0

گام ۳۴: تاثیر مغز بر چاقی

تاثیر مغز بر چاقی
اندازه متن

همه افراد چاق سال ها به دنبال کشف تاثیر موضوعات مختلف بر چاقی هستند اما هیچ نتیجه ای برای آنها در بر ندارد و این در حالی است که اگر تنها به دنبال درک تاثیر مغز بر چاقی خود باشند می توانند به آسانی و برای همیشه لاغر شوند.

لاغری با ذهن و وضعیت جسمانی

سی و پنج سال از زندگیم با چاقی گذشت و در این مدت همیشه به دنبال راه حل دائمی برای لاغر شدن بودم.

در سن ۳۵ سالگی این خواسته من محقق شد و در مسیر یادگیری لاغری با ذهن قرار گرفتم و به لطف خدای مهربان در طی چند سال بیش از ۴۰ کیلو از اضافه وزن خود را با روش لاغری با ذهن کاهش دادم و نکته مهم اینکه چندین سال است در این شرایط هستم و نه تنها چاق نشده ام بلکه به تناسب اندام ایده آل نزدیک و نزدیک تر می شوم.

سال ها قبل تصورم این بود که چاقی من ارثی است و به همین دلیل راهی جز چاق بودن ندارم و تنها کاری که از من ساخته است مراقبت کردن از خودم برای جلوگیری از چاق تر نشدن بود که البته نتیجه ای هم نداشت و هر سال من چاق تر از سال قبل می شدم.

اما زمانی که با موضوع لاغری با ذهن آشنا شدم متوجه شدم که وضعیت جسمانی من تحت تاثیر ژنتیک یا هیچ عاملی که غیرقابل تغییر باشد نیست بلکه چاقی جسم تحت تاثیر فرمول هایی است که در ذهن من ایجاد شده اند و سبب می شوند مغز من دستوراتی صادر کند که نتیجه آن چاق شدن است. من به تاثیر مغز بر چاقی پی بردم.

حتما با من هم عقیده هستید که مغز، مرکز فرماندهی جسم است. به این معنی که هر حرکت یا اتفاقی که در بدن رخ می دهد صد در صد تحت کنترل و نظارت مغز است بنابراین چاقی نیز بعنوان یک اتفاق یا حالت جسمی قطعا تحت کنترل مغز صورت می گیرد.

به همین دلیل است که سالهاست روش های مختلف لاغری موفق به کمک کردن به افراد چاق برای لاغر شدن نشده اند چون در روش های لاغری هیچ اهمیتی برای تاثیر مغز بر چاقی قائل نیستند و توصیه های روش های لاغری هیچگونه تاثیری بر عملکرد مغز ندارد.

تاثیر مغز بر چاقی

تاثیر مغز بر چاقی چگونه است؟

تاثیر مغز بر چاقی به طور خیلی ساده از طریق فرمان های مغزی صورت می گیرد. فرمان های مغزی به طور کلی به دو گروه تقسیم می شوند:

۱- فرمان های اصلی و غیرقابل تغییر

به آن دسته از فرمان هایی گفته می شود که برای حیات جسم ضروری هستند. مانند فرمان های صادره از مغز جهت کنترل ضربان قلب،‌ میزان ورودی اکسیژن از طریق تنفس، هضم غذا، تصفیه خون و صدها فرمان دیگر که هر کدام برای حیات جسم ضروری هستند و اگر در اجرای این فرمانها مشکلی ایجاد شود قطعا جسم با بیماری و مشکل مواجه خواهد شد.

۲- فرمان های فرعی و قابل تغییر

به گروهی از فرمان های مغزی گفته می شود که در طی زندگی روزمره توسط مغز آموخته شده و در زمان لازم صادر می شوند.

مانند صحبت کردن که مجموعه ای از فرمان های مغزی است که باعث ایجاد ارتباط با دیگران می شود.

همچنین نواختن موسیقی که نیاز به کسب مهارت توسط مغز دارد و افرادی که علاقمند به یادگیری باشند می توانند این مهارت را بیاموزند.

رفتارهای غذایی یا واکنش های ما نسبت به مواد غذایی از گروه فرمان های فرعی و آموختنی هستند.

گرچه فرمول هایی که در مغز ایجاد شده اند را نمی توان به طور کامل پاک کرد اما مغز این توانایی را دارد که بارها و بارها تحت یادگیری و آموزش قرار بگیرد.

بنابراین ما می توانیم عادت ها و رفتاری که دوست داریم و می دانیم همسو با متناسب شدن هستند را در مغز خود ایجاد کنیم.

البته نکته قابل توجه و امیدوار کننده این است که مغز ما تمام فرمان های لازم برای متناسب شدن را از ابتدا در خود ذخیره دارد.

افرادی متناسبی که در پیرامون ما زندگی می کنند این موضوع را اثبات می کنند که مغز بدون اینکه نیاز به آموزش داشته باشد متناسب بودن را بلد است و اگر عده ای از انسانها چاق می شوند به این دلیل نیست که مغز آنها معیوب است بلکه فقط به این دلیل است که فرمان ها و فرمول های فرعی در مغز ایجاد شده است که منجر به تغییر رفتار این افراد و در نهایت تغییر جسم آنها شده است و ایم تاثیر مغز بر چاقی است.

تاثیر ذهن بر مغز

تاثیر ذهن بر مغز چگونه است

ذهن ما بی حد و مرز است و ما در ذهن خود قابلیت مرور کردن و تجسم کردن داریم.

مغز قابلیت مرور کردن دارد به این شکل که می تواند هر آنچه را در گذشته دیده یا شنیده است را به خاطر بیاورد اما در مورد آینده یا اطلاعاتی که دریافت نکرده است توانایی ندارد.

ذهن قابلیت آینده نگری دارد به این شکل که می تواند تصویرسازی کند.

تخیل، خیال پردازی و هر پردازش ذهنی که مربوط به آینده باشد در ذهن می تواند انجام شد.

نکته جالب توجه این است که مغز نسبت به آینده واکنشی ندارد اما آنچه در ذهن مرور می شود از نظر مغز واقعی و در زمان حال در نظر گرفته می شود بنابراین نسبت به آن واکنش می دهد.

حتما این تجربه را دارید که فکر کردن به اتفاقی که رخ نداده است باعث ناراحتی و رفتارهای جسمی مانند استرس، پریشانی و … شده است.

این حالت که در جسم ایجاد می شود به این دلیل است که مغز تحت تاثیر ذهن قرار گرفته و فرمان های عصبی صادر کرده است.

در مثال چاقی مغز انسان نسبت به چاق تر شدن هیچ واکنش یا برنامه ای برای چاق تر شدن ندارد اما مرور افکار چاقی در ذهن و ایجاد ترس و نگرانی از چاق تر شدن سبب می شود تا مغز تحت تاثیر ذهن قرار گرفته و روند چاق تر شدن را در پیش گیرد. از این رو چاق تر شدن هم از نشانه های تاثیر مغز بر چاقی است.

رفتارهای روزمره ما توسط مغز اما تحت تاثیر ذهن انجام می شوند.

نیاز ما به غذا خوردن یک رفتار ضروری و تکرار شونده برای ادامه حیات و زندگی است اما چرا این نیاز در افراد مختلف به شکل های متفاوتی توسط مغز پاسخ داده می شود؟

همه انسان ها برای ادامه حیات به غذا نیاز دارند همانطور که به اکسیژن نیاز دارند. اما چرا مغز همه انسانها فارغ از اینکه چاق یا لاغر باشند در مصرف اکسیژن دچار اختلال و اشتباه در عملکرد نمی شود اما در مورد غذا خوردن دچار اشتباه می شود؟

تنها دلیل اشتباه در عملکرد مغز در تامین مواد غذایی مورد نیاز بدن تفاوت در عملکرد ذهن افراد است.

آنچه در ذهن یک فرد چاق بعنوان آینده نگری برای مصرف مواد غذایی می گذرد با آنچه در ذهن یک فرد متناسب می گذرد کاملا متقاوت است.

عقاید و نگرش افراد به صورت فرمول هایی در ذهن آنها ذخیره می شود اما تاثیر مغز بر چاقی به این شکل انجام می شود که فرمول های ایجاد شده در ذهن توسط مغز به فرمان های عصبی برای شکل دادن رفتارها و عادت ها تبدیل می شوند و به مرور عادت های فرد را شکل می دهند و تکرار عادت ها باعث تغییر جسم و شرایط زندگی می شود.

ارتباط مغز و جسم

دریافت آگاهی درباره تاثیر مغز بر چاقی باعث درک بهتر ارتباط بین مغز و جسم می شود. در واقع جسم انسان مانند رباطی است که توسط مغز کنترل می شود.

زمانی که فرد چاق در حال خوردن مواد غذایی است قادر به مصرف به اندازه مواد غذایی نیست چون مغز او فرمان هایی صادر می کند که نتیجه آن خوردن بیش از حد یا پرخوری می باشد.

به این مثال توجه کنید تا نقش عقیده و نگرش ذهنی در عملکرد مغز را بهتر درک کنید:

بسیاری از افراد چاق عادت دارند باقیمانده غذای دیگران را مصرف کنند. آنان به شدت از دور ریختن مواد غذایی اجتناب می کنند و ترجیح می دهند باقی مانده غذای دیگران را بخورند.

این یک فرمان مغزی است که غذا باید خورده شود و نباید دور ریخته شود.

این فرمان تحت تاثیر یک نگرش و عقیده اشتباه صورت ایجاد می شود که به ما می گوید: دور ریختن غذا گناه دارد.

اگر شما در خانواده ای بزرگ شده اید که عقیده دارند دور ریختن غذا گناه است این فرمول ذهنی در مغز شما به فرمانی تبدیل شده است که هر غذایی در بشقاب یا گوشه کنار خانه مشاهده کند بلافاصله فرمان خوردن آن را صادر می کند و فرد بدون اینکه فکر کند با دست خود آن را برداشته و به دهان می گذارد و می خورد. صدور فرمان خوردن و اقدام کردن به خوردن از نشانه های تاثیر مغز بر چاقی و اضافه وزن است.

این اتفاق به قدری سریع رخ می دهد که در آن لحظه قادر به درک مراحل شکل گیری فرمان مغزی و تبدیل شدن آن به رفتار جسمی نیستید اما از طریق بازنگری رفتار خود در سال های گذشته می توانید به صحیح بودن این موضوع پی ببرید.

این درحالی است که بسیاری از انسان های دیگر که معمولا متناسب هستند این عادت را ندارند. یعنی مغز آنها این دستور را صادر نمی کند.

سوال: چرا مغز این افراد در مواجه شدن با غذای باقیمانده دستور خوردن را صادر نمی کند؟

جواب: به این دلیل که در ذهن آنها نگرش یا عقیده ای درباره خوردن یا دور ریختن غذا وجود ندارد.

به همین سادگی

آنها عقیده ای درباره این موضوع ندارند بنابراین مغز آنها فرمان خوردن مواد غذایی باقیمانده را صادر نمی کند.

با این مثال واضح به علت تفاوت رفتار خود با افراد دیگر پی می برید و از این لحظه می توانید منشاء رفتارهای خود را جستجو کرده و آنها را اصلاح کنید به این شکل تاثیر مغز بر چاقی را تغییر خواهید داد.

در دوره های آموزشی لاغری با ذهن موضوعات مرتبط با ذهن و مغز توضیح و آموزش داده می شود و با استفاده از این محتوا می توانید به راحتی بر عملکرد ذهن و مغز خود مسلط شده و منشاء رفتارهای خود را شناسایی و آنها را اصلاح کنید و به این شکل تاثیر مغز بر چاقی را به تاثیر مغز بر لاغری تغییر دهید.

به این ترتیب شما می توانید به راحتی فرمول های ذهنی اشتباه را از ذهن خود پاک یا اصلاح کنید. در نتیجه بعد از مدت کوتاهی فرمان های مغزی شما بر اساس فرمول های ذهنی جدید تغییر پیدا کرده و شما متوجه تغییر در تمایلات و واکنش های رفتاری خود می شوید.

این تغییر سبب می شود که مغز شما مانند یک فرد متناسب فرمان صادر کند و در نتیجه نه تنها چاق تر شدن شما متوقف می شود بلکه روند متناسب شدن آغاز می شود چرا که دیگر تاثیر مغز بر چاقی از طریق فرمان های مغزی در جهت افزایش وزن صادر نمی شوند بلکه به گونه ای هستند که باید منابع اضافه وزن که همان چربی های اضافه هستند را دفع کرده تا افکار، رفتار و جسم شما هماهنگ و همسو با متناسب شدن باشد.

✍️ تمرین آموزشی 📖

درک تاثیر مغز بر چاقی باعث می شود که به شکل بهتری مسئولیت چاقی را بر عهده گرفته و در اصلاح تاثیر مغز بر چاقی به شکل بهتری عمل کنیم. بنابراین انجام با دقت تمرینات آموزشی سبب می شود تا به مرور با دریافت آگاهی ها از طریق جلسان مختلف مهارت اصلاح تاثیر مغز بر چاقی را کسب می کنیم.

برای انجام عالی این جلسه ابتدا محتوای آموزشی را مطالعه کنید، سپس ویدیوی آموزشی را تماشا کنید و بعد از آن به سوالات مطرح شده در بخش نظرات به شکل شرح انشایی پاسخ دهید.

  • دیدگاه شما درباره تاثیر مغز بر چاقی چیست؟ تجربه خود از این موضوع را بنویسید.
  • به نظر شما استفاده از روش های مختلف برای لاغر شدن باعث تغییر تاثیر مغز بر چاقی می شود یا خیر؟ شرح دهید.
  • با توجه به توضیحات محتوای نوشتاری تاثیر مغز بر چاقی را از طریق تبدیل شدن فرمول های ذهنی به فرمان های مغزی از طریق ذکر مثال درباره رفتارهای خودتان شرح دهید.
  • با توجه به توضیحاتی که در ویدیوی آموزشی درباره عادت ها و چگونگی شکل گیری عادت ها داده شد شرح دهید چه نمونه های مشابهی در رفتار خودتان مشاهده می کنید که نشان دهنده تاثیر مغز بر چاقی است.
  • از محتوای ویدیوی آموزشی برای خود تمرین ایجاد کرده و در بخش نظرات تمرینی که باید انجام دهید را بنویسید.

منتظر خواندن نوشته های شما هستم

همراه همیشگی شما: رضا عطارروشن


دوره آموزشی که در ویدیوی آموزشی وعده داده شده است به لطف خدای مهربان به شکل عالی آماده و ارائه شده است.

با دادن ستاره به این مطلب امتیاز بگیرید.

امتیاز 4.29 از 56 رای

https://tanasobefekri.net/?p=33354
47 نظر توسط کاربران ثبت شده است.
اندازه متن بخش نوشتن دیدگاه:

دیدگاهتان را بنویسید

اندازه متن دیدگاه ها
      آواتار فریبا
      1403/02/31 10:09
      مدت عضویت: 763 روز
      امتیاز کاربر: 21570 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,748 کلمه

      سلام 

      من چن وقته این رو تشخیص دادم فک کن از خواب بیدار میشدم همیشه از زمانی ک خونه بابام بودیم عادات داشتیم واین عادت تو سر من مونده بود بعد پاشدم گفتم اخه من ک الان ناهار خوردم خوابیدم واقعا میل ندارم بشدت تحریکات ذهن بیشتر وبیشتر شد حتی زمانی ک خوب نمیتونستم بخوابم بدلیل سر وصدای بقیه یا هرچی یعنی قشنگ مغز من دستور بخوردن برای رسیدن ب حال خوب میداد یعنی اونقدر میخوردم ک نگو اما حسم خوب نبود بعد دیدم ی وابستگی عجیبی ب خواب دارم و این باور رو دارم ک ظهر نخوابی دیگه فاجعه عظمییه و اینا

       اومدم با خودم حرف زدم تا ب این نکته رسیدم ک واقعا بعد خواب اونقدرها دلم چیزی نمیخواد مگر زمانی ک احساسات بالا بیاد ک اون موقع ک هوشیارانه با خودم حرف میزنم حل میشه اما زمانی نبینم هی سرکوب بیشتر وبیشتر تو چرخه گیر میافتم 

      همیشه کاز خواب بیدار میشدم دلم ی چیز شیرین میخواست مامانم همیشه عصرها کیک اینجور چیزها درست میکرد ومن ب این عادت داشتم 

      حالا در دکران رزیم ک بزور میومدم قطع میکردم چی میشد انگار ی بخش از وجودتو کنده باشند همش ذعنم تو فکر ش بود انگار ی رادیو رو تو ذهنم روشنه 

      ما اصلا بلد این نشدیم ک با خودمون باشیم دوست باشیم همیشه دنبال ی کس از بیرون هستیم تا حرفهامونو بهش بزنیم کاین هی باعث میشه ما از هم دور دور تر بشیم بخصوص در دکران رزیمک واقعا ی دفعه تو خوراک دهن روقطع میکنی از طرفی هم بلد نیستی ذهن رو بیشتر وبیشتر دهن برای بقای تو برای شادی تو نلاش میکنه دنبال لدت هس واصلا از انجاییک ما ها اصلا نمیدونیم ل ت رو ب عیر خوردن از کجا کسب کنیم تجربه کنیم در نتیجه چیکار میکنیم هی ریزه خواری هی اونقدر کدیگه ول میکنیم ما از سر ناتوانی رژیم رو ول نمیکنیم از این ول میکنیم ک منبع لدت رو بستیم و ذهن ومعز میبننداحساس خطر میکنند واین میشه ک هی مدام دستور خوردم میدهندخیلی از ماها من خودم از ونکور ب بعد چاقیم شروع شد چرا چن دهنم دنبال لدت بود وتو اون دوران من همه چی ور ب خودم بست هبودم درنتیجه هی با خوردن خودمو شاد میکردم 

      ما از اونجایی بدبخت شدیم ک تفریحاتمون با خوردن گره خورد 

      اصلا ما ایرانی ها تفریحی ب جز خوردن بلد هستیم  اصلا 

      ما ب یکی از شهرای ایران رفته بودیم ک همش میرقصیدند بعد همسرمن تعجبش شده بود میگف اینها دیوانند 

      ومن دیدم ک این رقص چقدر تو روحیه اونها تاثیر داره 

      چرا چن همسر من رقص بلد نیس رقصور تفریح نمیدونه 

      الان فرزند من مم میبینم ک ب دنبال تفریح با خوردن هس 

      ما اینجوری اموزشم میبینیم ک مشکلاتمونو با خوردن قورت بدیم شادیمونو با خوردن خفه کنیم 

      بی حوصلگیهامونو تهایی هامونو با خوردن خفه کنیم 

      خوردن شده بخش بزرگ زندگی همه ی ما میخوایم جایی بریم اول از همه ب فکر خوردنیم ک چی میخوریم 

      جالبه خانواده همسر من هرجا میرند طرف مقابلیک نرفت هزنگ میزنه میگه عداشونو چجوری اون هتا یعنی اصلا انگار هدف فقط اون غداهه هس ن اون مسافرته 

      مثلا الان ب خاطر جو موجود در اینجا همه اخبار باز کردند و یعنیمن دیشب از صدای اخبار دیدن همسرم هی حرفزدنش درمورد اخبار وازطرفی پدرشوهرم ک طبقه بالای ما هستن صدای اخبار گداست هاخر صدای گریه کرون از این حور مسایل مم قشنگ دیدم ک دارم قاطی میکنم دارم عصبی میشم چن این شرایطی نیسک من میخوام من چن ستلی هس اصلا اخبار نمیبینم شبشک قاطی کردم قشنگ اما اومدم ستیت دیدگاه خوندم یکم تونستم با حال خوب بخوابم جالبه همسرم بیدار کشد تلوزیون رو باز کرد اول صبح تا اخبار ببینه بعد دیدم ن امروز اعصابم داعون داره میشه اومدم اهنگ باز کردم بعد رفتن همیرم و نشستم صبحانمو خوردم نشستم دیدگاه نوشتم و دیدم چقدر حالم خوب شد جالبه کخداوند مهربانم ب ی کانال هدایتم ک کرد خارجی میخونه واین شد ک چن ممیفهمم چی میگند ولی اهنگشون عالیه حال من خوب شد در حالیک اهنگ فارسی خوند گریه کردم 

      و ی انسانی هوایخودشو داره باید اینجا ها هوایخ ودشو همه جوره داشته باشه وتو این شرایطم حالشو خوب کنه فک کن بچه ۷ ساله پن از دیروز همش داره سوال میکنه ی بچه از این اخبارها از این گفتگو ها چقدر سوال تو معزش ایجاد شده چقدر ترس ومن هی ب همسرم میگم مراعات بچخ ور یکن اما مگه گوشی برای شنبدن هس 

      جالبهک ما ها قران رو بایو هممون از شنیدنش ی حس خوب برسیم با شنیدن صداش احساس عم میکنیم چرا چن فقط تومراسمات عزا شنیدیم تو گریه های مروم و تو ذهن ما سیم پیچیش اینه دیگه صدای فران خبریه یکیم رده گریه کنیم ناراحت زشیم وپدرشوهر مم ک صدای تلوزیون رو میزاره اخر فک کن ما طبقه پایین هستیم انگار ما میبینم و من حرصم میگریه ک چرا در این لحطهمن انتخابی ندارم بعد اومدم گفتم فریبا جان تو حق انتخاب داری تو نمیتونی کسیور تعییر بدی واون شخص با اون رفتارس مشکلی نداره چن اگه مشکلیداشت تعییرش میداو چن بار گفتیم پس تو با رفتار اون مشکل داری اونرو کهم نمیتونی نعییر بدی پس باید خودتو تعییر بدی گفتم فریبا اینجا هیچکس قدرت اینرو نداره ک تورو ناراحت کنه یا نزاره بخوابی این توییک با توجهتبا حرف زدن در این مورد قدرت میدی وشرایط موجود تقصیر من نیس اما مسئول حالخوب خودم با خودمه پس حالخوب خودمو حفط کنم همون مادره برا خودم باشم 

      بنطر من باری ذهن وبدن فرقی نداره ما چی میخوریم چن اونها دهن ندارند ما بادیدن چشممون با احساسمون باون اطلاع میدیدپ چ خبره فرقینداره چی میخوره همانطورک شما تنوعدادید کدیدگ ن اون اثر نزاشت وچیزی ک تعییرش دادیم نوع ماده عدایی بود درحالیک بدن معز اون حس رو میخواد اون حسی کاز اون ماده عدایی داشتید انگارک معتاد اون شده ومنیک اللان اگاه این شدم 

      پس چیکارک نم خکبه خود همین اگاه شدن بهش اولین قدم بزرگه ب نظرم اهرم رنج ولدت کمک کننده هس واون احساس ور ایجاد کردن ب روشهای دیگه هس اینم من با حرف زدن با خودم دیدم ک چقدر حل میشه یا هر چیزی ک اون جس رو درشما ایجاد کنه گاهی همین حرف زدنه گاهی پیادا روی گاهی بیرون رفتن هر چیزی دیگه اون احساس رو دربدن ایجاد کنیم 

      و کم کم بیایم بخودمون توضیح بدیم ک خوردن تفریح نیس بلکه ی مکانیسم در بدن هس ودررصورت نیاز باید پاسخ داده بسه مثل دسشویی کردن درم وقع نیاز هس و بیایم این سیم پیچی ور تعییر بدیم 

      من ویروز داشتم مسابقه میدیم دعنم بهم دستور خوردن داد قشنگ دیدم با اینک خوشحال بودم هیجات زده بودم دیدم حتی ما تو شرایط شادی مون هم گره زده شده ب خورون 

      اصلا خوردن برای نیاز ی بخش کوچک زندگی ماست واین بدن طفلک همش داره برای خوروم برنامه دیزی شده این انززی الهیما همش صرف خورون های ما میشه واین باید تعییرش بدیم و بعد این انرزی اون رو حلم یکنه میبرخ همانطکرک ما افراد متناسبی میبینم ک در ایم موارد شاید اونهام این کاروبکننند ولی چیزی بزاشون تعیزر نمیکنه چرا چن فرمولی پشتش ندارند امت ما اومدیم بیشتر وبیشتر فرمولی ب ای رفتاریک خودمو میکنیم گداشتیم بعد اون حس عداب وجدان گناه اونقدر دردرون ما بیداد میکنه میایم تقصیرهارو ب سایر عوامل اختصاص میدیم ک یکمی از شدت این احساسات رها بشیمچن واقعا اون هنا احساس بدمنجر ب خیلی چیزها میشه واسه همون هس میگیم خیلی از ماها رباط هستیم شاید زنده هایولی مردیم 

      من چن وقتیک میریم خرید طبق عادت تو قفسه خوراگی ها میرم بزای دخنرم خرید کنم میبینم هیچی دلم نمیخواد واقعا واین تجربه خیلی قشنگ هس  فک کن منیک محاله شیرینی از زیر دستم خارج بشه دیروز دوتا شیرینی خشک دادم ب مامانم و ایم پوفقیت بزرگی هس 

      من در مواجحه با مواد عداییک دوس دارم تحریک بخ وردن بیشتر میشم درحالیک سیرم ابن ار چیه از خاطراتیک دارم از اون وبا دیدنش احساسات میاد بالا احساساتک ازو اون عدا گرفتن و من تشویق بخوردن بیشتر میشم یا تشویق بخوردن چرا چن من دنبال همون احساس اون موقع با خوردن اون احساس رو درک نمیکنم هی دهنو معز میگه بیشتز بیشتر اما ما میبینیم در پایان ک ن اون احساس نشده و ناراحت میشیم و با شرایط شکم درد اینها بیشتر میریم پایین پس این کار کمکمی ب من نمیکنه بلکا اگاها بودن ب این ماجرا ک این فقط ی عدا هس ومن باید با بکدن در این لحطه از اون لدت بب م ن دوس دارم این عدا رو مشکلی نیس ازادپ ک بخورمش با ارامش 

      یا یسری از خاطرات من برمیگزده ب این ک دزم ورد رزیم از اینها گذشتم ووقتی مبینم دیگه دهن احساس خطر میکنه و دستور ب خوردن میده ک مبادا من نخورمش ومن اینجا باید برای خودم توصیح بدم ک شرایط فرق کرده کی من این کارهها ور میکنم زمانیک اگاه بشم بهش 

      مثلا رمانیک برنامه مربوط ب عدا واشپری رو میبنم اون لحطه میبینیم ن میل ندارم اما اون عدامن رو جلب کرد یا برحس خاطره یا تعریفی کدارن یا هرچیزی اون عداهه اونجا نیساما دستور بخوردن داده میسه چن دهن اون رومیبینه میشنوه و ب احساس اونها میره ولیپ بینیک من اونو ندارم یچ یز دیگه ب میدارم میخورم همین قدر رای دهن فرق نداره تو چی میخوری فقط ب احساس تو کار داره حالام یفهمم ک چرا توصیه میشه برنانه اشپزی نیبینیم 

      من مثلا در زمان ک ازدواج نکرده بودم خیلی چیزها ور بدن نون میخوردم ولی اومدم یجوری تعییر کردم ک خودم نفهمیدم کی چجکری 

      همه چیزم یا ب برنج قفل شد یا ب نون 

      جالبهگ من ۱۱ سال ابگوشن ور بدون نون نخوردم اما دیروز نحود زو سیبزمینی رو بدون نون خوردم باورتون نمیشه کچ لذتی بردم وقتی با نون میخوردم دهن من دنبال این لدت بود اما من این ادت رو با نون خفه کرده بودم ایم عادت جدید باعث شده من واقعا لدتم کامل بشه اینک هرچیزی ور از روی عادت نخورم بلکه از روی نیاز از روی چیزیک میخوام بخورم 

      مثلا دلمهخونه مامانم و بدون نون خوردم واینگم منیک همش ناخونگ میزدم هر موقع مامانم دلمه می اشت شکم درد معده در میگرفتم هی مزه اون دلمه فلفل میومد دهنم اما اون روز پن بدون مون خوردم با یدون دلمه کوچ من سیر شدم لذت بردم راصی شدم واصلا ریزه خواری نکردم حتی مامانم گف ببر خونه بخور من عاشق این عدام اما نیاوردم چن ب اون حس رصایته رسیدم اصلا دیگه دلم نمیخواست 

      من زمانیک بچه بودم همیشه صبحونه چای شیرین میخوردیم جوری ک واقعام ناللن تصویرشو میبینم امامن بعدا نمیدون چجکری سد کاصلا نمیخورم علاقه ای هم ندارم و دکتر رزیپ ک میرفتم بهم گف چای رو بدون قند بخور من زمانیک چای رو بدن فند خوردم دیدم وای دختر این چیزیک واقعامن میخوام عتشق مزه چای خالی شدم واز اون سالها ک ۱۲ ۱۳سال میگدره من از قند خوشم نمیاد 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار فریبا
      1403/02/31 11:26
      مدت عضویت: 763 روز
      امتیاز کاربر: 21570 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,893 کلمه

      سلام

      من چن وقته این رو تشخیص دادم فک کن از خواب بیدار میشدم همیشه از زمانی ک خونه بابام بودیم عادات داشتیم واین عادت تو سر من مونده بود بعد پاشدم گفتم اخه من ک الان ناهار خوردم خوابیدم واقعا میل ندارم بشدت تحریکات ذهن بیشتر وبیشتر شد حتی زمانی ک خوب نمیتونستم بخوابم بدلیل سر وصدای بقیه یا هرچی یعنی قشنگ مغز من دستور بخوردن برای رسیدن ب حال خوب میداد یعنی اونقدر میخوردم ک نگو اما حسم خوب نبود بعد دیدم ی وابستگی عجیبی ب خواب دارم و این باور رو دارم ک ظهر نخوابی دیگه فاجعه عظمییه و اینا

      اومدم با خودم حرف زدم تا ب این نکته رسیدم ک واقعا بعد خواب اونقدرها دلم چیزی نمیخواد مگر زمانی ک احساسات بالا بیاد ک اون موقع ک هوشیارانه با خودم حرف میزنم حل میشه اما زمانی نبینم هی سرکوب بیشتر وبیشتر تو چرخه گیر میافتم

      همیشه کاز خواب بیدار میشدم دلم ی چیز شیرین میخواست مامانم همیشه عصرها کیک اینجور چیزها درست میکرد ومن ب این عادت داشتم

      حالا در دوران رژیم ک بزور میومدم قطع میکردم چی میشد انگار ی بخش از وجودتو کنده باشند همش ذهنم تو فکر ش بود انگار ی رادیو رو تو ذهنم روشنه

      ما اصلا بلد این نشدیم ک با خودمون باشیم دوست باشیم همیشه دنبال ی کس از بیرون هستیم تا حرفهامونو بهش بزنیم ک این هی باعث میشه ما از هم دور دور تر بشیم بخصوص در دوران رژیم ک واقعا ی دفعه تو خوراک ذهن روقطع میکنی از طرفی هم بلد نیستی ذهن رو بیشتر وبیشتر ذهن برای بقای تو برای شادی تو تلاش میکنه دنبال لدت هس واصلا از انجایی ک ما ها اصلا نمیدونیم لذت رو ب غیر خوردن از کجا کسب کنیم تجربه کنیم در نتیجه چیکار میکنیم هی ریزه خواری هی اونقدر ک دیگه ول میکنیم ما از سر ناتوانی رژیم رو ول نمیکنیم از این ول میکنیم ک منبع لدت رو بستیم و ذهن ومعز میبننداحساس خطر میکنند واین میشه ک هی مدام دستور خوردم میدهند چرا چن ذهنم دنبال لذت بود وتو اون دوران من همه چی ور ب خودم بسته بودم درنتیجه هی با خوردن خودمو شاد میکردم

      ما از اونجایی بدبخت شدیم ک تفریحاتمون با خوردن گره خورد

      اصلا ما ایرانی ها تفریحی ب جز خوردن بلد هستیم  اصلا

      ما ب یک  شهری رفته بودیم ک همش میرقصیدند بعد همسرمن تعجبش شده بود میگف اینها دیوانند

      ومن دیدم ک این رقص چقدر تو روحیه اونها تاثیر داره

      چرا چن همسر من رقص بلد نیس رقصور تفریح نمیدونه

      الان فرزند من  میبینم ک ب دنبال تفریح با خوردن هس

      ما اینجوری اموزشم میبینیم ک مشکلاتمونو با خوردن قورت بدیم شادیمونو با خوردن خفه کنیم

      بی حوصلگیهامونو تنهایی هامونو با خوردن خفه کنیم

      خوردن شده بخش بزرگ زندگی همه ی ما میخوایم جایی بریم اول از همه ب فکر خوردنیم ک چی میخوریم

      جالبه خانواده همسر من هرجا میرند طرف مقابلی ک نرفته زنگ میزنه میگه غذاشونو چجوری  یعنی اصلا انگار هدف فقط اون غداهه هس ن اون مسافرته

      مثلا الان ب خاطر جو موجود در اینجا همه اخبار باز کردند و یعنی من دیشب از صدای اخبار دیدن همسرم هی حرف زدنش درمورد اخبار وازطرفی پدرشوهرم ک طبقه بالای ما هستن صدای اخبار گداشته اخر صدای گریه کرون از این حور مسایل من قشنگ دیدم ک دارم قاطی میکنم دارم عصبی میشم چن این شرایطی نیس ک من میخوام من چن سالی هس اصلا اخبار نمیبینم شبش ک قاطی کردم قشنگ اما اومدم سایت دیدگاه خوندم یکم تونستم با حال خوب بخوابم جالبه همسرم بیدار کشد تلوزیون رو باز کرد اول صبح تا اخبار ببینه بعد دیدم ن امروز اعصابم داغون داره میشه اومدم اهنگ باز کردم بعد رفتن همیرم و نشستم صبحانمو خوردم نشستم دیدگاه نوشتم و دیدم چقدر حالم خوب شد جالبه ک خداوند مهربانم ب ی کانال هدایتم ک کرد خارجی میخونه واین شد ک چن نمیفهمم چی میگند ولی اهنگشون عالیه حال من خوب شد در حالیک اهنگ فارسی خوند گریه کردم

      و ی انسانی هوایخودشو داره باید اینجا ها هوای خودشو همه جوره داشته باشه وتو این شرایطم حالشو خوب کنه فک کن بچه ۷ ساله من از دیروز همش داره سوال میکنه ی بچه از این اخبارها از این گفتگو ها چقدر سوال تو مغزش ایجاد شده چقدر ترس ومن هی ب همسرم میگم مراعات بچخ ور یکن اما مگه گوشی برای شنبدن هس

      جالبه ک ما ها قران رو باید هممون از شنیدنش ی حس خوب برسیم با شنیدن صداش احساس عم میکنیم چرا چن فقط تومراسمات عزا شنیدیم تو گریه های مردم و تو ذهن ما سیم پیچیش اینه دیگه صدای قران خبریه یکی مرده گریه کنیم ناراحت بشیم وپدرشوهر مم ک صدای تلوزیون رو میزاره اخر فک کن ما طبقه پایین هستیم انگار ما میبینم و من حرصم میگریه ک چرا در این لحظه من انتخابی ندارم بعد اومدم گفتم فریبا جان تو حق انتخاب داری تو نمیتونی کسی رو تعییر بدی واون شخص با اون رفتارس مشکلی نداره چن اگه مشکلیداشت تغییرش میداد چن بار گفتیم پس تو با رفتار اون مشکل داری اون رو ک هم نمیتونی تغییر بدی پس باید خودتو تعییر بدی گفتم فریبا اینجا هیچکس قدرت اینرو نداره ک تورو ناراحت کنه یا نزاره بخوابی این تویی ک با توجهت با حرف زدن در این مورد قدرت میدی وشرایط موجود تقصیر من نیس اما مسئول حالخوب خودم با خودمه پس حال خوب خودمو حفط کنم همون مادره برا خودم باشم

      بنطر من برای ذهن وبدن فرقی نداره ما چی میخوریم چن اونها چشم ندارند ما بادیدن چشممون با احساسمون ب اون اطلاع میدیم چ خبره فرقی نداره چی میخوره همانطورک شما تنوع دادید کدیدگ ن اون اثر نزاشت وچیزی ک تغییرش دادیم نوع ماده غذایی بود درحالیک بدن معز اون حس رو میخواد اون حسی ک از اون ماده غذایی داشتید انگارک معتاد اون شده ومنی ک الان اگاه این شدم

      پس چیکارکنم خوبه خود همین اگاه شدن بهش اولین قدم بزرگه ب نظرم اهرم رنج ولدت کمک کننده هس واون احساس رو ایجاد کردن ب روشهای دیگه هس اینم من با حرف زدن با خودم دیدم ک چقدر حل میشه یا هر چیزی ک اون جس رو درشما ایجاد کنه گاهی همین حرف زدنه گاهی پیادا روی گاهی بیرون رفتن هر چیزی دیگه اون احساس رو دربدن ایجاد کنیم

      و کم کم بیایم بخودمون توضیح بدیم ک خوردن تفریح نیس بلکه ی مکانیسم در بدن هس ودررصورت نیاز باید پاسخ داده بسه مثل دسشویی کردن درموقع نیاز هس و بیایم این سیم پیچی ور تعییر بدیم

      من دیروز داشتم مسابقه میدیم ذهنم بهم دستور خوردن داد قشنگ دیدم با اینک خوشحال بودم هیجان زده بودم دیدم حتی ما تو شرایط شادی مون هم گره زده شده ب خورون

      اصلا خوردن برای نیاز ی بخش کوچک زندگی ماست واین بدن طفلک همش داره برای خوردن  برنامه ریزی شده این انرژی الهی همش صرف خوردن های ما میشه واین باید تعییرش بدیم و بعد این انرزی اون رو حل میکنه میبره همانطورک ما افراد متناسبی میبینم ک در این موارد شاید اونهام این کاروبکننند ولی چیزی براشون تعییر نمیکنه چرا چن فرمولی پشتش ندارند اما ما اومدیم بیشتر وبیشتر فرمولی بر ای رفتاریک خودمو میکنیم گداشتیم بعد اون حس عذاب وجدان گناه اونقدر دردرون ما بیداد میکنه میایم تقصیرهارو ب سایر عوامل اختصاص میدیم ک یکمی از شدت این احساسات رها بشیم چن واقعا اون همه احساس بدمنجر ب خیلی چیزها میشه واسه همون هس میگیم خیلی از ماها رباط هستیم شاید زنده ها ولی مردیم

      من چن وقتیک میریم خرید طبق عادت تو قفسه خوراکی ها میرم بزای دخترم خرید کنم میبینم هیچی دلم نمیخواد واقعا واین تجربه خیلی قشنگ هس  فک کن منی ک محاله شیرینی از زیر دستم خارج بشه دیروز دوتا شیرینی خشک دادم ب مامانم و این موفقیت بزرگی هس

      من در مواجحه با مواد غذاییک دوس دارم تحریک بخوردن بیشتر میشم درحالیک سیرم ابن ار چیه از خاطراتیک دارم از اون وبا دیدنش احساسات میاد بالا احساسات ک از اون غذا گرفتن و من تشویق بخوردن بیشتر میشم یا تشویق بخوردن چرا چن من دنبال همون احساس اون موقع با خوردن اون احساس رو درک نمیکنم هی ذهنو معز میگه بیشتر بیشتر اما ما میبینیم در پایان ک ن اون احساس نشده و ناراحت میشیم و با شرایط شکم درد اینها بیشتر میریم پایین پس این کار کمکمی ب من نمیکنه بلکه آگاه بودن ب این ماجرا ک این فقط ی غدا هس ومن باید با بودن در این لحظه از اون لذت ببر م ن دوس دارم این غذا رو مشکلی نیس ازادی ک بخورمش با ارامش

      یا یسری از خاطرات من برمیگرده ب این ک در مورد رژیم از اینها گذشتم ووقتی مبینم دیگه ذهن احساس خطر میکنه و دستور ب خوردن میده ک مبادا من نخورمش ومن اینجا باید برای خودم توصیح بدم ک شرایط فرق کرده کی من این کارهها رو میکنم زمانی ک اگاه بشم بهش

      مثلا زمانی ک برنامه مربوط ب غذا واشپزی رو میبنم اون لحظه میبینیم ن میل ندارم اما اون غذامن رو جلب کرد یا برحس خاطره یا تعریفی ک دارن یا هرچیزی اون غذاهه اونجا نیس اما دستور بخوردن داده میشه چن ذهن اون رومیبینه میشنوه و ب احساس اونها میره ولی بینی ک من اونو ندارم ی چیز دیگه بر میدارم میخورم همین قدر برای ذهن فرق نداره تو چی میخوری فقط ب احساس تو کار داره حالامیفهمم ک چرا توصیه میشه برنامه اشپزی نیبینیم

      من مثلا در زمان ک ازدواج نکرده بودم خیلی چیزها ور بدن نون میخوردم ولی اومدم یجوری تغییر کردم ک خودم نفهمیدم کی چجوری

      همه چیزم یا ب برنج قفل شد یا ب نون

      جالبهک  من ۱۱ سال ابگوشت ور بدون نون نخوردم اما دیروز نخود زو سیبزمینی رو بدون نون خوردم باورتون نمیشه ک چ لذتی بردم وقتی با نون میخوردم ذهن من دنبال این لذت بود اما من این عادت رو با نون خفه کرده بودم این عادت جدید باعث شده من واقعا لذتم کامل بشه اینک هرچیزی ور از روی عادت نخورم بلکه از روی نیاز از روی چیزیک میخوام بخورم

      مثلا دلمه خونه مامانم و بدون نون خوردم واین باعث شد  منی ک همش ناخونک میزدم هر موقع مامانم دلمه می اشت شکم درد معده در میگرفتم هی مزه اون دلمه فلفل میومد دهنم اما اون روز نن بدون نون خوردم با ی دونه دلمه کوچک من سیر شدم لذت بردم راصی شدم واصلا ریزه خواری نکردم حتی مامانم گف ببر خونه بخور من عاشق این غذام اما نیاوردم چن ب اون حس رضایته رسیدم اصلا دیگه دلم نمیخواست

      من زمانیک بچه بودم همیشه صبحونه چای شیرین میخوردیم جوری ک واقعامن الن تصویرشو میبینم امامن بعدا نمیدونم چجوری شد ک اصلا نمیخورم علاقه ای هم ندارم و دکتر رژیم ک میرفتم بهم گف چای رو بدون قند بخور من زمانیک چای رو بدن فند خوردم دیدم وای دختر این چیزی ک واقعامن میخوام عاشق مزه چای خالی شدم واز اون سالها ک ۱۲ ۱۳سال میگدره من از قند خوشم نمیاد

      من موقع بیدار شدن همش ذهنم چایی میخواست ولی من میگفتم ن چای بدون صبحانه ضرر داره و اینها در حالیکه من چن روز دارم چای میخورم میبینم ک دستور بخوردن صبحانه اول وقت کم شده  درحالیک همش دیگران میگن چجوری میتونی 

      پس فریبا جان دنبال لذت از غدا نباش گاهی قدم زدن تو لبریز از عشق وارامش میکنه گاهی دیدن اسمون رقصیدن حرف زدن ونوشتن تو رو لبریز از لدت میکنه انگار عشق خدا رو میبینی

      هر لحظه ک تو تغییری ایجاد میکنی تولدی دوباره هس پس بهت تبریک میگم تموم اون لحظات رو

      من دیدگاه پایینی ثبت شد واین رو اصلاح کزدم نوشتم از صبح درگیر این دیدگاه هستم حالا میفهمم وقتی استاد میگه ی نوشته چهار پنج ساعت طول میکشه چی میگن من ظهر شده ولی اینجام 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم