0

زندگی با طعم خدا (جلسه چهارم)

اندازه متن

بسیاری از انسانها سالهای زیادی از عمر خود را صرف اضافه کردن امکانات بیشتر به زندگی خود می کنند درحالی که غافل از گذر عمر می شوند و بدون لذت بردن از اصل زندگی آن را به پایان می رسانند.

توجه به بودن و زندگی کردن

مهمترین موضوع زندگی هر انسانی، زندگی کردن است. موضوعی که بسیار کمتر از بهای اصلی اش برای آن اهمیت قائل هستیم.

با توجه به سرعت رشد و پیشرفت دنیای مادی طبیعی است که تنوع بسیار زیادی در جنبه های مختلف زندگی ایجاد می شود و این تنوع به سادگی می تواند تمرکز ما را از اصل زندگی برداشته و بر حاشیه ها و اضافه های زندگی جلب کند.

این دقیقا اتفاقی است برای بسیاری از ما رخ می دهد و باعث ایجاد احساس یاس و ناامیدی در زندگی می شود.

زندگی کردن مهمترین موضوع و ماهیت وجود ما در دنیای مادی است اما به دلیل توجه کردن به واسایل و امکاناتی که برای زندگی مهیا شده است سبب می شود که توجه کمتری به اصل زندگی و لذت بردن از آن داشته باشیم.

توجه به این نکته بسیار مهم است که تمام وسایل، امکانات و شرایطی که در زندگی فراهم است برای ایجاد تنوع در زندگی برای لذت بردن بیشتر است. اما اگر ما آگاه نباشیم که باید از اصل زندگی لذت ببریم به هر اندازه وسایل و امکانات اضافه در زندگی داشته باشیم تاثیری بر لذت بیشتر ما از زندگی نمی شود.

بنابراین در عین حالی که خواستن و علاقمند بودن برای داشتن امکانات بیشتر و بهتر بسیار عالی و مقدس است اما نباید توجه کردن ما بر آنچه نداریم یا دوست داریم داشته باشیم باعث کم اهمیت دانستن اصل زندگی ما شود.

اگر حواسمان نباشد که باید از اصل زندگی که همان حیات و لحظات زنده بودن است لذت ببریم این نگرش در ذهن شکل می گیرد که لازمه لذت بردن از زندگی داشتن امکانات و شرایط عالی می باشد و تا زمانی که در آن شرایط نباشیم زندگی کردن هیچ لذت و فایده ای ندارد.

بنابراین در عین حال که حق داریم خواسته ها و آرزوهای متنوع برای بیشتر لذت بردن از زندگی داشته باشیم اما وظیفه داریم در هر شرایطی که هستیم سعی کنیم از زندگی کردن و زنده بودن لذت ببریم.

هنر لذت بردن از زندگی بسیار فراتر از تلاش برای رسیدن به خواسته ها و آرزوهایمان است.

تلاش کردن برای رسیدن به خواسته ها امر بسیار مقدس و لازمه بهبود شرایط زندگی و مفید تر بودن زندگی کردن است اما نبود آنچه دوست داریم داشته باشیم، یا دیدن افرادی که در شرایطی بهتر از ما زندگی می کنند یا حتی دیدن افرادی که بسیار بیشتر از خواسته ها و آرزوهای ما را در زندگی خو در اختیار دارند نباید باعث ایجاد نگرش بی فایده بوده و بی ارزش بودن زندگی کردن شود.

اصل و وجود همه انسانها دارای ارزش برابر است اما این طبیعی است که هر فردی بنا به شرایط ذهنی و زندگی دارای امکانات و شرایط زندگی متفاوت باشد. اما آنچه باید مورد توجه قرار داده شود برابر بودن اصل و اساس زندگی است. به این شکل همیشه از شرایط خود احساس رضایت خواهیم داشت و فرصت لذت بردن از زندگی را پیدا می کنیم.

تجربه هنرجوی زندگی با طعم خدا

طبق تجربه زندگی که داشتم وعمری که سپری کردم، تنها چیزبا ارزش و گرانقیمتی که همه مردم در پی آن هستند وبه دست نمی آورند وبعضی ها بدست می آورند، آرامش در زندگی است که مهمتری اصل زندگی در این جهان است.

البته سلامتی هم یکی از نعمتهای بزرگ خداونده که کمتر به آن توجه می شود، و همه این آرامش و خوشبختی در وهله اول زمانی اتفاق می افتد که خداوند در درون ت باشد و با خدا نفس بکشی و با خدا راه بری، این تجربه کل زندگیه من است.

شاید بعضی‌ها فکر کنند که من آدم خیلی مذهبی هستم، خیر من اصلا مذهبی نیستم، من فقط عاشق خدایم هستم همین و بس.

من آرامش  را فقط با خدا زیستن دریافتم و زمانی که از او دور بودم هیچ آرامشی نداشتم، من همه چیز در زندگی داشتم ولی آرامش نداشتم، آسایش نداشتم.

زندگی من برعکس خیلی ها بود، البته در منزل پدرم همه چی عالی بود ولی متاسفانه در منزل همسرم نه آرامش بود ونه سعادت!

اینها رو می خوام اینجا بگم، شاید درسی باشد برای آنهایی که فکر می کنند خوشبختی از بیرون ما آدم‌هاست از مادیات، من منکر این نیستم که پول و ثروت راحتی می آورد، ولی اگر در دلت احساس آرامش و خوبی نداشته باشی، هیچ فایده ای ندارد.

من همسری داشتم که از هر لحاظ نامبروان بود چه از لحاظ تحصیلی، چه از لحاظ پول و درآمد و پرستیژ اجتماعی و درک از هر لحاظ که شما فکر کنید نقصی نداشت و همیشه به جرات بگم که خیلی ها غبطه زندگی ما را می خوردند، ولی متاسفانه آدم بسیار ناشکر و بداخلاق و بهانه گیری بود و هیچ وقت از چیزهایی که داشت لذت نمی برد.

در صورتیکه تعریف نباشد من به عنوان همسر کوچکترین باری را از هیچ لحاظ بر روی او چه از طرف خودم و بچه هام بردوش او نمی گذاشتم، ولی هیچ وقت از زندگی راضی نبود و درحال خودخوری بود.

همیشه از اینکه سرکار باید برود مدام بهانه می گرفت، تازه کار ایشون کار طاقت فرسای بدنی نبود و خلاصه سرتان را درد نیاورم این ناشکریهای ایشون عاقبت کل سیستم زندگی را کن فیکون کرد، و من آرزو داشتم که ایکاش در کنجی خلوت در خانه ای کوچک زندگی می کردم ولی آرامش داشتم.

پس از آن زندگی بود که من به خدا پناه آوردم، وتنها منبع سعادت من اوبود، و از زمانی که این گنج بزرگ وعظیم مهربان بخشنده را یافتم کل زندگی من تغییر کرد، در آسمانها راه رفتم ودر آغوشش جان دوباره یافتم معجزه پشت معجزه، دوستان به قول معروف که می گویند: 

با خدا باش و پادشاهی کن …… بی خدا باش و هرچه خواهی کن 

این سرلوحه زندگی من است، من همه آن چیزهایی که با همسر سابقم داشتم را رها کردم، چون جز کولباری از غم و ناراحتی برای من چیزی نداشت و از آن زندگی آمدم بیرون و همینطور که قبلا گفتم خودم را به دستان پدر آسمانی، آفریننده جهان هستی، قادر مطلق سپردم و خدا می داند از آن زندگی بهتر را یافتم.

لحظه ای از او غافل نبودم، در بدترین شرایط زندگی فقط خدا را می خواستم و فریاد می کشیدم و از حضورش در زندگیم از خود بیخود می شدم و چنان ایمانی به او داشتم که خداوند خودش بهتر می داند که زندگی من را زیر و بر می کرد.

روز به روز بهتر از دیروز بود برای من، خداوند را برای کوچکترین چیزها فقط شکر می کردم، من از آن زندگی زمانی که آمدم بیرون بر روی زمین بودم و یادمه حتی رختخوابی نداشتم که بخوابم و رفتم خریدم تا شب را درخانه ای که اجاره کرده بودم بسر کنم ولی در همان خانه خالی هزاران هزاربار خدا را فقط شکر می کردم.

من بهترین خانه، بهترین ماشین آخرین مدل، پول و ثروت داشتم ولی آرامش و خوشبختی نداشتم، شاید این بار اولیست که به اینصورت از زندگیم می نویسم ولی خواستم بدانید زندگی و خوشبختی در مادیات نیست، در تن سالم فکر سالم و آرامش و حس  خوب درونی و از همه مهمتر عشق خدا را دردل داشتن است.

من یک مسیحی ام و خدا را با تمام جان و دل و عقل و هوشم می پرستم و این اولین حکم در مسیحیت است و دومین حکم محبت کردن به همسایه خود تنها همین.

ما نماز و روزه مثل دینهای دیگر نداریم و بطور کلی مسیحیت دین نیست و شریعت هم نیست بلکه طریقت است خواستم در اینجا توضیحی داده باشم ولی بهر حال فرقی نمی کند با هر ایده و مسلک، اگر سیم ارتباطت به خدا وصل نباشد، خیلی زندگی سخت می گذرد.

اول حال دلت را خوب کن و به قول استاد اول از داشته هایت راضی باش و شکر کن تا ببینی که چطور خداوند نعمتت افزون کند، به پرنده ها، به آبزیان ماهی‌ها نگاه کن که آنها کار نمی کنند ولی خداوند روزی آنها را می رساند چرا نگرانیم؟! به کجا می رویم؟!

اتفاقا با دختر داییم که در کاناداست حرف می زدم می گفتم خوشبختی ما همان زمانی بود که با پدر مادرهامون زیر کرسی شبهای یلدا دور هم می نشستیم و بزرگترها گل می گفتند می شنفتن وما بچه ها کلی لذت می بردیم و شیطانی می کردیم. خوشبختی در همان لحظه ها بود و همیشه ما برای فرداها نقشه می کشیدیم و از خوشبختی های آینده داستان سرایی می کردیم، بخدا آینده هیچ خبری نیست اگر امروز را درنیابی!

امروزت را بساز، امروزت را زندگی کن با هرچه داری و نداری اگر حسرت و حسد، ناامیدی، بغض و کینه، حرص و طمع در دلت داری بخدا از خودش دوری.

زنگارهای دلت را پاک کن، با صفا شو، زلال شو و بگذار خانه دلت مقدس و پاک از هرچه تیرگی و گرففتگی شود.

آنوقت ببین خدا در خانه مقدس دل تو نشسته ومعجزه را ببین، عشق آمده در دلت، امید آمده در دلت و خانه دلت بینی که نورانی شده.

اونوقت خداوندا شکرت و شکر و شکر بینی که از زبانت نمی افتد و بی نیاز از هرچه بخواهی می شوی!

من درحال حاضر همسری دارم عالی، فرزندانی دارم عالی، خانه و کاشانه ای دارم عالی، سلامتی دارم عالی، شغلی دارم عالی و خداوند را برای تک تک نعمتهای ریز و درشت زندگیم هزاران بار شکر و همینکه او بامن است و در من است و بر من است شکر شکر شکر 

و در آخر استادعزیز خداوند را برای وجود گرانبهایتان شکر، شکر که ما را اینچنین به وجد می آورید درود و هزاران درود برشما 

(نوشته فریده عزیز در بخش نظرات)

منتظر خواندن نوشته های شما هستم

همراه همشگی شما: رضا عطارروشن

با دادن ستاره به این مطلب امتیاز بگیرید.

امتیاز 4.15 از 131 رای

https://tanasobefekri.net/?p=12247
241 نظر توسط کاربران ثبت شده است.
اندازه متن بخش نوشتن دیدگاه:

دیدگاهتان را بنویسید

اندازه متن دیدگاه ها
      آواتار fariba
      1401/09/01 17:44
      مدت عضویت: 751 روز
      امتیاز کاربر: 17270 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 536 کلمه

      من تا قبل از اشنا شدن با این دورها همیشه احساس تنهایی می کردم و هر روز که از خواب بیدار می شدم به این فکر میکردم که چرا همیشه توی خونه تنها و چرا هیچ کس به من زنگ نمیزنه یا منو به یک رستوران و یا یک کافی شاپ دعوت  نمیکند چرا خونه ی فامیل کم دعوت می شویم و همیشه توی خونه باید تنها زندگی رو بگذرونم وقتی که از خواب بیدار می شود و توی گوشی استوری کسی از اشناها یا دوستانم رو میدیدم که بیرون رفتن و کیف میکنن و از زندگیشون لذت میبرن شروع میکردم به غیبت کردن پشت سرشون و حرف هایی ک دیدی من رو به بیرون دعوت نکردن،

      و و همش احساس تنهایی داشتم با اینکه کنار پدر و مادر و خانواده‌ام بودم و همیشه با آنها حرف زدن دیگران می زدم و دقت نمیکردم که کنار آنها هستم از تنهای شکایت داشتم که چرا به من کسی را ندارم و همیشه در حال اشک و گریه و بغض با خودم بودم حس بدی به دیگران کشوندیم نبودن انتقال می دادند و انسان ضعیف و تنهایی خودم را می گیرم و اصلا ارزش داشته های زندگی رو نمیدونستم و توجه بهشون نداشتند و داشته هام برام کمرنگ شده بودن و دنبال خوشگذرونی در زندگی دیگران بودند و مقایسه میکردم خودم رو با اون ها ،

       و در زندگی به جای رسیده بودم که همش احساس بد داشتم از تنهایی و همش در حال نق زدن و شکایت کردن بودم و داشته های خودم رو نمیدیدم و بهشون توجه نمیکردم،

       اما بعد از اشنایی با دورهای خوب زندگی با طعم خدا و گوش دادن این فایل های مفید میتونم به داشته های خودم راحت تر فکر کنم و به خواسته هام و ارزش داشته هام رو بدونم و برای خودم در زندگی خودم ارزش بیشتری قائل میشم و خودم رو مقایسه نمیکنم در زندگی با دیگران و ارزش انچه خداوند به من داده رو میدونم، 

      ارزش های زندگی من:

      ارزش ارزش های زندگی من اول از همه سلامتی در زندگی اصل داشتن ها از و مهمترین ارزش زندگی است.

      سلامتی برای خودم اینکه هر روز چشمانم را باز می کنم و بدون درد و خونریزی یک روز دیگر با سلامتی شروع می‌کنم یکی از ارزش های مهم در زندگی من است،

      یکی یکی که از ارزش های زندگی من داشتن یک خانه خوب و آرامش بخش است این که هر روز از خواب بیدار میشم و سخت بالای سرم را دارم میتونم با لذت و حس خوب به کارهای روزانه هم برسم پس داشتن خونه یکی از ارزش های دیگر در زندگی من است داشتن اتاقم که در آن حس خوبی دارم استراحت می کنم و انرژی من دوباره بالا میرود و باز برای انجام کار هم با شور و نشاط ادامه پیدا می کند،

      یکی از ارزش های مهم زندگی من داشتن خانواده من است پدرم مادرم و برادرم که با وجود آنها زندگی معنا پیدا می‌کند و با داشتن آنها به تمام خواسته هایم و با کمک اونها میرسم و این با ارزش ترین داشته من در زندگی است و خدا را شکر می کنم بابت تمام داشته ها و ارزش های زندگیم و می خوام از این به بعد توجه عمیقی به داشته هام داشته باشم و با تشکر از شما استاد عزیز 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 7 از 2 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار فریبا فروغی
      1402/05/19 18:38
      مدت عضویت: 751 روز
      امتیاز کاربر: 17270 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 796 کلمه

      با سلام خدمت شما استاد عزیز،

      تمرین اول:

       من چه کسی بودم و چه انتظاری از زندگیم داشتم و چرا؟

      من خودم رو یک فرد تنها میدونستم که برای خوشحالی باید با دیگران وقت بگذرونه باید با دیگران احساس خوب داشته باشه و چون دوست زیادی نداشتم و تنها بودم پس همیشه تنها بودم و احساسم بد بود، چرا اینطوری بودم الان بهتون میگم ، چون ارزش خودم رونمیدونستم و احساس خوبم و لذت بردنم از زندگی وابسته به دوستان و اقوام بوده در این باور های اشتباهم یم مدت زیادی سپری شد و من ارزش خودم رو نمیدونستم،

      احساس شادی نمیکردم چون فکر میکردم کسی دوستم نداره و من برای کسی مهم نیستم حتی یک دوستی که دارم اونم بهم محل نمیده و با این باور ها از ارزش خودم قافل بودم ،

      همشه شکایت میکردم از دانشگاه نرفتنم و این که من باید مثل دیگران دانشگاه برم من مگه چی کم دارم از دیگران منم باید مدرک بالا داشته باشم و رفتن به دانشگاه رو علت خوشحال بودنم میدونستم و چون نمیرفتم پس خوشحالم نبود و با فکر به این احساس بدی داشتم و این رو همیشه با مادرم شکایت میکردم که حمایت نمیکنند و منو به دانشگاه نمی‌فرستند پس مقصر هستن و من مدت ها احساس بدی داشتم که فکر میکردم با رفتن به دانشگاه میتونم از زندگی لذت ببرم،

      ندیدن چیز های که دارم و ناراضی بودن از وضع مالی خودم و نداشتن شغل مورد علاقم ، من مدت ها شکایت میکردم که باید با خواهش از پدر پول تو جیبی بگیرم و خاک بر سرت همه هم سن های تو کاری دارن و پول در میارن، و این از ارزش وجودی خودم نااگاه بودم و ناراحت، 

      همیشه فکر میکردم که دوستای من ازدواج کرده‌اند و همه سر خونه و زندگیشون هستند یه قدم از من بالاتر رفته‌اند و خاک بر سرت که همین جا مانده و نمی‌توانی خوشبختی را به دست بیاری و تو هیچ وقت ازدواج را تجربه نخواهی کرد و طعم خوشبختی را نمی‌چشی و مدت‌ها به اشتباه فکر می‌کردم که بزرگترها همیشه به من می‌گفتند که انشاالله عروس بشی و خوشبخت و خوشبختی رو در ازدواج کردن می‌دیدند و این رو در ذهن من هم به وجود آورده بودند و من از ارزش‌های خودم غافل بودم ،

      از نداشتن گواهی نامه هم ناراحت بودم و فکر می‌کردم با به دست آوردن مهارت رانندگی می‌تونم بیشتر از زندگی لذت ببرم اما بی‌خبر از این که  وقتی از اصل زندگی بی‌خبر هستم کمکی به لذت بردن بیشتر نمی‌شود و این‌ها همه لوازم جانبی هستند، 

      خلاصه من خیلی شکایت از این‌ها داشتم و الان شکایت‌های دیگم رو یادم نیست و یک مورد که بیشتر توی ذهنم هست تنهایی من بوده که همیشه خودم را تنها و  شده می‌دانستم اما غافل از ارزش‌های خودم و امکانات زندگیم واقعاً چه ارزشی برای زندگی قائل بودم؟

      تمرین دوم 

      چه چیزهایی دارم که زندگی منو ارزشمند کرده و وقتی بهش فکر می‌کنم احساس خوبی دارم؟

      داشتن سلامتی  در زندگی همه ی انسان ها بسیاااار مهنه و من فکر میکنم با داشتن سلامتی همه بالاترین و ارزشمند ترین نعمت رو دارن و با سپاس گذاری میتونن از اون لذت ببرن ،این برای من جز چیزهای هست که باعث ارزش زندگی من میشه و وقتی سالمم حس خوبی دارم و با راحتی زندگی میکنم،

      من با فکر کردن به این که توی خونه ی خودم به راحتی و بی دغدغه زندگی میکنم یکی از ارزشمندی های منه و حس خوبی دارم با فکر کردن به این نعمت خوب و از خدا سپاسگزارم برای داشتن این ارزش زندگیم،

      برای داشتن خانواده ی خوبم احساس خوبی میکنم و فکر میکنم که بالاترین لذت دنیا اینه که با کسانی باشی که دوستشان داری، و این که کنارم هستن جز ارزش های خوب من هستند ،

      شاید به نظرتون عجیب بیاد اما برای داشتن دست و پاهای خودم خیلی احساس خوبی دارم که می‌تونم در طول روز به انجام کارهای روزانه خودم بپردازم و این جز ارزش‌های من هست ،

      برای قدرت بیان خودم سپاسگزارم و این از ارزشمندی‌های من در زندگی هست که باعث راحتی من میشه و اگر یک زمانی  من نمی‌تونستم حرف بزنم احساس می‌کنم خیلی زندگی دشوار و سخت می‌شد و سخن گفتن برای من ارزشمند هست،

      قدرت گوش دادن و شنیدن صداهای زیبای جهان هستی برای من ارزشمند هست و باعث راحتی می‌شود ،

      و در آخر من خودم رو دوست دارم و تنها نمی‌دانم و خیلی از اصل زندگی و وجود خودم راضی هستم و با زنده بودنم در هر روز  از خدا یک فرصت زنده بودن هدیه می‌گیرم از این تغییرات خوب و آگاهی ذهنی خودم سپاسگزارم و میخواهم برای داشتن بهترین احساس خودم همیشه تلاش کنم که ارزشمندی‌های زندگی خودم رو در طول زندگی کردن ببینم و توجه من به خوبی‌ها و نعمت‌ها باشه،و خدا رو سپاسگزارم برای هدایت خودم و آگاهی که از فایل خوب شما به دست آوردم و یک روز دیگه با احساس خوب و آگاهی  زندگی کردم،

      باتشکرازشما

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار فریبا فروغی
      1403/04/20 15:12
      مدت عضویت: 751 روز
      امتیاز کاربر: 17270 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 337 کلمه

      باسلام خدمت شما استاد عزیزم 

      من امروزم با لطف خدای مهربونم حالم خوبه و در سلامتی و احساس خوب هستم دوست دارم هر روزی که به من هدیه داده می‌شه بهتر و با کیفیت‌تر زندگی کنم،

      خدایا شکرت که امروز هم حالم خوبه و می‌تونم باز هم آگاهی‌های جدید به دست بیارم و مهمترین این هست که اصل و وجود من خوبه و می‌تونم با وسایل خوبی مثل لبخند زدن و افکار خوب  وارد ذهنم بکنم در مستی جای خواسته‌هام قدم بردارم و می‌تونم که با جون خودم و روح خودم می‌تونم بهترین خودم باشم،

      من امروز از اینکه یک روز دیگه با حس و حال خوب زنده هستم خوشحالم و این اصل زندگی منه و من دوست دارم با بالا بردن کیفیت رفتاری هر روزم رو که زنده هستم از زندگی و زنده بودنم لذت ببرم و از لحظه‌های زندگیم لذت ببرم،

      من امروز هر روز ا انگیزه و لذت ارزش اصل زندگیم رو می‌دونم و برای اون اهمیت قائلم ،

      و این مهمه که تونستم یاد بگیرم که باید چطور زندگی کنم و حالا من ارزش حال خوبم آرامش و شادی عشق و لبخندم رو که از طریق اصل زندگیم به وجود آوردم برای لذت بردن بیشتر دارم تجربه می‌کننم،

      لوازم اصل خودم رو اضافه کردم و خیلی نعمت‌های خوبی دارم مثل سلامتی خونه خانواده راحتی عشق به خدا دوست داشتن خودم که بهترین احساس و من راحتی و خوشحالی رو به ارمغان آوردم،و امروزم دوست دارم که بهتر از دیروز خودم زندگی کنم،

      دیگه اون گل شکایت‌ها دیگه اون ناسپاسی‌ها وجود ندارند من هر روز رو  احساس رضایتمندی بیدار می‌شم و شروع می‌کنم شکر گذار داشته‌هام بودن،

      بعضی وقت‌ها احساس می‌کنیم که انسانی ناتوان هستیم که دائم تلاش و تقلا می‌کنیم برای رسیدن به اون خونه به اون ماشین و حس می‌کنیم اگر وسایل مورد نیازمون کم باشه،ارزش وجود ما رو پایین میارند،

      در صورتی که اگر در حال خوب لذت بردن از اصل وجود خودمان باشیم این باعث میشه که از وسایل و امکاناتی که هم اکنون و هم در آینده به دست میاریم لذت بیشتری ببریم و اینجوری می‌تونیم سپاسگزارتر باشیم،

      باتشکرازشما 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم