0

زندگی با طعم خدا (جلسه ششم)

اندازه متن

سالهای زیادی در زندگی تصور من درباره زندگی این بود که خداوند از قبل سرنوشت من را تعیین کرده است و وظیفه من در زندگی صبر و تحمل کردن تقدیری است که خداوند از قبل برای من در نظر گرفته است و اگر در این امر مهم موفق باشم در روز آخرت پاداش الهی را دریافت می کنم.

هیچ امیدی به تغییر سرنوشت خودم نداشتم اما قرار گرفتن در مسیر تغییر کردن نگرش تازه ای در وجود من ایجاد کرد.

سرنوشت چیست؟!

موضوع سرنوشت یکی از مبهم ترین موضوعات ذهن من بود. از یک طرف از شرایط زندگی خودم راضی نبودم و از طرفی ترس داشتم که مبادا نارضایتی من از سرنوشتم از زندگی موجب ناراحتی و قهر خداوند شود.

همیشه از اطرافیانم می شنیدم که هرچه خدا بخواهد همان می شود و فقط وظیفه ما صبر و تحمل و شکر خداست. اما همیشه این سوال در ذهن من مرور می شد که چرا هرچه خدا برای من می خواهد مشکل و ناراحتی است؟! چرا خداوند برای من شادی، موفقیت، ثروت و … نخواسته است؟

البته پاسخ این ابهام ذهنی من این بود که: خداوند بهتر از من صلاح می داند که چه چیزی برای من خوب و چه چیزی بد است. همیشه مادرم سعی می کرد با این سوال نظر من را نسبت به پذیرش سرنوشت تغییر دهد.

مادرم می گفت:‌ خوبه که خداوند به تو ثروت بدهد و بعد دچار مشکل و گرفتاری بشی؟! حتما خدا بهتر از تو می دونه که چقدر باید پول داشته باشی. و من همیشه در تعجب بودم که چرا خداوند به من نمی بیند که مقدار بیشتری پول داشته باشم.

هرچه بیشتر در مسیر تغییر کردن حرکت کردم و با افراد بیشتری درباره این موضوعات صحبت کردم متوجه شدم که عده زیادی مثل من دچار این ابهام ذهنی هستند که چرا سرنوشت آنها اینگونه است و آیا امکان تغییر سرنوشت وجود دارد یا خیر؟!

عبارت های زیادی توسط افراد در گوگل درباره سرنوشت جستجو می شود که جالب توجه هستند:

  • آیا سرنوشت انسان از قبل تعیین شده است
  • تقدیر و سرنوشت در قرآن کریم
  • تقدیر و سرنوشت چیست
  • سرنوشت انسان دست کیست
  • نقش خداوند در سرنوشت انسان چیست
  • تفاوت تقدیر و سرنوشت چیست
  • تقدیر الهی چیست
  • تغییر سرنوشت با تغییر اسم
  • سنگ تغییر سرنوشت
  • دعای تغییر سرنوشت

عبارت های بسیار زیاد و بعضا عجیب و غریبی برای کسب آگاهی درباره سرنوشت یا تقدیر و راهکاری مختلف برای تغییر سرنوشت جستجو شده است که نشان از اهمیت این موضوع و ابهام زیاد درباره آن است.

در تعریف سرنوشت یا تقدیر آمده است:

سرنوشت یا تقدیر اشاره دارد به یک سری اتفاقات از پیش تعیین‌شده (از سر نوشته‌شده) که معمولاً اشاره به آینده دارد، چه کلی و چه جزئی. ریشهٔ اعتقاد به سرنوشت در این اعتقاد است که اتفاقات جهان یک نظم طبیعی را دنبال می‌کند.

عده ای عقیده دارند همانطور که روند رشد و نمو و مراحل تکامل یک درخت از قبل مشخص شده است بنابراین روند زندگی انسان نیز مانند سایر موجودات از قبل مشخص و غیرقابل تغییر است.

این مقایسه از این جهت صحیح است که روند رشد و نمو انسان مانند هر موجود دیگری از قبل مشخص شده است و به هیچ شکل ممکن نمی توان در این روند تغییر ایجاد کرد.

اما مقایسه از این جهت نادرست است که انسان مجبور است مانند درخت یا هر موجود دیگری زندگی از قبل تعیین شده داشته باشد.

انسان می تواند بارها در زندگی مادی شرایط زندگی خود را تغییر دهد. می تواند محیط زندگی خود را تغییر دهد،‌ می تواند در هر لحظه احساس درونی خود از بودن و زندگی کردن را تغییر دهد. انسان می تواند بارها سرنوشت خود را انتخاب و آن را محقق کند.

تغییر سرنوشت

تغییر سرنوشت من

از زمانی که با این آگاهی مواجه شدم که سرنوشت من از قبل نوشته نشده است و مجبور به تحمل شرایط فعلی خود در زندگی نیستم،‌ حس و حال تازه ای برای زندگی کردن در من دمیده شد. ذوق و شوق زیادی برای تجربه شرایط بهتر در زندگی داشتم و زمان زیادی را صرف تحقیق، مطالعه و انجام تمرینات ذهنی مختلف برای درک بهتر این موضوع کردم.

به لطف خدا درخواست من برای درک تغییر سرنوشت پاسخ داده شد و شرایط زندگی من به مرور تغییر کرد و اولین نشانه های تغییر سرنوشت من ایجاد تغییر اساسی و بنیادی در احساس و شادی درونی من بود.

احساس آرامش عمیقی داشتم در حالی که شرایط پیرامون من تغییر خاصی نکرده بود اما به طرز شگفت انگیزی احساس آرامش درونی داشتم. سرچشمه این احساس آرامش عمیق باور کردن امکان تغییر سرنوشت بود.

من باور کرده بودم که می توانم شرایط بهتری در زندگی داشته باشم.

من باور کرده بودم که خودم خالق شرایط زندگی ام هستم.

من باور کردم که خداوند از قبل مسیر زندگی مرا تعیین نکرده است و من مجبور به تحمل شرایط زندگی ام نیستم.

من باور کردم که از طرف خداوند این فرصت و اختیار به من داده شده است تا هرآنگونه که می خواهم زندگی کنم.

من باور کردم که امکان تغییر سرنوشت وجود دارد و این فرصت برای همه انسانها مهیاست.

اطمینان داشتم به اینکه می توانم هر طور که دوست دارم زندگی کنم و خداوند شرایط و فرصت تغییر سرنوشت را برای من فراهم کرده است باعث شکل گیری احساس آرامش درونی من در شرایطی شده بود که دنیای بیرونی و زندگی من همان زندگی قبل و شرایط ناامید کننده بود.

بنابراین اولین قدم و مهمترین قدم برای موفقیت در تغییر سرنوشت باور کردن امکان داشتن تغییر سرنوشت است.

انسان های زیادی هستند که عقیده دارند سرنوشت را نمی توان تغییر داد و این نگرش باعث شده است که راه و روش های مختلف و خرافاتی برای تغییر سرنوشت به کار گرفته شود.

تجربه هنرجوی زندگی با طعم خدا

به نام خدایی که در این نزدیکیست

با سلام به دوستان هم مسیرم

من قبلاً فکر می کردم که زندگی انسان ها از قبل تعیین شده ست و هر کس باید طبق سرنوشتی که براش نوشته شده زندگی کنه و حق هیچ گونه گله و شکایتی هم نداره و خداوند خودش صلاح می‌دونه که به هر کسی چی بده و چی نده.

در خانواده و مدرسه و جامعه زیاد شنیده بودم که اگر میخوای سعادت مند بشید و در آخرت سربلند باشید گول زرق و برق دنیا رو نخورید و سعی کنید که ساده زیست باشید.

در باور من افراد فقیر و مصیبت زده افرادی بودند که نزد خدا عزیزترند و به جای سختی هایی که در این دنیا می کشند در اون دنیا جایگاه شون میشه بهشت و افراد ثروتمند افرادی بودند که از چشم خدا افتادند و چون خدا دوست نداره که صدای اونا رو بشنوه اونا رو به حال خود شون رها کرده و هر چیزی که میخوان سریع به اونا داده میشه تا خداوند صدای اونا رو نشنوه.

همچنین زیاد شنیده بودم که افرادی که در این دنیا مریض میشن و مریضی شون سالها طول می‌کشه پیش خدا عزیزترند و با هر ناله ای که میکشن یکی از گناهان شون آمرزیده میشه و چون خدا اونا رو دوست داره مریضی شونو طولانی میکنه تا لحظه مرگ پاک و بیگناه از این دنیا برن و در اون دنیا جایگاه شون میشه بهشت.

پذیرفتن این حرف ها و باورها باعث شده بود که سالها مورد امتحان خداوند قرار بگیرم تا جایی که دیگه از زندگی خسته و بیزار شده بودم و در ذهن من در مصیبت و بلا گرفتار بودن و با مشکلات دست و پنجه نرم کردن مساوی بود با عزیز بودن در نزد خداوند.

زیاد شنیده بودم و می‌شنوم که خداوند هر کس رو بیشتر دوست داشته باشه بیشتر امتحان میکنه و شنیدن این حرف ها و تکرار شدن شون باعث شده که برامون پذیرفتن شون هم راحت تر و باور پذیر تر باشه و در نهایت این آموزش ها در ذهن مون نفوذ کردند و شاید مدت طولانی زمان ببره تا از ذهن مون پاک بشن.

پس حالا که برای تغییر سرنوشت به این مسیر زیبا هدایت شدیم و می‌خوایم تغییر کنیم.  باید عجله نداشته باشیم، نا امید نشیم و ادامه بدیم چون تغییر سرنوشت به آرامی به وجود میاد و با گوش دادن به فایل های آموزشی و تکرار و تمرین و عمل کردن به اونا در زندگی  و با صبر و آرامش کاری کنیم که بذر ها مون رشد کنند تا آرام آرام تغییرات به وجود بیاید و البته موضوع مهم برای تغییر سرنوشت اینکه باید همیشه در زندگی به خداوند ایمان و امید و توکل داشته باشیم.

خداوند این جهان و بر اساس طعم ها دسته بندی کرده (طعم ثروت، خوشبختی، موفقیت، شادی، سلامتی، چاقی، صلح، عشق، آرامش، فقر، بدبختی، شکست، غم، بیماری، لاغری، دشمنی، نفرت، بی‌قراری و … ) و هر کس در مدار هر طعمی باشه فقط همون طعم و تجربه میکنه.

کسی که در مدار فقر و نداریه هیچ وقت نمی تونه طعم ثروت و دارایی و تجربه کنه و یا کسی که در مدار جنگ و دشمنی و درگیریه هیچ وقت نمی تونه طعم صلح و دوستی و آرامش و تجربه کنه.

پس مهم نیست که ما دوست داریم چه طعمی و تجربه کنیم مهم اینه که بفهمیم چه طعمی و در ذهن مون ذخیره کردیم و داریم به اون توجه می‌کنیم.

پس مهمه که فکر و باورامون با هم همسو باشن چون در نهایت اون طعمی رو که در ذهن مون ذخیره کردیم و به اون توجه می‌کنیم اون رو تجربه می‌کنیم. نه اون طعمی و که دوست داریم تجربه کنیم.

مثلاً من میرم رستوران و دوست دارم که قورمه‌ سبزی بخورم و خیلی هم گشنمه میرم اونجا و توجهم می‌ره سمت زرشک پلو با مرغ و در نهایت زرشک پلو با مرغ سفارش میدم در صورتیکه دوست داشتم قورمه‌سبزی بخورم خب طعمی که من تجربه میکنم زرشک پلو ست نه قورمه‌سبزی.

درسته که من سیر شدم ولی اون غذایی رو که دوست داشتم نخوردم چون توجه من به زرشک پلو بود و اونو سفارش دادم و صاحب رستوران به من زرشک پلو داد نه قورمه‌سبزی و من دیگه طعم قورمه‌سبزی و تجربه نکردم با این که خیلی دوست داشتم قورمه‌سبزی بخورم ولی زرشک پلو خوردم حالا من خودم مقصرم یا صاحب رستوران؟

صاحب رستوران که هم قورمه سبزی داشت، هم زرشک پلو، من خودم زرشک پلو سفارش دادم صاحب رستوران هم طبق خواسته من زرشک پلو بهم داد، و اگه من قورمه سبزی سفارش میدادم طعم قورمه سبزی و تجربه می‌کردم.

حالا میفهمم که چرا این همه سال طعم های خوبی که دلم میخواست نتونستم تجربه کنم. و همچنین برام روشن شد چرا با این که این همه برای رسیدن به لاغری تلاش می‌کردم ولی همیشه چاقی همراه من بوده؟

چون همه فکر و ذکر و تمرکز من روی چاقی بوده، و اصلا توجهی به لاغری نداشتم و اونو از خودم خیلی دور و دست نیافتنی میدیدم در صورتیکه لاغری در وجودم و در کنار خودم بوده و من بخاطر افکار و باورهای غلط و نادرستم اونو نمی‌دیدم و چون افکار و باورهای من با هم هماهنگ و همسو نبودند من نمی تونستم با همه تلاش و سختی و رنجی که برای بدست آوردنش می‌کشیدم داشتن شو تجربه کنم و همیشه حسرت داشتن شو می کشیدم.

پس چیزی که من تجربه می کردم نتیجه توجه من بوده، نه نتیجه فکر کردن و دوست داشتن من. 

طعم هایی که دوست دارم در زندگی تجربه کنم:

 ۱_ طعم سلامتی

۲_ طعم خوشبختی

۳_ طعم آرامش

۴_ طعم تناسب اندام ماندگار

۵_ طعم ثروت

۶_ طعم موفقیت و خوشبختی بچه هام

۷_ طعم مسافرت

۸_ طعم داشتن روابط عاشقانه و معنوی با خداوند

۹_ طعم نابودی ویروس کرونا

۱۰_ طعم روابط عاشقانه با همسر عزیزم .

…………

تمرین دوم:

چه طعم هایی رو در ذهنم ذخیره کردم و در طول روز دارم به اونا توجه میکنم واز چه موضوعاتی در طول روز دارم شکایت می‌کنم. 

 خدارو شکر من زیاد اهل شکایت و گلایه کردن نیستم و این خصلت خوبو از مادر یاد گرفتم.

چون هر وقت کسی جلوی مادرم از مشکلات و سختی‌ها گلایه و شکایت میکرد مادرم اصلا خوشش نمی یومد و همیشه به ما هم می‌گفت که سفره دل تونو پیش کسی باز نکنید چون با، باز کردن مشکلات تون پیش دیگران، مشکلات تون که حل نمیشه هیچ، فقط این طوری همه از همه چیز زندگی شما سر در میارن و باعث میشه که یک سری از روی دلسوزی و یک سری از روی فضولی تو زندگی تون دخالت کنند.

منم یاد گرفتم که زیاد گله و شکایتی نداشته باشم و در مورد مشکلاتم زیاد با دیگران حرف نزنم.

حالا نمی‌دونم این خصلت خوبه یا بده البته من که تا الان از انجامش ضرری نکردم و اما در مورد تمرین دوم و طعم های که دارم در طول روز تجربه میکنم من در جنبه تناسب اندام (لاغری با قدرت ذهن) با آموزش های ارزشمند استاد یاد گرفتم که برای تغییر جسم و رسیدن به لاغری باید افکار و باورهامو با هم هماهنگ و همسو کنم و این آموزش ها نه تنها در جنبه لاغری بلکه اگر خوب درک کنیم در همه جنبه های زندگی مون تاثیر داره.

تقریباً دارم یاد میگیرم که آموزش هامو در همه جنبه های زندگیم به کار ببرم و کم و بیش طعم هایی رو که در تمرین اول نوشتم دارم در زندگیم تجربه میکنم.

از زمانی که به این مسیر زیبا هدایت شدم تقریباً دارم تغییرات رو در همه جنبه های مختلف زندگیم دریافت می‌کنم من بذرهای تغییر رو کاشتم و حالا دارم با گوش دادن به فایل ها ، درک و هضم آموزش ها و عمل کردن به اونا در زندگی، صبر و شکیبایی و آرامش از اونا مراقبت می‌کنم تا تبدیل به درخت تنومند بشن و ایمان دارم که نتیجه برای من و همه دوستانی که آموزش هارو به درستی درک و هضم میکنند محفوظه.

با تشکر از زحمات بیدریغ استاد گرامی.

وبا آرزوی بهترین ها برای همه دوستان.


دستور کار اجرای جلسه ششم:

۱- تماشای فایل ویدیویی توضیحات جلسه ششم

۲- تکرار ۵ مرتبه فایل جلسه ششم(تصویری یا صوتی) تا قبل از ارائه قسمت بعدی

۳- انجام تمرینات مربوط به جلسه ششم در قسمت نظرات

منتظر خواندن نوشته های شما هستم

همراه همشگی شما: رضا عطارروشن

با دادن ستاره به این مطلب امتیاز بگیرید.

Rating 4.22 from 82 votes

https://tanasobefekri.net/?p=12273
برچسب ها:
211 نظر توسط کاربران ثبت شده است.

دیدگاهتان را بنویسید

اندازه متن دیدگاه ها
      آواتار tarlan370
      1399/02/28 23:00
      مدت عضویت: 1491 روز
      امتیاز کاربر: 142 سطح ۱: کاربر مبتدی
      محتوای دیدگاه: 1,238 کلمه

      چطور مغز با فرمول های ذهنی عادت های شمارو تغییر میدهد؟
      یکی از مشکلاتی که باعث به وجود اومدن گسترش در مسئله ای در زندگی اونها میشه اینه که توجه به اون موضوع نداریم…
      تا حالا داشتی با چاقی مبارزه میکردی چون ریشه چاقی در ذهنه
      فرمولها در ذهن شکل گرفته
      اعتیاد یعنی رفتاری که نتونیم اون رو انجام ندیم
      چطود فرمول های مغزی میتونند رفتار ما رو تغییر بدهند؟
      مغز ما کنترل کننده جسم ماست
      چطوره که این مغز در جسم شما باعث چاقی ولی در اندام متناسب باعث تناسب میشه؟
      ما نیامدیم نظارت کنیم که چرا چاق میشیم، همیشه با نتیجه مبارزه کردیم
      لاغری با ذهن خیلی راحت تر از چاق شدن با ذهنه
      چرا لاغری خیلی سادست؟ وقتی بدونی چه چیزی باعث چاقی شده و صحیحش کنی به آرامش میرسی
      فرمول در فرد متناسب مصرف در حد نیازه و لی در فرد چاق برابر با خفگیست
      فرد متناسب هرچیزی رو نمیخوره ولی فرد چاق هر چیزی رو میخوره و فرقی نمی کنه براش
      فرد متناسب از میل ندارم استفاده می کنه ولی فرد چاق درکی از میل ندارم نداره
      یک فرد متناسب فقط از طریق دهانش غذا میخوره ولی فرد چاق چند دهان داره(راه اول دهان…راه دوم چشم(به خفگی رسیده و بعدش یه جعبه شیرینی میاد و اونو میبینه ایا گشنشه؟ نه..ایا مغز پیام داد؟ نه چشم دیده پیغام میده به مغز و تجربه میگه همیشه خورده و میخوره)…راه سوم بینی که تاثیر زیاد داره(نیری خونه مادر غذا خوب درست کرده و فقط بوشو استشمام میشه بازم مثل تصویر یه پیام به مغز میده بوی غذا مساویست با خوردن و بلافاصله فرمان خوردن صادر میشه و میخوره)…راه چهارم گوش(پیش اومده ما اطلاعاتی درباره چیزی نداشتیم و کسی میاد تعریف می کنه با اب و تاب ،،، اطلاعات با گوش به مغز میرسه و طبق فرمول فرمان صادر میشه)..راه پنجم تجربست لمس کردن( هنگام تعارف شیرینی به محض لمس شیرینی میخوام دوتا بگیرم…نرم و تازست باعث میشه دوتا برداره و حس کردن طعمش تصمیم میگیری دومی و سومی و برداری)
      در طول روز ببینید چه اطلاعاتی به مغزتون دادی و این باعث شده فرمان خوردن صادر شده؟
      وقتی تغییر رفتار خودتو دیدی بارها و بارها خودتو تحسین کن….یه درخت میوه میده…میوه دادن مرحله اخرشه…مهم اینه توی بذر جوانه بزنه و نهال شکل بگیره و بعدش درخت میشه و سایه میده ،میوه میده…
      به خودت افتخار کن…ادامه بده…
      خوب اطلاعاتی که قبل از دوره لاغری انجامش میدادم این بود که هرروز توی اینستاگرام میگشتم درباره ی غذا و دستورشون و دیزاینشون رو دنبال میکردم و ازشون عکس میگر۴تم و وقتی که حوصلم سر میرفت و یا بیکار بودم مینشستم و اونخارو نگاه میکردم با دقت فراوان که چکار کرده چجوری درستش کرده و چجوری دیزاینش کرده و از چه ظرف هایی استفاده کرده برای اینکه غذا رو پر رنگ و لعاب تر نشون بده و جالب اینه که توی ماه رمضون های قبل من دقیقا یکی از کارهای هرروزه من این بود که اون ساعاتی که دلم ضعف میرفت و احساس گشنگی میکردم و نمیتونستم ذهنم و منحرفش کنم و تجوهمو رو موضوع دیگه بزارم میرفتم توی اینستا و دنبال میکردم پیج های غذا مخصوصا غذاهای رستورانی و فست فودی و هرکس منو میدید میگفت تو خود آزاری داری ، انقدر نگاه میکردم که از نگاه کردن بهشون احساس سیری بهم دست میداد و فکر میکردم این کار بهم کمک می کنه تا شب کمتر غذا بخورم‌چون دسگه گرسنگی رو احساس ننیکردم ولی برخلاف ماه رمضون های دیگه میدیم که وزن اضافه می کنم و جای تعجب داشت و حالا که فکر می کنم میدیدم که بیشتر غذا میخوردم در حدی که بعد از افطار و شام باید یه چیز تر میخوردم تا کمی از غذا حضم بشه و بتونم نفس بکشم….و همش فکر میکردم به خاطر اینه که مدت زمان زیادی معدم خالی بوده پس معدم ضعیف شده در صورتی که من سنگین میخوردم

      و یک عادت رفتاری که من مدتی گرفتارش شدم والان دارم سعی می کنم با تغییر باورهام اون عادت رو تغییر بدم اینه که من خیلی نگران اصراف شدن غذا بودم و الانم هنوز هستم ولی کمتر از قبل و این باعث میشد اگر زودتر از مقدار غذایی که تو ظرفمه سیر میشدم با احساس گناه خودم رو مجبور میکردم به خوردنش و حتی غذای دختر ۶ ساله ام که اگثرا میموند در حد دو سه تا قلشق میخوردم برای اینکه اصراف نشه و من ذهنم هی مواخذه ام نکنه ولی خوب بعدش عذاب وجدان اینکه تو میدونی اینجوریه چرا برای خودت غذا میریزی بعد شروع کردم به کم کم ریختن غذا برای خودم و دیدم که دارم بیشتر از همیشه میخورم چون سرعتم خیلی بیشتر میشد و در نهایت زودتر از همه غذام تموم میشد و دخترم که به شدت سرعت غذا خوردنش آرومه انقدر طول میکشید که دو سه باری برای خودم غذا کشیدم در حد نصف کفگیر بیشتر و در نهایت مونده غذای دخترم ولی الان برای اینکه عذال وجدان اصراف رو نداشته باشم اونارو میریزم توی ظرف و هرقوت میریم به دامان طبیعت برای پرندگان میبرمشون و اینجوی حس بهتری هم دارم

      خداروشکر از وقتی که این دوره رو شروع کردم این عذاب وجدان که همون نجواهای ذهنی و شیطانیه خیلی کمتر شده و من هم بعد غذا احساس سبکی می کنم الانم که ماه رمضونه و هم حس خوبی دارم که توی مسیر تناسب اندامم و این ماه رمضان برخلاف دو سه تا ماه رمضون قبل اصلا وزن ا۱افه نکردم و تازه احساس می کنم جمع و جور تر شدم….خدایا سپاسگزارتم برای این مسیر زیبا که هدایتم کردی و ممنونم برای آقای عطار روشن که تلاششون مسیر رو برای من آسانتر کرد

      خیلی جالب بود برای من من نظراتمو اول توی نت گوشیم مینوشتم بعد کپی میکردم‌، امروز ظهر که داشتم تمرین رو انجام میدادم و یادآوری کردم که قبلا توی ماه رمضون یا حتی روزای عادی که از سر بیکاری تصویر غذاهارو دنبال میکردم و اون تصویرارو دوباره مرور کردم و بعد تمام شدن تمرینم دوباره توی ذهنم یاداوری کردم اون تصویرارو و داشتم دوباره برای خودم ترسیم میکردم کخ فلان غذا چجوری درست شه بهتره و‌……برای خودمم جای تعجب داشت منی که این مدت ا۱لا پی اش نبودم و داشتم روی ذهنم کار میکردم و خوراکم واقعا سبک شده بود امشب به طرز عجیبی من میخوردم ولی نه مثل قبل در حد خفگی ولی خوب ازین روزای قبل بیشتر خوردم و هرچقدر به خودم میگفتم نرگس سیریا چرا الکی ولع داری نمیتدنستم جلوی خودمو بگیرم،جالب اینجا بود که مغزمم داشت گولم میزد و حواسمو پرت موضوعی دیگه میکرد و من میخوردم همینجور، همون لحظه به خودم گفتم دیدی تصویر دادی به مغزت اونم فرمان داد و تمام و اگه هرروز رو خودت کار نکنی دوباره برمیگردی به حالت اول، این یکی ازون دینگ های مغزم بود که با اینکه داشتم دوباره خودمو سرزنش میکردم و حالم بد میشد ولی با یاداوریش خوشحال شدم چون بهم ثابت شد و برام خیییییلی جذاب بود، یه لحظه فکر کن اگه ادم بتونه تو هرلحظه از زندگیش این کنترل و آگاهانه عمل کردن رو داشته باشه چه شگفتی هایی که تجربه نمی کنه، واقعا هیجان انگیزه، تنها چیزی که باید همیشه یادمون باشه و متاسفانه طبق عادت ها و باورهامون اکثرا متوجه نمیشیم اینه نباید بزاریم به احساس بد برسیم هم سرعتمون رو کم می کنی و هم برای دوباره برگشتن انرژی بیشتری میخواد، فقط باید به اتفاقی که افتاده و تموم شده با دید قوانین نگاه کار و کد مخرب رو پیدا کرد و کد درست رو جایگزینش کرد…هرچی جلوتر میرم و آگاهیم بیشتر میشه نکاتی که شما توی فایلا میگید یهو تو ذهنم پررنگ میشه و بسط پیدا می کنه به فرکانس اون موقع

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم