چاقی ذهن قابل دیدن نیست اما چاقی جسم قابل دیدن است. از این رو تمام راهکارهای مبارزه با چاقی با تمرکز بر جسم صورت می پذیرد.
داستان چاقی جسم من
سالها به جسم خود نگاه می کردم و از دیدن چاقی خودم رنج می کشیدم و تمام تلاش من برای لاغر شدن بر مبنای وارد کردن فشار بر جسم بود.
ورزش کردن، رژیم گرفتن، پیاده روی، مصرف انواع داروهای شیمیایی و عطاری تنها بخشی از روش ها و تلاش من برای لاغر شدن بود که هرگز نتیجه نداشت.
مادرم از سالها قبل تر از اینکه من به فکر چاره برای چاقی خود باشم برای لاغر شدن تلاش می کرد و من هر روز شاهد انگیزه و اشتیاق او برای لاغر شدن بودم.
در گرمای تابستان هر روز ۳۰ دقیقه دور حیات خانه در فضایی کوچک می دوید و بعد از آن ۳۰ دقیقه حرکات نرمشی انجام می داد. خیلی اهل رژیم گرفتن نبود اما گهگاهی به پیشنهاداتی که در رسانه ها برای لاغر شدن داده می شد عمل می کرد.
ترازوی بزرگی گوشه خانه داشت که هر روز خود را با آن وزن می کرد و معمولا بعد از وزن کردن زیر کلی زیر لب با خودش حرف می زد که فکر می کنم از دست خودش شاکی بود که چرا وزن او کاهش نداشته است.
آنچه من از کودکی درباره چاقی شنیده و دیده بودم این بود که اولاٌ چاقی من ارثی است. دوماٌ برای لاغر شدن باید رژیم گرفت و ورزش کرد.
ورود من به مقطع راهنمایی نقطه شروع مواجه شدن من با چاقی بود.
تا قبل از آن درکی از وضعیت جسمانی خود نداشتم اما ورود من به مدرسه غیرانتفاعی و مواجه شدن با فضای تفریحی ورزشی که در این مجموعه قرار داشت باعث شد که به تفاوت خودم با دیگران پی برده و متوجه چاقی خودم شوم.
معلم ورزش اولین فردی بود که به من هشدار داد باید لاغر شوم و پیشنهاد داد رژیم بگیرم و هر روز ورزش کنم.
تلاش من برای لاغر شدن شروع شد و تا سن ۳۵ سالگی به طریق مختلف تلاش می کردم با استفاده از رژیم گرفتن و ورزش کردن لاغر شوم اما هرگز نتیجه مطلوب نمی گرفتم. البته انتظار من این بود که برای مدت معینی رژيم بگیرم و ورزش کنم و بعد از اینکه لاغر شدم دوباره به سبک قبلی خودم زندگی کنم اما این اتفاق هرگز رخ نداد.
نه تنها من بلکه همه افرادی که اضافه وزن دارند با مشاهده جسم خود متوجه میزان چاقی شان می شوند و برای لاغر شدن از روش هایی استفاده می کنند که جسم آنها را تحت فشار قرار می دهد. نکته قابل توجه اینکه هرچه بیشتر از شرایط جسمی خود ناراضی باشند فکر می کنند که باید رژیم سفت و سخت تری را اعمال کنند و زمان بیشتری ورزش کنند تا جسم خود را تحت تاثیر قرار داده و چربی های قدیمی خود را آب کنند.
تمام تحقیقات و دستاوردهای علمی برای لاغر شدن هم تاکید بر ایجاد محدودیت غذایی و اعمال فشار بر جسم دارد و به همین دلیل طبیعی است که همه افراد چاق همواره نگران چاقی جسم خود باشند و توجهی به چاقی ذهن خود نداشته باشند.
چاقی در جسم است یا در ذهن
در تمام دنیا مرسوم است که انسان ها را بر مبنای ظاهر آنها دسته بندی می کنند:
- سیاه پوست و سفید پوست
- قد بلند و قد کوتاه
- چاق و لاغر
اینها نمونه ایی از تقسیم بندی انسان ها بر اساس ظاهر جسم است اما نکته قابل توجه درباره هر کدام از این دسته بندی ها این است که رنگ پوست، رنگ مو، کوتاهی یا بلندی قد و … منشاء ژنتیکی دارد اما چاق یا لاغر بودن هرگز مربوط به ژنتیک نیست بلکه موضوعی کاملا اکتسابی است.
نکته جالب توجه در اینباره این است که هرگز انسانها برای رنگ پوست خود تشویق به اعمال فشار به جسم خود جهت تغییر دادن آن نمی شوند اما همیشه برای لاغر شدن تشویق به اعمال فشار به جسم خود می شوند.
رژیم گرفتن، ورزش کردن، خوردن هرگونه قرص و دمنوش و … تحت فشار قرار دادن جسم برای لاغر شدن است.
همه افراد چاق تجربه رژیم گرفتن و ورزش کردن برای لاغری را دارند و این درحالی است که همه آنها از نتیجه نگرفتن یا از دست رفتن نتیجه در مدت کوتاه بعد از رها کردن روش لاغری خود متعجب و البته شگفت زده هستند.
شکست خوردن میلیاردها انسان در استفاده از روش های مرسوم لاغری اثبات می کند که راه چاره لاغر شدن فشار وارد کردن به جسم نیست. تحت فشار قرار دادن جسم برای لاغر شدن از آن جهت بی فایده است که منشاء چاقی در جسم نیست بلکه در ذهن است.
آنچه در جسم بعنوان چاقی مشاهده می شود نتیجه افکار و نگرشی است که افراد در ذهن خود دارند.
آنچه درباره خود و وضعیت جسمانی تان در ذهنتان ایجاد و پرورش داده اید باعث شکل گیری جسم شما شده است و اگر درحال حاظر دچار چاقی هستند بخاطر تثبیت شدن فرمول های چاقی در ذهنتان است.
در تمام بررسی های وضعیت چاقی مبنای محاسبه چاقی پارامترهای جسمی است.
بعنوان مثال در روش محاسبه چاقی بر اساس BMI از مقایسه قد و وزن میزان چاقی جسم را مشخص می کنند.
نکته جالب توجه در این روش این است که اگر پدید آورندگان این روش به این سوال فکر کرده بودند که چگونه افرادی با قد کوتاه داری وزن بسیار بالایی هستند و در مقابل افرادی با قد بلند دارای اضافه وزن کم هستند به عدم صحت روش خود پی می بردند.
اگر میزان چاقی به قد افراد ارتباط داشت باید فرمول تقریبا ثابتی در بین انسانها وجود داشت.
بعنوان مثال همه افرادی که قد ۱۷۰ سانتیمتر دارند باید دارای اضافه وزن مشابه باشند اما این درحالی است که افراد داری قد ۱۷۰ سانتیمتر دارای اضافه وزن های مختلفی هستند پس نمی توان گفت قد افراد با وزن آن ها ارتباط دارد.
آنچه باعث ایجاد و تشدید وزن افراد می شود میزان فرمول های و تصاویر ذهنی است که هر فرد در ذهن خود ایجاد می کند و از آنجا که محتوای ذهنی انسان ها با یکدیگر تفاوت دارد میزان اضافه وزن در افراد دارای قد یکسان با هم تفاوت دارد.
نحوه شکل گیری فرمول های چاقی ذهن
فرمول های ذهنی بر اساس شنیده ها و دیدهای افراد ایجاد می شوند به همین دلیل محتوای ذهنی انسانها به دو دسته فرمول های ذهنی خصوصی و فرمول های ذهنی عمومی قابل تقسیم است.
فرمول های ذهنی عمومی:
از آنجا که ما بعنوان انسان در جامعه زندگی می کنیم تحت تاثیر افکار عمومی جامعه قرار می گیریم. بنابراین بخشی از محتویات ذهنی ما درباره چاقی با هم شباهت دارد که فرمول های ذهنی عمومی را تشکیل می دهند.
- برای لاغر شدن باید رژیم بگیرید.
- برای لاغر شدن باید ورزش کنید.
- میزان چاقی خود را بر اساس شاخص توده بدنی مشخص کنید.
اینها نمونه هایی از فرمول های ذهنی است که به صورت عمومی در ذهن همه افراد چاق ایجاد شده است که تحت تاثیر افکار عمومی جامعه ایجاد شده اند.
فرمول های ذهنی خصوصی:
ارتباط نزدیک ما با اعضای خانواده سبب می شود که برخی از فرمول های ذهنی ما بر اساس نگرش و عقیده خانوادگی در ذهن ما ایجاد شوند که مجموعه فرمول های ذهنی خصوصی را تشکیل می دهند.
- چاقی در خانواده ما ارثی است.
- چاقی در خانواده ما بخاطر مصرف دارو است.
- همه زن های خانواده ما بعد از بارداری چاق می شوند.
- چاقی در دوران بارداری در خانواده ما ارثی است.
اینها نمونه ای از فرمول های ذهنی است که به شکل خصوصی در ذهن افراد چاق ایجاد می شوند و وابسته به نگرش خانواده دارد.
فرمول های ذهنی چه خصوصی باشد و چه عمومی از طریق بارها شنیدن شدن و دیدن نمونه هایی که اثبات می کنند چاق شدن طبیعی است در ذهن ایجاد می شوند.
تبدیل فرمول های ذهنی به جسم
زمانی که فرمول های ذهنی در ناخودآگاه ایجاد می شوند باعث شکل گیری تصاویر ذهنی بر مبنای آگاهی فرمول های ذهنی می شوند.
به این صورت که شکل گیری فرمول های ذهنی درباره چاقی باعث شکل گیری تصاویر ذهنی چاق در ذهن می شوند.
تصاویر ذهنی که در ناخودآگاه ایجاد می شوند به واقعیت زندگی ما تبدیل می شوند.
اگر به واسطه شنیده های تان تصویر یک فرد موفق در ذهنتان ایجاد شود حتما در زندگی انسان موفقی خواهید شد.
در مقابل اگر بارها شنیده باشید که انسان بی عرضه ای هستید و به واسطه تکرار این گفته ها تصویر یک فرد شکست خورده در ذهنتان ایجاد شود مهم نیست چقدر برای موفق شدن تلاش می کنید چون در نهایت نتیجه تلاش های شما شکست و عدم موفقیت خواهد بود چون نتیجه زندگی شما منطبق بر تصاویر ذهنی است که به واسطه شنیده ها و دیدهایتان در ذهن ناخودآگاه ایجاد شده است.
آنچه درباره چاق شدن می شنوید به عنوان فرمول های ذهنی در ناخودآگاه شما ذخیره می شوند.
زمانی که تعداد این فرمول ها به حدکافی برسد، تصاویر ذهنی چاق از خودتان در ذهن ناخودآگاه ایجاد می شود.
در این مرحله مغز انسان که مرکز فرماندهی بدن است وارد عمل شده و دستورات لازم برای تغییر وضعیت جسم را صادر می کند.
این دستورات ممکن است افزایش تمایل افراد به خوردن باشد. ممکن است افزایش تمایل افراد به خوردن مواد غذایی خاص باشد. حتی می تواند باعث شکل گیری عادت هایی در افراد شود که تکرار آنها به راحتی موجب تغییر وضعیت جسم می شوند.
مغز انسان به واسطه قدرت بی نهایتی که در پردازش اطلاعات دارد می تواند بی نهایت طریق برای تغییر وضعیت جسم را برنامه ریزی و مدیریت کند به همین دلیل است که تمام روش های مرسوم لاغر شدن با شکست مواجه می شوند چون هیچ روشی نمی تواند بر قدرت مغز انسان غلبه کند.
ازآنجا که مغز هر انسان در جسم و جزئی از وجود او می باشد تنها از طریق خودش می تواند تحت تاثیر قرار گیرد. به همین دلیل ساده هیچ روشی بعنوان دستورالعمل قادر به تغییر دستورات مغزی نیست.
عملکرد مغز در چاق شدن
اگر به کودکان توجه کنید بهتر می توانید به عملکرد مغز آگاه شوید.
یک کودک در ابتدای تولد با اینکه مغز کامل و سالمی دارد اما قادر به انجام فعالیت های مربوط به پیرامون خود نیست.
کودک به راحتی می تواند تنفس کند، ضربان قلب داشته باشد، شیر را هضم کرده و به انرژی تبدیل کند اما نمی تواند یک دانه لوبیا را از زمین بردارد.
این نشان می دهد که مغز ما از بد تولد به واسطه قرار گرفتن در محیط پیرامون خود موارد لازم برای ادامه حیات را می آموزد.
به همین دلیل است که عادت های انسان ها در مناطق مختلف با یکدیگر متفاوت است.
همانطور که نحوه ارتباط برقرار کردن یا حرف زدن را می آموزیم، چاق شدن را هم یاد می گیریم.
یک کودک به واسطه قرار گرفتن در محیط خانواده هایی که نگرش و رفتار همسو با چاق شدن دارند به سادگی می آموزد که باید چگونه رفتار کند تا چاق شود.
ممکن است این سوال در ذهن شما ایجاد شود که شاید فردی دوست ندارد چاق شود؟
پاسخ این است که همانطور که شما زبان مادری خود را انتخاب نمی کنید چاق شدن را نیز نمی توانید انتخاب کنید.
چاق شدن مانند صحبت کردن است. از والیدن و اطرافیان به شما منتقل می شود بدون اینکه انتخاب کنید.
البته این درمورد افرادی است که از کودکی دچار اضافه وزن شده اند صدق می کند.
درباره افرادی که در سنین بالاتر دچار اضافه وزن می شوند موضوع تفاوت دارد.
چاق شدن آنها به دلیل تحت تاثیر قرار گرفتن ذهنشان به دلایل مختلف است.
ممکن است فرمول ذهنی چاق شدن در دوران بلوغ در ذهن آنها ایجاد شده باشد و طبیعی است که در سن بلوغ روند تغییر وضعیت جسمی آنها شروع می شود.
ممکن است فرمول ذهنی چاق شدن بعد از بارداری در ذهن آنها ایجاد شده باشد و از این رو در دوران بارداری دچار اضافه وزن شده و برای همیشه چاق می مانند.
حتی ممکن است در یک لحظه با شنیدن صحبت فرای که او را قبول دارند مانند پزشک که به آنها هشدار چاق شدن به خاطر مصرف دارو را می دهد فرمول ذهنی چاق شدن در ناخودآگاه آنها ایجاد و تثبیت شود.
نکته ای که باید مورد توجه قرار بگیرد این است که زمان تثبیت فرمول های ذهنی ارتباط مستقیم با اعتباری که برای گوینده قائل هستیم دارد.
ممکن است بارها از افراد مختلف شنیده باشید که خوردن فلان ماده غذایی باعث چاق شدنشان شده است اما فرمول ذهنی چاق شدن بخاطر مصرف آن ماده خوراکی در ذهن شما ایجاد نشود و با اینکه شماهم از آن ماده خوراکی مصرف می کنید هرگز چاق نشوید.
اما اگر فردی مانند پزشک یا فردی که در برنامه تلویزیونی بعنوان پزشک یا محقق حضور دارد یک بار بگوید که خوردن فلان ماده غذایی می تواند باعث بروز چاقی شود در همان لحظه این فرمول ذهنی در ناخودآگاه شما ایجاد و تثبیت می شود.
از آن پس هربار که با این مواده خوراکی مواجه می شوید احساس ترس و نگرانی از چاق شدن در ذهنتان مرور می شود.
مرور این افکار باعث تقویت احساس چاقی و شکل گیری تصاویر ذهنی چاق می شود و روند چاق شدن در کوتاه ترین زمان ممکن رخ می دهد.
افرادی که از کودکی تحت تاثیر شکل گیری فرمول های ذهنی چاقی قرار می گیرند معمولا روند چاقی آنها کندتر از افرادی است که در سنین بالاتر تحت تاثیر یک حرف از فرد مورد اعتماد قرار می گیرند.
بعنوان مثال من تا سن ۳۵ سالگی به اضافه وزن ۵۰ کیلو رسیدم اما دوستانی دارم که تنها در دو یا سه سال به این اضافه وزن رسیدند.
تنها دلیل این امر میزان توجه به چاقی است.
فردی که از کودکی دچار اضافه وزن شده است توجه کمتری به چاقی خود دارد اما فردی که در سنین بالاتر دچار چاقی می شود بیشتر به چاقی خود توجه می کند و سرعت چاق تر شدن خود را تشدید می کند.
عوامل موثر در چاقی جسم
به طور خلاصه و فهرست وار این عوامل شامل زیر می باشد:
۱. فرمول های ذهنی تثبیت شده در ناخودآگاه
۲. مرور افکار چاق کننده در ذهن خود در زندگی روزمره
۳. تشکیل تصاویر ذهنی چاق در ذهن ناخودآگاه
۴. صدور فرمان های متفاوت توسط مغز برای تغییر وضعیت جسم
۵. شکل گیری رفتار یا عادت های جدید در فرد که منجر به چاقی می شوند
هر عامل برای تاثیرگذار بودن بر وضعیت جسمی نیاز به تکرار و زمان دارد بنابراین برای لاغر شدن با ذهن نیز باید این پروسه را طی کنیم.
در روش لاغری با ذهن از طریق شنیدن و دیدن محتوای آموزشی آگاهی صحیح را به ذهن خود می دهیم.
با انجام تمرینات و تکرار کردن باعث تثبیت فرمول های جدید در ناخودآگاه خود می شویم.
برای درک بهتر روش لاغری با ذهن می توانید از دوره آموزشی ۱۲ گام که به صورت رایگان در سایت تناسب فکری ارائه شده استفاده کنید.
با استفاده از تمرینات تلقین از طریق تصاویر و … باعث ایجاد تصاویر ذهنی متناسب در ذهن ناخودآگاه خود می شویم.
با شناسایی منبع افکار و مثبت و منفی به مرور توجه خود را از پیشنهادات ذهنی منفی برداشته و بر پیشنهادات ذهن مثبت تمرکز می کنیم.
به مرور تمایلات و تفکر ما تغییر کرده و شاید رفتار متفاوت در واکنش به مواد غذایی در موقعیت های محتلف در زندگی روزمره خواهیم شد.
با عمل کردن به فرمان های جدید مغز که همسو با متناسب شدن است به مرور جسم ما تغییر وضعیت داده و به حالت متناسب که البته حالت طبیعی و پیش فرض مغز همه انسانهاست دست می یابیم.
منتظر خواندن نوشته های شما هستم
همراه همیشگی شما: رضا عطارروشن
امتیاز 4.03 از 31 رای
با دیگران به اشتراک بگذارید تا امتیاز بگیرید!
با سلام صبح شمابه خیر و شادی
فرمولهای ذهنی چاق دو نوع هستند 1- عمومی 2- خصوصی
فرمولهای عمومی که درتمام دنیا یکی است کمتر بخور و بیشتر ورزش کن تا سوخت و ساز شما بالا برود و در نتیجه لاغرتر شوید
فرمولهای خصوصی هم در تمام جوامع یکی است چاقی من ارثی است – من با بیماری تیروئید چاق شدم – سوخت و ساز دربدن من کم است – من با بارداری چاق شدم – من با خوردن برنج و نون چاق شدم – من اب بخورم چاق میشوم – من شیرینی بخورم چاق میشوم – من بعد از ازدواج چاق میشوم و….
فرمول ثابت برای تعیین چاقی و لاغری درافراد که قد فرد را با توجه به وزن ان می سنجند درحالی که این فرمول درست نیست
افراد چاق از خیلی از راهها چاقی خود را یاد میگیرند و چاقی ارثی نیست بیشتر اکتسابی است و چون خیلی از افراد این را باور ندارند همیشه تلاش میکنند با فشار به جسم خود را لاغر کنند ولی باید بدانیم مااز طریق تغییر فرمولهای ذهنی که انها را به صورت یک الگو در ذهن قرار دادیم کم کم چاق شدیم چون مغز ما فرماندهی بدن را به عهده دارد ووقتی که درمغز فرمولها چاقی شکل بگیرد و انها درذهن مرور شود مغز نیز ان الگوها را پذیرفته و از انها پیروی میکند و ما بدون اینکه متوجه باشیم که از فرمولهای چاقی استفاده میکنیم روزبه روز چاق تر میشویم در حالی که افراد متناسب از الگوهای رفتاری متناسب مغز خود استفاده میکنند و چون فکر چاقی را با خوردن غذا ادغام نمیکنند با خوردن هرنوع مواد غذایی لاغر میمانند
پس باید یاد بگیریم که در هنگام مواجه شدن با مواد غذایی و خوردن انها درذهن از فرمولهای متناسب شدن استفاده کنیم و اصلاترس از خوردن مواد غذایی نداشته باشیم درغیر اینصورت ما از فرمولهای چاقی استفاده میکنیم و روزبه روز چاق تر میشویم و با احساس بد و ترس از غذا خوردن این چاقی در جسم ما نمایش پیدا میکند و بعد از ان با فرمولهای اشتباه میخواهیم خود را لاغر کنیم و چون مسیر اشتباه است خود را سرزنش کرده و خود را فرد بی اراده ای میدانیم پس الان یاد گرفتیم با اموزش زبان لاغری از طریق ذهن و بودن در مسیر تناسب اندام با ذهن و تغییر نگرش و فرمولهای ذهنی مربوط به غذا خوردن بدون سختی و خود به خود لاغر میشویم و فقط باید به این روش ایمان و اعتماد داشته باشیم و تمرینات را به درستی درک کرده و ان را درزندگی روزمره خود به کار ببریم
به نام خداي هدايتگرم
سلامي گرم به استاد عطار روشن عزيز
زمان تثبیت فرمول های ذهنی ارتباط مستقیم با اعتباری که برای گوینده قائل هستیم دارد.
استاد اين بخش از متن براي من خيلي مهم بود و با خودم فكر كردم براي بي اعتبار كردن اون شنونده هايي كه ازشون باورهاي اضافه وزن رو شنيدم كه خيلي هاشونم اصلا يا نمي شناسم يا يادم نمياد كيا بودن،
حالا بيام به خودم بگم اونايي كه باورها رو به من گفتن هيچ كدومشون به اندازه يك تار موي من برام ارزش ندارن و اصلا اونها هيچي از قدرت خلقت و آفرينش نميدونن و در نا آگاهي اونها رو به من گفتن
اينطوري فك كنم ميتونم سرو صداهاي ذهن رو كم كنم كه هي برام مدرك رو نكنه كه بگه فلان باورت درسته
باورهايي كه در اين سايت ياد ميگيرم از توي كامنت يا فايل هايي كه شما ميزاريد خيلي برام شيرين تر هست و راحت تر ميپذيرمشون
يادمه خوندم كه روغن كه اصلا چاق كننده نيست .روغن فقط كارش اينه مسير روده معده رو نرم كنه و بعدم دفعه ميشه ميره
يا توي فايل هاي آشپزي از شما چد تا نكته درباره سس مايونز شنيدم كه بعدش انقدر ترسم از سس مايونز و سالاد الويه ريخت كه خودم از اين عملكرد مغز در شوك بودم و اينكه ديديم قانون آفرينش و خلقت ، جلوتر از قانون هايي كه ما براي مغز تعريف كرديم هست. چون من سالها درباره سس مايونز بد شنيده بودم و كلا توي ذهنم يه غول بود..ولي به محض شنيدن دلايل شما براي سس و اينكه نمونه عينيش رو در دوست لاغرم ديدم كه ايشون اصلا ترسي از سس مايونز نداره و اصلا سالاد هاش رو با سس هايي ميخوره كه بيسش سس مايونز هست…بعد از اونكه اين منطق رو نشون ذهنم دادم خيلي راحت پذيرفت .
در متن هم اشاره كرديد سن چاقي در افراد متفاوت هست :درباره افرادی که در سنین بالاتر دچار اضافه وزن می شوند موضوع تفاوت دارد.
من با همين سس مايونز به درستيه اين نظر شما پي بردم دليلشم همينه كه شايد اصلا من چيزي كه درباره سس مايونز شنيده بودم در بزرگسالي بوده واسه همينم اون بخش ضمير ناخود آگاهم كه اون فرمول رو در خودش داشته خيلي عميق نبوده و شايد اصلا از فرد خيلي معتبري نشنيده بودم…البته امكان داره در زمان شنيدن اون حرف از اون شخص ، اون شخص برام معتبر بوده …اما از اونجا كه من خيلي تغيير كردم و اعتبار دادن به آدمها با معيارهاي متفاوتي هست برام و هيچ ربطي به 5 سال پيش من ندارد معيارهاي الانم ، پس نتيجه گرفتم چون اون فرد اعتبارش رو قبلا در ذهنم از دست داده بوده (منظورم زماني كه اعتبار دهي در ذهنم تغيير كرده ) باوري كه از طريق اون براي من ايجاد شده بود هم راحت بي اعتبار شد …چيزي كه درك كردم از راحت بي اعتبار كردن باور سس مايونز همين بود
تلقین از طریق تصاویر
چقدر خوب كه اين مطلب رو اينجا بهش برخوردم
امروز صبح كه داشتم دوباره فايل قسمت دوم ضمير ناخود آگاه رو گوش ميكردم ، بهم الهام شد بيام و عكس هاي قبل و بعد كاهش وزن افراد رو پرينت بگيرم و ببينمشون و هي موقع ديدنشون تحسين كنم و تمركز كنم روي بخش هاييشون كه خيلي اضافه وزن داشته ولي الان كاملا متناسب هست
اينطوري شايد ذهنم بياد و بگه اينا عكسن تو كه نميدوني چيكار كرده شايد جراحي كرده ، من به ذهنم ميگم من و تو از كجا ميدونيم جراحي كرده اگر كرده بود براي تبليغ هم شده بود اسم دكترش رو ميگفت حالا كه نگفته پس بدن هوشمندش فهميده متناسب بودن براش سودمند تره و اين شخص رو متناسب كرده
و ميخواستم از شما بپرسم آيا اين روش خوبيه ؟
جايي رو پيدا نميكردم كه اين سوالم رو بپرسم كه هدايت شدم به اين فايل
داشتم گام چهاردهم رو ميخوندم كه ديدم اين لينك رو داره و گفتم بيام بخونمش
تشكر از اين مقاله ارزشمند
سلام استاد
خدارا شاکرم که درتاریخ 1402/07/18 به من توفیق داد که بتوانم این فایل به این مهمی را گوش بدهم
استاد واقعا این فایل خیلی خوب رفتار چاقی ما را توضیح میدهد که ما از افکار چاقی چاق شدیم نه از ارثی و ژنتیک و زیاد خوردن
الان وقتی افراد چاق روی وزنه میروند با وزن کردن خود مثلا 90کیلو یک احساس بدی به خود راه میدهند که ای وای من 90کیلو هستم درحالی که 60کیلو اولیه طبیعی است یعنی هر انسان متناسبی دراین سن 60کیلو است و باید بگیم من 30کیلو اضافه وزن دارم 30=60-90 تا برای ذهن اضافه 30کیلو زیاد نباشد و بتواند دربرابر تغییرات ذهن لاغری مقاومت نکند و بعد به قول استاد نگیم همیشه من 30کیلو اضافه وزن دارم بلکه باید بگوییم من میخواهم دریکماه 5کیلو کم کنم و بیشتر به خوردن و عملکرد رفتاری خودم نسبت به افراد متناسب توجه کنم و درقبل ازخوردن به جایی که بگوییم من اشتهای زیادی برای خوردن غذا دارم حق انتخاب به خودمان بدهیم که آیا این غذایی که من میخواهم بخورم درحالی که زیاد هم گرسنه نیستم و به قولی صدارقاروقور شکم را ندارم بخورم ویا صبر کنم تا چند ساعت دیگر بخورم خیلی بهتره ، پس در طول روز بیشتر باید به جای خوردن به سبک خوردن توجه کنیم که ایا من مثل افراد متناسب دربرخی از موارد میگویم من میل ندارم و یا نه هرچه دم دستم بود میخورم و بیشتر به صدای ذهن چاق گوش میدهم . قبلا در رژیم دکتر کرمانی میگفتند هرموقع که گرسنه شدید آب بخورید ولی من فکر میکنم آب خوردن زیاد هم خوب نیست بلکه باید به ذهن را توجیه کنیم که اگر خیلی گرسنه هستی که طاقت نداری مقداری از غذا را بخوریم تا صدای ذهن چاق خاموش شود نه تا جایی بخوریم که احساس سیری را درک نکنیم و بعد از زیاد خوردن دچار یاس و ناامیدی بشویم .
و چقدر ما از این آگاهی به دور بودیم که بیشتر باید از ذهن چاق بترسیم و ناراحت باشیم تا بدن چاق چون هرچه به جسم خود فشار بیاوریم و رژِمهای سخت و طاقت فرسا هم بگیریم شاید تا مقطعی جواب بدهد آن هم با احساس و روان ناراحت و بد از مدتی ان را رها میکنیم ولی وقتی که فرمولهای ذهن چاق را کم رنگ کنیم چون اصلا درذهن افراد چاق پاک نمیشوند و فقط کم رنگ میشوند و فرمولهای لاغری تقویت و پررنگ میشوندو جسم ما خود به خود لاغر میشود بدون فشارهای رژیم وورزشهای سخت و احساس خوب و عالی ،چقدر خوشحالم که دراین سایت به یاری خداوند متعال هدایت شدم که بدانم همه چیز در زندگی انسان لاغری- ثروت- روابط عالی- ماشین – باغ – برآورده شدن حاجات همگی ازاین مغز متفکر است و چقدر بشر ازاین موضوع دور است
شاید برای شما هم اتفاق افتاده باشد که درذهن شمابرآورده شدن یک آرزو یا حتی هوس خوردن چیزی را کرده باشید و جالبه طی چند ساعت و یا چند روز به آن چیز رسیده باشید . استاد من دارم از حس ششم صحبت میکنم جالبه من از وقتی دراین مسیر افتادم حس ششم من خیلی قوی تر کار میکنه با مثال
من یک هفته پیش مشهد رفتم قبل از رفتن درذهنم گفتم کاشکی وقتی رفتم مشهد غذای حضرتی بخورم که خدا را شکر دوبار دردو آشپزخانه مختلف حرم (صحن غذیر- صحن کوثر ) قسمتم شد . و جالبه امسال درمشهد شب تولد پیامبر و امام جعفر صادق با سالگرد عروسی من تقارن داشت به بچه هایم گفتم بستنی برایتان میخرم حسین پسرم گفت من دونارت حضرتی میخواهم گفتم باشه ، در طول مسیر حساب کردم 9 نفر هستیم و دانه ای 6 تومان میشود =54 تومان گفتم درراه برگشت به خانه میخرم و خیلی جالبه بعد از نماز مغرب و عشاء خروجی باب رضا به سمت منزل خانمی دونارت میداد و من توانستم به تعداد افراد خانواده بگیرم و اینها همه از وجود اقا امام رضا (ع) است که توجه ویژه به زوار خود دارند . یا درمسابقه دارت اداره گفتند شرکت کن و من قبل از مسابقه گفتم خدا کنه من برنده شوم و احساسم خیلی خوب بود و دقیقا من برنده شدم و چقدر خوشحالم و به فال نیک گرفتم که حتما با ذهن به هرچه میخواهیم میتوانیم برسیم فقط نباید دراین مسیر شک و تردید ابتدا به خودمان و پروردگار جهانیان داشته باشیم چون خداوند 7 ویژگی خیلی مهم دارند
1-خلاقیت 2- مهربانی3-عشق4-زیبایی5-گسترش6-فراوانی7-پذیرش
استاد از شما خیلی ممنون و متشکرم که این همه آگاهی را به من و دوستان هدیه میکنید انشاالله درزندگی سالم و تندرست باشید . یاحق
سلام و درود به زهرا خانم گل
چقدر متن شما برام پر از نكته بود خدا رو شكر كه هدايت شدم به خوندنش
“””به قول استاد نگیم همیشه من 30کیلو اضافه وزن دارم بلکه باید بگوییم من میخواهم دریکماه 5کیلو کم کنم و بیشتر به خوردن و عملکرد رفتاری خودم نسبت به افراد متناسب توجه کنم””””
اين بخش كه از استاد نقل قول كرديد برايم يك درس بزرگ داشت كه بايد بيشتر تمرينش كنم
تا ملكه ذهنم بشه …منم كه بيست كيلو اضافه وزن دارم بايد هر ماه مقداري معقول براي خودم در نظر بگيرم …شايد ماهي سه كيلو معقول باشه
خيلي خوشحالم اينو ياد گرفتم واقعا ممنونم ازتون
همچنين اين بخش از صحبت هاي شما هم خيلي برام مفيد بود :در طول روز بیشتر باید به جای خوردن به سبک خوردن توجه کنیم که ایا من مثل افراد متناسب دربرخی از موارد میگویم من میل ندارم و یا نه هرچه دم دستم بود میخورم و بیشتر به صدای ذهن چاق گوش میدهم .
سپاس كه نظرتون رو با ما به اشتراك گذاشتيد
به نام خداي هدايتگرم
سلامي گرم به استاد عطار روشن عزيز
زمان تثبیت فرمول های ذهنی ارتباط مستقیم با اعتباری که برای گوینده قائل هستیم دارد.
استاد اين بخش از متن براي من خيلي مهم بود و با خودم فكر كردم براي بي اعتبار كردن اون شنونده هايي كه ازشون باورهاي اضافه وزن رو شنيدم كه خيلي هاشونم اصلا يا نمي شناسم يا يادم نمياد كيا بودن،
حالا بيام به خودم بگم اونايي كه باورها رو به من گفتن هيچ كدومشون به اندازه يك تار موي من برام ارزش ندارن و اصلا اونها هيچي از قدرت خلقت و آفرينش نميدونن و در نا آگاهي اونها رو به من گفتن
اينطوري فك كنم ميتونم سرو صداهاي ذهن رو كم كنم كه هي برام مدرك رو نكنه كه بگه فلان باورت درسته
باورهايي كه در اين سايت ياد ميگيرم از توي كامنت يا فايل هايي كه شما ميزاريد خيلي برام شيرين تر هست و راحت تر ميپذيرمشون
يادمه خوندم كه روغن كه اصلا چاق كننده نيست .روغن فقط كارش اينه مسير روده معده رو نرم كنه و بعدم دفعه ميشه ميره
يا توي فايل هاي آشپزي از شما چد تا نكته درباره سس مايونز شنيدم كه بعدش انقدر ترسم از سس مايونز و سالاد الويه ريخت كه خودم از اين عملكرد مغز در شوك بودم و اينكه ديديم قانون آفرينش و خلقت ، جلوتر از قانون هايي كه ما براي مغز تعريف كرديم هست. چون من سالها درباره سس مايونز بد شنيده بودم و كلا توي ذهنم يه غول بود..ولي به محض شنيدن دلايل شما براي سس و اينكه نمونه عينيش رو در دوست لاغرم ديدم كه ايشون اصلا ترسي از سس مايونز نداره و اصلا سالاد هاش رو با سس هايي ميخوره كه بيسش سس مايونز هست…بعد از اونكه اين منطق رو نشون ذهنم دادم خيلي راحت پذيرفت .
در متن هم اشاره كرديد سن چاقي در افراد متفاوت هست :درباره افرادی که در سنین بالاتر دچار اضافه وزن می شوند موضوع تفاوت دارد.
من با همين سس مايونز به درستيه اين نظر شما پي بردم دليلشم همينه كه شايد اصلا من چيزي كه درباره سس مايونز شنيده بودم در بزرگسالي بوده واسه همينم اون بخش ضمير ناخود آگاهم كه اون فرمول رو در خودش داشته خيلي عميق نبوده و شايد اصلا از فرد خيلي معتبري نشنيده بودم…البته امكان داره در زمان شنيدن اون حرف از اون شخص ، اون شخص برام معتبر بوده …اما از اونجا كه من خيلي تغيير كردم و اعتبار دادن به آدمها با معيارهاي متفاوتي هست برام و هيچ ربطي به 5 سال پيش من ندارد معيارهاي الانم ، پس نتيجه گرفتم چون اون فرد اعتبارش رو قبلا در ذهنم از دست داده بوده (منظورم زماني كه اعتبار دهي در ذهنم تغيير كرده ) باوري كه از طريق اون براي من ايجاد شده بود هم راحت بي اعتبار شد …چيزي كه درك كردم از راحت بي اعتبار كردن باور سس مايونز همين بود
تلقین از طریق تصاویر
چقدر خوب كه اين مطلب رو اينجا بهش برخوردم
امروز صبح كه داشتم دوباره فايل قسمت دوم ضمير ناخود آگاه رو گوش ميكردم ، بهم الهام شد بيام و عكس هاي قبل و بعد كاهش وزن افراد رو پرينت بگيرم و ببينمشون و هي موقع ديدنشون تحسين كنم و تمركز كنم روي بخش هاييشون كه خيلي اضافه وزن داشته ولي الان كاملا متناسب هست
اينطوري شايد ذهنم بياد و بگه اينا عكسن تو كه نميدوني چيكار كرده شايد جراحي كرده ، من به ذهنم ميگم من و تو از كجا ميدونيم جراحي كرده اگر كرده بود براي تبليغ هم شده بود اسم دكترش رو ميگفت حالا كه نگفته پس بدن هوشمندش فهميده متناسب بودن براش سودمند تره و اين شخص رو متناسب كرده
و ميخواستم از شما بپرسم آيا اين روش خوبيه ؟
جايي رو پيدا نميكردم كه اين سوالم رو بپرسم كه هدايت شدم به اين فايل
داشتم گام چهاردهم رو ميخوندم كه ديدم اين لينك رو داره و گفتم بيام بخونمش
تشكر از اين مقاله ارزشمند
سلام و درود
لطفا در نوشتن دیدگاه دقت کنید به اشتباه دیدگاه خود را در پاسخ به دوست دیگری ثبت کرده اید
با تشکر
سلام و درود استاد عطار روشن عزيز
ديروز كلي يادداشت كردم و بعد از ارسال ديدم نيستش
يه لحظه در حد ثانيه حالم بد شد ولي سريع گفتم حتما نبايد ارسال ميشده و كامپيوتر رو خاموش كردم و رفتم
ممنون كه برام نوشتيد و من كثي كردمش توي نظرات گذاشتمش
ممنونم
سلام به همگی .
من هر مطلبی توی این سایت مطالعه میکنم با خودم میگم : وای ی ی !!! چقدر جالب !!! این بهترین مطلبی بود که تا حالا راجع به علت چاقی خوندم …!
وقتی سراغ مبحث دیگه ای در موضوع بعدی میرم ، میخونمش ، میگم : وای ی ی !!! محشر بود !!! این بهترین مطلبی بود که تا حالا راجع به اضافه وزن دیدم …!!!
مثل همین الان ، که با خودم گفتم : وای ی ی ! چقدر درست و حقیقی ! به فکر چاقی ذهن باشید ، نه جسم !
دقیقاً درسته . وقتی بهش فکر میکنم میبینم عین واقعیته .
زمانی که چهار یا پنج ساله بودم ،یادم میاد یه دختر بچه ی سبزه و ترکه و استخونی ، بقول دایی ام “ اسکلت ” یا به قول خاله ام شبیه “ قحطی زده های آفریقا ” بودم .
یادمه اون موقع ها اصلاً بچه لاغر تو خانواده ها مد نبود !!! و قطعا و بلا شک این بچه یا مریض بود ، یا انگل داشت ! یا یه جک و جونوری تو بدنش بود که هر چی میخورد چاق نمیشد !
مدام دست تو دست پدر و مادرم ، از این دکتر به اون دکتر ، از این داروی تقویتی به اون داروی تقویتی ، از این شربت سانستول به اون شربت روغن ماهی ، از این شربت کلسیم به اون قرص جوشان مولتی ویتامین و …
دوز داروها هم که تموم میشد حالا نوبت آزمایش دادن و سنجش اثر داروها و تقویتی ها روی بدنم بود که ببینن چقدر اثر کرده ؟ دیگه این بچه هیچی اش نیست ؟ همه چی تو بدنش ردیفه ؟ پس چه مرگشه که چاق نمیشه ؟
یه بار یادمه اینقدر سرنگی که باهاش ازم خون میگرفتن بزرگ و حجیم بود ، که حتی بابام هم صداش دراومد و با نمونه گیر آزمایشگاه درگیر شد که : آقا این چیه به بچه ی من میزنی ؟ مگه بچه ی من درخته که آمپول به این بزرگی وارد بدنش میکنی ؟ این فسقلی چقدر خون تو بدنش که داره که تو هم اینقدر هم ازش میکشی بیرون ؟
باورتون بشه یا نه ، سالها قبل ، وقتی تازه اینترنت اومده بود و سرچ کردن واسه موضوعات مختلف توش باب شده بود ، یکی از اولین مطالبی که من توش سرچ کردم “ زدن آمپول به درخت ” بود ! اینقدر که این حرف بابام و بزرگی اون آمپول توی ذهن من مونده بود !!!
یعنی خواستم بدونین ما ، یه بهتر بگم من ، چققققدر مصیبت کشیدم و اذیت شدم و سوزن خوردم و تقویت شدم … تا به اون وزن و هیکلی که خانواده از یه بچه ی معمولی انتظار داشتن برسم . و دیگه با واژه های مثل “ مداد سوسمار ” و “شکستنی ” و “ مردنی ” صدام نزنن .
وقتی سیزده یا چهارده سالم بود ، دیگه کسی به وزن من کاری نداشت و از نظر هیات ژوری خانواده !!! همه چیز اوکی بود . حالا هم به این خاطر که تو این چند سال چند تا نوه و نتیجه دیگه بهمون اضافه شده بود و دیگه سرگرم تقویت کردن و چاقالوسیون !!! اونا شده بودن ، و هم اینکه منم بقول مادر بزرگم یه پرده گوشت گرفته بودم و از اون فاجعه ی لاغری ! به زعم خودشون بیرون اومده بودم .
کم کم و در مدت دو سه سال بعد ، وزن گرفتن اضافی من شروع شد . طوریکه تا پایان دوران دبیرستان حدود ده کیلو اضافه وزن نسبت به هم سن و سال هام داشتم . ولی از اونجا که تو خانواده ما ، البته قبل از بزرگ شدن نوه های بعد از من که همه تو لاغری و مانکن شدن با هم مسابقه گذاشته بودند ، اون سالها کسی که اضافه وزن داشت از دید خانواده چاق نبود ، هیکلی بود ! یا استخوناش درشت بود ! یا قدش بلنده ، عیب نداره چند کیلو اضافه باشه ، به چشم نمیاد ! و از اینجور نظرات رواج داشت ، اینه که هیچ کس اون حساسیت و تیزبینی که روی یه بچه لاغر داشت رو روی یه بچه ی چاق نداشت و تازه ای بچه ای که چاق بود ؛ سرخ و سفید و سالم به حساب میومد !
حالا شما فکر کن : من با همین افکار بزرگ شدم و با حرفهایی که همیشه تو گوشم بود : فلانی رو دیدی ؟ چقدر لاغر مردنی شده ! لاغر مردنی ؟؟ یعنی لاغری مثل تابلوی ایست ! به پیچ مرگ نزدیک میشوید خطرناک بود !
یا مثلاً موقع غذا خوردن ، اصرار به اینکه : ته بشقابت غذا نَمونه ها ! خدا توی هر بشقاب پلو که میخوری ، یه دونه برنج از بهشت گذاشته ! حواست باشه غذای رو تموم نکنی شاید اون دونه برنج تو همون جا مونده باشه ! و ما به خاطر خوردن اون دونه بهشتی ، تا انتهای مسیر گلو به ورودی مری مون رو پر از غذا میکردیم !
تازه غذای بقیه هم که میموند به هوای همون دونه بهشتی یه ، تا آخرش میخوردیم و حتی جای نفس کشیدن واسه شکم مون باقی نمی موند !
یا مثلا وقتی یه کم بزرگ تر شدیم ، تنقلاتی که ما میخوردیم اکثراً طعم های ترش و شور داشت ، لواشک انار ، آلوچه خشک ، لواشک زرشک ، تمبرهندی ، تخمه های شور …و اگر طعم چرب و شیرینی میخواست اضافه بشه حتما حتما حتما ، یا میگفتن نخورین صورت تون پر از جوش میشه ! یا نخورین دندون هاتون خراب میشه ! یا شیرینی و شکلات نخورین شکم میارین !
من هم دوران نوجوانی و جوانی هم صورتم پر از جوش بود ، هم بیشترین دکتری که توی عمرم رفتم دندونپزشک بود ، و هم تمام عمرم یکی از نگرانی هام این بود که لباسم بزرگی شکم و پهلو رو نشون نده ! باور کنین همین الانم که دخترم بزرگ شده و دانشگاه میره ، هر وقت عکسای عروسی ام رو میبینم احساس خفگی و تنگی نفس بهم دست میده ! از اون حجم کش و فنر و گن محکمی که زیر لباس عروسم پوشیده بودم و توشون تکون نمیتونستم بخورم !
و حالا که این مطالب رو خوندم و فهمیدم چقدر دیده ها و شنیده هامون مهم هستن ، چقدر فکرهامون اهمیت دارن ، که همگی تبدیل به فرمول های مغزی میشن و بعد تعداد زیاد این فرمول های مغزی ، تصاویر ذهنی مون رو میسازه ، و بعد هم مغزمون تصاویر ذهنی رو به عینیت و واقعیت تو زندگی مون تبدیل میکنه ، میبینم توی زندگی ام حداقل در مورد همین موضوع اضافه وزن ، چقدر این موضوع درسته و حقیقت داره .
اشتباهاتی که خانواده ام در مورد من داشتند رو من عیناً در زمان تولد دخترم و بعد از اون داشتم . زمان بارداری ، ۲۵ کیلو وزنم اضافه شد ! و بچه ام هم با وزن چهار کیلو و نیم بدنیا اومد ! یعنی تاثیر باورهای من حتی از خانواده ام هم پررنگ تر و شدیدتر بود . چون مادرم زمان بارداری من اضافه وزن چندانی نداشت و حتی خودم هم یه نوزاد معمولی بودم !
و حالا میفهمم که تغییر باور هم میتونه زندگی خودتون رو عوض کنه ، هم رو زندگی اطرافیان تون تاثیرگذار باشه ، که دختر من ، هنوزم تو ۲۲ سالگی ، با مشکلات چاقی و اضافه وزنی روبرو هستش که از زمان تولد همراهش بوده ،
البته میدونم که اون هم بعنوان یک فرد بالغ باید مسئولیت هر موقعیتی که توی زندگیش داره رو بعهده بگیره . چندباری هم سعی کردم مطالبی و آگاهی های تازه ام رو باهاش در میون بزارم ، حتی گوشه هایی از آموزه های جدیدم رو هم بهش گفتم ، ولی اون اصلاً اعتقادی به این اصول نداره و مدام دنبال این روش و اون روش برای کم کردن چند کیلو از وزنش میگرده . مثل چند سال اخیر خودم که اگر کسی بهم میگفت میشه با روش ذهنی و تغییر الگوها و تصاویر ذهنی ات هر تغییری که میخوای رو میتونی در زندگیت بدی ، بهش میخندیدم و ازش گذر میکردم .
ولی اینقدر این آگاهی ها و افکار جدید به دلم مینشینه و از مطالعه و شنیدن و انجام تمارین شون لذت میبرم که دیگه شکی برام باقی نمونده که حتما به نتایج دلخواهم می رسم . من احساسم رو در هر کاری که میخوام انجام بدم مثل یک چراغ جلوی مسیرم میگیرم و اگر احساسم خوب باشه شک ندارم راه درستی رو پیش رو گرفتم . مثل همین الان که هر روز صبح که از خواب بیدار میشم ،ذوق و شوق آگاهی جدید ، و یادگیری مطالب تازه ، من رو تشویق به خوندن و گوش دادن یکی از مطالب سایت میکنه و اصلاً گذر زمان رو متوجه نمیشم اینقدر که موضوعات برای من جذاب و شنیدنی و خواندنی هستن !
من خیلی اتفاقی وارد این مسیر شدم و البته که معتقدم هیچ اتفاقی ، اتفاقی نیست !
اگر به خواست خداوند و هدایت خودش الان و اینجا هستم ، برای ادامه مسیر و استمرار حرکت جدیدی که شروع کردم از خودش کمک میخوام که بهم توانی بده که هم بتونم آموزه های جدید رو در زندگی ام به بهترین نحو پیاده و اجرا کنم و هم بتونم با انجام تمارین و مطالبی که یاد گرفتم و نتایج خوبی که پیش رو دارم به بهترین شکل از استاد عطار روشن که این مجموعه نفیس رو گرد هم آوردند و خودشون هم فرمودند که چقدر با دیدن نتایج مثبت دانشجوهاشون خوشحال میشوند به این طریق بهترین سپاسگزاری و امتنان رو از ایشون داشته باشم . بسیار از شما متشکرم و بهترین هدایای الهی رو براتون از خداوند بزرگ خواستارم .
نشان های دریافت شده
سلام .
انقدر که این مطلب تاثیر عالی روی من گذاشت که هی دوست دارم بیام در موردش بنویسم . شاید بیش از ده بار خوندمش .
عملکرد مغز در چاق شدن
خیلی بحث جالبیه .
ما وقتی به دنیا میاییم چیزی در مورد چاقی توی ذهنمون نیست درست مثل زبان مادری .
کم کم زبان چاقی رو از اطرافیانمون یاد می گیریم .
کم کم حال و هوای چاقی رو توی وجودمون پرورش میدیم .
من تا سن ۱۰ سالگی اصلا در مورد چاقی اطلاعاتی وارد ذهنم نشده بود . یعنی یادم نمیاد . چون فکر میکردم غذا رو میخورم برای اینکه بزرگ بشم نه اینکه چاق بشم .
یعنی ما برای بزرگ شدن غذا میخوردیم نه برای چاق شدن و بزرگ هم میشدیم . از سن حدودا ۱۱ سالگی که من برای اولین بار خودمو وزن کردم و ۴۰ کیلو بودم و خواهر دوقلوم ۳۶ کیلو کم کم نجواهای خواهر بزرگم که خودشم چاق بود در گوش من به من یاد اوری کرد که اره فاطمه تو هم مثل منی تو هم چاق میشی زهره لاغره . منم کلاس پنجم بودم ۴۰ کیلو بودم و کم کم به من میگفت چاق و گنده و …. و چاقی من از اون وقت شروع شد . افکار چاق کنندمو یادمه که میگفتم وای من الان که انقدرم ۳۰ ساام بشه حتما غول میشم و غصه میخوردم و …. دقیقا ما یاد گرفتیم همین نجواهای ذهنی رو تکرار کردیم و ارتعاش و حال و هوا و حس چاقی رو روز به روز بیشتر در خودمون پرورش دادیم
و الان ۴ ساله که من زبان لاغری رو یاد گرفتم راستی یه خبر خوش ۳ تا خواهرای من تونستند به کاهش وزن دست پیدا کنند . درسته محتویات ذهنشون کاملا لاغر کننده نیست و به هر حال از رژیم هم استفاده کردند اما تا حدودی در مسیر لاعریشون از ذهن استفاده می کنند . مثلا حس و حالشون رو خوب نگه میدارند احساس کمبود غذا به خودشون نمیدن حال و هوای لاغری در خودشون ایجاد کردن اسم رژیم رو برداشتند و فقط میگن تغییر سبک زندگی . همین خواهر دوقلوم که وزنش بالای ۸۰ شده بود اومده ۷۰ .حدودا نزدیک ۱۰ کیلو کم کرده دیروز به مامانم میگفت مامان خانوم دیدی لاغر شدم بعد از زایمانم به من میگفتی زهره تو دیگه لاغر نمیشی دیدی دوباره دارم کوچولو میشم مثل زمان مجردیم
خواهر بزرگم حدودا ۱۶ کبلو وزن کم کرده بهش میگم چجوری میتونی گفت ببین من غذامو کم نمیکنم همین الانم دارم میخورم به خودم وانمود نمی کنم دارم رژیم میگیرم . حالم خوبه احساس سبکی دارم و …
خواهر سومم هم حدودا ۱۲ کیلو کاهش وزن پیدا کرده ایشونم که خیلی بیشتر از اون دوخواهرم در حال و هوای لاغریه و با ذهن داره خودشو هدایت می کنه تا مسیر کاهش وزن رو به خودش وانمود نکنه .
البته میگم اونا خالص از ذهن استفاده نکردن ولی ذهنیت رو هم تغییر دادن که در این مسیر موندن .
من اما وقتی اونا رو میدیدم حس میکردم حال و هوای چاقی داره بهم میاد برای همین دوباره اومدم اینجا حس میکردم غذاهای خودم زیاده حس میکردم وای نکنه اونا لاغر بشن من چاق . ترس از خوردن اومده بود بهم .
به اونا هیچی نمیگفتم ولی حس میکردم ذهن خودم داره محتوای چاق کننده برام تولید می کنه برای همین سریع اومدم اینجا که محتوای ذهنم دوباره در مسیر لاغری جاری بشه .
خدارو شکر اینجا هست . اینجا ماوای منه . هر وقت حس کنم دارم از مسیر خارج میشم میام و حال و هوای ذهنمو تغییر میدم .
الان این دو سه روز دوباره حس لاغری بهم اومده . حال و هوای لاغری در وجودم جاری شده .
احساس لاغری می کنم دوباره احساس سبکی دارم .
معیار من برای لاغری ذهن منه .
وقتی حس چاقی کنم میفهمم ذهنم اطلاعات خراب داخلش شده ویروسهای چاقی گسترده شدن پس میام و خودمو به آنتی ویروس اینجا وصل می کنم .
دوباره حال و هوای لاغری رو در زمین ذهنم جاری می کنم احساس سبکی می کنم و دوباره فضای لاغری بر ذهنم حاکم میشه .
ارتعاش من که تغییر می کنه . سلولهای بدنم سبکتر میشن اون تحمیل بار اضافه از روشون برداشته میشه و لاغر میشن .
من تازه کشف کردم که یه تحمیل بار دیگه برای جسمم داشتم . بار بچه دار نشدن . من توی خوندن همین مبحث فهمیدم بار بچه دار نشدن و غم و غصه و احساس خلاء و کمبود بچه رو دائما دارم توی ذهنم حمل می کنم . من قبلا از بچه دار شدن و ایام حاملگی و سنگینیش واقعا بدم می اومد . همیشه توی ذهنم بچه دار شدن بار بود . مخصوصا ایام حاملگی احسلس میکردم گرفتار میشم نمیتونم حرکت کنم سنگین میشم . همین بد اومدن از حاملگی یکی از علل ذهنی من برای بچه دار نشدن بود .
بعدشم که غصه ی بچه دار نشدن بهش اضافه شد .
الانم که در حال درمانم و حدودا یک ماه دیگه سیکل آی وی افم شروع میشه ولی دکتر خیلی امید نداده .
یعنی هنوز ارتعاش سلولهای من درست نشدن .
این مطلب و که خوندم فهمیدم بار نازایی و همچنین بار حاملگی هنوز توی ذهنم سنگینی می کنه . اینا رو باید بردارم . باید خودم سبک کنم .
این دو تا بار و بار اضافه وزن منو چاق نگهداشته حالا که فکر می کنم میبینم حجم ذهن من هنوز درگیره . من باید خودمو رها کنم . درست مثل پرنده هایی که خیس میشن و خودشون رو تکون میدن تا آبهای اضافه خارج بشه .
من ذهنم و سبک میکنم و با برداشتن این مانع حس بهتری دارم حس رهایی حس سبکی .
بار حاملگی # حذف
بار نازایی #حذف
بار اضافه وزن # حذف
بار بی پولی # حذف
من این بارها رو که از روی دوشم بردارم دیگه غصه ای ندارم . باید مرتب به خودم یاداوری کنم تا عادت کنم حال و هوای این اندوهها رو از خودم دور کنم .
گردگیری کنم . گردگیری وجودمو افکارمو حال و هوای دلمو سبک کنم .
حالم خیلی بهتره .
من سبک بودن رو خیلی دوست دارم وقتی ذهنم سبک بشه تمام سیستم بدنم درست کار می کنه .
بازم این آیه رو مینویسم
الم نشرح لک صدرک (آیا قلب تو را برای پذیرش حقایق گشاده نکردیم ) ؟؟؟
و وضعنا عنک وزرک (و بار اندوهت را از تو برنداشتیم)؟؟؟
الذی انقض زهرک (همان باری که پشت تو را خم کرده بود )؟؟
و رفعنا لک ذکرک و (یادت را بلندمرتبع نگردانیدیم) ؟؟؟
وای که تمام این ایه ها خطاب خدا به ماست .
خدا بار و از روی دوشم برداشت .
با همین یه متن که به فکر چاقی ذهن باشیم نه چاقی جسم بهم آگاهی داد . رهام کرد . بهم هدف داد .
انقدر لذت بردم که دوست داشتم بازم بنویسم . هنوزم شهد معرفتش در دل و جانم حالمو تازه می کنه .
سبحان الله
سبحان الله
و الحمدلله
ولا اله الا الله
و الله اکبر .
به به الانم وقت اذانه . الله اکبر ادان و همین الان گفتن . دلم پر کشید . خدایا شکرت شکرت
نشان های دریافت شده
سلام . این مطلب خیلی عالی بود . واقعا از ۵ ستاره هم ارزشش خیلی بیشتره .
دستم خورد ۴ ستاره زده شد . ولی اینجا اعلام میکنم به خاطر محتوای عالیش واقعا از ۵ ستاره هم بیشتر ارزش داره .
ما به واسطه ی ذهنمون روی عملکرد مغزمون خیلی تاثیر گذاشتیم .
در حقیقت مغز ما هم که جزء جسم ما طبقه بندی میشه کاملا تحت تاثیر ذهن ماست وقتی ذهن ما یادگیریش در مسیر چاقی باشه دستورهای مغزی ما که از طریق اعصاب به بدن انتقال پیدا می کنه هم در مسیر چاقی میره .
ذهن قدرت یادگیری مغزه . فضاییه که آنچه از طریق جسم و مغز دریافت می کنیم رو ذخیره می کنه و از طریق مغز به جسم تبدیل می کنه .
تصویر ذهنی قابل لمس جسمی نیست اما خود مغز جسمه و وقتی جمجمه شکافته میشه مغز رو میشه دید و لمس کرد اما تصاویر ذهنی و اطلاعاتش رو حتما باید از طریق متافیزیک برداشت کرد اصلا نمیدونم دستگاهی اختراع شده که اطلاعات مغزی رو استخراج کنه یا نه ولی در هر صورت حافظه ی ما چه دیده بشه چه نه چه استخراج بشه چه نه حاوی اطلاعاتیه که نتیجه ی مرور اون اطلاعات شده جسم فعلی ما .
من با مطالعه ی این قسمت به آگاهی جدیدی رسیدم و اونم اینکه تا اطلاعات ذهنی تغییر نکنه مغز ما پیام درست به جسم صادر نمی کنه .
یادگیری مطلب جدید احساس جدیدی در ما تولید می کنه و رابطه ی بین ذهن و جسم ما احساس ماست . احساس متافیزیک ما به مغز میرسه و مغز این احساس رو به صورت هورمون یا به صورت پیامهای عصبی به جسم انتقال میده و در نتیجه جسم ما چاق یا لاغر میشه .
وقتی جسم داره چاق میشه علتش این هست که ما در سرمون دائما داریم اطلاعات چاق کننده مرور می کنیم .
برای شخص من این اطلاعات از خوردن حاصل میشه .
در مدار چاقی خوردن و نخوردن هر دو عذابه .
خوردن با احساس ولع و عذاب وجدان همراهه و نخوردن با احساس حسرت و کمبود .
وقتی این دو سری اطلاعات دائما در ذهن مرور میشه مغز این اطلاعات رو از ذهن دریافت می کنه . چون ما میدونیم که متافیزیک فیزیک رو خلق می کنه پس اطلاعات اول در ذهن ایجاد میشه بعد به مغز میرسه و مغز اون رو گسترش میده در سایر اندامها .
پس به وسیله ی مرور اطلاعات چاق کننده مغز فرمان چاقی میده و بدن به راحتی چاق میشه .
اما وقتی ما تصمیم بر تغییر اطلاعات چاقی می گیریم فرمانهای مغز به جسم هم تغییر می کنه و کم کم جسم ما هم لاغر میشه .
پس تمرکز و توجه رو از جسم برمیدارم تا بتونم تمرکز بهتری روی ذهنم داشته باشم .
بهتر یاد میگیرم تا مطالب جدید اطلاعات مغزی جدیدم بشه و جسم من متعاقب اون به راحتی لاغر بشه .
حتی با تغییر فرمول ذهنی نیاز جسم هم تغییر می کنه .
نیاز یک فرد چاق به مواد غذایی خیلی بیشتره . حداقل این نیاز رو بیشتر در خودش احساس می کنه . علت نیاز هم به خاطر افکار سرکوب کننده ای هست که تمام انرژی ما رو میخورن و ما احساس نیاز بیشتری به مواد غذایی پیدا می کنیم .
بار اضافه وزن در ذهن خیلی سنگینه و این حس سنگینی به جسم انتقال داده میشه و جسم نمیتونه انرژی های خودشو رها کنه و با اطلاعات علط ذهنی بار اضافه وزن رو و سنگینیش رو به جسممون هم انتقال میدیم .
پس تا جاییکه میتونیم باید اطلاعاتی صحیح در مدار راحتی به خودمون بدیم و اطلاعات چاقی رو رها کنیم نخوایم از بینشون ببریم فقط بهشون توجه نکنیم و در ازاش به اطلاعات صحیح توجه کنیم تا کم کم واکنش جسمی تغییر کنه .
به نظر من مغز واکنش ذهن هست . هرچی توی ذهن اتفاق بیفته مغز اون رو نشون میده .
به نوعی مغز شکل فیزیکی ذهن هست . البته این برداشت منه نمیدونم تا چه حدی درسته چون اولین باره که به جای ذهن دیدم دارید از مغز استفتده می کنید و در پاسخی که به یکی از دوستان داده بودید خوندم که گفتید چون مغز ملموس تره تا ذهن .
به هرحال فیزیک زاییده ی متافیزیکه . چیزی که مهمه حس یادگیری و علاقه به آموزش و دریافت آگاهی هست .
هرچقدر در مورد لاغری آگاهیهای جدید به خودمون بدیم ذهن تمایل بیشتری به حرکت در مسیر لاغری پیدا می کنه .
و مغز و بدن هم متعاقب اون در مسیر لاغری هدایت میشن .
برای بدن چاق غذا چاق کننده است چون بدن چاق از طریق مغز اطلاعاتی رو فرمان گرفته که هرچی بخوره اون رو چاق می کنه و بر عکس برای بدن لاغر غذا لاغر کننده است . سوخت و سازش رو بالا میبره و هرچی بخوره متناسبتر و زیباتر میشه . این هم به خاطر فرمان مغز هست .
تو روبیکا پستی دیدم که خندم گرفت میگفت همه ی ما یه دوستی داریم که مثل گاو میخوره و مثل مارمولک لاغره . خیلی تصویر جالبی رفت توی ذهنم .
یه جورایی بهم آرامش داد . البته که دور از جون همه ما مثل گاو نمیخوریم اما این فرمول خیال آدمو راحت می کنه که ببین لاغری تا کجا پیش میره و قدرتش تا چه حده که اگه بلانسبت همه حتی مثل گاو هم دائم در حال خوردن باشیم اما قابلیت اینو داریم که مثل مارمولک لاغر و خوش اندام باشیم و قطعا که ما بسیار زیباتر و خوش اندام تر از مارمولکیم . 😅
با شنیدن این جمله ایمانم به تناسب اندام خیلی بیشتر شد .
تناسب اندامی که من شناختم این تناسب اندامه ولی خب ما حیوان نیستیم ما انسانیم و انسان ادب رفتاری داره که اونم آموزش دیده و سعی می کنه بهترین رفتار رو از خودش نشون بده .
اما من توجهی به رفتارم نمی کنم چون رفتار من هرچی که باشه تمایلی داخلش نهفته است که اون تمایل از ذهنم سرچشمه می گیره .
اطلاعات ذهن من هرچی که باشه تمایل من مطابق اونه و فرمان رفتاری منم متعاقب اون تمایل هست .
تمایل در رفتار خیلی بحث مهمیه .
رفتار متناسب کننده قطعا باید تمایل متناسب کننده داخلش باشه . اگه تمایلی نسبت به اون رفتار نداشته باشیم رفتار میشه تحمیلی و دیر یا زود اون رفتار رو کنار میزاریم . ولی وقتی به وسیله ی اطلاعات عالی تمایل ما تغییر می کنه متعاقب اون ما تمایل به رفتاری شایسته داریم . گرچه از نظر من تمام رفتارها شایسته هستن اما ما رفتاری رو انجام میدیم که تمایل بیشتری به انجام اون رفتار در خودمون داریم و اون تمایل هم دقیقا به واسطه ی مرور افکار در ما شکل میگیره .
لاغر شدن از این طریقه که خیلی راحته .
فقط و فقط تمرکزمون روی یادگیری باشه . یادگیری بیشتر تمایل مارو تغییر میده نیاز جسم مارو تغییر میده و رفتار ما تغییر میکنه و جسم ما هم خودبخود تغییر می کنه .
خدایا شکرت
ممنون عزیزم ممنون به خاطر پاسختون
امیدوارم دوست خوبمون به ما ملحق شن دیدگاهاش روی من خیلی تاثیر میگذاشت
خیلی همتون دوست دارم امیدوارم هممون متناسب شیم البته اصلاح میکنم ما هممون متناسب هستیم
سلام و درود بر همه همراهان عزیز و سلام و درود بر استاد گرامی
بسیار بسیار از لطف شما در ارایه این مطلب ارزشمند سپاسگزارم. ااین مطلب چکیده ای از چارچوب تئوری هوشمندانه شما در مورد لاغری و آموزشها و راهکارهایی یادآوری به بدن در مورد حالت پیش فرض که متناسب شدن هست رو ارایه کرد
نکته خیلی جالب و جدیدی که یادآوری نمودید موضوع تاثیر شدت توجه به چاقی و تاثیر آن در سرعت چاقی هست که من دوست دارم این قدرت را در شدت توجه به تناسب اندام و سرعت دادن به تناسب اندام به کار ببرم ، من تا به حال از این زاویهبه موضوع نگاه نکرده بودم . الان که می بینم چرا افراد متخصص در هر رشته ، سرعت عملشان بیشتره می تونم دلیلش رو بفهمم که فضای ذهن و مغز اونها آکنده و لبریز از توجه به موضوع تخصصشان هست و به خمین دلیل سرعت عمل و واکنشتان به موضوع خیلی بیشتر ه مثلا یک نقاش حرفه ای اگر یک منظره را بپسندد به سرعت میتونه اون رو به تصویر بکشه چون دایما در ذهنش مشغول نقاشیه یا یک دکتر متخصص قلب به راحتی میتونه در یک مهمانی فردی که دچار بیماری قلبی هست رو تشخیص بده از روی علایم ظاهری و این به دلیل این هست که توجه این فرد به دلیل نوع تخصصش دایما روی این علایم هست و سرعتش در تشخیص خیلی بیشتر از سرعت آدمهای عادیه.همین موضوع برای لاغری و چاقی هم به عنوان یک مدل از سبک زندگی یا آموزش صادقه افرادی که به هر دلیل در یکی از زمینه های فوق متمرکز می شوند بر اساس شدت توجه ، سرعت عملشان فرق میکنه و این میتونه یا تکنیک باشه برای ما که شما استاد عزیز به خوبی اون رو منطقی کرده و اموزش دادید . امیدوارم با درک موضوع و تحلیل و درونی کردنش برای مغزم خیلی به سرعت همراهی این سیستم فوق هوشمند خدادادی را جلب کنم تا همان طور که برامون مسلم شده لاغر شدن اسون ترین کار دنیاست و تا حالا هم نتایج عالی کسب کردیم بتوانیم سلام عت عملشان رو هم بیشتر و بهتر کنیم.
استاد عزیز بی نهایت سپاسگزارم
خداوند مهربان و عزیزم بی نهایت سپاسگزارم
سلام وقت بخیر
با خوندن این متن به این فکر کردم که چقدر ذهن باید تغییر کنه تا نشانه هاش در بیرون رخ بده
من که حدود 15 تا 20 کیلو اضافه وزن دارم ، چقدر ذهنم فرمول های چاقی بیشتری داره و خیلی بیشتر باید ایستادگی کنم تا به مقصودم برسم ؟ یا اینکه نه ربطی به فرمول بیشتر نداره و مربوط به زمانه که مدت بیشتری از این فرمول ها تبعیت کردم ؟
نشان های دریافت شده
سلام چقدر این مطلب عالی بود و باورهای محدود کننده رو از راه ما برمیداره .
“””””وقتی ذهن شما مملو از افکار چاق کننده باشد تفاوتی ندارد سه کیلو اضافه وزن جسمی داشته باشید یا ۳۰ کیلو
در هر دوصورت شما احساس ناتوانی، نامیدی، افسردگی و اندوه خواهید داشت.”””” درسته سه کیلو یا سی کیلو فرقی نداره وقتی ذهن بپذیره که چاقه سه کیلو هم براش یک کوه عظیمه و وقتی بپذیره یک متناسبه سی کیلو اضافه وزن براش به راحتی از میان برداشته میشه . چون بدن در حال ترمیم خودشه و اگه ما با باورهای چاقی تخریبش نکنیم اون بعد از مدتی خودش رو به تناسب ذاتی خودش می رسونه. باورهای چاقی که از میان برداشته بشه ذهن متناسب میشه و دستوراتی در جهت تناسب صادر میکنه و جسم همون رفتارها رو به راحتی انجام میده .
به میزان توجهی که هرکس به هر باوری میده اون باور قدرتمند میشه و به بار مینشینه و نتیجه میده . سه کیلو یا حتی سی کیلو رو برای خودمون کوه نکنیم . به خدا جسم قدرت ترمیمش خیلی بالاست . باورهای محدود کننده از مسیر متناسب شدن رو با باورهای صحیح جابجا کنیم و به ذهن فرصت بدیم که باورهای جدید رو بپذیره دیگه پس از پذیرش همون ذهن دستورات متناسب شدن رو صادر میکنه و رفتارهایی از ما به دستور ذهن سر میزنه که سی کیلو به راحتی ترمیم میشه . این باوره که به یه چیز بیرونی اجازه ی ورود به ذهن و تصمیم گیری برای ما رو میده . وقتی باور کنیم که هیچ مانعی بر سر راه تناسب من وجود ندارد و هیچ عاملی نمیتواند جلوی متناسب شدن مرا بگیرد احساسمان به همان غذایی که زمانی باورش کردیم و چاقمان کرد تغییر میکند. همان غذا با باورمان یاریمان میکند در جهت متناسب شدن . چون این ماییم که تصمیم میگیریم چه باوری را به ذهن بسپاریم. همین چند دقیقه ی پیش برایم اتفاقی افتاد که جالب است برایتان بگویم : حدودا یکی دوساعت پیش همسرم میخواست به سرکارش برود برای ناهارش ناگت درست کرده بودم و دادم که ببرد . او رفت بوی آن در خانه پیچیده بود . خب من توجهی نداشتم و مشغول گوش دادن به یکی از فایلهای استاد عباس منش در مورد ثروت بودم . صحبتهای ایشان تمام شد و من چند دقیقه ای به صحبتها فکر میکردم و جالب است در مسیر ثروت هم همین باورهای محدود کننده ما را از رسیدن به نعمت دور میکنند . حتی در فایلهای خدا هرگز دیر نمیکند هم باورهای محدود کننده ما را از آرزوهایمان دور میکنند و در مسیر لاغری با ذهن هم همینطور . یعنی برای رسیدن به همه ی اهداف این خود ما هستیم که با باورهای محدود کننده خودمان را نابود میکنیم . واقعا که چه حقیقتی را سه ماه است که از طریق صحبتهای شما درک کردم و قبلا نمیدانستم . استاد واقعا ازتون ممنونم . شما چه رمز بزرگی را به ما یاد دادید . ازتون سپاسگزارم . به ادامه ی صحبتم می پردازم . در حال فکر کردن بودم که احساس کردم کمی گرسنه ام شده و بوی ناگتهای سرخ شده که داده بودم همسرم برده بود به مشامم رسید . گفتم خب عیبی ندارد دو تای دیگر برای خودم سرخ میکنم و به اندازه ی نیاز میخورم . اما موقع سرخ کردن داشتم فکر میکردم . گفتم واقعا گرسنه هستی؟ ذهن گفت بله . شروع کردم به ادامه ی سرخ کردن . از خودم پرسیدم: باورهای چاقی و تناسب در این کار چیست . ذهن گفت باور چاقی میگه : ….. هیچی نگفت. گفتم باور چاقی چی میگه ذهن خاموش شد . لب از لب باز نکرد . گفتم باور چاقی چی میگه و ذهن گفت : من یک متناسب هستم . من توانمند هستم . باور چاقی هیچ چیزی به من نمی گوید چون من متناسب شده ام و باورهای تناسب در ذهنم پروریده شده است . حالا باور تناسب به من می گوید آنقدرها هم که فکر میکردم گرسنه نیستم . خوب که فکر میکنم میبینم میلی به این غذا ندارم . گرچه خوردن آن هم بلامانع است . اما آنقدرها هم گرسنه نیستم . از نظر من این رفتار یک انسان متناسب نیست . هیچ انسان متناسبی ساعت ۱۰ صبح ناگت نمیخورد . من یک متناسب هستم و این رفتار در من معنایی ندارد و شعله را خاموش کردم .گفت دلم میخواهد مطالب سایت استاد عطار روشن را بخوانم و بنویسم و آمدم اینجا و شروع کردم به نوشتن . من یک انسان متناسب هستم و افکار و احساس و رفتار من در جهت تناسب است . حالا همان ذهن متناسب به من میگوید دلم میخواهد برویم و باهم با لذت پیاده روی کنیم . چون من از پیاده روی واقعا لذت میبرم . چون این رفتار در جهت تناسب است و متناسب بودن مرا قدرت می دهد . به من حس امید و توانایی بیشتری میدهد . البته تردمیل در لاغری من تاثیری ندارد . چون آن هم یک وسیله است که تاثیری در باورهای من ندارد . اما رفتار پیاده روی همراه با لذت رفتاری در جهت تناسب است که باورهای تناسب را در من قدرت میدهد . یعنی با رفتارم به باورم قدرت میدهم . وگرنه من بدون او هم متناسب هستم . اما دوست دارم و لذت میبرم از راه رفتن و پیاده روی . چون این رفتار را رفتار یک انسان متناسب میبینم و من یک متناسب هستم .
ممنون بابت مطلب فوق العاده تون . من سی کیلو اضافه وزن دارم اما این فقط اضافه وزن جسم من است که در جهت ترمیم قرار گرفته است. امیدوار هستم چون ترمیم میشود . چون من در ذهنم یک متناسب هستم و باورهای تناسب روز به روز در وجود من کار میکنند تا به بدن اجازه ی ترمیم خودش را بدهند .
باورهای تناسب دوستتان دارم چون من حالا دیگر یک متناسب هستم .
استاد گرامی بابت مطالب عالیتون از شما بی نهایت سپاسگزارم . خدای عزیزم شکرت که مرا در جهت آگاهی حرکت میدهی .
سلام شما همون خانمی هستید که در البوم شگفت انگیزانید نوشتتون عالی بود
خیلی وقت تو سایت پیام نمیزارید من همیشه دنبالتون میکردم
شما که خیلی لاغر شدید چرا گفتید سی کیلو اضافه وزن دارید
سلام منیره جان خوبین؟
این کامنت خانم سادات عزیزم برای سال 97هست منم فکر کردم تازه گذاشته خوشحال شدم ولی بعد دیدم مال چند سال پیش هست .
خانم سادات الان متناسب هستن فکر کنم پارسال همین موقع آخرین کامنتش رو گذاشتن واقعا دلم برای خودش دیدگاهاش تنگ شده کاش دوباره فعال بشن منم نظرات ایشون رو اکثرا دوست داشتم البته دیدگاههاش واقعا فنی بود وباید چند بار میخوندی
خانم سادات هر جا هستی سلامت وشاد و متناسب باشی وبازم به سایت سر بزنی
منتظر اومدن دوباره ات هستیم دوست دارم
سلام دوست عزیز و همراه الهام خضرلو :
منم مثل شما دیدگاههای خانم فاطمه سادات رو پی گیری می کردم …فکر کنماز وقتی متوجه شد بین دوستان تازه وارد به عنوان خانومی که شگفتی ساز شدن شناسایی شدن حضورش در سایت کم وکمتر شد …..شاید حوصله نداشت یا وقت نداشت با ماهایی که هنوز به نتیجه نرسیدیم بخواد تبادل نظر کنه ،،،
به هر صورت من براشون آرزوی سلامتی و شادکامی دارم و آرزو دارم در وضعیت تناسب باقی مونده باشن …چون از سال گذشته خبری از ایشون ندارم ،،سال گذشته که اومده بود همراه استاد در دوره تکرار شرکت کنه چندین بار ازش شنیدم که گفت اگر از روش ذهنی لاغر بشیم و دیگه رها کنیم بریم چاقی برمی گرده … بعدم خیلی زود همون اوایل دوره تکرار ارتباطشو با سایت قطع کرد بعد یکمدت از یکی از دوستانش خانم رفیعی احوالشونو پرسیدم گفتن با تعدادی از دوستانشون گروه واتساپ زدن و دارن تمرینات لاغری رو با هم انجام می دن ،،،
در پناه خداوند باشیم …
نشان های دریافت شده
سلام شهربانوی عزیزم این دیدگاهتون رو الان دیدم و البته که برگشتم و دلیلش رو هم همون زمان توضیح دادم .
البته که دوباره غیبت دوماهه داشتم ولی دوباره برگشتم .
به هر حال تابع حسم هستم . نوشتن رو دوست دارم با دل انجام بدم . وقتی اطلاعات منفی تو ذهنم میاد دل نوشتن از نوشته هام میره نوشتن تحمیل میشه بهم و من حتی دیگه نمیتونم دو خط بنویسم
من خیلی دوست دارم رها بنویسم . وقتی رها مینویسم آنچه از دلم میاد اینجا نوشته میشه . به خودم میام میبینم کلی نوشتم .
برای همین هی میرم و میام .
شما دوستای عزیزم خیلی به من لطف دارید و البته که در این راه پیش رو و پی رو معنایی نداره . ما هممون رهسپار جاده ی عشقیم و راه دل عقب و جلو نداره همش عشقه هر زمان که وارد دایره شدیم میچرخیم و میرقصیم و شادیم .
حضرت محمد ص همواره جلساتشون رو به صورت دایره وار برگزار میکردند تا هرکسی که از راه میرسه بالا و پایین معنایی نداشته باشه و فقط به دایره اضافه بشه .
چون مکتبشون مکتب عشق بود و در مکتب عشق همه با هم یکدل و یک جهت دارن با خدای وجودشون عشق می کنند .
باعث افتخاره در کنار شما عزیزان حضور داشتن و البته که وقتی از این دایره خارج میشم به این علته که حس منفیم به کسی انتقال پیدا نکنه و تو دل خودم هضمش می کنم و دوباره با عشق وارد دایره میشم .
همتون و دوست دارم مهربونام .
سلام فاطمه جان ، دوست عزیز و همراه همیشگی ، از اینکه به نظراتم ارزش قائل میشی و جواب می فرستی ممنونم .
اتفاقا پیرو فرمایشات شما ، منم یه مدته دلی می نویسم غیر از این باشه احساس فشار جسمی و روحی می کنم .
هر وقت راحته می آم مقاله یا دیدگاه می نویسم خیلی حال خوبی پیدا می کنم .ما که آمدیم به این مسیر ، اولش مثل همیشه که در دوران گذشته با عجله دوست داشتیم دوره رژیم و ورزش تموم بشه و لاغر بشیم بریم دنبال زندگی عادی خودمون ، که هیچوقت هم موفق نشدیم در این دوره هم همین حس و حالو داشتیم ..من خودمو میگم فکر می کردم یه شیش ماه فوقش ۹ ماه ۱۰ ماه روی ذهنم کار کنم لاغر میشم میرم دنبال زندگی عادی ، اعتراف می کنم علیرغم توصیه های موکد و مکرر استاد مبنی بر حذف عجله در این مسیر ، من با عجله و فشار دنبال نتیجه نهائی بودم
ولی بعدتر فهمیدم آمدن در این مسیر و موندن در اون باید همیشگی باشه یعنی بشه جزئی از زندگیم طوری که هفته به هفته اطلاعات و آگاهیم بیشتر بشه و به سمت تکامل جسم و روح خودم جلو برم ..عجله چه معنایی داره ، نوشتن با فشار و حالت روحی نامناسب نتیجه خوبی نمیده … اگر چه مقاله هایی که در دوره ،نوشتم و همراه با مقداری فشار جسمی و روحی برام بود به دلیل شرایط خاص زندگیم ،الان خیلی داره برای خودم و دوستانم مفید واقع میشه و این جای خوشحالی داره اما
حالا یاد گرفتم هر تعهدی که هر از گاه با شروع هر دوره ای به خودم می دم و اونو ثبتش می کنم به این معنا نیست که با زور و فشار تحت هر شرایط کارو پیش ببرم ..تعهد یعنی من همیشه در این جا بمونم و ادامه بدم چه حالا ، چه چند وقت دیگه که متناسب میشم … تعهد یعنی اینکه آرزوی لاغری خودمو خط نزنم ،یعنی اینکه دیگه فکر نکنم توانائی لاغر شدن ندارم چرا که با تمام وجود هر روز که میگذره به من ثابت میشه که چاقی رو یاد گرفتم و به رفتارای چاق کننده عمل کردم سپس چاق شدم در نتیجه لاغری هم یادگرفتنیه و وقتی به اونچه می آموزم عمل کنم لاغر میشم…
چند روزیه که کتاب شفای زندگی خانم لوئیز هی رو می خونم که جا داره این کتاب ارزشمند رو بارها بخونیم ،بنویسیم و به تمریناتش عمل کنیم ، به این اطمینان رسیدم که یکی از کتابهای بسیار اثر گذار برای استاد عزیزمون همین کتابه و بهشون در ابداع روش لاغری با ذهن کمک بسیار ارزنده ای شده در الهام گرفتن به منظور لاغری ذهنی .
می خوام دفتری مخصوص همین کتاب تهیه کنم و در کنار آموزشهام در سایت ،تمرینات اینو هم بنویسم چون خیلی بهم کمک می کنه بیشتر باور کنم که لاغری ذهنی کاملا امکانپذیره
اینکه در شرایط فعلی ، به این نتیجه رسیدم که برای لاغر شدن نیاز به هیچ گونه رژیم و فعالیت مخصوص نیازی نیست نیازی نیست از خورد و خوراک معمولی خودم فاصله بگیرم و دچار استرس بشم واسم یکدنیا آرامش به همراه آورده که بسی ارزشمنده و این یک دستاورد بسیار بزرگه ..
چیزدیگه ای که خیلی بهم آرامش داده اینه که من لاغر شدن رو یاد گرفتم بالاخره دو سال بیشتره که دارم مهارت لاغری رو می آموزم اطمینان دارم دوره گام اول سرفصلهای با اهمیت لاغر شدن ذهنی رو تمام و کمال به ما نشون داده ، یاد داده ، چرا که خیلی ها با همین دوره متناسب شدن و نیاز به دوره مکمل پیدا نکردن …فقط می مونه مرحله تکرار و عمل …این دوتا تعیین کننده اصلی در نتیجه گرفتنه ..که خوب من الان برای اجرای این دو مرحله دارم سعی خودمو می کنم ..
فاطمه سادات ، تو عالی هستی مثل سایر دوستانم در این مسیر ، دوستتون دارم .
نشان های دریافت شده
سلام . زنده باشید دوست نازنینم . ممنون از متن سرشار از آگاهیتون . خدارو صدهزار بار شکر که انقدر حالتون خوبه و از مسیر لذت میبرید .
خوشحالم که در کنار دوستان خوبی چون شما و بقیه هستم . جاوید باشید شهربانوی زیبای دشت تناسب .
نشان های دریافت شده
سلام . الهی دورتون بگردم دوستان نازنینم . شما چقدر انسانهای خوبی برای من هستید چه شما و چه منیره جون هردو به من لطف دارید . به خدا که این خوبیها همه در وجود خودتون هست نازنینانم .
من هی میام و میرم چون باورم بر اینه وقتی حسم خوبه زمان نوشتنمه وقتی با حس بد بنویسم این حس بدم به دیگران انتقال پیدا می کنه و تاثیر منفی میزاره . برای همین دوست دارم با تمام وجودم مثبت باشم .
هر وقت حس می کنم نوشته هتم رنگ و بوی منفی به خودش میگیره میرم . باز دوباره که حسم خوب میشه میام .
غیبتهای منو ببخشید دوستای خوبم . خیلی دوستتون دارم . جاوید باشید مهربونام .
سلام خانم سادات عزیزم
امیدوارم حالت عالی باشه
ممنونم از پیام پر مهرتون تبریک به خاطر دوباره برگشتنتون به مسیر بازم دوماه رفتین
عزیزم دو ماه موندن تو حال بد خیلی زیاده به نظرم باید بیشتر روی ماندن در حال خوب تمرین کنید نباید بزارید آنقدر حالتون بد بشه که دو ماه دور باشید از فایلها حتی اگر در سایت ننویسید مهم نیست مهم اینه که تو مسیر باشید حتی تنها یعنی تو دفتر برای خودتون بنویسید یا فایلتون رو گوش بدید .
تمام این رفت وبرگشت ها نشون میده به ثبات فرکانسی نرسیدید درسته در لاغری خیلی موفق هستین ونتایج عالی گرفتین ولی در موارد دیگه نشتی انرژی تون زیاده
خواهرانه گفتم عزیزم سعی کنید حالتون رو خوب نگه دارید درسته من جای شما نیستم و ازمشکلاتتون کمابیش آگاهم ولی اولویت باید ارامش وحال خوبتون باشه
اگر به خواسته ی قلبی تون هم برسید ولی چون حالتون خوب نیس ازش لذت نمیبرید
شما آرزوی لاغری داشتید حالا که رسیدید چقدر لذتشو بردین
شکرگزار ورها باشید.
آرزوی حال خوب وارامش بی نهایت براتون دارم
نشان های دریافت شده
ممنون عزیزم چشم . شما درست میگید البته من در جستجوی فرمول ذهنیم خیلی وقت میزارم . دنبال فرمولی میگردم که قویتر از فرمول ذهنی باشه که ناراحتم میکنه .
وقتی پیداش نمیکنم طول می کشه . البته توی حال بد هم زیاد نمیمونم حالم خوبه خدارو شکر ولی حس نوشتنم نمیاد وقتی ذهنم درگیر اون فرموله است . یعنی یه جورایی تمرکزم بیشتر میره روی اون فرموله تا اینکه بخوام بنویسم .
درسته باید به داشته هام بیشتر تمرکز کنم و بیشتر شکر گزار خدا باشم . رها کنم . بسپرم به خدا و کمتر ذهنمو درگیرش کنم .
ولی خوبیش به اینه وقتی پیداش می کنم دیگه اون موضوع برام کاملا حل میشه .
مثل پیدا کردن کلید در بین هزاران کلید اونی که درو باز می کنه یهو حال آدم رو جا میاره .
عاشقتم عزیزم
وجود شما در سایت برای ما خیلی ارزشمند هست دوست داریم از نظرات عالیتون بیشتر بهره ببریم رفتن های شما مارو هم محروم میکنه از پیام ها و آگاهی های ارزشمندتون
امیدوارم همیشه عالی باشید وبه خواسته های قشنگتون برسید.
یا حق
نشان های دریافت شده
زنده باشید عزیزم . چشم سعی می کنم خیلی غیبتهام طولانی نشه . اصلا سعی میکنم زیاد دیگه غیبت نکنم . شما درست میگید . ما مثل دانش آموزی هستیم که مدرسه میره . وقتی غیبت کنه خودش از درسهای جدید عقب میفته و تا بخواد جبران کنه کلی زمان میبره .
اگرچه درسته اینجا مدرسع ی عشقه و همه ما با اشتیاق درسها رو یاد گرفتیم اما فرمایش شما کاملا صحیحه . نباید بزارم زیاد از اینجا دور بمونم . ممنونم از نگاه و نگرش زیباتون که به متنهام دارید . ان شاء الله که همگی در کنار هم با تمرکز بیشتر روی تغییر الگوهای ذهنیمون بتونیم ذهنیت بهتری نسبت به مسائل دور و برمون پیدا کنیم تا نتایج عالی تری وارد زندگیمون کنیم . خدایا به خاطر وجود دوستان عزیز و همدل و همراهم چون الهام جون و بقیه شکرت .
نشان های دریافت شده
سلام عزیزم . بله . به تاریخش توجه کنید برای ۴ سال پیشه . من اون زمان میخواستم به ۴۴ کیلو برسم . وزنمم کم کرده بودم حدودا اینجا ۷۴ بودم . برای همین گفتم ۳۰ کیلو . ولی گویا نام کاربریم تغییر کرده . الان با این نام کاربری دیدگاهمو ثبت می کنم .
البته الان من وزن ایده آلم ۶۰ کیلو هست . اون زمان خیلی ذوق داشتم و ۴۴ کیلو رو برای خودم آب خوردن میدیدم . باورها و اطلاعات ذهنیم خیلی زود تغییر کرد برای همین خیلی علاقه داشتم به لاغرترین حالت ممکنم برسم ولی الان که فکر می کنم حدودا ۶۵ کیلو باشم وزن ۶۰ رو برای خودم الگو قرار دادم .
گرچه مهم اطلاعات ذهنی و حس ماست . جسم به وزن ایده ال میرسه و حتی ازش عبور می کنه ولی این اطلاعات ذهنی هست که اگه مراقبش نباشیم به خاطر تکرار الگوهای چاقی در دور و برمون و همینطور فکر اغلب مردم جامعه دوباره در مسیر چاقی میره .
پس چه ۳ کیلو اضافه وزن و چه ۳۰ کیلو نباید بارش رو با خودمون حمل کنیم . رهاش کنیم خود جسم خودبخود لاغر میشه . بار اضافه وزن رو از روی ذهن برداریم ذهن سبک میشه راحت میشه و این حس به جسم انتقال داده میشه جسم فرز میشه خوشحال میشه سبک میشه و اضافه بار خودشو رها می کنه .
من هم تاقبل از ازدواج اصلا کلمه ی چاقی رو نشنیده بودم و۵۷ کیلو وزنم بود که با بارداری اولم ۹۲ کیلو شدم واینکه واقعا اول چاقی در مغز ثبت میشه یک واقعیته.همه اطرافیان میگفتن بعد بار داری به وزن خودت بر میگردی ومن هم باورم شده بود دقیقا همین اتفاق افتاد ومن به وزن خودم برگشتم.
.که بعد از یک سال من برای اینکه وقتم پر بشه باشگاه رفتم اونجا با ادمهای چاقیکه برای کاهش وزن اومده بودن روبرو شدم .کم کم یه هشداری به ذهنم وارد شد .تا اینکه بعد از چندین سال هر از گاهی من مراقب خوردنهام شدم ویک همسایه چاق هم به ما اضاف شد که از قضا خیلی باهم صمیمی شدیم و اون یک دوستی داشت که دائم در حال رژیم بود وتردمیل وباز چاق میشد ولاغر میشد واین چرخه تکرار میشدومن هم ایشون دوست شدم .در این حین چون ما به خاطر شغل همسرم دور از خانواده بودیم خواهر زادم هم منتقل همون شهر شد ویک مدتی با همسرش منزل ما بودن من هر شب شام مفصل داشتیم این شد اغاز چاقی من چون ازقبل هم چاقی در مغز من یاپه ریزی شده بود چاقی جسم هم کم کم خودش رو نشون داد
این پروسه دیدن افراد چاق در باشگاه تا چاقی خودم تقریبا ده سال طول کشید .
وبا دونستن این مطلب وشرکت در دوره ورود به سرزمین لاغری من یاد گرفتم که چاقی من یک شبه نبود پس نباید انتظار داشته باشم یک شبه لاغر بشم من همیشه ادمی عجول بودم وبه دنبال راه میانبر طی سرچهای مکرر با سایت استاد اشنا شدم . ودر کنار استاد عطار روشن لاغری باذهن را یاد گرفتم .خداروشکر که زندگیم از همه لحاظ،مالی،روابط ،روحی ،اعتماد به نفس .زمین تااسمون زندگی من تغییر کرد ممنون از استاد بزرگوار
سلام و درود
لطفا در نوشتن دیدگاه دقت کنید. دیدگاه خود را به اشتباه در پاسخ به دوست دیگری ثبت کرده اید
با تشکر