0

زندگی با طعم خدا (جلسه چهارم)

اندازه متن

بسیاری از انسانها سالهای زیادی از عمر خود را صرف اضافه کردن امکانات بیشتر به زندگی خود می کنند درحالی که غافل از گذر عمر می شوند و بدون لذت بردن از اصل زندگی آن را به پایان می رسانند.

توجه به بودن و زندگی کردن

مهمترین موضوع زندگی هر انسانی، زندگی کردن است. موضوعی که بسیار کمتر از بهای اصلی اش برای آن اهمیت قائل هستیم.

با توجه به سرعت رشد و پیشرفت دنیای مادی طبیعی است که تنوع بسیار زیادی در جنبه های مختلف زندگی ایجاد می شود و این تنوع به سادگی می تواند تمرکز ما را از اصل زندگی برداشته و بر حاشیه ها و اضافه های زندگی جلب کند.

این دقیقا اتفاقی است برای بسیاری از ما رخ می دهد و باعث ایجاد احساس یاس و ناامیدی در زندگی می شود.

زندگی کردن مهمترین موضوع و ماهیت وجود ما در دنیای مادی است اما به دلیل توجه کردن به واسایل و امکاناتی که برای زندگی مهیا شده است سبب می شود که توجه کمتری به اصل زندگی و لذت بردن از آن داشته باشیم.

توجه به این نکته بسیار مهم است که تمام وسایل، امکانات و شرایطی که در زندگی فراهم است برای ایجاد تنوع در زندگی برای لذت بردن بیشتر است. اما اگر ما آگاه نباشیم که باید از اصل زندگی لذت ببریم به هر اندازه وسایل و امکانات اضافه در زندگی داشته باشیم تاثیری بر لذت بیشتر ما از زندگی نمی شود.

بنابراین در عین حالی که خواستن و علاقمند بودن برای داشتن امکانات بیشتر و بهتر بسیار عالی و مقدس است اما نباید توجه کردن ما بر آنچه نداریم یا دوست داریم داشته باشیم باعث کم اهمیت دانستن اصل زندگی ما شود.

اگر حواسمان نباشد که باید از اصل زندگی که همان حیات و لحظات زنده بودن است لذت ببریم این نگرش در ذهن شکل می گیرد که لازمه لذت بردن از زندگی داشتن امکانات و شرایط عالی می باشد و تا زمانی که در آن شرایط نباشیم زندگی کردن هیچ لذت و فایده ای ندارد.

بنابراین در عین حال که حق داریم خواسته ها و آرزوهای متنوع برای بیشتر لذت بردن از زندگی داشته باشیم اما وظیفه داریم در هر شرایطی که هستیم سعی کنیم از زندگی کردن و زنده بودن لذت ببریم.

هنر لذت بردن از زندگی بسیار فراتر از تلاش برای رسیدن به خواسته ها و آرزوهایمان است.

تلاش کردن برای رسیدن به خواسته ها امر بسیار مقدس و لازمه بهبود شرایط زندگی و مفید تر بودن زندگی کردن است اما نبود آنچه دوست داریم داشته باشیم، یا دیدن افرادی که در شرایطی بهتر از ما زندگی می کنند یا حتی دیدن افرادی که بسیار بیشتر از خواسته ها و آرزوهای ما را در زندگی خو در اختیار دارند نباید باعث ایجاد نگرش بی فایده بوده و بی ارزش بودن زندگی کردن شود.

اصل و وجود همه انسانها دارای ارزش برابر است اما این طبیعی است که هر فردی بنا به شرایط ذهنی و زندگی دارای امکانات و شرایط زندگی متفاوت باشد. اما آنچه باید مورد توجه قرار داده شود برابر بودن اصل و اساس زندگی است. به این شکل همیشه از شرایط خود احساس رضایت خواهیم داشت و فرصت لذت بردن از زندگی را پیدا می کنیم.

تجربه هنرجوی زندگی با طعم خدا

طبق تجربه زندگی که داشتم وعمری که سپری کردم، تنها چیزبا ارزش و گرانقیمتی که همه مردم در پی آن هستند وبه دست نمی آورند وبعضی ها بدست می آورند، آرامش در زندگی است که مهمتری اصل زندگی در این جهان است.

البته سلامتی هم یکی از نعمتهای بزرگ خداونده که کمتر به آن توجه می شود، و همه این آرامش و خوشبختی در وهله اول زمانی اتفاق می افتد که خداوند در درون ت باشد و با خدا نفس بکشی و با خدا راه بری، این تجربه کل زندگیه من است.

شاید بعضی‌ها فکر کنند که من آدم خیلی مذهبی هستم، خیر من اصلا مذهبی نیستم، من فقط عاشق خدایم هستم همین و بس.

من آرامش  را فقط با خدا زیستن دریافتم و زمانی که از او دور بودم هیچ آرامشی نداشتم، من همه چیز در زندگی داشتم ولی آرامش نداشتم، آسایش نداشتم.

زندگی من برعکس خیلی ها بود، البته در منزل پدرم همه چی عالی بود ولی متاسفانه در منزل همسرم نه آرامش بود ونه سعادت!

اینها رو می خوام اینجا بگم، شاید درسی باشد برای آنهایی که فکر می کنند خوشبختی از بیرون ما آدم‌هاست از مادیات، من منکر این نیستم که پول و ثروت راحتی می آورد، ولی اگر در دلت احساس آرامش و خوبی نداشته باشی، هیچ فایده ای ندارد.

من همسری داشتم که از هر لحاظ نامبروان بود چه از لحاظ تحصیلی، چه از لحاظ پول و درآمد و پرستیژ اجتماعی و درک از هر لحاظ که شما فکر کنید نقصی نداشت و همیشه به جرات بگم که خیلی ها غبطه زندگی ما را می خوردند، ولی متاسفانه آدم بسیار ناشکر و بداخلاق و بهانه گیری بود و هیچ وقت از چیزهایی که داشت لذت نمی برد.

در صورتیکه تعریف نباشد من به عنوان همسر کوچکترین باری را از هیچ لحاظ بر روی او چه از طرف خودم و بچه هام بردوش او نمی گذاشتم، ولی هیچ وقت از زندگی راضی نبود و درحال خودخوری بود.

همیشه از اینکه سرکار باید برود مدام بهانه می گرفت، تازه کار ایشون کار طاقت فرسای بدنی نبود و خلاصه سرتان را درد نیاورم این ناشکریهای ایشون عاقبت کل سیستم زندگی را کن فیکون کرد، و من آرزو داشتم که ایکاش در کنجی خلوت در خانه ای کوچک زندگی می کردم ولی آرامش داشتم.

پس از آن زندگی بود که من به خدا پناه آوردم، وتنها منبع سعادت من اوبود، و از زمانی که این گنج بزرگ وعظیم مهربان بخشنده را یافتم کل زندگی من تغییر کرد، در آسمانها راه رفتم ودر آغوشش جان دوباره یافتم معجزه پشت معجزه، دوستان به قول معروف که می گویند: 

با خدا باش و پادشاهی کن …… بی خدا باش و هرچه خواهی کن 

این سرلوحه زندگی من است، من همه آن چیزهایی که با همسر سابقم داشتم را رها کردم، چون جز کولباری از غم و ناراحتی برای من چیزی نداشت و از آن زندگی آمدم بیرون و همینطور که قبلا گفتم خودم را به دستان پدر آسمانی، آفریننده جهان هستی، قادر مطلق سپردم و خدا می داند از آن زندگی بهتر را یافتم.

لحظه ای از او غافل نبودم، در بدترین شرایط زندگی فقط خدا را می خواستم و فریاد می کشیدم و از حضورش در زندگیم از خود بیخود می شدم و چنان ایمانی به او داشتم که خداوند خودش بهتر می داند که زندگی من را زیر و بر می کرد.

روز به روز بهتر از دیروز بود برای من، خداوند را برای کوچکترین چیزها فقط شکر می کردم، من از آن زندگی زمانی که آمدم بیرون بر روی زمین بودم و یادمه حتی رختخوابی نداشتم که بخوابم و رفتم خریدم تا شب را درخانه ای که اجاره کرده بودم بسر کنم ولی در همان خانه خالی هزاران هزاربار خدا را فقط شکر می کردم.

من بهترین خانه، بهترین ماشین آخرین مدل، پول و ثروت داشتم ولی آرامش و خوشبختی نداشتم، شاید این بار اولیست که به اینصورت از زندگیم می نویسم ولی خواستم بدانید زندگی و خوشبختی در مادیات نیست، در تن سالم فکر سالم و آرامش و حس  خوب درونی و از همه مهمتر عشق خدا را دردل داشتن است.

من یک مسیحی ام و خدا را با تمام جان و دل و عقل و هوشم می پرستم و این اولین حکم در مسیحیت است و دومین حکم محبت کردن به همسایه خود تنها همین.

ما نماز و روزه مثل دینهای دیگر نداریم و بطور کلی مسیحیت دین نیست و شریعت هم نیست بلکه طریقت است خواستم در اینجا توضیحی داده باشم ولی بهر حال فرقی نمی کند با هر ایده و مسلک، اگر سیم ارتباطت به خدا وصل نباشد، خیلی زندگی سخت می گذرد.

اول حال دلت را خوب کن و به قول استاد اول از داشته هایت راضی باش و شکر کن تا ببینی که چطور خداوند نعمتت افزون کند، به پرنده ها، به آبزیان ماهی‌ها نگاه کن که آنها کار نمی کنند ولی خداوند روزی آنها را می رساند چرا نگرانیم؟! به کجا می رویم؟!

اتفاقا با دختر داییم که در کاناداست حرف می زدم می گفتم خوشبختی ما همان زمانی بود که با پدر مادرهامون زیر کرسی شبهای یلدا دور هم می نشستیم و بزرگترها گل می گفتند می شنفتن وما بچه ها کلی لذت می بردیم و شیطانی می کردیم. خوشبختی در همان لحظه ها بود و همیشه ما برای فرداها نقشه می کشیدیم و از خوشبختی های آینده داستان سرایی می کردیم، بخدا آینده هیچ خبری نیست اگر امروز را درنیابی!

امروزت را بساز، امروزت را زندگی کن با هرچه داری و نداری اگر حسرت و حسد، ناامیدی، بغض و کینه، حرص و طمع در دلت داری بخدا از خودش دوری.

زنگارهای دلت را پاک کن، با صفا شو، زلال شو و بگذار خانه دلت مقدس و پاک از هرچه تیرگی و گرففتگی شود.

آنوقت ببین خدا در خانه مقدس دل تو نشسته ومعجزه را ببین، عشق آمده در دلت، امید آمده در دلت و خانه دلت بینی که نورانی شده.

اونوقت خداوندا شکرت و شکر و شکر بینی که از زبانت نمی افتد و بی نیاز از هرچه بخواهی می شوی!

من درحال حاضر همسری دارم عالی، فرزندانی دارم عالی، خانه و کاشانه ای دارم عالی، سلامتی دارم عالی، شغلی دارم عالی و خداوند را برای تک تک نعمتهای ریز و درشت زندگیم هزاران بار شکر و همینکه او بامن است و در من است و بر من است شکر شکر شکر 

و در آخر استادعزیز خداوند را برای وجود گرانبهایتان شکر، شکر که ما را اینچنین به وجد می آورید درود و هزاران درود برشما 

(نوشته فریده عزیز در بخش نظرات)


دستور کار اجرای جلسه چهارم:

۱- تماشای فایل ویدیویی توضیحات جلسه چهارم

۲- تکرار ۵ مرتبه فایل جلسه چهارم (تصویری یا صوتی) تا قبل از ارائه قسمت بعدی

۳- انجام تمرینات مربوط به جلسه چهارم در قسمت نظرات

منتظر خواندن نوشته های شما هستم

همراه همشگی شما: رضا عطارروشن

با دادن ستاره به این مطلب امتیاز بگیرید.

Rating 4.09 from 109 votes

https://tanasobefekri.net/?p=12247
برچسب ها:
229 نظر توسط کاربران ثبت شده است.

دیدگاهتان را بنویسید

اندازه متن دیدگاه ها
      آواتار عالیه هاشمی
      1398/08/05 23:10
      مدت عضویت: 1702 روز
      امتیاز کاربر: 990 سطح ۲: کاربر متوسطه
      محتوای دیدگاه: 1,843 کلمه

      سلام خدمت استاد عزیزم
      استاد شما با این فایلتون خیلی مسائل زندگیمو واسم روشن کردین
      خدایا شکرت که منو به این راه هدایت کردی
      در مورد سوال اولتون
      من هیچ وقت در مورد مسائل مالی گلایه و شکایتی از خدای مهربونم نداشتم تا حالا یادم نمیاد که مثلا پیش دوست آشنا یا مادر و خواهرم گله و شکایتی از وضع مالی داشته باشم همیشه توکل و باورهای عالی در زمینه پول و ثروت داشتم
      هیچ وقت نگرانی در این مورد نداشتم و توکل و اعتمادم به خدای مهربونم خیلی قوی بود آنقدر قوی بود که هیچ وقت شرایط اقتصادی مملکت نمی تونست اونو بلرزونه هر اتفاقی میفتاد قلب من نمیلرزید و دچار شک وتردید و استرس نمیشدم
      یادمه پسرم سه ماهش بود ما اون موقع ساکن کویت بودیم کارو بار شوهرم عالی بود و داشتیم اسباب کشی میکردیم من دست تنها با یک بچه کوچولو تمام وسایل زندگیو جمع کرده بودم قرار بود فرداش اسباب کشی کنیم خانه بسیار زیبایی گرفته بودیم تو منطقه بالا ،بزرگ و شیک و خوشحال بودیم ،شوهرم مغازه عمده فروشی در بازار قدیم کویت داشت اون بازار خیلی قدیمی بود ،همشون عمده فروشی بودن بازار به شکل یک دالان یا تونل بود که سقف چوبی داشت زیبا و قدیمی مثل بازار وکیل شیراز بود خلاصه اون روز شوهرم دیر کرد همیشه ظهر ساعتهای ۲ میمد خونه ولی اون روز ساعت ۴ شده بود و هنوز نیومده بود، و من هم تلفن نداشتم خبری ازش بگیرم ساعت ۴ بود آمد خونه دیدم سرتاپاشو دود گرفته و بوی هیزم میده حال و روزش خراب بود ترسیدم هر چی میگفتم چی شده جواب نمی داد خیلی ترسیده بودم
      دوپا نشست روی زمین و با دو دستش چندین بار زد توی سر خودش قلبم از جاش داشت کنده میشد گفتم چی شده فکر میکردم کسی مرده همون طور که داشت گریه میکرد گفت بدبخت شدیم بازار آتیش گرفت و مغازه ما و تمام جنسها پول دخل همه چیزمان سوخت و شروع به گریه کرد و با دستش میزد بر سر خودش
      یک دفعه قلبم آروم شد و خدارو شکر کردم که کسی چیزیش نشده
      دستشو گرفتم بلندش کردم گفتم خجالت بکش منو خیلی ترسوندی دور از جون فکر کردم کسی مرده ،
      بهش گفتم چرا این کار میکنی مگه چی شده پاشو خدارو شکر خودت سالمی چهار ستون بدنت سالمه قوی هستی دوباره کار میکنی
      خدا خودش بهتر و بیشتر از قبل بهمون میده نگران چی هستی
      و واقعا به این چیزهایی که میگفتم اعتقاد قلبی داشتم حتی یک ذره شک نداشتم
      شوهرم گفت من به درک تو رو با یک بچه سه ماهه چکار کنم تو باید برگردی ایران تا بتونم زندگیمونو جمع جور کنم تا دو روز دیگه باید خونه رو تحویل صاحبخونه بدیم کجا میتونیم بریم؟ من که دیگه پول ندارم باید اون خونه ای که گرفتیم رو پس بدیم
      گفتم تو نیاز نیست نگران ما باشی خدا کریمه همه چی درست میشه همه چیو واسمون درست میکنه
      تو مرد قوی هستی من میدونم میتونی، خدا همه چیو واسمون درست میکنه نگران هیچی نباش فقط دست از زاری بر دار از فردا برو دنبال یک مغازه، بسپار به خودش، همه چی درست میشه

      چون توکل کردیم به خدا و ناشکری نکردیم و گله شکایت نکردیم خدا همه چیزو واسمون درست کرد
      فردای اون روز یکی از دوستای مهربون شوهرم به طور اتفاقی از جریان ما خبر شد و یک انبار خالی داشت داد بهمون همه وسایل رو بردیم اونجا جا دادیم
      و آمد ما رو برد خونشون ۲۰ روز با مهربانی و روی خوش خونشون بودیم
      تا شوهرم تونست خودشو جمع جور کنه و یک آپارتمان کوچیک کرایه کرد یک مغازه هم گرفت و دوباره مشغول شد
      البته اینو هم بگم که شوهرم یک فامیل دور از طرف پدری ،اونجا داشت که خیلی به خساست معروف بود وقتی جریان ما رو شنید با کمال تعجبه شوهرم، به شوهرم سرمایه خوبی داد و گفت تو جلمشو داری اینو بهت میدم دوباره شروع کن و بعد یک سال پولمو بهم پس بده
      شوهرم اصلا باورش نمی شد و میگفت بدون اینکه من به این آدم با این خصوصیت رو بزنم خودش بهم زنگ زد و گفت عمران بیا سر مغازه کارت دارم و همون موقع پولو به حسابم ریخت

      و الحمدلله شوهرم هم مشغول کار شد و دوباره اوضامون خوب شد و بعد یک سال پول اون فامیل مهربون رو بهش پس داد
      هر کی می پرسید دوباره سرمایه‌ از کجا آوردی شروع کردی به کار شوهرم میگفت فلانی بهم داد، دهنشون وا می موند و باورشون نمی شد و می گفتن این آدم واسه هزار تومن خودشو میکشه چطوری به تو اینقدر پول بدون بهره داده
      کار خدا این جوریه دیگه شکی درش نیست ازش بخوای و بهش اطمینان کنی کاری میکنه که انگشت به دهان میمونی

      خدایا شکرت

      اینو تعریف کردم واسه دوستای عزیزم که شک و تردید رو کنار بزارن و به خدای مهربونشون اطمینان قلبی پیدا کنن
      خدای بزرگ و مهربونم همه جا تو قرآن گفته به خدا ایمان داشته باشین من به این کلمه خیلی فکر کردم همه فکر میکنن ایمان یعنی به جای آوردن واجبات دینی و هر چه تو نماز و دعا و قرآن (بدون توجه معنایش ) بخونی با ایمانتر و به خدا نزدیک تری
      اما من اینو قبول ندارم آخه چطوره که تو اینقدر مومن باشی که شبانه روز تو در حال خوندن دعا و مناجات باشی ولی وقتی مشکلی واست پیش آمد دیگه توکل معنی نداره دیگه خدا میره کنار انگار خدارو فقط برای دعا و مناجات میخوان و میبینن
      وقتی حرف از اطمینان به خدا میشه قلبهاشون می لرزه شک و تردید دارن نمیتونن بسپرن دست خدا ،به زبون میگن ما سپردیم دست خدا ولی تو قلبشون به گفتشون ایمان ندارن از اضطراب و استرس و دست به دامان این و اون شدنشون مشخصه از آرام و قرار نداشتنشون مشخصه
      ایمان مدام دعا و سنا خوندن نیست ایمان یعنی اطمینان به خدا یعنی وقتی سپردی به خدا شب راحت بتونی بخوابی قلبت آروم باشه و این خیلی قشنگه حس عالی بهت میده حس قدرت تو زندگیت که تو هیچ وقت در نمی مونی

      استاد عزیزم خیلی ممنون که چشمم رو به خیلی چیزها روشنتر کردین واقعا شما تو این فایل درست گفتیم وقتی از اون چیزی که داری لذت ببری و شکر گذار باشی در اون مسیر همیشه موفق هستی همیشه تو اون مسیر خیر و برکت برات میاد چون قانون خلقت رو رعایت کردی و من در همه موارد شکر گزار بودم هیچ وقت گله و شکایت نداشتم برای همین همیشه از نظر مالی خوب بودم همیشه تو کارام موفق و عالی پیش میرفتم
      ولی در یک مورد خوب نبودم و همیشه واسم سوال بود که چرا من نمیتونم مسیر درست رو تو این مورد پیدا کنم من در مورد روابطم با شوهرم خیلی اون طور که میخواستم موفق نبودم و همیشه واسم سوال بود که چطوری میتونم روابط ایده آلم رو با شوهرم بسازم از وقتی این دوره شگفت انگیز رو شروع کردم خیلی مسائل در این زمینه داره واسم روشن میشه و به جواب خیلی از سوالاتم دارم میرسم حالا میتونم درک کنم چرا من تو این مورد مشکل دارم
      از صحبتهای استاد اینو استنباط کردم که در هر موردی قانون اینه، اگه از آنچه داری راضی باشی و لذت ببری و خوب استفاده کنی و باورهای زیبا و خوب در اون مورد در ذهنت داشته باشی در اون زمینه هر چه بخواهی به شرط اینکه توکل واقعی به خدا داشته باشی بهت میده
      درسته؟
      و من الان میفهمم که چون در مورد مردها باورهای زیبا و خوبی نداشتم
      ( به خاطر رفتارهای پدرم که این باورها از اونجا نشعت گرفته) و به خاطر همین باورها نتونستم تو این زمینه به خدای مهربونم توکل کنم و ایمانم رو تو این زمینه قوی کنم ، و در همین راستا مدام گله و شکایت از رفتارهای شوهرم داشتم و همیشه تنها گله و شکایتی که در طول زندگی از زبان من میشد شنید در همین مورد بود
      خوب مسلمه که نمیتونم تو روابطم با شوهرم آنچه که دوست دارم و میخوام رو داشته باشم
      استاد ممنون که ذهنم رو روی این مسئله روشن کردین این مسئله همیشه ذهن من رو درگیر کرده بود که چرا من تو همه مسائل قوی عمل میکنم ولی تو این مسئله لنگ میزنم
      الان برام روشن شد
      خوب شوهر من هم یک انسانه و مثل همه آدما هم نکات خوب داره و هم نکات بد در واقع باید بگم هم اخلاقهایی داره که من دوست دارم و هم خلقیات داره که من دوست ندارم ولی من به جای اینکه شکر گزار خلقیات خوبش باشم و روی اونها تمرکز کنم مدام از خلقیات بدش گله و شکایت کردم و تمرکزم رو گذاشتم روی اونها و این از دو جنبه به ضرر من بوده و روز به روز شرایط رو بدتر کرده یکی اینکه چون تمرکزم روی منفیهای شوهرم بوده پس طبق قانون طبیعت منفیهای بیشتری رو از طرف شوهرم جذب کردم و اون خلقیات برام بیشتر و پر رنگتر شده
      و از جنبه دیگه چون از اصل این موضوع ( داشتن شوهری سالم که در کل مرد خوبیه اهل هیچی نیست با خداست، مهربونه ) راضی نبودم لذت نبردم و شکر گزاری نکردم خدا تو این زمینه به من بیشتر و بهتر نمیده چون من صلاحیتش نداشتم
      پس چند روزه تصمیم گرفتم که جنبه های مثبت شوهرم رو هر روز و هر روز به خودم یادآوری کنم و از زندگی کردن با شوهرم لذت ببرم و از خدای مهربونم واسه این شوهر خوب و مهربونم شکر گزاری کنم و توکلم رو به خدای عزیزم تو روابطم با شوهرم
      بیشتر و بیشتر کنم

      خدایا شکرت که این شوهر مهربان و خوش اخلاق رو قسمتم کردی
      شوهری خوش اخلاق، مهربون، دوست داشتنی تو کارها با غیرت و کار برعهده، دست خیر داره ، دست دلباز ، با خانوادم مهربونه منو دوست داره ، خداشناسه ، صادقه، ساده و بی شیله پیله ، سعی میکنه به همه کمک کنه ، پدر مهربون و خوبیه، دلسوز ، سالمه اهل چیزی نیست ، به فکر خانواده و زن و بچه هستش
      خدایا هزاران بار واسه اینکه این مرد مهربون رو قسمت من کردی شکرت شکرت
      خدایا شکرت واسه خونه زیبامون
      شکرت واسه پسر خوب و مهربون و دلسوزم
      خدایا شکرت واسه سلامتی که بهم دادی
      خدایا شکرت که شوهر و پسرم در صحت سلامتی کامل هستن
      خدایا شکرت واسه ماشین زیبامون
      خدایا شکرت واسه مادر شوهر و پدرشوهر و خواهر شوهرهای مهربونم
      خدایا شکرت واسه مادر و خواهر مهربونم
      خدایا شکرت که منو به مسیر لاغری با ذهن هدایت کردی شکرت که با استاد عزیزم آشنا شدم
      شکرت که منو به مسیر زیبای زندگی با طعم خدا هدایت کردی
      خدایا چقدر زندگی با طعم تو شیرین و لذت بخشه هر لحظه این زندگی واسم قشنگ و لذت بخشه خدایا چقدر دنیا جای قشنگیه از زمانی که این دوره رو شروع کردم زیبایی های اطرافم در چشمم زیبایزشون هزاران برابر شده
      خدایا واسه تمامی نعمت های قشنگی که بهم دادی شکرت
      خدایا شکرت که هدایتم کردی که ریشه مشکلم رو با شوهرم درک کنم و در مسیر اصلاحش پیش برم خدای مهربانم روابطم با شوهرم رو به دستان مهربانت میسپرم مطمئنم که در پناه حمایت الهی تو روز به روز عشق و محبتمون به هم زیاد و زیادتر میشه مثل لیلی و مجنون ❤❤❤❤❤❤❤❤ انشا الله

      ببخشید استاد مهربانم بازم متمم خییییلی طولانی شد

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم