0

به حسابتان رسیدگی کنید!

حسابرسی
اندازه متن

همانگونه که برای تعیین وضعیت شرکت های تجاری نیاز به حسابرسی می باشد برای تعیین وضعیت خودمان در جریان زندگی نیز باید حسابرسی انجام دهیم.

به حسابتان رسیدگی کنید روشی تاثیرگذار برای تعیین وضعیت خود در مسیر زندگی است.

اخطاریه

حسابرسی چیست

حسابرسی فرایندی است برای جمع‌آوری و ارزیابی بی‌طرفانهٔ شواهد دربارهٔ اطلاعات مربوط به فعالیت‌ها و وقایع اقتصادی برای تعیین میزان انطباق این ادعاها با معیارهای از پیش تعیین‌شده و گزارش نتایج به اشخاص ذی‌نفع.

وقتی به گذشته فکر می کنم همیشه در حال حسابرسی خودم بودم.

هر بار که از وضعیت خودم گله و شکایت می کردم داشتم به حساب خودم رسیدگی می کردم و به این طریق وضعیت خودم در زندگی را مشخص می کردم و به خداوند گزارش می دادم.

هر بار که با همسرم مشاجره داشتم در حال حسابرسی رابطه عاطفی خودم بودم و شرح وضعیتم را به خداوند گزارش می دادم.

هر بار که درباره وضعیت شغلی خودم با دیگران صحبت می کردم و دولت و اوضاع اقتصادی را مقصر شرایطم معرفی می کردم در حال حسابرسی و گزارش وضعیت خودم در زندگی به خداوند بودم.

هر بار که در ذهنم درباره برخورد دیگران یا انتظاراتم از آنها فکر می کردم و دیگران را محکوم کرده و نسبت به آنها خشم و کینه در قلبم شکل می گرفت در حال حسابرسی و گزارش وضعیت زندگی ام به خداوند بودم.

همه انسان ها در هر لحظه درحال حسابرسی زندگی شان و ارائه گزارش به خداوند هستند.

این کار در بیشتر مواقع از طریق فکر کردن و گفتگوی ذهنی با خودمان انجام می شود.

  • زمانی که در حال فکر کردن به رفتار دیگران هستید.
  • زمانی که در حال حسرت خوردن بخاطر فرصت های از دست رفته هستید.
  • زمانی که در حال مرور نگرانی از وضعیت آینده خود یا اطرافیانتان هستید.
  • زمانی که در حال مقایسه خود با دیگران و حسادت کردن به آنها هستید.
  • زمانی که در حال سرزنش خودتان بخاطر اشتباهات یا وضعیت زندگی تان هستید.

در تمام این لحظات شما در حال حسابرسی زندگی خود و ارائه گزارش به خداوند هستید.

البته در تعریف حسابرسی شرکت ها و مؤسسات آمده است: جمع آوری اطلاعات برای ارائه گزارش به اشخاص ذینفع.

اما در حسابرسی زندگی با اینکه ما در حال ارائه گزارش به خداوند هستیم اما ذینفع خودمان هستیم.

حسابرسی

ما به خداوند گزارش وضعیت زندگی مان را می دهیم نه به این دلیل که خداوند از وضعیت زندگی ما با خبر شود و برای بهبود شرایط یا ایجاد تغییرات لازم در زندگی ما اقدام کند بلکه ما با ارائه گزارش به خداوند در واقع از او درخواست می کنیم که در ادامه زندگی چه شرایطی را برای ما رقم بزند که روند زندگی ما رو به رشد و گسترش باشد.

خداوند فقط می تواند زندگی را گسترش دهد.

گسترش دادن به معنای بهبود وضعیت برای رشد و پیشرفت نیست بلکه به معنای ادامه دار بودن و گستردگی شرایط فعلی در وضعیت آینده مان است.

اگر شما به شکلی زندگی خود را حسابرسی کنید که گزارش ارسالی به خداوند حاوی نکات مثبت و خوش احساس باشد فارغ از اینکه شرایط کلی زندگی تان به چه صورت است خداوند برنامه ادامه زندگی تان را به شکلی تنظیم می کند که همزمانی های خوش احساس و مثبت در زندگی تان افزایش پیدا کند.

همچنین اگر شما به شکلی زندگی خود را حسابرسی کنید که گزارش ارسالی به خداوند حاوی نکات منفی و سرشار از احساس بد باشد فارغ از اینکه نیاز شما و درخواست شما از خداوند بهبود شرایط است در نهایت برنامه ادامه زندگی شما به شکلی توسط خداوند تنظیم خواهد شد که همزمانی های منفی و اتفاقات ناراحت کننده در ادامه زندگی تان گسترش پیدا می کند.

در واقع خداوند به عنوان دریافت کننده گزارش از سوی انسانها فقط برنامه ریزی برای گسترش محتوای‌ گزارش را انجام می دهد. مسئولیت جمع آوری گزارش به عهده انسان هاست.

در حسابرسی از شرکت ها و مؤسسات افرادی غیر از کارکنان آن اداره عملیات حسابرسی را انجام و گزارش حسابرسی را اعلام می کنند اما در حسابرسی زندگی این خود فرد است که در طی زندگی همواره در حال ارائه گزارش حسابرسی به خداوند می باشد.

بنابراین همانطور که شرکت ها برای اینکه در روند کاری خود به مشکل بر نخورند باید از اصول حسابرسی اطلاع داشته باشند انسانها نیز باید از چگونگی انجام حسابرسی زندگی خودشان مطلع باشند.

در غیر اینصورت شرایط به شکلی پیش خواهد رفت که انسانها ناآگاهانه همواره در حال ارسال گزارشات حسابرسی نامناسب از شرایط زندگی خودشان خواهند بود. وضعیتی که در حال حاظر به وضوح در اطرافیان خود مشاهده می کنید و یا حتی خودتان در حال انجام آن هستید.

در تمام سال هایی که اضافه وزن داشتم نه تنها هر روز بلکه چندین بار در روز در حال حسابرسی وضعیت جسمی خود و ارائه گزارش نامناسب درباره چاقی خود بودم.

این کار را عموما از طریق مشاجره با خودم انجام می دادم.

هربار که از واکنش و رفتار خودم در غذا خوردن ناراحت می شدم خودم را سرزنش می کردم که اراده برای لاغر شدن ندارم.

نمی توانم جلوی خودم را بگیرم و پرخوری نکنم.

در برخی مواقع هم درباره وضعیت چاقی خودم با دیگران درد و دل می کردم. به آنها می گفتم که هرکاری که فکرش را بکنید برای لاغری انجام داده ام اما فایده نداشته است و من لاغر بشو نیستم.

هربار که خودم را در آینه می دیدم احساس بدی نسبت به وضعیت جسمی خودم پیدا می کردم.

هربار که قرار بود برای خرید لباس به بازار بروم احساس بدی داشتم.

هربار که قرار بود در مهمانی حاظر شوم احساس بدی داشتم.

حتی فکر کردن به اینکه یک ماه بعد قرار است اقوام را در ایام عید یا مراسم عروسی ببینم احساسم بد می شد.

به اینکه دیگران درباره من چه خواهند گفت فکر می کردم و همیشه هم نتیجه این بود که از چاق تر شدن من متعجب شده اند و مرا بخاطر چاقی مسخره می کنند.

همه این افکار و احساس های نامناسبی که بخاطر چاقی در من شکل می گرفت در واقع حسابرسی وضعیت جسمی خودم و گزارش آن به خداوند بود و نتیجه این بود که سی و چند سال از زندگی ما با چاقی گذشت.

به شکل های مختلفی همواره در حال حسابرسی مسائل و مشکلات زندگی ام بودم و نمی دانستم که در تمام این لحظات در حال حسابرسی و جمع آوری اطلاعات و ارائه گزارش به خداوند هستم.

تا اینکه به لطف خدا در سال ۹۳ با موضوع قدرت ذهن و قانون جذب آشنا شدم و به مرور به قوانین جهان هستی آگاهی پیدا کردم.

به مرور سعی کردم با نگاه متفاوتی زندگی خودم را مورد حسابرسی قرار دهم و به شکل خودبخودی گزارشات ارسالی من به خداوند تغییر کرد و به همان ترتیب همزمانی ها و اتفاقاتی که در زندگی من رخ می داد نیز تغییر کرد.

تا قبل از آن خداوند را مسئول شرایط زندگی خودم می دانستم و عقیده داشتم که خداوند مرا بخاطر گناهان و انجام ندادن واجبات و … رها کرده است والا چرا باید این همه اتفاقات نامناسب در زندگی من رخ دهد؟

نمی دانستم که خداوند درباره شرایط زندگی من تصمیم نگرفته است بلکه این من هستم که در هر لحظه در حال حسابرسی شرایط زندگی و ارائه گزارش به خداوند هستم.

به همان اندازه که قواعد و قوانین حسابرسی زندگی را آموختم و گزارشات بهتری به خداوند ارسال کردم شرایط زندگی من تغییر کرد.

اگر رویای تغییر کردن دارید چاره ای جز یادگیری چگونگی حسابرسی زندگی خود ندارید.

باید آنچه از گذشتگان درباره چگونگی حسابرسی زندگی آموخته اید را رها کنید چرا که آموخته های ما همه در جهت ارائه گزارشات نامناسب از وضعیت زندگی به خداوند می باشد و نتیجه این طریق عملکرد واضح است.

هدایت شما به سایت تناسب فکری به درخواست خودتان از خداوند برای بهبود شرایط زندگی تان صورت گرفته است.

درست است که شما همواره در حال ارسال گزارش نامناسب به خداوند بودید اما گهگاهی به اینکه چقدر خوب می شد اگر شرایط زندگی شما تغییر می کرد فکر کرده اید.

حتی شاید این نگرش به شکل حسرت زندگی دیگران را خوردن در شما شکل گرفته باشد اما در نهایت این درخواست های اندک در میان انبوه گزارشات نامناسب توسط خداوند پاسخ داده شده است و اکنون شما در حال دریافت آگاهی های مناسب برای تغییر روند حسابرسی و ارائه گزارشات زندگی خود به خداوند هستید.

ارائه گزارش حسابرسی آگاهانه به خداوند می تواند این نگرش یا عادت را در شما تقویت کند که لحظات بیشتری به این طریق عمل کنید.

زمانی که وضعیت کنونی و تغییراتی که به شکل های مختلف در زندگی خود در مقایسه با مدتی قبل مشاهده می کنید را شرح می دهید در واقع در حال حسابرسی به شکل مثبت و ارائه گزارش بهبود در وضعیت زندگی خود هستید.

تعجبی ندارد که خداوند برنامه ادامه زندگی شما به شکلی تنظیم خواهد کرد که همزمانی های مناسب جهت وقوع وقایع و اتفاقات همسو با گزارشات ارسالی شما را در زندگی تان تنظیم می کند.

به همین دلیل ساده است که هرچه بیشتر در مسیر تغییر کردن حرکت کنید به مرور گزارشات ارسالی شما به خداوند مثبت و مثبت تر خواهد شد چون واقعیت زندگی شما به شکلی تغییر می کند که تجربیات زندگی شما باعث شکل گیری احساس خوب و رضایت بخش در وجودتان می شود و این یعنی ارائه گزارشات خوش احساس همیشگی به خداوند.

درباره وضعیت فعلی خود در مقایسه با مدتی قبل که تازه به سایت تناسب فکری هدایت شده اید شرح دهید. این تمرین قوی ترین تمرین یادگیری نحوه حسابرسی با نگرش مثبت و ارائه گزارش خوش احساس از وضعیت کنونی خود به خداوند است.

به این شکل شما انتظار گسترش نکات مثبت و تغییرات خوش احساس که به تازگی تجربه کرده اید را در خود و سیستم پاسخ دهی خداوند ایجاد خواهید کرد.

منتظر خواندن نوشته های شما هستم

همراه همشگی شما: رضا عطارروشن

اخطار
با دادن ستاره به این مطلب امتیاز بگیرید.

Rating 4.39 from 41 votes

https://tanasobefekri.net/?p=42810
برچسب ها:
23 نظر توسط کاربران ثبت شده است.

دیدگاهتان را بنویسید

اندازه متن دیدگاه ها
      آواتار maryamdashti90@yahoo.com
      1402/12/27 00:07
      مدت عضویت: 1232 روز
      امتیاز کاربر: 1743 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      محتوای دیدگاه: 46 کلمه

      دقیقا هر وقت که به مثبت ها در هر زمینه ای فکر می کنم، مثبت پیش می آید و هروقت به منفی ها فکر می کنم، منفی. از آخرین باری که شکرگزاری  ندشته ام یک ماه میگذرد و متوجه شدم، شدیدا با نوشتن و شکرگزاری نیازمندم.

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار سحر
      1402/12/15 01:25
      مدت عضویت: 322 روز
      امتیاز کاربر: 7067 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,446 کلمه

      سلام خدمت استاد عزیز و مهربونم و دوستان گرامی 

      استاد اییینقد دامنه تغییرات زندگی من از زمانی که با شما آشنا شدم گسترده هست که نمیدونم از کجا شروع کنم.

      من تا قبل از آشنایی با شما علی رغم اینکه با مباحث قانون جذب آشنایی داشتم اما همیشه حس میکردم که اونچیزی که من بهش نیاز دارم که ازش آگاه بشم ندارمش حس میکردن چیزی من میخوام و دنبالشم هنوز نیست. تا اینکه به دلیل تضادی که در مورد اضافه وزنم بهش برخوردم و به طرز معحزه آسایی با سایت شما استاد عزیزم آشنا شدم همون شب اول نور امید در قلبم زنده شد.حس ناکامی که سالهاااا در وجودم رخنه کرده بود حس کردم داره از وجودم پاک میشه حس کردم تمااااام خواسته ای که از خدا داشتم که میخوام به اون آرامش دلخواهم(چون همیشه نوع آرامشی رو که میخواستم رو برای خدا توصیف میکردم) و آشتی با خودم و آگاهی و رشد شخصب برسم رو همه باهم در سایت شما پیدا کردم انگار یه هدیه خیلیییی بزرگ و ارزشمند بدست آورده بودم.تغییرات از همون شب اولی که وارد سایت شدم برای من شروع شدن.احساسم عااالی شد.منی که عاشق صبح زود بودم و مدتها بود که نمیتونستم صبح زود بیدار شم تا الان که دارم کامنت مینویسم سحرخیز شدم.صبح با حال خوب از خواب بیدار میشم.قبلنا به محض بیدار شدن هجوم افکار منفی بهم حمله میکردن و زیر بار فشار افکار منفی بریده بودم زندگی رو فقط تحمل میکردم اما شکر خدا از وقتی با شما آشنا شدم صبح ها با حال خوب با فکر مثبت بیدار میشم.خواب شب راحتی دارم با آرامش میخوابم و با آرامش بیدار میشم.مدتهاست که دیگه خواب های عحیب غریب نمیبینم.پر انرژی هستم‌. از لحاظ سلامتی خدارو شکر در سطح عالی قرار گرفتم انرژی جسمانی و روحی بالایی دارم. باور کنید قبلما برای اینکه بین ابروهام گره نیوفته مرتب بوتاکس میزدم اما الان یادم رفته بوتاکس زدن رو و حتی حس میکنم ابروم و پلکم لیفت شده بقیه باورشون نمیشه بوتاکس نکردم😊

      حال دلم عالیه.استاد عاشق اوقات تنهاییم هستم از تنهایی خودم لذت میبرم از قدم زدن با خودم و خلوت خودم با خدا لذت میبرم.باور کنید انگار تازه دارم متوجه رنگ آسمون و ابرها و صدای پرنده ها میشم. خیلی وقتا عصرا ک تنهایی میرم بیرون میشینم رو صندلی و فقط به عبورو مرور مردم و صدای ماشینا با لذت گوش میدم و زندگی رو با سرعت کند نگاه میکنم من قبلا اصلا همچین تجربه ای رو نداشتم و از تنهایی خودم وحشت میکردم.

      اون آرامش که سالهاااااا دنبالش بودمو دارم هر روز بیشتر از دیروز پیداش میکنم تو خودم. حس عزت نفس و احساس لیاقت و ارزشمندیم در روند کاملا تکاملی داره بهبود عالی پیدا میکنه خودمو دوست دارم با خودم مهربون تر شدم. از چهره خودم لذت میبرم. دارم زیبایی های خودمو میبینم.

      چیزی که قبلا حتی با دوره عزت نفس هم نتونسته بودم بدستش بیارم اما خدارو هزاران بار شکر که دارم با دوره های شما احیاش میکنم. با خودم آشتی کردم. خیلییی وقتا پیش اومده که تنهایی برای خلوت کردن با خودم میرم کافه فقط به صداهای اطرافم با لذت گوش میدم و از شدت ذوقِ لذت بردن از تنهاییم چشام اشکی شدن و بغض کردم اما برای اینکه مردم اشکمو نبینن جلوی گریه ناشی از ذوقمو گرفتم.

      استاد من پارسال همین موقع بشدت ذهنم آشوب بود پر از ترس از چاقی و حس عدم دوست داشتن خودم، و تقلاهای سخت برای لاغری و حفظ لاغری بودم اصلا حال خوبی نداشتم پر از ترس و تشویش. ناآروم.خیلیی به فکر خوردن و غذا ها بودم تمرکزم افتضاح بود.کم کم پرخوری داشت در من خودشو نشون میداد و من بیشتر دچار ترس شده بودم. 

      اما الان خدارو هزاران بار شکر میکنم که تقلا برای لاغر شدن ندارم.تغییر سایز عالی داشتم و لاغریم حفظ شده آرومم 

      حرص و ولعم از بین رفته دیگه غذاها توجه منو به خودشون جلب نمیکنن. سیری واقعی و گرسنگی واقعی رو میتونم تشخیص بدم. خیلییی از لحاظ خوردن و تشخیص سیری و ترس از خوردن بهبود پیدا کردم.

      پارسال این موقع بشدت نگران عید بودم بشدت از ماه رمضون میترسیدم که با این‌همه خوردنی چطووور خودمو کنترل کنم.ترس شدید داشتم. اما خدارو هزااااران بار شکر که الان هیییچکدوم از این‌نگرانی هارو ندارم. همیشه آخرای سال دچار حس بد میشدم که چرا هر سال ناراضی تر از سال قبلم هستم و حس میکردم اوضاعم بدتر شده و هیچ دستاوردی نداشتم اما خدارو میلیاردهااا بار شکر میکنم که امسال اصلا و ابدا همچین حسی رو ندارم بلکه راضی ام که چقدر روزهام عالی و مفید گذشتن چقدر متعهدانه برای بهبود خودم برای دادن آگاهی صحیح به ذهنم عالی تلاش کردم و تلاش خواهم کرد.

      استاد چقدر ذهنم منظم شده.واکنشم به شرایط بیرونی خیلییی اصلاح شده.آرام تر و صبور تر و مهربان تر شدم.

      خیلی نگرشم نسبت به انسان ها و آدم های اطرافم بهبود پیدا کرده و نسبت به بعضی از مسائل به حالت بیفکری رسیدم خیلییی از مسائلی که قبلا نسبت به اونا نگرش های منفی داشتم اصلا الان در ذهنم‌مرور نمیشه.

      پارسال یادمه این موقع از پیاده روی های طاقت فرسای خودم برای لاغری به ستوه اومده بودم و حتی دچار زانو درد و کمر درد شده بودم یه جورایی مستاصل شده بودم و راه دیگه ای بلد نبودم اما خدارو هزاران بار شکر که امسال استاد این روزا من هر وقت که دلم بخواد با حال خوب میرم قدم میزنم فقط برای لذت بردن و خلوت کردن آروم آروم راه میرم و زندگی رو تماشا میکنم مردم رو نگاه میکنم و ناخودآگاه بهشون لبخند میزنم بیشتر روز ناخودآگاه لبخند روی لبمه.

      استاد باورتون میشه این روزا وقتی میرم بیرون متوجه شدم مردم تو کوچه و خیابون مردم غریبه که از پیشم رد میشن به من با محبت سلام میکنن محترمانه به من سلام میکنن و لبخند میزنن. خیلییی مردم با من مهربانانه و با محبت برخورد میکنن.

      استاد خیلیی معاشرت خوبی با مردم دارم چیزی که قبلا اصلا نداشتم.با انسان های شریف و مهربون برخورد میکنم و خیلی دوستانه باهم سلام و احوالپرسی میکنیم. ناخودآگاه رفتارهای مهربانانه انجام میدم استاد باور کنید ناخودآگاه اتفاق میوفته مثلا نون بربری میگیرم و به بعضی از افرادی که در حد سلام کردن آشنا شدم وباهاشون برخورد میکنم نون گرم و تازه میدم.چندتا میخرم تا برسم خونه گاها یکی یا دوتا میمونه..

      و خیلی رفتارهای زیبای دیگه که مردم هم متقابلا همین برخورد رو با من دارن.

      اصلا استاد دارم لذت هایی رو تو زندگیم تجربه میکنم که ساده ان ولی بشدت با ارزش هستن و دلچسب…

      اصلا استاد من قبلا کسی بودم که فقط زندگی رو تحمل میکردم.بارها و بارهاااا میرفتم مشاوره کلی هزینه کلی زمان صرف میکردم که کمکم کنن حالم بهتر بشه ولی باور کنید به لطف آموزش های شما متوجه شدم خیلییی دارم مهارت پیدا میکنم که روانشناس و روانکاو خودم باشم اصلا عااالی به کمک خدا مسائلم رو حل و فصل میکنم. دیگه در مورد مسائلم با هیچکس جز خدا و خودم صحبت نمیکنم.

      قبلا بخش اعظم درآمدم صرف دکتر رفتنا و مشاوره رفتنا میشد اما خدارو شکر الان بیشتر پولم صرف تفریحاتم شده. صرف لذت بردنم و این شگفت انگیزه استاد 💕

      خیلییی نسبت به قبل بهتر میتونم استرسم رو کنترل کنم.و مدت زمان بودن در احساس بد و افکار منفی کوتاه شده و هر بار با کمک گرفتن از خدا حل شده.

      استاد من دارم روز به روز با خودم آشناتر میشم باور کنید تازگیا دارم سبک شخصی خودم رو کشف میکنم. استاد تونستم به حرف دلم گوش کنم و موهامو اونجوری که دوست دارم با کنار گذاشتن ترسم کوتاه کنم💕

      استاد برای برقراری رابطه عاطفی اشتیاق و اعتماد به نفس پیدا کردم و میتونم از برقراری رابطه عاطفی استقبال کنم در حال که قبلا اصلاااا اعتماد به نفسشو نداشتم و همه اش انکار میکردم و میگفتم نه دوست ندارم در حالی که میترسیدم و اعتماد به نفس نداشتم. الان احساس ارزشمندیم خیلی بهبود پیدا کرد.

      استاد به آینده ام امیدوارم حس ذوق و شوق دارم انتظار اومدن روزهای خیلی بهترو دارم انتظار وقوع معجزات خدارو برای خودم دارم.انتظار همزمانی های لذت بخش رو دارم و این یعنی خوشبختی.

      استاد من حس خوشبختی میکنم چون استادی رو خدا بهم داده که بهش اعتماد کامل دارم و میتونم با حس خوب از استادم آگاهی رو دریافت کنم نسبت به شما پذیرش دارم چون شمارو خدا بهم داد. شما بیشترین صدایی هستید که در طول روز میشنوم شما پررنگ ترین تصویر زندگیم هستید و با ارزش ترین الگوی من هستید.

      از خداوند سپاسگذارم که منو به سایت شما هدایت کرد من پارسال سایت شمارو نداشتم اما الان دارم و این برای من یعنی خوشبختی.

      خدارو هزاران بار شکر میکنم که معنی ادامه دادن و استمرار در مسیر دریافت آگاهی صحیح رو درک کردم و تا الان به یاری الله تونستم عالی ادامه بدم و میخوام همین استمرارو همیشه داشته باشم.

      راستی قبلا بشدت از ازدواج و بچه دار شدن میترسیدم اما به لطف آموزش های شما مشتاقم که تجربه اش کنم.

      استاد سایه تون مستدام باشه خیلییی دوستتون دارم.🙏🏻🌹💕

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 10 از 2 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      مشاهده پاسخ ها
        امتیاز کاربر: 5961 سطح ۳: کاربر پیشرفته
        محتوای دیدگاه: 65 کلمه

        سلام و درود
        از خوندن نوشته شما و زندگی زیبایی که به لطف خداوند برای خودت خلق کردی لذت بردم.
        نوشته شما اولین دیدگاهی بود که ساعت ۵:۳۰ صبح از با خوندنش احساسم عالی شد و نوید یک روز خوب دیگر رو به خودم دادم.
        به شما دوست عزیز تبریک می گم و خوشحالم همراه من در مسیر خلق زندگی هستید 😊
        منتظر خبرهای عالی شما هستم👌

        برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
        امتیاز: 5 از 1 رأی
        افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
          آواتار سحر
          1402/12/15 08:50
          مدت عضویت: 322 روز
          امتیاز کاربر: 7067 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
          محتوای دیدگاه: 28 کلمه

          سلام استاد عزیز و مهربونم 

          من از شما ممنونم که همیشه با مسئولیت پذیری مثال زدنی و شورو شوق به ما آموزش میدید 🙏🏻

          سایه تون مستدام باشه استاد عزیزم🙏🏻🌹

          برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
          امتیاز: 0 از 0 رأی
          افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار لیلا احمدی
      1402/12/14 13:35
      مدت عضویت: 466 روز
      امتیاز کاربر: 14705 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      محتوای دیدگاه: 99 کلمه

      سلام بر حضور همه شرکت کنندگان عزیز واستاد بزرگوار 

      واقعا درسته ومن قبول دارم که احساس من چقدر در زندگی شخصی ام تاثیر گذار بوده است و از وقتی با روش تناسب فکری آشنا شدم تقریبا اواخر سال ۱۴۰۰ بود ومن ابتدا با فایل های رایگان شروع کردم وبسیار تغییرات خوبی در ذهن من وسپس در جسم خودم مشاهده کردم 

      واین روند تغییر همچنان در نگرش من به زندگی وروابط من با خانواده ودر اجتماع تاثیر گذاشت  کلا زندگی من ونحوه نگرش من به دنیا واتفاقات وهمه جزعیات زندگی ام تاثیر گذاشت  ومن واقعا ممنون هستم از این همه تغییر مثبت 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار اکبر
      1402/12/13 13:37
      مدت عضویت: 259 روز
      امتیاز کاربر: 1145 سطح ۲: کاربر متوسطه
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 96 کلمه

      سلام استاد 

      فوق العاده این مطالبدچقدرعالی تحلیل بینظیر که واقعا درهیچ کتاب و مکان آموزشی بازگو نمیشود وشما باتجارب شخصی ومطالعات ودریافتهایتان به این مطالب پرحجم و تاثیر گذار در مسیر زندگی رسیده ایید فقط میتوانم بگویم حیرت زده شدم ازاین مطالب دستمریزاد 

      اینجا بهترین وامن ترین مکان مجازیست همه باهم درمسیرتغییر واحساس خوب 

      من که به شخصه لحظه شماری میکنم برای رسیدن گام جدید از دوره زندگی به کمک خدا ومرتب به سایت سر میزنم برای دزیافت گام جدید 

      چون احساس وارتعاشم با این دوره به بالاترین سطح خودمیرسد ازشما وخدای بزرگ که مراهدایت کرد به اینجا سپاس گزارم

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار مهلا
      1402/12/12 16:51
      مدت عضویت: 238 روز
      امتیاز کاربر: 6260 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 408 کلمه

      من چند سال به دنبال آرامش می گشتم،اما هیچ اثری از آرامش در زندگیم نبود .

      همش منتظر یه اتفاق بودم که باعث بشه ازون به بعد من به آرامش برسم،وقتس یه تغییری ناخواسته در زندگیم پیش می آمد ،ازش استقبال می کردم .می گفتم خودشه ،همونیه که قراره من باهاش به آرامش برسم.

      اما موقتی بود و گذرا اوایل خیلی خوب پیش می بردم همه چیو اما بعد چند وقت خسته میشد و از حال دائمی خودم چند پله به پایین سقوط می کردم.

      کاش میشد واضح و بی پرده راجع بهشون بگم تا بفهمید چه تغییراتی بوده ،چه سازگاری موقتی از طرف من بوده و چه سقوط های!

      حیف که نمیشه و نمی‌خوام با یادآوری شون دوباره چند روز حال خودم رو بد کنم .

      آخرین باری که با تمام وجود دعا کردم رو یادمه،

      بخدا گفتم نه پول می خوام نه منصب فقط از دریای آرامشت یه قطره به من بدی حال من دگرگون میشه!

      الان خیلی خدا رو شاکرم که همون یه قطره آرامش رو به من داده و واقعا حال من با همون یه قطره دگرگون شده!

      آرامش،آرامش،آرامش!

      چقدر مهمه این آرامش!

      چقدر نبودش دردسرسازه این آرامش!

      خدایا شکرت بابت تغییراتی که از نظر روحی در این چند سال اخیر در من شکل گرفته.🌹🌹🌹🌹🌹

      اولی که اومدم تو سایت تناسب فکری از دوره رایگان ۱۲گام استفاده کردم اما چون آرامش برام مهمتر بود  از قسمت لاغری رفتم قسمت تغییر زندگی تا اول زندگیم رو بهتر کنم و زندگی با طعم خدا رو انجام دادم ،البتخ باز هم روی کاغذ می‌نوشتم و در سایت پیامی نذاشتم،یک دلیل این که روی کاغذ می‌نوشتم این بود که اعتماد بنفس نداشتم و خجالت می کشیدم ،حتی نمی‌دونستم چی بنویسم و از کجا شروع کنم،غبطه می‌خوردم به اونایی که حرف دلشون رو،تصمیمشون رو و کلا دلنوشته هاشون رو آنقدر قشنگ و راحت اینجا بیان می کنن،اما من همش از قضاوت شدن می ترسیدم،ازینکه با دلنوشته هام مورد تمسخر قرار بگیرم .اما همین که الان آنقدر راحت می‌نویسم بدون ترس و خجالت خودش یه تغییر بزرگه!

      خودشناسیم نسبت به اسفند پارسال بیشتر شده،خیلی از جنبه های رفتاریم با خوندن فایل ها برام باز و شفاف شده.

      در مورد نحوه رفتارم با غذا هم کلی اطلاعات بدست آوردم که مطمئنم صد در صد به دردم میخوره.

      من در حال تغییر هستم و با آغوش باز این تغییرات رو میپذیرم ،چون تمام این تغییرات  خودخواسته هستند و در همون مسیری که باید باشند قرار دارند.

      ممنون از شما آقای عطار روشن گرامی،که باعثش شدین.

      و ممنون از خدای مهربونم که همیشه هوای من رو داره.

             💖💖💖💖💖💖💖💖💖💖

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 2 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      امتیاز کاربر: 22282 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته

      نشان های دریافت شده

      سطح مبتدی
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 2,933 کلمه

      با سلام خدمت استاد عزیزم و دوستان گرامیم 

      استاد من این جمله رو خیلی شنیدم اون قبلنا قبل از اینکه با این آگاهی‌ها آشنا بشم خیلی برام جمله ترسناکی بود به حسابتان رسیدگی کنید قبل از اینکه به حساب شما رسیدگی کنن

      جمله اش این بود من خودم میدونستم دیگه به خودم که نمیتونم دروغ بگم خودم میدونم جداره هستم دیگه با اینکه از خودم بینهایت مطمئن بودم ولی بازم میترسیدم هر شب با خودم فکر میکردم که امروز چکار کردم چقدر کار بد انجام دادم و چند وقت یادم میرفت 

      و امروز معنی واقعی این جمله رو درک کردم با خودم گفتم چقدر من با این جمله احساس ترس بیهوده داشتم یه چیزی میگم یه چیزی میشنویدها  

      من کلا انسانی نبودم که خیلی گله و شکایت کنم فقط زمانیهایی که بقول معروف جونم به لبم می‌رسید دیگه خیلی غر میزدم و کلی گله و شکایت میکردم  انگار همه اون گله و شکایت‌ها رو جمع میکردم اون روز میگفتم  خودم بقول معروف خالی میکردم 

      بعدها که در مسیر الهی سایت قرار گرفتم کم کم یاد گرفتم  که گله و شکایت نباید کنم غر نباید بزنم ایراد نگیرم سعی خیلی زیادی میکردم که انجام ندم خداروشکر در برخی موارد موفق هم بودم ولی گاهی میشه که گله و شکایت هم کنم و الان که متوجه شدم زمانیکه دارم گله و شکایت می‌کنیم به هر دلیل بابت هر موضوعی در واقع دارم در حال حسابرسی خودم هستم دارم گزارش وضعیت خودم به خداوند میدم که تصمیم گرفتم که سعی کنم دیگه گله و شکایت نکنم و گزارش بد به خدا ارسال نکنم به چیزهای خوب توجه کنم سپاسگزار خداوند باشم تا اینجوری گزارش خوب به خدا ارسال کنم‌

      استاد من خیلی وقت بود که خداروشکر اینجوری بهم نریخته بودم چند روز پیش خواهرم زنگ زد گفت من خونه مامان اینها هستم بیا ببینمت گفتم که من و خواهر بزرگتر از خودم با هم قهر بودیم مثلا خواسته ما رو با هم آشتی بده 

      منکه رسیدم کلی با من صحبت کردن و….که برو تو کوچکتری و….باهاش آشتی کن اما نکرده بودن با اون هم صحبت کنم من تلاشم کردم اون قهر کرد رفت خونشون من هیچی نگفتم بعد از ظهر اومدم خونه 

      کلی به حساب خودم رسیدگی کردم چرا خواهرم این کارو کرد چرا پدرم اینجوری کرد فقط میخواستن منو خارو ذلیل کنن فقط میخواستن منو تحقیر کوچیک کنن چرا با خواهرم صحبت نکردن حتما منظورشون همین بوده و…

      بعدش گفتم منکه حرف بدی نزدم تقصیر هم با اونهاست تازه دست پیش گرفتن که عقب نمونن خلاصه کلی به حساب خودم رسیدگی کردم کلی هم گزارش وضعیت موجود به خدا ارسال کردم‌ خلاصه تا شب هی یادم میومد تازه کلی فایل گوش دادم تمرین نوشتم که هواسم پرت بشه ولی گاهی یادم می‌افتاد میگفتم ولش کن دیگه اینم از تحویل گزارش دادن من به خداوند   

      من قبلنا خیلی حسابرسی میکردم الان خیلی کمتر شده دیگه سعی میکنم خودم بابت هر موضوعی ناراحت نکنم  

      موضوع حسادت حسرت خوردن یکمی درک کردم و سعی میکنم به گذشته فکر نکنم  حسرت نخورم و نگران آینده هم خیلی نیستم یکم تونستم این موصوع رو هم درک کنم و اینم یاد گرفتم که خودم با دیگران مقایسه نکنم خودم با خود قبلم مقایسه کنم خلاصه اینها همه تغییراتی که من برای ادامه دادن مسیر الهی و تجربه صحیح کسب کردن 

      وگرنه من چند سال قبل بود زمان بچگی مادرم وقتی من عصبانی میشدم از جلوی دستم برمی‌داشتم چون می‌دانست چند دقیقه بعد باید شیشه خورده جمع کنه 

      یا چند سال قبلم حالا چیزی نمی شکستم ولی حتما صدایم را همسایه متوجه میشدن  ولی الان خداروشکر خیلی وقت بود عصبانی نشدم این بار خیلی متفاوت از قبل عمل کردم عصبانی شدم فقط گفتگو ذهنی داشتم حتی با کسی یک کلمه حرف نزدم   سعی کردم زودتر خودم جمع و جور کنم آنقدر فکر نکنم 

      استاد شاید این مطلبی که میخوام بکم ربطی به موضوع امروز نداشته باشه ولی داشتم درسهای قبل میخوندم به این جمله رسیدم که خد او ند همیشه در داره کار خوب انجام میده یه جای دیگه خوندم که مراقب ورودیهامون باشیم گفتم اگر این دو چیز رعایت کنم  دنیام گلستان میشه و خیلی از این دو جمله لذت بردم مخصوصا جمله اول گفتم خداوندم همیشه داره کارهای خوب انجام میده پس منم میخوام مثل خداوندم همیشه کار خوب انجام بدم  و خدا وند مشخص نکرده کار خوب چی پس هر چیزی که حال منو خوب کنه منو شاد کنه آرامش به من بده احساسم خوب کنه میشه کار خوب و سعی میکنم از الان به بعد کارهای خوب بیشتری انجام بدم و هواسم به ورودیهام باشه تا خداوند برنامه ادامه زندگیم به شکلی تنظیم کنه که همزمانیها و اتفاقات خوش احساسی در زندگیم رخ بده 

      خیلی خوبه که ما هم یاد بگیریم موضوع حسابرسی خودمون  که با توجه کردن به حسابرسی خودمون و چطور داریم گزارش وضعیت فعلی خودمونو به خداوند میدیم در واقع داریم آینده خودمونو می‌سازیم پس مراقب گزارش دادنمون باشیم 

      در مورد چاقی همه ما این دوران تجربه کردیم گزارش‌های بسیاری به خدا ند ارسال کردیم و چاق و چاقتر شدیم 

      استاد الانم مغازه‌ای اینجا یا بازار بزرگ‌تهران یا مغازه‌ای تهران اینا ‌کلا یه جور حسابرسی دارن که میگن انبار گردانی یعنی میرن انبارهاشونو تمیز میکنن چیزهایی که تک شده یا زیاد مونده اینا رو جمع میکنن میارن جلوی مغزشون off میزنن بفروش میرسونن من فکر میکنم اینجوری یه جور حسابرسی 

      من نسبت به سلامتیم خودم با خود پارسالم مقایسه کردم من دقیقا سال قبل در چنین ماهی دقیقا داشتم در جهنم به معنی واقعی از لحاظ سلامتی زندگی میکردم  و امسال سال ۱۴۰۲ در اسفند ماه دقیقا برعکس سال قبلم بودم الان در بهشت به معنی واقعی سلامتی و شفا دارم زندگی میک‌نم خدایا شکرت 

      در مورد کسب کار هیچ پیشرفتی نداشتم  تازه اقدام کردم 

      در مورد  رفتار سال قبل با الان که خیلی تفاوت داشتم  خوب کلا حرف زشت نمیزنم و واکنش‌های خیلی بهتر شده زود واکنش نشون نمیدم در خیلی از موارد اما در بعضی مواقع زود وا‌کنش میدم شاید از ده مورد دو مورد زود وا‌کنش میدم طرز صحبت کردنم بشدت تغییر کرده  رابطم با خانواده بهتر شده با خانواده اطرافیان هم همین طور 

      نقطه ضعف من بود که چرا همسرم به دخترم پول میده به من نمیده من خیلی اذیت میشدم ولی الان مدتی که دیگه خیلی برام مهم نیست من درک کردم که من مسئول زندگی خودم هستم و این موًضوع باعث شده انتظارم از دیگران کمتر بشه 

      من قبلنا خیلی زود عصبانی میشدم اما الان خیلی کمتر عصبانی میشم 

      من قبلنا نمیتونستم از خودم دفاع کنم میومدم خونه کلی با خودم حرف میزدم کاش اینو میگفتم عه چرا اینو گفت من هیچی نگفتم اما الان خیلی آرام خونسرد بدون اینکه صدام بلرزه یا تند حرف بزنم حرف خودم به دیگران میگم و بازم جا داره که بیشتر روی خودم کار کنم  چون نسبت به همه اینجوری نیستم هنوز نمیتونم به بعصی ها حرف دلم بزنم 

      من وقتی عضو سایت شدم پکیج بیماری بودم اما الان خداروشکر خیلی بهتر شدم در اون بیماری‌ها شفا گرفتم و الان دارم روی بیماری گوشم کار میکنم دکتر میگه منییر  داری خداروشکر تیروئیدم خوب شده غده‌ هام از بین رفتن سرگیجه بهتر شده و بیماری پوستیم شفا گرفتم خدایا شکرت 

      من اون روزا خیلی پرخوری ذهنی داشتم اما الان خداروشکر خیلی آرام‌تر شدم در اون زمینه ها دیگه پرخوری دهنی ندارم 

      من ا ون روزا پرخوری غذایی هم داشتم اما الان به اندازه نیازم میخورم 

      من اون روزا خیلی تنقلات میخوردم موقعی که حتی سیر بودم اما الان خیلی خیلی کمتر میخورم و یه وقتهایی گرسنه باشم میخورم 

      اون روزا خیلی روابط پر تنشی داشتم اما الانم خیلی بهتر شده تموم نشده ولی بهتر شده 

      اون روزا سر هر چیزی اعصابم خورد میکردم اما الان خیلی به مسائل توجه نمیکنم نمی‌ذارم اعصابم خورد بشه 

      اون روزا خیلی از حرف دیگران ناراحت میشدم اما الان خیلی برام مهم نیست چون نمیخوام به غیر خدا قدرت بدم 

      میدونید استاد طبیعی همه ما اینطوری هستیم هر بخشی از زندگیمون که سختی بیشتری بابتش کشیدیم برامون مهمتر دوست داریم در اون جنبه از زندگیمون زودتر رشد کنیم برای همین که برامون مهم که اول در جنبه مالی رشد و پیشرفت داشته باشیم 

      اصلا اینو که نگو من قبل از اینکه با این آگاهی‌ها  دریافت کنم  ماه اسفند که میشد کلی ذهنم مشغول بود یه سری افکار داشتم برای خونه تکونی انجام دادن مراسمات نوروز  که این در عین حالیکه خوب بود بد هم بود که بدو بدو زیاد داشتم‌

      از طرفی هم کلی افکار داشتم که ای بابا دوباره عید میاد من چاقتر میشم خوب اون روزا هم چند مدل تخمه تهیه میکردم هم آجیل هم یه سری نقل اینا چند مدل شیرینی یه سری گندم شادونه میخریدم فلانی دوست داره چند مدل شکلات کی آک دوست داره بعد کلی افکار داشتم که همش میمونه خودمون میخوریم من چاق میشم  اما الان آنقدر هزینه نمیشه کنم کلی از این موار  حذف شدن  و قبلا با اینکه کلی حدف شده بودن ولی کلی نگرانی داشتم  چقدر چاق میشم 

      من چون همیشه رژیم میگرفتم چالش رژیم اینا نداشتم ولی بشدت نگران ایام عید بودم اون روزا دید و بازدیدها بیشتر بود ما هم رسم داشتیم خونه کسانی که عزا دار بودن هم میرفتم  خیلی نگران‌تر میشدم حالا یه شکات خونه آین یه شیرینی کوچیک خونه اون میدونی چقدر کالری دریافت میکنم تازه ناهار و شامم بود و آخرش چاقی بیشتر بود 

      استاد انگار این نگرش به یه قانون تبدیل شده من بعصی از وقت‌ها در فروشگاهی بودم یه خانواده دیگه هم میومد که بچه شون چاق بود اونها هم همین کارو میکردن بارها دیدم بچه ها در سنهای مختلفی دیرم که پدرو مادر نمی‌رسیدند چه لباسی دوست دارید همیشه میدیدم که پدر یا مادر میگفت آقا ببخشید برای این دختر خانم ما یا آقا زاده ما چه لباسی داری و اکثرا هم لباس نداشتن یا رنگ تیره داشتن که اون بچه میگفت من نمیخوام من اون لباس میخوام یه لباس چهار خونه درشت رنگی بود من بارها با این صحنه روبه رو شدم‌

      در سال‌های قبل من خیلی تلاش میکردم برای لباس خریدن بیشتر از دست فروشها لباس تهیه میکردم بعد پرو که ندارن مثلا ۳ ایکس لا رچ میگرفتم میومدم خونه میدیدم تنگ دوباره بعد از ظهر حول حول ناهار خورده و نخورده میرفتم کرج چقدر التماس به همسر کن که منو ببر تا لباسم عوض کنم یا می‌برد عوض میکردم یا خسته بود نمیرفتم یه لباسی که اندازم نبود روی دستم میموند کسی هم نبود که عیدی بهش بدی یا اگرم کسی میخواست  میخواست که همین جوری ببره خلاصه کلی هدر رفتن پول اینجوری داشتم 

      کلی باید راه میرفتم تا بتونم یه لباسی پیدا کنم که اونم ریسک بود آیا اندازم میشه یا نمیشه 

      منم چند روز پیش با خواهرم داشتم صحبت می‌کردم که گفت گفتن امسال میخواد همه چیز گرونتر بشه معلوم نیست چه بلایی میخ اد سرمون بیاد اینا من آگاهی صحیح دریافت کردم تونستم با اون خودم آرام کنم که این حرف به خدا قدرت میده یا غیر خدا خوب معلوم به غیر خدا پس این حرف از اصل و اساسش دروغ من میخوام به خدا قدرت بدم این فکر رد میکنم و تونستم خیلی زیاد خودم آرام کنم طوری که خودم دقیقا آرامش و خیال راحت بودن از اعماق وجودم احساس کنم 

      من چند سال پیش شاید صحبت از ده سال پیش باشه که میگفتن امسال فلان میشه چی میشه و…میخ اد قحطی بشه اینا برید برای خودتون یخورده مواد غذایی ذخیره کنید منم خیلی ترسیدم اوصاع مالی هم کسات بود خلاصه رفتم مقداری پول از خواهرم قرص کردم رفتم کلی چیز خریدم که بخدا تا چند سال بعدش نیاز نداشتم چیزی بخرم منکه موقع خرید یه دونه ماکارانی یک کیلو قند اینجوری خرید میکردم رفتم ۱۰ کیلو قند یک باکس ماکارانی خریدم چقدر حبوبات خریدم که کلی از اونا خراب شد ریختم دور  این میشه عاقبت کسی که بخدا ایمان نداره حرف مردم گوش میکنه 

      اما الان دیگه خیلی گول این ترفند نمیخورم سریع آگاهی‌ها یادم میاد خودم آرام میکنم تازه اون سال من بعد از اینکه قرً کردم وسیله خریدم کلی افکارم داشتم حالا من چطور باید این پول پس بدم چقدر اذیت شدم چقدر دروغ گفتم به همسرم چقدر غر شنیدم سرزنش شدم آخه مگه مرض داری پول قرض میکنی تا تونستم خرد خرد پول طرف بدم  ولی الان خداروشکر دیگه اینجوری نیستم 

      من الان در شرایطی خوبی نیستم برای عید ولی هیچ وقت فکر قرص کردن نمی‌افتم  چون این آگاهی هم کسب کردم نعمت نباید با قرض وام و…وارد زندگی من بشه و اون نعمت باعث خوشحالی من نمیشه و دخترم هزار بار گفت بیا اینو بخر ا نو بخر قبلش که این موضوع  یاد نگرفته بودم قرض کردم یعنی قرض نکردم دخترم الکی گفت برای خودش می‌خره داد به من به اسرا ر  والان خیالم راحته میگم هر وقت شد پول داشتم میرم خرید میکنم با قرض نعمتی وارد زندگیم کنم 

      استاد واقعا ابزار خیلی خوب و آگاهی صحیح مثل ابزار میمونه در واقع همون کار ابزار انجام میده کار ما رو راحتر میکنه ما رو به آرامش میرسونه 

      گفتم براتون که همسر من ابزاری داره که اسمش قاپ پک که با اون وسایل خیلی سنگین مثل شیشه در ابعاد بالا بلند میکنن منو همسرم با این ابزار  تونستیم کمد سه در پر از وسایل رو با این ابزار تکون دادیم یکم بلند کردیم بردیم جلوتر بدون اینکه بهمون فشار بیاد اذیت بشیم 

      من واقعا همین کارو دارم انجام میدم من تقریبا همه مسائل و مشکلات خودم خودم حل میکنم‌ دخترم ناراحت من با آگاهی ‌ه کسب کردم باهاش صحبت میکنم طوری آرام میشه که آرامش الهی من در وجودش میبینم از طرز سخن گفتنش حس میکنم  

      همسرم همین طور دختر بزرگم نه اون خیلی به این مباحث اعتقاد داره و پیگیر بعضی از استاد هم هست ولی حرفایی که شنیده نمیتونه قضاوت  کنه میگه عقل داریم منطق اینو قبول نمیکنه من چیزی نمیگم با خودش ن صحبت میکنن من گوش میدم متوجه میشم 

      و نه تنها این مشکل همین مشکل نزدیک شدن عید اگر قبلنای من بود که خودم که دیوانه میشدم هیچ اعصاب همه رو هم خورد کرده بودم  اما الان بیشتر به فکر پس دادن قرضم هستم  این کم تغییری نیست برای من خیلی بزرگه 

      یا من مثلا هیچی تو خونم نباشه ساکت باشم قبلنا زمین و زمان بهم می‌دوختم اما الان آرامش دارم چیزی نمیگم 

      استاد من در زندگیم مشکلاتی دارم اما احساس میکنم آرامش دارم خداروشکر از وقتی شفا گرفتم خیلی آرامش دارم خیالم راحت از زندگیم لدت میبرم حالم خوبه احساسم خوبه  اما شب خواب راحت ندارم من بخاطر گوشم یه سری دارو مصرف  میکنم و قرص خوابم دارم با اینکه قرص خواب میخورم در خوابم آرامش ندارم هر شب خواب میبینم بعضی شبها ناله میکنم بعضي  شبها خرو پف دارم هر شب  کاووس میبینم  

      یه خواب راحت ندارم آرزو دارم که بدون قرص بخوابم آرزوم که در طول روز دوسه یاعت بخوابم سیراب بشم از خواب سرحال و شاداب بیدار بشم  من هر روز به زور ساعت یازده  دوازده از خواب بیدار میشم و همیشه از زندگی عقب افتادم قرصا خواب آور  الان یادم افتاد مشکل من مال قرصا نیست یادم افتاد که در یکی از فایلها درباره بیماری قند بود صحبت کردید که گفتید این بیماری نمایش آخره راهکاری یادم نیست دارم دنبالش میکردم تا پیداش کنم فکر کنم فایل ۴۲ دوره خدا هرگز دیر نمی‌کند باشه 

      من خودم حسابرسی میکنم 

      میدونید استاد تصمیم گرفتم هر هفته حسابرسی کنم خودم نسبت به هفته گدشته یادم میره چه تغییراتی داشتم  من خیلی آرام‌تر شدم احساس میکنم که در طول روز آرامشم بیشتر شده رفتا رم خیلی مناسب‌تر شده خیلی مهربان‌تر شدم با دیگران با خودم با خانواده حتی با کسانی که ازشون خیلی اذیت شدم  من بیشتر وقتم برای خودم میذارم اون روزا همه وقت‌ها مال دیگران بود برو برای فلانی خرید کن ببر براش و…بیشتر وقتم در حال آگاهی کسب کردن و صرف ذخیره کردن آگاهی در ذهنم میک‌نم خیلی کمتر از حرف دیگران ناراحت میشم بهم نمی‌ریزد خیلی ناراحت میشم خودم سریع حالم خوب میکنم 

      اصلاعات نامناسب از طریق اینستا اخبار و…وارد ذهنم نمیشه مگر اینکه مستندی ببینم  ببینم شیره آهو رو خورد مگر اینکه دخترم بیاد چیزی بگه  گله و شکایت امم کمتر شده البته ذهنی یکم دارم زبانی کمتر شده  غیبت خیلی نمیکنم در دل اصلا نمیکنم نمیشینم درباره همسرم دخترم حرفی بزنم کم شده تموم نشده  سرم تو لاک خودم به زندگی کسی کاری ندارم  قبلا هم کاری نداشتم الان اصلا ندارم  حرفای دیگران مسائل دیگران خیلی در من تاثیر نمیذاره مگر دلخراش باشه من گوش نمیدم سعی میکنم هر حرفی نشنوم  میشه دیگه گاهی یه کسی یه چیزی میگه اما از رفتار خواهرم خیلی ناراحت شدم گفتم آدمها قتل میکنن ولی بخشش میبینن من کاری نکردم ‌ه سزاوار این همه بی احترامی تحقیر خار شدن باشم 

      من الانا خیلی کمتر عصبانی میشم با دیگرانم خیلیهربانتر شدم قبلا هم گفتم کلا آدم مهر بانی هستم  من فقط کافی یک خانم تو صف نانوایی ببینم  شاید حرفی هم باهاش نزنم اما از دفعه بعد هر کجا ببینمش بهش سلام میکنم  

      در کسب و کا ر چون هنوز درامدی کسب نکردم دوست دارم خیلی پیشرفت کنم درآمد کسب کنم‌

      استاد من خیلی بی‌تفاوتی شدم خیلی به همسرم گیر نمیدم پول بده برای همین خیلی کمتر پول وارد زندگیم میشه پن پذیرفتم که خودم مسئول صددر صد زندگیم هستم و برای همین خیلی که نه بهش نمیگم‌پول بده میگم‌من باید خودم پول در بیارم و الان فقط با پول یارانه زندگی خودم میگذرونم وسایل خ‌ونه که همسرم کم و بیش می‌خره دیگه 

      من هنوز موضوع برکت پول درک نکردم   هنوز در این خمزمانیها قرار نگرفتم فقط کاهی فروشگاه کوروش گاهی دیجی کالا تخفیف میده اگر مناسب حال من باشه خرید میکنم 

      استاد من اصلا خبر گوش نمیکنم و خواب راحت ندارم 

      اتفاقا استاد چند روز پیش همسرم داشت مستند حیوانات میدید همون موقع باران شدیدی میومد پرنده در لانه خودش نشسته زیر باران فیل در زیر باران راه میره اسب وحشی گور خرید در جنگل هستن و باران بر سر همه میباره یادم اومد به حرف شما که گفتید باران میاد نگاه نمیکنه چه کسی ا ون پایین زیر باران هستند آیا انسانهای خوب هستند فرقی نداره سیستم‌عمل میکنه باران میاد فارغ از اینکه چه کسی ا ن پایین هست 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار سحر
      1402/12/11 15:52
      مدت عضویت: 252 روز
      امتیاز کاربر: 5765 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,136 کلمه

      سلام وعشق نثار خدایی که همیشه حواسش به ما بوده و هست❤️💚❤️

      و سلام و عشق نثار استاد عشق و عاشقان خدا💖

      • سپاسگزارم از استاد مهربانم بابت خلق دورهٔ الهی زندگی با کمک خداوند. من چون در دورهٔ اصلی خدا هرگز دیر نمیکند هستم فعلاً سعادت شرکت در این دورهٔ فوق العاده ارزشمند را ندارم برای اینکه دوست ندارم با تمرکز کم توی دوره های بینظیر استاد فهیمم شرکت کنم چون هدفم تنها یادگیریه این آموزشها نیست بلکه درک کردن و درونی کردن آنهاست که اصلی ترین روش نتیجه گیری از آموزشهای ذهنی است و از نظر من بهای زیبای استفاده از این دوره که آغشته به عطر مهربانی و سخاوتمندی استاد بیهمتایم هست، تلهٔ شیرینی برای تقویت احساس مسئولیت پذیری و عمل کردن به تعهدمان است چون نوشتن فکر ما را باز میکند و به ما کمک میکند که آموزشها را بهتر درک کنیم وقتی قلم و احساس ما با هم ترکیب میشود روی انرژی قدرتمند خالق هستی تاثیر میگذارد و عالی ترین معجزات را وارد جریان زندگی ما میکند
      • و من خیلی خوشحالم که خالق مهربانم مرا به این مسیر الهی هدایت کرد و انسان توانا و خودساخته ای را به عنوان استادم برایم انتخاب کرد و مرا هم مسیر شریفترین انسانهایی قرار داد که عاشق تغییر وسلامت روح و روان خود هستند و بدنبال کسب آگاهی و خوشبختی هستند یادمه سال جدید را با این دعا شروع کردم که خدایا لطفاً شریف ترین انسانها را براحتی وارد تجربهٔ زندگیم کن و به ساده ترین شکل ممکن استادم را به من نشان بده و خداوند چقدر زیبا این خواستهٔ مرا اجابت کرد
      • من تابستان امسال با هدایت خالق مهربانم به خاطر اضافه وزنم وارد این سایت الهی شدم که از نظر من زیباترین ردپای خداوند در زندگی من است و ابتدا بادورهٔ صد گام لاغری شروع کردم و در پایان دوره من 9کیلو وزن کم کردم و بعد در دورهٔ 12گام لاغری بازم چند کیلو وزن کم کردم و در ابتدای این دوره بود که ایدهٔ نوشتن دیدگاه در سایت را از جان مهربانم دریافت کردم و من بدون تجربهٔ نوشتن دیدگاه شروع کردم به نوشتن و هر چقدر بیشتر مینوشتم بهتر مطالب را درک میکردم و بعد خداوند هدایتم کرد به دورهٔ زندگی با طعم خدا و از همان جلسهٔ اول ایدهٔ شرکت در دورهٔ خدا هرگز دیر نمیکند به من داده شد و با دریافت این ایده چنان شوق و اشتیاق برای شرکت در این دوره در من زیاد شد که آن را در لیست آرزوهایم نوشتم و چون هزینهٔ پرداخت دوره را نداشتم به جان مهربانم اعلام کردم که من ایده ات را با عشق میپذیرم ودیگه بقیهٔ کارهایش با خودت اونم عشقمو عاشقانه پذیرفت و صفر تا صد کارها را خودش انجام داد و من براحتی افتخار ورود به این دورهٔ قدرتمند الهی را پیدا کردم در دوره های قبلی حال و احساسم خیلی خوب شده بود و آرامشم بیشتر شده بود اما در این دوره یه جور خاصی من تغییرات را تجربه کردم و آرامشم توأم شد با احساس شادی درونی و شکرگزاری بعد به آرامی ورود نعمتها به زندگیم شروع شد و در پی آن همزمانی های زیبایی را تجربه میکردم و هر چقدر با انجام تمرینات مخصوصاً تمرینات عملی درکم از آگاهی ها بیشتر میشد تغییرات هم بیشتر میشد و براحتی پول بدستم میرسید و جریان نعمتها در زندگیم واضحتر میشد و مشکلاتم یکی یکی براحتی برطرف میشدند و حتی در طی چند همزمانی بسیار شگفت انگیز من توانستم ماشین بخرم و من روز به روز زندگیم راحتتر و روانتر میشد و بعد از مدتی ایدهٔ شرکت در دورهٔ اصلاح پُرخوری و اشتها را از جان مهربانم دریافت کردم و اولش یکم تعجب کردم چون قصدم این بود که بعد از اتمام این دورهٔ ملکوتی در دورهٔ ورود به سرزمین لاغرها شرکت کنم اما مثل همیشه ایدهٔ جان مهربانم را با عشق پذیرفتم و بقیهٔ کارها را به خودش سپردم و من چشم باز کردم دیدم در حال انجام تمرینات این دورهٔ شگفت انگیز هستم و با اینکه الان یک بخش از این دوره را طی کردم احساس میکنم دوره ای فراتر از انتظار من باشد چون تاثیرات آن را از همین ابتدا دارم میبینم که ترس از خوردن در من از بین رفته و با خیال راحت تا جایی که میل داشته باشم غذایم را میخورم و احساس لاغری در من زیاد شده و احساس چاقی دارد به آرامی در مغزم کمرنگ میشود و تازه دارم متوجه میشوم که چاقی چه دکوراسیون مفصلی در مغز من چیده و چه مسائلی که اصلاً متوجه آن نیستم دارد چاقی را در مغز من تقویت میکند و سپاسگزار جان بیهمتایم هستم که این دوره های خاص و قدرتمند را برای من انتخاب کرد و دیگر اینکه روابطم با خانواده ام عالی شده و هرچیزی که با حس خوب بهش فکر میکنم و یا درباره اش توی دفتر شکرگزاریم مینویسم براحتی بدستش می آورم و الان که به پشت سرم نگاه میکنم لذت میبرم از استمرارم و در این مدت زمان کوتاه از نظر خودم تغییرات چشمگیری داشتم و مورد مهمی که خیلی به رشد فکریم کمک میکند دوری از رسانه ها هست من حدود 4سال است که تلویزیون نگاه نمیکنم و هیچ رسانه ایی را دنبال نمیکنم و از وقتی وارد سایت تناسب فکری شدم واتساپ و اینستاگرام و تلگرام و همه رو از توی گوشیم پاک کردم و فقط با سایت تناسب فکری در ارتباط هستم و از نظر من این سایت پُرمحتوا زیباترین قطعهٔ بهشت است که رد پای عشق خداوند در آن همیشه توسط استاد مهربانم بروز رسانی میشود و پُر از آگاهی های ناب الهی است و ما چقدر خوشبختیم که ساکنان این سایت بهشتی هستیم 🌿🌹🌿
      • من اسفند امسال برخلاف اسفند پارسال که هیچ امیدی به لاغر شدن و بهبود زندگیم نداشتم خیلی با شادی ولذت دارم به استقبال بهار میروم و ایمان دارم که بهاری زیبا و دل انگیز و پُر از خاطره های رنگی را تجربه میکنم چون دارم توسط آگاهیم جوانه های شگفت انگیز آرزوهایم را به وضوح احساس میکنم و از اینکه خالقشان خودم هستم به وجد می آیم و تمام این تغییرات و پیشرفت هایم را بعد از هدایت های عاشقانهٔ خالق مهربانم مدیون استاد آگاه و بی مثالم هستم که با آموزشهای ماهرانه و ساده گویانهٔ خودشان خوب بودن و خوب دیدن و خوب ماندن را با عشق به ما آموزش میدهند و من ایمان دارم که پاداش خدمات و این همراهی سخاوتمندانه شان را از بی نهایت خداوند به زیبایی دریافت میکنند
      • و امیدوارم بهار امسال که مزین شده به ماه عاشقان خدا برای شما استاد نازنینم و تمام خوبان این سایت بهشتی پُر برکت و خوش یُمن باشد و عالیترین دریافتی ها را همراه با عشق بی نهایت خالق مهربانم را تجربه کنید و از بودنتان لذت ببرید و امیدوارم خداوند عاشقانه به حساب آرزوهای قشنگتان رسیدگی کند و به ساده ترین شکل ممکن آنها را در زندگیتان خلق کند 🌿❤️🌿

      الهی شکرت که هستی و به همهٔ بندگانت بی منّت هستی میبخشی🙏❤️🙏

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار rastegar.moradzadah
      1402/12/11 14:27
      مدت عضویت: 1178 روز
      امتیاز کاربر: 5687 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 762 کلمه

      بنام خداوند بخشنده ومهربان 

      سلام خدمت استاد عزیز ودوستان هم مسبرم 

      همه دیدگاه های این قسمت رو خوندم واز خوندنشون لذت برم تعقیرات و پیشرفت های همه تون قابل ستایش ودیدم استاد هم به همه مدال دادن

      به حساب خود رسیدگی کنید قبل از آنکه به حساب شما رسیدگی کنن 

      این متن رو هر وقت که خوندم رعب و وحشت در دلم ایجاد کرده چون خدا رو برام ترسناک جلوه داده

      همیشه فکر می کزدم این حسابرسی یعنی اینکه بیان بشمارند چند سال روزه گرفتم چقدر نماز خوندم چقدر به نیازمندان کمک کردم چقدر دعا خوندم چقدر از نگاه نامحرم خودم رو پوشوندن واین آگاهی ها که از گذشتگان در مغز من به ابزار تبدیل شده بود باعث شده بود من همیشه از روز حساب بترسم 

      خدایا چطور تو رو شکر کنم با چه زبانی برای اینکه توی این سن کمکم کردی این آگاهی ناب رو دریافت کنم بفهمم منظور از حسابرسی چه حسابیه

      من اینطور متوجه شدم که در زندگی روزمره ام نحوه برخوردم با مساعل زندگی افکارم گفتگوهای ذهنیم گفتگوهای کلامی با دیگران همه وهمه به صورت گزارش به سمت خداوند فرستاده می شه وخداوند همراه در حال گسترش متن گزارش منه 

      وقتی که من از شرایط زندگیم در حال گله وشکایت هستم ومی گم خدایا این چه زندگیه و منظور من اینکه خداوند اون بخش از زندگیمو سر وسامان بده وبهبود پیدا کنه اما خداوند به منطور من توجه نمی 

      کنه بلکه به گزارشی که فرستادم توجه می کنه وچون کار خداوند گسترش دادن جهان هستی هست همواره ناکامی من در اون بخش از زندگیمو در آینده

      گسترش می ده وچرخه زندگی من همین جوری پیش میره 

      اگه بخوام وضعیت زندگیمو تعقیر بدم باید به قوانین وقواعد حسابرسی آگاه بشم بدونم چطور باید به خداوند گزارش بدم تا وضعیت زندگیم روبه راه بشه 

      در رابطه با اضافه وزنم سالها در حال حسابرسی خودم بودم جلو اینه با خودم حرف می زدم خودمو آدم بی عرضه وبی اراده ای دونستم داعم با دیگران راجب چاقبم واینکه توان مبارزه باهاشو ندارم حرف زدم ونتیجه اش سالها چاقی بی وقفه بوده 

      در رابطه با همسرم همیشه منتظر بدترین برخوردها بودم ازش همیشه توی ذهنم در رابطه با موضوعی باهاش جنگ داشتم همیشه باهم سر بحثی جدل داشتیم همدیگر رو محکوم کردیم ونتیجه اینم شده سالها اختلاف 

      سالهاست هر کدوم از اعضای فامیل یا دوستان یا خانوادم مریض می شن یا مشکلی براشون پیش میاد من در بحث های اونا شرکت می کنم دل می سوزوندم گریه می کنم دعا می کنم براشون واین خودش فقط استراب  ودلهره برام ایجاد کزده نه کمکی به اونا کردم نه خودم آرامش داشتم 

      من این آگاهی رو دریافت کردم که داشتن آرامش مهم ترین موضوع برای جذب آگاهی ناب و پیاده کردن اونا به وقت لزوم در زندگی هست 

      من سالهاست توی سایت هستم ولی استفاده چندانی نکردم متل بقیه دوستانم نتیجه آنچنانی بگیرم 

      ولی در مدتی که دوره زندگی با کمک خداوند رو استفاده کزدم وهمزمان فایل های تعقیر زندگی رو گوش دادم خیلی آرامش دارم تنش ها وبرخوردهای تندم با همسرم ودخترم کمتر شده وخودم رو بیشتر دوست دارم وکمتر اونها رو قضاوت می کنم 

      همین دیروز سر یه سوتفاهم همسرم با برادرم دورا دور بدون اینکه همو ببینن یه دلخوری بینشون پیش اومد وهمسرم عصبانی شد وچندتا بدوبیراه  به برادرم گفت من اصلا عصبانی نشدم وهیچ حرفی نزدم وکاملا خونسرد بودم هنوزم از این کار خودم در تعجبم چطور اینقد ریلکس بودم اگه گذشته بود حتما با همسرم دعوای بدی می کزدم روزگارم روزگار یزید می شد تا چند روز بخاطر افکار بد بخاطر گفتگوهای ذهنی چون همه خانوم ها می فهمن حرف منوزنا چقدر رو برا درشون حساسن ولی من به لطف خدا وگوش دادن اون فایل ها خوندن متن های دوره زندگی با کمک خداوند خیلی آروم بودم نزاشتم زندگیم تنش دار بشه دخترم اذیت بشه همسرم هم بعدش آروم شد چون من فرصت داده بودم خودشو تخلیه کنه حرفشو بزنه وسبک بشه

      من خیلی خوشحالم خیلی زیاد از اینکه این فرصت برام پیش آمده تا بتونم بقیه زندگیمو با دریافت آگاهی های خوب بهتر سپری کنم واون روز حساب موعود دیگه برام ترسناک نیست 

      انشالا با کمک خداوند اسفند 1403 من میام واز حسابرسی یک ساله خودم می گم ومثل بقیه دوستانم از نتایج عالیم هم در زمینه شناخت خداوند وهم در زمینه لاغری می گم 

      من چون این سالها فقط هدفتم رو گذاشته بودم تو لاغری ودنبال کاهش وزن بودم انگار چشم وگوشم رو روی بقیه جنبه های. این سایت بسته بودم والان می بینم که هدف اول باید کسب آرامش باشه وخالی کزدن ذهن از هر ناخالصی تا جا برای در یافت آگاهی های ناب باز بشه وبعد اون دیگه همه جنبه های زندگی تعقیر می کنه که یکی از اونها لاغری هم هست 

      از استاد عزبزم خیلی خیلی سپاسگزارم 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار زینب ندرلو
      1402/12/11 14:02
      مدت عضویت: 328 روز
      امتیاز کاربر: 4650 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 813 کلمه

      به نام خدای مهربان  

      رسیدگی به حساب  

      تو این دو سالی که با قانون آشنا شدم همیشه معیارم برای نتیجه گرفتن پول و درآمد بود کلی اتفاق خوب تو زندگیم افتاده بودولی من تمام توجه ام به این بود که چه فایده من به اون درآمدی که میخواستم نرسیدم  

      ولی وقتی دفتر خواسته هامو مرور میکردم دیدم به چقدر از خواسته هام رسیدم  

      از نطر شخصیتی چقدر آروم آروم دارم تغییر میکنم و چون این تغییرات ریز انجام شده بود من اصلا متوجه شدن نبودم 

      من همیشه دوست داشتم این عادت بد غیبت کردن و با تلفن صحبت کردن رو نداشته باشم وقتی این خواسته رو نوشتم تو دفترم فک میکردم تا هفته آینده من یهو میشم یه آدم دیکه و کلا هر کی پیشم حرف نامناسب بزنه من سریع صحبت رو قطع میکنم ک کلا دیکه این کار رو نمیکنم ولی وقتی دیدم بعد یه هفته من هنوز اون عادت رو دارم ناامید شدم و گفتم این روش جواب نمیده  

      ولی بعد ها متوجه شدم تا وقتی من اون تغییرات ریز رو نبینم و تایید نکنم اتفاقی نمی‌افته منی که هر روز با تلفن مدت زیادی صحبت میکردم حالا میشه یها چند روز با دوستم صحبت نکردم یعنی تغییر 

      من وفتی تو مجالس هستم سعی میکنم همش صحبت رو به سمت حرفای خوب ببرم و وقتی میبینم بحث میخاد به سمت گله و شکایت بره یا میرم با بچه ها بازی میکنم یا با گوشیم مشغول میشم یعنی تغییر 

      منی که فکر میکردم بدون تلگرام و اینستا گوشی معنی نداره چندین ماه اصلا اینستا ک تلگرام نداشتم و حالم خوب بود و از گوشی ام برای  دادن ورودی مناسب به ذهنم استفاده میکردم  

      منی که قبلا یه آهنگ میزاشتم و کارهامو انجام می‌دادم الان یه فایل پلی میکنم و کارهامو انجام میدم و آنقدر لذت میبرم که اصلا کار های خونه رو بخاطر این فایل ها دوست دارم 

      منی که قبلا اگر ناخواسته ای تو زندگیم رخ می‌داد بهم می‌ریختم و عصبانی میشدم و فقط گلایه میکردم بخدا ،البته نمیگم الان تو این موضوع عالی شدم ولی خیلی بهتر شدم  

      الان میگردم تا یه نکته مثبت توش پیدا کنم  

      چند روز پیش بخاطر وصل فاضلاب گفتن که برای وصل شدن سرویس خونه باید کنده کاری انجام بشه عیدی همسرم رو ریخته بودن و هزینه کار ما خیلی بالا شد و ما محبور شدیم کل عیدی رو بدیم به این هزینه ،هزینه ای که فکرش رو نمی‌کردیم این افکار اومد تو ذهنم که حالا عید رو میخای چیکار کنی همه پول رفت به یه خرج اضافه ولی چون قبلا تو خس بد مونده بودم و پشت هم اتفاقات بد افتاده بود به خودم خیلی زود یادآوری کردم من باید نکات مثبت این اتفاق رو ببینم و حالم رو خوب نگه دارم  

      از طرفی دخترم خیلی بد مریص شده بودو وضع خونم خیلی خراب بود  

      خیلی کار برام سخت بود کنترل ذهنم برام سخت شده بود ولی مدام با خودم میگفتم خدا فقط برای من خیر و خوبی میخاد توی این اتفاق خیری هست همه چیز به نفع منه  

      بعد با خودم گفتم خدا رو شکر که این اتفاق تو عید افتاد و ما عیدی داشتیم و تونستیم این هزینه رو پرداخت کنیم وگرنه مجبور بودیم قرض کنیم که من این کار رو دوست نداشتم

       ما بعدد کنده کاری متوجه شدیم که چاه زیر حموم بود دقیقا و ریزش کرده بود ک خیلی عمیق بود کسایی که کار میکردن گفتن خدا بهتون خیلی رحم کرده بود اگر این حمام ریزش می‌کرد معلوم نبود چه اتفاقی براتون بیافته  

      مدام با خودم گفتم سرویس دستشویی تمام کاشی هاش نو شد و برای سال نو تر و تمیز شد  

      با خودم گفتم اگر پولی از حسابمون میره خدا چند برابرش رو برمیگردونه و گفتم فک کن چند برابر این پول میخاد بهت توسط خدا داده بشه  

      من اگر با اطلاعات قبلی تو این شرایط قرار میگرفتم خدا میدونه چقدر غصه میخوردم و نگران میشدم برای خرید عید  

      ولی به همسرم گفتم نگران نباش خدا بهمون از جایی که فکرشو نمی‌کنیم پول میرسونه  

      و آگاهی های دوره زندگی با کمک خدا رو فقط خدا میدونه چقدر برای این آرامش در من تاثیر داشته  

      روزایی اولی وقتی استادنوشته بودن که خدا تو رو صدا زده و دعوت کرده به این دوره که معجزه زندگی خودت باشی رو حالا درک میکنم چقدر تاثیر داشته  

      بعد اینکه هدف های زیادی داشتم و به خیلی هاش رسیدم متوجه شدم هدف اصلی اینا نیست هدف اصلی داشتن آرامش و حس خوب در هر شرایطی  

      فک‌میکردم حالا چون این فایل ها رو گوش می‌کنم هیچ چالشی نباید تو زندگیم پیش بیاد  

      من دقیقا وقتی برای ایده ام قدم برداشتم هم خودم هم بچه هام مریص شدیم اولش تو دلم گفتم الان چه وقتش بود آخه ولی بعدش گفتم حتما این اتفاق درسی برام دارهحتما کلی باور مخرب و محدود میتونم توش پیدا کنم و باید برطرفش کنم نه اینکه ازش فرار کنم  

      هنوزم یه جاهایی عکس العمل های نامناسب دارم که دلیلش همون ورودی های نامناسب بوده ولی به خودم یادآوری میکنم که من الان دارم ورودی مناسب میدم و بعدا خودش رو نشون میده استاد عزیزم ممنونم از شما بابت آگاهی های نابی که به ما میدیدن همیشه سلامت باشید انشا الله

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار السا فرزانه
      1402/12/11 08:53
      مدت عضویت: 557 روز
      امتیاز کاربر: 59234 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,600 کلمه

      به نام خدای بی نهایت، خدای مهربان فراتر از انتظار 🌟

      درود و احترام خدمت استاد عزیزم و هم کیهانی هم مسیر عزیز 🦋

      خدایا بابت تمام آگاهی های عمیق و ارزشمندی که از استاد عزیزم می آموزم سپاسگزارم. 

      خدایا بابت فرصت طلایی حضورم در این خونه ی گرم مجازی سپاسگزارم. 

      ☆★به حساب خود رسیدگی کنید…☆★

      خب .. خدا رو شکر، باز هم یک فایل آموزشی فوق العاده و آگاهی هایی که ارزشمندترینه. و چقدر عنوان حسابرسی حس خوبی داشت، حس مسئولیت پذیری فوق العاده ای در این عنوان هست، و به من یاداوری میکنه: 

      ☆من مسئول صفر تا صد حسابرسی زندگی خودم هستم. 

      ☆وقتی من به حساب خودم رسیدگی میکنم، خیلی بیشتر متوجه پیشرفت هام میشم و ازشون نتیجه بهتری میگیرم.

      ☆وقتی مسئولیت حسابرسیم رو می پذیرم، به نقاط ضعفم روشن تر پی می برم، و متوجه میشم کدام بخش های درونی و وجودم نیاز به تعالی داره و باید اون موارد رو جدی بگیرم و برای تصفیه شون وقت و انرژی بگذارم، اما شوق و احساس پیشرفت و انگیزه و نگاه تعالی و بهتر شدن.

      ☆وقتی به حسابم رسیدگی میکنم، فکر و کانون توجه و تمرکزم رو با تسلط بیشتری کنترل میکنم و به اونچه که میخوام و برام خوبه، فکر میکنم و خود به خود از ناخواسته ها چشم پوشی میکنم. و اینطوری کاملا تسلط دنیای درونم و احساساتم در دست خودم میفته نه در دست هزار و یک فاکتور بیرون از من. و تا وقتی این حس رو داشته باشم، قدرت- اعتماد به نفس-  و عزت نفس، در من موج میزنه. 

      وقتی من این فایل ارزشمند رو گوش دادم، خیلی مشتاق بودم زودتر بیام بنویسم حرفهام رو، و کلی انرژی و حس خوب بگیرم، اما با خودم فکر کردم، بهتره اول حسابرسی امسال رو انجام بدم بعد بیام بنویسم. و چقدر خوب که این کار رو کردم چون یک سری تغییرات در این یک سال و نیم که در سایت و دوره ها هستم، داشتم که خودم هم متوجه شون نبودم و در این حسابرسی متوجه شون شدم. 

       برای اینکه حسابرسیم دقیق و کامل باشه، حوزه های زندگیم رو تقسیم بندی کردم و هر کدام رو  جداگانه مورد بررسی قرار دادم و بعد با نقطه ی شروعم مقایسه کردم و با توجه به میزان پیشرفتم از صفر تا صد ، نمره دادم. بعد یک معیار برای اونچه در ذهن دارم بهش برسم تعیین کردم و فاصله شو اندازه گیری کردم. مثلا : من از نظر مالی نسبت به مهرماه 401 که دوره ورود به سرزمین لاغرها رو شروع کردم، نزدیک به 12 برابر پیشرفت داشتم. پس از صفر تا صد به خودم 80 دادم. چون هم از پیشرفت هام خیلی راضی بودم و هم در عین حال میدونم یه جاهایی می تونستم روی باورهام و رابطه م با خدا بهتر کار کنم و نکردم. و اگر به خودم 100 میدادم احساس پنهان و ناخوداگاهم این میشد که : 

      ☆خب من که 100% پیشرفت کردم، دیگه این قسمت رو رها کنم و برم سراغ جنبه های دیگه☆

      در نتیجه برای اینکه همیشه انگیزه داشته باشم تلاش بیشتر کنم، یک مقدار درصدی باز گذاشتم که اتگیزه داشته باشن هدفهای مالی جدید تعیین کنم و براشون پیشرفت کنم. 

      بعد دونه دونه پیشرفت هام رو و تغییرات مالیم رو نوشتم. حتی کوچکترین هاش رو، در حد مثلا کتابخونه رومیزی که برای میز کارم خریدم. و خدا میدونه چقدر احساس قدرت و تعالی داشتم. و وقتی حسابرسی کلی م به پایان رسید احساسم این بود من در این یک سال و نیم اخیر، به اندازه تمام سالهای عمرم پربار و پرثمر زندگی کردم. یک سال و نیم  زمان بر من گذشته، اما از نظر پیشرفت های بیرونی و درونی زندگی و شخصیم، اندازه ی سی و هشت – نه سال ثمره و پیشرفت و حال خوب و تغییر مثبت به همراه داشت. خدایا شکرت 🦋

      مورد بعدی که به همون روال بررسی کردم، تناسب و لاغریم بود. تمام رفتارهای غذاییم رو بررسی کردم و تغییراتم رو نوشتم، فهمیدم یه زمانی باید حتما عصرانه میخوردم، باید حتما صبحانه تخم مرغ و گوجه و خیار و چای میخوردم حتی با پنیر و گردو هم سیر نمیشدم و یک ساعت بعدش دل ضعفه داشتم از احساس گشنگی، چقدر در طول روز ریزه خواری داشتم، چقدر فکرم درگیر خوردن بود، و قلبم درگیر غصه ی چاقی و روحم سرشار از حسرت لاغری …! 

      الان چی.. ؟! 

      -ریزه خواری هام کلا حذف شده. هرچی فکر کردم حتی یک روز در تقویم 402  پیدا نکردم که ریزه خواری کرده باشم. 

      -وعده عصرانه م بطور صد در صد حذف شده. 

      -ترس و وحشتی ک از گرسنگی داشتم کاملا از بین رفته، و الان حتی اگر گرسنه باشم احساسم و نگاه و فکرم اینه که : خب چی میخواد بشه؟ کدوم انسان در طول تاریخ از یک یا چند ساعت گرسنگی مرده؟  منتظر میشم غذام حاضر شه و بعد غذا بخورم به جای اینکه خوراکی های خرت و پرت بیهوده بخورم. 

      و متوجه شدم خیلی وقتا پیش امده گشنه بودم اما چون درگیر کاری بودم اصلا حواسم نبوده گشنه م و بعدا کارم تمام شده متوجه گشنگی شدم. در حالیکه پیش از این، به محض احساس گشنگی دیگه تحمل انجام هیچ کاری نداشتم و فقط باید غذا یا کلی خوراکی های مختلف بیهوده میخوردم. 

      -یه زمانی من روزانه چندین لیوان چای میخوردم، یک ساعت میرفتم سر کلاس تدریس میکردم کلاس که تمام میشط به جای اینکه برم دفتر اساتید، میرفتم آبدارخونه برای چای و طبیعتا همراهش یه شیرینی با بیسکوییت و از این چیزا… الان روزها حتی یک هفته میگذره هیچ میلی به چای ندارم. به جای میل به آب دارم و همیشه یک بطری آب دستمه. 

      -سفره صبحانه های مفصلم بطور کامل جمع شده و صبح ها با یک فنجان نسکافه، و یک تیکه کوچیک کیک، تا وقت نهار سیر سیرم. منی که نگاهم این بود که : میخوام تا ظهر تدریس کنم باید انرژی داشته باشم و به این بهانه به اندازه ی یک وعده نهار ، صبحانه میخوردم، الان با یک نصف کیک فنجونی، و یک فنجون نسکافه تا 5-6 ساعت بعد سیر سیرم، و همون ساعات تدریس رو هم دارم. اما بدون اینکه اذیت شم و یا فشاری تحمل کنم، واقعا سیر هستم و هیچ میلی به خوراکی ندارم. 

      و اما….

      شگفت انگیز ترین قسمت ماجرا، حوزه حسابرسی شخصیتی و رشد فردی و رابطه با خداوند بود. که واقعا باورم نمیشد به همین راحتی تونستم در این یک سال انقدر تغییر و پیشرفت کنم. 

      این بخش، حتی از لاغری که سالها نه فقط آرزوم، که حسرتم شده بود، بیشتر خوشحالم کرد و چقدر حس قدرت عجیبی درونم داشتم. چقدر حس تسلط داشتم به درونم، احساساتم، فکرم، عکس العمل هام، نقاط قوت و ضعفم، کانون توجه ام، طبقه فرکانسیم. در این حوزه پیشرفتم فوق العاده بود، خیلی خیلی خوشحال شدم از پیشرفت های این بخش، و به نظرم ریشه ی بقیه ی پیشرفت ها نیز همین بخش بود. و این از شگفتی ها و اعجاز دوره های استاد عزیز هست که درونا از ما شخصیت های جدید و ایده ال و با شکوه ساخته میشه در این مسیر. بدون اینکه اذیت شیم. 

      من پیش از ورودم به سایت و دوره ها، یک مدت پیش یک روانشناس، تراپی میگرفتم بابت اینکه به شدت اضطراب و نارضایتی در من زیاد بود، واسه کوچکترین موردی من استرس داشتم و وسواس فکری و وسواس نظم و قرینگی هم داشتم البته. و البته بماند که اون دوره تراپی هیچ کمکی به من نکرد و تاثیری نداشت، چقدر بعد از هر جلسه اذیت میشدم و فشار روانی باید تحمل میکردم، انگار اون روانشناسه یه ملاقه دستش گرفته بود و تمام محتویات ناخوداگاه من رو هم میزد و هر چی خاطره بد داشتم، هر چی حس بد داشتم بیرون میریخت و ایشون هم مدام تاکید و تشویق میکرد که طبیعیه باید تحمل کنی تا این دوره برون ریزی تمام شه، و من چه زجری میکشیدم…هرچی حس بد بابت اتفاقات نادلخواه زندگیم  داشتم که شاید بیست سال و حتی خیلی بیشتر ازشون میگذشت، بعد اون جلسه های تراپی بیرون میامد از ته ضمیرم… به شدت بیدار خوابی داشتم، آشفتگی های شدید در خواب پیدا کرده بودم…و در نهایت به جایی رسیدم که ترجیح دادم اون اضطراب و وسواس فکری با من بمونه، اما دیگه تراپی نرم. 

      و بعد از مدتی ورق برگشت…! و من اینجا هدایت شدم و بهشتم رو پیدا کردم.. و در حسابرسی این دو روز گذشته فهمیدم من چقدر تغییر کردم ، بدون تراپی! بدون برون ریزی های بعد ش، من یک سال و نیم در اوج شادی و احساس خوب و توجه به مثبت ها، با شادی و نظم زندگی کردم، و به هر هدفی داستم رسیدم و اتفاقا در همین مدت، کمترین اذیت و استرس رو داشتم. و احساس غالبم در 80-90 درصد مواقع عالی بود. 

      حتی شفای درون رو من از این مسیر و این دوره ها گرفتم. 

      نتیجه ی این حسابرسی واقعا فوق العاده و شگفت انگیز بود. صفحه ها نوشتم و حین نوشتن ذوق و انگیزه و شوق تمام وجودم رو سرشار میکرد. دوست داشتم تمام حجم اون 20-30 صفحه ای که در دفترم نوشتم رو میتونستم اینجا بنویسم، ولی واقعا یکی از قشنگ ترین تجربه هام همین حسابرسی بود. 

      و چقدر خدا رو شاکرم و از استاد عزیزم سپاسگزار بابت این آگاهی، و انچه که از این فایل آموختم،  که باعث شد سال جدید رو با یک حسابرسی عالی، و تمرکز بر نتایج و پیشرفت هام آغاز کنم. و مهمترین ثمره ی این حسابرسی این بود که : 

      ★☆قدرت و جسارت و ایمانم چندین هزار برابر شد برای هدفگذاری های جدید سال نو، و فهمیدم انقدر ذهنم در مقایسه با قبل گسترده و اعتماد و ایمانم بیشتر شده که بتونم هدفهای بزرگتر برای زندگیم و رشد درونیم انتخاب کنم، و چقدر دیدگاهم وسیع شده و تعالی پیدا کرده. ایمانم چندین هزار برابر شد که در همین مسیر تا همیشه بمونم و وارد حاشیه ها و مسیرهای جانبی نشم★☆

      خدایا سپاسگزارم…

      استاد عزیزم چراغ روشن راهم، سپاسگزارم. 

      الهی سایه تون برقرار و نور و امید در قلب تون مواج. 🙏💮🦋

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار fatmhadly85
      1402/12/10 23:48
      مدت عضویت: 1181 روز
      امتیاز کاربر: 5402 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 885 کلمه

      به نام خدایی که در این نزدیکیست ❤️❤️

      سلام

      زندگی با کمک خداوند _ حسابرسی زندگی

      تمرین آموزشی ✍️

      از خوندن این مطالب لذت بردم موضوع حسابرسی زندگی شخصی واقعا تامل برانگیز هستش 

      تا حالا این جوری به قضیه نگاه نکرده بودم وقتیکه کلمه حسابرسی زندگی به گوش آدم میخوره آدم یاد حسابرسی مالی و درآمد سالانه میوفته 

      استاد برام خیلی جالب بود که در حرفاتون به این نکته اشاره کردید گفتید خودتونو با قبل از آشنایی با این مسیر و دریافت این آگاهی ها مقایسه کنید ببینید چقدر تغییر کردید 

      من قبلاً همیشه ناراحت و افسرده بودم ، چاق بودم از خودم بدم می اومد از دیدن خودم در آیینه حالم بد میشد همیشه لباس های گشاد و رنگ تیره می پوشیدم ، تا کسی بهم چیزی می گفت از کوره در می‌رفتم و به اصطلاح اشکم در مشکم بود ، از دیگران انتظار داشتم که همیشه با من رفتار شون خوب باشه و اگر کسی حرف ناراحت کننده ای میزد تا مدتها در مورد اون موضوع با دیگران صحبت میکردم و سعی میکردم که به دیگران تفهیم کنم که من با اینکه خوبی‌های زیادی به اون شخص کردم بازم اون فرد با رفتارش در فلان مکان و تاریخ نمک نشناسی کرد و نقش قربانی و بازی میکردم و همیشه تو خونه به همسرم و بچه هام میگفتم که دست من نمک نداره و اونا سعی میکردن که منو با دلداری دادن آروم کنن

      در طول سال به خصوص نزدیک عید زیاد برای خودم خرید نمی‌کردم و همیشه برای خرید اولویتم بچه‌هام بودن و میگفتم حالا اگه خودم خرید نکردمم زیاد مهم نیست بچه هام شاد باشند مهم تر هستند و فکر میکردم این طوری مادر بهتری هستم و دارم برای بچه هام فداکاری میکنم غافل از اینکه داشتم با این افکار و رفتار این فرکانس و به جهان ارسال میکردم که من یک قربانی هستم و اهمیت زیادی ندارم ، اگه شادم نباشم زیاد مهم نیست و جالبه که جهان همیشه پاسخ این فرکانس و من و میداد یا پول نمیموند که منم خرید عید داشته باشم و یا در حد یک خرید بی‌کیفیت داشتم 

      ولی الان برای خودم احترام قائل هستم لاغر شدم سایزم بین ۱_۲ رسیده ، خودمو دوست دارم ، خوشحال تر و شادتر شدم ، موقع خرید همون موقع که دارم خرید بچه هامو انجام میدم برای خودمم اون چیزی که مد نظرمه انتخاب میکنم و خرید خودم و همسرمم همون جا انجام میدم و در اتاق پرو در ایینه به خودم لبخند میزنم و به خودم میگم بازم متناسب تر میشم ، الان از زمانیکه مطالب زندگی با کمک خداوند و دریافت میکنم بازم آروم تر شدم ، از نظر خودم فهمیده تر شدم ، برخوردم با مسائل و مشکلات بهتر شده ، بهتر عمل میکنم البته که هنوزم باید روی خودم کار کنم 

      همین الان یاد یه موضوع افتادم که اتفاقا تازه اتفاق افتاده

      چند وقت پیش یه اتفاقی افتاد و سر اون اتفاق تلفن های زیادی از طرف نزدیکان به من زده شد و هر بار تکرار صحبت در مورد اون موضوع  حال منو بد میکرد و با اینکه بهشون میگفتم صحبت در مورد اون موضوع حالمو بد می‌کنه و دوست ندارم در موردش حرف بزنم و اون موضوع اونقدر ناراحت کننده بود که قلب و ذهن مو آشفته میکرد ولی بازم نمی‌دونم چرا اصرار داشتن که در موردش حرف زده بشه تا جاییکه دیگه تلفن ها شونو جواب نمی‌دادم سر این قضیه

      یه چند نفر از اطرافیان که البته خودشونم مقصر بودن سر یه موضوع الکی خودشون با ما قهر کردن راستش اولش خیلی ناراحت بودم ومدام تو خونه در مورد این موضوع صحبت میکردم ولی باز تا یادم نیومد که نباید در مورد چیزهای ناخواسته حرف بزنم دیگه ادامه نمیدادم و با دریافت آگهی های ارزشمند زندگی با کمک خداوند به آرامش بیشتری رسیدم ، آگاه تر شدم ، یاد گرفتم همه چیو به خود خدا بسپارم من ایمان دارم که خدا هست خودش شاهد و ناظره که سر این اتفاق من هیچ تقصیری نداشتم و کاملا بیگناه بودم من ایمان دارم که خداوند حسابرس اعمال همه بنده ها هست هنوز نتونستم این اشخاص و ببخشم ولی سعی میکنم و از خدا میخوام کمکم کنه تا آرومتر بشم و اون اشخاص و ببخشم و  اون اتفاق و فراموش کنم و دیگه در موردش با کسی حرف نزنم همین الان که دارم می‌نویسم نمی دونیم چرا دیگه از این موضوع ناراحت نیستم انگار یه صدایی در وجودم شنیدم که دیگه ناراحت نباش قهر  اون اشخاص به نفعته ، برای یه لحظه آروم شدم و یکم در مورد این موضوع فکر کردم شاید خواست خدا بوده که اون اتفاق بیوفته و این اشخاص قهر کنند شاید این اتفاق در زندگی من یه همزمانی بوده که خداوند برام رقم زده و خودم نمی‌دونم آخه این اشخاص به شدت منفی و عصبی مزاج هستند و همیشه فاز جنگ و دعوا دارن و در حرفا شون به اینکه اعصاب ندارن به خودشون افتخار میکنند و از دعوا هاشون با افتخار صحبت میکنند خدایا خودت کمک شون کن تا ذهن و قلب شون به آرامش برسه من همین لحظه اون افراد و بخشیدم شون نه به خاطر اینکه اونا آدمای خوبی هستن و لیاقت بخشیده شدن دارن 

      به خاطر اینکه خودم لیاقت داشتن آرامش قلبی و ذهنی و یک زندگی آروم و دارم و همه چیز و به خدا میسپارم

       خدایا با نوشتن در مورد این موضوعات 

       خیلی حالم خوب شد به آرامش رسیدم خدایا ممنونم بخاطر دریافت این آگاهی ها🥰

      استاد ممنون از زحمات تون🙏🙏

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار زهره
      1402/12/10 16:19
      مدت عضویت: 292 روز
      امتیاز کاربر: 8190 سطح ۴: هنرجوی مبتدی
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,024 کلمه

      به نام خداوند مهربان 😇❤

      با سلام به استاد عزیزم و دوستان خوبم ✋🥰❤

      به حسابتان رسیدگی کنید 🤔

      تغییرات من از زمانی شروع شد که با قانون جذب آشنا شدم وبا خوندن کتابها و دیدن فایلهای زیاد از اساتید مختلف آگاههی های ناب شنیدم ودر من یک انرژی ایجاد شدکه احساسم رو قلقلک داد تا ادامه بدم و بیشتر در این مسیر باشم وخیلی احساس فوقالعاده ای داشتم انگار کلید خوشبختی رو پیدا کرده بودم وخیلی خوشحال بودم که راه درست رو پیدا کردم و فهمیده بودم خودم زندگیمو خراب ساخته بودم و حالا می تونم هر طور که دوست دارم خلق کنم به تمام سوالاتم جواب داده شده بود سوالهای که از کودکی تا به اون رو میلیون هابار از خدا وخودم می پرسیدم  چرا من؟؟؟؟  ،تمام چرا هام از طرف خداوند از طریق این آگاههی ها  جواب داده شد ومن به آرامش رسیدم به سکوت به رضایت از خودم و خدای خودم ،به کافی بودنم به باارزش بودنم به همراه بودن خداوندم به هدایتم برای رسالتم به شاد بودنم ولذت بردن از تمام لحظه هایم ،که مسئول زندگی خودم،خودم هستم 

      به این آگاهی ها رسیدم من و تمام انسانها آزادن هر طور دوست دارن زندگی کنن ورفتار داشته باشن واگر رفتار کسی با من خوب نباشه دیگه ناراحت نمیشم چون اون فرد نگرش خودش داره و آزاد هر رفتاری داشته باشه مهم خودم هستم که آزادم رفتارم رو کنترل کنم و ناراحت نشم دیگه از قضاوت ها،کینه ها، حسادتها ،غیبتها،کمبودها،ترس،خبرها ،غرغرکردنها، رها شدم وبه آرامش رسیدم ودر این مسیر بودم که از خداوند خواستم سلامتی رو داشته باشم که تیر ماه ۱۴۰۲با سایت لاغری با ذهن آشنا شدم وتازنده هستم همراه این سایت خواهم بود به آرامش دیگه ام رسیدم اونم لاغری بود دیگه ترس از چاق شدن ندارم ودر من چاقی متوقف شده ودر راستای لاغری در حرکت هستش 

      خیلی با آرامش غذا می خورم وبه کل نگرشم درباره مسئول بودنم حتی در چاقی هم برام ثابت شد که خودم چاقی رو خلق کرده بودم و باور کرده بودم ژن ،زایمان و عوامل دیگه باعث چاقی من شده ودر این مسیر برام واضح تر شد که این ما هستیم در تمام ابعاد زندگی ،زندگیمونو خلق می کنیم 

      نتایجم از زمان رسیدن آگاهی ها در من شروع شد اول امید به من داده شد انگار مرده ای دوباره جون گرفته وزنده شده چراغ امید در قلبم شروع به سوسو کردن کرد وهرچه ادامه میدادم اون امید روشن تر میشد بعد نا خوداگاه لبخندبر لبهام نشست به آرامش رسیدم انگار در آب حیات داخلم کردن با خداوند یکی شدم عمری جاودانه به من داده شده بود خیلی با خودم در صلح شدم و همه رو بخشیدم کمتر از گذشته خودمو سرزنش می کنم و اصلا دیگه به گذشته فکر نمی کنم قبلا در تمام لحظات در سپری کردن درباره گذشتم بودم وبا دیگران وخودم در حال دل کردن واز ناخواسته هام صحبت میکردم وزیاد با تلفن حرف میزدم الان من کمتر با دیگران وارد صحبت میشم بیشتر روی خودم کار می کنم رابطم با پسرم شگفت انگیز تر شده و پسرم کمتر عصبانی میشه وزمانهای که ناراحت هست دیگه به من چیزی نمی گه واگه عصبانی بشه من خودمو کنترل می کنم و میگم اون آزاده هر رفتاری داشته باشه من هم آزادم تا آرامشم رو حفظ کنم وقتی این کار کردم نتیجه گرفتم که پسرم از خودش رفتار بهتر نشون میده همه زندگیم  معجزه شده قبلا هم هروز خدا معجزات می فرستاد ولی من باور نداشتم ودر رو باز نمی کردم واز خدا می خواستم بهم کمک کنه ولی با باورهای اشتباه اجازه ورود خدا رو به زندگیم نمی دادم 

      حالا چقدر عوض شدم تمام زندگیم پر شده از احساس آرامش وپر شده از نور امید و تمام باورهای اشتباه به یک باره فرو ریخته وای خدای من این همه اتفاقات خوب در زندگی من رخ داده ولی من بازم فراموش کرده بودم ومی گفتم چرا موفق نمیشم اگه اینها موفقیت نیست پس چی هستش 

      من چند سالی بود بعضی مواقع چیزی می خوردم معده م سفت میشد و هضم ام سخت بود و زمانی که فهمیدم بدنم  هر روز یک معده جدید میسازه  واین بیماری از حافظه من کدش داده میشه و دوباره سلولهای معده ام با بیماری معده جدیدم رو درست می کنن مقصر بیماری ام خودم هستم و شروع کردم ساختن باور درست که معده من در حال سلامتی هستش وسلامتیش بدست آورد واز طرف خدا در حال شفای واکنون ۱ماه هست دیگه معده ام شفا پیدا کرده این یک موفقیت بزرگی برام اتفاق افتاده وباعث شد که ایمانم قوی تر بشه که به زودی لاغری در من هم ایجاد میشه

      دیگه باورم فراوانی شده

       فراوانی در سلامت چون تعداد افراد سالم خیلی زیاد هستن 

      فراوانی در ثروت چون تعداد مشتری ها در مغازه، وتعداد نعمتها در مغازه وتعداد مغازه ها تعداد ماشینها ،تعداد خونه ها ،تعداد شرگتها ،تعداد شغلها …..هروز بیشتر میشه 

      فراوانی در عشق و محبت چون هروز جوانهای زیاد ازدواج می کنن وهروز تعداد زیادی انسانها طعم مادر شدن رو می چشن

      وهروز درخونه ها عشق در جریان هروز در محل کار عشق در جریان در خیابانها ودر کوچه ها در شب وروز کلا جهان بر پای عشق هستش 

      اینها باورهای درسته من هستن که با قبلم زمین تا آسمون فرق کرده  

      زهره آفرین برتو چقدر دیدت مثبت شده چقدر هر چی دور برت اتفاق می افته خیر بودنش رو توجه می کنی چقدر چهره ات جون تر و زیباتر شده چقدر با خودت در صلح هستی و چقدر سپاس گذارتر  شدی چه قدر مهربانتر شدی وچقدر به آزادی همسرت وفرزندت احترام قائل هستی ،چقدر توقع ات از دیگران در حد صفر شده بازم جای بهبود هست  باید استمرار بیشتری داشته باشی 

      و بهتر عمل کنی تا بهبود بیشتر در خودت ایجاد کنی 

      آره می تونی از آنچه که داری بهترین استفاده رو ببری آره از زمانم که در حال گذراندن در سایت هستم از سلامتی ام که باعث آزادی در من شده وبرای انجام کارهام محتاج هیچ کس نیستم از داشتن ذهنم که باید درباره بهبود خودم به کار بگیرم و به هیچ چیز و هیچ کس اجازه ندم وارد ذهنم بشه وحالم بد کنه ذهن من برای من کار می کنه نه برای دیگران حتی نه برای فرزندم و همسرم فقط برای خودم 

      خدایا برای هدایتم به راه مستقیم ازت سپاس گذارم 🙏🏻🙏🏻🙏🏻

      استاد ازتون بی نهایت سپاس گذار هستم ❤🙏🏻

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      مشاهده پاسخ ها
        آواتار rastegar.moradzadah
        1402/12/10 22:40
        مدت عضویت: 1178 روز
        امتیاز کاربر: 5687 سطح ۳: کاربر پیشرفته
        محتوای دیدگاه: 36 کلمه

        سلام زهراخانم

        نوشته شما خیلی عالی بود من از خوندش حالم خوب شد وانرژی گرفتم خدا رو شکر برای این همه تقییر در حال شما انشالا بیشتر وبیشتر وبیشتر تعقیر کنید واز همه چی زندگیتون لذت ببرین

        برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
        امتیاز: 0 از 0 رأی
        افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
          آواتار زهره
          1402/12/11 05:45
          مدت عضویت: 292 روز
          امتیاز کاربر: 8190 سطح ۴: هنرجوی مبتدی
          محتوای دیدگاه: 25 کلمه

          سلام به دوست عزیزم

          ممنونم نظر لطفت ،برای شما هم آرزوی بهترین هارو دارم 

          بهترین حال واحساس با بالاترین فرکانس الهی رسیدن به تمام خواسته هات 🥰❤🙏🙏🙏

          برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
          امتیاز: 0 از 0 رأی
          افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      امتیاز کاربر: 39270 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,113 کلمه

      به نام خدا

      سلام استاد عزیز و دوستان هم مسیر

      /حسابرسی/

      تفاوت و تغییرات من در اسفند امسال با سال گذشته و دو سال پیش که وارد سایت شدم ،همه ی پیشرفت هام  :خودم همین الان متوجه شدم و در تعجبم ،که چقدر بی خیال شدم و اصلا ترسی ندارم که با خوردن چیزی در تعطیلات نوروز دچار اضافه وزن میشم و این عالیه ، این یه پیشرفت مهمه .اصلا قبلا همش در استرس این بودم که بازم با دیدن شکلات و شرینی و بیسکویت و … مواجه میشم و می خورم و بعدا عذاب وجدان و چاقی هم میاد دنبالش .شکر خدا اهمیت دادن به خوردن شیرینیجات در عصر رو بسیار کاهش دادم و میلم خیلی کم شده به خریدنش ، همین دیروز وقتی عصر چاییم رو با یه حبه قند خوردم به همسرم گفتم چقدر طعمش خوب بود ، با قند کامل طعم چای رو آدم حس میکنه و لذت بردم ،چون بسیار کم پیش اومده با قند بخورم .من تغییرات بسیار چشمگیری داشتم ،من توجهم به خوردن و مواد غذایی بسیار کم شده ، سعی میکنم به عنوان لذت مواد غذایی مصرف نمیکنم.همین دیشب شام نخوردم تا زمانی که گرسنه م شد ،چایی گذاشتم با بیسکویت و تخمه اما خودم چاییم رو با یه آب نبات کوچک خوردم،اینها تغییرات بسیار با ارزشی هستند .من آرامش درونیم بسیار بیشتر شده ،خیلی مثبت اندیش شدم ، افکار منفی رو راحت رها میکنم و شکر خدا حالم خوبه .آرامش درونیم باعث شده که دیگران از بودن در کنارم لذت ببرند .من با دخترم صبورتر از گذشته هستم و تمام تلاشم تربیت صحیح فرزندم هست ، که صبر و برخورد آروم و درست من باعث بشه که در آینده شخصیت کاملا خوبی داشته باشه ‌.من به احساس گرسنگی واقعی و کاذبم توجه میکنم و زمانی مواد غذایی مصرف میکنم که بخاطر تحریک از طریق کانال عصبی نباشه .من مثل گذشته عجول نیستم و هر تصمیمی که میگیرم اول  خوب بهش فکر میکنم .من امید به زندگیم بسیار بسیار بیشتر شده ،من ایمانم به خداوند خیلی بیشتر شده و منتظر تغییرات بسیار عالی در هر جهت در زندگیم هستم و پیشرفت های بسیار بیشتری خواهم داشت از هر لحاظی .

      ✓ابزار خوب کار رو پیش میبره ،آگاهی خوب مثل ابزار خوب میمونه …✓

      مهارت کنترل وضعیت رو من کسب کردم و شکر خدا راحت با شرایط میسازم .

      ✓ چرخ زندگیم روانتر شده شکر خدای مهربانم ✓

      آرامش داشتن و حس و حال خوب داشتن ، اصلی ترین و مهمترین راه جذب و وارد شدن همزمانی های خوب، اتفاقات خوب و معجزات فوق العاده به زندگیمونه .

      فقط کافیه تمرکزم روی آرامش واقعیم باشه ، بقیه چیزها خودش درست میشه .

      هر چقدر آرامشم بیشتر باشه ،کمتر اهمیت میدم به اینکه فلانی چی گفت ،اون یکی چیکار میکنه ،پس هرچقدر آرامشم بیشتر باشه ،با خودم حالم بهتره و بیشتر سرم تو لاک خودمه و برای خودم ارزش بیشتری قائلم .

      /خواب راحت بسیار مهمه /

      ✓ پولی که در ازای آرامش درونی بدست اومده ،مقدارش مهم نیست ، برکتش فوق العاده ست  ✓

      این قسمت توضیحات بسیار برام جالب بود که استاد فرمودند اینکه یه جایی تخفیف میگیریم ، هدیه ای میگیریم و … همه ش خیر و برکت هست و پول وارد زندگیمون شده ،۱_ اتفاقا در مدتی که این دوره ی زندگی با کمک خداوند رو دارم با دقت انجام میدم ، چند مورد اینجوری برام پیش اومده .می خواستم برای مامانم یه هدیه ی خوب بگیرم اما پولش رو در اون روز که می خواستم برم پیشش نداشتم و خداوند واقعا خیلی غیرمنتظره برام جور کرد ، دختر داییم که صمیمی ترین دوستمه گفت که تازه یه مانتو از تبریز گرفتم و اصلا نپوشیدم راستی چرا به عنوان هدیه کادوش نمیکنی از طرف خودت بدی به مامانت ، جالب اینه که اصلا در مورد اینکه دوست دارم برای مامانم هدیه بخرم چیزی نگفته بودم و بسیار خوشحال شدم و کاملا سایز مامانم بود و بهش هدیه دادم و خیلی هم خوب شد ، خدایا شکرت .

      ۲_ یه مدتی بود که می خواستم پودر سنجد که همراه هسته ش هست رو به اندازه ی حداقل ۳ماه مصرف هر روزه ی خودم تهیه کنم ،چون شنیده بودم که بسیار مفیده برای مفاصل و ناراحتی های رماتیسمی ،منم که چون می خواستم تازه باشه و از اون فردی که درستش میکنه مطمئن باشم بعد خرید کنم ، همش صبر میکردم ،خود سنجد هم که میخریدم خیلی مشکل داشت و بدرد نمی خورد ،یه دفعه همون دختر داییم گفت که چرا به دامادمون زنگ نمیزنی اون خودش دستگاهش رو داره و پودرش میکنه و خیلی هم مطمئن هست ، زنگ زدم و هر جوری شد برام فرستاد چون تو یه شهر اطراف شهر ماست ، اما هر کاری کردم شماره کارت نفرستاد و گفت چون اولین باره از ما خرید کردی پولش رو ازت نمی گیرم و خداییش اصرار کردم و گفتم نمیشه باید بفرستم ، ۱ میلیون بود(شکر خدا وضعیت مالیشون خیلی خوبه) این هم یه هدیه از طرف خداوند بود ، خیلی هم عالی بود یعنی هر چقدر هم میگشتم پودر سنجدی به این خوبی و تازه پیدا نمیکردم ،خدایا شکرت .

      ۳_یه چند مورد دیگه هم در این چند روزه برام پیش اومده که به سرعت مشکلی که داشتم حل شده ، نیاز سریعی به یه چیزی داشتم جور شده  و خیر و برکت وارد زندگیم شده .با انسانهای مهربون برخورد داشتم و بهم خوش گذشته به جاهایی که رفتم .

      ۴_یه موردی هم بود با یه خانواده ۷ماه بود رابطه نداشتیم و من از دستشون یکم ناراحت بودم انتظار نداشتم دیگه رابطه ای ایجاد بشه ، ۳شب قبل زنگ زدند و دعوتمون کردند و بسیار مهربون و خوش برخورد بودند ،خدایا شکرت .

      ✓ نکته ی بسیار مهم که استاد بارها فرمودند :اینکه من بیام به مشکلات دیگران بپردازم ، خبرهای ناخوشایند گوش بدم و افکار منفی وارد ذهنم کنم ، ذهن من اصل رو از بدل تشخیص نمیده ، ذهن من نمیفهمه که این واقعه ،این فکر ، این اتفاق برای من نیست و واکنش میده ،پس دلیل اینکه باید خودمون رو از این مسائل دور کنیم همینه ✓

      ✓✓شکستگی اعصاب و ذهن ، راهی نداره جز با تغییر آگاهی های داخلش و وارد کردن آگاهی مناسب ✓✓

      ✓✓✓وقتی من اطلاعات مناسب ، خبرهای خوب وارد ذهنم کنم  ،حالم بهتر باشه ،پارامترهای درونیم تغییر کنه ،احساس آرامش ، حال خوب ، امید به زندگی ،ذوق و شوق ،ایمان به خداوند ، انتظار از خداوند ،وقتی اینها در درونم افزایش پیدا کنه ،بارش نعمت ها در زندگیم میاد ،هیچ قدرتی نمیتونه جلوش رو بگیره .✓✓✓

      من از خودم راضیم ، آفرین به من ، خیلی خوب تمرینات این دوره رو انجام دادم ، آفرین نشمیل :))

      [ خدای خوبم بسیار سپاسگذارم برای این همه نعمت و سلامتی و حال خوب .]

      « استاد گرامیم سپاسگذارم،بسیار بسیار فایل لذت بخش و مفیدی بود ، امیدوارم همیشه شاد و سلامت در کنار خانواده باشید . »

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 10 از 2 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      امتیاز کاربر: 26857 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 2,195 کلمه

      به نام خدای مهربان

      سلام به همه عزیزان

      تغییرات من تقریبا از یک سال و نیم پیش شروع شد. که شروعش از استفاده از دوره ورود به سرزمین لاغرها بود، این در زمینه لاغری بود. اما تغییر من در چیزهای دیگه از شکرگزاری شروع شد، که باعث شد به خیلی چیزهای دیگه هدایت بشم. 

      من اصلا هیچ احساسی از خداوند نداشتم، همش چیزهایی بود که از دیگران شنیده بودم. اما تونستم خدا و احساس کنم، که همین مسئله خودش باعث تغییرات زیاد من شد. 

      من جوری شده بودم که هرجا رو نگاه میکردم زیبایی میدیدم. تو همین شهر‌، ها!؟ همین شهری که همیشه زشت میدیدمش. اصن بارون میومد من کیف میکردم، قبلا که همچین احساسی نداشتم. الانم که برف اومده هی میرم پنجره و باز میکنم کوچه و نگاه میکنم، نفس عمیق میکشم، از سرمایی که به صورتم میخوره کلی عشق میکنم. قبلا که اصن هیییچ. 

      جالبه که آدم آرومی بودم اما الان خیلی خیلی آروم‌‌تر از قبل شدم. متوجه شدم دیگه مثل قبل هیجانی نمیشم. یعنی اگه چیز خوشحال کننده‌ای پیش بیاد، یا حتی ناراحت کننده، به اون صورت نوسانات هیجانی ندارم. ذهنم خیلی زیاد آروم تر شد. قبل تغییراتم ذهنم بسیار شلوغ و بهم ریخته بود، اصلا نمیتونستم خودم و آروم کنم. اما بعد تغییراتم به آرامش عجیب ذهنی رسیدم. اصلا همین آرامش ذهنیم باعث شد که خیلی شخصیتم تغییر کنه. 

       یک سال پیش در دانشگاه واحدهای زیادی برداشته بودم که تمام هفته و از صبح تا عصر دانشگاه بودم. درس‌هایی داشتم که استاداش خیلی زیاد سر تمرینات و کارها عصاب آدم و بهم میریختن، خیلی وضعیت حرص‌درآر و ناآرومی بود. اصن من میدیم چقدر دوستان و همکلاسی‌هام نا آرومن، دارن حرص میخورن، چقدر فشار رو عصابشونه. اما من به خاطر آگاهی‌هایی که اون زمان یادگرفته بودم و ذهنم آروم شده بود خیلی خیلی عالی تونستم ذهنم و کنترل کنم. اصن اگه اون چند ماه ذهنم و کنترل نمیکردم واقعا دیوانه میشدم و ضربه میخوردم. اما عجیب آروم بودم. کلی برای خودم تجزیه تحلیل میکردم که آره به فلان دلیل استاد اینجوری رفتار میکنه، به فلان دلیل درس این شکلیه، تمرینات این طور شده، قضیه دانشگاه فلان شکله. و خودم و بسیار آروم و بی اهمیت به مسائل میکردم. دقیقا همون زمانی هم بود که پارسال شلوغ شد و کلی درگیری بود. همه‌ی بچه‌ها، همه‌ی اطرافم پر بود از آدمای عصبانی، از گله و شکایت‌ها، از ترس، از ….. هی کلاسا رو بچه‌ها کنسل میکردن اعتصاب میکردن، با استادا بحث میکردن، به من گفتن تو فلان فلانی که میری سر کلاس، تو حیاط دانشگاه جمع میشدن اعتراض میکردن که فلان استاد و اخراج کنین، مدیر گروه‌ه و اخراج کردن و… . اما من تو حال خودم بودم. اصلاااا به هیچ کدوم از خبرها توجهی نمیکردم. اصلا گروه دانشگاه و که بچه‌ها درباره درگیری‌ها و مسائل اون زمان صحبت میکردن نمیخوندم، کلا از گروه لفت دادم. توی اینستا حتی یک دونه ویدیو درباره‌‌ی اون چیزها ندیدم. حتی اگه تو خونه بحثی دربارش میشد من تو گوشم هندزفری میزاشتم فایل گوش میدادم. سرم فقط گرم لاغری با ذهن، آگاهی‌ مختلف زندگی، و درس دانشگاهم بود. به هییچ چیز توجه نکردم. 

      اون زمان که برای خیلی‌ از مردم دوران تاریکی بود برای من یک شکوفایی و روشنایی بود. یکی از بهترین زمان‌های زندگیم بود. اصلا درواقع دوران بیداری من بود. من هرجا رو نگاه میکردم زیبایی میدیدم، اخلاقم اروم شده بود، با بچه‌ها دوستانه‌تر بودم، مهربان‌تر بودم، با خودم مهربان‌تر بودم، میخندیدم، کلی لبخند میزدم، سعی میکردم از هرچیزی که انجام میدم لذت ببرم، حتی از درس‌هایی که متنفر بودم و استادش خوب نبود هم سعی کردم دربارشون آروم باشم و فقط با آرامش کاری و که باید انجام بدم. 

      دوستم میگفت فاطمه تو چطوری انقدر آرومی من نمیتونم. میگفت چطوری حالت خوبه. نگران بودن که مدیر گروه و اخراج کردن، حالا ترم دیگه معلوم نیست درس و دانشگامون چطور بشه، چه وضعی پیش بیاد، همه چی بهم میریزه، اما من اصلا برام مهم نبود. گفتم این زندگی یک آدم دیگست به من ارتباطی نداره که بخوام نگران باشم. خودم و درگیر مسائل دیگران نمیکردم. درباره‌ی خیلی از چیزها حرف نزدم. غیبت نکردم. درباره‌ی حال بد و چیزهای منفی صحبت نکردم. اصلا غرغر نکردم، حتی یک روز به خودم اومدم دیدم من مدتیه که تو خونه غر نزدم. از حال بدم نمیگم(حالمم بد نبود که بخوام بگم. یه بار خواستم غر بزنم که سریع یادم اومد نباید این کار و کنم ). اگر کسی حرفی بهم میزد ناراحت نمیشدم و تو ذهنم تحلیل میکردم که این شخص به فلان دلیل درونی که داره این حرف و زده، پس درواقع چیزی در ذهنش داره که با خودش درگیره. اگر چیزی پیش می‌اومد که باعث ناراحتیم میشد کلی ذهنم و کنترل میکردم که بهم نریزم، حالم خراب نشم. یک قضیه‌ای پیش اومد که خیلی برامن باعث تشویش شد، تو خونه چند ساعت بحثش شد. تمام اون مدت من سعی کردم لبخند به لب داشته باشم، گریه نکنم، و هی به خودم امید بدم که چیزی نیست، هنوز چیزی نشده، نترس. و دقیقا بعدش متنی دیدم که فکر کنم از قران بود که تقریبا منظورش این بود که نگران چیزی که هنوز اتفاق نیوفتاده نباشم. این جمله خیلی بهم تسلی داد و تونستم خیلی از نگرانیم کم کنم. خداروشکر دیگه حرفی از اون قضیه نشد و تموم شد، و من نفس آزادی و راحتی کشیدم. 

      بچه‌ها‌ی دانشگاه بهم سلام میکردن. اصلا جالب بود میومدن با من حرف میزدن. یه دختری بود از من خوشش اومده بود میگفت من خیلی بامزم، و توی اون ترم خودش و باهام و دوست کرد. یه دختر دیگه میومد با لبخند بهم سلام میکرد و بهم دست میداد. ارتباط‌های جدید برقرار شد یعنی که دختر عموم که قبلا اصلا باهم حرف نمیزدیم خودش اومد بهم پیام داد که باهم بریم بیرون. اون زمان کلی هدیه گرفتم از فامیل‌هامون. خودشون بهم محبت میکردن، حرف‌های قشنگ بهم میزدن. بابام رفت بدون اینکه من ازش بخوام کلی ماشینم و آپدیت‌های مختلف روش انجام داد و مشکلاتش و برطرف کرد. دیگران با من مهربان رفتار میکردن. جالبه که ترسم از حشرات یکم کمتر شد بدون اینکه بخوام دربارش کاری کنم. گربه‌ها میومدن پیشم و اجازه میدادن نازشون کنم. دورم میچرخیدن و خودشون و به پاهام میمالیدن. درسته که اکثرشون غذا میخواستن اما یکیشون بود فقط محبت میخواست. به یک گربه‌ای از غذای خودم دادم و بعدش پشتش و بهم کرد و همونجا به شکل نون نشست. شکل نون اینطوریه که شبیه نون همبرگری میشینن، دست و پاهاشون و جمع میکنن زیرشون، دمشون هم گرد میکنن دورشون، و وقتی نگاشون میکنی شبیه یک نون همبرگردی گرد هستن که انگار اصلا دست و پا ندارن. وقتی اینشکلی کنارت میشینن یعنی بهت اعتماد دارن. 

      رفتیم مسافرت جایی که من چندبار دربارش آگاهانه رویاپردازی کرده بودم. بابام یک اتاقی برامون گرفت که ویوش به سمت محوطه‌ی باغ و دریا باشه که من بشینم بیرون و نگاه کنم و لذت ببرم. اون مسافرت یکی از بهترین مسافرت‌هایی بود که رفته بودم. چون خیلی اون زمان حالم و خوب کرده بودم و چقدر زیبایی دیدم و چقدر لذت بردم، چقدر بهم خوش‌گذشت. 

      در گذشته خیلی به این اهمیت میدادم که چی بپوشم و دیگران دربارم چی فکر میکنن، اما الان اصلا برام مهم نیست. اصلا به این که بقیه چی میگن، من چی بپوشم، و این جور چیزا فکر نمیکم. دیگه درحدی شده که میتونم با پیژامه برم بیرون و اصلا برام مهم نباشه. 

      من قبلا اصلا نمیدونستم که وقتی به چیزهای منفی توجه میکنم باعث میشه که به خودم جذب کنم و در زندگی به شکلی اون و تجربه کنم. اما الان خیلی مواظب هستم که به چه چیزهایی توجه میکنم. که باعث شده حالم بهتر باشه، ذهنم آروم‌تر باشه، خودم و کمتر با دیگران مقایسه کنم، آشفتگی‌ام کمتر بشه. 

      در بعضی جاها که ممکنه احساس ترس کنم یادم میوفته که خدا مواظب منه، اینطوری آرام میشم و خیالم راحته. 

      وقتی سوالی دارم مطمعنم که خدا به یه شکلی جوابم و میده. چون چندین بار سوالی داشتم، و مدتی بعد جوابش و دریافت کردم. 

      الان خودم و ارزشمندتر میبینم، نه چیزی که میپوشم. در گذشته دوست‌هایی داشتم که مدلشون اینطور بود که خیلی به قیافه اهمیت میدادن. به هر حال خودم و ازشون جدا کردم و نزدیک ۸ سال هیچ ارتباطی باهاشون نداشتم. حالا دوستم که از بچگی باهاش دوست بودم اومد گفت با اون بچه‌ها میای بریم بیرون صبحانه بخوریم؟ با خودم گفتم این دوستم هنوز از زمان قدیم دل نکنده. میگفت من خیلی به گذشته فکر میکنم، ولی من گفتم برعکس اصلا درباره‌ی گذشته فکر نمیکنم. بعدش من یه دفعه تمام خاطرات اون زمان به یادم اومد. چیزی که به فکرم اومد این بود که من قبلا قرار با همین دوستم و رد کردم چون از چاقیم خجالت میکشیدم، چون خال روحیم بد بود، چون نمیتونستم خوشحال باشم و خوش برخورد باشم. دیدم الان چاقیم و قبول کردم و از خودم و جسمم بدم نمیاد. حالمم خوبه پس این قضیه اوکیه. بعد به این فکر کردم که حتما از من میپرسن چه خبر چیکار میکنی، خب منم که کاری نمیکنم پس خجالت میکشم از خودم و زندگیم حرف بزنم، خوشم نمیاد همه از من میپرسن چیکار میکنی. راستش مدتی با خودم فکر کردم، با خودم حرف زدم. با خودم گفتم من اون آدم قبلی نیستم، خیلی فرق کردم. دیگه از اینکه دیگران دربارم چی فکر میکنن خجالت نمیشکم، دیگه این ذهنیت دخترونه‌ی بچگونه و سطح پایین و مسخره که فلانی چی پوشیده یا مثلا چه تغییری تو ظاهرش داده و خیلی وقته ندارم(چون این دوست‌ها این طور بودن، این فکرها به ذهنم رسید). با خودم گفتم حالا این افراد ذهنیتشون اینه، چیزهایی که بهش اهمیت میدن اینه، دلیل نمیشه که منم خودم و به شکل اونا دربیارم. من کلا در ظاهر و فاز و شخصیت و کلی چیز دیگه در نقطه مقابل اون‌ها قرار دارم. در کنارشون مثل تافته جدا بافته‌ام. اونا خیلی خانومانه‌ان من خیلی بچگونه و ساده و راحت. اونا شاید کار میکنن درامد دارن، اما من رفتم دانشگاه. اما این دلیل نمیشه که مثلا من مشکلی دارم، من مدلم اینه. خیلی هم خوبم، خیلی هم با ارزشم، در این مدت کلی ذهنیتم تغییر کرده، کلی خودم و بهتر کردم، کلی متوجه ارزشمندی خودم شدم. چیزی که ارزشمنده من و افکارم و دیدگاهم هست، نه کار و ظواهرم. از اخر با خوشحالی گفتم که منم میام. چه بهتر میرم یه دوری میزنم، هوا میخورم. به قول مامانم فقط همون صبحانه‌اش خوبه 😆. البته که من قبلش اصلا به صبحانه فکر نکردم و برام مهم نبود. یعنی اگه مامانم نمیگفت هیچ اهمیتی به صبحانه نمیدادم. این به خاطر تغییراتی هست که کردم. که خوردن و به عنوان هدف تفریح نگاه نکنم. 

      من اصلا به این چیزها فکر نمیکردم، اما چون یه دفعه این قضیه پیش اومد بهش فکر کردم و این قضیه و برای خودم حل کردم. اینا رو گفتم که بگم من اینطور تغییری داشتم. که با خودم صحبت میکنم، چیزی و که از نظرم اشتباهه، اگه دارم تفکر اشتباه میکنم، اگه دارم حس بد به خودم میدم، میام باخودم حرف میزنم و بر اساس چیزهایی که یادگرفتم قضیه و برا خودم حل میکنم. با خودم جوری حلش کردم که در نهایت به ارزشمندی من ختم شد. 

      در گذشته اصلا اصلا اصلا این چیزها و نمیدونستم. اون ترس و خجالت و به زور تحمل میکردم، یا ازش فرار میکردم. اما الان یاد گرفتم که با خودم صحبت کنم. چیزهای اشتباه که در ذهنم و افکارم دارم رو درست کنم. از چیزی فرار نکنم، بیام اصلاحش کنم. من مسئول افکارم هستم. 

      چند هفته پیش بابام میگفت بیاین بریم مسافرت، میگفتم من دوست ندارم بیام، چون میخواستم رو دوره‌ام کار کنم، با مسافرت کارم مشکل میشه. میگفت تو که نمیری شیفت بدی و فلان چیزها رو ببینی و …. میگفت خسته شدم. به خاطر بابام قبول کردم و عصاب خورد نکردم. اتفاقا اومدم ذهنیتم و تغییر دادم که اشکال نداره میرم چیزهای جدید میبینم، راه میرم، لذت میبرم. برنامه هم ریختم که چطوری میثاق‌نامه و اجرا کنم، کی بشینم فایل گوش بدم و تمرین بنویسم. با خودم میگفتم خدایا من الان دارم در جهت تغییر خودم اقدام میکنم. هروقت ادم داره رو خودش کار میکنه شرایط زندگیش هم جوری میشه که بتونه در جهت پیشرفتش قدم برداره. سال پیش که دقیقا داشتم این کار و میکردم اصلا هیچ چیزی نبود که برنامه روزانه من و بهم بزنه. همه چیز به نفع من بود. انگار همه کنار کشیده بودن که من بتونم رو خودم کار کنم. دیگه نه مهمونی بود، نه شهرستان رفتن، نه بیرون. میگفتم خدایا من الان دارم رو خودم کار میکنم چرا این مدت این همه چیز پیش میاد که برنامه و آرامش من و بهم میزنه. حالا چند ماه همه چیز آروم بودا، حالا که من اومدم دوره و شروع کردم کلی اتفاق و مسائل پیش اومده. به هر حال در هر شرایطی بود تمریناتم و انجام دادم. چند روز پیش یه دفعه بابام گفت مسافرت و میخوام کنسل کنم به این دلیل و اون دلیل. هیچی دیگه بلیط هواپیما، و رزرو هتل و کنسل کرد. و به نفع من شد که بتونم در آرامش فایل گوش بدم و تمرین کنم. 

      فعلا همین‌ها به خاطرم رسید. آخر سالی یک حسابرسی درباره‌ی تغییراتم کردم. الان که تغییراتم و نوشتم بیشتر اشتیاق پیدا کردم که بیشتر رو خودم کار کنم، و خودم و بهتر کنم. راستش یه جورایی یادم رفته بود چه همه تغییرات داشتم. البته خب یه جوری میشه که ادم عادت میکنه. اما باید هر چند وقت تغییراتم و به خودم یاداوری کنم که ببین چه همه پیشرفت کردی، چه همه خوب شدی. پس بازم ادامه بده. 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 20 از 4 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      مشاهده پاسخ ها
        آواتار سحر
        1402/12/11 12:36
        مدت عضویت: 322 روز
        امتیاز کاربر: 7067 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
        همیاری
        محتوای دیدگاه: 178 کلمه

        سلام خدمت فاطمه جان عزیز و استاد مهربونم 

        چقدر از کامنت شما لذت بردم چقدر عالی بود خیلییی حس کردم تجربیاتم شبیه شما بود😊

        استاد دقیقا همینطوره همین دو سه روز پیش منم متوجه شدم خیلی فکرم درگیر شده و دچار عجله و استرس شدم؛ اما صبح زود بیدار شدم که با خودم صحبت کنم و حلش کنم به خودم گفتم اگر منِ قبل بودم دچار پنیک میشدم و در به در دنبال مشاور و وقت قبلی و هزینه مشاره و رفتو آمد میکردم اما الان ببین چقدررر به یاری آموزش های عالی استاد توانا شدیم بارها گفتم خدایا شکرت واقعا داریم یاد میگیریم روانشناس و روانکاو خودمون بشیم و این یعنی آگاهانه داریم زندگی میکنیم و خیلیی سپاسگذار خدا شدم.

        دوست عزیزم از اون جمله تون بینهایت لذت بردم و خوشحال شدم که منم دیروز عینا همینو تجربه کردم که نوشته بودی:

        در نهایت جوری مسائلمو حل کردم که به ارزشمندی خودم ختم بشه.

        آفرین دقیقا دقیقا همینه عالیه و خدارو هزاران بار شکر میکنم که داریم توانایی حل مسائلمون رو بالا میبریم و هر روز بهبود پیدا میکنیم.

        ممنونم بابت کامنت ارزشمندتون🙏🏻🌹🌹💕

        برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
        امتیاز: 0 از 0 رأی
        افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
          امتیاز کاربر: 26857 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
          محتوای دیدگاه: 68 کلمه

          سلام خدمت شما دوست عزیز و گرامی

          خیلی ممنونم از انرژی خوبی که بهم دادید ☺️ خیلی ذوق کردم. 

          چقدر جالب که تا حالا از این زاویه به خودمون نگاه نکرده بودم که ما مشاور و روانکاو خودمون میشیم. درسته واقعا خیلی عالیه که میتونیم اینطوری به خودمون تکیه کنیم، و خودمون و قوی‌تر کنیم. 

          خیلی خوشحالم که کامنت من حس خوبی بهتون داده 💖🌻

          شاد و سلامت و موفق باشید ⭐🙏 

          برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
          امتیاز: 5 از 1 رأی
          افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار فریبا فروغی
      1402/12/09 17:46
      مدت عضویت: 543 روز
      امتیاز کاربر: 14865 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 504 کلمه

      باسلام خدمت شما استاد عزیز

      خیلی از آگاهی‌های خوبی که من امروز دیگه حتی به اونا فکر نمی‌کنم و یه جورایی عادت زندگیم شدن و تغییر کردم از این بابت بسیار خوشحالم رو می‌خوام من هم براتون مثال بزنم که چطور با دریافت اگاهی درست در زندگی تونستم به آرامش و احساس بهتری برسم،

      در گذشته من انسانی گل مند و نق نق و بودم و گله و شکایتم زیاد بود میدونین چرا چون اگاهی این رو نداشتم که دیگران نباید دلخور بشم یا ناراحت نشم نباید حتی انتظار داشته باشم و اینو نمیدوستم پس همیشه شکایت میکردم که دوستم یا فامیل یا فلانی و فلانی چرا برای توجه اهمیت یا خوشحالی من کاری نمیکنند،

      پس با هدایتم و دریافت اگاهی مربوط و درست فهمیدم که باید تنها از خدا و خودم در زندگی انتظار و توقع داشته باشم و اگر به این کارم یعنی گله و شکایتم ادامه بدم قطعا ارامش نخواهم داشت و حالم خوب نمیشه ،

      یا در گذشته برای نداشتن شغل و نداشتن درامد گله میکردم و دلخور بودم میخواستم بدون تلاش یهو برم سر یک کار خوبی که درامد خوبی هم میگیرم و این باعث میشد با افکار بد و نداشتن اگاهی درست عصبی بشم و دیگران رو مقصر این بدونم مثل جامعه رو مقصر بدونم و خیلی چیزا ، 

      و از زمانی که اگاهی خوبی در رابطه با جذب ثروت و این که با احساس خوبی اگر بخوام پول خودش وارد زندگیم میشه به این تجربه رسیدم و من دیگه اون کمبود و نبود پول رو حس نمیکنم چون با حس خوب بدستش میارم 

      مثلا در گذشته زود رنج و عصبی میشدم از حرف ادما با من از رفتارشون از اینکه چرا اینطوری حرف نمیرنند که من دوست دارم و بعد خود خوری میکردم و از اونا حس تنفر و خشم بهم دست میداد چون همه ی ذهنم شوده بود توجه به رفتار بقیه و از این اگاهی برخوردار نبودم ،

      اگاهی داشتن ارامش و دوست داشتن خودم و توجه نکردن و واکنش ندادن به حرفا و رفتار بقیه این اگاهی که هر کس اول برای خودش حرف میزند بعد به من صدای ذهنش را میگوید و من مسعول حرفا و رفتار دیگران نیستم و اون زمان دیدم که دیگه ناراحت نمیشم حتی اهمیت نمیدم که درباره من چی میگن که اره بی خیال شده پوشش راحتی داره و یا فقط خودش رو میبینه و اینا برام مهم نیست زیرا یاد گرفتم این اگاهی خوب دارم که خودم رو دوست داشته باشم و همینطور شد،

      امروزه من بسیار خوشحالم و احساس ارامش و ارزشمندی میکنم و به خودم میبالم و افتخار میکنم که دیگه اگاهی هام رو میتونم با عملکرد خودم یکی کنم و در زندگیم بکار بگیرم و بیشتر روز های رو بسازم که در اون لبخند میزنم و به نظرم بیهوده ترین روز روزیست که در اون لبخند نزده باشیم ،

      و من دوست دارم همه روز های قشنگ خودم رو به نفع خودم لذت ببرم و هر روز با خدای خودم و  با ایمان به اون از تمام داشته هام راضی تر و سپاسگزارتر هستم و در قلب من نور الهی همیشه میتابد میدانم،،،

      باتشکرازشما 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 10 از 2 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار صالحه
      1402/12/09 15:59
      مدت عضویت: 458 روز
      امتیاز کاربر: 49930 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,142 کلمه

      سلام برخلاقی بی‌همتا من 

      سلام بر استاد و همه دوستان عزیز

      به شکر خداوند من ۲۳ دی ۱۴۰۱ سال فبل وارد سایت شدم که بودن واول دالشتم توامورش بخش  رایکان آنم به شکل  پراکنده رو دریافت داشتن همون وسال فبل هنز قصد خردید دوره با کمی شک داشتم 

      باور داشتم  که مسیر درستی رو خداوند  هدایت کرده که من از این مسیرلاغر بشم ولی اون وشک هنوز  تو ذهنم بود 

      علت داشت برای این همه روشی که داشتم و نتیجه به اون شکل ماندگار برای من نداشت حتی وفتی داشتم‌کمد لباس رو تمیزمی کردم بازم  به شکل امسال که اون یقین  واطمبان حتی تصویرهای سال آینده نداشتم

      سال های فیل من هرزمان اسم عید یادخاطرهای اون داشتوم‌رکلی استرسی نگرانی از برخورددیگران داشتم اول دوماه به عید درمی راهی برای کم‌کردن وزنم بودم اون سریع تند که شاید تا عید کمی ازاین حجم وزنم‌کم بشه 

      حتی یادهست این فقط ،درمن‌ نبودم حتی ۷ سال پیش که اسختردمیرفتم  برای راه رفتن وحرکت پام بیشتربه یی ماه  ماتده به روزهای عید تا ۳ روز به عید اسختر بسبار شلوغ  پر جمعیت بود تا همه فکرشون کم شون وزنوشن برای عید بود بعدازعید همون استخر خالی ازحمایت بود فقط عده‌ای کمی تو استخر بودند  

      کلی حسم  بد بودم ولی خودم الکی خوشحال نشون میده این کاره روهم با تمیزکاری عید انجام میدام کاره زیاددمیگرم کم غذا میخوردن‌که  شاید وزنم  رو کم کنم ولی میدوستم این درست نیست حتی بعد از عید تصور داشتم‌جون کارم سبک شده بازم وزنم برکشت کرده ولی این درست نبود

      وفت تمیز کاری به  کمد لباسم که میرسبد سخترین بهش  تمیزکاری اون روز بود وفتی لباسهای خودم رو بیرون می ریختم برای تمیزکردن کمد خیلی ترسی عحبی رو داشتم هر لباس رو روی بدنم‌ می گرفتم‌ و می دیدم  که اصلا امکان پوشیدن ندارم بازم لباس بدی بازم همون ماحرا هرگودم رو حلوی خودم میگرفتم وافسوس  نمی توانم   بپوشیم  

       حال همین هفته گذشته اول صبح که میخواستم برم توکمد لباسهای خودم تمیزکنم  وروکش نو بهش بکشم یی تصویری از اون لباسهای  رو داشتن که اصلا دلم‌ نمی خواستم‌ این‌ کاره رو انجام بدم اون‌ من  که عاشق لباسهای خودم  مخصوص یی لباس سبز یشمی گران قیمت با سنک. دوزی گرانی قیمت‌که تو همه لباسهای من اون هم‌خیلی برام باارزش بود وهم‌گران تصویری از این لباس تو ذهنم به شکل واضح آمد به این  شکل بود من وفردی بسیارمتناسب  بدون هیج‌ اضافه وزنی واین لباس توتنم از بزرگی کشادی داشت کریه می کردم‌خودم میخواستم کل لباسم بزرام دم در  

      هرجی لباس از توکمد بیرون آوردم  فکر کردم برای کسی دیگه هست دولباس  تا کمد ازسری فبل که امتحان کردم برای شما نوشتم‌که جقدراندازم هستن این دوتا فقط اون روز نتواستم‌ بپوسم  که سه ماه پیش خیلی سخت به تن شد نشد دکمه آنها رو  بیندم بسبار راحت اسون  تنم شد دکمه بستن و جلوی اینه به خودم گفتم آفرین تو سال دیکه حتی این لباسهای رو نمتوانی بپوشی وچون به قدر کشاد خواهند شد که دیگه فابل پوشیدن نخواهند بود  وفتی داشتم لباسهارو تو کمد قرار میدام  انکار لباس یی فرد دیگه و بعد این رو باید بهش بدم رو  به شکل قرض تو کمد قرار دادم 

      اصلا برام‌ خوشایند نبود جون و کسی منزل نبود که آنها رو برام  بزاره بیرون و حتی همسر هم خونه بود از این کاره باید جواب بهش میدادم که جرا این کاره  رو  دارم انجام‌ میدم  کل کمد من اون حس وروبرام دیگه نداشت من اول صاحب همه لبا سهای که چاقی  اون ازمن گرفته بود شدم تازه از داشتن همون لباسهای هم خوشحال نبودم‌ جون لایقت خودم‌  رو داشتن لباسهای با سایز کوچک تر با رنکهای  شاد وزیبا  دیدم بسیار کمتر  حس میکردم که با دوخت کوچک کردن این لباسها آنها دیگه زیبا نخواهند شد تازه شاید خیلی بد فرم بشن مننطز میشم  یی فردی  پیدا بیشه کل لباسهای رو بهش بدم تو زمان که کسی  متزل نیست این‌ کارو  حتما تو زمانش انجام خواهم داد من‌ وزنی خوبی رو تو دیدم از دست دادم برای خودم‌که خیلی خوشایند هست 

      من‌ وفتی رحس آرامش دارم‌ حتی به تازکی فردی یی دیگاه مینویسم و از  خواندنش حسم  به من میگه  اون وفرد توچه حالتی هست  هیجان داره یا داره عجله به کارش میده یا کلی حسی که با خواندن یی دیگاه به من میده  تازه دریافت دارم‌ که شما جقدر تو این بخش اون توجه رو دارید که اون فرد توچه حال هوایی هست کل حسش  به شما بی کم کاست میرسه 

      من کل هواسم‌ و توجه توبخش خودم هست از دیگران و تشویق نگاه دیگران هیچ انتطاری  ندارم‌ 

      کل ارامش دارم‌ کلی برنامه با هدف همسو چیدم که برای سال آینده در ادامه راه  به آنها هم خواهم  رسبد من  با گذشت یی سال پر ارزش  کلی دست اورد خوب دریفت کردم 

      توبخش لاغری کلی تغییر  تو۳ بخش روح جسم ذهنم دادم  وزن خوبی روهم‌ کم‌کردم لباسهای فبلی خودم برام کشاد بدفرم شد تو تنم  واین خواستی ترین  بخش این مسبر  تونگاه هست وخیلی خو شحال هستم که دیگه نیازبه به پرور برای شاید لباسم‌ تنم بشه ازاین مرحله رعد شدم انها کشادهستن اندازه من دیگه نیستن تو سال اینده و جقدر خوشحال هستم 

      تو بخش خداشناسی با خدای خودم دوست شدم  کلی نرس از خداوند رو از خودم گرفتم تو بخش ارتباط. داریم کاره میکنم‌ اول شاختی خوبی رو دارم  به‌ دست میرام 

      از خودم‌که کلی خصوصیاتی درست نداشتم که با شناخت اونها کلی پشرفت داشتم فبول این خصوصیت که. ممکن هست درمن هست واحتما ل خطا هم برای هست واین فبول کلی کاره وتمرین بوده که من انجام دادم و هر سوالی  که امروز توتمرین ۴۱  شما تومسیر خدا هرگز دیر نمیکند  پرسیدم جواب من  بله بود ولی اگه سال  فبل بود امکان نداشت که به حتی به یکی جواب بله بدم جون اصلا داشتن این خصوصیات اون برای خودم  رو اصلا  به هیچ عنوان فبول نداشتم   

      جون کل مسبر  رو اگه اشتباه داشتم‌ که داشتم همه چه تو بخش لاغری  تو بخش خدا شناس توبخش روابط و توبخش  استقال  مالی  کل همه وهمه رومسئولیتش ردبه عهده کرفتم‌ که با فبول این مسیولیت کاره دار تو بخش خوبش به پیش میره ولی انتطارم از خدایی به شکل خوبش  داره به پیش میر ه تو  بخش لایفت که مهمترین تو نگاه هستم دارم کاره میکنم‌که  هر آنچه تا این زمان به من رسبد از کم‌دلایقت دوستن خودم تو بخش دریافت بود چه سلامتی چه استقال  مالی کلی باوره اشتباه داشتم‌ که انها  رو بر طرف میکنم‌ خودم رو لایق بهترینها پیدا کردم 

      تو بخش دروابط به شکل بهتر دارم به پیش میره  خلاصه من دارم به شکل خوب کل مسبر روطی میکنم امسال  تا سال فبل فرقش ازز مین هست تا اسمان رشد کسترش آگاهی خوب در من  باعث شده من اون فرد سال فبل اصلا نیستم 

      یی فرد دیگه شدم با  کلی اگاهی عالی و تمرین وعمل کردم خودم تو زندگیم اون به شکل واقعی که و این زمان   بهش رسیدم که اون از خالقم  دارم‌ که باعث رشد پیش رفتم‌ تو کل مسیر تا این زمان شده  

      خدا پشت  وپنا هتون یا حق. حق نگه دارتون 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار فهیمه حیاتی
      1402/12/09 12:13
      مدت عضویت: 262 روز
      امتیاز کاربر: 8590 سطح ۴: هنرجوی مبتدی
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 563 کلمه

      به نام خدای هستی بخش

      اول از هرچیزی میخوام اینو بگم ، اون لحظه ای که استاد داشتن در مورد خریدکردن گذشته شون در زمان چاقی شون صحبت میکردن و میگفتن که پدر و مادر به جای اینکه از من بپرسن که چه رنگ و یا مدلی دوست دارم به فروشنده میگفتن  که لباس سایز آقازاده ما دارین ؟ یه لحظه با خودم فکر کردم که استاد وقتی دارن این خاطره رو تعریف میکنن چه حسی دارن ؟ خوشحالن یا ناراحت ؟ اولش این اومد توی ذهنم که چون خاطره تلخی بوده مطمئنا باعث احساس بدی در استاد میشه ولی هر چی بیشتر فک کردم دیدم نه اتفاقا باعث حال خوبشون میشه از اینکه الان دیگه اون شرایط رو ندارن و چقدر آزادانه و با لذت میتونن به خرید برن و هر لباسی رو که دوس دارن بخرن و واقعا از خرید کردن لذت میبرن چیزی که ممکنه برای افراد متناسبی که همیشه متناسب بودن یه اتفاق عادی و شاید  بدون لذت هم باشه ولی برای استاد یک اتفاق لذت بخشه .و واقعا دلم خواست این حس و حال استاد رو که با مرور کردن خاطرات گذشته و اینکه الان تغییر کردم حس و حالم خوب بشه . و چون الان این حس و حال رو ندارم صادقانه بگم که برای چند لحظه حس حسادت در من به وجود اومد ولی هرچی از فایل گوش دادم و جلوتر رفتم که استاد گفتن هرچیزی کوچیکی که نسبت به گذشته تغییر کرده باشه این یعنی موفقیت و من وقتی فک کردم دیدم که نسبت به اسفند گذشته چقدر تغییر ریز و درشت درسطح افکار و نگرشم داشتم و وقتی به افکار خودم در گذشته توجه کردم همون حس و حال مرور کردن خاطره توسط استاد رو داشتم که چقدر خوبه که دیگه مثل اسفند سال پیش فک نمیکنم و الان در این حس و حال هستم .اسفند سال پیش من درتاکاپوی کاهش وزن به امید کاهش سایز برای خرید لباس باب میل ،از طرف دیگه ترس از خوردن شیرینی و آجیل که جز جدانشدنی عید هستن ،دیدار بافامیل و توصیه ها و نگاهاشون ، فکر  به اینکه بعد از تموم شدن عید چند کیلو اضافه کردم ، فکر به اینکه توی عید یا باید نخورم و حسرت بخورم یا بخورم و بازم حسرت بخورمو ……… ولی خداروشکر امسال به لطف بودن درسایت تناسب فکری و دریافت آگاهی ناب هیچ کدوم به جرأت میتونم بگم هیچ کدوم از این دغدغه هارو ندارم و با آرامش و حس و حال خوب به پیشواز عید میرم چون میدونم در هر زمان درست ترین رفتار و افکار رو دارم این در مورد حسابرسی اوضاع و احوال لاغری با ذهنم .در مورد سایر جنبه های زندگیم از زمانی که دوره زندگی با کمک خداوند شروع کردم خیلی بهتر شدم آرامش نسبی پیدا کردم در خیلی از جاها در رفتار با همسرم با آرامش و کمترین تنش عمل کردم در مورد مسائل مالی که الان خیلی باهاش درگیر هستم دیگه مثل گذشته بی تابی نمیکنم راحتتر میتونم به خوب شدن اوضاع فک کنم و اطمینان دارم به زمان بندی خداوند کلا بخوام بگم آرامشم نسبت به گذشته خیلی بیشتر شده من کلا آدم عصبی و زود رنجی بودم و  اشکم دم مشکم بود و سر هر موضوعی سریع گیرم میگرفت و حالم بد میشد ولی الان خداروشکر اون رفتارهارو خیلی کمترم انجام میدم و میدونم که هر چی بیشتر پیش برم آرامش بیشتر و رفتارهای تنش آمیز کمتر خواهد شد .  

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم