همه ما در مدت حیات خود همواره در حال تغییر کردن هستیم اما چون تفاوتی در شرایط زندگی نمی بینیم تصور می کنیم در مسیر زندگی توقف کرده ایم.
اگر می خواهید در مدت باقیمانده عمر خود شاهد تغییر در زندگی تان باشید باید این دو اصل مهم را در ذهن خود به شکلی که دوست دارید بازنویسی کنید.
اهمیت تغییر در زندگی
تغییر در زندگی یکی از مهمترین عوامل پیشرفت و رشد شخصی است. بسیاری از ما تمایل داریم در منطقه امن خود بمانیم، زیرا این فضا آشنا و بدون چالش به نظر میرسد. اما واقعیت این است که تغییر، دروازهای به سوی فرصتهای جدید و رشد واقعی است.
اگر تصمیم گرفته اید تغییر کنید باید از تاثیرات تصمیم خود آگاه باشید.
۱. رشد شخصی و یادگیری
تغییر شما را وادار میکند مهارتهای جدیدی یاد بگیرید و دانش خود را گسترش دهید. وقتی در یک مسیر جدید قدم میگذارید، با موقعیتها و چالشهایی روبهرو میشوید که شما را به نسخه بهتری از خودتان تبدیل میکند.
۲. تجربههای تازه و متنوع
تغییر به شما امکان میدهد دنیا را از زاویههای متفاوت ببینید. تجربههای جدید شما را از یکنواختی نجات میدهد و به زندگیتان انرژی و شور میبخشد.
۳. افزایش انعطافپذیری
روبهرو شدن با تغییر به شما کمک میکند انعطافپذیری بیشتری پیدا کنید و بتوانید در برابر ناملایمات زندگی مقاومتر شوید.
۴. رسیدن به اهداف بزرگتر
بسیاری از اهدافی که آرزو داریم به آنها برسیم، نیازمند تغییر هستند. بدون خروج از مسیرهای قدیمی، راه رسیدن به قلههای جدید را هرگز کشف نخواهید کرد.
۵. افزایش اعتمادبهنفس
هر بار که با تغییرات کنار میآیید و به موفقیت میرسید، اعتماد به نفس شما بیشتر میشود. این اعتماد به شما قدرت میدهد تا با اطمینان بیشتری به سوی آینده حرکت کنید.
چگونه تغییر را آغاز کنیم؟
ایجاد تغییر در زندگی شاید به ظاهر کار سخت و پیچیده ای باشد اما در واقعیت اینگونه نیست. برای شروع حرکت تغییر در زندگی کافی است موارد زیر را انجام دهید:
- اهداف مشخص تعیین کنید: بدانید چرا میخواهید تغییر کنید و مقصدتان چیست.
همه ما می دانیم چرا دوست داریم تغییر در زندگی مان را تجربه کنیم چون از شرایط فعلی احساس خوب و رضایت بخشی نداریم اما اکثر ما نمی دانیم که دوست داریم در چه شرایطی باشیم. بنابراین برای شروع تغییر در زندگی لازم است که تصویری هرچند مبهم و غیرواضح از شرایطی که دوست داریم تجربه کنیم را در ذهن خود ایجاد کنیم.
تصویری که از شرایط دلخواه در ذهن خود ایجاد می کنیم راهنمای ما برای حرکت از شرایط فعلی به سمت شرایط دلخواه خواهد بود.
- کوچک شروع کنید: لازم نیست همه چیز را یکباره تغییر دهید؛ با گامهای کوچک و قابل مدیریت شروع کنید.
خیلی از انسانها در مدت زندگی خود هرگز تغییر نمی کنند چون تصور می کنند توانایی یا انرژی لازم برای ایجاد تغییر در زندگی خود را ندارند. آنها به این دلیل که تصور می کنند باید همه آنچه مورد رضایتشان نیست را به یکباره تغییر دهند خود را فاقد توانایی برای ایجاد تغییر در زندگی می بینند.
این درحالی است که هیچ شرایطی در جهان مادی به یکباره ایجاد نمی شود بلکه به شکل قدم به قدم و با طی کردم مراحل تکامل به وجود می آید.
بنابراین برای شروع ایجاد تغییر در زندگی باید از اهداف و تصمیمات کوچک شروع کرد و بهترین انتخاب برای این منظور محتوای ذهنی است.
فقط خودتان از آنچه در ذهنتان دارید خبر دارید و بهتر از دیگران می دانید این افکار و نگرش هایی که در ذهنتان وجود دارد چه تاثیری بر شرایط احساسی و زندگی روزمره شما می گذارند. بنابراین بهتر است اصلاح افکار و نگرش های ذهن خود را بعنوان اولین هدف انتخاب کنید.
لازم به ذکر است این هدف بزرگتر از آن است که بعنوان هدفی کوچک در نظر گرفته شود اما می توان با انتخاب تنها یک فکر و اصلاح آن بعنوان هدفی کوچک برای ایجاد تغییر در زندگی حرکت خود را آغاز کنید.
- از ترس عبور کنید: تغییر اغلب ترسناک به نظر میرسد، اما بزرگترین پاداشها در سوی دیگر ترس نهفتهاند.
شاید از نظر اکثر انسانها غلبه بر ترس به معنای روبرو شدن با شرایط و محیط هایی است که از بودن در آن شرایط ترس و وحشت داریم.
بعنوان مثال اگر شما از تاریکی یا ارتفاع ترس دارید، وارد شدن به تاریکی یا قرار گرفتن در ارتفاع را راهکار مناسب برای عبور از ترس های تان پیشنهاد می دهند.
اما ترسناک تر از آنچه در محیط اطراف خود سراغ دارید، ترس از تغییر افکار و نگرش هاست.
بسیاری از انسانها حاظر هستند وارد ترسناک ترین محیط ها و شرایط در محیط اطراف خود بشوند اما حاظر نیستند به تغییر نگرشی که از گذشتگان به آنها منتقل شده است حتی فکر کنند.
شناسایی افکار و نگرش ها و کشف تاثیری که بر شرایط زندگی تان گذاشته اند یکی از ترسناک ترین اقداماتی است که فقط انسان های معدودی در مدت حیات خود جرأت روبرو شدن و عبور از آن را دارند.
- از اشتباه کردن نترسید: اشتباه بخشی طبیعی از مسیر تغییر است. از آن بیاموزید و ادامه دهید.
تغییر، اگرچه گاهی دشوار و ناخوشایند است، اما زندگی را پر از فرصتهای تازه و تجربیات جدید میکند. پس به جای ترسیدن از آن، به استقبالش بروید و شاهد شکوفایی خود باشید.
عوامل اصلی تغییر در زندگی
شاید عوامل زیادی در تغییر شرایط زندگی موثر باشد و یا در کتاب ها و سخنرانی های مختلف درباره عوامل مهم تغییر در زندگی توضیح داده شده باشد اما تجربه شخصی من پس از ۱۰ سال تمرکز و حرکت در مسیر تغییر زندگی این است که دو عامل اصلی برای ایجاد تغییر در زندگی وجود دارد که اتفاقا در کتاب ها و سخنرانی ها به آنها اشاره نشده است.
با اصلاح این دو عامل در ذهن، تغییرات گسترده ای در شرایط زندگی تان ایجاد می شود و نیاز به جستجو و اصلاح عوامل دیگر نخواهید داشت.
دو عامل اصلی ایجاد تغییر در زندگی:
۱- اصلاح نگرش دربارهٔ خداوند
۲- اصلاح نگرش دربارهٔ خود
به اندازه ای که بتوانید این دو عامل را در وجود خود تغییر دهید شاهد تغییر در زندگی به شکل خودبخودی خواهید بود.
به شکل خودبخودی به این معنی نیست که شما هیچ کار یا اقدامی در زندگی انجام نمی دهید و زندگی شما دگرگون میشود بلکه به این معنی است که همزمان با اقدامات کوچک و شاید به ظاهر بی تاثیری که در سطح افکار، نگرش و عملکرد خود ایجاد می کنید، از طرف خداوند یا سیستم جهان هستی همزمانی هایی در زندگی شما رخ می دهد که نتیجه آن مورد رضایت و شکل گیری احساس خوب در شما می شود.
نگرش دربارهٔ خداوند
نگرش انسان به خداوند یکی از اساسیترین جنبههای زندگی معنوی و روحی اوست. این نگرش، نه تنها بر باورهای فردی بلکه بر رفتارها، تصمیمگیریها و تعاملات او با دیگران نیز تأثیر میگذارد. هرچه این نگرش عمیقتر و مثبتتر باشد، پیوند انسان با خالق خود قویتر، زندگی او معنادارتر و با بهره گرفتن از کمک خداوند در زندگی، روند تغییر در زندگی او آسان تر میشود.
خداوند بهعنوان منبع عشق و رحمت
خداوند در بسیاری از فرهنگها و ادیان بهعنوان منبع بیپایان عشق و رحمت شناخته میشود.
نگرشی که خداوند را مهربان، بخشنده و حامی بداند، به انسان کمک میکند تا در لحظات سخت زندگی احساس امید و آرامش کند. این نگاه، انسان را از حس گناه مفرط و یأس دور کرده و به سوی پذیرش و اصلاح هدایت میکند.
اعتماد به خداوند: کلید آرامش
نگرش مثبت به خداوند به این معناست که انسان به حکمت او اعتماد کند، حتی اگر برخی رویدادهای زندگی غیرقابل درک به نظر برسند.
این اعتماد، ریشهای عمیق در ایمان دارد و به انسان یادآوری میکند که خداوند همواره بهترین را برای بندگانش میخواهد. این نگرش، فرد را از اضطراب و ناامیدی نجات داده و او را به سوی صبر و شکیبایی هدایت میکند.
خداوند بهعنوان راهنمای زندگی
نگرش به خداوند میتواند بهصورت عملی نیز در زندگی تجلی پیدا کند. وقتی انسان خداوند را راهنما و همراه خود بداند، تصمیمات او در مسیر ارزشهای اخلاقی و معنوی خواهد بود. این نگاه، انسان را از خودمحوری به سوی خدمت به دیگران و تعامل بر اساس عدالت و محبت سوق میدهد.
اهمیت نگرش صحیح در لحظات سختی
زندگی پر از چالشها و ناملایمات است. نگرش به خداوند بهعنوان همراهی همیشگی، به انسان قدرت میدهد تا این سختیها را تحمل کند و به جای شکایت یا ناامیدی، آنها را فرصتی برای رشد و نزدیکی بیشتر به خالق بداند.
اصلاح نگرش درباره خداوند
1. تفکر و تأمل: مطالعه متون مقدس و اندیشیدن به نشانههای الهی در طبیعت و زندگی روزمره، نگرش ما را عمیقتر میکند.
2. شکرگزاری: قدردانی از نعمتها، نگرش انسان به خداوند را از زاویه محبت و کرم تقویت میکند.
3. دعا و نیایش: ارتباط قلبی با خداوند، احساس نزدیکی و اعتماد به او را افزایش میدهد.
4. تجربههای شخصی: توجه به لحظاتی که لطف و حکمت خداوند را در زندگی حس کردهایم، ایمان و نگرش مثبت ما را پایدارتر میسازد.
در نهایت، نگرش به خداوند مانند آینهای است که در آن، خود و جهان پیرامون را میبینیم. اگر این آینه را با ایمان، عشق و شکرگزاری نگاه کنیم، زندگی ما از آرامش و معنا سرشار خواهد شد.
تمرین
۱- درک و برداشت خود از آگاهی های این جلسه را به صورت شرح انشایی در بخش نظرات بنویسد.
۲- نگرش شما درباره خداوند چیست؟ خداوند را چگونه می شناسید؟
۳- شناخت خود از خداوند را از چه طریقی کسب کرده اید؟
۴- شناخت شما از خداوند چه تاثیری در زندگی شما داشته است؟
۵- برای اصلاح نگرش خود درباره خداوند چه افکار و نگرشی را انتخاب می کنید. (دوست دارید خداوند چه ویژگی هایی داشته باشد؟)
امتیاز 4.46 از 57 رای
با دیگران به اشتراک بگذارید تا امتیاز بگیرید!
بنام خداوند جانم و سلام بر استاد توانا
به نظر من شخصی که به خودشناسی و خدا شناسی برسه در تمام مراحل زندگیش به موفقیت دست پیدا میکنه
همه چیز در این جهان به حال و احساس خود من بستکی داره خوشبختی یا بدبخت بودن فقط در گرو نگرش خودمن به این جهان هست دوستی با خداوند و ارتباط نزدیک داشتن با خدا هست که میتونه بهم کمک کنه حال خوب من به هیچ شرایطی در زندکی و دنیا بستکی نداره شرایط بد اقتصادی همیشه بوده و هست اتفاق های بد و ناراحت کننده همیشه بوده و هست
گرفتاریهای انسان همیشه بوده و هست و تمامی نداره تا جایی که خود انسان بتونه با احساس خوب داشتن و باور های درست خودش به خدا و ایمان به خدا به بهترین شرایط زندگی برای خودش برسه
همه درگیر اعتقاداتی هستیم که از بچگی بهمون القا شده و باور کردیم
مارو فقط از خدا ترسوندن وازخشم خدا به ما یاد دادن اگر این کار درست انجام ندی میری جهنم واین تمام ماجرای ما و خدا بود که برایمان تعریف کردن آداب و رسوم سخت و دست و پا گیری که از نظر من هرگز درست نبود و فقط مارو از خدا دورتر میکرد و همه چی رو بر اثاث وظیفه و ترس از خدا انجام میدادیم بدون آن که به لطفش مهربونیش بخشش بیش از حدش فکر کنیم اگر زیاد خواه بودیم میکفتن ناشکر هستی اگر سوال میکردیم میکفتن کافر هستی شک نکن پس فقط باید تمام عمر خدایی رو میپرستیدیدیم که برامون ساخته بودن واصلا انکار خود ما هیچ فکری نداشتیم وفقط باید باورهای دیکته شده رو بنویسیم و بهش عمل کنیم
البته من همیشه از خدایم حس خوبی داشتم ولی ترس هم داشتم
تا روزی که حدود چند سال پیش به حقیقتهایی از جهات هستی پیبردم و راهم رو تغییر دادم بعد از اون تغیرات عقیدتی در من بود که با سایت تناسب فکری آشنا شدم و راهم تغییر کرد من از همون روزهای اول با خدای درونم آشنا شدم خدایی مهربان که دست منو گرفت ودر این سایت ثبت نام م کرد و آگاه شدم بیدار شدم
و خدایی جدید کشف کردم فقط خودم درکش میکنم که چطور خدایی هست برام خدایی که هرگز بد من رو نمیخاد خدایی که با زیاده خواهی من خوشحال میشه با تغییر زندگی من خوشحال میشه خدایی که عاشق من شده خدایی که از من راضی هست
خدایی که با درخواست دادن من سریع برام معجزه میکنه وکشایش میده به کارهام خدایی که هرگز برای صحبت کردن باهاش و شکر گزاری کردن ازش و خواندنش هیچ آداب خاصی برایم قرار نمیده ومن حتی دررختخواب و موقع خوابیدن میتونم براحتی باهاش حرف بزنم با زبان خودم فارسی و با حال دل خودم با روش خودم باهاش رابطه برقرار کنم
خدای جدید من خدای راحتی هست نه خدای خشمگین و سخت گیر
خدای جدید من وقتی من حالم خوبه احساسم خوبه از خودم و شرایطم راضی هستم اونم همین حال خوب داره و به من ارجاع ش میکنه
خدای درون من خود من هست که هر طور که باهاش رفتار کنم همون بازخورد رو به من می ده
خدای جدید من خیلی به من ارزش میده وخیلی با من رفیق هست خواسته هام رو برآورده میکنه
لزومی نداره جای خاصی برای دیدارش برم یه روز خاصی برای دیدارش تعیین کنم خدای جدید من همراه من درون بامن وهمه جا هست هروقت دلم بخاد باهاش حرف میزنم ازش کمک میگیرم کلی معجزه تو این مدت ازش دیدم من هرگز بجز خدایم ازکسی دیگه ای کمکنمیخام
وقتی خودم حالم خوب نباشه اگر تمام دنیای اطرافم خوب باشه ذره ای در حال خوب من تاثیر ندار ه و بازهم دنبال مقصر میگردم
ولی روزی که خودم حالم خوبه خداهم حالش خوبه و تمام دنیای من هم حالش خوب میشه
به نظر من زندگی با کمک خداوند بهترین زیباترین و شگفت انگیز ترین زندگی هست که نصیب یه انسان میشه و میتونه خودش رو تغییر بده
استاد تمام صحبتهای شمارو با گوش دل وگوش جانم میپذیرم چرا که من هم به این باور رسیدم و دارم زندگیش میکنمولذت میبرم
خدارو شاکرم که اینجا هستم وبهترین حال جهان رو دارم
با عرض سلام به استاد عزیز و همگی دوستان هممسیر چقدر دوست دارم این فایل رو بیشتر و بیشتر گوش بدم چون هر بار نکاتی را متوجه میشم که در دفعه قبل نشنیده بودم . خدا در درون من است و ارهمان شهود من و همیشه با من حرف می زنه و همان روح من خداست و در روحم ساکن هست . خیلی زیاد با فهمیدن این مطلب آرامش و امنیت درونی را حس می کنم به صورت واقعی چون خدایی که خالق هر آنچه در جهان است و کنترل همه چیز در دست اوست در روح من ساکن هست و همیشه منو هدایت می کنه به سمت بهترینها ولی این من هستم که باید با تغییر باورهای اشتباهم و نگرشی نسبت به خدای درونم به ندای او گوش بدم و بهترین زندگی را از هر نظر برای خودم رقم بزنم و خالق زندگیم باشم چون خدا ی مهربان ذهن ناخودآگاه را به من داد تا با درست به کار گرفتنش خالق بهترین زندگی از هر نظر برای خودم باشم آنطور که دوست دارم و در شادی کامل زندگی کنم چون این زندگی هدیهای گرانیها و تکرار نشدین از جانب خداست . الهی امین خدایا شکرت و از استاد عزیز بس نهایت برای این همه آگاهی ناب و اموزشهای بی همتا بسیار سپاسگزارم .
با عرض سلام ادب و احترام این فایل برای من خیلی جای تفکر داشت سه بار گوش دادم و انچه دریافت کردم برایم عالی بود من همیشه از کودکی احساس خوبی نسبت به خداوند داشتم نمیدونم چرا ولی همیشه ته دلم حس خوبی بهش داشتم وقتی کسی از سخت گیریهای خداوند میگفت من خنده ام میگرفت تو دلم میگفتم ول کن بابا خدا خیلی مهربونه با این که ما خانواده مذهبی بودیم و عقاید دینی برامون قابل احترام بود ولی تا جایی که یادمه خانواده من خیلی برام سخت گیری نمیکردن و اطرافیان خیلی بیشتر تاثیر داشتن یادمه یه بنده خدایی بود وقتی من روسری سرم نمیکردم و میرفتم خونه داییم همیشه بهم گیر میداد میگفت اگه یه بار دیگه روسری سرت نکنی گوشتو میبرم ولی من بازم به کار خودم ادامه میدادم توی دلم میگفتم من هنوز خیلی بچه ام اینا چی میگن.
عقاید و نگرش های دست و پا گیر نسبت به خداوند باعث شده ما انسان ها خیلی از خدا دور بشیم در صورتی که تنها رفیق و همراه زندگی ما خداوند است.
ما فکر میکنیم به دلیل کم کاری در عبادتها خداوند ما را تنبیه خواهد کرد در صورتی که راه دوستی همیشه برای ما باز بوده و دست مهربان خداوند اماده بوده تا ما
دستانمان را دراز کنیم و در دستش بگذاریم.
انقدر معجزه در این ۴۵سال زندگی از خداوند دیده ام که کلا نگرش من را عوض کرده است من هیچ وقت خدا را جدا از خودم ندیدم همیشه باهاش حرف میزنم وبابت نعمت هایش شکر گذارم.
ما باید نگرش های اشتباه در مورد خداوند را اصلاح کنیم
به همان اندازه که باور خوب داشته باشیم اتفاق های خوب برایمان رخ خواهد داد باور مثبت به خداوند مساوی است با حال خوب حس ارامش حس اینکه همیشه یک پشتیبان و حامی داری حس عشق و حس شادی.
خداوند خالق همه ی ماست مارو خلق نکرده که ازار بده از ما خواسته شده از نعمت های زندگی در راه درست استفاده کنیم و همیشه شکرگذار ش باشیم فطرت همه ی ما انسان ها پاک است با ورود به این جهان و توسط خانواده اطرافیان مدرسه و دانشگاه دیدگاه ما نسبت به خداوند تغییر کرده پس دیدگاه خودمون را تغییر بدیم تا خدای ما همان شود که دوست داریم.
یه جایی خوندم نوشته بود معنی اینکه میگه خداوند نه زاییده و نه زاده شده است اینه که هیچ چیز و هیچ کس از خداوند جدا نشده است یعنی خداوند بما وصل است و ما به خداوند وصل هستیم.
باید با خداوند دوست باشیم مث دو تا رفیق حس خوب نسبت به خداوند زندگی ما رو تغییر خواهد داد و به اندازه ای که نگرش خودمان را تغییر دهیم زندگی ما تغییر خواهد کرد. زندگی تون پر از نور خدا
سلام باگوش دادن به این فایل طبق گفته های استادمنم همچین نگرشی داشتم وهمیشه گله مندبودم چراتوخانواده پولداربزرگ نشدم چرانتونستم به فلان رشته ارزوی من بوده درس بخونم چرا به فلان ارزوم نرسیدم پدرم خیلی مذهبی وسخت گیربودولی منم مثل استادنگرشموتعییردادم والان خیلی راحت زندگی میکنم وخداروشکرمیکنم که یک رشته تونستم تودانشگاه بخونم من بنده ناشکرم خداارحم الراحمین هست حواسش بمابندهاش هست وانچه خیروصلاح هست بمالطف وعنایت داشته منم طبق نگرش خودم باخدای خودم صحبت میکنم وهرچیزی به صلاحم بوده خواستم بمن داده وکاری ندارم به سخن دیگران درباره خدا اوازرگ گردن بمانزدیک است من باروش خودن باخدادوستم حرف میزنم وازش تشکرمیکنم
با سلام خدمت استاد عزیز خودم
روزتون پر از اتفاقای خوب
برداشت من از این فایل اینکه نگرشم راجب خودم وخداوند خودم باید درست بشه
اتفاقا دیروز وامروز فکری منو درگیر خودش کرده بود که زمانی که من بچه بودم اگه مادروپدرم ازم حمایت میکردن وهوامو داشتن از نظر مالی الان من کلی طلا وملک داشتم نه اینکه اینجور مفلس وبدبختی بکشم
مثلا خوب یادمه من بچه که بودم حتی پول جمع کردم والا خریدم برای خودم اما مامانم بعد ازدواجم هیچ کدوم از طلاهامو بهم نداد وگفت همش با پول من وبابا بود خودت باید بخری وفقط کادو عروسی بهم داد درصورتی که الان دختر خالم که ۱۰ سالش کلی طلا داره ومامانشم جرات نداره دست بهشون بزنه
حتی به این فکر کردم کاش میشدبرگردم به دوران بچگیم والا میخریدم قائم میکردم والان پولدار میشدم حتی اگه میدونستم شاید کارای دیگه میکردم
وقتی این فایل گوشدادم انگار خدابهم گفت بیدارشو عزیزم بیدارشو تو اگه همین الانم برگردی به بچگیت چون پناهی نداشتی بالاخره کوهی از طلاهم داشتی از دستت درمیاوردن
ودوباره همین حالت بود تازه بچگیم نمیکردی واز زندگیت لذتم نمیبردی وتمام فکرتم آزرده پول میشد
مگه پسرعمه ات نبود چقدرطلاوپولوملک جمع کرد خانوادشاز چنگش درآوردن والان ضعف اعصاب گرفته ومریض شده طوری که دیگه توان کارکردن هم نداره
بعد با خودم فکر کردم چطور که من هیچی نشدم
وقتی آمادگی بودم بهم گفتن استعداد نقاشی وخلاقیت بالایی دارم وحتی نقاشیمو چند ملیون یکی خرید
وقتی۴ دبستان بودم نفر اول هوش مدرسه شدم ومدرسه تیز هوشان قبول شدم درهندنبال رتبه دوم تیم مدارس دارم زبان خوندم تا طرم ۶ خیاطی بلدم یکم موسیقی مبتدی بلدم شیرینی پزی رفتم والان خیلی خوب شیرینی وکیک میپزم آشپزیمم خوبه تاحد زیادی
استاد دکور کردن خونه ومدیریت فضای داخلی ام
خیلی قشنگ آرایشگری بلدم برای خودم کنم وموهامودرست کنم
استاد تیپ زدم
استاد انواع ورزش بدنسازی هم برای خودم وبهترین تمرین ها رو میتونم انجام بدم
رقصم بلدم تاحدخوبی
کلی کتاب خوندم دردوران زندگیم خیلی قشنگ سخنرانی میکنم درجمع عاشق مهمانی دادن وپذیرایی ام
ولی چرا من هیچی نشدم
چراهمش نصفه نیمه موند
چرا پرستار نشدم هتل دار نشدم قناد نشدم
چون بابایی داشتم کهمیگفت توهیچی نمیشی
آخرش که شوهر میکنی وبچه میاری وکهنه میشوری
بهم میگفت یا دکتر شو که من دوست دارم وگرنه هیچی نمیشی
من باهاش خیلی جنگیدم جلو تحقیرش جلو حرفاش ولی کم آوردم دلم میخواد فریاد بزنم بگم همش تقصیر بابای بیشعور زور گو مستبد مرد سالار وبداخلاقم دلم میخواد بگم من بچه بودم منو حمایت که نکردن هیچ تو سرمم زدن
دلم میخواد بکشمش وهمه پولش بردارم تا دلم خنک شه ومادرم که فقط به فکر خودش بود نه غذای گرمی نه کمکی نه شبها پیشمون بود
تنها رها شده خیلی سخت بود
دلم میخواد دوتاشون بمیرن تا راحت شم
اما نمیتونم بکشمشون
حتی نمیتونم سرشون داد بزنم
حتی نمیتونم حرفمو بهشون بزنم
واز همه بدتر الان متوجه شدم که حتی نمیتونم مقصرزندگیم بدونمشون
وهمش تقصیر خودمه چون دیگه بچه نیستم مسئولیت زندگیم افتاده گردن خودم
تازه فهمیدم که بعد ۳۳ سال زندگی هنوزم انتهای ذهنم خشمگینم ازشون خشمی که هیچ وقت نشد فریادش بزنم وفروخوردم
تازه فهمیدم که حق دارم ناراحت باشم ازشون عصبانی باشم وخشمگین ازشون من قربانی کودک آزاری مادر وپدر عصبانی وبیمسئولیت شدم که حامی من نبودن تا فردا هم درسوگ بدبختی هام میتونم بگم
ولییییی به قول دکتر روانشناس که میگفت خیلی زندگی بدی داشتی خیلی پدرومادر بدی داشتی ،خب باشه حالا فکر اصلا نداشتیشون اصلا تو بچگی مرده بودن ومثل این همه آدم یتیم وبدون مادروپدر که رهاشون کردن یا مردن نداشتیشون چی کار میکردی نبودن که ازشون خشمگین باشی عصبانی باشی یا بخوای بکشی وتلافی کنی
خب اون وقت چی کار میکردی فکر کن یتیمی
وقتی یادم افتاد که یتیمم تازه فهمیدم که آخیش یتیمم کسی دیگه مقصر نیست کسی نیست فقط خودمم وخودم
حالا میوفته گردن خودم
آقا من تا امروز همه چیز نصفه رها کردم درست
پولم ندارم چیزیم از قبلم باخودم نیووردم صفرم
خب که چی سنم ۳۳ سال ۳۳ سال دیگه هم غصه بخورم که هیچ کاری نکردم وهیچی نشدم ودرست نکردم اوضاع
از امروز به نظرم دیگه بسه امروز مگه استاد مگه خدا نمیگن یه روز جدید منم آدم جدیدم پس شروع میکنم تا از صفر بسازم نگرشم راجب خودم تغییر میدم من هرچی که هستم هرکی که هستم میخوام الان چیکار کنم جدا از خانواده وشرایط مالی وموقعیتی وحرف بابام وهمسرم ومادرم ودرآینده هم بچه ام
من ۳ ماه برای کنکورم بکوب درس خوندم مدیرت تهران قبول شدم حالا یک سال میخوام روخودم کار کنم تا تغییر کنم تا هی پیشرفت کنم هی بهتر بشم هی بهتر بشم ببینم آخر سال۱۴۰۴ با امروزم چقدر فرق کردم
خسته شدم بس که غر زدم
دیگه میخوام عمل کنم من یک سال تلاش میکنم خودمو درجنبه های مختلف زندگیم پیشرفت بدم اگه آخر سال ۱۴۰۴ یا بهتر بگم آخر ۲۰۲۵ میلادی که نزدیک کریسمسیم
تغییری ندیدم میچسبم به شکایت وسرزنش زمین وزمانم
اصلا یک سال اینجوری سپری بشه چی میشه
فوقش تلف میشه مثل بقیه سالها
البته که درهمین یک هفته که شروع کردم به تغییر خودم وزندگیم کلی تغییرات مثبت دیدم
ولی خب اینم برای اینکه بهانه ای دیگه نباشه
نگرش من راجب خدا چیه وخداروچگونه میشناسم؟
از نظر من خدا مهربون دعاهامونم مستجاب میکنه ولی خب بعضی کارهارم که میکنی مثلا گناه و…انگار دلش نمیخواد کمکت کنه یه جورایی عدلش درعذاب کردن بیشتر قبول دارم
البته که وقتی استاد گفتن خداوند خودش رابسیار نزدیکبه ماتوصیف کرده برای براآورده کردن خواسته هامون
یکم باهاش دوست تر شدم حالا که دارم فکر میکنم من هرچی از خدا میدونم یا از پدرم میدونم یا مادرم یا مدرسه
که مدام گفتن میبره جهنم یا باید دعا کنی التماس کنی بده بهت بری دخیل ببندی تا حاجت بده نذر کنی بزرگان دین واسطه کنی پارتی بازی کنن
نماز بخونی گریه کنی فقط توقنوت حاجتمیده تو سجده حاجت میده نماز بخونی گناهان میره
حالا من همیشه فکر میکردم خب منکه خیلی گناه شاخی ندارم فوقش یه کارای کوچولو موچولو کردم چرا باید هر روز گریه کنم ودعا کنم خدامنو ببخشه چقدر حضرت فاطمه یا حضرت مریم که قدیس بودن زندگی سخت پراز گریه وزجر داشتن من اصلا دوست ندارم مثلا من رقص دوست داشتم
وقتی میرقصیدم بابام دعوام میکرد که گناه داره خدا نمازت قبول نمیکنه ومنم چون هراز گاهی میرقصیدم میگفتم نمازم که قبول نیست پس چرا بخونم اصلا همینجوری زده شدم از نماز وعبادت اصلا نماز وکارایی که دوست داشتم انجامشون بدم باهم جور نبودن
همش غذاب وجدان داشتم که چرا رقصیدم چرا آرایش کردم چرا کنجکاوی های جنسی کردم چرا غذا زیاد خوردم شکم بارگی بود چرا جواب بابا ومامان دادم چرا داد زدم چرا غمگینم چرا نیازمو نمیتونم به هیچکس بگم نه مالی نه جسمی نه عاطفی نه استقلالی
چرا کارایی که دوست دارمو اجازه ندارم انجام بدم
وخلاصه هزار تا چرا که بهم میگفتن نمیشه که هرکاری خواستی کنی باید دختر خوب پاک ومطیع باشی
تا خدا دوستت داشته باشه به تمام معنی گوسفند باشی
این شد که دیگه نماز نخوندم روزه هم نگرفتم
چه کاری بود اینهمه سختی بکشی زندگی هم نکنی
البته همیشه عذاب وجدانش داشتم
که خدا جهنم میبردت حالا واستا بمیری بیچاره ای
کم کم بیخیال شدم وترجیح دادم بیشتر جوری که دوستدارم زندگی کنم
راستش همین قضیه منو از خدا دور کرد خدایی که نشسته وقتی مردم سرب داغ بریزه تو حلقم من نمیخوام
چی کارش دارم
رابطم باهاش شکرآب شد قهر شدم
ولی حالا که خوب فکر میکنم میبینم توطئه شیطان وبنده هاش بوده
منو باخدا چپ کردن اونقدر گوشم ازش بدگفتن وترسوندنم ازش کهرابطمو باهاش خراب کنم
من گول خوردم خدا که اینجوری نیست اصلا کی میدونه خداچطوره
فقط تو قرآن اومده که بهمون خیلی نزدیک فقط برای برآورده کردن خواسته هامون
یعنی اومده تو گردنمون تو رگمون توخونمون نشسته
میگه صدام کن صدام کن بخواه بخواه
تا پاسخ بدم تا بدم بهت خیلی زودبگو چی میخوای چی کار کنم برات تو عزیز کرده منی لوس منی بخواه تا بدم
مگه نمیگی یتیمی خودم پدرومادرت میشم
مگه نمیکنی دادرسی نداری خودم دادرستم خودم کمکت میکنم مگه نمیگی پول نداری هیچی نداری خودم بهت همه چی میدم پول طلا خونه بالا شهر ماشین مسافرت خارج
چی میخوای عزیز دلم محبوب دل من دختر زیبای من
تو اگه بدونی چقدر عاشقتم چقدر خاطر خاتم چقدر خیرت میخوام چقدر کیف میکنم ملکه زمین من بشی همه قدرت ثروت شهرت سلامتی آبرو خانواده خوب همه چی مال تو باشه بازم غصه میخوری دیگه نه
چقدر منو پیش تو خراب کردن که زمان میبره دوباره باورم کنی دوباره عشقمو لمس کنی
وقتی اینارو مینویسم اشک تو چشمام جمع شده وبغض گلوم فشار میده
انگار یه جایی از ذهنم میگه راست میگه باور کن
تصمیم گرفتم باورش کنم خدارو بهش یه فرصت دیگه بدم
به خدا گفتم خدایا بهم ثابت کن همش بهم بده میخوام خیلی ثروت داشته باشم قدرت داشته باشم سلامتی خانواده خوب
طلا ماشین های رنگارنگ خونه دراقسا نقاط این کشور واین جهان میخوام دوباره بهت اعتماد کنم
منو به عرش ببر ودرعرش نگه دار جایی که کنار خودت باشم وهر روزم لذت ببرم وزندگی کنم با تمام وجودم
من خدایی رو میخوام بپرستم که خدایی کردن بلد باشه
یعنی هرچی میخوام خیلی زود بهم بده وزندگی رو برام غرق شادیوخوشبختی ونشاط کنه وثروت
با سلام و احترام. این متن را بارها بارها و بارها خواندم و هر بار برای خواندن هیجان دارم.
همیشه از عذاب الهی ترس داشتم و از خشم خدا و قهر خدا ترس داشتم. و هیچوقت نمی توانستم رابطه دوستانه ای با خدا داشته باشم. و در خلوت دوستانه باهاش صحبت کنم.دعاهایم پیام منفی داشت. که خدایا شر فلانی را کم کن.
خدایا فلانی را از سر راه من بردار. فلانی تو زندگیش درگیر بشه چون منو اذیت کرد و ….. ولی از وقتی با این سایت آشنا بیشتر روی اخلاق و واکنش منفی نشان ندادن خودم کار می کنم. و دعاهایم برای خودم است. خدایا کمکم کن. خدا من ابن آرزو را دارم، کمکم کن. خدایا سپاس برای ….. تمام کمک هایی که کردی به من.
خدایا کمکم کن تا با صمیمی تر شوم.
کمکم کن تا هر وقت مشکلی پیش اومد بدونم که من فقط باید به خاطر تو حرف بزنم و یا جایی حرفی نزنم. .
خدایا کمکم کن هر وقت خواستم درگیر غیبت شوم، سریع به من یادآوری کنی.
خیلی برام جالب بود که پس در توبه بازه پس احتمال خطا هم هست . تمام تعلیمات دینی رو باید از ذهنمون پاک کنیم از دوباره در جستجوی خودت و خدای خودت باش . خداوند همیشه به ما نزدیک است چقدر زیباست مگه از این زیباتر هم هست ؟ چراباورش نمی کنیم اگه همه فقط به این جمله ایمان داشته باشن جهان برای همه خوب و لذتبخش میشه. تلاش کنیم بهتر خدارو بشناسیم . ممنونم استاد عزیز .
به نام خدا
سلام بر دوستان عزیز
با آگاهی از این فایل دیدم که من آگاهی درستی نسبت به خودم و خداوند نداشتم .
من خودم رو مسئول کارهای خودم نمیدیدم و بیشتر اوقات دیگران رو باعث و بانی مشکلاتم میدونستم و خودم رو هم لایق نعمتهای بیشتر خداوند نمیدونستم و به خاطر گناهانی که داشتم خودم رو بنده خوب خدا نمیدیدم.
در مورد خداوند هم او رو مثل یک پادشاه میدیدم که خیلی قدرتمند و مستبد باشه و با کوچکترین حرکت نادرست من بلایی رو بر من نازل میکنه و برای همین همیشه به خودم میگفتم اگه مشکلی برام پیش بیاد باید به رفتارم توجه کنم و ببینم چه کاری کردم که مستحق این مصیبت شدم و گاهی به زور میخواستم در خودم ایرادی رو پیدا کنم.
و این نگرش من باعث شده بود که من همیشه از خداوند بترسم ولی این با القاب و اسم هایی که برای خداوند وجود داشت مثل رحمانیت و بخشنده و آمرزنده و توبه پذیر بودن او هیچ سنخیتی نداشت و همیشه سردرگم بودم که باید از خدا بترسم یا به او پناه ببرم وازش کمک بخوام.
تمام عبادتهای دست و پا شکسته من هم از ترسم از خداوند بود و یا به خاطر وعده پاداشی که در قرآن اومده بود .
ولی ما تغییر نگرش خودمون نسبت به خودمون و خداوند میتونیم شرایط بد خود را اصلاح کنیم .
نگرش اشتباه ما به خاطر آگاهی هایی هست که از طریق آموزشهای والدین و آموزه های دینی که در مدرسه به ما یاد دادن وارد ذهن ما شده.و حتی خودم هم همیشه سعی میکردم این افکار رو به بچه هام انتقال بدم چون فکر میکردم چون از دهان شخص قابل اعتمادی شنیدم حتما درسته
ولی وقتی ما بنا به گفته خداوند او رو به خودمون نزدیک بدونیم و منتظر کمک اون باشیم چون خودش گفته که بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را نگاه ما به خداوند تغییر میکنه.
و این گفته استاد خیلی خیالم رو راحت کرد که زندگی و کارهام از روی ترس نباید باشه اونجا که گفتن شناختی از خداوند رو پیدا کنید که به ما احساس امنیت و آرامش و حمایت کننده بده.
و در این صورت من دیگه از خداوند ترسی ندارم بلکه اون رو منبع آرامش و عشق میدونم و مثل یک دوست و رفیق صمیمی ازش کمک خواسته و منتظر حمایت او هستم.
بنام خدا
دو عامل تغییر در زندگی
یکی شناخت نگرش در مورد خداوند
ودیگری شناخت نگرش در مورد خودمون
نگرش خودم در مورد خودم تا قبل وارد شدن به سایت تناسب فکری
من انسان تقریبا یا شاید حتما حسودی بودم اگر یه فرد ثروتمند میدیدم ناراحت بودم که این چکار کرده که من نکردم چرا این فرد برا خدا با ارزشه ویا اینکه میگفتم این ارث بهش رسیده که وضعش خوبه و یا یارو حتما گنج پیدا کرده و اگر اهل نماز و عبادت بود میگفتم یارو مذهبی هستش که خدا براش میسازه من چی و خیلی چیزهای دیگه من خودم را بسیار آدم گناه کار میدانستم که خدا به خاطر این تردم کرده و به من محل نمیزاره من خداوند را یک انسان تصور میکردم و حتی تو ذهنم براش تصویری داشتم و قشنگ اون تصویر انکار تو آسمانها نشته بود و نگام میکردم برام گناه ثبت میکرد .من گاهی به قول استاد یه خوبی میکردم به کسی یا قرآن و نماز میخواندم که یه توشه ای برای آخرتم باشه که شاید تو اون دنیا یکم از گناهانم بخشیده بشه خلاصه ایجوری بود دیگه نگرش به خداوند اما از وقتی وارد سایت شدم فهمیدم که این نگرش در مورد خودم و خداوند اشتباه بوده و خداوند خیلی مهربان تر از این حرفها است او خیلی بخشنده است و بجز خیرو خوبی چیزی برای ما نمیخواد و هر جایی انسان توبه کند خداوند او را میبخشد و من چند وقتی است که با خدا دوستم خودم باهاش دوستم کاری با کسی ندارم هر چی بخوام خودم ازش میخوام و مطمئن هستم خدا به زودی جواب منو خواهد داد .انشالله من به خداوند ایمان دارم
به نام خداوند عزیز وحلیم ورحیم
سلام خدمت استاد اگاه وبی نهایت با داریتم ودیگر دوستانم در چله تعقیر زندگی
تعقیر کردن واز نقطه امن خود خارج شدن همیشه ترسانک به نظر میاد چون تجربه ناشناخته ها برای ما سخته
اما تعقیر کردن اصلا ترسناک نیست وهمه موففیت ها وتجربه موقعیت های بهتر وجدید تر ان سوی ترس ها هستند وبا غلبه به ترس وگذشتن از اون راه برای موفقیت بیشتر باز می شه
تعقیر کردن بهتره از سطح ذهن شروع بشه چون تعقیر باورها وعقاید برای همه ما از هر تعقیری ترسانک تره وحاضریم هر ترسی را به جان بخریم اما
اون چیزی که از گذشتگان به ما رسیده رو وما باور کردیم دستخوش تعقیر قرار ندیم
واقعیت اینکه با تعقیر در همین باورهاست که راه برای ما باز می شه چون تا حالا اگه شرایط ناداخواه داریم وزندگی رو اون جوری که می خوایم پیش نبردیم همه بخاطر چسببدن به همین باورهاست
با شکستن این باورهای کهنه وقدم گذاشتن در مسیر تعقیر دادن اونها تحول عظیمی در سطح زندگیمون رخ می ده
دوتا عامل در تعقیر کردن بر اساس ذهن مهمه
1_تعقیر دادن نگاه ونگرشمون نسبت به خداوند
2-تعقیر دادن نگاه ونگرش درباره خودمون
باورما در این دو مورد باید اصلاح بشه
وقتی این دو عامل اصلاح بشه در برای تعقیرات به زندگی ما باز می شه وهمیشه اینم بدونیم تعقبرات رو از گام های کوچک شروع کنیم تا نتایج بزرگ رو ببینیم
من از بچگی خداوند رو یه آخوند عمامه به سر وخیلی بزرگ وجدی تصور می کردم که پشت کلی مانیتور نشسته وزندگی تک تک ادم هارو داره کنترل می کنه وهرجا خطا وگناهی ببینه روش زوم می کته وباید تقاص پس بده واقعا من خداوند رو یک انسان می دیدم چون در سطح فکر خودم به خداوند نگاه می کزدم این ترس از عذاب خداوند باعث شده بود خیلی ازش بترسم خداوند رو سخت گیر وخشمگین می دیدم وازش فاصله داشتم چون نمی تونستم همه اون کارهایی که معلم دینی وکارشناس برنامه تلوزیون واز جانب قران برای من گغته بودن رو همیشه زعایت کنم من خطا می کردم وچون نمی تونستم جلوی خطاهای خودمو بگیرم خودمو آدم گناهکار وبی ارزشی می دونستم ومستحق هر عذابی از جانب خداوند بزرگتر که شدم واگاهی های من گسترش بیشتری پیدا کرد خوندم که خداوند از نوره وخداوند در وجود ما انسان هاست واز رگ گزدن به ما نزدیک تره کم کم اون تصور بچگی ومانیتور ها از بین رفت ولی درک این گغته ها هم برام سخت بود چطور خداوند اینقد به من نزدیکه ولی برای صدا زدنش بابد مراسم خاصی باشه حتما سر نماز حتما با وضو وحتما با گریه ودعا باید صداش بزنم وچیزی ازش بخوام اگه نزدیکه در این حد پس باید همیشه باشه وهمیشه در دسترس باشه از بچگی شنیدم قرآن کلام خداست ولی چیزها یی که از فرآن وکلام خدا به من گفته بودن همه ترسناک وعذاب دهنده ووعده عذاب بود می گفتن دین ما دین رحمته دین دوستی دین محبت ولی نشانه هایی که می دادن با این گفته ها فرق می کرد من بااین باورها بزرگ شدم واموزش دیدم وهرگز به شناخت درستی از خداوند دست پیدا نکردم همیشه خودمو ادم گناهکاری دورنستم ونگاه خداوند به خودمو ناراحت وخشمگین می دونستم واعتقادم این بود که باید خیلی ادم خوبی باشم تا خدا منو ببینه وبپذیره وکمکم کنه وهر ناملایمتی در زندگیم پیش می اومد خودمو مستحق می دونستم ومی گفتم بخاطر فلان گناهه
از چاقی خودم خیلی سپاسگزارم که باعث شد به نبال چاره ای برای اون بگردم وبا استاد عطارروشن واین اگاهی ها آشنا بشم وهرگز تصور نمی کردم تلاش من برای تعقیر شرایط جسمم راهی باز کنه برای تعقیر تمام نگرش ها وباورهای پوسیده واز سر ترسم
خدا رو هزاران بار شکر می کنم که چاق شدم تا تلاش کنم تعقیرش بدم وتمام زندگی من تعقیر کته
وحالا به حرف استاد می رسم که گفتند وقتی قدم در راه تعقیر از طریق ذهن بگذاری دیگه نمی تونی متوقف بشی ومدام همه چیزت تعقیر می کنه وهرچی یاد بگیری وهر جنبه رو تعقیر بدی باز دلت می خواد بهتر بشی وباز تعقیر بدی ودنبال بهتر وبهتر وبهتر شدنی
من الان از خداوند هیچ ترسی در دلم نیست خداوند را خشمگین وترسناک نمی دونم
خودمو جزعی از خدامی دونم ومی دونم تمام صفات خداوند رو دارم ومی تونم مثل خودش باشم اونو نزدیک می بینم وخودمو چسبیده بهش ودر بغلش می بینم وهر طور نگاهش کتم ومن بخوام به همون
شکل در میاد خداوند رو عاشق خودم می دونم وخودمو لایق بهترین ها می دونم می دونم خداوند بخشنده است وبسیار مهربان واینو باور دارم پس اگه خطا رفتم ازش انتطار ببخش دارم واینو با تمام وجودم درک کردم که هرچه از جانب خدا به من برسه سراسر خیر وخوبی واگه کمی وکاستی هست همه بخاطر محدودیت هایی که خودم با ذهتم برای خودم ایجاد کردم
خدا انتقام جو وکینه ای نیست وهر روزی که شروع بشه فرصتی نو ودوباره برای خوب بودن وخوبی کردن وزندگی رو زندگی کزدن قرار داده وکاری به گذشته من هرچقدر بد نداره
من شناختم خدای تازه ام رو مدیون استادی هستم که نه مثل معلم های دینی بود نه مثل آخوند ها ونه اساتبد دیگه از جنس خودم عادی ومعمولی بود ولی نگاهش بسیار باز ودلش بسیار بزرگ
دیروز دخترم ناخواسته به فایل این قسمت که از گوشی پخش می شد گوش می داد وبا خنده گفت مامان کاش این آقای عطارروشن رو ببری با معلم قرآن وهدیه ما حرف بزنه عقایدی که اون داره وحرف هایی که اون می زنه خیلی با این حرف ها تناقض داره
احساس خوبی که از وجود خداوند بزرگی ورحمانیت ومهربانی وبخشندگی خداوند از این فایل ها منتقل می شه هرگز با اون احساسی که در کتاب های درسی انتقال داده می شه قابل مقایسه نیست
خدایا بی نهایت دوستت دارم ومشتاق وپر شور وپر حرارتم برای شنیدن راجب تو راجب صفات تو راجب شناخت تو
خدایا ازت سپاسگزارم بخاطر اینکه فرصت زندگی بهم دادی ودر سن 37 سالگی وقت تعقیر باورهام فرا رسید واین فرصت رو برام فراهم کردی
سلام به شما
عالی عالیست استاد عطارروشن
امروز رفته بودم سایت استاد عباس منش
قسمتی از کامنتهای شما رو در بخش فایلهای دانلودی خوندم
خیلی استفاده کردم
خیلی تمرکزی کار کردید روی خودتون
تبریک میگم بهتون
انشالله همیشه موفق باشید
آره تو دو سال شما تغییر اساسی کردید تو زندگیتون چون خدا را خیلی بهتر شناختید
احساس آرامش بهترین احساسي هستش که باید در خودمون ایحاد کنیم
الا بذکرالله تطمئن القلوب
نشان های دریافت شده
من فرزانه ابوالحسنی هستم هدفم بهتر زندگی کردن و تغییر کردن
سلام خدای مهربون
با عرض سلام خدمت استاد عزیزم و دوستان گرامیم
استاد من اصلا یادم به تکرار دوره نبود وقتی فایل مقدمه رو گوش دادم تازه متوجه تعهد خودم شدم ولی به تعهدم عمل کردم روزی یه فایل گوش میدم
من ایمان دارم چون وقتی برمیگردم فایلها رو دوباره گوش میدم درک خیلی بهتری از اون فایل دارم
من متوجه این شده بودم که باید برای تغییر کردن نگرشم نسبت به خدا وندم تغییر بدم ولی نمیدونستم باید نگرشم درباره خودمم تغیر بدم
من یکم نسبت به خودم تگرش درست دارم یکم ندارم مثلا اینکه من میگم من بنده خوبی هستم چون من از اونجاییکه یادم میاد تا الان سعی کردم انسان خوبی باشم و من خودم بهتر از هر شخص دیگه حتی خانوادهام میشناسم من میگم گناهی مرتکب نشدم که بخوام در اون مورد عذاب وجدان داشته باشم یا بگم خدا منو نمیبخشه اینا من نسبت به خودم اینجوری افکار دارم
و در بعضی از مواقع هم نگاه خوبی نسبت به خودم ندارم من اول فکر میکردم که پن کم کاری کردم ولی اینجوری نیست
در مورد اینکه من سه گام لاغری با ذهن پاس کردم اما متناسب نشدم
من اون زمان که تازه عضو سایت شده بودم درک آنچنانی نداشتم گاهی میشنیدم دوستی سه گام پاس کرده ولی متناسب نشده
برام سوال بود عه چرا مگه میشه دوره ی به این عالی که همه چیزش اصولی و علمی چرا ایشون متناسب نشده
الان که خودم این شرایط تجربه کردم دقیقا با این شرایط مواجه شدم بازم برام سوال بود که چرا
اما یه کتابی خوندم که در اون نوشته بود که هر چیزی که میخوای باید همون به جهان هستی ارسال کنی درکی ازش نداشتم ولی شاید در صفحه بعدش خوندم
منظورش این بود که اگر کسی رو سرزنش کنی یکی هم پیدا میشه بیار تو رو سرزنش کنه
اینجا درک کردم اون مطلب که گفته بود هر چیزی میخوای باید همون به جهان ارسال کنی
چون من هر چیزی رو که ارسال کرده بودم تجربه کردم دیگه باید من در چنین شرایطی قرار میگرفتم تا اون دوستم درک کنم
و عینا چیزی که در کتاب نوشته رو براتون مینویسم
چنانچه شما سرزنش کنید باید منتظر وقوع شرایطی باشید که سرزنش و ملامت را به زندگیتان باز خواهد آورد
و از اون به بعد سعی میکنم سرزنش نکنم قضاوت نکنم چون مطمئنم که بعدا همون سرم بیاد
که ضربالمثل فارسی اونم هست که میگن از هر دست بدی از همون دست هم میگیری
و من از این نظر بعضی جنبهای زندگی میکم من توانایی انجام اونو ندارم مستقیم نمیگم ولی غیر مستقیم منظورم همین
تا قبل از اینکه عضو سایت بشم چرا خیلی اینجوری فکر میکردم کسی منو دوست نداره اصلا من برای کسی مهم نیستم من توانایی انجام این کارو ندارم
ولی خدارو شکر از وقتی عضو سایت شدم خیلی بهتر شدم و دیگه اون افکار ندارم و از وقتی کتاب میخونم احساس میکنم درکم نیست به مسائل بهتر شده
ولی استاد خدایی من وقتی دوره خدا هرگز دیر نمیکند پاس کردم احساس میکردم خوب این دوره تموم شد من چی یاد گرفتم میدیدم من فایل چهل اونم یادم نمیاد درصورتیکه این دوره چهل سه جلسه بود
خیلی ناراحت بودم ولی ولی هر چه زمان میگذره من بهتر و بیشتر داره اون مسائل یادم میاد طوری که دارم زندگیش میکنم
مثلا همین موضوع دنیای قبل از تولد من دقیق یادم میاد پس در نتیجه کلی سوال در اون باره در ذهنم ایجاد میشه من میتونم خودم پاسخ بدم و دچار سردر گمی نشم
و خیلی مسائل دیگه رو بهتر درک میکنم طوریکه الان خواهرهای من تا تقریبا آخرین لحظات زندگی پدرم به ایشون خدمت کردن اما الان بازم عذاب وجدان دارن بازم ناراحتن برای پدرم ولی من خیلی خوب هستم و الان تفاوت بین خودم خواهرهام کاملا دارم تجربه میکنم
الهی که سایتون بالای سر خانوادتون باشه شاد و سلامت بهترین روزهای عمرتون سپری کنید الهی آمین
من خداوند قبل از اینکه عضو سایت بشم یه خدایی داشتم اولا نداشتم بعدهم هنگام سختی ها داشتم و چیزهایی که از اون خدا میدونستم که همه و همه اش اشتباه بود
و خدایی که الان میپرستمش و خیلی دوست دارم بهتر بشناسمش در حد همین مطالبی که شما استاد عزیزم گفتید یا متنهایی که نوشتید چیز زیادی نمیدونم یا شاید هم درک نکردم
ولی شناخت همین خدا به من آرامش میده طوریکه من دیگه از مرگ نمیترسم طوریکه من عاشق این خدا هستم
من درباره اینکه خداوند چه نگرشی داره هیچ فکری ندارم من این کوله بار بازم در دوره خدا هرگز دیر نمیکند گذاشتم زمین اون یه کوله بار شاید کوچولو
ولی تا دلتون بخواد ازش انتظار دارم
همش میگم خدایا خودت گفتی فکر کردی بیماریت چقدر پیشرفت کرده که در من نمیبینی من تو میتونم شفا بدم میگم پس خدایا شفای گوشهام و چشمانم از تو میخوام
یا میگم خدایا خودت گفتی من دعای دعا کننده رو اجابت میکنم پس میشینم کلی درخواست از خدا میکنم و انتظارم دارم که خداوند همه اونها رو به من هدیه بده میگم خودت گفتی پس منم میخوام خودت گفتی سپاسگزاری یعنی این پس منم میخوام سپاسگزار باشم
یا میگم خدایا خودت گفتی خدا هرگز دیر نمیکند خدا از رگ گردن به من نزدیکتر است یا خدا با من است یا خداوند از روح خودش در من دمیده رو میخوام درک کنم
و جمله آخر درک درکم یادم افتاد زمانیکه من مستند رشد جنین دیدم دیدم در جنین یک هفته ای ضربان قلب داشت قلبش میتپید
و بقیه جملات هم یکم درک کردم ولی میخوام بیشتر درک و تجربه و زندگیشون کنم
من میگم خداوند وقتی زندگینامه منو مرور میکنه میگه این یکی از بهترین بندگان منه هر چی میخواد بهش بدید حالا شوخی بود ولی واقعا من نظرم درمورد خودم اینه
چون وقتی به زندگینامه امم فکر میکنم میگم واقعا بنده خوبی بودم دیگه از بچگی یاد گرفتم بنده خوبی باشم به همه خدمت کنم بزرگ که شدم گفتم نه جواب بزرگتر نباید بدی زشته چشم
یاد گرفتم این کارو این کارو این کارها گناه نباید انجام بدی
منم اینطوری بودم ناخواسته کارهایی انجام دادم باعث آزار و اذیت دیگران شدم شاید حرفی زدم رفتاری داشتم ناخواسته بوده ولی اونا فکر بد کردن باعث سرزنش کسی شدم ولی خداشاهده که ناخواسته بوده
استاد من یه چیزی درک کردم که شرایط نماز میت خوندن اینکه هر کس با هر شرایطی ببخشید با هر غسل ای که به گردن داره میتونه اوین نماز بخونه پس نماز با نماز هیچ تفاوتی نداره تازه برای نماز میت عقلانی تره که چون اون فرد داره به دنیای پس مرگ هجرت میکنه قانونهایی وضع بشه ولی هیچ قانونی نیست پس به نظر من هیچ قانونی وجود نداره
واقعا نظر شما رو بهش ایمان دارم خدایی که میگه هر وقت گناه کردی توبه کن پس گفته های شما واقعی و من ایمان دارم چون اگر در گناه باز نبود که خداوند نمیگفت هر وقت گناه کردی توبه کن من میبخشمت
من الان شناختی که از خداوندم دارم به من آرامش میده امروزم یاد گرفتم که من به شیوه خودم با خدای خودم صحبت میکنم ازش درخواست میکنم خداوند هم خودش در وجود من قرار داده برای همین که به من نزدیک باشه من درخواستی داشتم اجابت کنه پس خدایی از این بهتر نمیتونم جایی پیدا کنم
من به این خدا ایمان دارم این خدا رو میپرسم ودرخواست به این خدا میگم مطمئنم که به بهترین شکل ممکن اجابت میکنه خواسته ام برای من ارسال میکنه
منم امتحان میکنم که این خدا حامی منه پشیتبان منه مراقب منه به من نزدیک و دعای منو اجاجت
پس بریم ببینیم خداوند من چجوری میشه خدایا من عاشق تو هستم الان بیشتر لهت علاقنمند شدم عاشقت شدم اینو شنیدم
سلام براستاد عزیز و گرامی وهم مسیران جان دل
خوب فایل صوتی را ۳مرتبه گوش دادم ونت برداشتم خیلی عالی وکاربردی بود و آگاهیهای جالبی دریافت کردم
اما اینبار باید یک موضوعی را اشاره کنم وآن اینکه شما معمولا متنی را قبل از فایلها ارائه میدهید ولی بهرحال اصل وچکیده مطلب در فایل صوتی بیان میکنید ولی باید اعتراف کنم در این فایل برخلاف اکثر فایلها متن نوشتاری بر فایل صوتی میچربید وواقعا همین متن کوتاه چنان پرمایه وجذاب بود که گویی یک کتاب ۱۰۰ صفحه ایی را مطالعه میکنیم در مورد اصلاح روابط با خدا وخودمان وازهمین جا به دوستان هم پیشنهاد میکنم از دست نوشته های استاد قبل ازاین فایل براحتی رد نشوید وخوب وبا تامل وتفکر مطالعه کنید که پر وانباشته است از موضوعات کاربردی وتاثیر گذار در زندگی ومسیر موفقیت نمونه یی از این دست نوشته ها را میتوانید در دوره فوق العاده زندگی با کمک خداوند پیدا کنید من به شخصه هرگاه بهر دلیلی حالم خوب نیست وکمی ناامیدم بسراغ آن نوشته ها میروم مانند آمپولی است که مستقیم به رگ میزنید به شما هم توصیه میکنم نوشته های آن دوره را نه یکبار ۱۰۰ بار بجویید بجای اینکه بخوانید اصلا بمب روحیه وامیدواری خواهید شد
واما برگردیم به این فایل مهم که خوب بخش اعظم آن را در دوره ی بیست جلسه یی زندگی با طعم خدا در مورد روابط جدیدتان واصلاح رابطه اتان با خدا کاملا توضیح داده ایید و من نیز پس از ۴۷ سال از آن دوره در سال ۱۴۰۰ آموختم
که خدایی جدید را پیدا کنم که به محض توبه من مرا بخشیده و اصولا او همواره بی قضاوت وپیوسته درحال بخشش است واو نزدیک است ومن بنده اویم واو ست که بعنوان خالق من همواره مرا هدایت میکند وپشتیبان من است و من با اطمینان و اعتماد به او میبایست زندگیم را به پیش ببرم خدای من فقط وفقط خدای مهربانی هاست وموضوعی که آموختم وهمواره درذهنم نجوا میکند این مسئله حیاتی ضروری ومهم است که من در هرزمینه ایی مشکل دارم دقیقا درآن زمینه با خدا مشکل دارم اگر در روابط مسائل مالی عشق سلامتی و هرچه که شما فکر کنید دچار چالش ومشکل هستیم دقیقا پاشنه آشیل ما در آن موضوع نسبت به خداوند است مثلا اگر در مسائل مالی اکثر ماها دچار مشکل هستیم
مربوط میشود به عدم اطمینان وایمان ما نسبت به خدا که او بعنوان خالق جهان هستی تنها منبع ثروت است وما همواره به بیراهه رفتیم
الان ۲۹ دقیقه است که دارم مینویسم و غرق در لذتم از این احساسم ومیتوانم بی وقفه ساعتها در این مورد واین فایل بنویسم و بخش بسیار بسیار زیادی از این آگاهی ها را مدیون مرد خوش خلق و خوش خنده و تاثیر گذار وراهنمای زندگیم )(استاد عطار روشن (())هستم خداوند مرا تحت عنوان لاغری به اینجا کشاند
آمدم که با استاد و مسیرش لاغر شوم که شکر خدا شدم امااین یک تله بودو گرفتار شدم چنان مجذوب این آگاهیها ودریافت ها ی جدید شدم که زندگی ام زیررو شد خدایا شکرت
خلاصه اینکه کلا نگرش من و نگاهم من وهرآنچه از خدا در طول این سالها درک کرده بودم مثل آواری فرو ریخت و من آرام آرام درحال ساختن مجدد باورهایم هست که هنوز باید اعتراف کنم کامل نیست ولی درحال ساختن زیربناییش هستم واز خود او مساعدت وکمک میطلبم
پوزش میخوام اگه سرتون رو به دردآوردم یا حق پاینده باشید
سلام روزتون بخیر
هفت سال پیش همسرم را از دست دادم ،فقط ۲۰ دقیقه از لحظه ای که حالش بد شد تا پایان زندگیش طول کشید .
برام خیلی سخت بود ،مثل کسی بودم که در گردبادی مهیب گیر افتاده باشد .یک سال به سختی گذشت ،فقط و فقط خدا را کنارم حس میکردم ،تا زمانی که خودم را پیدا کردم ،واقعا خدا را با تمام وجودم کنار خودم حس میکردم .
تنها چیزی که میتوانم بگویم
خدایا سپاس برای تمام نعمت ها و رحمت ها یت
سلام وقت به خیر خدا در هر لحظه هر جا بامنه پشت وپناه منه اگه کاری به صلاح من باشه برا انجامش راه را آسون می کنه واگه به صلاحم نباشه منو از اون دور می کنه خدای مهربونی که هروقت از صمیم قلب صداش کردم بدون پاسخ نگذاشت ما انسانها فراموشکاریم موقع سختیها بیاد خدا می افتیم وبا اشک و زاری کمک می خواهیم ودر زمان خوشی اورا را فراموش می کنیم در حالی که خدا هیچ وقت ما را فراموش نمی کند هر موقع او را صدا کنیم پاسخگو ست ما باید در قبال اعمال خود به خدا پاسخگو باشیم خدا با هدف مشخصی مارا خلق کرده این همه نعمت که به ما بخشیده که قادر به شمردن آنها نیستیم باید همونطور که خدا باما مهربون ما با هم نوعانمون مهربون باشیم اونوقت حس خوشبختی داریم زماتی که خدا در اختیار ما قرارداده به درستی استفاده کنیم در جهت شناخت درست از خودش نعمتهای مهربونیاش وشناخت خودمون درجهت بهبود زندگیمون ورشدمون
سلام به همگی
دید موسی یک شبانی را به راه
کو همی گفت ای خدا و ای اله
تو کجایی تا شوم من چاکرت
چارقت دوزم کنم شانه سرت
ای خدای من فدایت جان من
جمله فرزندان و مال و جان من
زین نمط بیهوده میگفت آن شبان
گفت موسی با کیست ای فلان
گفت موسی های خیره سر شدی
خود مسلمان ناشده کافر شدی
این چه ژاژ است و چه گفته است و فشار
پنبه ای اندر دهان خود فشار
دوستی بی خرد خود دشمنی است
حق تعالی زین چنین خدمت غنی است
لم یلد لم یولد او را لایق است
والد و مولود را او خالق است
گفت ای موسی دهانم دوختی
وز پشیمانی تو جانم سوختی
جامه بدرید و آهی کرد تفت
سر نهاد اندر بیابان و برفت
وحی آمد سوی موسی از خدا
بنده ی ما را ز ما کردی جدا
تو برای وصل کردن آمدی
نی برای فصل کردن آمدی
هر کسی را سیرتی بنهاده ایم
هر کسی را اصطلاحی داده ایم
من نکردم خلق را سودی کنم
بلکه تا بر بندگان جودی کنم
ما برون را ننگریم و قال را
ما دورن را بنگریم و حال را
آتشی از عشق در خود بر فروز
سر به سر فکر و عبارت را بسوز
چون که موسی این عتاب از حق شنید
در بیابان در پی چوپان دوید
عاقبت دریافت او را و بدید
گفت مژده ده که دستوری رسید
هیچ آدابی و هیچ ترتیبی مجوی
هر چه میخواهد دل تنگت بگو
مولانا
ممنون ۲۲۰
به نام خدای همیشه مهربانم
خدای همیشه همراهم
خدای همیشه خشنودم
خدای همیشه وهابم
خدای همیشه نزدیکم
خدای همیشه پذیرای من
خدای همیشه راضی من
سلام خدمت استاد عزیزم و دوستان همراهم
واقعا گفته های استاد عزیزم درست هستن من هم سه سال که به مسیر خودشناسی وخدا شناسی وبا قانون جذب آشنا شدم و صحبت های اساتید بی نظر دیگه ای هم بهره بردم چقدر به آرامش رسیدم ولی این آرامش داشتن هم درجه داره که باید تکاملم رو طی کنم باید در مسیر زندگی سعی کنم از این آگاهی ها استفاده کنم پس راه بهتر استفاده کردن از این آگاهی های تکرار کردن اونها هستش که هرروز در این مسیر باشیم تا ملکه ذهنم بشه
من درگذشته در شرایط سخت و تنهایی های کودکیم همیشه با خدا حرف می زدم ورابطه خوبی داشتم ولی به مرور وقتی از خانواده و مدرسه و بعدش در مساجد و آموزش های دینی در تلویزیون هم از مهربانی خدا می گفتن وهم از عذابهایش می گفتن ومن هم دچار سر در کمی شده بودم چون خدا رو خیلی دوست داشتم پس بیشتر سعی می کردم واجبات رو بهتر انجام بدم و چقدر هم مستحبات رو انجام میدادم تا مثلا فلان نماز در روز قیامت در برابر خداوند واسطه بخشش من بشه ومن رو به بهشت ببره ومن عاشق خوندن اون آیه های بودم که همیشه وعده بهشت میدادن واز خوندن آیه های عذاب می ترسیدم
در ته قلبم می گفتم من بهشت رو دوست دارم من که اون گناهانی که در قرآن هستش گفته شده رو که اصلا انجام نمیدم پس بهشت میرم وبا شنیدن این که دل شکستن وجواب مادرت بدی و غیبت کنی وموهات بیرون بیاد خداوند عذاب می کنه خوب من هم از این خطا ها داشتم و کمی خودم رو از بهشت خدا دور میدیدم ولی شنیده بودم توبه کنم خدا میبخشم وباز جای دیگه شنیده بودم ممکن زمان مرگ وقت توبه نداشته باشی وخداوند توفیق توبه رو نده باز احساسم بد میشد ولی الان این طور نیست من می دونم بهترین بنده خداوند هستم چون اون به من نزدیک وحامی وهدایت کننده من به خیر رو خوشبختی ومن اشتباهاتی می کنم که در خور عذاب الیم خداوند باشم چون من یکتا پرستم و سعی می کنم شرک نداشته باشم وتوحید عمل کنم وهر بار اشتباه کنم توبه کرده و خداوند توبه پذیر مهربان هستش و اون عذابهای که در قرآن هستش برای من نیست چون من در صراط مستقیم گام برداشتم وبه خودم و خدای خودم ایمان دارم چون هر لحظه اون رو صدا می کنم وازش کمک می خوام و اون من رو هدایت می کنه به سمت انتخابهای درست واگر هم در عمل به هدایتش کوتاهی کنم خودش دوباره دستم رو میگیره وکمکم میکنه تا دوباره به راه اصلیم بر کردم ومن در هر لحظه در آغوش خداوند هستم واز بودن در جهان مادی باید سپاس گذار باشموزندگی رو زیبا تر و شادتر وبا ایمان تر زندگی کنم
بله اکنون شاید شرایط خوبی رو تجربه نمی کنم ولی در آغوش خداوند هستم و اون حامی من هستش من خدارو دارم
این همیشه توی حرف هام میزدم وقتی مادر بزرگم غصه میخورد که تو زود مادرت رو از دست دادی و بعدش در جوانی پدرت رو کسی حامی تو نیست و تنها هستی من بهش می گفتم من خدارو دارم و اون میگفت درسته که توخدا داری ، همه خدا دارن ومن رو به فکر میبرد ولی الان فهمیدم بله همه خدا رو دارن ولی چه نگرشی به خدای خودشون دارن
من نگرش حامی وهادی و نگهبان و روزی دهنده و بخشنده رو دارم پس دیگه احتیاج به محبت و وجود پدر و مادر و حمایت اونها ندارم
چون دوستی رو دارم و که همیشه همراهم خیر من رو می خوادهرگز رهام نمی کنه تا ابعدال آباد باهن هستش می تونم هر زمان وهر وقت باشه حرف بزنم واز خدا هر چیزی بخوام اون محدودیت در زمان ومکان و امکانات و توانایی نداره پس چه نیازی به دیگران دارم پس فقط از خداوند کمک می گیرم و بهتر از قبل ادامه میدم
اون وقته که خداوند شرایط رو برام به وجود میا ره که من بیشتر احساس با خوش بودن کنم بیشتر نعمت هاش رو ببینم و بهتر سپاس گذاری کنم
پس من خدای رو دارم که هر گز تنهام نمی ذاره هرگز به من آسیب نمی زنه
هرگز از من عصبانی و خشمگین نمیشه
وهرگز من رو عذاب نمی کنه
وقتی با خداوند همسو باشم هرگز رفتار های خارج از اراده خداوند انجام نمیدم
مثل دروغ گفتن و غیبت کردن و حسادت کردن و مقایسه کردن
وترس وغصه خوردن و دشمنی کردن و کینه داشتن و قضاوت کردن وخود بزرگ بینی داشتن وزود رنج بودن و شرک ورزیدن
توقع بی جا از کسی نداشتن ناامید نشدن و شک نکردن و سر زنش نکردن والی آخر پس همه خطاها ی من از بین میره و اون وقت که قانون جهان هستی برای من آرامش احساس خوب بود رو بهم هدیه می کنه من در سایه امن خداوند زندگی پر از احساس شادی درون رو تجربه می کنم وهم در این دنیا بهشت رو تجربه می کنم وهم در آخرت به بهشت برین وارد میشم این خدای من که دارم درک می کنم وباز هم جا داره در این مسیر به کسب آگاهی های ناب برسم
خدایا از تو می خواهم هدایت م کنی تا بهتر تو رو بشناسم و نگرش عالی تری داشته باشم
خدایا کمکم کن توحیدی عمل کنم وزندگی کنم
خدایا کمکم کن تمام لذتهای دنیا رو تجربه کنم
ومن رو آسون کن برای آسونی ها
چرخ زندگی من رو روان تر کن
خدایا تنها تورا می پرستم و تنها از تو یاری می جویم هدایت م کن به راه راست راه کسانی که نعمت داده ای
سپاس فراوان از استاد عزیزم 🙏🙏🙏🥰❤
به نام خدا
سلام✋
بازهم فایلی بی نظیر و آرامش بخش و هدایتگر👏👏👏👏👏👏
اصلا دوست نداشتم این فایل تموم بشه دوست داشتم ساعتها ادامه داشته باشه، چون تمام چیزهایی که بیان کردید نگرشهای من بود ،زندگی دست و پا بسته ی من بود که حتی برای حرف زدن با خدا برام حد و حدود ساخته بودن و اینقدر ارتباط با خدا رو با آداب و رسوم وسختی گفته بودن که من جرات نمیکردم سمت خداوند برم.
این مدل به سمت خدا رفتن چنان دروجود من بود که حتی با بودن در اینجا و کسب اطلاعات مفید و اگاهی بخش، بازم فکر میکردم باید یه سری کارهارو با آداب خاص برای نزدیکی به خدا انجام بدم و همش دنبال اون سختی رسیدن به خدا بودم که بهم یاددادن .
،آخیش چه باری از روی دوشم برداشته شد بعد از دیدن این فایل .الان فهمیدم که خدا بامن است و من با خدا و در دوستی با خداوند هیچ بایدی وجود نداره وقتی دلتو بهش بدی خودش باهات حرف میزنه ،وقتی راهنمای راهت بدونیش خودش راه رو بهت نشون میده، وقتی تحقق آرزوهات رو بهش بسپری خودش با فراوانی اش و همزمانی هایش و هدایتهاش و الهاماتش به ساده ترین روش برات برآوردشون میکنه، وقتی بهش اعتماد و ایمان و باور و اطمینان داشته باشی ساکن بهشتت میکنه هم دردنیا و هم درآخرت و این خدای من است خدایی که با تمام وجودم دوستش دارم و بهش ایمان دارم💖
و ممنونم از شما استاد گرامی که این شناخت و آرامش و دوستی رو بمن هدیه کردید🙏
دوستی خداوند همیشه سهم دلتان باشد🌺💖🙏
سلام استاد
۱ برداشت من از این مطالب این هست که هیچ وقت نباید امید خود را از دست بدهیم
۲ ،من خداوند را خالق خودم و جهان پیرامونم
میشناسم من خدا را خالق تمام زیبای ها و موجودات میشناسم
۳،شناخت خداوند رو از وجودم در این دنیا شناختم از وجود نعمت های بی شماری که بی منت به ما عطا کرده خدا را در وجود بچه در وجود مادر که خلق میشود ونفس میکشد و رشد میکند و قلبش می تپد
۴،شناخت خداوند در زندگی باعث شد که بدانم در این دنیا تنها نیستم و کسی اون بالا هست که هواسش به ما هست
۵ بهترین ویژگی ها مخصوصا خداوند هست ما هم روح خداوند در وجود ما هست و ما هم میتوانیم این صفات را در وجودمون پرورش دهیم
سلام استاد
عوامل اصلی تغییر درزندگی ما 2چیز هستند
1- تغییر نگرش ما درمورد خداوند و نگرش خداوند نسبت به ما 2- تغییر نگرش ما درباره ی خودمان
تغییر کردن درهر موضوعی بسیار مهم است چون
تغییر برای ادامه حیات نیاز است
تغییر فرصتی برای رشد است
تغییر کلید موفقیت درکارها است
تغییر به زندگی و ما معنا میدهد
برای چه چیز تغییر درزندگی مهم است ؟
1- برای رشد شخصی و یادگیری
2- تجربه های تازه و متنوع
3- افزایش انعطاف پذیری
4- رسیدن به اهداف بزرگتر
5- افزایش اعتماد به نفس
6- برای رسیدن به هدف
برای تغییر چه کارهایی را باید انجام دهیم
1- اهداف خود را ازقبل مشخص کنیم که برای چی میخواهیم تغییر کنیم و هدف ما ازاین تغییر چیست
2- با گامهای کوچک شروع کنیم و دراین مسیر استمرار داشته باشیم چون با دیدن نشانه ها درمسیر انگیزه پیدا میکنیم و لازم نیست تغییر یکدفعه اتفاق بیفتد
3- از ترس خود عبور کنیم . چون پاداش ما بعد از رد کردن ترس به ما داده میشود
4- از اشتباه کردن نترسیم .چون اشتباه بخش طبیعی از مسیر تغییر و زندگی کردن است که باید ان را یاد بگیریم
5- با ایمان کامل به خداوند درمسیر تغییر قرار بگیریم
ما باید ابتدا اولین تغییر را درنگرش خود نسبت به خداوند بدست بیاوریم و باورها و اعتقادات قبلی خود را اصلاح کنیم مثلا وقتی میگویند خداوند باید ازما راضی باشد ابتدا فکر کنیم آیا خداوند یک انسان بزرگی است که از اعمال ما ناراحت شده ؟ و الان باید من کاری را انجام بدهم که خداوند ازمن راضی باشد نباید صفات خداوند را با یک انسان بسنجیم در حالی که این نگرش درست نیست باید از خود سوال کنیم چرا خداوند نباید ازمن راضی باشد و به دنبال دلایلی باشیم که خداوند بارها گفته من به شما نزدیکم و از همه چیز خبر دارم پس ما میتوانیم با این نگرش که خداوند همه جا هست و پشت و پناه من است و من را بسیار دوست میدارد با امنیت و ارامش زندگی کنم و هرگز از غضب و خشم خداوند نهراسم
نگرش درمورد خداوند را تغییر دهیم چون
1-خداوند به عنوان منبع رحمت و عشق و نور است
2- اعتماد و ایمان داشتن به خداوند کلید آرامش و احساس خوب است
3- خداوند به عنوان بهترین راهنما درزندگی ما است که دوست دارد ما بیشترین لذت را درزندگی ببریم
4- ما درتمام لحظات سخت خداوند در کنار ما و نزدیک به ما است و این نگرش یعنی احساس امنیت داشتن به پشتوانه ای بسیار قوی
ما باید از تغییر نگرش به خداوند به تغییر درزندگی خود برسیم چون با این تغییر ما به
1- تفکر و تامل درمورد خود و خدا میرسیم
2- شکرگزاری برای دریافت نعمتها بیشتر میشود
3-دعا و نیایش درما بیشتر میشود
4- تجربه های شخصی بیشتری برای دریافت نعمتها بدست می اوریم و ایمان و اعتماد ما به خداوند بیشتر میشود .
من در طول زندگی خیلی تجربه های شخصی داشتم که خداوند به صورت معجزه اسایی کارها را برای من درست کرده است که از عهده ی هیچ کس بر نمیامد . من از طریق خانواده – جامعه و… خداوند را شناختم و چون خیلی از مواقع از روی تقلید و گاهی ترس بوده است شناخت من نسبت به خداوند بسیار کم است چون تجربه ی کافی برای شناخت خداوند را کسب نکرده ام و آگاهی درست درمورد خداوند را ندارم . من بارها به خود میگویم ای کاش به هرفرد میگفتند خودت دراین دنیای به این بزرگی بگرد و خدا را بشناس چون افرادی که ازیک دینی به دین دیگر تغییر عقیده میدهند دقیقا درمورد این تغییر نگرش خود به خداوند به یقین و اعتماد کامل رسیدند و به صورت تقلید کورکورانه نبوده است خیلی از مواقع شده که زندگی را به صورت عادی سپری میکنیم ووقتی به موانع و مشکلی برمیخوریم شروع به دعا و درخواست حاجت از خداوند داریم و جالبه همیشه هم توقع داریم ان حاجت براورده شود درحالی که اصلا توجه نمیکنیم ما چقدر سپاسگزاری بابت نعمتها داشتیم و کجاها خداوند را مقصر جلوه دادیم
من برای تغییر نگرش به خداوند سعی میکنم بیشتر صفات خوب خداوند را درذهنم تقویت کنم چون کسی که از روح خودش درما دمیده و مارا خلیفه درزمین قرار داده و در تمام لحظات زندگی پشت و پناه ما است نمیتواند مارا عذاب دهد و ویژگیهای خوب خداوند1-خلاقیت 2-مهربانی3 -عشق 4-زیبایی 5-گسترش6 -فراوانی 7-پذیرش است و تمام خصوصیات یک زندگی خوب دراین 7 صفت خداوند وجود دارد
پس من از امروز با تغییر درنگرش خودم نسبت به خداوند و خودم سعی میکنم تغییرات نگرشی بسیار خوبی داشته باشم چون وقتی نگاه ما به چیزی تغییر کند ان چیز نیز خود به خود تغییر میکند .چون موانعی که نمیگذارد ما اززندگی لذت ببریم طبق فایل قبلی 4 چیز است
1- ترس از ناشناخته ها 2- عادت ها و باورهای اشتباه 3- محیط اطراف یعنی خانواده و جامعه 4- نداشتن انگیزه کافی برای ادامه مسیر تغییر
ما باید نگاه خود را به اتفاقات درزندگی گذرا کنیم تا دراتفاق بد نمانیم و احساس بد را نداشته باشیم و با تغییر نگرش نسبت به خداوند و خودمان میتوانیم به تغییرات بسیار خوبی در زندگی برسیم و سپاسگزار خداوند باشیم و برای نعمتهای بیشتر انگیزه داشته باشیم و وقتی بدانم که خداوند این همه نعمت را افریده تا من انسان از زندگی دراین دنیا لذت ببرم و چقدر من را دوست دارد چرا ازاو نعمتهای بیشتری را درخواست نکنیم و لذت نبریم پس باید نگرش خود را نسبت به خداوند تغییر دهیم و نگوییم خداوند من را دوست ندارد و یا ازمن راضی نیست چون وقتی خدای ناکرده خطایی کردم خیلی از این خدا نمیترسم چون اگر خداوند را نزدیک به خود احساس کنم و با ایمان به اینکه من هرکاری و هیچی بخواهم خداوند میبیند دیگر استرس و احساس بد از عذاب شدن ندارم چون میدانم خداوند مهربان است ولی نباید دراین راه هم افراط کنیم و بگوییم چون خداوند گفته توبه کنید من شمارا میبخشم هرکاری خواسته باشیم انجام دهیم و بعد توبه کنیم نه این نگرش اشتباهه چون خداوند پشت و پناه همه ی انسانها دراین دنیا است و ما نتیجه ی اعمال خود را در همین جهان میبینیم .
استاد از شما ممنون و سپاسگزارم که این مطالب به این مهمی را دراختیار ما قرار میدهیدتا انشاالله با یادگیری بتوانیم تغییرات بسیار خوب و مفیدی را درتمام جنبه های زندگی خود داشته باشیم و شکرگزار خداوند متعال باشیم و از تغییرات درتمام جنبه های زندگی لذت ببریم و انشاالله مثل شما درتمام خواستها موفق باشیم .
به نام خدایی بخشنده ومهربان
سلام براستاد عطارروشن وهمه دوستان هممسیر
تغییرکردن توانی هست که درما هست ولی انقدر افکار واگاهی اشتباه رو تو ذهن جمع شده اینتوانی که هست انقدر کم رنک میشه و کلا خودم باور دیگه نداریم تو این شرایط چطورمیشه اننظار تغییر رو در خودمون ایحاد کنیم
وفتی به این عکس ماهی نگاهم افناد انقدر اگاهی عالی دورنش بودم که با همه شرایط نوشنه شما روبا یی نگاه به عکس درخودم دیدم انقدر ازدورهای که طی کردم وتو هرکودم به شکرحدا پرکار بودم تمرین کردم عمل کردم رفتار کردم کلی اشنباه داشتم که به مرور با تکرار هربخش ازاشتباهاتم کاسته شد درستر بخش عملی رو درخودن ارام ارام ساختم ولی این بخش تمون شدنی نیست ته زمانی که زنده هست اجازه ترمیم بهتر ورفتن به سطح بالاتر دو دارم و حالا رسیدم به این بخش درک کامل تاواین زمان که بهش رسیدم وفتی متوجه میشم چقدر نیاز به تکمیل شدن دورهای بود وبه شکرخدا تو این مدت زندگی من تودنیای عالی طی،شد شد دانش این مسیر کامل شده و حالا عمل کرد خودم و رفتار و گفتار خودم رو تو این تغییر بینم وفتی رسیدم به خدا پرستی یی دنیای متفاوت از شناخت خالقم درمن ایحاد شد انچه که اگاهی بهش داشتم متفاوت تر از اگاهی جدید بود کهبا شناخت خدایی عزیزیم احساس حمایت ارامش وپناه دادن رو بهش رسیدم
احساس تکه گاه امنی که من زیز چترحمایتی خدا خودم یافتم برای من خوب بود وحال روحی من توارامش قرار گرفت وروزهای زیادی ازعمرم برای هرنعمت اون سپاس گزرای واقعی رو نداشتم میگفتم شکرت خدایا ولی این شکر گزاری حالا کجا اون شکر گزاری اون زمان کجا من بسپاس گزاری نبود م
وحالا اولین کاره هر روزم نوشتن یی تشکر وسپاسگزاری برای هرانچه که شایدفبلا اصلا انها رو نمیدم انقدر این بخش شیرین وحال روحی خوبی رو به من میده
ز خدایی که ازش ترسی وحشناک داشتم اصلا جرات اینکه وبگم من به خدای عزیزم نزدیک هستم چه برسه بگم من تو پناهش هستم تمرین کردم تکرار کردم که عادت عالی رو در من ساخته شده عادتهای اشتباه کاهش وعادتهای خوب تعداش بیشتر شد وحالا شده برنامه هر روز که انجام میدم این ارتباط هر روز توسطح بالاتر ببرم ازش کم نکنم وبهش قوت بیشتری اضافه کنم
وفتی سابق میخواستمقران تلاوت کنم مناین شکل عربی خودن برام سخت بود به یاد دارمچندکلاس اموزش رو خوانی درست روطی کردم توهمونجللسات هی تایید میشد که قران اگه بازم اشتباه بشه اشکابی نداره تودعا باید درست خونده بشه کم از خواندن قران غلط نباشه نگرانی و ترس داشتم راز نیاز که وتو هم بهش اضافه شد چون به اینشکل حتی جرات نداشتم ازخدا عزیزم اول درخواست فارسی کنم جون عربی بهترین دعای فبول میشد که خدا بهش توجه داشت و چون درست خواند نمی کردم پس حق دعا کردن از خودم به مرور گرفتم درخواست خودم با ترس از بود که خدا از من ناراحت نشه که دیگران اشتباهی داشتم انقدر اشک روی سحده داشتم انها از این اشتباه برای خودشون تو اونجهان مشکلات ایجاد نکن
این جهان رو میسوزندم برای اون جهان دیگه کل زندگیم شده بود دخیره خوبی برای اون دنیا حق استفاده از نعت های خدا رو برای خودم کاهش میداد فردی بهتر بودن بخشش بی نهایت نشانه ایمان بهترهست خلاصه دنیای عجیب وغربی برای خودم ساخته بودم که تو ارامشی نبود
حسم کلی ترس ونگرانی از امرورزم برای اخرت.بود این جهان از دست داده بودم و هم اطمینان از اون دنیا رو هم رنک شده میدیم وفتی شروع کردن من به دریافت تگاهی دیگه که تا دوره خدا هرگز دیر نمیکند مطالب این وبخش اول تازه وباوره واون سخت بودکلی درگیری با اگاهی فبلی درمن ایحادمیشد که نکنه ایمانم از دست بدم وفردی بی ایمان بشم خیلی اویل به نگاهم وسیب زد ولی من ترک نکرده فقط ادامه دادم ودنیای دیگه به روی من گشوده شد و خدای عزیزم رو خالقی بی همتا یافتم
که جقدرمهر عطوفت وبخشندگی در وجودش انبارهست اصلا انقدر زیادهست هرجی ببخش کند ازهربخش از نعمتش مثل پرکاه هست دربرابر دارایش
محبنش عشقش وعلاقه اش به هربنده وتازه جشم باز شد ویی نگاهی دیگه وتو بخش ارتباط با خدای عریزم درمن ساخته شد وزندگی من اینخدای خودم برای من اول ارامش حال خوب راحتی ارتباط ودرخواست راحت رو ارسال کردن ودریافت ایده و وراه کار به انواع مختلف که بهشون شناخت پیدا گرد به من داده میشه که انتظار این دریافت رو دارم
حالا که به شکرخدایی عزیزم دارممتن فارسی قران که وتو برنامه پیا مبر نور ورحمت توگشیم هز نوشته ویگی ازدوستان هم مسبر بهش رسیدم اسم این دوست عزیز رو ازیاد رفته دارم بعضی شبها خواند قران به شکل فارسر هست چنان اینکتاب ومعجزه خداوند برای پغمبر بوده برام شیرین دوست داشنی وکار سهزشده که با هرخواند یی دنیای دیگه برانو باز میشه پس تغیبر فقط با گفتن واگاهی لازم کسب نکردن تمرین نکردن و رفتاردوگفتار نکردن اصلا ایجاد نمیشه وتوهمون مرحله گفتن باقی میومنه برای منوسخت بود وفتی اسمتغیبر رو برای اولین باره شنیدن فکر کردم و من هر انجه که دارم باید تغییربدم
اونکل مسئله فبلی رو تو خودرن و نخودرن می دوستم نکران شدم که باید کل مواد غذای منزل تغییر بدم نوع پخت روتعیبربدم
گفتم منشاید این موهد رو مصرف کنم ولی بیقه اعضای خانواده جی به مرورمتوجه شدم تغییر تو وافکار توگفتار ورفتاریعنی چی با شناخت این بخشها شجاعت اقدام رو درخودم با کمک خدایی عزیزیزم ساختم و شروع به کار شدم
واز قدمهای کوجک وکوچک شروع کردم و نه با گامهای بزرگ و سخت که خودم خسته پیدا نکنم وبه شکرخدا نا این زمان خودمموفق می بینم
تشویقهای استاد برای من بسیارکارساز بود امروز داشتم تشویقهای استادتو این مدت رو حساب میکردم دیدم جیزی حدود۳۶ بار متن تشویقی از استاد تو برنامه کاریم هست واخرین تشویق ایشون تواخرین گام دیدگاه دوره پیش رفته هست منکمکاری نکردم خداوند کمک کرد حمایت کرد و استاد تشویق کردن همه جیز دست به دست هم داد که این تغیبر تو زندگی منشکل بگیره جون من درخواست واینتغیبر رو مدتها بود ارسال داشتم ولی جون تسلیم واقعی نبودم امکانش برام ایحادونمیشد و زمانی که واون تسلیم واقعی ایجاد شد اراده ومنیت رو تو این بخش کم رنک کردم تاره تواستماین تغییر رو اونم اهسته اهسته انجام بدم بی یباره اصلا نمیشد وخدای عزیزم رو شاکر وسپاس گزار هستم که بازم دارم تغییراتی رو ایحاد میکنم برای موفقعیت بیشتر اون درحد کم کم
خدا پشت و پنا هتون یا حق. حق نگه دارتون
به نام خداي هدايتگرم
سلامي گرم خدمت استاد عطار روشن و بقيه عزيزاناين فايل هم مثل فاي هاي ديگه پر از آگاهي هاي ناب بود…
تمرین
۱- درک و برداشت خود از آگاهی های این جلسه را به صورت شرح انشایی در بخش نظرات بنویسد.
دو تا نكته در اين فايل خيلي نظرم رو جلب كرد و اونم :
دو عامل اصلی ایجاد تغییر در زندگی:
۱- اصلاح نگرش دربارهٔ خداوند
۲- اصلاح نگرش دربارهٔ خود
من تمام سعي ام همينه كه اين دو عامل رو تغيير بدم چون با شنيدن فايل هاي زياد به اين نتيجه رسيديم كه من بايد اين رابطه دو سويه بين خودم و خالقم رو تغيير بدم.
حالا چرا تغيير بدم ؟ چرا نگفتم بهترش كنم؟
چون من خدايي كه ميشناختم اصلا هيچ راهي براي بهتر شدنتش نبود …من بايد اين بنا رو از ريشه دوباره ميساختم…بنابراين اول شروع كردم به شكستن بناي قديمي…من آدمي بسيار مذهبي بودم…تمام فرائض را كامل به جا مي آوردم..واجبات و مستحبات…دو آتيشه بودم….ولي وقتي شروع كردم به ساختن رابطه جديد بين خودم و خداي خودم ، هدايت شدم به فروريختن رابطه قديمي….راهي غير از اين نبود…سخت بود، چون اين ترس كه اطرافيان حالا چي ميگن…همسرم چي ميگه…اگر حالا خرابش كردم بعدش ببينم من اينو نميخوام و رابطه قبلي ميخوام هم ، بود.
وقتي شروع كردم به سر بريدن تك تك باورهاي قديمي…يواش يواش آسوده گي رو احساس كردم ..اين آرامش قلب من رو آرام ميكرد كه مسيرم درسته…خدا در قلب ما جا داره و شيطان در ذهن ما…قلبم كه آروم شد فهميدم دارم جا باز ميكنم براي خالقم…
قبلا نگرشم درباره خداوند ، يك فردي كه خيلي اخمو و بد اخلاقه و فقط با يكي دو كلمه حرف ميزنه …چهره يك پادشاهي كه اصلا با كسي حرف نميزنه رو در ذهنم داشتم ازش…و نتيجه اش اين بود كه هر چي سعي و تلاش ميكردم هميشه فكر ميكردم اووووو انقدرررررررررر “عزيز كرده” و نور چشمي توي درگاه خداوند هستن كه به من نميرسه….و نمونه بارز :
إِنَّ سَعْيَكُمْ لَشَتَّى ………كه همانا تلاش شما پراكنده است (ليل ۴)….
يه وقتي مثل حباب روي آب تلاش ميكردم و خوشحال بودم…يه وقتي اون حبابه ميتركيد و من نابود ميشدم…
.
بعدا شناختم تغيير كرد بواسطه آموزش هايي كه ديدم…يواش يواش كه نترسيدم و كوچولو كوچولو خواسته ازش داشتم و ديدم اجابت ميكنه ، خوشحال شدم كه انگار منو يكم بيشتر از بقيه دوست داره…باورم نميشد كه اين خدا ميتونه انقدر رحمان و رحيم باشه و همه رو خيلي زياد دوست داشته باشه…بعدش هدايت شدم به مسيري كه ياد بگيرم ثروت در جهان چقدر زياده…ديدم كه توي زندگي افرادي ديگه ثروت موج ميزنه …با كلنجار هاي زياد با ذهنم قانعش كردم كه خداي من با خداي اونا فرقي نداره ..كه اگر اينطور بود عدالتي وجود نداشت …انقدر اين باور رو تكرار كردم تا الان خيلي زياد باور دارم كه خداوند رحمتش عام و خاص نيست…خداوند مثل بارانيه كه بر سر همه ميباره…چه اونكه توي دل آفريقاست چه اونكه توي نياورونه چه اونكه توي شوش زندگي ميكنه چه اونكه توي بمبئي زندگي ميكنه…رحمت داره ميباره…هر كي به اندازه اي كه باور كنه دريافت ميكنه.همه هدايت ميشن به هر چي كه دوست دارن…اين وعده خداست
إِنَّ عَلَيْنَا لَلْهُدَى …………همانا هدايت بر ماست (ليل ۱۲)
ديدن زيبايي هاي طبيعت، عملكرد طبيعت …تغيير فصلها ، طپش قلبم وقتي خوابم …كار كردن دستگاهاي بدنم وقتي خوابم و اصلا هيچ تسلطي روشون ندارم…اكسيژني كه نمي بينم و حياتي ترين عامل زنده بودن منه…و بسياري از عوامل ديگر شناخت من رو نسبت به خداوند افزايش داد…و ناگفته نماند كه اين شناخت انتهايي هم نداره …هر چي بيشتر در اين دريا غرق بشي، تشنه تر ميشي.
وَصَدَّقَ بِالْحُسْنَى ………..و [پاداش] نيكوتر را تصديق كرد (ليل۶)
.
.و اما تاثيري كه اين شناخت من از خدا در زندگيم گذاشته …آرام تر شدم ..اميدوار تر شدم…فهميدم فقط بايد براي شاديم قدم بردارم…فهميدم نبايد به هيچ دليلي حالم رو بد كنم…اين “هيچ دليلي” دايره اش خيلي بزرگه . در همين مسير نياز دارم خيلي از باورهاي قبلي رو بشكنم…باور اينكه از خودم بكنم تا بقيه خوشحال باشن…باور اينكه مردم چي ميگن؟!! باور اينكه من لياقت ندارم و افرادي كه موفق ميشن لياقت دارن…و غيره
بعد از پشت سر گذاشتن همه اينها ، ديدم چقدر راحت تر شكر ميكنم خدا رو …چقدر چشمم داره نعمت هام رو ميبينه…ديدم هر روز توي دفترم مينويسم خدايا به خاطر خواب خوب ديشبم سپاس، ولي هيچ روزي برام عادي نميشه اين متن…ديدم وقتي هر روز مينويسم خدايا شكرت براي اين روز جديد و اين هديه جديد، انگار برام يه چيز جديد هست و قبلا تكرارش نكرده بودم…همه اينها يه چيز رو بهم فهموند…با خدا كه باشي هر روز “نو” ميشي…هر روز بزرگ ميشي…و احساس ميكني خيلي بايد همين نعمت هايي كه فكر ميكردي بديهي هست رو بايد زياد بگي…چون اصلا بديهي نيستن جز واجبات زندگيمون هستن….هر روزم كه باغچه خونت رو ببيني انگار دفعه اول ديديش بهش حس خوب ميدي…
ساده شدم…زيبايي رو در دنياي اطراف ميبينم…{صدق بالحسني شدم}…خدا رو در قلبم حس ميكنم…صداش ديگه برام ضعيف نيست…
و وعده خدا حقه….:فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْرَى ………..بزودى راه آسانى پيش پاى او خواهيم گذاشت (ليل۷)
الان ديگه به اندازه اي كه ميتونم اين ايمان رو در قلبم نگه دارم و زيبايي ها و نعمت ها رو تحسين و تصديق كنم ، آسان شدم براي آساني ها…لذت هايي كه دوست دارم راحت تر وارد زندگيم ميشه…مسافرت هايي كه دوست دارم رو ميرم…غذايي كه دوست دارم رو ميخورم….و از همه مهم تر خودم رو بيشتر دوست دارم …كه راه رسيدن به خدا از شناخت خودم ميگذره…
.
استاد ممنون براي اين يادآوري ها
فهیمه جان نمیدونم باید چند بار متن تو رو بخونم و باهاش عشق بورزم
عالی نوشتی دختر منو به وجد و حال خوبی رسوندی
لبریز و مشتاق ترم کردی و چقدر خوشحالم چون تو عزیزی کنارم هست در این مسیر پیمودن که درکم خواهی کرد و منم تورو درک میکنم این اشتیاق رو این تپش قلب رو
سلام و درود مژگان عزیزم
نوش قلب و نگاهت عزیزم ، گفت و من نوشتم
هدایت شدی بهش و ازش لذت بردی
همه چیز از اوست
سلام دوست عزیزم فهیمه
از خوندن دیدگاه شما لذت بردم چه زیبا دیدگاهتون رو بیان کردین دیدگاه شما منو وجد آورد چقدر آگاهی ها در ما نهفته هس که به دنبال آن رفتن باعث موفقیت و کامیابی ما میشه
عالی نوشتین دوست عزیزم 🙏👌
واقعا خداوند رو نمیشناختیم
تصورمون از خدا ترس و وحشت بوده از مرگ ترسوندنمون الان هم خیلیا میترسن و یه حرفایی میزنن که همش در غم و اندوه هستن
خوشحالم که من جزو این افراد نیستم و هدایت شدم به راه درست
من خدایم رو شناختم خدای مهربان و بخشنده و روءف
خدای که برای ما بهترینا رو قرار داده خدای که برای ما آرامش قرار داده آسایش قرار داده
خدای که جز خوبی ما چیزی نمیخاد
و این خود ما هستیم که به سمت مخالف حرکت میکنیم
درود مریم جان
ممنونم که کامنت من رو خوندی و خوشحالم برات مفید بود
خدای درون ما انقدر زیباست که وقتی پیداش میکنیم و ازش میگیم و مینویسیم دل هر خواننده ای به وجد میاد…چون ما فقط قلم به دست میگیریم بقیه جملات با خودشه …
اون خداییه که هم ظاهر هست هم باطن ،نور سماوات و زمینه …نه زاده است و نه زاده شده،..نه خوابش میگیره
.
خداست كه معبودى جز او نيست؛ زنده و برپادارنده است؛ نه خوابى سبک او را فرو مىگيرد و نه خوابى گران؛ آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است، از آنِ اوست. كيست آن كس كه جز به اذن او در پيشگاهش شفاعت كند؟ آنچه در پيش روى آنان و آنچه در پشت سرشان است مىداند. و به چيزى از علم او، جز به آنچه بخواهد، احاطه نمىيابند. كرسى او آسمانها و زمين را در بر گرفته، و نگهدارى آنها بر او دشوار نيست، و اوست والاى بزرگ. (بقره ۲۵۵)
استاد روشن
تو با قلب ویرانه ی من چه کردی
در ابریشم عادت آسوده بودم
تو با حال پروانه ی من چه کردی
با خیال هوایت مرا تا جنون میکشانی
گام ۸ چله : اصلاح نگرش درباره خدا و خود دو عامل اصلی تغییر زندگی
استاد من بسیار تغییر کردم و دنیا رو از دریچه ی دیگری میبینم و سرعت رشدمعنوی من عجیب بالاست
هر روز نسبت به روز قبلش آگاهی های بیشتری همینطور بر من فرود می آید و منو به حالت سرمستی عجیبی میرساند زندگی من پر از شور و نشاط شده
یهویی چقدر بزرگ شدم از ترسها عبور کردم و از اشتباه کردن نمیترسم میرم تو دلش
این چه حالیه که صبحا برای استقبال یه فرصت دیگه که هر روز خدا بمن میده شکرگزارم و غنیمت میشمرم تا هر چی میتونم بیشتر شکوفا بشم
خدایا آرامش قلبم رو این روزا مدیون اعتماد به حکمت توام
هر چه خواستم تو بهترینش رو دادی
ازت مسیر لاغر شدن خواستم به این بهشت هدایتم کردی
خدایا ازت خواستم بمن رسالت زندگیم رو نشون بدی به سوی خدمت خلق و شاد کردن مخلوقاتت کشاندی
خدایا الان که با دقت مینگرم تو با هر سختی در زندگی من رو به خودت نزدیکتر کردی
الان من چطوری جلوی اشکهایم رو بگیرم ای خدای مهربان من
قلبم به شدت میزند و ضربان قلبم رو احساس میکنم انگار چیزی درون من میخواهد پاره شود
خدایا من به یاد می آورم که تو چگونه از کودکی تا الان همه جوره هوای من را داشتی
و من الان آن را میبینم و درک میکنم
هر چه خواستم اگه صلاحم بوده به بهترین شکل بهم دادی
در نوجوانی عاشق پسر دایی م شدم دو خانواده ای که از لحاظ مذهبی و وضعیت مالی و … زمین تا آسمان با هم فرق داشتند و کوهی از فاصله و نرسیدن میان ما بود
و تو بعد ده سال جنگیدن منو به عشقم رسوندی
و به من تجربه ی سختی کشیدن برای رسیدن به عشق رو چشاندی و چقدر این سختی شیرین بود
شاید اگر اینهمه سختی نداشت الان اینقدر لذت نمیبردیم از باهم بودن و بهم رسیدنمان
و از همونجا بود که پشتکار واستمرار داشتن برای رسیدن به هدف رو یادم دادی
یا مثل همین لاغری
خودت شاهدی چند بار زمین خوردم و دوباره از نو پاشدم و از رو نرفتم تا تو منو لایق حضور در اینجا دانستی و من را و سایر دوستانم رو انتخاب کردی که هر کدوم به طریقی هدایت شدیم
خدایی که استاد روشن و استاد الهی قمشه ای ازش صحبت میکنند خیلی با آموزشهای مدرسه و مذهبیون فرق داره
این خدا از رگ گردن بمن نزدیکتره
درک همین جمله چه آرامش عمیقی همین الان بهم داد
چقدر حالم خوب شد اینکه فهمیدم پشتم همیشه به خدا گرمه و اون همه کس منه دارو ندارمه تمام وجودمه
توکلم قلبی شده واین روزا رابطه ی عاشقی قشنگی با خدا دارم و مست حضورش شدم خدا درون منه حتی وقتی تو آینه نگاه میکنم جز او نمیبینم
حتی وقتی به چشمان یاکریم و گنجشکهای تراس نگاه میکنم جز او نمیبینم
حتی در تارو پود داخل برگ درختان خدا رو میبینم
حتی در صدای آب صدای پرندگان صدای باد شکل ابرها همه جا خدا رو احساس میکنم
گویی چشمان جدیدی دارم که تازه باز شده
نمیدانم امشب چطور بخوابم لبریز احساس شدم و دوست دارم با خدا تا صبح حرف بزنم تا صبح آیه های قرآن رو به اون طریقی که استاد فرمودند یبار دیگه بخونم و بدنیال اون قسمتهایی بگردم که استاد گفتند خدا وعده پاداش داده وعده بهترینها رو داده دنبال خوبهاش بگردم با دید دیگری قرآن رو ایندفعه بخونم
با سلام من در کودکی اول توسط والدینم یاد گرفتم خدا یک موجود مچگیر و غلط گیر وچماق بدسته که مدام بالا سرمون واستاده تا غلطهامونو بگیره وتنبیه کنه 🥶بزرگتر شدم وارد مدرسه شدم یاد گرفتم علاوه بر اون خصوصیات بد ،خصوصیات بد دیگه ای هم داره!!!عادل نیست ،بین بنده هاش پارتی بازی میکنه،به هرکس دلش بخواد نعمت میده،تازه گاهی هم از این که یک بنده اش رو اذیت کنه دلش خنک میشه!!!!بعدم برای اینکه نشون بده که اون بزرگتره وقویتره حسابی بعضی بنده هاشو تنبیه میکنه که هیچ جوره درمان نداره ،یک خدای عقده ای ،جبار ظالم ،خسیس،وبدبخت و نیازمند😱
ولی میدیدم که خدارو وقت نیاز همه صدا میکنیم ولی خدایی که اینقدر بداخلاق وبدهست چرا ازش کمک میخواییم؟تازه دنیا این همه زیبا وقشنگه !!!وخدا این دنیا ،طبیعتش ،موجودات به این زیبایی رو آفریده وبه نظرم یک جای کار میلنگه 🧐خوب اینجوری نمیشد باید تحقیق میکردم وباید خدا رو اونجور که خودم پیدا کنم قبول کنم وبعد از آشنایی با کتابها واساتید بسیار متفاوت فهمیدم خدا مهربان ،زیبا،یاریگر ،پولدار،ستار،واز همه مهمتر از نگاه من بخشنده ودر عین حال قدرتمند هست خدایی که حالا میشناسم یک دوست نزدیک است به درد دلهایم ،مثل یک دوست مهربان گوش میکند وبا نشانه هایش راهنمایی ام میکند در هنگام غمگینی مرا در آغوشش جای میدهد ونوازش میکند 🤩
من خوشحالم از اینکه با این خدای نازنین ومهربان آشنا شدم واز زمانیکه با اوآشنا شدم آرامش من بیشتر شده ،مثل قبل همیشه مضطرب ونگران نیستم،نمی دانم شاید کودکانه به نظر برسد من از تاریکی توام با تاریکی میترسیدم ولی از زمان آشنایی با خدایم دیگر احساس تنهایی در تاریکی نمیکنم که بترسم وبابت این تغییرات خداوند را هزاران بار سپاس
و خدایی که در این نزدیکیست.
درک و برداشت خود از آگاهی های این جلسه را به صورت شرح انشایی در بخش نظرات بنویسد.آگاهی نگو،طلا بگو.خیلی احساسا آرامش کردم با شنیدن این حرفها.مدتیه دارم تلاش میکنم که بتونم در طول روز با خدا ارتباط بیشتری بگیرم،بیشتر از قبل باهاش حرف میزنم و صداش میکنم و این فایل هم خیلی کمک کرد که بتونم بیشتر و عمیق تر به اصل ماجرا پی ببرم،من باید بتونم دیدگاهها و نگرشی که قبلا از خانواده م و محیط اطرافم و مدرسه و تلویزیون و … یاد گرفتم نسبت به خدا رو عوض کنم.اون خدایی که بهم سالها قبل درموردش گفتن به شدت سخت گیره،به شدت دنبال اینه که انتقام رفتارها و اخلاقای منو بگیره من این خدا رو نمیخوام چون ازش ترس و واهمه داشتم،این خدا خیر و برکتهاش کوتاه مدته،این خدا خودشو مهربون معرفی میکنه ولی به موقعش پدر آدمو درمیاره،نه من اینو نمیخوام.میخوام خدایی که چند وقتیه جدیدا باهاش آشنا شدم رو صدا کنم چون قبول کردم که فقط اونه که میتونه به من کمک کنه،من باید خدای جدیدمو که تازه باهاش آشنا شدم رو درون قلبم جا بدمش باهاش حال کنم،از بودن توی قلبم سرشار از آرامش و مهربونی شم.
۲- نگرش شما درباره خداوند چیست؟ خداوند را چگونه می شناسید؟خدای جدید من که توی روح و قلب منه و همواره بهم داره لطف میرسونه،بهم خود میرسونه و داره بهم آرامش میبخشه،من خدای خودمو به خدای مهربانی تغییر دادم که اگر در آرامش و فراق خاطر بهش اموراتمو بسپارم منو به بهترین جاها میرسونه،همونطور که توی چند روز گذشته حالمو خوب کرده،گاهی من بداخلاقی میکنم،عجله میکنم و اصرار به زود انجام شدن خواسته هام دارم ولی من میبینم که بهم لبخند میزنه و میگه آروم باشه نوبتت میشه،همینجایی که هستی بمون تا من به وقتش دلخواهت رو بهت دو دستی تقدیم کنم.
۳- شناخت خود از خداوند را از چه طریقی کسب کرده اید؟قبلا از طریق خانواده م ،مدرسه،مسجد و بعد هم با اضافه شدن رسانه های جمعی مثه تلویزیون و رادیو و کم کم هم از طریق شبکه های مجازی،یادمه بچه بودم خیلی دلم میخواست برم توی مسجد نماز بخونم،پدرم مخالف سر سخت مسجد رفتن بود با اینکه ایشون نماز خون بودن و به موقع اعمال مذهبی رو انجام میداد،برام همیشه جای تعجب داشت که چرا نمیذاره برم مسجد؟؟مگه کافره؟؟ولی در جواب میگفت میری مسجد مغزتون شستشو میدن و دیگه اختیارت با خودت نیست،اون موقعه ها خیلی ناراحت میشدم ولی الان میگم روحت شاد پدر عزیزم،چون من با نرفتن به مسجد احساس گناه میکردم ولی الان خیلی خوشحالم چون خدا رو توی وجود خودم پیدا کردم.من خدا رو توی نعمتهای زندگیم پیدا کردم.روحت شاد باشه بابا جان،که دستی از دستان خدا بودی تا من توی سن ۴۱ سالگی بفهمم خدا کیه و چیه؟؟
۴- شناخت شما از خداوند چه تاثیری در زندگی شما داشته است؟نسبت به قبل آرامش خوبی دارم،حالم خوبه،خواسته های کوچیکم در حال تحقق پیدا کردن هست،هرچی میخوام میبینم که برآورده شده مثلا اینکه امروز ناهار دوست داشتم ی غذای خوب توی محل کارم بخورم و این اتفاق افتاد،یا دیروز و پریروز که سعی کردم از زندگیم لذت ببرم،اتفاقهای به ظاهر و کوچیک ولی بسیار گرم و اثر گذار افتاده.بله با گذشت دو روز خیلی خیلی آرام تر و ساکت تر شدم،با خودم جنگ ندارم،با همسرم جنگ ندارم.خدایا شکرت که حالم خوبه
۵- برای اصلاح نگرش خود درباره خداوند چه افکار و نگرشی را انتخاب می کنید. (دوست دارید خداوند چه ویژگی هایی داشته باشد؟)دلم میخواد،خدای من،خدایی باشه که البته هست،بهم بیشتر بگه بیا با هم حرف بزنیم،بهم بگه تو الان چی میخوای تا من تو رو اجابت کنم،بهم بگه هروقت صدام کنی من درجا و بدون مکث کنارت هستم،دستت رو بذار توی دست من میخوام ببرمت اون بالابالها که هیچ کس به غیر از من نمیتونه این کارو بکنه.دلم میخواد هر لحظه و همه جا ازم حمایت کنه بهم کمک کنه تا قبل از حرف زدن و عمل کردن بهم بگه بهترین رفتار و بهترین حرف چیه که میخوای بزنی،بهم نقطه ی شروع رو نشون داده از حالا به بعد هم راههای آسونتر و قشنگتری رو بهم نشون بده.من خدایی رو دوست دارم ک عاشق منه،منو خلق کرده و از درون من خبر داره،خدایی رو توی قلبم دارم که بهم امید میده،بهم راههایی رو نشون میده که خیلی راحت و بدون دردسر به مقصدم میرسم.الهی شکر.خدایا ازت ممنونم که باهامی،خدایا ازت ممنونم که اینجا هستم و قلبم آروم شده.الهی شکرت.اگر تو در وجودم نبودی من همچنان ی آدم دلمرده که شاید تا الان مرده بود،بودم ولی ازت ممنونم که رهام نکردی،منو به خودم واگذار نکردی.توی کتاب فارسی دبیرستان این جمله از خواجه عبداله انصاری توی ذهنم حک شده و همیشه تکرارش کردم ولی عمیقا به درکش پی بردم که چرا میگفتم و میگم،الهی آن ده که آن به؟؟،یعنی خدایا چیزی رو بهم بده که برام بهترینه،بهم سود میده و به نظرم آرامش بهترین چیزیه که تو بهم دادی خدا جونم.الهی شکرت
یا حق
باسلام خدمت شما استاد عزیز
سلام خدایی مهربونم خیلی خوشحالم که امروز هم به من این فرصت خوب زندگی کردن و زنده بودن رو هدیه دادهای تا دوباره یک روز جدید در کنار کسانی باشم که دوستم دارند و من دوستشان دارم،
نعمتها و زندگی را تجربه کنم که دوست دارم و از اون لذت میبرم کاری رو انجام بدم که احساس خوبی دارم غذایی رو که لذت میبرم میل کنم و در سلامتی همه لحظههای خودم را در کنار احساس خوب با تو قدم میزنم و تنها تو را میپرستم تو خدای من هستی که نزدیک است و همیشه یار و پناه دهنده من است،
چقدر انسانها رو دیدم که افکاری مختلف در سر میپرورانند انسانهایی که نگرشهای مختلفی دارند همانطور که ظاهری مختلف دارند موها رنگ پوست نوع سلیقه بیان و شخصیت مختلفی دارند افکار و دیدگاهشان هم متفاوت از هم هست،
مثلاً توی جمع فامیلی خودمان نشسته بودم که با دقت فقط گوش میدادم و نگرش افراد رو در ذهن خودم بررسی میکردم که نسبت به خداوند چه دیدگاهی دارند،هر کس یک دیدگاه خاصی داشت و هر کس خدای چهارچوبی برای خودش را میپذیرفت و قبول داشت،
یکی میگفت خدا هرگز ی انسانها عدالت قرار نداده یکی میگفت خدا میخواد اما کاری انجام نمیده،یکی میگفت اصلاً خدایی وجود نداره پس چرا من در سلامتی نیستم و معجزهای رخ نمیده،
این یه هفتهای که من توجه کردم و توی بحث این افراد شرکتی نکردم و فقط گوش دادم هر کس نگاه و دیدگاه متفاوتی درباره خدا داشت حتی در همون جمع با هم مخالفت هم میکردند که خداوند اونجوری که تو فکر میکنی نیست اما اگر تو گناه کار نباشی به حرف تو گوش میده،
بعد که در ذهن خودم بررسی کردم دیدم که من اصلاً چند سال شده که افکار مشابه این افراد ندارم و این نشان دهنده اینه که شناخت کافی درباره خدای خودم به دست آوردم،
شاید تونستم تا اونجایی که میتونم خودم را تغییر بدم و باورهای خودم رو جور دیگری رنگ و رو بدم تا بپذیرم تا خدای جهان واقعی و درون من چه چیزی است،
انسانها چرا دائماً خودشون را گناهکار میدونن و بعد کاری رو انجام میدن که احساس میکنند خدایشان ناراحت و خشمگین میشه و اونها رو عذاب میکنه،؟؟
ولی من به این باور ندارم که از طرف خدا برای انسان سختی رنج یا عذابی قرار داده بشه و این باورهای اشتباه ماست که فکر میکنیم اگر مشکلی در زندگی یا سلامتی یا موضوعات مختلف سر راه ما قرار میگیره امتحان الهیست که خداوند میخواد ما رو امتحان و آزمون کنه که صبر ما رو ببینه و ایمان ما رو بسنجه،
خیلی از انسانهایی که دیدم به ظاهر ایمان دارند اما نگران هر لحظه و ثانیه آینده خودشونو فرزندان و همه انسانها هستند غصه میخورند جوش میزنند که مبادا اتفاق بدی رخ بده،از دست دادن آدمها براشون سخته و نمیتونن قبول کنند که هر انسانی همانطور که حق زندگی داره یک روزی هم حق مرگ رو هم داره،
انگار همیشه میخوان که مراقب آدمها باشند و یادشون رفته که هر کس خدایی داره که همیشه مواظب اونه و حواسش هست که از بلاهت اون رو در امان بدارد،
از یه جایی به بعد دیگه منم یادم نیست که توی جمعی نظر داده باشم یا همکلام شده باشم با کسانی که عقیده و باورهای من رو قبول ندارند یا من عقیده و باورهای اونها رو اصلاً قبول ندارم،همیشه فقط شنونده بودم اون هم در جمعهایی که موضوع صحبت آدمها خداوند است خدایی که هیچ وقت شناخت درستی ازش نداشتند و همه دیدگاهشون انسانی بوده همیشه میترسیم که ناراحت بشه یا ما رو امتحان کنه،همه جا شنیدیم که میگن خدا بخشنده و مهربان است و از طرف دیگه میترسیم که بلای سر ما بیاد که از طرف خدا باشه،حرفها و باورهاشون با هم تضاد دارند و انگار خودشون را هم نمیشناسند چه برسه به خدا،،
باید اول از خودشناسی شروع کنیم تا بفهمیم که کی هستیم چی هستیم و زندگیمون چی میخوایم بعد میتونیم بفهمیم که خالق ما کیست و اون خدایی رو بپذیریم که نزدیک ماست و در جسم و روح ما همیشه حضور داره،
من هم برای تمام لحظههایی که تغییر کردم برای این سه سال زیبایی که در کنار خدای خودم در خوشحالی و آرامش گذروندم سپاسگزارم،برای شناخت درست و باورهای درست که از خودم و از خداوند داشتم خوشحالم برای تغییراتی که بهشون بند بودم و هرگز در این مسیر شک و تردید در ذهن و قلبم نفوذ نکرد و با حرفها و نگرشهای انسانها کنارنکشیدم،
خدایا شکرت که امروز هم زنده هستم و در سلامتی و احساس خوب میتونم همه چیزهایی رو که دلم میخواد تجربه کنم چیزهایی که بهشون توجه میکنم و احساس خوبی رو به من میدن آرامشی که دارم و این نشان دهنده ایمان نیست که به تو دارم،و دوست دارم همیشه در مسیر تو با کمک تو حرکت کنم از زندگیم لذت ببرم و راضی باشم و به تو توکل میکنم،من امروز هم میخواهم که باورها و عقیده خودم را محکمتر و پایبندتر دنبال کنم و همیشه سعی کنم که بهترین خودم باشم،
باتشکرازشما
نشان های دریافت شده
من فرزانه ابوالحسنی هستم هدفم بهتر زندگی کردن و تغییر کردن
سلام خدای مهربون
با عرض سلام خدمت استاد عزیزم و دوستان گرامیم
استاد میدونید من قبلا هم یاد گرفته بودم که هر مشکلی که دارم بخاطر عدم شناخت خدا وند و سعی کردم خدای خودم بهتر بشناسم تا زندگیم تغییر کنه
امروز سطح بالاتری از اونو درک کردم یاد گرفتم که چرا من تغیر نمیکنم در فرکانس درجا زدن گیر کردم همه همه بخاطر دوعالم یکی اینکه خودم خوب نمیشناسم یکی اینکه خدای خودم خوب نمیشناسم
این شناختن نیست در واقع به این معنی است که به خداوند خودم ایمان ندارم
درسته کاملا میپذیرم این موضوع درک میکنم که به خداوندم اون طور که باید ایمان ندارم چرا جون من هر چی تلاش میکنم تجسم میکنم خداوند کاری انجام نمیده
و این موضوع باعث میشه من در فرکانس درجا زدن گیر کنم
امروز یاد گرفتم برای اینکه تغییر کردن در تک تک جنبهای زندگیم تجربه و زندگی کنم اول باید خدای خودم بهتر بشناسم و بعد باید خودم بهتر بشناسم
نمیدونم هنوز فایل جلسه بعد گوش ندادم ولی احساس میکنم مشکل من بیشتر در جنبه خودشناسی و اینکه خدای خودمم خوب نمیشناسم که ایمان دارم
خدارو شکر میکنم من از قبلا خودم خیلی فاصله دارم الان خدارو شکر دیگه اون دیدگاه قبلا خودم ندارم
که خداوند تو آسمانهای فقط و اونجا نشسته به من نگاه میکنه منتظره من یه خطایی داشته باشم منو تنبیه کنه هم در این دنیا و در دنیای پس از مرگ هم به سزای اعمالم برسونه
و چه چیزها که نشنیدم اگر موهات بیرون باشه خداوند تو رو به یک تار موهات آویزان میکنه اون زمان که خیلی بچه بودیم این سوال در ذهنم ایجاد میشد که آخه یه تار موی من آنقدر قدرت نداره که سنگینی وزن منو تحمل کنه هر چقدر هم که من وزن کمی داشته باشم حتی ۱۰ کیلو اون کنده میشه
میگفتن نه خدا خودش بلده اون زنان آنقدر تار موی تو رو محکم میکنه که کنده نشه پاسخی که میدادن این منظور داشت
خلاصه بماند که چقدر از خدای خودم میترسیدم چقدر کارها انجام میدادم که انسان خوبی باشم از بچگی و خدارو شکر میکنم اینجوری بودم نون الان همون کارها و اعمال خوبم به کمو من اومده الان با خیال راحتر با اطمینان تر میتونم قدم بردارم
منم خیلی از خدای خودم شنیده بودم اما به محض اینکه دوره خدا هرگز دیر نمیکند پاس میکردم تمام اون عقاید از بین رفت
من شاید بگید انسان خودخواهی ولی من از همون بچگی خودم بنده خوب خدا میدونستم اشتباه یا گناه هم کردم اصلا حوصله مامانم نداشتم حرف مامانم گوش نمیکردم
ولی تا دلتون بخواد برای دیگران کار میکردم میرفتم خونه خواهرم هر کاری که بگید میکردم حتی کهنه بچه شونم میشستم ببخشید دوری شما گلاب میخواستم منظورم از هر کاری بگم
الانم که هرکسی میگه وای به حالمون چطور میخوام اون دنیا رو تحمل کنیم من با خودم میگم مگه چکار کردیم که بخوایم مجازات بشیم حالا یه مویی انداختیم بیرون حرف مادرشون نکردیم مثلا خدا آنقدر مهربونه که میبخشه
میدونید استاد وقتیکه گفتید خداوند به من از رگ گردن هم نزدیکتر من این جمله رو خیلی شنیدم داستان شما رو هم گوش دادم تمرینشو نوشتم
یه تلنگری بود برای من که تازگی به خدا این نگاه پیدا کردم که خداوند به من نزدیک حامی منه همراه منه اومده که خواستهای منو برآورده کنه
من این درک الان پیدا کردم یعنی درکم کاملتر شد خیلی حالم خوب شد احساس آرامش عمیقی سراسر وجودم فرا گرفت یه احساسی که به من اطمینان داد اگر تو این نگاه به خداوند داشته باشی زندگیت زیر رو میشه
خیلی حالم خوب کرد من میخوام این نگاه امتحان کنم میخوام ببینم که خداوندم چی برای من در نظر گرفته میخواد به من هدیه کنه
میدونید استاد من الان درک میکنم که نگاه من بخدا باید این باشه من خداوند خودشو در وجود من قرار داده تا من خیالم راحت باشه تا من در هنگام مشکلات سریع به اون رجوع کنم بگم خدایا من این مشکل دارم
برام حلش کن من خیلی دوست داشتم بینهایت دوست داشتم که خداوند رو اولین و مهمترین چیز در زندگیم بدونم بینهایت دوست داشتم خداوند در هر کاری شریک کنم
دوست داشتم همه مشکلاتم به خدا بسپارم و خدایی این کارها رو هم انجام میدادم ولی بعثی وقتها هم یادم میرفت
و الان خیلی حالم خوب شد خیلی آرام تر شدم یه حسی در من ایجاد شد که میگن من پشتم گرمه منم این احساس تجربه کردم آلان پستم گرم خیالم راحته که من خدایی دارم خیلی مهربونه
برای من همه چیز آفریده به من راهای رسیدن به اونو به ساده ترین شکل بدون اینکه من یک ریال پولی پرداخت کنم به من هدیه میده
پس این خدا پرستیدند این خدا ستودنیه من عاشق این خدا شدم که مهربونه حامی منه پشتیبان منه خودشو در وجود من قرار داده تا من در هنگام سختی به او مراجعه کنم ازش بخوام
استاد امروز صبح وقتی از خواب بیدار شدم دیدم گوشیم نیست یادم نبود کجا گذاشتمش
کلی گشتم پیدا نکردم گفتم بشین آرام باش فکر کن دیشب که استفاده کردی کجا گذاشتیش کلی فکر کردم هر کجا یادم میومد گشتم اما نبود
یعنی من ندیدمش رفتم دخترم بیدار کردم گفتم مامان با گوشیت به گوشی من زنگ بزن اتفاقا چون دیشب خوابم نمیبرد بیدار بودم صدای اون کلا قط کرده بودم و دختر اومد زنگ زد و پیدا کرد خوب من صدای ویبره رو نمیشنوم وگرنه خودم پیداش میکردم
اینو گفتم که اینو بگم من از همون اول توکل کردم به خدا گفتم خدایا گوشی منو پیدا کن و تقریبا شاید بعد از ۵ دقیقه پیدا شد
ولی الان این سه کلمه که شما گفتید معجزه میکنه ایمان منو اطمینان منو بیشتر میکنه با حس عالیتر به خداوندم نگاه میکنم که خداوند حامی مهربان و بخشنده است این غوغا میکنه اگر من درکش کنم
مهربان و حامی یکم درک کردم بخشنده بودن هنوز درک نکردم
میدونید چرا چون من هر چیزی از خدا خواستم که نه ناشکری حساب میشه بعضی چیزها رو مثل شفا گوشهام و چشام و تناسب اندام ایده الم هنوز تجربه نکردم بخشنده بودن درک نمیکنم ایمان دارم وقتی تجربه کنم ایمانم بخدا هزاران هزار برابر تغییر میکنه و ایمان دارم که من با ادامه دادن بخشنده بودن هم درک میکنم
هنوز نمیدونم معنی بخشنده بودن چیه
در دنیای مادی بخشنده بودن به این معنی است که تو دوست داشته باشی راضی باشی که چیزیکه خیلی دوستش داری رو به کسی هدیه بدی این میشه بخشنده بودن
من پول خیلی دوست دارم که نه عاشقش هستم مخصوصا اگر نو تا نخورده باشه بخدا آنقدر ذوق میکنم که اصلا نگاه نمیکنم ت خیابون هستم شادی درونم بروز میدم میخندم به دخترم گفتم پول نو خیلی دوست دارم از عابر بانگ گرفته بودم
و من اونو که خیلی دوست دارم میبخشم اگر کسی بگه مثلا این اتودت چقدر قشنگ میگم قابل شما رو ندارم برای شما باشه یا حتی لباس باشه اگر نپوشیده بودم هدیه میدم گاهی هم اون طرف آنقدر دوست داشت که من پوشیده بودم براش نهم نبود من بازم هدیه دادم
من واقعا ایمان دارم که هر کجای زندگیم اگر راضی نیستم فقط بخاطر اینکه من در اون جنبه از زندگیم بخدا ایمان ندارم
واقعا هم همین طور ظاهرا به خدا خیلی ایمان دارم ولی در اصل باور ندارم که خداوند میتونه به هر شکلی که من بخوام تبدیل بشه اگر باور کنم دنیای من گلستان میشه و من میخوام دنیای خودم گلستان کنم و اینو امتحان میکنم در هر مسئلهای میگم که خداوند مهربان بخشنده است حامی منه خداوند از رگ گردن به من نزدیکتره پس اینو امتحان میکنم بسم الله
سلام وعرض ادب
خدا،چیزی که از بچگی دنبالش بودم ،تو خانواده مذهبی دنیا اومدم وکلی حرفها از خداوند شنیدم کلاسهای مذهبی میرفتم ودوست داشتم خدا رو بشناسم ،چون اورو از خودم جدا نمیدونستم فقط با حرف زدن با خدا آروم میشدم
ولی یه چیزی منو اذیت میکر وذهنم رو مشغول میکرد چرا باید از خدا بترسم؟! من که هروقت باهاش حرف میزنم آروم میشم ،هروقت مشکلات هجوم می آوردن خودم رو در آغوش او تصور میکردم واونم عاشقانه کنارم بود وهمراهیم میکرد وبه من آرامش میداد ،چرا منو از او میترسوندن ؟!
ولی باهمه ترسوندنها ،واینکه خودم رو به خاطر گناهانم لایق محبت خداوند نمیدانستم ،بازم پناهی جز خودش نداشتم جالبه با تمام نا امیدی ها هر وقت پناه میبردم بازم کمکم میکرد😍
ولی الان با این آگاهی ها دیگه میدونم خدا قضاوتم نمیکنه وهمیشه با منه وحالم باهاش خوبه ونگران هیچی نیستم ومیدونم منو دوست داره ومیخواد من بهترین چیزها رو تجربه کنم واز زندگیم لذت ببرم وسپاسگزارش باشم ،خدایا شکرت ،من عاشق همچین خدایی هستم🌹
با یاد و نام خدا
درود فراوان خدمت استاد و دوستان هم مسیر
تغییر در زندگی به دو عامل بستگی دارد
۱-نگرش به خود ۲- نگرش به خدا
اگر دقیق بنشینیم و در مورد همین دو سوال از خودمون تفکر کنیم شاید خیلی از گره های ذهنی مون باز بشه
نگرش شما درباره خداوند چیست؟ خداوند را چگونه می شناسید؟
شناخت من از خداوند از دوران کودکی شروع شد و خدایی که من اون زمان باهاش آشنا شدم خدای ترسناکی بود که فقط منتظربود ما یه خطا و اشتباهی بکنیم ما رو با انواع عذاب های مختلف شکنجه بده، وارد مدرسه هم که شدیم تو تمام کتاب های دینی بیشتر مانور روی قسمت های جهنم و عذاب دادن بود و اینکه بابت حتی کوچک ترین اشتباهات باید کلی عذاب بکشی،خدایی که فقط باید براش نماز بخونی و روزه بگیری، حجاب داشته باشی و…
خدایی که گاهی فکر می کردم با این ظالما هم هیچ کاری نداشت چون می دیدم دور و برم خیلیا هم آدمای خوبی نبودن ولی وضع زندگیشون خوب بود گاهی حتی به عدالت خدا هم شک می کردم.
شناخت خود از خداوند را از چه طریقی کسب کرده اید؟
ازطریق اطرافیان که بیشتر همون پدر و مادر و خانواده بود بعدش وارد جامعه شدم معلمان مدرسه و دوستان،کتاب های درسی که درمورد خداوند بود
معنی آیات قرآنی و کتاب های ساده مذهبی که اون زمان می خوندم و هیچکدومش نتونست منو آگاه کنه.
در طی این چند سال از طریق فایل های آموزشی اساتیدی مثل شما و دکتر الهی قمشه ای و چند نفر دیگه تونستم شناخت بهتری پیدا کنم
شناخت شما از خداوند چه تاثیری در زندگی شما داشته است؟
خدا رو شکر از وقتی تونستم در مسیر رشد قرار بگیرم راه برام روش تر شد و گاهی فایل هایی به دستم می رسید که خیلی بهتر بتونم با خدا ارتباط بهتری بگیرم و حس و حالم بهتر شد. الان وقتی میگم خدایا به امید تو واقعا بهش باور دارم می دونم اگه خیر وصلاح من تو انجام این کار باشه به طرق مختلف شرایط انجامش برام جور میشه. وقتی میگم خدایا من به حکمت تو ایمان دارم دیگه هی نمیگم چرا اینجور شد؟ چرا اونجور شد؟ چرا این اتفاق افتاد؟ چرا مشکلم حل نشد؟
الان توکل من به خدا قلبی است و راحت باهاش ارتباط برقرار می کنم گاهی ساعت ها باهاش درد و دل می کنم
ازش راهنمایی میخوام و سعی می کنم خیلی رابطه عاطفی قشنگی با خدای خودم داشته باشم.
برای اصلاح نگرش خود درباره خداوند چه افکار و نگرشی را انتخاب می کنید. (دوست دارید خداوند چه ویژگی هایی داشته باشد؟)
خدایی که تو ذهنم هست رو خیلی دوست دارم خدایی که بزرگ وپرقدرته.مهربونه وانجام هر کاری براش آسونه.
خدایی که حواسش به همه چی هست و هیچی یادش نمیره و منو فراموش نمی کنه.
خدایی که رزق و روزی فراوان به من میده و نمیزاره من احساس کمبود داشته باشم.
خدایی که به من کمک می کنه رشد کنم و خودمو روز به روز بیشتر باور داشته باشم. خدایی که بهم فرصت زندگی داده و من باید قدر لحظه به لحظه زندگیمو بدونم و تا وقتی زنده هستم استفاده کنم،تلاش کنم هر روز بهتر از روز قبلم باشم،سعی کنم پیشرفت کنم،ترسی نداشته باشم چون خداوند همیشه حامی منه.
من عاشق این خدام.🙏🌸
بنام رفیقم .مونسم.همه دارایی ام..وبادرود فراوان به شما استاد عزیزو دیگر دوستان.شاید با شروع متنم نگرش خودمو درباره خدای مهربونم بیان کرده باشم.استاد منم تمام نگرشهایی که شما بیان کردید را در زندگیم شنیده ام .که نمازتو بخون تا خدا نبرتت جهنم بی وضو به قرآن دست نزن خدا بلا سرت میاره .چرا موقع خوندن قرآن ضمه رو کسره گفتی وای میدونی خدا باهات چیکار میکنه.وتنها تصویری که از خدا برایم ساخته بودم خدایی بود که فقط منتظره منو عذاب بده .تا چند سال قبل هم با خودم میگفتم بخاطر گناهی که کردم شرایط زندگی من اینطوری شده 🤔.یا پول چرک کف دسته .هر که پولداره خلافکار یا دزدی کرده..تو اگه رنج وسختی بکشی توی اون دنیا خدا تورو به بهشت میبره.الان به این آگاهی رسیده ام که اینهایی که این حرفها رو میزدن به فکر خودشان بودن .چرا من باید سختی بکشم و منتظر وعده ی بهشت باشم .در صورتیکه میتونم زندگیم را تبدیل به بهشت یا جهنم کنم.با رفتار وکردارم .پدرم خیلی آدم مذهبی بودن.همیشه درسخنرانی های مذهبی شرکت میکردن.یادمه من بچه بودم پدرم گفتن چرا اینا همش میگن خدا مارو میبره جهنم ما مثل بچه های خدا هستیم مگه پدرو مادر میتونن عذاب کشیدن بچشونو ببینن بخاطر این ویک سری موضوعات دیگه خدا بیامرز پدرم دیگه نرفتن پای منبر اینا .الان فکر میکنم میگم منم چه پدر فهیم و عزیزی داشتم .حالا میخوام بگم خدایی که من برا خودم ساختم چه خدایی هست .خدای من خیلی کیوته.مهربونه.پولداره.نازنینه.همیشه بهترینارو برام میخواد.همه جا هوامو داره.میخوام خرید برم بهش میگم عشقم بیا با هم بریم خرید .با هر قدمی که بر میدارم ازش تشکر میکنم.هر چی تا حالا خواستم اگه به صلاحم بوده بهم نه نگفته .البته بعضی وقتا هم باهاش دعوا میکنم ولی بعد میفهمم که خوبی منو خواسته که بهم اونو نداده.خلاصه هرچی میخوام اون داره بهترینشم دا ره .فداش میشم .دورش میگردم.بخاطر بودنش وداشتنش.این خدای منه .مهربون ودوس داشتنی .و من آگاه شدن از وجود چنین خدایی رو مدیون اساتید محترم خودم هستم .با تشکر از شما