آنچه باقی می ماند ما و زندگی هستیم.
سال های زیادی تصور می کردم اگر فلان شرایط زندگی را داشته باشم خیلی خوشبختم. اگر فلان مدل ماشین رو سوار بشم چقدر احساس خوشبختی خواهم کرد. اگر فلان خونه را داشته باشم دیگه هیچی از دنیا نمی خوام و صدها فکر مختلف داشتم که تصور می کردم هر کدام از آنها را داشته باشم برای همیشه احساس خوشبختی خواهم کرد.
به لطف خدا در مسیر تغییر کردن قرار گرفتم و پس از مدت کوتاهی شرایط زندگی من شروع به تغییر کرد. آنچه در زندگی ام داشتم و نمی خواستم به راحتی از زندگی ام حذف شد و آنچه می خواستم و نداشتم به سادگی وارد زندگی ام شد.
شرایط زندگی من به کلی دگرگون شد و من آن شخصیت چند سال قبل نبودم و زندگی من در تمام جنبه ها تغییراتی پیدا کرد که هرگز تصور آن را نمی کردم.
اما هرچه بیشتر در شرایط جدید زندگی کردم بیشتر مطمئن شدم که شرایط درونی و احساسی من نمی تواند به واسطه داشته ها و پیرامون من تغییر پیدا کند.
اینجا بود که بیشتر از قبل به مستقل بودن دنیای درون از دنیای بیرون پی بردم.
دنیای درون مادی نیست به همین دلیل مواد فیزیکی (پول، ماشین، خونه، روابط و … ) نمی تواند در دنیای درون تغییر پایدار ایجاد کند.
شاید خرید یک ماشین تا چند روز در ما ذوق و شوق ایجاد کند اما هرگز نمی تواند برای همیشه باعث شادی درونی و احساس خوب پایدار شود.
بنابراین برای رسیدن به احساس خوب پایدار و تجربه خوشبختی در دنیا باید مهارت زندگی در دنیای درون را بیاموزیم.
دنیای درون نیز مانند دنیای بیرون دارای قوانینی است که عدم رعایت کردن آنها باعث نابسامانی و بروز مشکل برای ما می شود.
همانگونه که جمع نکردن زباله ها از سطح شهر می تواند باعث بروز مشکلات فراوان و گسترش بیماری شود، جمع و جور نکردن افکار منفی و ناامید کننده از سطح ذهن و دنیای درون می تواند باعث بروز اختلال روانی و گسترش ناامیدی در زندگی شود.
در گذشته نه چندان دور هر بار که مسافرت می رفتم، حتی چند روز قبل از رفتن به مسافرت به فکر روزهای بعد از سفر بودم که چقدر احساس بد و ناامیدی خواهم داشت و این فرمول ذهنی باعث می شد که در مدت سفر از شرایط و موقعیت هایی که در اختیار دارم استفاده نکنم و همیشه به فکر برگشتن و ادامه زندگی کسالت بار همیشگی باشم.
این سفر و همراه شدن با دوستانی که مدت هاست آنها را می شناسم سبب شد تا گوشه هایی از زندگی گذشته خودم را بازبینی کنم و به تفاوت بین نگرش و عملکرد امروزم به نسبت چند سال قبل بیشتر توجه کنم.
در این شرایط به وضوح برایم روشن است که دنیای درون من مستقل از هر اتفاق و شرایطی است که در بیرون از من رخ می دهد و اگر من همانطور که برای رفتن به مسافرت و لذت بردن از سفر برنامه ریزی می کنم برای مدیریت افکار و انتظارات درونی خودم برنامه ریزی نکنم به هم ریختگی درونی سبب می شود که نه تنها از زیبایی های دنیای بیرون لذت نبرم بلکه سطح بالایی از بهم ریختگی احساسی را در دنیای درون تجربه کنم.
این بخشی از زندگی شخصی من بر اساس استفاده از فرمول های ذهنی جدید است که در نهایت باعث تغییر شرایط زندگی من شده است.
اطمینان دارم آگاهی که در این مستند آموزشی ارائه شد است به من و دوستانم کمک می کند تا نگرش و عملکرد بهتری در زندگی داشته باشیم.
برای استفاده بهتر از این مجموعه آموزشی پیشنهاد می کنم در هر جلسه قوانین ذکر شده را استخراج کرده و درباره آن در بخش نظرات برداشت خود را بنویسید. به این ترتیب علاوه بر کمک به خود برای درک بهتر قوانین به دیگران کمک می کنید تا برداشت بهتر و عمیق تری از نکات آموزشی هر جلسه داشته باشند.
منتظر خواندن نوشته های شما هستم
همراه همیشگی شما: رضا عطارروشن
امتیاز 4.60 از 20 رای
با دیگران به اشتراک بگذارید تا امتیاز بگیرید!
سلام. بر خالق بی همتایی من
سلام براستاد وهمه دوستان
داسته مالی ما جطور می توان ما رو درحالت شادی دورن ننگه داران
من به تجربه این رو موضوع رو رعدکرده که داشته مالی اگه همراه باحس خوب نباشه شاید اروزیی جندین ساله باشه و بهش برسیم جون شادی دورتی درکنارش نیست اون احساس هم زودگذر هست حتی شایداون شادی زود گذر هم نباشه جون فردی که احساسش خوب نیست همیشه تو بخش منفی هست هرکاری میکنه اون بخش بسیار قدرت هست وکلی افکار بد رومرو میکنه پس براش هیچ فرقی نداره که ازلحاظ مالی چه وضعیت شاید هی بگه که اگه واینروسیله داشته باشم حالمخوب میشه ولی من شاده بود در داشتن همونوسیله او نفرد. خوشحال که نشده اطراف احساس میکردند اگر اون ماشین رو به دست بیاره ارامش خیال خواهدداشت دیگه نگرانی نخواهد داشت ولی وفتی اونماشین رو به دست آورد تاره افسوس ماشینهای گه میشده بگیره اون زمان اقدادم نکرده براش تکرار شده از داشته وهمین زمان هم اون لذت اصالی روبه خودش نمیده پس صرف داشتن وحس خوب نداشته بودن هرجیره تازه که نگاه یاران اگهوداسته باشن چقدرشاد خواهد بود رونداره من
چون شادی بیرونی هیج زمان به اندازه شادی دورنی ماندگارنیست و زود گذراست چون وفتی من از دورن دچارمشکل باشم اگه تومحیطی باشمکه شادهست اول شاد میشم ولی وفتی به محیط خونه خودم بیام اون شادی ازبین رفته شاید تا جندساعت با من باسه بالوین برخور. با یی کاری یی مشکلی همون نشاط شادی زدو گذرنیزازبیت رفته حال حسم فوری به شکل فبل برکشت خواهد داشت حال اگه تومان ثروت طعرق باشن بازمبه همین شکل تونگاهم هست شادی دورن هم اول بابدامورس بینم که جطور درخدونون ایحاد کنیم من ازوفتی وارداین نسبرشدم به شکرخدا ابن شادی دورن رو به دست اوردم نه اطراف در شدت آین شادی نقش داره نه مکان شاید توخونه خودن که تنهاست بعصی زمان جنان غرق در شادی هستم ازدست آورد خودمکه تویی مجلسی که مثل عروسی هم باشم شایداین نشاط شادی رو بهاین خوبی به من نمیرسه چونواین سادی بسیلرعپیق ماندگار خوب هست نه به ثروت ربط داره نه به خونه ربط داره نه به ماشینی که من توس سوارمیسم ربط داره ازدورن میبوسه ازبیرون نست پس چوم از وجودم بیروت میکنه هم شادی بیشتری روداره هم ماندگاری بیشتری رو داستمطی این یی سال به شکر خداوند بیشتر زمانی که طی کردم تو بخش همین حس و احساس خوب بود من فبلا. خونه داشتم ماشین داشتم وضعیت مالی خوبی روهم همسرم به شکرخدا داشت پس مرا انقدرماامید وبی انگیزه و ازنشاطی،کمتری بر خورد بودم من ازجام اصلا تکون نخوردم همون خونه همون ماشین کخ ازداشته همسر دارم همون آدمهای اطراف ولی با حس بهترشادی بیشتر ونشاط ،بیشتر چی شد من فقط توکل زندگیم یی تغییرخوب ایجاد کردم همین کاره و خواستی انجام ندادم ولی شاد هستم کمی وزنم کم شده تومسبر خدا هرگز دیر نمیکند هم هستم از خدای خودم بهتر دارم شناخت پیدا میکنم نه کاره عجب غربی کردم هیمن مسبر دست اودرش شده یی شادی عالی که هر روز دارم بازم به لطف خدایی مهربان کم نشده استمرار داره جون من استمرار دارمکه از آموختهام بهتر استفاده کنم وبه عمل کرد در زندگیم اون تبدیل کنم پس در نتیجه اینکاره من نه پول انسانی نیاز داره نه خونه انچانی نه مکان بخصوصی بلکه یی ذهنی میخواد که اون از بخش متفی به بخش مثب راهنمایی کنی از آنچه داشته داری اول سپاسگراره داشته باشم تا ازهمین سپاسگزاری اول نعمت بدی به من برسه از همبن که دارم احساس بهتری روبه کل وجود م بدم داشته من هیج زمانی برای مم اون شادی روبه ارمغان نیاورد شاید تازه از داشته خودم همسر هم ناراحت بودم چون اصلا سپاسگزارش نبود حسم ازداشتن اون بد بود چون مشکلاتی همین دصته به زندگی من وادر می کرد پس ازنگاهم واون مانع درسر راهم میدونستم ازداشتنش نگران بودم ولی به شکر خداوند که بار ابن مسبر این بخش هم دارم ترمیم میکنم که نگاه بهتری بهش داشته باشم و شادی درون رو بهترین حالتش نگه دارم با داشتن شادی درون هست که من به کل هدفمکه تو جندبخش اون تقسیم کردم به شکرخدا هم پا با هم به همشون خواهم رسید کارم تو چند مسیر کاره اسونی نیست جون هم زمان توچند بخش باشه افکار ادم باید خیلی تو بخش درستش باشه ولی من از لطف مهربان بگم به شکل عالی ولی به شکل خوبش دارم به پیش میره
خدا پشت پناه یا حق حق نگه دارتون
سلام استاد
خداراشاکرم که درتاریخ 1402/08/10 توانستم فایل به این مهمی را گوش بدهم
دقیقا همین طوره وقتی ما افراد کارمند درسفر هستیم همیشه منتظریم که الان از اداره به ما زنگ میزنند و حال ما را درسفر میگیرند و بارها شده این اتفاق افتاده ووقتی هم که پایان سفر است ناراحت و غمگین هستیم که و لذتی از هرروز زندگی نمیبریم چون همیشه از اتفاقات اطراف خود غمگین و ناراحت هستیم .و شورو اشتیاق زیادی برای انجام دادن کارها نداریم .
محیط اطراف نباید زیاد ما را بالا و پایین کنه و ما نباید زیاد تحت تاثیر احساس و محیط پیرامون خود باشیم . همیشه توجه به اصل موضوع داشته باشید من چطور دارم زندگی میکنم خیلی مهم تر است که درآینده من چگونه زندگی میکنم و ما باید به بهترین شکل ممکن از محیط اطرافمان استفاده کنیم و ذهن خود را درگیر کارها نکنیم .
هیچ وقت خود را وابسته به محیط اطرافمان نکنیم و کنترل ذهن و افکار داشته باشیم تا احساس ما بد نشود
پیش فرض ذهن همه ی انسانها تمایل به غمگین بودن است چون بیشتر به چیزهایی که نداریم توجه میکنیم و این حال ما را بد میکنه و باعث میشه چون احساس ما بد است از محیط و شرایط فعلی خود غافل شویم و در فاز غمگین بمانیم
بعضی از افراد وقتی از یک محیطی به محیط دیگر میروند خیلی هیجان زده میشوند و بعضی از افراد چون درآن محیط هستند برایشان عادی است ووقتی میبیند افرادی هیجان زده میشوند فکر میکنند چقدر ندید و بدید هستند و اینها عادی است مثل دیدین کویر برای ما یزدیها عادی است و چقدر از سراسر ایران برای کویر نوردی ثبت نام میکنند و شاید ماهها درنوبت تورهای مسافرتی هستند
ما باید هوشیار باشیم که نوسانات احساسات را بتوانیم کنترل کنیم با ارتباط ندادن پیرامون اطرافیان و محیط زندگی
ما باید انضباط فکری داشته باشیم و یک برنامه شخصی داشته باشیم که یاد بگیریم که ذهنمان را کنترل کنیم و تحت شرایط محیط و اطرافیان قرار نگیریم
اگر شما درزندگی شخصی و افراد خود افرادی را میبینید که آرامش روحی و جسمانی دارند اینها نظم شخصی دارند درحالی که دنیا همیشه درحال تغییر است گول نخورید که بعضی از اجسام در دنیا ثابت ستند ما فکر میکنیم ثابتند بلکه انها هم درحال تغییر هستند ولی چون این کار آهسته است ما آن را درک نمیکنیم مثل لاغری با ذهن درجسم با به آهستگی انجام میشود و ما به خوبی آن را درک نمیکنیم و با خود تکرار میکنیم که من که لاغر نمیشوم و درحالت غمگین هستیم و با امید و انگیزه زندگی نمیکنیم .
به نام خدای بخشنده و مهربان
سلام
من همیشه نگران تمام شدن روزهای خوب و شاد چه زمانی که در سفر باشم چه در روزهای عادی را دارم و به همین دلیل اصل زندگی رو فراموش کرده ام اصلا به فکر اصل زندگی یعنی زنده بودن توجه نداشتم
من زندگیم را به بودن اطرافیانم وابسته کرده ام و همیشه ترس از دست دادن یکی از عزیزانم من رو آذین میکنه به همین دلیل بیشتر اوقات غمگین بودم چون ذهن همیشه در حالت پیش فرض غم و غصه خوردن قرار داره ولی برای شادی همیشه دنبال دلیل هستش
من با آموزش های استاد گرامی یاد گرفتم که احساس شادی چیزی در دوران هر فردی است و هر چند ممکنه این شادی با خرید خونه و ماشین مورد علاقه ام به وجود بیاد اما همیشگی نیست و بعد مدتی عادی میشه اما مدتی هست که شادی خودم رو به داشتن امکانات جدید یچسل دیگران ارتباط نمیدم چون برای خودم هدف و برنامه مشخصی دارم و هر روز با نظم مشخصی به کارهام میرسم و ذهن و افکار خودم رو راحتتر از قبل کنترل می کنم
در این مدت متوجه شدم که مهم زندگی در این لحظه است با همین جسم چاق یا همین موقعیت شغلی و همیشه امیدوار هستم که شرایط زندگی ما هر روز تغییر می کند و به امید شرایط بهتر ذهن خود را کنترل کنم تا هر فکر منفی و آزار دهنده ای وارد اون نشه
با سلام خدمتذشما استاد عزیزم و دوستان و هم مسیری های موفقم، این که برای ادامه زندگی و بهتر بودن زندگی با چه دیدی باید نگاه کنیم به شرایط خیلی مهمه و چه احساسی داشته باشیم و راحت بودن ما در تی مسیر زندگی و در سفر ها و ارامش ما که باید در هر شرایطی سعی کنیم بهترین خودمون باشیم و بهترین تصمیم رو بگیرم و از محیطی که هستیم لذت ببریم و خودمون رو تحت تاثیر محیط اذیت نکنیم باید از محیط لذت درونی ببریم،
بنابراین باید همیشه توجهتون به اصل زندگی باشه یهنی زنده بودنتون و ادامه زندگی رو سپری کردن، اینکه چطور زندگی میکنید مهمتر است این است که کجا هستید و این مهمه که اصل رو ببینیم، ماهیت پیرامون ما تحت تاثیر قرار دهیم هیچ وقت خودمون رو وابسته به محیط و آدمها نکنیم نباید غصه بخوریم رهایی از افکار منفی باید برای خودمون یک روش فکری باشد،
پس انسان ها داشتن چه دلیل باشه انجام یک کار خاص هم آرامش حال خوبی داشته باشیم ، باید در شرایطی که هستیم لذت ببریم و بهترین استفاده را کنیم و از داشته هامون و چیزهایی که داریم که به خوبی استفاده کنیم بودن که چه احساس به ذهنمان بدهیم باید انضباط فکری داشته باشیم و تحت تاثیر شرایط ذهنمان را قرار ندهیم،
وقتی که هستیم فکری داشته باشیم دیگه فرقی نمیکنه که در چه محیطی یا مکانی قرار داریم اما منظم و از ماه چه لذت می بریم و به نما تحت تاثیر آدم ها و عوامل محیطی قرار نمی گیرد و در راستای این ثبات خودش انجام می دهیم و لذت میبریم و نظم شخصی خودمان را داریم،شرایط زندگی را نخورید زیرا که شرایط همیشه در حال تغییر کردن است و عوض میشه چه از نظر فکری و چه از نظر جسمی و بیرونی شرایط یکنواخت می ماند فقط محیطی که در آن هستیم وزن می شود اما همیشه شرایط تغییر می کند و دنبال کردن ما مفید و موضوعاتی که احساس خوب و بهتری به شما می دهند نظم مشخصی را در ذهن تان داشته باشید و از شرایط سنی استفاده را کنید و بدانید که شرایط تغییر پذیر است و به شرایطی که فکر کنید و توجه کنید خواهید رسید و به احساس خوب دست خواهید یافت
با تشکر از شما استاد عزیزم
سلام به استاد عزیز و دوستان هم مسیر
♡متوجه شدم که عشق به خویشتن داشته باشیم♡
اگه ما عاشق خودمون باشیم در حال زندگی میکنیم و با فکر کردن به گذشته و آینده خودمون رو اذیت نمیکنیم،به افکار منفی اعتنا نمیکنیم، تلاش میکنیم در هر جایی که هستیم و با هر امکاناتی که داریم حال خودمون رو خوب کنیم .
خیلی مهمه این جمله :
ذهنمون رو کنترل کنیم ،با پیگیری موضوعاتی که حالمون رو بهتر میکنه ، میتونیم حال خودمون روخوب کنیم واز افکار منفی دوری کنیم .
موفق باشید و در پناه حق
سلام و درود بر عالم و آدم
درود بر استاد و دوستان همراه
استفاده از قانون در عمل(۶)
حضور ما در زندگی حقیقت ماجراست
وقتی در مسیر آموزشهای ذهنی قرار می گیری آروم آروم اون چیزهایی که داشتی و نمی خواستیشون از زندگیت حذف می شوند و اون چیزهایی که نداشتی و میخواستیشون به سادگی وارد زندگیت می شوند ….اما یه جای قصه متوجه میشی که تمام اون خواسته هاتو مثل خونه و ماشین و پول و اسم و رسم برای این می خواستی که حالت خوب باشه و اما خیلی وقتها خیلی چیزهایی که دوست داشتیم و داریم و بازم حالمون بده!…همین چند روز پیش من از درون حالم بد بود و سعی داشتم احساسمو خوب کنم ولی انگار در ذهنم همه چیز به هم ریخته شده بود در نهایت بعد از چند ساعت به همسرم گفتم بریم جاده چالوس که همیشه فکر می کردم فکر می کردم …حالمو خوب می کنه اما از لحظه ای که بریم و حتی در اون مسیر و برگشت انقدر از درون آشفته بودم که می خواستم بر گردم یعنی کلافه بودم نمی دونستم چه جوری حال خودمو خوب کنم ؟!…احساس ضعف می کردم در برابر هجوم افکار های منفی و همون وقتها به خودم گفتم هیچ چیزی بیرون تو نمی تونه حالتو خوب کنه اگر احساست بد باشه لاکچری ترین چیزها هم نمی تونه تو را به تعادل برسونه شاید لحظه ای ذوق کنی اما این مقطعی هست تا در درون خودت حلش کنی !..
شرایط درونی و احساس من نمی تواند به واسطه داشته ها و پیرامون تغییر کند.
دنیای بیرونی ما مادی هست به همین دلیل نمی تواند بر دنیای درونمون که متافیزیکی هست اثر گزار باشد و در درونمون تغییری پایدار ایجاد کند .
مهارت زندگی در دنیای درون برای رسیدن به احساس خوب و پایدار میشه تجربه خوشبختی
و برای تجربه خوشبختی باید مثل قوانین بیرونی دنیای مادی قوانینی درونی هم داشته باشیم مثلا جمع آوری زباله ها از گسترش و شیوع بیماری ها جلوگیری می کنند و در دنیای درون هم باید مدیریت و برنامه ریزی روی افکار منفی ذهن داشته باشیم وگرنه به احساس ناامیدی میرسیم .
یک الگوی مخرب ذهن اینه که همین که به خواستمون داریم نزدیک میشیم ترس از دست دادنش میوفته به جونمون اگر لاغر بشیم میترسیم که نکنه چاق بشم و اگر ماشین خوبی بخریم میگیم اگر تصادف بشه یا دزد ببره !؟ یا مجبور بشم بفروشم و یه جورایی ربطی هم به فرمول ترس از آینده داره …
انقدر به هوشمندی و gpsاین مسیر باور دارم که دقیقا به جا و به موقع به فایلی می رسم .
به اراده الله مهربانم فردا شب عازم سفر به زادگاهم هستم اتفاقا چقدر خودمو تحسین کردم که آروم هستم و هیجانی نشدم و هنوز وسیله ای جمع نکردم و این تفاوت فکر و رفتار من هست قبلاها از چند روز جلوتر چمدون را آماده می گزاشتم .فکر می کردم کجا برم و چی بپوشم و چی بگم ؟!ولی اینبار خیلی آروم بودم حتی فکر میکردم زیاد طولانی نشه چون میگم بی مزه میشه !…
اما وقتی در این فایل استاد گفتند که قبل رفتن ناراحت برگشتیم یهو یه غمی از اون زیر اومد بالا و تا الآن من دلم گرفته و خوشحالم که این فرمول شناسایی شد و برای همیشه به لطف خداوند حل میشه انقدر همیشه صحنه های بغض در خداحافظی را دیدم و بارها شنیدم که دوباره شنبه روز از نو و روزی از نو من آموزش دیدم که غمگین باشم یعنی حالم وابسته به شرایط محیطی باشه !…
اما هدف زندگی کردنه یعنی از هر چیزی که داری این هنر متعالی هر انسانی است که در مسیر خودسازی هست .محیط نباید خیلی تحت تأثیر قرارمون بده و اگر خیلی احساس بالا و پائین داریم یعنی باورهامون سست هست و هر چه این روند را ادامه بدیم پایه های باورهای توحیدیمون متزلزل می شوند …
تا به امروز به خیلی از چیزهایی که می خواستیم رسیدیم خیلی چیزهااااا بی نهایت آرزو که خلق شدند و در دسترس ما هستند ولی امروز برامون تکراری هستند و عادی !…فقط همون روزهای اول شوق داشتیم به نظرم این یک فرمول ذهنی ریشه دار هست در نسلمون که باید قطع بشه دختر من ۴سالشه و با اصرار یک اسباب بازی گرون قیمت انتخاب کرد دوروز پیش و همین دیروز ازش زده شد و من جمعش کردم حتی نپرسید کجاست !؟ولی می گفت باز بریم اسباب بازی فروشی و از زرق و برق اونجا خوشش اومده بود …
این فایل خیلی ارزشمنده و خیلی تفکر عمیق می خواد و خیلی هم گسترده است و مرتبط به چند فرمول ذهنی ریشه دار …
وقتی تمرکزمون میره روی چیزی الآن نیست و دوروز پیش تمام شده یعنی کمبود یعنی حال بد و آیه شریفه الشیطان یعدکم الفقر و الفحشا (شیطان دائم نجوای کمبود می کنه نتیجه حزن هست وناامیدی و افسردگی )پس در این شرایط تفکر و تمرین نوشتار و تجزیه تحلیل می تونه خیلی کمک کننده باشه .
اما طبق آموزشهای ذهنی ما بیشتر تمایل داریم غم و ناامیدی را انتخاب کنیم چون صد تا دلیل منطقی ذهن استدلالگرمون میاره که تو اینو نداری و ما این نجواها را قبول می کنیم و اما برای حال خوب دلیل منطقی پیدا نمی کنیم چرا چون ذهنمون یادگرفته به کمبود و نداری توجه کنه و دلیلش آموزشهای ذهنی هم که به ما ارث رسیده و محیط پیرامون و افراد و همه این گستردگی نجواگر ذهن را تأیید می کنند ولی نه دوست من
تو یکی نِه ای هزاری تو چراغ خود بیفروز
گام به گام ذهن منم آموزش میبینه که به تمام شگفتی های هرروز زندگی توجه کنه همین خورشیدی که هرروز پشت پنجره خونه من طلوع و غروب می کنه همین خورشید تو کلاردشت و کیش و دبی هم هست پس باید یاد بگیرم من الآن زنده هستم و شاید فردا نباشم !.،.
می خوام زندگی کنم با امید برای خلق خواسته هام و حال خوبم هرروز برنامه ریزی و مدیریت ذهنی دارم چون می خوام همسو با ذات الهی ام باشم انضباط فکری من همیشه باعث میشه به خودم تلنگر بزنم که منم که احساس خوب و پایدار را ایجاد می کنم اگر در سفر هم توجه به موضوعاتی داشته باشم که احساسم را خوب می کنه و چند قلم کارهای روزانه خودم را انجام بدم باز به ذهن استدلالگرم یادآوری می کنم که این من هستم که انتخاب می کنم و حتی شرایط بیرونی هم نمی تونه تأثیری روی روند زندگی درونی من داشته باشه .
حس می کنم باید تمام رنگهای این جعبه مدادرنگی را بگیری و درون خودت حلش کنی .
اگر اقیانوس باشی هیچ زباله ای یا حتی جواهری نمی تونه رنگ و بو و مزه تو را تغییر بده این تفکر و شناخت و درک بسیار عمیقه که از خداوند درکشو برای خودم و همگان طلب می کنم .انقدر عمیییییییق که هیچ رنگی بالاتر از بی رنگی نیست رها آزاد آسوده و عشق و با پذیرش به وجود میاد پذیرش اینکه هیچ چیز تکانم نمی دهد وجودم از عزت و اقتدار خداست فرقی نمیکنه خوشی یا ناخوشی…. من فقط در خودم حلش می کنم .
احساس خوب و پایدار فقط از راه مدیریت و برنامه ریزی ذهنی به وجود میاد.
من از امروز به خودم قول می دهم هرشب قبل از خواب در حالت آلفا تمام رنجشها و افکار منفی را رها کنم و اینطوری ،قفسه بندی های ذهنم را مرتب کنم .😍
الآن حااالم عالیه خدایا شکرت
سپاس استاد خووووبم شکر وجودتون
من هرروز ایمانم به خالقم بیشتر میشه که منو انتخاب کرده اینجا باشم و این محتوا و فایلها عالیترین هدیه های این روزهای منه .
همواره وجوتون به عشق الهی سرمست باشه .
دوستان همراهم همواره دل آراااااااام و دریا دل باشید .
عااااشقتونم🤍
خدایا شکرت
عااااشقتم ❤️
عشق ❤️به تمام ذرات هوشمند عالم هستی
سلام
قبلا هی میگفتم چن من خونه ندارم و مجبورم اینجا زندگی کنم ارامش ندارم نمیتونم ازاد باشم هر کاری دوس درم بکنم
یک درصد فک نمیکردم من تو این خونه باشم حالم خوب باشه
میگفتم چن فلانی فضوله من نمیتونم تو خونم راحت باشم هی میرسه ب همه چی
هی میگفت فلانی اومد من از زندگی افتادم کی بشه خدا برن
وای باز مهمون شدم رژیم چی میشه همیشه میرفتن سفر اولش برا خودم خط نشون مکشیدم ولی میرفتم پرخوری میکردم هی میگفتم میرم جبران میکنم من اصلا از اون سفر اون لذت رو نمیبردم همش ب فکر خوردن و نخوردن حسرت بودم
از وقتی هم میومدم اون سفر ب خودم زهر میکردم
یا تو دوره همی ها همش ب فکر خوردن نخوردن بودم ازاون دوره هیچ لذتی نمیبردم
من احساسم تو همه اینها بد بود چرا چن درگیر بودم
قبلا میگفتم اگه لاغر شم فلان لباسو میگیرم
اگه لاغر شم فلان رنگ میپوشم اگه لاغر شم همش درگیر قبل و بعد بودم لذتی برا من نبود
وقتی میخواستم ی چیزی بپزم اونقدر نگرانش بودم ک چی میشه چقدر بخورم بخورم اینو از اینور نخورم بجای شام بخورم ناهار بخورم.
اما وقتی وارد لاغری با ذهن شدم رها کردم و من الان تو همون خونه با همون جسم دارم لذت میبرم دنیای بیرون من تغییر نکرده خودم درونم تغییر دادم تغییر باید از خورم باشه درونم باشه ن
ب امید تغییر بیرون موندم و زندگی کردن مثل این میمونه ک میگن اونقدر بایست زیر پات علف سبز شه
حتی اگه درونت زیبا باشه حتی اون سرکار ک میری بعد سفر اونم برات شیرینه چن قبولش کردی
من یک روز محال میدونستم تو این خونه باشم با همسرم خوب باشم همسر من سیگار بکشه من خوب باشم اما الان خوبم چن حال خوب ن ربطی ب اطرافم نداره چرا باید ب خاطر اطرافم حالمو بد کنم اونها درست میشن ن
فقط منم ک زندگی نمیکنم
قبلا وصل بودم ب ی واگن پر از حسرت نگرانی و خشم کینه انتظار
تشنه توجه بودم توجهی ک همسرم بهم نداشت محتاج بودم ی ادم ضعیف ک هرکی میرسید ی لگد بهم میزد
اما الان تو همین خونه دارم هرروز قوی و قوی میشم من محتاج هیچکس نیستم من افریده خدام خدا رو دارم
قبلا پول دوره از همسرم میخواستم اونم شرایطشو نداشت و من چن روز ناراحتش بودم اما الان ن انتظاری از اونم ندارم انتظارم از خداست اون راهنمایی میکنه شاید ب همسرم بده تا اون دست خدا بشه برای من نمیدونم ولی من میدونم ک میشه من چ از دوره از رایگان چ دوره بالاخره میرسم ب لاغری چن مسیرم درسته نگرانش نیستم
من تغییر کردم در حالی ک اطرافم همونه پس میشه همیشه حسرت دختر دایی میخوردم ک چجوری بیخیاله چجوریه انقدر هر چی دوس داره میخره لاغره و یعنی بچش چی بگم خوب درس میخورنه همیشه همه کارهاش ب راحتی انجام میشه چرا
چن احساسش تحت کنترل خودشه چون خودشو دوس داره و خودشو مسئول هیچکس نمیدونه
پس مشکل از خودمونه در بیرون از خودمون دنبال مقصر نباشم
ازادی و رهایی از زندان ک زندانبانش خودمونیم جسارت میخواد
من اون جسارت دارم من توانشو دارم قدرتشو دارم ب راهم ادامه میدم تااخرین نفسم
و ب زودی میام میگم دوستان عزیزم من فلان تغییرات رو داشتم من متناسب شدم
بنام خدا
سلام خدمت استاد عزیز
فایل چرا لاغرها چاق نمیشوند
ذهن یکی از اعضای بدن است که دیده نمیشود مثل سایر اعضای بدن مثلا قلب کلیه ،کبد و غیره ولی با این تفاصیل که قلب و کبد و غیره را میتوان دید با انجام رادیو لژی ولی ذهن را هرگز نمیتوان دید.ذهن یک عضو ناشناخته هست .
تلاش افرادی لاغری،که میخواهند یه مقداری چاق شوند و وقتی چند گرم اضافه میکنند و کلی خوشحال که وزن اضافه کردند همانند تلاشی است که افراد چاق برای لاغری انجام میدهند و وقتی چند گرم کم میکنند چقدر،لذت میبرند است .با این تفاوت،که لاغرها زودتر نتیجه میگیرند چون با لذت هست و ذهن ما هر،جا لذت باشه میره ولی چون رنج چاقی خیلی،زیاده افراد چاقی دیرتر نتیجه میگیرن .
توصیه به افراد لاغر اینکه استارت چاق شدن را نزنند و ذهن خود را برا چاقی دست کاری نکنند چون برای دو یا ۳کیلو شاید دهها کیلو اضافه کنند و هرروز چاق و چاقتر شوند و دوباره ناراحت که چرا چاق شدیم .پس ذهن خود را فل قلک ندین .
به نام خدا
وقت بخیر عزیزان
منم همینطور بعضی وقتا همینطور می شم که باید الان برگردیم کاش می شد بیشتر بمونیم . خوبه که آدم همیشه در زمان حال زندگی کنه و لذت ببره .ولی به قول شما نمی دونم چرا ذهن ما همش دنبال و و غصه است . که ناراحت باشه . من هر روز دارم کار می کنم روی احساسم ولی بازم احساس من یه وقتا بستگی به حال و احوال اطرافیانم داره به خصوص نزدیکانم مثلا یه موقع از صبح اوکی نیستم تا با دخترم حرف بزنم بعد از حرف زدن با اون اوکی می شم .
احساس منم خیلی بالا و پایین می شه ولی الان چند وقتیه خیلی بهتر شده روش کار می کنم ولی هنوز احساسم بستگی به دیگران هم داره .
اره واقعا ولی متاسفانه احساس من وابسته به آدمها هست خیلی .همیشه باید توجه به شرایطی که الان درش هستین باشین . وای امان از این تلفن من هم همه جا استفاده می کنم حتی موقع پیاده روی هم دوست ندارم تلفن حرف بزنم یاحتی اهنگ و چیزی گوش بدم دوست دارم اطراف و نگاه کنم صدای پرنده ها رو بشنوم …
ولی امان از بعضی ها که همه جا این تلفن ها و استفاده می کنن و از دور و برشون غافلند . توجه می کنیم به چیزی که نیست .
برای حال خوب دنبال دلیل می گردیم . چیزی که هست عادی می شه بودنش و بعد بر می گردی سر جای خودت. بعد از یک ماه مسافرت دیگه برات عادی می شه . قطعا همه چیش عادی می شه هر چیزی که وارد زندگی می شه بعد از چند وقت عادی می شه .چیزی که نیست و ما حالمون بد می شه و غمگین می شیم .وقتی چیزی و از دست می دیم تازه می فهمیم .
نظم شخصی و انضباط فکری داشته باشیم تحت تاثیر کسی قرار نمی گیریم . منم تحت تاثیر افراد دیگه نیستم فقط نزدیکانم .
مثلا دوست دارم همیشه تو ی سایت باشم هر روز سر می زنم .
و دوست دارم که هر روز حالم خوب باشه و یکنواخت باشم . اون چیزی که اهمیت داره زندگی شخصیه ماست در هر حالت باید یاد بگیریم که لذت ببریم و شرایط پیرامون هی تغییر می کنه .
شرایط تغییر می کنه .هر روز می تونه تغییر کنه .هر لحظه می تونه تغییر کنه . افراد و شرایط . و همیشه به امید تجربه شرایط بهتر سعی کنین ذهنتون و کنترل کنید . به چیزهایی فکر کنید که انگیزه بگیرید . احساستون خوب باشه .
حالا من جدیدا یه خانواده پیدا کردم توی یوتوپ که خاله وخواهرزاذه و اینا هستن توی شمال و هر جا می رن فیلم می گیرن آشپزی می کنن همینطور دیگه به جای فیلم و اینا اینا رو نگاه می کنم یه چیزهایی هم لا به لا یاد می گیرم مثل مربا هویچ و یه سری تجربه های آشپزی و همون هم سفر به ایران یه آرامش خاصی دارن اونروز همسرم می گفت چرا من اینا رو نگاه می کنم گفتم نمی دونم خانوادشون و دوست دارم مهربون هستن اآرامش می گیرم ازشون واقعا
سلام استاد گرامی سلام دوستان متعهد
استاد از بچگی ناراحت بودن برای ما طبیعی کردن و اصلا در خیلی از شعرها انسانهای شاد و بی غم رو افراد نادان معرفی کردند
عاقل مباش تا که غم دیوانگان خوری
دیوانه باش تا که غمت عاقلان خورند
از این مثال ها زیاده استاد من قبلا خیلی به شعرها اهمیت میدادم و فکر میکردم وحی منزل ولی از وقتی با دوره اشنا شدم خیلی از حرف ها رو باور نمیکنم
امروز به خواهرم گفتم همیشه میگفتن نفرین نکن به خودت برمیگرده یعنی ما بدون اینکه از قانون جذب اگاهی داشته باشیم اون به کار میبردیم