35 سال از زندگی من با چاقی گذشت. در این مدت بارها از روش های مختلف برای لاغر شدن اقدام کردم اما نتیجه نمی گرفتم.
همه اطرافیانم علاوه بر اینکه می دیدند من چاق هستم، می دانستند که چه تلاشی برای لاغر شدن انجام می دهم و نتیجه نمی گیرم.
من برای همه درباره چاق بودنم و لاغر نشدنم توضیح می دادم و نمی دانستم در حال جمع کردن شاهد چاقی بر علیه خود بودم.
شاهد بر علیه خود یعنی چه؟
کلمه شاهد در فرهنگ لغت به معنی گواهی دهنده، ناظر و مشاهده کننده آورده شده است.
در دستگاه قضایی شاهد و شهادت عبارت است از اظهارات اشخاص خارج از دعوی که امر مورد اختلاف را دیده یا شنیده یا شخصاً از آن آگاه شدهاند.
بنابراین شاهد نقش تاثیرگذاری در صدور حکم به نفع طرفی است که شاهد بیشتر یا مستندتری داشته باشد.
بسیار از ما درباره خودمان تعریف هایی داریم و برای تعریف های خود شاهدانی جمع کرده ایم.
بعضی ها خودشان را بدشانس می دانند، برخی خود را تنبل می دانند، برخی خود را کم هوش و حواس می دانند و خلاصه هر فردی درباره خود تعریف یا تعریف هایی دارد که نشانه ویژگی خاصی در اوست.
نکته قابل توجه این است که ما این ویژگی ها را نه تنها درباره خود پذیرفته ایم بلکه به دفعات با دیگران درباره آنها صحبت کرده ایم.
در گفتگو با دوستان و آشنایان بارها درباره ویژگی های خود که معمولا نشات گرفته از ضعف و ناتوانی خودمان است صحبت کرده ایم و به اطلاع همه رسانده ایم که چه ضعف هایی داریم.
این رفتار یکی از مخرب ترین عادت هایی است که فردی می تواند بر علیه خود داشته باشد و منشاء بسیاری از اتفاقات در زندگی ما این است که بر علیه خود شاهد جمع کرده ایم.
تاثیر شاهد بر شرایط زندگی
وقتی ما به وضوح درباره خودمان توصیفاتی داریم و آن را برای دیگران بازگو می کنیم در واقع داریم در جهان برای ویژگی خودمان شاهد پیدا می کنیم و متاسفانه سیستم جهان به این شکل است که بر اساس شواهدی که در مورد ویژگی های شما وجود دارد در هر زمینه ای اتفاقات و جریانات را وارد زندگی شما می کند.
دلیل عملکرد سیستم جهان هستی در پاسخ دادن به شاهدان این است که هرچه شاهدان بیشتری برای ویژگی های خود داشته باشید در واقع باور شما نسبت به آنچه درباره اش شاهد جمع کرده اید بیشتر می باشد. و سیستم جهان هستی به باور شما درباره خودتان واکنش نشان می دهد.
یکی از راهکارهای بررسی قدرت باورهای ذهنی این است که ببینید چه میزان شاهد درباره باورتان دارید. هرچه شاهدهای باورهای شما بیشتر باشند آن باور را بر علیه خود فعال می کنید.
اگر شما باور دارید آدم بدشانسی هستید، میزان عقیده شما به این باور را می توانید با دفعات گفتن این ویژگی خود به دیگران مورد بررسی قرار دهید.
هربار که شما به دیگران گفته باشید انسان بدشانسی هستید شما یک نفر دیگر بر علیه خود به شاهدان بدشانس بودنتان اضافه کرده اید.
تصور کنید برای بدشانس بودن خود صد نفر شاهد داشته باشید. به نظر شما جهان هستی باید با شما چه برخوردی داشته باشد؟!
صد نفر شاهد بر علیه خود برای بدشانس بودنتان در زندگی دارید درحالی که حتی یک نفر شاهد برای خوش شانس بودنتان در زندگی ندارید.
بنابراین طبیعی است که اتفاقات و شرایطی را در جهان به سمت خود جذب و تجربه کنید که مطابق با نظر شاهدانی که بر علیه خود جمع کرده اید باشد.
بسیاری از افراد از جمله خودم در گذشته از این موضوع بسیار مهم اطلاع نداشته و به سادگی درباره ویژگی ها و خصوصیاتی که آنها را پذیرفته ایم برای دیگران توضیح داده و کلی شاهد بر علیه خود جمع کرده ایم.
به دلیل تکرار کردن آن خصوصیات با خودمان و همچنین گفتن آن به دیگران انتظار تجربه کردن بارها و بارهای آن ویژگی ها را در زندگی داریم. به شکلی که باور کرده ایم خداوند سرنوشت ما را به این شکل رقم زده است.
درصورتی که خداوند در تعیین اتفاقات و شرایط زندگی ما نقش تصمیم گیرنده یا تعیین کننده از قبل ندارد بلکه این ما هستیم که با انتخاب ویژگی ها و خصوصیات درباره خود و پیدا کردن تعداد زیادی شاهد بر علیه خود د سبب شده ایم که جهان یا خداوند پاسخ آن افکار و شاهدان را به شکل اتفاقات و شرایط مختلف اما همسو با آن ویژگی ها وارد زندگی ما کند.
شرایطی که وقتی وارد زندگی ما می شوند نه تنها برای خودمان بلکه برای همه شاهدانی که بر علیه خود جمع کرده ایم کاملا صحیح و منطقی می باشد چرا که از قبل بارها درباره وقوع این شرایط به دیگران اطلاع رسانی کرده ایم.
چند نفر شاهد چاقی بر علیه خود دارید؟
در مورد چاق بودن نیز متاسفانه همه افراد این اشتباه را مرتکب شده اند که بارها درباره چاقی و همچنین درباره لاغر نشدن خود بارها با خود و دیگران صحبت کرده اند.
به خاطر دارم هر وقت فردی درباره چاقی من صحبت می کرد من بیشتر از آنچه او درباره چاقی من گفته بود درباره چاق بودنم و تلاش برای لاغر شدن و شکست خوردن هایم صحبت می کردم.
دلیل صحبت کردن من درباره چاقی و لاغر نشدنم این بود تا به دیگران اثبات کنم که چاقی من دست خودم نیست و من آدم بی اراده و بی خیالی نیستم و بارها تلاش کرده ام که لاغر شوم اما فایده ندارد.
بارها به دیگران گفته بودم که هرچه تلاش می کنم لاغر شوم فایده ندارد اما بدون هیچ گونه تلاشی چاق می شوم.
درباره اینکه همیشه در حال رژیم گرفتن هستم و هر روز مقداری ورزش می کنم یا پیاده به دبیرستان می روم و بر می گردم توضیح می دادم و سعی می کردم به دیگران ثابت کنم هیچ کدام از این کارها فایده ندارد و من لاغر بشو نیستم.
از آنجایی که افکار و رفتارهای افراد چاق شباهت بسیاری به هم دارد می دانم که شما دوست عزیزی که در حال خواندن این نوشته هستی به طریق مختلف برای چاق بودن و لاغر نشدن بر علیه خود شاهد جمع کرده اید.
تصور کنید علاوه بر خودم صد نفر می دانستند که رضا لاغر شدنی نیست.
در این شرایط چه میزان انرژی منفی درباره لاغر نشدنم به جهان هستی ارسال می شود.
هربار که قصد می کردم دوباره برای لاغر شدن رژیم بگیرم علاوه بر خودم صد نفر دیگر هم می دانستند فایده ندارد و رضا لاغر شدنی نیست.
این رفتار اشتباه من که بر علیه خود شاهد جمع کرده بودم سبب شده بود که به صورت عمیق باور کنم من لاغر بشو نیستم.
وقتی عقیده شما این باشد که لاغر شدنی نیستید دیگر اهمیتی ندارد چه میزان برای لاغر شدن تلاش می کنید یا چه هزینه هایی پرداخت می کنید.
شما هرگز لاغر نخواهید شد.
لاغری با ذهن و حذف شاهدها
اکنون که در مسیر لاغری با ذهن هستید باید ذهن خود را از انبوه فرمول هایی که باعث می شوند بر علیه خود شاهد جمع کنید، خالی کنید تا به مرور با ایجاد کردن فرمول های صحیح شاهدانی برای لاغر شدن خود پیدا کنید.
طبیعی است که اگر شما چند وقتی است وارد مسیر لاغری با ذهن شده اید همچنان شاهدانی که قبلا بر علیه خود جمع کرده اید با دیدن شما یادآوری می کنند که چاق تر شده اید یا چرا لاغر نشده اید.
این حرف آنها بر اساس شهادتی است که از قبل درباره چاق بودن و لاغر نشدن شما داده اند.
نگران صحبت های شاهدان چاقی و لاغر نشدن خود نباشید. خودتان ناآگاهانه قبلا آنها را بر علیه خود جمع کرده اید.
در بسیاری از نوشته های اعضای سایت می خوانم که چند وقتی است در مسیر لاغری با ذهن هستند اما فلان دوست یا اقوام که پس از مدتی او را ملاقات کرده ام به چاق تر شدنم اشاره کرده است و شنیدن این حرف باعث ناراحتی و ناامیدی و در واقع لیز خوردن او در مسیر لاغری با ذهن شده است.
اگر بدانید همه افرادی که به شما درباره چاق شدنتان صحبت می کنند شاهدانی هستند که قبلا خودتان آنها را بر علیه خود جمع کرده اید دیگر از گفته های آنها ناراحت نمی شوید.
من زمانی که به این موضوع پی بردم به این نتیجه رسیدم که بارها شده افراد غریبه مرا دیده اند اما درباره چاقی من صحبتی نکرده اند. چرا همیشه افرادی که با من آشنایی دارند درباره چاقی من صحبت می کنند؟
دلیلش این است که من برای آنها درباره چاقی خودم و لاغر نشدنم صحبت کرده ام.
انواع شاهد جمع کردن
هر زمان درحال صحبت کردن درباره چاقی بودن یا لاغر نشدن خود هستید در حال جمع کردن شاهد بر علیه خود هستید. صحبت کردن درباره خود به دوصورت انجام شده است.
۱- گفتگوی زبانی
۱- مرور افکار در ذهن
در گفتگوی زبانی شما به طور مستقیم درباره چاقی خود و لاغر نشدن تان با دیگران صحبت کرده و بر علیه خود شاهد جمع کرده اید.
در مرور افکار به این شکل است که زمانی که شما به دیدگاه و نظر دیگران درباره چاقی خود فکر می کنید به صورت ذهنی در حال ارسال اطلاعات درباره چاقی خود به ذهن فرد مورد نظر هستید و به صورت نامحسوس بر علیه خود شاهد جمع می کنید.
زمانی که شما قبل از حضور در مهمانی یا روبرو شدن با افراد به نظر آنها درباره چاقی خود فکر می کنید یا از چاق بودن خود احساس بدی پیدا می کنید در حال ارسال فرکانس چاقی به ذهن دیگران هستید.
به خاطر دارم در ایامی که به خواستگاری می رفتم بارها به دلیل چاق بودنم مراسم خواستگاری به سرانجام نمی رسید.
بارها می شنیدم که آنها می گفتند: همه چیز خانوادگی شما مورد تایید است اما به خاطر چاق بودن داماد نمی توانند درخواست ما را بپذیرند.
زمانی که در مسیر لاغری با ذهن قرار گرفتم به یاد آوردم که در تمام مواردی که من برای ازدواج کردن به خواستگاری می رفتم صدها بار قبل از خواستگاری به چاق بودنم فکر می کردم و نگران به هم خوردن مراسم خواستگاری بودم.
در تمام آن لحظات من در حال ارسال فرکانس چاقی و رقم زدن طریق شکل گیری مراسم خواستگاری بودم.
پس از آنکه بارها مراسم خواستگاری به علت چاق بودن من بهم خورد تصمیم گرفتم هر طور شده مقداری لاغر شوم.
یکی از دوستانم که متناسب بود و رابطه صمیمی با هم داشتیم مسئول لاغر کردن من شد و مراقب اجرای برنامه لاغری من بود.
در مدت دو ماه با رعایت رژیم غذایی و هر روز ورزش کردن مقداری کاهش وزن داشتم و حدود دو سایز از اندازه لباس هایم کم شد.
مقدار کم شده باعث متناسب شدن من نشد اما احساس من را تغییر داد و من خودم را لاغر شده می دانستم و به مقدار قابل توجهی از ترس و نگرانی های من کم شد.
و نکته جالب توجه اینکه دقیقا خواستگاری بعدی شرایط به شکل متفاوتی رقم خورد.
من از نظر خودم لاغر شده بودم اما در واقع به نسبت افراد متناسب هنوز مقدار زیادی اضافه وزن داشتم.
اما جهان هستی به نگاه و احساس من نسبت به خودم پاسخ می دهد نه بر اساس مقدار اضافه وزن و سایزی که من دارم.
به دلیل اهمیت بسیار زیاد این موضوع ترجیح دادم به صورت یک فایل تصویری درباره این موضوع مهم با شما دوستان عزیز صحبت کنم.
امیدوارم این آگاهی را با دقت مورد استفاده قرار دهید و تصمیم قاطع بگیرید بر اساس گفته های این فایل آموزشی در زندگی عمل کنید و شرایط بسیار متفاوتی را برای خود رقم بزنید.
✍️ تمرین آموزشی 📖
برای درک بهتر این جلسه آموزشی ابتدا محتوایی نوشتاری را مطالعه کنید. سپس ویدیوی آموزشی را ببینید و سپس به سوالات مطرح شده به شکل انشایی در بخش نظرات این جلسه پاسخ دهید.
- در گذشته چقدر درباره چاقی خود با دیگران صحبت کرده و بر علیه خود شاهد جمع کرده اید؟
- به نظر شما صحبت کردن درباره چاقی چه تاثیری بر احساس و نتیجه چاقی شما داشته است.
- درباره چه ویژگی های خودتان با دیگران صحبت کرده و بر علیه خود شاهد جمع کرده اید؟
- تاثیر صحبت کردن درباره ویژگی های خود در سایر جنبه های زندگی تان چه بوده است؟
- برای لاغر شدن چرا اهمیت دارد صحبت کردن درباره چاقی و لاغر نشدن را متوقف کنید؟
- به منظور جمع کردن شاهد برای توانایی های خودتان لیستی از ویژگی های عالی و توانمندی های خودتان بنویسید؟
- برای لاغر شدن تان باید شاهد جمع آوری کنید و سرزمین لاغرها بهترین مکان برای شاهد پیدا کردن است. بنابراین درباره توانایی خود در لاغر شدن و تصمیم برای لاغر شدن از طریق آموزش های لاغری با ذهن شرح دهید تا هم مسیران شما شاهد لاغری شما باشند.
- از محتوای ویدیوی آموزشی برای خود تمرین ایجاد کرده و در بخش نظرات تمرینی که باید انجام دهید را بنویسید.
منتظر خواندن نوشته های شما هستم
همراه همشگی شما: رضا عطارروشن
امتیاز 4.45 از 65 رای
با دیگران به اشتراک بگذارید تا امتیاز بگیرید!
من هم بارها در مسیر لاغری بودم ولی بعد از یه مدت خسته شدم و اون رو رها کردم اما در این مسیر لاغری با ذهن مدتها هست دارم با قدرت ادامه میدم .(چون سختی نداره چون محدودیت نداره چون استرس نداره و برعکس به جاش آرامش و شادی و و اعتماد بنفس و حال خوب و … داره که هرچند هنوز باید متناسب بشم ولی در این ۱۵ ماه فعالیتم اصلا عجله نداشتم آخه بد که نمیگذره تازه عالیم هست پس به آرامی گام بر میدارم و مطمعنم به زودی به هدفم میرسم )
نتیجه ی خودتون رو در زندگی به عوامل بیرونی ربط ندید مثل شهر یا تحصیلات و سن و خانواده …(اینها همش بهانه هست که ما موفق نشیم و بگیم شرایط ما طبیعی هست چون در این شهر و کشور و خانواده و … هستیم اما هیچ وقت فکر نکردیم چرا خیلی از آدمهای موفق در شرایط مثل ما به جایی رسیدن ؟مگر چه تفاوتی با هم داریم ؟اگر اینطور بود پس باید تمام بالای شهر و شهرهای بزرگ و افراد تحصیلکرده همه با هم موفق و ثروتمند وسالم و … باشن ولی نه خیلی آدمها هستن که با اون شرایط ولی در اوضاع خوبی به سر نمیرن حالا چه مالی یا عاطفی یا جسمی و …)
و هر کس بخواد موفق بشه نیاز به هیچ چیز بیرونی نداره مثل استاد عطار روشن عزیز پس موانع ذهنی رو از ذهنتون خارج کنید و روی ذهن و کنترل ذهن و فرمولهای ذهنی کار کنید صد در صد موفق میشید( مثل استاد که نه تحصیلاتش رو تغییر داد نه شهرش رو تغییر داد نه کشورش رو و نه هیچ چیز دیگه پس به خودت بگو اگر یک نفر تونسته موفق بشه پس منم میتونم بدون عوامل بیرونی موفق بشم و نگاه به شکست خورده ها ی اون مسیر نکن ) .
وقتی روی ذهنت کار کنی نتایج تو خیلی بزرگتر از تلاش تو در هر زمینه ای که هست میشه
کنترل ذهن از طریق همین آموزشها هست و باید به اونها عمل کنیم و زندگی کنیم و اون رو جزیی از وجود خودمون باید بکنیم .(من هم دارم روی ذهن و موصوعات ذهنی کار میکنم و خوب میدونم باید عمل کنم به حرف نیست بارها شده در شرایطی قرار گرفتم که خواستم مثل گذشته رفتار کنم ولی گفتم به هیچ عنوان من در مسیر تغییرم و با تعهد و استمرار و علاقه ای که به این مسیر دارم راه درست رو انتخاب کردم و بیراهه نرفتم مثلا بارها شده در شرایط بیماری کرونا اطرافیان میگن در آمد نیست مردم پول ندارن فلانی بدبخت شد تا خواستم باهاشون هم کلام بشم گفتم نه من خوب میدونم خیلیها در همین اوضاع بد اقتصادی بهترین شرایط مالی رو دارن و دارن روز به روز هم بهتر میشن و همه مثل هم نیستن هر کس نون باورهای خودش رو میخوره و اصلا در این بحث ها شرکت نکردم )
خیلی از ما ها عادت داریم تعریفهایی از خودمون دا شته باشیم مثلا خودمون رو به یه سری شخصیتها میشناسیم که من تنبلم من بی شانسم من هر کار کنم لاغر نمیشم من نمیتونم کتاب بخونم و من نمیتونم خوب حرف بزنم و یا من قدرت بیانم بد هست و یا اینکه من روابط اجتماعی خوبی ندارم و یا من اطلاعات عمومی خوبی ندارم و یا من هوشم پایین هست …پس خیلی تعریفها داری که نه تنها به خودت به بقیه هم توضیح میدی (بله قبلا من هم اینکار رو زیاد میکردم در مورد خودم زندگیم و مشکلاتم نه تنها با خودم بلکه با اطرافیانم هم حرف میزدم که من آدمی هستم با حافظه ی ضعیف و یا اینکه اطلاعات عمومی خوبی ندارم و یا اینکه من قدرت بیان خوبی ندارم و من روابط اجتماعی خوبی ندارم و یا اینکه من آدم دانایی نیستم و یا اینکه من دوست داشتنی نیستم و … و همین حرفهای منفی که میزدم دقیقا اتفاقهای متفی رو هم جذب میکردم و در واقع از افکار من بر گفتار من و از گفتار من بر اعمال من تاثیر گذاشته میشد )
قبلا کافی بود کسی بپرسه اوضاع زندگی چطور ؟من هم میگفتم همه چیز گرون هست پول دست مردم نیست جون ها بیکارن و پدرمون در میاد تا یه تیکه چیز برا زندگی بخریم و یا اینکه فرزندم که هم فلان مورد رو داره و همسرم هم که فلان طوره ….در مورد مشکلات و ناخواستها و بیچارگیهام میگفتم و خودم رو نادان و بی اعتماد به نفس و بد شانس و… می دانستم .
و حالا بعضیا در مورد اضافه وزن یه تعریفی دارن که هزار بار به همه میگن
مثلا من آدم تنبلی هستم یا من آدم بی اراده ای هستم ادمی هستم که آب بخورم چاق میشم
و انتظار داریم با این حرفها تغییر هم بکنیم (من چقدر از این تعریفا داشتم که من غذای غیر رژیمی میخورم من ورزش هم مرتب میکنم اما همینطور دارم چاق میشم و ثابت نیستم و دیگه نمیدونم چیکار کنم و من نمیخوام چاق بشم چرا هر کاری میکنم بی فایده هست و ….ولی همیشه نتیجه برای من چاقی بیشتر بود فکر میکردم اگر بگم برام فکری میشه و مشکل حل میشه و من چاق نمیشم و یا حتی در خوردن غذاها وقتی غذای سرخ شده و فست فود و یا سنگینی میخوردم بلافاصله میگفتم من دیگه چاق شدم من خیلی خوردم من اشتباه کردم کاش نمیخوردم و اینقدر میگفتم که گاهی اطرافیانم میگفتن بازم تو شروع کردی بابا ول کن خوردی که خوردی ولی بعدش عذاب وجدان شدید داشتم و احساس اینکه با این خوردنها من چاقتر میشم )
پس به خاطر همین تعریفها که از خودت در ذهنت ایجاد کردی و به بقیه هم گفتی پس هر چقدر تلاش کنی نتیجه نمیده (اره چقدر رژیم و ورزش کنار این افکار و حرفهای منفی داشتم حالا متوجه میشم که چقدر ترس از چاقی داشتم چقدر به چاقی تو جه کردم چقدر به دنبال راهی بودم که از بین ببرمش چقدر میرفتم ورزش که لاعر بشم چقدر غذای بدمزه میخوردم که چربی های اضافه ی من برن ولی در تمام این کارها داشتم به چاقی توجه میکردم و خودم خبر نداشتم چقدر وزن و سایز میکردم و در آینه ی باشگاه ورزشی و خونه به شکم و اندام های چاقم نگاه میکردم و متنفر بودم از اونها چقدر لباس نمیپوشیدیم چون میگفتم چاقترم میکنن و من با این کارها چاقی بیشتر رو جذب میکردم چون ناخواسته داشتم به چاقی توجه میکردم اونم با حال بد پس فرکانسش رو به جهان هستی صادر میکردم که میخوام چاقتر بشم )
و یا خیلیها میگن من آدم عصبی هستم به من گیر نده و گرنه قاطی میکنم و کسی که این حرف رو بارها میزنه حتما همین نتیجه رو در زندگیش میبینه که همیشه در حالت عصبانیت هست (خیلیها رو میشناسم که همیشه در حال بد گفتن از فرزندشون هستن که خیلی بچه ام ایراد میگیره و غدا خوب نمیخوره اذیت میکنه و یا درس نمیخونه و یا سر به هوا هست و یا با ما خوب رفتار نمیکنه و این افراد دقیقا یه همچین رابطه ای رو با فرزندشون و همچین رفتارهایی رو از فرزندشون میبینن در زندگیشون چون در مورد هر چه گله و شکایت کردی و حرف زدی و یا غر زدی همونها رو به زندگیت وارد میکنی خواه خواسته ی تو باشه خواه ناخواسته ی تو باشه )
کسی که میگه دورها خوبه ولی میترسم رها کنم این فرد به خودش اعتماد نداره و میگه من هر کاری رو شروع کنم نیمه کاره رها میکنم
نباید درباره ی خودت تعریفهای نامناسب داشته باشی
بعضیا میگن من حافظه ی خوبی ندارم و نمیتونم چیزی رو یاد بگیریم چرا اطلاعات عمومی پایینی دارم و چون من بارها این حرف رو به خودم زدم و این باور رو دارم که من اینطورم پس انتطار نباید داشته باشم که من در کلاس شاگرد اول بشم چون انتظارم از خودم پایین هست و نباید انتظار موفقیت داشته باشم (من قبلا زیاد میگفتم و حالا خیلی کمتر میگم و لی گفتن این حرفها بدون اینکه بدونم نتیجه اش چی هست حالم رو بد میکنه ناامیدم میکنه و همین باعث میشه حرفهای بدتر بزنم و ارتعاشم بیاد پایین و در نهایت اتفاقهای بدی رو جذب کنم و چون حالم بد میشه میدونم این افکار و حرفها از پیش شیطان میاد که من موفق نشم پس هر فکری از قبل نتیجه اش مشخصه و میدونیم مرورش حال ما رو بد میکنه یا خوب میکنه اگر میدونیم حالمون بد میشه مجاز نیستیم که بگیم و یا مرورش کنیم چون شیطان قسم خورده نزاره آب خوش از گلوی ما پایین بره پس من بر میگردم به ذات خودم و به اون وصل میشم )
پس محتویات ذهنیت رو مرو کن و هر حرفی و هر فکری رو نگو و مرور نکن مثلا :
*من آدم تنبلی هستم
*من آدم عصبی مزاجی هستم
*هیچ کس من رو دوست نداره
چون اینها همه بر چسب به خودت هستن که میزنی پس جهان هم به تو از این اتفاقها میده اگر بگی من رابطه ی عاطفی بدی دارم جهان شما رو در این مسیر وارد میکنه که رابطه بی بدی رو تجربه بکنی چون خودت به جهان اعلام کردی من رابطه ی عاطفی بدی دارم
ویا اگر بگی کسی من رو دوست نداره پس جهان کاری میکنه که تو بارها با افرادی مواجه بشی که به تو بگن تو آدم دوست داشتنی نیستی (چقدر جالب جهان عین آیینه هست که بازتابی از افکار و تصورات و و عقاید و باورهای خودمون رو به خودمون در زندگی نشون میده پس بازهم باید بگیم این ورودیهای ذهن رو کنترل کنید و باورهای درست داشته باشین و هر حرفی رو نزنید با هر کسی هم صحبت نشیم هر فیلم و ویس و اخباری رو دنبال نکنید چون همینا باعث میشه افکار و باورهای ما رو شکل بدن و ما زندگیمون بر اساس باورهامون شکل میگیره و خلق میشه )
و نکته خطر ناکش این هست که شما در باره ی ضعفهایت میایی با بقیه حرف میزنی داری برای خودت شاهد جمع میکنی که من آدم بدشانسی هستم حالا ببین چقدر برای خودت شاهد جمع کردی ؟؟
ولی از خودمون انتطار داریم که تغییر کنیم نمیشه چون کلی شاهد برای خودم جمع کردم که من بدشانسم و …(من هم چند تا شاهدی داشتم حقیقتا من آدم درونگرایی بودم و خیلی با هر کسی مچ نمیشم و حرف دلم رو پیش همه نمیرنم و اصلا عادت ندارم به این کار و اما در مورد چاقی اعتراف میکنم زیاد حرف زدم و با همه حتی افرادی که خیلی باهاشون در ارتباط نبودم اگر بعد از مدتی همدیگه رو میدیدیم حتما در مورد چاقی حرف میزدم و دنبال راهی و تکنیکی برای لاغری میگشتم و از خودم میگفتم که دارم همش چاق میشم و من نمیتونم ثابت بمونم و در واقع برای خودم شاهد جمع میکردم پس خیلی کار خطرناکی بوده )
خداوند به عنوان قاضی این جهان هست که به شاهدهای تو نگاه میکنه ببینه تو چندتا شاهد داری که بد شانشی و اگر تو خیلی شاهد داری که بد شانسی پس دیگه خدا هم میگه بله تو باید بدشانسی بیشتر رو دریافت کنی چون خودت خواستی (در واقع زندگی ما بر اساس باورها و افکار ما رقم میخوره و این وسط عادتها یی در ما شکل میگرین که رابط بین باورها و نتایج زندگی ما میشن و هر چقدر در مورد باورهای غلط خودمون با بقیه حرف بزنیم سریعتر اون اتفاقها رو جذب میکنیم چون علاوه بر باورهای غلط داریم شاهد هم جمع میکنیم )
شاهد در حکم تو خیلی تاثیر داره پس خدا هم در حکم تو به دنبال شاهد هست و بر اساس اون حکم میده و گرنه خدا به تو چاقی و بدبختی و بیماری که نمیده خودت برای خودت این قضیه ها رو جمع میکنی با حرف زدن با دیگران و ..
پس دیگه شاهد جمع نکن و برچسب به خودت نزن و با کسی در مورد خودت حرف بد نزن و از این حرفها نزن و متعهد باش و بدون چقدر خطر ناک هست (من مدتها هست هیچ حرف بدی در مورد خودم با بقیه نزدم و شاهد جمع نکردم که کار خطرناکی هست ولی هنوز باید روی باورهای غلطم کار کنم و ببینم اون ته ته های ذهنم چه باورهای غلطی درمورد خودم و اهدافم دارم که بتونم با سرعت عالی به نتیجه برسم )
پس در مورد مشکلات خودت شاهد جمع نکن و برچسب نزن بعد میبینی زندگیت تغییر میکنه نه درباره ی چاقی و نه در مورد مسایل زندگیت با هیچ کسی حرف نزن (انصافا زندگی من خیلی تغییر کرده از وقتی که این قانون رو رعایت کردم هم در زمینه ی اندام و جسم و هم در زمینه ی زندگی شخصیم کلی تغییرات داشتم و از هر نطر دارم زندگی با کیفیت تری رو تجربه میکنم و میدونم که همش به خاطر تغییر نوع نگاه من به خودم و اطرافم هست و از وقتی که به همه جیز و همه کس با دید مثبت و خوب نگاه میکنم حتی خودم حالم بهتر و آرامشم بهتر اعتماد به نفسم بهتره و روابطم بهتره و اصلا خودم از خودم راضی ترم و همین احساس خوب داشتن من و رضایتمندی من بالاترین نوع سپاسگزاری هست که خداوند به من بهترینا رو میده پس ببینید چقدر کلام تاثیر داره و زندگی ما رو تغییر میده )
در مورد توانمندیهات و خو بیهات حرف بزن و بگو من خودم خودم رو به این شرایط رسوندم و در مورد موفقیتهات شاهد جمع کن (اتفاقا من حدود چند ماه پیش به یه علتی مجبور شدم در مورد این دورها حرف بزنم که اشخاص اون جمع گفتن بابا این راهش نیست با قدرت ذهن نمیشه موفق شد و اینا برات نون و آب نمیشه و …. و من همونجا بلند گفتم اما زندگی الان من از هر لحاظ مثل قبلا من نیست و من از هر لحاظ در شرایط بهتری هستم و رو به رشدم و موفقیتهای بهتری هم کسب میکنم و دقیقا اون روز که گقتم و همیشه که به همسرم و یا گاهی بچه هام میگم من خیلی عالیم و در مسیر رشد و تغییر هستم عمدا گفتم و میگم که شاهد جمع کنم و همین آموزشها و حرفهای استاد رو به عمل تبدیل کنم و در ضمن برام مهم نیست اطرافیانم میخندن یا باور نمیکنن من میگم آدم موفق و توانمندی هستم تا خودم باورکنم و ذهنم باور کنه من فروغ قبلی نیستم که برای اثبات این حرفم به خودم به تغییراتی که طبق اموزشها در روند زندگیم و روابطم و … دارم به اونها نگاه میکنم و مرور میکنم در ذهنم که بگم اره من در مسیر تغییرم و موفق میشم )
پس اگر ضعفی داری حق نداری این رو به گوش بقیه برسونی و خدا با شاهد هایی که داری اتفاقها رو وارد زندگیت میکنه
(من هر روز زندگیم داره بهتر میشه چون شاهد دارم و بهشون اثبات میشه که فروغ آدم موفقی هست پس باید شاهد جمع کنم )
خدا میگه ببین من بدبختی دارم خوشبختی هم دارم ولی تو خودت شاهد جمع کردی که من بدبختم پس منم از انبار بدختی ها به تو دادم حالا بگو خوشبختم از انبار خوشبختی ها به تو داده میشه (هر انسانی چیزی جز نتیجه ی اعمال و افکار خودش بهش نمیرسه و هر چه از خداوند به ما میرسد خیر و خوبی هست و اگر در فلاکت و بدبختی و بیماری و فقر و نداری هستیم و … همه رو خود ما ساختیم و جدب کردیم و گرنه طبیعیش اینه که ما افریده شدیم که در بهترینا باشیم بهترین اندام و بهترین امکانات و بهترین ثروت و خوشبختی و بهترین روابط و … )
تعهد بده از امروز برای مشکلات خودم شاهد جمع نمیکنم .(من فروغ ریاحی فر در تاریخ اسفند ۹۹ متعهد هستم که برای مشکلات خودم شاهد جمع نکنم تا از انبار خوشبختی ها کلی نعمتهای خوب و عالی دریافت کنم )
من اگر روی خودم کار کنم کلی نتیحه میگیریم اولا خدا سریع الجوابه دوما خداو ند بی نهایت بخشنده هست مثلا من از خدا ده میخوام خدا صد میده من عاشق این کار خداوندم در کنار بقیه کارهاش این کارش فوق العاده هست .( به به خدا جونم بده تند و تند بده و منم تند و تند لذت میبرم و حالم روز به روز بهتر میشه هر چند اصل حال خوبه و این دادنها ی خدا فرع هستن ولی خیلی عالیه که داشته باشیم و از خدا بگیریم و غرق در نعمتها زندگی کنیم )
سلام خدمت استاد عزیز و دوستان خوبم
من یاد گرفتم نتایج زندگی خودمون رو نباید ربط بدیم به شرایط اطرافمون مثلا شهر و کشور و تحصیلات و …. دقیقا مثل استاد که بدون اینکه از شهرش،و یا کشورش خارج بشه و یا بدون اینکه مدرک تحصیلیش رو تغییر بده کلی نتایج بزرگ در زندگیش رقم زده و مهمترین اون کسب و کار جدیدش و میزان در آمد بالای ایشون هست که حتی برای خودش این همه تغییرات بزرگ در زمان کم قابل باور نیست چه برسه به اطرافیانش اما تمام اینها به خاطر کنترل ذهن و آموزش ذهن و کار کردن روی خودش هست یعنی استاد هر چیزی رو یاد میگیره در زندگی خودش عملیش میکنه و اینقدر تکرارش میکنه تا اون موضوع جزیی از زندگیش بشه .
من هم اون موقع ها خیلی به خودم برچسب میزدم که من آدم توانایی در انجام کارها نیستم من آدم دانا و آگاهی در زندگی برای حل مسایل و مشکلات و .. نیستم بارها میگفتم من آدمی با قدرت بیان بالا نیستم من آدم تاثیر گذار و محبوب و دوست داشتنی نیستم من آدم با اعتماد به نفس بالا نیستم من آدم شاد و سرحالی نیستم و …خیلی وقتها میشد من با کسی حرف میزدم و اون شخص میپرسید که دیروز کجا بودی چه خبرا بود ؟؟؟و من شروع میکردم به بازگو کردن هر اتفاق منفی وبه ظاهر بد ی که اگر رخ داده و یا اینکه میخواسته رخ بده و اما رخ نداده و هر چیز ناخوشایندی رو تعریف میکردم هر صحنه ی بدی رو که دیده بودم و یا هر حرکت بدی و یا هر رفتارو یا برخورد بدی که تجربه کرده بودم حالا اگر خودم با کسی داشتم و یا کسی با من داشته و ….. در کل خودم رو آدم ضعیف و نادرست و غیر محبوب و … میدونستم و برای همه توضیح میدادم و من همیشه یه تعریف هایی از خودم داشتم که برای بعضی از افراد که باهاشون راحتم خصوصا خواهرم میگفتم و بیشتر باور میکردم که اره اینطورم و دقیقا همون حرفها رو در زندگیم بیشتر تجربه میکردم و در مورد چاقی هم همینطور بودم کلی تعریفهای بدی از خودم داشتم که هزاران بار اونها رو به خودم می گفتم و به دیگران هم می گفتم که مثلا من آدم بی اراده ای هستم ، من آدمی با اشتهای زیادی هستم من آدمی هستم که همیشه میل به خوردن دارم و گرسنه هستم من آدمی هستم که عاشق خوردن غذا هستم و از این کار خیلی لذت میبرم پس دوست دارم همیشه بخورم و یا اینکه من به سختی لاغر میشم و به راحتی چاق میشم و یا اینکه من آب هم بخورم چاق میشم من اصلا جرات خوردن خیلی از غذاها رو ندارم اما وزنم خیلی بالا هست .
دلیل اینکه در گذشته و شاید حالا من در جنبه های مختلف زندگی دارم تلاش میکنم که اوضاعم رو خوب کنم اما نمیتونم چون کلی تعریف در مورد خودم درست کردم و به بقیه و خودم بارها گفتم و برچسب زدم .
مثلا من کسی رو میشناسم که میگه من آدم احساساتی هستم و اگر چیز غمگینی و یا شادی بشنوم و یا ببینم سریع گریه میکنم و واقعا هم این کار رو میکنه و این اتفاق براش میفته و حالا سوژه ی جمع شده چرا ؟؟؟ چون بارها به همه گفته و جهان اون رو به راه هایی هدایت میکنه که بارها خودش گفته .
منم قبلا زیاد به خودم و بقیه گفتم که حافظه ی خوبی ندارم مثل این دوست عزیزی که استاد گفت ومن بارها به اطرافیان میگفتم حافظه ی بدی دارم چون اطلاعات عمومی ضعیفی دارم خیلی از مسایل جعرافیای و تاریخی کشور و جهان رو بلد نیستم اما در جایی دیدم بزرگی گفتن انیشتین هم همینطور بوده واگر نیازی داشتن از کتابهای مربوطه کمک میگرفتن و از حافظه اشون برای این مسایل استفاده نکردن و ایشون هم میگفتن پس ذهنتون رو از این چیزها پر نکنید چون امروز با این امکانات اینترنت و گوشی …. هر وقت که خواستین سرچ کنید و اون اطلاعات مربوطه رو در یک لحظه پیدا کنید و من هم دیگه از این قضیه ناراحت نیستم .و اما در گذشته همین پایین بودن اطلاعات عمومی من در زمینه ی تاریخ و جغرافیا و سیاست و … باعث شده بود که آدم بی اعتماد به نفسی باشم که نتونم هیچ وقت در جمع راحت حرف بزنم و یا نظرم رو بگم و به خودم میگفتم ادم اگاه و دانا و به روز و توانایی در حرف زدن نیستم و با این افکار هیچ وقت نتونستم آدم محبوب و تاثیر گذاری و آدمی با قدرت بیان خوبی باشم و در جمعی شرکت کنم و یا دوستان زیادی داشته باشم و …..چون انتظارم از خودم این حرفها بود بقیه هم دقیقا همچین نگاهی به من داشتن و هیچ وقت نه با من صمیمی میشدن نه من رو برای گفت و گو کردن انتخاب میکردن و نه از من نظری میپرسیدن نه اینکه من رو آدم مناسبی برای راهنمایی کردن و مشورت کردن میدونستن پس خیلی مهم محتویات ذهنیم رو بررسی کنم ببینم چه برچسبهایی به خودم زدم .
پس اگر در گذشته میگفتم من آدم به درد نخور و ضعیف و نادان و بی اعتماد به نفس و بی اطلاعات و …. هستم و یا کسی من رو دوست نداره و یا قدرت بیان خوبی ندارم و نمیتونم با بقیه خوب ارتباط بگیریم و بقیه برای من ارزش قایل نیستن و …اینها مثل برچسبهایی هستن که به خودم در گذشته زیاد میزدم و جهان هم دقیقا همینها رو نشون من میداد و اونها رو وارد زندگی من میکرد یعنی اگر من بارها بگم من آدم لایق و دوست داشتنی و با ارزشی نیستم جهان همین مورد رو میگرده که ببینه کی این برچسب رو داره و دقیقا اون شخص رو وارد مسیرها و راه هایی میکنه که این موارد رو تجربه کنه در واقع تو با برچسب زدن به خود خدا گفتی من چنین آدمی هستم که مثلا نمیتونم خوب صحبت کنم قدرت حرف زدنم ضعیف هست و خدا هم طوری با تو رفتار میکنه که تو این قضیه رو بیشتر تجربه کنی و آدم این چنینی بشی و یا مثلا اگر بگی من آدم دوس داشتنی نیستم دقیقا جهان افرادی رو سر راهت میزاره که به تو میگن تو آدم دوست داشتنی نیستی چون خودت داخل ذهنت به خودت برچسب زدی و حالا کار خطرناک ترمن این بود علاوه بر مرور کردن این افکار در ذهنم میومدم به آدمهای اطرافم هم بارها میگفتم و اما وقتی من میام در مورد ضعفهای خودم با خواهرم و همسرم و یا دخترم بارها و بارها حرف میزنم دارم برای خودم شاهد جمع میکنم که ای مردم بدونید که من آدم ناتوان و بی ارزش و دوست نداشتنی و …. ای هستم .