سالهای زیادی در زندگی تصور من درباره زندگی این بود که خداوند از قبل سرنوشت من را تعیین کرده است و وظیفه من در زندگی صبر و تحمل کردن تقدیری است که خداوند از قبل برای من در نظر گرفته است و اگر در این امر مهم موفق باشم در روز آخرت پاداش الهی را دریافت می کنم.
هیچ امیدی به تغییر سرنوشت خودم نداشتم اما قرار گرفتن در مسیر تغییر کردن نگرش تازه ای در وجود من ایجاد کرد.
سرنوشت چیست؟!
موضوع سرنوشت یکی از مبهم ترین موضوعات ذهن من بود. از یک طرف از شرایط زندگی خودم راضی نبودم و از طرفی ترس داشتم که مبادا نارضایتی من از سرنوشتم از زندگی موجب ناراحتی و قهر خداوند شود.
همیشه از اطرافیانم می شنیدم که هرچه خدا بخواهد همان می شود و فقط وظیفه ما صبر و تحمل و شکر خداست. اما همیشه این سوال در ذهن من مرور می شد که چرا هرچه خدا برای من می خواهد مشکل و ناراحتی است؟! چرا خداوند برای من شادی، موفقیت، ثروت و … نخواسته است؟
البته پاسخ این ابهام ذهنی من این بود که: خداوند بهتر از من صلاح می داند که چه چیزی برای من خوب و چه چیزی بد است. همیشه مادرم سعی می کرد با این سوال نظر من را نسبت به پذیرش سرنوشت تغییر دهد.
مادرم می گفت: خوبه که خداوند به تو ثروت بدهد و بعد دچار مشکل و گرفتاری بشی؟! حتما خدا بهتر از تو می دونه که چقدر باید پول داشته باشی. و من همیشه در تعجب بودم که چرا خداوند به من نمی بیند که مقدار بیشتری پول داشته باشم.
هرچه بیشتر در مسیر تغییر کردن حرکت کردم و با افراد بیشتری درباره این موضوعات صحبت کردم متوجه شدم که عده زیادی مثل من دچار این ابهام ذهنی هستند که چرا سرنوشت آنها اینگونه است و آیا امکان تغییر سرنوشت وجود دارد یا خیر؟!
عبارت های زیادی توسط افراد در گوگل درباره سرنوشت جستجو می شود که جالب توجه هستند:
- آیا سرنوشت انسان از قبل تعیین شده است
- تقدیر و سرنوشت در قرآن کریم
- تقدیر و سرنوشت چیست
- سرنوشت انسان دست کیست
- نقش خداوند در سرنوشت انسان چیست
- تفاوت تقدیر و سرنوشت چیست
- تقدیر الهی چیست
- تغییر سرنوشت با تغییر اسم
- سنگ تغییر سرنوشت
- دعای تغییر سرنوشت
عبارت های بسیار زیاد و بعضا عجیب و غریبی برای کسب آگاهی درباره سرنوشت یا تقدیر و راهکاری مختلف برای تغییر سرنوشت جستجو شده است که نشان از اهمیت این موضوع و ابهام زیاد درباره آن است.
در تعریف سرنوشت یا تقدیر آمده است:
سرنوشت یا تقدیر اشاره دارد به یک سری اتفاقات از پیش تعیینشده (از سر نوشتهشده) که معمولاً اشاره به آینده دارد، چه کلی و چه جزئی. ریشهٔ اعتقاد به سرنوشت در این اعتقاد است که اتفاقات جهان یک نظم طبیعی را دنبال میکند.
عده ای عقیده دارند همانطور که روند رشد و نمو و مراحل تکامل یک درخت از قبل مشخص شده است بنابراین روند زندگی انسان نیز مانند سایر موجودات از قبل مشخص و غیرقابل تغییر است.
این مقایسه از این جهت صحیح است که روند رشد و نمو انسان مانند هر موجود دیگری از قبل مشخص شده است و به هیچ شکل ممکن نمی توان در این روند تغییر ایجاد کرد.
اما مقایسه از این جهت نادرست است که انسان مجبور است مانند درخت یا هر موجود دیگری زندگی از قبل تعیین شده داشته باشد.
انسان می تواند بارها در زندگی مادی شرایط زندگی خود را تغییر دهد. می تواند محیط زندگی خود را تغییر دهد، می تواند در هر لحظه احساس درونی خود از بودن و زندگی کردن را تغییر دهد. انسان می تواند بارها سرنوشت خود را انتخاب و آن را محقق کند.
تغییر سرنوشت من
از زمانی که با این آگاهی مواجه شدم که سرنوشت من از قبل نوشته نشده است و مجبور به تحمل شرایط فعلی خود در زندگی نیستم، حس و حال تازه ای برای زندگی کردن در من دمیده شد. ذوق و شوق زیادی برای تجربه شرایط بهتر در زندگی داشتم و زمان زیادی را صرف تحقیق، مطالعه و انجام تمرینات ذهنی مختلف برای درک بهتر این موضوع کردم.
به لطف خدا درخواست من برای درک تغییر سرنوشت پاسخ داده شد و شرایط زندگی من به مرور تغییر کرد و اولین نشانه های تغییر سرنوشت من ایجاد تغییر اساسی و بنیادی در احساس و شادی درونی من بود.
احساس آرامش عمیقی داشتم در حالی که شرایط پیرامون من تغییر خاصی نکرده بود اما به طرز شگفت انگیزی احساس آرامش درونی داشتم. سرچشمه این احساس آرامش عمیق باور کردن امکان تغییر سرنوشت بود.
من باور کرده بودم که می توانم شرایط بهتری در زندگی داشته باشم.
من باور کرده بودم که خودم خالق شرایط زندگی ام هستم.
من باور کردم که خداوند از قبل مسیر زندگی مرا تعیین نکرده است و من مجبور به تحمل شرایط زندگی ام نیستم.
من باور کردم که از طرف خداوند این فرصت و اختیار به من داده شده است تا هرآنگونه که می خواهم زندگی کنم.
من باور کردم که امکان تغییر سرنوشت وجود دارد و این فرصت برای همه انسانها مهیاست.
اطمینان داشتم به اینکه می توانم هر طور که دوست دارم زندگی کنم و خداوند شرایط و فرصت تغییر سرنوشت را برای من فراهم کرده است باعث شکل گیری احساس آرامش درونی من در شرایطی شده بود که دنیای بیرونی و زندگی من همان زندگی قبل و شرایط ناامید کننده بود.
بنابراین اولین قدم و مهمترین قدم برای موفقیت در تغییر سرنوشت باور کردن امکان داشتن تغییر سرنوشت است.
انسان های زیادی هستند که عقیده دارند سرنوشت را نمی توان تغییر داد و این نگرش باعث شده است که راه و روش های مختلف و خرافاتی برای تغییر سرنوشت به کار گرفته شود.
تجربه هنرجوی زندگی با طعم خدا
به نام خدایی که در این نزدیکیست
با سلام به دوستان هم مسیرم
من قبلاً فکر می کردم که زندگی انسان ها از قبل تعیین شده ست و هر کس باید طبق سرنوشتی که براش نوشته شده زندگی کنه و حق هیچ گونه گله و شکایتی هم نداره و خداوند خودش صلاح میدونه که به هر کسی چی بده و چی نده.
در خانواده و مدرسه و جامعه زیاد شنیده بودم که اگر میخوای سعادت مند بشید و در آخرت سربلند باشید گول زرق و برق دنیا رو نخورید و سعی کنید که ساده زیست باشید.
در باور من افراد فقیر و مصیبت زده افرادی بودند که نزد خدا عزیزترند و به جای سختی هایی که در این دنیا می کشند در اون دنیا جایگاه شون میشه بهشت و افراد ثروتمند افرادی بودند که از چشم خدا افتادند و چون خدا دوست نداره که صدای اونا رو بشنوه اونا رو به حال خود شون رها کرده و هر چیزی که میخوان سریع به اونا داده میشه تا خداوند صدای اونا رو نشنوه.
همچنین زیاد شنیده بودم که افرادی که در این دنیا مریض میشن و مریضی شون سالها طول میکشه پیش خدا عزیزترند و با هر ناله ای که میکشن یکی از گناهان شون آمرزیده میشه و چون خدا اونا رو دوست داره مریضی شونو طولانی میکنه تا لحظه مرگ پاک و بیگناه از این دنیا برن و در اون دنیا جایگاه شون میشه بهشت.
پذیرفتن این حرف ها و باورها باعث شده بود که سالها مورد امتحان خداوند قرار بگیرم تا جایی که دیگه از زندگی خسته و بیزار شده بودم و در ذهن من در مصیبت و بلا گرفتار بودن و با مشکلات دست و پنجه نرم کردن مساوی بود با عزیز بودن در نزد خداوند.
زیاد شنیده بودم و میشنوم که خداوند هر کس رو بیشتر دوست داشته باشه بیشتر امتحان میکنه و شنیدن این حرف ها و تکرار شدن شون باعث شده که برامون پذیرفتن شون هم راحت تر و باور پذیر تر باشه و در نهایت این آموزش ها در ذهن مون نفوذ کردند و شاید مدت طولانی زمان ببره تا از ذهن مون پاک بشن.
پس حالا که برای تغییر سرنوشت به این مسیر زیبا هدایت شدیم و میخوایم تغییر کنیم. باید عجله نداشته باشیم، نا امید نشیم و ادامه بدیم چون تغییر سرنوشت به آرامی به وجود میاد و با گوش دادن به فایل های آموزشی و تکرار و تمرین و عمل کردن به اونا در زندگی و با صبر و آرامش کاری کنیم که بذر ها مون رشد کنند تا آرام آرام تغییرات به وجود بیاید و البته موضوع مهم برای تغییر سرنوشت اینکه باید همیشه در زندگی به خداوند ایمان و امید و توکل داشته باشیم.
خداوند این جهان و بر اساس طعم ها دسته بندی کرده (طعم ثروت، خوشبختی، موفقیت، شادی، سلامتی، چاقی، صلح، عشق، آرامش، فقر، بدبختی، شکست، غم، بیماری، لاغری، دشمنی، نفرت، بیقراری و … ) و هر کس در مدار هر طعمی باشه فقط همون طعم و تجربه میکنه.
کسی که در مدار فقر و نداریه هیچ وقت نمی تونه طعم ثروت و دارایی و تجربه کنه و یا کسی که در مدار جنگ و دشمنی و درگیریه هیچ وقت نمی تونه طعم صلح و دوستی و آرامش و تجربه کنه.
پس مهم نیست که ما دوست داریم چه طعمی و تجربه کنیم مهم اینه که بفهمیم چه طعمی و در ذهن مون ذخیره کردیم و داریم به اون توجه میکنیم.
پس مهمه که فکر و باورامون با هم همسو باشن چون در نهایت اون طعمی رو که در ذهن مون ذخیره کردیم و به اون توجه میکنیم اون رو تجربه میکنیم. نه اون طعمی و که دوست داریم تجربه کنیم.
مثلاً من میرم رستوران و دوست دارم که قورمه سبزی بخورم و خیلی هم گشنمه میرم اونجا و توجهم میره سمت زرشک پلو با مرغ و در نهایت زرشک پلو با مرغ سفارش میدم در صورتیکه دوست داشتم قورمهسبزی بخورم خب طعمی که من تجربه میکنم زرشک پلو ست نه قورمهسبزی.
درسته که من سیر شدم ولی اون غذایی رو که دوست داشتم نخوردم چون توجه من به زرشک پلو بود و اونو سفارش دادم و صاحب رستوران به من زرشک پلو داد نه قورمهسبزی و من دیگه طعم قورمهسبزی و تجربه نکردم با این که خیلی دوست داشتم قورمهسبزی بخورم ولی زرشک پلو خوردم حالا من خودم مقصرم یا صاحب رستوران؟
صاحب رستوران که هم قورمه سبزی داشت، هم زرشک پلو، من خودم زرشک پلو سفارش دادم صاحب رستوران هم طبق خواسته من زرشک پلو بهم داد، و اگه من قورمه سبزی سفارش میدادم طعم قورمه سبزی و تجربه میکردم.
حالا میفهمم که چرا این همه سال طعم های خوبی که دلم میخواست نتونستم تجربه کنم. و همچنین برام روشن شد چرا با این که این همه برای رسیدن به لاغری تلاش میکردم ولی همیشه چاقی همراه من بوده؟
چون همه فکر و ذکر و تمرکز من روی چاقی بوده، و اصلا توجهی به لاغری نداشتم و اونو از خودم خیلی دور و دست نیافتنی میدیدم در صورتیکه لاغری در وجودم و در کنار خودم بوده و من بخاطر افکار و باورهای غلط و نادرستم اونو نمیدیدم و چون افکار و باورهای من با هم هماهنگ و همسو نبودند من نمی تونستم با همه تلاش و سختی و رنجی که برای بدست آوردنش میکشیدم داشتن شو تجربه کنم و همیشه حسرت داشتن شو می کشیدم.
پس چیزی که من تجربه می کردم نتیجه توجه من بوده، نه نتیجه فکر کردن و دوست داشتن من.
طعم هایی که دوست دارم در زندگی تجربه کنم:
۱_ طعم سلامتی
۲_ طعم خوشبختی
۳_ طعم آرامش
۴_ طعم تناسب اندام ماندگار
۵_ طعم ثروت
۶_ طعم موفقیت و خوشبختی بچه هام
۷_ طعم مسافرت
۸_ طعم داشتن روابط عاشقانه و معنوی با خداوند
۹_ طعم نابودی ویروس کرونا
۱۰_ طعم روابط عاشقانه با همسر عزیزم .
…………
تمرین دوم:
چه طعم هایی رو در ذهنم ذخیره کردم و در طول روز دارم به اونا توجه میکنم واز چه موضوعاتی در طول روز دارم شکایت میکنم.
خدارو شکر من زیاد اهل شکایت و گلایه کردن نیستم و این خصلت خوبو از مادر یاد گرفتم.
چون هر وقت کسی جلوی مادرم از مشکلات و سختیها گلایه و شکایت میکرد مادرم اصلا خوشش نمی یومد و همیشه به ما هم میگفت که سفره دل تونو پیش کسی باز نکنید چون با، باز کردن مشکلات تون پیش دیگران، مشکلات تون که حل نمیشه هیچ، فقط این طوری همه از همه چیز زندگی شما سر در میارن و باعث میشه که یک سری از روی دلسوزی و یک سری از روی فضولی تو زندگی تون دخالت کنند.
منم یاد گرفتم که زیاد گله و شکایتی نداشته باشم و در مورد مشکلاتم زیاد با دیگران حرف نزنم.
حالا نمیدونم این خصلت خوبه یا بده البته من که تا الان از انجامش ضرری نکردم و اما در مورد تمرین دوم و طعم های که دارم در طول روز تجربه میکنم من در جنبه تناسب اندام (لاغری با قدرت ذهن) با آموزش های ارزشمند استاد یاد گرفتم که برای تغییر جسم و رسیدن به لاغری باید افکار و باورهامو با هم هماهنگ و همسو کنم و این آموزش ها نه تنها در جنبه لاغری بلکه اگر خوب درک کنیم در همه جنبه های زندگی مون تاثیر داره.
تقریباً دارم یاد میگیرم که آموزش هامو در همه جنبه های زندگیم به کار ببرم و کم و بیش طعم هایی رو که در تمرین اول نوشتم دارم در زندگیم تجربه میکنم.
از زمانی که به این مسیر زیبا هدایت شدم تقریباً دارم تغییرات رو در همه جنبه های مختلف زندگیم دریافت میکنم من بذرهای تغییر رو کاشتم و حالا دارم با گوش دادن به فایل ها ، درک و هضم آموزش ها و عمل کردن به اونا در زندگی، صبر و شکیبایی و آرامش از اونا مراقبت میکنم تا تبدیل به درخت تنومند بشن و ایمان دارم که نتیجه برای من و همه دوستانی که آموزش هارو به درستی درک و هضم میکنند محفوظه.
با تشکر از زحمات بیدریغ استاد گرامی.
و با آرزوی بهترین ها برای همه دوستان.
منتظر خواندن نوشته های شما هستم
همراه همشگی شما: رضا عطارروشن
امتیاز 4.23 از 102 رای
با دیگران به اشتراک بگذارید تا امتیاز بگیرید!
نشان های دریافت شده
سلام استادمن ی سوال دارم الان فایل ۶زندگی با طعم خدا رو گوش دادم وشما گفتید اگه این تکرار نکنید دوباره برمی گردیم ۰ سر جای اولمون منظورتون چیه من تصمیم داشتم که وقتی دورها تموم شد دورها از دورها رو مرور کنم نگران شدم الان دورهای لاغری با ذهن وزندگی با طعم خدا رو همزمان دارم گوش میدم ومیرم جلو فکر کردم منظورتون اینه که فایل زندگی باطعم خدا رو که تموم شد دوباره از اول شروع کنم گیج شدم
نشان های دریافت شده
سلام دوستان تمرین اول جلسه ۶ زندگی با طعم خدا من دوست دارم چه طعمهای رو از جهان تجربه کنم طعم سلامتی ارامش دوستی احساس خوب داشتن فرزندان خوب داشتن زندگی خوب داشتن ثروت شادی دوستی با خدا زندگی کردن با خدا داشتن ماشین داشتن خونه بزرگتر نداشتن افکار منفی پیشرعت دخترم تو خیاطی وتحصیل داشتن رابطه خوب با همسر وخانواده رفتن سفرهای لذت بخش داخلی وخارجی تهیه کردن تمام دورها زندگی کردن بعد تز لاغر شدن قسمت دوم تمرین محتوای ذهنتو برسی کن طعمهای که تو زندگی تجربه کردم ودوست نداشتم راضی نبودم ودربارش حرف زدم گله وشکایت کردم بیماری روابط خوب نداستن با همسر وفرزندان فقر عدم پیشرعت دخترم تو تحصیل وخیاطی تنبلی نداشتن وسایل نو امیدوارم روزی برسه که هم فکرمون رفتارمون با عملمون با هم هماهنی داشته باشه وهم باورمون فکرمون باهم هماهنگی داشته باشه ایشالا به امید خدا
نشان های دریافت شده
من در طول روز خیلی به پدرو مادرم فکر میکنم که چرا اونا این شرایط سخت تجربه میکنن چرا من نمیتونم بهشون رسیدگی کنم چرا نمیتونم پدرم ببرم دیالیز و…
اینکه من در طول روز افکار منفی دارم اینکه من به گرونی توجه میکنم ودرباره صحبتم میکنم
وقتی فکر میکنم میبینم من دارم به این طعمها در زندگیم توجه میکنم وگله وشکایت دارم
طعم فقر طعم نداشتن آرامش طعم نداشتن روابط خوب طعم بیماری وکلی وبی حوصلهای طعم نداشتن امکانات طعم دریافت نکردن نعمتها طعم نگرانی واسترس وترس طعم تنبلی طعم فراموش کردن تصمیماتم طعم افکار منفی
نشان های دریافت شده
با عرض سلام خدمت استاد عزیزم و دوستان گرامیم
استاد میدونید امروز اتفاق خیلی جالبی برای من رخ داد
من یه ایمیلی داشتم از دوست عزیزم خانم زینب ندرلو
که ایشون از من تشکر کرده بود بخاطر تمرین جلسه ۱۱ گفته بودن چقدر خوب تمرین توصیف کردن ایشون پاسخ خودشون از تمرین من دریافت کردن
منم خیلی خوشحال شدم از خدای خودم سپاسگزاری کردم که دستان خداوند شدم دوست عزیزم بوسیله تمرین من جواب سوالشون دریافت کرده
و جالب ترش اینجاست وقتی الان داشتم فکر میکردم یهو به ذهنم افتاد دیدم اتفاقا منم از ایمیلی که ایشون به من دادن جواب سوالم دریافت کردم
اینطور که من یه سوالی داشتم که چطور میتونم اتفاقات که دوست دارم فردا برای من رخ بده رو بنویسم و برای همین اومدم تا دوباره این دوره پاس کنم که پاسخ این سوالم دریافت کنم
که امروز دوستم با ایمیلتون به من جواب سوالم گفت که جلسه چندم ولی من کنجکاوی نکردم و نرفتم اون جلسه رو بخونم فایلش گوش بدم اومدم سر همین جلسه خودم گفتم عجله که ندارم یکی یکی جلسات رو میگذرونم به اون جلسه هم میرسم
و اینجوری شد که ایشون دستان خداوند شد برای پاسخ سوال من و من هم دستان خداوند شدم برای پاسخ سوال ایشون
و من از شما بینهایت سپاسگزارم که دستان خداوند شدید برای هر دو ما که ما هم مثل شما بتونیم از قدرت ذهنمون استفاده کنیم دنیای کوچک خودمون بسازیم بینهایت سپاسگزارم
خدایا از تو خدای بزرگم ممنون و متشکر و قدر دانم برای لحظه لحظه زندگیم خدایا شکرت
نشان های دریافت شده
با عرض سلام خدمت استاد عزیزم و دوستان گرامیم
منم اینجوری فکر میکردم فکر میکردم که این سرنوشت منه باید تحمل کنم اما بعدها متوجه شدم که با قدرت ذهنم میتونم شرایطم تغییر بدم و بعدها متوجه شدم که من میتونم با قدرت ذهنم کل زندگیم کلا شرایط زندگیم در تمام جنبهای زندگیم به بهترین شکل ممکن تغییر بدم
به منم اینجوری گفته بودن که تو نیکی کن و در دجله انداز که ایزد در بیابانت دهد باز هر چی بود اعمالی بود که باید در این دنیا انجام میدادم و پاداش اون بعد از اینکه مرگ تجربه کردم بود
اما من از موضوع قانون جذب خدا پاداش اینا خبر نداشتم و این موضوع پذیرفته بودم بعدا که عضو سایت شدم متوجه شدم نه بابا اینجوری ها که میکن نیست من میتونم با قدرت ذهنم دنیای جدیدی برای خودم بسازم
استاد در زندگی من اصلا بحث پاداش نبود بحث بلاتکلیفی بود بیشتر که امشب شب قدر تو این اعمال انجام بده شاید خدا گناهانت ببخشه تو این روزها رو روزه بگیر که کارنامه اعمالت بدست راستت بدن که بری بهشت
تازه این اعمالها به تو قرار بود کمک کنه در روز قیامت بتونی از پل صراط رد بشی اگر اعمالت خوب بود پل پهن میشه تو رد میشی میری بهشت اگر نه اون پل به اندازه تار موهات باریک میشه تا تو نتونی ازش رد بشی بیفته از پل پایین بری جهنم
آیتم شنیده بودم میگفتن خدا هر کس بیشتر دوست داره بهش بیشتر عذاب میده تا همیشه سرش به سوی آسمان باشه خدا خدا کنه و به اونهایی که مال اموال میده برای این داده که خدا اونها رو دوست نداده که سرشون به مال دنیایی سرگرم باشه گول ضرق و برق دنیا رو بخوره هواسش به خودش باشه سرش به طرف آسمان نبره چیزی از خدا بخواد تا اون دنیا به اعمالش رسیدگی بشه
بله همین طور بود شاید خوشحال نمیشدیم ولی این فکر داشتیم که خیلی خوبه من این همه زجر میکشم سختی میکشم و….حد اقل خیالم راحته اون دنیام از پیش خریدم یعنی اون دنیا من خیالم راحته که خوبه میرم بهشت در صورتی که به اینم مطمئن نبودم که همش میگفتن حالا این کارو انجام بده خدا اون دنیا پاداشش و میده اگر قبول کنه این اعمالتو
استاد واقعا من هر متنی هر فایل از سایت بخونم خیلی بهم حس خوبی میده حس آرامش حس امید به زندگی حس ادامه دادن حس شادی حس حال دل خوب بهم دست میده
من وقتی فکر میکنم یادم میاد اون روزا من میدیدم بچه ها میرن تو کوچه از صبح تا ظهر از ظهر تا شب تو کوچه مشغول بازی کردن میشدن کلا یادشون میرفت یه غذا بخورن باید صد دفعه صداشون میکردیم تا بیان یه غذای حول حو لی بخورن دوباره برن کوشه
منم سعی دارم میکنم نگاهم به خدا تغییر بدم من دیگه یاد گرفتم این خدایی که من در سایت تناسب فکری باهاش آشنا شدم زمین تا آسمون با خدایی که به بچگی به من گفتن تفاوت داره
استاد من عاشق تمرین عملی هستم مثلا تمرین بی ذهنی فکر نکردن وقتی انجام میدم خیلی حالم خوب میشه چنان آرامش بهم دست میده
واقعا عجله کار شیطون درباره عجله براتون بنویسم
امروز دخترم نوبت دکتر داشت بعد دوتا تخم مرغ گذاشته بود روی گاز رفته بود رفت بیرون به من گفت برو خونه ما خونه دخترم طبقه بالا خونه خودم ماشین لباسشویی خاموش کن رفتم دیدم یوی سوخته میده متوجه نشدم دوباره که رفتم یکساعت بعد دیدم آشپزخونه پر اشغال یهو نگاهم به گاز افتاد دیدم روشن بوده تخم مرغ پکیده و همه اش پخش شده تو آشپزخونه به دخترم گفتم این عواقب عجله کردن
یا امروز دختر کوچکیم رفته امتحان بده زود رسیده از بسکه عجله کرده یک ساعت و نیم زودتر رسیده نشسته تا سری اول امتحانشون بدن نوبت اونا بشه پشت یه موتور دم در دانشگاه میشینه یه خانمی دنده عقب میاد متوجه نمیشه میخوره به موتور و موتور هم میافته روی دخترم که در همون هین یه آقامون ر میگیره خداروشکر دخترم آسیبی نمیبینه اینا همه عواقب عجله کردن
استاد این مبحث عجله هم مرحله به مرحله داره هر چه پیش بری با مرحله جدیدی از عجله مواجه میشی من بعد از چهار سال جمعه رفته بودم باغ با اینکه فایلم گوش دادم با اینکه یکم تمرین نوشتم سعی میکردم کمک کنم ولی بازم عجله داشتم حوصله باغ دیگه نداشتم گفتم زودتر بریم زود هم ا ومدیم اما تو راه به یه خانمی بود خورد کردیم ماشینش خراب شده بود یکم شاید ۲۰دقبقه وقتمون اونجا گذشت بعد راه افتادیم خلاصه سلامت رسیدیم
من برای اولین بار این دوره رو پاس میکردم دقیقا همین شرایط داشتم روابط متشنج داشتم بیماری چند مدل داشتم چاقی یک طرف زنگدرنهایت اطرافیان بیماری پدرم شروع شده بود و…
همه اینها بودن اما من ایمان داشتم میتونم با قدرت ذهن به شفا الهی تجربه کنم و خداروشکر بعد از ۷ ماه من تونستم شفا الهی تجربه کنم یعنی وقتی ۷ ماه شد که من عضو سایت شده بودم نمیدونم چند ماه بود که من کلا خوب شده بودم خدایا شکرت
من طعم شف الهی کل جسمم میخوام طعم تناسب اندام ایدهالم میخوام من طعم ثروت میخوام من طعم شادی و لذت رو میخوام من طعم داشتن یه شغل خوب میخوام من طعم کسب درآمد از شغلم میخوام من طعم رابط خوب با خانوادهام میخوام من طعم بیشتر شناختن خدا رو میخوام من طعم آرامش الهی رو میخوام من طعم باخیال راحت زندگی کردن میخوام من طعم تجربه و زندگی کردن خواستهام میخوام
من طعم حال دل خوب و احساس خوب پایدار داشتن میخوام من طعم تجربه کردن یه خونه بزرگتر میخوام من طعم تجربه کردن وسایل نو خونه جدیدم میخوام من طعم داشتن یه کوشی دیگه رو میخوام من طعم رستوران رفتن با خیال راحت میخوام من طعم مسافرت رفتن خوب میخوام من طعم خوردن غذاهای خوب میخوام من طعم خوشبختی در دنیا و آخرت رو میخوام من طعم خونه داشتن تو شهرستانمونو میخوام من طعم شروع شدن دوباره روند لاغری میخوام
استاد من قبلنا طعم ثروت دوست داشتم اما الان عاشقش هستم اما ناخداگاه و از این آگاهیها هم که یاد نگرفته بودم به طعم فقر بی پولی گرونی توجه میکردم الان که فکر میکنم میبینم بازم دارم گاهی به طعم بی پولی فکر میکنم
مثلا میگم میخوام برم پاچینی بخرم یهو با خودم میگم منکه آنقدر پول بیشتر ندارم انقدرشو بدم پاچینی چیزی برام نمیمونه پس ولش کن این توجه کردن به بی پولی
و من بیشتر از جنبهای دیگه به بی پولی توجه میکنم و این خیلی بد
تصمیم گرفتم در بک گراند گوشیم بنویسم که هواسم باشه به چه چیزی توجه میکنم که در نهایت ا ن چیز وارد زندگیم میشه
استاد دقت کردید منکه اینجوری هستم اگر به یه چیز منفی دقت کنم اون سریع وارد زندگیم میشه اما اگر به چیز مثبت توجه کنم چقدر طول میکشه تا وارد زندگیم بشه خوب طبیعی چون من چند سال داریم از این آگاهیها استفاده میکنیم قدمت افکار منفیمون خیلی بیشتر
استاد مثلا امروز رفتم بازار من طعم شلیل دوست داشتم اما نخریدم اومدم آلو خریدم الان که میبینم میخورم من طعم آلو دارم تجربه میکنم نه طعم شلیل که دوست داشتم
یا من دوست دارم طعم خونه بزرگتر تجربه کنم بجای اینکه به خونه بزرگتر فکر کنم احساس خوب داشتنش تجربه کنم همش در این خونه که هستم غر میزنم ای بابا چقدر این خونه کوچیکه همه چیز باید روی هم بذاری یه کمد دیواری نداره این چه کاشی هایی برای سرویس بهداشتی استفاده کردن آخه مگه این مدل کاشی رو برای سرویسها استفاده میکنن و…و اینجاست که من دارم به طعم مشکلات خودم توجه میکنم در نتیحه مشکلات بیشتر وارد زندگیم میشه
ولی من الان خداروشکر درک کردم دیگه به این حد هم به چیزهایی که دوست ندارم فکر نمیکنم اما دارم اوقاتی رو که به چیزهایی که دوست ندارم فکر میکنم و تصمیم گرفتم دیگه فکر نکنم
الان که فکر میکنم میبینم نا خواسته هواسم نیست دارم به چیزهایی که ندارم فکر میکنم من پول میخوام ولی شغل ندارم من پول نیاز دارم اما ندارم پس در نتیجه مجبور میشم خواستم خط بزنم دیگه
منم قبلنا به خیلی از طعمها توجه میکردم طعم فقر طعم رابطه بد با اطرافیان طعم لذت نبردن از زندگی طعم یه خواب راحت نداشتن طعم بیماری طعم دعوا کردن طعم چاقی طعم ترس از آینده طعم حسرت خوردن از گدشته و…
اما به لطف خدا و کمک استاد عزیزم یاد گرفتم که به چه طعمهایی توجه کنم
و اینم بگم هنوزم به بعضی از طعمها توجه میکنم مثلا قرار بود بریم باغ شب بمونیم سه نفری آنقدر گفتن نه خطر ناک باغ شما زیر کوه شبها حیوانات میان پایین ممکن عقرب یا رتیل چیزی باشه و من طعم ترس تجربه کردم کلا بیخیال شب موندن تو باغ کردم
الانم ناخداگاه به طعم بی پولی توجه میکنم گاهی الانم به طعم گرانی توجه میکنم بریم فلان چیز بخریم ولش کن ما که پول نداریم
طعم بیماری رو هم دارم تجربه میکنم ولی بیشتر توجهم به شفا گرفتن طعم خونه کوچیک ۷۰ متری طعم صبح زود بیدار نشدن طعم اینکه ای بابا امروز چی درست کنم هر غذایی میخوای بزاری یا دخترم نمیخوره یا خودم طعم یه گوشی دیگه میگم اگر دوتا گوشی داشتم بهتر بود هر وقت یکی رو میزدم به شارژ از اون یکی استفاده میکردم و اینکه از گوشی دوم مترجم دوربین دار نصب میکردم هر کجا به کلمه انگلیسی رسیدم میدیدم معنی اون چی میشه
طعم اگر کابیت خونه رو عوض میکردم چقدر خوب میشد اگر از این خونه میرفتم یه خونه بزرگتر چقدر خوب میشد و…
و اینم بگم حالا غر نمیزنم گله و شکایت سعی میکنم نکنم اما گاهی دیگه میشه
استاد منم کاملا میپذیرم که واقعا تمرین خیلی ساده قابل درک و کارآمدی اینجوری متوجه میشیم به چه چیزهایی داریم توجه میکنیم و وارد زندگیمون میکنیم و تصمیم میگیریم دیگه اینجوری رفتار نمیکنم
درباره چیزهایی که دوست ندارم صحبت نمیکنم گله و شکایت نمیکنم با کسی دربارشون حرف نمیزنم بجای اون ساکت میشینم اطرافیانم هر چقدر دوست داشتن صحبت کنن من که نمیتونم به اونها چیزی بگم ولی میتونم خودم اشتباه اونها رو تکرار نکنم
و بجای اون به چیزهایی که دوست دارم فکر میکنم مینویسم احساس داشتن اونو تجربه میکنم تا وارد زندگیم بشن بینهایت سپاسگزارم برای تک تک کلماتی که آموزش دادید به من همچنین این تمرین ارزشمند که من یکم فراموش کرده بودم خدایا شکرت
واقعا قانون جذب بلد هستیم بجای اینکه به چیزهایی که دوست نداریم توجه کنیم بیاییم به چیزهایی که دوست داریم توجه کنیم
استاد من در این چند سال علاوه بر اگاهیهایی که ارائه دادید یاد گرفتم غیبت نکنم تجسس به زندگی کسی نکنم دروغ گفتهام خیلی کمتر شده به کسی کاری ندارم سرم تو لاک خودم باشه یاد گرفتم خوبیها رو ببینم و اینا همشون کمک میکن من در طول روز زمان بیشتری رو آرامش داشته باشم
تازه اینم یاد گرفتم که حرفای دیگران برام مهم نباشن
و اصلا اخبار دنبال نمیکنم عضو هیچ شبکهای اجتماعی نیستم بجز سایت شما
قبلا چرا اینجوری بودم یه حرفی رو میشنیدم میومدم میگفتم به همسرم یا میرفتیم مهمونی میگفتم اما الان یاد گرفتم که این کارو انجام ندم و به لطف خدا سالهاست که این کارو انجام نمیدم من یه وقتایی پیش مادرم بشینم میگه کی طلاق گرفت گی عروسی کرد که نامزد گرد اینا شاید از اونیکه خوشحال شدم مثلا فلانی با فلانی نامزد کرد اینا رو به همسرم بگم ولی بقیهاش نمیگم
استاد الان یادم افتاد گاهی هم میرم تو مسجد میام بعصی از اونا رو به خانوادهام میگم ولی تصمیم گرفتم دیگه این کارو انجام ندم من بعنوان تعریف میام میگم ولی جهان هستی که نمیدونه من دارم تعریف میکنم اون فکر میکنه من اون طعم دوست دارم
گفتم براتون پارسال من رفتم مسجد یه خانمی پیش من نشسته بود البته من رفتم اونجا نشستم بعد سلام علیک کردیم ایشون گفت نمیدونم چرا من از مرگ میترسم اینا گفتم شما چرا شما که خانم با ایمان و مومنی هستی گذشت تا امسال اتفاقا من نشستم این خانم پیش من نشست
بازم همون موضوع تکرار کرد من ناخواسته گفتم تعجبم میشه شما چرا میگید من از مرگ میترسم کلی داستان تعریف کرد من متوجه نشدم منظورش به منه چون لاک دست منو دیده بود میگفت که وای به روزمون کنن چه میخواد بشه منم اصلا هواسم نبود بهش گفتم مرگ که ترس نداره بستگی به اعمالخودمون داره اونا دیدن نه من تو باغ نیستم هواسم نیست بیخیال شدن
من اومدم خونه تازه یادم افتاد که منظورشون به من بوده اینجوری من برای بچه ها تعریف کردم ولی سعی میکنم هر اتفاقی بیافته هم تعریف نکنم چون در واقع دارم بخدا میگیم که من از این اتفاق خیلی خوشم اومد خدایا لطفا از این طعم وارد زندگی من کن
و بازم اتفاقی میافته که من پیش اون خانم بشینم
ا نم حرفش تکرار کنه من عقیده دارم لاک اشکالی نداره آدم تجسس به زندگی کسی نکنه غیبت نکنه دروغ نگه سرش تو لاک خودش باشه کافیه این عقیده اون روزای من بود
الان میگم خدایی که من شناختمش کاری به دیروز من نداره فقط میگه امروز چه کردی