0

زندگی با طعم خدا (جلسه دوم)

زندگی با طعم خدا
اندازه متن

بسیاری از انساها به دنبال یافتن راهکار مناسب و صحیح برای ارتباط با خداوند هستند و از آنجا که خداوند به شکل کلامی با آنها صحبت نمی کند هرگز مطمئن نمی شوند که خداوند صدای آنها را شنیده است.

برای صحبت کردن با خداوند نیاز نیست به زبان خاصی با صحبت کنید. زبان شما بهترین زبان ارتباط با خداوند است.

چگونه با خداوند صحبت کنم

از کودکی به من آموخته شده بود که برای صحبت کردن با خداوند باید از زبان عربی استفاده کنم به همین دلیل همیشه به دنبال پیدا کردن دعا یا نوشته ای به زبان عربی بودم تا خواسته ام را به خداوند عرضه کنم.

از زبان عربی خوشم نمی آمد ولی از سر ناچاری برای اینکه بتوانم به خداوند بگویم به چه چیزی نیاز دارم یا از او درخواست کمک کنم سعی می کردم به هر شکل ممکن نوشته های عربی بخوانم و سعی می کردم به شکل صحیح عبارت ها را تلفظ کنم تا مبادا منظور من به شکل اشتباه به خداوند منتقل شود. چون شنیده بودم که در زبان عربی تلفظ یک کلمه که علامت فتحه دارد با صدای علامت کسره به طور کلی معنی آن کلمه را تغییر می دهد.

از آنجا که برای خواندن عبارت های عربی باید دقت و وسواس زیادی به خرج می دادم کمتر سعی می کردم با خداوند صحبت کنم چون حوصله صحبت کردن به زبان عربی را نداشتم.

به لطف خداوند زمانی که در مسیر تغییر کردن قرار گرفتم روبرو شدن با این واقعیت که می تواتم به زبان خودم با خداوند صحبت کنم مرا دچار سردرگمی کرده بود و با اینکه ذوق زده شده بودم که می توانم به راحتی با خدای خودم صحبت کنم اما هرچه فکر می کردم نمی دانستم باید به خداوند چه چیزی بگویم یا از او چه درخواستی داشته باشم.

چون تا آن زمان من فقط عبارت های نوشته شده را بدون اینکه متوجه معنی و مفهوم آن بشوم را تکرار می کردم و اکنون که می خواستم خودم با خداوند صحبت کنم انگار صحبت کردن را فراموش کرده بودم.

با هر زحمتی بود شروع کردن به صحبت کردن با خداوند و در ابتدا هر جمله ای که به خداوند می گفتم بلافاصله خودم را سرزنش می کردم که این چه جمله ای بود که گفتی؟؟!!

چرا اینو گفتی؟ چرا اونو نگفتی؟ چرا خودمونی گفتی؟ چرا مودبانه تر نگفتی؟

بسیار زیاد دچار شک و تردید می شدم که مبادا در صحبت کردن با خداوند دچار اشتباه شوم چون بارها شنیده بودم صحبت کردن با خداوند آداب معاشرت مخصوص به خود دارد و من اطلاعی درباره آن نداشتم.

اما آنچه در نهایت موجب آرامش خاطر و تغییر احساس و نگرش من درباره خداوند شد این بود که توانستم با زبان خودم و به هر شکلی که دوست دارم بدون نگرانی از رعایت نکردن آداب گفتگو با خدا یا اینکه خداوند فقط زبان عربی را درک می کند با خدای خودم صحبت کنم و از او درخواست کنم.

بنابراین برای ایجاد ارتباط بهتر با خداوند فقط با زبان خودتان و به هر شکلی که احساس خوبی از صحبت کردن با خدا دارید با او صحبت کنید و از او درخواست کنید.

و همیشه به این نکته بسیار مهم توجه داشته باشید که: دارید با خداوند صحبت می کنید.

خداوندی بی نهایت است و بر آسمان و زمین تسلط دارد.

نقش احساس در گفتگو با خداوند

مهمتر از اینکه با چه زبانی با خداوند صحبت می کنیم این مهم است که با چه احساسی با او صحبت می کنیم.

تصور می کنم فقط فارسی زبان ها هستند که برای گفتگو با خداوند با زبان عربی و زبانی غیراز زبان محاوره ای خود استفاده می کنند درصورتی که هر انسانی در هر گوشه از دنیا با زبان مادری خود با خداوند صحبت می کند و این موضوع به تنهایی ثابت می کند که خداوند فقط عربی بلد نیست بلکه هر زبانی را با هر گویش و گفتاری می شنود چون خداوند از گوش برای شنیدن و از مغز برای درک کردن استفاده نمی کند.

خداوند نه گوش دارد و نه عقل که بخواد زبان ها را بشنود و آنها را تحلیل کرده و بفهمد بلکه خداوند فقط و فقط احساس ما را دریافت می کند. بنابراین مهم نیست انسانها با زبان های مختلف با خداوند صحبت می کنند چون همه انسانها از یک نوع احساس برخوردار هستند.

تصور کنید احساس شادی در همه زبان ها حالت شادی و نشاط است و ارتباطی با زبان گفتاری ندارد. ممکن است افراد با زبان های مختلف به صورت کلامی ابراز شادی کنند ولی احساسی که در انسان ها شکل می گیرد جدای از زبان گفتاری آنهاست و همه انسان ها به یک شکل شاد یا غمگین می شوند.

به همین دلیل است که واحد ارتباط بین انسان و خداوند احساس است که فارغ از هر نوع وابستگی به کلام و زبان گفتاری است.

احساسی که نسبت به خداون دارید تعیین کننده میزان ایمان و توکل شما نسبت به خداوند است.

اگر هنگام توجه به خداوند یا درخواست کردن یا دعا کردن احساس خوب و امیدبخش نسبت به آن شرایط داشته باشید به این معنی است که به قدرت و توانایی خداوند برای بهبود شرایط یا تغییر هر شرایطی ایمان دارید.

اما اگر هنگامی که با خداوند صحبت می کنید احساس یاس و ناامیدی یا عجز و ناتوانی داشته باشید به این معنی است که امیدی به بهبود شرایط و ایمان به قدرت خداوند برای تغییر شرایط ندارید.

بنابراین مهم نیست با چه زبان یا از چه کلماتی برای صحبت با خداوند استفاده می کنید مهم احساسی است که در قلب شما در هر لحظه نسبت به خداوند جریان دارد.

توکل و ایمان در واقع استمرار احساس خوب نسبت به خداوند داشتن است. اینکه ما هر بار که توجهمان به سمت خداوند جلب شد احساس آرامش و آسودگی خاطر در وجود ما جربان پیدا کند.

این یعنی من به خداوند توکل دارم یا انسان متوکلی هستم.

بنابراین بیشتر از آنکه به دنبال پیدا کردن کلمات مودبانه یا … برای صحبت با خداوند باشید سعی کنید احساس آرامش و سپردن مسائل به خداوند را تمرین کنید تا به مرور توکل و ایمان قوی تری نسبت به همراهی و نزدیک بودن خداوند به خود پیدا کنید.

بررسی نگرش خود درباره خداوند

برای اینکه به درک و شناخت بهتری نسبت به خداوند برسیم باید ابتدا نگرش فعلی خود درباره خداوند را بررسی کرده و چنانچه نیاز به اصلاح یا تغییر دارد اقدام کنیم و سپس تغییر شرایط در زندگی خود را مشاهده کنیم تا درک و نگرش بهتری به شکل عملی نسبت به خداوند پیدا کنیم.

باید آنچه در ذهن خود درباره خداوند می دانید را با واقعیت زندگی خود مطابقت دهید تا متوجه شوید چقدر شناخت شما درباره خداوند صحیح می باشد. چون هرچه درباره خداوند شنیده اید اگر باور کرده باشید باید نشانه های واضح درباره آن موضوع در زندگی خود داشته باشید.

بعنوان مثال حتما شنیده اید که خداوند رزاق است. آیا این عبارت درباره خداوند را باور کرده اید یا فقط شنیده اید.

احتمالا اگر از هر انسانی سوال شود که خداوند رزاق است قطعا پاسخ می دهد که بلکه او رزاق است اما چرا در زندگی بیشتر افرادی که این عقیده و نگرش را تایید می کنند نشانه ای از رزق و روزی که خداوند وعده داده است وجود ندارد؟

فقط به این دلیل است که آنچه درباره خداوند شنیده ایم را باور نکرده ایم و فقط شنیده ایم که خداوند این است و آن است اما در باطن و عمق وجودمان عقیده و ایمان نسبت به ویژگی های زبانی که درباره خداوند بیان می کنیم نداریم.

تجربه هنرجوی زندگی با طعم خدا

مطالب این فایل هم عالی بود، بعد از ده بار گوش کردن، تازه متوجه شدم قسمت هایی هست که من هرگز در گذشته متوجه آن نشده بودم و این نشان میده چه قدر فایل ها لایه ای و هوشمندانه تولید شده.

نکته ای بسیار مهم که باید توجه زیادی روی آن داشته باشیم این هست که مهم نیست ما چه کار انجام میدیم بلکه مهم این هست که  با انجام آن عمل چه تغییر احساسی درون ما ایجاد میشود.

درواقع  نتیجه را احساس ما از انجام آن عمل رقم میزند نه فعالیتی که انجام میدیم.

به خاطر همینه با اینکه خیلی از انسان ها، نماز، روزه، قرآن و تمام اعمال دینی خود را انجام میدهند ولی دائم در فقر، بیماری، حال بد، مشکلات و … هستند چون آن اعمال تغییر خاصی در حال آن ها ایجاد نمی کند، ایمان و باور  آن ها به خداوند را افزایش نمی دهد بلکه از روی عادت یا ترس از خداوند رخ میدهد.

برعکس خیلی انسان های موفق را می بینیم که ملاک های ظاهری مومن بودن درون آن ها وجود ندارد اما بسیار شاد و خوش زندگی میکنند و وقتی به آن ها دقت میکنیم، متوجه می شیم از درون با خداوند رفیق هستند و طبق قوانین پیش می روند.

این نشان میده فعالیت های فیزیکی تاثیر خیلی کمتری نسبت به احساس دارد.

این دقیقا همان جمله معروف که  خداوند از نیت شما آگاه هست را ثابت میکند.

از آنجایی که قوانین حاکم بر جهان  ثابت هستند، این موضوع را در لاغری هم بارها داشتیم. مهم نیست چی میخوریم بلکه این اهمیت دارد که بعداز خوردن آن چیز چه احساسی داریم، اگر حس عذاب وجدان، ترس، پشیمانی و احساس بد به همراه ما باشد، نتیجه و تاثیر بدی روی جسم میگذارد.

خوردن یا نخوردن آن مواد غذایی هیچ تفاوتی ندارد، این نکته خیلی برای من جالبه که در خیلی از موارد هم از انجام کاری حسمون بد میشه هم از انجام ندادن اون کار‌.

برای مثال یادم میاد در گذشته وقتی شب بود و خسته بودم و حوصله نماز خوندن نداشتم ، هم از نخواندن آن حس بد داشتم و هم با خواندن اون اذیت میشدم.

خیلی مهم هست که درک کنیم، هدف از تمام اعمال ما به وجود آمدن آرامش و آسودگی خاطر در وجود ما هست و اگر کاری این آرامش را برای ما ایجاد نکند بدون ترس و نگرانی آن را کنار بگذاریم و به دنبال راه های دیگر  باشیم .

احساس هرگز به ما دروغ نمی گویند پس بهتر است  نگاه خود را از اعمال ظاهری بر داریم  و ایمان و باور خود را بسنجیم .

مدت ها فکر میکردم  با گوش کردن فایل ها و حتی نوشتن متن و خواندن متن قرار است زندگی من تغییر کند و بعد از مدتی متوجه شدم قرار نیست معجزه ای رخ دهد، بلکه این آگاهی ها قرار هست طرز فکر و نگرش و باور من را تغییر دهد که در نهایت با تغییر دیدگاه، زندگی  فرد تغییر خواهد کرد.

هرگز نمی شود بدون تغییر باورها و فقط با گوش کردن و نوشتن، چیزی تغییر کند. هر راه، مقصد خود را دارد و تغییر مقصد تنها با تغییر راه امکان پذیر هست.

پس سعی کنیم علاوه بر این که شنونده خوبی هستیم، عمل کننده خوبی هم باشیم و اینکار خیلی هم ساده  است، مهم ترین کاری که باید انجام دهیم این هست که با منطقی کردن و آوردن دلیل این مطالب و آگاهی ها را برای خودمون باورپذیر کنیم و با گذشت زمان متوجه می شیم، طرز فکر، انتخاب ها، رفتار و در نهایت واکنش ما به رویداد ها و در کل صفر تا صد زندگی ما تغییر خواهد کرد. 

 به نظر من مهم ترین دلیل تفاوت آگاهی ما  و باور ما نسبت به خداوند، حس لیاقت و ارزشی هست که برای خودمون قائل هستیم.

ما همون قدر از خداوند پاداش دریافت می کنیم که لیاقت خودمون میدونیم و طبق قانون حاکم بر جهان هرگز چیزی که ما آن را  لیاقت خودمون ندونیم به ما داده نمیشه.

برای مثال ما میگیم خداوند شفا دهنده است اما چون خود را بنده خوبی نمیدونیم انتظار شفا از او نداریم غافل از اینکه ارزش تمام بنده ها نزد خداوند یک اندازه هست و خداوند بین بنده های خود فرق نمی گذارد و این ما هستیم که با انتظار از او، به او می گوییم که چه چیزی از او می خواهیم.

خیلی از ما ها فکر می کنیم چون ملاک های ظاهری انسان خوب را نداریم پس خداوند ما را رها کرده و سخت در اشتباه هستیم چون پیوند و ارتباط ما با خداوند هرگز قطع نمی شه چون ما همان خداوند هستیم که به شکل انسان ظاهر شدیم و به دور از او نیستیم.

برای افزایش لیاقت کافی است خودمون رو دوست داشته باشیم و برای دوست داشتن خودمون باید همانطور که هستیم و با تمام کم و کسری هایی که داریم خودمون را بپذیریم و دقت کنیم  اینکه تمام اعمال ما خوب نباشد امری طبیعی هست و این نباید هرگز دلیلی شود که از خداوند  نعمت و خواسته های بزرگی نداشته باشیم. 

دقت کنیم خداوند نامحدود هست و این  بدین معنا است که به قدر باور ما محدود می شود، یعنی به هر شکلی در می آید که ما انتظار آن را داشته باشیم، هرچه قدر بتونیم باور های کامل و گسترده تری داشته باشیم، همان هم برای ما پیش می آید.

مانند  آبی که  از دریا بر می داریم، دقیقا به شکل ظرفی هست که در  دست ما قرار دارد، پس خداوند همان گونه ای خودش را در زندگی به ما نشان می دهد که ما از آن تصور داریم؛ به همین راحتی.

قابل درک و ساده صحبت کردن شما توانایی بزرگی هست که خداوند به شما بخشیده.

شاید کمتر کسانی باشند که باگوش  کردن به صحبت هایشان نه تنها گیج نشیم بلکه به این نتیجه برسیم هیچی قرار نیست به سختی ایجاد بشه و ما همانطور که  آسان لاغر شدیم، آسان هم زندگیمون تغییر پیدا میکنه.

وقتی فایل  آخر دوره خدا هرگز دیر نمی کند را نگاه می کردم، هنگامی که متوجه شدم بهشت و جهنم  به این معنا است که ما همان احساسی را   لمس و درک می کنیم که در دیگران به وجود میاوریم ، خیلی برای شما خوشحال شدم، چون ایمان دارم  شما با لمس حس و حالی که درون ما ایجاد کردین خیلی لذت خواهید برد و قطعا این میتونه بهترین راه برای جبران زحمت های شما باشه.

(نوشته sudehfallah عزیز در بخش نظرات)


دستور کار اجرای جلسه دوم:

۱- تماشای فایل ویدیویی توضیحات جلسه دوم

۲- تکرار ۵ مرتبه فایل جلسه دوم (تصویری یا صوتی) تا قبل از ارائه قسمت سوم

۳- انجام تمرینات مربوط به جلسه دوم در قسمت نظرات

منتظر خواندن نوشته های شما هستم

همراه همشگی شما: رضا عطارروشن

با دادن ستاره به این مطلب امتیاز بگیرید.

Rating 3.99 from 204 votes

https://tanasobefekri.net/?p=12200
برچسب ها:
366 نظر توسط کاربران ثبت شده است.

دیدگاهتان را بنویسید

اندازه متن دیدگاه ها
      آواتار مهدیه
      1401/12/11 18:30
      مدت عضویت: 461 روز
      امتیاز کاربر: 4205 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 329 کلمه

      سلام و وقت بخیر.

      خدایا شکرت ک این فایل باعث شد ک من در مورد تو بنویسم و مهم تر اینکه فکر کنم ک چرا توی این همه سال ازت ترسیدم و باورم کم بوده.

      یادمه همیشه ب خاطر زن و دختر بودنمون ما رو از خدا ترسوندن ک اگه فلان اشتباه رو کنی خدا دوستت نداره.خدا جوابتو نمیده یا اگه نماز نخونی هرچقدر هم دعا کنی خدا صداتو نمیشنوه یا اینکه خدا پرهیزکاران رو دوست داره ولی هیچ وقت تا ب الان نفهمیدم پرهیزکاران کیا بودن…

      یا همیشه توی مدرسه مورد قضاوت دوستا و همکلاسیا بودم ک چرا نماز نخوندی چرا موهات بیرونه چرا حرف گوش نمیکنی یا چرت روزه نمیگیری و چون این کارا رو میکنی اصلا خدا بهت محل نمیذاره ب خاطر این بمباران شدن همیشه از خودم و وجدانم بیزار بودم.همیشه از ارتباط گرفتن با خدا میترسیدم همیشه فکر میکردم بنده نااهل هستم و خدا ب خاطر بد بودنم مادرم رو ازم گرفته توی سن ده سالگی.یا حتی وقتی بعد از ازدواجم پدرم فوت کرد میگفتم خدا میخواد حالمو بگیره.همیشه ازش شاکی بودم میگفتم خدا باهات قهرم دوست ندارم ب درگاهت دعا کنم و چیزای خوب طلب کنم چون میدونم بهم نمیدی.و شاید چیزایی ک دارمو ازم بگیری.با همسرم ب شدت مشکل داشتم و درگیری فیزیکی و لفظی زیادی داشتیم و خدارو مقصر میدونستم ک آنقدر ب من بی توجه بوده و فقط خواسته منو عذاب بده حتی تا چند وقته پیش هم میگفتم خدایا منتظرم اون قیامتی ک ازش حرف زدی برسه فقط ی سوال ازت بپرسم چرا پدرو مادرمو گرفتی؟چرا انقدر همسرم بد هست و عذاب میده منو؟؟؟چرا بهم بچه نمیدی؟؟چرا انقدر دوست داری ک توی رنج بذاری منو؟..؟

      ولی از وقتی خدا منو هدایت کرد ب این سایت و سایت دیگر استادان عزیز فهمیدم ک چقدر ب خودم ظلم کردم چقددددرررر عزت نفسم داغون بوده چقدددددررررر ب خودم با افکار بیماری زام آسیب زدم چقددددددرررر ب خودم بی احترامی کردم و گذاشتم دیگران هم بهم‌ بی احترامی کنن و توانایی هامو نادیده گرفتم و خودمم گرفتم.

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 15 از 3 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      مشاهده پاسخ ها
        آواتار مهدیه
        1401/12/12 10:41
        مدت عضویت: 461 روز
        امتیاز کاربر: 4205 سطح ۳: کاربر پیشرفته
        محتوای دیدگاه: 496 کلمه

        در ادامه میخوام بگم ک هروقت مشکل داشتم و گلایه با خدا حرف میزدم ولی الان چند ماهی هست ک سعی میکنم وقتی ی اتفاق بد میفته از دید مثبت نگاه کنم بهش و از خدا بابت نعمتهای دیگه ای ک دارم تشکر کنم.همیشه شنیده بودم ک خدا الرحمان و الرحیم هست ولی درک درستی نداشتم ک توی سختیاست ک  میتونه او بهم کمک کنه.همیشه شنیده بودم ک خدا تواب هست و توبه کننده رو دوست دارم ولی من ترس از اینو داشتم ک شاید منو نبخشه و من برای اشتباهاتی ک کردم (ک عمده اشتباهم این بوده و هنوزم گاهی تکرار میشه اینه ک از بنده خدا توقع کمک و رزق دارم.)ک خدا منو طرد کرده و من راه بازگشتی ندارم .ولی ی جمله ای از مادرم ب یاد دارم ک همیشه میگفت خدا مثه نور هست و همه جا میتابه و خیلی مهربونه بچه ها رو دوست داره و این تشبیه (ک البته نباید تشبیه انسانی کرد )برام اینطوری بود ک خدا ی مرد سیبیل داره هست ک جوونه و همیشه لبخند ب لب داره و من مهربونی خدارو اینجوری میدیدم و ته دلم ی امیدی داشتم ب رحیم بودنش.اینا دیدگاه من بوده ک الان سعی کردم تغییرشون بدم واینارو جایگزین کنم ک خداوند نور و تاریکی و راه درست وراه کج ومظلوم و ظالم و …هست یعنی اگه من از خدا بخوام ک مهربون باشه با من میشه رحمان و رحیم و اگه من بخوام ب خودم ستم کنم و خودمو از نعمتاش محروم کنم اون میشه ظالم…و الان میفهمم هرچه کنی ب خود کنی گر همه نیک و بد کنی.

        خدایا سپاس تو را ک منو هدایت کردی ب راهی ک درست و تهش مشخصه.خدایا شکرت ک همواره و در همه حال حواست بهم هست.خدایا شکرت ک هرآنچه خواستم رو بهم دادی.خدایا شکرت ک دوقلوهایی سالم و صالح ب من و همسرم دادی.خدایا شکرت ک شغلی پردرآمد و با ابرو بهم دادی.خدایا شکرت ک رابطه عاطفی و گرمی با همسرم دارم خدایا شکرت ک همسرم بهم احترام میذاره خدایا شکرت ک همسرم بهم اطمینان و اعتماد کامل داره.خدایا شکرت کتوی محل کارم غذای گرم و خوشمزه و عالی دارم خدایا شکرت ک توی محل کارم چای و آب و بخاری و میز و صندلی عالی و راحت دارم خدایا شکرت ک توی محیط کارم امنیت روحی و کاری عالی دارم خدایا شکرت ک مدیری با فهم و با شعور بالا دارم و هوای منو داره و باعث پیشرفت منه‌.خدایا شکرت ک توی محیط کارم همه بهم احترام میذارن.خدایا شکرت ک بهترین ونفر برگزیده هستم توی محل کارم.خدایا شکرت ک توی محیط کارم اعتبار و آبروی بالایی دارم.خدایا شکرت ک توی محیط کارم بهترین رفتارهارو دارم.خدایا شکرت ک محیط کارم بسیار گرم و صمیمی و خانوادگی.خدایا شکرت ک خونه ی تمیز و شیک نوسازی رو با بهترین قیمت اجاره کردم خدایا شکرت ک صاحبخونه مون بسیار انسان شریف و مهربونیه و هرآنچه بخوام رو بهم میده.خدایا شکرت هرچی نعمت هست رو بهم دادی و بهترین شرایط رو دارم.خدایا شکرت ‌ک خدایی چون تو دارم…

        برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
        امتیاز: 0 از 0 رأی
        افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار مهدیه
      1402/03/30 17:16
      مدت عضویت: 461 روز
      امتیاز کاربر: 4205 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 496 کلمه

      در ادامه میخوام بگم ک هروقت مشکل داشتم و گلایه با خدا حرف میزدم ولی الان چند ماهی هست ک سعی میکنم وقتی ی اتفاق بد میفته از دید مثبت نگاه کنم بهش و از خدا بابت نعمتهای دیگه ای ک دارم تشکر کنم.همیشه شنیده بودم ک خدا الرحمان و الرحیم هست ولی درک درستی نداشتم ک توی سختیاست ک  میتونه او بهم کمک کنه.همیشه شنیده بودم ک خدا تواب هست و توبه کننده رو دوست دارم ولی من ترس از اینو داشتم ک شاید منو نبخشه و من برای اشتباهاتی ک کردم (ک عمده اشتباهم این بوده و هنوزم گاهی تکرار میشه اینه ک از بنده خدا توقع کمک و رزق دارم.)ک خدا منو طرد کرده و من راه بازگشتی ندارم .ولی ی جمله ای از مادرم ب یاد دارم ک همیشه میگفت خدا مثه نور هست و همه جا میتابه و خیلی مهربونه بچه ها رو دوست داره و این تشبیه (ک البته نباید تشبیه انسانی کرد )برام اینطوری بود ک خدا ی مرد سیبیل داره هست ک جوونه و همیشه لبخند ب لب داره و من مهربونی خدارو اینجوری میدیدم و ته دلم ی امیدی داشتم ب رحیم بودنش.اینا دیدگاه من بوده ک الان سعی کردم تغییرشون بدم واینارو جایگزین کنم ک خداوند نور و تاریکی و راه درست وراه کج ومظلوم و ظالم و …هست یعنی اگه من از خدا بخوام ک مهربون باشه با من میشه رحمان و رحیم و اگه من بخوام ب خودم ستم کنم و خودمو از نعمتاش محروم کنم اون میشه ظالم…و الان میفهمم هرچه کنی ب خود کنی گر همه نیک و بد کنی.

      خدایا سپاس تو را ک منو هدایت کردی ب راهی ک درست و تهش مشخصه.خدایا شکرت ک همواره و در همه حال حواست بهم هست.خدایا شکرت ک هرآنچه خواستم رو بهم دادی.خدایا شکرت ک دوقلوهایی سالم و صالح ب من و همسرم دادی.خدایا شکرت ک شغلی پردرآمد و با ابرو بهم دادی.خدایا شکرت ک رابطه عاطفی و گرمی با همسرم دارم خدایا شکرت ک همسرم بهم احترام میذاره خدایا شکرت ک همسرم بهم اطمینان و اعتماد کامل داره.خدایا شکرت کتوی محل کارم غذای گرم و خوشمزه و عالی دارم خدایا شکرت ک توی محل کارم چای و آب و بخاری و میز و صندلی عالی و راحت دارم خدایا شکرت ک توی محیط کارم امنیت روحی و کاری عالی دارم خدایا شکرت ک مدیری با فهم و با شعور بالا دارم و هوای منو داره و باعث پیشرفت منه‌.خدایا شکرت ک توی محیط کارم همه بهم احترام میذارن.خدایا شکرت ک بهترین ونفر برگزیده هستم توی محل کارم.خدایا شکرت ک توی محیط کارم اعتبار و آبروی بالایی دارم.خدایا شکرت ک توی محیط کارم بهترین رفتارهارو دارم.خدایا شکرت ک محیط کارم بسیار گرم و صمیمی و خانوادگی.خدایا شکرت ک خونه ی تمیز و شیک نوسازی رو با بهترین قیمت اجاره کردم خدایا شکرت ک صاحبخونه مون بسیار انسان شریف و مهربونیه و هرآنچه بخوام رو بهم میده.خدایا شکرت هرچی نعمت هست رو بهم دادی و بهترین شرایط رو دارم.خدایا شکرت ‌ک خدایی چون تو دارم…

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 8 از 2 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار مهدیه
      1402/03/31 10:48
      مدت عضویت: 461 روز
      امتیاز کاربر: 4205 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      محتوای دیدگاه: 250 کلمه

      دروود

      از وقتی یادمه از خدا ترسیدم ک اگه ی کار اشتباه کنم خدا جور دیگه تلافی میکنه.ی مثالی ک این چند سال آخر زیادی شنیدمش اینه ک اگه ظلمی کردی خدا انگشت نمیکنه چشماتو دربیاره ب جاش میاد چشم عزیزتو درمیاره و خیلی از این موارد ک همیشه اگه ی کاری رو سهوی انجام دادم بلایی سر عزیزم میاد مثلا از وقتی پدرومادر رو از دست دادم همیشه شکایت کردم ک چرا منو اذیت میکنی مگه من چگناهی ب درگاهت کردم ک عزیزامو ازم گرفتی و این مرگ عزیزانم برای من ی جور عذاب الیم بوده از طرف خدا ک البته چندوقتیه دارم از این دید نگاهش میکنم ک اینا سیر طبیعیه دنیاست ن عذاب.یا مثلا وقتی با همسرم بحث داشتیم همیشه میگفتم خدایا چرا من باید آنقدر توی سختی باشم ولی الان میفهمم ک من مقصر بودم چون من ناخواسته توی ذهنم همیشه از همسرم ی آدم ترسناک ساخته بودم و اینکه توی نوجوانیم ب این فکر میکردم ک ی مردی عاشق ی زن میشه ک ازش بی احترامی ببینه و مدام از اون مرد باید بترسه و بعد اون مرد میاد ناز اون زنو میکشه و عاشقانه های زندگی همینه .ب خاطر همین ناخواسته ها همسرم جذب کردم ولی الان میدونم ک میخوام همسرم بهم احترام بذاره و حرفامو بشنوه و ب عقاید و نظرات مت گوش کنه و انجامشون بده.خدایا شکرت ک راه درست رو بهم نشون دادی.دلم ی زندگی آروم و پر از عشق و محبت و دیده شدن و مورد لطف قرار گرفتن رو میخواد.

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم