم با عمل ورفتارم اصلا هماهنگی نداره از اون موقع سعی میکنم که باورم نسبت به خدا تقویت کنم خیلی سخته چون وقتی مریض بودم گفتم با خدا که خدایا منو شفا بده اون لحظه باور داشتم که شفا میده اما بعدش بازم حالم بد میشد وروزهای دیگه هم بازم حاام بد میشد والانم یکم حالم بده اما فهمیدم که باورم نبست به شفا خداوند ضعیفه نمیدونم چکار کنم که باورم نسبت به خدا تقویت بشه تمریناتمو انجام میدم ایشالا که روزی برسه دور هم نباشه که همه انسانهای روی زمین فکرشون با عمل ورفتارشون هماهنگی داشته باشه وبتونیم طعم خدا رو تو زندگیمون بچشیم باید ی طعم خاص باشه طعمیکه تا حالا تجربه نکرده باشیم ولذتش خیلی زیاده من تا زمانیکه با زندگی با خدا اشنا نشده بودم به جرعت باید بگم کا اصلا اصلا فگرم وعمل رفتارم با هم هماهنگی نداشت امیدوارم که از این به بعد با کمک استاد بتونم این مشکل حل کنم ایشالا
نشان های دریافت شده
با سلام به استاد عزیزم ودوستان
ااستاد من به نوشتن اعتقاد دارم اون موقع که من تازه عضو سایت شده بودم دوره رایگان لاغری با ذهن وزندگی با طعم خدا رو همزمان میگذرونم در اوج بیماری سختی درد رنج انواع دارو انواع بیماری و.. ..
خخلاصه من اون زمان وقتی این فایل گوش دادم اون موقع من هر فایل شاید ده بار گوشش میدادم چون نمیتونستم تمرینشو بنویسم وبا گوش دادن به فایلها آرامش میگرفتم حالم خوب میشد احساسم خوب میشد در عین حالیکه مثل مرده متحرک بودم بیحال وبی جان روی تخت افتاده بودم خلاصه مینوشتم با انگشتم روی تخت روی پتو روی متکا روی دیوار هر جا که میشد من راحتر باشم مینوشتن با خدا صحبت میکردم ومیخواستم که منو شفا بده والان که فکر میکنم میبینم چند ماه که گذشت من به سلامتی کامل رسیدم
م هم یه کتابی داشتم
د حد یک یا دو یا سه جمله عربی نوشته بود زیرش هم معنی اونو نوشته بود برای هر چیزی داشت برای زیاد شدن رزق وروزی برای گشایش بخت برای نازایی و…من خیلی میخوندم ولی نتیجه نمیگرفتم چون واقعا من عربی اونو که خیلی نمیفهمیدم ومعنی اون هم به نظرم اصلا با عربی اون هم خوانی نداشت من قبولش نداشتم پس در نتیجه چه نتیجه ای باید میگرفتم هیج نتیجه ای
م هم بلد نبودم با خدا صحبت وکنم زمانیکه عضو سایت شدم یاد گرفتم الان راحت با خدا صحبت میکنم دردو دل میکنم مشکلاتم میگم یعنی در دفتر مخصوص خودم مینویسم واون هم انصافا مرحله به مرحله کمکم میکنه مثلا من الان در بیماری بسر میبرم من این جند روز که یاد گرفتم باید فکرم با عقیده یا باورم با هم همخوانی داشته باشند نسبت که خدا یاد گرفتم چکار کنم
ااومدم نوشتم درباره بیماریم با خدا گفتم تو خدای منی ومن میدونم ومطمئن ایمان دارم باور دارم که تو توانا وقدرتمند هستی ومیتونی بر یک چشم بر هم زدن بدون دلیل منو شفا بدی خدایی هم مرحله اول داد دردم کمتر شد وبازم ادامه دادم بازم دردم کمتر شد آنقدر ادامه میدم تا تموم بشه به سلامت برسم اما اطرافیانم تحمل دیدن درد کشیدن منو ندارن ومجبورم کردن برم دکتر الی رغم میلم میرم ولی نا امید نمیشم بازم در هر جنبه از زندگیم که مشکل داشته باشم سعی میکنم فکرم وباور با هم هماهنگ کنم تا به خواستهام برسم
ممنم میگم خدا بزرگه خدا بخشنده ست خدا مهربان و…
.اما به هیچ عنوان نمیتونستم باور کنم که خدا میتونه بدون دلیل منو شفا بده اصلا در این باره چیزی نشنیده بودم بجز در سایت من قبلنا خیلی خدا تو زندگیم نبود بجز زمان مشکلات ولی الان به لطف خدای مهربان وهدایت شدن من به سایت واستاد عزیزم باور کردم که خدا میتونه منو شفا بده
م تازه به این درک رسیدم که خدا میتونه منو بدون دلیل شفا بده قبلا باور نداشتم اصلا فکرشو نکرده بودم که بابا خداوند من شفا دهنده ست ومیتونه منو شفا بده الان به این درک رسیدم
م در مورد خدا خیلی چیز نشنیدم بجز اینکه خدا بزرگه خدا مهربان خدا بخشنده ست خدا روزی دهندهای واینا واینکه اگه نماز نخونی میری جهنم خدا کسانی که نماز سبک بشمارن به هفتاد بلا گرفتار میکنه واین جور حرفا
وواصلا باور نداشتم انتظار نداشتم که خدا میتونه خونه رویاهام به من بده بدون دلیل میتونه به من سلامتی بده شغل عالی بده و…
و اینو کاملا قبول دارم که اگر مشکلی در هر زمینه دارم بخاطر اینکه خدا رو در اون زمینه باور ندارم وبهش ایمان ندارم که میتونه به مت کمک کنه
م ن اون روزا اصلا دخترهای تنها نمیفرستادم تا دبیرستان برن خودن میبردن وخودم میوردمشون دختر بزرگم که نه ولی سعی کردن دختر کوچیکم بتونم تنهایی بذارن بره سر کار وخدا رو شکر تا حدودی تونستم
ااونم از زمانیکه دوره خدا هرگز دیر نمیکند گذروندم
ییاد گرفتم ودعا میگردم براش واونو به خدا میسپاردمش ومیگفتم خدایا همون طور که برگ درخت بدون ازن تو از درخت جدا نمیشه همون طور که تمام ماشینها تمام انسانها حیوانات طبیعت در کنترل تو هستند دختر منم در کنترل توعه ونمیدونم تو خیلی بهتر وبیشتر میتونی از بچه من محافظت کنی وبه این ترتیب دخترن تنهایی میره سرکار
م ن تعریف من از خدا
ااینکه خداوند من یه نیرویی یه انرژی که میتونه به هر شکلی در بیاد برای راحت زندگی کردن من میدونم که خدا از رگ گردن به من نزدیکتره ونمیدونم که هر کسی در وجودش خدای خودش داره میدونم که خدا انسان نیست خدا یه نیرویی که همه جا در کنار منه وهمیشه منو حمایت وهدایت میکنه
م تصمیم گرفتم که همیشه بنویسم با خدا صحبت کنم نامهای به خدا بنویسم خواستههام بگم مشکلاتم بگم اون اجابت کنه به بهترین شکل من باهاش این چند روز کلی حرف زدم در مورد بیماری وشفا گرفتن در مورد بی پولی دکتر رفتن در مورد بی شغلی وپول نداشتن و…وتصمیم دارم ادامه بدم تا کلا فکرم باورم با هم هماهنگ بشن ومن سعی میکنم که فایلهام به بهترین شکل گوش بدم تمریناتش به بهترین شکل انجام بدم وبه لطف خدای مهربان ادامه میدم تا یاد بگیرم چطور باید فکرم وباور هماهنگ کنم با هم
نشان های دریافت شده
با عرض سلام خدمت استاد عزیزم و دوستان گرامیم ..
واقعا استاد چه سالهای از عمرم وقت آیت میکردم که با خداوندم ارتباط برقرار کنم درستکه اون زمانها نمیدونستم این یعنی ارتباط برقرار کردن
سعی میکردم با کارهایی که انجام میدادم نظر خدا رو جلب میکنم اون از من راضی میشه یا گناهان منو میبخشه یا منو به بهشت میبره و…
من تقریبا ۴۰سال از عمرم صرف نماز خوندن روزه گرفتن عبادت کردن خداوند به طریق مختلف جلسه قرآن و روزه و….کردم
اما هیچ وقت هیچ وقت هیچ وقت احساس نگردم که خدا منو بخشیده یا اطمینان نداشتم بلاخره چیشد من میرم بهشت یا نه
و برای صحبت کردن با خدا کتابی خریدم اسمش دقیق یادم نمیاد اما برای هر مشکلی یه آیه ای با معنی داشت که بخونید مثلا ثروتمند بشید منم خیلی از اون کتاب استفاده میکردم علاوه بر اون کارهایی که انجام میدادم
و امروز برام یادآوری شد البته من همون بار اول در ذهنم حک شد که باید راحت با خدا صحبت کنم به زبان فارسی همون طور که وقتی ناراحت هستم پشت سر هم غر میزنم به خدا که خدایا این چه زندگی برای من درست کردی منو آوردی وسط دو تا خانواده میلیادر قرار دادی تا هر لحظه منو عذاب بدی به همین راحتی که غر میزنیم باید با خدا صحبت کنیم
این بهترین راه ارتباط با خداوند
من خیلی درباره خواندن قرآن شنیده بودم یا همان عبارتهای عربی خیلی سختم بود ولی طوری شده بود آنقدر خونده بودم که ایها برام آشنا بود جلو جلو خودم میرفتم حفظی بعضی ها رو میخوندم ولی هیچ چیزی به معنی واقعی هیچ چیز نمیفهمیدم بجز کلمه الله ویه همچین کلمات واضحی و نتیجه هم نمیگرفتم فقط خیالم راحت بود که امسالم قرآنم ختم کردم یا یک بار خوندمش
من هر وقت بخوام با خدا صحبت کنم دستم میزارم روی قلبم با لبخند باهاش حرف میزنم خدایا من میخوام زودتر لاغر بشم خدایا من میخوام تو رو بهتر بشناسم و از تو میخوام به من کمک کنی من به خواستهام برسم الهی آمین
خیلی مهم با چه احساسی با خدا صحبت کنیم با احساسی که خدایا من اینو ندارم بهم بده با احساس کمبود میشه با خدا صحبت میکنیم
یا با احساس فراوانی خدایا من میدانم که تو منبع سلامتی هستی منبع شفا هستی و من میخوام از تو که مرا نیز شفا دهی همان طور که فلانی و فلانی فلانی را شفا دادی
یا خدایا من میخوام سلامتی و تناسب اندام بدست بیارم همان طور که دوستان شگفتیسازم از این مسير الهی متناسب کردی منم میخوام از این مسير الهی استفاده کنم تو مرا متناسب کنی الهی آمین
بله استاد من یه طنزی در اینستا شنیدم البته ادن زملنهایی که ازش استفاده میکردم دیگه ازش استفاده نمیکنم
میگفت ما ایرانیها زبانمون فارسی با خدا عربی صحبت میکنیم موقع نسخه نوشتن انگلیسی مینویسیم
بعد دو سه تا دیگه هم بود که یادم نمیاد ولی واقعا همین جور بود
واقعا قبول دارم و میپذیرم که خداوند فقط با احساس ما کار داره وقتی حالمون خوبه دعا میکنیم احساسمون خوبه و خداو ند پاسخ به احساس خوب ما میده واتفاقلت خوب برای ما رقم میزنه
وقتی هم احساس ما بد حالا اتفاقی افتاد کسی به ما حرفی زده حال ما بد شده در نتیجه احساس ما هم بد میشه و بازم خداوند پاسخ به احساس ما میده اتفاقات بدی رو برای ما رقم میزنه
منم خیلی به رزاق بودن خداوند باور دارم خیلی شنیدم این جمله رو روی دیوارها خیلی دیدم این نوشتها رو اما اگر بکم هیچ نشانه ای از رزاق بودن خداوند در زندگیم نیست که کاملا دروغ گفتم ولی اون حدی که دوست دارم باشه نیست بقول معروف در حد بخور و نمیر این برای همه انسانها هست من میخوام سطح بلاتر اونو تجربه و زندگی کنم
سطحی که بتونم نیازهای حدا اقل خودم ساپورت کنم و میخوام هی سطح بلاتر و بلاتر تجربه و زندگی کنم این آرزوی منه
میدونید استاد من هر فایلی که گوش کردم تقریبا در این چهار سال تمریناتش حتما نوشتم و با جون دلم آنچه در توان داشتم ارائه دادم یه جورایی بهترین خودم بودم اون زمانی که که داشتم تمرین مینوشتم
و الان دارم برای سومین بار این دوره رو پاس میکنم میبینم چقدر نوشتن تمرین مهم چقدر خوندن دیدگاه نوشته دوستانم مهم برای همین الان سطح بالاتری از این مطالب درک کردم و از الان سعی میکنم خیلی تمرکز داشته باشم روی تمریناتم و هر بار که فایلش گوش میدم تمرینشم بنویسم
میدونید استاد من برای همین موضوع این دفعه هدایت شدم به این دوره
که نوشته خانم لاله رو خوندم توصیح داده بودن که ایشون وقتی میخواد بره سر کار کلا تمام اتفاقاتی که دوست داره براش اتفاق بیافته رو مینویسه و تجربه میکنه
من این موضوع خیلی خوب درک نکردم و ایشون گفتن از این دوره یاد گرفتن مهارت نوشتن
منم گفتم من میرم یکبار دیگه این دوره رو با دقت بیشتر میگذرونم تا این مهارت به بهترین شکل ممکن کسب کنم
و اینم بگم من مهارت این کارو هم درباره خودم داشتم گفتم من عضو این سایت شدم اول دوره لاغری با ذهن رایگان بعد این دوره رو همزمان با هم شروع کردم
اون زمان پن پکیج بیماری بودم یه جورایی مرده متحرک ک بودم روی تخت افتاده بودم شب تا صبح صبح تا شب و این تمرین که گفتید روی سنگ هم بنویس جواب میده رو انجام میدادم
من با انگشتم روی دیوار مینوشتم خیلی آرام جون نداشتم برمیگشتم روی تشک روی لحاف مینوشتم بخدا جواب داد من کم کم حالم بهتر شد از روی تخت برای خوردن غذا میومدم تو پذیرایی مینشستم میخوردم دوباره میرفتم روی تخت بازم مینوشتم این بار یکم حالم بهتر شد تونستم دوساعت بشینم پیش خانوادهام و این تمرین ادامه دادم تا کاملا شفا الهی تجربه و زندگی کردم کلا اون سرگیجهای که منو میگرفت و فشار خون من میومد روی ۵ الی ۶ و نصف بدنم جون نداشت میافتاد تبدیل شد به فردی که انگار نه انگار که بیمار بود
دیگه برگشتم به زندگی عادی خودم یواش یواش ظرف میشستم غذا درست میکردم قبل از اینکه شفا کامل بگیرم ها خودم میتونستم رات برم استحمام کنم کسی نیاز نبود دستم بگیره خلاصه زنده شدم و الان یادم افتاد که چطور مینوشتم
من بادم رفته بود چطور بنویسم دچار وسواس شده بودم هی مینوشتم هی میگفتم نه اینجوری نیست این بدرد نمیخوره
الان با خودم گفتم من اینجوری مینوشتم بلد نبودم خوب هر طوری شنیده بودم مینوشتم دیگه
میگفتم خدایا خدایا خدایا من مریضم اینجا افتادم روی تخت خدایا من التماست میکنم تمنا دارم خواهش میکنم استدعا دارم که منو خوب کن سرگیجه منو خوب کن من نمیتونم از تخت بیام پایین
اما الان دیگه اینجوری نمیگم راحت با خدا حرف میزنم دستم میزارم روی قلبم حرف میزنم هر چی میخوام یاد گرفتم یادم میاد میگم و من این روش تازه یاد گرفتم
استاد من امروز این کارو انجام دادم با خدا فارسی صحبت کردم قبلا این کارو میکردم اما متفاوت تر از گذشته
با این تفاوت که این دفعه فکر نمیکردم با خودم صحبت میکنم این دفعه کاملا آگاه بودم در عین اینکه دارم با خودم حرف میزنم مخاطب من خداوند بزرگ و مهربانم هستش که دستش گذاشته زیر چونه اش با دقت تمام داره به حرفهای منو گوش میده
من دستم گذاشتم روی قلبم با لبخند با خدا صحبت کردم یکبار دیکه آرزوی سلامتی و تناسب اندام ایدهالم و درخواست شناختن بهتر خداوند ازش خواستم من یه حسی داشتم که کاملا احساس میکردم که این دفعه با دفعات دیگه فرق داره این دفعه دارم با خدای خودم صحبت میکنم مطمئنم ایمان دارم که اونم داره صدای منو میشنوه و بزودی آرزو منو محقق میکنه چون میدونم ایمان دارم خداوند سریع الحساب و میدونم که خداوند به وعده خودش عمل میکنه پس با اطمینان بیشتر میرم جلو تا آرزوی خودم تجربه و زندگی کنم الهی آمین
استاد کلاس علوم طبیعی که نه تلویزون ترکی استانبولی صحبت میکنه من اصلا متوجه نمیشم بجز معدود کلماتی که شبیه فارسی و من فقط از روی حرکات صورت حرکات دست احساسی که دارن من میتونم یه چیزهایی حدس بزنم که نمیدونم چقدر درسته
من کاملا تصور شما رو میپذیرم چون وقتی من خودم نمیدونم چی به خدای خودم میگم هیچ احساسی ندارم بجز احساس گیجی خداوند چطور میخواد پاسخ درخواست منو بده در صورتی که من یاد کرفتم درک کردم که من هر درخواستی داشته باشم بلافاصله خداوند تایید و امضا میکنه یعنی ۱۰۰٪ اون خواسته برآورده شده است
استاد به نظر من میدونید چرا انسانها فقط هنگام گله و شکایت با خدا صحبت میکردن
اول اینکه اصلا درخواست کردن بلد نبودن بعدش هم فقط دیدن اطرافیانش فقط موقع گله و شکایت با خدا صحبت میکنن
من یک دفعه هم ندیدم پدرم درخواستی کنه از خدا شاید تو ذهنش این کارو میکرده اما مادرم میدیدم که میگه یهو یادش میافتاد عه فلانی خیلی وقت خونه ما نیومده میگفت نه نه خدا کنه نیاد من حوصله ندارم اینجوری درخواست میکرد اما اینکه دعا کنه بگه خدایا من یه خونه بزرگتر میخوام نمیگفت
انگار تو زندگی اونها هم خدایی وجود نداشت
منکه در بچگی اصلا یادم نمیاد با خدا صحبت کرده باشم طوری که مخاطبم خدا باشه بجز زمان که از موضوعی بشدت ناراحت بودم هر چی غصه داشتم سر خدا خالی میکردم
من اینو درک کردم که رابطه بین ما و خداوند احساس ماست نه کلام و زبان ما چرا
چون وقتی ما مثلا از یه موضوعی ناراحت شدیم کسی به ما بی احترامی کرده یا حرف زشتی زده یا خودم یه کاری کردم خلاصه الان ناراحتم وقتی مت ناراحت باشم یه احساسی دارم طبعا احساس خوبی نیست احساس بد دیگه و خداوند پاسخ اون احساس بد منو میده چه جوری اینجوری که اتفاقاتی میافته که حال من بدتر میشه احساس من بدتر میشه و برعکس این موضوع میشه جهت مثبت اون
استاد من تصمیم گرفتم نتایج فراتر از انتطارم تجربه کنم در نتیجه میخوام تمریناتم بارها تکرار کنم
واقعا من اینو تجربه کردم که خوندن دیدگاه دوستانم خیلی مفید بوده شاید یادم نیاد از اون مطلبی که خوندم خوشم اومد کدوم دوستم نوشته بود اما گفته ایشون یادم میاد
مثل مثالی که گفتم تو تمرین دوستم خانم لاله دیدم که نوشته بود برای خواستش مینویسه منم سعی کردم بنویسم اما نتونستم همون اول فایل نوشته بود که من این مهارت از دوره زندگی با طعم خدا یاد گرفتم
گفتم پس منم میرم یکبار دیگه میگذرونم ببینم این مهارت چطوری که مهارت همون بنویسید تا اتفاق بیافتد بود من هنوز شروع نکردم ولی شروع میکنم
بارها شده که تمرین دوستانم دیدم یه جملهای برام جالب بود یا سریع اونو بالای دفترم نوشتم یا از روی اون با گوشیم عکس گرفتم
بارها شده در نوشتهای دوستم راه حل مشکل خودم پیدا کردم
بارها شده ایده گرفتم از روی نوشته اونها بارها شده در نوشته دوستانم چیزی برام جلب توجه کرده یادم نمیاد چی بوده من فورا اونو یاد داشت میکنم بهش عمل میکنم
یا دیدم بارها دوستانم از من پرسیدن چکار کردی گه شفا گرفتی چون من در تمریناهام نوشته بودم از من سوال کردن منم با جون و دلم بهش پاسخ دادم
واقعا خوندن تمرینات یکدیگر به ما کمک میکنه تازه بارها شده من درسی گرفتم یا فایلی گوش دادم متوجه نشدمخیلی ازش فورا رفتم تمرینات دوستانم خوندم اونوقت تونستم برای خودم تمرین بنویسم خیلی عالی خوندن تمرینات دوستان
وقتی شما هم این کارو انجام بدید متوجه میشید چقدر خوبه
حالا شاید چند بار هم نوشتهای دوستان خوندید چیزی نبود که خوشت بیاد یا جلب توجه کنه یا بگی عه این مهم ولی وقتی تکرار کنی برای هر فایلی تمرین دوستان بخونی حتما مطمئنم چیزهای جدیدی یاد میگیری
استاد منم میخوام یکبار دیگه گفتهای شما رو تکرار کنم تا دوستانی که برای اولین باری که این دوره رو میگذرونن به خیلی خیلی مهم بودن موضوع این جلسه پی ببرن
واقعا واقعا واقعا موضوع این جلسه خیلی مهم و فقط همین موضوع یاد بگیری انجامش بدی زندگیت گلستان میشه همه مشکلاتت حل میشه آرامش به خودت هدیه میدی ازبهترین ارتباط با خداوند پیدا میکنی دیگه همیشه شادی لبخند از روی لبان تو نمیره اصلا برات هیچ چیز مهم نیست همه چیز به راحتی حل میکنی خلاصه هر چی بگم درباره مهم بودن این جلسه کم گفتم چون من ا لکی که نمیگم من داره ۴ سال میشه که دارم در این سایت فعالیت میکنم مطمئنم ایمان دارم اگر فقط همین موضوع جدی بگیری عمل کنی به هر آنچه نیاز داری برای داشتن یه زندگی خوب میرسی
استاد پن واقعا قبول دارم علت تمام مشکلات بشر اینکه فکرشون نسبت به خداوند با عملشون متفاوت
منم همین جور هستم فکرم یه چیزهای خیلی خوبی درباره خداوند میگه
خداوند مهربان خداوند روزی دهنده است خداوند شفا دهنده است خداوند منبع و منشع ثروت و…
اما باورم کاملا تفاوت داره پس اگر خداوند منبع و منشع
ثروت پس چرا من اوضا ع مالی خوبی ندارم چرا من آنقدر تو زندگیم مشکل مالی دارم این فکرها میاد تو ذهنم
استاد واقعا خجالت میکشم بگم بعد از ۴ سال هنوز این موضو خوب درک نکردم
استاد من دوره خدا هرگز دیر نمیکند یکبار پاس کردم نه دوبار واقعا فوق العاده است بخدا قسم که من خیلی از این آرامش خیال راحت احساس خوبی که دارم بخاطر همین دوره است
الان که چند وقت میگیره پن با مسائل رانندگی روبه رو میشم درک میکنم یه مسئلهای در زندگیم رخ میده مثلا همین بهشتی شدن همسر دختر عموم خوب سنی نداشت میگفتن ۶۰ سالش بوده اما خیلی چاق شده بوده
من همین میشنیدم اگر اون موقع من بود من آنقدر گریه میکردم نه موقع مراسمات بعد از اینکه اومدم خونه کلی ناراحت بودم تا چند هفته پن درگیر این موضوع میشدم زندگی بکام خودم زهر میکردم اما الان ناراحتم برای دختر عموم که تو سن کم همسرش از دست داده
ولی من بشدت تغییر کردم دیگه موضوع دنیای قبل از تولد دنیای مادی دنیای پس از مرگ میدونم بخوبی درک میکنم و دیگه ناراحت خیلی نمیشم یادم بیافته چرا ولی سعی میکنم حسم بد نگه ندارم
یا خیلی از مسائل دیگه مثل بهشتی شدن اون دختر ۹ ساله یا خیلی دیگه که یادم نمیاد ولی وقتی با مسائلی روبه رو میشم فورا درسی که مربوط به اون موصوع کم و بیش یادم میاد ادر دهنم تکرار میکنم این باعث آرامش من میشه باعث میشه بتونم خودم از اون حالت بحرانی بد سریع خارج کنم و این بزرگترین گنج من بدست آوردم
بخدا استاد جا داره که من لحظه به لحظه زندگیم از شما تشکر و قدردانی متشکر سپاسگزار باشم بخدا که من کلا یه آدم دیگه شدم اصلا نمیتونم خودم با خود ۴ سال قبلم مطابقت بدم انگار اون فرزانه نیست یه فرزانه دیگه متولد شده و همه اینها رو من مدیون شما استاد عزیزو گرانقدر بزرگوارم هستم الهی هر جا هستید در بهترین حالت خودتون در تمام جنبهای زندگیتون باشید الهی آمین
استاد بخدا من از هر دورهای که استفاده کردم بهترین نتیجه رو کسب کردم همیشه بعد از اتمام دوره به خودم گفتم خوب حالا که این دوره تموم شد تو چی یاد گرفتی اون لحظه پاسخی نداشتم به خودم بگم
ولی بعدها که با مسائل روبه رو میشم یا فایلی شما اجرا میکنید من محتوا اون فایل گوش میدم میبینم من اصلا اونجوری نیستن اون مشکل ندارم متوجه میشم این نتیجه فلان دوره است
پن دوره ورود به سرزمین لاعرها رو گذروندم من الان متوجه میشم چقدر تغییرات داشتم در طی این دوره خیلی متوجه نمیشدم همش نگران بودم که ای بابا من نتونستم از این دوره بخوبی استفاده کنم چون فکر میکردم چون من بیماری سخت داشتم نتونستم از اون دوره بهرمند بشم اما الان متوجه میشم بهترین نتیجه رو کسب کردم
من کلی زحمت میکشیدم آرزو داشتم که کمتر غذا بخورم اما الان میبینم من فقط به اندازه نیازم غذا میخورم اصلا اشغال خوری نمیکنم گاهی پیش میاد سیرم دلم بستنی میخواد میخورم ولی مطمئنم به انداره نیاز بدنم خوردم شاید غذا کمخورده بودم اونوقت تمایل داشتم بستنی بخورم
یا میبینم که من ترس از غذا خوردن ندارم حداقلش خیلی کمتر شده من به راحتی هر چیزی که دوست داشته باشم چه نون و پنیر باشه چه پیتزا و ساندویچ میخورم اصلا هم فکرهای چاق کننده در دهنم مرور نمیشه من نتایج فراتر از انتطارم کسب کردم و همه اینها رو مدیون شما هستم بینهایت بار به توان هزار از شما سپاسگزارم
استاد منم درباره خداوند خیلی چیزا شنیدم اینها رد هم که میگید باور دارم میتونم اینجوری ولی نمیتونم باور کنم که خدا میتونه به من یه زندگی خوب بده چون سالهاست دارم ازش تقاضا میکنم هنوز به من یه زندگی بهتر نداده چهار سال دارم میگم سلامتی و تناسب اندام ایدآل ولی هنوز نداده پس حق بدین به من که نتونم باور کنم که خدا میتونه به من خونه بزرگتر رویایی هدیه کنه
این طوری نیستم میدونم میتونه مطمئنم میتونه اما نمیدونم که چرا نمیده خیلی ازش درخواست کردم خودم لایق و شایسته اون درخواست میدونم میگم حقمه من خونه بزرگتر تجربه کنم باید تجربه کنم
میدونم مسیرم درسته رفتارم درسته کردارم درسته ولی نمیدونم چرا به من نداده دیگه هم سعی کردم احساس نیاز شدید نداشته باشم
استاد من در این باره کاملا باور دارم میدونم خداوند خودشو شفا دهنده معرفی کرده میدونم خداوند نعمتی بنام بیماری نداره میدونم هر آنچه از خدا به مت رسد همه خیر و خوبیست و آنچه بدی رسد از طرف خود توست و اینو باور دارم
تونستم بارها شفا الهی تجربه کنم در این چهار سال و من فقط تونستم شفا تجربه کنم اینم خیلی عظیم خیلی تغییر بینظیری من خیلی به اون نیاز داشتن اگر من سلامت نداشته باشم که نمیتونم از این آگاهیها بهرهمند بشم اینو باور دارم که خدا میتونه شفا بده و تجربش کردم
ولی الان ۴ سال میگم سلامتی و تناسب اندام کلی هنوز تجربش نکردم باور دارم که خداوند میتونه در کسری از ثانیه یهویی معجزه آسا به من هدیه کنه اما نمیدونستم چرا نمیکنه
الان یاد گرفتم یعنی بیشتر درک کردم که فکرم با عملم هم خوانی نداشته اما الان که داره پس چرا رویای منو تحقق نبخشیده
استاد در این زمینه هم به خدا ایمان دارم که خدا بخشنده است گناهان مرا میبخشه خدایی هم از اون موقع که توبه کردم دیگه خیالم راحت شده دیگه هیچ فکری نکردم که چون من بنده گنهاگاری هستم خدا منو نبخشیده به من نعمت نمیده
در صورتی که من خودم یکی از بهترین بندگان خداوند میدونم حالا فرشته آسمانها نیستم ولی خیلی هم گناه ندارم چون از بچگی یاد گرفتم مهربان باشم به همه کمک کنم غیبت نکنم تهمت نزنم تجسس ناتو زندگی کسی نکنم کاری به کسی نکنم الانم یاد گرفتم هر کسی هر طوری که هست بپذیرم حالا گناهی هم داشتم و توبه کردم خدایی دیگه فکرش هم نکردم عه چبشد خدا منو بخشید نبخشید تموم شد پرونده بسته شد رفت
استاد در مورد شغل هم از خدا خواستم و شغل بافت لباس بچه گانه رو به من پیشنهاد داد چون نشانها اینو میگفتن اون موقع من اینیتا میدیدم به محض اینکه باز کردم آموزش بافتنی بود منم مطمئن شدم این شغلی که خدا برای من در نظر گرفته چون من از راهنمایی تا الان به این کار علاقه زیادی داشتم
منم اقدام کردم اما هر چه تلاش کردم نتونستم از شغلم کسب درآمد کنم
من باور دارم که این خدا میتونه در زندگی من تغییراتی بوجود بیاره خداروشکر هم فراتر از انتظار منو بوجود آورد اما همش ذهنی فیزیکی نیست منم ببینم استفاده کنم لذتشو ببرم و درسته شفا فیزیکی اما منم دوست دارم علاوه بر شما در جنبهای دیگه زندگیم هم تغییرات فیزیکی تجربه کنم لمس کنم تا ایمانم به خدا بیشتر بشه بتونم از اعماق وجودم باور کنم که خداوند سریع و الحساب زود به من جواب میده
میخوام بگمشناخت خداوند برای من حس اطمینان نه به ارمغان نیاورده اما حس آرامش چرا دارم تو زندگی
اینکه اطمینان دارم مطمئنم که یه نیرویی هست یه سیستمی هست که داره دنبا رو کنترل میکنه همه چیز کنترل میکنه اگر آنچه در آسمان و زمین است هر آنچه میان آن د و است داره کنترل و مدیریت میکنه
منم خودم زندگیم فرزندانم به خدا سپردم گفتم همون طور که یه بذری میکارم خودش کمک میکنه تا به ثمر برسه درخت تنومندی بشه میوه بده پس زندگی منکه راحتر از این کار فقط لازم فرمان باش پس موجود میشود اجرا کنه
خدایی در این مورد بچه هم ایمان دارم به خدا گاهی نگران میشم هی میگن اینجوری شده تو مترو پر نیرو پلیس شده بچه ها رو میگیرن تکه بزرگشون گوششون اینا یکم میترسم ولی خدایی نسبت به قبلم خیلی خیلی بهتر شدم اما تموم نشده
استاد پن اینم یاد گرفتم دیگه الان دلار میره بالا خیلی نگران نمیشم سعی میکنم فکر دربارش نکنم جمله معروف بکار میگیره این حرف به خدا قدرت میده یا غیر خدا خودم آرام میکنم
من از بچگی شنیده که خداوند نور انسان نیست بعد هم که بزرگتر شدم بیشتر شنیدم خدا چی دوست داره چی دوست نداره اگر نماز بخونی خدا میبره بهشت اگر نخونی به هزار یک بلا مبتلا ت میکنه فشار قبر میگیری میبره جهنم و…
اگر حرف پدرومادر گوش نکنی خدا تو رو دوست نداره
از این حرفا شنیدم که همش منو از خدا ترسوندن از عذاب خدا ترسوندن جهنم آتیش داغ سرب داغ میریزن ت گلوت و….
و در دوره خدا هرگز دیر نمیکند و دوره زندگی با کمک خدا یاد گرفتم که خدا اینجور که تعریف میکنن نیست خدا مهربان خدا بخشنده است خدا از رگ گردن به من نزدیکتر خدا همه جا هست در همه چیز هست خدا به وعده خودش عمل میکنه خدا هر آرزویی که تو داری اون هزاران باز بزرگتر برای تو در نظر داره خداوند خیلی دوست داره من خلق کردن تجربه کنم من نماینده خدا هستم من با خدا یکی هستم و خیلی چیزای دیگه مپن به تمام اینها باور دارم اما نمیدونم مشگل من کجاست که تجربه نکردم هدیه های خدا رو
من باور دارم خداوند شفا دهنده است بارها بارها در این ۴ سال من شفا الهی تجربه کردم
خداوند عمر دوباره دو بار در طول عمرم به من هدیه کرده
من خواستهای داشتم که در عرض ۱۰ دقیقه به اون رسونده
من خواستهای داشتم در عرض سه چهار ساعت بدستم رسیده
ولی من میگم چرا ۴ ساله میگم سلامتی و تناسب اندام هنوز نداده چرا نتونستم از شغلم کسب درآمد کنم منکه تلاش خودم کردم
چرا هر بار میگم خدایا یه شغل جدید بده بازم همین شغل میگه نشانها اینو میگن منکه نمیدونم
اشکال کارم فکر میکنم متوجه شدم که انتطار شاید ندارم ولی میگم وقتی من با خدا صحبت میکنم میگم من اینو میخوام یعنی همین دیگه یعنی من میخوام ت ببه من کمک کنی مثلا از شغلم کسب درآمد کنم این به نظر من میشه انتظار
منم شنیدم که به محض اینکه من بیدار بشم بدون اینکه کاری انجام بدم خداوند نعمتهاشو به سمت من روان میکنه پس چرا ا من بعضی ها رو دریافت میکنم بعضی ها رو نه
من یکی از اطرافیانم همین جور با اینکه بچه دوست داره عاشق بچه است ولی وانمود میکنه بچه دوست نداره دوست نداره مادر شدن تجربه کنه چرا در مورد من که از بسکه شنیده بچه میخوای چکار بدون بچه هم میشه زندگی کرد حالا من بچه آوردم چی شد هیچی الان نمیتونم خواستهاش برآورده کنم حالا یکی نیست بگه آخه ت چهار تا آوردی اون میخواد یکی بیاره چرا نتونه هزینه هاشو بده چون نمیخواد بچه خودش به سختی بیافته الان داره راحت زندگی میکنه
والی هیچ مردی وجود نداره ت ددنیا که دوست نداشته باشه پدر بودن تجربه کنه همه عاشق این هستن و همین طور هیچ خانمی تو دنیا وجود نداره که دوست نداشته باشه مادر بودن تجربه کنه همه دوست دارن
من یکمی میتونم که مسائلی که در زندگیم بوجود میان باعث ناراحتی من میشن خیلی توش گیر نکنم بتونم زودتر خودم به احساس خوب برسونم
من دوره زندگی با کمک خدا رو هم دارم میگذرونم و خیلی درباره صفات خداوند باد گرفتم که باعث شده خداوندم بهتر بشناسم و دید منو نگاه منو نسبت به خداوند بازتر کرد کلی از مسائل و مشکلات برای من حل میکنه من نکات مهم اونو نوشتم و میخوام بشینم یک با ببخونم تا تکرار بشه و بیشتر در دهنم ثبت و ذخیره بشه
دوره پاکسازی چاقی ذهن دارم میگذرونم که در اونم سطح بالاتر از فرمولهای دهنی یاد گرفتم و همین طور چطور میتونم فرمولهای دهنیم پاک کنم و من از این فرمول در تمام جهات زندگیم استفاده میکنم اگر یه جایی کسی به من حرفی زده باشه که ناراحت شده باشم دیگه تو ناراحتی نمیمونم سریع اقدام میکنم برای پاک کردن اون و دیگه ذهنم آزاد میکنم پیاده روی موثر هم یکمش گذروندم بینظیر بود تصمیم دارم شروع کنم دوباره چون اونم باعث شناخت بهتر خدا ند میشه باعث میشه بتونی با استفاده از اون آگاهیها خداوند بهتر بشناسی در تمام امور از او کمک بخوای خیلی عالی
دوره رسیدن به آرزوها رو گذروندم خیلی آگاهی مفیدی داره چون خیلی وقت خیلی ازش یادم نمیاد اما اونم یاد میده بوسیله خداوند چطور میتونی به آرزوهات برسی
دیگه دوره روانشناسی ۶ تا فایل گوش دادم بعدش دوره زندگی با کمک خداوند شروع شد گفتمخیلی مهم باید سر فرصت ادامه بدم
اینکه من وقتی نکات مهم اونو بنویسم سطح بالاتری از اونو درک میکنم وقتی بخونم همین طور مطمئنم که اون زمان میتونم فکرم با باورم همسو کنم الان یه مقدار از این مسير رفتم یکم دیگه اش هم انجام میدم بعد نتایج به شما در طی دوره اعلام میکنم
نشان های دریافت شده
با عرض سلام خدمت استاد عزیزم و دوستان گرامیم
استاد عزیزم داشتم نکات مهم دوره زندگی با طعم خدا رو مینوشتم فقط یادم بود که باید تمرینات جدی بگیرم تمرینات خیلی مهم هستند و باید تکرار کنم نوشتن تمرین
امروز که داشتم بقیه نکات مهم مینویسم به این جمله رسیدم که تمرینات تکرار میکنم باید تو سایت بنویسم گفتم منکه میخوام بنویسم بذار تو سایت بنویسم خیلی هم عالی
قسمت اول تمرین
این بود که چه فکرهایی درباره خدا داری
.من دارم الان با خدای درونم حرف میزنم درستکه دستم نمیذارم روی قلبم ولی بهش گفتم که دارم با تو خدای مهربانم صحبت میکنم خدایا خوب گوش کن ببینم چی میگم
خدایا من قبلا تو رو یه جور دیگه میشناختم یه جوری که تو یه خدای سختگیری هستی اون بالا تو آسمون نشستی به پایین نگاه میکنی ببینی بندهات چکار میکنن اگر کار بدی انجام میدن جرگزا کنی اگر کار خوبی انجام میدن پاداش بدی
درباره تو خدای مهربانم چیز خوبی نشنیدم تنها جملهای که شنیدم این بود که اگر نماز بخونی روزه بگیری عبادت کنی اون دنیا خدا بهت پاداش میده بقیه چیزها همش درباره تو میگفتن بد بود
خدا عذاب میده خدا میبره جهنم اگر یه تار موی تو بیرون باشه یه مرد نامحرم ببیننخدا تو رو اون دنیا با همان تار موهات آویزان میکنه و بعذاب الهی دچار میشی
اگر جواب پدرو مادرت بدی خدا اون دنیا سرب داغ میریزه تو دهنت
اگر مال بچه یتیم بخوری مثلا اون روزا تهران زندگی میکردیم همه خونه ها حیاط دار بود آپارتمانی به اون صورت نیود منم یه بچه بودم نهایت ۱۰ ساله خوب وقتی تو کوچه راه میرفتیم مثلا بریم خونه عمه امم یا خواهرم همه حیاتها میوه داشت انگور انار طوری که قد من میرسید منم میتونستم بچینم
ولی به من میگفتن ما که این خونه رو نمیشناسیم ممکن بچه تیم داشته باشن راضی نباشن یعنی این خانواده پدر ندارن خلاصه میگفتن اگر مال بچه یتیم بخوری اون دنیا عذابت میکنن آنقدر که هزار دفعه اون اناری که مثلا خوردی بیاری بالا دوباره عذابت میکنه خلاصه
دیگه شنیده بودم تو مهربانی تو بزرگی تو بخشنده ای ولی نمیفهمیدم یعنی چی
خلاصه هر چی درباره تو خدای مهربانم شنیده بودم همش اگر اون کارو انجام میدادم یا اگر اون کارو انجام نمیدادم باید توسط تو خدای من عذاب میشدم آخرشم از پل صراط میافتادم تو جهنم تا روز قیامت در جهنم در سختی رنج و درد و عذاب زندگی میکردم تا روز قیامت بشه
اون وقت تازه باید خداوند من برسی کنه ببینه که برای من چکار باید کنه آیا دلش برام میاد میبخشه یا نه دوباره کارنامه اعمال من بدست چپ من داده میشه و دوباره روز از نو روزی از نو منو عذاب میده بقیه اش دیگه چیزی نگفتن که بعدش چی میشه
بعد من اومدم یه سرچ تو گوگل کردم اومدم عضو سایت شدم اون زمان اولین دورهای که گذروندم دوره لاغری با ذهن رایگان بود دوره زندگی با طعم خدا
اینجا یه چیزهایی میشنیدم استادم میگفت خدایا که شاید حرفهایی بشنوی که تا حالا نشنیدی شاید برای اولین بار اون حرفا رو میشنوی واقعا صحیح میگفت من اونها رو تا اون روزا نشنیده بودم
خدایا گوش میدی هواست به من هست یه لحظه احساس کردم که تو نیستی ولی هستی به من جواب دادی بنده من من سراغ پا گوشم تا ببینم تو چی میگی
اینجا یه دنیای دیگه بود فرای دنیای مادی یه دنیایی پر از عشق به خدا یه دنیایی پر از امیدوار شدن به خدا یه دنیایی پر از شور و هیجان یه دنیایی پراز یه خدای مهربان اینجا خود بهشت بود الان که دارم اون روزا رو تجسم میکنم میبینم چقدر با دنیای قبلم فاصله داشت زمین تا آسمان تفاوت داشت
اینجا دیگه از اون خدای خشمگین سختگیر عذاب دهنده معجزات گر وحشتناک ترسناک خبری نبود من بشدت از تو میترسیدم با اینکه سعی خیلی زیادی میکردم که هر چی میگن گوش کنم اما هنوز نمیدونستم آخر من به کجا میرم بهشت یا جهنم
خلاصه خداجون اینجا برام بهشت بود اینجا با خدایی آشنا شدم که همه جا بود فقط تو آسمانها نبود تو به هر چیزی که نگاه میکردی تجلی خداوند بود
من اینجا با یه خدای دیگه آشنا شدم یعنی همون خدا بود اما اینجا اون شکلی نبود مهربان بود طوری که همه انسانها رو آزاد خلق کرده که هر طوری که دوست دارن زندگی کنن خدایی بود که وقتی انسان خلق کرد به خودش آفرین گفت که چه موجودی خلق کردم
خدایی بود که مهربان که عذاب نمیکرد هر کسی هر جوری دوست داشت باهاش رفتار میکرد
که اگر من چون آزاد بودم حق انتخاب داشتم چیزی که خدا برای من در نطر گرفته بود من انتخاب میکردم چکار کنم در طول روز خداوند هم به من پاسخ میداد
اگر من به چیزهای خوب توجه میکردم خوب احساسم خوب بود خداوند هم اتفاقات خوب برای من در زندگیم رقم میزد اگر من تمرکزم میداشتم روی مسائل و مشکلات دیگران روی بدیها افکار منفی داشتم خوب طبعا احساسم بد میشد و خداوند هم اتفاقات بد برای من رقم میزد
من در بهشت قرین با خدایی آشنا شدم که خوای بندهاش داره از روح خودش در او دمیده و تمام صفات خودش به او هدیه داده با خدایی آشنا شدم که بهترینها رو برای بنده خودش در نطر گرفته با خدایی آشنا شدم که همون در ابتدا خلقت انسان همون روز اولی که بدنیا اومدم برای من هر آنچه نیاز داشتم در طول زندگی در دنیای مادی رو در تمام جنبهای زندگیم به بهترین و بالاترین حد خودش برام در نطر گرفت
بهترین همسر بهترین جسم بهترین فرزندان بهترین شغل بهترینهای هر چیزی رو برای من از همون اول در نطر گرقت خدایی که من دارم میشناسمش اصلا بد اخلاق نیست خیلی خوبه بهترین تنهاترین خداست خدایی که نه زاده شده نه زاییده شده
خدایی که من میشناسمش گفته من به تو نزدیکم یعنی من همیشه با تو هستم همراهنم مراقبت هر کاری داری به من بگو من انجام میدم خدایی که من میشناسمش به هر شکلی که من بخوام خودش برای لذت بردن من از زندگیم تبدیل میکنه تا من به شفا برسم تا من به آرامش برسم
خلاصه بگم خدایی که من در این بهشت ساختم با خدای قبلی خیلی تفادت داشت
و بازم خدای خودم بهتر و بیشتر شناختم اما دیگه نمیتونم در این دوره دربارش صحبت کنم
خلاصه خدای من خدایی که به بندهاش میگه چکار کن چه کار نکن تا موفق بشی تا پیشرفت کنی تا رشد کنی مرحله بعدی بعدی بعدی و…..زندگیتو تجربه کنی خدایی که من میشناسم ببه من یاد میده چطور از قدرتی که به من هدیه کرده استفاده کنم قدرت خلق کردن قدرت تفکر قدرت تجسم قدرت رویا پردازی خلاصه خدای من مهربان
خدای بزرگ خدای که انسانها براش تفاوتی ندارن به همه جواب میده هر کسی ازش درخواستی کنه آرزویی کنه در قرآن گفته من اجابت میکنم خدای من از رگ گردن به من نزدیکتر خدای من کفایت کننده بندهاش
و من خدایا همین جا یه درخواست دیگه ازت دارم ایمان دارم که در طی این دوره راهشو به من نشون میدی تا من درک کنم اشک شوق بریزم سپاسگزار تو باشم
خدایا من میخوام تو به من نشون بدی تجربه کردن زندگی با طعم خداوند زندگی با کمک خداوند
خدایا میخوام به من نشون بدی خدا هرگز دیر نمیکند خدا کفایت کننده بندهاش هست
خدایا من میخوام به من نشون بدی خدا از رگ گردن به من نزدیکتر چجوری میخوام زندگی با کمک خداوند در لحطه لحظه زندگیم تجربه کنم الهی آمین
این شد قسمت اول تمرین که من چه فکری نسبت به خدا دارم الان باید با دخترم برم بازار و بیام و قسمت دوم تمرین براتون مینویسم خدایا من از تو ممنون و سپاسگزارم که احساست کردم که هیچی نمیگفتی خوب به حرفای من گوش میدادی من میرم و برمیگردم بقیه صحبتم با تو ادامه میدم و هم مینویسم
خدایا من از تو بسیار ممنون و سپاسگزار و قدراتم که نشستی حدف منو با جون و دل شنیدی چون کاملا احساست کردم که حتی تکان هم نخوردیخدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت
قسمت دوم تمرین اینکه در باره رابطه خودم با خدا چی میدونم بنویسم درباره رابطه خدا چی میدونم
خدایا من دارم قسمت دوم تمرینم مینویسم میخوام ادامه صحبتهای با تو رو بنویسم
خدایا من میدونم رابطه من با تو رابطه ای که از ازل تا اجل ادامه داره اینکه من میدونم یعنی آموزش دیدم که من از قبل از اینکه وارد این دنیای مادی بشم با خداوندم ارتباط داشتم و الانم ارتباط دارم بعد از مرگ هم ارتباط خواهم داشت زیرا اینو خوی درک کردم ارتباط مت با خداوند غیر ممکن که قط بشه فاصله بیفته بین من و خدا از خدا دور بشم و.. چون خداوند از روح خودش در من دمیده یعتی اینکه خداوند همیشه و همه جا همراه منه پس من با خدا شبانه روز در ارتباط هستم حتی موقع خواب
خدایا من خیلی ارتباط با خدا رو درک نکرده بودم تازه دارم درک میکنم ارتباط با خدا یعنی چی به نظر من زمانی من میتونه بگم با خدا ارتباط دارم که من هر کاری انجام میخوام برم هر تصمیمی میخوام بگیرم هر اقدامی میخوام انجام بدم اولین مهمترین چیز در اون موضوع خداوند باشه
قسمت اول ارتباط با خدا رو گفتم برای اون دسته از دوستانم که میگن من از خدا دورم خدا منو فراموش کرده و اینا
قسمت دوم منظورم ارتباط خودم با خداوند یعنی چقدر فکر میکنم من با خدا ارتباط دارم یعنی خدای خودم میشناسم یا به خدا ایمان دارم بهش توکل میکنم مشکلاتم بهش میسپارم ایمان دارم که یکی هست که تمام دنیا رو داره کنترل و مدیریت میکنه منم زو زندگی منم جز این دنیا هستند میگم
رابطه من با پول نسبت به خدا خدایا میدونی رابطه من با پول خیلی خوب نیست من دارم روش کار میکنم اما هنوز خیلی موفق نشدم یه ذره خیلی کم موفق شدم
من درباره پول خیلی بد شنیدم پول چرک کف دست پول از این طرف میاد از اون طرف میره پول جن ما بسم الله پول کثیف پول خوب نیست آدم از خدا دور میکنه پول ندارم بجاش خیالم راحته شب راحت سرم میزارم میخوابم پول داشته باشی همه انتطار دارن کمکشون کنی و خلاصه خیلی حرفهای دیگه
خدا جونم خلاصه هر چی شنیدم درباره پول بد بوده اما با این تفاسیر من عاشق پول هستم من پول داشته باشم خیالم راحت سرم بدارم رو متکا خوابم برده من پول داشته باشم آرامش دارم من پول داشته باشم میتونم لدت دنیا ببرم من پول داشته باشم میگم خوشبخترین فرد روی زمین هستم
و اما اینا فکرهای من هستند اگر بگم هیچ باوری ندارم که خیلی دروغ گفتم من باور دارم گفتهای خودم ایمان دارم که درست هستند چون من این آگاهیها رو از این بهشت قرین بدست آوردم و ایمان دارم که این کلمات رو که استادم بیان میکنن همه الهامات ایشان هستند و خداوند ایشون رو برای من و امثال پن ور نطر گرفته تا اون آگاهیها رو به من انتفال بدن پس این آگاهیهای حرفهای خداوند هستند به من
و من به تک تک اونها ایمان دارم اما چون در زندگی خیلی پولدار بودن تجربه نکردم خیلی باورش نکردم خدایا خودت میدونی من هر چی گفتم تو هنوز به من ندادی پس حق بده به من که یکم شک داشته باشم
ولی اینم میخوام بگم که خدایا من میخوام تو رو باور کنم میخوام فکرم با باورم همسو کنم میخوام اگر بگم خداوند شفا دهنده است براش از زندگی ام مثال بزنم
بگم بله دوستان عزیزم من به خدا درونم ایمان دارم میدونم اطمینان دارم یقین دارم باور دارم که خداوند شفا دهنده است چون من در همین ۴ سالی که دارم از این آگاهیها بهرمند میشم ۴ الی ۵ بار شفا الهی تجربه کردم خدایا من میخوام برای تک تک فکرهایی که نسبت به تو دارم باورهای این چنینی تجربه کنم برای دوستانم با اطمینان بنویسم
بله دوست عزیزم که داری این دیدگاه منو میخونی من بارها شفا الهی تجربه کردم من وقتی عصو سایت شدم پکیج بیماری بودم اول اینکه سرگیجهای میگرفتم که فشار خونم میومد روی پنج و نصف بدنم تا کمر لمس میشد جون نداشت اما من و۶ الی ۷ ماه گذشت شفا الهی تجربه کردم من اون زمان هیچی نمیدونستم فقط فقط فایل گوش دادم تمرین نوشتم و یه وقتی دیدم خداروشکر هی داره بیماریم کمتر و کمتر میشه تا تموم شد
خدایا من یکبار دیگه هم از تو شفا الهی گرفتم که غده تیروئید داشتم دکتر گفت باید تا آخر عمرت این دارو هر صبح ناشتا بخوری پن به لطف خدای مهربانم بازم کاری نکردم فقط فایل گوش دادم تمرین نوشتم به خدا ایمان داشتم که این خدای من میتونه منو شفا بده یه روز که رفتم دکتر جواب آزمایشهای نشون بدم گفت تیروئید ت نرمال خیلی خوبه من داشتم بال در میوردم باور نمیکردم
یه بار دیگه خدایا میدونی دو تا غده تو سینهام داشتم که اینو یکم تلاش کردم از خدا کمک خواستم چون بهرانی شده بود مثل یک چراغ روشن غده قرمز شده بود یکبار دیگه هم شفت الهی تجربه کردم و یه یار هم خداوند از مرگ تدریجی نجات داد عمر دوباره رو به من هدیه کرد که دلم نمیخواداصلا دربارش حرف بزنم چون بجز درد سختی رنج چیزی نداشت و لی قسمت لذت بخشم داشت که خداوند کمکم کرد مرحله به مرحله راهنماییم کرد تادوباره شفا الهی تجربه کنم زنده بشم
من در رابطه خودم با فکرم که خداوند شفا دهندهاست مدارک واقعی رو ارائه دادم و ایمان دارم خداوند شفا دهنده است
من درباره لاغری و خداوند ممن ایمان دارم که خداوند از اول خلقتم بهترینها رو برای من در نظ گرفته بوده ممن نادانسته اونها رو از دست دادم
من فکرم اینکه خداوند منو لاعر خلق کرده من میتونم دوباره به اصل وجودم لاغری برگردم این فکرم باورم هم یکم دارم که خداوند میتونه به من کمک کنه تا من سلامتی و تناسب اندام ایدهالم بدست بیارم چون خودش به من وعده داده گفته تو هر خواستهای داشته باشی من اجابت میک نم پن ایمان دارم که میشه چون من در این چند سال یکم لاعر تر شدم و ایمان دارم ادامه بدم به تناسب اندامم میرسم
خدایا من میدونم ایمان دارم که تو هر آنچه پن نیاز دارم برا ی زندگی بهتر و لدت بردن از زندگی رو به سادگی برای من ایجاد کنی پس در این باره هم ایمان دارم بزودی این خواستم تگخداوند به من هدیه میکنه
خدایا من فکرم اینه من میخوام یه رابطه خوبی با خانوادهام داشته باشم
باورم دارم ایمانم دارم که تو میتونی بهترین رابطه رو برای من ایجاد کنی
چون من رابطه خوبی با پدرو مادر خواهراهام نداشتم چون پدر بیمار بود باید یکی از ایشون مراقبت میکرد من هم بیمار بودم نمیتونستم اونها فکر میکردن من دروغ میگم
از اونجا که خداوند من سریع الحساب من آرزو کردم زود پاسخ منو داد خواهرم بعد از سه سال و نیم که با من قهر بودن منو خونه پدرم راه نمیدادن به اونها گفته بودن حق نداره فرزانه بیاد اینجا وقتی از پدر مراقبت نمیکنه خخواهر بزرگم دوستی دیده بود ایشون باهاش صحبت کرده بود بهش گفته بود نکن این کارو اون طفلک مریض من دیدم چه حالی داشته داشته میمرده بعدا خواهر من زمستون پارسال اومده بود اینجا دنیال خونه من میگشته همسرم دیده اونو تعرف کرده آورده خونه
من به خداوند ایمان دارم میدونم که پاسخ منم میده ورابطه خوبی با خواهرم برام ایجاد میکنه من هر چه میگفتم باورشون نمیشد آخه اگر انسان دروغگویی هم بودم دلم نمیسوخت پن فقط به همسرم خیلی درو غ میگم ببرای اینکه به من پول بده
به مادر پدرم دروغ میگم برای اینکه دختر من باهاشون قهر من نمیخوام اونا ناراحت بشن
من نتونستم اونها رو قانع کنم ایمان دارم که این کار فقط از خدای درون من فرشته سهیل من برمیاد و خدایا من از تو ممنون و سپاسگزار قدر دانم
رابطه من با کسب وکار اصلا خوب نیست فکرم یه چیزی باورم یه چیز دیگه فکرم اینکه خدا میتونه از زیر سنگم شده برای من بهترین شغل انتخاب کنه که من بتونم درآمد میلیادری ازش کسب کنم اما هنوز باورش در وجودم ایجاد نشده چون در شغل قبلی خودم بارها شکست خوردم نتونستم درآمد کسب کنم شغلم بافت لباس بچه گانه بود من بافتم ولی کسی از من خرید نکرد
پن باور دارم میدونم ایمان دارم که خداوند بهترین مشتریها رو برای من در نطر داره ولی نمیدونم چرا هنوز با من آشنا نشدن
من درباره عشق خداوند خیلی نشنیدم اما الان دارم تجربه اش میکنم دختر کوچک من از اول هم خیلی منو دوست داشت داره اما الان دوست داشتنش همراه عشق الهی چون میبینم از اعماق وجودش عشق میورزم هر لحطه میکه دوستت دارم وقتی خونه باشه خوب دانشگاه میره سر کارم میره من ایمان دارم که فکرم باورم نسبت به خدا همسو در این باره
خدایا میدونی پن تازه دارم ایمان داشتن به تو رو تجربه میکنم من زبان قلبا قبلا گفتم که من به خدا ایمان دارم ااما در بعصی از مسائل هیچ مثالی در زندگیم یادم نمیومد برای دوستانم بگم یادم نمیومد که بگم اگر من میگم خداوند روزی دهنده است واقعا این اتفاقات در زندگی من رخ داده
خدایا باور دارم ایمان دارم میشه رخ بده اما من هنوز تجربش نکردم چون من یاد گرفتم تو بر هر کاری توانا هستی تو شنوا و بینا هستی تو دانا و شنوا هستی تو بر نهان و آشکار من خبر داری بدون ادن تو برگ از درخت نمی افته همه اینها رو باور دارم اما میخوام تو زندگیم هم تجربه کنم تا ایمانم تا باورم قوی تر بشه
خدایا من از تو ممنون و سپاسگز ممتشکرم که وقت گذاشتی حرفهای منو گوش کردی
خدایا من میخوام به من کمک کنی تا من در تمام جنبهای زندگیم فکرم نسبت به خداوند با باورم ایمانم نسبت به خداوند با هم همسو باشن
خدایا من میخوام اگر میگم خداوند رزاق خوب رزاق بودن د
خداوند در زندگیم تجربه کنم اینکه یه نونی میاد رو سفره یه عدایی مهیا میشه که معنیش رزاق بودن تو هست اما برای همه هست من میخوام رزاق بودن تو رو در بعد جدیدی از زندگیم تجربه کنم بگم خوب خداوند رزاق به این دلیل که من تونستم خونه ای که دوست دارم تو تهران باشه نزدیک دانشگاه دخترم تجربه کنم بگم دارم توش زندگی میکنم نه اینکه هنوز در حد یه آرزو باشه
خدایا من میخوام در طی این دوره به درو کامل این بر سم و تجربه کنم که فکرم و باورم نسبت به خداوند با هم همسو باشند تا منم بتونم بعد جدیدی از زندگیم تجربه کنم الهی آمین
خدایا ممنونم که به حرفام گوش دادی من ایمان دارم که تو راه موفق شدن راه درک این مطالب به من نشون میدی خدایا شکرت
خدایا خیلی لذت بردم از اینکه با تو خدای مهربانم صحبت کردم و ببخش منو که هی هواسم میرفت به نوشتن تمرینم که ههمزمان برای دوستانم مینوشتم میخواستم اونها هم از حال خوب من بهرمند بشن حالشون خوب بشه خدایا خیلی دوست دارم بازم باهات صحبت کنم به ربان خودم ساده و روان بهت بگم تو بگم خدای درونم هر چی دوست دارم اون لحظه حالم خوب میکنه بگم بهت راحت باهات حرف بزنم امیدوارم نه میگم ایمان دارم مطمئنم که تو هزاران بار بیشتر از من خوشحال شدی لدت بدوی که من با تو صحبت کردم
چون میدونم هر چیزی که من دوست داشته باشم تجربش کنم تو هزاران بار بیشتر دوست داری من اونو تجربه کنم خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا از اعماق قلبم دوستت دارم و می پرستمت بازم باهات صحبت میکنم
خدایا من منتظ پاسخ درخواستهای هستم
در پناه خداوند باشید