0

زندگی با طعم خدا (جلسه دوم)

زندگی با طعم خدا
اندازه متن

بسیاری از انساها به دنبال یافتن راهکار مناسب و صحیح برای ارتباط با خداوند هستند و از آنجا که خداوند به شکل کلامی با آنها صحبت نمی کند هرگز مطمئن نمی شوند که خداوند صدای آنها را شنیده است.

برای صحبت کردن با خداوند نیاز نیست به زبان خاصی با صحبت کنید. زبان شما بهترین زبان ارتباط با خداوند است.

چگونه با خداوند صحبت کنم

از کودکی به من آموخته شده بود که برای صحبت کردن با خداوند باید از زبان عربی استفاده کنم به همین دلیل همیشه به دنبال پیدا کردن دعا یا نوشته ای به زبان عربی بودم تا خواسته ام را به خداوند عرضه کنم.

از زبان عربی خوشم نمی آمد ولی از سر ناچاری برای اینکه بتوانم به خداوند بگویم به چه چیزی نیاز دارم یا از او درخواست کمک کنم سعی می کردم به هر شکل ممکن نوشته های عربی بخوانم و سعی می کردم به شکل صحیح عبارت ها را تلفظ کنم تا مبادا منظور من به شکل اشتباه به خداوند منتقل شود. چون شنیده بودم که در زبان عربی تلفظ یک کلمه که علامت فتحه دارد با صدای علامت کسره به طور کلی معنی آن کلمه را تغییر می دهد.

از آنجا که برای خواندن عبارت های عربی باید دقت و وسواس زیادی به خرج می دادم کمتر سعی می کردم با خداوند صحبت کنم چون حوصله صحبت کردن به زبان عربی را نداشتم.

به لطف خداوند زمانی که در مسیر تغییر کردن قرار گرفتم روبرو شدن با این واقعیت که می تواتم به زبان خودم با خداوند صحبت کنم مرا دچار سردرگمی کرده بود و با اینکه ذوق زده شده بودم که می توانم به راحتی با خدای خودم صحبت کنم اما هرچه فکر می کردم نمی دانستم باید به خداوند چه چیزی بگویم یا از او چه درخواستی داشته باشم.

چون تا آن زمان من فقط عبارت های نوشته شده را بدون اینکه متوجه معنی و مفهوم آن بشوم را تکرار می کردم و اکنون که می خواستم خودم با خداوند صحبت کنم انگار صحبت کردن را فراموش کرده بودم.

با هر زحمتی بود شروع کردن به صحبت کردن با خداوند و در ابتدا هر جمله ای که به خداوند می گفتم بلافاصله خودم را سرزنش می کردم که این چه جمله ای بود که گفتی؟؟!!

چرا اینو گفتی؟ چرا اونو نگفتی؟ چرا خودمونی گفتی؟ چرا مودبانه تر نگفتی؟

بسیار زیاد دچار شک و تردید می شدم که مبادا در صحبت کردن با خداوند دچار اشتباه شوم چون بارها شنیده بودم صحبت کردن با خداوند آداب معاشرت مخصوص به خود دارد و من اطلاعی درباره آن نداشتم.

اما آنچه در نهایت موجب آرامش خاطر و تغییر احساس و نگرش من درباره خداوند شد این بود که توانستم با زبان خودم و به هر شکلی که دوست دارم بدون نگرانی از رعایت نکردن آداب گفتگو با خدا یا اینکه خداوند فقط زبان عربی را درک می کند با خدای خودم صحبت کنم و از او درخواست کنم.

بنابراین برای ایجاد ارتباط بهتر با خداوند فقط با زبان خودتان و به هر شکلی که احساس خوبی از صحبت کردن با خدا دارید با او صحبت کنید و از او درخواست کنید.

و همیشه به این نکته بسیار مهم توجه داشته باشید که: دارید با خداوند صحبت می کنید.

خداوندی بی نهایت است و بر آسمان و زمین تسلط دارد.

نقش احساس در گفتگو با خداوند

مهمتر از اینکه با چه زبانی با خداوند صحبت می کنیم این مهم است که با چه احساسی با او صحبت می کنیم.

تصور می کنم فقط فارسی زبان ها هستند که برای گفتگو با خداوند با زبان عربی و زبانی غیراز زبان محاوره ای خود استفاده می کنند درصورتی که هر انسانی در هر گوشه از دنیا با زبان مادری خود با خداوند صحبت می کند و این موضوع به تنهایی ثابت می کند که خداوند فقط عربی بلد نیست بلکه هر زبانی را با هر گویش و گفتاری می شنود چون خداوند از گوش برای شنیدن و از مغز برای درک کردن استفاده نمی کند.

خداوند نه گوش دارد و نه عقل که بخواد زبان ها را بشنود و آنها را تحلیل کرده و بفهمد بلکه خداوند فقط و فقط احساس ما را دریافت می کند. بنابراین مهم نیست انسانها با زبان های مختلف با خداوند صحبت می کنند چون همه انسانها از یک نوع احساس برخوردار هستند.

تصور کنید احساس شادی در همه زبان ها حالت شادی و نشاط است و ارتباطی با زبان گفتاری ندارد. ممکن است افراد با زبان های مختلف به صورت کلامی ابراز شادی کنند ولی احساسی که در انسان ها شکل می گیرد جدای از زبان گفتاری آنهاست و همه انسان ها به یک شکل شاد یا غمگین می شوند.

به همین دلیل است که واحد ارتباط بین انسان و خداوند احساس است که فارغ از هر نوع وابستگی به کلام و زبان گفتاری است.

احساسی که نسبت به خداون دارید تعیین کننده میزان ایمان و توکل شما نسبت به خداوند است.

اگر هنگام توجه به خداوند یا درخواست کردن یا دعا کردن احساس خوب و امیدبخش نسبت به آن شرایط داشته باشید به این معنی است که به قدرت و توانایی خداوند برای بهبود شرایط یا تغییر هر شرایطی ایمان دارید.

اما اگر هنگامی که با خداوند صحبت می کنید احساس یاس و ناامیدی یا عجز و ناتوانی داشته باشید به این معنی است که امیدی به بهبود شرایط و ایمان به قدرت خداوند برای تغییر شرایط ندارید.

بنابراین مهم نیست با چه زبان یا از چه کلماتی برای صحبت با خداوند استفاده می کنید مهم احساسی است که در قلب شما در هر لحظه نسبت به خداوند جریان دارد.

توکل و ایمان در واقع استمرار احساس خوب نسبت به خداوند داشتن است. اینکه ما هر بار که توجهمان به سمت خداوند جلب شد احساس آرامش و آسودگی خاطر در وجود ما جربان پیدا کند.

این یعنی من به خداوند توکل دارم یا انسان متوکلی هستم.

بنابراین بیشتر از آنکه به دنبال پیدا کردن کلمات مودبانه یا … برای صحبت با خداوند باشید سعی کنید احساس آرامش و سپردن مسائل به خداوند را تمرین کنید تا به مرور توکل و ایمان قوی تری نسبت به همراهی و نزدیک بودن خداوند به خود پیدا کنید.

بررسی نگرش خود درباره خداوند

برای اینکه به درک و شناخت بهتری نسبت به خداوند برسیم باید ابتدا نگرش فعلی خود درباره خداوند را بررسی کرده و چنانچه نیاز به اصلاح یا تغییر دارد اقدام کنیم و سپس تغییر شرایط در زندگی خود را مشاهده کنیم تا درک و نگرش بهتری به شکل عملی نسبت به خداوند پیدا کنیم.

باید آنچه در ذهن خود درباره خداوند می دانید را با واقعیت زندگی خود مطابقت دهید تا متوجه شوید چقدر شناخت شما درباره خداوند صحیح می باشد. چون هرچه درباره خداوند شنیده اید اگر باور کرده باشید باید نشانه های واضح درباره آن موضوع در زندگی خود داشته باشید.

بعنوان مثال حتما شنیده اید که خداوند رزاق است. آیا این عبارت درباره خداوند را باور کرده اید یا فقط شنیده اید.

احتمالا اگر از هر انسانی سوال شود که خداوند رزاق است قطعا پاسخ می دهد که بلکه او رزاق است اما چرا در زندگی بیشتر افرادی که این عقیده و نگرش را تایید می کنند نشانه ای از رزق و روزی که خداوند وعده داده است وجود ندارد؟

فقط به این دلیل است که آنچه درباره خداوند شنیده ایم را باور نکرده ایم و فقط شنیده ایم که خداوند این است و آن است اما در باطن و عمق وجودمان عقیده و ایمان نسبت به ویژگی های زبانی که درباره خداوند بیان می کنیم نداریم.

تجربه هنرجوی زندگی با طعم خدا

مطالب این فایل هم عالی بود، بعد از ده بار گوش کردن، تازه متوجه شدم قسمت هایی هست که من هرگز در گذشته متوجه آن نشده بودم و این نشان میده چه قدر فایل ها لایه ای و هوشمندانه تولید شده.

نکته ای بسیار مهم که باید توجه زیادی روی آن داشته باشیم این هست که مهم نیست ما چه کار انجام میدیم بلکه مهم این هست که  با انجام آن عمل چه تغییر احساسی درون ما ایجاد میشود.

درواقع  نتیجه را احساس ما از انجام آن عمل رقم میزند نه فعالیتی که انجام میدیم.

به خاطر همینه با اینکه خیلی از انسان ها، نماز، روزه، قرآن و تمام اعمال دینی خود را انجام میدهند ولی دائم در فقر، بیماری، حال بد، مشکلات و … هستند چون آن اعمال تغییر خاصی در حال آن ها ایجاد نمی کند، ایمان و باور  آن ها به خداوند را افزایش نمی دهد بلکه از روی عادت یا ترس از خداوند رخ میدهد.

برعکس خیلی انسان های موفق را می بینیم که ملاک های ظاهری مومن بودن درون آن ها وجود ندارد اما بسیار شاد و خوش زندگی میکنند و وقتی به آن ها دقت میکنیم، متوجه می شیم از درون با خداوند رفیق هستند و طبق قوانین پیش می روند.

این نشان میده فعالیت های فیزیکی تاثیر خیلی کمتری نسبت به احساس دارد.

این دقیقا همان جمله معروف که  خداوند از نیت شما آگاه هست را ثابت میکند.

از آنجایی که قوانین حاکم بر جهان  ثابت هستند، این موضوع را در لاغری هم بارها داشتیم. مهم نیست چی میخوریم بلکه این اهمیت دارد که بعداز خوردن آن چیز چه احساسی داریم، اگر حس عذاب وجدان، ترس، پشیمانی و احساس بد به همراه ما باشد، نتیجه و تاثیر بدی روی جسم میگذارد.

خوردن یا نخوردن آن مواد غذایی هیچ تفاوتی ندارد، این نکته خیلی برای من جالبه که در خیلی از موارد هم از انجام کاری حسمون بد میشه هم از انجام ندادن اون کار‌.

برای مثال یادم میاد در گذشته وقتی شب بود و خسته بودم و حوصله نماز خوندن نداشتم ، هم از نخواندن آن حس بد داشتم و هم با خواندن اون اذیت میشدم.

خیلی مهم هست که درک کنیم، هدف از تمام اعمال ما به وجود آمدن آرامش و آسودگی خاطر در وجود ما هست و اگر کاری این آرامش را برای ما ایجاد نکند بدون ترس و نگرانی آن را کنار بگذاریم و به دنبال راه های دیگر  باشیم .

احساس هرگز به ما دروغ نمی گویند پس بهتر است  نگاه خود را از اعمال ظاهری بر داریم  و ایمان و باور خود را بسنجیم .

مدت ها فکر میکردم  با گوش کردن فایل ها و حتی نوشتن متن و خواندن متن قرار است زندگی من تغییر کند و بعد از مدتی متوجه شدم قرار نیست معجزه ای رخ دهد، بلکه این آگاهی ها قرار هست طرز فکر و نگرش و باور من را تغییر دهد که در نهایت با تغییر دیدگاه، زندگی  فرد تغییر خواهد کرد.

هرگز نمی شود بدون تغییر باورها و فقط با گوش کردن و نوشتن، چیزی تغییر کند. هر راه، مقصد خود را دارد و تغییر مقصد تنها با تغییر راه امکان پذیر هست.

پس سعی کنیم علاوه بر این که شنونده خوبی هستیم، عمل کننده خوبی هم باشیم و اینکار خیلی هم ساده  است، مهم ترین کاری که باید انجام دهیم این هست که با منطقی کردن و آوردن دلیل این مطالب و آگاهی ها را برای خودمون باورپذیر کنیم و با گذشت زمان متوجه می شیم، طرز فکر، انتخاب ها، رفتار و در نهایت واکنش ما به رویداد ها و در کل صفر تا صد زندگی ما تغییر خواهد کرد. 

 به نظر من مهم ترین دلیل تفاوت آگاهی ما  و باور ما نسبت به خداوند، حس لیاقت و ارزشی هست که برای خودمون قائل هستیم.

ما همون قدر از خداوند پاداش دریافت می کنیم که لیاقت خودمون میدونیم و طبق قانون حاکم بر جهان هرگز چیزی که ما آن را  لیاقت خودمون ندونیم به ما داده نمیشه.

برای مثال ما میگیم خداوند شفا دهنده است اما چون خود را بنده خوبی نمیدونیم انتظار شفا از او نداریم غافل از اینکه ارزش تمام بنده ها نزد خداوند یک اندازه هست و خداوند بین بنده های خود فرق نمی گذارد و این ما هستیم که با انتظار از او، به او می گوییم که چه چیزی از او می خواهیم.

خیلی از ما ها فکر می کنیم چون ملاک های ظاهری انسان خوب را نداریم پس خداوند ما را رها کرده و سخت در اشتباه هستیم چون پیوند و ارتباط ما با خداوند هرگز قطع نمی شه چون ما همان خداوند هستیم که به شکل انسان ظاهر شدیم و به دور از او نیستیم.

برای افزایش لیاقت کافی است خودمون رو دوست داشته باشیم و برای دوست داشتن خودمون باید همانطور که هستیم و با تمام کم و کسری هایی که داریم خودمون را بپذیریم و دقت کنیم  اینکه تمام اعمال ما خوب نباشد امری طبیعی هست و این نباید هرگز دلیلی شود که از خداوند  نعمت و خواسته های بزرگی نداشته باشیم. 

دقت کنیم خداوند نامحدود هست و این  بدین معنا است که به قدر باور ما محدود می شود، یعنی به هر شکلی در می آید که ما انتظار آن را داشته باشیم، هرچه قدر بتونیم باور های کامل و گسترده تری داشته باشیم، همان هم برای ما پیش می آید.

مانند  آبی که  از دریا بر می داریم، دقیقا به شکل ظرفی هست که در  دست ما قرار دارد، پس خداوند همان گونه ای خودش را در زندگی به ما نشان می دهد که ما از آن تصور داریم؛ به همین راحتی.

قابل درک و ساده صحبت کردن شما توانایی بزرگی هست که خداوند به شما بخشیده.

شاید کمتر کسانی باشند که باگوش  کردن به صحبت هایشان نه تنها گیج نشیم بلکه به این نتیجه برسیم هیچی قرار نیست به سختی ایجاد بشه و ما همانطور که  آسان لاغر شدیم، آسان هم زندگیمون تغییر پیدا میکنه.

وقتی فایل  آخر دوره خدا هرگز دیر نمی کند را نگاه می کردم، هنگامی که متوجه شدم بهشت و جهنم  به این معنا است که ما همان احساسی را   لمس و درک می کنیم که در دیگران به وجود میاوریم ، خیلی برای شما خوشحال شدم، چون ایمان دارم  شما با لمس حس و حالی که درون ما ایجاد کردین خیلی لذت خواهید برد و قطعا این میتونه بهترین راه برای جبران زحمت های شما باشه.

(نوشته sudehfallah عزیز در بخش نظرات)

منتظر خواندن نوشته های شما هستم

همراه همشگی شما: رضا عطارروشن

با دادن ستاره به این مطلب امتیاز بگیرید.

امتیاز 4.04 از 225 رای

https://tanasobefekri.net/?p=12200
380 نظر توسط کاربران ثبت شده است.
اندازه متن بخش نوشتن دیدگاه:

دیدگاهتان را بنویسید

اندازه متن دیدگاه ها
      آواتار السا فرزانه
      1402/01/19 21:47
      مدت عضویت: 765 روز
      امتیاز کاربر: 73179 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,203 کلمه

      🌷به نام زیباترین  و دوست داشتنس ترین خدایی که شناختم🌷

      سوگند به قلم و آنچه می نویسد💮

      درود و احترام خدمت استاد عزیز و دوستان هم مسیر🌸

      امان از تمام لحظه هایی که خدا رو به الفاظی صدا زدم که از معانی شون هیچ نمی دونستم…. 🙂  تمام لحظه هایی که ساعت ها یک گوشه می نشستم ذکر میخونم، دعا میخوندم، و هیچ نتیجه ای هم نمی گرفتم. و هی پر استرس تر و سرگشته تر می شدم…

      اون اواخر شروع به خوندن معنی دعاها و قران کردم اما چون استرس عربی نخوندن داشتم یک مرتبه فارسی میخوندم و بعد عربی 🙂 

      و جالبه  حالا که دارم به زبان و شیوه ی خودم با خدا حرف میزنم میفهمم چقدر خدایی که با زبان عربی باهاش حرف میزدم ، برام غریبه بود… و چقدر خدای کنونی نزدیک و صمیمی و قشنگه… چقدر لطیف و آرامش بخشه. 

      یادمه چند سال پیش یه کلاس عرفان شرکت کرده بودم مدرس دوره ش یه خانم دکتری بود که خیلی هم معروف بوده و هست. تو یکی از کلاس ها ازش پرسیدم چرا باید نماز و دعا رو عربی خوند؟! پاسخ شون جالب بود و البته کمی تا قسمتی خنده دار بود، هر چند قانع کننده نبود. ایشون گفتن:

      زبان عربی یکی از قوی ترین و پر ارتعاش ترین زبان های دنیاست وقتی شما به زبان عربی نماز و دعا میخونی ارتعاشت به شدت افزایش میکنه. 

      من گفتم: خب استاد وقتی من هیچی از اون کلمات و معانی و مفاهیم شون متوجه نشم، چه ارتعاش و احساس خوبی دریافت میکنم آخه؟! 

      ایشون گفتن: شما وظیفه داری اول معنی فارسی دعا و نماز و قران رو بلد باشی. 

      گفتم: اگر قراره معنی فارسیشو بلد باشم چرا همونو نخونم؟! گفتن چون ارتعاشت میره بالا تر 😁

      خلاصه ما هر چی گفتیم این خانم دکتر گفتن چون ارتعاش میره بالاتر 😁

      و در نهایت گفتن: شما مگه دکترای ادبیات انگلیسی نداری؟ همین  الان شعر حافظ رو به انگلیسی ترجمه کن به این قشنگی فارسیش میشه؟ نمیشه! نماز هم همینطوره وقتی شما به فارسی بخونی قشنگیش از بین میره!!!!! 

      من از شدت عجیبب بودن این حرف چند لحظه متعجب ، سکوت کردم. و بعد گفتم: 

       ترجمه ی انگلیسی شعر حافظ برای ما که فارسی زبان هستیم قشنگ نیست ، برای یک انگلیسی زبان که هیچی از شعر فارسی حافظ بلد نیست، اتفاقا بسیار هم دلچسبه. 

      بماند که ایشون  از من ناراحت شدن و دیگه اجازه ی شرکت در کلاس به من ندادن 🙂 گفتن اول برو مشکلت رو با زبان عربی حل کن بعد بیا، ولی واقعا من سه چهار سال چقدر نیمه شب ها از خواب بیدار شدم نشستم سر سجاده به لق لقه ی زبان و تسبیح انداختن و خدا میدونه اگه یک کلمه فهمیدم چی میخونم و  اگر ذره ای اون همه تسبیح خدا گفتن روی آرامش و احساس خوب من تاثیر داشت….به من احساس خوب داد…. باورهام رو درست کرد…باعث توکل من شد….! 

      هرگز….هرگز….هرگز….!

      الان که مدتیه جدی تر از طریق دوره دست یابی به خواسته ها، روی نگاه انسانی به خدا فکر میکنم و بررسی میکنم، الان که شکرگزاریم به زبان خودمه، با خدا شوخی هم میکنم گاهی! ، به شیوه ی شخصی خودم با خدا راز و نیاز میکنم، الان که نماز نمیخونم، الان که بخوام قران بخونم فارسی میخونم، الان که لق لقه ی زبان دعا نمیخونم، بی نهایت ارامش و احساس خوبم بیشتره و با خدا احساس نزدیکی و صمیمیت خاصی دارم. 

      اما چه شبها و روزهایی استرس کشیدم بابت اینکه حتما نمازم اول وقت با صدای اذان باشه! چقدر اعصابم خرد میشد اگر یک روز بخاطر شغلم ساعت اذان نمیتونستم نماز بخونم.. چقدر ترسیدم از خدایی که وقتی نماز نخونم چه بلاها که در اخرت سرم نمیاره…چقدر خوف کردم از خشم خدا و تنبیه و عذاب دادنش….

      یعنی اون عبادته نه تنها به من آرامش نمیداد، و باعث شناخت خدا نمیشد، بلکه نخوندن یا دیر خوندنشون چقدر استرس کشیدم و حالم بد شد…! 

      چقدر ما رو بی خودی با خرافات ترسوندن از خدایی که انگار همیشه یه چرتکه و یه دفتر حساب دستشه تا به حساب کتاب ما بنده هاش رسیدگی کنه، خشمگین شه، بنده هاشو عذاب کنه، روز قیامت گناهان رو اشکار کنه، چقدر ما رو از چوب بی صدای خدا ترسوندن، چقدر از حرف زدن با خدا منع مون کردن و هی التماس دعا یادمون دادن، یادمون دادن دیگران بر ما برتری دارن و از بقیه بخوایم برامون دعا کنن ، یادمون دادن شفیع و واسطه قرار بدیم تا خداوند شفاعت مون کنه….و ما از خدا دور تر و ترسان تر و وحشت زده تر شدیم و تصور یک خدای خشمگین منتقم در ذهن ما قوی تر و پررنگ تر شد. 

      وقتی شناخت قبلم از خداوند و شناخت فعلیم رو روبروی هم قرار میدم، متوجه میشم من حتی خدا رو واقعا دوست نداشتم، من از ترس اون خداوند سعی کردم بهش توکل کنم تا توی زندگی از اینچه هستم بدبخت تر نشم و بیشتر مشکل برام پیش نیاد تو زندگیم 🙂 

      علاوه بر این، هر وقت به مشکلی یا سختی در زندگیم مواجه میشدم چقدر ذوق میکردم 😁 بس که یاد داده بودن خداوند بنده ای رو که دوست داره حاجت نمیده تا هی صدای اون بنده رو بشنوه و بنده های التماسش کنه خدا عاشق صدای گریه و زاری و التماس بنده های خوبشه 😁

      و چقدر به ما یاد دادن فقر فضیلته و مقابل دیدگان ما پرده ای محکم از حقیقت پوشوندن تا رزاقیت خدا رو باور نکنیم.

      وقتی فقر رو فضیلت تعریف کردن برای ما و در دین ما، چطور میتونستیم واقعیت رزاق بودن خدا رو بشناسیم؟ 

      وقتی از عذاب الهی برای ما انقدر حرف میزنن چطور میتونیم به رحمانیت و مهربانی خدا ایمان داشته باشیم؟ 

      وقتی از خشم خدا از چوب بی صداش تعریف و تاکید میکنن چطور میتونیم به رحمت و لطف خدا ایمان داشته باشیم ؟ 

      وقتی از مشکلات و سختی ها به عنوان نظر کرده گی خدا تعبیر میکنن، چطور میتونیم به حامی بودن خدا ایمان بیاریم؟ 

      بنابراین ما تا الان فقط کلمات رو درباره خدا شناختیم. ما صفات خدا رو نشناختیم. انقدر ذهن و ضمیر ما رو با خرافات پر کردن و میکنن که فرصتی برای شناخت خدا پیدا نکرده بودیم. 

      و ما چقدر خوشبخت هستیم که داریم گام به گام خدا رو بهتر و بیشتر میشناسیم. و در مسیر هستیم تا باورها و افکار جدید رو در وجودمون بسازیم و گسترش بدیم. 

      من از زمستان که دوره دست یابی رو شرکت کردم ، و دوره ی پیاده روی رو هم برای مامانم هدیه دادم، خیلی در این موضوع قوی شدم: شکوه شکایت نکردن، و سپاسگزاری که وقتی با مامانم میریم پیاده روی با صدای بلند با شوق از دیدن هر چیزی لذت می بره و شکرگزاری میکنه ، حتی مثلا گرمای هوای رو شکرگزا,ی میکنه میگه خدایا شکرت که من سالمم حس دارم میتونم گرما رو بفهمم، من هم بصورت ناخوداگاه همینطورشدم و حتی نگاهم به اشیا داخل خونه و به هر چیزی میفته ذوق میکنم و خدا رو شکر میگم ، چقدر باهاش احساس صمیمیت و گرمای عجیبی دارم. چقدر قلب و وجودم از حضورش گرمه. و هر روز بیشتر از دیروز دوستش دارم. و واقعا دارم پیشرفتم رو به وضوح حس میکنم. مثلا الان نسبت به سه ماه قبل خیلی خیلی بیشتر به معنای واقعی شکرگزار بودن نزدیک تر شدم. به حمایت خداوند ایمان بیشتری دارم. خدا رو دور از دسترس و در اسمانها ، و غریبه نمیدونم. خدا درون من و در من، و من تکه از خداوندم…

      الهی به امید شناخت عمیق تر و آگاهی های لذت بخش تر 💮🍃

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 42 از 9 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم