0

زندگی با اراده خداوند (قسمت چهارم)

زندگی با اراده خداوند
اندازه متن

در نوشته های قبلی درباره اراده انسان برای رسیدن به هرآنچه می خواهد در زندگی خود تجربه کند توضیح داده شد. همچنین درباره اراده خداوند که همه جهان هستی را تحت پوشش قرار داده است توضیحات کامل داده شد.

آزادی و اختیار انسان

زمانی که به موضوع اراده خداوند در شکل گیری هر موضوعی در جهان هستی پی بردم این سوال در ذهن من ایجاد شد:

چگونه انسان می تواند اراده و اختیار آزاد داشته باشد در حالی که اراده خداوند جسم، استعدادها، افکار، توانایی ها و هرآنچه مربوط به من است را مدیریت می کند؟!

از آنجا که تا سن 37 ساگی تمام تاش های من برای تغییر زندگی نتیجه نداده بود بیشتر از قبل یقین پیدا کرده بودم که حتما خداوند برای من نمی خواهد یا سرنوشت من از قبل اینگونه نوشته شده است که در این شرایط باشم.

زمانی که پس از سال ها چاق بودن و تلاش کردن برای لاغر شدن هیچ نتیجه ای نگرفته بودم و یقین داشتم که چاقی من ارثی است و خداوند خواسته است که من چاق باشم با عمل کردن به ایده الهی که مرا ترغیب می کرد با استفاده از قدرت ذهن و توانایی درونی خود برای لاغری اقدام کنم و به لطف خداوند توانستم از طریق قدرت ذهن و تغییر فرمول های ذهنی به تناسب اندامی که حتی در رویا هم نمی دیدم، دست پیدا کردم دیدگاهم درباره سرنوشت تغییر پیدا کرد.

آن زمان بود که جرات پیدا کردم به این موضوع فکر کنم که همانطور که توانستم با تغییر فرمول های ذهنی جسم خود را تغییر بدهم می توانم زندگی خود را نیز دگرگون کنم.

من بعد از لاغر شدنم به تمام باورها و عقایدی که از گذشته درباره سرنوشت به من منتقل شده بود شک کردم و با خودم گفتم نکنه مثل چاقی که سال ها به من گفتند ارثیه و به همین دلیل لاغر نمیشی و الان اطمینان دارم که اینطور نیست درباره ثروت، سلامتی، کسب و کار و … هرچه به من گفتند اشتباه باشند؟

از اینجا بود که علاقه من به درک قدرت ذهن و نیروی اراده انسان شروع شد و سعی کردم به قدرتی که خداوند در وجود من قرار داده پی ببرم.

اما از آنجا که افکار و دیدگاه های قبلی در ذهن ما ریشه دار هستند همیشه این سوال در ذهنم وجود داشت که رابطه بین اراده من و اراده خداوند چیست؟

  • آیا اراده خداوند بر اراده من برتری دارد؟
  • آیا من می توانم اراده خداوند را تغییر دهم؟
  • آیا اراده من و اراده خداوند با هم برابر هستند؟

سوالات مختلقی در این باره در ذهنم شکل می گرفت که تا حدودی هم فکر کردن به آن ترسناک بود.

چون احساس می کردم به تنهایی قدم در مسیر کشف اراده خودم گذاشتم و هیچ اطاعاتی از گذشتگان دراین باره به من داده نشده بود.

اگر سوااتی مانند این در ذهن شما هم ایجاد شده است پیشنهاد می کنم ادامه متن را با دقت و تمرکز بیشتری مطالعه کنید.

البته ممکن است در شما ایجاد ترس و نگرانی کند، چون آنچه می خوانید را شاید تا بحال نخوانده یا نشنیده باشید.

اما اگر می خواهید اراده خداوند را تجربه کنید باید شجاعت روبرو شدن با آنچه نمی دانید را داشته باشید.

اصولا زمانی می توانید زندگی خود را بر مبنای توانایی هایی درونی تان تغییر دهید که شجاعت روبرو شدن با حقیقت را داشته باشد.

مبنای درک حقیقت احساس تان می باشد. چنانچه از دریافت این آگاهی احساس خوب و آرامش درونی دارید یقین داشته باشید آنچه می خوانید حقیقت جهان هستی و مایه خوشبختی در دنیا و آخرت خواهد بود.

رابطه اراده انسان با اراده خداوند

اراده انسان و اراده خداوند در ظاهر با هم متناقض و در تضاد هستند. شاید هم در ذهن ما به این شکل باشد که این دو با هم در تضاد هستند.

چون آنچه از گذشته شنیده ایم حکایت از این دارد که اراده خداوند سرنوشت ما را رقم زده است و ما چاره ای جز اطاعت، صبر و بردباری نداریم و بندگانی که به سرنوشتی که خداوند برای آنان درنظر گرفته است صبور باشند در آخرت به بهشت وارد می شوند.

برای اینکه بتوانیم این تناقض یا تضاد را برطرف کنیم باید بین اراده خود و خداوند رابطه و پیوند ایجاد کنیم.

کاملا واضح است که دو عامل لایتناهی نمی توانند در کنار هم وجود داشته باشند چون لایتناهی در صورتی لایتناهی (بی نهایت) است که یکی باشد اگر دو عامل باشند هر یک از لایتناهی ها با دیگری محدود می شود.

بنابراین از آنجا که همه ما اعتقاد داریم خداوند لایتنهای است پس عامل دیگری در کنار یا هم رده او نمی تواند وجود داشته باشد.

خداوند لایتناهی است و آغاز و پایان ندارد و نمی توان برای او حد و مرز تعیین کرد.

مثال فیزیکی و قابل لمس برای ما هوا است.

ما نمی توانیم هوای خانه را به چند بخش هوای اتاق، هوای آشپزخانه و … تقسیم بندی کنیم.

برای هوا نمی توان مرز و محدوده ایجاد کرد.

حتی نمی توانید بین هوای داخل و بیرون خانه حد و مرز تعیین کنید و آنها را از هم تشخیص و متمایز کنید.

به نظر من هوا، دقیق ترین مثالی است که می توان برای درک اراده خداوند که در همه جا حاظر است به کار برد.

اگر اراده خداوند در همه جا وجود دارد پس در ذهن و افکار ما نیز حضور دارد.

اراده خداوند در افکار و اراده شخصی ما جریان دارد. وقتی افکار خود را تغییر می دهیم و به جای توجه به اراده خداوند (معنویت) به معیارهای سنجش ارزشمندی خود (منیّت) توجه می کنیم ارتباط خود با اراده خداوند از دست می دهیم.

رابطه اراده شخصی با اراده خداوند

اراده شخصی ما می تواند در راستای اراده خداوند و رشد و گسترش آن حرکت کند و یا می تواند از آن فاصله گرفته و مشغول تفکر و تامل درباره مسائل دنیای مادی شود.

زمانی که اراده شخصی ما از اراده خداوند فاصله می گیرد، زندگی به کشمکش و ستیز تبدیل می شود.

افکار منفی در ذهن ما گسترده می شوند و انرژی های منفی از طریق ما در جهان پیرامون جاری می شوند.

در این شرایط ما احساس ناامیدی، درماندگی، شکست  و افسردگی می کنیم و تصور می کنیم هیچ راهی برای گریز از شرایط موجود نداریم و در نهایت به این نتیجه می رسیم که خداوند زندگی را برای ما اینگونه رقم زده است و سرنوشت ما این است.

حقیقت دنیای مادی این است که ما به تنهایی نمی توانیم چیزی را خلق کنیم یا بیافرینیم.

همه ما آفریده خداوند هستیم و بدون اراده خداوند قادر به خلق خواسته ها و آرزوهای خود نیستیم.

اگر به واسطه شنیده ها و دیده های خود از کودکی تا به امروز این عقیده در ما شکل گرفته است که برای ساختن زندگی باید سختکوش باشیم و با تقلا کردن زنده بمانیم و زندگی کنیم به این معنی است که اراده شخصی ما از مسیر اراده خداوند خارج شده است و به جای مشارکت در گسترش و رشد اراده خداوند در حال تلاش و کوشش برای به ثمر رساندن اراده شخصی خود هستیم.

خلق کردن (آرزوها، خواسته ها و …) نیاز به نیروی لایتنهای دارد و از آنجا که فقط یک نیروی لایتناهی در جهان وجود دارد و آن خداوند است (اراده خداوند) بنابراین ما مجهز به نیروی لایتنهای نیستیم و بدون کمک گرفتن از نیروی اراده خداوند قادر به خلق کردن و آفریدن آرزوها و رویاهای خود در زندگی نخواهیم بود.

اراده شخصی ما آنچه را که توسط اراده خداوند آفریده شده است را در هم می آمیزد و به شکل خواسته که شامل آرزوهای مادی (ماشین، خانه، موبایل و …) و آرزوهای غیر مادی (اشعار، داستان ها، فرمول های علمی و …) دوباره در جهان مادی پراکنده می کند.

در این صورت اراده ما در جهت و همسو با اراده خداوند می باشد و در گسترش و رشد جهان مادی مشارکت می کند.

انتخاب با ماست که تصمیم بگیریم همسو و همجهت با اراده خداوند یا بر مبنای اراده شخصی زندگی کنیم.

اراده شخصی چیست؟

به بیان خیلی ساده اراده شخصی یعنی ما می توانیم انتخاب کنیم با معنویت ارتباط داشته باشیم یا خیر.

در تمام سال هایی که برای تغییر زندگی تلاش می کردم و نتیجه خاصی کسب نمی کردم بر مبنای اراده شخصی خود عمل می کردم.

اراده شخصی من از زمان کودکی در حال شکل گیری بوده است.

آن زمان که از پدرم می شنیدم:

  • زندگی کردن سخت است و باید تلاش کنی تا یک لقمه نان حلال داشته باشی.
  • پول مثل چرک دست می مونه، اگه جمع بشه باعث دردسرت می شه.
  • اگه می خوای تا آخر عمر خیالت راحت باشه باید در کار دولتی استخدام بشی.
  • دنیا پر از آدم هایی که می خوان سرت کلاه بذارن، باید خیلی مراقب باشی.
  • خدا برای هر کس به اندازه خودش رزق و روزی در نظر گرفته و باید با تلاش کردن اونو به دست بیاری.

صدها جمله در قالب نصیحت و اندرز از کودکی در ذهن من ثبت شده که اراده شخصی من را تشکیل می دهند.

در تمام سال های پس از ازدواجم بر مبنای همین افکار و فرمول های زندگی تلاش می کردم تا لقمه نان حلالی برای خانواده ام مهیا کنم.

آنچه درباره فرمول های تشکیل دهنده اراده شخصی گفتم را همه انسانها به شکل های مختلفی در ذهن خود دارند و به همین دلیل است که تلاش ما برای موفق شدن و خلق آرزوهایمان نتیجه نمی دهد چون همگی بر مبنای اراده شخصی خود تلاش می کنم و از آنجایی که اراده شخصی همسو با اراده خداوند نیست، تلاش ما نتیجه مطلوب به همراه ندارد.

نکته جالب توجه این است که در تمام لحظاتی که مشغول تلاش بر مبنای اراده شخصی برای زندگی کردن هستیم اراده خداوند به شکل روح لایتناهی در وجود ما حاضر است و آماده است تا به درخواست ما برای ملحق شدن به خود جواب مثبت بدهد.

اراده شخصی یا اراده خداوند

ما باید تصمیم بگیریم که می خواهیم بر مبنای اراده شخصی خود زندگی کنیم یا بخشی از اراده خداوند باشیم؟

باید تصمیم بگیریم که می خواهیم بر مبنای آنچه به ما گفته شده است و می دانیم زندگی کنیم یا می خواهیم بعنوان ابزاری در دستان خداوند برای تحقق سرنوشتی که توسط اراده او برای ما رقم می خورد زندگی کنیم؟

من از روزی که تصمیم گرفتم زندگی بر مبنای اراده شخصی را رها کرده و همسو با اراده خداوند زندگی کنم، به مرور تغییرات و تحولات عظیمی در تمام جنبه های زندگی من ایجاد شد.

گویی خداوند مسئول تعمییر و مرمت خرابی های وجودم در جهان مادی شده است.

از آن زمان هدایت آغاز شد و گام به گام مسیر حرکت برای من واضح می شد.

بدون اینکه بدانم به کجا می روم فقط حرکت کردم و به هرآنچه به من گفته میشد عمل می کردم و نتایج یکی پس از دیگری رقم می خورد و من همچنان ادامه می دهم.

تصور کنید چه می شود که من پس از 35 سال چاقی و تلاش برای لاغر شدن بر مبنای اراده شخصی، در طی دو سال به تناسب اندامی رسیدم که هرگز در رویای خودم نمی دیدم به این شکل می توانم لاغر شوم.

غیر از این است که همسو با اراده خداوند برای لاغر شدن حرکت کرده ام.

تصور کنید چه می شود که من پس از 15 سال تلاش و کوشش طاقت فرسا در شغل های مختلف هیچ موفقیتی کسب نکرده و سرشار از بدهی و مشکلات مالی بودم اما از روزی که تصمیم گرفتم تلاش برای کسب روزی بر مبنای اراده شخصی را رها کرده و با اراده خداوند همسو شوم در همان سال اول همه بدهی های 15 ساله را پرداخت کردم و به لطف خداوند 5 سال است که هیچگونه بدهی، وام بانکی، قرض یا دسته چکی ندارم.

غیر از این است که همسو با اراده خداوند برای کسب رزق و روزی حرکت کرده ام.

تصور کنید چه می شود که من پس از 15 سال که ازدواج کرده بودم و رابطه مناسبی با همسرم و اطرافیانم نداشتم و بارها برای بهبود روابط با همسرم اقدام کرده بودم، با هم قول و قرار گذاشته بودیم، به چندین روانشناس و مشاور خانواده مراجعه کرده بودیم و … اما نتیجه ای حاصل نمی شد و هر روز دعواها و مشاجره های ما بیشتر می شد از سال 93 که تصمیم گرفتم همسو با اراده خداوند زندگی کنم، روابط من با همسر و اطرافیانم به شکل شگفت انگیزی تغییر پیدا کرد.

غیر از این است که همسو با اراده خداوند برای تجربه عشق و مودت با همسرم حرکت کرده ام.

اینها تنها بخشی از تغییرات زندگی من در این چند سال است که تصمیم گرفتم بر مبنای اراده شخصی برای زندگی کردن عمل نکنم و همسو با اراده خداوند در مسیر گسترش و رشد زندگی حرکت کنم.

ناگفته نماند که قطعا در این کار اشتباهات زیادی داشته ام و هرگز نتوانسته ام به شکل عالی اراده شخصی خود را نادیده گرفته و در تمامی امور بر مبنای اراده خداوند عمل کنم اما سعی من این بوده و نتیجه ای که حاصل شده نشان می دهد تا حدودی در انجام این کار موفق بوده ام.

نتیجه گیری

از آنجا که روح الهی نامتناهی است و اراده خداوند بر مبنای بی نهایت عمل می کند رشد و پیشرفت در تمام جنبه های زندگی حد و مرزی ندارد و تا بی نهایت می تواند رشد و گسترش داشته باشد.

برای درک بهتر اراده شخصی و اراده خداوند با خود فکر کنید و مواردی را در زندگی خود به یاد بیاورید که بر اساس اراده شخصی عمل کرده اید و درباره نتیجه آن بنویسید. همچین درباره نتیجه مواردی در زندگی خود که همسو با اراده خداوند حرکت کرده اید شرح دهید.

توجه داشته باشد همسو با اراده خداوند به مواردی گفته می شد که شما تلاش و تقلا برای رخ دادن آن موضوع نکرده اید و به شکل خودبخودی در زندگی شما ایجاد شده است.

در ادامه نوشته “زندگی با اراده خداوند” به سپردن اراده امور به خداوند و ترکیب اراده شخصی با اراده خداوند توضیح داده می شود.

منتظر خواندن نوشته ها و تجربه های شما هستم

همراه همیشگی شما: رضا عطارروشن 

با دادن ستاره به این مطلب امتیاز بگیرید.

امتیاز 4.27 از 71 رای

https://tanasobefekri.net/?p=29614
برچسب ها:
38 نظر توسط کاربران ثبت شده است.

دیدگاهتان را بنویسید

اندازه متن دیدگاه ها
      آواتار فریده حسنی
      1400/04/29 22:49
      مدت عضویت: 1630 روز
      امتیاز کاربر: 23378 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,708 کلمه

      زندگی با اراده خداوند (قسمت چهارم)

      سلام وقت بخیر ⚘

      خدارو شکر میکنم که هر روز گوش و چشم‌ و ذهن خودمو در اختیار آگاهی های جدید قرار میدم تا بشکنم تمام آنچه رو که  به من گفتند و من پذیرفتم و همه اون پذیرش های من ، در من طلسم هایی بوجود آورد که سالها دست و پای منو رنجیر کردن در ناتوانی ها ،در شکست ها ،در غم و بد بیاری ها ،در خواست خدا نبودها ،در درست دعا نکردن ها وووو

      حالا باید دونه دونه اون زنجیر شدگی هارو بشناسم و پاره کنم هر آنچه را که در من بصورت عقایدی در آمدند که فقط مانع رشد درونی و بیرونی من شدند 

      هر وقت دلم چیزی فراتر از داشته هامو خواست و نتونستم بهشون برسم بهم گفتن خدا نخواسته، هر زمان اتفاق بدی برام رخ داد ،گفتن خواست خدا بوده 

      آخه این چه خدایی بوده که اراده ش ،فقط بدبیاری برای من بود ؟🙄 پس چجوری اونهمه القاب خوبو بهش دادن؟ منکه در تصاویری که از خدا داشتم اون القاب خوب رو نمیدیدم 

      یعنی خدا منو به این دنیا دعوت کرد که خواست خودشو بمن تحمیل کنه ؟ این عدالته ؟ این قوانین جهان هستیه؟

      هر چقدر بزرگتر میشدم این اطلاعات برام ناراحت کننده تر میشد ، بمن فهمونده بودن که خدا قدرت مطلقه و منهم پذیرفته بودم در واقع این باور در dna من وجود داشت ولی برای این قانون یک شرط هم گذاشته بودن اینکه خدا بزرگه ،قویه،قدرتمنده،بر هر چیزی تواناست وووو قبول ولی اینکه این آپشن های خدا مال منهم هست یا نه مهم بود که اونم به من فهمونده بودن ،خدا برای تو کاری نمیکنه ،برای یه عده خاص خداست  ، تازه اگر زیاد زجه بزنی و گریه کنی شاید نوک سوزنی با اکراه نگاهت کنه

      اگر هم نماز نمی خونی و موهاتم نامحرم میبینه که دیگه جات وسط جهنمه ،خجالت آوره تو که گناه کاری از خدا چیزی بخوایی

      نمیدونم چرا اطرافیانم اصرار داشتند که بمن بفهمونن که هر چیزی که در ما بده ،خدا خواسته ، ازشون پرسیدم چرا من چاقم ؟ بهم گفتن ،چونکه خواست خدا این بوده ،چونکه خواست خدا بوده که ما ژنتیکی چاق باشیم 🤔

      پرسیدم چرا من این زندگیو تجربه میکنم ؟ گفتن آخه خواست خدا بوده 🙄

      تمام اتفاقات بد خواست خدا بود و هر چی اتفاق خوبی که برای دیگران رخ میداد میگفتن ،خدا بهشون انقدر نعمت میده که حتی اسم خدارو هم نیارن ، اون زمانها خیلی دلم میخواست برم تو دار و دسته اون وری ها ، تو دسته ما که همه چیز ناراحت کننده بود 

      اون زمانهاییکه اطرافیان من به خیال خودشون داشتند بمن لطف میکردند و القا میکردند که اگر میخوایی خدا باهات دوست باشه باید فقیر و نالان باشی و اگر شاد باشی و لذت ببری جزء دسته بی خدایان هستی ،در حال ساخت بذرهای ناامیدی و شکست در من بودند 

      در ذهن من خدا موجودی قدرتمند و توانمند بود که برای همه خوب میخواست جز من و عده ای دیگه ،تازه با من لج هم بود و هر چی سنگ بود مال پای من بود 

      با داشتن‌ حجم وسیعی از باورهای درونی افتضاح، در مورد هوش قدرتمند جهان هستی ،من بزرگ‌ شدم ، برای رسیدن به خواسته هام  باید از فیلتر بزرگ و هوشمند خداوند رد  میشدم ، حالا من موندم و یه عالمه نشدن هایی برای من ،باید چکار میکردم با اون حجم از درونیات منفی ؟ 

      بهترین راه این بود که خدارو  مقصر تمام بدبیاری هام بدونم و اعلام کنم ، میدونستم که خدا اصلا اجازه نمیده من به آرزوهام برسم ،در کنار تمام اون منفی ها ،عزت نفس و خودباوری هام هم ضعیف بود

      آخه دختری که خدا دوسش نداره و براش خوب نمیخواد که خودشو ارزشمند نمیدونه و همین‌ یک تصویره منه👈  بدرد نخور 👉 کفایت میکنه که کل زندگیم بهم بریزه 

      ارام آرام متوجه شدم که حتی خدا نخواسته متناسب باشم و  همه جوره منو کوبیده و بجای حس  خویشتن پذیری ،خودتخریبی در من قوی شد  و عوارض خودتحقیری هم  که مشخصه

      انقدر حس خود سرزنشی در من  قوی  شکل گرفته بود که ۱۴ ماهه بصورت فشرده و چندین سال هم از قبل ،در حال ترمیم اون تصویر ضعیفو و شکست خورده در خود هستم  و به تازه گی  متوجه علائمی از وجودم شدم که میخواد بپذیره که منهم یکی از بنده های خاص خدا هستم‌ که ارزشمندم

      اگر اون زمانها که داشتند از قدرت خداوند برای من تعریف میکردند بمن گفته بودند و منو مطمئن کرده بودند که نگران هیچ چیزی نباش ،خداوند توانای مطلق است و هر خواسته ای که داریو به خدا بسپار و خداوند  تو رو  بصورت وی آی پی هدایت میکنه بسمت خواسته ت ، من الان برای داشتن خیلی چیزهای بدیهی ،سالها از داشتنشون محروم نبودم 

      بمن نگفتن که همه نعمت های خدا حق الهی منه که خداوند برای من آفریده و انقدر فراوانی در جهان هست که نیازی نیست نگران کم شدنشون  باشم 

      دقیقا بمن برعکسشو گفتن و من باور کردم که اراده خداوند بر ضد منه ،تمام اراده های خداوند بر پایه از دست دادن ها بود ، هر وقت کسی فوت شد گفتن خواست خداوند بوده و من همیشه از نزدیک شدن به خدا میترسیدم ،آخه من هر امامی رو که سرگذشتشونو خوندم ،متوجه شدم به بدترین وضع کشته شدن ، پس دوستی با خدا در ذهن من ترسناک تعریف شد و من دوست نداشتم به خدا نزدیک بشم،  همیشه دوست داشتم توی پولدارها باشم که خدا دوسشون نداره  

      حالا بریم یکمی از اراده خداوند بگیم 👈

      هر چقدر که آلودگی های ذهن ما شناسایی میشود ،هر چقدر که ذهن ما ساکتر میشود ، اراده خداوند نمایان تر میشود ، هر چقدر باورهای قدرتمند کننده در خود بسازیم ، خداوند به همان صورت ،قدرتمندانه در زندگی ما ظاهر میشود، ناخالصی ها که پاک شود سرشت ما پیدا میشود که همسو با   اراده خداونده 

      اراده های شخصی ما بر اساس اراده های شخصی اطرافیان و الگوهای ما شکل گرفته ،برای همین سرنوشت اعضای یک خانواده تقریبا شبیه به همه 

      من دقیقا مثل مادرم و الگوهام فکر میکردم و هر چه در ذهن اونها بوده به ذهن من منتقل شده برای همین من همیشه به اطرافیانم پیشنهاد میکنم که حتما تلاش برای تغییر محتویات ذهنی خودشونو شروع کنن ،مخصوصا افرادی که میخوان ازدواج کنن و قراره یک نسل ازشون در جهان بوجود بیاد ،یک پدر و مادر آگاه میتونن بچه های آگاه تربیت کنن و اجازه ندن هر باوری در ذهن بچه هاشون بوجود بیاد ،حداقل میتونن ۵۰ درصد جلوی ساخت باورهای مخربو در بچه هاش کمتر کنن 

      دیروز خواهرم اومده بود منزل ما ،دوست منهم منزلمون بود ، خواهرم به دوستم گفت مژگان تو هم مثل من چقدر چاقتر شدی و شروع کردن به حرف های تکراری در مورد چاقی ، یدفعه مادرم به خواهرم گفت ، تازه تو داری میری مسافرت ۳ کیلو چاقتر هم میشی و خواهرم هم تاییدش کرد و چند دقیقه ای حرفاشون در مورد حال بد و چاق شدن بود 

      وقتی اونها داشتند با خودشون و همدیگه کلنجار میرفتن ،من داشتم تو دلم خودمو تحسین میکردم ، که ببین فریده تو چقدر تغییر کردی که دیگه کسی بهت نمیگه فریده چرا چاق شدی ، اصلا مثل عوام جامعه از چاقی نمیترسی ، میدونی مسافرت عامل چاقی تو نیست ، از خودم پرسیدم فریده تو  چرا متفاوتر از دیگران فکر و باور و احساس میکنی ؟ چونکه آموزش دیدم و هنوزم در حال آموختن هستم 

      پس انسان های آگاه ، نمیترسن ،کمتر آسیب میبینن ، بهتر زندگی میکنن ،کمتر در مسیرهای اشتباه وارد میشن ، راحتر سفر میکنن وووو 

      اینها نتیجه تغییر و ساخت باورهای جدیده که از اول تولد در ما وجود داشت ولی میانه راه تخریب شد 

      اراده قدرتمند خداوند از بدو آفرینش در ما بوده و سالها منتظر ماست که بما خدمت کنه ولی ما با تفکرات خود سد راه آپشن های جذاب خداوند شدیم 

      موارد زیادی در زندگیم پیش اومده که من کار خاصی براش انجام ندادم ،فقط خواستم و بشکل بسیار راحتی در مسیرش هدایت شدم 

      سال ۱۳۹۱ که نمیدونم چجوری رویای خونه دار شدنم افتاد تو سرم و از زمانیکه فکر داشتن خونه در من شکل گرفت تا زمانیکه خونمو خریدم ،فقط ۴ ماه طول کشید ،یکی از اتفاقات خوب زندگیم بود 

      دلم میخواست توی محل خودمون خونه بخرم ولی پولم خیلی کم بود ،من آگاهانه حتی نمیتونستم به خرید خونه تو محلمون فکر کنم ولی تو رویاهام بهش فکر میکردم

      دلم خونه ای میخواست که پارکینگ،آسانسور ،انباری و تراس داشته باشه ، دلم میخواست ولی باور نمیکردم بتونم داشته باشم،حاضر بودم توی محلمون بمونم حتی اگر خونه یک خوابه بخرم

      و در انتها همه همزمانی ها بوجود اومد و من تونستم تو محل خودمون ،خونه ۳ خواب ،با پارکینگ،آسانسور،انباری و تراس بخرم ،تا چندین ماه باورم نمیشد ولی من الان تو اون خونه ساکن هستم 

      من شخصیت بلند پروازی دارم و دوست دارم تمام آرزوهامو تیک بزنم ، چند سال پیش به دخترم میگفتم ،یکی از آرزوهای من اینه که هر روز رستوران های خوب تهرانو امتحان کنم ،دلم میخواد مسافرت های خارجی و داخلی زیادی برم 

      و الان دقیقا در حال تجربه کردن همون خواسته هام هستم ، انقدر رستوران های تهرانو گشتم و امتحانشون کردم که واقعا دیگه برام فرقی نمیکنه کدوم رستورانو برم 

      سال ۹۸ سال سفرهای خارجی بود برای من ، انقدر سفر تو سفر بودم که متوجه نشدم کی اون سال تموم شد ، آخرین سفرمون هم زمانی بود که این ویروس شناسایی شد ،وقتیکه برگشتم ایران نمیدونستم چرا دستگاه تب ،روی پیشونیمون گذاشتن ،برام سئوال بود که چرا اونهمه مسافر چینی که توی پرواز ما بود  همگی با ماسک بودن و بعدا متوجه اون موضوع شدم 

      خیلی از اتفاقات الان زندگیمو من تلاش خاص و رنج آوری ندارم ، همه چیز برای من در زمان مناسب در مکان مناسبش انجام میشه 

      خیلی از کارهاییکه ما انجام دادیم یا دیگران انجام دادن و به مشکلات زیادی برخورد کردیم و برخورد کردن و در واقع برای رسیدن به بعضی از خواسته هامون رنج بردیم ،راحت نرسیدیم ،مثل همون موقع هاییکه برای لاغر شدن ،هزار راه اشتباه رو رفتیم و به بن بست خوردیم ،مسیر اشتباه بود که سخت انجام میشد، یعنی اون مسیرها به باورهامون شباهت داشتند  

      کاری که راحت انجام میشه یعنی درسته ،صحیحه 

      از وقتیکه تصمیم گرفتم تمام کارهامو بر اساس برنامه ریزی های ذهن جدیدم انجام بدم ،بطرز شگفت انگیزی ،در مسیر راحتر و زیباتر قرار گرفتم که حتی با قدرت ذهنم تونستم لاغر هم بشم ، به هر کسی میگم من با قدرت ذهنم ،سالم تر شدم ،پولدارتر شدم ، لاغرتر شدم‌،جوانتر شدم ،فکر میکنه من دیونه شدم ،فقط با تعجب نگاهم میکنن و فکر میکنن من عقلمو از دست دادم 😁

      و این داستان ادامه دارد……. 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 45 از 9 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم