بسیاری از انسانها سالهای زیادی از عمر خود را صرف اضافه کردن امکانات بیشتر به زندگی خود می کنند درحالی که غافل از گذر عمر می شوند و بدون لذت بردن از اصل زندگی آن را به پایان می رسانند.
توجه به بودن و زندگی کردن
مهمترین موضوع زندگی هر انسانی، زندگی کردن است. موضوعی که بسیار کمتر از بهای اصلی اش برای آن اهمیت قائل هستیم.
با توجه به سرعت رشد و پیشرفت دنیای مادی طبیعی است که تنوع بسیار زیادی در جنبه های مختلف زندگی ایجاد می شود و این تنوع به سادگی می تواند تمرکز ما را از اصل زندگی برداشته و بر حاشیه ها و اضافه های زندگی جلب کند.
این دقیقا اتفاقی است برای بسیاری از ما رخ می دهد و باعث ایجاد احساس یاس و ناامیدی در زندگی می شود.
زندگی کردن مهمترین موضوع و ماهیت وجود ما در دنیای مادی است اما به دلیل توجه کردن به واسایل و امکاناتی که برای زندگی مهیا شده است سبب می شود که توجه کمتری به اصل زندگی و لذت بردن از آن داشته باشیم.
توجه به این نکته بسیار مهم است که تمام وسایل، امکانات و شرایطی که در زندگی فراهم است برای ایجاد تنوع در زندگی برای لذت بردن بیشتر است. اما اگر ما آگاه نباشیم که باید از اصل زندگی لذت ببریم به هر اندازه وسایل و امکانات اضافه در زندگی داشته باشیم تاثیری بر لذت بیشتر ما از زندگی نمی شود.
بنابراین در عین حالی که خواستن و علاقمند بودن برای داشتن امکانات بیشتر و بهتر بسیار عالی و مقدس است اما نباید توجه کردن ما بر آنچه نداریم یا دوست داریم داشته باشیم باعث کم اهمیت دانستن اصل زندگی ما شود.
اگر حواسمان نباشد که باید از اصل زندگی که همان حیات و لحظات زنده بودن است لذت ببریم این نگرش در ذهن شکل می گیرد که لازمه لذت بردن از زندگی داشتن امکانات و شرایط عالی می باشد و تا زمانی که در آن شرایط نباشیم زندگی کردن هیچ لذت و فایده ای ندارد.
بنابراین در عین حال که حق داریم خواسته ها و آرزوهای متنوع برای بیشتر لذت بردن از زندگی داشته باشیم اما وظیفه داریم در هر شرایطی که هستیم سعی کنیم از زندگی کردن و زنده بودن لذت ببریم.
هنر لذت بردن از زندگی بسیار فراتر از تلاش برای رسیدن به خواسته ها و آرزوهایمان است.
تلاش کردن برای رسیدن به خواسته ها امر بسیار مقدس و لازمه بهبود شرایط زندگی و مفید تر بودن زندگی کردن است اما نبود آنچه دوست داریم داشته باشیم، یا دیدن افرادی که در شرایطی بهتر از ما زندگی می کنند یا حتی دیدن افرادی که بسیار بیشتر از خواسته ها و آرزوهای ما را در زندگی خو در اختیار دارند نباید باعث ایجاد نگرش بی فایده بوده و بی ارزش بودن زندگی کردن شود.
اصل و وجود همه انسانها دارای ارزش برابر است اما این طبیعی است که هر فردی بنا به شرایط ذهنی و زندگی دارای امکانات و شرایط زندگی متفاوت باشد. اما آنچه باید مورد توجه قرار داده شود برابر بودن اصل و اساس زندگی است. به این شکل همیشه از شرایط خود احساس رضایت خواهیم داشت و فرصت لذت بردن از زندگی را پیدا می کنیم.
تجربه هنرجوی زندگی با طعم خدا
طبق تجربه زندگی که داشتم وعمری که سپری کردم، تنها چیزبا ارزش و گرانقیمتی که همه مردم در پی آن هستند وبه دست نمی آورند وبعضی ها بدست می آورند، آرامش در زندگی است که مهمتری اصل زندگی در این جهان است.
البته سلامتی هم یکی از نعمتهای بزرگ خداونده که کمتر به آن توجه می شود، و همه این آرامش و خوشبختی در وهله اول زمانی اتفاق می افتد که خداوند در درون ت باشد و با خدا نفس بکشی و با خدا راه بری، این تجربه کل زندگیه من است.
شاید بعضیها فکر کنند که من آدم خیلی مذهبی هستم، خیر من اصلا مذهبی نیستم، من فقط عاشق خدایم هستم همین و بس.
من آرامش را فقط با خدا زیستن دریافتم و زمانی که از او دور بودم هیچ آرامشی نداشتم، من همه چیز در زندگی داشتم ولی آرامش نداشتم، آسایش نداشتم.
زندگی من برعکس خیلی ها بود، البته در منزل پدرم همه چی عالی بود ولی متاسفانه در منزل همسرم نه آرامش بود ونه سعادت!
اینها رو می خوام اینجا بگم، شاید درسی باشد برای آنهایی که فکر می کنند خوشبختی از بیرون ما آدمهاست از مادیات، من منکر این نیستم که پول و ثروت راحتی می آورد، ولی اگر در دلت احساس آرامش و خوبی نداشته باشی، هیچ فایده ای ندارد.
من همسری داشتم که از هر لحاظ نامبروان بود چه از لحاظ تحصیلی، چه از لحاظ پول و درآمد و پرستیژ اجتماعی و درک از هر لحاظ که شما فکر کنید نقصی نداشت و همیشه به جرات بگم که خیلی ها غبطه زندگی ما را می خوردند، ولی متاسفانه آدم بسیار ناشکر و بداخلاق و بهانه گیری بود و هیچ وقت از چیزهایی که داشت لذت نمی برد.
در صورتیکه تعریف نباشد من به عنوان همسر کوچکترین باری را از هیچ لحاظ بر روی او چه از طرف خودم و بچه هام بردوش او نمی گذاشتم، ولی هیچ وقت از زندگی راضی نبود و درحال خودخوری بود.
همیشه از اینکه سرکار باید برود مدام بهانه می گرفت، تازه کار ایشون کار طاقت فرسای بدنی نبود و خلاصه سرتان را درد نیاورم این ناشکریهای ایشون عاقبت کل سیستم زندگی را کن فیکون کرد، و من آرزو داشتم که ایکاش در کنجی خلوت در خانه ای کوچک زندگی می کردم ولی آرامش داشتم.
پس از آن زندگی بود که من به خدا پناه آوردم، وتنها منبع سعادت من اوبود، و از زمانی که این گنج بزرگ وعظیم مهربان بخشنده را یافتم کل زندگی من تغییر کرد، در آسمانها راه رفتم ودر آغوشش جان دوباره یافتم معجزه پشت معجزه، دوستان به قول معروف که می گویند:
با خدا باش و پادشاهی کن …… بی خدا باش و هرچه خواهی کن
این سرلوحه زندگی من است، من همه آن چیزهایی که با همسر سابقم داشتم را رها کردم، چون جز کولباری از غم و ناراحتی برای من چیزی نداشت و از آن زندگی آمدم بیرون و همینطور که قبلا گفتم خودم را به دستان پدر آسمانی، آفریننده جهان هستی، قادر مطلق سپردم و خدا می داند از آن زندگی بهتر را یافتم.
لحظه ای از او غافل نبودم، در بدترین شرایط زندگی فقط خدا را می خواستم و فریاد می کشیدم و از حضورش در زندگیم از خود بیخود می شدم و چنان ایمانی به او داشتم که خداوند خودش بهتر می داند که زندگی من را زیر و بر می کرد.
روز به روز بهتر از دیروز بود برای من، خداوند را برای کوچکترین چیزها فقط شکر می کردم، من از آن زندگی زمانی که آمدم بیرون بر روی زمین بودم و یادمه حتی رختخوابی نداشتم که بخوابم و رفتم خریدم تا شب را درخانه ای که اجاره کرده بودم بسر کنم ولی در همان خانه خالی هزاران هزاربار خدا را فقط شکر می کردم.
من بهترین خانه، بهترین ماشین آخرین مدل، پول و ثروت داشتم ولی آرامش و خوشبختی نداشتم، شاید این بار اولیست که به اینصورت از زندگیم می نویسم ولی خواستم بدانید زندگی و خوشبختی در مادیات نیست، در تن سالم فکر سالم و آرامش و حس خوب درونی و از همه مهمتر عشق خدا را دردل داشتن است.
من یک مسیحی ام و خدا را با تمام جان و دل و عقل و هوشم می پرستم و این اولین حکم در مسیحیت است و دومین حکم محبت کردن به همسایه خود تنها همین.
ما نماز و روزه مثل دینهای دیگر نداریم و بطور کلی مسیحیت دین نیست و شریعت هم نیست بلکه طریقت است خواستم در اینجا توضیحی داده باشم ولی بهر حال فرقی نمی کند با هر ایده و مسلک، اگر سیم ارتباطت به خدا وصل نباشد، خیلی زندگی سخت می گذرد.
اول حال دلت را خوب کن و به قول استاد اول از داشته هایت راضی باش و شکر کن تا ببینی که چطور خداوند نعمتت افزون کند، به پرنده ها، به آبزیان ماهیها نگاه کن که آنها کار نمی کنند ولی خداوند روزی آنها را می رساند چرا نگرانیم؟! به کجا می رویم؟!
اتفاقا با دختر داییم که در کاناداست حرف می زدم می گفتم خوشبختی ما همان زمانی بود که با پدر مادرهامون زیر کرسی شبهای یلدا دور هم می نشستیم و بزرگترها گل می گفتند می شنفتن وما بچه ها کلی لذت می بردیم و شیطانی می کردیم. خوشبختی در همان لحظه ها بود و همیشه ما برای فرداها نقشه می کشیدیم و از خوشبختی های آینده داستان سرایی می کردیم، بخدا آینده هیچ خبری نیست اگر امروز را درنیابی!
امروزت را بساز، امروزت را زندگی کن با هرچه داری و نداری اگر حسرت و حسد، ناامیدی، بغض و کینه، حرص و طمع در دلت داری بخدا از خودش دوری.
زنگارهای دلت را پاک کن، با صفا شو، زلال شو و بگذار خانه دلت مقدس و پاک از هرچه تیرگی و گرففتگی شود.
آنوقت ببین خدا در خانه مقدس دل تو نشسته ومعجزه را ببین، عشق آمده در دلت، امید آمده در دلت و خانه دلت بینی که نورانی شده.
اونوقت خداوندا شکرت و شکر و شکر بینی که از زبانت نمی افتد و بی نیاز از هرچه بخواهی می شوی!
من درحال حاضر همسری دارم عالی، فرزندانی دارم عالی، خانه و کاشانه ای دارم عالی، سلامتی دارم عالی، شغلی دارم عالی و خداوند را برای تک تک نعمتهای ریز و درشت زندگیم هزاران بار شکر و همینکه او بامن است و در من است و بر من است شکر شکر شکر
و در آخر استادعزیز خداوند را برای وجود گرانبهایتان شکر، شکر که ما را اینچنین به وجد می آورید درود و هزاران درود برشما
(نوشته فریده عزیز در بخش نظرات)
منتظر خواندن نوشته های شما هستم
همراه همشگی شما: رضا عطارروشن
امتیاز 4.15 از 131 رای
با دیگران به اشتراک بگذارید تا امتیاز بگیرید!
سلام استاد عزیز وفرستنده ی خدا
عجب حرفایی زدید تو این جلسه واقعا که بی نظیر بود این حرفا
من که ایمان دارم به تمام مواردی که گفتید چون خودم تجربشون کردم
من از زمانی که ازدواج کردم چون سنم خیلی کم بود و بسیارهم مذهبی بودم اولش ناشکریام بخاطر حس دور شدن از خدا و از عبادت و نمازشب و اینا بود ومدام خودمو سرزنش میکردم که من خیلی پاک بودم اما باازدواج از خدا دور شدم وکم کم خیلی مشکلات زیادی اومد تو زندگیم تا شهریور سال ۹۷که خیلی عاجز وناتوان بودم و باتمام وجودم از خداکمک خواستم واونم منو با یه مسیری اشنا کرد که بالاخره هی مدارهای فرکانسی رو بالاتراومدم و هرروز با مسائل جدیدتری اشناشدم و باقوانین هستی و …..
من همیشه در هرشرایطی مواظب بودم که ناشکری نکنم البته بخاطر دین ومذهب و اینایی که گفته بودن بهمون نه دلیلی که الان از ناشکری میدونم من یه تقویم دارم که هرروز صبح ی صفحه ی کامل شکرگذاری مینویسم واز زمانیکه تمرکزمو گذاشتم رو داراییام و نداشته هام یه دنیااتفاقات خوب برام افتاده که توخوابم نمیدیدم
همیشه بامقایسه ی زندگیم بابقیه حالمو داغون میکردم و ناشکری میکردم وگله وشکایت از خدا اما الان اصلا کاری به زندگی کسی ندارم فقط حواسم به چیزایی هست که خودم دارم یعنی انقدر داراییامو بالا و بیشتر ازبقیه میدونم که حتی حس میکنم بقیه حسرت زندگی منو میخورن واز زمانیکه تفکرم اینطور شده بارها بهم گفتن که تو خیلی خوشبختی خیلی زندگیت قشنگه
من تو خونه ی اجاره ایی میشنیم که خیلی هم بزرگ نیس اما همیشه تا از درمیام تو میگم سلام به کاخ خوشبختی من سلام خونه ی خوشکلم بعد انقد جالبه برام که بااینکه وسایلشم خیلی بالانیست اما هرکسی که میاد خونم میگه عجب خونه ی باسلیقه و باصفایی داری باخودم میگم تو بااین خونه و زندگیت حسرت این خونه ی منو میخوری اخه؟؟ بعدش میفهمم که خونه جایی هست که عشق و خوشبختی توش باشه نه وسایل خیلی گرون و ….
حتی در موردخودمم با شکرگذاری خیلی چیزا عوض شده
ادمی که بی اعتماد به نفس و به زور همسرش درس میخوند الان هرروز صبح ساعت شش نشده بیدارمیشه که براارشد درس بخونه وادمی که دبیرستانشم نمیخواست بخونه الان کمتر از دکتری رو قبول نداره
خدا از یه طریقایی یه راهایی جلو پام گذاشت برای بالارفتن و پیشرفت کردن که فکرمیکنم اگه کل دنیا دست به دست هم داده بودن یه همچین برنامه ی منظم و دقیقی بریزن هم نمیتونستن
دونه دونه ارزوهام دارن میشن هدف و بعدشم به وقوع میپیوندن
دلیل اینکه به اینجا راهنمایی شدمم صد درصد همینه که خیلی وقته دارم شکر گذاری چیزای حتی خیلی کوچیک راهم میکنم
انقد به شکرگذاری ایمان اوردم که کوچکترین ناشکری که میکنم سریع درستش میکنم و باخدا حرف میزنم و ازش عذرخواهی میکنم
اما بازم تو خیلی مسائل ضعیفم بقول استاد هرجا که صعیفی بدون ایمانت تو اون قضیه کمه
شدیدا دارم رو این مطلبا کارمیکنم هرلحظمم با حرفای استاد داره میگذره
همیشه تو جمع دوستانم وقتی حرف میزدم میگفتن چقدر خوشبینی تو هیچی نداری وهمش میگی خداروشکر
اگه بخوام از نظر مالی بگم باور کنین انگار هیچی ندارم اما حسی که دارم مث ادمایی هست که خیلی ثروتمند هستن حتی تمام کسانیکه تو چندماه گذشته باهام اشناشدن فکر میکنن که ماخیلی پولداریم و اصلا یه حرفایی میزنن بهم که خودمم فکرمیکنم ماخیلی خیلی پولداریم
واز همه چیز بهتر اینکه خداهمسری رو به من داده که واقعا بدون هیچ کلاس و دانشی فرکانس بالایی داره حتی یه وقتایی فکرمیکنم اینکه ما انقد دیر شروع کردیم به پیشرفت بخاطر پایین بودن فرکانس من بوده
وبخاطرناشکری های من بوده
حالایه وقتایی هم فکر میکنم ازاین ور بوم دارم میافتم چون بقول شما اصل لذت بردن از زندگیه چون خودمو خیلی محدود میکنم که اگه یه ساعت فیلم ببینم عمرم هدر رفته و …..
استاد اگه بخوام در مورد چیزایی که دارم حرف بزنم که چند روزم بنویسم بازم کمه
شاید همسر من مث خیلی از مردای دیگه باشه اما من همیشه فکر میکنم که اون یه هدیه ی الهی هست که اومده تو زندگیم تا من موفق ترین و خوشبخت ترین بشم
خدافرزندی بهم داده که خیلی زیباست خیلی سالمه پرازانرژیه همه ی اطرافیان خیلی دوسش دارن و…
خانوادم بی نهایت حمایت کننده هستن هرجابخوام میبرنم هرکار بخوام برام میکنن و جونونفس و زندگیشونم
هیچوقت فکرشم نمیکردم که شغلی داشته باشم اونم مربوط به درسم اماالان اونم بالیسانس و هنوزم حتی ارشد قبول نشدم دارم کارمیکنم
همه چیز خوب وعالیه
اما بااین که حالم بازندگیم خوب بود حرفای شما خیلی خوب جاانداخت برام که زندگی راباید زندگی کرد
راست میگید من واقعا ازخداخواستم تاهر روزم بهتر از دیروزم باشه و دقیقا اونم منو هدایت کرد که همینطوربشه
همیشه میگفتم چطور ادم زندگی کنه که هرروز بهتربشه اخه الان قشنگ میفهمم چطورمیشه
همیشه به خدا گفتم من خلیفه ی تو روی زمینم زشته که بد زندگی کنم یا همیشه حس میکنم اون منو انتخاب کرده که موفق و خوشبخت باشم وحتی اشنایی با لاغری باذهنمم بخاطر اینه که بازم یه مورد دیگه رو تو زندگیم درست کنم که بیشتر وبیشتر لذت ببرم از زندگی
خدایاشکرت
استادخیلی ممنون