0

زندگی با طعم خدا (جلسه چهارم)

اندازه متن

بسیاری از انسانها سالهای زیادی از عمر خود را صرف اضافه کردن امکانات بیشتر به زندگی خود می کنند درحالی که غافل از گذر عمر می شوند و بدون لذت بردن از اصل زندگی آن را به پایان می رسانند.

توجه به بودن و زندگی کردن

مهمترین موضوع زندگی هر انسانی، زندگی کردن است. موضوعی که بسیار کمتر از بهای اصلی اش برای آن اهمیت قائل هستیم.

با توجه به سرعت رشد و پیشرفت دنیای مادی طبیعی است که تنوع بسیار زیادی در جنبه های مختلف زندگی ایجاد می شود و این تنوع به سادگی می تواند تمرکز ما را از اصل زندگی برداشته و بر حاشیه ها و اضافه های زندگی جلب کند.

این دقیقا اتفاقی است برای بسیاری از ما رخ می دهد و باعث ایجاد احساس یاس و ناامیدی در زندگی می شود.

زندگی کردن مهمترین موضوع و ماهیت وجود ما در دنیای مادی است اما به دلیل توجه کردن به واسایل و امکاناتی که برای زندگی مهیا شده است سبب می شود که توجه کمتری به اصل زندگی و لذت بردن از آن داشته باشیم.

توجه به این نکته بسیار مهم است که تمام وسایل، امکانات و شرایطی که در زندگی فراهم است برای ایجاد تنوع در زندگی برای لذت بردن بیشتر است. اما اگر ما آگاه نباشیم که باید از اصل زندگی لذت ببریم به هر اندازه وسایل و امکانات اضافه در زندگی داشته باشیم تاثیری بر لذت بیشتر ما از زندگی نمی شود.

بنابراین در عین حالی که خواستن و علاقمند بودن برای داشتن امکانات بیشتر و بهتر بسیار عالی و مقدس است اما نباید توجه کردن ما بر آنچه نداریم یا دوست داریم داشته باشیم باعث کم اهمیت دانستن اصل زندگی ما شود.

اگر حواسمان نباشد که باید از اصل زندگی که همان حیات و لحظات زنده بودن است لذت ببریم این نگرش در ذهن شکل می گیرد که لازمه لذت بردن از زندگی داشتن امکانات و شرایط عالی می باشد و تا زمانی که در آن شرایط نباشیم زندگی کردن هیچ لذت و فایده ای ندارد.

بنابراین در عین حال که حق داریم خواسته ها و آرزوهای متنوع برای بیشتر لذت بردن از زندگی داشته باشیم اما وظیفه داریم در هر شرایطی که هستیم سعی کنیم از زندگی کردن و زنده بودن لذت ببریم.

هنر لذت بردن از زندگی بسیار فراتر از تلاش برای رسیدن به خواسته ها و آرزوهایمان است.

تلاش کردن برای رسیدن به خواسته ها امر بسیار مقدس و لازمه بهبود شرایط زندگی و مفید تر بودن زندگی کردن است اما نبود آنچه دوست داریم داشته باشیم، یا دیدن افرادی که در شرایطی بهتر از ما زندگی می کنند یا حتی دیدن افرادی که بسیار بیشتر از خواسته ها و آرزوهای ما را در زندگی خو در اختیار دارند نباید باعث ایجاد نگرش بی فایده بوده و بی ارزش بودن زندگی کردن شود.

اصل و وجود همه انسانها دارای ارزش برابر است اما این طبیعی است که هر فردی بنا به شرایط ذهنی و زندگی دارای امکانات و شرایط زندگی متفاوت باشد. اما آنچه باید مورد توجه قرار داده شود برابر بودن اصل و اساس زندگی است. به این شکل همیشه از شرایط خود احساس رضایت خواهیم داشت و فرصت لذت بردن از زندگی را پیدا می کنیم.

تجربه هنرجوی زندگی با طعم خدا

طبق تجربه زندگی که داشتم وعمری که سپری کردم، تنها چیزبا ارزش و گرانقیمتی که همه مردم در پی آن هستند وبه دست نمی آورند وبعضی ها بدست می آورند، آرامش در زندگی است که مهمتری اصل زندگی در این جهان است.

البته سلامتی هم یکی از نعمتهای بزرگ خداونده که کمتر به آن توجه می شود، و همه این آرامش و خوشبختی در وهله اول زمانی اتفاق می افتد که خداوند در درون ت باشد و با خدا نفس بکشی و با خدا راه بری، این تجربه کل زندگیه من است.

شاید بعضی‌ها فکر کنند که من آدم خیلی مذهبی هستم، خیر من اصلا مذهبی نیستم، من فقط عاشق خدایم هستم همین و بس.

من آرامش  را فقط با خدا زیستن دریافتم و زمانی که از او دور بودم هیچ آرامشی نداشتم، من همه چیز در زندگی داشتم ولی آرامش نداشتم، آسایش نداشتم.

زندگی من برعکس خیلی ها بود، البته در منزل پدرم همه چی عالی بود ولی متاسفانه در منزل همسرم نه آرامش بود ونه سعادت!

اینها رو می خوام اینجا بگم، شاید درسی باشد برای آنهایی که فکر می کنند خوشبختی از بیرون ما آدم‌هاست از مادیات، من منکر این نیستم که پول و ثروت راحتی می آورد، ولی اگر در دلت احساس آرامش و خوبی نداشته باشی، هیچ فایده ای ندارد.

من همسری داشتم که از هر لحاظ نامبروان بود چه از لحاظ تحصیلی، چه از لحاظ پول و درآمد و پرستیژ اجتماعی و درک از هر لحاظ که شما فکر کنید نقصی نداشت و همیشه به جرات بگم که خیلی ها غبطه زندگی ما را می خوردند، ولی متاسفانه آدم بسیار ناشکر و بداخلاق و بهانه گیری بود و هیچ وقت از چیزهایی که داشت لذت نمی برد.

در صورتیکه تعریف نباشد من به عنوان همسر کوچکترین باری را از هیچ لحاظ بر روی او چه از طرف خودم و بچه هام بردوش او نمی گذاشتم، ولی هیچ وقت از زندگی راضی نبود و درحال خودخوری بود.

همیشه از اینکه سرکار باید برود مدام بهانه می گرفت، تازه کار ایشون کار طاقت فرسای بدنی نبود و خلاصه سرتان را درد نیاورم این ناشکریهای ایشون عاقبت کل سیستم زندگی را کن فیکون کرد، و من آرزو داشتم که ایکاش در کنجی خلوت در خانه ای کوچک زندگی می کردم ولی آرامش داشتم.

پس از آن زندگی بود که من به خدا پناه آوردم، وتنها منبع سعادت من اوبود، و از زمانی که این گنج بزرگ وعظیم مهربان بخشنده را یافتم کل زندگی من تغییر کرد، در آسمانها راه رفتم ودر آغوشش جان دوباره یافتم معجزه پشت معجزه، دوستان به قول معروف که می گویند: 

با خدا باش و پادشاهی کن …… بی خدا باش و هرچه خواهی کن 

این سرلوحه زندگی من است، من همه آن چیزهایی که با همسر سابقم داشتم را رها کردم، چون جز کولباری از غم و ناراحتی برای من چیزی نداشت و از آن زندگی آمدم بیرون و همینطور که قبلا گفتم خودم را به دستان پدر آسمانی، آفریننده جهان هستی، قادر مطلق سپردم و خدا می داند از آن زندگی بهتر را یافتم.

لحظه ای از او غافل نبودم، در بدترین شرایط زندگی فقط خدا را می خواستم و فریاد می کشیدم و از حضورش در زندگیم از خود بیخود می شدم و چنان ایمانی به او داشتم که خداوند خودش بهتر می داند که زندگی من را زیر و بر می کرد.

روز به روز بهتر از دیروز بود برای من، خداوند را برای کوچکترین چیزها فقط شکر می کردم، من از آن زندگی زمانی که آمدم بیرون بر روی زمین بودم و یادمه حتی رختخوابی نداشتم که بخوابم و رفتم خریدم تا شب را درخانه ای که اجاره کرده بودم بسر کنم ولی در همان خانه خالی هزاران هزاربار خدا را فقط شکر می کردم.

من بهترین خانه، بهترین ماشین آخرین مدل، پول و ثروت داشتم ولی آرامش و خوشبختی نداشتم، شاید این بار اولیست که به اینصورت از زندگیم می نویسم ولی خواستم بدانید زندگی و خوشبختی در مادیات نیست، در تن سالم فکر سالم و آرامش و حس  خوب درونی و از همه مهمتر عشق خدا را دردل داشتن است.

من یک مسیحی ام و خدا را با تمام جان و دل و عقل و هوشم می پرستم و این اولین حکم در مسیحیت است و دومین حکم محبت کردن به همسایه خود تنها همین.

ما نماز و روزه مثل دینهای دیگر نداریم و بطور کلی مسیحیت دین نیست و شریعت هم نیست بلکه طریقت است خواستم در اینجا توضیحی داده باشم ولی بهر حال فرقی نمی کند با هر ایده و مسلک، اگر سیم ارتباطت به خدا وصل نباشد، خیلی زندگی سخت می گذرد.

اول حال دلت را خوب کن و به قول استاد اول از داشته هایت راضی باش و شکر کن تا ببینی که چطور خداوند نعمتت افزون کند، به پرنده ها، به آبزیان ماهی‌ها نگاه کن که آنها کار نمی کنند ولی خداوند روزی آنها را می رساند چرا نگرانیم؟! به کجا می رویم؟!

اتفاقا با دختر داییم که در کاناداست حرف می زدم می گفتم خوشبختی ما همان زمانی بود که با پدر مادرهامون زیر کرسی شبهای یلدا دور هم می نشستیم و بزرگترها گل می گفتند می شنفتن وما بچه ها کلی لذت می بردیم و شیطانی می کردیم. خوشبختی در همان لحظه ها بود و همیشه ما برای فرداها نقشه می کشیدیم و از خوشبختی های آینده داستان سرایی می کردیم، بخدا آینده هیچ خبری نیست اگر امروز را درنیابی!

امروزت را بساز، امروزت را زندگی کن با هرچه داری و نداری اگر حسرت و حسد، ناامیدی، بغض و کینه، حرص و طمع در دلت داری بخدا از خودش دوری.

زنگارهای دلت را پاک کن، با صفا شو، زلال شو و بگذار خانه دلت مقدس و پاک از هرچه تیرگی و گرففتگی شود.

آنوقت ببین خدا در خانه مقدس دل تو نشسته ومعجزه را ببین، عشق آمده در دلت، امید آمده در دلت و خانه دلت بینی که نورانی شده.

اونوقت خداوندا شکرت و شکر و شکر بینی که از زبانت نمی افتد و بی نیاز از هرچه بخواهی می شوی!

من درحال حاضر همسری دارم عالی، فرزندانی دارم عالی، خانه و کاشانه ای دارم عالی، سلامتی دارم عالی، شغلی دارم عالی و خداوند را برای تک تک نعمتهای ریز و درشت زندگیم هزاران بار شکر و همینکه او بامن است و در من است و بر من است شکر شکر شکر 

و در آخر استادعزیز خداوند را برای وجود گرانبهایتان شکر، شکر که ما را اینچنین به وجد می آورید درود و هزاران درود برشما 

(نوشته فریده عزیز در بخش نظرات)


دستور کار اجرای جلسه چهارم:

۱- تماشای فایل ویدیویی توضیحات جلسه چهارم

۲- تکرار ۵ مرتبه فایل جلسه چهارم (تصویری یا صوتی) تا قبل از ارائه قسمت بعدی

۳- انجام تمرینات مربوط به جلسه چهارم در قسمت نظرات

منتظر خواندن نوشته های شما هستم

همراه همشگی شما: رضا عطارروشن

با دادن ستاره به این مطلب امتیاز بگیرید.

Rating 4.09 from 109 votes

https://tanasobefekri.net/?p=12247
برچسب ها:
229 نظر توسط کاربران ثبت شده است.

دیدگاهتان را بنویسید

اندازه متن دیدگاه ها
      آواتار سولماز متناسب
      1401/10/11 11:33
      مدت عضویت: 1157 روز
      امتیاز کاربر: 10935 سطح ۴: هنرجوی مبتدی
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,057 کلمه

      سلامی دوباره به همه حاضرین در این سایت.

      امروزت را بساز امروزت را زندگی کن با هرچه داری و نداری اگر حسرت و حسد،ناامیدی، کینه و بغض،حرص و طمع در دلت داری به خدا از خودش دوری.

      فایل امروز هم مثل همیشه عالی بود.اصل ماجرای وجود ما زنده بودن و زندگی کردن است.فردی که از زنده بودن و زندگی کردنش لذت نبره چیزهایی که از خدا درخواست می‌کنه یا بهش داده نمیشه چون صلاحیت داشتن این امکانات رو نداره یا اگه بهش بدن نه تنها باعث لذتش نمیشه تازه باعث دردسرش هم میشه و این نکته خیلی مهمی هست که منم نمی‌دونستم و خیلی جالب و جدید.

      تمرین مرحله اول:آیا شما هم واقعا این جوری بودید؟یعنی ناشکری می‌کردید از زندگیتون؟قبل این فایل و این مطالب شما چه تصوری در مورد زندگیت داشتی؟ من هم فکر میکردم این چه زندگی هست که دارم قبلاً که سنم‌کم بود همیشه از والدینم گله و شکایت میکردم که من چون تک دخترم باید سرتا پام رو طلا بگیرید منو بفرستین کلاسهایی که دلم میخواد مثل ژیمناستیک و شنا والیبال و از زندگیم اصلا لذتی نمیبردم و بهشون میگفتم‌که‌من سرراهی هستم چرا بهم اهمیت نمی‌دین موقعی که دانشگاه میرفتم چون یه دوستی هم داشتم که اون هم تک‌دختر بود امکانات خودم رو که با اون مقایسه میکردم میدیدم والدینم برام هیچ کاری نکردن درحالی که اون همه چی تو زندگیش داشت طلا و کامپیوتر و حتی ماشین هم براش خریده بودن با اون میومد دانشگاه و وقتی خودم‌رو در اون شرایط میدیدم از خودم‌زندگیم متنفر میشدم که ای کاش توی خونواده پولدار به دنیا میومدم که فقط منو داشتن اینجوری هم‌توجه‌و محبتشون فقط واسه خودم بود و هم از همه لحاظ منو تامین میکردن و من هرچی دلم میخواست رو می‌تونستم بخرم.یکی هم چاق بودنم بود باورتون میشه وقتی که چاق بودم اصلا دوست نداشتم از خونه بیام بیرون چه برسه به اینکه به خودم برسم و لباس بخرم بعضی وقتها که به افراد چاق نگاه میکردم که کلی به خودشون می‌رسیدن من با خودم میگفتم پس من چرا مثل اینها خوشحال نیستم و واسه خودم چیزی نمیخرم‌حتی از خودم‌متنفر بودم یا اصلا اهل خوش گذرانی و تفریح وخوشحالی نبودم انگار میخواستم همه مشکلاتم حل بشه بعد من رنگ خوشی رو درک بکنم و همش درجا میزدم که زندگیم رو تغییر بدم ولی سال بعدش بدتر از امسال میشد چاق تر میشدم و بیشتر حرص میخورم و هیچ یک از جنبه های زندگیم رو دوست نداشتم‌‌حتی به خدا هم گله و شکایت میکردم که چرا هرکسی تو زندگیش یه دلخوشی داره و من هرچی فکر میکنم چیزی به ذهنم نمی‌رسه چیزی ندارم که دلم قرص باشه بهش و مدام گریه وزاری میکردم البته اکثر شکایتهام هم تو دل خودم بود و به کسی نمی گفتم چون فکر میکردم با این حرفها اونارو ناراحت میکنم برا همین همیشه تو خودم بودم و مدام درگیری فکری داشتم و همش سردرد داشتم یا اینکه چرا کار و درآمد دلخواهمو ندارم که حداقل خودم به این خواسته ها برسم حتی از قدم‌هم بدم میومد یادمه وقتی برای رانندگی رفتم و به‌خاطر قدم‌منو فرستادن راهنمایی و رانندگی خیلی شاکی بودم و به خدا میگفتم چیز زیادی تو زندگیم بهم‌ندادی حداقل قیافه و قد بلند بهم می‌دادی و با هزار زحمت تونستم قبول بشم تورانندگی‌چون هم فکر میکردم که به‌خاطر قدم‌هم‌توانایی رانندگی رو‌نداشتم‌و هم همش استرس داشتم که نکنه خراب کنم.یا حتی کارم وقتی در اون کار بودم همش غر میزدم که این چه کاریه که من دارم همش کلی مشتری برام میاد و من اصلا وقت نمیکنم با گوشیم مشغول باشم ولی دوستای دیگه ام یه ساعت یک‌بار یه مشتری میومد و کارشونم سخت نیست.

      تمرین مرحله دوم:چه چیزهایی در زندگیت هست که باور کنی که زندگیت ارزشمنده؟میخوام بگم از وقتی وارد این دوره شدم و مخصوصا جلسه سوم خیلی رو من تاثیر گذاشت و خیلی آرامش گرفتم در کنار خداوند که این ارزشمندترین چیز تو زندگیمه یعنی آرامش با خدا بودن و من هم اون کوله بار خطا و اشتباه رو انداختم زمین الان احساس سبکی میکنم چند روز هست که دیگه درگیری فکری ندارم و سردرد هم ندارم بعد سلامتی هست که دارم وقتی یه جایی از بدن درد می‌کنه تازه به ارزش سلامتی پی می‌بریم همین دیشب که از مهمونی برگشتیم پام خیلی درد میکرد و طبق این آموزشها سپردمش به خدا و بهش گفتم من ایمان دارم که تو شفا میدی و بهش گفتم مطمینم که تو الان دستت رو می‌زاری روی پام و پام خوب میشه با همین تصور حتی چند لحظه هم طول نکشید که پاهام خوب شد و آنقدر خدارو شکر کردم که خوابم برد و این یکی از نتایج بودن در این دوره است برای من.چیزهای دیگه که برام ارشمندن و از بودنشون خدارو شکر میکنم همین خونه مادرم هست که توش زندگیم میکنم و خدا رو شکر که سقفی بالای سرم هست یا همین پتویی که منوگرم می‌کنه یا خانواده ای که دارم مخصوصا مامانم که خیلی دوستم داره و یا برادرهام که من دیشب رفتم خونشون و کلی کیف کردیم و به من که خیلی خوش گذشت خدارو شکر یا چند روز پیش که رفتیم استخر با زن داداشهام که کلی لذت بردیم از بودن در اونجا چون من عاشق شنا کردنم خدارو شکر یا وجود برادرزاده هام که اگه چند ساعت نبینمشون دل تنگشون میشم البته اونها هم منو دوست دارن و اولین کلمه ای که به زبون آوردن عمه بوده قربونشون برم.یا این اتاقی که در اون نشستم و همچنین این میز و صندلی که دارم روی اون تمریناتم رو انجام میدم یا این گل زیبای فلفل که فلفلاش عین گیلاس و من دارم از دیدنش لذت میبرم و خدا شکر میکنم بابت این نعمت یا پول تو جیبیم که همیشه خدا بهم رسونده بی نهایت از خدا سپاسگزارم که داشتن نعمتهاش تو زندگیم رو بهم یادآوری کرد و این لبخندی که از نوشتن این مطالب روی لبم دارم.الان خدارو در کنار خودم حس میکنم و همیشه احساس میکنم که در آغوش خدا هستم و دارم از طعم خدا لذت میبرم.یا داشتن کلی لباس در کمدم شکر که هربار یکیش رو می‌پوشم و از داشتنشون لذت میبرم و شکر گذاری میکنم یا کمدها و چمدون هایی که دارم. من هر روز که از خواب بیدار میشم از خدا تشکر میکنم که امروز رو بهم دادی که زنده باشم و در مسیر درست زندگیم که این مسیر هست باشم خدارو شکر میکنم که شور و اشتیاق منو هر روز بیشتر می‌کنه برای ادامه دادن و لذت بردن از این مسیر.

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم