0

به هموار شدن مسیر زندگی ام ایمان دارم (قدم ۲۱)

مسیر زندگی
اندازه متن

بسیاری از انسانها هرگز به برای تحقق آروزهای خود حرکت نمی کنند چون تصور می کنند مسیری پر پیچ و خم و دشوار در پیش روی آنها قرار گرفته است.

اما بهره مند شدن از کمک خداوند برای تحقق خواسته ها باعث هموار شدن مسیر زندگی خواهد شد.

اخطاریه

سختی های مسیر موفقیت

در گذشته هر وقت به صحبت های افرادی که به اوضاع مالی خوبی داشتند گوش می دادم همیشه از سختی مسیری که برای موفقیت طی کرده اند صحبت می کردند. ورشکستگی ها و رنج هایی که در طی سالیان سال متحمل شده اند.

به همین دلیل همیشه با خودم فکر می کردم اگر موفق شدن یا تغییر مسیر زندگی آنقدر سخت و رنج آور است پس قطعا من هرگز انسان موفقی در زندگی نخواهم شد. البته سالها تلاش کردن من برای لاغر شدن و نتیجه نگرفتن سبب شده بود که خودم را آدم بی عرضه و اراده ای می دانستم که تحمل مسیرهای سخت برای موفقیت و تغییر مسیر زندگی اش را ندارد.

حتی در مورد درس خواندن هم این عقیده را داشتم که افرادی که با درس خواندن به جایی رسیده اند سالها رنج و سختی کشیده اند و چون از بچگی علاقه چندانی به کتاب و درس نداشتم تغییر مسیر زندگی از طریق درس خواندن را نیز برای خودم غیرممکن می دانستم.

البته صحبت های اطرافیان و خانواده هم در تقویت این نگرش بی تاثیر نبود چون از بچگی همیشه به من هشدار می دادند که زندگی الکی نیست که، پدرت در میاد تا بتونی یه لقمه نون واسه زن و بچه ات بیاری خونه.

نکته جالب اینکه پدرم کارمند اداره بهداشت بود و سالها انباردار مراکز درمانی بهداشت بود و نیاز نبود صبح زود بره سر کار و همیشه ساعت ۸ به بعد می رفت و ظهر هم قبل از یک ظهر خونه بود ولی نمی دونم چرا همیشه از سختی کار کردن و رنج کشیدن صحبت می کرد.

البته که بعد از بازنشستگی به کاری هدایت شد که واقعا سخت و رنج آور بود و صبح قبل از شش از خونه می زد بیرون و معلوم نبود کی برگرده خونه و بیشتر وقت ها شب بود که بر می گشت.

اون روزها نمی دونستم که این شغل هدیه خداوند به او بر اساس نگرشی که بیش از سی سال داشت بود.

زمانی که به لطف خدا در مسیر تغییر مسیر زندگی قرار گرفتم با اینکه از همون روز اول ذوق و شوق زیادی داشتم اما ترس از موفقیت داشتم چون تصور من این بود که تغییر مسیر زندگی و موفق شدن کار بسیار سخت و رنج آوری است که از توان من خارج است مخصوصا اینکه فکر می کردم دیگه سنی از من گذشته و برای من دیر شده که تازه بخوام برای موفقیت تلاش کنم.

میسر زندگی

هموار کردن مسیر زندگی در قرآن

علاقه من به درک قانون جذب در قرآن سبب شد که در مسیر تغییر زندگی به هر مانعی بر می خوردم به دنبال راه حل آن در قرآن می گشتم و امیدوار بودم که خداوند برای هموار کردن مسیر زندگی راهکاری ارائه کرده باشد.

برای هموار کردن مسیر زندگی نه تنها یک آیه بلکه یک سوره وجود دارد که وعده خداوند برای هموار کردن مسیر زندگی است.

آیا ما سینه تو را گشاده نساختیم، (۱) و بار سنگین تو را از تو برنداشتیم؟! (۲) همان باری که سخت بر پشت تو سنگینی می‌کرد! (۳) و آوازه تو را بلند ساختیم! (۴) به یقین با سختی آسانی است! (۵)  مسلّماً با سختی آسانی است، (۶) پس هنگامی که از کار مهمّی فارغ می‌شوی به مهم دیگری پرداز، (۷) و به سوی پروردگارت توجّه کن! (۸)

سوره الشرح

اولین نکته ای که در این سوره برای من جالب توجه بود اینکه خداوند دو مرتبه پشت سر هم وعده داده است که با سختی آسانی است.

همین یک آیه باعث شد که احساس آرامش و اطمینان من به اینکه می توانم شرایط نامناسب زندگی ام را تغییر دهم بیشتر کرد.

دومین نکته این بود که خداوند یادآوری کرده که بار سنگین تو را بر نداشتیم؟! این برای من نشانه ای بود چون عقیده داشتم من به مسیر تغییر زندگی هدایت شدم و چون از همون لحظات اول احساس من تغییر کرده بود و برای اولین بار در زندگی ذوق و شوق و انگیزه زندگی کردن را در خودم می دیدم این آیه را نشانه ای از خداوند دیدم که به من یادآوری می کند بار سنگین تو را از روی دوشت برداشتیم همان باری که بر پشت تو سنگینی می کرد.

واقعا در همان چند روز اول احساس کردم بار سنگینی از روی کمر من برداشته شده است و احساس آزادی و رهایی می کردم درصورتی که هنوز هیچ خبری نشده بود و اتفاقی در زندگی من رخ نداده بود ولی ذهنم از فشار افکار منفی و ناامید کننده رها شده بود و این نشانه ای واضح از هموار شدن مسیر زندگی ام توسط خداوند بود.

میسر زندگی

شما هم اگر تا این جای دوره زندگی با کمک خداوند احساس رهایی و آزادی از شر بسیاری از افکار منفی را می کنید قطعا این آیه برای شما نیز نشانه ای است که خداوند به شما یادآوری می کند که بار سنگینی که کمر شما را خم کرده بود از روی دوش شما برداشته است.

نکته بعدی این آیه بود که خداوند فرموده آوازه تو را بلند ساخیم! در آن روزها این آیه همخوانی با شرایط من نداشت ولی آن را نشانه ای برای آینده خود دیدم که خداوند می خواهد آوازه من را بلند کرده و به گوش همگان برساند. و چه زود این وعده الهی محقق شد و کمتر از دو سال بعد انسان های زیادی از سراسر ایران من را بعنوان مدرس لاغری با ذهن می شناختند.

و در نهایت دو نکته بسیار مهم در انتهای این سوره مطرح شده است:

  • یکی اینکه خداوند راهنمایی کرده که وقتی کار مهمی را به اتمام رساندی مشغول کار مهم بعدی شو چون استمرار و ادامه دادن امری مهم و ضروری برای هموار شدن مسیر زندگی است.
  • دوم اینکه همیشه به خداوند توجه کن. این هم یکی از الزامات مهم برای هموار شدن مسیر زندگی است.

نکته مهم اینکه وقتی همیشه مشغول کارهای مهم باشیم تمرکز ما بر موضوعات منفی و ناامید کننده کمتر می شود چون کار مهم نیازمند پیگیری و تداوم است و فردی که برنامه برای انجام کارهای مهم داشته باشد عملا وقت زیادی برای تلف کردن و در معرض افکار نامناسب قرار گرفتن ندارد.

همواره توجه کردن به خداوند در هموار کردن مسیر زندگی از نکات مهم و کلیدی است چرا که از طریق توجه به خداوند است که الهامات و هدایت های او را به خوبی دریافت و به آنها عمل می کنیم و این برای موفقیت و هموار شدن مسیر زندگی کافی است.

میسر زندگی

رهایی از خاطرات و نتایج

افرادی زیادی هستند که به دلیل یک یا چند بار شکست خوردن در اقدامات خود برای رسیدن به خواسته هایشان به این نتیجه رسیده اند که هرگز موفق نخواهند شد یا آنها شانس ندارند یا خداوند برای آنها موفقیت و هموار شدن مسیر زندگی را نخواسته است.

من از سن نوجوانی برای لاغر شدن تلاش می کردم. روش های مختلفی را انجام دادم اما نتیجه خاصی نگرفتم و هر سال چاق تر از سال قبل می شدم.

به اندازه ای در مسیر لاغر شدن شکست خورده بودم که یقین پیدا کرده بودم من لاغر بشو نیستم.

اما زمانی که در تغییر مسیر زندگی ایده استفاده از قدرت ذهن برای لاغری در وجود من شکل گرفت با همه افکار منفی و سر و صداهایی که به من می گفت تو لاغر بشو نیستی، این همه سال تلاش کردی ولی فایده نداشته و الکی وقتت رو تلف نکن ولی من به احساس آرامشی که از فکر کردن به لاغری با قدرت ذهن در وجودم شکل گرفته بود ایمان داشتم و به خاطرات تلخ گذشته اهمیت ندادم.

ممکن است شما هم در گذشته برای تحقق آرزوهای خود یا تغییر مسیر زندگی اقداماتی کرده باشید اما نتیجه نگرفته باشید و افکار منفی در ذهن شما ایجاد شده باشد که همیشه شما را از اقدام کردن دوباره ترسانده است.

در چند سال اخیر که از طریق مشاوره های تلفنی با افراد زیادی صحبت کرده ام این نگرش به وضوح در افراد دیده می شود که آنها از دوباره اقدام کردن برای تغییر مسیر زندگی می ترسند.

ترس از اینکه مبادا دوباره شکست بخورند باعث شده است که اکنون که به لطف خداوند به مسیر تناسب فکری برای تغییر مسیر زندگی هدایت شده اند ترس از اقدام کردن و نتیجه نگرفتن مانع از حرکت آنها شود.

میسر زندگی

بارها از طریق مختلف دوستان از من سوال می کنند: خیلی به این روش ایمان دارم و خیلی امید دارم که با استفاده از دوره آموزشی لاغر می شم ولی ترس از اینکه مبادا نتیجه نگیرم با تغییر نکنم باعث شده که در خرید دوره های آموزشی مردد باشم.

این تردید از آگاهی و اطلاعاتی که به تازگی دریافت کرده اند نیست بلکه از خاطرات گذشته آنهاست.

اتفاقا همه دوستانی که برای لاغر شدن به سایت تناسب فکری هدایت می شوند به طرز شگفت انگیزی عقیده دارند که این تنها روشی است که می توانند با آن برای همیشه لاغر شوند اما شیطان از طریق مرور خاطرات بارها شکست های قبلی از طریق شک و تردید مانع اقدام آنها برای تهیه دوره های آموزشی می شود.

اگر در وجود خود برای حرکت کردن به سمت خواسته هایتان یا تغییر مسیر زندگی ترغیب می شوید بدون توجه به خاطرات ناکامی‌های قبلی باید اقدام کنید.

تصمیمات و اقدامات قبلی شما بر مبنای منطق و اراده شخصی تان بوده است اما اکنون بر مبنای زندگی با کمک خداوند ترغیب به حرکت کردن برای تغییر مسیر زندگی شده اید پس با ایمان قدم بردارید.

  • ایمان داشته باشید که خداوند قبل از اینکه شما اقدام کنید دست به کار شده است و پستی و بلندی های مسیر مسیر زندگی و تحقق خواسته هایتان را هموار کرده است.
  • ایمان داشته باشید در مسیر مسیر زندگی باری که خداوند بر دوش شما قرار می دهد به مراتب سبک تر و حمل آن آسانتر از باری است که قبلا خودتان به دوش گرفته اید.
  • ایمان داشته باشید برای تغییر مسیر زندگی آنچه در گذشته برایتان دشوار بود دیگر دشوار نخواهد بود چون خداوند مسئول هموار کردن مسیر زندگی تان است.

در تمام سالهایی که برای تغییر مسیر زندگی تلاش کرده ام هر زمان به ایده ها و الهامات الهی عمل کرده ام همه چی ساده و آسان انجام شده است و هربار بر اساس منطق و نگرش های ذهنی که معمولا بر اساس کمبود و نگرانی در وجودم شکل گرفته اند عمل کرده ام نه تنها تغییر مسیر زندگی سخت و رنج آور بوده است بلکه نتیجه خاصی هم کسب نکرده ام.

میسر زندگی

آسان شدن کارها

همه ما تجربه آسان شدن کارها و هموار شدن مسیر زندگی در مقاطعی از زندگی مان را داشته ایم.

به خاطر دارم زمانی که به سمت خانه ای که از خداوند درخواست کرده بودم هدایت شدم مبلغ آن مقداری بیشتر از دارایی من بود. همسرم پیشنهاد داد که از فلانی این مقدار را قرض می کنیم و مطمئنم برای یکی دو ماه این مبلغ را به ما می دهد.

من به همسرم گفتم من روی همین مبلغی که الان دارم حساب می کنم و نمی خوام روی مبلغی که دست من نیست یا دست دیگری است حساب کنم ولی همسرم اصرار کرد که تو نیاز نیست نگران باشی و من این مبلغ رو فراهم می کنم.

تا موعد تسویه حساب چند ماه فاصله داشتیم ولی اشتباهی که من در آن زمان مرتکب شدم این بود که روی حرف همسرم حساب کردم و با خودم گفتم حتما نسبت به فرد مورد نظر اطمینان داره که روش حساب کرده.

در واقع بخشی از مبلغ خرید خانه را روی غیرخدا حساب کردم.

ماه ها گذشت و برخلاف روند درآمدی که در ماه های قبل داشتم ورودی مالی من کاهش محسوس پیدا کرد به طوری که مبلغ کسری از طریق من جور نشد و به همسرم گفتم طبق وعده ای که دادی با فرد مورد نظر صحبت کن و مابقی مبلغ رو جور کن.

جالب اینکه فرد مورد نظر در کمال تعجب گفت که نمی خوام پول به شما قرض بدم.

فقط دو هفته تا تاریخ دفترخانه فرصت داشتیم و مالک خانه زودتر از موعد مهاجرت کرده بود و اگه روز مقرر چک تسویه حساب رو نمی دادم وکیل مالک طبق قولنامه معامله را یک طرفه فسخ می کرد.

هرچه همسرم تلاش کرد تا شاید آن فرد را راضی کند فایده نداشت و همه محاسبات به هم ریخته بود.

در همان حالی که انواع افکار منفی در ذهنم مرور می شد مانند فیلمی که از گذشته در ذهن مرور شود، حرف هایی که چند ماه قبل به همسرم زدم در ذهنم مرور شد و متوجه شدم که من از چند ماه قبل خودم این شرایط را خلق کرده ام چون روی غیرخدا حساب کرده بودم.

البته توجیه من این بود که به من ربطی نداره و همسرم قراره این مبلغ رو فراهم کنه ولی قانون خداوند کاری به توجیه های ذهنی انسان ندارد.

میسر زندگی

من خانه ای که چند ماه قبل در ذهنم تصور کرده بودم و از خداوند خواسته بودم برای من فراهم کند را به شکل معجزه آسایی پیدا کرده بودم و همه چیز به شکلی پیش رفت که فروشنده خانه را با تمام وسایل به قیمت بدون وسایل به ما فروخت ولی من بخش آخر کار را می خواستم از طریق غیر خدا انجام دهم.

متوجه اشتباه‌ خودم شدم و از خدا طلب بخشش کردم و به همسرم گفتم دیگه به اون فرد اصرار نکنه و گفتم خدا جورش می کنه.

از نظر همسرم منطقی نبود چون روند چند ماهه کسب و کار من به شکلی نبود که حدود یک چهارم مبلغ قرارداد در دو هفته از طریق کسب و کار فراهم شود.

ولی من با خودم در صلح قرار گرفتم و موضوع را رها کردم و بدون اینکه به همسرم توضیح بدم برای خودم منطقی کردم که هیچ عجله ای در کار نیست.

تا اینجای کار رو خدا انجام داده باقی کار رو هم به خدا می سپارم اگه انجام شد که خیلی هم عالیه ولی اگه به هر دلیل انجام نشد اصلا مهم نیست در عوض من درس بزرگی از این ماجرا یاد گرفتم.

سعی کردم افکار منفی درباره جور نشدن رو از ذهنم دور کنم و چند بار در ذهنم تجسم کردم که در دفترخانه هستم و مراحل کار به شکل عالی انجام شده است.

چند روز گذشت و هیچ تغییری در شرایط ایجاد نشده بود.

تنها راهکاری که به نظر من می رسید این بود که خانه قبلی را بفروشم تا بخشی از مبلغ خرید خانه جدید فراهم شود.

ولی باز افکار منفی در ذهنم مرور می شد که چطور در یک هفته خانه را بفروشی؟! انجام کارهای بانک برای آزادسازی سند خانه بیشتر از یک هفته زمان می برد. ولی باز من سعی کردم ذهنم رو کنترل کنم و بهتریم راهکار در این مواقع این است که بدترین حالت نتیجه را برای خودتان حل کنید.

من در مورد اینکه پول جور نشه و معامله فسخ بشه با خودم به صلح رسیدم و اصلا برام مهم نبود و ایمان داشتم که خداوند بهترین شرایط را برای من رقم خواهد زد.

میسر زندگی

دو روز مانده به قرار تسویه حساب در دفترخانه تنها مشاوراملاکی که در جریان فروش خانه قبلی من بود با من تماس گرفت و گفت یک نفر می خواد بیاد خونه رو ببینه.

اون فرد اومد و فقط یه نگاه در حد چند دقیقه کرد و رفت و مشاور املاک تماس گرفت و گفت که مشتری پای معامله است و برای قولنامه برم مشاوراملاک.

باورم نمی شد که اولین بازدیدکننده خریدار باشه ولی چون از قبل معجزات زیادی از خداوند در مسیر زندگی جدیدم دیده بودم گفتم اینم یکی دیگه از معجزات خداست.

وقتی رفتم مشاورامکلاک و موضوع در رهن بانک بودن سند رو گفتم، خریدار گفت من فقط امروز رو برای خرید فرصت دارم و باید امشب برگردم سر کار و یک ماه بعد بر می گردم و خودش پیشنهاد داد که قولنامه نوشته بشه و مابقی کارها یک ماه بعد انجام بشه.

من گفتم که چون برای خرید خانه جدید دارم این خانه را می فروشم نمی تونم مبلغ زیادی برای تسویه حساب نگه دارم و خریدار گفت نیاز نیست مبلغ کسر کنید همه پول رو پرداخت می کنم و در یک ماهی که من اینجا نیستم کارهای انتقال را انجام دهید.

اما گفت تا فردا خونه رو باید بهش تحویل بدم چون مهلت قرارداد اجاره قبلی تموم شده و مالک حکم گرفته و هیچ جوره رضایت نمی ده که ماه بعد تخلیه کنیم.

من نیاز به چند روز زمان نیاز داشتم تا خانه جدید را تحویل بگیرم ولی الان مجبور بودم تا فردا خانه را تخلیه کنم.

چند لحظه فکر کردم و دیدم احساسم نسبت به این کار خوبه و گفتم اشکال نداره همین بعد از ظهر تخلیه می کنم.

تصمیم گرفتم اثاثیه در حیات خونه مادر همسرم بذاریم تا یکی دو روز دیگه تکیلیفش روشن بشه چون به خیلی هاش در خونه جدید نیاز نداشتیم.

با این حساب بخش زیادی از مبلغ کسری تسویه حساب خانه جدید فراهم شد ولی هنوز مبلغ قابل توجهی باقی مانده بود.

چند روز قبل کولرهای دوتیکه را برای فروش در سایت دیوار آگهی کرده بودم و همون لحظه که در مشاور املاک بودم فردی تماس گرفت و گفت کولر رو می خواد و بعد از ظهر میاد ببینه.

میسر زندگی

ظهر کلی از وسایل رو جمع کردم و بعد از ظهر خریدار کولر اومد و یه نگاه انداخت و کولر رو خرید. بعد یه نگاه انداخت دید وسایل رو جمع کردیم گفت چیز دیگه ای واسه فروش نداری گفتم هرچی نیاز داری رو بردار.

یه نگاه کرد و چند تیکه از وسایل بزرگ مثل لباس شوری و سرویس خواب و کمد و … رو با قیمت پیشنهادی من خرید.

گفت برم ماشین بیارم که جنس ها رو ببرم. وقتی با ماشین وانت اومد یکی از دوستاش همراهش بود و گفت شما وسایل رو کجا می خوای ببری؟‌ گفتم خونه مادر همسرم. کنجکاو شد که چرا اونجا؟ و من داستان رو براش گفتم که این خونه رو فروختم و فردا باید تحویل بدم و خونه ای که خریدم رو چند روز بعد تحویل می گیرم بخاطر همین وسایل رو برای چند روز باید ببرم خونه فامیل.

البته لابلای حرفهام گفتم که البته هنوز یه مقدار از مبلغش رو نتونستم جور کنم و اگه جور هم نشه احتمالا خونه جدید فسخ میشه.

بنده خدا گفت خودم برات می برم و با دوستش دو نفری کل وسایل رو سه مرتبه بار وانت کردند و در مقصد تخلیه کردند.

موقع خداحافظی به من گفت که می خوای مبلغی که گفتی رو برات یه روزه وام بگیرم. ظاهرا یکی از دوستاش رئیس بانک بود و همونجا بهش زنگ زد و کلی بهش اصرار کرد که حتما باید فردا این مبلغ رو بهم وام بدی و بعدا مدارک رو تکمیل کن.

چون هفته آخر سال بود و هیچ بانکی وام نمی داد.

ولی من یاد عهد خودم با خداوند افتادم که نباید وام بگیرم.

با اینکه در ذهنم انبوه افکار مرور می شد که این وام رو خدا برات جور کرده، هیچکی یه روزه وام نگرفته تازه بدون سپرده و ضامن و ….

ولی من یاد اشتباه‌ چند ماه قبل خودم افتادم که روی غیرخدا حساب کرده بودم و گفتم هرگز وام نمی گیرم و از طرف تشکر کردم و گفتم من با خدا عهد کردم که وام نگیرم.

گفت اگه خونه رو از دست دادی چی؟ تو که خونه خودت رو هم فروختی؟

گفتم نمی دونم چی می شه ولی اینو میدونم که وام نباید بگیرم.

میسر زندگی

خداحافظی کرد و رفت و من فردا صبح کلید خونه رو تحویل دادم و چک ها رو از مشاورامکلاک گرفتم و تا ظهر نقد کردم و تو حسابم بود ولی هنوز ۳۰٪ از چک تسویه حساب باقیمانده بود و فردای اون روز موعد دفترخانه بود.

اون روز رو با کنترل ذهن سپری کردم و با اینکه تحت هجوم افکار منفی بودم ولی نه درباره نگرانی ام صحبت کردم و نه حتی وقتی همسرم و دیگران نگران بودن براشون شرح دادم. فقط می گفتم نگران نباشید خدا جورش می کنه.

فردا صبح ساعت ۸ همون فردی که برای خرید کولر به من مراجعه کرده بود و کل وسایل خونه رو برام مجانی جابجا کرده بود و کلی از وسایل خونه رو هم خودش خریده بود با من تماس گرفت و گفت دیشب از فکر تو خواب نرفتم.

چیکار کردی تونستی پول رو جول کنی؟ گفتم نه.

گفت حالا می خوای چیکار کنی؟

گفتم میرم دفتر خونه ببینم چی میشه، هرچی شد بهت اطلاع میدم.

گفت نگران نیستی اگه وکیل بهت وقت نده و فسخ کنه؟‌ گفتم نگران هستم ولی همه چی رو به خدا سپردم دیگه هرچی شد حتما همون باید بشه.

بنده خدا گفت من نمی تونم تحمل کنم یه شماره حساب بده تا نیم ساعت دیگه این مبلغ رو برات واریز می کنم.

گفتم نمی تونم ازت قبول کنم چون نمی دونم کی می تونم بهت برگردونم در ضمن من دسته چک هم ندارم که بخوام بهت چک بدم.

گفت چک نمی خوام و هر وقت داشتی بهم برگردون.

جالبه که بدونید این فرد حتی در شهر من زندگی نمی کرد و در شهر اندیمشک که نزدیک دزفول هست زندگی می کرد و جالب تر اینکه نگرش مناسبی درباره این قوم در ذهن اکثر مردم شهر ما نیست و سالها درباره اون شنیده بودم ولی من چند سال بود که نگرشم نسبت به آدم ها رو تغییر داده بودم و حالا فردی که هیچکس باورش نمی شد همچین کاری کنه بدون چک و ضامن و حتی دست نوشته مبلغی قابل توجهی به من قرض داده بود.

به لطف خدا خونه رو تحویل گرفتیم و همه چی به خیر و خوبی به اتمام رسید و جالب اینکه خیلی زودتر از موعدی که به این فرد گفته بودم مبلغ از طریق رشد و گسترش کسب و کار اینترنتی به حساب من واریز شد و تونستم مبلغ این دوست عزیز رو به حسابش واریز کنم.

در مدت کمتر از دو ماه که پول رو به من قرض داده بود حتی یک بار هم تماس نگرفت و بعد از اینکه پول رو به حسابش واریز کردم و بهش اطلاع دادم و ازش تشکر کردم هیچوقت دیگه ندیدمش.

خداوند این فرد رو مانند فرشته ای در مسیر زندگی من قرار داد و به طریق مختلف به هموار کردن مسیر زندگی من کمک کرد.

بعد از اینکه من به اشتباه‌ خودم پی بردم و طلب بخشش کردم خداوند دوباره مدیریت امور را به عهده گرفت و در یک روز پایانی شگفتی رخ داد و همه کارها به بهترین شکل ممکن انجام شد.

میسر زندگی

همه شما تجربه مشابه این را دارید اما شاید فراموش کرده باشید یا تصور کنید آن فقط یک بار اتفاق افتاده است و دیگر تکرار نخواهد شد.

اما خداوند در تک تک مراحل زندگی همراه و حامی ماست.

هنگامی که در ترافیک مشغول رانندگی هستید.

زمانی که در فروشگاه مشغول خرید کردن هستید.

زمانی که در حال انجام امور مربوط به کسب و کار خود هستید.

زمانی که مشغول بزرگ کردن فرزندانتان هستید.

و در تمام مواردی که در حال دست و پنجه نرم کردن با مسائل زندگی هستید خداوند آماده حمایت و هدایت کردن شماست تا مسیر زندگی را برای شما هموار کند.

فقط باید از تقلای ذهنی و تلاش فیزیکی رنج آور برای حل مسائل دست بردارید و از خداوند بخواهید با دانش و توانایی بی نهایت خود دست به کار شده و مسیر زندگی را برای شما هموار کند.

ایمان داشته باشید که خداوند تک تک گام های شما برای تغییر مسیر زندگی را هدایت می کند.

ایمان داشته باشید خداوند پیشاپیش برای تمام مشکلات شما راه حل های آسان دارد.

ایمان داشته باشید خداوند همه فرصت هایی که برای تغییر مسیر زندگی نیاز دارید را می داند و آنها را به موقع در مسیر زندگی شما قرار می دهد.

ایمان داشته باشید که آینده شما آکنده از لطف الهی خواهد بود.

اگر ایمان خود را قوی نگه دارید خواهید دید که چگونه خداوند مسیر زندگی شما را هموار خواهد کرد.

اخطار

تمرین:

۱- نگرش شما درباره سختی های مسیر موفقیت یا تغییر مسیر زندگی چیست؟ فکر می کنید موفق شدن کار سخت و طاقت فرسایی است؟

۲- دریافت های احساسی خود از مطالعه سوره الشرح را بیان کنید. خداوند از این طریق به شما چه گفته است؟

۲- خاطرات خود درباره اقداماتی که برای تغییر مسیر زندگی انجام داده اید اما نتیجه نگرفته اید را شرح دهید.

۳- خاطرات شکست های قبلی چقدر مانع حرکت مجدد شما برای تغییر مسیر زندگی تان شده است؟

۴- مواردی را شرح دهید که با اینکه خاطرات شکست در ذهن شما مرور شده است اما تغییر مسیر زندگی خود اقدام کرده اید و نتیجه عالی کسب کرده اید.

۵- نگرش شما درباره اینکه خداوند کارها را آسان می کند چیست؟ برای خود منطقی کنید که خداوند این توانایی را دارد.

۶- مثال هایی از زندگی خود یا اطرافیانتان پیدا کنید که با اینکه همه چیز به ظاهر در هم پیچیده و متوقف شده بود اما به یک باره درهای جدید به روی تان باز شده و کار به شکلی که فکرش را نمی کردید انجام شده است.

منتظر خواندن نوشته های شما هستم

همراه همشگی شما: رضا عطارروشن

با دادن ستاره به این مطلب امتیاز بگیرید.

امتیاز 4.50 از 34 رای

https://tanasobefekri.net/?p=42842
30 نظر توسط کاربران ثبت شده است.
اندازه متن بخش نوشتن دیدگاه:

دیدگاهتان را بنویسید

اندازه متن دیدگاه ها
      آواتار نرگس عبداللهی
      1403/07/04 15:32
      مدت عضویت: 191 روز
      امتیاز کاربر: 4415 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 488 کلمه

      سلام و درود خداوند برشما استاد 

      من به هموارشدن مسیر زندگی ام توسط خداوند ایمان دارم .زیرابارها با چشم ودل و‌گوش خودم دیدم و شنیدم و مشاهده کردم که چطور وقتی کارم رو فقط به خدا سپردم و ازش کمک و یاری خاستم بهم کمک کرده و هر شرایطی رو برام ساخته تا بتونم تو هدفم موفق بشم 

      وقتی مطالب بالارو خوندم و نحوه کمک‌خداوند برای خرید خونه و هموار کردن مسیر شمارو دیدم واقعا اشگ ریختم چون همین اتفاق برای من افتاد وامداد الهی بصورت فرشته ای از طرف خداوند برایم رخ داد 

      همیشه از بچگی آگاهی های اشتباهی به ما دادن متاسفانه باور این که زندکی خیلی سخت هست و تنها هستی و هیچ اشاره ای به کمک خدا نکردن و فقط نقاط منفی زندگی و عاقبت کارمون و دنیا و سختی های زندگی رو برامون پر رنگ کردن ما فقط از خداوند نرسیدیم همین باورهای اشتباه رو گفتن که تو همین حالتی که هستی بمون و هرگز تلاش نکن چون زندگی خیلی سختی داره و افرادی زندگی خوبی دارن هم با خدا نیستن ولی من از وقتی نوجوان شدم رابطه خوبی با خداوند داشتم و همیشه در ذهنم فقط از کمک‌های خودش حساب میکردم و عقیده من این بود که کسی جز خدا نمیتونه بهم کمک کنه وباور کنید حتی فکر کردن به این مطلب باعث میشد که بار سنگین ازروی دوشم برداشته بشه و مسیر زندگی برام هموار بشه الان که به شرایط زندگی خودم نگاه میکنم میبینم که دقیقا من روزی همه این شرایط رو از خدا درخواست کردم و رویاهای من بوده و همین اتفاق ها برایم افتاده وقتی با ایمان کامل از خدا چیزی بخاهی و در مسیر خاستن پافشاری کنی حتما به نتیجه میرسی 

      ولی اگر بری سراغ بنده خدا دیگه یعنی این که عظمت و بزرگی و توانایی خدارو فراموش کردی واین باعث نرسیدن به خاسته ات میشه 

      من همیشه هر کسی بهم بگه برام دعا کن مثلا کارم یا مشکلم حل بشه میگم هرگز از من نخواه از خدا بخواه من کاره ای نیستم در برابر این همه قدرتی که خدا دارد حتی شاید افراد زیاد خوششون هم نیاد از جواب من ولی من احساس بدی میگیرم وقتی بنده ای برای انجام کارش دعا کردن منو بخاد البته نه این که من نخام تا خاسته اون بنده خدا انجام بشه خیلی هم دوست دارم مشکل حل بشه ولی دلم میخواد اپن طرف بیشتر متوجه رحمت و کمک‌خدا باشه تا من که جزعی کوچک‌از این جهان هستم 

      راستش یادم نمیاد حتی به مادرم گفته باشم که برای من دعا کن چون همیشه فقط از خود خدا خاست هام رو میخام و باور دارم وقتی به بنده خدایی رو بندازم اهانت بزرگی به خدای بزرگم کردم و نادیده گرفتمش  البته تا قبل از آشنایی با این دوره ها فکر میکردم خیلی مغرور باشم و کار درستی انجام نمیدم ولی خوشبختانه هر گامی که جلوتر میام به درستی رفتارم پی میبرم 

      وباعث خوشحالی من میشه و ایمانم به خدای مهربانم بیشتر میشه وابعاد جدیدتری از آفرینش رو میبینم 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 10 از 2 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار الهام
      1403/07/02 12:07
      مدت عضویت: 807 روز
      امتیاز کاربر: 17916 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 970 کلمه

      به نام خدای مهربان زندگیم 🌱

      ۱- نگرش شما درباره سختی های مسیر موفقیت یا تغییر مسیر زندگی چیست؟ فکر می کنید موفق شدن کار سخت و طاقت فرسایی است؟چند وقت پیش بله ،من واقعا فکر میکردم بخوای به هر جایی برسی باید بهترین باشی وگرنه نمیتونی،موفقیت که الکی نیس ، باید پوستت کنده بشه تا بتونی موفق بشی و برای همین همیشه میگفتم باید همه سعی خودتو بکنی باید همواره این طوری باشه!!!

      و به خاطر همین انتظارم این بود غیر از تایم خواب آدم باید در حال تلاش برای هدفش باشه و طرز تفکر اشتباه باعث شده بود من هیچ وقت نتونم از خودم راضی باشم با اینکه تلاش میکردم ، ولی باز فکر میکردم کمه!و خودمو سرزنش میکردم که تو امروزم نتونستی بهترین خودت باشی و از اینجور حرفا ،البته قطعا این حرفا از جایی نشات می‌گرفت که همیشه توی گوش اونایی که خواهان موفقیت بودن خونده شده بود که تلاش،پیگیری،استمرارمداوم ،نابرده رنج و گنج میسر نمیشود،برنامه ریزی مداوم شرط استمراره !!!

      از وقتی وارد این موضوعات شدم و بهشون علاقه دارم طرز تفکرم تغییر کرده و دیگه زندگی رو زهرمار خودم نمیکنم ، دیگه الان فکر نمیکنم باید از خودمون بزنیم،سختی بکشیم برای انجام کارها.

      ۲- دریافت های احساسی خود از مطالعه سوره الشرح را بیان کنید. خداوند از این طریق به شما چه گفته است؟

      حقیقتا من هنوز در درک صحیح آیه ۵و۶ مشکل دارم. از بچگی شنیدم که بعد از سختی آسانی هست ،به یقیق بعد از هر سختی آسانی هست .یعنی باید اول سختی بکشی تا بعدش به راحتی میرسی ولی حالا دارم می‌شنوم همراه با سختی آسانی هست هنوز برام مبهمه این آیه!!یعنی چی واقعا؟!خیلی بهش فکر کردم ، یعنی اینکه در موقعیت سخت راه حل های آسون خداوندی وجود داره ؟؟

      یا اینکه باید در اون موقعیت عینک بد بینی رو برداریم تا جنبه های مثبت رو ببینیم؟یا اینکه در همون موقعیت سخت، سختی با اسونی همراه میشه اگه ما با ایمان گام برداریم!!!

      ۲- خاطرات خود درباره اقداماتی که برای تغییر مسیر زندگی انجام داده اید اما نتیجه نگرفته اید را شرح دهید.

      • من یه زمانی به زور و رنج خودم میخواستم خودمو لاغر کنم ولی واقعا نتایج رضایت بخش بدست نمیومد .
      • یه زمانی میخواستم با زور و تلاش فراوان و منع کردن همه چی از خودم، رتبه عالی توی کنکور کسب کنم که بازم نشد .
      • یه زمانی هم به توصیه بقیه با خوندن دعاهای سخت و سنگین میخواستم خودمو به خدا نزدیک کنم تا دعاهام مستجاب بشه که بازم بی فایده بود
      • یه زمانی میخواستم با تغییر رفتار های بد دیگران سعی در ساختن زندگی خودم کنم و همش اصرار داشتم که بیاین با هم صحبت منطقی کنیم ،بیا بهم قول و تعهد بدیم که اینجوری رفتار کنیم و…تا شرایط بهتری برای زندگیمون به وجود بیارم که بازم هیچ فایده ای نداشت.

      ۳- خاطرات شکست های قبلی چقدر مانع حرکت مجدد شما برای تغییر مسیر زندگی تان شده است؟

       راستش من افکار منفی داشتم و هنوزم گاها دارم اما اینا باعث نشده که من کلا فکر تغییر و بهتر شدن رو بزارم کنار چون همیشه دوست داشتم و دوست دارم در شرایط بهتر زندگی کنم و زندگیم پر بشه از تجربیات لذت بخش😍

      ۴- مواردی را شرح دهید که با اینکه خاطرات شکست در ذهن شما مرور شده است اما تغییر مسیر زندگی خود اقدام کرده اید و نتیجه عالی کسب کرده اید.

      • من بارها از رژیم و ورزش شکست خوردم ولی بازم برای لاغری اقدام کردم و الان جز افراد متناسبم
      • من چندین بار موقع یاد گرفتن رانندگی اشتباه کردم و دعوام کردن وای بازم ادامه دادم و الان همون آدما میگن الان خیلی عالی هستی 😃
      • من چند بار در آزمون های تحصیلی نتایج بدی رو کسب کردم ولی باز با وجود ناامیدی تلاشمو کردم و الان نتایج رضایت بخشه!
      • من حتی توی مسیر تغییر زندگی هم ناامید میشم و ذهنم میگه سخته ،الان نمی‌خواد!!و نمیتونی ذهنتو کنترل کنی ولی من می‌خوام ادامه بدم .

      ۵- نگرش شما درباره اینکه خداوند کارها را آسان می کند چیست؟ برای خود منطقی کنید که خداوند این توانایی را دارد.

      واقعا من چرا تا الان این طرز تفکر رو‌ نداشتم؟!چرا روی خدایی که بینهایته و توانایی های بی حد و حصر برای انجام کارام حساب باز نمی‌کردم ؟! همش فکر میکردم خدا هست ولی روی چه حسابی باید بهم کمک کنه!؟با زبونم میگفتم توکل بر خدا ،به امید خدا اینکار رو انجام میدم ولی ته قلبم روی خدا حساب باز نمی‌کردم …

      خدا بر نهان و آشکار همه چیز تسلط کامل داره و قدرت انجام کارامون رو به بینهایت طریق داره و به راحتی میتونه خواسته هامون رو به ما برسونه یا ما رو به خواسته ها برسونه.واقعا با وجود این خدا میتونیم بهترین زندگی رو تجربه کنیم چون خدا نامحدوده.خدا می‌تونه با آوردن آدما ،با حذف کردن آدما ، با نرم کردن دلشون ، با افکاری که در لحظه در ذهنشون مرور می‌کنه ، با ترغیب خودمون برا انجام کارهای مختلف و هزاران روشی که فراتر از عقل من و همه اس ما رو به خواسته هامون برسونه .

      ۶- مثال هایی از زندگی خود یا اطرافیانتان پیدا کنید که با اینکه همه چیز به ظاهر در هم پیچیده و متوقف شده بود اما به یک باره درهای جدید به روی تان باز شده و کار به شکلی که فکرش را نمی کردید انجام شده است.

      • دوستی دارم که تعریف می‌کنه در برهه از زندگی شرایطم بسیار سخت و طاقت فرسا شده بود ولی یه نیمه شب بیدار شدم و به مناجات با خدا پرداختم و دقیقا از فردای اون روز همه چیز به طرز معجزه آسا شروع به سر و سامون گرفتن کرد و مشکلاتم حل شد به طوری که انگار هیچ وقت نبوده.
      • خودم زمانی که از همه چیز قطع امید کرده بودم و میگفتم برای زندگی من هیچ راهی برای خوب زندگی کردن نیس و خودم رو در باتلاق زندگی فرو رفته میدونستم که هیچ راه نجاتی برام نیست،به طرز معجزه آسایی آرامش الهی رو تجربه کردم و بعد از مدت دو ماه زندگیم کاملا دگرگون شده بود!
      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 10 از 2 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار رویا سعیدی
      1403/06/21 23:51
      مدت عضویت: 356 روز
      امتیاز کاربر: 4355 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      محتوای دیدگاه: 245 کلمه

      سلام وعرض ادب خدمت دوستان واستاد عزیز
      من همیشه فکر میکردم برای رسیدن به هرچیزی وپیشرفت خیلی کارکنی،چن تا شغل داشته باشی،البته بعضی ها باکار زیاد بهبعضی از خواسته هاشون میرسیدن ولی خیلی از لحاظ روحی ومالی تحت فشار بودن
      پارسال ما برای جابجایی منزلمون به مسک خوردیم پول کمی داشتبم وناگهان صاحبخانه تصمیم گرفته بود خانه اش را بفروشد
      مشکلات زیادی هم داشتیم ،من وهمسرم به شدت به هم ریخته بودیم نه وام میتوانستیم بگیریم نه کسی بود که به ما غرض بدهد .
      داغون بودم حال روحیم خراب
      همسرم از سردرگمی دچار حالت بیتفاوتی عجیبی شده بود وهرموقع میگفتم چیکار کنیم میگفت هیچی نهایت تو خیابون چادر میزنیم دیگر کااری از دستش بر نمیامد
      بعد از یک ماهی من به نقطه صفر رسیدم نه راه پس داشتم نه راه پیش
      دوستی داشتم که از سایت تناسب فکری استفاده میکرد حال وروز من رو که میدید آرومم میکرد ،من کم کم به این سایت هدایت شدم خیلی کم از مطالب استفاده گردم ولی جایی بود که تمام وکمال حل مشکل خونه رو به خدا سپردم منی که از خدا ناامید شده بودم،
      آرامش پیدا کرده بودم وبه همسرم هم آرامش میدا دم ، وناباورانه در عرض یک هفته مشکل ما حل شد وخانه ای را اجاره کردیم،خدا رو هزاران با رشکر
      وقتی سوره الشرح رو خوندم واقعا بعد هر سختی آسانیست، کارها رو به خدا بسپاری به راحتی از آسونترین وکوتاهترین راه حل خواهند شد ودر این مسیر ما فقط به تجربیاتمون اضافه خواهد شد
      خدایا سپاسگزارم از لطف بینهایتت🌹

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار Mehrdad Zabihi
      1403/05/29 08:33
      مدت عضویت: 1864 روز
      امتیاز کاربر: 23758 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 3,935 کلمه

      شنبه هفدهم آگوست بیست بیست و چهار

      سپاسگزار خداوندی هستم که همواره من را حمایت و هدایت میکند و مسیر ها را برایم هموار میکند 

      سلام و درود به دوستان و همراهان مسیر تغییر و پیشرفت 

      زندگی با کمک خداوند قدم بیست و یکم:

      مسیر موفقیت سخت هست یا آسان هنوز خیلی کار دارم تا اینکه به درک برسم که مسیری که خداوند بهم الهام کند آسان  ترین و کوتاهترین مسیر هست.من مسیر رسیدن به یکسری از خواسته ها را آسان میدانم و یکسری را سخت میدانم

      کارهایی که در اونها اعتماد بنفس دارم و براحتی انجام میدهم را اسان میدانم و اونهایی را که به عوامل بیرونی نسبت میدهم را سخت میدانم

      و در هر دو حالت دارم روی عقل خودم و توانایی های خودم حساب میکنم و این یعنی شرک به خداوند ، یعنی برای هیچکدام روی خداوند حساب نمیکنم. خوب نتیجه ای هم بدست نمی اید و یا با رنج و سختی بسیار بدست می اید!

      ولی اونجاهایی که روی خداوند حساب کرده ام و اجازه داده ام که مسیر را برایم هموار کند، نتیجه ای فراتر از انتظارم دریافت کرده ام.

      من هنوز هم در حال یادگیری قوانین ذهنی هستم تا موفق بشوم و هر چقدر بیشتر توی این سایت جستجو میکنم میبینم که چیزی بیرون من نیست!

      اینها را برای خودم مینویسم تا یادم باشد که همواره باید روی خداوند حساب کنم وگرنه من توانایی این هماهنگی ها را ندارم؛

      از مدتها قبل هر وقت صحبت خریدن خانه میشد، من به همسرم میگفتم خریدن خانه کلی خرج‌های پنهان دارد و بایستی هزینه کنیم مثل هزینه های انرژی و آب و فاضلاب و از طرفی کلی هزینه برای نگهداری چمن و خرید گل و گیاه داریم و کارهای سختی مثل برف پارو کردن در هوای سرد! 

      همینکه در آپارتمان ساکن هستیم تمام هزینه ها ( غیر از قبض برق) با صاحبخانه هست و ما نگرانی بابت رسیدگی به گل و گیاه تا چمن زدن و حتی برف پارو کردن نداریم پس چرا خانه بخریم. ضمنا درآمدم جوری نیست که وام بگیرم و یا قسط وام را بتوانم پرداخت کنم و البته دوست هم ندارم که وام بگیرم!

      هنوز نتوانسته ام با عقل منطقی خودم درک کنم که چجوری من لاغر شدم و یا چجوری خانه خریدم و یا پارسال با توجه به وضعیت نه چندان مناسب از نظر درآمد توانستم بیشتر از یازده تا مسافرت بروم که چهار تا از سفرها به امریکا بوده است و کلی هم خرج کردم و لذت بردم و در انتهای سال هم ماشین خریدم و هم خانه و هم از همون تخصصی که داشتم کاری با پنجاه درصد درآمد بیشتر نسبت به شرکت قبلی بدست آوردم

      هرچقدر بیشتر فکر کنم و عوامل را کنار هم بگذارم میبینم که با عقل من جور در نمی اید. و همه اینها زمانی رخ داده بود که من بیشتر از پنج ماه بیکار بودم و هیچ ورودی مالی نداشتم!

      پارسال بنابه دلایلی شرکتی که توش کار مبکردم عذر من را خواستند که همان هم موهبت الهی بود و توانستم مدت بیشتری پیش خانواده ام باشم و بعد که برگشتم صاحبخانه بهم گفت که میخواهد خانه اش را بفروشد و در عرض سه ماه من بابد خانه را تخلیه میکردم.

       اجاره خانه ها بشدت بالا رفته بود و اگر من میخواستم خانه ای مشابه خانه خودم اجاره کنم بایستی شصت درصد اجاره بیشتری پرداخت میکردم و این در حالی بود که درآمدی نداشتم!!! 

      و بعد سفرهایی که برنامه ریزی کرده بودیم و از قبل هزینه آنها را پرداخت کرده بودیم پیش آمد و حتی برای کنسل کردن اونها اقدام کردم چون عقلانی نبود که وقتیکه درآمدی ندارم خرج اضافی بکنم.

       ولی ایرلاین ها گفتند که در صورت کنسلی هیچ هزینه ای بهت برگشت داده نمیشود! 

       البته من بخاطر داشتن پس انداز میتوانستم تا حدود پنج ماه تمام هزینه های زندگیم را پوشش بدهم ولی اجاره خانه بیشتر را در نظر نگرفته بودم. 

        خیلی فکر کردم و با استاد هم مشورت کردم که ذهنیتم تغییر کرد و احساسم بهتر شد و تصمیم گرفتیم که مسافرتها را برویم و در هر کدام از آنها فقط به زیبایی های بییشتر هدایت میشدیم و لذت میبردیم و خاطرات عالی میساختیم!  

       در همان زمان خانه های ایران را برای فروش گذاشته بودم ولی از مدتها قبل هیچ مشتری برای آنها پیدا نشده بود و البته هنوز هم تا الان فروش نرفته است!  

      با همسرم میرفتیم و خانه میدیدیم در حالیکه میزان بسیار کمی  پول داشتیم که بعنوان پیش پرداخت بدهیم ولی چون من در شرکتی کار نمیکردم و فیش حقوقی نداشتم واجد شرایط دریافت وام نبودم و چون میخواستم بیزینس خودم را هم راه بندازم باز هم نمیتوانستم وام بگیرم مگر بعد از دوسال از شروع بیزینسم!!!  

      البته دیدن خانه ها هم پیشنهاد استاد بود وگرنه من خانه دیدن را کار بیهوده ای میدانستم  

      کنترل ذهن اصلا کار راحتی نبود و نهایتا دو سه دقیقه میتوانستم ذهنم را منحرف کنم و اون هم با چیزهایی که از دوره لاغری با ذهن یاد گرفته بودم انجام میدادم و دوباره افکار به ذهنم هجوم می آورد که:

       حالا چی میشود؟ کجا میخواهی بروی؟ شب باید کنار خیابان بخوابی؟ کار نداری! درآمد نداری! اصلا برای چی زنده ای؟ تا حالا توی عمرت چیکار کرده ای؟ چه کاری را درست انجام داده ای؟ فلانی را ببین چهار تا خانه خریده است ولی تو چی؟فشار ذهنی بسیار زیاد بود 

      علاوه بر اینها مادر خانمم هم از ایران اومده بود منزل ما و باز توی ذهنم می آمد که:

       الان اگر بخواهی بروی گوشه خیابان بخوابی اونوقت مادر خانمت را چیکار میکنی؟ بقیه بفهمند چی؟ پدر و مادرت فکر میکنند که تو اونجا وضعت خوب هست حالا اگر شرایط تو را بفهمند غصه میخورند و چیکار میکنند؟و … اصلا برای چی زنده هستی؟ مرده یا زنده تو چه فرقی دارد ؟ تو که هیچ دستاوردی تا الان بعد از اینهمه سال زندگی مشترک نداشته ای؟؟ تا حالا چه کار خوبی برای همسرت کرده ای که الان مجبور هست بخاطر تو این شرایط را تحمل کند

      و من هیچ راهی نداشتم و نمیدانستم که چجوری این مشکل را حل کنم و خجالت میکشیدم که دوباره به استاد پیام بدهم ولی تلاش میکردم از همون اموزشهای دوره لاغری برای کنترل ذهنم استفاده کنم ولی در نهایت دو دقیقه یا پنج دقیقه طول میکشید و بعد دوباره افکار هجوم می اوردند

      تصمیم گرفتم که برای گرفتن لایسنس مالی اقدام کنم و این باعث میشد که هر روز کلاس آن لاین بروم و کتاب بخوانم و این کمکم میکرد که ذهنم حواسش پرت بشود و در نهایت امتحان دادم و لایسنس را هم گرفتم

      فقط یک چیزی من را آرام میکرد و اون هم تکه های اضافی از کمربندم بود که بریده بودم چون چند سایز وزن کم کرده بودم کمربندم برایم بسیار بزرگ شده بود و مجبور شدم میزان زیادی از آن را ببرم 

      و هر وقت نجواها سراغم می آمد که:

       حالا چیکار میخواهی بکنی! تو تا حالا عرضه نداشته ای که یک کاری را درست انجام بدهی و نتوانسته ای یک خانه ای برای همسرت فراهم بکنی و تو بی اراده و ناتوان هستی که حتی درآمد داشته باشی و پول بسازی!برای چی زنده هستی؟!؟

      بهش میگفتم نمی دانم چی میشود ولی تو درست میگویی من تا الان نتوانسته ام کار خاصی بکنم ولی اگر تو در همه موارد درست گفته باشی و من هیچ پس انداز قابل توجهی نداشته باشم و نتوانسته باشم که پول بسازم اونوقت  این تکه های کمربند را چه میگویی ؟ اینها حقیقت هستند و اینها بهم دروغ نمیگویند! این نشان میدهد که حداقل من در مسیر لاغری با ذهن تا جایی که میتوانستم خوب عمل کردم

       و بعد دوباره ذهنم میگفت دوره ای که سه ماهه هست را تا الان که یکسال و نیم گذشته هنوز تمام نکرده ای و من میگفتم هرچی باشد من نتیجه گرفته ام! لاغر شدن غیر قابل باورترین آرزوی من بوده است که دارم بهش میرسم پس اگر این شده باشد بقیه خواسته هایم از این بسیار کوچکتر هستند

      ( یادم اومد که من سه سال پیش خواسته ها و آرزوهایم را نوشتم که کجاها دوست دارم مسافرت بروم چه چیزهایی داشته باشم مثلا نوشته بودم قایق تفریحی بزرگ و هواپیمای شخصی و …، بیشتر از سه صفحه  شدند و در آخرین صفحه و آخرین خط نوشتم سلامتی و تناسب اندام! چون اصلا باور نداشتم که این ارزو محقق بشود- دست یافتن به بقیه آرزوهایم برایم قابل باور بود غیر از تناسب اندام!!)

      واقعا نمیدانم که اگر من دوره لاغری را شرکت نمیکردم و لاغر نشده بودم چه چیزی برای قانع کردن ذهنم میتوانسنم بهش جواب بدهم نمیدانم شاید …..

      بهر حال اون تکه های کمربند کمکم کردند که از اون منجلاب ذهنی بیرون بیایم. 

      همیشه اون تکه های کمربند روی میزم و کنار مانیتورم بود و بهش نگاه میکردم چون همه ما تجربه نجواهای ذهنی را داریم که هر لحظه مواردی که نمیخواهیم را به یادمون می اورد و من فقط با همون تکه های کمربند ذهنم را آرام میکردم

      کم کم میزانی پول از چایی که فکرش را هم نمیکردیم ، قرار بود بدست ما برسد ( یکی از بستگان خانه اش را فروخت و گفت پولش را فعلا نیاز ندارد و بدون اینکه ما ازش درخواست کنیم خودش گفت فعلا این پول را داشته باشید تا بعد) 

      و البته ارسال پول از ایران به اینجا مشکلات خاص خودش را داشت.  و کم کم و خرد خرد پول وارد حسابم میشد و من حساب کرده بودم که اگر اون پول بدست مون برسد میتوانم یک واحد آپارتمان کوچک بخرم و خوشحال بودم که با اینکه آپارتمان هست ولی حداقل خانه خودم هست و صاحبخانه نمیتواند هر وقت دلش خواست ما را جابجا کند و یا اجاره را زیاد کند!

      توی ارسال پول هم باز دستان خداوند بهمون کمک کردند هم در ایران و هم در اینجا . در ایران فقط میزان مشخصی پول از حساب میشد برداشت کرد و صرافی هر روز شماره حساب‌هایش را عوض میکرد و یا بانک در ایران اجازه برداشت مبلغ مشخصی از حساب را نمیداد! 

      در بانک اینجا هم بخاطر مسایل پولشویی نباید بیش از میزانی پول وارد حسابم میشد و تازه پول باید میزان مشخصی توی حساب بماند و اجازه برداشت نداشتم! که تمام این مسایل و موارد به لطف خداوند حل شد و واقعا نمیدانم چجوری! مثلا کارمند بانک قبول کرد که میزان بیشتری از حساب برداشت بشود  و …

      در همون زمان‌ها، موعد مسافرت مون رسیده بود و مسافرت ها را میرفتیم

      توی مسافرتها خیلی لذت بردیم و جاهای دیدنی را دیدیم از موزه گرفته تا دیدن سواحل زیبای کالیفرنیا و شهرهای کوچک زیبا و پل سانفرانسیسکو و قدم زدن در مزرعه توت فرنگی و چیدن اونها و قدم زدن در ساحل شنی با شنهای سفید و دریای آرام و آب فوق العاده گرم. 

      توی مسافرتها من به تنها چیزی که فکر نمیکردم این بود که باید در کمتر از دوماه خانه را تخلیه بکنم و هنوز جایی برای خرید و یا حتی اجاره پیدا نکرده بودم!

      باز با هدایت خداوند، یک شرکتی من را دعوت به مصاحبه کرد و رفتم و بهم گفت که یکی از همکاران شرکت قبلی ات اینجا کار میکند. سریع بهش پیام دادم و اون را دیدم و بهم گفت که دو هفته قبل از یک شرکت دیگر هم بهش پیشنهاد کار شده بود که اون را قبول نکرده و بهم گفت که اونها دنبال نیرو میگردند و  اگر میخواهی برو اونجا!

      و من یادم افتاد که یک نفری از بچه های اون شرکت را میشناسم و بهش پیام دادم و دیدمش و جریان را برایش تعریف کردم و گفت رزومه ات را بهم بده تا بدست مدیر شرکت برسانم و من در عرض کمتر از یک هفته مصاحبه رفتم و بهم پیشنهاد کار دادند و بلافاصله شروع بکار کردم و اون هم با حقوق چهل درصد بالاتر نسبت به آخرین شرکتی که مشغول بودم!

      بعد از یکهفته فیش حقوقی گرفتم و باز هم دستان خداوند کمکم کردند و واجد شرایط وام شدم که عددش بسیار فراتر از انتظارم بود.

      توی این فاصله هم پول پیش خانه مان از جاهای مختلف به میزان بالاتری فراهم شده بود.

      و البته طی این مدت ما هر هفته چند تا خانه را میدیدیم ولی فکر میکردم که در نهایت یک خانه ویلایی توی شهرک بخریم!

      و این درحالی بود که کمتر از یکماه به موعد تخلیه خانه مانده بود و من نه خانه ای خریده بودم و نه جایی برای اجاره پیدا کرده بودم و دنبال خانه میگشتم ولی استرس نداشتم و رها بودم و میگفتم که خداوند کارها را برایم درست میکند همونجوری که لاغر شدم بقیه اتفاقات هم رخ میدهد

      بازار ملک بسیار پر نوسان بود هم قیمت خانه بالا میرفت و هم چون نزدیک کریسمس بود متقاضی خرید زیاد بود و تعداد خانه در بازار بسیار کم! روی هر خانه ای که ما خوشمان می آمد پیشنهاد قیمت بالاتر توسط دیگر خریداران داده میشود و یکدفعه قیمت ده الی بیست و پنج درصد افزایش پیدا میکرد که اصلا در توان ما نبود!

      با همسرم نشستیم و ویژگی های خانه رویایی مان را نوشتیم و راجع بهش صحبت کردیم هرچند طبق عقل من دستیابی بهش محال بود

      و از خدا خواستم که من نه توان رقابت با پیشنهاد قیمت بالاتر توسط خریداران دیگر را دارم و نه پولش را دارم پس من اصلا نمیخواهم وارد رقابت قیمتی بشوم

      ما همچنان خانه میدیدیم و البته اکثر خانه ها زمان تخلیه توسط مالک چند ماه بعد بود که من باید در کمتر از یکماه خانه پیدا میکردم و اسباب کشی هم میکردم! پس اون گزینه ها از لیست ما خط میخورد

      اینجا در یک وبسایت تمام خانه های آماده برای فروش را موظف هستند که با شرح شرایطش بصورت کامل لیست کنند و من هر روز خانه های خالی در مناطق مختلف را نگاه میکردم و داشتیم دنبال خانه میگشتیم، چندین خانه دیدیم و پیشنهاد قیمت هم ارایه کردیم ولی چون افراد دیگر هم قیمت داده بودند ریلتور خانه به همه اعلام میکرد که من قیمت بالاتر دریافت کرده ام و اگر خانه را میخواهی بایستی قیمت بالاتر ارایه بدهی و ما هم قیمت پیشنهادی خودمان را بالاتر میبردیم ولی در تمامی موارد بازنده میشدیم (این کار جزو قوانین اینجا هست)

      تا یک خانه اومد برای فروش که قیمت پایه اش بیشتر از حداکثر توان ما بود که اگر من تمام دارایی ام را میفروختم هم با وام نمیتوانستم اون خانه را بخرم!

      وقتیکه برای بازدید رفتیم ایجنت ما بهمون گفت این خانه ای که بهم گفتی خیلی بیشتر از سقف بودجه شما هست آیا میخواهی انرا ببینی و گفتم اره حق با شماست ولی حالا که اینجا آمده ایم برویم و خانه را ببینیم (برای بازدید از خانه هم باید وقت قبلی بگیری و صاحب ملک نباید در خانه باشد)

       ولی موقعی که کلید انداخت و در را باز کرد هم من و هم خانمم شگفت زده شدیم از بس این خانه زیبا بود و البته خانمم با ذوق و شوق همه جای خانه را نگاه میکرد ولی من با ذهن منطقی ام برخورد میکردم و چون از نظر ذهن منطقی من این خانه بسیار فراتر از بودجه ما بود، من اصلا خانه را کامل ندیدم چون میدانستم که نمیتوانیم انرا بخریم و میگفتم چرا باید وقت تلف کنیم و میگفتم حتما روی این خانه باز هم پیشنهاد های قیمت زیادی خواهد آمد و قیمتش از اینی که هست افزایش می یابد!

      ریلتور این خانه گفته بود که یکشنبه هشت شب قیمتها را بررسی میکند و تا ده شب تصمیم نهایی را میگیرند و اعلام میکنند.

      اونروز چند تا خانه دیگر را هم دیدیم و تصمیم گرفتیم که برای یکی از آنها پیشنهاد قیمت بدهیم. تا زمان تخلیه منزل سه هفته وقت داشتیم. 

      ده دقیقه به ساعت هشت شب یکشنبه همسرم گفت که از ایجنت مون بپرس که اگر برای اون خانه زیبا پیشنهاد قیمت نیامده است ما قیمت بدهیم و بهش گفتم اون خانه زیبا بوده و حتما قیمت های بیشتری بهشون اعلام میشود و ضمنا از سقف بودجه ما بسیار بالاتر هست ولی بهم گفت که در نهایت پیشنهاد قیمت ما رد میشود و ما چیزی از دست نداده ایم!

      و من هم گفتم باشه و گفتم این الهام خداوند هست که دارد از زبان همسرم بیان میشود پس بهتره بهش گوش بدهم!

       از ایجنت مون پرسیدم و چک کرد و گفت که هنوز قیمتی برای آن خانه پیشنهاد نشده و سریعا پیشنهاد قیمت را آماده کردیم و فرمها را امضا کردیم و قبل از ساعت هشت شب برای ریلتور صاحب خانه ارسال کردیم و فهمیدیم که فقط ما قیمت ارایه کرده ایم.ریلتور صاحبخانه گفت که قراره یک نفر دیگر فردا خانه را بازدید کند و قیمت بدهد و صاحبخانه گفته است که با فقط یک پیشنهاد قیمت تصمیم نمیگیرد. 

      اینجا هم باز دستان خداوند بهمون کمک کرد و ایجنت ما به ریلتور صاحبخانه گفت که طبق مقررات شما در سایت در توضیحات خانه، اعلام کرده اید که فرصت ارایه پیشنهاد تا ساعت هشت شب هست و تا ساعت ده شب باید تصمیم بگیرید و اگر اینکار را نکنید نشانه این هست که آدم صادق و راستگویی نیستید و من هم با ادم دروغگو کار نمیکنم و کار شما خلاف قانون هست! و البته اینقدر این جملات برای ایجنت صاحبخانه گران بود که صاحبخانه را مجبور کرد که همان شب قیمت پیشنهادی ما را بپذیرد و من بدون داشتن رقیب خانه ای خریداری کنم که فراتر از بودجه من هست!

      در نهایت با هدایتهای خداوند و از طریق عزیزانم در عرض کمتر از سه هفته، پول خانه جور شد که اون هم کلی هدایت و حمایت خداوند بود که از طریق هایی که من فکرش را هم نمیکردم پول وارد حسابم شد.

      حتی در لحظه آخر مشکلی در حساب بانکی ما ایجاد شده بود که قسمتی از پول ما در حساب مسدود شده بود و من نمیتوانستم که چک بانکی به میزانی که میخواهم مطابق قرارداد تهیه کنم و به وکیل مون بدهم. قرار مون با وکیل ساعت دو عصر بود و اگر پول را طبق قرار و راس اون ساعت به وکیل نمیرساندیم نه تنها خانه را از دست میدادیم بلکه جریمه نقدی میشدیم.

       اون لحظه همسرم هم خیلی استرس گرفته بود چون واقعا نمیدانستیم که چیکار کنیم! 

      باز هم اون موقع خداوند قلب من را آرام کرد و به همسرم گفتم نگران نباش تا همین جا هم خدا کارها را درست کرده است بقیه اش را هم خودش جور میکند و یادم افتاد که میزان کمی پول در بانک دیگر داریم و بلافاصله رفتیم اون بانک دیگر و در کمال تعجب بدون صف کار ما سریع و راحت انجام شد و در نهایت با چند تا چک مختلف از بانک‌های متفاوت راس ساعت دو در دفتر وکیل حاضر شده و فرمهای قانونی را امضا کردیم و اینها همگی لطف خداوند بود که مسیر را برایم هموار کرد

      و من تا زمان اسباب کشی خودم باورم نمیشد که این خانه را خریده باشیم و تا قبلش به والدینم هم نگفتم که خانه خریده ایم چون خودم باورم نمیشد

      و دقیقا در زمان مقرر خانه قبلی را تخلیه کردیم و به خانه رویایی مان اسباب کشی کردیم

      از سرسبزی و زیبایی این خانه هنوز هم شگفت زده میشوم

       و جدیدا هم متوجه شده ام که از پنجره اتاق خواب مون میتوانم طلوع زیبای خورشید را ببینم

       ( من آخر هفته ها اگر بتوانم میروم روی تپه ای در شهر و طلوع آفتاب را میبینم ، حتی در هوای بسیار سرد) ولی الان نیازی نیست که از خانه بیرون بروم همین که سرم را از تخت بلند کنم طلوع آفتاب را میبینم

      من همیشه از دیدن ستاره ها لذت میبردم و شبها میرفتم توی تراس خانه و با وجود آلودگی نوری باز ستاره ها را میدیدم و لذت میبردم ، ولی الان اینجا در پشت خانه براحتی از پنجره میتوانم ستاره ها را بدون آلودگی نوری ببینم

      در خانه قبلی هر وقت امکانش بود توی تراس کوچکی که داشت (مشرف به خیابان اصلی) به سختی با همسرم مینشستیم و ناهار میخوردیم و البته از همون هم لذت میبردیم ولی الان هر وقت اراده کنیم در حیاط و یا تراس مینشینیم و از منظره زیبای درختان لذت میبریم(اتفاقا این کامنت را در حالی مینویسم که توی حیاط در سایه نشسته ام و نسیم خنکی می وزد و لذت میبرم – جای دوستان خالی)

      توی این پروسه من خودم را رها کردم و به هدایت خداوند عمل کردم و اجازه دادم که خداوند مسیر را برایم هموار کند

      قبلا من برای خرید خانه روی عقل خودم حساب میکردم و دو دو تا چهارتا میکردم و میدیدم که از پس هزینه ها بر نمی ایم و تازه خرید خانه کلی دردسر دارد

      ولی امسال من با عشق برف جلوی خانه را پارو کردم و با سبز شدن زمین متوجه شدیم که صاحبخانه قبلی کلی گیاه و گل توی باغچه داشته است که خودش دوباره سبز شدند ( چون وقتی خانه را تحویل گرفتیم همه جا پوشیده از برف بود) و تازه با همسرم با لذت گل و گیاه کاشتیم و توی این مدت هم کلی توت فرنگی های ارگانیک برداشت کردیم و چند روز قبل هم از محصول سبزی خوردن مون استفاده کردیم.

      اینها را قبلا در رویای مون هم‌نمی دیدیم

      واقعا نمیدانم که اگر استاد و این دوره لاغری نبود آیا من توانایی مقابله با نجواهای ذهنی ام را داشتم یا کم می آوردم و با کلمات نمیتوانم توصیف کنم که چقدر قدردان مشاوره های استاد و حرفهای ایشان در دوره هستم که حداقل یاد گرفتم نجوای ذهنی ام را شناسایی کنم و بفهمم چجوری باهاش مقابله کنم و هنوز هم دارم یاد میگیرم

      واقعا سرمایه گذاری و وقت گذاشتن در این دوره ها زندگی ام را تغییر داده است و نتایجی فراتر از انتظار گرفته ام

      من در نهایت تصور میکردم که یک واحد آپارتمانی نهایتا دو خوابه بخرم ولی در انتها خانه ای مستقل چهار خوابه و سه طبقه با حیاط دل باز خریداری کردم.

      یادداشت کردن مسیر رسیدن به خانه ام باعث شد دوباره مرور کنم که طی این مسیر من باعث شد که برایم مرور بشود که به هموار شدن مسیر توسط خداوند در این زمینه ایمان داشتم

      در مورد خیلی از موارد که اعتقاد داشتم باید سختی بکشم تا به خواسته ام برسم، موفق نشدم

      اینکه خداوند در سوره الشرح دوبار بیان کرده که به یقین بعد از هر سختی آسانی هستباعث شد که به سختی های مسیر بعنوان فرصتی برای رشد نگاه کنم. اگر در مثالی که از زندگیم زدم بابت بیکار شدن و یا درخواست صاحبخانه بابت تخلیه ملک کنترل ذهنم را از دست میدادم نمیدانم چه تصمیمی میگرفتم

      من برای کسب ثروت بارها اضافه کاری کردم و یا کارهای پروژه ای انجام دادم ولی همگی مقطعی بود و هیچ نتیجه ای نداشت. در طی این دوره در مدت کمتر از سه ماه من سه تا کار پروژه ای گرفتم که در هیچکدام هم خودم دنبال کار نرفتم و خداوند اونها را برایم فرستاد

      در خیلی از زمینه ها من ترس از شکست دارم و دوست ندارم سختی بکشم برای همین کار جدیدی را شروع نمیکنم

      ولی در مورد خرید خانه چیزی برای از دست دادن نداشتم ولی توانستم با مرور مطالبی که در دوره لاغری با ذهن یاد گرفته بودم تا حد بسیار خوبی نجواهای ذهنی را کنترل کنم

      بعد از خرید خانه هم ماشین دیگری خریدم و هم کارم را تغییر دادم و در شرکت جدیدی با چالش های جدید تر مواجه شدم (خودم میخواستم) و البته با درآمد بیشترهمون خدایی که توانسته بدون درآمد برایم خانه ای فراهم کند باز هم می‌تواند خانه های بزرگ‌تر با امکانات بیشتر و بهتر را هم فراهم کند

      خیلی مثال های دیگر در رابطه با کار خودم و یا همسرم دارم که خداوند مسیرها را برایمان هموار کرده است. همین برنامه مهاجرت در چند سال قبل و یا سفرهایی که در پارسال داشتم همگی اتفاقاتی بود که برایم شبیه معجزه بود و مثلا سوار ماشین افرادی در طی مسیرهای مختلف میشدیم که ما را هدایت میکردند به جاهای زیبا بدون نیاز به تهیه بلیط ورودی و اینجوری خیلی در سفر هایمان صرفه جویی شد! یا برای کرایه ماشین در هاوایی و یا کالیفرنیا من بدون تلاش خاصی ماشین فورد و یا بی ام دبلیو مدل سال را کرایه کردم با قیمت بسیار پایین تر از حد انتظارم.

      استاد عزیزم، باز هم سپاسگزار شما هستم و قدردان زحمت هایتان هستم.

       امیدوارم که بتوانم با نتایجم گوشه ای زحمات و محبت های شما را جبران کنم.برایتان آرزوی سلامتی و طول عمر با عزت و شجاعت بیشتر برای حرکت بسمت خواسته هایتان را از خداوند مهربان خواستارم و امیدوارم که در پناه، تنها پناه عالم شاد و سلامت باشید

      منتظر خیرهای عالی من باشید

      شاد و رو به رشد باشید

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 45 از 9 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      مشاهده پاسخ ها
        امتیاز کاربر: 1114 سطح ۳: کاربر پیشرفته
        محتوای دیدگاه: 46 کلمه

        سلام بهتون تبریک میگم چقدررررر فوق العاده بود واقعاا هدایت خدابود از همه بابت در همه جهات به چ زیبایی و چقدررر دل شما و خانمتون  پاک و صاف بوده تحسینتون میکنم و بهترین هارو براتون میخوام . ممنونم ک نجربیات عالی تون رو گذاشتید سپاسگزارم

        برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
        امتیاز: 5 از 1 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
        افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
          آواتار Mehrdad Zabihi
          1403/06/06 06:14
          مدت عضویت: 1864 روز
          امتیاز کاربر: 23758 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
          محتوای دیدگاه: 32 کلمه

          سلام و درود دوست عزیز

          سپاسگزارم از لطف و محبت شما

          من یاد گرفتم که اگر در این مسیر مداومت داشته باشیم، نتایج قطعا  فراتر از انتظارمون خواهد بود

          شاد و رو به رشد باشین

          برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
          امتیاز: 0 از 0 رأی
          افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار زهرا آقچه لو
      1403/05/16 01:29
      مدت عضویت: 174 روز
      امتیاز کاربر: 5660 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 681 کلمه

      به نام خدای مهربان 

      سلام خدمت شما بزرگوار و همه عزیزان.

      قسمت یک:اول بگم که ذهن من تا به این قدم خیلی مقاومت نداشت و به راحتی مطالب گفته شده را قبول میکرد. ایمان به تک تک انها را،ولی در مورد این قدم انگار مقاومت داره و یک جورایی پاشنه آشیلم هست مثلا باور کردم این اتفاق برای شما افتاده ولی برای خودم نه ممکن نیست چنین چیزی البته نه صد در صد مقاومت ذهنم پنجاه پنجاه هست مثلا ما هم چند شب پیش نصف شب رفتیم بیمارستان و کارت من نکشید پول هم نداشتیم عابر بانک جلو بیمارستانم خراب بود.فردی با شرف و جوانمرد تمام انها را حساب کرد و ما صبح پول را انتقال دادیم مقاومت ذهن من اینکه اخه پول دارو چیزی نبود ولی پول خونه زیاد و چنین چیزی امکان نداره پس با این حساب معلوم میشه از نظر من موفقیت کمی طاقت فرسا و سخت هست و چندین بار باید این مطلب را بخوانم تا مقاومت ذهنم بشکند.

      قسمت دوم:خب بارزترین مثال، چاقی هست که ورزش ها و رژیم های مختلف نتیجه نداد. جایی تصمیم گرفتم خیاطی یاد بگیرم اما نتیجه نگرفتم کمی اموزش دیدم و با نگرش اینکه خیاطی سخته نتیجه نگرفتم.

      قسمت سوم:خب در مورد چاقی یک جاهایی کاملا بیخیال شدم. درمورد خیاطی اتفاقا در حال حاضر پر شرایطی قرار گرفته ام که دوباره خیاطی را انجام دهم اما ترس از گذشته مانع این حرکت میشود.یا در موسیقی وقتی با چند نفر همکاری کردم و نتیجه دلخواهم را نگرفتم دیگر ترس همکاری با افراد دیگر را هم دارم و پیشنهاد همکاری به افراد جدید را نمیدهم.

      قسمت چهارم:باز هم درمورد چاقی بارها اقدام کردم و زمانی که رژیم و ورزش داشتم خب نتایج عالی میگرفتم با اینکه هر بار شکست مبخوردم ولی بازهم اقدام جدید و لاغری که بدست می اوردم عالی بود یا در پختن غذا با اینکه بارها خراب کردم اما ادامه دادم عروسک بافی اولین عروسکی که بافتم زشت زشت بود الان عروسکهای زیبا میبافم. و در موسیقی اهنگی را بارها اشتباه زدم اما ادامه دادم و درستش کردم.

      قسمت پنج و شش:نمیدونم، بعنی میدونمو فقط نمیدونم چجوری توضیح بدم یکم مقاومت دارم میخوام اول مقاومتو برطرف کنم. بزار چندتا مثال بزنم شاید مقاومتم بشکنه، سال سوم دبیرستان بودیم و معلم زبان سختگیری داشتیم، زبان من به شدت ضعیف امتحانات پایان ترم نهایی جوری که ترم اول من زبانم را خیلی کم شدم نمره سیزده گرفتم کلا زبانم خیلی ضعیف بود و شب امتحان من خواهرمینا تصادف کردند و عملا ذهنم متمرکز رو درس نبود و مطمئن بودم که میوفتم، اما به خدا گفتم خدایا توکلم به تو هست جوکی بود میگفت موقع امتحانا خدا سرش شلوغ میشه چون همه مومن میشوند خخخ و رفتیم و در سالنی بزرگ صندلی ها چیده اماده امتحان بودیم . کمی از امتحان گذشت و منم هیچی بلد نبودم ، دو صفحه از ان به لطف خدا تستی بود و بعد از اینکه مراقب رد شد یکی از بچه های کلاس تجربی شروع کرد جوابها را برای دوستش بلند بلند خوندن تا تقلب برسونه نه خیلی بلند از قضا کمی فاصله دار ولی تو یک ردیف بودیم و منم جوابها را شنیدم و همه را زدم و فکر کنم نمره زبانم چهارده شد هر چی که من اون امتحانو قبول شدم الان میگم اگه گشایش و هموار شدن و اسان کردن مسیر نبود پس چی بود با این مثال مقاومت ذهنم اومد پایین خدا را شکر. دوباره مثال دیگر ارزوی مشهد رفتن اردوی مدرسه و وضع مالی نامناسب خانواده و نداشتن هزینه ثبت نام وای با این مثال دیگه اشکم در اومد چه شور و شوقی داشتم اما پول نبود و معلمها که دستی از خدا بودند منو رایگان بردند مشهد سفری عالی رفتیم موجهای ابی با کمترین هزینه خانومی با خانوادش خیر مدرسه بود و تمام بچه ها را سوار تمام وسیله های موجهای ابی کرد ، واقعا اونموقع چنین رویایی را در خواب هم نمیدیدم ولی خدا اسان کرد دل انان را نرم کرد همزمانی ها را قرار داد. اخ با این دوتا مثال و مثالهای بالاتر مقاومت ذهنم تقربیا اومد پایین اگر مثالی پیدا کنم باز هم مینویسم خدایا شکرت 

      من به هموار شدن مسیرم توسط خداوند ایمان دارم.

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار Reza
      1403/03/24 08:21
      مدت عضویت: 628 روز
      امتیاز کاربر: 23126 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 881 کلمه

      خدایا تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میجویم

      چقدر قشنگ خدایم همیشه مرا در زمان و مکان درستی قرار میدهد و هدایتم میکند و مسیر را برایم هموار میکند 

      حدود ۲ ماه هست از کامنتم در قسمت ۲۰ میگذره و شرایطش جور نمیشد که به گام بعدی برم تا امروز صبح که از خواب بیدار شدم با افکار متضاد و درگیر به سمت متهم کردن خودم که چرا همکارم اینقدر رفتارش باهام سرد شده و ناخودآگاه داشتم خودمو سرزنش میکردم که چرا نمیتونم با آدمها ارتباط برقرار کنم و باهاشون باشم و به قول معروف همرنگ جماعت بشوم و این داستان از چند روز پیش اتفاق افتاد که در حین کار همکارم اینقدر استرس دارد که متوجه کلامش نیست و فکر میکنه هر چی میخواد میتونه بگه که چندین بار قبلش هم اتفاق افتاده بود ولی اینبار یک حرفی زد و ذهنم کلا درگیر شد و هر چقدر خواستم خودم را آروم کنم نمیتونستم و مدام در افکارم موج میخورد که برو و بهش بگو که مواظب کلامت باش و بهش گفتم و یک بحث کوچک موقع کار پیش اومد که سریع هم تموم شد و دیگه توجهی بهش نکردم و از اون روز انگار بار سنگینی از روی دوشم برداشته شد که بهش تذکر دادم 

      ولی هر بار با هر برخورد همکارم که تو حال و هوای خودش بود من به خودم میگرفتم و بازم تلاش برای آرامش خودم و از اون روز بِکوب و تمرکزی دارم روی باور احساس لیاقتم و احترام به خودم و ارزشمندیم کار میکنم و هر چقدر بیشتر خودم را میفهمم و خودم را دوست میدارم رفتار اون سردتر و من درگیرتر که چرا با من اینطوری رفتار میکند و درونم داد میزد که تو قرار نیست مثل اونها باشی و تو خودت هستی توخدا را داری ولی بازم یه جورایی غمگین بودم انگار محتاج توجه افراد هستم 

      تا دیشب که این همکارم کاری را به یکی دیگه از همکارانم محول کرد و از دیشب من ذهنم درگیر که من چیکار کنم اگه قرار بود من انجام بدم باید به من میگفت و هماهنگ میکرد و از طرف دیگه با خودم میگفتم خوب اون رده اش از من پایین تره و به اون محول کرده و این نتیجه رو خودم کار کردنه که کارها برایم آسون میشه تا زمان بیشتری داشته باشم و از طرف دیگر افکار ترس برا آینده که هنوز نیومده و آماده کردن خودم برای سوال و جواب که این شخص با بالادستی ها انتقال داده و حالا دنبال رفع اتهام از خودم هستم و در این بین مرتب به دنبال ایجاد حال خوب در خودم و بالا بردن احساس ارزشمندیم و احترام به خودم و مدام به خودم میگفتم ببین در یک اتاق ۳ متری ۲ تا آدم دارند زندگی میکنند و اینقدر تفاوت فرکانسی با هم دارید که حتی جهان اجازه نمیده با هم،هم کلام بشوید و حتی زمان خواب بیداریتون با هم متفاوت شده موقعی که اون خوابه تو بیداری و موقعی که من خوابم اون بیداره دیگه واضح تر از این

      خودت را دریاب  و منتظر اتفاقات خوب و عالی باش و با خودم گفتم الخیر و فی ماوقع 

      و شروع کردم‌ به خوندن کامنت تا افکارم رو آروم کنم و نوشتن که بهتر و بهتر بشوم که ایمیل یکی از دوستان که فعال کرده بودم برای این گام اومد و شروع کردم به مطالعه که به این قسمت از زندگی با کمک خداوند رسیدم و به این آگاهی رسیدم که خدایم بهم گفت در پناه من هستی از کی و از چی میترسی دنبال حل چی هستی همه چیزت با منه و سوره الشرح برای من این معنی را بیشتر بُولد کرد که بازم بیشتر و قویتر روی احساس ارزشمندیم کار کنم و خودت را احترام کنم و برای خودم ارزش قائل بشوم و همین مسیری که داری میری بسیار درست و سرراست هست و داری خوب انجام میدهی

       الان کامل متن این قسمت را خوندم و ۲ تا گزینه برام‌ روشن شد

      اول اینکه من این گام را ۲ ماه پیش خونده بودم ولی چون نمیتونستم تجربه ای که باهاش ارتباط برقرار کنم بنویسم کامنتی نزاشتم و طبق تعهدم‌ تا هر قسمت را با اون لحظه ام درک نکنم به گام بعدی نمیرم که الان بهم یادآوری شد که همه چیز درسته و سرجای خودش هست و مورد دوم درباره سوره الشرح هست و توضیحات ابتدایی اول این قسمت که هر چقدر فکر میکنم با اینکه این قسمت را خونده بودم اصلا یادم نمیاد که این سوره را بهش توجه کرده باشم و درکی از اون مراحل اولیه این گام داشته باشم که الان باز متوجه شدم که زمانش الان بود تا به آرامش و احساس سپاسگذاری بیشتر از خدایم برسم و به ارزشمند بودن خودم و مسیرم بیشتر واقف بشم و خودم را بیشتر دوست بدارم 

      احساس خوب = اتفاقات خوب

      حال خوب منو دیگران تعیین نمیکنند

       اتفاقات زندگی من در تصمیمات دیگران نیست 

      من قول داده ام که مسئولیت زندگیم و افکارم را به عهده بگیرم پس چرا قدرت را میدهم به دیگران 

      چرا دارم‌شرک میورزم و قدرت را به غیر از خدا میدهم

      خدایی دارم که به شدت مرا کافیست 

      خدایم هر لحظه مرا میافزاید و دلها را برایم نرم میکند 

      آیا خداوند برای بنده خویش کافی نیست 

      خدایا تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میجویم 

      خدایا سپاسگذارتم که امروزم را ساختی و پر از آرامش در مرتو لطف و کرمت کردی 

      من با تو هستم روی دوش سوارم و عشق میکنم

      خدایا مرا هدایت حمایت و حفاظت کن

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار عطا
      1403/03/23 20:33
      مدت عضویت: 686 روز
      امتیاز کاربر: 12490 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,241 کلمه

      سلام 

      ممنون از شما بابت این نوشته ی عالی .

      از اواسط ماجرای خونه  تا آخرش فقط اشک ریختم . 

      چقدر زیبا بود چقدر با جزئیات تعریف شده بود . حضور خداوند رو در تک تک عبارتهاتون  دیدم .

      چقدر سبکتر شدم . 

      چقدر حال دلم خوش شد . 

      چقدر ایمانم قویتر شد .

      خدارو شکر که افرادی مثل شما هستن که انسانها رو با یاد و نام خداوند آروم می کنند .

      خدایی که همه کارها رو برامون راحت می کنه و بار سنگین رو برامون سبک می کنه . 

      ۱- نگرش شما درباره سختی های مسیر موفقیت یا تغییر مسیر زندگی چیست؟

      خاطرات گذشته و صحبتهای اطرافیانم مخصوصا تجربیات اقوام نزدیکم مسیر موفقیت را نه تنها برایم سخت بلکه غیر ممکن کرد  . دائم از گرانی صحبت میکردند و می کنند 

      از اتفاقات منفی از بدبختی ها و دوام اوردن در زندگیهای سخت . 

      نگرش من هم از همین زاویه ‌است . ولی ایمان دارم که خداوند روزی رسان است و در این متن یاد گرفتم روی غیر خدا حساب نکنم به خدا توکل کنم و کاری که به نظرم صحیح می آید را انجام دهم و ایمان داشته باشم که خداوند کارها را بر من آسان می کند . 

       فکر می کنید موفق شدن کار سخت و طاقت فرسایی است؟

      بله در حال حاضر موفق شدن را راحت نمیبینم .

      گرچه از وقتی با سایت تناسب فکری آشنا شدم نگرشم به زندگی خیلی تغییر کرد و به موفقیتهای عالی رسیدم اما مدتیست به رکود رسیدم . میدانم علتش  کنترل نکردن ورودیهاست و اینکه  ذهنم را کمی در جهت منفی تغییر جهت داده ام .

      سعی می کنم از این به بعد اینجا بیشتر بنویسم چون آن زمانها که اینجا مینوشتم ذهنم مثبت میشد و اتفاقات بهتری را جذب می کردم . 

      ۲- دریافت های احساسی خود از مطالعه سوره الشرح را بیان کنید. خداوند از این طریق به شما چه گفته است؟

      اول اینکه چقدر سوال خوبی بود . بله خداوند در قران با تک تک ما صحبت می کند و در این ایات نیز خیلی حرفا بهم بیان کرد . این که اگر من به این درک و آگاهی فعلی رسیده ام هدایت خداوند بوده . این که میتوانم قوانین الهی را درک کنم هدایت خداوند بوده . خداوند مشتاق به ظهور رسیدن از طریق منه و میخواد خودش رو به شکل ثروت به شکل نعمت به شکل سلامتی بیشتر و تناسبی که خیلیش رو بهم نشون داده برسونه . 

       خداوند داره باهام ارتباط میگیره هر لحظه و میخواد از طریق من آشکار بشه . گرچه او نیازی به من نداره و جهان همه نشانه ی عظمت و جلال و جبروت اوست اما امروز که این حرفها را خواندم و اشکم سرازیر شد میدیدم  خداست که داشت مرا شستشو میداد . 

      آیا سینه ی تو را گشاده نکردیم برای درک معارف ؟ 

      و بار سنگین را از روی دوش تو برنداشتیم .

      اضافه وزن حاصل سالها منفی نگری را خداوند از روی دوش برداشت . اضافه وزن نشان دهنده ی کفر من بود . کفر من مرا از خداوند دور میکرد و من در هجران درک او از غصه چاق میشدم ‌ همه چیز برایم چاق کننده بود  ذهنم فقط منفی می گفت  و کارهای کاهش وزن  برای من سخت و دشوار بود و اصلا نتیجه نمیداد . اصلا نمیتوانستم رژیم بگیرم و یا حتی غذایم را کم کنم . اما او مرا بی نیاز کرد .

      من در این راه  به خدا متصل شدم  و  کاهش وزن من آغاز شد . من شاد شدم و وزنم کم شد . هر چقدر بارهای اندوه و ناراحتی و عصبانیت و تمام افکار منفی از ذهن من دور میشد خداوند را نزدیکتر حس می کردم خداوند مرا هدایت کرد و جسم و ذهن مرا سبک کرد  و مرا در بین همسالانم معروف کرد . الان هرکسی از دوستان گذشته ام مرا میبیند از کاهش وزنم تعریف می کند و دوست دارد بداند چطور لاغر شدم . 

      به یقین با سختی آسانی است! 

      این جمله رو خیلی از اساتید جذب تجربه کرده اند ‌ و از آن سخنها گفته اند چیزی که  من فهمیدم این بوده  آسانی با سختی همراه است وقتی که با مساله ای سخت مواجه میشوی نگرش تو غلط است و تو از فیلتر اشتباه داری به مسائل نگاه میکنی از فیلتر نخواستن . چرا که اگر چیزی را بخواهی عشق راه را بر تو آسان می کند حتی اگر کلی سختی باشد اما در نگاه تو آسانست چون تو عاشق هستی و اشتیاق تو که همان خداوند است کارها را آسان می کند .  درک دیگری که دارم نیز اینست که وقتی سختی برتو وارد میشود آن را بپذیر با آن مبارزه نکن نجنگ . رنج نکش . فقط بپذیر چون قطعا ارتعاش خودت بوده وقتی مسئولیت آن را بپذیری و فرافکنی نکنی  راه حل آن مشکل در پس آن می آید . سختی یعنی مشکل 

      آسانی یعنی راه حل . راه حل مشکلات  همراه آن می آید  با مشکلات نجنگ فقط اجازه بده زمان آن سپری شود تا راه حل همراه آن خود به خود مشکل را حل کند ‌ بپذیر و آرام باش

       مسلّماً با سختی آسانی است، دومین بار خداوند تاکید کرده تا ایمان ما بیشتر شود و آرامتر شویم ‌ 

      پس هنگامی که از کار مهمّی فارغ می‌شوی به مهم دیگری پرداز، 

      پیام خداوند در این آیه به من اینست که کارها رو تک تک انجام بده یهو کلییییی از  کارها رو شروع نکن اول یکی رو شروع کن تموم که شد برو سراغ کار بعد . این یکی از راههای آسان شدن مشکلات است. در هر کاری اگر فقط در همان کار تمرکز کنیم و به نتیجه برسانیمش بار آن  از ما برداشته میشود . در حقیقت خداوند در این آیه به من رمز کلام بالاترش را که گفت بار را از روی دوشت برداشتیم نشان داد . اینکه اگر میخواهی  ذهنت شلوغ نشود و ارام باشد همه ی کارها را در یک زمان در ذهن نیاور که بخواهی همه را با هم انجام دهی . هر زمان  یک کار را در نظر بگیر انجام بده  تمامش کن بعد  در زمان بعد برو سراغ کار دیگر . اینطور کارها آسان میشود . 

      مثلا در مورد لاغری  به یکباره نخواه تمام اضافه وزن خود را کم کنی .  اضافه وزن را که بار سنگینی روی روان است را کنار بزار   و فقط یک کار مفید  در این زمان برای آن انجام بده . مثلا همین  نوشتن در همین لحظه در حال انجام کاری برای لاعر کردن ذهنت هستی . من با اینکه جسمم لاغر شده ولی ذهنم هنوز از چاقی میترسد یعنی سنگینی  اضافه وزن هنوز در ذهنم است و خداوند در این آیه به من استمرار در این راه را نشان داد . هر روز  یک قدم بردار انجام بده تمامش کن و بعد برو سراغ کار بعدی . ذهنم را با همین یک ایه به خوبی برنامه ریزی کرد ‌ 

      خیلی احساسم عالیتر شد . 

      و به سوی پروردگارت توجّه کن! (۸) پیام این ایه برای من دقیقا اینست که هر کاری را فقط از خدا بخواه و به او توجه کن  .  او را در همه جا میتوان دید . 

      نماز خواندن از نظر من یعنی توجه کردن و کسی که در هر کاری خدا رو مد نظر قرار بده و او رو ببینه  قطعا در حال عبادته . 

      ممنون البته پاسخ به سوالات دیگر باقیماند و من اکنون تمرکز واکاوی گذشته را ندارم . حالم خوب شده و ترجیح میدهم تا همینجا کلامم راختم کنم . 

      این مطلب را در قسمت حالم رو خوب کن پیدا کردم واقعا حالم رو خوب کرد و مطالب شما و خاطره عالیتون به من حس خوبی داد  و مرا ترغیب کرد تا دوباره با عشق بیشتری در این مسیر زیبا هر روز گامهایی کوچک و مستمری بردارم . 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 10 از 2 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار ط.ه
      1403/03/18 01:38
      مدت عضویت: 313 روز
      امتیاز کاربر: 1825 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      محتوای دیدگاه: 207 کلمه

      به نام خدای خوبم 

      با سپاس از استاد عزیزم 

      استاد موفقیت سخت نیست صبر میخواد نباید باز عجله کنیم و باید تحمل سختی‌های مسیر رو داشته باشیم  و از خداوند کمک بخواهیم و کاملا به خدا ایمان داشته باشیم در حد حرف در حد عمل وقتی شما در لحظات آخر هم از ایمانت به خدا کم نشده و خدا برات پول رو جور کرده این یعنی ایمان قوی 

      احساس کردم این دفعه بار رو از دوشم برداشته واقعا احساس سبکی میکنم و برام راه لاغری رو هموار کرده فقط من باید راه رو برم و فکر منفی نکنم که بر گردم فقط باید ادامه بدم خدا اونجا منتظر نتیجه من هست 

      خاطرات گذشته برای من کمتر مانع شده شاید بعضی وقتها که چیزی رو فروختم و موفق نشدم و پشیمدن شدم دوباره خواستم این کار رو بکنم ترسیدم و انجام ندادم اینطور کارایی بوده 

      خدا اینقدر بزرگ است که هیچ کاری برای او محال نیست هر کاری که خداوند پشتش باشه یعنی انجام میشه 

      ما برای دادشم تو تهران خانه اجاره کردیم اونجا کار میکنه یه بار میخواستن خونه بگیرن پولشون کم بود و وقتی هم نداشتن منم نگران بودم که خدایا از کجا جور میشه و به خدا گفتم خودت جورش کن باور کنید طوری جور شده که حتی فکرش هم نمی‌کردیم 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار نادیا همتی
      1403/03/06 00:29
      مدت عضویت: 192 روز
      امتیاز کاربر: 3485 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      محتوای دیدگاه: 155 کلمه

      باسلام به نام الله یکتا

      قطعا موفق شدن نمیتونه کار سختی باشه وقتی ایمانت به الله باشه که خودش همه چی  رو‌ درست میکنه واما اگه از کسی غیر الله کمکبخای اونجاست که شرایط سخت میشه

      قطعا که خداوند وقتی تو مسیر الهی قدم میزاریم بارها رو‌ از رو دوشمون بر میداره و عجیب احساس سبکی و نزدیکی به خداوند داریم ،وکم کم شروع میشه موفقیت هامون

      قطعا اگر اقدامات ما بر حسب غیر از خداوند باشد نتیجه خوبی نخواهد داشت

      در حال حاظر با این که بارها تلاش کردم برای کسب درآمد اما بی نتیجه بوده اکنون در حال تلاش دوباره ام اما این تلاش بر روی افکارمو احساساتم و رابطه ام با خداوند است

      وقتی خداوند خود در قران میفرمایید بارها را از دوش شما برمیداریم یا بار ها گفته هدایت میکنم هر که را بخواهم این یعنی پروردگاربرای ما آسانی میخواد

      بار ها بوده که خداوند لحظه ی نود به سر رسیده و درزست کرده همه چی رو‌

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار مریم رمضاني
      1403/02/24 09:05
      مدت عضویت: 1469 روز
      امتیاز کاربر: 19315 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,005 کلمه

      سلام خدمت استاد گرامی و دوستان عزیز 

      قبلا فکر میکردم برای موفق شدن باید سختی کشید رنج ها برد چون همیشه شنیده بودم که موفق شدن که کار هر کسی نیست باید کمر همت بست و تلاش کرد دیگه همه زندگیت رو باید روی هدفت کار کنیم و خلاصه اونقدر از سختی هاش شنیده بودم که میترسیدم حتی بهش فکر کنم چه برسه به حرکت !

      اما در مورد چاقیم همیشه سعی می‌کردم، ورزش رژیم که لاغر بشم ولی هیچ وقت فکر نمی‌کردم اینم یه نوع حرکت در مسیر موفقیت هست بلکه فقط میخواستم از چاقی رها بشم !

      و همین بارها و بارها نتیجه ندادن ها باعث شده بود که من بیشتر خودم رو ناتوان ببینم و اصلا دوست نداشته باشم کار دیگه ای انجام بدم چاقی اونقدر تو ذهن من گسترش پیدا کرده بود که جایی برای اهداف دیگه باقی نزاشته بود!

      ولی الان دیگه فکرم مثل قبل نیست ،یادمه که تو سرزمین لاغری یه تمرین داشتیم که باید راجع به ده سال بعد می‌نوشتیم که لاغر شدیم 

      من یادمه که خودم رو جایی حس کردم دارم سخنرانی میکنم و از موفقیت هام میگم :

      و میگفتم که شروع تمام موفقیت های من از لاغر شدنم و بودنم در سایت تناسب فکری بود 

      و الان میبینم که همینطور شده من وقتی مقداری از اضافه وزنم رو از طریق ذهنی از دست دادم انگار تازه احساس کردم میشه،منم میتونم و حتی به هدفهای دیگه ام هم فکر کردم 

      و الان که در مسیر تغییر هستم باید بگم واقعا خداوند جلوتر از من مسیر رو برام هموار کرده بود طوری که گوشی همسرم خراب بشه و یکسری فایل به گوشی من توی تلگرام فرستاده بشه و من موقع پیاده روی بهشون گوش بدم و امید و اشتیاق در من زنده بشه و تازه متوجه بشم وکه میشه ،من مجبور نیستم به این زندگی ادامه بدم و من میتونم خودم و زندگیم رو تغییر بدم 

      و بعد بازم هموار شدن مسیر توسط خداوند ،انواع کتاب‌ها و فایلها و در ادامه  سایت تناسب فکری و جور شدن پول برای خرید دوره و حرکت مشتاقانه من در مسیر تغییر 

      و الان که فکر میکنم خداوند تمام مسیر رو برای من تا اینجا هموار کرده و من رنج و سختی رو متحمل نشدم و اگر هم جایی سختی بوده بخاطر افکار منفی خودم بوده 

      اینکه من حدود سی کیلو وزن کم کردم ،هیچ سختی برای من نداشته و خداوند مسیر رو برام هموار کرده بوده از قبل و من فقط اعتماد کردم و وارد مسیر شدم و حرکت کردم و ادامه دادم 

      من چه کاری انجام دادم در برابر کارهای خداوند؟؟؟؟

      من فقط قدم به قدم با هدایت‌های خداوند حرکت کردم و تمام کارها رو خداوند انجام داده ،تو بی نظیری خدای مهربانم 

      وقتی آیه ها رو خوندم ،حسشون کردم توی ذهنم تکرار شون کردم ،بله خداوند سینه مرا برای درک آگاهی ها و پذیرش گشاده کرد تا کم کم ،روی باورهام کار کنم 

      و بار سنگین تو را از تو برنداشتم؟؟؟

      وقتی این آیه رو خوندم گفتم چرا برداشتی ،حال داغونم رو ،نا امیدیم رو،نا آرامی هام رو،غصه از دست دادن رو ،مشکلات فراوان مالی رو ،قرض ها رو ،قسط ها رو 

      اون بار سنگین افکار و غصه ها رو تو از روی دوش من برداشتی که من الان احساس سبکی میکنم 

      و بارها شده با خودم فکر کردم که خداوند آوازه منو و کارهای هنری منو به کل جهان میرسونه و این کاری که فقط خداوند میتونه انجام بده از هزاران راهی که بلده 

      با سختی ،آسانی هست ،اینو هم تجربه کردم اونجایی که سخت‌ترین لحظات برای من بود خداوند آسانی رو هم برای من قرار داد،در ذهن من تحمل بار سنگین از دست دادن سخت بود ولی خداوند برای من مسیری برای تغییر شخصیتم قرار دادم و منو قدم به قدم هدایت کرد و من حرکت کردم اونم نه با رنج و سختی بلکه با راحتی 

      وقتی دوره ای رو تموم میکردم دوره‌ی دیگه ای رو شروع میکردم و مدام داشتم آگاهی دریافت میکردم و افکار منفی آهسته آهسته در من کمتر از قبل شد و الان دارم احساس خوبی رو تجربه میکنم ،آرامشی رو حس میکنم که قبلا نداشتم 

      و تازه یلد گرفتم کمی به خداوند توجه کنم ،افکارم رو از روی  منفی ها ،شرایط بردارم و بیارم روی درون خودم ،خدای درونم و همین کار به من آرامش بیشتر از قبل رو داده 

      من باید توجهم به خداوند باشه ولاغیر 

      من بارها و بارها برای لاغر شدن تلاش کردم چند کیلو کم میشدم و دوباره چاق میشدم ،بعد از بارها تلاش و شکست ها دیگه خسته شده بودم و از خداوند خواستم به من کمک کنه تا لاغر بشم ولی نه با سختی بلکه راحت و خداوند منو به سایت تناسب فکری هدایت کرد و تمام مسیر رو برای من هموار کرد تا من حرکت کنم ،پولش رو درست کرد و من تونستم دوره رو بخرم و انجام بدم و حتی اطمینان رو به من داد منی که تا به اون زمان از خرید اینترنتی میترسیدم با اطمینان دوره ورود به سرزمین لاغر ها رو خریدم و شروع کردم اوایل نتیجه جسمی نداشتم ولی با حس خوب که خداوند در قلب من ایجاد کرده بود ادامه دادم و یواش نتایج هم پدیدار شدن 

      من اون موقع نمیدونستم که پا در مسیر تغییر گذاشتم فقط فکر میکردم میخوام لاغر بشم ولی الان با گذشت سه سال و نیم دیگه اون مریم قبلی نیستم و شخصیتم تغییر کرده دیگه مثل قبل فکر و عمل نمیکنم و خودم رو توانمندتر میبینم و احساس میکنم دارم در مسیر موفقیت حرکت میکنم 

      من زمانی که میخواستم یه خونه دیگه رهن کنم ،صد میلیون داشتم و خداوند مسیر رو برای من هموار کرد که هفتصد میلیون جور شد و من تونستم یه خونه بهتر رو رهن کامل کنم 

      یکی از نزدیکانم که بچه دار نمیشد و خدا بهش یه دو قلو خوشگل داد 

      و مادرم که خونه اش رو توی تهران فروخت و اومد کرج و توی خیابون ما خونه خرید اونم دقیقا زمانی که من و بچه هام بهشون نیاز داشتیم 

      خداوند همیشه جلوتر از من مسیر رو برای من هموار میکنه پس من با ایما  حرکت میکنم و ادامه میدم 

      استاد عزیز از شما بینهایت سپاسگزارم 

      و خدای مهربانم که منو هر لحظه هدایت و حمایت میکنی و مسیر رو برای من هموار و راحت کردی بینهایت سپاسگزارم 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار الهام خضرلو
      1403/02/20 09:16
      مدت عضویت: 1913 روز
      امتیاز کاربر: 7568 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 731 کلمه

      به نام خدای مهربان 

      من به هموار شدن مسیر زندگیم ایمان دارم .

      من ایمان دارم که خداوند راه‌ها را باز می‌کند .

      من ایمان دارم که خداوند راه‌ها را آسان می‌کند. 

      من به مسیرهای الهی ایمان دارم. 

      من به قدرت خداوند ایمان دارم.من به عظمت خداوند ایمان دارم .هیچ کاری برای خداوند سخت نیست.

      این روزها بیشتر از همیشه به این جمله نیاز دارم احساس میکنم همه ی راههای زندگیم قفل شده همه مسیر آرزوهایم بسته شده ولی این جمله نور ایمان وامید بر قلبم می‌تاباند .

      .من ایمان دارم که خداوند مسیر آرزوهایم را هموار می‌کند. 

      من ایمان دارم که مسیر آرزوهایم راحت هموار می‌شود. 

      من باور دارم که خداوند گشایشی در زندگیم ایجاد خواهد کرد .

      من ایمان دارم که خداوند بار سنگین را از دوشم برخواهد داشت.

      من ایمان دارم که با هر سختی آسانی هست من ایمان دارم که با هر سختی آسانی هست.

       من ایمان دارم که زندکی با کمک خداوند راحت واسان هست

      وزندگی بدون کمک خداوند است که سخت است .

      خداوند همواره بارهای سنگین را از دوش همه بر می‌دارد به شرط اینکه به خداوند ایمان بیاوریم وازو کمک بخواهیم ما غیراز خداوند درین دنیا کسی را نداریم همه راه‌های زندگی ما به خداوند ختم می‌شود. خداوند است که مسیرها را باز می‌کند.

      در داستان استاد ایمان به کمک های خداوند موج می‌زند ایمان وحفظ آرامش اصلی ترین کار ما خواهد بود و دیگر هیچ وبقیه کارها را خداوند با دست توانای خود انجام می‌دهد.

       خداوند همواره آماده هست که ما را از شرایط سخت عبور دهد این ما هستیم که باید روی کمک خداوند حساب کنیم وبه  کمک غیر از خدا حساب باز نکنیم. 

      اگر روی خدا حساب کنیم خداوند با فرشته های زمینی خود کارها را بر ما آسان می‌کند ومدیریت زندگی ما را بر عهده می‌گیرد .

      ولی اگر مثل استاد در اوایل کار به غیرخداوند حساب باز کردیم گره در کارهای ما ایجاد میشود تا بفهمیم که نباید به غیر خداوند حساب باز کنیم وتنها باید از خداوند یاری بجوییم .

      من به هموار شدن مسیر زندگیم ایمان دارم .من به قدرت شفا بخشی خداوند ایمان دارم من ایمان دارم که تمام بیماری هایم شفا پیدا می‌کند من ایمان دارم خداوند خودش مسیر فرزند دار شدن مرا هموار می‌کند من باید به زمانبندی خداوند ایمان بیاورم.  

      من ایمان دارم که خداوند مسیر لاغر شدن مرا هموار می‌کند ومن را به آرزویم می‌رساند ومن نباید عجله کنم .

      من ایمان دارم که خداوند عشق ومحبت وآرامش  را در روابطم گسترش می‌دهد ومن باید صبور وآرام باشم .

      من ایمان دارم به درآمدی که دوست دارم به شغلی که دوست دارم میرسم وخداوند مسیر کسب درآمد مرا به راحتی هموار می‌کند .

      من ایمان دارم که خداوند کارهای ساختمانی خانه مان را به بهترین شکل ممکن وبه راحتی  انجام می‌دهد و ما  صاحب یک حیاط زیبا ویک اتاق بدون نم و رطوبت خواهیم داشت. 

      خداوند مسیر ها را می‌داند وبه کمک من نیازی ندارد من فقط باید آرام باشم.

      من ایمان دارم که خداوند نیازهای مرا به خوبی می‌داند و همواره به فکر نیازهای من است به شرط اینکه منم به یاد خدا باشم همیشه وروی او فقط حساب باز کنم .

      من ایمان دارم خداوند همه ی راه‌ها را بلد هست ومرا هدایت می‌کند به شرط اینکه به الهامات او باور داشته باشم وعمل کنم .

      من ایمان دارم که خداوند همواره با من است ودر قلبم حضور دارد ومنتظر من است تا ازو کمک بخواهم .

      من ایمان دارم زندگی روی خوشش را به من نشان می‌ دهد اگر به خداوند ایمان بیاورم وبه خداوند اعتماد کنم .

      من به هموار شدن مسیر زندگیم ایمان دارم. 

      من در داستان ازدواجم خیلی کمک خداوند را احساس کردم وخداوند مسیر ازدواج مرا هموار کرد ومن به راحتی ازدواج کردم با وجود تمام مشکلات وحتی بدون جهیزیه .

      خداوند در داستان صاحب وسایل خانه شدن من هم حضور داشت وتمام وسایل زندگیم را به راحتی به سوی من فرستاد ومن صاحب خانه وزندگی عالی شدم .خداوند خودش فرشته های زمینی خودش را به سوی ما فرستاد وما وسایل را به کمترین قیمت خریدیم . 

      خداوند در داستان صاحب دختر شدن من هم خودش این مسیر را هموار کرد ‌ومن صاحب فرزند زیبا وسالم شدم.

      اگر به یاد بیاریم کمک های خداوند رو در مسیر زندگیمان بیشتر به خداوند وقدرت خداوند در هموار کردن مسیر زندگیمان ایمان می آوریم. 

      من به کمک های خداوند ایمان دارم .

      من به هموار شدن مسیر زندگیم وارزوهایم ایمان دارم .

      من به قدرت خداوند ایمان دارم .

      من ایمان دارم که خداوند بارهای سنگین را از دوشم بر می‌دارد .

      من ایمان دارم با هر سختی آسانی هست 

      من ایمان  دارم با هر سختی آسانی هست.

      ممنون استاد  

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 10 از 2 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار سرباز امام زمانم
      1403/02/20 06:41
      مدت عضویت: 223 روز
      امتیاز کاربر: 4460 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,331 کلمه

                      به نام حضرت حق

      سلامی به زیبایی رنگین کمان به تمام هدفمند های سایت

      و سلام به استاد عزیز و گرامی

      بازم یک گام فوق العاده به سوی حق،الهی شکر

             (به هموار شدن مسیر زندگیم ایمان دارم )

      چه قشنگه زندگی که همش با توکل به خدا باشه

      این گام به من کلی درس زندگی داد …

      استاد از زندگی خودشون گفتن و خدا رو به ما نشون دادن .. آره خدایی که همیشه کلامی میگفتم قدرت داره و می‌تونه راه دراز رو چند روزه یاکمتر بره 

      اما حالا دیگه واقعا دیدم که چقدر عالی انجام میشن کارهایی که به خدا بسپاری و خدا برات انجام بده …توکل به خدایی که بار ها فرموده که به راستی بعداز هر سختی یک اسانی هست.چقدر زیبا..هروقت گمراه شدیم یا به کسی غیر خدا  وصل شدیم و ازاو کمک خواستیم ،سریع برگردیم و توبه کنیم و در تمام سختی های زندگی به همونی توکل کنیم که از همه عالی تره،‌ اینقدر سریع میبخشه ،و دوباره میشه مسئول کار هات 

      حالا یک تعهد و تمرین عملی:

          خب خب خب ،من زینت، به خودم و خدا قول میدم و عهد میبندم که تمام تلاشمون میکنم که دیگه به کسی غیر خدا امید نداشته باشم .و اینقدر این کار را ادامه میدهم تا به عادت من تبدیل بشه 

      آراه بهترین تمرین همینه ،من فقط و فقط به هموار شدن مسیر زندگیم از طرف خدا ایمان دارم 

                                                               والسَّلام!

      میریم سراغ تمرینات شیرین این قدم ،یاعلی مدد:

        ۱  – نگرش شما درباره سختی های مسیر موفقیت یا تغییر مسیر زندگی چیست؟ فکر می کنید موفق شدن کار سخت و طاقت فرسایی است؟

          اگر طبق باور های گذشتگان و کلی نگرش مردمی پیش بریم بله همه جا این رو میگن که برای رسیدن به موفقیت باید رنج کشید با همون ضرب المثل (نابرده رنج گنج میسر نمیشود) اما خب به نظر من درسته ها اما بعضی چیزی ها هم هستن که رنج کشیدن براشون الکیه چون میشه بدون رنجی به دستش بیاریم

      کلا به نظر من اگه توی هر کاری حتی اگر کاره قطعا محال باشه ،به خدا توکل و ایمان داشته باشم قطعا به اسان ترین شکل انجام می شود 

      الهی شکر 

      ۲- دریافت های احساسی خود از مطالعه سوره الشرح را بیان کنید. خداوند از این طریق به شما چه گفته است؟

      منم درکم تقریبا همونی بود که استاد شرح دادن 

      این سوره کلش نشونه بود 

      توی این سوره خدا فرموده که حتی اگه سختی هم بکشی بعدش آسونیه دوبار این کلمه رو گفته پس یعنی حتماً یه آسونی تو کاره حالا اگه حتی یه درصد کارمون سخت باشه بازم یه آسونی ۱۰۰ هست که حالمونو جا بیاره

      اون باریم که روی دوش من سنگینی می‌کرد بار گمراهی بود که خدا از روی دوش من برداشت و به این سایت هدایتم کرد 

      الهی شکر

      دونه دونه سوره‌های قرآن یه عالمه تفسیر داره که همشون رمز و راز زندگی رو داره که نمی‌شه اینجا همه رو گفت بس که زیاده

      فقط همینو بدونیم که قرآن پر رمز و رازمون راه زندگی رو به ما نشون داده پس به خدا توکل کنیم و راه درستو بریم

      خدایا بهم کمک کن که راهی که تو میگی و درسته

      رو برم الهی آمین

      ۲- خاطرات خود درباره اقداماتی که برای تغییر مسیر زندگی انجام داده اید اما نتیجه نگرفته اید را شرح دهید.

      من بار ها برای لاغر شدن به جای اینکه تقلای بیجا نکنم و به خدا توکل کنم  ،به وزرش و نمیدوم کلی کار اشتباه دلبستم ،فارغ از اینکه خدا منو آفریده و اون دانا ترینه اون موقع ها در اوج ناآگاهی بودم

      برای مهربون شدن بارها تلاش کردم ولی نشده بود ،یا حتی میتونم چشمم رو مثال بزنم که به جای اینکه به خدا توکل کنم ،از پزشک ها کمک میخواستم 

      البته بگم که بعضی وقت ها میگفتم که خدا خودش طبیب پزشک هاست پس اون میتونه اما این حرف چنان از ته دل نبود و احساسم خوب نبود …

      و کلی اقدام اشتباه برای تغییر مسیر زندگی که الان همه رو به خدا سپردم و توکل کردم و میدونم درستش میکنه پس تقلا ممنوع

           الهی شکرت

      ۳- خاطرات شکست های قبلی چقدر مانع حرکت مجدد شما برای تغییر مسیر زندگی تان شده است؟

      به قدری شدند که ترس داشتم که مسیر جدیدی آغاز کنم ،بعدشم نتیجه نگیرم 

      حتی اوایل ورودم به این سایت ترس داشتم که ورزش و رژیم  رو کنار بگذارم  اما گذاشتم ، انگار خواست خدا بود که باور کنم این سایت رو

      خاطرات شکست های قبل باعث شده بود که بترسم که نکنه نشه ،نکنه اینم اشتباه باشه برای من،و…

      یک عالمه نکنهٔ دیگه … و این ها همه مانع حرکت من میشدند 

      اما به لطف الهی در این مسیر پاگذاشتم و هدایت شدم ،الهی شکرت

      ۴- مواردی را شرح دهید که با اینکه خاطرات شکست در ذهن شما مرور شده است اما تغییر مسیر زندگی خود اقدام کرده اید و نتیجه عالی کسب کرده اید.

      هدایتم به این سایت که به امر خدا بود 

      و خیلی خوشحالم که اقدام کردم 

      الهی شکرت که در لاغری باذهن قدم گذاشتم

      ۵- نگرش شما درباره اینکه خداوند کارها را آسان می کند چیست؟ برای خود منطقی کنید که خداوند این توانایی را دارد.

      🪄خدایی که انسان به این پیچیدگی خلق میکند 

      🪄خدایی که قدرت به این بزرگی به مخلوقش میدهد

      🪄خدایی که تمام منظومه شمسی ،تمام اسمان برای اوست ،خدایی که اگر تمام درختان قلم ،تمام دریاها جوهر و تمام زمین دفتر شود نمیتواند حتی یک صفت او را بیان کند ،خدا با این عظمت به نظرت نمیتونه چند تا کار انسانی رو که از نظر ما دشواره رو استان کنه!؟قطعا می‌تونه پس امیدت به همون باشه که براش کاری نداره 

      و اگر امیدت ،توکلت،و مخصوصا ایمانت سمت خدا باشه تمام کار های محال برایت اسان ترین میشود 😍

                                 الهی شکرت

      ۶- مثال هایی از زندگی خود یا اطرافیانتان پیدا کنید که با اینکه همه چیز به ظاهر در هم پیچیده و متوقف شده بود اما به یک باره درهای جدید به روی تان باز شده و کار به شکلی که فکرش را نمی کردید انجام شده است.

      می‌تونم پریروز رو مثال بزنم که قرار بود با قطار برگردیم که یک بار من کیفم رو جا گذاشته بودم و گوشیمو کارتمو بلیط‌ها توی همون کیف بود

       سرپرستمون رفت تا کیف من رو بیاره 

      قطار داشت راه می‌افتاد و ما هنوز بلیط نداشتیم حالمون خیلی بد بود من که جوری بغض توی گلوم گیر کرده بود که دیگه نتونستم طاقت بیارم و زدم زیر گریه

      انقدر حالم بد بود ولی تو اون لحظه فقط به خداو امام رضا توکل کرده بودم

      خلاصه که ماجراش زیاده اما اینو بگم که به خدا و امام رضا که توکل کردم دو نفر از مسئولان قطار اومدن و گفتن که بلیط نیاز نیست توی سیستم است بیاید برید سوار شید که الان قطار راه میفته

      سوار قطار شدیم و سرپرستمون هم تربت حیدریه به ما ملحق شد و کیف من رو بهم داد خلاصه که توی اون لحظه کامل برام واضح شد که توکل به خدا و امام رضا بود که به دادم رسید خدا بود که کار رو برام آسون کرد خیلی خوشحال بودم از این بابت و الان که بهش فکر می‌کنم می‌بینم که آره همش به خاطر همون توکلم بود خدا درهای قطار را به روی من باز کرد فقط به خاطر اینکه بهش توکل کرده بودم الهی شکر الهی شکر که در اون اوضاع پیچیده به دادم رسیدی ممنونم ازت مهربونم

      پس رفیق! هم مسیری! راه هموار میخوای؟پس به خدا ایمان و توکل داشته باش 

      باور کن ،باور کن ،باور کن  ، یک جوری محال هارو برات ممکن میکنه که باور نکردنیه 

      من شاهد بودم که توکل بهش چه غوغایی برام کرد 

      پس ازت میخوام که به جای تقلا کردن توی این مرداب زندگی ،دست هاتو بده در دست خدا تا با قدرت بینهایتش تو رو بالا بکشه

       الهی شکرت که با اون اتفاق بهم نشون دادن توکل و ایمان بهت چه میکنه ،حالا فهمیدم حکمتشو 

      الحق که هیچ کارت بیحکمت نیست ،دقیقا زمانی این اتفاق برام افتاد که در این گام ها بودم تا بیشتر باورشون کنم

      الهی شکرت

      ممنونم استاد مهربون

      الهی که زندگیاتون پر از پرتو های نور الهی باشه

      یاحق مدد

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      امتیاز کاربر: 54155 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 778 کلمه

      به نام خدا

      سلام استاد عزیز و دوستان هم مسیر

      زندگی با کمک خداوند قدم ۲۱ : ✓ به هموار شدن مسیر زندگی ام ایمان دارم ✓

      قبل از هر چیز باید بگم واقعا عالی بود استاد ،اونجایی که این ایمان واقعی رو دیدم از شما نسبت به خداوند و اینکه چقدر راحت یه فرد که حتی نمی شناختید مانند فرشته ای وارد زندگی تون شد و مشکل حل شد ،گریه کردم و خوشحال شدم از اینکه خداوند چقدر ما رو دوست داره و بهمون لطف میکنه .

      ۱_ در گذشته بسیار برام سخت بود تغییر کردن از هر لحاظی اما شکر خدا از وقتی اینجا هستم در این مسیر بسیار برام راحت شده .حتی تغییر عادت های خوردن کار بسیار دشواری بود ، الان بعضی وقتها چایی درست نمی کنم و میبینم اتفاق خاصی نمیوفته ،این یعنی من تغییر کردم ،همین دیشب با اینکه قبلا هیچ وقت نشده بود وقتی با شیرینی مواجه میشم چای درست نکنم اما چای درست نکردم همین هم باعث شد یه تیکه ی خیلی کوچک از شیرینی بخورم و میل نداشتم تنهایی بخورمش .گاهی وقتها خیلی خیلی راحتتر از گذشته به شرایط و مشکلات در زندگی می نگرم و با خودم میگم من بسیار توانمند شدم نسبت به قبل و راحت کنار میام با هر تغییری که ایجاد بشه در زندگیم و این خیلی خوبه و خداوند رو شکر میکنم برای هدایتم به مسیر تناسب فکری که باعث انضباط فکریم شده و ممنونم از استاد عطارروشن بزرگوار .

      ۲_ در ازدواج اولم روی کمک یه آقای روانشناس حساب کردم و هر کاری میگفت برای اینکه اعصاب همسرم رو آروم کنم و کم کم تغییرش بدم رو انجام‌ دادم ،فکر میکردم میتونه کمک کنه اما متاسفانه فقط وقتم تلف شد و کلی اذیت شدم ،چون  مشکلش ریشه در دوران کودکیش داشت .می خوام بگم خیلی عجیب بود این شخص به ظاهر روانشناس همش من رو از تغییر میترسوند و همیشه میگفت بدبخت میشی طلاق بگیری و باید بسازی و تلاش کنی همسرت رو تغییر ،( البته ناگفته نماند که این روانشناس دوست همسرم بود )شکر خدا این تغییر بزرگ رو در زندگیم ایجاد کردم و جدا شدم و به آرامش رسیدم و خیلی هم راضی هستم برای این تغییرات .

      ۳_اوایل فکر میکردم من که توانایی تغییر همسرم رو نداشتم و شکست خوردم پس شاید بازم اینطوری باشم و انسانی باشم که ازم سوءاستفاده میشه چون عاطفی و مهربونم .

      ۴_ شکر خدا شکست گذشته مانع این نشد که از ازدواج مجدد بترسم و برای تغییر مسیر زندگی ام اقدام کردم و خیلی هم نتایج عالی کسب کردم .

      ۵_ بارها در زندگیم خداوند کارها رو برام آسون کرده و باور قلبی دارم که واقعیت داره .زمانی که پدرم مریض شد ناگهانی بود اما خداوند این مشکل رو برام آسون کرد و کسانی رو سر راهم قرار داد که خیلی بهم آرامش میدادند ،فوت پدرم برای من خیلی راحت تر از بقیه ی اعضای خانواده م بود و میتونستم دلداریشون بدم و خداوند برام آسونش کرد ،عمل ناگهانی مادرم خیلی عجیب بود دقیق بعد فوت پدرم و شکر خدا برام آسونش کرد و به خیر گذشت ،ادامه تحصیل بعد مشکلات فراوانی که برامون ایجاد شد رو برام آسون کرد ، پیشرفت در چند رشته ی ورزشی و گرفتن کارت مربیگری و رفتن به شهرهای دیگه در زمینه ی پیشرفت ورزشی رو برام آسون کرد ، مربیگری کردن و تدریس در دانشگاه رو برام آسون کرد ، گرفتن گواهی نامه و رانندگی کردن رو برام  آسون کرد ،همسر خوبی بودن رو برام آسون کرد ، مادر شدن که برام فوق العاده سخت بود رو آسون کرد ، رفتن برادر بزرگم به تهران که خیلی وابسته ش بودم رو برام آسون کرد ، رفتن خانواده ی تنها خواهرم به خارج از کشور رو برام آسون کرد ، ازدواج مادرم رو برام آسون کرد و در کل خداوند رو بی نهایت سپاسگذارم که مسیر زندگیم رو هموارتر و آسونتر کرده است .

      ۶_ من خودم چند بار برام پیش اومده که بسیار ناامید شدم از شخصی و با خودم گفتم هرگز باهاش ارتباط برقرار نمی کنم اما به یکباره شرایط عوض شده و کاملا درونن نسبت به اون شخص تغییر کردم و بخشیدمش و الان هم باهاش صمیمی هستم .

      بارها برام پیش اومده که خواستم برم پیش یه دکتر خوب در مرکز استان مون اما نمی خواستم دخترم رو ببرم و شرایطش خیلی راحت میشد مثلا چند بار خاله م می خواست بره اونجا و منم همراهشون  میرفتم و کارهام رو راحت انجام میدادم .

      خیلی هم برام پیش اومده که واقعا می خواستم عجله کنم برای انجام کاری و با خودم گفتم باید صبور باشم و گذشت زمان خیلی تغییرات رو ایجاد میکنه و دقیقا بعد گذشت مثلا یه روز کلا قضیه تغییر کرده و من به آرامش رسیدم .

      ✓خداوندا برای تمام مهربانی هایت ممنونم✓

      « استاد گرامیم سپاسگذارم »

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار rastegar.moradzadah
      1403/01/30 01:08
      مدت عضویت: 1386 روز
      امتیاز کاربر: 15652 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,288 کلمه

      بنام خداوند بخشنده ومهربان ❤️

      سلام خدمت استاد گران قدر ودوستان هم مسبرم

      گام 21 از دوره زندگی با کمک خداوند 

      🌺من به هموار شدن زندگیم توسط خداوند ایمان دارم

      من هم در طول زندگیم خواسته هایی داشتم که بخاطر سختی مسیر رسیدن به اون خواسته ها اونها رو فراموش کردم چون همیشه شنیدم آدم به راحتی به چیزی دست پیدا نمی کنه وبرای موفقیت لازمه سختی بکشی وتلاش زیادی بکنی توی سریال های تلوزیون مصاحبه خیلی از افراد موفق شنیدم ما برای رسیدن به اینجا که هستیم خیلی سختی کشیدیم بارها وبارها شکست خوردیم واز نو شروع کردیم  شب نخوابی داشتیم مجبور بودیم دوشبفت سخت کار کنیم یا اگه کسی در زمینه تحصیل به موفقیت می رسید همیشه می گفتن باید سخت درس بخونی یه سال کنکور از خونه بیرون نری شب وروز فقط پای کتاب باشی اگه کسی بچه دار می شد از سختی های بچه داری می گفت شب زنده داری ها مریض شدن های بچه تر وخشک کردن هاش شب های شدیدش دندن در آوردن هاش واین شنیده ها کم کم منو رسونده بودن وبه این  باور رسیدم که هیچ چیزی بدون سختی وزحمت به دست نمیاد 

      ومنم این افکار رو به دخترم منتقل کزدم الان که فصل امتحان هاست همش بهش می گم اگه می خوای نمرات خوب بشه باید سختی بکشی تفریحاتت خوابت رو کمتر کنی گوشی دست نگیری 

      با این کار دارم اونم به این باور می رسونم که اگه بخواد به جایی برسه چاره ای نداره جز اینکه سختی بکشه واز لجاظ فیزیکی خیلی خودش رو رنج بده 

      ماها بیشتر شعار می دیدم که روی خدا حساب باز کردیم یا از خدا کمک می خوایم یا به خدا واگزار می کنیم اگه این کار رو از ته دل انجام بدیم وبه خدا بسپاریم باید بدونیم خداوند قادر وتواناست واگه اون انجام دهنده باشه دیگه نیازی به ترس یا نگرانی نیست وباری که بر روی دوش ما سنگینی می کنه حملش برای خداوند خیلی خیلی راحته 

      در ترجمه سوره الشرح چند نکته مهم است که توجه به آن باعث به آرامش رسیدن می شه 

      اول اینکه خداوند دوبار تاکید کزدن با هر سختی آسانی هست واینکه دو بار اومده خیال آدمو راحت کرده که اگه در مسیر زندگی سختی وجود داشت خداوند انسان رو تنها نمی زاره وراه رو براش سهل وهموار می کنه ودر هیچ سختی انسان تنها نیست 

      نکته بعدی اینکه خداوند فرمودند باری که به دوش می کشیدم رو از دوش ما برمی دارند واینجا هم دل بنده خودش رو قرص کرده که اگه سختی بر دوش می کشی اگه به ما توکل کنی وبه ما واگذار کتی ما سنگینی اون بار رو از دوشت برمی داریم نکته بعدی اینکه اشاره کزدن به اینکه هرگز از مسیر خارج نشیم واگه کاری رو به اتمام رسوندیم  کار دیگه‌ای رو شروع کنیم اینم نشان می ده در مسیر تعقیر زندگی اگه به موفقیتی رسیدیم معنیش این نیست دیگه ما قانون رو یاد گرفتیم ورها کنیم بلکه باید همیشه در مسیر باشیم وراه رو ادامه بدیم نکته بعدی اینکه فرمودند همیشه هم از یاد خدا غافل نشیم یعنی اینکه ما همواره همه کارهامون رو به خدا بسپاریم ولحظه ای از یاد خدا غفلت نکنیم 

      مرور خاطرات گذشته یادآوری ناکامی های گذشته باعث می شه ما بترسیم ونگران باشیم مسیر زندگی با کمک خداوند رو شروع کنیم وقدم در راه تعقیر بگذاریم چون. طبق تجریه های گذشته فکر می کنیم در این راه هم با شکست مواجه می شیم 

      اما وقتی هدف مقدسی مثل تعقیر کردن را دنبال کنیم وسختی های راه را به خداوند بسپاریم خداوند خودش مسیر را برایمان هموار می کند وهرگز ما را تنها نمی گذارد در این مسیر قدم به قدم ما را همراهی می کند وبا الهامات الهی که به ما می کند راه حل هارا به ما نشان می دهد امدادهای غیبی را برسر راه ما قرار می دهد در زندگی همه ما وقت های بوده که خداوند راه رسیدن به خواسته ای رو برامون چنان هموار کرده که برای ما قابل درک وباور نبوده در زندگی من هم کم نبوده این اتفاقات اما من غافل بودم وایمان به خدا ضعیف بوده 

      امروز بعد از اینکه نوشته این گام رو مطالعه کزدم اون بخش که استاد راجب خرید خونه اشون نوشتن واز اون فردی صحبت کزدن که مثل فرشته مامور هموار شدن راه رسیدن به خونشون شده صورتم خیس اشک شد وخداوند رو سپاس گفتم برای لطفی ومحبت توجهی که به بنده خودش داره یاد خاطره چند سال پیش خودم افتادم زمانی که صاحبخانه بدون اطلاع قبلی از ما خواست خونه رو تخلیه کنیم وما فقط همون 6 میلیون تومان پول پیش رو داشتیم همسرم خیلی دلواپس بود ومی گفت با این پول هیج جا به ما خونه نمی دن واگرم بدن خارج از شهر وتو محله های پایین شهر گیرمون میاد ولی اون زمان ایمان من خیلی خیلی قوی شده بود وبا تمام وجود کار رو به خدا سپردم وسر نماز مدام از خدا می خواستم مارو در خانه ای امن مبارک فرود بیاره واون ترجمه اون آیه رو خوندم که برای خرید خوته است ودر کنارش دنبال خونه توی دیوار می گشتم وخیلی اتفاقی بدون اینکه عکسش رو ببینم مشخصات خونه ای رو دیدم که تو دل شهر ویه کوچه پایین تر خونه الانم ن بود وقتی با همسرم رفتیم بنگاه دیدیم بنگاهی که خونه رو بهش سپردن برای رهن فامیل هست وما نمی دونستیم وبعدش دیدم خونه دقیقا در همسایگی خونه گدز یکی از دوستان خودمه ومن نمی دونستم اینجا خونه پورشه وخونه ای که ما می خوایم بگیریم خونه دایی ایشونه وقتی رفتیم داخل رو دیدیم خونه همونی بود که من می خواستم خیلی خیلی همخ چیزش عالی بود ومی گفت 70 میلیون رهن گذاشتن ما فقط 6 میلیون داشتم اصلا نمی دونم از کجا چطور 6 میلیون ما بدون گرفتن وام تا 60 میلیون رسید اما هنوز 10 میلیون کم داشتیم همسرم باز ناامید شد وگفت واقعا دیگه کاریش نمی شه کزد این ایده به ذهنم رسید که از دوستم بخوام به داییش که صاحب خونس زنگ بزنه وازش بخواد یه ماه بهمون فرصت بده تا10 میلیون رو براش جور کنیم اونم همین کار رو کرد وما موفق شدیم کلید خونه رو تحویل بگیریم اون آقا هرگز ما رو ندیده بود نشناخته بود فقط با اون تماس به ما اعتماد کرد ویه ماه بعد ما ده میلیون بهش دادیم من مطمعنم بودم همخ کار را خدا کرد واون به راحتی راه رسیدن ما به خونه دلخواهمون رو برامون هموار کزد چون من با ایمان کامل فقط به خودش سپرده بودم 

      امروز بعد از مطالعه این گام همسرم از محل کارش زنگ زد وگفت شب بعداز شام برای تسلیت گفتن به یکی از اقوام بریم خونشون ما یه بار اونا رو دیده بودیم تسلیت گفته بودیم ومن دیگه دوست نداشتم برم وبه اجبار گفتم باشه ولی تلفن که قطع شد خیلی حالم بد شد وبا خودم گفتم دلم نمی خواد برم همون جا به خودم اومدم و گفتم می سپارمش دست خدا ودیگه بهش فکر نکردم غروب که همسرم اومد درکمال ناباوری گفت قرارمون کنسل شد گفتم چطور گفت اونا هنوز شهرستان هستن برنگشتن و وقتی هم بیان من دیگه شبکارمی شم ودیگه نمی ریم خیلی توی دلم خوشحال شدم وبارها گفتم خدایا شکرت اگه من می گفتم نمیام وبا همسرم جر وبحث می کزدم اوقات هر دوتامون خراب می شد ولی من مخالفتی نکردم وبه خدا سپردم واون می دونست من اینجوری خوشحال ترم بدون هیچ تنشی بار رو از دوشم برداشت 

      قصد داشتم به زور گوشی رو از دخترک بگیرم وتا امتجان های آخر سال تموم نشه بهش پس ندم باهم دعوامون شد وهر دوتامون ناراحت بودیم که رسیدم به گام 21 وداشتم می خوندم که همون جا گفتم خدایا من سختی این کار رو به تو می سپارم وبار سنگین اون رو از دوشم برمی دارم وبه تو واگذار می کنم ودبگه راجبش حرف نزدم ومنتظر خدا این مسعله رو بدون دعوا وناراحتی دخترم خودش برام درست کنه ومسبر رو برام هموار کنه 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار سحر
      1403/01/26 00:57
      مدت عضویت: 530 روز
      امتیاز کاربر: 12562 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,383 کلمه

      سلام خدمت استاد عزیزو مهربانم و دوستان گرامی 

      من همیشه تصورم راجع به موفقیت و تغییر مسیر زندگی این بود که همواره مسیر سخت و پر از پستی و بلندیه و فکر میکنم این باوریه که اکثریت قریب به اتفاق جامعه دارن و برلی همینم همیشه این روند رو سخت میدونستم ولی علاقه من به موفقیت باعث میشد که حداقل در مسیر تحصیل و شغلم این سختی رو به جون بخرم و ادامه بدم و چون توی ذهنم سختی در مسیر موفق شدن ارزش بود خب یه جورایی هم بهش افتخار میکردم و در زمینه کارم و تحصیلاتم خیلیی به خودم سختی دادم که البته چند سال اخیر ترس ذهنی از سختی کار در مسیر شغلم مانع از این میشد که اونطور که باید و شاید کسبو کارم رونق پیدا کنه در واقع یه مانع ذهنی بود برام که از یه حدی جلوتر نرم با اینکه مهارتم در کارم عالیه.

      اما خدارو شکر از زمانی که با سایت شما استاد عزیزم آشنا شدم این باور داره کمرنگ و کمرنگتر میشه و اتفاقا همیشه به خودم میگم که راه حل خداوند آسانه و اگر مسیری رو رفتم که برام سخت بود یعنی دارم اشتباه میرم. و یادآوری بسیار عالی بود از سوره شرح که این وعده خداونده که هر وقت مساله ای برامون پیش اومد مطمئن باشیم که آسانی در دلش هست فقط باید آرامش رو در خودمون بازیابی کنیم تا به سمت راه آسون هدایت بشیم و حتما برای دریافت راه حل آسان تسلیم خداوند بشیم.

      از اونجایی که من از چند سال پیش خیلی دوست داشتم مسیر زندگیمو تغییر بدم ولی ذهنم پر از الگوهای اشتباه و افکار منفی بسیااار زیادی بود و من تغییر مسیر زندگی رو سخت میدیدم در عین حال که بشدت بشدت برای پیدا کردن راه حل تغییر مسیر زندگی تقلای ذهنی میکردم و هرزگاهی اقدامات کوچیکی هم انجام میدادم اما از اونجا که ترس من و تصور من از سختی مسیر تغییر زندگی بشدت زیاد بود و در عین حال شناخت درستی از خداوند نداشتم همیشه این تقلاهای ذهنی به نتیجه نمیرسید و در اکثر موارد در نطفه خفه میشد مثلا فکر کردن به تغییر شغل یا جابجایی مکانی و رفتن به شهر دیگه برای زندگی و کار، ولی خدارو هزاران بار شکر میکنم که از وقتی با شما و آموزش های شما استاد مهربانم آشنا شدم احساسم و افکارم و نگرش هام دائم در حال تغییر و بهبود هست و واقعا منم احساس میکنم که خداوند باری رو از دوشم برداشته و معنای سوره شرح رو میتونم تا حدودی درک کنم که خداوند کمکم کرد با هدایت کردنم به این مسیر و تغییر نگرش هام همواره داره مسیر تغییر زندگی منو هموار میکنه.

      که نمونه اعلی و بارز اون در مورد لاغری و تغییر شخصیت و افکار منه، من قبلا برای حال خوب داشتن خیلییی تقلا کردم برای دوست داشتن خودم خیلییی تقلا کردم به طوری که برای زیبایی چهره ام کلی آرایش میکردم و بوتاکس میکردم اما هیچوقت با آینه دوست نبودم و خودمو دوست نداشتم و نمیتونم حتی خودمو تحمل کنم پر از تضاد و نفرت و خشم بودم راه هایی ک انتخاب میکردم برای حال خوبم هیچوقت به نتیجه نمیرسید؛برای اعتماد به نفسم حتی قبل از آشنایی با شما دوره تهیه کردم اما برای من افاقه نکرد، برای لاغری فقط خدا میدونه چقدر جسمم و روانم سختی کشید اما هیچ افاقه نکرد و روزی که به خدا اعلام کردم که من هر کاری که میتونستم انجام دادم نشد از این به بعدش با خودت؛ کمکم کن و میخوام خودمو دوست داشته باشم گفتم که قلبم تحمل این همه نفرت و خشم رو دیگه نداره سالها بیخود و بیجهت به خاطر عصبانیت ها و خشم های غیر ضروری کلییی هزینه درمان بیماری های الکی کردم دیگه خسته شدم برای لاغری هر کاری از دستم برمیومد انجام دادم اما دیگه نمیتونم راه حل خودمو ادامه بدم جسمم توان نداره، گفتم دیگه نمیتونم با ترس با نفرت از خودم با خشم و کینه نسبت به همه اطرافیانم با حس بد به دنیای اطرافم زندگیمو ادامه بدم تو باید منو چاره کنی ولی دقیقا تاکید کردم از یه راه آسون چون دیگه تحمل سختی های مسیر رو ندارم گفتم من به هر خیری که از تو بهم برسه فقیرم و آروم گرفتم انگار نه ناامید بودم نه امیدوار یه جور گیج و مات و مبهوت. که همون شب خداوند هدایتم کرد یه سایت استاد بزرگوارم، متوجه نشدم کی و چطوری حالم خوب شد دیدم کم کم با خودم دارم آشتی میکنم کم کم اعتماد به نفسم بهبود پیدا کرد فکرم آروم شد خواب شبم راحت شد متوجه نشدم چطوری تمایلاتم و رفتارهای غذاییم تغییر کرد و به دنبالش جسمم تغییر کرد، روابطم تغییر کرد حس خودارزشیم بهبود پیدا کرد، حتی تتوی ابرومو از یه روزی تصمیم گرفتم پاکش کردم منی که نمیتونستم تصور کنم یه روزی بخوام پاکش کنم، دیگه بوتاکس پیشونی و ابرو نزدم و خدا میدونه الان حالت چشم و ابروم و پیشونیم خیلی خیلییی با زمانی که بوتاکس میزدم تفاوت کرده و الان بعضیا میپرسن شما پلکتو جراحی کردی؟ و من با لبخند میگم نه! میگن رژیمت چیه میگم رژیمی ندارم. منی که بخاطر ترسم از قضاوت دیگران جرات نداشتم موهامو کوتاه کنم؛ بخاطر دل خودم با حس خووب اینکارو کردم بدون ذره ای نگرانی!

      اینسری حتی متوجه نشدم چطور شد که تصمیم گرفتم کارم رو بذارم کنار چند نفری که میدونن هنوزم باورشون نمیشه فکر میکنن من شوخی میکنم. و جالبه که فقط به چند نفر اعلام کردم صرفا جهت اطلاع اونم بخاطر مسائل کاری نه مشورت استاد من فقط از احساسم و اون میل درونی به این کار این تصمیم رو گرفتم و با هیچ کسی مشورت نکردم منی که قبلنا برای کوچیک ترین امور ساده زندگی روزمره نظر خواهی میکردم و هممممه مسائل ریزو درشت منو میدونستن الان نه تنها مشورت نمیکنم بلکه از مسائلم هیچی نمیگم در اکثریت قریب به اتفاق موارد به صورت ناخودآگاه هست که هیچی نمیگم!

      الان که نگاه میکنم میبینم خداوند برای تغییر مسیر زندگی مون واقعاااا مسیرو هموار میکنه اصلا قلب مارو آروم میکنه انگار بهمون تضمین دادن در اینحد آرومیم هر چند بعضی وقتا افکار هجوم میارن که البته این افکار مربوط به شخصیت قبلی ماست و طبیعیه اما ما باید کم محلی کنیم کنترل ذهن کنیم هر چند سخته اما شدنیه و هر چی بگذره اون زمانی که درگیر هجوم افکار میشیم کوتاه تر میشه یعنی ما داریم درست حرکت میکنیم فقط باید ادامه بدیم!

      من اول ورودم به سایت تا چند روز اول شک و تردید میومد سراغم که قلم و کاغذ آوردم شروع کردم به نوشتن گفتم سحر بنویس چه اقداماتی انجام دادی و چه نتیجه ای گرفتی و نوشتم، بعدش گفتم میخواستی بازم ادامه اش بدی؟ گفتم نه دیگه نمیتونم ادامه بدم.

      پرسیدم خب وقتی تصمیم گرفتی راه حل های خودتو ادامه ندی راه جایگزین داری؟ گفتم دیگه نه هیچ راهی ندارم گفتم پس قرار بود دست رو دست بذاری درسته گفتم اره

      گفتم پس بهتر نیست به جای دست رو  دست گذاشتن این راه حل رو انجام بدی ببینی این راه حل به چه نتیجه ای میرسه اگر نتیجه نگرفتی رهاش کن که البته من بخودمم یادآوری کردم که این راه حل هدایت خداست و ارزش امتحان کردن رو داره و بسم الله گفتم و ادامه دادم و نتیجه این شده که تا الان سعادت اینو دارم که در مسیر دریافت این آگاهی های ناب هستم خدارو شکر! 

      استااد من قبل از ورود به سایت اهم خواسته هامو به خدا گفتم اما من به نیت لاغری وارد سایت شدم و این مدت متوجه شدم که خداوند راه تغییر زندگی و رسیدن به تمام خواسته هام که بشدت برام مهم بودن رو همه رو یه جا باهم بهم داد درسته خداوند اینجوری راه رو هموار میکنه.

      واقعا خدارو شکر میکنم بابت اینکه لحظه به لحظه هدایتمون میکنه.

      راستی در کامنت جلسه ۲۰ من نوشتم که چند ساعت قبل از اینکه فایل جلسه بیاد رو سایت من برای مشکلی که برام پیش اومده بود از خدا کمک خواستم اونم بحث اخلاق بابا مامانم و ارتباطمون باهاشون که داشت خیلی بد میشد که با عمل کردن آگاهانه به این جلسه واقعا هر روز دارم تغییرات رو میبینم و خداوند هر روز داره هدایتم میکنه دارم میبینم که برخورد بابام چقد خوب داره تغییر میکنه اونم فقط با کارکردن روی خودم و واقعا سپاسگذار شما و خدای مهربونم هستم.

      نمیدونم چطور ازتون تشکر کنم اما کاش بدونید چقدر از اعماق قلبم سپاسگذار شما استاد مهربونم و خدای خودم هستم.

      سایه تون مستدام استاد عزیزم خیلی دوستون دارم🙏🏻🌹

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 15 از 3 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار 989183774095
      1403/01/23 21:54
      مدت عضویت: 261 روز
      امتیاز کاربر: 9255 سطح ۴: هنرجوی مبتدی
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 573 کلمه

      بنام خدای بخشنده ومهربان وهدایت گر بسوی نور،ایمان ، عشق و آرامش ،

      سلام خدمت استاد عزیزم جناب آقای  عطار روشن بزرگوار وایمان دار حقیقی .وتمام اعضای محترم و موحد سایت مان .عید فطرت ویکتا پرستی مبارک باشه . به امید خدایی که تغییر در مسیر زندگی مان باکمک  او آسان می شود .خدای عزیزم عاشقانه سپاسگزارت هستم که قبل مرگم منو باسایت تناسب فکری آشنا فرمودی .در دنیای کوچک بقول استاد عطار روشن.می توانم فکر های خوب ایده های خوب بگیرم و سوال های خوب بپرسم و کامنت های عالی مطالعه کنم .خدایا بی نهایت شکرت ،شکرت شکرت خدای بی نیاز من خدا حافظ همه مان باشه.

      خاطرات از کار های که من انجام دادم و نتیجه ای نداشت.

      ا  بنده سی ویک سال تمام وجودم سعی ام را برای حفظ زندگی به اصطلاح زندگی 

       مشترک صرف کردم . جوانی ،سلامتی ،حقوق ام ،همه در راهی ویرایش کسی در مسیر نادرست قمار وشرکت هایی ،که هر روز به اسمی پدیدار  می‌شوند آخر سر از تمام هر چه بود و نبود گذشت کردم بلکه جان سلامت به در ببرم وخدا را شکر هرچند دیر بود ولی ،اکنون یک سالی هست طعم زندگی و آزادگی وبنده خدا بودن راحس می کنم .

      استاد عزیز در فایلی فرمودید راه نادرست اگر باسر ها جت هم بروی به مقصد درست وخوب نمی رسی .واین فرموده حالا یادم نیست در کدام فایل بود ولی مصداقی از زندگی من بود.

      تلاش زیاد نتیجه صفر امااما بعداز کات شدن رابطه معیوب . خدای مهربان برای فرزندم که 4سال بود

       درس را تمام کرده بودومهندس آی تی هست .کار پیدا کرد.،خدایا میلیارد ها بار شکرت.

      واز محیط فقیر از نظر روابط عاطفی نجات پیدا کرد .در تهران زندگی می کنه.

      .خودم با وجودی همان حقوق بازنشستگی را دارم اما بحدی  فراوانی نعمت  ومواد غذایی دارم که نمی دانم چطور هردو یخچال من پر از رزق و روزی هست.به فضل خداوند عزیزم.

      .سلامتی ام تا حدود زیادی برگشته وحالم بهتر شده بحمد الله.

      دارو های اعصاب را خیلی کم مصرف می‌کنم.

      آرامش ام بهتر شده .

      وامیدم به زندگی خیلی خوبتر شده .بقول اون  خانم وآقای عزیز هم مسیر زوج شگفتی ساز که درلایو با استاد گفتن من قبلاً نمی تونستم به راننده تاکسی بگم من فلان مسیر می رم می تشریف ببرید واو هم این کار انجام بدهد. 

      مثال از خودم آخرین روز ماه رمضان بود یک ظرف خرما مثل سطل هست خریدم بردم خونه .بعد فهمیدم طعمش خراب شده .فردا بردم به فروشنده پس دادم به راحتی واوهم  گفت بله حرف تان درسته پولتو پس بدم گفتم نه بجاش میوه می برم.اگر قبلاً بود من اون خرما پرت میکردم ولی جرات نداشتم پس ببرم .

      خدا شاهده در ظرف دو روز من کلی کارهای جمع جور کردن لباسها ی زمستانی وحتی جا بجا کردن فرش ،وبخاری .را تنهایی انجام دادم البته به ظاهر تنها بودم ولی خداوند توانا کمکم کرد وهمر اهم بود،وانگاری زور بدنی من بیشتر می شد.

      مثال دیگر از خودم.روز عید فطر یکی از آشنایان می خواست منو مجبور کنه باهم جایی بریم .ولی با صراحت ومودبانه گفتم من نمیام .وبعدش فهمیدم این خدای عزیزم به دلم انداخت نروم.

      وچه خوب شد چون نباید به اون جور جاها برم .

      استاد گرامی در مورد فاتحه خوانی هم اگر امکان داره یک فایلی تهیه بفرمایید .به نظر من یک بار رفتن وتسلیت گفتن کافیه و نمی‌خواهد چندین دفعه بریم این  نظر شخصی بنده است . حالا نمی دانم درسته یانه.

      از خدای هدایت گر واستاد عزیزم وهمه

      دوستان تشکر می‌کنم که کامنتم را مطالعه فرمودید.

       خدای همیشه همراه یار و نگهدار همگی  باشه به امید خدا شاد باشیم.

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار 989183774095
      1403/01/21 20:52
      مدت عضویت: 261 روز
      امتیاز کاربر: 9255 سطح ۴: هنرجوی مبتدی
      محتوای دیدگاه: 107 کلمه

      بنام خدای بخشنده ومهربان وهدایت گر بسوی نور،ایمان ، عشق و آرامش ،

      سلام خدمت استاد عزیزم جناب آقای  عطار روشن بزرگوار وایمان دار حقیقی .وتمام اعضای محترم و موحد سایت مان .عید فطرت ویکتا پرستی مبارک باشه . به امید خدایی که تغییر در مسیر زندگی مان باکمک  او آسان می شود .خدای عزیزم عاشقانه سپاسگزارت هستم که قبل مرگم منو باسایت تناسب فکری آشنا فرمودی .در دنیای کوچک بقول استاد عطار روشن.می توانم فکر های خوب ایده های خوب بگیرم و سوال های خوب بپرسم و کامنت های عالی مطالعه کنم .خدایا بی نهایت شکرت ،شکرت شکرت خدای بی نیاز من خدا حافظ همه مان باشه 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار زینب ندرلو
      1403/01/21 12:33
      مدت عضویت: 536 روز
      امتیاز کاربر: 6985 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 598 کلمه

      به نام خدای مهربان 

      در تمام مواردی که در حال دست و پنجه نرم کردن با مسائل زندگی هستید خداوند آماده حمایت و هدایت کردن شماست تا مسیر زندگی را برای شما هموار کند. 

      فقط باید از تقلای ذهنی و تلاش فیزیکی رنج آور برای حل مسائل دست بردارید و از خداوند بخواهید با دانش و توانایی بی نهایت خود دست به کار شده و مسیر زندگی را برای شما هموار کند. 

      استاد نوشتن داستان خونه خریدنتون خیلی به من کمک کرد 

      اولین ویدیویی که از شما دیدم همین تعریف کردن خونه خریدن بود همون موقع تو ذهنم این سوال ایجاد شد که چه اتفاقاتی یعنی افتاد چطور میشه آخه برای ذهنم باور پذیرنبود ولی وقتی آنقدر خوب با جزئیات نوشتید برام باور پذیرشد و ایراد خودم رو فهمیدم 

      پارسال ما قصد کردیم ماشین بخریم ماشینی که با بودجه ما هماهنگ بود ماشینی نبود که من میخواستم من درخواست ماشین مورد علاقه ام رو به خدا دادم و تصورش میکردم ولی هیچ راهی برای خریدش در نطر نداشتم  

      وقتی اقدام گردیم  برای خرید ماشین اصلا به این ماشین فکر نمی‌کردیم تا اینکه من یه روز با جاریم داشتم تلفنی صحبت میکردم و حرف از خرید ماشین جدید افتاد بهم گفت به اون ماشینی که دوست داری فک‌کن گفتم آخه نمیشه که خودش پیشنهاد داد که ما یه پولی داریم که فعلا نیاز نداریم می‌خواهیم بزاریم بانک به شما میدم ماشین بهتر بگیرید من گفتم اخته ما فعلا شرایط پرداخت اونو نداریم گفت اشکال نداره ما عجله نداریم من یکمم طلا داشتم فروختم و ماشینی که دوست داشتیم رو خریدیم  

      با خودم میگفتم اینا دستایی از خداست اما توی پرداخت اون پولی که از جاریم گرفتم نتونستم خوب ذهنم رو کنترل کنم مدام لحطه که پول رو براشون واریز گردم رو میدیدم ولی ذهنم میگفت آخه چطوری بدون وام گرفتن که نمی‌تونید 

      ۷ ماه گذشت من تمام سعی تمام سعی ام رو میکردم ولی همسرم با من موافق نبود و میگفت بدون گرفتن وام نمیشه یه وام برامون جور شد که خیلی راحت میشد گرفت اینجا من پام لرزید و رو وام حساب کردمگفتم حتما از طرف خداست  

      وام رو گرفتیم و بدهی رو تسویه کردیم  

      ولی مدت ها خودم رو سرزنش میکردم که چرا رو حرفت واینسادیتو قرار بود دیگه وام نگیری  

      اول از همه یاد گرفتم اینهمه سرزنش نیاز نیست من باید از خدا طلب بخشش کتم فک‌میکردم  پرداخت این پول خیلی دیر شد و خدا منو فراموش کرده مدام این افکار می‌اومد در سرم که که پس کی ؟و همین افکار کار رو خراب کرد  

      ماه ها میگفتم خدا جور میکنه و حتی امید هم داشتم همسرم میگفت خدا میخاد برات از آسمون بندازه 

      باید یه وامی بگیریم که بتونیم بدیم  

      این حرفا روی من تاثیر گذاشت و لحطه آخر باعث شد امیدم رو از دست بدم  

      ولی تو داستان شما فهمیدم اگر تا آخرش سر حرفت بمونی خدا به موقع برات کارها رو ردیف میکنه  

      شما تا روز قبل معامله هیچ راهی به نطر براتون نبود ولی لحطه آخر خدا براتون خوشگل چید  

      تا وقتی من باور نکنم که خدا هدایتم میکنه و باور نکنم که میشه بدون وام چیزی خرید خوب معلومه که اتفاق خاصی نمی‌افته من چندین بار این جمله رو به زبونی گفته بودم ولی هنوز باور داشتم باید وام بگیرم و خوب نتیجه هم همین شد  

      من همیشه فکر میکردم آدم بی ایمانی هستمولی هدایت شدم به مطالبی که متوجه شدم همش از حس لیاقت میاد من خودمو لایق ارتباط نزدیک با خدا و هدایتش نمیدونستم 

      شناخت درست نسبت به خدا نداشتم  

      هر جایی که بی ایمانی رخ میده و پامون سست میشه بخاطر اینه که باور نداریم خدا به وعده خودش عمل میکنه خدا به من وعده داد بود که بدون قرض و وام میشه این پول رو پرداخت کردولی من رو چیز دیگری حساب کردم  

      هر چیزی که بود گذشت و حالا باید بدونم خدا در لحظه منو میبخشه و حالا منم که باید خودمو ببخشم و درس بگیرم

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار سارا آبکار
      1403/01/21 07:11
      مدت عضویت: 310 روز
      امتیاز کاربر: 6570 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      محتوای دیدگاه: 225 کلمه

      باسلام خدمت استاد گرامی ..من بارها وبارها سوره انشراح را خواندم و اکثر اوقات هم زبانی میگفتم که آخر هر سختی آسانی هست ولی دریغ از ذره ای ایمان به این حرف ..غافل از اینکه اگر برای لحظه ای فکر میکردم که خداوند چگونه سختی ها را برایم آسان کرد .وچگونه موقع سقوط دستم را گرفت به این آیه ایمان میاوردم ..استاد من در سن بیست سالگی پدر ومادرم را در طی یکسال ونیم از دست دادم .چقدر رنج وسختی کشیدم چقدر ناحق کتک خوردم چقدر اشک ریختم وچقدر آرزوی مرگ کردم خدایا منو ببخش چاره ای جز این حرف نداشتم .ولی خدا دستم را گرفت وبلند کرد .با هیچی زندگی رو شروع کردم و الان خدارو شکر با کمک خداوند وفرستادن فرشتگانی از طرف خودش صاحب خانه شدم و الان که مطالب شما را خواندم مطمئن هستم که خدا خانه ی رویای ام را برایم رزرو کرده ومنظر ایمان واعتقاد قوی من هست ..استاد ممنون از خدا که شما را در مسیر زندگی ام قرار داد که آگاه به مسائل شوم .بازم خدا دستانم را میگیرد همانطور که دستان یک دختر یتیم را گرفت واورا نجات داد .استاد من مواردی در زندگیم دیدم که گفتنش جایز نیست والان که فکر میکنم چقدر خدا دستم را محکم گرفته ومن حواسم نبود ممنونم خدا جانم جان جانانم .وتشکر از شما بابت یک بیداری دیگر ..موفق باشید

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار فریبا فروغی
      1403/01/20 15:30
      مدت عضویت: 751 روز
      امتیاز کاربر: 17270 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,005 کلمه

      با سلام خدمت شما استاد عزیز،

      از نظر من تغییر و سختی برای مسیر زندگی تا وقتی که شروع می‌کنیم و تصمیم می‌گیریم که شرایط خودمون رو عوض کنیم و در شرایط بهتری قرار بگیریم حتماً سختی‌هایی مثل بی حوصلگی کمبود وقت عدم تمرکز و یا شک و تردید در ذهن ما شکل می‌گیرند و تغییر مسیر زندگی رو برای ما گاهی طاقت فرسا و سخت می‌کنند،

      اما اینجا انسانی برنده هست که به خداوند توکل کند و با کمک خداوند ادامه بده و از این سختی‌ها پیروز بیرون بیاید و نگران راه و مسیری که قرار طی کنه برای رسیدن به موفقیت‌ها نباشه،وقتی ایمان داشته باشیم که خداوند از هر راهی که بهترین راه باشه ما را به موفقیت می‌رسونه با ایمان و بدون نگرانی شروع می‌کنیم به تغییر مسیر زندگی خودمان،

      من مدت‌هاست که به داشتن اتاقی زیبا و بدون نقص فکر می‌کنم اما چرا انقدر طولانی باید به این خواسته فکر کنم و هیچ نتیجه‌ای پیدا نشه فکر می‌کنم به خاطر حرکت نکردن یا عدم توجه به خواسته من از سمت پدرم یا مادرم گاهی خواسته ما دیر به نتیجه می‌رسه مثلاً خیلی وقته که برای داشتن اتاق زیبا خواستم که خداوند کمکم کنه تا با هزینه‌های خوبی اون مدل و شرایطی رو که دوست دارم اتاقم داشته باشه رو به دست بیارم ما هنوز نتیجه‌ای نگرفتم و نباید ناامید شد و نباید به قدرت خداوند در وفای به عهدش شک کنم من می‌دونم که او  چقدر بهتر از من می‌دونه که عاشق رسیدن به این خواسته خودم هستم و دوست دارم،فقط کافیه که در این مسیر زندگی شرایط رو برای خودم هموار کنم و صبر کنم تا به خودی خود درست بشه،

      من در خاطرات خودم زیاد انسان‌هایی دیدم که اگر یه کاری برای آنها سخت و دشوار است شما رو هم از انجام اون کار پشیمان یا دچار ردید می‌کنند مثلاً شروع تغییر زندگی من و تغییر باورهام زمانی که داشتم  مسیرو طی می‌کردم با انسان‌های زیادی روبرو می‌شدم که همه اقوام نزدیک بودند اما هیچ یک از آنها در ذهن من ایمان واقعی رو نداشتند و تجربه نکرده بودند زیرا برای کوچکترین چیزها مرا در پیش خداوند گناهکار می‌دونستند و خود را آگاه می‌دونستند به شناخت خداوند که بسیار از روی ناآگاهی بود و من را دچار شک و تردید می‌کردند ،

      برای تغییراتی که دوست داشتم تجربه کنم و زندگی بهتری رو برای خودم خلق کنم با افکاری خوب باورهای زیبا و قدرت ذهنم،

      اما من پا پس نکشیدم به حرف‌هایشان واکنشی ندادم زیرا در فایل‌ها یاد گرفته بودم که به افرادی که هم مسیر من نیستند واکنش ندم من ادامه دادم تغییرات خوب و عالیم را و نتیجه بسیار خوبی در زندگیم کسب کردم،نتایجی همچون سلامتی زیاد آرامش زیاد،عشق و محبتی که همیشه از سمت دیگران دریافت می‌کنم دوست داشته شدن و دوست داشتن خودم و شناخت خدای مهربان که در این مسیر با کمک او به همه اهداف و خواسته‌های خوب رسیدم،شاید گاهی خواسته‌ها کوچک باشه اما من وقتی احساس خوبی در تجربه کردن اون خواسته دارم نتیجه آن عالیست پس نتونستن با افکارشون مانع تغییرات مسیر زندگی من بشن و من امروزه در این مسیر خوب و هموار بسیار محکم و مصمم ایستادم تا بگم که من هم برای خودم ارزش قائل هستم  خودم رو لایق زندگی خوبی با کمک خداوند می‌دانم،

      من به این باور رسیدم که خداوند مسیر راه رو برای من هموار و آسان کرده و احساس کردم که سختی رو برای من همین قرار داد که تهش به زیبایی و راحتی و آرامش می‌رسم و این بود که سختی راه زو برام اسان تر کرد،من باور کردم که اگر دست به دست خداوند حرکت کنم و فقط از او بخواهم و انتظار داشته باشم به همه خواسته‌های خوبم در زندگی می‌رسم و تجربه خوبی به دست میارم مثلاً یادم میاد که برای مشکلات سلامتی من که سال‌ها درد و رنج‌ها در جسم من قرار گرفته بود  و هیچ دکتری تشخیص نمی‌داد که چرا زمانی که غذا می‌خورم دچار دل درد و ناراحتی می‌شم یکی می‌گفت از کبد یکی می‌گفت از صفرا از معدست و نمی‌تونستن تشخیص بدن پیش خیلی از دکترهای متخصص و فوق تخصص رفته بودم و خوب خیلی نتایجی رو به دست آورده بودند که من رو وادار به انجام اون کار کردن مثلاً یکی ازدکترا  می‌گفت که باید  اندوسکوپی بشم تا تشخیص بدن مشکل اصلی از معده منه یا از جای دیگه ،

      خلاصه همه ناامید شده بودیم و هر روز احساس بدی داشتم هرچی که می‌خوردم حالت دعوا داشتم  باعث حال بد من می‌شد ترس از این داشتم که همیشه اینجوری بمونم و هیچ دکتری نتونه تشخیص بده که مشکل من چیه خیلی درگیر این مشکل من بودی من و خانواده‌ام مدت‌ها و ماها رفت و آمد داشتیم و خسته شده بودیم از رفتن به دکتر که هر کدوم یک نظری داشتند و نمی‌تونستند درست تشخیص بدند،

      یک روز که پدرم از اداره به خانه آمد گفت که یکی از آشناهای همکار اون فوق تخصص دکترای گوارش است و می‌تونه مدارک و نتایج ازمایش‌های من رو ببینه و تشخیص بده که مشکل از کجاست و بسیار دکتر خوب و فهمیده‌ای است،

      خلاصه رفتیم و نوبت گرفتیم نوبت من شد و وارد اتاق دکتر شدم با تشخیص آقای دکتر فهمیدیم که هیچ مشکلی در گوارش من وجود نداره و من کم خونی شدید و ارثی داشتم که باعث تورم تهال من شده بود یک سانت تهال من متورم شده بود و این تشخیص دکتر بود و من رو ارجاع داد به دکتر خون و گفت هیچ جای نگرانی نیست فقط کم خونی ارثی  باعث این مشکل شده و درمان میشه ،

      می‌دونی چرا این به ذهنم رسید که برای شما مثال بزنم زیرا در زندگیم بسیار درگیر این بیماری شده بودم و خیلی سلامتی برام ارزشمنده و اونو خیلی به شکل معجزه آسایی به دست آوردم و به راحتی تونستم همیشه در این حال خوب بمونم پس می‌خوام بگم که اگر ایمان داشته باشیم نگران نباشیم و به هموار بودن مسیر زندگیمون شک نکنیم خداوند خودش مسیر را جوری قرار میده که اخرش به اون هدف خوب برسیم و بگیم خدایا شکرت من به تو امیدوار بودم و می‌دونستم که زندگی با کمک تو بسیار زیبا و قشنگ است،

      باتشکرازشما 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار زهرا
      1403/01/20 11:57
      مدت عضویت: 584 روز
      امتیاز کاربر: 15632 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,189 کلمه

      سلام استاد 

      خیلی خدارا شاکرم که درمسیر هموار شدن مسیر زندگی قدم برمیدارم 

      خداوند درقران دوبار فرموده است که به یقین با سختی آسانی است ، مطمئنا با سختی آسانی است 

      1-  با این آیه ما را به درجه اطمینان رسانده که بعد ازهرسختی آسانی است و با احساس آرامش و اطمینان که بعد ازاین شرایط سخت شرایط زندگی من تغییر خواهد کرد

      2- که بار سنگین را ازدوش تو برداشتیم این باید برای ما یک نشانه از تغییر زندگی توسط خداوند باشد چون که خداوند دراین ایه به نزدیک بودن خودش به نوعی اشاره کرده است که سنگینی بارسختیها را ازدوش شما برداشته است و با این فکر که خداوند همراه من است ازفشار روحی و جسمی ما درشرایط سخت کاسته میشود چون با ایمان به اینکه خداوند به ما نزدیک است و برای من آسانی را میخواهد از افکار منفی خالی میشویم و خداوند دراین ایه به 3چیز مهم اشاره نموده است 

      1- خداوند گفته است تورا بلند اوازه خواهم کرد پس باید با صبر و تحمل مشکلات بدانیم درنهایت خداوند آرزوی مارابرآورده خواهد کرد چون صدای بلند مارا می شنود 

      2- خداوند دراین آیه مارا راهنمایی کرده وقتی که کار مهمی را تمام کردی سریع به کار دیگری مشغول شو چون در این مسیر زندگی تو هموار خواهد شد 

      3- همیشه و درهرشرایطی به خداوند توجه و ایمان داشته باش و این یکی از شرطهای مهم هموار شدن مسیر زندگی شما خواهد بود چنگ زدن به ریسمان الهی ولاغیر 

      چون وقتی با ایمان به خداوند داشته باشیم 

      1- بعد ازپایان کاری به کاردیگر مشغول شویم افکار منفی و ناامید کنننده درذهن ما کاهش می یابد و این کار احتیاج به استمرار و تمرین دارد چون فکر مارا درگیر نمیکند  

      2- توجه به وجود خداوند درهموار کردن مسیر زندگی یک نکته بسیار مهم است چون توجه به خداوند باعث میشود تا الهامات که زندگی مارا هموار میکند به ما برسد 

      3- رهایی از خاطرات تلخ گذشته با انجام دادن دراین مسیر امکانپذیر خواهد بود و ما به آرامش ذهنی و فکری میرسیم چون با ایمان به خداوند دوباره انرژی میگیریم و ترس از شکست از گذشته درما کم رنگ تر خواهد شد چون تصمیمات گذشته ما براساس منطق و اراده شخصی بوده است اما اکنون با توجه به این آگاهیها زندگی و تصمیمات ما براساس ایمان به خدای بزرگ صورت میپذیرد چون موقعی که ما به خداوند متعال ایمان کامل داشته باشیم 

      1- ایمان داریم که خداوند قبل ازما تصمیم گرفته که به ما کمک کند پس با ایمان قویتری دراین مسیر حرکت میکنیم 

      2- ایمان داریم باری را که خداوند بر دوش ما گذاشته خیلی سبک تر از باری است که خودمان بردوش خودمان گذاشته بودیم 

      3- ایمان داریم که برای تغییر درمسیر زندگی دیگر چیزی برای ما دشوار نخواهد بود چون قبلا خودمان را مسئول اتفاقات میدانستیم ولی الان خداوند مسئول هموار کردن مسیر زندگی ما خواهد بود 

      چون درهر تصمیمی ایده و الهامات خداوند بود و به ان عمل کردیم همه سختی ها برای ما آسان خواهد شد 

      آسانتر شدن کارها 

      بارها درزندگی تجربه کردیم که افرادی مثل یک فرشتهی نجات آمدند و کاری را برای ما انجام دادند ولی ما فراموش میکینیم که خداوند مسیر زندگی مارا هموار ساخته است تا ما به سختی و دشواری نیفتیم 

      ۱- نگرش شما درباره سختی های مسیر موفقیت یا تغییر مسیر زندگی چیست؟ فکر می کنید موفق شدن کار سخت و طاقت فرسایی است؟

      نگرش من از قبل این بود که باید برای هر کاری سختی کشید تادرآن کار موفق شد ولی الان یاد گرفتم که با ایمان به خداوند درهر سختی آسانی است 

      ۲- دریافت های احساسی خود از مطالعه سوره الشرح را بیان کنید. خداوند از این طریق به شما چه گفته است؟

      آیا ما سینه تو را گشاده نساختیم، (۱) و بار سنگین تو را از تو برنداشتیم؟! (۲) همان باری که سخت بر پشت تو سنگینی می‌کرد! (۳) و آوازه تو را بلند ساختیم! (۴) به یقین با سختی آسانی است! (۵)  مسلّماً با سختی آسانی است، (۶) پس هنگامی که از کار مهمّی فارغ می‌شوی به مهم دیگری پرداز، (۷) و به سوی پروردگارت توجّه کن! (۸)

      ۲- خاطرات خود درباره اقداماتی که برای تغییر مسیر زندگی انجام داده اید اما نتیجه نگرفته اید را شرح دهید.

      بارها برای برآورده شدن حاجات خود را سختی دادم ولی هرگز به آن خواسته نرسیدم چون درنهایت فکر میکردم باید یک فردی دراین رابطه به من کمک کند 

      ۳- خاطرات شکست های قبلی چقدر مانع حرکت مجدد شما برای تغییر مسیر زندگی تان شده است؟

      خیلی چون با تصمیم برای هرکاری شکستهای گذشته را به یاد میاوردم و از انجام کارجدید منصرف میشدم 

      ۴- مواردی را شرح دهید که با اینکه خاطرات شکست در ذهن شما مرور شده است اما تغییر مسیر زندگی خود اقدام کرده اید و نتیجه عالی کسب کرده اید.

      ریسک کردن برای خرید چیزی بارها شکست آن را به یاد اوردم ولی دوباره با ایمان به خداوند برای خرید چیزهای بهتر اقدام کردم و نتایج عالی گرفتم 

      ۶- مثال هایی از زندگی خود یا اطرافیانتان پیدا کنید که با اینکه همه چیز به ظاهر در هم پیچیده و متوقف شده بود اما به یک باره درهای جدید به روی تان باز شده و کار به شکلی که فکرش را نمی کردید انجام شده است.

      درسال 98 دراوج کرونا ماشین 405 نو من دزدیده شد و بعد از 45 روز درمحل رابر کرمان محل زندگی حاج قاسم سلیمانی پیدا شد جالب است هنوز تازه سردار شهید شده بودند و من دراوج کرونا با بسته شدن مسیر استانها و داشتن بچه کوچک 5 ماهه 5 بار به کرمان رفتم و هربار به درب بسته میخوریم چون ماشین ما با 512 کیلو مواد گرفته شده بود و دراداره مواد مخدر رابر بود من دریک مسجد دران محله قلعه ملک روستای سردار از خداوند خواستم به من کمک کند تا رهایی یابم و از ایشان هم کمک خواستم چون شرایط بسیار سخت بود فردای آنروز وقتی به دادگاه بافت کرمان رفتم دوباره همان جوابها را گرفتم و ناراحت به درب دادگاه امده و با صدای بلند برای شوهرم تعریف کردم که فایده ای ندارد باید حالا حالا صبر کنیم یک مرتبه فردی عادی به نزدیک ما امد و ابتدا مارا به منزلش دعوت کرد برای استراحت چون هیچ کجا به ما جا نمیدادند چون استان یزد رنگ قرمز داشت و انجا آبی بود و بعد ازما پرسید مشکل شما چیست من برایش تعریف کردم گفت شما به یزد بروید وبه فرزندتان برسید و شماره ای را به من داد و گفت تا دوروز دیگر به من زنگ بزنید تا بگویم چی کار کنید و من به شوهرم گفتم و او ناراحت که چرا با مرد غریبه اطلاعات و شماره دادی و ما به ناچار به یزد امدیم دقیقا دوروز بعد ان مرد ناشناس زنگ زد که شما بعد دو هفته به اداره ای که میگویم بروید و نامه محرمانه را ببرید و کار شما حل خواهد شد و خداوند دران موقعیت آن مرد را مثل یک فرشته ناجی برای من فرستاد و مشکل ما کاملا برطرف شد و جالب است فرد خاطی دراداره که سنگ اندازی میکرد هم برکنار شد و من تا الان هنوز نمیدانم او که بود و دیگر تلفنش خاموش است و این یک معجزه برای من درزندگیم بود و هرگز فراموش نمیکنم که خداوند متعال دران شرایط این فرد را مامور کرده بود که بعد از سختی آسانی برای ما شکل گیرد و همین قضیه باعث شد که بدانم خداوند درهر شرایطی به فکر ماست و مسیر زندگی من را هموار کرد 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار اکبر
      1403/01/20 01:35
      مدت عضویت: 467 روز
      امتیاز کاربر: 2310 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 248 کلمه

      سلام استاد. سلام دوستان هم مسیر

      درواقع اگر استاد رو نمیشناختم وبه صداقت ایشان ایمان کامل نداشتم داستان خرید خانه را کاملا تخیلی وهندی فرض میکردم 

      که اینگونه خداوند کسی را درآغوش بگیرد و واقعا در مرتبه اول بی اختیار وقتی که خواندم انهم در جمع احساساتی شدم 

      مگر میتوانی بگویی وفکر کنی که  مسیر موفقیت اسان وسهل است باور بالای ۹۹ درصد مردم اینست که باید سالیان دراز پوستت کنده شود مگه الکیه وماهم عمری را اینگونه طی کردیم اتفاقا با خدا خیلی هم الکیه خیلی هم آسونه مثل فوت آب می مونه چون خدا اینجاست ومن حالا مطمئنم که براحتی و خیلی آسان در مسیر تحقق خواسته ها وپیشرفتم با خدا قرارمیگیرم چون همچو اویی مسیرم را هموار میکند 

      دومرتبه اشاره کرده در یک صفحه که آسانی در راه است با سختی اسانی می اید  وخداوند به عهد خود وفادار است وچه آرامشی در این کلام ووعده است او به وعده خود عمل میکند 

      خوب که دقیق میشوم بوضوح در ته ناامیدی او کارها را آطان وسهل انجام داده افسوس که من ایمانم استوار نیست 

      وگرنه او همواره در حال هدایت و هموار کردن مسیر من است 

      میخواهم باخیال راحت دست ازتقلا وتلاش ودست پازدن بیخود بردارم وبه او بسپارم فقط به او 

      خدایا من منتظرم منتظر پاداشها ونعمتهای بی‌کران تو 

      سیلاب نعمتها مشکلات مرا همچو یک برگ که نه یک کاه با خود میبرد 

      ومن سرشار ازآرامش و شادی وثروت وسلامت به پیشرفت خودم درپناه تو ادامه میدهم تو هم اکنون نیز درحال باز کردن مسیر موفقیت منی  از بس تو خوبی خدای من …..

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      امتیاز کاربر: 37912 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته

      نشان های دریافت شده

      سطح مبتدی
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 2,014 کلمه

      با عرض سلام خدمت استاد عزیزم و دوستان گرامیم 

      واقعا من این شرایط تجربه کردم سالهاست دارم تلاش میکنم شغلی داشته باشم بتونم از اون کسب درآمد کنم خودکفا باشم اما هرگز موفق نشدم چرا برای اینکه بارها بارها من شنیدم که کی اصلا میاد اینا رو بخره الان انقد بافت بچه گانه زیبا هست که کسی تینا رو قبول نداره کی برای اینا پول میده و….

      البته اینم هست من در این جنبه از زندگیم خیلی تمرکز نداشتم خیلی کار نکردم ولی کم کاری هم نکردم  ولی موفق نشدم در این جنبه از زندگیم به خدا ایمانی که باید داشته باشم نداشتم و اون موقع هنوز این جمله رو درک نکرده بودم من مسئول صد در صد زندگی خودم هستم  هنوز درمورد بعضی از مسائل ضعیف هستم 

      و همش بخاطر اینکه فکر میکردم راه پر پیچ و خم سختی در پیش رو دارم و برای همین خیلی وقتا خواستم دوباره اقدام کنم اما نشد ولی الان یاد گرفتم به کمک خداوند هر کار غیر ممکنی ممکن می‌شود 

      بله منم شنیدم میگفتن این بچه رو میبینی آنقدر زحمت کشیده شب و روز تلاش کرده تا تونسته نفر تک رقمی کنکور بشه میگفتن در طول شبانه روز سه ساعت میخوابیده  همش درس خونده  نه مهمانی رفته نه مسافرت و نه نه های بسیار دیگه موقع غذا خوردن هم غذاشو میبرن تو اتاقش خلاصه نمیدونی چقدر سخته کنکور قبول شدن 

      یا در مورد فروشندگی لباس هم خیلی شنیدم کار خیلی سختی مگه الکی پول درآوردن چشم برگردنی یه لباس طوری میدوزدن که متوجه هم نمیشی 

      یا همین همسر من میگه من آنقدر سختی میکشم تو راحت پول خرج میکنی میدونید چرا برای اینکه عقیده داره من فقط بیکار نباشم مبلغ کمی هم بدن من میرم براشون کار میکنم برای همی هم همیشه مشتریانی که داره این مدلی هستند یا پول نمیدن کلا یا یه تخفیف تپل میخوان یا میگه من ندارم حالا برای من آنقدر حساب کن یا آشناست میگه چکار کنم خ

      منم خیلی تلاش برای لاغری کردم نشد و میگفتم نمیشه دیگه چکار کنم دیگه هیچی که نمیخورم  

      واقعا صحبت‌های اطرافیان خیلی در من  تاثیر داشته یه مدت که میگفتن حالا دیگه دیر میخوای بری سر کار چکار با این حالت شوهرت وظیفه اش چشمش کور زن نبره باید هزینه شو بده یه سری هم تا میگفتی پول بده پول ندارم پدر من همیشه میگفت پول ندارم عقیده داشت فقط نیازهای ضروری رو باید ساپورت کنه 

      خوب ما هم خیلی عقیده داشتیم زبانی خیلی میگفتم و می‌شنیدم بعد از هر سختی آسانی است اما در باطن قبول که نداشتیم منکه اینجوری بودم الان خدا روشکر اگر بگم من در این چهار سال یه فرزانه دیگه شدم باور نمی‌کنید 

      واقعا اینو قبول دارم می‌پذیرم که بار سنگینی از دوش من برداشته شد همون بیماری که من داشتم یه بار بسیار بسیار بسیار سنگینی بود که روی دوش من بود و مرا بشدت آزار می‌داد ولی خداوند اون با سنگین رو از دوش من به بهترین شکل ممکن برداشت خدایا شکرت برای تک تک مراحلی که مرا به بهترین شکل ممکن شفا الهی هدیه دادی بینهایت سپاسگزارم 

      استاد به نظر من خیلی تعبیر زیبایی بود برای آوازه تو را زیبا ساختیم من هم عقیده دارم این قسمت حتما برای آینده منه من عقیده داره اگر چیزی نیاز دارم مثلا جدیدا به گل حسن یوسف خیلی علاقه مند شدم این یک گلی بسیار تنوع داره وقتی بزرگ بشه خیلی زیباست اگر روی اپن باشه و آفتاب برخوره رشد میخوره از اپن مثل آبشار میریزه خلاصه این گل دوست داشتم خیلی میدیم گفتم خدایا من این گل دوست دارم 

      اما خیلی گرون چند مدل هر مدل ۵۰ تومن ۷۰ تومن بود نگرفتم گفتم خدایا ارزونتر میخوام گفتم ۱۰ تومنی میخوام که بتونم چند مدلش  بگیرم  خلاصه یک روز رفتم بازار یکشنبه پیش دیدم آقاهه گل آورده دونه ای ۱۰ تومن پنج تا خریدم مدلهایی که دوست داشتم الان بعصی مدلها بزرگ هستند گرونن اینا یک شاخه کوچیک گفتم خوبه رشد میونه بزرگ میشه و بازم منتظرم اقاقه بیاد مدلهای دیگه رو هم برای من بیاره 

      من این عقیده رو قبلا نداشتم میگفتم ای بابا شانس هم نداریم یه چیزی هم میخوایم نمیشه بخریم و الان در بسیاری از جنبه‌های زندگی این عقیده رو دارم خدارو هدایت شدم به قیمت مناسب اونو تهیه اش کردم به آرزوم رسیدم 

      استاد لاقل در این مورد خوب عمل کردم که همیشه سعی کردم کارهای خوب انجام بدم از بچگی یاد گرفتم این موضوع 

      اینکه به خدا توجه کن هنوز خیلی خوب درک نکردم در بعضی از جنبه‌ای زندگیم خیلی دوست دارم مشتاقم عاشق این هستم که روزی برسه من هر کاری رو میخوام انجام بدم با یاد خدا انجام بدم هر مشکلی دارم به خدا توکل کنم به خدا بسپارم واین موضوع رو دارم در این دوره خوب یاد میگیرم 

      واقعا از واکنش‌های خودم لذت میبرم خدا رو شکر میکنم موصوعی پیش میاد یادم میافته بخدا تمرینها رو انجام میدم مشکلم به خدا می‌سپارم 

      حرفی زده میشه منو نگران مضطرب میکنه تمرینش انجام میدم می‌سپارم به خدا از قدرت کلمات استفاده میکنم خیلی حالم خوب میکنه 

      یه مدتی هست که سعی میکنم افکار منفی اجازه ندم وارد دهنم بشه گاهی هم نمیتونم ولی یادم میاد سریع متوقف میکنم به یه چیز خوب فکر میکنم 

      همیشه باور داشتم دریافت الهامات کار سختی من نمیتونم الهامات دریافت کنم الان چند روزی که دارم روی اين موصوع کار میکنم که همه انسانها میتونن الهامات دریافت کنن خداوند همواره داره به ما کمک میکنه از طریق مختلف طبیعی که همه الهامات دریافت میکنن اجرا میکنن منم میتونم آالهام دریافت کنم 

      من هم برای کسب کارم چند بار اقدام کردم برای فروش لباسها نشد وباور کردم که دیگه نمیشه بفروشم بیخیال شدم 

      واقعا میترسم دیروز که این دل نوشته رو میخوندم یه صدایی در گوشم گفت خوبه دوباره اقدام کنی سریع گفتم نه بابا کی می‌خره کرج زیر  و رو کردم کسی اصلا اجازه نمی‌داد خگحرفم تموم بشه 

      ولی تصمیم دارم دوباره اقدام کنم این ببرم ببرم گوهر دشت تقریبا بالای شهر کرج 

      یعنی در مورد غذا درست کردن هم این مورد دارم من هر وقت کوکو سیب زمینی  و کوفته درست میکنم وا میره برای همین میترسم دیکه اقدام نمیکنم این غذاها رو درست نمیکنم  با خودم میگم این همه گوشت برنج و چی استفاده کن آخرش وا بره دوست ندارم برای همین سالی یکبار هم درست نمیکنم 

      در صورتیکه اون روزا کوکو درست میکردم به هیچ عنوان از هم جدا نمیشد 

      اینو کاملا می‌پذیرم اگر با منطق خودم پیش برم حتما شکست میخورم ولی اگر با منطق خداوند پیش برم به بهترین شکل ممکن موفق میشم 

      تصمیم دارم از نشانه گذاری استفاده کنم  یادم باشه که همیشه هر کاری میخوام انجام بدم حتما اولش از خداوند کمک بخوام 

      من هم تجربه آسان شدن کارها و هموار شدن مسیر زندگی دارم من هم میخواستم خونه مونو بفروشم کلی تلاش کردم نشد زمانیکه بیخیال فروش خانه شدم به آسان‌ترین شکل ممکن خونه من به فروش رفت مستجر جاری خودم که طبقه بالا خونه ما زندگی می‌کرد اومد خونه رو خرید 

      میدونید استاد به نطر من یعنی اگر من به خدای خودم ایمان داشته باشم شاید در طی مسیر زندگیم به مانع هایی یا مشکلاتی هم برخورد کنم ولی مطمئنم که نتیجه فراتر از انتطارم دریافت میکنم 

      اما اگر با منطق اراده خودم اقدام کنم همان طور که قبلنا چند بار اقدام کردم نشد این بارهم نمی‌شود چقدر تلاش کرده باشم تا لاغر بشم خوبه اما نشد چقدر تلاش کردم لباسها رو بفروشم نشد ولی وقتی به خدا ایمان داشته باشی خداوند به بهترین شکل‌های کن تو رو هدایت میکنه و به آرزوت میرسی همان طور که بارها شفا الهی تجربه و زندگی کردم خدایا شکرت .

      من خیلی تجربه نکردم اما کاملا به خدای خودم ایمان دارم مطمئنم که اگر من بخوام حتما کمکم میکنه پس اگر در جنبه‌ای از زندگیم ناموفق بودم دلیل بر این نیست خدا کمکم نگرده دلیلش اینکه من از خداوند درخواستی نداشتم که الان خداوند بخواد پاسخ گو درخواست من بشه پس من در اون کارم پیشرفتی نمیکنم 

      ولی بارها در باره بیماری‌ها خواستم قدم به قدم هدایت شدم قدرت کلام پیدا کردم انجام دادم نتایج  فراتر از انتطارم دریافت کرده ام  و خداوند به بهترین شکل ممکن کارهای مرا آسان کرد 

      خواهر من دوست داشت یه خونه ای تو شهرستانمون داشته باشه اولش میگفت سخته نمیشه و…ولی یهویی فرشته نجاتی برای او پیدا شد که خونه ای که دوست داشت آرزو داشت به بهترین شکل ممکن ساخت و به او تحویل داد بدون اینکه پولی از او دریافت کند درستکه الان قرض ها شو میده ولی به آرزوش رسید الان داره تو خونه رویایی خودش زندگی میکنه خونه‌ای که وسط باغ دو ر نا دور اون باغچه است خیلی زیباست مبارکش باشه و خیرشو ببینه 

      اون زمان‌ها که من میرفتم کمک پدرم برای گیلاس چینی پدرم این فصل که میشد عزا می‌گرفت خیلی نگران میشد همش میگفت چکار کنم چکار کنم منم خیلی ناراحت میشدم از این شرایط پدرم 

      یه روز داشتم برای فرد مورد نظر تعریف میکردم ایشون گفت اگه میخواد ما می‌آییم کمکش می‌کنیم و اونها خانوادگی میومدن ۶الی۷ نفری می‌شدیم در عرض یک روز یک باغ بزرگ ۸۰۰ متری تمام گیلاس هاشو میچیدیم  جعبه می‌کردیم حمل می‌کردیم تا درب ماشین بعد ما ساعت ۱۲ شب می‌بردیم میدون تره بار تحویل می‌دادیم بعد یه زمانی هم اختصاص دادیم میرفتیم پولهاشو می‌گرفتیم به پدرم تحویل می‌دادیم 

      و اونها همه مون مثل فرشته نجاتی بودیم که از طرف خداوند مامور به انجام این کار شدیم درستکه الان هیچ کس یادش نمیاد اما خداوند همیشه یادش هست 

      اگر بدیهاش میگم خوبیهاش هم بگم که شو دیگه نگم 

      من فکر میکردم که ماشین لباسشویی که چند سال بود خراب بود درست نمیشه اما امسال یه حسی به من می‌گفت این فقط تایمر خراب بده درست کنه خلاصه در گوگل سرج کردم یه شماره تلفن پیدا کردم زنگ زدم اومد درست کرد و الان دارم استفاده میکنم فکر میکردم چقدر کار سختی یعنی میشه یه روزی بشه لباسشویی داشته باشم 

      یه فردی مامور شده بود به امر خدا که بیاد و با قیمت خوبی ماشین لباسشویی درست کنه همه میگفتن ۲ملیون ۵۰۰ میشه ایشون گفت چون چند سال استفاده نکردی اینا من یک ملیون دویست گرفت وقتی توکل به خدا کنی اونم به بهترین شکل ممکن کمکت میکنه 

      شعله های گاز من دیگه خراب شده بودن چند سالی بود که میخواستم درست کنم نمیشد و امسال تصمیم گرفتم برم خیابان فلان که بورس وسایل گاز سوز بگردم تا تهیه اش کنم 

      رفتم و با قیمت ۳۵۰تومن درست کردم فقط شعله رو درست کردم پایه رو نخریدم اونهایی که سالم بود هم نخریدم و الان ۵ تا شعله دارم خدارو شکر وقتی به خدا توکل کنی رد خور نداره مشکلت حل 

      اما سال‌های قبل میخواستم اقدام کنم اما چون توکل نکردم نمیشد 

      این مورد یاد ندارم که شکست خورده باشم اقدام کنم موفق بشم ولی نه یادم اومد 

      همسر من تقریبا ۱۵ سال پیش یه ماشین شورلت بار داشت ماشین آمریکایی خیلی عالی بود هم مسافرت میرفتیم پشتش هتلی بود برای خودش خلاصه دولت اعلام کرد این ماشین از رده خارج شده در صورتی که این ماشین منبع درآمد ما بود همسرم ترسید سریع اقدام کردهمسرم بیکار شد ما موندیم با دو ملیون پانصد پول پاشین  بماند بقیه اش 

      بعد فکری به ذهنم آمد که ما دو تا خونه تو یه حیاط داشتیم تصمیم گرفتیم اسباب کشی کنیم بریم خونه کوچیکه خونه بزرگه رو مستجر بدیم این کارو کردیم و از این پول یه ماشین پیکان وانت همسرم گرفت تونستیم کم کم رشد کنیم 

      و اگر توکل به خدا نبود معلوم نبود چند سال این سختی ها طول می‌کشید در صورتی که دختر بزرگم ماه قبلش نامزد شده بود من باید جهیزیه میخریدم و این امر سبب شد خریدن جهیزیه ۴ سال طول بکشه و خدا رو شکر خریدم بخیر گدشت و سختی بسیار داشت اما اگر توکل به خدا نبود هرکز موفق نمی‌شدم 

      من عاشق قرآن خوندن هستم و خیلی سال از عمرم قرآن خوندم ولی درکی نکردم از اون

      و الان از این آیه متوجه شدم که خداوند بار سنگین از روی دوش ما برمی‌داره در صورتیکه مسبب اون بار سنگین خود من بودم با تمام های غلطی که نسبت به بیماری و اینا داشتم 

      ولی خدای مهربانم بارها این بار سنگین از روی دوش من برداشت 

      بارها شده بود که همسرم یا دخترم ناراحت بودن این یه بار سنگینی بر روی دوش من بود ولی من با قدرت ذهنی که خداوندم برای من در نطر گرفته و با آگاهی‌های که استاد عزیزم به من دادن من تونستم به اونها آرامش بدم و خداوند اون بار سنگین از دوس من برداشت 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار زهره
      1403/01/19 16:06
      مدت عضویت: 500 روز
      امتیاز کاربر: 10070 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,113 کلمه

      به نام خدای که هموار کننده مسیر زندگی هاست 😇🙏🏻🙏🏻🙏🏻

      با سلام به استادعزیزم و دوستان همراهم 🙋‍♀️❤🥰

      من به هموار شدن مسیر زندگیم ایمان دارم 🙏🏻🙏🏻🙏🏻

      وقتی این جمله رو خوندم کمی مکث کردم🤔 وچند بار این جمله رو خوندم (من به هموار شدن مسیر زندگیم ایمان دارم )

      بعد یک حس فوق العاده ای که به نظرم امید هستش در قلبم احساس کردم واشکم جاری شد چون قبلا همیشه طی کردن مسیر زندگیم رو پر از یپچ وخم وسختی می دیدم واحساس ناتوانی برای ادامه دادن زندگی رو داشتم وبه کل نامیدانه در حال زندگی بودم در واقع احساس پوچی داشتم و احساس بی هدفی می گردم  وقتی با این قوانین وآگاهی ها آشنا شدم اولین چیزی که در قلبم سو سو میکرد چراغ امید در حال روشن شدن بود وبا دنبال کردن مطالب ناب وشور وشوق در من ایجاد شد به کل از پوچی واحساس بد خارج شدم و هدفم از زندگی رو فهمیدم دلیل خلق شدنم خودم بودم خودم از خداوند در خواست کرده بودم تا دنیای مادی خودم رو تجربه کنم و در هر شرایطی احساس خوبی داشته باشم وشکر گزار باشم وقتی پیش خدا بودم ی قول دادم که من در هر شرایط که باشم به خدای خودم قول میدم شاد باشم وشکر گزار ،وقتی این موضوع رو فهمیدم از بودن در دنیای مادی برام لذت بخش تر شد هدفمند تر شد و چالش ها و اتفاقات  زندگی رو دیگه دلیل سختی های زندگی نمی دونم بلکه دلیلی برای رشدم  می دونم که باید بتونم در این شرایط دیده بهتری نسبت به خالق داشته باشم باید دست از گله و شکایت برداشته و تمام توجهام روی احساسم باشه و ایمان و امیدم به این باشه که خدا خودش حواسش به من هستش و خودش بی نهایت راه حل داره بی نهایت فرصتهای خارق العاده داره و خودش مسیر زندگیم رو هموار می کنه قبلا خیلی سعی می کردم به زور مسیر زندگیم تغییر بدم وبا خدا زیاد حرف میزدم واز شرایطم ناراحت بودم و اشک می ریختم ومی گفتم مگه من چی کار کردم باید در شرایط سخت زندگی کنم من که به تو ایمان دارم و سعی می کنم به کسی بی احترامی نکنم ودر زندگیم قانع هستم پس چرا حتی شرایط عادی زندگی رو هم تجربه نمی کنم ودر ترس و ناراحتی وناسپاسی به سر می بردم چون اون زمان مقصر شرایطم رو به گردن امتحانات الهی گذاشته بودم ودیگران رو مقصر می دونستم وخودم رو قربانی می دونستم و همیشه در احساس بد بودم ولی همیشه سوالم این بود که من چی کار می تونم کنم و خدایا کمکم کن خودت درستش کن همین سوالها ودرخواستام در زمان خودش پاسخ داده شد ومن به وآگاههی های خداوند دست پیدا کرده و خودش من رو هدایت کرد تا من رو متوجه کنه که هیچ امتحان الهی در کار نبوده این من بودم با افکار نادرستم وباورهای اشتباهم نسبت به جهان وخودم وخالقم زندگیم رو این طور ساختم من نگرش اشتباه به خودم وخدا داشتم بلکه خودم  با قضاوتهای نادرست از شرایط ،روز به روز شرایط نا جالب تری رو برای خودم ایجاد کردم وفکر می کردم هر چه حس غم داشته باشم خداوند بیشتر دوستم داره درصورتی که من از اصلم فاصله گرفته بودم و همیشه در غم فراوانی بسر می بردم با خودم قهر بودم در واقعا بیشترین ستم در حق خودم داشتم و همیشه حس ترس شدید رو داشتم چون با خدای خودم همسو نبودم و چطور حسم همیشه بد باشه انتظارم این باشه که  شرایط خوب رو تجربه کنم 

      خدایا شکرت خدا خودش من رو هدایت کرده به تغییر کردنم و خودش هم مسیر زندگی من رو هموار می کنه و بهترین ها رو برام بوجود میاره،و خبری از امتحانات سخت خدا دیگه  نیست هر چی از طرف خداهست برام فقط فقط نعمت وخیر وخوبی هستش ومن به این نوع نگرش ایمان دارم چون سالها با تجربه کردن  نگرش اشتباه درمن باعث شد به نگرش جدیدم بیشتر ایمان بیارم پس افسوس سال های شکستم رو نمی خورم چون همون شکستها باعث شد به راه درست هدایت شده وعاشق زندگی باشم عاشق خالق وعاشق خودم باشم 

      مطمئنم زندگی من داره در بهترین مسیر خودش در حال پیشرفتها هستش داره رشد می کنه چون یقین و امید انتظارم از خداوند بسیار زیاد هستش و خودش گفته بعد از هر سختی آسانی هستش من قبلا ها برای دادن امید به خودم می گفتم بعد از هر سختی آسونی واین به من امید برای ادامه دادن زندگیم رو میداد ولی اون وقت نمی دونستم تمام سختی ها از جانب خودم هست فکر می کردم سختیها هم از طرف خداوند برای امتحانم ولی اکنون به این درک عمیق رسیدم که تمام سختیها از طرف خودم ونگرشمو به زندگی بوده در واقع سختی در جهان وجود نداره هر چیزی که از خداوند فقط آسانی هاست و خیر هستش شری در جهان وجود نداره این ها ساخت ذهن بشر هستش ومن این نگرش رو در ذهنم خط زدم ودرهر شرایطی خیریت اون موضوع رو مد نظر دارم وبه خدای خودم ایمان دارم اون بهترین هارو برام در نظر گرفته مثلا از دست دادن پدر و مادر برای یک کودک چه خیریت از نظرذهن  انسانی داره ولی مطمنا خدا خودش بهتر از ما حواسش به بنده هاش هستش والی آخر

      من به هموار بودن تغییر زندگیم ایمان دارم

      هموار بودن یعنی چی ؟یعنی به راحت ترین شکل وآسونی ترین روش وصاف وبدونه پیچیدگیهای ذهنمون  وبدون استرس با آرامش محض خداوند 

      تغییر  یعنی چی ؟احساسم از حال بد به بهترین حال دنیا متحول بشه  .تغییر یعنی از انسان بودن به بندگی رسیدن یعنی در هر شرایطی احساس نزدیگی کردن با خودالهیت با روح نامتناهی در آرامش و سکوت 

      زندگی چی هست ؟ یعنی با روحت ملاقات کنی واین فقط از طریق در لحظه بودن در ما ایجاد میشه  یک لحظه چشمت ببندی دست رو روی قلبت بذاری و سپاس گذار باشی و لبخند بزنی وبه کلمه خدا توجه کنی و نفس عمیق بکشی در آرامش خودت غرق بشی 

      ایمان چی هستش ؟همون امید قلبی هست همون خداهستش همون انرژی ایمن کننده هر کسی که بهش اعتقاد داره یعنی رسیدن به آرامش به خیال آسوده به رها شدن واحساس آزادی کردن وای خدای من این احساس فوقالعاده اکنون کار من نیست از طرف تو هست این تو هستی که قلبها رو منقلب می کنی خدایا شکرت رو به جای میارم که این قدر من و دوستانم واستاد عزیزم رو دوست داشتی وهدایتمون کردی با درک بهتر ادامه زندگیمون رو بهتر بسازیم واز باقی مانده عمرمان بهترین ها رو خلق کنیم وبا خوشبختی بی نهایت در محضرت حاضر بشیم 

      خدایا من با تمام وجودم خودم وخانوادهام رو به تو سپردم😇

      تو بهترین هموارکننده و ایمن کننده زندگیها هستی 🙏🙏🙏

      با سپاس فراوان از استاد با ایمانم که بهترین ها رو با کمک خدا برای خودش ساخته‌ واین تجربه های فوقالعاده رو با ما به اشتراک میذاره 🥰🙏🏻🙏🏻🙏🏻

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار احد امانی
      1403/01/18 20:01
      مدت عضویت: 413 روز
      امتیاز کاربر: 2610 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      محتوای دیدگاه: 90 کلمه

      سلام خدمت استاد وهمه دانشجویان عزیز

      من از این قسمت دوره خیلی لذت بردم خاطره ای که استاد فرمودند منو خیلی تحت تاثیر قرار داد از این اتفاقات در زندگی همه ما خیلی افتاده ولی متاسفانه زیاد توجه نکرده ایم واز یادمون رفته من در این زمینه یه خاطره ای در مورد انتقالم داشتم من هر کاری کردم برای انتقالم جور نشد که از همه راه ناامید شده ودیگه هیچ اقدامی انجام ندادم تا اینکه  جوری اصلاح شد که هر جور من فکر می کردم با ذهن منطقی ام جور نشد

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار صالحه
      1403/01/18 15:34
      مدت عضویت: 666 روز
      امتیاز کاربر: 52326 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,783 کلمه

      سلام برخالقی بی همتایی من مهربان مهربان 

      سلام بر استاد عطار روشن ودوستان هم مسیر 

      برای کسب آگاهی این بخش های مسیر کمک‌گرفتن از خدا اهرروز یی که شما زمان فایل جدید رو در تو ذهنتون مشخص میکنید من همون روز دارم کلی تو افکارم زمانی موضوع رو دنبال میکنم‌ بداز تحلیل خودم  از زمانی چشم بازم‌ میکنم ساعتهای تحلیل رو انجام‌میدم بد میام تو سایت اول پیامک فایل جدید میاد وفتی متن مربوطه مطالعه میکنم  اون برای خودم من هست  با دقت می‌خوانم نفس عمیقی کشیده که راهکار امد ایده آمد  اون انتطار ایده که داشتی رسید تو ذهنت تو نرسبد تو ذهن استاد بود که ارطر یق ایشون به تو رسید 

      صبح داشتم‌ میگفتم آیا این درست هست که من انتظار ایده رو داشته باشم  انتظار الهامات الهی باشم درست هست یا نه بایداین انتظار رو اصلا داشته باشم یا رهاش کنم‌ خودش بیاد 

      اول گفتم‌ فکر نباید بکنم  اون بابد خودش بیاد بد بازم‌ گفتم خوب اگه منتظر نباشم شاید اون درک‌ نداشته باشم ولی با این نوشته متوجه شدم رها  کردن توجه نکردن به افکار اشتباه هم زمانی رو درمن ایجاد میکنه که درست مثل شما که تواخرین لحظات  اون کمک به شکلی باوره نکردنی به شما رسیده 

      آمروز داشتم با دخترتلفنی صحبت میکردم توصحبتش به این اشاره کرد که به شکرخدا تواین سال که همه از کلی مشکلات وناراحتی حرف میزنن افردی روهم بهش رسیده که مشکل دعوهای دوهمسر داشتن من اول تو خرید. وسایلی که چندسال هست قصد تعویض داشتم موفق نبودن موفق شدم واوضاع منزلم توسکوت آرامش عالی داره طی میشه  

      با  دخترم  صحبت می‌کردم  من به‌اش گفتم تغییر باعث این نتایج خوب برای من شده چون  به  خدایی خودم اون اطمینان فلبی روبه یقیم کامل تبدیل کردم اون تو زمانی که تمرین وانجام میدم به درک بهتری میرسم افکار مشکل دارم رو به کناری گذاشتم  حتی بین صحبت به یی موضوع مشکلی داره برای فردی اشاره کرد تو صحبت بهش گفتم‌ تو اگه اون‌ توجه رو نداشته باشی و توجه نکنی این‌ تکرار تو ذهن انجام‌ نمیشه اون‌ گفت آخه نمیشه اون وصحبت کنه من بگم عیب نداره من گفت نه میشه اون وتوجه رو کم‌ کرد وفتی گوشی رو قطع کردم یی لحظه دیدم ذهنم‌ دارم طبق گفته من‌  داره عمل میکنه  هی داره اون صحبت دخترم رو تو ذهنم تکرار  داره میکنه

      فوری گفتم ببا از مسیر درست استفادهدکن این تکرار  کردن و رو تو ذهنت به شکلی خوب  متوفق کن  مرو افکارخوب رو شروع کردم اهنک روز که دوست داشتم گوش کردم

        به موضوعات خوب فکر کردم وحتی یی بخش از مسیر رو تحلیل کردم وسط این کاره یی چندباره بازم ذهنم  می خواست اون تکرار  بازم بیاد سراغ  با مشغول کردن خودم‌ تو بخش مثبت اون به حالت توفق نگه داشتم ودیگه به شکرخدا ادامه پیدا نکرد 

       از عمل کرده  خود احساس  رضایت  دارم می‌ شد هی اون تکرار کنم‌  اون‌ حس خوب رو از خودم بگیرم وفتی  کاره رو انجام دادم  برای این  زمانی که توسایت  هستم اون بخش اخبار رو ندارم چقدر کمک کننده  بوده که در نبود اون همه خبر مشکل دار  چقد در خودم توانی خوبی ایجاد کردم فقط ،یی خبر تو ذهنی که رو خالی شده از کلی اخبار مشکل داره  اون کم رنک کردم‌ نمیشه آنها رو تخیله کرد  بهتر راهکار وارد نکردن هیچ خبر  تو ذهن هست چون وفتی وارد ذهن میشه کنترال آن کاره ساده ای نیست 

      من یاد گرفتم‌ که خدا مسبر رو بر ام‌ همواره  میکنه چون من استمرار  دارم‌ کارهایی هر روز رو انجام میدم‌ تو هر بخش چه منزل دارای وجه تو سایت  چه تو مسیرهای که  باید تکرار داشته باشم  همه بی کم‌ کاستی انجام‌ میدم توجه تو بخش منفی ندارم  اگه باشه به روش‌زهای اون کنترل کرده یا متوقف میکنم 

      برای  بررسی سوره مبارک  الشرح 

      من تواین سوره همون رو تو مسبر دارم به شکرخدا عمل و انجام‌ میدم  ایده خداوند دارم به شکل واضح و کامل و از کمک‌ از جانب خدا انجام میدم من  مشکل  اولم رو تو شکل بر طرف کردن داره  به پیش  میره  رفتم سراغ دو مشکل دیگه خودم که تو اون بخش شناسایی باوره و اون بخش رو دارم وانجام میدم و تو مسیررخدا هرگز دیر نمیکند.به تعداد زیادی این باوره پی بردم  

      اون با تمرین‌های بخش های که داشتم وتکرار دوره  ورد به سرزمین لاغر دارم‌ اون مشکل دیگه رو برای برطرف کردن  اقدام کردم 

      چون‌ تو این سوره اشاره شده وفتی یی بار سنگین‌ اولیه رو  کنار گذاشتی  باید بری به سراغ یی باره دیگه یعنی توقف نداشته باشم استمرار داشته باشم  ادامه بدم‌ تا مشکل دیگه خودم رو هم و برطرف کنم‌ طبق  گفته این سوره پس من طبق مسیری که خدایی عزیزم برام‌ کاملا جیده دارن قدم بر میدارم  

      متو جه شدن من تو مسیر  درست هستم‌ اگه فقط به اون لاغری تنها رضایت میدادم دائم‌  تواون بخش فقط لاغری رو جستجو کنم‌ اون رشد و پیشدرفت کمک خدا شا مل حالم‌ تو بخش های دیگه نخواهد شد چون خودم باره سنگین که به کناری گذاشتم رضایت دادم 

      تومسبرکه خدا اون برام در نظر گرفته کاره اشتباه هست من‌ تو ابن‌  مسبر جون هدایتم رو از خالقم با ۱۰۰ در۱۰۰ میدنم واسطه شدن  خانم حضرت زهرا (ص) روبرو هم دارم تو این  مسبر نباید کم‌ کاستی رو فبول کنم‌ این باوره و بسیار قویی که هدایتی که ازطرف خدا به من رسید کاره کمی نیست اون خیلی تونگاه بزرگ هست پس کاره بزرگ‌ م ن اون تکمیل میکنه به خودم  حتی با صحبت دخترم ثابت شد تو سالی که همه درپی هل  وراهکار روابط بهترهستن تاره اون موفقیت نصفه نیمه رو هم‌ نداران من تو جندین‌ مسیر که برای  زندگی بهتر خداوند کمک می کنه به پشرفت ونتیجه وتجربه ولمس احساس خوبش رسیدم. پس من دریافت بزرگی رو از خالقم‌ گرفتم  

      همین آرامش همین عجله نکردن‌ همین‌ کنترال ذهنم برای ورد  افکار خوب افکار مشکل داره رو راه ندم زمانی که هواسم  نیست بتوان اون وبه شکلی خوب کنترال  کنم‌ این همه تو نگاه دانشکاه کلاس نیاز هست که بشه انجام دادم اون برای من تواین یی سال گرفتم مدرگی عالیه حساب میشه تو افکار چون خدایی من این هدیه به هرکسی میده همه انسانها در نگاه خدایی عزیزم‌ مثل هم‌ هستن بسته به نگاه اون فرد هست که به پیش رفت اون فرد کمک میکنه نباید حس خودبزرگ بینی رو ایحاد کرد خداوتد تو هر رذهنی این قدرت قویی رو قرار  داده تنها برای من نیست.اگر من رشتی داشتن اون‌ از نظر لطف خالقم هست که درخواست خوب فرستادم همین  روی خودم‌ کاره کردم

       اون ذهنی که خالقم تو بهترین شرایط به من داده به کاره گرفتم‌کاره خواستی انجام ندادم همه دورن ذهنشون این قدرت رو دارام‌ پس نیاز به خودبزرگ بینی من با دیگران  فرق دارم‌ نیست 

      همه این توان بزرگ تو هنشون هست اگه درست استفاد  کنن و تو مسیر درست درخواست رو بفرستم  دریافت خوب هم از عمل کرد خود اون فرد بهش می رسه به راحتی به  هیمن آسونی به من که با قوت ثابت شده من‌ کاره خواستی عجیب قریبی نکردم‌ حتی ازمنزلم خارج‌ ،نشدم‌ بخاطر کسترش آنرژی با  دانش خداوند که اون کسترش داده من‌ تو منزلم با کمترین  زحمت تو اسون ترین  شرلیط که و هیج نیاز به حرکت نداره و تو کلاسی وارد شدم‌ که و تو نگام دانشگاه عظیمی از اگاهی عمل دورنش موج میزنه 

      روز گذشته داشتم‌کسترش نعمت‌الهی رو تو ذهنم‌ تحلیل میکردن رسیدم به خودم‌ و این سایت واین مسبر اول گفتم‌ که چقدر خداوند عزیزم  کاره رو  برای من هموار کرده اون برام آسون  قرارداده  اول اگه زمان قدیم بود من‌ میخواستم به یگی از کلاسهای این بخش دسترسی داشته باشم اول چطوراون اطلاعات به من رسید خودش کلی جای سوال  داشت 

       حتما  باید اول نقل مکان میکردم به شهر  ذفول و این جقدرنیاز به زحمت برای من بودم اول باید همسرم رو راضی به این‌ کار می‌کردم تو ۱۰۰ درصد  این ماجرا امکان فبول اون برای همسرم شاید ۴۰ بود  اون شاید۴۰  تو مکانی قرا میگرفتم‌ که استاد اون‌ مکان بودن تازه کلی زمان باید صرف میکرم‌ تا شاید تویی کلاس باشم تا از کلاسهای آموزشی آین  مطالب استفاده میکردم وچقدر زحمت تلاش زیادی رو از من می‌گرفت وتازه اون موفق انجام مبدادم‌ جون باید این آموزش رو تکرارکرد نمیشد تویی باره همکلاس ای تکرار انجام بشه شاید سالهای زیادی رو از من می گرفت که بشه فقط تو،یی مسبر،به موفقیتی کسب کنم تازه واون‌رشت وکسترش روتوذهنم ایحاد بشه 

      این کسترش نعمت الهی با چشم باز کردن اول خواندم میثاق نامه خودم‌ تشکر سپاس گزارشی از خالقم بد تو برنانه روزنه واین بخش  رو انجام میدم واین نشان از پیشرفت خدایی خودم برای دریافت اون برای من هست همه جیز دست  به دست هم داده که من‌ تو مسبری که خداوند برام چیده موقف بشم

       اون‌ تازه تو جندین‌. مسیر به دست واور هم برسم اگه خودم‌ میدونم که تومسبردرست هستم‌ تجربه دلچسبی هم دارم به دیگرانی که وبا شک به من و مسیر دقت و توجه  داشتن این تجربه به شکلی که واضح  هست برسه اونها ابزار کنن که وزندگی من تو سالی که همه کلی نکرانی و استرس داران من تو بخش مثبت واین همه و استرس نکرانی رو از  وجودم دور کردم اون و از خالقم‌ و کمکش به من داده شد مسبر رو،برام  همواره کرده پس من تو بخش خوب زندگی قرار دارم

       خدایا تشکرو سپاس بی کران ازکلی نعمت وارامش فراونی ونداشتن هیج حس بد این‌کلی  جای تشکر داره تو ارامش هستم حسم تو. بهترین بخش خودش هست انکار تو دنیای دیگه به همراه اطراف هستم آنها توبخش بشتر منفی کمتر مثبت

       من توبخش کمتر منفی وبیشتر  مثبت. زمان طی میکنم  کلی تجلیل عالی از  دست اوردهی خودم و  برسی کرده به ادامه دادن تشویق  میشم و ایده از طرف  خداوند  به من داده میشه برای بهتر شدن هرمسیرم و درک بهتر بن دوتا دنیای با هم فرق داره. زندگی میکنم  خدایا ازت ممنونم از هدایت وحمایت که برام آنجا دادی 

      خدا پشت پناه هستم خدا خالقم من هست خدا هموار کننده راه هست ارامش داده جای امن قرار دادهرآگاهی عالی به من داره میرسه به توسط استادم 

      دیگه خوشبختی به آین بزرگی برای من‌ محال بودکه شده زندگی هر روز خدای ازت تشکر سپاس دارم 

       چند روز هست من دارم در پی یی موسسه امن برای کلاس زبان‌که به شکل استاد اون‌ کلاس بر گزار بشه هستم هنوز موفق نشدم‌ وفتی دارم این‌کشتن رو انجام‌ میدم هی میکم‌ وای خدا هیج حا مثل سایت تناسب فکری نیست همه کلی ایده اشتباه دارن  اصلا هیج‌ اعتمادی به شکل سایت ندارم برچسب اتفاق به یی مور بر خورردم که انکار استاداون موسسه هم به شکل استاد عطار روشن کار میکنه م‌اون موسسه به دلم‌نشن چون تو صحبت‌های اون آقا کاملا رعد پای این‌ مسبر  رو شاهد  بودم جال ازخداوند ن کمک رو دررخواست میکم‌ راه. ودبرام هموار کنه توزمحیط خوب قرار بگیرم‌زکه وزاون بخش هم تورشد شکوفایی  قرا بگیره تومحیطی قرار بگیرم که‌مثل این مسبر تواون بخش هم‌کلی ایده و رشد روشاهد  باشم انشالله 

      خدا پشت وپنا هتون یا حق. حق نگه دارتون 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار السا فرزانه
      1403/01/18 15:14
      مدت عضویت: 765 روز
      امتیاز کاربر: 73179 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,753 کلمه

      به نام خدای فراتر از انتظار، خدای نور و زیبایی 🌸

      درود و احترام خدمت استاد عزیزم و هم کیهانی های هم مسیر نازنین

      ★☆گام بیست و یکم : به هموار شدن مسیر زندگی ام ایمان دارم★☆

      استاد عزیز، من در مدت تعطیلات به خاطر یه سری شرایط نمی تونستم کامنت بنویسم، به خاطر مساله ی حق ی که شما بابت بهای استفاده از دوره بر ما مقرر کرده بودید واقعیتش من جلسات عید رو استفاده نکردم و فایل های دیگه رو مرور میکردم. امروز که شروع کردم برگردم جلسات قبل رو بخونم و کامنت بنویسم، تیزر جلسه جدید رو دیدم و کاملا بی مقاومت و ناخوداگاه کشیده شدم سمت این جلسه بدون اینکه جلسات قبلی رو بخونم. و وقتی همون ابتدا، عنوان رو دیدم به طرز عجیبی شگفت زده شدم. چون دیشب درباره موضوعی با خدا راز و نیاز می کردم و ازش میخواستم خودش به شیوه ای که میدونه راه رو برای اون موضوع و خواسته ی من هموار کنه. وقتی این جلسه رو می خوندم در هر سطریش یک پیام و نشانه ی مهم دریافت می کردم…گویی خداوند در شکل کلمات و جمله های شما، روبروی من نشسته بود و با من حرف می زد…. (اگه بگم چقدر با شوق و بغض و اشک شادی این جلسه رو خوندم لطفا به من نخندین 😁) 

      بهرحال این اتفاق خجسته و خوشایند باعث شد متوجه این مورد بشم که خداوند از همین لحظه، مسیر من رو هموار کرده که از چند جلسه ی قبل جهش کردم به جلسه ی امروز..

      همونطور که عرض کردم، هر جمله از جلسه امروز برای من یک پیام بزرگ بود اما یک سری پیام ها نسبت به بقیه، برای من مهمتر بودن دونه دونه شون رو یادداشت کردم و درسی که ازشون گرفتم رو هم زیرش نوشتم، و سپس یک معادلسازی هم درباره موضوع خواسته ی خودم نوشتم، مثلا در یک بخش از ماجرای خرید منزل تون، اشاره کرده بودید که: 

      “من در مورد اینکه پول جور نشه و معامله فسخ بشه با خودم به صلح رسیدم و اصلا برام مهم نبود و ایمان داشتدانشگاهاوند بهترین شرایط را برای من رقم خواهد زد..”

      درسی که من گرفتم این بود که: باید برای خواسته هام با خودم به صلح برسم که اگر به هر دلیلی نشد، مهم نباشه و ایمانم رو حفظ کنم که خداوند برای من شرایط بهتری در نظر داره، اینطوری ذهنم از استرس نتیجه و شدن/نشدن رها میشه ، و جلوی دستان خداوند رو با ذهن و استرسم  نمی گیرم و وقتی استرس نداشته باشم جریان کائنات هم پرفشار تر به سمت خواسته های من پیش میره. پس سعی کردم این صلح رو در خودم ایجاد کنم و یک پلن جایگزین هم برای خودم نوشتم که اگر این خواسته نشد، پویایی و حرکتم رو در مسیر زندگی ادامه بدم و ننشینم گوشه ای زانوی غم آغوش بگیرم که حالا چه کنم. 

      در 6 مورد از نکته هایی که ذکر کرده بودید من پیام مهم گرفتم و برای هر 6 مورد معادلسازی با خواسته ی خودم پیدا کردم و نوشتم و در پایان شبیه یک میثاق نامه یا یک عهدنامه بین من و جهان هستی شد تا از سر راه خدا کنار برم و استرس هام رو به امید تبدیل کنم تا جریان هستی من رو به جلو ببره. 

      حین نوشتن این موارد، تمام آنچه تا کنون در زندگیم رخ داده که هنگام شروع برای من مسیری طولانی و سخت بوده، اما خداوند به طور شگفت انگیزی اون مسیر رو هموار کرده عین یک فیلم، از جلوی چشمم عبور می کرد. و من چقدر غافل بودم تا کنون، از اینهمه لطف و رحمت خداوند. و خدا رو شکر که الان چشمم هر روز به روی حقایق بیشتری باز میشه و به شناخت بیشتر خداوند می رسم. و هر روز مشتاق ترم برای این شناخت بیشتر.

      یاد سال 95 افتادم که در گروه زبان انگلیسی یکی از دانشگاه های شهر تهران تدریس می کردم. و شرایط و موقعیت عالی داشت اون دانشگاه اما  ناگهان پس از پایان ترم دوم سال تحصیلی 95  مدیر گروه ما سمت دیگری در آموزش دانشگاه گرفت و شخص دیگری مدیرگروه شد. روزی که مدیر گروه جدید جلسه معارفه با اساتید برگزار کرده بود از یک سری تغییرات و مقررات صحبت کرد که واقعیتش خوشایند هیچکدام از ما نبود و همکاران من به شدت نگران شده بودن. 

      من اون برهه تازه با مباحث پاکسازی ذهن آشنا شده بودم، و همیشه کتاب محدودیت صفر توی کیفم همراهم بود. و هر شرایطی پیش می امد سریع در ذهنم شروع به پاکسازی می کردم. اون روز هم در میان همهمه ی -حالا چه کنیم- همکاران، من با تلاش فراوان خونسردیم رو حفظ کردم و گفتم خیر میشه ایشالا و در ذهنم مدام پاکسازی می کردم.

      اون سال تابستون من در یکی از دانشکده های دانشگاه تهران که در شهر کرج واقع شده تدریس گرفته بودم. و هفته ی بعد از اون جلسه ی معارفه کلاس های تدریس من در کرج شروع میشد. 

      من هر روز یاد موضوع دانشگاه قبلی و مدیر گروه جدید میفتادم یا از همکاران زنگ می زدن که چیکار کنیم، فقط مشغول پاکسازی می شدم. عین یک ذکر، مدام پاکسازی می کردم و باعث میشد ذهنم رها بشه و آرامشم رو حفظ کنم. 

      مدت زیادی از ترم تدریسی من در دانشکده کرج نگذشته بود که مدیر گروه کرج یک روز صدام زد و گفت میخوام ازت تشکر کنم چون دانشجوهات بسیار ازت راضی ان و خواستن ترم بعد هم شما جز اساتید باشید. پس لطفا برای ترم بعد به ما تایم بده. ضمن اینکه دو پروژه ی تحقیقی هم برات دارم که چون خصوصی هستن و قراردادشون از قرارداد تدریس جداست، حقوق قابل توجهی داره. و میخوام که نه نگی! 

      و باز من از خوشحالی بغض کرده بودم  و خب اون زمان چون به پاکسازی خیلی علاقمند شده بودم مطمان بودم از تاثیرات اون هست پس با اطمینان بیشتر ادامه دادم. 

      دانشگاه قبلی و مدیر گروه جدیدش در هاله ای از ابهام بود و هنوز نمی دونستم باید قبول کنم ترم پاییز هم باهاشون همکاریم رو ادامه بدم یا نه. مخصوصا که دیگه کرج هم شرایط کارم داشت رونق پیدا میکرد. 

      هفته ی بعدش، یعنی دو هفته مونده به پایان ترم تابستون، باز مدیر گروه صدام زد و گفت: یکی از دانشکده های دانشگاه خودمون در تهران، استاد میخوان، یعنی دانشجوها از استادشون راضی نبودن اعتراض کردن که باید استاد رو عوض کنین. مدیرگروهشون با من تماس گرفته گفته ” تو استاد داری بفرستی بیاد تهران این دو هفته را تدریس کنه تا ترم تمام شه ؟ من واقعا الان تو این شرایط نمی دونم باید چیکار کنم. دستم مونده تو پوست گردو”. من یاد شما افتادم ، شما حاضری این دو هفته رو بری تهران تا ترم تمام شه و این کلاس رو جمع و جور کنی؟ 

       از اونجا که روز و ساعت اون کلاس با تایم های تدریسم تداخل نداشت، پذیرفتم و اون دو هفته رو رفتم و اون کلاس رو بستم. 

      جلسه آخر مدیر گروه اومد گفت کلاست تمام شد تو دفتر اموزش متتظرتم. راستش یکم نگران شدم و با خودم گفتم نکنه دانشجوها از من هم راضی نبودن! ولی باز شروع کردم پاکسازی و ذهنم رو آروم کردم. 

      بعد از کلاس که رفتم دفتر اموزش، مدیرگروه و رییس اموزش همزمان گفتن که واقعا کار هر کسی نبود این کلاس رو طوری جمع کنه که این دانشجوهای ناراضی رو راضی نگه داره. برای ترم بعد هم میخوایم که باشی!

      این بار به جای بغض شادی، حسابی خنده م گرفته بود. 

      گفتم مدیرگروه کرج هم همینو گفته و برای ترم جدید گفته تایم بده در حالیکه من هنوز تکلیف دانشگاه  قبلی که تدریس میکردم رو روشن نکردم. و خیلی اصرار کردن که اونجا رو قطع همکاری بده بیا پیش ما. دو روزم برو کرج! 

      گفتم باید فکر کنم الان واقعا نمیتونم تصمیم بگیرم. 

      بر خلاف میلم که خیلی سخت بود از دانشگاه قبلی دل بکنم، چون تدریسم رو از اونجا شروع کرده بودم، و دوست داشتم اون جو و همکاران و دانشجوهام رو،  اما هربار که پاکسازی می کردم، ندایی درونم میگفت باید قطع همکاری بدم و بیام این دانشگاه جدید. البته که واقعا برام سخت بود، و تا مدتها بعد دلم می گرفت برای اون روزهایی که اونجا گذرونده بودم اما خب در دانشگاه جدید هم موقعیت خیلی خوبی پیش روم بود ضمن اینکه دانشگاه جدید معتبرترین دانشگاه دولتی شهر تهران بود که خیلی از همکاران و دوستانم براشون مثل یک رویا کی دست نیافتنی بود که اونجا تدریس کنن. و با حسرت بارها به من گفته بودن خوش به حالت تو به کجا وصل بودی که این شرایط برات پیش آمد..! 

      الان که 8 سال از اون روزها می گذره، میفهمم که چقدر اون تصمیم برای من دشوار بود، چقدر به نظرم اون راه و آداپت شدن باهاش سخت بود ، اما خداوند چندین قدم جلوتر از من در هر مرحله از این جابجایی نشسته بودو راهم رو آسون و هموار کرده بود. و من در این 8 سال، مدام رو به پیشرفت و رسیدن به شرایط شغلی بهتر بودم، در حالیکه همکارانم با حقوقی کمتر از 1 دهم حقوق فعلی من در همون دانشگاه مشغول به تدریس هستن…و هیچ پیشرفت خاصی هم در شغل شون نداشتن. در حالیکه من توسط همین دانشگاه، به ییک از سازمان های معتبر وزارت علوم معرفی شدم برای کارهای تحقیقی، به دانشگاه های معتبر شهرهای دیگه معرفی شدم برای برگزاری وبینار و دوره ها…و هر روز دارم در کارم بیشتر پیشرفت میکنم. 

      ببخشید صحبتم  طولانی شد، اما دوست داشتم با جزیات بنویسم تا به عنوان یک تجربه این مورد به دوستان هم مسیر عزیزم بگم که: 

      هرچقدر یک مسیر برای ما سخت و پراسترس باشه، وقتی به خدا تکیه می کنیم، و تلاش میکنیم استرس مون رو کنترل کنیم، خداوند پاداش بیشتری از حد معمول به ما میده و راهمون رو هموار میکنه. من اون روزها خیلی فکرم مشغول این بود که باید چیکار کنم، و همش نگران بودم چون شغلم در خطر از دست دادن بود، و چه بسا وقفه ای پیش می امد و من مدتی بیکار می شدم، اما استرس و نگرانی م رو با تنها ابزاری که بلد بودم (پاکسازی) ، سعی میکردم اروم کنم، و پاداش خداوند هم چندین برابر بیشتر حد انتظارم از راه رسید. درست در لحظه ی اخر…در آخرین جلسه ی ترم..! چون من با تمام توان، هر انچه داشتم در مسیر گذاشتم، با تمام قلبم تلاش می کردم از این تنها اگاهی که دارم استفاده کنم، و جهان هم منو یاری کرد…. “با کریمان کارها دشوار نیست…” .

      مرور این خاطره برای خودم هم درسهای زیادی داشت… که الان بعد از 8 سال که این ماجرا رو می نوشتم متوجه شون شدم…

      خدایا سپاسگزارم بابت همراهی و حمایت همیشگی ات. 

      استاد عزیزم سپاسگزارم بابت آگاهی و نوری که به زندگی مون می پاشید. 

      امیدوارم همیشه مسیر پیش روی همه ی عزیزان، و استاد عزیزم، هموار و نورانی باشه. 

      امید در قلب و جان تون مواج. 🙏🌸

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 25 از 5 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار فهیمه حیاتی
      1403/01/18 11:45
      مدت عضویت: 470 روز
      امتیاز کاربر: 8365 سطح ۴: هنرجوی مبتدی
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 342 کلمه

      به نام خدای هستی بخش

      یه ضرب المثل عامینه هست که میگه خدا همیشه جلوتر از بنده هاش حرکت میکنه یعنی خداوند همیشه حواسش به ما هست و در حال هموار کردن مسیر زندگی ماست فقط کافیه ما به این اطمینان برسیم که خدا در اون جایی که ما قراره بریم هست قبل از ما اونجاست و همه چیز رو برای ما فراهم کرده . همون طوری که ما انسان ها وقتی میخوایم به بچه خودمون راه رفتن یاد بدیم در فاصله دورتر قرار میگیریم و مسیر رو برای حرکت فرزندمون هموار میکنیم و با تشویق کردنش اونو ترقیب به طی کردن این مسیر میکنم بچه در ابتدا از حرکت کردن و گام برداشتن ترس داره و با تردید قدم برمیداره ولی به دلیل اطمینانی که به ما داره سعی میکنه به سمت ما حرکت کنه و در نهایت مسیر رو طی میکنه و به آغوش مادر یا پدرش میره . اگر خداوند رو مثل پدر یا مادر که نه  باید فراتر از پدرو مادر ببینیم که هزاران بار مهربان تر از پدر مادر ، هزاران بار حامی تر از پدر و مادر ، هزاران بار قابل اعتماد تر از پدر مادر ، هزاران بار قدرتمندتر از پدر و مادر ، هزارن بار داناتر از پدرو مادر ، هزاران بار ……. . ما در زندگی مون هیچ کس به اندازه پدرو مادرمون نسبت بهمون دلسوزتر و قابل اعتماد تر نیست باز اونها انسان هستن و محدود و بنده خداوند . حالا اگه بدونیم که خدای همون پدر و مادر حامی و مراقب ماست چه حسی خواهیم داشت اینکه همیشه پیشاپیش ما حرکت میکنه و مسر زندگی مون رو برامون زیبا میسازه فقط کافیه که همیشه با خودمون مرور کنیم که همیشه خدا با منه و خداوند به طرز عجیبی برای ما کافیه !!!!!!!!!!!!!!!   

      درمورد سوره اشرح که خداوند به طور واضح با بنده هاش حرف زده که همیشه در حال حرکت و اقدام کردن باش واز سختی مسیر نترس چون من برات راحتش میکنم اونش با من تو فقط حرکت کن و بمن ایمان داشته باش تمام سختی هارو برات آسون میکنم . 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم