به نام خدای مهربان
سلام دوستان و همراهان عزیز
به لطف خدا جلسه شانزدهم از دوره فوق العاده (❤ زندگی با طعم خدا ❤) را شروع می کنیم
دیدگاه هانا عزیز در بخش نظرات
سلام به استاد عزیز و دوستان خوبم
من حدود یک سال هست که خیلی دارم روی باورهای خودم کار می کنم و از کلاس ها و آموزه های استادهای خیلی موفق توی این زمینه استفاده می کردم. رشد های خیلی خوبی توی زمینه های مختلف کردم اما اونطوری که می خواستم نبود.
دوست داشتم خیلی بیشتر رشد کنم اون اساتید هم راجب خدا صحبت می کردن و خیلی تاکید داشتن که شناخت درست خدا همه چیز هست. اما ذهن منطقی من با حرفهای اونا قانع نمی شد.
تا اینکه با استاد عطار روشن آشنا شدم. خیلی جالبه استاد شما فقط راجب خدا صحبت می کنید و شناخت اون. خیلی هم مثال های ساده و ملموس می زنید. خیلی به دلم میشینه و راحت تر باور می کنم. ۲-۳ باری دوره طعم خدا رو گوش دادم و دیدم که استاد گفتن اگه می خواهید بیشتر و اصولی خدارو بشناسید دوره خدا هرگز دیر نمی کند رو تهیه کنید. خیلی مشتاق شدم برای تهیه این دوره و به لطف و هدایت خدا تهیه اش کردم.
من هنوز بخش اول رو تموم نکردم. چون می خام نتیجه بگیرم و بعد برم جلسات بعدی بعضی از فایل ها رو بالای ۲۰ بار گوش کردم. اصلا یه حس و حالی به آدم دست میده. نمی تونستم همه حرفهاتون رو باور کنم اما قضاوت هم نکردم فقط گوش میدم. واقعا عالی هست. خیلی آگاهی نابی توی این دوره گفته میشه و به قلبم سرریز میشه.
من هم در تمام طول روز سعی می کنم به خدا فکر کنم و در اطرافم ببینمش. بزرگترین دغدغه من در حال حاضر مسائل مالی هست. مدیریت کسب و کار و مسائل مالی ام رو هم سپردم به خدا. به خدا گفتم مشاور مالی ام باشه اون بگه و من فقط اجرا کنم. خلاصه اینکه خیلی حس خوبی هست با خدا بودن و این تازه اول راهه.
جالب اینه که راه ۳ برابر شدن درآمدم و امکاناتش دقیقا دم دستم بوده اما من نمی دیدم. اما الان با خیال راحت سپردمش به خدا. ازش می پرسم چکار کنم اونم مرحله به مرحله بهم میگه. ان شا الله تا آخر اسفند به درآمد حداقل ماهی ۱۰ میلیون تومن با این کسب و کار که یه نوع سرمایه گذاری هست و مشاور من خداست می رسم و میام براتون می نویسم.
ممنونم استاد بابت آموزش هاتون به دوستانم هم توصیه می کنم که دوره رو تهیه کنن. واقعا شناخت خدا همه چیز هست. من هم به امید خدا میخوام تمام تمرکزم رو بذارم روی شناخت درست خداوند
دیدگاه مهرین عزیز در بخش نظرات
بازهم شب زنده داری های من …بازهم رازونیازهای من با خدا….این روزها چقدر عجیبند.
تجربه های متفاوتی داشتم……خبر خوب آنگه در احساس رهایش دارم خوب پیش میروم، دلتنگی ها و اشک ریختن هایم تقریبا به کمترین حد خود رسیده است….لبخندم حقیقی تر از همیشه شده…..خبر تعجب برانگیز اینکه….بدونهیچگونه ایجاد حساسیتی در عده ای از همکاران هجمه ای از حسادت موج میزد که با تلنگری در یک آن ۶ یا ۷ نفری برمن هجوم آوردن و از بخل و حسادت و چشم تنگستن پرده برداشتند!!!!!!!!!!!!!
همان موقع متوجه فایل ۱۶ شما شدم.و کاملا گوش دادم.شاید به اوضاع احوال آن موقع من تناسب نداشت.اما در لابلای کامتان متوجه شدم هرچه روح آدم متعالی تر میشود…هستند بخیلانی که بخواهند با انرژی های منفی و نادانی هایشان سطح مرا در جهان تنزل بدهند.که صد البته من دیگر ام آره نخواهم داد.
