لاغری با ذهن زندگی کردن رو من اموخت یادم داد از زندکی لذت ببرم از نعمتهای خدا لذت ببرم مثل کسی بودم ک هر روز داشت تو باتلاق افکار و نگرش باورهاش غرق میشد لاغری با ذهن من دارم از باتلاق ذهنم بیرون میام لاغری با ذهن ب من اموخت...
بهترین نوشته زیباترین نوشته ای بود ک با تموم وجودم ازش لذت بردم عشق ب خود پازل گم شده کل زنان ایران زمینه شاید باورتون نشه ک واقعا ب این متن نیاز داشتم ما زنها از خودمون متنفر شدیم چرا من از خودم متنفر بودم یک عمر گفتم کاش مرد...
همیشه فک میکردم اونهایی ک لاغر ی نعمتی هس ک خدا داده بهشون حتی در مورد خوابیدن همین اعتقاد داشتم ک همه نعمت خداست ک ب اون ها داده ب ما نداده ولی الان ک نگا میکنم میبینم ن عدالت خدا ایجاب نمیکنه یکیو لاغر یکیو چاق کنه یا یکی...
چ دیدگاه متفاوتی چن وقته ک خدا داره برام میگه ک باید از دنیا از ادمهای دنیا خوشم بیاد باید باهاشون ب صلح برسم از کسایی ک دلمو شکستن نفرت دارم ب صلح برسم برام عجیبه دیدگاهی ک کلا با دیدگاهها و افکار من فرق داره بایدازدنیای همه دارن ناله...
گاهی میگم چرا من باورم نسبت ب خودم کمه بعد ک فک مبکنم میببنم ی ریشه اش ب ترس برمیگرده ترس از نشدن انقدر ک رژیم گرفتم و نشده یا شده و برگشته دیگه انگار ادم از خودش ناامید میشه و ترس دارم ک نکنه نشه ولی من اونقدر خسته...
وقتی رفتارمو مورد بررسی قرار دادم دیدم چقدر در گذشته برای اوردن همه چی سناریو داشتم در رژیم ک بابد غذا رو اینطوری درست کنم متفادت رژیمی چقدر خودمو اذیت میکردم و وقتی با ی غذای مهمونی مامان پزی یا تولدی عیدی مراسمی روب رومیشدم از بس قحطی ب خودم...
هرسال ک ب پایان سال میرسیدم کل سال رو مرور میکردم تو ذهنم وهمیشه میدیم ک چقدر اون سال پراز غم غصه ناراحتی بوده من فک میکردم همه اینها از آدمها و خداست اما نمیدونستم شاه کلید همه اینها خودمم خودم باید تغییر کنم خدا تغییر روزی من کرد و...
ما ادمهای چاق همیشه نگاهمون ب ادمهای لاغر ی نوع نگاه با حسرت واین از عدم توانایی ک در خودمون در دست یافتن ب اون لاغری و رفتارهای شایسته داریم من همیشه ی دختر دایی دارم ک اندامش واقعا زیباست همیشه لباسهایی ک خودم دوس دارم اون میپوشه همیشه با...
من مسئول حال خوب خودم هستم هر چقدر دارم پیش میرم دارم ب نقطه میرسم ک باید مسئولیت همه چیزرو ب عهده بگیرم مسئولیت لاغری حال حس حتی سلامتیم ما خیلی وقتها ب ی چیزیهایی تو زندگیم واکنش میدیم ک از نداشتن مسئولیت چرا چن من همون موقع انتخابم حال...
یادم میاد میرفتم باشگاه بچم تازه ب دنیا اومده بود همه اونجا تعجب میکردن تو چجوری دوماه نشده میلی با تموم وقتی ک نداشتم میرفتم و تو باشگاه ساعتها کار میکردم اما حتی وزنم تکونم نمیخورد میخواستم رژیم نباشم و با ورزش لاغر کنم چن شیر میدادم ادمهایی تو باشگاه...
لاغری با ذهن زندگی کردن رو من اموخت یادم داد از زندکی لذت ببرم از نعمتهای خدا لذت ببرم مثل کسی بودم ک هر روز داشت تو باتلاق افکار و نگرش باورهاش غرق میشد لاغری با ذهن من دارم از باتلاق ذهنم بیرون میام لاغری با ذهن ب من اموخت...
بهترین نوشته زیباترین نوشته ای بود ک با تموم وجودم ازش لذت بردم عشق ب خود پازل گم شده کل زنان ایران زمینه شاید باورتون نشه ک واقعا ب این متن نیاز داشتم ما زنها از خودمون متنفر شدیم چرا من از خودم متنفر بودم یک عمر گفتم کاش مرد...
همیشه فک میکردم اونهایی ک لاغر ی نعمتی هس ک خدا داده بهشون حتی در مورد خوابیدن همین اعتقاد داشتم ک همه نعمت خداست ک ب اون ها داده ب ما نداده ولی الان ک نگا میکنم میبینم ن عدالت خدا ایجاب نمیکنه یکیو لاغر یکیو چاق کنه یا یکی...
چ دیدگاه متفاوتی چن وقته ک خدا داره برام میگه ک باید از دنیا از ادمهای دنیا خوشم بیاد باید باهاشون ب صلح برسم از کسایی ک دلمو شکستن نفرت دارم ب صلح برسم برام عجیبه دیدگاهی ک کلا با دیدگاهها و افکار من فرق داره بایدازدنیای همه دارن ناله...
گاهی میگم چرا من باورم نسبت ب خودم کمه بعد ک فک مبکنم میببنم ی ریشه اش ب ترس برمیگرده ترس از نشدن انقدر ک رژیم گرفتم و نشده یا شده و برگشته دیگه انگار ادم از خودش ناامید میشه و ترس دارم ک نکنه نشه ولی من اونقدر خسته...
وقتی رفتارمو مورد بررسی قرار دادم دیدم چقدر در گذشته برای اوردن همه چی سناریو داشتم در رژیم ک بابد غذا رو اینطوری درست کنم متفادت رژیمی چقدر خودمو اذیت میکردم و وقتی با ی غذای مهمونی مامان پزی یا تولدی عیدی مراسمی روب رومیشدم از بس قحطی ب خودم...
هرسال ک ب پایان سال میرسیدم کل سال رو مرور میکردم تو ذهنم وهمیشه میدیم ک چقدر اون سال پراز غم غصه ناراحتی بوده من فک میکردم همه اینها از آدمها و خداست اما نمیدونستم شاه کلید همه اینها خودمم خودم باید تغییر کنم خدا تغییر روزی من کرد و...
ما ادمهای چاق همیشه نگاهمون ب ادمهای لاغر ی نوع نگاه با حسرت واین از عدم توانایی ک در خودمون در دست یافتن ب اون لاغری و رفتارهای شایسته داریم من همیشه ی دختر دایی دارم ک اندامش واقعا زیباست همیشه لباسهایی ک خودم دوس دارم اون میپوشه همیشه با...
من مسئول حال خوب خودم هستم هر چقدر دارم پیش میرم دارم ب نقطه میرسم ک باید مسئولیت همه چیزرو ب عهده بگیرم مسئولیت لاغری حال حس حتی سلامتیم ما خیلی وقتها ب ی چیزیهایی تو زندگیم واکنش میدیم ک از نداشتن مسئولیت چرا چن من همون موقع انتخابم حال...
یادم میاد میرفتم باشگاه بچم تازه ب دنیا اومده بود همه اونجا تعجب میکردن تو چجوری دوماه نشده میلی با تموم وقتی ک نداشتم میرفتم و تو باشگاه ساعتها کار میکردم اما حتی وزنم تکونم نمیخورد میخواستم رژیم نباشم و با ورزش لاغر کنم چن شیر میدادم ادمهایی تو باشگاه...