0

زندگی با طعم خدا (جلسه ششم)

اندازه متن

سالهای زیادی در زندگی تصور من درباره زندگی این بود که خداوند از قبل سرنوشت من را تعیین کرده است و وظیفه من در زندگی صبر و تحمل کردن تقدیری است که خداوند از قبل برای من در نظر گرفته است و اگر در این امر مهم موفق باشم در روز آخرت پاداش الهی را دریافت می کنم.

هیچ امیدی به تغییر سرنوشت خودم نداشتم اما قرار گرفتن در مسیر تغییر کردن نگرش تازه ای در وجود من ایجاد کرد.

سرنوشت چیست؟!

موضوع سرنوشت یکی از مبهم ترین موضوعات ذهن من بود. از یک طرف از شرایط زندگی خودم راضی نبودم و از طرفی ترس داشتم که مبادا نارضایتی من از سرنوشتم از زندگی موجب ناراحتی و قهر خداوند شود.

همیشه از اطرافیانم می شنیدم که هرچه خدا بخواهد همان می شود و فقط وظیفه ما صبر و تحمل و شکر خداست. اما همیشه این سوال در ذهن من مرور می شد که چرا هرچه خدا برای من می خواهد مشکل و ناراحتی است؟! چرا خداوند برای من شادی، موفقیت، ثروت و … نخواسته است؟

البته پاسخ این ابهام ذهنی من این بود که: خداوند بهتر از من صلاح می داند که چه چیزی برای من خوب و چه چیزی بد است. همیشه مادرم سعی می کرد با این سوال نظر من را نسبت به پذیرش سرنوشت تغییر دهد.

مادرم می گفت:‌ خوبه که خداوند به تو ثروت بدهد و بعد دچار مشکل و گرفتاری بشی؟! حتما خدا بهتر از تو می دونه که چقدر باید پول داشته باشی. و من همیشه در تعجب بودم که چرا خداوند به من نمی بیند که مقدار بیشتری پول داشته باشم.

هرچه بیشتر در مسیر تغییر کردن حرکت کردم و با افراد بیشتری درباره این موضوعات صحبت کردم متوجه شدم که عده زیادی مثل من دچار این ابهام ذهنی هستند که چرا سرنوشت آنها اینگونه است و آیا امکان تغییر سرنوشت وجود دارد یا خیر؟!

عبارت های زیادی توسط افراد در گوگل درباره سرنوشت جستجو می شود که جالب توجه هستند:

  • آیا سرنوشت انسان از قبل تعیین شده است
  • تقدیر و سرنوشت در قرآن کریم
  • تقدیر و سرنوشت چیست
  • سرنوشت انسان دست کیست
  • نقش خداوند در سرنوشت انسان چیست
  • تفاوت تقدیر و سرنوشت چیست
  • تقدیر الهی چیست
  • تغییر سرنوشت با تغییر اسم
  • سنگ تغییر سرنوشت
  • دعای تغییر سرنوشت

عبارت های بسیار زیاد و بعضا عجیب و غریبی برای کسب آگاهی درباره سرنوشت یا تقدیر و راهکاری مختلف برای تغییر سرنوشت جستجو شده است که نشان از اهمیت این موضوع و ابهام زیاد درباره آن است.

در تعریف سرنوشت یا تقدیر آمده است:

سرنوشت یا تقدیر اشاره دارد به یک سری اتفاقات از پیش تعیین‌شده (از سر نوشته‌شده) که معمولاً اشاره به آینده دارد، چه کلی و چه جزئی. ریشهٔ اعتقاد به سرنوشت در این اعتقاد است که اتفاقات جهان یک نظم طبیعی را دنبال می‌کند.

عده ای عقیده دارند همانطور که روند رشد و نمو و مراحل تکامل یک درخت از قبل مشخص شده است بنابراین روند زندگی انسان نیز مانند سایر موجودات از قبل مشخص و غیرقابل تغییر است.

این مقایسه از این جهت صحیح است که روند رشد و نمو انسان مانند هر موجود دیگری از قبل مشخص شده است و به هیچ شکل ممکن نمی توان در این روند تغییر ایجاد کرد.

اما مقایسه از این جهت نادرست است که انسان مجبور است مانند درخت یا هر موجود دیگری زندگی از قبل تعیین شده داشته باشد.

انسان می تواند بارها در زندگی مادی شرایط زندگی خود را تغییر دهد. می تواند محیط زندگی خود را تغییر دهد،‌ می تواند در هر لحظه احساس درونی خود از بودن و زندگی کردن را تغییر دهد. انسان می تواند بارها سرنوشت خود را انتخاب و آن را محقق کند.

تغییر سرنوشت

تغییر سرنوشت من

از زمانی که با این آگاهی مواجه شدم که سرنوشت من از قبل نوشته نشده است و مجبور به تحمل شرایط فعلی خود در زندگی نیستم،‌ حس و حال تازه ای برای زندگی کردن در من دمیده شد. ذوق و شوق زیادی برای تجربه شرایط بهتر در زندگی داشتم و زمان زیادی را صرف تحقیق، مطالعه و انجام تمرینات ذهنی مختلف برای درک بهتر این موضوع کردم.

به لطف خدا درخواست من برای درک تغییر سرنوشت پاسخ داده شد و شرایط زندگی من به مرور تغییر کرد و اولین نشانه های تغییر سرنوشت من ایجاد تغییر اساسی و بنیادی در احساس و شادی درونی من بود.

احساس آرامش عمیقی داشتم در حالی که شرایط پیرامون من تغییر خاصی نکرده بود اما به طرز شگفت انگیزی احساس آرامش درونی داشتم. سرچشمه این احساس آرامش عمیق باور کردن امکان تغییر سرنوشت بود.

من باور کرده بودم که می توانم شرایط بهتری در زندگی داشته باشم.

من باور کرده بودم که خودم خالق شرایط زندگی ام هستم.

من باور کردم که خداوند از قبل مسیر زندگی مرا تعیین نکرده است و من مجبور به تحمل شرایط زندگی ام نیستم.

من باور کردم که از طرف خداوند این فرصت و اختیار به من داده شده است تا هرآنگونه که می خواهم زندگی کنم.

من باور کردم که امکان تغییر سرنوشت وجود دارد و این فرصت برای همه انسانها مهیاست.

اطمینان داشتم به اینکه می توانم هر طور که دوست دارم زندگی کنم و خداوند شرایط و فرصت تغییر سرنوشت را برای من فراهم کرده است باعث شکل گیری احساس آرامش درونی من در شرایطی شده بود که دنیای بیرونی و زندگی من همان زندگی قبل و شرایط ناامید کننده بود.

بنابراین اولین قدم و مهمترین قدم برای موفقیت در تغییر سرنوشت باور کردن امکان داشتن تغییر سرنوشت است.

انسان های زیادی هستند که عقیده دارند سرنوشت را نمی توان تغییر داد و این نگرش باعث شده است که راه و روش های مختلف و خرافاتی برای تغییر سرنوشت به کار گرفته شود.

تجربه هنرجوی زندگی با طعم خدا

به نام خدایی که در این نزدیکیست

با سلام به دوستان هم مسیرم

من قبلاً فکر می کردم که زندگی انسان ها از قبل تعیین شده ست و هر کس باید طبق سرنوشتی که براش نوشته شده زندگی کنه و حق هیچ گونه گله و شکایتی هم نداره و خداوند خودش صلاح می‌دونه که به هر کسی چی بده و چی نده.

در خانواده و مدرسه و جامعه زیاد شنیده بودم که اگر میخوای سعادت مند بشید و در آخرت سربلند باشید گول زرق و برق دنیا رو نخورید و سعی کنید که ساده زیست باشید.

در باور من افراد فقیر و مصیبت زده افرادی بودند که نزد خدا عزیزترند و به جای سختی هایی که در این دنیا می کشند در اون دنیا جایگاه شون میشه بهشت و افراد ثروتمند افرادی بودند که از چشم خدا افتادند و چون خدا دوست نداره که صدای اونا رو بشنوه اونا رو به حال خود شون رها کرده و هر چیزی که میخوان سریع به اونا داده میشه تا خداوند صدای اونا رو نشنوه.

همچنین زیاد شنیده بودم که افرادی که در این دنیا مریض میشن و مریضی شون سالها طول می‌کشه پیش خدا عزیزترند و با هر ناله ای که میکشن یکی از گناهان شون آمرزیده میشه و چون خدا اونا رو دوست داره مریضی شونو طولانی میکنه تا لحظه مرگ پاک و بیگناه از این دنیا برن و در اون دنیا جایگاه شون میشه بهشت.

پذیرفتن این حرف ها و باورها باعث شده بود که سالها مورد امتحان خداوند قرار بگیرم تا جایی که دیگه از زندگی خسته و بیزار شده بودم و در ذهن من در مصیبت و بلا گرفتار بودن و با مشکلات دست و پنجه نرم کردن مساوی بود با عزیز بودن در نزد خداوند.

زیاد شنیده بودم و می‌شنوم که خداوند هر کس رو بیشتر دوست داشته باشه بیشتر امتحان میکنه و شنیدن این حرف ها و تکرار شدن شون باعث شده که برامون پذیرفتن شون هم راحت تر و باور پذیر تر باشه و در نهایت این آموزش ها در ذهن مون نفوذ کردند و شاید مدت طولانی زمان ببره تا از ذهن مون پاک بشن.

پس حالا که برای تغییر سرنوشت به این مسیر زیبا هدایت شدیم و می‌خوایم تغییر کنیم.  باید عجله نداشته باشیم، نا امید نشیم و ادامه بدیم چون تغییر سرنوشت به آرامی به وجود میاد و با گوش دادن به فایل های آموزشی و تکرار و تمرین و عمل کردن به اونا در زندگی  و با صبر و آرامش کاری کنیم که بذر ها مون رشد کنند تا آرام آرام تغییرات به وجود بیاید و البته موضوع مهم برای تغییر سرنوشت اینکه باید همیشه در زندگی به خداوند ایمان و امید و توکل داشته باشیم.

خداوند این جهان و بر اساس طعم ها دسته بندی کرده (طعم ثروت، خوشبختی، موفقیت، شادی، سلامتی، چاقی، صلح، عشق، آرامش، فقر، بدبختی، شکست، غم، بیماری، لاغری، دشمنی، نفرت، بی‌قراری و … ) و هر کس در مدار هر طعمی باشه فقط همون طعم و تجربه میکنه.

کسی که در مدار فقر و نداریه هیچ وقت نمی تونه طعم ثروت و دارایی و تجربه کنه و یا کسی که در مدار جنگ و دشمنی و درگیریه هیچ وقت نمی تونه طعم صلح و دوستی و آرامش و تجربه کنه.

پس مهم نیست که ما دوست داریم چه طعمی و تجربه کنیم مهم اینه که بفهمیم چه طعمی و در ذهن مون ذخیره کردیم و داریم به اون توجه می‌کنیم.

پس مهمه که فکر و باورامون با هم همسو باشن چون در نهایت اون طعمی رو که در ذهن مون ذخیره کردیم و به اون توجه می‌کنیم اون رو تجربه می‌کنیم. نه اون طعمی و که دوست داریم تجربه کنیم.

مثلاً من میرم رستوران و دوست دارم که قورمه‌ سبزی بخورم و خیلی هم گشنمه میرم اونجا و توجهم می‌ره سمت زرشک پلو با مرغ و در نهایت زرشک پلو با مرغ سفارش میدم در صورتیکه دوست داشتم قورمه‌سبزی بخورم خب طعمی که من تجربه میکنم زرشک پلو ست نه قورمه‌سبزی.

درسته که من سیر شدم ولی اون غذایی رو که دوست داشتم نخوردم چون توجه من به زرشک پلو بود و اونو سفارش دادم و صاحب رستوران به من زرشک پلو داد نه قورمه‌سبزی و من دیگه طعم قورمه‌سبزی و تجربه نکردم با این که خیلی دوست داشتم قورمه‌سبزی بخورم ولی زرشک پلو خوردم حالا من خودم مقصرم یا صاحب رستوران؟

صاحب رستوران که هم قورمه سبزی داشت، هم زرشک پلو، من خودم زرشک پلو سفارش دادم صاحب رستوران هم طبق خواسته من زرشک پلو بهم داد، و اگه من قورمه سبزی سفارش میدادم طعم قورمه سبزی و تجربه می‌کردم.

حالا میفهمم که چرا این همه سال طعم های خوبی که دلم میخواست نتونستم تجربه کنم. و همچنین برام روشن شد چرا با این که این همه برای رسیدن به لاغری تلاش می‌کردم ولی همیشه چاقی همراه من بوده؟

چون همه فکر و ذکر و تمرکز من روی چاقی بوده، و اصلا توجهی به لاغری نداشتم و اونو از خودم خیلی دور و دست نیافتنی میدیدم در صورتیکه لاغری در وجودم و در کنار خودم بوده و من بخاطر افکار و باورهای غلط و نادرستم اونو نمی‌دیدم و چون افکار و باورهای من با هم هماهنگ و همسو نبودند من نمی تونستم با همه تلاش و سختی و رنجی که برای بدست آوردنش می‌کشیدم داشتن شو تجربه کنم و همیشه حسرت داشتن شو می کشیدم.

پس چیزی که من تجربه می کردم نتیجه توجه من بوده، نه نتیجه فکر کردن و دوست داشتن من. 

طعم هایی که دوست دارم در زندگی تجربه کنم:

 ۱_ طعم سلامتی

۲_ طعم خوشبختی

۳_ طعم آرامش

۴_ طعم تناسب اندام ماندگار

۵_ طعم ثروت

۶_ طعم موفقیت و خوشبختی بچه هام

۷_ طعم مسافرت

۸_ طعم داشتن روابط عاشقانه و معنوی با خداوند

۹_ طعم نابودی ویروس کرونا

۱۰_ طعم روابط عاشقانه با همسر عزیزم .

…………

تمرین دوم:

چه طعم هایی رو در ذهنم ذخیره کردم و در طول روز دارم به اونا توجه میکنم واز چه موضوعاتی در طول روز دارم شکایت می‌کنم. 

 خدارو شکر من زیاد اهل شکایت و گلایه کردن نیستم و این خصلت خوبو از مادر یاد گرفتم.

چون هر وقت کسی جلوی مادرم از مشکلات و سختی‌ها گلایه و شکایت میکرد مادرم اصلا خوشش نمی یومد و همیشه به ما هم می‌گفت که سفره دل تونو پیش کسی باز نکنید چون با، باز کردن مشکلات تون پیش دیگران، مشکلات تون که حل نمیشه هیچ، فقط این طوری همه از همه چیز زندگی شما سر در میارن و باعث میشه که یک سری از روی دلسوزی و یک سری از روی فضولی تو زندگی تون دخالت کنند.

منم یاد گرفتم که زیاد گله و شکایتی نداشته باشم و در مورد مشکلاتم زیاد با دیگران حرف نزنم.

حالا نمی‌دونم این خصلت خوبه یا بده البته من که تا الان از انجامش ضرری نکردم و اما در مورد تمرین دوم و طعم های که دارم در طول روز تجربه میکنم من در جنبه تناسب اندام (لاغری با قدرت ذهن) با آموزش های ارزشمند استاد یاد گرفتم که برای تغییر جسم و رسیدن به لاغری باید افکار و باورهامو با هم هماهنگ و همسو کنم و این آموزش ها نه تنها در جنبه لاغری بلکه اگر خوب درک کنیم در همه جنبه های زندگی مون تاثیر داره.

تقریباً دارم یاد میگیرم که آموزش هامو در همه جنبه های زندگیم به کار ببرم و کم و بیش طعم هایی رو که در تمرین اول نوشتم دارم در زندگیم تجربه میکنم.

از زمانی که به این مسیر زیبا هدایت شدم تقریباً دارم تغییرات رو در همه جنبه های مختلف زندگیم دریافت می‌کنم من بذرهای تغییر رو کاشتم و حالا دارم با گوش دادن به فایل ها ، درک و هضم آموزش ها و عمل کردن به اونا در زندگی، صبر و شکیبایی و آرامش از اونا مراقبت می‌کنم تا تبدیل به درخت تنومند بشن و ایمان دارم که نتیجه برای من و همه دوستانی که آموزش هارو به درستی درک و هضم میکنند محفوظه.

با تشکر از زحمات بیدریغ استاد گرامی.

و با آرزوی بهترین ها برای همه دوستان.

منتظر خواندن نوشته های شما هستم

همراه همشگی شما: رضا عطارروشن

با دادن ستاره به این مطلب امتیاز بگیرید.

امتیاز 4.23 از 102 رای

https://tanasobefekri.net/?p=12273
220 نظر توسط کاربران ثبت شده است.
اندازه متن بخش نوشتن دیدگاه:

دیدگاهتان را بنویسید

اندازه متن دیدگاه ها
      آواتار FARIDEH. T
      1400/03/30 04:17
      مدت عضویت: 1466 روز
      امتیاز کاربر: 4983 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 948 کلمه

      با سلام حضور محترم استاد عزیز وهمراهان گرامی، 

      از ارزشمندی این فایل هرچه بگویم کمه، ومن با شنیدن بارها وبارها این فایل ،به گذشته های دور زندگیم کشیده شدم ،زمانی که این آگاهی‌ها واطلاعات در دسترس نبود وهرچه که از بزرگان ویا پدرو مادر می شنیدم ،مجموعه ای بود از ضرب المثل ها ،تجارب آنها، که ما  بطورمکرر می شنیدیم ،بطور مثال مادرم خیلی تکرار می کرد این بیت را که: می خورده را می ، می دهند  

      عم خورده را غم می دهند 

      من آن زمان‌ها که بچه بودم معنی ومفهوم آن را نمی فهمیدم وبازهم که بزرگتر می شدم ،زیاد متوجه این بیت بطور دقیق نمی شدم ،تا اینکه به مرور فهمیدم که زندگی را هرجور که بگیری همانطور هم می گذرد باغم می خواهی بگذرد ،خوب همون هم پیش میاد واگر باشادی خواهی سپری شود همانطور هم می گذرد ،ولی ما فقط می شنیدیم وطرز بکار بستنش را در زندگی نمی دانستیم،! ویا یکی دیگر از شعرهای مادرم این بیت بود ،

      هرچه کنی به خود کنی 

      گر همه نیک وبد کنی ،

      که خود این بیت گویای همه واقعیت است ،

      بهر حال ما زیاد شنیدیم ولی درست نیاموختیم

      یکی از باورهای من در مورد خداوند ،همانطور که استاد فرمودند خدای ترس وحشت وخدای کینه وانتقام بود ،در صورتیکه خداوند را از زمانی که بطور حقیقی شناختم خداوند تنها ،خدای عشق ومحبت است ،مارا  از بچگی  از خداوند ترساندند، بجای اینکه از مهرو محبت بی نظیرش برای ما بگویند ،من هم همچون بقیه فکر می کردم که هرچقدر دراین دنیا زجر بکشم پیش خدا عزیزترم ویا در باور من این بود ،هرکه دراین دنیا بیماری ودرد بکشد گناهانش حتما پاک می شود ! ویا اینکه اگر بخواهی حتما به بهشت بروی باید درراه خدا کشته بشوی تا گناهانت پاک شود ،وووو این باورهای بیشماری بود که در افکار من گنجانده شده بود ،برای همین با این خدا زندگی کردن را دوست نداشتم وآرامش نداشتم مثل خیلی ها ،در عزاداریها به این فکر می کردم که چرا هرچه من بیشتر گریه کنم خدا بیشتر منو دوست خواهد داشت ! چرا واقعا! ویا چرا باید در هنگام دعا کردن با گریه وزاری والتماس به درگاهش بروم، وبعد گفتم خوب اگر خداوند که مرا آفریده ، در مثال من هم یک مادرم که فرزندی به دنیا آوردم، آیا یک مادر که عاشق بچه اش است ،حاضر است اشک فرزندش را ببیند؟ آیا دلش می خواهد که فرزندش شاد باشد یا غمگین؟ آیا دوست دارد که فرزندش دارا باشد یا فقیر؟ آیا یک مادر حاضران خار به پای بچه اش برود یا در چشم خودش؟ آیا وقتی یک مادر بچه اش بیمار می شود ویا تب می کند ،اورا به نزد یک دکتر نمی برد وباید آمپول درد اورا درمان نمی کند؟ اولش آن آمپول درد دارد ولی بعدش حال بچه خوب می شود ! واین آن زمانهایی است ،که ما بیمار می شویم ،بیمار ناشکریها ،ناسپاسی، بیمار فقر ونداریها ،ولی آن آمپول نیاز است چون حکم آن مسکنی را دارد که خداوند به ما می زند تا حالمان خوب بشود اولش درد دارد ولی بعدا حالمان خوب می شود ،! یک مادر هیچوقت بده بچه اش را نمی خواهد ،چطور آن خالق یکتا ،آن آفریننده جهان هستی ،آن عشق ،آن محبت ،غم ومحبت فرزندش که ما باشیم بخواهد، آری از زمانی که خداوند را اینگونه شناختم ،دنیای من عوض شد ،پلیدیها وتاریخی وظلمات  جای خودرا به نور وعشق وصفا دادند،طبیعت را بنگرید ،رنگهای گلها ودرختان ودریافت وکوه ودشت وآسمان راببینید، یک رنگ سیاه نمی بینید، پرندگان همیشه آواز می خوانند، گیاهان با وزش باد در رقص وپایکوبی هستند ،دریاها با اموالشان جوش وخوش می کنند ، آیا آواز دریاهارا شنیدید؟ کوه ها سرافرازی می کنند ،برگها در خزان می روند وباردیگر در بهار شکوفه می زنند ، مرگ وحیات جزو طبیعت این زندگی است ، همچون تولد ،چرا کسی می میرد نوحه سر می دهیم؟ چرا لباس ظلمت وسیاه می پوشیم؟ چرا آنکه به وصال عشق آسمانی می رود در عزا می نشینیم ؟ وچرا ها وچراهای بیشتری که در افکار من تبدیل به یک علامت سوال بزرگ شده بود ،نمی دانم چگونه به اینجا رسیدم ،بلی می خواستم بگم ،من سالهاست که خدایم را اینگونه یافتم واز آن پس در پی حقیقت دویدم ودیدم که خداوند خودش در تمام حقایق را تا به اندازه فهمم بگشود.وزندگی من در اینجا در کشور غریب رونق گرفت ومن خدای واقعی را اینجا یافتم ،تا قبل از آن در سیاهی وپریشانی وبی اعتمادیها ورشکست ها وطوفانهای زندگی غوطه ور بودم ولی در اینجا خداوند به من خود حقیقی را شناساند ،

      من در یافتم که خودم مسبب هرچه درزندگیم رقم خورد بودم با ترسهایم با نا باوریهایم،  با به استقبال رفتن پریشانیها وگرفتاریها ،خودم همه آنچه را که در ظاهر نمی خواستم ولی در باطن در انتظارش بودم در زندگیم پدید آوردم.! 

      ولی کم کم وبخصوص در شرکت در این دوره طعم زندگی با خدارا چشیدم، چگونه ؟ همه چیز ازآنجایی شروع شد که خداوند را به داده ها ونداده هایش شکر نهادم،  ازقرارگرفتن در مقام اشرف مخلوقاتیم! ازشناخت خودم ، در باورهای فراوانی، در باورهای داشتن نعمتهایی چون فرزندان وسلامتی، از شاهزاده بودنم در این کره خاکی با پدر اسمانیم، از زمانی که خواستنیهایم با توجهات در یکسو ویک مسیر قرار گرفتند، ! 

      من آموختم که از هرچه امواج وارتعاشات منفی است باید دوری کنم وبرای همین اولین کاری که کردم ،اخبار منفی وبدرا درزندگیم قدغن کردم ،به دیدن سریال‌های منفی وخشونت بار پایان دادم ،به دیدن مناظر زیبا وساختمانهای زیبا ولوازم لوکس شتافتم ،دوستان وآشنایان منفی باف را از زندگیم پاک سازی کردم ،وبرعکس گذشته زندگیم را با طعم خدا شیرین ساختم ، وخوشحالم که دوستان ویارانی همچون استاد عطاروشن ر ا خداوند در سر راه من قرار داد تا هرچه بیشتر وبهتر زندگی با طعم خدارا بچشم،

      با سپاس از استاد عزیز با اینهمه درک وشناخت خدای حقیقی 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 15 از 3 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم