انعطاف اولش ک دیدم گفتم من چیزی نمیتونم بزای این بنویسم ی حس ترس برام اومد اما دیدگاه ک خوندم چقدر مثال ب ذهنم اومد من مثلا ور شلوارم رنگ سبز رو دوست داشتم ک حاله های از رنگهای دیگه رو تو زمینش داست واتفاقا زیباش هم میکردم من در کارهام میخوام فایل...
هر چقدر بیشتر تو زندگی دارم پیش میرم اینو بیشتر میفهم ک فرق انسان با دیگر مخلوقات در همین ی خصلت هس ک ذهن رو ببینی قبلا ک پیاده روی میکردم برای لاغری بود ب اجبار شاید کل خونه رو میسابیدم اونقدر خسته نمیشدم این از این بود ک من ب...
همیشه لاغری رو دور از خودم میدیدم فک میکردم باید ورزش کنم رژیم بگیرم و رفته رفته رژیمهارو سخت میکردم جوری ک واقعا سرگیجه میگرفتم و عصبی بودم حتی یادم میاد یبار همسرم گف تورو خدا ول کن رژیم رو من این همه مدت با خودم جنگیدم الان ک تو...
نوشتن درمورد مزایای عادت چقدر برام سخته انگارک قلبم ب در میاد ازش واسه همین این چالش برام سخته اما من میخوام باشم ببینم چی ب چیه وقتیا ین همه ادم از این چالش نتیجه گرفتن منم میتونم من رفتاری رومیخوام تغییر بدم ک خیلی چیزهای دپگه شامل چندین زیر مجموعه...
سلام وقتی ب چاق شدنم فک میکنم میبینم ک نمیدونم چجور شد من برای چاق شدن سختی نکشیدم وخیلی خود ب خودی خیلی راحت بدون ورزش بدون رژیم چاق شدم و هی بهش توجه کردم چجوری با استرس با اضطراب با ترس مدام با اینها تغذیه اش کردم اما چرا برای لاغرشدن...
سلام من با تموم مقاومتم ب این چالش ا ومدم چن دوبار قبلا اومدم و سر در نیاوردم ونصفه رهاش کردم والان هی ذهنم گف ول کن تو نمیتونی باز رها میکنی اما من گفتم میام مینویسم ببینم گام بعدی چی میشه درمورد عادت من عادت هارو خیلی بزرگتر از خودم میبینم فک میکنم...
سلام من پدرم اینجوریه ک همش موقع غذا خوردن میگه این ضرر داره وبعد خودش برمیداره اونو میخوره کوکو نوشابه این از چی میاد اگه تو مطمئنی ک این ضرر داره پس چرا میخوری چرا ما ب صلح با رفتارمون نرسیم ک من کداینو دوس دارم میخورمش چرا ی برچسب بهش بزنم...
سلام من ی عمر باورم این بودک لاغر شدن سخته و چاق شدن راحت وهمیشه ب خودم سخت میگرفتم تنبیه میکردم ورزش های چن ساعته نخوردنها وکم خوردن ها اما الان در اینجا مبینم ک اون همه سختی گرفتم چی شد ایا لاغرشدم اره لاغر میشدم اما پر از حس اسارت خفگی وافسردگی بودم خب...
من امروز اینو در خودم دیدم ک من در مورد خوردن خودم قضاوت میکنم مثلا درمورد خوردن تنقلات قضاوت میکنن انگار ی ترسی در درون خودم نسبت بهشون دارم ک ناشی از گفته های دیگران و فرمولهای ذهنی هس مثلامن امروز انتخاب کردم زمان گرسنگیم چیپسو ماست بخورم اما مگه...
چقدر متن تون پر از اگاهی بودم نک لذت بردم انگارما در برخورد با دنیای بیرون انتخاب میکنیم من در جمعهای خانوادگی مون میبینم ک اونها مثل باورهای چایچ ک من در ذهنم دارم سخن میگند قبلا باهشون بحث میکردم وکلی انرژی از دست میدادم کلی از این سایت دور...
انعطاف اولش ک دیدم گفتم من چیزی نمیتونم بزای این بنویسم ی حس ترس برام اومد اما دیدگاه ک خوندم چقدر مثال ب ذهنم اومد من مثلا ور شلوارم رنگ سبز رو دوست داشتم ک حاله های از رنگهای دیگه رو تو زمینش داست واتفاقا زیباش هم میکردم من در کارهام میخوام فایل...
هر چقدر بیشتر تو زندگی دارم پیش میرم اینو بیشتر میفهم ک فرق انسان با دیگر مخلوقات در همین ی خصلت هس ک ذهن رو ببینی قبلا ک پیاده روی میکردم برای لاغری بود ب اجبار شاید کل خونه رو میسابیدم اونقدر خسته نمیشدم این از این بود ک من ب...
همیشه لاغری رو دور از خودم میدیدم فک میکردم باید ورزش کنم رژیم بگیرم و رفته رفته رژیمهارو سخت میکردم جوری ک واقعا سرگیجه میگرفتم و عصبی بودم حتی یادم میاد یبار همسرم گف تورو خدا ول کن رژیم رو من این همه مدت با خودم جنگیدم الان ک تو...
نوشتن درمورد مزایای عادت چقدر برام سخته انگارک قلبم ب در میاد ازش واسه همین این چالش برام سخته اما من میخوام باشم ببینم چی ب چیه وقتیا ین همه ادم از این چالش نتیجه گرفتن منم میتونم من رفتاری رومیخوام تغییر بدم ک خیلی چیزهای دپگه شامل چندین زیر مجموعه...
سلام وقتی ب چاق شدنم فک میکنم میبینم ک نمیدونم چجور شد من برای چاق شدن سختی نکشیدم وخیلی خود ب خودی خیلی راحت بدون ورزش بدون رژیم چاق شدم و هی بهش توجه کردم چجوری با استرس با اضطراب با ترس مدام با اینها تغذیه اش کردم اما چرا برای لاغرشدن...
سلام من با تموم مقاومتم ب این چالش ا ومدم چن دوبار قبلا اومدم و سر در نیاوردم ونصفه رهاش کردم والان هی ذهنم گف ول کن تو نمیتونی باز رها میکنی اما من گفتم میام مینویسم ببینم گام بعدی چی میشه درمورد عادت من عادت هارو خیلی بزرگتر از خودم میبینم فک میکنم...
سلام من پدرم اینجوریه ک همش موقع غذا خوردن میگه این ضرر داره وبعد خودش برمیداره اونو میخوره کوکو نوشابه این از چی میاد اگه تو مطمئنی ک این ضرر داره پس چرا میخوری چرا ما ب صلح با رفتارمون نرسیم ک من کداینو دوس دارم میخورمش چرا ی برچسب بهش بزنم...
سلام من ی عمر باورم این بودک لاغر شدن سخته و چاق شدن راحت وهمیشه ب خودم سخت میگرفتم تنبیه میکردم ورزش های چن ساعته نخوردنها وکم خوردن ها اما الان در اینجا مبینم ک اون همه سختی گرفتم چی شد ایا لاغرشدم اره لاغر میشدم اما پر از حس اسارت خفگی وافسردگی بودم خب...
من امروز اینو در خودم دیدم ک من در مورد خوردن خودم قضاوت میکنم مثلا درمورد خوردن تنقلات قضاوت میکنن انگار ی ترسی در درون خودم نسبت بهشون دارم ک ناشی از گفته های دیگران و فرمولهای ذهنی هس مثلامن امروز انتخاب کردم زمان گرسنگیم چیپسو ماست بخورم اما مگه...
چقدر متن تون پر از اگاهی بودم نک لذت بردم انگارما در برخورد با دنیای بیرون انتخاب میکنیم من در جمعهای خانوادگی مون میبینم ک اونها مثل باورهای چایچ ک من در ذهنم دارم سخن میگند قبلا باهشون بحث میکردم وکلی انرژی از دست میدادم کلی از این سایت دور...