حس رهایی حس قشنگ.یه…حس شادی…طعم شیرین پرو بال گشودن در بی نهایت خداونده….
استاد ممنونم که به یادمآوردی بجز ریسمان الهی به چیزی چن. نزنم و بجز خدای مهربان عشقی نورزم….از وقتی شرول کردم له بودن و رهایی در کنار خدا….حس زیبای سبکی و آرامش به سراغم آمده…..باور کنبه جون خدا نگران نیستم فقط مثل دختربچه ای که با وعده ی گردش رفتن خوشحالی در دلش قنجمیزند…منتظر غافلگیر ی های عشقم این خدای بزرگ و مهربانم هستم.
صبح ها با امی ی باور نکردنی چشممی گشایم و طول روز فعالیت خارج از خانه و داخل خانه….اما بازهم شب زنده داری….خدای بخشنده ی مهرباناز بهترین طعمهای به من خورانده…..حال هم به شکرانه ی همان طعمهای زندگی بخش دوباره از او بهترین ها را میخواهم
طعم عشق به همسر عشق به فرزند عشق به داشته ها و شکر گزاری برای خانواده ی خوب و دوستانی بهتر از جان……اجساسم ها لیست….طعم هایی را که سفارش دادم حتما بزودی بدستم خواهد رسید…..
دوستتان دارم که با قلبهای پاک و انرژی مثبت شما عزیزان مهرینار قید هر چه دارد رها میشود….
خدایا به قلب دوستانم بهترین طعمها و آرام ترین شبها را جاری بفرما
منتظر خواندن نوشته های شما هستم
همراه همشگی شما: رضا عطارروشن
امتیاز 4.27 از 48 رای
با دیگران به اشتراک بگذارید تا امتیاز بگیرید!
نشان های دریافت شده
با سلام به استاد عزیزم ودوستان گرامیم
استاد من از زمانیکه شنیدم هر مشکلی تو زندگیم دارم بخاطر بی ایمانی به خداوندم بخاطر اینکه باور ندارم خداوندم میتونه یهویی بدون دلیل به من عطا کنه هست خیلی سعی کردم که هر مشکلی دارم به خدا بسپا رم وایت فعلا برای آرامش احساس خوب امید به زندگی عشق به خدا رو همراه داشته که خدا مشکل منو حل میکنه خدایا ممنونم سپاسگزارم که میخوای مشکلات من حل کنی
استاد من هم تو زندگیم به این موارد پی بردم وقتی اطرافیانم صحبت میکنن خیلی نگران هستند طوریکه اصلا وجود خدا ت زندگیشون نیست وقتی هم میگم خدا هم هست میگن هست هیچ شکی نیست اما خدا میگه پن بهتون عقل دادم ومن هم چیزی نمیگمدیگه ولی حرفای اونها رو اصلا قبول ندارم
وخیلی نگران هستند طوریکه دختر کوچیکمشنیده بود که همه جاشلوغ مملکت بهم خورده همه جا تظاهرات وخیلی ترسیده بود طوریکه شب تصمیم گرفت صبح عملی کرد ورفت انصراف داد بخاطر چی بخاطر اینکه شنیده بود اگه تظاهرات بشه جلوی در دانشگاه من چکار کنم اگه بگیرن اگه ببرن شنیده بود که دختری گرفتن فرداش خود کشی کرد وانصراف داد ومعلوم نیست کهاین اوصاع تاکی ادامه داره کی میخواد تصمیم بگیره بره دانشگاه در صورتیکه همه رفتن هیچ اتفاقی هم نیافتاد فقط وفقط دختر من از درسش عقب موند ومن هم نمیتونستم چیزی بگم چون خدا به کفه سنگین تر پاسخ میده وقفه اونم پر از افکار منفی بود
واین جمله برام خیلی جالب شد که پاداش عظیم یعنی چی یعنی چیزی که در دهنت نمیاد ودر فکرت نمیکنه یعنی چیزی فراتر از انتظارت
ومنخیلی دوست دارن به نشانه های خداوند در طبیعت توجه کنم واز این کارم خیلی لدت میبرم وقتی میایستم به غروب آفتاب نگاه میکنم والان مفهمم که این قدرت وعظمت خداوند که به این زیبایی داره به نمایش داده میشه تا پن ببینم به این قدرت پی ببرم تا بتونم راحتر قورت از انسانها بگیرم به خدای خودم بدم خدایا شکرت که به پن آگاهی میدی تا تو رو بیشتر وبهتر بشناسم وخدای شکرت که حرفها تو از طریق از زبان استادم به من میفهمونی که پن باید اینجوری باشم نا بتونم راحت زندگی کنم ولدت ببرم از زندگیم سپاسگزار خدا ندم باشم خدایا شکرت
ومن خدا رو شکر میکنم که خیلی آدم نگرانی دیگه نیستم چون یاد گرفتم مشکلاتم به خدا بسپارم وخودم وزندگی به ا بسپارم ویاد گرفتم قدرت از انسانها بگیرم به خدا بدم خدایا شکرت
استا د پن دیشب با همسرم صحبت کردم که منو ببره ته آن وبنا به دلایلی اصلا اصلا اصلا راضی به این کار نشد ومن با او خیلی صحبت کردم حتی بحث هم کردم اما یهویی یادم افتاد که چرا من آنقدر قدرت میدم به همسرم وفورا قدرت از اوگرفتم به خدا ندم دا دم ودیگه پیگیر موصوع نشدم بخدا چنان آرامشی به من دست داد که نگو واگر قبلا من بود کلی دعوا و قهر داشتیم آخرش خودم میرفتم امااین دفعه خیلی عقلانی تر رفتار کردم
من هم تصمیم گرفتم خودم جز طبیعت بدونم وزندگی به خدا بسپارم من هم همیشه قدرت به انسانها میدادم ه فلانی که خونش درست میکنه ایکاش میومد خونه منم درست میکرد فلانی که خونش رنگ میکنه ایکاش میومد خونه منم رنگ میکرد ومیومد اما حالش احساس خوبش وسط کار تموم میشد کار من نصفه میموند ،وریشه الان ده سال میگذره هنوز همون طور مونده وتمام نشده اما الان یاد گرفتمکه دیگه قدرت از انسانها بگیرم وبه خدا بدم ونمیدونم ومطمئن که خدا به بهترین شکل مشکل منو حل میکنه
استاد من الان درک میکنم که ا ن زمان که فیلم یوسف پیامبر میدیدم زمانیکه تو زندان بود و دو تا از یارانش آزاد شدن ناخواسته هواست نبود گفت به پادشاه مصر بگو که منم آزاد کنه ویه یادش اومد که اون یه کسی داره ه هزاران هزار با قدرتمند تر از پادشاه وبخاطر همین هفت سال دیگه زندانی بیشتر شد وما هم خدا رو داریم قدرتمندتر وتوانا تر از همه کس وهمه چیز خدایا شکرت که میتونم تو رو داشته باشم
این جمله هم برام یاد آوری شد که سپاسگزاری یعنی احساس خوب داشتن وزمانیکه ما احساس خوب داریم یعنی سپاهان هستیم وخیلی آرامش گرفتم
من همیشه فکر میکردم دیگران باید کاری کنن تا پن خوشبختی برسم ولی الان فهمیدم که هیچ کس نمیتونه برای من کاری کنه بجز خدای مهربانم خدایی که منو بزرگ کرده وبه من یاد داده بتونم فکر کنم بتونم روی پای خودم بیایستم
واینها همه معجزات خدا نده
استاد من نمیدونم چرا وقتی روز اول موصوع معجزه خ ا رو فهمیدم خیلی حس وحال خوبی داشتم هر کاری میکردم و از هر چیزی استفاده میکردم میگفتم این معجزه خداوند خدا گداشته که من راحتر زندگی کنم مثلا مایع ظرفشویی که یه شیمیدانی اومده چند تا فرمول با هم ترکیب کرده تا بشه تمام چربیهای ظروف پاک کرد که باعث بیماری ما نشه چه کسی این علم به او داده خدای مهربانم واینکه از گاز استفاده میکردماز اجاق گاز از ظروف از هر چیزی استفاده میکردم ربط میدادم به معجزه خداوند و نمیدونم چی شد که فقطهمون روز ا ن حس حال عالی داشتم کهنتیجه اون حس عالی آرامش احساس خوب امید به زندگی امید به خداوند بود ومن خیلی دوست داشتم هر لحطه تو اون حس خوب وعالی بمونم اما دیکه روزهای بعد نتونستم خیلی اون حس داشته باشم تا بتونم از زندگیم لذت بیشتری ببرم تا بتونم بیشتر سپاسگزار خداوندم باشم وخدا رو شکر میکنم که منو به این مسیر هدایت کرد تا بتونم به شکل بهتری از این آگاهیها استفاده کنم
نشان های دریافت شده
من فرزانه ابوالحسنی هستم هدفم بهتر زندگی کردن
با عرض سلام خدمت استاد عزیزم و دوستان گرامیم
خدایا شکرت خدایا ممنونم خدایا سپاسگزارم که طعمهای خوب زندگی رو یکی پس از دیگری به من هدیه میکنی خدایا شکرت
استاد حتما حتما ما هم در زندگیمون تغییراتی داریم که در رویای ما هم نبوده
من خودم میگم
در روابط یه روابط متشنج که یه چیزی میگم یه چیزی میشنوید طوریکه یکی به من تلفن میکرد یه اصلاحی داشتیم الان دیگه نداریم که میگفتیم آنقدر ترس داشتم که گوشتهای تنم میریخت این جور گوشت تن ریختن ارزش نداره باید حتما با تغییر فرمولهای ذهنی باشه که برامون ماندگار باشه
الان خدارو شکر با من قهر هستند من باعث قهر کردن اونا نبودم من فقط از خداوند درخواست یه رابطه خوب خواستم خداوند هم اینجوری برای من در نظر گرفته خدایا شکرت
یا بیماری پشت بیماری ایجاد میشد بخاطر مشغله ذهنی که داشتم الان خدارو شکر در بهترین و بالاترین حد آرامش الهی خودم هستم خدایا شکرت ..
الان در بهترین و بالاترین حد سلامتی هستم خدایاشکرت
من هم با دیگران با اطرافیانم خیلی تفاوت دارم حتی با دخترم که دارم باهاش زندگی میکنم
اونا همشون شرایط پیرامونش نو مقصر شرایط فعلی خودشون میدونن
میگه اگر حرف فلانی گوش نمیکردم اگر ازش حواله ماشین نمیگرفتم میرفتم آزاد میگرفتم الان دیگه کسی پولم نخورده بود اونا فکر میکنن برای این موضوع که پولشو از دست داده
اما من خیلی بهتر میدونم که چرا چنین اتفاقی براش رخ داده از بسکه تو اینستا دور دور میکنه کلیپ میبینه تازه میاد به همسرش هم میگه ببین ببین چطور ماشینو زدن ببین ببین چه راحت جیبشو زد چند بار نگاه میکنه اون صحنه که فرد دستش میره تو جیب کس دیگه تازه با آب و تاب هم تعریف میکنه
ذهن کارش چیه به واقعیت در آوردن باور تو در او باور ایجاد شده که چقدر راحت جیبشو زد و ذهن هم اونو به واقعیت زندگیش تبدیل میکنه تا این باور درک کنه لمس کنه در صورتیکه هر وقت حرفش پیش بیاد میگه لعنت به فلانی که به من حواله داد
من خدارو صد هزار بار شکر میکنم که توجهم روی خودم به این چیزا توجه نمیکنم
منم توجهات منفی دارم ولی یکم کنترل شده است من مثل اونا اونجوری فکر نمیکنم که مستحق دریافت اون اتفاقات باشم برای من شکل دیگه است ملایم تر
منم با دیگران متفاوت هستم من در طول روز بیشتر به درسم میپردازم اطرافیانم به مسائل گوناگون توجه میکنن من میگم هر چیزی ارزش اینو نداره وارد ذهن ناخداگاه من بشه
حالا در زندگی من تجربه فیزیکی هم داشتم نسبت به توجهات خودم مبل نو فرش نو ال ای دی نو خریدم کلی وسیله خراب بود دادم تعمیرش کرده بعد از چند سال دارم استفاده میکنم
منم به طبیعت اینا فکر میکنم میدونید استاد من داشتم به نفع خودم فکر میکردم
با خودم فکر میکردم در حین اینکه داشتم بلال روی گاز کباب میکردم
گفتم خدایا چطور که من یک بذر بلال میذارم از اون یه شاخه بزرگ سبز میشه که حداقل ۶الی ۷ تا بلال داره یا تخمه آفتابگردان که یک بذر بلال شمردم از ۳۰۰ تا ۵۰۰ تا هر دونه بلال بذر داره در یک شاخه بزرگ ۷ بلال هم داشته باشه میشه از یک بذر کمترین ۲۱۰۰ بذر تولید میشه
پس منم خدایا گفتی جمعی از این طبعا هستم پس باید پول منم هر ریال اون سیصد برابر بشه و میدونم که خداوند داستان ۷۰۰ برابر اما اون جریانش با من فرق داره من میگم پس باید هر ریال پول منم بشه ۳۰۰ برابر کمترین گفتم پس چرا ۳۰۰ برابر نمیشه
امشب جواب سوالم گرفتم برای اینکه این موضوع باور نکردم اگر باور کنم حتما میشه پس من میخوام باور کنم یعنی باور کردم بعد نتیجه وارد زندگیم شد براتون مینویسم
منم خیلی دوست دارم به این چیزها فکر کنم تصمیم دارم و نوشتم از امروز بجای هر فکری که ارزش فکر کردن نداره بیا به پدیده های الهی فکر کن استاد خیلی لذت بخش خیلی حال آدم خوب میکنه و اینو امشب در سطح بالاتر درکش کردم خدایا شکرت
و من ادامه میدم در این مسير خواهم ماند تا درکم بیشتر و بیشتر بشه سطح بالاتری رو درک کنم
واقعا من هم خودم به ظاهر از خدا جدا ندیدم اما همینکه فکر میکنم من محتاج همسرم هستم دستم تو جیب همسرم یعنی همین دیگه یعنی خودم از خدا جدا دیدیم و خودم نیازمند بنده خدا دیدم در صورتیکه زندگی اون بنده هم دست خداوند خدایا منو ببخش برای تو شریک قائل شدم ناخواسته بوده من میدونم خدای من نه زاده شده و نه زاییده شده خدای من تنهاست پن یکتا پرست هستم خدایا منو ببخش
من خودم بنده خدا میدونم و ناخواسته اینجوری شده
استاد من دیدم در شمال کشور همین جور هر کجا نگاه میکنی درخت پرتقال نارنگی لیمو نارنج وجود داره اما همین میوه رو من خونه خودم خوردم دیدم خیلی عالی بود تصمیم گرفتم بذرشو بکارم خیلی اگر رشد کرد ۱۰ سانت شد کم کم چون خیلی درخت مقاومی یکم دیرتر ولی خشک میشن بزرگ نمیشن و اونا با سرزمین خودشون رشد میکنن یه جورایی اونا رو از سیستم خداوند خارج کردیم میخوایم در سیستم انسانی قرارش بدیم ولی نمیتونیم خشک میشن
استاد منم سالها بنده انسان بودم هر چی انسان میگفت من بدون چون و چرا انجام میدادم به اون انسان خیلی ایمان داشتم سالها به دیگران از همسرم بد میگفتم که اونها برن با همسرم صحبت کنن تا رفتارش با من بهتر بشه اوایل ازدواجمون
سالها بنده انسان بودم میگفتم من محتاج این فرد هستم بلکه یه مقدار زندگیم شیرینتر بشه بلکه همسرم رفتارش تغییر کنه
میدونید استاد میخواستم بگم میدونید خدا وقتی الان دارم گوش میکنم درک میکنم که من فکر میکردم بنده خدا بودن یعنی که خداوند منو خلق کرده همین بسته کافی من بنده خدا هستم من در سیستم خدا هستم کافی
الان دارم درک میکنم من بنده خدا باشم یعنی چی یعنی اینکه من با خدا یکی هستم من از خدا جدا نیستم منم مثل همون بذر در سیستم خدا هستم خداوند منو کامل خلق کرده و به خودش احسنت گفته پس من بنده خدا هستم
اما اما اما اینجوری درک نکرده بودم من قبلنا خودم بنده به ترتیب بندگان خدا میدونستم چون شرایط بد زندگیم مقصر خودم نمیدیدم مقصر اونها رو میدیدم پس من بنده اونا بودم بعد بنده همسرم دونستم که اون باید هزینهای منو بده اون زن برده باید همه چیز براش مهیا کنه
خودم از خدا جدا دونستم الان متوجه شدم بنده خدا بودن یعنی چی یعنی از هیج کس هیچ چیز انتظار نداشته باش چون اونها هم بنده خدا هستن من بنده خدا هستن هر چیزی بخوام باید از خدای خودم بخوام
پس طبیعی که من در هیچ جنبه از زندگیم رشد نکنم چون من بظاهر بنده خدا بودم اما در باطن بنده انسان بودم وقتی بنده انسان بشی مثل گل تو گلدون مثل نخلی در سیستم خداوند خارجش کنیم در جای دیگه اونو بکارن از سیستم خدا خارج میشه خشک میشه منم باید رشد نکنم چون خودم از سیستم خدا جدا دونستم
پس انتظارم از انسانها میگیرم قدرت از انسانها میگیرم به خدای خودم میدم من جمعی از طبعا هستم من در سیستم خدا هستم خدایا منو ببخش و منو بپذیر که دوباره از الان به بعد تا آخر عمرم در سیستم تو باشم
من میاندیشم به پدیدهای خدا وسوال برام پیش میاد پس چرا من مثل طبیعت رشد نمیکنم چون طبیعت در سیستم خداوند برای همین که هر فصل بهار که میشه درختان از خواب زمستانی بیدار میشن شکوفه میدن برگ تازه و نو درمیارن شکوفه ها تبدیل به میوه میشن
فصل تابستون که میشه میوها رسیده میشن فصل برداشت اونها میشه پاییز که میشه برگها میریزن میوها تموم میشن و برای زمستان آماده میشن که بخواب زمستانی برن سرمای زمستان تجربه نکنن که چرا که حتما از سرما میمیرن
و چون در سیستم خدا وند هستند خداوند برای اونها مراحلی آفریده و بر اساس فصلها اونها زندگی دوباره ای شروع میکنن و دوباره یه جورایی برای زمستان میمرن و برای بهار سال بعد زنده میشن
اما اگر این درخت در سیستم انسان باشه و زمستان خشک بشه دیگه نمیتونه برای بهار زنده بشه چون اون عمل برای سیستم خداوند یود و اون درخت از سیستم خداوند خارج شده بر سیستم انسان دراومده
استاد میدونید چند وقت بود برام سوال پیش اومده بود که چرا زندگی من تکراری درستکه زندگی تکراری روز و شب تکراری غروب و طلوع خورشید تکراری
ولی زندگی من نباید آنقدر تکراری باشه چند روزم بود بر ام سوال بود که چرا من موقع نوشتن اتفاقات خوب امروز چیزی ندارم بنویسم اتفاق خاصی نیافتاده همه اتفاقاتی بوده که دیروز رخ داده
من از خواب بیدار شدم حالا گاهی صبحانه میخورم ناهار درست میکنم یکم به امور خونه میپردازم درسم میخونم گاهی غروبهای با بچه ها میریم بیرون و شبم که میخوابم
الان درک کردم که فکرهای روزهای قبل منم تکراری بوده و من به اتفاقات اون روز توجه کردم فردا هم همونو تجربه کردم
امروز یاد گرفتم همه چیز باید به خدا بسپارم باید خودم از بند استارت از دیگران انتظار داشتن رهاکنم باید خودم و به سیستم خداوند بسپارم خدا وندی که وقتی منو خلق کردن به خودش احسنت گفته که چه چیز کاملی خلق کردم قدرت تفکر تعقل تجسم تخیل داره میتونه مثل من خلق کنه میتونه شرایط زندگیشو تغییر بده چنین خدایی رو دارم و تازه این ویژگیها درک کردم
که باید همه چیز به خدا بسپارم همان طور که طبیعت آسمان و زمین و هر آنچه میان آن دوست کنترل و مدیریت میکنه زندگی منم به خدا میسپارم که اونم کنترل و مدیریت کنه که خداوند بهترین بهترینهاست
اینها همش معجزه است که خداوند یک بنده ای رو از بچگی چاق کرده تا زمانیکه ۳۵ ساله بشه و اون موقع بخواد فقط برای خودش که بتونه زندگیش تغییر بده وارد این مسير الهی میشه و چند نفر بیان از این حرفا خوششون بیاد تازه نتیجه هم بگیرن و….اینم بزرگترین معجزه است
که روزی بشه هر کس به شیوه خودش وارد این مسیر بشه یه دنیا کوچکی بزرگتر بشه این ته معجزه است حالا گوشی این دارویی که من الان دارم مصرف میکنم همه همه به نوعی معجزه هستند
وقتی انتظار من از انسانهاست باید هم معجزهای خداوند نبینم
تازه استاد اگر دوران پیامبر فتوشاپ بود که بلااستثنا همه همه از بچه دوساله تا میر مرد ۱۲۰ ساله همه به خدا ایمان میاوردن میگفتن من رنگ لباسم مثلا قرمز خداوند اونو آبی کرد رنگ دیوار سفید خداوند قر مز کرد چند تا دکمه رو زد رنگ عوض شد تازه میگفتن عکس منو آورد پیش عکس تو قرار داد اینا همش معجزه است
استاد من اینو گفتم یادم افتاد به سوالم میخواستم بهتون بگم ما در این سایت به ترفند فتوشاپ خیلی نیاز داریم برای دوره گام سوم الان یادم اومد گفتم بگم یادم نره گفتم شما که با کامپوتر آشنایی دارید اگر میتونید یک دوره هم برای آموزش استفاده از بر نامه فتوشاب با گوشی و لب تاب در نظر بگیرید
منکه خیلی موافقم فقط الان بگم اون روزا میگفتن جنگ اول به از صلح آخره که اگر میشه اونم گام به گام باشه یا مرحله به مرحله باشم چند تا گام بشه یک مرحله که منم بتونم شرکت کنم
من نصب کردم کلیپ میبینم ولی آزمون و خطا زیاد داره کلی وقتم میگیره من نمیتونم زمان زیادی برای این کار صرف کنم آخرم نتونستم کاری دوست دارم انجام بدم
گفتم به شما بگم شاید تونستید کاری انجام بدید اگر تونستید که بینهایت بار به توان هزار از شما ممنون و متشکر و سپاسگزار میشم
و اگر نتونستید بازم بینهایت بار از شما ممنون و متشکر و سپاسگزار میشم فقط یه پیشنهاد یود
گفتم اینجوری از صفر تا صد یاد میگیری و راحت انجام میدی حالا الانم سپاسگزارم
بله استاد معجزه است بخدا معجزه است که خداوند از یک تک سلولی بینهایت سلول و از چند سلول یک عضو میسازه اینم معجزه خداوند
اینکه باید نه ماه تمام حالا میکن نه روز و نه دقیقه و نه ثانیه اونهارو نمیدونم زمان نیاز داره تا کودک خداوند به مرحله رشد کامل برسونه و بعد وارد این دنیای شگفت انگیزش کنه اینم معجزه است
تازه اینم معجزه است هر سال بزرگتر از سال قبلش میشه هر سال داناتر باهوشتر شجاعتر زیباتر و…از سال قبلش میشه اینا هم همش معجزه خداوند
اینکه یکی سن میان سالی رو هم تجربه میکنه یکی سن پیری رو هم تجربه میکنه یکی میشه ۱۵۰ سالش تازه بهشتی میشه هم معجزه خداوند
خدایا چشمانم باز کنم تا بیشتر ببینم بیشتر بیاندیشم و بیشتر قدرت تو خدای بزرگم را درک و تجربه کنم خدایا کمکم کن
خدایا چشمانم باز کن تا بیشتر به طبیعت برم درس بگیرم از طبیعت
منم خیلی خوشحالم که یه جای امنی هست میام در مورد زندگیم باهاشون صحبت میکنم خدا شاهده منم درباره شرایط زندگیم حتی به پدرو مادرم چیزی نمیگفتم میگفت برنج ببر میگفتم خدا شاهده مامان اگر ببرم تازه فلانی خریده دارم
ولی در این سایت راحت حرف میزنم و ممنونم برای همه چیزیعنی برای این
سایت
منم در این جلسه وقتی گوش دادم تمرین نوشتم خیلی احساسم خوب شد ممنونم
بله استاد منم اینو دیدم وقتی دیدگاه میخونم میبینم یکی نه روز او مده اون یکی یکماه نشده خیلی خوشحال میشم بهشون تبریک میگم که هدایا شدن به این مسير الهی