0

زندگی با طعم خدا (جلسه پانزدهم)

اندازه متن

به نام خدای مهربان

سلام دوستان و همراهان عزیز

به لطف خدا جلسه پانزدهم از دوره فوق العاده ( زندگی با طعم خدا ) را شروع می کنیم


دیدگاه آسیه عزیز در بخش نظرات

سلام و درود فراوان به همه بزرگواران و خداجویان

استاد و راهنمای سعادت بزرگوارم فوق العاده از این فایل بینظیر و سرشار از حس خوب شدم و لذت بردم

بار اول که این فایل رو شنیدم دچار سردرگمی عجیبی شدم و احساس تناقض شدیدی در باورهای ناخودآگاهم و صحبتهای بی نظیر شما حس کردم و دقیقا من یک عمر در مسیر اشتباه و برعکس حرکت کرده بودم و همیشه دلم میخواسته خدا منو دوست داشته باشه و ازم راضی باشه و همیشه دچار شک و تردید بوده ام نسبت به خدای مهربونم اما الان باور دارم که خدا منو دوست داره و این من بودم که همیشه خدا رو دوست نداشته ام

بارها و بارها این جمله رو شنیده بودم که اگر میدانستید خداوند چقدر نسبت به بندگانش عشق می ورزد و دوستشون داره هر لحظه از شوق برگشت به سمت خدا جان میدادید ولی هیچ وقت نتونسته بودم باورش کنم

با شنیدن بارها و بارهای این فایل بی نظیر هر بار بهتر و بیشتر متوجه شدم که چقدر باورام اشتباه بودن و کلی تغییر رو در دیدگاه خودم حس میکنم و کلی با همین حرفاتون اشک شادی ریختم و غرق در احساس خوشبختی و بی نیازی شدم از تمام دنیا

من همیشه فقط ادعا داشتم خدا رو دوست دارم ولی هیچ وقت عاشق خدا نبودم چون بارها و بارها معجزه عشقهای زمینیم به طور مثال به مربی باشگاهم یا معلمان یا دوستانی که بی نهایت دوستشون داشتم رو دیده بودم که چطور با جون و دل و لذت فراوان هر کاری میکردم تا رضایتشون رو جلب کنم

من چون پا درد شدیدی داشتم هر وقت با مربی مورد علاقه ام تو باشگاه ورزش میکردم هیچ دردی نداشتم و منی که از ورزش و تحرک بیزار بودم با مربی مورد علاقه ام با لذت و اشتیاق فراوان ورزش میکردم و صبح ها اولین نفر خودم رو به باشگاه میرسوندم اما با جرات میتونم بگم هیچ وقت خدای مهربون و عزیزم رو عاشقانه دوست نداشته ام چون هیچ وقت لذت عبادت و بندگی رو با همه وجودم نچشیدم و همیشه برعکس مسیر حرکت کردم یا هر نوع احکام دینی که باید انجام میدادم هیچ کدوم با عشق نبوده بلکه به اجبار یا نوعی وظیفه دونستن بوده

اما الان این حس رو دارم که میخوام در مسیر سمت خدا عاشقانه حرکت کنم و دقیقا هر کاری بدون لذت و اشتیاق ادامه دار نخواهد بود

استاد با دل من چه کردید گاهی فکر میکنم قلبم طاقت این همه انرژی مثبت رو نداره و بی نهایت ازتون سپاسگذارم که اینقدر زیبا و عالی مسیر لذت بخش بندگی و زندگی با طعم خدا رو برامون به تصویر میکشید و از خوندن دیدگاهای عالی دوستان خوبم لذت بردم و ممنونم از این همه شور و اشتیاقشون که کلی به من کمک میکنه و چراغ نورافشانی هستند در این مسیر زیبا

 

دیدگاه سادات عزیز در بخش نظرات

سلام .
ممنون از فایل های عالیتون که هربار که گوش میدیم پرده ای از جلو چشمامون برداشته میشه . یعنی باوری از باورهای غلطمون برداشته میشه .

وای که این خدای ما چقدر دوست داشتنیه . چقدر قشنگ بود این عبارت واقعا ما کاری نمیتونیم بکنیم که خدا ناراحت بشه . این یعنی نهایت ایمان و اطمینان . خداوند چه زیبا میفرماید:
آیه ۲۷ – ۳۰ سوره فجر
یَآ أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ (۲۷) ارْجِعِى إِلَى‏ رَبِّکَ رَاضِیَهً مَّرْضِیَّهً (۲۸) فَادْخُلِى فِى عِبَادِى (۲۹) وَادْخُلِى جَنَّتِى‏ (۳۰)
هان اى روح آرام یافته و متین
به سوى پروردگارت بازگرد که تو از او خشنود و او از تو خرسند است.
پس در جرگه بندگان من درآى.
و به بهشت من داخل شو!
این آیات عینا همه ی بیانات شما را تایید میکنه .

نفس مطمئن نفسی است که شک و تردید رو کنار گذاشته و به اطمینان رسیده . به سمت خدا بازگرد . خدا یقینه و راه خدا راه اطمینانه .

ای بندگان من یقین داشته باشید که من از شما راضی هستم . از من راضی باشید چون من از شما راضی هستم .

بیاناتتون کاملا درسته چون خدا اول کلمه ی راضیه و بعد مرضیه رو آورده میگه اگه شما به اطمینان برسید و از من راضی باشید میبینید که من از شما راضی هستم .

کسی که هنوز به راضی بودن خدا شک داره یعنی دلش به اطمینان نرسیده نمیتونه از خدا راضی باشه پس نمیتونه رضایت خدا رو از خودش عمیقا درک کنه .

شما با این فایلتون دارید ما رو به سمت آرامش و اطمینان دعوت میکنید . چقدر زیبا بود چقدر عالی بود .

خداوند هم در این آیات داره دعوت میکنه ما رو به یقین به اطمینان به رضایت تا ببینیم و لمس کنیم رضایت خداوند رو . داره دعوتمون میکنه به والاترین مقام بندگی که چشماتو باز کن یقین داشته باش و از من راضی باش و ببین که من از تو راضی هستم . خودتو بنده ی من بدون و بیا به سمت بندگی در بهشت آرامش من وارد شو .

خدا دعوتمون داره میکنه به آرامش . وای خدای من این مدت چقدر نگاهم باز شده . چقدر قشنگ تورو حس میکنم چقدر قشنگ آیاتت رو دریافت میکنم . خدایا ازت ممنونم که من رو با مسیر خودت این مسیر زیبا آشنا کردی . ازت ممنونم که بنده ی آگاهی چون استاد رو در سر راهم گذاشتی که بفهمم تو رو ، که ببینم تو رو ، که لمس کنم تورو ، که صدات رو بشنوم . وای خدا چقدر تو شیرینی چقدر تو دلچسبی . چقدر تو گوارایی . وای خدا که تو چه طعم عالیی داری . خدایا شکرت . شکرت . شکرت .

استاد ازتون بی نهایت سپاسگزارم . فایلتون مثل همیشه عالی بود و من اونقدر مست شرابا طهورای گفته هاتون و آیات الهی شدم که دیگه نمیتونم به نوشتن ادامه بدم . طعم خدا گوارای وجودتان باد که از این شراب پاک الهی که هر لحظه میچشید به ما هم میچشانید . خدای خوبمون حافظ و نگهدارتون.


دستور کار اجرای جلسه پانزدهم:

۱- تماشای فایل ویدیویی توضیحات این جلسه

۲- تکرار ۵ مرتبه فایل این جلسه (تصویری یا صوتی) تا قبل از ارائه قسمت بعدی

۳- انجام تمرینات مربوط به این جلسه در قسمت نظرات

(مشتاق خواندن نظرات ارزشمند شما هستم)

 

با دادن ستاره به این مطلب امتیاز بگیرید.

Rating 4.36 from 47 votes

https://tanasobefekri.net/?p=12524
برچسب ها:
103 نظر توسط کاربران ثبت شده است.

دیدگاهتان را بنویسید

اندازه متن دیدگاه ها
      آواتار السا فرزانه
      1402/02/15 21:53
      مدت عضویت: 562 روز
      امتیاز کاربر: 59904 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 832 کلمه

      💟به نام خدای بی نهایت و مهربان و گستراننده 💟

      درود و احترام خدمت استاد عزیزم و دوستان هم مسیر 🌷

      خدایا سپاسگزارم که در مسیر آگاهی مشتاق و مستمرم 🌷🌼🌷

      چقدر با گوش دادن این فایل، یاد روزهای گذشته ام، پررنگ بود… روزهایی که برای جلب رضایت خدا، در اوج خستگی کاری، دو سه ساعت پای سجاده دعاها و سوره هایی به زبان عربی میخوندم که هیچ دریافته ی خاصی ازشون نداشتم….شاید شاید در تمام دعا و سوره ای که میخوندم یکی دو جمله متوجه میشدم… و چه تلاشی بیهوده تر از این که فکرت به یک زبان فرایند سازی و فعالیت کنه، و به زبانی دیگر مطلبی رو بخونی و توقع درک مفاهیم داشته باشی! 

      چه ختم ها که برمیداشتم و تمام شبانه روز درگیر این نگرانب بودم که اگه  یادم بره و مدیون شم چی!  

      چه پول هایی اینور و اونور دادم به اسم صدقه و خیرات در راه رضای خدا و بعد خودم مجبور شدم از یک سری هزینه هام چشم پوشی کنم که کم نیارم! و همیشه فکرم درگیر بود…

      بدتر از همه اینها، تماااام روزها و لحظه ها و موقعیت هایی بود که از حقم دفاع نمیکردم، حرف نمیزدم، مبادا دل طرف مقابل بشکنه و خدا خشمگین بشه و ازم راضی نباشه، و من به حق الناس مدیون شم، حق الناسی که حتی واژه ش از حق الله هم ترسناک تر و وحشت برانگیز تر بود بس که میگفتن خدا از حق خودش میگذره از حق بنده ش نمیگذره، مبادا حرفی بزنین دل کسی بشکنه که روزگارت سیاه میشه! و من هر بار بخاطر خرافاتی که در مغزم فرو شده بود، و ترس از اینکه حرفی نزنم دل کسی بشکنه، از حق خودم گذشتم، از حقم دفاع نکردم، سکوت کردم صم بکم! و این بین فقط عزت نفسم بود که ذره ذره کمتر و کمتر میشد و اعتماد به نفس و قدرتم که بیش از پیش تخریب میشد و من ترسو تر و ضعیف تر!!! 

      و جالبه پشت تمام این تلاش ها، نمازها، ذکرها، آسیب ها و…. همیشه یک احساس گناهی با من همراه بود که آیا خدا واقعا راضیه از من؟! آیا تنبیهی در انتظارم نیست؟! آیا چوب بی صدای خدا در آستانه ی فرود آمدن بر سر و روی من نیست؟! 

      آیا فلان حرف رو زدم، فلان شخص ناراحت نشد؟! 

      یک لحظه آرامش نداشتم، حتی جمله های عادی میخواستم بگم میترسیدم قبلش چقدر چقدر خودم رو عذاب میدادم سبک سنگین میکردم، وسواس به خرج میدادم حرفی نزنم نارحت شه! که متعابش خدا ازم ناراضی بشه تنبیه و عذاب الهی شم ! 

      رضایت خدا رو از خودم تمام و کمال در گرو دو معیار میدیدم:

      -رضایت دیگران از من و طرز برخورد و حرف زدن من! 

      -نماز و ذکر و دعا و اعمال شاقه ی دینی و گریه ها و ضجه های هق هق در روضه ها و لباس مشکی ماه محرم! 

      آخه خیلی جالب هم هست واقعا هیچوقت نه آرامش داشتم، نه گرهی از زندگیم باز شد، نه اونطور که ایده آلم باشه به خواسته ای رسیدم اوناییم که رسیدم انقدر با استرس و زجر و گریه زاری و التماس خدا بود که احساس میکردم از نظر روحی صد سال پیر شدم! ، نه با خدا رابطه ی صمیمی داشتم. به زبان و ظاهر بهش عشق می ورزیدم ولی همیشه ازش واهمه و وحشت داشتم. و احساس میکردم همیشه اخم و نارضایتی ش متوجه من و نامه ی اعمالم هست….

      حالا همچین آدمی مثل من، که چشمش به روی حقایق باز شده، و به شناخت صحیح خداوند داره میرسه، چقدر میتونه خوشحال و آرام و شاد باشه؟ 🤩

      واقعا من روزی چندین و چند بار از خدا سپاسگزاری میکنم که به مسیر درست هدایت شدم و مشتاقانه مشغول کسب آرامش و آگاهی هستم. 

      این روزها چنان شادی ای  رو ته دل احساس میکنم، به جنسی از آرامش رسیدم که هرگز در تمام عمرم نداشتم. 

      این روزها عاشق خدایی هستم که همیشه نه فقط از من، بلکه از تمام انسان ها و آفریده هاش راضی بوده و هست و خواهد بود…. و این درک،  بزرگترین ارمغان این روزهای من و این دوره های ارزشمند هست. 

      ظهر داشتم یه سطر شعر رو خطاطی میکردم، با خودم فکر میکردم من هر چه رو با هنرم و دستم نوشتم و خلق کردم  عاشقانه دوست دارم و راضیم ، حتی اونجاهایی اگه مرکب روی یک حرف هره کرده يا یه جایی به نظرم خوب نشده و دوباره نوشتم، اونا هم با تمام ایرادات شون برام عزیزه و من راضیم ازشون. منی که بنده ی خدام، منی که چند کلمه رو نوشتم و یک ترکیب خلق کردم انقدر راضیم از نتیجه کارم حتی نتایجی که ایده ال خودم نبودن رو دوست دارم و حاضر نیستم حتی دور بندازم شون همه رو تاریخ میزنم فولدر بندی میکنم. بعد این وسط خدایی با این عظمت بی نهایت  مهربان ترین مهربانان، انسان خلق میکنه….چطور راضی نباشه؟! چطور خشنود نباشه؟! مگه میشه؟! 

      خدای مهربان و همیشه راضی من، سپاسگزارم بابت احساس عالی این روزهام…

      خدایا سپاسگزارم که به مسیر درک و آگاهی هدایت شدم و مشتاقانه در مسیر کوشا و مستمر و بااراده ام….

      خدایا سپاسگزارم بابت نتایج و ثمره هایی که در این روزهام از فرصت سپاسگزاری  تو، جاریه… 

      الهی به امید تو 🌷🌷

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 15 از 3 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم