0

گام ۱۴: می خورم چاق میشم، نمی خورم لاغر نمیشم!

می خورم چاق میشم
اندازه متن

در ذهن همه ما خوردن با چاق شدن ارتباط مستقیم دارد. همچنین نخوردن را عامل چاق تر نشدن می دانیم.

به همین دلیل متعجب هستیم که چرا می خورم چاق میشم، اما نمی خورم لاغر نمیشم؟!

نکته جالب اینکه در هر دو مورد تمرکز ما بر چاقی است.

عامل لاغر شدن را پیدا کنید

افراد چاق زیادی در جهان هستند که تصور می کنند برای لاغر شدن باید مقدار کمتری غذا بخورند یا از یه نوع خاص فقط بخورند و همچنین هر روز ورزش کنند تا لاغر شوند این در حالی است ک میلیارها انسان متناسب هر روز ورزش نمی کنند یا بر اساس دستور العمل های نوشته شده غذا نمی خورند.

بنابراین غذا و ورزش کردن عامل لاغر شدن نیست که البته همه ما این عقیده را هم داریم چون بارها رژیم گرفتیم و به اندازه کافی ورزش هم کرده ایم اما لاغر نشدیم یا اگر هم مقداری لاغر شدیم خیلی سریعتر از زمانی که صرف لاغر کردن کردیم دوباره چاق شدیم.

پس برای لاغر شدن باید به دنبال عامل و دلیل دیگری باشیم که تا کنون بهش توجه نکردیم. به عبارتی باید عامل لاغر شدن را کشف کنیم.

چه چیزی عامل لاغر شدن است؟

سال های زیادی از عمرم را درگیر اضافه وزن و تلاش برای لاغر شدن بودم. سابقه 35 ساله من در چاقی سبب شد تا تمام جنبه های زندگی من تحت تاثیر چاقی قرار بگیرد.

در آن سال ها بارها شنیده بودم که خوردن باعث چاقی می شود و بارها از اطرافیانم شنیده بودم که هرچی می خورم چاق میشم ولی وقتی نمی خورم لاغر نمیشم.

هربار که برای لاغر شدن اقدام می کردم اولین راهکاری که به نظرم می رسید رژیم گرفتن بود.

  • برای مدتی سعی می کردم غذای سرخ کردنی نخورم
  • مقدار نان را به حداقل می رساندم
  • برنج را حداکثر 8 تا 10 قاشق می خوردم
  • بیشتر سعی می کردم با خوردن سالاد و سبزیجات مقداری از وزن و سایز خودم را کم کنم.

هربار که توسط دیگران به خاطر چاقی مورد نصیحت قرار می گرفتم، اولین راهکار آنها این بود که کمتر غذا بخورم و راهکار دوم هر روز یک ساعت ورزش کنم.

کمتر خوردن و بیشتر فعالیت کردن نسخه ای است که بارها برای همه افراد چاق در جهان صادر شده است اما نتیجه ای از این نسخه تکراری به دست نیامده است.

متاسفانه متولیان لاغر شدن افراد چاق انسانهایی هستند که خودشان لاغر هستند و هیچ درک و شناختی از چاقی ندارند بنابراین تنها راهکاری که به نظرشان می رسد کنترل غذا خوردن یا تعیین مقدار و نوع مواد غذایی است.

به همین دلیل است که سالهای زیادی است انواع برنامه های رژیمی برای کمک به لاغر شدن افراد چاق ایجاد شده است که ماهیت همه آنها رژیم گرفتن است اما به شکل های بی نهایت متنوع این برنامه را ارئه می کنند.

نکته اصلی و مهم این است که فرد چاق با رژیم گرفتن نمی تواند لاغر شود چون حتی اگر غذایی که برای او تعیین شده است را بخورد اما در ذهنت تمایل و علاقه به خوردن غذایی دارد که دوست دارد بخورد اما اجازه خوردن ندارد.

از آنجا که ذهن ما اصل را از بدل تشخیص نمی دهد بنابراین فکر کردن به غذایی که حتی خورده نمی شود می تواند فرد را در معرض چاقی قرار دهد چون ذهن ما نمی فهمد که این فکری که در حال مرور کردن آن هستیم فقط یک فکر است و غذایی خورده نشده است.

چون در ذهن افراد چاق خوردن برابر با چاقی محسوب می شود وقتی به خوردن یک غذا فکر می کنید برای ذهن شما این افکار به منزله خوردن است و خوردن هم در ذهنتان برابر با چاقی است پس فرایند چاق تر شدن تنها با فکر می تواند انجام شود. به همین دلیل است که بسیاری از افراد چاق عقیده دارند چرا می خورم چاق میشم اما نمی خورم لاغر نمیشم؟!

اگر به روند گذشته خود فکر کنید این موضوع برای شما واضح می شود که چگونه با قدرت ذهنتان چاق شده اید.

همه افراد چاق این تجربه را دارند که در شرایطی که برنامه غذایی آنها تغییر نکرده است چاق تر می شدند یعنی برای من به این شکل نبود که به مرور غذا خوردن من بیشتر شده یا تنوع غذایی من گسترده تر شود بلکه با همان غذایی همیشگی به همان مقدار و تنوع من به مرور چاق تر می شدم. به همین دلیل من عقیده پیدا کرده بودم که آب می خورم چاق میشم.

چه چیزی باعث چاق تر شدن من می شد؟

من که نه مقدار غذایم را بیشتر کرده بودم و نه تنوع سفره غذای خانه ما بیشتر شده بود پس چرا هر سال چاق تر می شدم؟

قدرت ذهن و تمرکز بر چاقی و احساس ترس از چاق تر شدن و تنفر از چاقی و همه افکار مشابه باعث چاق تر شدن من می شد بدون اینکه مقدار یا تنوع غذایی من تغییر کنه.

تکرار تعدادی فکر برای مدت طولانی برای چاق تر شدن کافی است.

قدرت غذا یا قدرت ذهن
لاغری با ذهن

چرا غذا می خورم چاق میشم

بسیاری از افراد چاق عقیده دارند که غذاها عامل چاقی آنها هستند. من هم عقیده داشتم هر چی می خورم چاق میشم در صورتی که انسانهای متناسب زیادی از همین مواد غذایی می خورند اما لاغر هستند.

همیشه برایم سوال بود:

چرا غذایی که دیگران را چاق نمی کند به راحتی مرا چاق می کند؟

چرا من هرچی می خورم چاق می شم اما دیگران هرچی می خورن لاغر هستند؟!‌ از طرفی چرا نخوردن های من باعث لاغری من نمی شود! اما بارها از افراد متناسب شنیده بودم که بخاطر فقط دو سه روز بهم خوردن نظم غذا خوردنشان لاغر شده اند.

به این عبارت دقت کنید:

به همان سرعتی که من چاق تر می شدم افراد متناسب لاغر تر می شدند و به همان کندی که من لاغر می شدم آنها به وزن و سایز قبلی خود بر می گشتند.

واقعا چرا؟ چرا این همه تفاوت بین دو انسان باید وجود داشته باشد؟

معجزه لاغری

معجزه لاغری با ذهن

به لطف خدا با قرار گرفتن در مسیر لاغری با ذهن به مرور پاسخ همه سوالات و ابهامات ذهنی ام درباره چاقی و لاغری را پیدا کردم و آن چیزی نبود جز قدرت ذهن.

تنها تفاوت من با افراد متناسب در محتویات ذهنی ام بود.

دیدگاه و نگرش من درباره چاقی با افراد متناسب تفاوت داشت و همین عامل کافی بود تا آنها از هر غذایی که دوست دارند می خوردند و همیشه متناسب بودند اما من بارها بخاطر فقط چند تکه خوردن پیتزا چاق تر شده بودم!

شاید شما هم مثل من بارها بخاطر خوردن فلان غذا احساس چاق تر شدن کرده اید.

  • بخاطر یک شب شام خوردن در مهمانی احساس چاق تر شدن کرده اید.
  • بخاطر خوردن یک بستنی یا چند برش پیتزا احساس خطر چاق تر شدن کرده باشید.

آنچه ما احساس می کنیم ارتباطی به ماده غذایی ندارد بلکه بخاطر نگرش و تعریفی است که از آن ماده غذایی در مغز ما ذخیره شده است.

توجه به این نکته بسیار مهم و تاثیرگذار است.

اطلاعات مربوط به مواد غذایی در مغز ما ذخیره شده اند.

هر بار که آن اطلاعات را مرور می کنید و به احساس چاق تر شدن می رسید در واقع تصویری مجازی در ذهن خود ایجاد می کنید که چاق تر شده اید.

همانگونه که یک نقاش با نگاه کردن به یک صحنه آن را روی بوم نقاشی می کند. مغز هم با توجه کردن به آنچه در ذهن نقش می بنند به شکل دادن جسم می پردازد.

به عبارت خیلی ساده تر، اطلاعات مغزی به صورت تصاویر مجازی در ذهن ایجاد می شوند، سپس مغز آن تصاویر را به واقعیت زندگی ما تبدیل می کند.

درک تفاوت بین ذهن و فکر سبب می شود تا در مسیر لاغری با ذهن نتیجه عالی کسب کنیم.

رفتارهای ما توسط مغز برنامه ریزی می شود اما مغز تحت تاثیر ذهن است.

به همین دلیل است که اگر ما تصمیم بگیریم تغییری در برنامه غذایی یا مقدار خوردن خود ایجاد کنیم آن تصمیم بعنوان دستوری در مغز ایجاد می شود و سپس به رفتار و عمل ما تبدیل می شود.

این تغییر که به صورت دستی توسط ما اعمال شده است تاثیری بر ذهن ما ندارد و باعث تغییر تصاویر مجازی ذهن ما نمی شود به همین دلیل است که رژیم گرفتن باعث لاغری همیشگی ما نمی شود.

اعصاب خوردی رژیم گرفتن
لاغری با ذهن

نتیجه رژیم گرفتن چیست

همه ما تجربه رژیم گرفتن را داریم. خیلی وقت ها در زمانی که در رژیم هستیم اما همچنان عقیده داریم که غذا می خورم چاق میشم چون در ذهن ما دیگر مقدار غذا اهمیت ندارد بلکه عمل خوردن مهم و چاق کننده شده است.

در مدت رژیم ما خیلی از مواد غذایی که قبلا می خوردیم را دیگر نمی خوریم اما به همان اندازه که خوردن آن مواد غذایی باعث چاقی ما می شود نخوردن آنها باعث لاغری ما نمی شود.

علت این تفاوت در عملکرد مواد غذایی در بدن ما به محتویات ذهنی ما درباره خوردن و نخوردن غذاها ارتباط دارد.

در ذهن همه افراد چاق خوردن یک غذا می تواند باعث چاق تر شدن آنها شود. همچنین آنها اعتقاد دارند که نخوردن یک غذا می تواند مانع چاق تر شدن آنها شود.

یعنی در هر دو حالت خوردن و نخوردن توجه و تمرکز روی چاق شدن و نشدن است.

در این بین هیچ ردپا یا اثری از لاغری مشاهده نمی شود.

شاید به ظاهر ما برخی مواد غذایی را نمی خوریم که لاغر شویم اما در واقع هدف ما از نخوردن، چاق تر نشدن است نه لاغر شدن.

این موضوع را می توان با توجه کردن به دلیل نخوردن های خودمان به راحتی متوجه شویم.

اگر هربار که به هر دلیلی غذایی را نمی خوریم از خودمان سوال می کردیم چرا من این غذا را نمی خورم؟

به وضوح مشخص می شد که تقریبا در همه موارد دلیل ما برای نخوردن هر غذایی ترس از چاق تر شدن بوده است نه لاغر شدن.

فکر اصلی که در پس همه نخوردن های ما وجود دارد چاق تر نشدن است نه لاغر شدن.

حتی شاید بارها شما تصمیم گرفته اید از طریق اجرای فلان برنامه رژیمی لاغر شوید و اتفاقا به خوبی آن برنامه را اجرا کرده باشید اما به این نکته توجه کنید:

  • دلیل اینکه لیستی از غذاها مجاز برای خوردن تنظیم می شود چیست؟
  • دلیل اینکه مقدار خوردن در هر وعده غذایی با قاشق یا ترازو تعیین می شود چیست؟

به وضوح مشخص است که دلیل اصلی این است که خوردن غذاهای دیگر یا مقدار بیشتر از آنچه تعیین شده است باعث چاق تر شدن ما می شود.

واضح است که در برنامه های رژیمی نیز تمرکز بر روی چاق تر نشدن است.

“دقت کنید”

درست است که برنامه رژیمی تنظیم شده به منظور لاغر شدن است اما از آنجایی که لیست غذاهای مجاز برای خوردن بسیار کمتر از غذاهای غیرمجاز است پس به این معناست که در ذهن ما یا فرد تنظیم کننده برنامه رژیمی احتمال چاق شدن افراد بسیار بیشتر از لاغر شدن آنان است چون تنوع غذاهای چاق کننده به مراتب بیشتر از غذاهای لاغر کننده هستند.

این طرز برخورد و تجربه هایی که ما از تلاش های خود برای لاغر شدن داریم واضح می کند که همواره تمرکز ما بر روی چاقی بوده است و به همین دلیل هیچوقت لاغر نشده ایم.

اهمیت درک تفاوت بین نگرش ما درباره چاقی و لاغری و عملکرد ما برای لاغر شدن سبب شد که تجربه خود در مسیر لاغری با ذهن را با دوستانم از طریق این فایل آموزشی به اشتراک بگذارم.

اطمینان دارم دیدن بارها این فایل آموزشی سبب تغییر در نگرش شما نسبت به موضوع چاقی و لاغری خواهد شد و نتیجه تغییر نگرش شما تغییر جسم شما خواهد بود. چه بخواهید چه نخواهید.

✍️ تمرین آموزشی 📖

برای درک محتوایی آموزشی چرا می خورم چاق میشم اما نمی خورم لاغر نمیشم بعد از خواندن نوشته و تماشای ویدیوی آموزشی درک خود از آگاهی دریافت شده را به صورت شرح انشایی بنویسید و دقت کنید در نوشته خود به سوالات زیر پاسخ دهید.

  • تفاوت نگرش ترس از چاق تر نشدن و لاغر شدن را بنویسید.

اگر به تلاش های قبلی خود فکر کنید متوجه می شوید که در ابتدا هدف شما برای شروع به رژیم گرفتن یا ورزش کردن لاغر شدن بوده است اما نگرش و تفکر اصلی شما در هر روز از مدت رژیم یا برنامه ورزشی تلاش برای چاق تر نشدن بوده است.

چرا که اگر غذایی را نمی خوردید به این دلیل بود که اگر می خوردید لاغر نمی شدید یا چاق میشدید.

اگر ورزش می کردید به این دلیل بود که عقیده داشتید اگر ورزش نکنید لاغر نمیشی یا چاق میشی.

به همین دلیل به محض رها کردن رژیم یا ورزش نکردن دوباره چاق می شدیم چون دلیل و عامل چاق نشدن خود را رها کرده بودیم. با توجه به درکی که از این مطلب دارید بنویسید که:

  • تلاش های قبلی شما برای لاغر شدن با ذوق و شوق لاغر شدن بوده است یا ترس از چاق تر نشدن یا چاق ماندن؟

فکر کردن به متناسب بودن به ایجاد تصاویر جدید ذهنی لاغر شدن کمک میکند بنابراین سعی کنید تصور کنید شما در وضعیت متناسب هستید و با بودن در وضعیت متناسب به سوال زیر پاسخ دهید.

  • نگرش من درباره مواد غذایی در وضعیت متناسب چگونه خواهد بود.
  • نگرش من درباره ورزش کردن در وضعیت متناسب چگونه خواهد بود.
  • نگرش من درباره قدرت چاقی غذاها در وضعیت متناسب چگونه خواهد بود.
  • نگرش من درباره همیشه متناسب بودن در وضعیت متناسب چگونه خواهد بود.
  • از محتوای ویدیوی آموزشی برای خود تمرین ایجاد کرده و در بخش نظرات تمرینی که باید انجام دهید را بنویسید.

منتظر خواندن نوشته های شما هستم

همراه همیشگی شما: رضا عطارروشن

با دادن ستاره به این مطلب امتیاز بگیرید.

Rating 4.07 from 57 votes

https://tanasobefekri.net/?p=23967
برچسب ها:
63 نظر توسط کاربران ثبت شده است.

دیدگاهتان را بنویسید

اندازه متن دیدگاه ها
      آواتار negarmalekzade2377@gmail.com
      1402/05/28 23:44
      مدت عضویت: 1033 روز
      امتیاز کاربر: 3627 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 3,884 کلمه

      به نام خدای مهربان🌺

      سلام به استاد عزیز و دوستان گرامی درسایت تناسب فکری🙋🏻‍♀️💖

      گام چهاردهم: میخورم چاق میشم،اما نمیخورم لاغر نمیشم.

      توی ذهن همه ما خوردن با چاق شدن ارتباط مستقیم داره،همینطور نخوردن رو هم عامل چاق‌تر نشدن می‌دونیم،اونوقت  تعجب می‌کنیم که چرا نمی‌خوریم، ولی چاق میشیم،اما نمیخوریم هم لاغر نمیشم،خیلی موقع‌ها فکر می‌کنیم که برای لاغر شدن باید مقدار کمتری غذا بخوریم، یا از یه نوع خاصی فقط بخوریم،همینطور ورزش هم بکنیم تا لاغر بشیم، و این در حالیه که میلیاردها انسان متناسب هر روز ورزش نمی‌کنن، یا بر اساس دستورالعمل‌های نوشته شده غذا نمیخورن،پس غذا و ورزش کردن عامل لاغر شدن نیست.

      کمتر خوردن و بیشتر فعالیت کردننسخه ای هست که بارها برای افراد چاق در جهان صادر شده، اما نتیجه‌ای از این نسخه تکراری به دست نیومده،متولیان این روشها افرادی هستن که خودشون لاغرن و هیچ درک و شناختی از چاقی ندارن،بنابراین تنها راهکاری که به نظرشون میرسه کنترل غذا خوردن، یا تعیین مقدار و نوع مواد غذاییه،نکته اصلی و مهم اینه که من با رژیم گرفتن نمیتونم لاغر بشم،چون حتی اگه غذایی که برام تعیین کردن رو بخورم، ولی توی ذهنم همش تمایل دارم  غذایی رو بخورم که دوست دارم اما اجازه خوردنش رو ندارم،و از اونجایی هم که ذهنم اصل رو از بدل تشخیص نمیده،بنابراین فکر کردن به غذایی که حتی خورده نمیشه، می‌تونه منو در معرض چاقی قرار بده،چون ذهنم نمیفهمه که این فکری که در حال مرور کردن اون هستم فقط یک فکره،و غذایی خورده نشده،و چون توی ذهنم خوردن رو برابر با چاقی  میدونم،وقتی که دارم به خوردن یه غذا فکر میکنم، برای ذهنم این افکار به منزله خوردنه،و خوردن هم توی ذهنم برابر با چاقیه،پس  این فرایند چاق‌تر شدن تنها با فکر میتونه انجام بشه،برای همینه که همش این فکر برام میومد که چرا میخورم چاق میشم،اما نمی‌خورم لاغر نمیشم.

      پس با فهمیدن این آگاهی‌ها، اگه به روند گذشته خودم فکر کنم این موضوع برام واضح میشه که چگونه با قدرت ذهنم چاق شدم،برای همین بود که حتی توی شرایطی هم که برنامه غذاییم تغییر نمیکرد چاق‌تر میشدم،و برای همینه که افراد چاق هم با اینکه خوردنشون بیشتر نشده،

       تنوع غذاییشون بیشتر نشده،

       بلکه با همون غذای همیشگی و با همون مقدار و تنوع غذا میخوردن  وبه مرور چاق‌تر شدن،و این باعث شده بود که فکر کنن حتی آب هم می‌خورن چاق میشن.

      پس چه چیزی باعث چاق‌تر شدن من میشد؟؟قدرت ذهن و تمرکز بر چاقی و احساس ترس از چاق‌تر شدن و تنفر از چاقی و همه افکار مشابه باعث چاق‌تر شدن من میشدن،بدون اینکه مقدار یا تنوع غذایی من تغییر کنه،باید بدونم تکرار کردن تعدادی فکر برای مدت طولانی، برای چاق‌تر شدن کافیه.

      بسیاری از افراد چاق عقیده دارن که غذاها باعث چاقی اونا میشن و هرچی می‌خورن چاق میشن،در صورتی که انسان‌های متناسب زیادی از همین مواد غذایی می‌خورن اما لاغرن، و این افراد چاق نخوردن‌های اونا باعث لاغریشون نشده،اما بارها افراد متناسب رو دیدیم که به خاطر فقط دو سه روز به هم خوردن نظم غذا خوردنشون، لاغر شدن،و به همون سرعتی که ما چاق‌تر میشدیم، افراد متناسب لاغرتر میشدن و به همون کندی که ما لاغر میشدیم،اونا به وزن و سایز قبلی خودشون برمی‌گشتن،پس تنها تفاوت من با افراد متناسب در محتویات ذهنی ماست،دیدگاه و نگرش من درباره چاقی با افراد متناسب تفاوت داره،و همین عامل کافیه تا اونا از هر غذایی که دوست دارن بخورن و همیشه متناسب باشن،اما من بارها به خاطر فقط چند تکه خوردن پیتزا چاق‌تر شدم،یا به خاطر خوردن فلان ماده غذایی احساس چاق‌تر شدن کردم،به خاطر یه شب شام خوردن توی مهمونی احساس چاق‌تر شدن کردم،به خاطر خوردن یه بستنی یا چند برش پیتزا احساس خطر چاق‌تر شدن کردم.

      پس باید بدونم که اونچه که احساس می‌کنم ارتباطی به ماده غذایی نداره،بلکه به خاطر نگرش و تعریفی هست که از اون ماده غذایی در مغزم ذخیره شده،

      توجه به این نکته بسیار مهم و تاثیرگذاره،اطلاعات مربوط به مواد غذایی توی مغزم ذخیره شدن،هر بار که اون اطلاعات رو مرور می‌کنم و به احساس چاق‌تر شدن می‌رسم،در واقع تصویری مجازی در ذهنم ایجاد می‌کنم که چاق‌تر شدم،همونطور که یه نقاش با نگاه کردن به یه صحنه اونو روی بوم نقاشی میکنه،مغز هم با توجه کردن به اونچه در ذهن نقش میبنده،به شکل دادن جسم میپردازه.

      اطلاعات مغزی به صورت تصاویر مجازی توی ذهن ایجاد میشن،اون وقت مغز اون تصاویر رو به واقعیت زندگیم تبدیل می‌کنه،درک تفاوت بین ذهن و فکر باعث میشه تا در مسیر لاغری با ذهن نتیجه عالی کسب کنم،رفتارهای من توسط مغز برنامه‌ریزی میشه،اما مغز تحت تاثیر ذهنه،برای همینه که اگه تصمیم بگیرم تغییری توی برنامه غذایی یا مقدار خوردنم ایجاد کنم، اون تصمیم به عنوان دستوری در مغز ایجاد میشه و سپس به رفتار و عملم تبدیل میشه و این تغییر که به صورت دستی توسط من اعمال شده،تاثیری بر ذهنم نداره و باعث تغییر تصاویر مجازی ذهنم نمیشه،برای همینه که رژیم گرفتن باعث لاغری همیشگی من نمیشد.

      اون زمان‌هایی که دارم رژیم میگیرم،ولی همچنان عقیده من اینه که غذا هم میخورم چاق میشم،ذهن من که دیگه مقدار غذا براش اهمیتی نداره،بلکه عملِ خوردن مهم و چاق کنندهشده،توی مدت رژیم که میخواستم خیلی از مواد غذایی که قبلاً می‌خوردم رو دیگه نخورم،باید بدونم به همون اندازه که خوردن اون ماده غذایی باعث چاقی من میشه، نخوردن اونا که باعث لاغری من نمیشن،

      و علت این تفاوت در عملکرد مواد غذایی توی بدن به محتویات ذهنم درباره خوردن و نخوردن غذاها ارتباط داره،

      در ذهن ما اینه که خوردن غذا میتونه باعث چاق‌تر شدن  بشه،بازم فکر میکنیم که نخوردن یک غذا میتونه مانع چاق‌تر شدنمون بشه،یعنی در هر دو حالت خوردن و نخوردن، توجه و تمرکز ما روی چاق شدن و نشدنه،

      شاید به ظاهر  برخی مواد غذایی رو نمیخوریم که لاغر بشیم،اما در واقع هدفمون از نخوردن چاق‌تر نشدنه،نه لاغر شدن،این موضوع رو میتونم با توجه کردن به دلیل نخوردن‌هام به راحتی متوجه بشم، اگه هر بار به هر دلیلی غذایی رو نخوردم، از خودم سوال کنم که چرا من این غذا رو نمی‌خورم،اون وقت به وضوح مشخص میشه که در همه موارد دلیلم برای نخوردن هر غذایی ترس از چاق‌تر شدنم بوده نه لاغر شدن،

      فکر اصلی که در پسِ همه نخوردن‌هام وجود داره، چاق‌تر نشدنه،  نه لاغر شدن.

      شاید بارها تصمیم گرفته باشیم که از طریق اجرای فلان برنامه رژیمی لاغر بشیم و اتفاقاً به خوبی اون برنامه رو اجرا کرده باشیم،اما باید به این نکته توجه کنیم دلیل اینکه لیستی از اون غذاها مجاز برای خوردن تنظیم میشه چیه؟؟دلیل اینکه مقدار خوردن در هر وعده غذایی با قاشق، یا ترازو تعیین میشهچیه؟؟ دلیل اصلی اینه که خوردن غذاهای دیگه یا مقدار بیشتر از اونچه تعیین کردن، باعث چاق‌تر شدن ما میشه،پس معلومه که در برنامه‌های رژیمی هم تمرکز بر روی چاق‌تر نشدنه،درسته که برنامه رژیمی که تنظیم کردن منظورشون لاغر شدنه،اما از اونجایی که لیست غذاهای مجاز برای خوردن خیلی کمتر از غذاهای غیر مجازه،پس به این معناست که توی ذهن ما یا فرد تنظیم کننده برنامه رژیمی،احتمال چاق شدن افراد بسیار بیشتر از لاغر شدن اون‌هاست،چون تنوع غذاهای چاق کننده به مراتب بیشتر از غذاهای لاغر کننده هستن،این طرز برخورد و تجربه‌هایی که ما از تلاش‌های خودمون برای لاغر شدن داریم مشخص میکنه که همواره تمرکزمون بر روی چاقی بوده و برای همینه که هیچ وقت لاغر نشدیم.

      اگه به تلاش‌های قبلی خودم فکر کنم متوجه میشم که در ابتدا هدفم برای شروع رژیم گرفتن یا ورزش کردن لاغر شدن بوده،اما نگرش و تفکر اصلی من در هر روز از مدت رژیم یا برنامه ورزشی، تلاش برای چاق‌تر نشدن بوده،چرا که اگه غذایی رو نمی‌خوردم به این دلیل بود که اگه میخوردم لاغر نمیشدم،یا چاق میشدم،اگه ورزش می‌کردم به این دلیل بود که عقیده داشتم اگه ورزش نکنم لاغر نمیشم، یا چاق می‌شم.برای همینه که به محض رها کردن رژیم یا ورزش نکردن، دوباره چاق میشدیم، چون دلیل و عامل چاق نشدن خودمون رو رها کرده بودیم.

      توی خیلی از برنامه‌های رژیمی که استفاده می‌کردیم، طبق برنامه‌ها نوشته شده بود که باید از چه غذایی به چه مقداری مصرف کنیم،و همیشه هم یه فضای آزاد رو در نظر می‌گرفتن،مثلاً میگفتن سالاد آزاده،و چون فکر می‌کردیم سالاد آزاده،اینقدر این چیزا رو می‌خوردیم که بتونیم یه جورایی جبران اون مقدار کمتر غذایی که می‌خوردیم رو کرده باشیم،این کار باعث چاقی بیشتر ما میشه،چون در مدتی که داریم رژیم می‌گیریم و سالاد آزاد شده بود،اون حرص و ولع ما برای خوردن سالاد حتی با اینکه میگفتن کالریش صفرِ،ولی وقتی که ما مقدار بیشتری و حجم بیشتری از اون غذا رو بخوریم،با این خیال که کالریش صفرِ وتاثیری در ما نمی‌ذاره،به محض اینکه نمی‌تونستیم رژیممون رو ادامه بدیم و کنار میذاشتیم،اون عادت پرخوری بیشتر هم به ما اضافه شده بود،و ما هم اینقدر توی اون مدت رژیم که  سالاد مصرف کرده بودیم به خیال اینکه سالاد آزاده،باعث میشه که اون رفتار اشتباه در ما شکل بگیره،اون رفتار اشتباه که طی چندین هفته در ما ایجاد شده بود، که خوردنِ بیشتر بود، بعد از آزاد شدن رژیم باعث میشه که روی غذاهای دیگه اعمالش کنیم و خیلی راحت بعد از اینکه رژیم رو کنار میذاریم در مدت خیلی کوتاهی چاق‌تر از قبل میشیم،و این جمله‌ای که سالاد آزاده  هر چقدر که دوست داری  بخور،این فرمول‌های ذهنی رو خراب‌تر از قبل می‌کنه،چاق‌تر از قبل می‌کنه،چون مقدار رو زیاد میکنه،حرص و ولع رو بیشتر می‌کنه،و ما به خیال اینکه سالاد آزاده و کالری نداره هر چقدر که می‌خواستیم می‌خوردیم،بعد از اون مدتی که از برنامه رژیمی بیرون میومدیم، همون رفتار رو اعمال می‌کنیم روی غذاهای دیگه و اوضاع خیلی بدتر از قبل میشه.

      خیلی موقع‌ها شده که یه غذایی رو خوردیم و همش گفتیم که وای من این غذا رو خوردم حالا منو چاق میکنه،حالا یا به خودمون میگیم یا همش به دیگران میگیم، و صد بار با خودمون اینو مرور می‌کنیم که من این غذا رو خوردم حالا چاق میشم، چرا اینو خوردم،و توی ذهن خودمون اون غذایی رو که خوردیم ارتباطش میدیم به چاق‌تر شدن،

      مورد مشابه اون هم  یه غذایی رو نخوردیم و دلیل نخوردنمون این بوده که چاق‌تر نشم،یعنی چه خورده باشیم، چه نخورده باشیم،دلیلش برای ذهنمون چاق شدنه،

      یه وقتایی ما می‌خوریم و نگرانیم و می‌ترسیم از اینکه وای من اینو خوردم چاقتر میشم،خیلی وقتا هم نمیخوریم و خوشحالیم به خاطر این که خوب شد من اینو نخوردم که چاق‌تر نشم،ولی در هر دو مورد تمرکز بر روی چاقیه و نتیجه‌ای هم نداره ،خیلیا هستن که خیلی از مواد غذایی رو نمی‌خورن لاغر هم نمیشن،چرا؟؟چون عقیده‌شون اینه که من اینو نمی‌خورم که چاق نشم،در ذهنشون این فرمول نیست که من می‌خوام درست رفتار کنم که لاغر بشم،یا من به اندازه می‌خورم که متناسب بمونم،و فرمول توی ذهنشون اینه که من نمی‌خورم که چاق نشم،ولی بازم لاغر نمیشن.

      باید بدونم که اینجا موضوع تغییر جملات نیست،باید سعی کنم به یک نگرش بالاتر از این دست پیدا کنم که هدف تغییر جملات نیست.

      مثلا خیلی وقت‌ها غذایی رو میخورم نگران اینم که وای من اینو خوردم چاق میشم،و خیلی وقت‌ها هم یه غذایی رو نمی‌خورم به خاطر اینکه چاق‌تر نشم،نتیجه هر دوش در نهایت یا چاق‌تر شدنه،یا همون حالت موندنه،به لاغری ختم نمیشه،و به این شکل نیست که من الان بخوام این جمله رو عوض کنم بگم اِ اینجوریه،پس من هر وقت حالا چیزی رو نخوردم، به خودم میگم من اینو  نخوردم لاغر میشم،اصلاً اینجوری نیست که مثلاً فکر کنم یک جمله رو عوض می‌کنم دیگه واقعاً همه چی تغییر می‌کنه،به این شکل نیست،باید توجه کنم که نگرش من در مورد چاقی چیه،نه اینکه بگم من جمله رو تغییر بدم، دیگه شرایط تغییر می‌کنه.

      ذهن ناخودآگاه من به این شکل نیست که با عبارت‌ها بتونم تغییرش بدم،اون چیزی که من به زبان میارم یا با خودم فکر می‌کنم، نتیجه اون نگرشیه که من نسبت به خودم دارم،یعنی وقتی من یه غذایی رو می‌خورم و نگران اینم که من چاق‌تر می‌شم،در واقع من دارم نگرشم نسبت به خودم رو مرور می‌کنم،یعنی من انتظارم از خودم چیه؟؟چاق‌تر شدن،و حتی توی همه اون دفعاتی هم که یه سری چیزها رو نمی‌خوردم و خوشحال بودم که اینا رو نخوردم که چاق‌تر نشم،

       بازم دارم نگرش خودم رو مرور می‌کنم،که انتظارم از خودم چیه؟؟اینه که من دارم تلاشم رو می‌کنم چاق‌تر نشم،اصلاً موضوع در هر دو حالتش لاغری نیست.

      پس باید نگرش خودم رو تغییر بدم، نه اینکه بخوام جمله رو عوض کنم،جملاتی که به کار می‌برم یا افکاری که مرور می‌کنم نتیجه اون نگرشیه که من نسبت به خودم و موضوع چاقی دارم،اون نگرشه باید تغییر کنه،اون نگرش هم با چهار تا نوشتن جمله و عبارت تاکیدی گفتن تغییر نمیکنه.

      حالا اون نگرشه چه جور تغییر میکنه؟؟با استمرار داشتن در مسیر لاغری با ذهن،

      استمرار داشتن چیه؟؟گوش دادن فایل‌های تناسب فکری،  با گوش دادن این فایل‌ها، چه بخوام، چه نخوام یه تضادهایی توی ذهنم ایجاد میشه و هر چقدر که اینا رو گوش کنم، نگرشم درباره موضوع چاقی و لاغری کلی تغییر میکنه و اینو میگن تغییر نگرش،چه بخوام چه نخوام نظرم عوض میشه،

      و بعد از فهمیدن این آگاهی‌ها اگه توی جمعی صحبتی از چاقی ارثی شد، بدون اینکه بخوام وارد بحث بشم دیگه خودم میدونم که این حرف‌ها نیست،این داستان‌ها نیست و موضوع چیز دیگه‌ایه،به این میگن تغییر نگرش،نه اینکه جملاتم عوض بشه.

      تغییر نگرش نسبت به موضوع لاغری هیچ راهی نداره جز اینکه خودم رو ببندم به این آگاهی‌ها، تکرار کنم، گوش کنم، و درباره‌شون فکر کنم.

      خیلی از افراد چاق که می‌خواستن رژیم بگیرن و لاغر بشن، هر چند سالی که داره میگذره، اون‌ها خیلی بیشتر از خوردن‌هاشون، نخوردن،ولی لاغر هم نشدن،چون اگر هم نمی‌خوردن به این دلیل بود که چاق‌تر نشن.

      خیلی از افراد بودن که سال‌ها تلاش کردن تا از طریق ورزش لاغر بشن و نتیجه هم نگرفتن،الان هم که در مسیر لاغری با ذهن هستن این فکر داره اذیتشون میکنه که باید چیکار کنن،؟؟آخه چه جوریه،؟؟ مگه میشه ورزش نکنم و لاغر بشم؟؟این افکار درونی از کجا داره در ذهن این فرد مرور میشه؟؟از نگرشش نسبت به موضوع لاغری، چون این نگرش در این فرد ایجاد شده که لاغر شدن فقط از طریق ورزش کردن به دست میاد و حالا که ورزش نمیکنهاذیته،چون اون فکرش اینه که من ورزش نمیکنم، پس لاغر هم نمیشم،و اون فکر مانع میشه،و چون ورزش هم نمیکنه انتظار لاغری هم نداره،

      پس باید سعی کنم که توجهم به نگرشم درباره موضوع چاقی و لاغری باشه،نه فقط به جملات،نه اینکه فقط فکر کنم که غذاها مقصر اضافه وزنم  هستن،پس حالا این غذاها رو نخورم.

      استاد میگه هر چیزی که از من میشنوید درباره نخوردن یا خوردن،اینا مربوط به اون بخش اضافه بر نیازه،ما اصلاً کاری به بخش مورد نیاز نداریم، بخش مورد نیاز تماماً آزاده،شما از هر ماده غذایی که دوست دارید مصرف کنید،تاکید من و تمرکز من بر روی اون بخش فراتر از نیازه،اونو می‌خوایم درست کنیم،نه اون بخشی که مورد نیازه،

      خیلی ها که لاغری با ذهن رو دارن کار می‌کنن، کلاً می‌زنن یه جور رژیم برای خودشون درست می‌کنن،اینا از صبح تا شب هیچی نمی‌خورن، بعد میگن من دارم لاغری با ذهن کار می‌کنم، 

      موضوع این نیست که شما چیزی نخوری، وقتی شما نگرشت درباره موضوع لاغری تغییر کنه خود به خود تمایلات شما تغییر می‌کنه،نمی‌دونید چطور،ولی تغییر می‌کنه.

      می‌تونم از چالش تغییر عادت برای تغییر دادن هر عادتی که مد نظرم هست استفاده کنم و هیچ ارتباطی هم به چاقی و لاغری نداره،.می‌تونم با هوشیاری از اون توضیحات برای هر جنبه از زندگیم استفاده کنم و به راحتی عادتی که شاید سال‌ها سعی کردم که تغییرش بدم اما موفق نشدم رو می‌تونم با انجام تمرینات این دوره به راحتی تغییرش بدم،چرا اینجوریه؟؟چون من همزمان دارم روی ذهن و عملکردم در اون چالش کار می‌کنم،نه فقط ذهن،نه فقط عملکرد،چون زمانی که رژیم می‌گیرم فقط عملکرد رو می‌خوام تغییر بدم و هیچ نتیجه‌ای هم نمی‌گیرم،ولی در این چالش روی هر دو کار می‌کنیم، ذهن و عملکرد،اینا هر دو با همدیگه پیش میره،بیشتر روی ذهن کار می‌کنم، خود به خود هم عملکردم یواش یواش تغییر می‌کنه،

       پس خیلی مهمه که در موضوع لاغری با ذهن، توجه داشته باشم به نگرشی که نسبت به عملکرد خودم دارم،خیلی وقت‌ها یه چیزایی رو نمی‌خورم و نگران اینم که من اینو خوردم چاق‌تر می‌شم،یه وقت‌هایی هم یه چیزایی رو نمی‌خورم و شاید هم خوشحال باشم که من اینو نخوردم چاق‌تر نمی‌شم،ولی چون در هر دو روش ترس وجود داره،چه بخورم، چه نخورم، ترس وجود داره، همون ترسِ کار رو درست می‌کنه و نمیذاره.

      هر چقدر هم که بخوام چیزی رو نخورم چون نگرشم اینه که من اینو نخوردم که چاق‌تر نشم،و خوشحالم از اینکه اونو نخوردم که چاق‌تر نشم،اینجا باید ببینم که خوشحالیم از چیه؟؟

       وقتی که می‌خوام چیزی رو نخورم،به این فکر کنم که چرا من اینو نمی‌خوام بخورم،اون چراهه داره کار رو درست می‌کنه،نه عمل من،نه تصمیم من.

      برای مثالش هم استاد توضیح میده که یه نفر رفته بوده پیاده‌روی، به یک کافه میرسه که قهوه‌های خیلی خوشمزه و شیرینی‌های خیلی خوشمزه داره، که این‌ها خاطرات این فرد از اون کافه است،

      از کجا میدونه این کافه مثلاً چی داره، شیرینی خوشمزه داره؟؟چون قبلاً مراجعه کرده، مصرف کرده و احساس خوب و خاطره خوبی در ذهنش از اون کافه ایجاد شده،و تا اینجا میاد خاطرات خودش رو مرور می‌کنه نسبت به اون کافه،

      بعد از جلوی اون کافه رد میشه، میگه که خیلی دوست داشتم که برم یه قهوه با شیرینی بخورم،اما چون از قبل تصمیم گرفته بودم که امروز برای صبحانه مقداری نون و کالباس و پنیر بخورم به خاطر همین نرفتم کافه و قهوه و شیرینی رو نخوردم،اومدم خونه و یه مقدار نون برای خودم جدا کردم و تصمیم گرفتم که این نون رو هم با همون کالباس و پنیر بخورم،و اتفاقاً وقتی اون مقدار نون رو خوردم بازم گرسنه بودم و بیشتر از اون چیزی که تصمیم گرفته بودم ،خوردم و بعدش هم احساس خوبی نداشتم که چرا من زیاده روی کردم،و استاد هم بهش گفته بود که اگر اون شیرینی و قهوه رو اول صبح خورده بودی که دوست داشتی بری بخوری،بعدش این خلع رو نمیومدی روی نون و پنیر و کالباس جبران کنی،چون وقتی شما یه چیزی رو دوست داری بخوری و نمی‌خوری،میای اون چیزی رو که دوست نداری بخوری رو می‌خوری،و چون هیچ لذتی هم نمی‌بری و انگار یک اجباره،شما بیشتر از اون چیزی که باید بخوری هم می‌خوری و حواست هم نیست و بعدش هم عذاب وجدان می‌گیری که چرا من اینو خوردم،پس همیشه توجه داشته باشید،اون چیزی رو که دوست دارید بخورید،با احساس خوب بخورید،

      و باید اینو توجه کنیم که خوردن صبحانه رو نیاز داشته،این فرد نیاز داشته که صبحانه بخوره، حالا ساعت چندش رو نمی‌دونیم، اما نیاز داشته صبحانه بخوره و دوست داشته اون قهوه با اون شیرینی که دوست داره رو بخوره،  این بهش حال خوبی میداده، اما اونو نخورده و تصمیم می‌گیره که اون چیزی رو که از قبل مشخص کرده که من امروز باید نون و پنیر و کالباس بخورم،و این بزرگترین اشتباهه که شما بخوایی تصمیم بگیری.

      بارها گفتم که از قبل تعیین نکنید که من چه چیزی باید بخورم، چی رو نباید بخورم، اجازه بدید اینقدر به خودتون مسلط باشید، اینقدر به خودتون اعتماد داشته باشید، که من هر وقتی گرسنه شدم تصمیم می‌گیرم چه چیزی بخورم،چرا باید  از قبل تعیین کنی؟؟شما برای کدام نیاز بدنتون از قبل تعیین می‌کنید که من چه رفتاری باید داشته باشم؟؟برای تنفس کردن از قبل تعیین می‌کنی که مثلاً من امروز می‌خوام برم پیاده‌روی؟ من امروز می‌خوام برم کوه، باید به این شکل نفس بکشم؟؟کی تعیین کرده که من باید چه جوری نفس بکشم؟؟شما کجا تعیین کردی که من باید چقدر آب بخورم؟؟من باید چقدر پلک بزنم؟؟من باید ضربان قلبم چه جوری باشه؟؟ بالاخره شما یه روزایی ممکنه یه فعالیت‌هایی انجام بدی که ضربان قلبت بالا بره،شما تعیین می‌کنی؟؟شما از قبل تصمیم گرفتی که من در فلان زمان باید ضربان قلبم بره بالا؟؟اما چه جوریه که برای خوردن، ما همیشه از قبل تصمیم می‌گیریم، فکر می‌کنیم که من باید چی بخورم، چه جوری بخورم،من تصمیم می‌گیرم فردا اینجوری بخورم،

      اصلاً سعی کنید به خوردن فکر نکنید، اجازه بدید هر وقتی گشنتون شد، هر وقتی قرار به خوردن بود،اصلاً کار هم ندارم گشنتون باشه،هر وقتی قرار به خوردن بود،اون وقت شما تصمیم بگیر چه رفتاری داشته باشی،نیاز نیست از قبل برای خوردن تصمیم گیری کنید،زرنگ باشید،به فکر اصلی توجه کنید،به فکری که پشت عملتونه توجه کنید،نه به عملتون.

      اگه قهوه و شیرینی صبح رو نمی‌خوری،چرا نمی‌خوری؟؟ببین چه فکری داری که نمی‌خوری؟؟چه ترسی داری که نمی‌خوری؟؟اونو درست کن،یا مثلاً اگه امشب مهمونی هستی امشب جایی دعوتی اگه از قبلش فکر می‌کنی که من امشب تصمیم می‌گیرم که فلان جور رفتار کنم،یا من باید اینجوری باشم،یا من رفتم از این غذا نمی‌خورم،یا من اینجوری می‌خورم،یا من اصلاً غذای خودم رو با خودم می‌برم،ببین چرا تو داری اینجوری فکر می‌کنی؟؟ اون فکر اصلیه داره کار رو درست می‌کنه، تغییرات رو در شما ایجاد می‌کنه،نه عمل آخر شما،عمل نهایی شما هیچ تاثیری در تغییر شما نداره،اون فکر اصلی رو باید درست کنی،خیلی موضوع مهمیه،دوست دارم یه جورایی بیایی پشت صحنه رو ببینی،پشت صحنه خودت رو ببینی،پشت صحنه رفتارهات رو تحلیل کنی،نه رفتارت رو،رفتار که نتیجه آخرشه،نمایش آخرشه،تمام افکار گذشته ات و اون فرمول‌های ذهنیت میشه رفتار،شما هر چقدر تلاش کنی رفتارهات رو تغییر بدی نتیجه نمی‌گیری،علت رفتار رو باید تغییر بدی،اگر می‌خوای نتیجه بگیری به رفتارت توجه نکن،فکر نکن به اینکه من چی بخورم،چطور بخورم،

      چرا اینجوری فکر می‌کنی؟؟چرا فکر می‌کنی باید یه جوری بخوری؟؟ چرا فکر می‌کنی باید مثلاً مقدارش رو تعیین کنی؟؟یا تصمیم بگیری که من باید چه جوری بخورم؟؟چطور بخورم؟؟اینا همه اصلاً از کجا میاد؟؟از همین برنامه‌های رژیمی میاد که همیشه دارن فریاد می‌زنن که برنامه باید چه جوری باشه، کالری باید منفی باشه، ورودی باید کمتر از خروجی باشه، عددها رو میگن،به خاطر اینهاست.

      هیچ فرد متناسبی رو شما نمی‌بینید از قبل به اینکه چی بخورم،یا موقع خوردن به این فکر کنه که مثلاً اینو بخورم چی میشه،نخورم چی میشه،هرچی دوست داشته باشه می‌خوره،اصلاً از این افکار نداره،ما گرفتار افکاریم،وگرنه رفتارهای ما خیلی هم تفاوتی با آدم‌های متناسب نداره،خیلی از شما اضافه وزنتون به خاطر رفتارهای شما نیست.

      خیلی از افراد چاق اگر بخواهیم از لحاظ مقدار و توجه به خوردن حساب کنیم، صدها برابر افراد متناسب دقت می‌کنن در خوردن، در مقدار،که چی بخورم، چی نخورم، چه جوری بخورم،اما نتیجه نهایی اینه که فرد متناسب همیشه متناسبه،فرد چاق همیشه چاقه،با اینکه اینقدر داره توجه میکنه که چی بخورم، چی نخورم، چطوری بخورم،این کالریش چیه، کربوهیدراته،این پروتئینه،این فلانه،اینقدر اینا رو در نظر می‌گیره،ولی برو افراد متناسب رو ببین،اصلاً از این داستان‌ها اونا ندارن،تفاوت ما در طرز فکر ماست،باید به فکرِ پشت قضیه نگاه کنید،نه به اون عمل آخر.

      مثلاً خیلی وقت‌ها یه چیزایی رو می‌خوریم نگران اینیم که این چیز منو چاق می‌کنه،این خوردن این پیتزا، این یه دونه سمبوسه، این منو چاق می‌کنه،با اون زمان‌ها که ما این همه یه سری چیزا رو نمی‌خوردیم که نکنه منو چاق کنه، 

      باید بتونیم فکر پشتش رو درست کنیم،

       اینا رفتار شماست،هر چقدر اینا رو دستکاری کنی نتیجه نمی‌گیری،به اون فکری که باعث این رفتار میشه،به اون فکری که پشت این رفتاره،توجه کنید،اونو باید تغییر بدید،

      و تغییر دادن اون هم با تغییر جملات و عبارت‌های تاکیدی و نوشتن و تکرار کردن صورت نمی‌گیره ،فقط با دنبال کردن آموزش‌ها ،فقط با استفاده از این فایل‌ها،هر فایلی رو که گوش می‌کنیم خود به خود در ذهنمون یه سری تضادها به وجود میاد،یه سری رفتارهای گذشته برامون عجیب و غریب میشه،به اشتباه بودنش پی می‌بریم ،و در ادامه مسیر توی زندگی به شرایطی برمیخوریم که خیلی راحت تشخیص میدیم که رفتارمون اینجا اشتباه بوده،این فکر من اشتباه بوده،این فکر همون فکره که استاد توی اون فایله گفت که من دارم اشتباه فکر می‌کنم.

      و وقتی که توی جمعی قرار بگیری، متوجه‌ای که وقتی اونا حرف می‌زنن درباره چاقیشون، درباره رفتارهاشون، درباره مواد غذایی،شما خودت متوجه‌ای که چقدر نگرشت داره تفاوت پیدا می‌کنه با اون افراد،و مطمئنی که داستان اینا نیست،داستان این چیزی نیست که شما فکر می‌کنی،اینو میگن تغییر نگرش.

      و وقتی که دارید این فایل‌ها رو نگاه می‌کنید،این تغییر نگرش ایجاد میشه،فقط باید ادامه بدید،این مسیر رو ادامه بدید تا این نگرش بیشتر تغییر کنه،نگاهت رو از جسمت بردار،نرو هی توی آینه خودت رو چک کن،وزن نکن،متر نزن،سایز نگیر،فقط ادامه بده،هدف اینه که نگرشمون رو تغییر بدیم،نه اینکه فقط چهار تا جمله رو عوض کنیم.

      سپاسگزارم از شما استاد عزیز🌺🌺🌼🌼🙋🏻‍♀️🙋🏻‍♀️💖💖💖

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم