0

رهایی از افکار منفی (قسمت دوم)

رهایی از افکار منفی و احساس بد
اندازه متن

افکار منفی مهمترین مانع تجربه خوشبختی در دنیا و آخرت است.

نمی‌توانید هدفی مقدس تر از تغییر کردن را در زندگی‌ تان جستجو نمایید!

اگر تصور می کنید زندگی شما مانند کالایی است که به شما تحویل داده شده و قابل تغییر نیست باید به شما بگم که من هم چند سال قبل این تصور را داشتم به عنوان فردی که توانسته‌ام از شرایطی سخت زندگی خود را تغییر دهم به شما می گویم که نیازی نیست به زندگی خوب دیگران با حسرت نگاه کنید، چون شما هم می توانید زندگی فوق العاده ای را تجربه کنید.

زیرا هیچ فردی آنقدر خوشبخت نیست که شما نتوانید به اندازه‌ی او خوشبخت شوید

سالهای زیادی از زندگی ام را با افکار منفی و مشکلات زیادی سپری کردم اما همیشه اشتیاقِ فراوان برای تغییر زندگی را داشتم و به دنبالی راهی برای رسیدن به خواسته خودم بودم، به دنبال مهم‌ترین عامل تغییر زندگی بودم و به لطف خدای مهربان شروع به آموزش خودم برای تغییر زندگی کردم، کتاب های زیادی را مطالعه کردم، از آموزش های اساتید مطرحی بهره بردم و در نهایت به روی دست یافتم که به تغییر زندگی را برایم آسان کرد.

دوره رایگان چگونه زندگی خود را تغییر دهیم  حاصلِ نتایج بخشی از این سالها است  برخی از آن در هیچ کتابی یافت نمی شود و شامل تجارب موفقیت آمیز خودم می باشد.

مأموریت این دوره، آموزش چگونه تغییر دادن زندگی به هر فردی است، که تصمیم گرفته و متعهد شده تا نه تنها فردی باشد که تغییر کرده است بلکه قادر باشد شرایط خانواده اش را تغییر دهد.

زیرا همه ما وظیفه داریم که تغییر کنیم و زندگی را آنگونه که خداوند برای ما مقدر کرده است تجربه کنیم. ما به این جهان فرستاده شدیم تا بتوانیم همه‌ی زیبایی‌های جهان را تجربه کنیم، تا آزادانه برای خودمان زندگی کنیم، تا تجربه یک زندگی پر از رفاه و آسایش را تجربه کنیم.

زیرا این توانایی و لیاقت به همه ما داده شده است تا بتوانیم تجربه زندگی موفق و سرشار از شادی و احساس خوب و عشق و علاقه به دیگران را داشته باشیم.

ما وظیفه داریم از  توانایی که خداوند به ما داده است استفاده کنیم تا  در لحظه مرگمان، “بدون حسرت آنچه که می‌توانستیم انجام دهیم اما ندادیم”، در آرامش و زیبایی این جهان را ترک کنیم.

تا بتوانیم به همه بگوییم، خوب زندگی کردن، نه تنها آسان، بلکه طبیعی‌ترین نوع زندگی است زیرا ما ذاتاٌ و طبیعتاٌ خوشبخت هستیم. چون بنده خدا هستیم.

خدا را شکر می‌کنم که مرا در این مسیر شگفت انگیز قرار داد.

خدا را شکر می کنم که توانستنم با ارائه آنچه که زندگی خودم را از بدترین شرایط، به شرایطی مطلوبی که هر روز در حال بهتر شدن است رساند، در دوره خدا هرگز دیر نمی کند به شما و افرادی زیادی در سراسر جهان کمک کنم تا با باورکردن خود و توانایی بهتر زندگی کردن تغییرات شگفت انگیزی در جهان پیرامون خود ایجاد کنند.

به شما دوست عزیزی که به هر طریقی با من و این مطلب مواجه شده اید توصیه میکنم فایل های رایگانی که به منظور تغییر زندگی قرار داده ام را با دقت گوش داده و به تمرینات آن عمل کنید و چنانچه احساس کردید توانایی آموزش های بیشتر و کاربری تر را دارم از محتوای آموزشی دوره شگفت انگیز خدا هرگز دیر نمی کند استفاده کنید.

نوشته خانم سهیلا عزیز در بخش دیدگاه:

“هیج هدفی مقدس تر از تغییر زندگی نیست

زندگی مانند کالا یا اجناسی نیست که به ما تحویل داده شده باشد و ما نتوانیم در آن تغییر ایجاد کنیم.

بلکه با تغییر نگاه و تغییر توجه و تمرکز داشتن بر روی نکات مثبت میتوانیم زندگی دلخواه عاری از حسرت و خوشبختی زندگی دیگران را نیز برای خود خلق کنیم.

وقتی به گذشته خودم مینگرم زندگی من پر از فرلز و نشیب های زیادی بود.

کلا فردی به ظاهر مثبت گرا بودم ولی درونم پر از نگرانی هایی بود که ممکن است برایم اتفاق بیافتد و همان نگرانی ها درونی باعث همان اتفاقات ناگوار در زندگی من شد.

اوایل احساس میکردم حتما حس ششم قوی دارم که این اتفاقات را میتوانم پیشگویی کنم ولی الان به نتیجه رسیدم که آن اتفاقات ناگوار را به دلایل تکرار زیاد در ذهن ام و تصویرسازی از آنها توانستم در زندگی خود خلق کنم و اینها به دلایل پیشگویی نبود بلکه قانون جهان هستی بود چون من به آن اتفاقها فکر میکردم و در ذهن ام از آنها تصویر میساختم و آن را به جهان هستی ارسال میکردم و به جهان میگفتم من از این نوع اتفاقات را در زندگی ام میخواهم.

حالا خدا را شکر گذارم که با شرکت در این دوره به این آگاهی ها دست پیدا کردم و چون تجربه فکر و تصویر سازی را دارم حالا با فکر صحیح و تصویر سازی صحیح میتوانم به خواسته و آرزوهام برسم.

الان به این آگاهی رسیدم که خداوند منشاء تمام خوبیها و زیبایی ها و رفاه و آرامش است و جز این هم برای بندگان خود نمی خواهد و من باید سعی کنم و حتی وظیفه دارم زندگی خود را تغییر دهم تا بتوانم برای اطرافیان ام هم راهگشا باشم و زندگی خود و کسان نزدیک ام را به سمت رفاه و آسایش ببرم.

چون ما لیاقت و ارزشمندی یک زندگی خوب و پر از آرامش و رفاه را داریم فقط باید نگاه امان را به زندگی عوض کنیم تا شرایط بهتری را تجربه کنیم.
یک زندگی خوب داشتن نه تنها آسان است بلکه به طور طبیعی هم ما برای خوب زندگی کردن آفریده شدیم و باید از لحظات خوب برخوردار شویم و طبیعت ما خوشبخت زندگی کردن است.

این مساله باید در ذهن طبیعی جلوه کند نه بدیهی.

طبیعت ما شاد زیستن است.

شادی زندگی، ارثی است که از خداوند به ما رسیده و ما نباید با افکار منفی و مخرب این شادی را تبدیل به حس و حال بد کنیم.

ما نیاز به آموزش صحیح برای تغییر زندگی داریم تا توانایی خلق کردن یک زندگی شگفت انگیز را بدست بیاوریم.

در این سمینار صوتی تمرین می کنیم تا به مخزن وجود خود پی ببریم و یاد بگیریم که این مخزن را از افکار مثبت پر کنیم تا کم کم افکار منفی در ذهن ما کمرنگتر شود.
معامله با خداوند برای استاد عزیز و قرار دادن فایل های رایگان را ارزش قرار بدهیم و راه این فایل ها را برای دوستان دیگر با گسترش آن باز کنیم تا بتوانیم حق خود را نسبت به اقدام استاد ادا کنیم.

مخزنی در ذهن ما قرار دارد که پر کردن آن به اختیار خودمان واگذار شده ما میتوانیم این مخزن را از افکار و دیدگاه های مثبت و یا منفی به دلخواه خودمان پر کنیم ونتیجه آن را در زندگی خود مشاهده کنیم.
در گذشته شاید به بودن این مخزن مطلع نبودیم و نمی دانستیم که با غر زدن شکوه کردن گلایه داشتن حسرت خوردن حسادت کردن عصبانی شدن و تمام افکار منفی داشتن داریم مخزن ذهن امان را پر میکنیم از این فکرهای منفی و انتظاراتی هم که در زندگی داشتیم بد شانسی بد بیاری بخت خوب نداشتن واتفاقات منفی در زندگی رخ دادن.

بارها در گذشته به دلیل آگاهی نداشتن این تجربه های تلخ را در زندگی تجربه کردیم هر بار که غر زدیم خدای این چه زندگیه که به ما دادی ببین فلانی چقدر خوشبخته از خوشبختی بیشتر فاصله گرفتیم.

چون افکار منفی حسرت و یا حسادت در ذهن ما انباشته بود وجایی برای افکار مثبت باقی نمانده بود و هر روز ما از شادی در زندگی دور دورتر میشدیم و روزهای خوب زندگی کردن را از دست دادیم اما حالا دیگر آگاهی پیدا کردیم که باید به نکات مثبت توجه کنیم ومخزن ذهن را پر از نکات مثبت وشادی آور کنیم تا بتوانیم از خوب زندگی کردن بهره ببریم.

مخزن ذهن ما از هرچی بیشتر پر شود از همان در زندگی ما بیشتر میشود چون جهان وظیفه دارد از همان ها به ما در زندگی بدهد واتفاقات زندگی ما برمبنای همان افکاری که در مخزن ذهن پر کردیم رقم میخورد و خروجی مخزن ما بر جهان پیرامون ما تاثیر میگذارد.

پس به این ترتیب ما هر روز میتوانیم بر دارایی مخزن خود اضافه کنیم و چون مساحت این مخزن محدود است مقداری از این انباشته های مخزن خارج می شود تا جای برای ورودی های جدید باز شود حالا اگر ما وردی های مثبت را بیشتر کنیم خروجی های منفی منفی میشود و جای برای وردی های مثبت در ذهن ما هم بیشتر میشود.

در صورتیکه ممکن است در گذشته عکس آن را انجام میدایم ولی الان دیگر آگاهی داریم که چه فکر و رفتار مثبتی داشته باشیم تا اتفاقات آینده ما به دست جهان هستی به سمت و سوی مثبت و خوشایند ما رقم بخورد.
افکار منفی مانند کینه ترس نگرانی خشم حسرت حسادت احساس گناه نفرت انتقام و تمامی افکاری که معادل آن است اگر وارد مخزن ذهن شود اتفاقات بد را رقم میزند.

اگر میخواهیم زندگی ما تغییر کند باید واقعیت را بپذیریم و با خودمان رو به رو شویم و مسولیت افکار منفی را بپذیریم و تلاش کنیم تا وردی های ذهن را به سمت مثبت ببریم و جودمان را که خانه خداست از این افکار منفی و مخرب پاک کنیم و به جایش افکار عالی و مثبت از جنس عشق محبت مهربانی گذشت همدلی زیبایی وک مک به دیگران پر کنیم تا جایی برای آن افکار منفی باقی نماند.

تا جهان هستی به این افکار عالی ما پاسخ مثبت از همان جنس افکار عالی هدیه بدهد و اتفاقات مثبت و عالی را در آینده ما رقم بزند.

زمانی که کسی میخواهد با برخورد منفی انجام دهد مثلا عصبانیت و ناراحتی میخواد ما را از افکار منفی پر کنه و ما را در مدار پایین جهان هستی نگاه داره و حق ما برای بالا رفتن ضایع میشه و روح ما از افکار منفی سنگین میشود و روح ما سبک نمیشود تا به مدار های بالاتر برود.

ما مرتب در مدار خودمون پرسه میزنیم و اگر این مدار پایین باشد فضای منفی بیشتری ما را احاطه کرده و بیشتر در این فضای منفی قرار میگیریم ولی اگر در مدار خودمون ایمان به لطف خداوند برای حل مشکلات پیرامون خودمون داشته باشیم و فرکانس های مثبت به جهان هستی ارسال کنیم و مخزن ذهن را از امید ایمان و توکل پر کنیم.

لطف خداوند هم شامل حال ما می شود و کارها بطور اتوماتیک از سمت خداوند وجهان هستی درست میشود و به این شکل ما در مدار بالاتر میرویم.”

منتظر خواندن نوشته های شما هستم

همراه همیشگی شما: رضا عطارروشن

با دادن ستاره به این مطلب امتیاز بگیرید.

امتیاز 4.11 از 115 رای

پادکست صوتی

باکس دانلود

https://tanasobefekri.net/?p=11058
116 نظر توسط کاربران ثبت شده است.
اندازه متن بخش نوشتن دیدگاه:

دیدگاهتان را بنویسید

اندازه متن دیدگاه ها
      آواتار پریسا رهام
      ۱۴۰۴/۰۴/۰۳ ۱۶:۵۳
      مدت عضویت: 206 روز
      امتیاز کاربر: 1220 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 487 کلمه

      استاد عزیز در هر بخش از سایت. راجب هر موضوع که صحبت میکنید حس میکنم رو به روی آینه ایستادم و دارم. با خودم حرف میزنم حرف هاتون ساده صمیمی واقعی و از دل تجربه هاتون بیان میشه تجربه های که با شرایط فعلی خیلی از ما ها یکی هست .خدارو شکر که توانستید به این موفقیت بزرگ برسید و  دست ما رو نیز در این مسیر الهی بگیرید.

      بار ها شده برام اتفاق های رخ داده که سرش اعصبانی شدم غر زدم ناراحت شدم گله کردم پر شدم از احساس منفی بار ها توی ذهنم اون اتفاق و مرور کردم بخاطرش ناراحتی های به وجود آوردم ولی الان که دقت میکنم واقعا چیز مهمی نبودن اتفاقی نبود که بخواد منو به این. مرحله از ناراحتی عصبانیت پرخاشگری برسونه و بار ها برام این اتفاق افتاده بود کسی دلیل حال بد مو میپرسید و من میخواستم براش بیان کنم از چی به این میزان ناراحتم دلایلم برای خودم خیلی ساده نمایان میشدن اصلا یه لحظه میموندم من الان این اتفاق ساده رو چطوری بیان کنم تا با میزان ناراحتیم برابری کنه😅

      من اون زمان آگاهی از قانون که خداوند گذاشته بود تا آگاه بودم من همواره توی ذهنم دنبال بدی ها بودم انتظار داشتم زندگی روی خوش بهم نشون بده یکی از راه برسه و منو یه شبه زیرو رو کنه به لطف خدایی مهربانم که منو با افرادی مثل همسرم استاد عزیز آشنا کرد تا بتونم مسیر درست و پیدا کنم بتونم افکار خودمو کنترل کنم.

      تمرین که در جلسه اول گفتید واقعا عالی بود و من خودکار و دفتری و بر روی اپن قرار دادم و فکر منفی آمد توی ذهنم می‌نویسم و تهش نوشته خودمو با خب پرونده این موضوع هم بسته شد تموم میکنم و دیگه بهش فکر نمیکنم برعکس آمدم زیرش اتفاق که واقعا دلم میخواد در باره اون موضوع برام رقم بخوره رو نوشتم با جزئیات همون شکلی که دلم میخواد نشستم خوندمش برای ذهنم عادی شد و شروع کردم به فکر کردن راجب اون اتفاق که واقعا دلم میخواد اتفاق بی افته .

      من در جلسه اول گفتم افکار منفی من از گذشته من تغذیه می‌کنه تا قوی تر بشه و من این بار پذیرفتم که گذشته من در گذشته باقی مانده و دیگر قرار نیست تکرار شود نمیتونم با فکر کردن بهش جور دیگه ای اونو رقم بزنم من گذشته رو پذیرفتم و کنار. گذاشتم با این کارم منبع بزرگی از تغذیه افکار منفی من قطع شد و این بار افکار منفی توی ذهنم ضعیف تر شدن و برای این که ضعیف تر از الانش بشه افکار جدیدی رو که وارد ذهنم میکنم رو مثبت انتخاب میکنم من مثبت فکر میکنم و اتفاق های مثبت برام رقم میخوره .

      یه سینمایی داشتم نگاه میکردم که پرسیده بود میدونید قوی ترین کلمه جادویی چیه و جوابش چی میشه اگه بود جمله چی میشه اگه خیلی قوی هست و این ما هستیم که انتخاب میکنم از این کلمه جادویی در کدوم. وجه از زندگی استفاده کنیم 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
      ثبت امتیاز
      امتیاز: 10 از 2 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار Sahel
      ۱۴۰۴/۰۲/۱۶ ۰۱:۳۶
      مدت عضویت: 930 روز
      امتیاز کاربر: 375 سطح ۱: کاربر مبتدی
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 369 کلمه

      سلام 

      اوا تشکر کنم از آقای عطار روشن واقعا ممنونم 🙂

      خوشحالم ک با ایمانم و با اراده هستم درسته من باید کنترل مغذن ذهنم رو درست بگیرم من تاحالا توجهی ب ورودی مخزن ذهنم نکردم همیشه ناراحت بودم همیشه ک ن جدیدا اینجوری شدم ناراحت پر از غصه زیادی فک کردم ب اتفاق گذشته ب اون آدمی ک در گذشته بوده الانم گاهی میاد تو ذهنم میاد و مخزن ذهنم میشه پر از ناراحتی میشه پر از اشک میشه پر از کاش این کارو واسش نمیکردم کاش اینجوری نمیشد و باز ناراحتی و غصه مخزن شده پر از کاش مشتری داشتم کاش تفریح داشتم کاش آنقدر تنها نبودم وقتی حقیقتا تو دلم مونده دلم میخاد مثه بچه ها دیگه ک میان دانشکاه رفیق داشته باشم میدونم چیز خوبی نیست بدرد نمیخوره ولی در این حد منم خوب نیست دلم میخاست حداقل در حد این ک بعد گلاس برم نهار یکی باشه یا حداقل کسی بغل دستن بشینه خلاصه زندگیم شده ناراحتی ناامیدی

      ولی کنترلش میکنم 🙂

      درسته مخزن من پر شده از همونایی ک گفتم ناراحتی و….

      و روز بعدم همین جوری شب میخابم میگم وای کی میخاد بره این همه راهو تا تهران دانشگاه واقها خسته میشم خسته راه فرداش همین طور 

      درسته منم توی سن ۲۱ سالگی مخزنی دارم پر از ناامیدی غم حصرت شاید کینه شاید نفرت نفرت از اون شخصی ک نصف حال من ب خاطر اونه درست نیستا شاید واستون مسخره باشه ولی واسه من نبود آخه شما نمیدونین چیشده

      ب اتفاق ها ک فکر و توجه میکنم کااااااملا متوجه میشم ک مخزن ذهنم با چی پر شده شاید بهتره بگه با چیز هایی چرت و پرت پر شده

      مخزن من پرشده از اینا بد من توقع دارم شاد باشم بخندم مشتری داشته باشه موهام خوب بسه آخ موهام گفتم موهام یادم افتاد 

      دیگه اجازه ورود افکار منفی رو نمیدم 

      سخته شاید سخته ولی انجامش میدم 

      درسته دقیقا فردی گ صدمه روحی زده رفته حالش خوبه 

      اصله واسش مهم‌نیست

      دقیقا من با مرور اون دارم خودمو اذیت میکنم  فقط خودم روحم قلبم 

      نمیزارم ب خاستش برسه🙂

      روحم هم خستس

      ناراحته🤦🏼‍♂️

      درسته ناخودآگاه پرسه میزنم میگم ای بابا امروزم ک تنهام میرم سرکلاس و میام 

      امروزم مثه همه روزا 

      چقدر قشنگ در باغ الهی

      همین للانم لبخند اومد روی لبم 

      خدا کمکم میکنع🥰

      عالی بود ممنونم از شما 

      شاید نوشته هام مدال طلا نیاره ولی درست میشه 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
      ثبت امتیاز
      امتیاز: 10 از 2 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار مرضیه
      ۱۴۰۴/۰۲/۱۰ ۲۱:۲۳
      مدت عضویت: 228 روز
      امتیاز کاربر: 935 سطح ۲: کاربر متوسطه
      محتوای دیدگاه: 251 کلمه

      به نام خداوندبخشنده ومهربان

      باسلام وعرض ادب خدمت استاد محترم وباتشکر از آگاهی های ایشون

      هرچقدربه خدانزدیک میشی مثل فرزندی که درکنارمادرشه ودست اون راگرفته،حس آرامش وامنیت و…داری ووقتی که میبینی دستت دیگه توی دست مادرت نیست زمین وزمان  را بهم میدوزی تادوباره مادرت راپیدا کنی ودوباره دست گرما بخشش راحس کنی سال هافکر میکردم که خدا کسی هست که میخواداگه کار اشتباهی کردیم مارا تنبیه کنه وعذاب بده وازاون طرف همه میگفتن از هیچ کس نبایدبترسی ولی ازخدا باید بترسی منم همیشه بااحساس ترس به خدانگاه میکردم نمیدونستم خداتوی وجود منه خدا وقتی منه انسان را آفریده به من گفت اشرف مخلوقات وبه همه فرشته هاش گفت به آدم سجده کنیدو از وجودپرازنور وعشق ونعمت وهزاران چیز دیگه که زبان ازگفتنش عاجزه درانسان دمیدو بهش قدرت خداگونه داد که بتونه  مثل خداقدرت خلق کنندگی داشته باشه.

      وقتی باورم ازخدادرست نبود حس میکردم توی این  دنیاتنها ترین آدمم وهمیشه دنبال توجه بودم وازبقیه گدایی عشق میکردم گدایی محبت ولی دریغ ازاینکه تو منبع عشق حقیقی رادرون  خودت داری وقتی خدا رادرکنارخودت داری،خودتو داری چه احتیاجی به عشقی که مقایسه اون با عشق خدا قطره ای درمقابل دریاست ،هست.خداانقدربنده هاش رادوست داره که  حاضرشد شیطان که یکی از با بهترین فرشته هابودرابه خاطرانسان ازخودش برونه الان که میدونم خداچقدرمنادوست داره ومنم چقدردوسش دارم ،دوست دارم درآغوش بگیرمش وبگم خدای عزیزم ببخش که اون زمان هااینجوری درموردت فکرمیکردم من آگاهی نداشتم ولی بدون الان که به سمتت قدم برمیدارم بدون خیلی دوست دارم و دوست دارم تا آخرین نفسی که دارم مقصدم به سمت تو باشه.

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
      ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار زینب ابراهیمی
      ۱۴۰۴/۰۲/۰۴ ۱۲:۱۲
      مدت عضویت: 1398 روز
      امتیاز کاربر: 1220 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,110 کلمه

      سلام و درود فراوان 

      من خوشحالم جز اون انسان هایی بودم که قرار شد این فایل رو گوش بدم خدایا شکرت 

      خدا رو شکر میکنم که با توجه به حالا و احوالم خدای عزیزم  من رو به این فایل هدایت کرد 

      من همین امروز هم که مثلا روز تعطیل بود و همیشه از روزهای تعطیل خوشحال میشم برعکس امروز بادخودم گفتم کاش تعطیل نبود و میرفتم اداره تا به بهانهوای میشد فکر و خیال نکنم .چون با حال بسیار بدی از خوابدبیدار شدم استاد با توجه به اینکه تمرین شب رو انجام دادم و با اون تصاویر متناسب شدن خوابم برد و به لطف خدا خواب خوبی هم داشتم اما این حدود ده روز هست که باز بحث های شدید خانوادگی و اطرافیان پیش اومده به شدت تاثیر خودش رو زندگی ام گداشته مثلا من و همسرم  ایندفعه با آگاهی کامل سعی کردیم رو زندگیمون اثر نگداره و اعلام کردیم به ما مربوط نبست.و اون ها هم از نطر خودشون کمتر و یا اصلا به ما کاری نداشتن اما مناسفانه همین سه چهار  باری  صحبت شد همون اوایل تاثیری نداشت و با حال خوب حواسم به زندگی و هدف خودم بود اما متاسفانه با تکرار ان و درگیر کردن بچه های بزرگم با این موضوعات از طرف اطرافیان دوباره درگیری  ذهنی پیدا کردم و متاسفانه اثر خودش رو گداشت تماما به خدا میگفتم راهی رو جلوم بزار تاداز همه شون خلاص بشم تا از این بحث ها و موضوعات فرار کنم به خدا میگفتم من میدونم خودم باید راهی پیدا کنم اما با کمک تو تا دیشب یادم اومد استاد گفت بیشتر از سه دقیقه این افکار نباید  تو دهنت باشن .وحشت کردم گفتم نزدیک دو هفته ست من گرفتارشونم و نابودم کردن  همین امروز صبح .حرفهای خواهر شوهرم تو دهنم مرور میشد و تمام بدنم به لرزش در اومد بلند شدم نشستم خوبه زنگ بزنم به اون یکی خواهر شوهرم بگم چرا اینطور میگن و…… دوباره یادم اومد اگه بخوام تعییر زندگی بدم این راه درست نبست قبلا این کار رو کردی چیزی عوث شد؟؟؟؟!!!!!!! 

      تمرین اون جلسه رو انجام دادم و افکار منفی و گفته های سه نفر  از خواهر شوهرم رو روی کاغذ نوشتم کمی اروم شدم اما باز هم گفته های خواهر شوهرم حسابی غلبه کرد …!!!!!!

      استادشما در این فایل گفتید افکار منفی بار سنگینی دهرند و روح انسان رو سنگین میکنند و نمیزارن روح انسان به طبقات بالاتری حرکت کنه 

        واقعا سنگینی روحم رو تو این چند روز حس کردم بعد دیدم که ای وای چقدرررر در گذشته روح و روانم سنگین بوده و خودم متوجه نبودم که دارم هم طبقه با اون ها میشم متاسفانه موفق شدن من رو هم در طبقات پایین با خودشون نگه دارن اما الان که اگاهم باز چرا تحت تاثیر قرار میگیری؟؟!!!! 

      در اینجاست که میفهمم چرا میگن خدایا یک لحطه و یک ثانیه من رو به حال خودم وا مگدار خدایا حواست به من باشه با این افکار بسیارررررررر    زشت و بی ارزش  از خودت و از انسان های خوبت انسان هایی که به تو نزدیکن و از طریق اون ها به تو نزدیک میشم جلو راهم قرار بده .

      حتی حین خواندن این مطالب خواستم به برادرم پیام بدم بیاد با اون در مورد این رفتار و کردارهای خواهر شوهرام صحبت کنم اما باز گفتم زینب تو داری به چی فکر میکنی مگه نه الان از طریق این فایل خدا هدایتت کرده باز داری به راه حل خانم منفی باف شیطان خانم گوش میدی .این رو به خودن گفتم کمی اروم شدم و شروع کردم ادامه فایل و خواندن کامنت دوستان که با خواندن کامنت دوست عزیزم فرشته مهربان حالم خیلی بهتر شد و لبخند زیبایی رو لبام نشست اما باز هم بعد از اتمام کامنت و حال خوبم به خودم گفتم بزار به اون یکی خواهر شوهر پیام بدم و بگم این چه حرفهایی و ووووو باز هم خودم رو نهیب دادم و گفتم چرا اینطور شدی چرا اروم نمیگیری ؟ چرا افکار منفی رو با این سایت با این مطالب مهار نمیکنی ؟؟؟!!!

      مگه استاد نگفت سکوت و لبخند 

      مگه استاد نگفت باداین فکر که شاید  فردایی نباشد هر روز رو بهتر از دیروز زندگی میکنه 

      اگه بخوای اقدام نکنی و عمل نکنی خودت نخواستی خدا تما راه ها و گفته ها رو داده تو ذهنت میاره 

      حتی الان هم که داری دوره تکرار رو انجام میدی تو رو به این فایل های رهایی از افکار منفی هدایت کرده پس عمل کن 

      بادخودم گفتم اینقدر نگو نمیتونم بنویسم بشسن بنویس با دوستان در سایت صحبت کن مگه نه دوستی میخوای که به خدای بزرگ نزدیکت کنه ببین چقدر اینجا ریخته از این انسان ها و دوست هایی که تو میخوای 

      استاد گفت نوشتن تاثیر زیادی داره پس بنویس بجای اینکه با برادر حرف بزنی و خودت میدونی نتبجه ای جز نا آرامی و پشیمانی از بیانش نداری به جای اینکه پیام به خواهر شوهر بدی و هیچ نتیجه ای نداره چون قبلا عینا همین کار رو کردی آیا نتیجه دیدی ؟ اگه میخوای حرف بزنی اگه میخوای درد دل کنی اگه میخوای سبک بشی اگه میخوای آروم بشی اینحا بهترین جاست بله اینجا بهترین جاست .من قبلا در این سایت گفتم که تماما خانواده شوهرم مقصر حال  واحوال بد من بودن مقصر پیشرفت نکردن در زندگی ام بودن با حرفهاشون با نیش هاشون با متلک هاشون با انتطاراتشون  واقعا نزاشتن از زندگی ام لدت ببرم نفهمیدم اصل زندگی چیه !!!!! اما استاد عزیز گفت خودت مقصری اول و اخر خودت مقصری !!!!!!!

      در ظاهر قبول میگردم اما از درون انگار قبول نداشتم .میگفتم من که اگاه نبودم  و تماما اونها بودن اما و اما 

      زینب خانم تو که الان اگاهی و قشنگ داری میفهمی که دارن با همون حرفها و متلک ها و نیش های چند سال پیش دوباره حالت رو خراب میکنن 

      وای وقتی فکر میکنم میبینم همون حرفهای تکراری همون نیش های تکراری ووو!!!!! پس الان میفهمم که صد در صد من مقصر حال بد خودم هستم نه اون ها باز خودن هستم که روحم رو سنگین کردم و دارم خودم رو نه تنها همسطح اون بلکه با این افکار و حال خراب خودم رو تا طبقات بسیارررررررررررررر پایین تری از اون ها میکشوتم و اون ها با خالی کردن خودشون و زدن حرفهاشون خودشون رو خالی کردن و راحت و با خوشحالی دارن به زندگیشون ادامه میدن این من هستم که بلزیچه قرار گرفتم و دلیل حال خوب اون ها شدم و دلیل حال بد خودم و همسرم و بچه هام شدم .!!!!

      تنها دلیل حال بد خودم فقط و فقط خودم هستم پس این رو درک کن و دلیل حال خوب خودت هم باش .

      همانطور که دلیل حال خو ب اونها بودی تا الان !!!!!!!!!!!

      استاد هنوز هم بسیار عصبانی هستم و هنوز هم ناارام  اما خیلییییی بهتر از صبح هستم . ممنونم که به حرفهام گوش میدی خدایا شکرت که چنین امکانی رو برام فراهم کردی.

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
      ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار زهرا
      ۱۴۰۴/۰۱/۰۹ ۰۴:۱۶
      مدت عضویت: 822 روز
      امتیاز کاربر: 7615 سطح ۴: هنرجوی مبتدی
      محتوای دیدگاه: 26 کلمه

      سلام 

      این مطالب عالی بود 

      واقعا آنچه را که همیشه در ذهن تکرار میکنیم به واقعیت تبدیل میشه امیدوارم با خواندن این مطالب آنچه را آموختم عمل کنم 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
      ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار فرشته مهربانF.s
      ۱۴۰۳/۱۱/۱۴ ۰۸:۲۵
      مدت عضویت: 1938 روز
      امتیاز کاربر: 12306 سطح ۵: هنرجوی متوسطه

      نشان های دریافت شده

      نویسنده عالی (بیش از ۵۰ دیدگاه)
      نویسنده ممتاز (بیش از ۱۰۰ دیدگاه)
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,010 کلمه

      سلام سلام صبحتون بخیر وشادی استاد جان 

      امیدوارم که چطورتون عالی باشه وپرانرژی

      امروز چقدر حس وحال بهتری دارم  نسبت به دیروز 

      خداوند رو بسیار شاکرم که هرچه بخواهم برام مقدر میکنه وباش میشه واین حس وحال وخوبم هم از همون نعمات 

      داشتم فکر میکردم کار ،رفتار یا حرف بد بقیه یه لحظه منو ناراحت وعصبانی کرده وتمام شده ولی اینکه من بیشتر از دودقیقه اجازه بدم منو ناراحت وعصبی کنه که دیگه تقصیر منه 

      یعنی باید بدونم که اون فرد قصد داره منو درطبقات پایین تری از خودش درجهان هستی نگه داره ولی این منم که نباید بگذارم 

      دقیقا دلیل اینکه جاریم هر زمان منو میبینه یه کاری میکنه منو ناراحت کنه همین خانم منفی بافش شیطان درونش نمیتونه منو بالاتر از اون ببینه ولی خب چی کارش کنم 

      مهم منم که باید برم به طبقات خیلی بالا خیلی خیلی بالافاصله برام مهم نیست اون طبقه چنده من فقط وقتی رفتم طبقه آخر راضی میشم وطبقه آخرم باید بمونم واین برای من کافیه از بچگیم پنت هوس برج ها رو دوست داشتم چون به نظرم خیلی خیلی لذت بخش بود که هر روز برفراز شهر بیدار شی وداخل ابرها پا بذاری

      وقتی چند ماه پیش به لطف خدا یه سفر هوایی به مشهد داشتم ،دوباره اون ابرهای رویایی رو دیدم وچقدر دلم خواست برم بیرون روشون قدم بذارم چنان ذوق کرده بودم چنان به وجد اومده بودم که همسرم از دیدن  ذوق من  شگفت زده شده بود 

      یعنی میخوام بگم بخشی از وجود من عاشق آسمون عاشق ابرهاست ولذت دیدن ولمس کردنشون منو به وجد میاره

      اینا همش نشان دهنده اینکه چقدر روح من عاشق ودلباخته اوج گرفتن عاشق حس وحال خوب بالا رفتن 

      این نشون میده که چقدر برای روحم مهم که به طبقات بالای حس وحال خوب عرفان خداشناسی وخوشبختی وثروت وآرامش وسلامتی وخلاصه کل نعمات خداوندی برسم 

      یعنی خدای متعال از روز عزل که روح منو آفرید گفت ای بنده من تو روح بسیار بسیار بزرگی خواهی داشت وبسیار بسیار ارتقا پیدا میکنی اگر تعمل کنی  واین شد که من رسالتم این شد 

      حالا دیگه فهمیدم که آدمهای دیگه مهم نیستن این منم که مهمم وزسالتم 

      دیروز دلم برای پسر عموی کوچیکم که پشت کنکور واسترس زیادی داره وکلی تنش دیگه رو هم داره تجربه میکنه سوخت 

      تو ذهنم دیشب مدام مرور میشد که به مادر بیفکرش بگم بابا این بچه رو از وسط داستاناتون بکش بیرون به اون ربطی نداره شما وبقیه چه مشکلی دارن گناه داره خودش هزار تا مشکل داره 

      یهو ندایی اومد که رها کن به تو هم ربط نداره 

      هرکسی درهر شرایطی هست 

      دلسوزی برای هرآدمی شرک به خداوند وشک به عدل خداوندیست مگه مشرک شدی به توچه ربطی داره اون درچه حال حتما خداوند متعال صلاح دونسته حق نداری دلسوزی کسی رو بکنی ببین چقدر حال خودت بد کردی 

      ببین چقدر به افکار منفی اجازه ورود دادی 

      بس کن خداوند متعال مراقب ومناسب همه هست 

      بگو خدا پشت وپناهش وتمام 

      بگو من به عدل خداوند ایمان دارم 

      بگو من به افکار منفی اجازه ورود نمیدم 

      آخيش ولم کرد 

      انگار مغزم دچار اسپاسم شده بود یهو رها شد

      چه حس خوبی داد بهم 

      چقدر جالب استاد جان طرفند های جدید تری میزنه بهم ناقلا تا فکرمنفی کنم 

      دیده نمیتونه مستقیم بیاد بگه بدبخت وفلان وبهمان 

      از در دلسوزی آدمها میاد 

      میگه دلت نمیسوزه بزا فلانی تو که مهربانی قلب رئوفی داری

      میگه طفلی بنده خدا وشروع میکنه 

      یا میبینه اون لحظه ناراحت نشدم از دست جاریم  میاد شک میندازه تو دلم که گیجی ها نکنه فلان فکر ونیت داشت نفهمیدی بیچاره توهم که ساده واوباش نیستی حواست نبود وفلان وبهمان 

      بابا بیخیال حالا من حواسم نبود رد کردم کار بدشو تو چرا شخم میزنی

      بزار هر فکری ونیتی داشته داشته باشه  به من چه 

      من حال واحوالم مهم ترین چیز وداراییمه 

      خلاصه که فهمیدم آفرین هوشیار تر شدی 

      میدونی راه حلش چیه 

      فقط حرف نزن راجب بقیه فکرم نکن 

      باید یاد بگیرم 

      به من هیچ کس ارتباطی نداره 

      اگه کسی اومد مستقیم به من گفت لطفا این کار وکمک بهم بکن اگه شرایطت وتوانش داشتم موجب آزار من نمیشد انجام بدم اگه نمیشد نکنم 

      چرا من باید غصه بقیه رو بخورم این نشان آدم خوب بودن نیست 

      غر زدن و نالیدن از شرایط نشان همدل وهمراه بودن نیست 

      بحث کردن با آدمها بزای بهتر کردن شرایطشون نشان خرد وعقل بودن نیست 

      اثبات عقایدم به دیگران نشان آگاه بودن من نیست

      دلسوزی بزای دیگران ،نشان مهربانی ودلسوزی من نیست 

      این کارها همشون نشون بی‌عقلی ،ناآگاهی شرک ناسپاسی ودل به دل شیطان دادن ورکب خوردن ازش 

      که باید با قدرت جلو همش بایستم 

      من اگه خیلی علاقه دارم آدم خوب آگاه وبزرگ بشم وهر روز طبقات خودمو بالا تر ببرم باید هر روز همه تلاشمو روی حس وحال خوب خودم بگذارم ودوری کنم از همه عواملی که مانع رسیدن من به حس وحال وخوبی میشه 

      دیروز شدیدا دلم لاک اکلیلی خواست ولی نداشتم 

      به همسرم گفتم بخرم 

      اولش گارد شد که تازه همین امروز برات پابند خریدم وچرا خوشحال نشدی 

      گفتم نه قربونت بشم خیلی خیلی خوشحال شدم 

      فقط دلم خواست یهو لاک اکلیلی بزنم 

      خلاصه همسرم رفت بخوابه چون از شبکاری اومده بود 

      تنها شدم یهو یه حسی بهم گفت برو لوازم آرایشی یه نگاه کن

      شاید چیزی پیدا بشه حالا امتحان کن اگه خوشت اومد بخر شاید یه لحظه دلت خواسته 

      رفتم داخل لوازم آرایشمو دیدم دیدم گلیتر دارم ،تقویت ناخن  هم دارم باهم کمی ترکیب کردمشون زدم به ناخنم جالب شد 

      گفتم ببینم پاک نشد  دیدم ثابت موند 

      خیلی خوشحال شدم

      یاد بچگیم افتادم که باهرچیزی خودمو خوشگل میکردم 

      گیلاس می‌گذاشتم پشت گوشم گوشواره شه 

      با آب لبو وآلبالو برا خودم رژ ورژ گونه میزدم 

      با برچسب های فانتزی رو صورتم طرح میزدم 

      با انواع خوردنی ها برا خودم ماسک درست میکردم وصورت خوشبو وبراق میکردم 

      از گل ها برای سرم گل سر درست میکردم 

      با پارچه های مادرم لباس مجلسی برا خودم درست میکردم وکفش های پاشنه دارش میپوشیدم وتو خونه کت واک میکردم 

      خخخخ چقدر خوش می‌گذشت 

      حس وحال برگشت 

      یاد ندارم دربچگی لوازم آرایشی طلب کرده باشم یا لباس قشنگی یا حتی گل سر خاصی 

      ولی همیشه خوشگل ترین وخوشحال ترین دختر فامیلمون بودم همه میگفتن چقدر خوشگل چقدر بامزه چقدر باسلیقه است چطور فکرش رسیده با خورده پارچه گل درست کنه بزنه به سرش 

      چطور لباش ولپاش اینهمه سرخ 

      چقدر همه چیش خوشگل وناز 

      ومادرمم میخندید ومیگفت بله دختر من یه چیز دیگست شاه نداره زن عمو وعمو بزرگم تا مدت ها میگفتن کاش ما جای این دوتا پسر یه دختر داشتیم دختر یه چیز دیگست 

      میخوام بگم 

      فقط وفقط شکر برا همه چیزای خوبی که دارم  شکر یه عالم خداجونم  

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
      ثبت امتیاز
      امتیاز: 10 از 2 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      مشاهده پاسخ ها
        آواتار زینب ابراهیمی
        ۱۴۰۴/۰۲/۰۴ ۱۰:۵۳
        مدت عضویت: 1398 روز
        امتیاز کاربر: 1220 سطح ۳: کاربر پیشرفته
        همیاری
        محتوای دیدگاه: 239 کلمه

        سلام به  دوست خوبم فرشته مهربان 

        خدارو شاکرم طبق حال و روحیات که داشتم من رو هدایت کرد به خواندن کامنت شما با اینکه فایل رو دو سه با دیشب گوش دادم ارام شدم امادحالم خوب نشد امروز صبح پنج شنبه روز تعطیل مورخ ۱۴۰۴/۰۲/۰۴ با افکار منفی بلتد شدم بسیار عصبی حتی رفتار تندی هم باوهمسرم کردم اما ۸رفی نزدم این چند روز که به خدا میگم یه راهی نشونم بده تا با این فامیل کلا قطع ارتباط بشه که به عطف خدا و ندهی درونی به خواندن کامنت شما دوست عزیزم هدایت شدم و این در حالی بودکه اصلا حال و حوصله خواندن کامنت ها و حتی توصیحات بالای فایل رو نداشتم اما خودم رو اجبار کردن در واقه اجبار شدم هز طریق درونم

        چقدر از خواندن کامت شما خوشحال شدم چقدر حال خوب گرفتم چقدر حالاتی که بیان کردید افکار منفی شبیه من بود اونجایی که گفتید اخیش ولم کرد بعد از چند روز چقدر لبخند قشنگی رو لبام نشست اونجایی که از بچگی هات گفتی چقدر لدت بردم و دوست داشتنی بود .انشا اله که همیشه شاد و سرحال باشی و خداوند به صحبت کردن با چنین دوستانی همیشه حالم رو خوب کنه جالبه از خدا خواسته بودم من رو با کسانی  روبرو کن که حالم رو خوب کنن به تو نزدیکم کنن .خودم خواسته ام رو فراموش کرده بودم تازه یادم افتاد . باز هن ممنونم دوست عزیز و بسیار خوشحال از صحبت کردن بل شما

        برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
        ثبت امتیاز
        امتیاز: 5 از 1 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
        افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
          آواتار فرشته مهربانF.s
          ۱۴۰۴/۰۲/۰۷ ۰۷:۰۵
          مدت عضویت: 1938 روز
          امتیاز کاربر: 12306 سطح ۵: هنرجوی متوسطه

          نشان های دریافت شده

          نویسنده عالی (بیش از ۵۰ دیدگاه)
          نویسنده ممتاز (بیش از ۱۰۰ دیدگاه)
          محتوای دیدگاه: 76 کلمه

          سلام خدمت شما زینب خانم گل دوست عزیزم 

          خداروبسیار شاکرم حالتون خوب شده الهی شکر چقدر عالی که نوشته من کمکتون کرد دوست خوبم بهتون پیشنهاد میکنم اگه وارد کانال تلگرام این سایت نشدین حتما عضو بشید واز نوشته های دوستان استفاده کنید این گروه هم درکنار سایت بسیار کمکتون میکنه تا حالتون همیشه خوب باشه ودوستان به مراتب بهتر از من پیدا کنید 

          براتون بهترین هارو آرزومندم دوست خوبم همیشه درمدار حال خوب باشید ودراوج ببینمتون عزیزم

          برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
          ثبت امتیاز
          امتیاز: 0 از 0 رأی
          افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار زهرا
      ۱۴۰۳/۱۰/۱۶ ۱۹:۰۲
      مدت عضویت: 963 روز
      امتیاز کاربر: 2055 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 605 کلمه

      سلام استاد 

      باز خداوند را شاکرم که من را هدایت کرد به سمت این فایلها تا از افکار منفی بتوانم رها شوم چون مخرن ذهن من در محیط کار پر شده از افکار منفی . بله مدیر با من بده ، همکاران با من بدن و قدر خوبیهای من را نمی دانند . دست من بی نمکه . هرکس چاپلوستر باشه بیشتر بهش بها میدن. چقدر من از دروغ بدم می آید و دور برم پر شده از آدم دروغگو . خدا من را نمیبینه و….

      وای چقدر مخزن ذهن من پر شده از افکار منفی و جایی برای ورود حتی یک افکار مثبت نیست پس چطور من می خواهم اتفاقات خوب برای من اتفاق بیفتد در حالی که مخزن ذهن و اطلاعات آن همه منفی است 

      من  دیروز افکارم را مثبت کردم که مدیر با من بد نیست در دفترم نوشتم 

      خدا از اینکه مدیر و معاون و همکاران بسیار مهربان و فهمیده دارم بسیار سپاسگزارم 

      خدایا از اینکه در محل کار احساس آرامش دارم و با کار کردن به گسترش جهان کمک می کنم سپاسگزارم و و با این کار از استرس خودم کم کردم تا با این کار افکار منفی را از ذهنم خالی کنم و هم با عبارت تاکیدی مثبت  با حواس پنجگانه بتوانم افکار منفی را در ذهنم کاهش دهم 

      جالبه امروز با حراست اداره صحبتی داشتم بهش گفتم شما خبر ندارید می خواهند پست من را عوض کنند گفت مدیر در جلسه گفته خانم انتظاری باید خودش راضی باشه و چون اعلام آمادگی نکرده ما نمی توانیم به زور پست بدهیم و منصرف شدند از این پیشنهاد و من چقدر خدارا شکر کردم و باز در دفتر سپاسگزاری بابت انصراف مدیر بابت پست من خدارا شکر کردم و این یعنی تغییر بسیار خوب چون من با شکر گزاری در مورد مدیر و تغییر نگرش خودم مخزن ذهن خودم را از افکار منفی خالی کردم و باید چیزی دوباره جای آن را پر می کرد و چون افکار منفی دیگر نداشتم با افکار مثبت آن مخزن را پر کردم و خداراشکر نتایج بسیار خوبی بود و احساس من عالی 

      در مورد قبل از خواب استاد من یکبار با احساس خوب خاطرات گذشته و احساس خوب را مرور کردم و بخواب رفتم خدا می داند صبح زود با چه انرژی از تخت پایین آمدم بسیار خوشحال و سبک و فکر می کردی من ۱۰ سال جوانتر شدم و تمام چیزهای اطراف من تغییر کرده بودند و بیشتر به چشم می آمدند و همه چیز برای من احساس شادی در داشتند با علاقه و عشقم عجیبی کلمات میثاق نامه را جلو آیینه می خواندم بارها درختان در خیابان را دیده بودم اون روز بسیار زیبا بودند همه چیز زیبا شده بود حتی ماشینی که سوار شده بودم  خیلی دوست دارم دوباره آن حال شاد را تجربه کنم و چقدر احساس سبکی و رهایی داشتم و الان متوجه می شوم خالی کردن ذهن از افکار منفی یعنی چه و چه اثرات زیبایی داره و چقدر در ما تاثیر داره پس برای رهایی از افکار منفی باید فقط مخزن ذهن را از افکار منفی خالی و از افکار مثبت پر کنیم تا تغییرات را در اطراف خود احساس و آنها را تجربه کنیم .استاد ممنون از شما باید این همه آگاهی که به ما می دهید و هر کس با توجه به افکارش حقش است در هر جایگاهی باشه چون خودش این شرایط را ایجاد کرده و سیستم هوشمند خداوند هرگز اشتباه نمیکنه و ما با افکارمان اجسام را خلق می کنیم . پس من هم با تغییر افکارم انشاالله بهترین جایگاه را درزندگی برای خودم فراهم میکنم تا هدف از زندگی و لذت بردن را داشته باشم و هرروز در باغ الهی با شادی قدم بزنیم و شاد زندگی کنیم 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
      ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار فرشته مهربانF.s
      ۱۴۰۳/۱۰/۰۴ ۱۷:۴۷
      مدت عضویت: 1938 روز
      امتیاز کاربر: 12306 سطح ۵: هنرجوی متوسطه

      نشان های دریافت شده

      نویسنده عالی (بیش از ۵۰ دیدگاه)
      نویسنده ممتاز (بیش از ۱۰۰ دیدگاه)
      محتوای دیدگاه: 152 کلمه

      هر  روز صبح باید درباغ الهی خداوند قدم بزنم وشب ها ذهنمو از افکار منفی خالی کنم وپاک کنم حالا چطور 

      من دارم فکر میکنم شب ها زود بخوابم واصلا باهمسرم راجب مسائل مختلف حرف نزنم 

      وموقع خواب یه موسیقی بیکلام طبیعت بگذارم وروحمو دربهشت خداوند قدم زنان به تمرکز وآرامش ولذت بردن از طبیعت ببرم 

      فردا صبحم با احساس خوب بلند شم قشنگ خوابم تکمیل بشه بعد بلند شم وروزمو قشنگ شروع کنم واصلا خودم اذیت نکنم وتک تک روزهامو لذت ببرم من تجربه این زندگی داشتم بازم میتونم حالا که فهمیدم معجزه درهمین دیگه تعلل کردن جایز نیست وروحمو جلا میدم تا معجزات خداوند به طرز فوق العاده ای درزندگی ام جاری بشه پول زیاد سلامتی زایمان راحت  زیبایی نشاط ماشین خوب رفتن به خونمون بازسازی مطابق میلم خرید تمام وسایل خونه ام خرید کلی طلا وحساب پرازپول وحقوق ماهیانه ۵۰ ملیونی به بالا

      به به لذتش از الان حس میکنم قدرتش وآرامش ورفاهش

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
      ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
1 7 8 9