لاغر شدن از تکرار افکار و رفتاری که در شما احساس لاغر شدن ایجاد می کند حاصل می شود.
هر تغییری از گام های کوچک شروع شده است.
هر موفقیتی از تغییرات کوچک آغاز شده است.
هر مسیر طولانی با برداشتن گام های کوچک طی شده است.
و زندگی ما از سپری کردن روزهایی که زنده بوده ایم شکل گرفته است.
چند روز دیگر تولد 40 سالگی من در این دنیای فیزیکی است.
40 عددی دو رقمی است که از بیش از 14.600 روز تشکیل شده است.
آنچه امروز هستم حاصل زندگی کردن در این چهارده هزار و ششصد روز است.
چاق شدن نتیجه زندگی کردن روزهایی زیادی است که افکار، رفتار و احساس چاق شدن داشته ایم.
نکته جالب توجه این است که ما خاطره چندانی از روزهایی که تازه مسیر چاق شدن را شروع کرده ایم در ذهن نداریم.
چرا؟
چون تغییرات کوچک برای ذهن ما اهمیتی ندارد. به این دلیل که از تغییرات کوچک احساس خاصی در ما ایجاد نمی شود.
ما از زمانی متوجه چاقی خود شدیم که تفاوت را احساس کردیم.
لباس های ما تنگ شده بود، جسم ما تغییر کرده بود و حرف های اطرافیان درباره چاق شدن خود را می شنیدیم.
در واقع ما زمانی متوجه چاقی شدیم که نتیجه آن همه روزهایی که در مسیر چاقی حرکت کرده بودیم مشخص شده بود.
سختی ماجرای تغییر کردن این است که تغییراتی که به صورت ناآگاهانه در ما شروع می شود و ما هر روز یک قدم در آن مسیر حرکت می کنیم برای ما قابل توجه یا شناسایی نیست تا زمانی که نتیجه آن را تجربه کنیم.
-
اصلاح پرخوری و اشتها در مغز4,200,000 تومان
در واقع بی خیال مسیر تغییر هستیم و اهمیتی به تغییرات کوچک افکار و رفتار خود نمی دهیم تا اینکه با نتیجه روبرو می شویم.
و این روند به این دلیل است که ما آگاهانه تصمیم به تغییر نگرفته ایم.
اما زمانی که از تغییرات ناآگاهانه خود متعجب شده و در رنج و سختی قرار می گیریم و به صورت آگاهانه تصمیم قاطع برای تغییر شرایط و وضعیت خود می گیریم هر روز انتظار تغییرات بزرگ و رسیدن به نتیجه نهایی را داریم.
این چالشی است که بسیار از افراد را به سمت شکست خوردن هدایت می کند.
بارها درنوشته های شرکت کننده ها درباره عجله داشتن آنها برای لاغر شدن خوانده ام. عجله ای که باعث نادیده گرفتن تغییرات کوچک و انتظار برای رسیدن به نتیجه نهایی می شود.
از آنجایی که هر تغییری با سپری کردن گام های کوچک رخ می دهد این افراد از برداشتن گام های کوچک خسته شده و احساس شکست و ناتوانی برای لاغر شدن می کنند و مسیر لاغری را رها می کنند.
این مثال در جنبه های مختلف زندگی صدق می کند و به وضوح می توانید نمونه های آن را در زندگی خود پیدا کنید.
در مثالی مشابه من تا سن 35 سالگی در شرایط سخت شغلی و مالی بودم.
آن شرایط حاصل 35 سال ساخته شدن فرمول های ذهنی من و زندگی کردن بر اساس آن آموزش ها بود.
به لطف خدا با قدرت ذهن آشنا شدم و قصد کردم شرایط زندگی ام را تغییر دهم.
عجله برای تغییر کردن باعث شد در همان سال اول و دوم بارها احساس شکست و ناامیدی به من دست.
چرا که انتظار موفقیت و تجربه ثروت و خوشبختی و سایر شرایط در زمان خیلی کوتاه را داشتم و این انتظار سبب شده بود که برای تغییرات کوچکی که در زندگی ام ایجاد می شود ارزش و اهیمتی قائل نشوم.
به لطف خدا خیلی زود به این آگاهی رسیدم اگر قصد تغییر دادن زندگی ام را دارم باید همانگونه که 35 سال هر روز بر اساس آن فرمول های اشتباه ذهنی زندگی کرده ام اکنون نیز هر روز بر اساس فرمول های اصلاج شده ذهنی زندگی کنم.
تکرار زندگی بر اساس آگاهی های جدیدی که کسب می کنم مرا به نتایج عالی که انتظارش را دارم می رساند نه عجله کردن برای رسیدن به موفقیت.
این فرمول درمورد لاغری هم صادق است.
اگر نیت لاغر شدن دارید باید همانگونه که مدت ها بدون نیت چاق شدن در مسیر چاقی حرکت کردید و هر روز بدون نگرانی از اینکه پس چرا چاق نشدم؟ زندگی را ادامه دادید تا به نتیجه چاقی جسم خود رسیدید اکنون نیز هر روز بر اساس فرمول های جدید لاغری ذهن خود زندگی کنید و این روند را ادامه دهید تا به نتیجه لاغری جسم خود دست پیدا کنید.
برای رهایی از عجله کردن و ایجاد اشتیاق برای ادامه دادن در مسیر لاغری باید به تغییراتی که در افکار و رفتارتان ایجاد شده است توجه کنید.
آنها را بزرگ و ارزشمند بدانید و برای آن تغییرات به ظاهر کوچک خوشحال و سپاسگزار باشید و مطمئن باشید اگر همین تغییرات کوچک را ادامه دهید و هر روز تکرارشان کنید شما رابه نتیجه بزرگ که لاغر شدن است می رساند.
راهی جز این برای لاغری صحیح و ماندگار نیست.
برای آرام کردن ذهن نجواگر که همواره ما را از نتیجه نگرفتن و موفق شدن می ترساند و امیدمان را کمرنگ می کند باید از قدرت نوشتن و تمرکز بر خواسته ها (لاغری) است استفاده کنیم.
انجام تمرینات به خوبی می تواند شما را در مسیر لاغری با ذهن نگه دارد.
وقتی درباره آنچه آموخته اید، فکر می کنید و می نویسید شما به سادگی افسار ذهن ناآرام خود را گرفته و در مسیر لاغری با ذهن هدایتش می کنید.
به همین دلیل همیشه تاکید بر انجام تمرینات، نوشتن تمرینات و خواندن نوشته های دیگران دارم.
این فرمول ساده اما بسیار تاثیرگذار در آرام کردن ذهن و قرار دادنش در مسیر تغییر کردن است.
زمانی که شما برای مدتی مشغول یادگیری، فکر کردن و نوشتن باشید به مرور این فرمول در ذهن شما به عادت تبدیل می شود و به راحتی شما هر روز با اشتیاق این مراحل را انجام می دهید.
ذهن شما مشتاق تکرار کردن این مراحل شگفتی ساز می شود.
تغییر کردن با زندگی کردن تمام روزهایی که شما این فرمول را اجرا کنید حاصل می شود.
قدم بعدی و بسیار مهم برای تثبیت فرمول های جدید ادغام کردن احساس با رفتار است.
هر رفتاری در ما احساس ایجاد کند در ذهن ما قابل ذخیره شدن خواهد بود.
تمام رفتارهای چاق کننده ما به این دلیل که در ما احساس خوب ایجاد کرده اند در ذهن ما ذخیره شده و به عادت تبدیل شده اند.
شاید امروز شما از برخی رفتارهای خود راضی نیستید و از تکرار آن احساس بد یا حتی عذاب وجدان داشته باشید اما مطمئن باشید در روزهای اول که این رفتار در شما شکل گرفته است حتما برای باعث شده شما در احساس بهتری قرار بگیرید و به همین دلیل به فرمول ذهنی شما تبدیل شده است.
برای این مرحله از چالش من اینو نخوردم می خواهیم احساس سیری را با رفتار خود ترکیب کنیم.
بسیاری از افرادی که اضافه وزن دارند از جمله خودم احساس سیری را نمی توانیم تشخص دهیم.
نمی دانیم واقعا کی سیر هستیم و کی گرسنه هستیم.
به دلیل اینکه مدت هاست در حال تکرار و تقویت فرمول های اشتباه هستیم نشانه های تشخیص احساس سیری در ما کمرنگ شده است.
به همین دلیل بارها اتفاق افتاده که بعد از خوردن کامل غذا تمایل به خوردن شیرینی یا میوه یا هر چیز دیگری داریم.
این واکنش به دلیل عدم شناخت و توجه ما به احساس سیری است.
احساسی که افراد متناسب آن را به خوبی تشخیص می دهند.
توجه و عمل کردن افراد متناسب به احساس سیری باعث می شود که بارها از اینکه چرا یک فرد متناسب به راحتی میتواند در برابر شیرینی یا کیک یا هر غذایی که ما نمی توانیم از خیر خوردنش بگذریم به راحتی می گذرد و از آن نمی خورد تعجب کرده ایم.
این تفاوت در رفتار یک فرد متناسب با یک فرد چاق در برخورد با مواد غذایی ققط به خاطر شناسایی پیغام و احساس سیری است.
بنابراین از این جلسه سعی خواهیم کرد با ادغام احساس سیری با تغییرات رفتاری خود این فرمول تاثیرگذار را در ذهن خود پررنگ کرده و به مرور از نتایج عمل کردن به آن لذت ببریم.
منتظر خواندن نوشته های شما هستم
همراه همیشگی شما: رضا عطارروشن
امتیاز 4.69 از 42 رای
با دیگران به اشتراک بگذارید تا امتیاز بگیرید!
به نام خداوند یگانه
چالش من اینو نخوردم
ما در سالهای طولانی یک رفتارهایی انجام داده ایم که برای ما به صورت عادت یا رفتارهای عادتی نهادینه شده است که اگر این رفتارها مثبت باشد خوب جزو رفتار وعادتهای سالم محسوب می شود ودر واقع هیچ ضرری به ما نمی زند بلکه سبب منفعت ما می شود،مثل:عادت هرروز ورزش کردن،عادت همیشه مسواک زدن،عادت هروز دوش گرفتن ،عادت هر روز کتاب خواندن،عادت اینکه سر موقع کارهای خود انجام دادن،عادت اینکه کار خودرا به گردن دیگران نینداختن،عادت اینکه به دیگران احترام بگذاریم،عادت به اینکه نسبت به مسائل بی تفاوت نباشیم،عادت به اینکه همیشه فرد مسئولیت پذیری باشیم ،عادت کنیم ک خودمان رو دوست بداریم،عادت کنیم برای خودمان ارزش و احترام قائل شویم،عادت کنیم عاشق خودمان باشیم،عادت کنیم هر روز یک چیز جدید یاد بگیریم،عادت کنیم که دوروزمان شبیه یکدیگر نباشد.و و خیلی عادتهای پسندیده دیگر باعث می شوند که ما هم روح وروان و هم جسم سالمی داشته باشیم.
واین عادتهای خوب نقش خیلی بسزایی در زندگی ما ایجاد می کنند وتا جایی که واقعا مشکلی برای ما ایجاد نکنند پس ما دلیلی بر ترک این عادتها نمی بینیم پس آنها را ادامه میدهیم.
اما عادتهای بد و نادرست که آنهارا هم در طولانی مدت انجام داده ایم ولی چون ضرر تدریجی برای ما ایجاد کرده اند ما متوجه ضرر آنها نشده ایم یعنی ذهن ما متوجه بحران نشدهده است چون به آهستگی صورت گرفته است در حالی که در بلند مدت اثرات جبران ناپذیری را بربدن ما وارد می کند.
مثل عادت سیگار کشیدن،مثل عادت ب مصرف انواع مخدرها،مثل عادت خدای نکرده خوردن نوشیدنیهای الکی،عادت بع دروغ گویی،عادت کردن به بد اخلاقی،عادت کردن به اعمال خلاف مثال دزدی کردن،عادت کردن به فحاشی و عصبانیت،عادت کردن ب بی مسئولیتی عادت کردن به پر خوری و خیلی عادتهای ناپسند دیگر که اینها اگر در پی برطرف کردنشان نباشیم در بلند مدت اثرات مخربی هم بر روح و روان وهم بر جسم ماوارد می آورند.
خوب در مورد عادت پرخوری که بیشتر گریبان گیر افراد چاق می باشد وما سالها دچار این مشکل بوده ایم وبه خاطر همین هم همش با روشهای گوناگون مثلا انواع ورزشها داروهای مختلف ورژیمهای سخت لاغری سعی بر این کردیم که این معضل رادر خود حل کنیم ودرواقع نتونستیم به اندازه خوردن را در بیشتر مواقع یاد بگیریم.
ومن در سالهای قبل یا به زور وناراحتی در حال رژیم گرفتن بودم وبعضی اوقات که توان داشتم مثلا نان وبرنج را یا کلا قطع می کردم یا اینکه هر قدر دلم می خواست می خوردم البته ن اینکه بخوام حالم بد بشه شاید برخی اوقات هم این موارد پیش میومد ولی مادرم می گفت همیشه غذا کم بخور یا بقیه می گفتن غذا کم بخور واز آنجا که به قول استاد،چون ذهن ما همیشه طالب بیشتر شدن است پس اگر به او فرمان کم بدهی قبول نمی کند چون طبیعت وجهان قانونش همیشه بر پایه بیشتر شدن ووسعت است ونه کم شدن پس ذهن ما این موَضوع را پذیرا نمی باشد.
وقانون من قانون همه یا هیچ بوده من یا هیجی نباید می خوردم یا باید سیر میشدم واین موضوع واقعا بر اعصاب وروان من تاثیر بد گذاشت بود که چرامن نمی توانم غذایم را کم بخورم ومادرم همیشه به من می گفت توچرا این طوری رفتار می کنی؟ عوض اینکه اصلا نخوری یا اینکه به نظر خودشون من خیلی زیاد می خوردم می گفت کم بخور همیشه بخور.
ولی واقعا این ذهن من همش درگیر قانون همه یا هیچ بود چون من حتی ب نیاز و اعتدال هم نباید می خوردم چون باید کمتر از نیاز خودم مصرف می کردم واین واقعا برای ذهن من پذیرا نبوده ومن همواره باخودم در جنگ بوده ام که باید باید روش اعتدال رابرگزینم وهمش از خداوند می خواستم که خدایا کمکم کن ک من این روش اعتدال را برگزینم نه هیچ نه خیلی زیاد،بله واقعااعتدال،اعتدال بهترین بهترین روش در هر زمینه ای من جمله در غذاخوردن می باشد.
من وقتی استادخوبم در مورد کاربر عزیز،عطا گفتند گه در این قدر روز این قدر مطلب نوشتند من هم تعجب کردم وهم اورا تحسین کردم وهم یک جورایی غبطه خوردم که چرامن تنونستم چنین موفقیتی را کسب کنم ولی واقعا تشویق شدم به جد می گویم که من تشویق شدم به کار بیشتر و علاقه بیشتر.
من امروز سیب را دیدم نخوردم من پرتقال دیدم نخوردم من تنقلات لینا نخوردم من یک عالمه از پنیر صبحانه ام اضاف گذاشتم ومقدار کمی را توانستم بخورم البته بانان خوردم ومقداری از نان هم توانستم اضافه بگذارم من بادام نخوردم پن تخمه نخوردم من سویا نخوردم من پرتقال نخوردم من امروز نان خشک پنجره ای نخوردم من صبح خیلی زود صبحانه نخوردم چون سیر بودم من خواستم شیر بخورم ولی نخوردم چون سیر بودم من امروز نان خشک پنجره ای نخوردم من امروز کلوچه نخوردم چون سیر بودم من امروز ناهاربرنج خوردم در حالی که دیروز دوست نداشتم و نان خورده بودم من دیروز مقداری عدسی خوردم وبقیه اش را نخوردم چون سیر شده بودم.
من امروز ماستم را اضافه آوردم و بقیه اش را نخوردم من امروزدو تکه کوکو یکی را خوردم و تکه بعدی را گذاشتم من در حالی که علاقه شدیدیع نان دارم ولی در وعده ناهار نان نخوردم چون بقیه غذاها کافی بود ومن سیر شدم من بعد ناهار معمولا بین ساعت ۵ تا ۷ یک میان وعده سبک یا شام می خورم ولی از وعده ناهار تا الان چیزی نخوردم.
من نخوردم چون سیر بودم.
من نخوردم چون نیاز نداشتم.
من نخوردم چون نباید می خوردم.
من نخوردم چون الکی نباید بخورم.
من چون ازینکه مادرم ناراحت بشه اضافه نمی خورم.
من ازینکه اسراف نشه اضافه نمی خورم
من ازینکه خواهرم دعوام کنه اضافه نمی خورم.
من ازینکه دیگران ار خوردنم ناراحت یا عصبانی بشوند بی موقع غذا نمی خورم.
من نمی خورم من نمی خورم چون سیرم
من بی مورد نمی خورم چون باید لاغر بشم.
چون من باید باید باید لاغربشم
چون چاق بودن خیلی بده
چون چاق بودن خیلی سخته
من می خواهم لاغر بشم چون چاق بودن برای من خیلی درد اوره.
من وقتی عصبانی هستم نمی خورم.من وقتی می خندم نمی خورم.من وقتی سردمه نمیخورم من برای اینکه گرمم بشه نمی خورم من را می رم نمی خورم من وقتی کسی بیاد نمی خورم من هر کی به من تعارف کرد نمی خورم وهر وقت دوست داشتم می خورم دوست نداشتم نمی خورم من هر وقت دیگران غذا بخورند همراهشون نمی خورم.
وای خدایا شکرت خدایا شکرت یعنی من دارم درست رفتار می کنم من دارم به صلح درونی با خودم می رسم بار خداوندا هدایتم کنم حمایتم کن محافظ من وعزیزانم باش ومن وهمه دوستانم را تا رسیدن به موفقیت همواره پشتیبان وباور باش.
الها به امیدتو ونه به امید خلق روزگار
سلام،خیلی ممنون از لطفتون،درین شکی نیست که در جهان دلسوزترین فرد نسبت به انسان مادر می باشد واین عشقی ک مادر به فرزندش نثار می کند با هیچ عشقی قابل مقایسه نمی باشد.فرزند برای مادرش هیچ وقت بزرگ نمی شود وفرزندش در هر سنی باشد باز هم برای او بچه محسوب می شود ومن این فداکاریها را به وضوح در مادرم مشاهده می کنم مادر از تمام خواسته های خود بگذرد دلش نمی خواهد کوچکنرین گزندی به فرزندش برسد وحتی از غذای خودش می گذرد وبه فرزندش می دهد ومن خیلی ناراحت می شوم که مادرم چقدر بی اندازه برای ما فداکاری می کند پس روا نیست که ما آنهارا از خودمان رنجیده خاطر کنیم وباید احترام آنها را نگه بداریم.من دراینجا برای همه مادران عزیز سرزمینم آرزوی سلامتی و طول عمر می کنم.وبرای همه مادرانی که به سوی خدا رفته اند طلب مغفرت می کنم.وهمجنین برای مادر عزیز استادمون طلب مغفرت می کنم.ودر مورد اون فرمول هم یکی از درسهای استاد بوده که آموختیم.
سلام دوست گرامی خیلی خوشحال شدم از خواندن دیدگاهتون منم ب نوبه خودم خیلی خیلی بهتون تبریگ میگم که با وجود زمانی کوتاه به این سطح از آگاهی رسیدین،وقتی این مطلب رو نوشتین من یک جور احساس همدردی کردم باهاتون ولی واقعا فکر نمی کردم دعواتون سر غذا خوردن یا نخوردن تا این حد پیش بره ولی متاسفانه این موضوع در خیلی از خانواده ها وجود داره،خوب من خودم هم با این موضوع تا به حال دچار مشکلات فراوانی بودم اون زمان که می خوردیم یا ناجور می خوردیم همش مارو چک می کردند شماتت می کردند که چرازیاد می خوری؟چقدر می خوری؟خوب خانواده من با وجودی که خودشون متناسب هستن خوب حتی الان که می خواهم با اراده خودم رفتار کنم مانع تراشی می کنند،چرا این نمی خوری؟ چرا اون نمی خوری؟چرا این مدلی می خوری؟ چرا غذااضافه آوردی؟ چرابه اندازه بر نداشتی؟ولی من درسته که اذیت می شوم ولی دارم به سبک خودم کار می کنم دیگه به حرف دیگران کاری ندارم مثلاهمین امروز ناهار برنج دوست نداشتم نخوردم مقداری نان با خورشت خوردم درحالی که خورشتم هم اضافه آوردم اصلا هم برام مهم نبود بهم چی می گن وخوشبختانه امروز چیزی بهم نگفتن وامروز خیلی راحت اضافه غذایم را مادرم دور ریخت،نخ اینکه فرد اسراف گری باشم غذاها رو دور بریزم ولی اگه خیلی زیاد باشه نگه می دارم برای بعد ولی اگه کم باشه می ریزم سطل آشغال.
وبه بدنم وارد نمی کنم.ودر آخر کلام بازم خیلی خیلی بهتون تبریک می گویم که شما توانستید بر نظر خودتان فائق ایید انشالله در تمام مراحل زندگیتان همواره موفق و پیروز باشید آرزویم این است که هم شما وهم خودم وهم همه دوستان عزیزو گرامی به زودی موفقیتهای قشنگمان را جشن بگیریم.