0

زندگی با طعم خدا (جلسه چهارم)

اندازه متن

بسیاری از انسانها سالهای زیادی از عمر خود را صرف اضافه کردن امکانات بیشتر به زندگی خود می کنند درحالی که غافل از گذر عمر می شوند و بدون لذت بردن از اصل زندگی آن را به پایان می رسانند.

توجه به بودن و زندگی کردن

مهمترین موضوع زندگی هر انسانی، زندگی کردن است. موضوعی که بسیار کمتر از بهای اصلی اش برای آن اهمیت قائل هستیم.

با توجه به سرعت رشد و پیشرفت دنیای مادی طبیعی است که تنوع بسیار زیادی در جنبه های مختلف زندگی ایجاد می شود و این تنوع به سادگی می تواند تمرکز ما را از اصل زندگی برداشته و بر حاشیه ها و اضافه های زندگی جلب کند.

این دقیقا اتفاقی است برای بسیاری از ما رخ می دهد و باعث ایجاد احساس یاس و ناامیدی در زندگی می شود.

زندگی کردن مهمترین موضوع و ماهیت وجود ما در دنیای مادی است اما به دلیل توجه کردن به واسایل و امکاناتی که برای زندگی مهیا شده است سبب می شود که توجه کمتری به اصل زندگی و لذت بردن از آن داشته باشیم.

توجه به این نکته بسیار مهم است که تمام وسایل، امکانات و شرایطی که در زندگی فراهم است برای ایجاد تنوع در زندگی برای لذت بردن بیشتر است. اما اگر ما آگاه نباشیم که باید از اصل زندگی لذت ببریم به هر اندازه وسایل و امکانات اضافه در زندگی داشته باشیم تاثیری بر لذت بیشتر ما از زندگی نمی شود.

بنابراین در عین حالی که خواستن و علاقمند بودن برای داشتن امکانات بیشتر و بهتر بسیار عالی و مقدس است اما نباید توجه کردن ما بر آنچه نداریم یا دوست داریم داشته باشیم باعث کم اهمیت دانستن اصل زندگی ما شود.

اگر حواسمان نباشد که باید از اصل زندگی که همان حیات و لحظات زنده بودن است لذت ببریم این نگرش در ذهن شکل می گیرد که لازمه لذت بردن از زندگی داشتن امکانات و شرایط عالی می باشد و تا زمانی که در آن شرایط نباشیم زندگی کردن هیچ لذت و فایده ای ندارد.

بنابراین در عین حال که حق داریم خواسته ها و آرزوهای متنوع برای بیشتر لذت بردن از زندگی داشته باشیم اما وظیفه داریم در هر شرایطی که هستیم سعی کنیم از زندگی کردن و زنده بودن لذت ببریم.

هنر لذت بردن از زندگی بسیار فراتر از تلاش برای رسیدن به خواسته ها و آرزوهایمان است.

تلاش کردن برای رسیدن به خواسته ها امر بسیار مقدس و لازمه بهبود شرایط زندگی و مفید تر بودن زندگی کردن است اما نبود آنچه دوست داریم داشته باشیم، یا دیدن افرادی که در شرایطی بهتر از ما زندگی می کنند یا حتی دیدن افرادی که بسیار بیشتر از خواسته ها و آرزوهای ما را در زندگی خو در اختیار دارند نباید باعث ایجاد نگرش بی فایده بوده و بی ارزش بودن زندگی کردن شود.

اصل و وجود همه انسانها دارای ارزش برابر است اما این طبیعی است که هر فردی بنا به شرایط ذهنی و زندگی دارای امکانات و شرایط زندگی متفاوت باشد. اما آنچه باید مورد توجه قرار داده شود برابر بودن اصل و اساس زندگی است. به این شکل همیشه از شرایط خود احساس رضایت خواهیم داشت و فرصت لذت بردن از زندگی را پیدا می کنیم.

تجربه هنرجوی زندگی با طعم خدا

طبق تجربه زندگی که داشتم وعمری که سپری کردم، تنها چیزبا ارزش و گرانقیمتی که همه مردم در پی آن هستند وبه دست نمی آورند وبعضی ها بدست می آورند، آرامش در زندگی است که مهمتری اصل زندگی در این جهان است.

البته سلامتی هم یکی از نعمتهای بزرگ خداونده که کمتر به آن توجه می شود، و همه این آرامش و خوشبختی در وهله اول زمانی اتفاق می افتد که خداوند در درون ت باشد و با خدا نفس بکشی و با خدا راه بری، این تجربه کل زندگیه من است.

شاید بعضی‌ها فکر کنند که من آدم خیلی مذهبی هستم، خیر من اصلا مذهبی نیستم، من فقط عاشق خدایم هستم همین و بس.

من آرامش  را فقط با خدا زیستن دریافتم و زمانی که از او دور بودم هیچ آرامشی نداشتم، من همه چیز در زندگی داشتم ولی آرامش نداشتم، آسایش نداشتم.

زندگی من برعکس خیلی ها بود، البته در منزل پدرم همه چی عالی بود ولی متاسفانه در منزل همسرم نه آرامش بود ونه سعادت!

اینها رو می خوام اینجا بگم، شاید درسی باشد برای آنهایی که فکر می کنند خوشبختی از بیرون ما آدم‌هاست از مادیات، من منکر این نیستم که پول و ثروت راحتی می آورد، ولی اگر در دلت احساس آرامش و خوبی نداشته باشی، هیچ فایده ای ندارد.

من همسری داشتم که از هر لحاظ نامبروان بود چه از لحاظ تحصیلی، چه از لحاظ پول و درآمد و پرستیژ اجتماعی و درک از هر لحاظ که شما فکر کنید نقصی نداشت و همیشه به جرات بگم که خیلی ها غبطه زندگی ما را می خوردند، ولی متاسفانه آدم بسیار ناشکر و بداخلاق و بهانه گیری بود و هیچ وقت از چیزهایی که داشت لذت نمی برد.

در صورتیکه تعریف نباشد من به عنوان همسر کوچکترین باری را از هیچ لحاظ بر روی او چه از طرف خودم و بچه هام بردوش او نمی گذاشتم، ولی هیچ وقت از زندگی راضی نبود و درحال خودخوری بود.

همیشه از اینکه سرکار باید برود مدام بهانه می گرفت، تازه کار ایشون کار طاقت فرسای بدنی نبود و خلاصه سرتان را درد نیاورم این ناشکریهای ایشون عاقبت کل سیستم زندگی را کن فیکون کرد، و من آرزو داشتم که ایکاش در کنجی خلوت در خانه ای کوچک زندگی می کردم ولی آرامش داشتم.

پس از آن زندگی بود که من به خدا پناه آوردم، وتنها منبع سعادت من اوبود، و از زمانی که این گنج بزرگ وعظیم مهربان بخشنده را یافتم کل زندگی من تغییر کرد، در آسمانها راه رفتم ودر آغوشش جان دوباره یافتم معجزه پشت معجزه، دوستان به قول معروف که می گویند: 

با خدا باش و پادشاهی کن …… بی خدا باش و هرچه خواهی کن 

این سرلوحه زندگی من است، من همه آن چیزهایی که با همسر سابقم داشتم را رها کردم، چون جز کولباری از غم و ناراحتی برای من چیزی نداشت و از آن زندگی آمدم بیرون و همینطور که قبلا گفتم خودم را به دستان پدر آسمانی، آفریننده جهان هستی، قادر مطلق سپردم و خدا می داند از آن زندگی بهتر را یافتم.

لحظه ای از او غافل نبودم، در بدترین شرایط زندگی فقط خدا را می خواستم و فریاد می کشیدم و از حضورش در زندگیم از خود بیخود می شدم و چنان ایمانی به او داشتم که خداوند خودش بهتر می داند که زندگی من را زیر و بر می کرد.

روز به روز بهتر از دیروز بود برای من، خداوند را برای کوچکترین چیزها فقط شکر می کردم، من از آن زندگی زمانی که آمدم بیرون بر روی زمین بودم و یادمه حتی رختخوابی نداشتم که بخوابم و رفتم خریدم تا شب را درخانه ای که اجاره کرده بودم بسر کنم ولی در همان خانه خالی هزاران هزاربار خدا را فقط شکر می کردم.

من بهترین خانه، بهترین ماشین آخرین مدل، پول و ثروت داشتم ولی آرامش و خوشبختی نداشتم، شاید این بار اولیست که به اینصورت از زندگیم می نویسم ولی خواستم بدانید زندگی و خوشبختی در مادیات نیست، در تن سالم فکر سالم و آرامش و حس  خوب درونی و از همه مهمتر عشق خدا را دردل داشتن است.

من یک مسیحی ام و خدا را با تمام جان و دل و عقل و هوشم می پرستم و این اولین حکم در مسیحیت است و دومین حکم محبت کردن به همسایه خود تنها همین.

ما نماز و روزه مثل دینهای دیگر نداریم و بطور کلی مسیحیت دین نیست و شریعت هم نیست بلکه طریقت است خواستم در اینجا توضیحی داده باشم ولی بهر حال فرقی نمی کند با هر ایده و مسلک، اگر سیم ارتباطت به خدا وصل نباشد، خیلی زندگی سخت می گذرد.

اول حال دلت را خوب کن و به قول استاد اول از داشته هایت راضی باش و شکر کن تا ببینی که چطور خداوند نعمتت افزون کند، به پرنده ها، به آبزیان ماهی‌ها نگاه کن که آنها کار نمی کنند ولی خداوند روزی آنها را می رساند چرا نگرانیم؟! به کجا می رویم؟!

اتفاقا با دختر داییم که در کاناداست حرف می زدم می گفتم خوشبختی ما همان زمانی بود که با پدر مادرهامون زیر کرسی شبهای یلدا دور هم می نشستیم و بزرگترها گل می گفتند می شنفتن وما بچه ها کلی لذت می بردیم و شیطانی می کردیم. خوشبختی در همان لحظه ها بود و همیشه ما برای فرداها نقشه می کشیدیم و از خوشبختی های آینده داستان سرایی می کردیم، بخدا آینده هیچ خبری نیست اگر امروز را درنیابی!

امروزت را بساز، امروزت را زندگی کن با هرچه داری و نداری اگر حسرت و حسد، ناامیدی، بغض و کینه، حرص و طمع در دلت داری بخدا از خودش دوری.

زنگارهای دلت را پاک کن، با صفا شو، زلال شو و بگذار خانه دلت مقدس و پاک از هرچه تیرگی و گرففتگی شود.

آنوقت ببین خدا در خانه مقدس دل تو نشسته ومعجزه را ببین، عشق آمده در دلت، امید آمده در دلت و خانه دلت بینی که نورانی شده.

اونوقت خداوندا شکرت و شکر و شکر بینی که از زبانت نمی افتد و بی نیاز از هرچه بخواهی می شوی!

من درحال حاضر همسری دارم عالی، فرزندانی دارم عالی، خانه و کاشانه ای دارم عالی، سلامتی دارم عالی، شغلی دارم عالی و خداوند را برای تک تک نعمتهای ریز و درشت زندگیم هزاران بار شکر و همینکه او بامن است و در من است و بر من است شکر شکر شکر 

و در آخر استادعزیز خداوند را برای وجود گرانبهایتان شکر، شکر که ما را اینچنین به وجد می آورید درود و هزاران درود برشما 

(نوشته فریده عزیز در بخش نظرات)

منتظر خواندن نوشته های شما هستم

همراه همشگی شما: رضا عطارروشن

با دادن ستاره به این مطلب امتیاز بگیرید.

امتیاز 4.15 از 131 رای

https://tanasobefekri.net/?p=12247
241 نظر توسط کاربران ثبت شده است.
اندازه متن بخش نوشتن دیدگاه:

دیدگاهتان را بنویسید

اندازه متن دیدگاه ها
      آواتار mokhtari.sab7781
      1400/01/01 22:45
      مدت عضویت: 1526 روز
      امتیاز کاربر: 13136 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      محتوای دیدگاه: 748 کلمه

      سلااام
      راستش منم گله و شکایت میکردم ولی خیلی زود متوجه این شدم که کلام تو عصای معجزه گر تو هست در واقع این موضوع که نباید گله و شکایت کنیم رو از خانم اسکاول شین یاد گرفتم و سعی میکردم از کلامم درست استفاده کنم ولی خیلی وقت ها هم نمیتونستم خودمو کنترل کنم و یه مدت یادم رفته بود تا اینکه با گفته هایی که از استاد شنیدم که توی دوره ی لاغری باذهن که خیلی مفصل استاد راجب اینکه فقط باید در مورد چیزایی که میخوایم داشته باشیم حرف بزنیم ، من خیلی دید عالی و واضحی نسبت به این موضوع پیدا کردم و میخوام با تمرین و استمرار زیاد اینکه گله و شکایت نکنم تبدیل به یکی از عادت های سازنده ی زندگیم بشه و تمام تلاشمو میکنم که اینطوری باشم.

      چند وقت پیش توی ماشین بودم و دو سه روزی میشد که از دوباره دیدن فیلم راز میگذشت و من سعی داشتم به گفته های توی اون فیلم عمل کنم؛ شروع کردم به سپاس گزاری از تمام چیزایی که الان هم مینویسمشون، و میخواستم امتحان کنم ، میخواستم ببینم این سپاس گزاری چیه که انقدر همه روش تاکید دارن و شروع کردم تو ذهنم از کوچک ترین تا عظیم ترین داشته ها و دستاورد هامو مرور کردم از خدا به خاطر همه ی اون چیزا سپاس گزاری کردم و در طول 20 دقیقه ای که توی ماشین بودم و داشتم بر میگشتم خونه در حال شکر گزاری از اعماق وجودم بودم و باورتون نمیشه من رسیدم به خونمون و یه اتفاق خیلی خیلی شگفت انگیز برام افتاد و این قطعااا چیزی جز معجزه ی شکرگزاری نبود. من از جهان به خاطر داشته هام سپاس گزاری کردم و جهان هم چیزای بیشتری بهم داد تا حال خوب منو خوب تر کنه. حالا فکرش رو بکیند!! من فقط 20 دقیقه سپاس گزاری کردم ، اگه کل روز هام و در هر حالتی در حال سپاس گزاری از خداوند باشم چقدر زندگیم قشنگ و رویایی میشه . من همیشه در حال سپاس گزاری هستم.
      از خدا ممنونم که منو زیبا آفریده
      ممنونم که کمکم کرد تا این زندگی رو با تمام تجربیاتش انتخاب کنم.
      ممنونم که سالمم ؛ میتونم راه برم. توی شهر و کشورم امنیت هست. جنگ نیست. ممنونم که در این دوره به دنیا اومدم که بتونم غذامو راحت توی ماکروفر گرم کنم و با اتوبوس اینطرف و اون طرف برم ، زیر نور چراغ به راحتی درس بخونم ، دمپایی بپوشم ، حمام برم، لباس بپوشم ، لپتاپ دارم، گوشی دارم، با تکنولوژی میتونم راحت تر کارامو انجام بدم.
      خیلی خیلی سپاس گزارم که اون شب استاد رو پیدا کردم. سایت رو کشف کردم. از مطالبش دارم استفاده میکنم. از خدا ممنونم که استاد رو خلق کرد تا این راه رو بره و به ما هم یادش بده و پیامامونو یکی یکی میخونن و برای ما راه لاغری رو هموار کردن و انقدر آگاهی های جدید بهمون یاد میدن.
      هنوز هم نمیدونم خدا چرا دنیا و زمین و کلا همه چیز رو خلق کرده ولی یه روز هدف از خلقت انسان و کل جهان رو میفهمم ولی از خدا ممنونم که این دنیا رو آفریده! تجربه ی انسان بودن خیلی خیلی شگفت انگیزه خوشحالم که یک انسانم.
      خوشحالم که میتونم کتاب بخونم، که میتونم ببینم، گوش کنم، لمس کنم، بو کنم، میتونم مزه ها رو حس کنم.
      ممنونم که مادر و پدر به این عالی دارم و انقدر به من کمک میکنن و منو همه جا میبرن و کاری میکنن که بهم خوش بگذره و ممنونم که سپهرو به دنیا اوردن. از مامانم ممنونم که برام چیزای قشنگ میخره و توی زندگیم کمکم میکنه و برامون غذا های خوشمزه درست میکنه و زندگیمونو انقدر خوب اداره و مدیریت میکنه و منو میخندونه . از بابام ممنونم که منو میبره کلاس و برم میگردونه و باهام حرف میزنه ، برام آرزو های خیلی خوب میکنه و میره سر کار و برای زندگیمون زحمت میکشه.
      از خدا ممنونم که سپهر رو آفریده. سپهر خیلی برادر خوبیه با اینکه کوچیکه ولی من خیلی چیزا ازش یاد میگرم. همیشه با حرفای بامزش منو میخندونه و هوشش منو به تعجب میاره.
      از خدا به خاطر داشتن خونه ، ماشین ، موفقیت، هوش بالا، سلامتی ، پیدا کردن استاد سیاحیان، عشق، راه زندگیم، هدایت من به سمت بهترین چیز ها ، دستام، پاهام، رتبه های سنجشام، پول و همه ی همه چیزام ممنونم. مطمعنن خیلی چیزای دیگه هم هست که من الان یادم نمیادشون ولی من قطعا به خاطرشون از خدا ممنون و سپاس گزارم.
      خدا ازت ممنونم که انقدر منو دوست داری . منم دوستت دارم.
      استاد عطار روشن ممنونم.

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 19 از 4 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار صبا
      1400/08/25 20:25
      مدت عضویت: 1526 روز
      امتیاز کاربر: 13136 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,312 کلمه

      سلااااام

      این فایل خیلی خوبه . خیلی حس خوبی بهم میده هربار شنیدنش و گوش دادنش.

      ما وقتی به این دنیا میایم واقعا هیچ چیزی نداریم به جز یه انتخاب ، انتخاب اینکه به این دنیا بیایم و زندگی رو تجربه کنیم و اجازه بدیم خداوند یه زندگی دیگه رو از طریق یه انسان دیگه تجربه کنه. پس ما توی تجربه ی این زندگی و تموم حساش تنها نیستیم و خدا هم همراه ما داره این حس هارو تجربه میکنه. این به این معنیه که ما در برابر تمام تجربه هایی که میکنیم مسئول هستیم هم در برابر خودمون و هم کسی که این امانت رو عاشقانه بهمون داده . 

      اصل زندگی یه چیز انتزاعیه . نمیشه درک واضح و مشخصی ازش داشت برای هر کس همراه با جزئیات اضافست ولی کلش هیچ تفاوتی با اصل زندگی بقیه نداره . اینکه میگن انسان ها همه یکی هستن و همه هم با خدا یکی هستن و اسم این اصل وحدت هست یعنی دقیقا همین . یعنی ما اصل زندگیمون ، در واقع کُنه وجودمون هیچ تفاوتی با بقیه نداره و همه یکی هستیم . این باید همیشه یه گوشه ی ذهنمون باشه و برای اینکه بتونیم در راستای یه تجربه ی خوب قدم برداریم باید رسالتمون در زندگی رو پیدا کنیم ، اینطوری از اصل زندگیمون هم لذت بیشتری میبریم ، چه بسا آدم های زیادی بودن که همیشه در تلاش برای بهتر کردن زندگیشون بودن ولی هر بار افت میکردن چون اونا رسالت زندگیشونو درک نکردن ، رسالت منظور یه شغل خاص یا موقعیت خاص نیست بلکه توی لذت بردن از هر لحظه ی ما خلاصه میشه . ما اگه از هر لحظه لذت ببریم یعنی اهمیت اصل زندگیمونو درک کردیم و داریم در راستای اون قدم بر میداریم . نه آینده ای هست و نه گذشته ای نه لم دادیم و نه با سر افتادیم روی زمین بلکه استوار روی دوتا پامون ایستادیم و فقط به اطرافمون نگاه میکنیم و لذت میبریم از تمام اتفاقات . نه سرزنشی هست ، نه تقصیری که به گردن یکی دیگست ، نه حسرتی ، نه نفرتی… این اصل زندگیه اینکه ببینی چی هست؟  چی داری؟ . زنده بودن مهم نیست زندگی کردن مهمه و زندگی کردن هم وابسته به هیچ چیزی نیست همون طور که استاد گفتن داشتن مادیات مثل خونه باغ ماشین شغل خفن و… خیلی خوبه ولی اصل زندگی نیست چون اگه این چیزا اصل زندگی بود الان همه ی آدما پولدار و با موقعیت اجتماعی بالا خوشبخت بودن و احساس خوشبختی میکردن در صورتی که اینطور نیست خیلی از کسایی که از نظر ما تمام گزینه های مثبت رو در زندگیشون دارن ولی خودشون هیچ احساس خوبی ندارن چون از همون اصل زندگیشون لذت نمیبرن، یه مثال بارزش خانم مرلین مونرو … زیبایی داشت ، ثروت داشت ، همه دوسش داشتن ولی اون خلائی که درونش بود باعث شد اون اتفاقات براش بیوفتن و در واقع خودش اون اتفاقات روسر ودش اورد. ما هم همینطوریم در اشل کوچیک تر 

      یه جمله ی خیلی طلایی استاد همیشه میگن توی فایلا و اون اینه که موفقیت کلید شادی نیست بلکه شادی کلید موفقیته . و ما کی شادیم؟ وقتی که از اصل زندگی لذت میبریم و از خدای خودمون سپاس گزاریم از ته قلب … این یعنی زندگی!

      ما اول باید خودمونو دوست دارشته باشیم ، از چیزایی که داریم خوشمون بیاد و قدرشونو بدونیم و ناسپاسی نکنیم و همین احساس ما رو خوب میکنه وقتی احساسمون خوبه اتفاقای خوب بیشتری هم میاد سمتمون و ما دوباره از همون اتفاقای خوب لذت میبریم و این چرخه تا آخر ادامه داره اگه ما از ذات هستیمون راضی باشیم.

      ولی کسی که هیچ نقطه ی مثبتی توی زندگیش نمیبینه و همش دنبال چیزاییه ک نداره خب هیچ وقت شاد نیست و بیشتر و بیشتر توی باتلاق حرص و طمع فرو میره. آدما اینطورین هر چیزی که به دست میارن بازم بالاتر از اونو میخوان و میبنن که بالا تر از چیزی که به دست اوردن همیشه هست. پس نباید رسیدن به یه چیز خاص رو هدف قرار بدیم ، نهایتش افسردگیه ، چون بهش میرسیم و میبینیم ازون بهترم هست و همیشه کسایی هستن که بهتر از من عمل میکنن پس من میخوام بهتر بشم بهتر بشم و انقدر تلاش میکنم و میبینم عمرم تموم شده و من همش در تلاش بودم که به خودم و اطرافیانم ثابت کنم توانایی و قدرت دارم در صورتی که قدرت داشتن یعنی لذت بردن از الان ، کی الان هست که از لحظه ی حالش لذت ببره و خودشو دوست داشته باشه؟ مطمعنن بین این 7 میلیارد آدم 100 تاشونم این احساس رو واقعا ندارن ! پس بودن توی لحظه ی حال کار سخت تریه اگه ما قراره اونقدر تلاش کنیم و تهش این عطش هیچ وقت تموم نشه پس بهتره که نصف اون انرژی رو بزاریم در راه لذت بردن از اصل زندگیمون و ببینیم چه نتایج عالی ای به دست میاریم.

      منم خودم جز همون دسته ای بودم که از هیچ چیز راضی نبودن و همش احساس بد بختی میکردن و دلشون میخواست فلان چیزو داشته باشن تا شاد باشن اما امروز من دوباره این فایل رو دیدم و تصمیم دارم بیام توی این راه و با کسایی هم مسیر بشم که میخوان قدر خودشون و زندگیشونو بدونن و از زندگیشون لذت ببرن.

      و حالا داشته های من که خیلی خیلی زیادن و خدارو بابتشون شکر میکنم:

      اینکه سالمم و آگاهی دارم ، مشکلاتمو گردن کسی نمیندازم ، به بقیه کمک میکنم ، در مسیر تناسب اندام هستم ، استادای عالی ای دارم که مسیر زندگیم رو با حرفاشون روشن میکنن ، توانایی زیادی توی یاد گرفتن و عمل کردن به چیزایی که یاد گرفتم دارم ، عاشق تغییر کردن و بهتر شدنم ، اشتیاق و امید دارم ، خانواده ی ماه دارم مامان و بابای زیبا و برادر قشنگم که خیلی چیزهای زندگیمو اون بهم یاد داده ، توی شهر زیبا زندگی میکنم ، دوستای عالی دارم که منو دوست دارن و درکم میکنن ، ، امنیت دارم ، پول دارم ، میتونم با خودم حرف بزنم ، میتونم راه برم و نفس بکشم و عشق بورزم ، پیجای خیلی خوبی برای داشتن یه زندگی سالم پیدا کردم ، میتونم آهنگ گوش بدم ، میتونم عاشق رقص باشم و از رقصیدن لذت ببرم ، خونه دارم ، توی یه روستا به دنیا اومدم و هر هفته میریم اونجا و از طبیعت اونجا لذت میبریم ، اینترنت دارم ، میتونم فیلم ببینم ، کتاب بخونم ، فکر کنم ، تصمیم بگیرم ، یه انسان و یه زن هستم ، میتونم خلق کنم ، میتونم نیاز هامو به راحتی برطرف کنم ، امروز صبح از خواب بیدار شدم ، شبا راحت میخوابم ، انگیزه دارم ، از دیدن نشانه های خدا لذت میبرم ، حسای مختلفو میتونم تجربه کنم ، میتونم رشد کنم و احساس خوب داشتنو تجربه کنم 

      من همه ی اینارو دارم و خیلی بیشتر از اینا…

      خدایا شکرت 

      خدا من خیلی به این فکر میکردم که این زندگی به چه دردی میخوره ما چرا توی این دنیا هستیم ، ما واقعا چرا باید وجود داشته باشیم ، چرا زندگی کنیم؟ ولی وقتی از استاد سیاحیان پرسیدم گفت که اینا سوالایی هستن که هیچ جوابی ندارن و ذهن منفی ما میاد در حالت های افسردگی این سوالاتو توی ذهن ما میاره تا معنی زندگی رو برامون بی ارزش کنه وگرنه خود برتر ما میدونه این سوالا جوابی براشون نیست یا اگرم باشه الان وقتش نیست که بدونم برای همین هیچ وقت منو درگیر این حرفا نمیکنه ولی وقتی به حرف ذهن منفیمون گوش بدیم و این سوالا رو از خودمون بپرسیم اونوقت هر روز حالمون بد تر میشه و من اینو تجربه کردم اما تصمیم گرفتم خوبی های زندگی رو ببینم و به این فکر کنم که اونقدری شاید عمر نکنم که بخوام با این فکرا و سوالا هدرش بدم پس خدارو شکر میکنم که دوباره اومدم و دارم تمرینامو توی سایت انجام میدم . من لایق بهترینام و برام اتفاق میفتن چون من تلاشمو میکنم و خدا هم خداعه و همین کافیه!…

      ممنون استاد عطار روشن عزیز 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 20 از 4 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار صبا
      1400/09/06 14:24
      مدت عضویت: 1526 روز
      امتیاز کاربر: 13136 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      همیاری
      محتوای دیدگاه: 355 کلمه

      سلااام

      ممنونم از پاسخ زیباتون.

      خیلی قشنگ گفتید ، چقدر خوبه که ما از زندگیمون لذت ببریم و حسرت نخوریم و خودمونو با بقیه مقایسه نکنیم . 

      یه استادی بود که خیلی قشنگ برامون توضیح داد که چرا نباید خودمون رو با بقیه مقایسه کنیم ؛ میگفت که ما دو تا بازار کار داریم یه سری از بازار ها محصولات انحصاری تولید میکنن و هیچ رقیبی ندارن ؛ چون فقط خودشون تولید کننده هستن . و یه سری از بازار ها تولید انبوه دارن و برای همین رقیبا توی این نوع بازار ها زیادن و همیشه سعی میکنن یه چیز جدید تولید کنن که از رقیبشون جلو بیوفتن . 

      اگه اینو بخوایم بیاریم توی زندگی خودمون می بینیم که خدا به ما گفته شما منحصر به فرد هستید. یعنی چی؟ یعنی ما یه بازار انحصاری هستیم و دیگه مثل ما وجود نداره و ما هیچ رقیبی نداریم. سر انشگتامون اینو ثابت میکنه که همه ی ما با هم تفاوت داریم و خدا همه ی ما رو به شکل های مختلفی خلق کرده و فقط قالب هامون با هم فرق داره اما اصلمون یکیه ، همه ی ما به اندازه ی خدا توانایی و زیبایی و راحتی و عشق و آگاهی و سلامتی داریم به قول استاد از ما زدن توی آب اقیانوس و یه لیوان برداشتن ، وقتی ما میایم خودمون رو مقایسه میکنیم یعنی داریم به خودمون و انتخاب هامون توهین میکنیم چرا که ما خودمون این زندگی رو انتخاب کردیم . 

      تنها رقیب ما باید خودمون باشیم و سعی کنیم از خود دیروزمون بهتر باشیم و بیشتر از گذشتمون تلاش کنیم.

      ممنونم که این حرفا رو بهم گفتید ، من یه مدت خیلی درگیر مقایسه ی خودم شده بودم و خودمو با کسایی که همسن منن اما توی دنیا خیلی خیلی از من موفق ترن مقایسه میکردم و توی اون مدت حالم واقعا بد بود چون داشتم بر خلاف حالت الهی خودم فکر میکردم . 

       یکی از بزرگان میگه: زمانی یه نفر زندگیشو از دست میده که شروع به مقایسه ی خودش با دیگران بکنه. این دقیقا درسته چون ما با مقایسه خودمون زمان حال رو از دست میدیم چون یا حسرت گذشته میاد تو ذهنمون یا ترس از آینده

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم