در قسمت قبل درباره راهکارهای افزایش سطح انرژی توضیح داده شد.
گفتگوی درونی و سطح انرژی بعنوان دو عامل مهم و تاثیرگذار در ایجاد ارتباط با قدرت اراده خداوند مورد بررسی قرار گرفت و راهکارهای کنترل گفتگوی درونی و افزایش سطح انرژی به طور مفصل شرح داده شد.
بدیهی است برای درک و نفوذ آگاهی نیاز است بارها مطالب قسمت های قبل مرور شود و همواره سعی کنیم به آنچه گفته شده است عمل کنیم تا به مرور شخصیت ما از نظر افکار و اعمال به شکلی تغییر کند که اتصال پایدارتر و همسو تری با قدرت اراده خداوند داشته باشیم.
در این قسمت به بررسی موضوع “خود بزرگ بینی” بعنوان یکی دیگر از موانع ایجاد ارتباط با قدرت اراده خداوند می پردازیم. امید است با استفاده از راهکارهای ارائه شده در این قسمت و قسمت های قبلی تسلط و مهارت بیشتری بر افکار و اعمال خود پیدا کنیم.
خود بزرگ بینی (مغرور شدن)
خود بزرگ بینی مانع همسو شدن با قدرت اراده خداوند می شود.
سالها شنیده بودم که خود بزرگ بینی به معنی مغرور بودن است، اینکه خودت رو برتر از دیگران بدونی و به اطرافیانت احترام نذاری.
شنیده بودم خداوند انسان های خود بزرگ بین را دوست ندارد و در مقابل انسان های خاکی و افتاده را دوست دارد و آنها وارد بهشت می شوند.
زمانی که در مسیر تغییر کردن قرار گرفتم و شناخت صحیح از خداوند برایم مهم شد به مرور اصل و اساس موضوعاتی که از قبل در ذهنم ثبت شده بودند برایم واضح شدند.
یکی از موضوعاتی که وقتی مفهوم و درک صحیح از آن پیدا کردم شگفت زده شدم، معنی “خود بزرگ بینی” بود.
برای اینکه بهتر به تفاوت آنچه در ذهن خود درباره خود بزرگ بینی می دانید با آنچه در ادامه می خوانید، چند لحظه خواندن مطلب را متوقف کنید و به این سوال فکر کنید و پاسخ آن را از میان افکار و عقاید خود جستجو کنید.
به نظر شما “خود بزرگ بینی” یعنی چه؟
پاسخ خود را ابتدا به صورت ذهنی مرور کنید و سپس در بخش نظرات این نوشته ثبت کنید.
به احتمال زیاد دیدگاه شما درباره “خود بزرگ بینی” شباهت زیادی به آنچه من فکر می کردم دارد و این کاملا طبیعی است چون منبع اطلاعات همه ما یکسان است.
کارلوس کاستاندا در کتاب “آتش درون” اینچنین آورده است:
خود بزرگ بینی، بزرگ ترین دشمن بشر است.
آنچه که انسان را ضعیف می کند احساس رنجیدگی از اعمال و کردار ناشایست پیروانش می باشد.
خود بزرگ بینی سبب می شود که انسان، بیشتر زندگی اش را برای رنج بردن از کسی یا چیزی صرف کند.
مواجه شدن با این تعریف درباره “خود بزرگ بینی” مدت ها مرا به فکر فرو برده بود که معنی واضح و صحح “خود بزرگ بینی” چیست.
به این عبارت توجه کنید: “احساس رنجیدگی از اعمال و کردار ناشایست دیگران انسان را ضعیف می کند.”
همه ما این تجربه را داریم که بخاطر رفتار اطرافیان خود به شدت ناراحت شده و رنجیده ایم.
در آن شرایط احساس قدرت می کردیم یا ضعف؟
قطعا احساس ضعف در ما شکل گرفته است.
سالها از رفتار و عملکرد همسرم به شدت عصبانی شده و با او جر و بحث می کرد اما پس از سالها که این رفتار و عملکرد را داشتم روابط من با همسرم بهبود پیدا نکرده بود و البته همسرم رفتارها و عملکرد بیشتری از خود نشان می داد که باعث رنجش عصبانیت من می شد.
به این نتیجه رسیده بودم که او عمدا این رفتار را تکرار می کند تا من خسته شده و در نبرد روابط زناشویی شکست بخورم و تابع رفتار و خواسته هایش شوم.
اکنون به این عبارت توجه کنید: ” انسانی که خود بزرگ بینی دارد، از شرایط پیرامون خود ناراضی است.”
در تمام سال های زندگی از همه چیز و همه کس ناراضی بودم و شکایت می کردم.
از رفتار های دیگران، از شرایط اقتصادی، از گرمای هوا، از شدت باران، از گفته های اطرافیان و از هر موضوعی که می شنیدم یا می دیدم ناراضی بودم.
وقتی تعریف کارلوس کاستاندا درباره “خود بزرگ بینی” را درک کردم متوجه شدم در تمام زندگی من انسان خود بزرگ بینی بوده ام برخلاف آنچه تصور می کردم انسان افتاده و خاکی هستم اما تمام نشانه ها و ویژگی های انسانی که خود بزرگ بینی دارد را در خودم می دیدم.
مواجه شدن با این واقعیت سبب شد که خیلی جدی تر درباره موضوع “خود بزرگ بینی” فکر و تامل کنم تا بهتر آن را درک کرده و برای رفع آن اقدام کنم.
من به این درک رسیدم که انسان درگیر خود بزرگ بینی است، خود را جدای از بقیه می داند.
این جدایی ممکن است به واسطه شهرت یا مدرک یا اعتباری باشد که فرد به دست می آورد. اما نوع دیگری از جدایی که بسیار بیشتر رایج است این است که فرد به واسطه اینکه فکر می کند نسبت به دیگران کمتر است خود را از دیگران جدا می داند.
در واقع نداشتن عزت نفس منجر به خود بزرگ بینی می شود.
نتیجه خود بزرگ بینی جدا شدن و فاصله گرفتن از دیگران است در این شرایط فرد از هر رفتار و عملکردی ناراحت می شود و تصور می کند که دیگران او را درک نمی کنند.
خود بزرگ بینی در واقع به معنای بزرگ کردن فاصله میان خود و دیگران است این فاصله می تواند به واسطه داشته ها (ثروت، مدرک، شهرت و …) ایجاد شود و همچنین می تواند به واسطه نداشته ها (احترام، ارزش، زیبایی و ….) ایجاد شود.
تفاوت این دو نوع نگرش این است که آنچه که باعث می شود فردی به واسطه داشتن آنها فاصله خود را از دیگران زیاد (بزرگ) ببیند فیزیکی هستند یعنی در زندگی مادی قابل مشاهده و ارائه هستند اما در مورد فردی که به واسطه نداشته ها فاصله خود را از دیگران زیاد می داند عموما غیرفیزیکی هستند و در ذهن خود آنها را ساخته است.
به عنوان مثال فرد قدکوتاه خود را عامل تفاوت و فاصله داشتن از دیگران می داند و این عقیده را آنچنان در ذهن خود بزرگ می کند که به رفتار و عملکرد واقعی او تبدیل می شود درحالی که قد انسان عامل جدایی یا برتری یا تفاوت بین انسانها نمی باشد.
من عقیده دارم اگر قد، رنگ (پوست، چشم، مو)، جنسیت، صدا، چهره و هر عاملی که انتخاب ما نبوده است عامل تفاوت بین انسانها در رسیدن به رویاهایشان باشد عدالت خداوند خدشه دار می شود و از آنجایی که ایمان دارم خداوند عادل است بنابراین هر موضوعی که انتخاب ما نبوده است تاثیری در میزان موفیت یا جایگاه اجتماعی ما ندارد.
خود بزرگ بینی سبب می شود که فرد خود را تافته جدا بافته از دیگران بداند. البته ذکر این نکته ضروری است که خود بزرگ بینی را با احساس لیاقت یا خود ارزشمندی و دوست داشتن خود اشتباه نگیرید.
فرد خود بزرگ بین واقعیت خود را بر مبنای جسم، پیروزی ها، برتری، دارایی یا شکست های خود تعیین می کند.
در این صورت انسانی که از خود شکست های بیشتری داشته است را انسان بدبخت و انسانی که از خود پیروزی های بیشتری داشته است را انسان خوشبخت تعریف می کند.
در این صورت فرد در هر شرایطی از زندگی رنج خواهد برد چون در هر شرایطی باشیم افراد بیشماری هستند که در شرایط پایین تر از ما قرار دارند و افراد بی شماری نیز در شرایط بهتر از ما قرار دارند.
در این صورت به واسطه ایجاد خود بزرگ بینی در خود همیشه در زندگی در حال رنج بردن از رفتار یا داشته های دیگران خواهیم بود.
بنابراین اهمیت ندارد که شما چقدر سعی می کنید انسان افتاده یا خاکی باشید، اگر از رفتار و عملکرد دیگران رنج می برید یا به واسطه آنچه دیگران دارند یا خود ندارید احساس ناتوانی و ناامیدی می کنید شما مبتلا به “خود بزرگ بینی” هستید.
در واقع مغرور بودن واکنش جسمی افرادی است که مبتلا به خود بزرگ بینی هستند همچنین مظلوم نمایی از نشانه های بارز ابتلا به خود بزرگ بینی است.
خود بزرگ بینی یعنی بزرگ دیدن فاصله خود با دیگران.
خود بزرگ بینی یعنی طبقه بندی کردن انسانها به دو یا چند گروه.
به اندازه ای که افراد همسو با اراده شخصی فکر و عمل می کنند میزان ابتلا آنها به خود بزرگ بینی بیشتر است. از این رو آن را مانع ایجاد ارتباط با قدرت اراده خداوند می دانم.
خود بزرگ بینی سبب می شود به جای همکاری کردن با دیگران با آنها رقابت کنید. این رفتار باعث ایجاد ناهماهنگی با قدرت اراده خداوند می شود و افکار و تصمیمات فرد همواره همسو با اراده شخصی شکل می گیرند.
بنابراین برای هماهنگ شدن با قدرت اراده خداوند باید میزان ابتلا به خود بزرگ بینی را در خود کاهش دهیم. برای این منظور راهکارهایی ارائه شده است که عملکردن به آنها باعث تغییر شخصیت و عملکرد فرد خواهد شدو به مرور هماهنگ شدن با قدرت اراده خداوند را در خود تجربه می کند.
از نشانه های هماهنگ شدن با قدرت اراده خداوند، درک و احساس ویژگی های اراده خداوند در خودمان است.
مراحل کاهش ابتلا به “خود بزرگ بینی”
مراحلی که در ادامه به شرح آنها پرداخته می شود کاملا عملی هستند. بنابراین تنها خواندن آنها تغییری در میزان ابتلا شما به خود بزرگ بینی ایجاد نمی کند بلکه باید آنچه می خوانید را درک کرده و سعی کنید در زندگی روزمره به عمل تبدیل کنید.
به این ترتیب ابتدا افکار و سپس رفتار شما دستخوش تغییر در جهت همسو شدن با قدرت اراده خداوند می شود و نتایج این اقدام را به شکل های مختلف در زندگی خود تجربه خواهید کرد.
۱- رنجیدن از دیگران را متوقف کنیدی
رفتار دیگران، علت مناسبی برای آزار و اذیت خودمان نیست. این درحالی است که عادت رنجیدن از دیگران باعث ضعیف شدن و از دست رفتن شور و اشتیاق ما برای زندگی کردن می شود.
هرگاه شما از دیگری رنجیده باشید به هیچ وجه شور و شوق دنبال کردن اهداف و علایق خود را نخواهید داشت.
رنجش از دیگران فرصت زندگی کردن و تجربه کردن زیبایی های جهان مادی را از بین می برد.
بارها در نوشته های اعضای سایت یا گفتو با افراد با شرایطی مواجه شده ام که فرد بخاطر عملکرد همسر، فرزند یا اطرافیان خود به قدری دچار رنجش و ناراحتی شده است که مدت هاست دست از تلاش برای پیگیری هدف های مهم خود در زندگی برداشته است.
فردی که پزشک موفقی در رشته تخصصی خود بود، بخاطر رنج و عصبانیت شدیدی که از رفتار فردی که او را عشق زندگی اش می دانست مدت ها بود که شور و شوق دنبال کردن حرفه پزشکی که رویای کودکی اش بوده است را نداشت.
از حضور منظم در مطب پزشکی اش خودداری می کرد، حوصله گوش دادن به صحبت های مراجعین خود را نداشت، تمرکز کافی برای تحلیل مشکل مراجعین را نداشت و به همین دلیل بارها تجویز نادرست انجام داده بود و مشکلات زیادی برای او ایجاد شده بود.
تمام تلاش و استمرار چندین ساله اش بخاطر عدم مهارت در کنترل رنجش از دیگران در حال نابود شدن بود و این در حالی بود که فردی که او بخاطرش تا این حد رنجیده بود بدون توجه به شرایط این فرد به بهترین شکل به زندگی خود ادامه می داد.
این نتیجه رنجش بخاطر رفتار و عملکرد دیگران است.
اگر رنجیدن از دیگران عادت همیشگی شماست بدانید که جهان هستی همواره شما را در موقعیتی قرار خواهد داد که فرصت رنجیدن را داشته باشید.
سیستم جهان هستی به این ترتیب است که همواره افراد را با مشکلاتشان مواجه می کند تا بلکه آنها متوجه آن مشکل که باعث آزار و اذیتشان می شود شده و در جهت رفع آن و رشد شخصیت خود اقدام کنند اما عملکرد عموم انسان ها به این شکل است که تا روزی که زنده هستند تکرار آن مشکل را به عادت خود تبدل می کنند و عقیده دارند شانس و اقبال آنها اینگونه است که همیشه مورد آزار و اذیت قرار بگیرند.
برای پایان دادن به رنجیدن از دیگران باید برای زندگی خود احترام و ارزش قائل باشید.
تا زمانی که زندگی خود را صرف رنجش از دیگران می کنید در حال بی احترامی کردن به زندگی و قدرت اراده خداوند هستید. در این صورت اراده خداوند همسو با شما عمل نمی کند بلکه در جهت تقویت اراده شخصی شما عمل کرده و روز به روز شما شرایط سخت تری را تجربه خواهید کرد.
برای رهایی از رنجیدن باید به “احترام قائل شدن” برای زندگی روی بیاورید.
هربار که فرصت و شرایط رنجیدن از دیگران فراهم بود این عبارت را به یاد بیاورید:
“آیا در این لحظه عملکرد من باعث احترام به زندگی و روح الهی می شود؟”
اگر نمی شود اهمیتی ندارد فردی که با رفتارش فرصت زنجیدن شما را فراهم کرده است چه کسی است، قطعا جایگاه خداوند بالاتر از اوست.
پس انتخاب کنید که با رها کردن رنجیدن به خود، زندگی و روح الهی احترام بگذارید.
آن فرد هیچ قدرتی برای بهبود یا تخریب زندگی شما ندارد، قدرت از آن خداوند است و احترام به خداوند از طریق نرنجیدن از دیگران روش مناسب و تاثیرگذاری برای همسو شدن با قدرت اراده خداوند است.
آرامش از خداوند است، شما که بخشی از خداوند هستید در خانه جایی ندارید مگر زمانی که در میدان آرامش او باشید.
رنجیده شدن نیز انرژی ضعیف و ویرانگری مشابه همان عملی که شما را رنجاده است ایجاد می کند. انرژی های ضعیف در تقابل با هم منجر به حمله، ضد حمله و جنگ می شود. در ان شرایط شما از میدان آرامش و خانه خود خارج شده اید.
۲- نیازمند پیروزی و برتری بر دیگران نباشید
اراده شخصی دوست دارد ما انسانها را به دو دسته برنده و بازنده تقسیم کند.
نیاز به برنده بودن انتظار و عقیده ای است که در نهایت باعث شکست و رنجیده خاطر شدن شما خواهد شد چرا که در نهایت همیشه برنده بودن غیرممکن است.
سرانجام یک نفر پیدا می شود که سریع تر، خوش صداتر، خوش شانس تر، جوان تر، قدبلندتر، حرفه ای تر و باهوش تر از شما باشد و در این صورت احساس می کنید که بی ارزش و حقیر هستید.
انسانها با بردها و پیروزی های خود شناخته نمی شوند و این درحالی است که همواره اخبار متعدد درباره پیروزی یک نفر یا یک تیم بر نفر یا تیم دیگری منتشر می شود.
برنده شدن اگر بعنوان یک هدف که باعث انگیزه و حرکت در مسیر کسب مهارت و شکوفایی توانایی ها و استعدادهای خود باشد بسیار باارزش و ارزنده است اما اگر به وسیله ای برای خود بزرگ بینی منجر شود بسیار مخرب و بازدارنده خواهد شد.
تلاش براری برنده شدن یا برتر از دیگران بودن در جنبه های مادی سبب می شود که در تمام زمان حیات خود به فکر غلبه بر فرد دیگری باشید.
سالها این عادت مخرب را در رانندگی کردن داشتم. همیشه دوست داشتم از ماشین جلویی سبقت بگیرم و این عادت سبب می شد از زمان شروع حرکت تا رسیدن به مقصد در حال تلاش برای سبقت گرفتن از ماشین جلویی باشم.
به مقصد می رسیدم بدون اینکه لذتی از رانندگی، زیبایی های مسیر و خوش و بش کردن با دیگران برده باشم.
به اندازه همسو بودن افکار و عملکرد ما با اراده شخصی، نیاز به برنده شدن و برتر از دیگران بودن داریم.
نکته حائز اهمیت این است که رقابت برای برنده بودن باید در درون رخ دهد.
به این شکل که همیشه به دنبال درک بهتر و بیشتر وجود خود و شکوفایی توانایی ها و تجربه علایق خود باشیم.
سعی کنید همیشه در رقابت با خودتان پیروز باشید نه در رقابت با دیگران.
سعی کنید در داشتن آرامش بیشتر در رقابت با اراده شخصی برنده باشید. در توجه به ویژگی های اراده خداوند برنده باشید، در توجه نکردن به فرمول های ذهنی بیشتر که همسو با اراده شخصی هستند برنده باشید.
این نوع رقابت منجر به پیروزی و تجربه خوشبختی و آرامش درونی شما می شود نه پیروزی در رقابت با دیگران و عوامل و معیارهای بیرونی.
این نگرش را در خود ایجاد کنید: “هرچه کمتر در جستجوی برنده شدن بر دیگران در دنیای بیرون باشید، پیروزی بیشتری در زندگی تان پدیدار خواهد شد.””
۳- حق به جانب بودن را ترک کنید
اراده شخصی منشاء اختلاف و تفرقه است زیرا مجبورتان می کند تا دیگران را قضاوت کرده و آنها را خطاکار یا عملکرد آنها را اشتباه بدانید.
کینه جو بودن یا خصومت ورزیدن سبب می شود از قدرت اراده خداوند جدا شوید.
اراده شخصی سرشار از خشم، شکست دادن، نیش زبان و … است و این در حالی است که اراده خداوند سرشار از مهربانی، عشق، محبت است.
زمانی که در روابط خود درگیر بحث با دیگران می شوید و سعی در پیروز شدن بر طرف مقابل را دارید سعی کنید با کنار گذاشتن حق به جانب بودن خود را از همسو بودن با اراده شخصی خارج کنید.
در این شرایط حتی سکوت کردن به منزله مهربانی است چرا که از ادامه بحث جلوگیری می کند. این مهربانی ابتدا نصیب خودتان می شود که از تمرکز و تشدید انرژی های ضعیف خودداری کرده اید سپس مهربانی شما شامل فرد مقابل می شود چرا که او را از دام تقلا کردن در افکار و گفتار سرشار از انرژی تضعیف کننده نجات داده اید.
زمانی که نیاز به حق به جانب بودن را رها کنید، فرصت پیدا می کنید با قدرت اراده خداوند در جهت گسترش آرامش و مهربانی همسو شوید.
لازم به ذکر است که اراده شخصی در تقویت حق به جانب بودن بسیار مصمم است.
افراد بیسیاری هستند که مرگ را بر رها کردن حق به جانب بودن ترجیح می دهند. آنها می گویند به مبارزه برای اثبات حق به جانب بودن خود ادامه خواهند داد حتی اگر منجر به مرگ آنها شود.
حق با جانب مردن را با شرافت تر از رها کردن حق به جانب بودن می دانند چرا که تصور می کنند در این صورت شکست خورده اند.
مطمئن باشید رها کردن حق به جانب بودن قطعا موجب پیروزی شما خواهد شد اگرچه نتوانید دلیل واضح برای برتری خود پیدا کنید.
در لحظه ای که مشغول بحث و جدال برای اثبات حق به جانب بودن خود هستید لحظه ای متوقف شوید و به این فکر کنید که من می خواهم حق به جانب باقی بمانم یا شاد و خوشحال زندگی کنم؟
این پرسش به شما کمک می کند تا از همسو ماندن با اراده شخصی دست برداشته و در جهت همسو شدن با قدرت اراده خداوند تصمیم و حرکت کنید.
البته که متوقف شدن در بحث و جدال کار آسانی نیست اما با تمرین و تکرار می توان به مهارت متوقف شدن دست پیدا کرد.
بدیهی است هرچه شما مهارت بیشتری کسب کنید از طرف جهان هستی (قدرت اراده خداوند) کمک های ویژه را به صورت قرار نگرفتن در شرایط بحث و جدال دریافت خواهید کرد.
اگر تصمیم شما بر حق به جانب بودن باشد، جهان هستی همواره شما را در شرایط بحث و جدال قرار می دهد تا قدرت اراده شخصی خود را تجربه کنید.
اگر تصمیم شما بر رها کردن حق به جانب بودن باشد و بر تصمیم خود مصمم باشید جهان هستی شرایط پیرامون شما را تغییر می دهد و به مرور شما در شرایط بحث و جدل قرار نمی گیرید.
سالهای زیادی از عمرم را در تب و تاب حق به جانب بودن سپری کردم.
هر روز در شرایطی قرار می گرفتم که باید برای اثبات حق به جانب بودنم تلاش و مبارزه می کردم.
جهان هستی وقتی همسو بودن من با اراده شخصی ام را ملاحظه کرد در جهت کمک به گسترش تصمیم من، شرایط و اتفاقاتی را در زندگی من رقم می زد که باید برای حق به جانب بودن خودم تلاش می کردم.
مشتری های که بخاطر هر موضوعی جر و بحث ایجاد می کردند. رانندگانی که به شکل های مختلف موجب مزاحمت من در رانندگی می شدند، همسرم که به طریق مختلف مرا وارد بحث برای حق به جانب بودنم می کرد و فرزندانم که با رفتار خود موجب برآشفتگی من می شدند و باید حق به جانب بودنم بعنوان پدر را اثبات می کردم.
زمانی که به این درک رسیدم برای همسو شدن با اراده خداوند باید حق به جانب بودن را رها کنم تصمیم گرفتم به شکل عملی آن را تمرین کنم.
فروکش کردن عصبانیت در بحث با دیگران، بلند نکردن صدا در بحث با همسرم، تنبیه نکردن فرزندانم و …. کارهای عملی بودند که هر روز سعی می کردم در انجام آنها موفق تر باشم.
کار بسیار سختی بود چرا که اراده شخصی همچنان بر حق به جانب بودن من اصرار داشت و مرا ترغیب می کرد از حق خودم دفاع کنم اما تصمیم قاطع من برای رهایی از حق به جانب بودن مصمم بود.
گرچه بارها در اجرای تصمیم خود موفق نبودم اما تلاش برای موفقیت در رها کردن حق به جانب بودن را رها نکردم.
به مرور تسلط من بر رفتار و گفتارم بیشتر شد و به همان اندازه شرایط پیرامون من از طرف جهان هستی (قدرت اراده خداوند) تغییر پیدا کرد.
هرچه من مسلط تر می شدم، شرایط و موقعیت های اثبات حق به جانب بودن در زندگی من کمتر و کمتر می شد تا جایی که مدت هاست در شرایطی قرار نگرفته ام که برای حق به جانب بودن خودم تلاش و مبارزه کنم.
آرامش و احساس خوب رها کردن حق به جانب بودن را به قدری دوست دارم که هرگز حاظر نیستم ذره ای از آن را برای اثبات حق به جانب بودن از دست بدهم.
در قسمت بعدی درباره موارد دیگری که باعث کاهش مبتلاش بودن به خود بزرگ بینی می شوند توضیح داده می شود.
منتظر خواندن نوشته های شما هستم
همراه همیشگی شما: رضا عطارروشن
امتیاز 4.73 از 30 رای
با دیگران به اشتراک بگذارید تا امتیاز بگیرید!
نشان های دریافت شده
باسلام خدمت استاد عزیزم و دوستان گرامیم
سالها با فردی برخورد داشتم که واقعا خودبزرگ بینی داشت چرا چون دینش فلان بود به ما میگن چی یه سری بخاطر دینش بود خوب آین افرادی که دین فلان دارن که باید فروتن باشن یه سری هم که من خودم بزرگش میکردم من آدم واقعی بودم خدایی زیر و رو ندارم هر چی هستم همینی هست که شما مبیبنید و بارها به من میگفت یه یه مشت آدم خنگ ریختن دور من بخدا خودش خنگتر از همه بود یه بار یه چیزی میگفت مثلا میگفت تو مرغ برگ بو بریزی خوشمزه میشه بعد که برگ بو میریختی میگفت چرا ریختی مگه تو مردم برگ بو میریزن گفتم خودتون گفتین قبول که نمیکرد خلاصه بگم که یه آدم خود خواه بود عاشق این که بخش بگن تو چقدر دانایی تو بزرگ خونه ما هستی نه تو اصلا یه فرشتهای و بماند که این فرشته بعد ا یزید از آب در اومد
به نطر من خود بزرگ بینی از اسمش معلوم کسی که خودش و بالاتر و بهتر داناتر زیباتر خوبتر خوش تیپ تر و …ببینه و آدمهای دیگه رو دقیقا برعکس خودش ببینه یه مشت آدم خنگ کودن ببینه
خود بزرگ بین به نطر من به کسی میگن که فقط خودش ببینه و صلاح خودش بخواد براش دیگران مهم نباشن خودش با حقه هایی که بلده بتونه بهترین زندگی برای خودش فرزندان داشته باشه دیگران مهم نیستن
خود بزرگ بینی یعنی کسی که هزار جور دروع میگه تا خودش راحت زندگی کنه
پدرم همیشه میگفت که مغرور نباش از خود متشکر نباش خود خواه نباش من برای همینکه همیشه دیگران بر خودم ترجیح دادم همیشه کارهایی انجام دادم که خود خواه مغرور نباشم پدرم میگفت خود خواه باشی بدبخت میشی
من قبلنا از یه استادی که برای قانون جدب بود شنیدم که عصبانی شدن در واقع یعنی برای کار زشتی که دیگران انجام دادن تو خودتو تنبیه کنی این به این به نطرم مشتاق این جمله است
خودبزرگ بینی سبب میشه انسان بیشتر زندگیش اش برای رنج بردن از کسی صرف کنه
اینم دیدم که انسان خود بین مورد نطر منم همین طور بود همیشه در حال آه و ناله کردن بود و البته این عقیده رو هم دارن که اگر بگم با همسرم خوب هستیم چشم میخوریم باعث میشد آه و ناله اش بیشتر باشه منم بیشترش گوش میدادم چون میگفتم همسر تو برادر منه من برادری ندارم مثل برادر میدونم و من اینجوری هستم اگر بگم کسی برادرم یعنی به چشم برادر میبینمش برادر دنیا و آخرتم میشه دلم نمیومد دربارش بد بگم چون من ا نو خیلی بیشتر قبول داشتم در نتیجه فقط گوش میکردم گاهی هم صحبتی هم دردی دلسوزی میکردم اون زمان هنوز عصو سایت نبودم
واقعا منم به این درک رسیدم انسان خود بین خودشو تافته جدا بافته میدونه که فقط یکی از اون تو دنیا هست اونم خانم فلانی دیگه هیچ کسی بهتر و برتر و بالاتر از اون نیست ولی آیتم شنیدیم دست بالای دست بسیار
بخدا این فرد نه تحصلیل آنچنان داره نه شعلی نه شهرتی چیزی داره یه خانم ساده خونه دار یه ما انسانهای اطرافش خیلی بزرگش کردیم الان نمیتونه ببینه که نه دیگه آدمها همیشه خنگ نیستن که بهش احترام بدارم
من در بعضی از رفتارهای دیگران رنج میبرم ناراحت میشم مثلا میگم ۳۳ سال داره با من زندگی میکنه هنوز نمیدونه من این کارو دوست ندارم باز م تکرارش میکنه اولا اینجوری بودم که از داشتههای دیگران ناراحت میشدم اما الان یاد گرفتم هر چیزی بخوام خودم بدستش میارم یکم طول میکشه ولی بدستش میارم نیازی به نا امیدی ناتوانی ندارم شاید منم انسان خود بزرگ بینی باشم ولی به نطر خودم نیستم چون اصلا انسان مغروری نیستم
استا د سخته که رنجیدن از دیگران متوقف کنی البته اگر رنجیدن در حد کوچیک باشه مثلا یه حرفی به شما زده شده شما ناراحت شدید نهایت سخت نیست خیلی هم راحته میگی چیزی که دیده رو داره میگه پس نباید ناراحت بشیم .
ولی اگر هر فکری میاد تو ذهنت و پازلها چیده میشن میبینی عه فلان جا فلان کلک به تو زد طوریکه بخدا شاهده من زار میزدم گریه نمیکردم که گفتم آهنگ منو ببخش کامران هومن قدیمیش گوش میدادم زار میزدم متکا جلوی دهنم میگرفتم که صدام دیگران ادیت نکنه آخرش فهمیدم همش کلک بود حفه بود بخاطر اینکه دور از جون منو خر کنه مفت و مجانی تو خونه من بشینه در صورتیکه ما اون زمانها خیلی نیاز پول داشتیم تازه همسرم ورشکست شده بود بگذریم
ولی خداروشکر دارم یاد میگیرم دارم آموزش میبینم که افکار مهربانانه داشته باشم دارم یاد میگیرم که هر روز مراقبه کنم یه موضوعی یا یه کلمه مثل خدا در نطر میگیرم دربارش فکر میکنم صحبت میکنم حالم خوبتر میکنم
خداروشکر دیگه به رنجیدن اینا فکر نمیکنم الانم میگم چون میخوام تمرین بنویسم یادم میاد مینویسم و من این خانم مثلا بخشیدم از اعماق وجودم وگرنه چه ها که نمیگفتم داغ دلم تازه شد ولی خدایی بخشیدمش دیگه سعی میکنم بهش فکر نکنم نسبت بهش افکار مهربانانه داشته باشم
خدا رو شکر راهی پیدا شد که هر وقت خواستم خاطرهای یادم بیاد این و بگم آیا این فکری که میخوای کنی باعث میشه به خدا احترام بداری یا باعث بی احترامی به خدا میشه پس مهم نیست که چی گفته
من دارم یاد میگیرم چیزی رو تفکیک نکنم برنده یا بازنده بودن نداریم زندگی همیشه نمیشه برنده باشی
من این خصوصیت حق به جانب بودن احساس می کنم ندارم چون سالها هر کسی هر چه میخواست به من توهین میکرد و بد وبیراه میگفت من چیزی نمیگفتم میومدم خونه میگفتم عه چرا اینو گفت من هیچی نگفتم و اینا و فکر میکنم انسانی نیستم که حق به جانب باشم شاید شرایطش پیش نیومده و من درک نمیکنم حق به جانب یعنی چی