0

زندگی با طعم خدا (جلسه چهارم)

اندازه متن

بسیاری از انسانها سالهای زیادی از عمر خود را صرف اضافه کردن امکانات بیشتر به زندگی خود می کنند درحالی که غافل از گذر عمر می شوند و بدون لذت بردن از اصل زندگی آن را به پایان می رسانند.

توجه به بودن و زندگی کردن

مهمترین موضوع زندگی هر انسانی، زندگی کردن است. موضوعی که بسیار کمتر از بهای اصلی اش برای آن اهمیت قائل هستیم.

با توجه به سرعت رشد و پیشرفت دنیای مادی طبیعی است که تنوع بسیار زیادی در جنبه های مختلف زندگی ایجاد می شود و این تنوع به سادگی می تواند تمرکز ما را از اصل زندگی برداشته و بر حاشیه ها و اضافه های زندگی جلب کند.

این دقیقا اتفاقی است برای بسیاری از ما رخ می دهد و باعث ایجاد احساس یاس و ناامیدی در زندگی می شود.

زندگی کردن مهمترین موضوع و ماهیت وجود ما در دنیای مادی است اما به دلیل توجه کردن به واسایل و امکاناتی که برای زندگی مهیا شده است سبب می شود که توجه کمتری به اصل زندگی و لذت بردن از آن داشته باشیم.

توجه به این نکته بسیار مهم است که تمام وسایل، امکانات و شرایطی که در زندگی فراهم است برای ایجاد تنوع در زندگی برای لذت بردن بیشتر است. اما اگر ما آگاه نباشیم که باید از اصل زندگی لذت ببریم به هر اندازه وسایل و امکانات اضافه در زندگی داشته باشیم تاثیری بر لذت بیشتر ما از زندگی نمی شود.

بنابراین در عین حالی که خواستن و علاقمند بودن برای داشتن امکانات بیشتر و بهتر بسیار عالی و مقدس است اما نباید توجه کردن ما بر آنچه نداریم یا دوست داریم داشته باشیم باعث کم اهمیت دانستن اصل زندگی ما شود.

اگر حواسمان نباشد که باید از اصل زندگی که همان حیات و لحظات زنده بودن است لذت ببریم این نگرش در ذهن شکل می گیرد که لازمه لذت بردن از زندگی داشتن امکانات و شرایط عالی می باشد و تا زمانی که در آن شرایط نباشیم زندگی کردن هیچ لذت و فایده ای ندارد.

بنابراین در عین حال که حق داریم خواسته ها و آرزوهای متنوع برای بیشتر لذت بردن از زندگی داشته باشیم اما وظیفه داریم در هر شرایطی که هستیم سعی کنیم از زندگی کردن و زنده بودن لذت ببریم.

هنر لذت بردن از زندگی بسیار فراتر از تلاش برای رسیدن به خواسته ها و آرزوهایمان است.

تلاش کردن برای رسیدن به خواسته ها امر بسیار مقدس و لازمه بهبود شرایط زندگی و مفید تر بودن زندگی کردن است اما نبود آنچه دوست داریم داشته باشیم، یا دیدن افرادی که در شرایطی بهتر از ما زندگی می کنند یا حتی دیدن افرادی که بسیار بیشتر از خواسته ها و آرزوهای ما را در زندگی خو در اختیار دارند نباید باعث ایجاد نگرش بی فایده بوده و بی ارزش بودن زندگی کردن شود.

اصل و وجود همه انسانها دارای ارزش برابر است اما این طبیعی است که هر فردی بنا به شرایط ذهنی و زندگی دارای امکانات و شرایط زندگی متفاوت باشد. اما آنچه باید مورد توجه قرار داده شود برابر بودن اصل و اساس زندگی است. به این شکل همیشه از شرایط خود احساس رضایت خواهیم داشت و فرصت لذت بردن از زندگی را پیدا می کنیم.

تجربه هنرجوی زندگی با طعم خدا

طبق تجربه زندگی که داشتم وعمری که سپری کردم، تنها چیزبا ارزش و گرانقیمتی که همه مردم در پی آن هستند وبه دست نمی آورند وبعضی ها بدست می آورند، آرامش در زندگی است که مهمتری اصل زندگی در این جهان است.

البته سلامتی هم یکی از نعمتهای بزرگ خداونده که کمتر به آن توجه می شود، و همه این آرامش و خوشبختی در وهله اول زمانی اتفاق می افتد که خداوند در درون ت باشد و با خدا نفس بکشی و با خدا راه بری، این تجربه کل زندگیه من است.

شاید بعضی‌ها فکر کنند که من آدم خیلی مذهبی هستم، خیر من اصلا مذهبی نیستم، من فقط عاشق خدایم هستم همین و بس.

من آرامش  را فقط با خدا زیستن دریافتم و زمانی که از او دور بودم هیچ آرامشی نداشتم، من همه چیز در زندگی داشتم ولی آرامش نداشتم، آسایش نداشتم.

زندگی من برعکس خیلی ها بود، البته در منزل پدرم همه چی عالی بود ولی متاسفانه در منزل همسرم نه آرامش بود ونه سعادت!

اینها رو می خوام اینجا بگم، شاید درسی باشد برای آنهایی که فکر می کنند خوشبختی از بیرون ما آدم‌هاست از مادیات، من منکر این نیستم که پول و ثروت راحتی می آورد، ولی اگر در دلت احساس آرامش و خوبی نداشته باشی، هیچ فایده ای ندارد.

من همسری داشتم که از هر لحاظ نامبروان بود چه از لحاظ تحصیلی، چه از لحاظ پول و درآمد و پرستیژ اجتماعی و درک از هر لحاظ که شما فکر کنید نقصی نداشت و همیشه به جرات بگم که خیلی ها غبطه زندگی ما را می خوردند، ولی متاسفانه آدم بسیار ناشکر و بداخلاق و بهانه گیری بود و هیچ وقت از چیزهایی که داشت لذت نمی برد.

در صورتیکه تعریف نباشد من به عنوان همسر کوچکترین باری را از هیچ لحاظ بر روی او چه از طرف خودم و بچه هام بردوش او نمی گذاشتم، ولی هیچ وقت از زندگی راضی نبود و درحال خودخوری بود.

همیشه از اینکه سرکار باید برود مدام بهانه می گرفت، تازه کار ایشون کار طاقت فرسای بدنی نبود و خلاصه سرتان را درد نیاورم این ناشکریهای ایشون عاقبت کل سیستم زندگی را کن فیکون کرد، و من آرزو داشتم که ایکاش در کنجی خلوت در خانه ای کوچک زندگی می کردم ولی آرامش داشتم.

پس از آن زندگی بود که من به خدا پناه آوردم، وتنها منبع سعادت من اوبود، و از زمانی که این گنج بزرگ وعظیم مهربان بخشنده را یافتم کل زندگی من تغییر کرد، در آسمانها راه رفتم ودر آغوشش جان دوباره یافتم معجزه پشت معجزه، دوستان به قول معروف که می گویند: 

با خدا باش و پادشاهی کن …… بی خدا باش و هرچه خواهی کن 

این سرلوحه زندگی من است، من همه آن چیزهایی که با همسر سابقم داشتم را رها کردم، چون جز کولباری از غم و ناراحتی برای من چیزی نداشت و از آن زندگی آمدم بیرون و همینطور که قبلا گفتم خودم را به دستان پدر آسمانی، آفریننده جهان هستی، قادر مطلق سپردم و خدا می داند از آن زندگی بهتر را یافتم.

لحظه ای از او غافل نبودم، در بدترین شرایط زندگی فقط خدا را می خواستم و فریاد می کشیدم و از حضورش در زندگیم از خود بیخود می شدم و چنان ایمانی به او داشتم که خداوند خودش بهتر می داند که زندگی من را زیر و بر می کرد.

روز به روز بهتر از دیروز بود برای من، خداوند را برای کوچکترین چیزها فقط شکر می کردم، من از آن زندگی زمانی که آمدم بیرون بر روی زمین بودم و یادمه حتی رختخوابی نداشتم که بخوابم و رفتم خریدم تا شب را درخانه ای که اجاره کرده بودم بسر کنم ولی در همان خانه خالی هزاران هزاربار خدا را فقط شکر می کردم.

من بهترین خانه، بهترین ماشین آخرین مدل، پول و ثروت داشتم ولی آرامش و خوشبختی نداشتم، شاید این بار اولیست که به اینصورت از زندگیم می نویسم ولی خواستم بدانید زندگی و خوشبختی در مادیات نیست، در تن سالم فکر سالم و آرامش و حس  خوب درونی و از همه مهمتر عشق خدا را دردل داشتن است.

من یک مسیحی ام و خدا را با تمام جان و دل و عقل و هوشم می پرستم و این اولین حکم در مسیحیت است و دومین حکم محبت کردن به همسایه خود تنها همین.

ما نماز و روزه مثل دینهای دیگر نداریم و بطور کلی مسیحیت دین نیست و شریعت هم نیست بلکه طریقت است خواستم در اینجا توضیحی داده باشم ولی بهر حال فرقی نمی کند با هر ایده و مسلک، اگر سیم ارتباطت به خدا وصل نباشد، خیلی زندگی سخت می گذرد.

اول حال دلت را خوب کن و به قول استاد اول از داشته هایت راضی باش و شکر کن تا ببینی که چطور خداوند نعمتت افزون کند، به پرنده ها، به آبزیان ماهی‌ها نگاه کن که آنها کار نمی کنند ولی خداوند روزی آنها را می رساند چرا نگرانیم؟! به کجا می رویم؟!

اتفاقا با دختر داییم که در کاناداست حرف می زدم می گفتم خوشبختی ما همان زمانی بود که با پدر مادرهامون زیر کرسی شبهای یلدا دور هم می نشستیم و بزرگترها گل می گفتند می شنفتن وما بچه ها کلی لذت می بردیم و شیطانی می کردیم. خوشبختی در همان لحظه ها بود و همیشه ما برای فرداها نقشه می کشیدیم و از خوشبختی های آینده داستان سرایی می کردیم، بخدا آینده هیچ خبری نیست اگر امروز را درنیابی!

امروزت را بساز، امروزت را زندگی کن با هرچه داری و نداری اگر حسرت و حسد، ناامیدی، بغض و کینه، حرص و طمع در دلت داری بخدا از خودش دوری.

زنگارهای دلت را پاک کن، با صفا شو، زلال شو و بگذار خانه دلت مقدس و پاک از هرچه تیرگی و گرففتگی شود.

آنوقت ببین خدا در خانه مقدس دل تو نشسته ومعجزه را ببین، عشق آمده در دلت، امید آمده در دلت و خانه دلت بینی که نورانی شده.

اونوقت خداوندا شکرت و شکر و شکر بینی که از زبانت نمی افتد و بی نیاز از هرچه بخواهی می شوی!

من درحال حاضر همسری دارم عالی، فرزندانی دارم عالی، خانه و کاشانه ای دارم عالی، سلامتی دارم عالی، شغلی دارم عالی و خداوند را برای تک تک نعمتهای ریز و درشت زندگیم هزاران بار شکر و همینکه او بامن است و در من است و بر من است شکر شکر شکر 

و در آخر استادعزیز خداوند را برای وجود گرانبهایتان شکر، شکر که ما را اینچنین به وجد می آورید درود و هزاران درود برشما 

(نوشته فریده عزیز در بخش نظرات)


دستور کار اجرای جلسه چهارم:

۱- تماشای فایل ویدیویی توضیحات جلسه چهارم

۲- تکرار ۵ مرتبه فایل جلسه چهارم (تصویری یا صوتی) تا قبل از ارائه قسمت بعدی

۳- انجام تمرینات مربوط به جلسه چهارم در قسمت نظرات

منتظر خواندن نوشته های شما هستم

همراه همشگی شما: رضا عطارروشن

با دادن ستاره به این مطلب امتیاز بگیرید.

Rating 4.09 from 109 votes

https://tanasobefekri.net/?p=12247
برچسب ها:
229 نظر توسط کاربران ثبت شده است.

دیدگاهتان را بنویسید

اندازه متن دیدگاه ها
      آواتار abolhasanifarzane1
      1399/08/04 15:46
      مدت عضویت: 1357 روز
      امتیاز کاربر: 22312 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته

      نشان های دریافت شده

      سطح مبتدی
      محتوای دیدگاه: 177 کلمه

      سلام من فرزانه هستم جلسه چهارم زندگی با طعم خدا وقتی فکر میکنم میبینم که من اصلا برای زندگی ارزش قئل نیستم واصلا فکر بهزندگی نمیکنم امااما بهزنده بودن خیلی خیلی توجه دارم چون دوتا دختر دارم که به من نیاز دارن ودوست نداشتم بچه هام بیمادری تجربه کنن خیلی سخته من کلا ادم غر غرویی نیستم صبر میکنم اما جونم که به لبم برسه دیگه زمین وزمان و بهم میدوزم تصورم از زندگی این بودکه اگه با فلانی ازدواج میکردم بهتر بود وانقد سختی نمیکشیدم مرحله دوم اگر بخوام از زندگیم لیست بگیرم هر چیزی که دور وبرم هست از مبل قدیمی ا فرش وحتی دیوار جای شکر کزاری داره هزار هزار بار چیزهایی مهمی هم هستن که برای اونها هر چی شکر کنم کمه من زنده بودن خودم وخانواده ام سلامتی خودم وخانواده ام بچه ها پدرو مادر همسرم خواهرهام فرزندانشون خلاصه زیاد نمیتونم همشو بشمورم واگه خدای نکرده وزبونم لال نباشن خیلی سخته من تا حالا برای زندگیم ارزش قائل نبودم اما از این به بعد به لطف خدا واستاد ارزش قائل میشم ایشالا

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 3 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      امتیاز کاربر: 22312 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته

      نشان های دریافت شده

      سطح مبتدی
      محتوای دیدگاه: 147 کلمه

      سلام دوست عزیزم اولش خیلی  خوشحال شدم که حد اقل یکی تو زندگیش همه چیز داره بعد از اخلاق همسرتون گفتید خیلی ناراحت شدم به نظر منم عاقلانه ترین کارو انجام دادید چون زندگی با این افراد فایده نداره نمیشه که تغییرش داد وباید یه عمر سوخت وساخت وخیلی خیلی خوشحال شدم که یه زندگی عاشقانه باهمسر وفرزندانتون دارید آرزو خوشبختی براتون دارم 

      واینکه مسیحی هستید هیچ اشکالی نداره هر کس به طریقی خدای خودشو پیدا میکنه من قبل از اینکه عضو سایت بشم هیچ دینی نداشتم یه مدت تلوزیون شبکه مسیحیان میدیدم عاشق اون دین شدم که چقدر آدمها شون باعشق از ته قلبشون از اعماق وجودشون میگن عیسی یا مریم مقدس یه مریم مقدس میگن هزار تا از کنارش میریزه ودین خیلی خوبیه مبارکتون باشه 

      وخوشحالم که با خدای خودتون عشق میکنید واز با او بودن لذت می‌برید آرزو دارم همیشه در کنار اون به آرامش برسید 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      امتیاز کاربر: 22312 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته

      نشان های دریافت شده

      سطح مبتدی
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,097 کلمه
      • با سلام خدمت استاد عزیزم ودوستان 
      • استاد من این دوره رو سه سال پیش گذروندم اما این دفعه که میگذرونم خیلی بیشتر درک میکنم وتازه فهمیدم که چقدر دوره عالی وگفت انگیزی بی‌نظیر محشر خارق‌العاده ست حرف نداره یه دنیا ممنون بابت این دوره  
      • من این فایل گوش دادم واقعا زنده شدم یه تلنگر بزرگی برای من بود من واقعا به اون نیاز داشتم  من الان دارم دوره اصلاح پرخوری میگذرونم ومرحله اول ورود به سرزمین لاغرها رو هم گذروندم اما یهو  یه حسی به من می‌گفت این دوره رو بگذرون من  یادم رفت اومدم قسمت باشگاه تناسب فکری دوباره این ایده داده شد من سریع اقدام کردم خیلی خوشحالم که شروع کردم چون واقعا نیاز داشتم به این تلنگر بزرگ 
      • استاد من این کارو انجام دادم نشستم اول سالی یادم نمیاد چه سالی بود ولی حداقل ده سال پیش بوده خیلی وقت پیش نوشتم آرزوهامو لای قرآن گذاشتم ویه سری هم روی بادکنک نوشتم اول با گاز پر کردم بعد نوشتم آخر شب که همه خواب باشن فرستادم تو آسمون ودور شدن اونو نگاه میکردم آرزوهام میگفتم وخیلی خوشحال بودم خیلی حالم خوب بود ولی دیگه یادم رفت متوجه نشدم چی شد به کدوم آرزوم رسیدم 
      • تمرین اول 
      • من خیلی ناشکری کردم واصلا نمیدونستم وبعد نبودم که باید از زندگیم راضی باشم وبابتش سپاسگزاری کنم حالا گاهی هم سپاسگزاری میکردم 
      • من وقتی فکر میکنم از بچگی به پدرم هر چی میگفتم بخر نمیخرید میگفت پول ندارم من هم غر میزدم میگفتم ای خدا این چه زندگی برای من درست کردی واینجوری من روی خواستههام خط میکشیدم یا پولهام جمع میکردم وخودم میخریدم مثل کفش ولباس 
      • بعد جوان که بودم با مادرم خیلی بحث میکردم غر میزدم 
      • بعد ازدواج که کردم خیلی ناسپاسی میکردم دائم دعوا داشتم با همسرم چون خواهرهاش خیلی تو زندگی من دخالت میکردن اش نخورده وذهن سوخته بود وکلی گله وشکایت میکردم 
      • بعدها که بچه دار شدم همسرم عادت بدی داشت البته الانم داره که وقتی بچه کار زشتی میکنه پشت اون در میاد ومن مادر و خارج ذلیل وحقیر کوچیک وبی ارزش میکنه که چرا بچه رو دعوا کردی یا کتک زدی  من خیلی ناراحت میشدم غر میزدم 
      • بعد دولت گفت ماشینهای فلان از رده خارج میشن همسر من ترسید سریع رفت ماشینشو فروخت من بهش گفتم نفروشی حالا تا اقدام کنن طول میکشه ولی فروخت ما هم از ماشین عمران معاش میکردین ورشکست شد من کلی غر میزدم که حرف گوش نکردی 
      • بعد یه سری افراد اومدن تو زندگیمونو بازم پول مارو خوردن منم موقع دعوا از فرصت استفاده میکردم سرزنشش میکردم غر میزدم خوب خیلی شرایط بدی بود ما به نون شب هم محتاج بودیم 
      • بعد خونه داشتم با جاریم شریک بودیم خیلی اذیت میشدین خیلی غر زدم و کسی هم نمیخرید طوریکه همسرم با قیمت خیلی کمتر فروخت 
      • بعد خونه داشتم ۷۰ متر بازم غر میزدم اج این چه خونه ای که دارم هر چی تمیز میکنم انگار نه انگار جای کمی داشتم 
      • الانم گاهی گله وشکایت میکنم که بابا روغن چقدر گرونه برنج چقدر گرونه من نمیتونم خوب بخرم باید نیم دونه بخرم کلی غر میزدم 
      • الانم موقع غذا درست کردن کلی غر میزنم ای بابا کوفت هم پیدا نمیشه تو این خونه غذا درست کنم 
      • بعد بابت پول ندادن همسرم به من هم غر میزنم که پول نمیده من چکار کنم و‌…
      • ومن بخاطر بی شغلی هم کلی غر میزنم با خودم اگه شغل داشتم خودم درآمد داشتم منت کسی رو نمی‌کشیدم 
      • والان یه خط قرمز پر رنگ میکشم 
      • میگم اینا مال قبلنا بوده من دیگه انسان آگاهی شدم وتصمیم میگیرم دیگه گله نکنم من از امروز تاریخ ۱۳ آبان ۱۴۰۱ متعهد میشوم که دیگه سعی کنم گله وشکایت نکنم وقدر زندگیم و زنده بودنم بدونم 
      • چطور اینکه هر صبح که بیدار میشم از خداوند سپاسگزاری کنم که یه فرصت ۲۴ ساعته دیگه به من داد تا زندگی کنم بخاطر زنده بودنم بخاطر سلامتی بخاطر  سلامتی تک تک سلول‌های بدنم بخاطر حالخوبم بخاطر احساس خوبم سپاسگزار خداوند متعال باشم 
      • تمرین اول که چقدر ارزش داشته‌های میدونستی 
      • من قبلنا یه مبلی داشتم که خیلی وقت بود خریده بودم ودیگه داغون شده بود ویه مبل دیگه داشتم که فردی میخواسته بندازه دور من آوردم استفاده کنم  هر وقت چشام می‌افتاد به مبلها غر میزدم که ای بابا اینکه داغون شده اونم که یارو انداخته دور تو چرا رفتی آوردی خلاصه کلی خودم سرزنش میکردم غر میزدم ونمیدونستم باید ارزش اونو بدونم فقط غر میزدم 
      • بعد من دوتا میز عسلی دارم که خیلی قدیمی تقریبا اولین میز عسل‌های که تولید شد من خیلی غر میزدم میگفتم بندازش دور کهنه است قدیمی عابری آدم میبره ولی الان همون دوتا میز عسلی عصای دست من شده من دفترهای روی اونها میذارم تمرین مینویسم. 
      • بعد من بخاطر کابینت‌های قدیمی فلزی هم کلی غر میزدم که اینا فلزی دیگه از مد افتاده وهمسرش میگفت گرون من نمیتونم عوض کنم ومنم خیلی گله میکردم ولی الان که آگاهی کسب کردم این فایل گوش دادم میبینم اگر این کابینت فلزی نبود من چقدر تو سختی بودم باید ظرفا رو تو کارتن میپیچیدم یه گوشه از خونه میذاشتم وباعث آزارم میشدن چقدر خوب خدایا که همین کابینت فلزی قدیمی کهنه هست خدایا شکرت .
      • من بخاطر شیر آلات خونه هم خیلی غر میزنم چون دائم آب رفت دارن همسرم میگه خریدش گرونه جنسش هم خوب نیست همون مغزی هایی که از قبل ده الی بیست سال پیش داره هی سر هم میکنه ومیذاره یه مدت خوب میشه دوباره آب رفت شروع میشه 
      • تمرین دوم 
      • من تو زندگیم خیلی چیزا دارم که اگر بهشون توجه کنم خیلی ارزش سپاسگزاری دارن 
      • پدرومادر خواهرهام  خانواده‌ام همسرم فرزندانم موبایلم وجود خودم سلامتی سلامتی اعضای خانواده‌ام حال خوبم احساس خوبم سلامتی تک تک سلول‌های بدنم 
      • وجود همسرم که اگه نباشه من خیلی دچار مشکل چقدر خوبه که هست 
      • سرویس قابلمهام یخچال م کمد لباسهام اگه نباشه من جایی برای گذاشتن لباس ندارم چقدر خوبه که هست 
      • مبلهای نو که دارم فرش نو که خریدم تختم خونه ای که دارم که اگه نباشه من دچار مشکل میشم نگرانی هر سال بابت چطور خونه پیدا کنم خونه گرونه اسباب کشی هزینه حمل هزینه بنگاه و…خدا رو شکر که خونه دارم و
      • خیلی چیزای دیگه که اگه نباشن من دچار مشکل میشم موبایلم سلامتی خودم وخانواده یخچال ماشین لباسشویی گاز  شهری واتاق گاز و…. 
      • خدایا شکرت که هستن  اینو بگم که الان دوسه روزه که این فایل گوش دادم سعی میکنم از هر چی استفاده میکنم به هر چیزی دست میزنم بابتش سپاسگزار خداوندم باشم مثلا میخوام غذا درست کنم میگم خدایا شکر که گاز شهری دارین خدایا شکر که اجاق گاز دارم وخدای شکر بخاطر قابلمه بخاطر نمک وبرنج بخاطر حالواحساس خوبم که میتونم غدا درست کنم  
      • ومجنون استاد که این دوره رو تهیه کردید وباعث شدید من از اون استفاده کنم وآگاهی کسب کنم بتونم با خدای خودم دوست باشم بتونم قدر زندگیم قدر وسایلی که دارم قدر زنده بودنم بدونم  ممنونم یه دنیا ممنون 
      •  
      •  
      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم