بسیاری از انساها به دنبال یافتن راهکار مناسب و صحیح برای ارتباط با خداوند هستند و از آنجا که خداوند به شکل کلامی با آنها صحبت نمی کند هرگز مطمئن نمی شوند که خداوند صدای آنها را شنیده است.
برای صحبت کردن با خداوند نیاز نیست به زبان خاصی با صحبت کنید. زبان شما بهترین زبان ارتباط با خداوند است.
چگونه با خداوند صحبت کنم
از کودکی به من آموخته شده بود که برای صحبت کردن با خداوند باید از زبان عربی استفاده کنم به همین دلیل همیشه به دنبال پیدا کردن دعا یا نوشته ای به زبان عربی بودم تا خواسته ام را به خداوند عرضه کنم.
از زبان عربی خوشم نمی آمد ولی از سر ناچاری برای اینکه بتوانم به خداوند بگویم به چه چیزی نیاز دارم یا از او درخواست کمک کنم سعی می کردم به هر شکل ممکن نوشته های عربی بخوانم و سعی می کردم به شکل صحیح عبارت ها را تلفظ کنم تا مبادا منظور من به شکل اشتباه به خداوند منتقل شود. چون شنیده بودم که در زبان عربی تلفظ یک کلمه که علامت فتحه دارد با صدای علامت کسره به طور کلی معنی آن کلمه را تغییر می دهد.
از آنجا که برای خواندن عبارت های عربی باید دقت و وسواس زیادی به خرج می دادم کمتر سعی می کردم با خداوند صحبت کنم چون حوصله صحبت کردن به زبان عربی را نداشتم.
به لطف خداوند زمانی که در مسیر تغییر کردن قرار گرفتم روبرو شدن با این واقعیت که می تواتم به زبان خودم با خداوند صحبت کنم مرا دچار سردرگمی کرده بود و با اینکه ذوق زده شده بودم که می توانم به راحتی با خدای خودم صحبت کنم اما هرچه فکر می کردم نمی دانستم باید به خداوند چه چیزی بگویم یا از او چه درخواستی داشته باشم.
چون تا آن زمان من فقط عبارت های نوشته شده را بدون اینکه متوجه معنی و مفهوم آن بشوم را تکرار می کردم و اکنون که می خواستم خودم با خداوند صحبت کنم انگار صحبت کردن را فراموش کرده بودم.
با هر زحمتی بود شروع کردن به صحبت کردن با خداوند و در ابتدا هر جمله ای که به خداوند می گفتم بلافاصله خودم را سرزنش می کردم که این چه جمله ای بود که گفتی؟؟!!
چرا اینو گفتی؟ چرا اونو نگفتی؟ چرا خودمونی گفتی؟ چرا مودبانه تر نگفتی؟
بسیار زیاد دچار شک و تردید می شدم که مبادا در صحبت کردن با خداوند دچار اشتباه شوم چون بارها شنیده بودم صحبت کردن با خداوند آداب معاشرت مخصوص به خود دارد و من اطلاعی درباره آن نداشتم.
اما آنچه در نهایت موجب آرامش خاطر و تغییر احساس و نگرش من درباره خداوند شد این بود که توانستم با زبان خودم و به هر شکلی که دوست دارم بدون نگرانی از رعایت نکردن آداب گفتگو با خدا یا اینکه خداوند فقط زبان عربی را درک می کند با خدای خودم صحبت کنم و از او درخواست کنم.
بنابراین برای ایجاد ارتباط بهتر با خداوند فقط با زبان خودتان و به هر شکلی که احساس خوبی از صحبت کردن با خدا دارید با او صحبت کنید و از او درخواست کنید.
و همیشه به این نکته بسیار مهم توجه داشته باشید که: دارید با خداوند صحبت می کنید.
خداوندی بی نهایت است و بر آسمان و زمین تسلط دارد.
نقش احساس در گفتگو با خداوند
مهمتر از اینکه با چه زبانی با خداوند صحبت می کنیم این مهم است که با چه احساسی با او صحبت می کنیم.
تصور می کنم فقط فارسی زبان ها هستند که برای گفتگو با خداوند با زبان عربی و زبانی غیراز زبان محاوره ای خود استفاده می کنند درصورتی که هر انسانی در هر گوشه از دنیا با زبان مادری خود با خداوند صحبت می کند و این موضوع به تنهایی ثابت می کند که خداوند فقط عربی بلد نیست بلکه هر زبانی را با هر گویش و گفتاری می شنود چون خداوند از گوش برای شنیدن و از مغز برای درک کردن استفاده نمی کند.
خداوند نه گوش دارد و نه عقل که بخواد زبان ها را بشنود و آنها را تحلیل کرده و بفهمد بلکه خداوند فقط و فقط احساس ما را دریافت می کند. بنابراین مهم نیست انسانها با زبان های مختلف با خداوند صحبت می کنند چون همه انسانها از یک نوع احساس برخوردار هستند.
تصور کنید احساس شادی در همه زبان ها حالت شادی و نشاط است و ارتباطی با زبان گفتاری ندارد. ممکن است افراد با زبان های مختلف به صورت کلامی ابراز شادی کنند ولی احساسی که در انسان ها شکل می گیرد جدای از زبان گفتاری آنهاست و همه انسان ها به یک شکل شاد یا غمگین می شوند.
به همین دلیل است که واحد ارتباط بین انسان و خداوند احساس است که فارغ از هر نوع وابستگی به کلام و زبان گفتاری است.
احساسی که نسبت به خداون دارید تعیین کننده میزان ایمان و توکل شما نسبت به خداوند است.
اگر هنگام توجه به خداوند یا درخواست کردن یا دعا کردن احساس خوب و امیدبخش نسبت به آن شرایط داشته باشید به این معنی است که به قدرت و توانایی خداوند برای بهبود شرایط یا تغییر هر شرایطی ایمان دارید.
اما اگر هنگامی که با خداوند صحبت می کنید احساس یاس و ناامیدی یا عجز و ناتوانی داشته باشید به این معنی است که امیدی به بهبود شرایط و ایمان به قدرت خداوند برای تغییر شرایط ندارید.
بنابراین مهم نیست با چه زبان یا از چه کلماتی برای صحبت با خداوند استفاده می کنید مهم احساسی است که در قلب شما در هر لحظه نسبت به خداوند جریان دارد.
توکل و ایمان در واقع استمرار احساس خوب نسبت به خداوند داشتن است. اینکه ما هر بار که توجهمان به سمت خداوند جلب شد احساس آرامش و آسودگی خاطر در وجود ما جربان پیدا کند.
این یعنی من به خداوند توکل دارم یا انسان متوکلی هستم.
بنابراین بیشتر از آنکه به دنبال پیدا کردن کلمات مودبانه یا … برای صحبت با خداوند باشید سعی کنید احساس آرامش و سپردن مسائل به خداوند را تمرین کنید تا به مرور توکل و ایمان قوی تری نسبت به همراهی و نزدیک بودن خداوند به خود پیدا کنید.
بررسی نگرش خود درباره خداوند
برای اینکه به درک و شناخت بهتری نسبت به خداوند برسیم باید ابتدا نگرش فعلی خود درباره خداوند را بررسی کرده و چنانچه نیاز به اصلاح یا تغییر دارد اقدام کنیم و سپس تغییر شرایط در زندگی خود را مشاهده کنیم تا درک و نگرش بهتری به شکل عملی نسبت به خداوند پیدا کنیم.
باید آنچه در ذهن خود درباره خداوند می دانید را با واقعیت زندگی خود مطابقت دهید تا متوجه شوید چقدر شناخت شما درباره خداوند صحیح می باشد. چون هرچه درباره خداوند شنیده اید اگر باور کرده باشید باید نشانه های واضح درباره آن موضوع در زندگی خود داشته باشید.
بعنوان مثال حتما شنیده اید که خداوند رزاق است. آیا این عبارت درباره خداوند را باور کرده اید یا فقط شنیده اید.
احتمالا اگر از هر انسانی سوال شود که خداوند رزاق است قطعا پاسخ می دهد که بلکه او رزاق است اما چرا در زندگی بیشتر افرادی که این عقیده و نگرش را تایید می کنند نشانه ای از رزق و روزی که خداوند وعده داده است وجود ندارد؟
فقط به این دلیل است که آنچه درباره خداوند شنیده ایم را باور نکرده ایم و فقط شنیده ایم که خداوند این است و آن است اما در باطن و عمق وجودمان عقیده و ایمان نسبت به ویژگی های زبانی که درباره خداوند بیان می کنیم نداریم.
تجربه هنرجوی زندگی با طعم خدا
مطالب این فایل هم عالی بود، بعد از ده بار گوش کردن، تازه متوجه شدم قسمت هایی هست که من هرگز در گذشته متوجه آن نشده بودم و این نشان میده چه قدر فایل ها لایه ای و هوشمندانه تولید شده.
نکته ای بسیار مهم که باید توجه زیادی روی آن داشته باشیم این هست که مهم نیست ما چه کار انجام میدیم بلکه مهم این هست که با انجام آن عمل چه تغییر احساسی درون ما ایجاد میشود.
درواقع نتیجه را احساس ما از انجام آن عمل رقم میزند نه فعالیتی که انجام میدیم.
به خاطر همینه با اینکه خیلی از انسان ها، نماز، روزه، قرآن و تمام اعمال دینی خود را انجام میدهند ولی دائم در فقر، بیماری، حال بد، مشکلات و … هستند چون آن اعمال تغییر خاصی در حال آن ها ایجاد نمی کند، ایمان و باور آن ها به خداوند را افزایش نمی دهد بلکه از روی عادت یا ترس از خداوند رخ میدهد.
برعکس خیلی انسان های موفق را می بینیم که ملاک های ظاهری مومن بودن درون آن ها وجود ندارد اما بسیار شاد و خوش زندگی میکنند و وقتی به آن ها دقت میکنیم، متوجه می شیم از درون با خداوند رفیق هستند و طبق قوانین پیش می روند.
این نشان میده فعالیت های فیزیکی تاثیر خیلی کمتری نسبت به احساس دارد.
این دقیقا همان جمله معروف که خداوند از نیت شما آگاه هست را ثابت میکند.
از آنجایی که قوانین حاکم بر جهان ثابت هستند، این موضوع را در لاغری هم بارها داشتیم. مهم نیست چی میخوریم بلکه این اهمیت دارد که بعداز خوردن آن چیز چه احساسی داریم، اگر حس عذاب وجدان، ترس، پشیمانی و احساس بد به همراه ما باشد، نتیجه و تاثیر بدی روی جسم میگذارد.
خوردن یا نخوردن آن مواد غذایی هیچ تفاوتی ندارد، این نکته خیلی برای من جالبه که در خیلی از موارد هم از انجام کاری حسمون بد میشه هم از انجام ندادن اون کار.
برای مثال یادم میاد در گذشته وقتی شب بود و خسته بودم و حوصله نماز خوندن نداشتم ، هم از نخواندن آن حس بد داشتم و هم با خواندن اون اذیت میشدم.
خیلی مهم هست که درک کنیم، هدف از تمام اعمال ما به وجود آمدن آرامش و آسودگی خاطر در وجود ما هست و اگر کاری این آرامش را برای ما ایجاد نکند بدون ترس و نگرانی آن را کنار بگذاریم و به دنبال راه های دیگر باشیم .
احساس هرگز به ما دروغ نمی گویند پس بهتر است نگاه خود را از اعمال ظاهری بر داریم و ایمان و باور خود را بسنجیم .
مدت ها فکر میکردم با گوش کردن فایل ها و حتی نوشتن متن و خواندن متن قرار است زندگی من تغییر کند و بعد از مدتی متوجه شدم قرار نیست معجزه ای رخ دهد، بلکه این آگاهی ها قرار هست طرز فکر و نگرش و باور من را تغییر دهد که در نهایت با تغییر دیدگاه، زندگی فرد تغییر خواهد کرد.
هرگز نمی شود بدون تغییر باورها و فقط با گوش کردن و نوشتن، چیزی تغییر کند. هر راه، مقصد خود را دارد و تغییر مقصد تنها با تغییر راه امکان پذیر هست.
پس سعی کنیم علاوه بر این که شنونده خوبی هستیم، عمل کننده خوبی هم باشیم و اینکار خیلی هم ساده است، مهم ترین کاری که باید انجام دهیم این هست که با منطقی کردن و آوردن دلیل این مطالب و آگاهی ها را برای خودمون باورپذیر کنیم و با گذشت زمان متوجه می شیم، طرز فکر، انتخاب ها، رفتار و در نهایت واکنش ما به رویداد ها و در کل صفر تا صد زندگی ما تغییر خواهد کرد.
به نظر من مهم ترین دلیل تفاوت آگاهی ما و باور ما نسبت به خداوند، حس لیاقت و ارزشی هست که برای خودمون قائل هستیم.
ما همون قدر از خداوند پاداش دریافت می کنیم که لیاقت خودمون میدونیم و طبق قانون حاکم بر جهان هرگز چیزی که ما آن را لیاقت خودمون ندونیم به ما داده نمیشه.
برای مثال ما میگیم خداوند شفا دهنده است اما چون خود را بنده خوبی نمیدونیم انتظار شفا از او نداریم غافل از اینکه ارزش تمام بنده ها نزد خداوند یک اندازه هست و خداوند بین بنده های خود فرق نمی گذارد و این ما هستیم که با انتظار از او، به او می گوییم که چه چیزی از او می خواهیم.
خیلی از ما ها فکر می کنیم چون ملاک های ظاهری انسان خوب را نداریم پس خداوند ما را رها کرده و سخت در اشتباه هستیم چون پیوند و ارتباط ما با خداوند هرگز قطع نمی شه چون ما همان خداوند هستیم که به شکل انسان ظاهر شدیم و به دور از او نیستیم.
برای افزایش لیاقت کافی است خودمون رو دوست داشته باشیم و برای دوست داشتن خودمون باید همانطور که هستیم و با تمام کم و کسری هایی که داریم خودمون را بپذیریم و دقت کنیم اینکه تمام اعمال ما خوب نباشد امری طبیعی هست و این نباید هرگز دلیلی شود که از خداوند نعمت و خواسته های بزرگی نداشته باشیم.
دقت کنیم خداوند نامحدود هست و این بدین معنا است که به قدر باور ما محدود می شود، یعنی به هر شکلی در می آید که ما انتظار آن را داشته باشیم، هرچه قدر بتونیم باور های کامل و گسترده تری داشته باشیم، همان هم برای ما پیش می آید.
مانند آبی که از دریا بر می داریم، دقیقا به شکل ظرفی هست که در دست ما قرار دارد، پس خداوند همان گونه ای خودش را در زندگی به ما نشان می دهد که ما از آن تصور داریم؛ به همین راحتی.
قابل درک و ساده صحبت کردن شما توانایی بزرگی هست که خداوند به شما بخشیده.
شاید کمتر کسانی باشند که باگوش کردن به صحبت هایشان نه تنها گیج نشیم بلکه به این نتیجه برسیم هیچی قرار نیست به سختی ایجاد بشه و ما همانطور که آسان لاغر شدیم، آسان هم زندگیمون تغییر پیدا میکنه.
وقتی فایل آخر دوره خدا هرگز دیر نمی کند را نگاه می کردم، هنگامی که متوجه شدم بهشت و جهنم به این معنا است که ما همان احساسی را لمس و درک می کنیم که در دیگران به وجود میاوریم ، خیلی برای شما خوشحال شدم، چون ایمان دارم شما با لمس حس و حالی که درون ما ایجاد کردین خیلی لذت خواهید برد و قطعا این میتونه بهترین راه برای جبران زحمت های شما باشه.
(نوشته sudehfallah عزیز در بخش نظرات)
منتظر خواندن نوشته های شما هستم
همراه همشگی شما: رضا عطارروشن
امتیاز 4.04 از 225 رای
با دیگران به اشتراک بگذارید تا امتیاز بگیرید!
به نام ِ تنها فرمانروای کیهان…به نام ِ خداوند ِ بخشنده ی مممهربان
بارها اشک توی چشم هام جمع شد با دیدن ِ این فایل و شنیدن ِ این حرف ها.که حرف نیست.میگوید و میشنوم.گوشم مَحرم شده که پیغام ِ سروش رو از زبان ِ انسانی میشنوم که بی خدایی رو تجربه کرده و الآن روی خدا فقط حساب میکنه.
جمله ی کلیدی ِ : به اندازه ای که روی خودت کار میکنی به همون اندازه نتیجه میگیری.
آرزو!به اندازه ای که روی خودت کار کنی نتیجه میگیری.
این فایل دیوانه کننده بود.محتویاتش 2 روزه که من رو مشغول ِ عبادت کرده.مشغول ِ تفکّر.درباره ی مهمترین موضوع ِ جهان.کلمه ی خدا
این فایل به قول ِ عزیزی انگار یک چنگال ِ بزرگ بود این سوالی که پرسیدین این چنگال ِ بزرگ رو داد دستم تا بیفتم به جون ِ ذهنم.شروع کردم به شخم زدن ِ باورهای منفی و آت و آشغال ها و کِرم های توی زمین ِ ذهنم.
با تمام ِ وجود این رو میپذیرم که تنها ،تنها و تنها دلیل ِ مشکلات و مسائل ِبه ظاهر حل نشدنی و در فقر و بدبختی زندگی کردن، شرک است.
پناه میبرم به خدا از شرک.
ذهنم 2 روزی بود که نجوا میکرد که بُدو دیدگاه نوشتی تمرینت رو انجام ندادی بُدو فایل ِ بعدی…عقب میفتی…اما من به دنبال ِ جمع آوری ِ اطلاعات نیستم و میخوام زندگیم رو تغییر بدم.نه اینکه دور ِ همی یک سری حرف های قشنگ بزنیم.قراره که دیگه یه سری کارهایی نمیکردم رو انجام بدم و یه سری کارهایی که انجام میدادم رو دیگه انجام ندم.گاهی یه چیزهایی رو باید باید انجام بدی گاهی یه چیزهایی رو نننباید.
گاهی یه سری چیزهارو باید اضافه کنی ، گاهی یه سری چیزها رو باید حذف کنی.
عادت ِ سرسری و یِرخی زندگی کردن رو حذف کنی و با آگاهی زندگی کردن رو باید بصورت ِ بنیادین آغاز کنی.و از همه مهمتر ادامه بدی……
ماندن توی مسیر از شروعش مهم تره.
و من بی توجه به نجواهای ذهنم ادمه دادم به تفکر.برای انجام ِ کاری از خونه داخل ِ شهر رفتم و به گوشم میرسید که هنوز مردم دارن غُر میزنن.به گوشم میرسید که باورهاشون رو بلند بلند حرف میزنن در غالب ِ شکایت. چقدر درگیر ِ خرافات وشنیده هاشون هستن و البته که یه جورایی من ، آرزوی قبلی رو توو غالب ِ اون ها میدیدم.با خودم گفتم آرزو ! کجا بودی توو چه مداری بودی چه افکاری داشتی …من توی دلم میگفتم خدایا شکرت.
با کمک ِ خودت خدایا سعی میکنم قدر ِ این سرزمین ِ وحی ،این مسیر ِ خودسازی رو که پاداشش چشیدن ِ طعم ِ لذتبخش ِ خداست رو بدونم.
من از بی خدایی و شک ، به این خدا رسیدم.باورهای مزخرفی که داشتم از شنیده ها و اطلاعات ِ غلط که البته اون ها هم شنیده بودن و این باورها نسل به نسل به ما رسیده و واقعا اراده ی قوی و عزم ِ جزم میخواد رو خودت کار کنی.این جمله رو هزاران بار شنیدم که :
**به اندازه ای که روی خودت کار کنی نتیجه میگیری**
این جمله ی به ظاهر تکراری و یقینا فراموش شدنی ، یک جمله ی فانتزی نیست.این تمااام ِ آنچه که باید درکش کرد هست.به اندازه ای که توی کنترل ِ نجواهای ذهن مهارت کسب کنی به همون اندازه نعمت و آرامش و سلامتی وارد ِ زندگیمت میشه. به ههمون اندازه خدا وارد ِ زندگیت میشه.
من کلی باورهای ضد و نقیض داشتم درباره ی خدا…و پذیرفته بودم که همین شکلیه.چون جهان ، باور های من رو به من اثبات میکنه.
از یه جایی به بعد توی زندگیم خدایی که من رو با اونهمه عظمت و قدرتش توی رَحِم ی مادرم به مدت ِ 9 ماه توی یک جای تاریک ، سالم نگه داشت ، همون خدای قدرتمند ، دیگه نمیتونست من رو در برابر ِ یه سرماخوردگی ِ ساااده محافظت کنه.
خدای مهربونی که مهربونیش از مهربونی ِ مادرم که جونش رو برام حاضره بده ، هزاراان برابر بود ، از یه جایی به بعد حاضر بود من رو توی یه کوره ی آتش بندازه و سوختنم رو ببینه و بعد ، من رو از تار ِ موهام آویزون کنه.
خدایی که بسیار وهاب و بخشنده بود اونقدر که بدون ِ اینکه از من 1 ريال پول بخواد ، به من چشم های میلیاردی…قلب ِ میلیاردی….تن ِ همیشه سالم داده ، همون خدای وهاب ، سال ها ازش ماهی مثلا 5 میلیون خواستم زد به حساب ِ پر رویی که هااا چیه یه صفحه قرآن خوندی پر رو شدی؟ و خودش رو میزد به نشنیدن و اگر اصرار میکردم عصبانی میشد و از در و دیوار برام بدبختی میبارید.
کلی گریه زاری ، کلی طلب ِ بخشش بخاطر ِ گناه های نکرده و دلش رو به دست بیارم تا باشه قانع بشم به ماهی 2 میلیون اونم با هزااار …..از طرفی من رو اشرف ِ مخلوقاتم خطاب میکرد و از طرفی حتی ففکرش رو هم نمیکردم من رو دوست داشته باشه چون اثری از عشق نبود…
و در نهایت احساس کردم من رو برای نظارت و حسرت آفریده و کلا انگار با من حال نمیکنه.اما کسانیکه فاکتورهای یک مومن رو نداشتن پولشون از پارو بالا میرفت.
آخرش دیگه پذیرفتم فاز به فاز شدن و حال به حال شدن و اعصاب نداشتنش رو و کلا دیگه هیچ دیالوگی باهاش نداشتم و فقط منتظر ِ مرگ بودم.
اما دیدم فقط من نیستم که اینجوری فکر میکنم . قیصر ِ امین پور توی شعرش میگفت :
پیش از اینها فکر میکردم خدا خانه ای داری میان ِ ابر ها…
که دسترسی ای بهش نبود.
آن خدا بی رحم بود و خشمگین خانه اش در آسمان دور از زمین
که مثل ِ مامور ِ راهنمایی رانندگی منتظر بود من یک اشتباه کنم تا
تا خطاکردی عذابت میکند در میان ِ آتش آبت میکند…
دیگه از یه جایی به بعد ، نه به شوق ِ بهشت ِ پر از میوه و رنگین کمونش نماز میخوندم و نه از ترس ِ جهنمش ، قرآن حفظ میکردم.
پَرت شدم…و طرد… و منتظر ِ پایان….روز هایی بود که حساب ِ تک تک ِ ذکرهایی که میگفتم رو داشتم و روزی رسید که دونه های تسبیح ِ پاره روی زمین پخش شده بود…
آره …من از بی خدایی به خدا رسیدم.خدایی که ملاصدرا تعریفش کرد و آدرسش رو بهم داد :
خدا بی پدران را پدر میشود…در تاریکی ماندگان را نور میشود…خداوند بینهایت است و لا مکان و بی زمان…
که اون زمان به قدر ِ فهم ِ من ، کوچک و بی اعصاب و فاز به فاز بود و نمیتونست و نمیخواست ماهی 5 تومن بهم بده…
و به قدر ِ ایمان ِ تو کارگشا میشود…
خدایی که مولانا هشدار داد که
ای قوم ِ به حج رفته کجائید کجائید…….در بادیه سرگشته شما در چه هواائید…….معشوق هههمین جاست همین جا…بیایید توو خونه ت.خدایی که عاشق ِ نوازش ِ موهای منه و با دست ِ مادرم موهام رو میبافه و به شکل ِ پدری که من رو ، روی شونه هاش راه میبُرد…
خدایی که همه چیز میشود همه کس را…
خدایی که هرگز دیر نمیکند…
خدایی که به قدر ِ نخ ِ پیرزنان ِ دوزنده باریک میشود….خدایی که گسترده میشود به اندازه ی آرزوی من ، نه فقط ماهی 5 میلیون…
خدایی که با من مشکلی نداره… به من ظلم نمیکنه…من ، خودم خدا رو از خودم گرفتم…
وگرنه اونکه یک بار به من جان داده و تن ِ سالم داده…اوست که می میراند و زنده میکند و دوباره باز می میراند…
بله
به اندازه ای که روی خودم کار کنم خدا برام قشنگ تر ، بزرگتر ، تواناتر ، بخشنده تر میشه.
به اندازه ای که روی خودم کار کنم به همون اندازه نتیجه میگیرم
** مگر از زندگی چه میخواهید که در خدایی ِ خدا یافت نمیشود **
آرزومند ِ آرزوهاتونp>