سی و پنج سال از زندگی ام با چاقی گذشت. در این سالها تلاش زیادی برای لاغر شدن انجام دادم اما هرگز لاغر نشدم.
هربار که در استفاده از روش های لاغری شکست می خوردم بیشتر از اینکه برام مهم باشه چرا من لاغر نمیشم این موضوع برام عجیب بود که چرا لاغرها چاق نمی شن؟!
تفاوت من با افراد لاغر
در تمام سال هایی که چاق بودن تصور می کردم انسان های لاغر با من فرق دارند و به همین دلیل بارها به خداوند شکایت می کردم که چرا من را چاق خلق کرده و خیلی ها را لاغر آفریده است.
هر بار که می دیدم فرد متناسبی هر چقدر دوست دارد غذا می خورد این سوال در ذهنم ایجاد می شد که چرا لاغرها چاق نمی شن. مگر آنها چه تفاوتی با من دارند که حتی آب می خورم چاق می شم اما آنها هیچ وقت چاق نمی شوند.
این سوال و ابهام که چرا لاغرها چاق نمی شن در ذهن من بود تا زمانی که به مسیر لاغری با قدرت ذهن هدایت شدم.
هرچه در این مسیر بیشتر آموختم و عمل کردم بیشتر به اشتباهات فکری و نگرشم درباره چاقی خودم پی بردم که یکی از مهمترین اشتباهات من باور تفاوت داشتن با افراد لاغر بود. سالها فکر می کردم خداوند افراد لاغر را به گونه ای خلق کرده است که هرچقدر غذا بخورند چاق نمی شوند اما چاق ها را به شکلی آفریده که هرچقدر هم کم غذا بخورند باز هم چاق می شوند.
لاغری با ذهن به من کمک کرد تا به این درک برسم که تفاوتی بین من و افراد لاغر از نظر جسمی و ژنتیکی وجود ندارد، همه ما چاق ها و لاغرها مانند هم هستیم با این تفاوت که از ابزاری که در اختیار داریم به شکل متفاوتی استفاده می کنیم.
همه انسانها دست، پا، چشم، گوش، قلب، معده و بسیاری اعضای دیگر دارند که نحوه استفاده بسیاری از آن اعضا مانند قلب، معده و … برای همه انسانها به یک شکل است اما ما می توانیم از برخی اعضای خود به شکل مختلف استفاده کنیم.
به طور مثال یکی می تواند با استفاده از دست هایش، نقاشی های زیبا خلق کند و دیگری می تواند با دستانش مجسمه های زیبا خلق کند. فرد دیگری از دستانش برای پختن و تزئین غذاها استفاده می کند.
همه انسانها دست دارند و از این نظر مشترک هستند اما نحوه استفاده از آن یکسان نیست و بستگی به علایق فرد دارد.
نکته قابل توجه این است که ما برخی از اعضای خود مانند چشم و گوش و … را می بینیم و می توانیم آنها را لمس کنیم و برخی از اعضای خود مانند مغز، کلیه و … را نمی بینیم و نمی توانیم آنها را لمس کنیم ولی با استفاده از دستگاه های عکس برداری میتوان از وجود آنها اطمینان حاصل کرد.
به نظر من تنها یک بخش از وجود انسان است که نه دیده می شود و نه لمس می شود و نه می توان از آن عکس برداری کرد و آن بخش ذهن انسان است.
ذهن در تمام انسانها وجود دارد و نقش اصلی در شکل گیری تمام ابعاد زندگی یک فرد را دارد در صورتی که نه دیده می شود و نه لمس می شود و تنها می توان از نتایج زندگی انسانها به آنچه در ذهنشان می گذرد تا حدودی پی برد.
چرا لاغرها چاق نمی شن؟
چرا لاغرها چاق نمی شن؟! اما چاق ها هر کاری می کنند لاغر نمی شن؟!
چه چیزی مانع چاق شدن لاغرها می شود و چه چیزی مانع لاغر شدن چاق ها شده است؟!
از آنجا که همه شرایط جسمی برای لاغرها و چاق ها مشابه هست پس قطعا نحوه استفاده از یک عضو از وجودمان است که باعث ایجاد اختلاف در نتیجه چاق ها و لاغرها شده است.
تنها تفاوت بین افراد چاق و لاغر نحوه استفاده آنها از ذهن خود برای شکل دادن جسمشان است.
افراد لاغر تصاویری چاق از خود در ذهنشان ندارند و در نهایت نتیجه جسمی آنها داشتن اندامی لاغر است و افراد چاق به واسطه شکل گیری تصاویر ذهنی چاق در ذهن شان به مرور رفتار و واکنش جسمی آنها به شکلی تغییر پیدا می کند که در نهایت به جسمی که تصویر آن را در ذهنشان ذخیره کرده اند دست پیدا می کنند.
محتوای ذهنی یک فرد چاق فقط محدود به تصاویر چاق از خود نمی شود بلکه تعریف هایی که از مزیت های چاقی در دوران کودکی شنیده است، همچنین ترس های او از چاقی نیز در شکل گیری جسم او تاثیر زیادی دارد.
و همین اتفاق برای افراد لاغر رخ می دهد اما در سمت مخالف آن.
فردی که از لاغری خود رنج می برد فرد متناسبی نیست، بلکه ذهنی مملو از افکار لاغر کننده دارد که از مرور کردن آنها رنج می برد و دوست دارد با چاق شدن از رنج لاغری فاصله بگیرد و همین اتفاق برای فردی که اضافه وزن دارد رخ می دهد اما به شکلی کاملا متفاوت.
جالب آن است که به همان اندازه در ذهن افرادی که اضافه وزن دارند لاغر شدن سخت و غیرممکن است در ذهن افرادی که لاغر هستند چاق شدن سخت و غیرممکن است.
این در حالی است که اگر از چاق ها سوال کنید چاق شدن چقدر آسان است؟ با اطمینان می گویند خیلی آسان است اما اگر از لاغرها سوال کنید چاق شدن چقدر آسان است؟ با اطمینان پاسخ می دهند بسیار سخت است.
پس نتیجه می گیریم، آنچه در ذهن هر فردی نهفته است برای او واقعیت زندگی اش را رقم می زند و به همین دلیل است که برای فرد لاغر، چاق شدن سخت و غیرممکن است و برای فرد چاق لاغر شدن کاری دشوار و دور از دسترس است.
چاقی با ذهن چگونه است؟
از آنجایی که ذهن همه انسانها مشابه هم است و فقط از لحاظ محتوا با هم تفاوت دارند می توان آگاهانه محتوای ذهنی خود را تغییر داد و این کاری است که افرادی که اضافه وزن دارند در دوره های لاغری با ذهن آن را آموزش می بینند. و می توانند پس از سالها تحمل رنج چاقی و استفاده از روش های مختلف این بار با استفاده از قدرت ذهن خودشان به راحتی لاغر شوند.
اما برای چاق شدن با قدرت ذهن موضوع کاملا متفاوت است.
آموزش دادن چاق شدن به افرادی که لاغر هستند کار بسیار خطرناکی است چرا که وقتی ذهن موضوعی را باور می کند مانند توپی می شود که در سراشیبی رها شده است، هر لحظه به سرعت حرکتش به سمت عمق افزوده می شود و این همان اتفاقی است که برای بسیاری از افرادی که مدت ها تلاش کرده اند فقط چند کیلو چاق شوند رخ داده است و اکنون آنها چند ده کیلو اضافه وزن پیدا کرده اند.
نکته جالب توجه درباره افرادی که احساس لاغر بودن دارند اینکه آنها هم به اندازه چاق ها که حسرت لاغر شدن دارند حسرت چاق شدن دارند.
در جستجویی که افراد لاغر به دنبال روشی برای چاق شدن هستند می توان به میزان یاس و ناامیدی آنها برای چاق شدن پی برد.
- افرادی که استعداد چاقی ندارند چگونه چاق شوند!
- خدایا چرا چاق نمیشم!
- چرا هرچی میخورم چاق نمیشم!
- چرا وزنم ثابت مونده چاق نمیشم!
- علت چاق نشدن در طب سنتی!
- چاق کننده فوری!
مشاهده این عبارت ها برای افراد چاق شاید خنده دار باشد که افرادی در جهان هستند که آرزوی چاق شدن دارند و به هر روشی برای چاق شون متوسل می شوند.
این که انسان به دنبال رهایی از شرایطی که باعث رنج و ناراحتی او می شود باشد کاملا طبیعی است و باید اینگونه باشد.
اما نکته مهم این است که این رنج و ناراحتی واقعیت جسمی دارد یا توهم ذهنی است؟!
همه افراد چاق جهان اگر به دنبال راه حلی برای رهایی از چاقی باشند کاملا طبیعی و پسندیده است چون چاقی به شکل واقعی باعث لطمه به سلامتی و شرایط زندگی فرد می شود و باید برای تغییر این وضعیت به فکر چاره و راه حل بود.
اما بسیاری از افراد لاغر در جهان که آرزوی چاق شدن دارند هیچگونه مساله و مشکل واقعی و جسمی با شرایط خود ندارند و فقط از نظر ذهنی درگیر ضعیت فعلی خود هستند و از تصور اینکه لاغر هستند رنج می برند و به دنبال راه حل برای چاق شدن هستند.
رنج لاغر بودن بیشتر از آنکه واقعی و جسمی باشد موضوعی توهمی و ذهنی است و فرد فقط به این دلیل که تصور می کند از نظر دیگران مورد تایید یا ظاهر پسندیده و جذابی ندارد دوست دارد مقداری چاق شود تا مورد تایید و تحسین اطرافیان قرار بگیرد غافل از اینکه اگر ذهن او چاق شدن را باور کرده و فرمان چاقی جسم صادر شود هرگز نمی تواند روند چاق شدن خود را کنترل کند.
در مراحل اول چاق شدن به دلیل تغییر شرایط فعلی خود که برای او رنج آور است خوشحال می شود اما به مرور که چاق تر می شود خوشحالی او به رنج و ناراحتی واقعی از چاقی تبدیل می شود.
رنج و توهم ذهنی لاغری با رنج و ناراحتی واقعی و جسمی چاقی جایگزین می شود و این بار باید فرد به دنبال راهی برای لاغر شدن باشد.
نکته تشدید کننده رنج چاقی در افرادی که لاغر بوده اند و با اصرار و تلاش چاق شده اند اینکه مواجه شدن با شرایط واقعی چاقی نه تنها رنج چاقی را برای آنها به ارمغان دارد بلکه حسرت و ناراحتی ذهنی از اینکه چرا بخاطر دیگران باعث چاقی خودشان شده اند باعث تشدید ناراحتی آنها شده و لاغر شدن را برای آنها سخت تر می کند.
تجربه هنرجوی لاغری با ذهن از چاق شدن
نمیدونم چی بگم،
رفته بودم مهمونی، زندایی ام آلبوم آورد که چند تا عکس از دوران کودکی من در آلبوم بود که تا حالا اون عکس ها رو ندیده بودم. به حدی لاغر بودم تو عکسها که از ذوق و شوقم از روشون عکس انداختنم.
جالبه حتی مامانم باور نمیکرد من انقدر لاغر بودم
انگار با یک پتک به سرم بزنن گیج بودم. شب هر کاری میکردم نمی تونستم بخوابم اصلا مات و مبهوت بودم.
واقعا نمی دونم چرا افرادی که متناسب و لاغر هستند دوست دارند به خاطر دیگران چاق بشن.
زن دایی من فوق لاغره و همیشه به خاطر دایی ام حسرت لاغری می خوره و دوست داره چاق بشه. الان چند ساله ازدواج کرده ولی همش دغدغش چاقیه در حالی که دو بار زایمان کرده و بیش از ۱۰ ساله ازدواج کرده ولی انگار یک دختر ۱۶ سالس.
یا زندایی همسرم لاغره با اینک سنش درحدود ۴۰ سال به الاس دوست داره چاق بشه چون فکر مبکنه صورتش شکسته شده.
من خودم شاهد بودم ک هی این و اون بهش میگن برو دکتر شاید از فلانه از بهمانه و من تو دلم می گفتم خاک بر سرت که همه دنبال لاغرین این دنبال چاقیه نمی دونم شاید حسرتشم خورده باشم ولی الان میدونم ک حسرتی نیست چون حسرت یعنی باور به اینکه من نمیتونم اون خواسته رو داشته باشم.
الان میدونم ک قطعا من ب لاغری خواهم رسید من از نشستن و برخواستن، از کاری که میخوام انجام بدم، از بارداریم، از حرف های همسرم، از خرید کردن و حرفهای این و اون و خانوادم، از ورزشهای سنگین رنج می بردم.
اینها همش به خاطر چاقی بود و چاقی از من بود. من خودم، خودم رو چاق کردم اما ناآگاهانه ولی نمیدونم چرا بعضی افراد آگاهانه میخوان خودشون تو زندان چاقی بندازن؟!
من یک بار زندگی می کنم و انتخاب می کنم اون زندگی خودم باشه و خودم رو دوست داشته باشم.
قبلا اینجوری نبودم، حرفها و برخورد دیگران اذیتم میکرد اما دارم رو خودم کار میکنم ک بدونم خودم مهمم نه بقیه.
من هیچ وقت نمیزارم خواسته هام بشکل آرزو و رویا بمونن.
من زندم و دوس دارم زندگی کنم برای خودم
من ب خود احترام میزارم، چجوری؟!
اینجوری ک به حرفهای اونها محل نزارم، برام مهم نباشه فلان حرفو گفت، فلان کارو کرد. خودم که نمردم برای خودم انجام میدم. این نشون میده من خودم رو دوست دارم.
درمورد بچم که لاغره مادر شوهرم اومده میگه وقتی تلوزیون نگاه میکنی با گوشی بازی میکنی بهش غذا بده!
وای یعنی متاسفم همین افراد برای بچه جاریم میگن خیلی میخوری و فلان
یعنی آدم نمیدونه به چ ساز افراد برقصه
اما من می بینم دخترم لاغره عشق می کنم. سلامته و من به هیچ وجه ذهنشو پر از فرمول چاقی نمی کنم.
صدها بار خواهر شوهرم گفته شیر بده ب بچه استخوناش شکل بگیره
یعنی یک انسان چقدر میتونه کند ذهن باشه
وقتی میبینم اون میخوره اونجوری میگن، این به اندازه میخوره اینجوری میگن
پس ببین فریبا نباید حرف بقیه برات مهم باشه بزار فکر کنن من به بچم نمیرسم. مهم خودمم و خدام بقیه رو ول کن بخدا تو هر کاری کن باز اونا از یک جایی باز شاکی خواهند بود.
من ب قدرت ذهنم ایمان دارم و میدونم این ذهنم از یه جایی ریتمشو بهم زدم و از خودم معذرت میخوام و خودمو میبخشم و ادامه میدم تا مسیر لاغری پررنگ تر کنم.
دیگه حسرت لاغرها رو نمیخورم و به این فکر نمی کنم که چرا لاغرها چاق نمی شن، چون میدونم فرق بین من و اونها فقط تو باور و افکار و فرمولهای ذهنیه.
پس باور دارم ک من در مسیر درستم و به سوی لاغری در حرکتم و میرسم بهش و لذت میبرم.
ممنونم فریبا که در این مسیر هستی. از خدای خودم ممنونم که منو به این مسیر هدایت کرد و از خودم ممنونم که به راهم ادامه میدم. من دارم لذت لاغر شدن رو حس میکنم.
✍️ تمرین آموزشی 📖
برای انجام عالی تمرین مربوط به جلسه آموزشی چرا لاغرها چاق نمی شن؟! توصیه می شود ابتدا توضیحات نوشتاری را با دقت مطالعه کنید، سپس ویدیوی آموزشی را با تمرکز تماشا کنید و بعد از آن به سوالات مطرح شده در بخش نظرات به صورت شرح انشایی پاسخ دهید.
- نظر و عقیده شما درباره تاثیر ذهن در چاق شدن و لاغر نشدن چیست؟ شرح دهید.
- چرا لاغرها چاق نمی شن. تفاوت آنها با چاق ها چیست که به راحتی چاق می شوند؟! شرح دهید.
- تجربه مشاهده افرادی که تلاش می کنند چاق شوند را دارید؟ در اینباره شرح دهید؟
- چا افرادی که به روش های مختلف تلاش می کنند مقداری چاق شوند خیلی راحت دوباره لاغر می شوند؟
- شباهت ها و تفاوت های ذهن یک فرد لاغر و چاق را شرح دهید.
- درک و برداشت خود از توضیحات نوشتاری و ویدیوی آموزشی را به صورت انشایی شرح دهید.
- از محتوای ویدیوی آموزشی برای خود تمرین ایجاد کرده و در بخش نظرات تمرینی که باید انجام دهید را بنویسید.
منتظر خواندن نوشته های شما هستم
همراه همشگی شما: رضا عطارروشن
امتیاز 4.15 از 54 رای
با دیگران به اشتراک بگذارید تا امتیاز بگیرید!
سلام استاد گرامی
وقت بخیر
امروز هم قوطی شانسیمو باز کردم و آمدن به این قسمت از اطلاعات سایت …
شاید سوال کنید قوطی شانسی دیگهچیه ؟ 😃 اخیرن به دلیل امکان فالو کردن دوستان در قسمت دیدگاهها و اطلاع از نظراتشون که در هر قسمت از فایلهای موجود در سایت وارد کردن و از طریق ایمیل اطلاع رسانی میشه برام قوطی شانسی تداعی میشه با یه شادی خاصی بازش می کنم می دونم که اطلاعات جدیدی برای ترسیم قسمت دیگری از نقشه ذهنیم در راهه .
با لذت خاصی اون دیدگاه رو می خونم و بعدمراجعه می کنم به منبع اصلی دیدگاه که همون فایل صوتی و تصویری استاد گرامی هست .
امروز هدایت شدم به اینجا .و از دیدن نام فایل که برام یک سوال آشنا بود به خوندن متن اقدام کردم هنوز فایل صوتی رو گوش نکردم ..
من موازی با حرکت در مسیر دوره مقدماتی به قسمتهای دیگه سایت هم هدایت میشم و این مسیله برام لذت بخشه و با اهمیت دادن به مطلبی که بهش رسیدم به خودم اثبات میشه که برای رسیدن به تناسب عجله ای ندارم ..
بعد از خوندن متن این فایل یک سوالی راجع به یکی از پاراگرافها پیش اومد این قسمت رو کپی می کنم و بعد سوالمو از محظر استاد می پرسم ….
( آموزش دادن چاق شدن به افرادی که لاغر هستند کاری بسیار خطرناک است چرا که وقتی ذهن موضوعی را باور می کند مانند توپی می شود که در سراشیبی رها شده است، هر لحظه به سرعت حرکتش به سمت عمق افزوده می شود و این همان اتفاقی است که برای بسیاری از افرادی که مدت ها تلاش کرده اند فقط چند کیلو چاق شوند رخ داده است و اکنون آنها چند ده کیلو اضافه وزن پیدا کرده اند.)
سوالم اینه مادر مسیر لاغر شدن با ذهن بحثی داریم به نام ترموستات ذهنی که من هنوز به قسمتی از دوره که این بحث به شکل کامل راجع بهش صحبت شده نرسیدم فقط اسمشو شنیدم ..و چون می دونم که ترموستات یک وسیله ای است برای تنظیم انرژی حرارتی که روی بخاری ها نصب می کنن ..و کلا یک وسیله ی تنظیم کننده اس .
که در مورد وزنهای مختلفی که هنر جوهاتمایل دارن به اون وزن خاص برسن و ثابت بمونن فیکس بشن و در همین وزن به زندگی ادامه بدن از بحث ترموستات نام برده شده چون تنظیم کننده انرژی حرارتیه بدن در اون وزن خاص هست .
مثلا من می خوام که در وزن ۶۵ کیلویی باشم و دیگه کمتر نشم .چون لاغری زیاد رو هم دوست ندارم .وگرنه اگر بخوام خیلی لاغر شم باید در وزن ۵۵ یا ۶۰ کیلو واقع بشم .
سوالم راجع به همینپاراگراف در ذهنم ایجاد شده
چطوریه که برای کاهش وزن و رسیدن به وزن دلخواه ترموستات ذهنی کاربرد داره ولی برای کسی که می خواداز جسمی لاغر و نحیف به جسمی تو پر منتها بدون شکم پهلو برسه نمیشه ازش استفاده کرد ؟؟
نمی دونم برداشتم یا سوالم درست بود یا نه؟
ممنون میشم از استاد در این مورد گیر ذهنی منوبرطرف کنن ..با تشکر فراوان باقری
سلام به استاد گرامی
و دوستان همراه
من از هنرجویان دوره مقدماتی ورود به سرزمین لاغرها هستم و در حال گذراندن دروس هفته دوم .
اشتیاق زیادی به یادگیری نکات مسیر ذهنی دارم و عاشق نوشتن در هر دیدگاهی که موضوعش منو جذب کنه.
البته در تمرینات دوره موظفم برای هر فایل آموزشی حتما دیدگاهمو به عنوان تمرینات گام به گام بنویسم .
اما در دیدگاههای فایلهای رایگان هر جا ذهنم یاری و تشویقم کنه مطلبی رو می نویسم و ارسال می کنم .قبل از خریدن دوره مقدماتی مدت ۸ ماه در دوره های رایگان جسته گریخته فعالیت داشتم اما احساس کردم برای به نتیجه رسیدن باید آموزشهام با یکنظم خاصی پیش بره که همین کار رو هم کردم
بسیار از تصمیمی که گرفتم و انجام دادم راضی ام و به ذهنم برای اینکهچه وقت به تغییر جسمم به لاغری فیزیکی رضایت بده احترام می ذارم و سعی می کنم تا اون موقع حس و حالمو خوب نگه دارم و به گرفتن نتیجه کاملا امیدوار باشم . ایمان دارم تا ذهنم لاغر و متناسب نشه جسمم متناسب یا لاغر نخواهد شد چون جسم و حالاتش تابع ذهنه ….پس عجله کردن هم درست نیست و باعث نا امیدی و خروج از مسیر میشه .
به دوستانی که خیلی دلشون می خواد چند کیلویی چاق بشن توصیه اکید دارم که از این فکر منصرف بشن .توضیح چرایی این نظر در فایل صوتی استاد کاملا شرح داده شده توصیه می کنم دقیق گوش بدید .من خانومی ۵۳ ساله هستم که از سن مدرسه و دبستان که لاغر شدم تا بعد از پایان سی سالگی کاملا لاغر مونده بودم بدون هیچ کار خاصی بدون هیچ رژیم و تحرکی ولی چون لاغری رو دوست نداشتم و دایم فکر می کردم وجهه خوبی برام نداره دوست داشتم که لا اقل چند کیلو چاق بشم تا حسم نسبت به خودم خوب بشه و دیگران ازم تعریف کنن و منم ذوقشو کنم ولی فکر کاملا اشتباهی بود و ۲۵ ساله که دارم تاوان این فکر اشتباه رو پس می دم .
چاق شدن مثل طبل و دهلی است که صدایش از دور خوش است ..
من از کودکی استعداد داستان نویسی داشتم بیشتر در موضوع طنز .
بعد از گوش دادن به فایل صوتی استاد و پیشتهاد ایشون به هنرجویانی که ابتدا لاغر و متناسب بودن ولی به عشق چند کیلو چاق شدن به ورطه اضافه وزن زیاد افتادن که بیان و بگن برای دوستان که این میل و هوس به چاق شدن چه عواقبی در آینده براشون ایجاد خواهد کرد .اینو به شکل داستان چراغ جادو براتون تنظیم کردم می نویسم و ارسال می کنم …
هر کدوم از ما که یا چاقیم یا افراد چاقی در خانواده یا دوستان می شناسیم که به این وضع گرفتارن بخوبی از مشکلات و رنج چاقی مطلعیم و نیاز به توضیح نیست .
داستان چاقی من و چراغ جادو
خیلی سال قبل که فقط ۲۰ سال داشتم به دلایلی رویای چاقشدن به ذهنم نشست.
اون موقع ۴ سال بود که ازدواج کرده بودم و دو فرزند به دنیا آورده بودم .
وقتی بیست سالم بود یک پسر ۳ ساله و یک دختریکساله داشتم و فوق العاده لاغرتر شده بودم .و همین باعث شروع رویای چاقی من شد که تحقق این رویا ۱۰ سال طول کشید و من از سی سالگی به بعد چاق شدم که اوایل تا حدود ۵ سال در وزنتناسب بودم و خیلی هم خوشحال و راضی .برمی گردم به عقب به بیست سالگیم ..دوستان داستان چراغ جادوی من
از اینجا شروع میشه..
یه روز خییییلی ناراحت بودم گفتم کاش منم یه چراغ جادویی داشتم دست می کشیدم روی اون و غول چراغ ظاهر می شد و خواسته ی منو در چشم به هم زدنی برآورده می کرد .
یادم اومد از مادربزرگم یه چیزی شبیه چراغ جادو توی صندوقچه اشیاء قدیمی دارم .گفتم برم بیارم دستی روش بکشم شاید غول ظاهر بشه .
رفتم آوردم و دستمو کشیدم روی بدنه اون ظرف که یهو دیدم غول بی شاخ و دمی با صدای خنده ی مهیبی بیرون اومد😃😃😃😃😃 دست به سینه توی هوا ایستاد به من گفت فرمانبردارم سرورم .
یه لحظه خیلی ترسیدم ولی دوباره خودمو جمع و جور کردم و کمی به خودم مسلط شدم و سعی کردم باهاش دوستانه و مهربانانه صحبت کنم خواسته امو بگم .
گفتم غول عزیز میشه بگی تو از کجا اومدی ؟
گفت بله سرورم من همون ذهن نیمه هشیار توام که قدرت انجام هر خواسته ایکه ذهن هشیار ازم بخواد دارم …
تو همون ذهن هشیار یا خودآگاه هستی که به من دستور می دی و من انجام می دم و خواسته هاتو برآورده می کنم .
حالا بگو چی ازم می خوای ؟
گفتم عه چه جالب بعد با خوشحالی بهش گفتم ببین چقدر لاغرم حتی از قبل از ازدواجمم لاغرتر شدم دوست ندارم خوشم نمی آد اینقدر لاغر باشم ازت می خوام منو چاقم کنی .
این تنها خواسته منه .
غول چراغ گفت بله سرورم اطاعت ولی اول باید به من بگی چرا می خوای چاق بشی ؟ مگه این جسم لاغر چه عیبی داره ؟ تا دلایل کافی برای رد لاغریت و انتخاب چاقی نیاری ومنو مجاب نکنی از چاق شدنت خبری نخواهد بود .بعد ادامه داد من هیچ نمی دونم چاقی برات خوب خواهد بود یا نه ضرری خواهد داشت یا نه فقط به تو و احساست اهمیت می دم اگر ثابت کنی لاغری برات رنج آوره و در عوض با چاقی حالت خوب میشه و شاد میشی و می زنی به در راحتی و بی خیالی حتما موافقت می کنم و کمکت می کنم تا چاق بشی …تا الان لاغر بودی کاری باهات نداشتم چون هیچوقت مثل حالا از لاغری بدت نیومده بود و شکایتی ازش نداشتی و اصلا کاری به لاغریت نداشتی ولی الان می بینم نظرت عوض شده .می خوام بدونم چرا ؟
به غول چراغ گفتم :
من با این جسم لاغرم اصلا حال نمی کنم پاهام که مثل چوب پرچمه 😀😀😀وقتی جوراب سیاه می پوشم چون همسرم میگه وقتی دامن روی زانو می پوشی حتما باید جوراب سیاه پات کنی خیلی پاهام زشت به نظر می آد …
دوست دارم مثل خواهر شوهرم باشم که هیکل چاق و توپولی داره وقتی جوراب دامن می پوشه اونقدر به چشمای من زیبا می آد یا سایر خانومای چاق …
گفت دیگه چه دلایلی علیه لاغریت داری ؟
گفتم وقتی باردار شدم و شکمم بزرگ شد شبا که خواب بودم شکممو خاروندم و روی اون خط افتاد بعد از زایمان شکمم که پایین رفت دور نافم چروک خورده باقی موند .میگن اگه چاق بشی و گوشت به تنت بیاد این چروکا صاف میشن .
غول چراغ گفت ولی این چروک که میگی اصلا زیاد و قابل توجه نیست چرا بهش گیر دادی
گفتم نه نه نمی خوام می خوام صافه صاف بشه عین قبل از بارداریم . تازه صورتمم خیلی باریک و کوچیک شده همینجوری پیش بره معلوم نیست قیافه ام مث گرسنگان آفریقا بشه ..😀😀😀😀
غول چراغ گفت دیگهچه دلیلی برای خروج از جسم لاغرت داری ؟
گفتم از بس لاغرم هر کی منو می بینه فکر می کنه بیماری سختی گرفتم و یا فکر می کنه اینقدر فقیر و بدبختم نون ندارم بخورم یعنی لاغریم دلیل فقر و بی چیزی در نظر مردمه .
بعدم تحرکم زیاده حرص و جوشی هم هستم میگن این دوتا نمی ذاره چاق بشم گوشت تنم آب میشه …….
اینارو که گفتم غول چراغ گفت کافیه فهمیدم بخاطر همینایی که گفتی از لاغری داری رنج می بری و فکر می کنی چاق شدن پایان این رنج و اندوهه
اوکی من تو رو چاق خواهم کرد لازمه که تصویرهایی برام بفرستی تا بایگانی کنم و طبق همون تصاویر جسمت رو تغییر بدم
با خوشحالی گفتم همین ؟
گفت نه همین انتظارات دیگه ای هم ازت دارم .گفتم چی انتظاراتی ؟
غول چراغ ادامه داد:
باید تا می تونی تصویر از آدمای چاقی که دوستشون داری برام بفرستی بعدم حسرت خوردن رو متوقف کن امید داشته باش و منتظر باقی بمون یعنی باور کن کهچاق میشی …بعد از این صحبتا غول چراغ جادوی من دوباره مخفی شد
دیگه کاری باهاش نداشتم و تصمیم گرفتم به گفته هاش عمل کنم تا منو به آرزوم برسونه.
یه چند سالی گذشت دیدم خبری نشد دوباره غول چراغو احظار کردم گفتم په چی شد چرا چاق نمیشم ؟ 😃😃😃
مگه من همون نون و برنج و شیرینی و غذای چربی که اون خانوم چاقه می خوره نمی خورم ؟ مگه من هر روز برات تصویر اندامهای چاق و خوش هیکلو نفرستادم …چرا خلاف وعده کردی ؟ اینه اون فرمانبرداری که ازش دم می زنی ؟ 😀😀😀
غول گفت سرورم تو منو گیج کردی 😀😀😀 هنوز تصمیم قطعی برای چاقی فیزیکیت نگرفتم😀😀😀😀 آخه یه جای کارمی لنگه ..
با ناراحتی گفتم کجای کار ؟
غول گفت :
ببین تو درسته که می خوای چاق بشی توی پوشه چاقیت هم عکسهایی بایگانی کردم ولی می بینم هنوز انتظار چاق شدن از خودت نداری ؟
گفتم مگه باید چکار کنم که نکردم ؟
گفت کار خاصی لازم نیست فقط هنوز منتظر چاقی نیستی چون از مامانت شنیدی که میگه تو تا سی سالگی رو رد نکنی چاق نمیشی تا بچه هات بزرگتر نشن تا همسرت دست از آزار و اذیتت برنداره حرص و جوشت نده چاق نمیشی .
خوب اینارو هم که دربست قبول کردی باورشون کردی .من فعلا هیچ کاری نمی تونم برات کنم .اون باورهات اینقدر قوی هستن که باور چاق کنندگی خوراکت رو تحت الشعاع قرار داده ….تا اون شرایط کنسل نشه تو هر چقدر بخوای به زور غذاتو زیادتر کنی تو چاق نمیشی .چون اول باید باورها و انتطاراتت با خواسته ات همسو بشه .
من میرم تا اوضاع برات تغییر کنه ولی به ارسال تصاویر ادامه بده فعلا خدانگهدار
غولچراغ ناپدید شد دیگه ندیدمش من موندم و باورهایی که داشتم .عصبی و ناراحت بودم که این شرایط چه وقت تغییر می کنن .بعدم چون باور چاق شدن بعد از سی سالگی در من قوی بود تر جیح دادم فکر چاق شدن رو از ذهنم خارج کنم صبر کنم تا ببینم بعد از سی سالگی چه اتفاقی میفته .
گذشت وگذشت ومن همچنان لاغر بودم و بهش تن داده بودم از اینکه از خوردن نون و برنج و شیرینی چاق بشم نا امید شدم .تا اینکه مرز سی سالگیمو رد کردم .اوضاع و شرایط هم تغییر کرد از همسر بداخلاق و بد دهن و خشونت طلبم جدا شدم سرپرستی بچه هامو عهده دار شدم و به منزل پدرم اومدم .مادرم با فوت پدر تنها شده بود و من و بچه هام مونس تنهاییش شدیم
خونه مادر وفورنعمت بودحقوق ارتش و اجاره بها رو دریافت می کرد منم بهش قول دادم خودم یه جایی کار می گیرم که خرج بچه هارو خودم تامین کنم
خلاصه دوره آسایش و شادی فرا رسید بچه ها ۱۰ و ۱۱ ساله شده بودن دیگه مث گذشته زحمت و اذیت نداشتن پدر بداخلاقشونم دیگه نبود ….
یه حسی بهم گفت همه چی جفت و جوره .خواهرمو بعد از چند ماه دیدم گفت خوب بهت همه چی ساخته چه خوب شدی اونوقت بودکه متوجه شدم بله یه چند کیلو چاق شدم و اصلا متوجه این تغییرات نشدم .
خیییییلی خوشحال شدم و یادم افتاد که غول چراغ گفته بود وقتی همه شرایط جفت و جور بشه من چاق میشم و حالا شده بودم .
دیگه نیازی به احضار غول چراغ نبود چون به خواسته ام رسیده بودم
پنج سال گذشت احساس کردم از وزن نرمال خارج شدم به جای ۶۰ کیلوکهمدنظرم بود شدم ۷۲کیلو و این اصلا به نطرم خوب نبود
نسخه پیچی ها برای لاغرتر شدنم شروع شد از خانواده بگیر تا دکترای تغذیه و رسانه ها و کتابها و مجلات …
از هر راهی رفتم نشد که نشد شدم ۸۴ کیلو دیگه وقت احضار چراغ جادو بود
باز یه روز که خواستم از جام بلند شم و نتونستم و به فکرم رسید که خوبه کنار مبل یه عصایی چیزی بذارم که بتونم با تکیه به اون از جام راحت تر پاشم خیییلی حالم بد شد احساس پیری و ناتوانی کردم یادم اومد که آره چند وقتیه موقع نماز روی صندلی میشینم
یادآوری این موضوع حسابی اشگمو درآورد گفتم خدایااااااا خودت کمک کن اگه وضع همینجور پیش بره ویلچری میشم خدایا تو رابه مقدسات قسم یه راهی جلو پام بذار …
می خواستم دوباره چراغ جادو رو بیارم و غولمو احضار کنم ولی گفتم ببینم شاید خدا یه راهی گذاشت جلوپام و این شد که خدا صدای منو در اوج استیصال شنید و منو به سایت تناسب فکری هدایت کرد
به لطف خدا خیلی احساس سبکی خوبی دارم شاد و امیدوارم با شوق تمریناتمو انجام می دم .احساس می کنم شلوارهام به پام گشادتر شدن و جدیدن مجبور شدم از بغلاشون دوخت بگیرم و این نشون می ده ذهنم برای کاهش رضایت داده ومن به تدریج لاغر خواهم شد از وقتی به اینجا هدایت شدم هیچ نوع رژیم و ورزش قرص دمنوش پماد کمربند رو هم دنبال نکردم..و همه ارو بوسیدم گذاشتم کنار….
تنها راه تناسب همینه و بس .
دوستان گلی که رویای چند کیلو چاقی دارید خواهش دارم دست بردارید از این فکر .که دور از جونتون بیچاره میشید
امیدوارم از داستان چراغ جادو خوشتون اومده باشه .
موفق و منصور باشید .
استاد سلام
یکدنیا تشکر از پاسختون ….
به مرور کامل متوجه خواهم شد ….الانم یه چیزایی فهمیدم