از زمانی که به لطف خدا در مسیر اصلاح نگرش درباره خداوند قرار گرفتم با موضوع اراده خداوند آشنا شدم.
همیشه در ذهنم این سوال مطرح بود که: اراده خدا دقیقا در کجا قرار دارد؟
چگونه می توانم اراده خدا را ببینم یا تجربه کنم؟
اراده خداوند کجاست!
من به این طریق سعی کردم اراده خدا را درک کنم.
سعی کنید نیرویی را تصور کنید که در همه جا حضور دارد. جایی را نمی توان پیدا کرد که اراده خداوند در آنجا نباشد.
اراده خداوند در هر چیزی که می بینید وجود دارد.
در حرکت باد، باران، پرواز یک پرنده، گریه نوزاد و حتی در خشم یک انسان اراده خدا را می توان دید.
اراده خداوند در ابتدایی ترین لحظه تولد انسان در دنیای مادی حضور دارد و نقش ایفا می کند.
در لحظه ای که نطفه انسان بسته می شود اراده خداوند به جریان می افتد و تعیین می کند که ظاهر جسمانی و مراحل رشد و زندگی انسان چگونه باید باشد.
اراده خداوند در همه جنبه های مادی و غیرمادی انسان حضور دارد. تمام فعالیت های جسمی مانند ضربان قلب، تنفس کردن، پلک زدن، هضم کردن و … جضور دارد و در تمام فعالیت های ذهنی ما مانند فکر کردن، برنامه ریزی کردن، خواب دیدن و … نیز حضور دائمی دارد.
از آنجاکه اراده خداوند در همه جا حضور دارد بنابراین به محض ورود ما به جهان مادی این نیرو در دسترس ما قرار می گیرد.
اما زمانی که اعتقاد داریم از این نیروی نهفته در جهان جدا هستیم، دسترسی خود به این نیروی عظیم را محدود می کنیم.
نه اینکه نیروی اراده خداوند در زندگی ما متوقف می شود بلکه ما به آن بی توجه هستیم و از آن استفاده نمی کنیم.
هر زمان که تصمیم بگیریم از این امکان خدادادی استفاده کنیم به سطحی از آگاهی دسترسی پیدا می کنیم که انچه در گذشته برای ما غیرممکن و باورنکردنی بوده است را اکنون در دسترس و امکان پذیر می دانیم.
من زمانی که حضور این نیرو در لحظه لحظه زندگی مادی و غیرمادی خود را باور کردم به مرور آنچه در گذشته برای من باورنکردنی بود به تجربه های زندگی من تبدیل شدند.
تصور کنیم 35 سال تصور می کردم لاغر شدن ممکن نیست و نمی توانم رویای لاغری خود را به حقیقت تبدیل کنم اما زمانی که تصمیم گرفتم از اراده خدا برای رسیدن به آرزوهایم استفاده کنم، به لطف خدا سال هاست در بهترین شرایط جسمی زندگی خود هستم.
سال ها در کسب و کار شرایط مطلوبی نداشتم و هرچه دست و پا می زدم مانند همچون فردی که در باتلاق گرفتار شده است پایین تر می رفتم. اما زمانی که تصمیم گرفتم از اراده خداوند برای تغییر شرایط کسب و کارم استفاده کنم، به لطف خدا سال هاست در شرایط بسیار متفاوتی مشغول کار کردن و لذت بردن از زندگی هستم.
اراده خداوند، منبع و منشاء پیشرفت های معنوی و دنیایی است. این نیرو هم اکنون در این جا و در دسترس ما قرار دارد.
وقتی تصمیم می گیریم از این نیروی لایتناهی استفاده کنیم و آن را در زندگی خود فعال می کنیم، احساس هدفمند بودن در زندگی ما آغاز می شود. و اینجا نقطه شروع دریافت هدایت خداوند برای تجربه آرزوهاست.
برای باور کردن وجود داشتن میدان اراده خداوند و تصمیم گرفتن برای بهره برداری از آن و متصل شدن دوباره به اراده خداوند باید بدانیم چرا و چگونه ارتباط ما با اراده خداوند قطع شده است.
چرا و چگونه از اراده خداوند جدا شدیم!
اولین سوالی که بعد از آشنایی با نیروی اراده خداوند در ذهنم ایجاد شد این بود که اگر این نیرو در همه جا حضور دارد و در درون و بیرون از من حضور دارد پس چرا و چگونه از آن نیرو دور افتاده ام و احساس دوری از خداوند می کنم.
از کودکی بارها از اطرافیانم شنیده بودم که اگر خدا بخواهد همه چیز درست خواهد شد و اگر خدا نخواهد هرچه آنها تلاش کنند فایده ای ندارد. با این طرز فکر قدم در مسیر زندگی گذاشته بودم و از آنجا که سال ها برای تغییر شرایط زندگی ام تلاش کرده و هیچ نتیجه ای کسب نکرده بودم باور کرده بودم که خداوند برای من نمی خواهد.
خداوند سرنوشت و زندگی مرا از قبل مشخص کرده و به همین دلیل در خانواده ای متوسط متولد شده ام.
حتی چاق بودن و عینکی بودن خودم را انتخاب خداوند می دانستم. از این رو نمی توانستم قبول کنم من هم به اراده خداوند دسترسی دارم بنابراین خیلی مشتاق بودم تا اول دلیل جدا شدن و احساس ترد شدن از سمت خداوند را پیدا کنم.
با نگاهی به دنیای پیرامون خود می بینیم که حیوانات، پرندگان، ماهی ها و … همواره در حال زندگی کردن هستند. هر روز برای زنده بودن تلاش می کنند و هر ساله تعدادی از نسل خود را به جهان اضافه می کنند.
آنها هرگز از میدان اراده خداوند جدا نمی شوند.
آنها هرگز ارتباط و اتصال با منبع آفرینش خود را از دست نمی دهند.
آنها هرگز به هدف آفرینش خود شک نمی کنند.
اما انسان ها به واسطه برخوردار بودن از قدرت تفکر و اندیشیدن می تواند تصورات و تصویرسازی های ذهنی انجام دهد و زمانی که به صورت مداوم این کار را انجام دهد، نگرش و عقیده ای در او شکل می گیرد، پس از آن اعمال و رفتار انسان بر اساس عقیده و نگرشی که دارد تغییر پیدا می کند و در نهایت زندگی او بر اساس عقیده و نگرش او خواهد شد.
تصور کنید یک شیر در مدت حیات خود در دنیا چه دیدگاهی درباره خداوند و اراده او دارد؟
آیا درباره خداوند فکر میکند، توصیفی می شنود، مطلبی می خواند یا به سخنان شیر دیگری درباره خداوند گوش می دهد؟
هرگز این مسائل را تجربه نمی کند بنابراین نگرش و تفکری درباره خداوند در او شکل نمی گیرد بنابراین همواره در اتصال دائمی با منبع آفرینش خود که از زمان بسته شدن نطفه اش در اولین سلول شیر حضور داشته است باقی می ماند.
برای انسان این فرایند چگونه است؟
به روند ایجاد نگرش و دیدگاهتان دباره خداوند فکر کنید.
شما خداوند را از کجا می شناسید؟
تعریف شما درباره خداوند چیست؟
به نظر شما اگر تعریف شما درباره خداوند با والدین و جامعه خود تفاوت داشته باشد چه اتفاقی برای شما رخ می دهد؟
آنچه انسان درباره خداوند می شنود سبب می شود نگرش و انتظار فرد از خداوند در ذهنش به صورت مجموع های از دستورالعمل ها و بایدها و نبایدها ایجاد شود.
دستورالعمل هایی که برخی از آنها در تعامل با خداوند هستند.
به عنوان مثال باید 40 شب هر شب فلان کار را انجام دهید یا فلان نوشته را بخوانید که خداوند فلان کار را برای شما انجام دهد.
آنچه در سال های زندگی درباره خداوند شنیده ایم و باور کرده ایم در مجموع باعث شکل گیری “منطق یا منیّت” در ما می شود.
هرچه قدرت منطق یا منیّت در ما بیشتر باشد، قدرت اراده خداوند در ما کمتر خواهد بود.
قدرت منیّت یا منطق سبب می شود تا ما به جای اینکه خود را به عنوان موجودی که در ارتباط و اتصال دائمی با اراده خداوند است توصیف کنیم، تعریف های متفاوتی از خود و شرایط وجودمان داشته باشم.
قدرت منطق سبب می شود خود را اینگونه بشناسیم:
1- من با آنچه دارم شناخته میشوم. دارایی های من ماهیت وجود مرا تعیین می کند.
2- من با آنچه انجام می دهم شناخته می شوم. اعمال من و موفقیت هایم مشخص کننده ماهیت وجود من هستند.
3- من همان کسی هستم که دیگران درباره ام فکر می کنند. شهرت من و اعتبارم نزد دیگران ماهیت مرا مشخص می کند.
4- من جدا از دیگر انسانها هستمو ملیت و فرهنگ کشورم ماهیت مرا مشخص می کند.
5- من از آرزوها و خواسته هایم فاصله دارم و هرگز در زندگی نمی توانم آنگونه که می خواهم زندگی کنم. شرایط زندگی ام ارتباطی با آرزوها و خواسته های من ندارد.
6- من از خداوند جدا هستم. زندگی من به ارزیابی و دیدگاه خداوند از شایستگی من بستگی دارد.
همانطور که ملاحظه کردید شکل گیری منیّت در ما سبب می شود ابتدا خود را با معیارهای دنیایی ارزیابی کنیم و در نهایت باعث ایجاد باور جدایی ما از خداوند می شود.
این سنجش به مرور که بزرگتر می شویم دامنه وسیع تری پیدا می کند. به این صورت که در سنین کودکی نه تنها وجود خود را بر اساس معیارهای دنیایی ارزیابی نمی کنیم بلکه درباره ارتباط خود با خداوند یا دیدگاه خداوند درباره خود هیچ نظری نداریم.
به همین دلیل همه ما عقیده داریم کودکان معصوم، بی گناه، بی خیال و آرامش دارند چون دیدگاهی درباره خود ندارند. همانطور که یک درخت یا پرنده یا هر موجود دیگری دیدگاهی درباره خود ندارد.
یعنی همه ما در کودکی مانند دیگر موجودات در ارتباط دائم با منشاء وجود خود هستیم و خود را پیوسته با خداوند و کل جهان می دانیم به همین دلیل در کودکی کینه، حسرت، افسوس و … در ما وجود ندارد.
همیشه شاد بودیم، راضی بودیم، لذت می بردیم و نگران هیچ چیز نبودیم.
هرچه بزرگتر می شویم به واسطه شنیدن معیارهای شکل دهنده منطق به مرور بخش منطق یا منیّت در ما ایجاد شده و قدرت پیدا می کند و این شروع فراموش کردن ماهیت اصلی خود و ایجاد اختلال در ارتباط با منبع آفرینش است.
هرچه بزرگتر می شویم احساس خوب در ما کمتر و در مقابل احساس بد در ما بیشتر می شود.
به دلیل ارزیابی خود با معیارهای دنیایی احساس بی لیاقتی و ناقص بودن می کنیم و به دلیل نگران شدن به خاطر ارزیابی خداوند از خودمان دچار احساس گناه می شویم.
این نگرش تا آنجا در وجود ما گسترش می یابد که نه تنها درباره خود بلکه درباره دیگران اظهار نظر می کنیم.
فلانی انسان خوشبختی است، انسان موفقی است، انسان باخدایی است، انسان بی خدایی است، خدا براش خواسته، خدا براش نخواسته و ….
به مرور زندگی دنیایی و معنوی ما بر اساس افکار و باورهای ما ارزیابی می شود.
در ابتدای این نوشته درباره حضور خداوند در تمام جنبه های زندگی مادی و معنوی توضیح داده شد و همانطور که ملاحظه می کنید در انتهای این نوشته به عدم حضور خداوند در تمام جنبه های مادی و معنوی زندگی خود رسیده ایم.
اینگونه ما از خداوند و منبع آفرینش خود دور شدیم.
زمانی که به این درک از چرایی و چگونگی دور شدنم از خداوند و از دست دادن اراده خدا رسیدم برایم واضح شد که چرا هرچه تلاش می کردم زندگی خود را تغییر دهم موفقیتی کسب نمی کردم.
تمام تلاش من بر مبنای افکاری بود که منیّت من را شکل داده بودند و هرچه بیشتر تلاش می کردم در واقع قدرت منیت خود را افزایش می دادم و در این صورت واضح است که دسترسی من به قدرت اراده خداوند کم و کمتر می شده است و از آنجا که اراده خداوند در همه جا و همه چیز حضور و نقش دارد وقتی اراده من بر مبنای منیّت باشد و توجهی به اراده خدا نداشته باشم موفقیتی و تغییری در زندگی حاصل نخواهد شد.
مهم نیست چقدر برای تغییر زندگی خود تلاش می کند، به هر حال چون تلاش شما بر اساس منطق و منیّت تان است، اراده خداوند در دسترس شما قرار نمی گیرد.
بنابراین اگر قصد تغییر کردن و تجربه زندگی متفاوت را دارید باید افکار مربوط به منیّت خود را تغییر دهید.
باید افکار مربوط به منطق را که سبب اختلال در ارتباط با اراده خداوند می شوند را شناسایی و با منطقی کردن بی اهمیت بودن آنها اعتبار آنها را در ذهن خود کمتر کنیم.
به این شکل به مرور ارتباط ما با قدرت اراده خداوند قوی تر می شود و این شروع تقویت استعدادهای ما برای تجربه زندگی متفاوت خواهد بود.
نوشته های باورساز مسیری است که من برای تغییر افکاری که باعث قدرت گرفتن منطق و منیّت من شده بود طی کرده ام و البته همچنان در حال ادامه دادن هستم.
از طریق خواندن نوشته های باورساز به مرور با افکار تقویت کننده منطق خود آشنا می شوید و راهکارهای بی اهمیت کردن آنها و در مقابل طریقه ایجاد افکاری که ارتباط شما با قدرت اراده خدا را تقویت می کند را می آموزید.
به این صورت شما به منبع آفرینش خود متصل می شوید و قدرت خلق کردن خود را به دست می آورید و زندگی را به شکلی که دوست دارید تجربه کنید می توانید خلق کنید.
منتظر خواندن نوشته های شما هستم
همراه همیشگی شما: رضا عطارروشن
امتیاز 4.33 از 104 رای
با دیگران به اشتراک بگذارید تا امتیاز بگیرید!
نشان های دریافت شده
باسلام خدمت استاد عزیزم و دوستان گرامیم
چگونه میتوان قدرت اراده خدا رو ببینیم یا تجربه کنیم
به نظر من میدونیم که پرنده ها حرف نمیزنن وقتی میبینیم یه پرنده مثِ انسان حرف میزنه مثل انسان عشقشو بیان میکنه درسته حرفای تو رو تکرار میکنه ولی بخدا درک داره یه پرنده که تازه چند وقت اومده تو خونت هنوز با تو انس نگرفته میبینه تو بیمار هستی بیحال و بیرون افتادی روی زمین به زور میتونی تکون بخوری اون میاد روی متکا تو ساعتها میشینه به تو نگاه میکنه این موقعها هست که میتونی قدرت اراده خدا رو ببینی
وقتی تو باغت هستی حالت خوب نیست دراز کشیدی یه روباه بچه داره میاد به طرف غذای تو در همون لحطه کلاقها آنقدر سروصدا میکنن دسته جمعی که تو بلند بشی روباه بترسه بره یه جوری به تو میگن که خطر این قدرت اراده خداوند
یا اینکه چند تا مواد غذایی با هم مخلوط میکنی یه غذای خوشمزه درست میشه یا یک پارچه رو برمیداری قسمتهایی از ا ن میبری جدا میکنی قسمتهایی هم میدونی یه لباس زیبا درست میشه یا چند تا تکه چوب بهم وصل میکنی یه کمد درست میشه یا با کاموا میل بهم میبافی یهلباس زیبا برمیاد و خیلی چیزهای دیگه اینها همه قدرت اراده خداوند میبینیم تجربه میکنیم
یا وقتی بیمار هستی و از آگاهیها استفاده میکنی هر روز حالت بهتر و بهتر میشه به شفا الهی میرسی قدرت اردها خدا رو تجربه کردی وقتی آب میخوری که قرص بخوری میگی خدایا میخوام که این قرص تو بدنم به سلامتی تندرستی شفا تبدیل بشه قدرت ارده خداوند که اونو به شفا تبدیل میکنه
یا وقتی دستت میبری بدنت خودش شروع میکنه به ترمیم سلول سازی میکنه بافتها به هم جوش میخورن و…تو اصلا متوجه هم نمیشی کی خوب شد این قدرت اراده خداست که تجربش کردی و خدایا شکرت
من ارده خدا رو میتونم ببینم تو رودخونه ای که از نزدیکی باغ من رد میشه و صدای آبی که به من آرامش میده صدای پرندگانی که به من احساس خوب میدن و به آتیشی که روشن میکنم تا یه چای دوی و یه غذای نیرومند کننده درست کنم من ارده خداوند میبینم
ارده خدا رو میبینم در مبلی که روی اون میشینم در آسیای که ازش استفاده میکنم یه چیز خیلی سفتی مثل زردچوبه رو به آرد نرم و لطیفی تبدیل میکنه به نو ر لامپ که نمیدونم چجوری تبدیل به نو میشی و در هر چیزی که بهش فکر کنم قدرت ارده خدا رو میبینم خدایا شکرت
منم زمانی که قدرت ارده خدا رو باور کردم که هر چیزی که من میبینم از انرژی پاک بینهایت هر چیزی که لمس کنم از انرژی پاک بینهایت حضورش در زندگیم احساس میکنم البته اگر توجه کنم اگر هواسم نباشه روزها شب میشه شبها هم به روز میرسه فقط زمانم میگذره
من خیلی خیلی دوست دارم که اینو درک کنم از اعماق وجودم تجربه کنم که خدا برای بندهاش کافی و با خدا باش پادشاهی کن آرزو دارم که اینجوری زندگی کنم بیشتر به این نیت که خداوندم احساس کنم با خدای خودم ارتباط برقرار کنم و البته از نعمتهای بیشتری در زندگی برخوردار باشم
همه فکر میکنن مخصوصا انسانهای چاق و انسانهایی که مشکلات زیاد دارن این فکر دارن که ار خدا جدا شدن
ولی دیگه خداروشکر این عقیده رو ندارم که از خدا جدا هستم اینو میدونم مطمئنم ایمان دارم باور دارم یقین دارم که من از اولش پیش خدا بودم بعد خدا از روح خودش در من دمید منو وارد دنیای مادی کرد و زمانیکه فرصت زندگی کردن من ت دنیای مادی تموم بشه بازم من میرم پیش خدا پس از اول تا آخرش من از خدا جدا نبودم نمیتونستم باشم اما آگاهیهای اشتباه باعث شده که ما این فکرها رو داشته باشیم بیمار شدیم گفتن که خدابیامرز میده تا آنقدر درد رنج بکشی و پاک بشی که اگر بهشتی شدی گناهی نداشته باشی که اون دنیا عذاب بشی مشکلات داریم میگن خدا داده تا صبرت بیشتر بشه خدا داده تا امتحانت کنه ببینه چقدر تحمل میکنی و باورهای اشتباه دیگه
و خداروشکر خدارو صد هزار بار شکر خدارو کرور کرور شکر که من عضو این سایت الهی شگفت انگیز معجزه آسا بینهایت و …کلماتی که به ذهنم نمیاد هستم که میدونم مطمئنم یاد گرفتم که اینجوری نیست خداوند بدی نداره به کسی بده خداوند فقط خیر و خوبی داره خداوند بیماری نداره که به کسی بده
و یاد گرفتم که سرنوشتم خودم میسازم با فکر م با نگاهم به خداوند با باورم متوجه شدم که هر فکری که الان دارم و هر تغییر احساسی که پیدا میکنم زندگی آینده منو میسازه
شما خداوند از کجا میشناسی
باید بگم که ظاهرا از بچگی خداوند میشناختم که به صورت یه سری باید و نبایدها بود که خدا اینو دوست داره خدا اونو دوست نداره این کار کنی میری بهشت اون کار کنی میری جهنم و خلاصه خدا رو به گونه ای میشناختم که اسم خدا روز قیامت که میشد بدنم به لرزه در میومد
ولی خدا رو شکر الان به گونهای میشناسمش که وقتی اسم خدا رو میشنوم عشق میکنم لدت میبرم از این خدایی که آنقدر بزرگه آنقدر مهربون که به من از طریقهای مختلف کمک میکنه تا حالم خوب بشه تا بتونم از زندگیم لذت ببرم تا بتونم شاد باشم تا بتونم احساس خوبی داشته باشم این احساس خوب به دیگران هم به اشتراک بذارم آنقدر بزرگه که خداوند گفته آیا خداوند برای بندهاش کافی نیست چرا اگر من بتونم از خدا استفاده کنم خدا رو در زندگیم مهمترین واولین مسئله بدونم چرا کافی من خیلی سعی کردم ولی هنوز به این درک نرسیدم اما مطمئنم که میرسم
اینکه خداوند برای انسان ارزش قائل بوده که بین اون و حیوانات تفاوت ایجاد کرده که انسان اشرف مخلوقات نام برده که به انسان فکر و ذهن داده و این امر باعث شده انسان حق انتخاب داشته باشه اما حیوان بر اساس غریزه زندگی کنه و خداروشکر که من انسان خلق شدم
خوب به ما از بچگی گفتن که انسانها رو از طریق مختلف میشه شناخت که اینها چه جور آدمهایی هستند از طریق لباس پوشیدن حرف زدن راه رفتن غذا خوردن و ما هم اینجوری بزرگ شدیم خدایی پدران و مادران ما هم چیزی در این باره نمیدونستن که به ما یاد بدن