سال های زیادی از عمرم در حسرت داشتن زندگی خوب گذشت.
حسرت لاغری داشتن، حسرت پول داشتن، حسرت روابط عالی داشتن، حسرت خونه خوب، ماشین خوب، شغل خوب حتی حسرت داشتن ارتباط خوب با خداوند.
در تمام آن سالها تصور می کردم کاری از دست من ساخته نیست و این شرایط حاکم بر جامعه و دنیای اطرافم باعث شده که در آن شرایط زندگی کنم و هیچ اطلاعی از قانون جذب و احساس خوب اتفاقات خوب در زندگی نداشتم.
پذیرش مسئولیت
هرگز خودم را مسئول شرایط زندگی ام نمی دانستم و برای هر جنبه از زندگی فردی را مسئول و مقصر می دانستم.
به خوبی به خاطر دارم که در آن سالها هرگز شرایطم را قبول نکردم و با اینکه نمی دانستم چطور می شود زندگی را تغییر داد ولی آنچه اون روزها در حال تجربه کردن بودم را هرگز قبول نکردم و شاید به همین دلیل به سمت تغییر کردن هدایت شدم.
هر وقت درباره زندگی گله و شکایت می کردم مادرم می گفت یه کم صبور باش و خدا رو شکر کن، خیلی ها در شرایط بدتر از تو زندگی می کنند.
همیشه در جواب مادرم می گفتم چرا به افرادی که در شرایط بهتر از من هستند نگاه نمی کنی، چرا من مثل بهتر از خودم نباشم، چرا از اینکه بدتر از خودم نیستم باید خوشحال باشم.
همیشه مرا به شکر خدا گفتن دعوت می کرد ولی من نمی پذیرفتم و عقیده داشتم که اگر زندگی من تغییر کرد و شرایط من عوض شد اونوقت این زندگی ارزش شکرگزاری را دارد والا در شرایط فعلی ارزش شکرگزاری ندارد.
خیلی دوست داشتم شرایط زندگی ام تغییر کند و این در حالی بود که در خانواده من کسی به فکر تغییر کردن نبود و همه نسبت به شرایط خود راضی و قانع بودند نه اینکه در شرایط خوبی داشتند بلکه از اینکه نسبت به شرایط خود ناراضی باشند از خداوند هراس داشتند و آن را کفر می دانستند و الته هنوز هم بر این عقیده هستند.
فقر و بدبختی را از طرف خدا می دانستند و آن را امتحان الهی برای سنجش ایمان خود می دانند.
من هرگز این مسائل را قبول نداشتم و با اینکه هر روز خودم را در معرض امتحان الهی می دیدم ولی نمی توانستم قبول کنم که زندگی در آن شرایط طبیعی و خواست خدا بوده است.
از این رو زمانی که به مسیر تغییر کردن هدایت شدم با چنان شوقی هر روز مشغول تحقیق و یادگیری شدم که الان بعد از هفت سال همچنان در حال انجام این کار هستم.
به مرور شرایط زندگی من تغییر کرد تا فرصت بیشتری برای تحقیق و مطالعه داشته باشم و مسائلی در زندگی من شکل گرفت که باعث شد درک عمیق تری نسبت به آگاهی های دریافتی پیدا کنم.
احساس خوب اتفاقات خوب
مفهوم اصلی عبارت احساس خوب اتفاقات خوب این است که احساسات ما، به ویژه احساسات مثبت، تأثیر مستقیمی بر اتفاقاتی که در زندگیمان رخ میدهد دارند.
قانون احساس خوب اتفاقات خوب بیان میکند که ما آنچه را که به آن فکر میکنیم و احساس میکنیم به سمت خود جذب میکنیم. وقتی احساس خوبی داریم، فرکانس ارتعاشی ما بالا میرود و به همین دلیل اتفاقات همفرکانس با این احساس (یعنی اتفاقات مثبت) را به سمت خود جذب میکنیم.
یکی از مهمترین موضوعاتی که احساس می کنم تا ابد نیاز به درک بیشتر دارد ارتباط بین احساس خوب اتفاقات خوب در زندگی و تغییر شرایط زندگی است.
در کتابها بارها خوانده بودم که احساس خوب اتفاقات خوب را ایجاد می کند اما درک و تجربه ای از این عبارت نداشتم.
از آنجا که اتفاق خوب خاصی در زندگی من رخ نداده بود بیشتر توجه من روی بررسی اتفاقات بد بود و سعی کردم ارتباط منطقی بین احساس بد و اتفاقات بد در زندگی روزمره ام پیدا کنم.
در ابتدا تصور می کردم اتفاق بد شامل تصادف، مرگ، از دست دادن یا اتفاقی است که در بیرون از من رخ می دهد.
اما با درک بیشتر این موضوع متوجه شدم که اتفاق بد هرچیزی می تواند باشد، هر چیزی که باعث برهم خوردن آرامش من شود در دسته اتفاق بد قرار می گیرد و زمانی که من در شرایط احساسی نامناسب باشم شرایطی در زندگی من پیش می آید که اتفاق بد من ادامه دار باشد.
مثلا من در احساس بد بودم و در موقع خیلی حساس برق قطع می شد و باعث تداوم یا تشدید احساس بد در من می شد یا دقیقا زمانی که می خواستم بخوابم همسایه ما شروع به دریل کاری می کرد و باعث تشدید احساس بد در من می شد.
وقتی روی ارتباط بین احساس بد و اتفاقات بد تمرکز کردم متوجه شدم نه تنها این قانون در زندگی من بلکه در زندگی همه اطرافیانم صدق می کند.
نکته جالب اینکه من و اعضای خانواده ام با اینکه در یک خانه زندگی می کردیم اما مسائلی که در زندگی رخ می داد با اینکه برای همه ما یکسان بود اما تاثیر متفاوت در احساس ما می گذاشت.
مثلا رفتن برق باعث تشدید احساس بد در من می شد اما برادرم نسبت به این موضوع واکنشی نداشت، در مقابل پخش نشدن کارتون مورد علاقه او باعث تشدید احساس بد در برادرم می شد درحالی که این موضوع برای من اهمیتی نداشت.
تصور کردم جهان به شکل پیچیده ای هوشمند عمل می کند و مسائلی در زندگی ایجاد می کند که تاثیر یکسان بر افراد حاظر در صحنه ندارد در واقع این افراد هستند که مطابق با احساس خود با آن شرایط برخورد می کنند.
بعد از مدت ها تمرکز بر ارتباط بین احساس بد و اتفاقات بد یقین پیدا کردم که احساس در ارتباط مستقیم با اتفاقات و شرایط زندگی است.
از این رو سعی کردم بر تغییر احساس خودم تمرکز کنم تا این بار تغییر نتیجه در زندگی پیرامونم را تجربه و بررسی کنم.
تغییر قدم به قدم
در ابتدا تصور می کردم احساس خوب اتفاقات خوب با خوب کردن احساس از طریق انجام کاری مانند گوش دادن به موزیک شاد، رقصیدن، تفریح کردن یا خندیدن با صدای بلند و … انجام می شود. اما بعد از مدتی که این کارها را انجام می دادم نتیجه خاصی کسب نکردم و از آنجا که این عقیده در من شکل گرفته بود که خداوند سریع الجواب است اگر انجام تمرینی در دو سه هفته نتیجه را تغییر نمی داد مطمئن می شدم که نحوه انجام باید تغییر کند.
متوجه شدم که احساس خوب اتفاقات خوب از طریق خوب کردن احساس با استفاده از عوامل بیرونی ذکر شده تاثیری در تغییر نتیجه زندگی ندارد بنابراین به تصمیم تغییر احساس با تغییر عوامل درونی را تمرین و تجربه کنم.
اولین سوالی که در ذهن من ایجاد شد این بود که:
احساس به چه شکل در من ایجاد می شود؟
برای یافتن پاسخ این سوال تحقیق و مطالعه زیادی انجام دادم و به این نتیجه رسیدم که تنها عامل تاثیرگذار بر احساس “افکار” هستند.
بعدا متوجه شدم که تاثیری که دیدن و شنیدن بر احساس ایجاد می کند نیز از طریق ایجاد افکار در ذهن من ایجاد می شود.
به عبارت دیگر زمانی که من در معرض شنیدن یا دیدن قرار می گیرم آنچه می بینم یا می شنوم ابتدا به افکار تبدیل شده و سپس بر احساس من تاثیر می گذارند.
هرگز به این صورت نیست که مشاهده شما به طور مستقیم بر احساس شما تاثیر بگذارد. به همین دلیل است که بین دیدن یا شنیدن و تغییر احساس فاصله زمانی هرچند کوتاه وجود دارد. چون پروسه تبدیل شنیده ها و دیده ها به افکار مقداری نیاز به زمان دارد.
کشف این موضوع که افکار من باعث بروز احساس می شوند سبب شد که تمام توجه و تمرکز من بر انتخاب افکار مناسب باشد.
موضوعی که عمل کردن به آن باعث تغییرات عظیم در زندگی من شد و همچنان به دنبال کسب مهارت بیشتر در کنترل و انتخاب افکار مناسب هستم.
درک این موضوع که چه افکاری مناسب و چه افکاری نامناسب هستند کار سخت و پیچیده ای نیست ولی نیاز به تمرین و تمرکز دارد.
چون سرعت مرور افکار بسیار سریع است در بسیاری از مواقع مرور صدها فکر باعث بروز احساس در ما می شود بنابراین لازم است مهارت ایجاد افکار به صورت پیوسته و دسته مانند را در خود ایجاد کنیم.
در ابتدا موضوع مهم تشخیص افکار نامناسب است که کار بسیار آسانی است اگر بر اساس توضیحات ارائه شده در فایل آموزشی عمل کنید.
تاثیر احساس خوب داشتن
افراد با احساس خوب، نسبت به زندگی دیدگاه مثبتتری دارند. این دیدگاه مثبت باعث میشود که فرصتها را بهتر ببینند و از آنها استفاده کنند. همچنین، این افراد معمولاً روابط بینفردی بهتری دارند که خود عاملی برای ایجاد اتفاقات مثبت است.
احساس خوب، انرژی مثبت ایجاد میکند. این انرژی مثبت، ما را به سمت اقدامات مثبت سوق میدهد و به ما کمک میکند تا به اهدافمان برسیم.
وقتی احساس خوبی داریم، بیشتر به دنبال فرصتهای جدید هستیم و آنها را با آغوش باز میپذیریم. این امر باعث میشود که اتفاقات خوب بیشتری در زندگیمان رخ دهد.
نکات مهم
- احساس خوب اتفاقات خوب، یک انتخاب است: ما میتوانیم به طور آگاهانه تصمیم بگیریم که احساس خوبی داشته باشیم.
- احساس خوب اتفاقات خوب، یک فرآیند است: ایجاد احساس خوب، یک شبه اتفاق نمیافتد. باید به طور مداوم روی آن کار کنیم.
- احساس خوب اتفاقات خوب، یک چرخه است: احساس خوب، اتفاقات خوب را به دنبال دارد و اتفاقات خوب، احساس خوب را تقویت میکند.
به طور خلاصه، احساس خوب اتفاقات خوب، کلید اصلی جذب اتفاقات مثبت در زندگی است. با تقویت احساس خوب، میتوانیم زندگی شادتر و موفقتری داشته باشیم.
توجه داشته باشید که این موضوع، ریشه در باورهای فلسفی و روانشناسی دارد و ممکن است برای همه افراد به یک شکل قابل درک نباشد.
منتظر خواندن نوشته های شما هستم
همراه همیشگی شما: رضا عطارروشن
امتیاز 4.44 از 50 رای
با دیگران به اشتراک بگذارید تا امتیاز بگیرید!
سلام استاد روشن عزیز پیام آور آگاهی الهی قلب و روح من
فقط اشک میریزم اشک ذوق
نمیتونم جلوی اشکامو بگیرم استاد
احتمالا یبار دیگه که آروم بشم میام دیدگاهمو مینویسم
استاد شما زندگی من رو زیرو رو کردید منو از ورطه ی افسردگی به کجاها رسوندید و چقدر آگاه تر شدم آرام تر شدم لذت مند تر شدم شادتر شدم
استاد من کجا بودم و الان به کجا رسیدم خدای من
همیشه غرق در افکار منفی و احساس بد و چه تجربه های ناخوشایندی ازین در احساس بد بودن دارم
و چه خوب شد که با شما آشنا شدم
احساس من نود و نه درصد مواقع این روزها عالیه استاد
اولین عاملش هم با آشتی با خودم و دوست داشتن خودم شروع شد
و اولین نشانه ش بهبود رابطه م با پسر و همسرم که بیشتر روز باهاشون درگیر بودم و سعی داشتم تغییرشون بدم خودشو نشون داد
من دست از تغییر دیگران برداشتم و رو خودم کار کردم رو احساسم رو حال درونیم
یهو اصلا اطرافیانم هم خود به خود تغییر کردند اصلا همه یهو خوب شدند
خدایا شکرت میکنم سر تعظیم فرود میارم خدایا تو چقدر مهربون و بزرگی
حال من رو اینقدر عالی کردی من این همه کار جدید برای عالی شدن خودم پیدا کردم از مولانا و شمس خوندن از خلوت کردن با خودم ،گوش دادن به حرفهای آقای مزدافر استاد الهی قمشه ای آقای حسین اورا آقای برزگر استاد عطار روشن
دیگه وقتمو با دیدن سریالهای بی سروته تلف نمیکنم هر بحثی رو باز نمیکنم هر اخبارمنفی رو گوش نمیدم
خدایا چقدر این روزها به وقت من برکت دادی بهترین حال رو وقتی اینجام دارم به اوج احساس و اشک و قلیان احساسات میرسم در کل وقتی اینجام حال دلم خوبه خوبه
حضور در اینجا رو دوست دارم حرفای استاد به دلم میشینه از دلش میاد و به دل من نوذ میکنه
چند وقتیه میبینم همسرم هم خیلی تغییر کرده سوار ماشینش شدم دیدم تمام فایلهای مجتبی شکوری رو دانلود کرده و وقتی تو ماشینه گووش میده برام جالب بود چطور شد وقتی دست از تلاش برای تغییر همسرم برداشتم خود به خود اونم داره بهتر میشه مثل خود من
منم از وقتی یه روز تسلیم محض اراده ی خدا شدم و اشک پهنای صورتم رو گرفته بود و اونقدر گریه کرده بودم که همه جا رو مه آلود میدیدم به اینجا هدایت شدم
خسته و درمانده بودم نه فقط از چاقی ازین بلاتکلیفی
اینکه نمیدونستم من کی ام برای چی بدنیا اومدم چرا اینجا بدنیا اومدم رسالتم در این دنیا چیه چرا زندگی تکراریه چرا دلخوشی ها تو ایران کمه
همه این سوالها تو سرم میچرخید دیگه خونه و ماشین و ویلا و همسر خوب و فرزند منو اغنا نمیکرد
دنبال چیز بالاتری بودم عشق درونی عمیق تر و الهی تر
الان بیشتر روز چون با خدا هستم حالم خوبه دیگه نظر دیگران برام مهم نیست من الان با خدای درونم شادم دستمو گرفته منم محکم دستشو گرفتم و ول نمیکنم
ازش خواستم منو به خودش برسونه تو این مسیر الهی منو رها نکنه راه درست رو نشونم بده
بیشتر روز دارم شعر های مولانا و خیام و حافظ و سعدی میخونم و منی که از شعر هیچی قبلا نمیفهمیدم معناها برام آشکار شده
من عشق زمینی رو سالها پیش تجربه کردم ده سال جنگیدم تا به پسر داییم که دیوونه وار عاشقش بودم رسیدم
کلا ما تو کل فامیل یه مرد داشتیم که نماز صبح هم میخوند و اون همسر من بود بقیه همیشه نماز صبحشون قضا میشد و من نماز خون بودن همسرم رو خیلی دوست داشتم
و حالا دارم عشق الهی رو با تمام وجودم تجربه میکنم احساسی فوقالعاده زیبا درونی و معنوی
و جالبه که اومدم اینجا که لاغر بشم هم لاغر شدم هم افکارم رنگ و بوی الهی گرفت
فهمیدم چطوری با مرور افکار مثبت و خاطره های شاد همیشه حال دلم رو حتی تو بدترین حالات روحی خوب و خوش نگه دارم
این کار رو اگه بلد بشیم و تمرینش کنیم به بالاترین درجات لذت از حال و زندگی در لحظه خواهیم رسید
سلام زهرا جان
واقعا از خواندن کامنتت لذت بردم و چقدر خوشحالم به این درجه از رشد و آگاهی رسیدی
و چقدر قشنگ ژحرف دلتو به زبان ساده بیان میکنی
احتمالا یه بار دیگه نظرتو بخونم خیلی خوب بود دمت گرم رفیق👏👏👏👏