زندگی با طعم خدا (جلسه هجدهم)

به نام خدای هدایتگر 

سلام به استاد عزیزم و دوستانم 

من امروز تصمیم گرفتم درکی گه از کارکرد مغز داشتم رو اینجا به عنوان ردپا از خودم بزارم 

وقتی این فایل رو گوش کردم تازه فهمیدم که من از کنترل ورودی های ذهن هیچی نمیدونم 

اول میخام درک خودم رو از کارکرد مغزبنویسم 

کار‌مغر من اینه ورودی های که بهش میدم رو پردازش میکنه و تبدیل میکنه به فرکانس و می‌فرسته به چهان 

حالا این مغز کار نداره اون ورودی در مورد خودمه یا دیگران 

در خانواده شنیدم یا جامعه 

از آدم مطمئنی یا ن

واسه گذشته است یا آینده 

آیا واقعیت داره یا دروغه

کار ندازه تکراری یا تازه 

من این ورودی رو بهش دادم اون پردازش میکنه و تبدیل میشه به فرکانس 

حالا نمیخام بگم یه بار یه فکر بد کردیم پشت هم اتفاقات بد میافته 

اگر ما استمرار داشته باشیم تو  ارسال فرکانس بد،اتفاقاتی هم جنس اونو جذب میکنیم

بعد از آشنایی با قانون فکر میکردم که ورودی هام رو کنترل کردم و تی وی رو قطع کرده بودم و فیلم و سریال نمیدیم 

و هر وقت حرف از کنترل ورودی میشد میگفتم من که تلویزیون و فیلم نمیبینم 

ولی مگه ورودی فقط همیناست ؟

بعد ها فهمیدم یکی از مهمترین ورودی های من گفتگو های ذهنی من 

مرور خاطرات و تخیلات من 

ولی همه اینا هم ریشه اش برمی‌گشت به دادن یه ورودی 

این ورودی ممکن بود از یه استاد باشه که در ظاهر من داشتم رو باورهام کار میکردم 

میتونه از یه کتابی باشه که دارم برای موفقیت میخونم 

میتونه از صحبت های من با دوستم باشه 

من آیا مراقب این ورودی ها بودم ؟

اوایلش خودمو اینجوری قانع میکردم که من آگاه شدم و اگر اینا رو بشنوم باور نمیکنم و بهشون توجه نمیکنم 

ولی غافل از اینکه تو اینو به ذهنت دادی و مغزت کاری نداره داره پردازش میکنه 

یه بار یه پیام رو میخوندم یا یه حرفی رو میشندیم و مدام‌میگفتم نمیخام اینو باور‌کنم 

ولی بارها تو ذهنم مرور میشد 

یه بار خونده بودمش ولی ۳۰۰ بار تو ذهنم تکرار میکردم 

یه بار یه نفر بهم یه حرفی گفت که ریشه اش کمبود و استرس بود 

منم بهدخیال اینکه آگاهم و باورش نمیکنم بارها تو سرم مرور میشد و فرکانس استرس رو می‌فرستادم 

پس ورودی های ذهن حیلی مهمن 

مهمتر از آن که فکرش رو بکنیم 

حالا خدا رو شکر به مسیری هدایت شدیم که داریم ورودی هایی از جنس کلام الله به ذهن میدیم 

و فرکانس های خوب ارسال میکنیم 

و چیزی که به ذهنم رسید که اگر هر فایلی میخام گوش کنم از خدا هدایت بخوام قبلش 

چون ممکن هر انسانی انتقال دهنده کلام شیطان باشه 

راستش اولش استاد وقتی اینو شنیدم یکم استرس گرفتم 

گفتم وای چه سخت 

من باید همه زندگیمو ول کنم و همش مراقب باشم کسی پیشم چیزی نگه حرفی نشونم که کلام شیطان باشه 

و همش باید کنترل کنم 

من درروز دارم کلی ورودی میدم به ذهنم 

و بعد فهمیدم حتی اکر کلام الله باشه ولی تو از زاویه ای بهش نگاه کنی که حالت رو بد کنه حالتو بدمیکنه 

مثل وقتایی که قرآن می‌خونیم  و فقط آیه های عذاب رو میبنیم 

ولی این نگاه که من آروم آروم ورودی هامو تغییر میدم و از خدا هم کمک میخام حالمو بهتر کرد 

من آگاهانه سعی میکنم که بهتر از دیروز عمل‌کنم

ولی نباید از خودم انتطار داشته باشم که از فردا صدد صد ورودی هام مثبت بشه 

اینکه  هر روز یکم بهتر از دیروز بشم عالیه 

هر پیامی گه بهمون استرس و نگرانی و کمبود ک عجله بده کلام شیطان 

ولی خداوند در قرآن وعده داده 

ما کلام الله رو بالا می‌بریم 

دلمون که به خدا قرص باشه به شیطان قدرت نمیدیم 

ما از شیطان خیلی قدرتمندترینم

ما خدارو داریم و شیطان تنهاست 

ما هدایت و حمایت خدا رو داریم 

چه چیزی از این بالاتر ؟

برای خودم اینجوری معنی کردم که در هر لحطه داری یه صدایی میشنوی تو ذهنت یا کلام الله یا نجوا

بییین چه احساسی بهت میده؟

خوب یا بد 

این احساس مشخص میکنه کلام کدوم 

کلام خدا بوی آرامش میده 

من یه ایده ای رو اجرا کردم و مدام تو ذهنم دو تا کلام بود یکیش میگفت چقدر آخه تواشتباه میکنی

این ایده رو نباید اجرا میکردی باید تکامل رو طی میکردی 

یکیش میگه نگران نباش درسهایی توش بود که باید یاد می‌گرفتی

بهترش میکنی 

وقتی کلام دوم رو مروز میکنم بازم صداها میاد و میگه چرا الکی خودتو گول میزنی 

یه وقتایی فکر‌میکردم آره شاید دارم خودمو گول میزنم ولی بعد فهمیدم اون دقیقا کلام خداست که داره بهم آرامش میده 

گول زدنی وجود نداره 

خدا همیشه با آرامش باهام حرف میزنه 

و من دوست دارم این صداها رو بیشتر بشنوم و دنبال اونا راه بیافتم خدایا ما رو به راه راست هدایت کن 

به راه آنان که نعمت دادی