همه ما در زندگی علایق ی داریم که برخی از آنها از کودکی در ما شکل گرفته اند و تا به امروز پایدار بوده اند.
برخی دیگر از علایق ما در طی زندگی روزمره در ما ایجاد می شوند که بیشتر تاثیرگرفته از محیط پیرامون ما هستند.
من عقیده دارم زمانی می توانیم در زندگی احساس خوشبختی داشته باشیم که بر اساس علایق خود زندگی کنیم.
زندگی بر اساس علایق بالاترین سطح آزادی را برای ما به ارمغان می آورد.
تصور کنید شما در انتخاب همه جنبه های زندگی خود بتوانید آزادانه رفتار کنید.
- پوشش مورد علاقه خود را داشته باشید
- با فرد مورد علاقه خود زندگی کنید
- در شهر مورد علاقه خود زندگی کنید
- شغل مورد علاقه خود را داشته باشید
- در زمان مورد علاقه خود بخوابید و از خواب بیدار شوید
- غذای مورد علاقه خود را بخورید
- هر کاری که مورد علاقه تان باشد را انجام دهید.
به نظر شما این طریق زندگی کردن چه طعمی دارد؟
متاسفانه بیشتر انسان ها در طول زندگی به دلیل آموزش های اشتباه توسط خانواده و جامعه، بر اساس سلیقه و نظر جامعه مجبور به انتخاب های متفاوت با آنچه مورد علاقه شان است می شوند.
این طریق زندگی کردن نتیجه ای جز احساس یاس و ناامیدی نخواهد داشت.
به زندگی خود در جنبه های مختلف توجه کنید.
چه تصمیماتی در زندگی گرفته اید که منطبق با علایق شما نبوده است.
ممکن است شما به پوشیدن لباس رنگ شاد علاقه داشته باشید اما به دلیل تعریف هایی که درباره پوشش مناسب یا رنگ مناسب شنیده اید ترجیح می دهید رنگی را بپوشید که مورد تائید خانواده یا جامعه باشد.
شاید شما علاقه دارید در شهر دیگری زندگی کنید اما به دلیل تعریف های خانواده و جامعه ترجیح داده اید در شهر فعلی محل سکونت خود زندگی کنید تا فرزند دلسوز والدین یا والدین دلسوز فرزندتان باشید.
احساس شادی و خوشبختی در زندگی شما ارتباط مستقیم با انتخاب بر اساس علایق تان دارد.
هرچه انتخاب های شما در جنبه های مختلف زندگی بر اساس علایق تان باشد شما در زندگی احساس بهتر و شادتری خواهید داشت و از زندگی لذت بیشتری می برید.
-
اصلاح پرخوری و اشتها در مغز3,500,000 تومان
پس کاملا واضح است که انتخاب بر اساس علایق تاثیر بسزایی در شرایط کلی زندگی ما دارد.
نکته قابل توجه در مورد علایق این است که ما درباره انتخاب های خود تا حدودی انعطاف پذیر هستیم.
به این معنی که اگر گزینه ای نزدیک به علاقه اصلی ما باشد با انتخاب یا پذیرش آن مشکلی نداریم.
اما اگر گزینه پیش رو فاصله زیادی با علاقه ما داشته باشد و به هر دلیل مجبور به انتخاب آن باشیم احساس خوبی در ما ایجاد نخواهد کرد و باعث بالاگرفتن نجوای ذهنی در ما می شود.
موارد زیادی در زندگی ما وجود دارد که انتخابمان دقیقا منطبق با علایق ما نبود ولی نزدیک به آن بوده است.
شاید شما به رنگ قهوه ای علاقمند باشید و تصمیم گرفته باشید برای خانه خود مبلمان با رنگ قهوه ای تهیه کنید.
اما زمانی که به فروشگاه های متعدد برای مشاهده مدل های موجود مراجعه می کنید مبلمان هایی که قهوه ای هستند ولی با رنگ دیگری ترکیب شده اند نیز مورد توجه شما قرار می گیرند.
دلیل این امر غالب بودن رنگ قهوه ای که موردعلاقه شماست و در ساخت مبلمان به کار رفته است می باشد.
حتما در جستجوی خود مبلمان هایی با رنگ های مختلف می بینید اما اصلا مورد توجه شما قرار نمی گیرند چون با علاقه شما تفاوت بسیاری دارند.
این از ویژگی های ذهن ماست که در مورد انتخاب علایق خود انعطاف پذیر است و ما می توانیم از این ویژگی ذهن خود برای اصلاح یا تغییر عادت های خود استفاده کنیم.
یکی از دلایلی که افرادی همیشه متناسب هستند این است که از این قانون ذهن خود به صورت ناخودآگاه استفاده می کنند.
آنها به مجموعه ای از غذاها علاقه دارند و همواره انتخابشان برای خوردن بر اساس علایق یا تا حدی متغیر است که از انعطاف ذهنی آنها خارج نمی شود.
اما به وضوح مشخص است که افراد چاق به علایق خود در انتخاب غذا یا حد و حدود انعطاف پذیری ذهن خود توجه نمی کنند و به همین دلیل تنوع غذایی افراد چاق بسیار گسترده تر از افراد متناسب است.
علاقه و انعطاف در انتخاب علایق موضوع بسیار مهم و تاثیرگذار در برنامه ریزی مجدد ذهن برای لاغر شدن است که در جلسه سوم به طور مفصل به آن می پردازیم
منتظر خواندن نظرات ارزشمند شما هستم
همراه همیشگی شما: رضا عطارروشن
امتیاز 4.40 از 42 رای
با دیگران به اشتراک بگذارید تا امتیاز بگیرید!
چند روزی بود که برای مراسم عروسی که دعوت بودیم دنبال پیراهن ساده کرم نسکافه ای برای شوهرم بودم ولی امروز با دیدن پیراهن چهار خانه که ترکیب کرم و نسکافه ای همراه با رنگ ملیح گلبه ای داشت تصمیم به خرید گرفتم.
من به خوردن پنیر و گردو یا گاهی پنیر و انگور علاقه دارم وگاهی نیز گردو و انگور رو باهم ترکیب کرده و با پنیر میخورم.
همینطور خوردن کلم پلو شیرازی با سالاد شیرازی نیز برای من خیلی لذت بخشه.
من برای پختن قورمه سبزی دو نوع لوبیا رو باهم استفاده میکنم چون همسرم لوبیای چشم بلبلی دوست داره و بچه ها لوبیای قرمز
سلام استاد وهمراهان سایت تناسب اندام..من بیشتر در لباس خریدن با این موضوع مواجه شدم و چقدر استاد عزیز ذهن مارو روشن کردند قبلا برام سوال بود که دلیل اینکه من رنگ قرمز وبرای لباسم دوست دارم ولی میرم لباسی رو انتخاب میکنم که سفید وقرمز یا طوسی وقرمز هست والان فهمیدم که بخاطر انعطاف پذیری ذهن هست .خدایا شکرت لابت این آگاهی که استاد فرهیخته به ما دادن
با سلامی به زیبایی تناسب اندام به استاد عزیز و همسفران خوبم
در این مورد فکر میکنم مثالهای فراوانی هست.
برای خود من که زیاد پیش اومده.
مثلا وقتی میخواستم خونمو انتخاب کنم برام مهم بود که بزرگ باشه و شیک .خوب همچین خونه ای برام گیر اومد ولی خوب مشکلاتی هم داره . مثلا کمی قدیمیه و یک سری کاستی ها در اون هست. اما چون دو خواسته اصلی من رو پوشش داد بقیه مسائلش رو برام قابل تحمل میکنه..
یا وقتی میخواستم ماشین بخرم میخواستم فلان ماشین باشه ولی چون یه ماشین خوب در اون حد ، حالا یه کم پایین تر گیرم اومد راضی بودم….
یا در مورد انتخاب لباس . وقتی میخواستم یه لباس پوشیده و شیک تهیه کنم خب لباس پوشیده و خوبی گیر آوردم کلی رنگش خیلی مورد نظر من نبود ولی چون دو ویژگی اول رو داشت برام قابل قبول بود….
حالا که فکرشو میکنم میبینم که چقدر انتخابهای ما این شکل یه. خیلی چیزارو که انتخاب میکنی و حتی بهش علاقه پیدا میکنی اون انتخاب هایی هست که صد در صدش مورد نطرت نبوده ولی چون بیشتر چیزهایی رو که میخواستی پوشش داده پس ازش راضی هستی و دوستش داری…
توجه به این مورد خیلی جالب بود…
ممنون از شما استاد گرامی که اینقدر جالب جنبه ها ی مختلف زندگی رو با این مثالهای ساده ،برای ما باز میکنید.
در پناه خدا باشید…
به نام خدا سلام درود استاد گرامی ودوستان هم مسیر میخواهم درباره موضوع انتخاب خود انعطاف داشته باشیم همه ما انسان ها دوست داریم براساس علاقه مون زندگی کنیم وکارهای که دوست داریم انجام بدیم واز چیزهای که خوشمان می ایدبخریم وآزادی داشته باشیم دوست دارم همیشه آزادنه زندگی کنیم ودر خرید کردن هم خیلی سخت گیر نیستم هر چیزی بخواهم بخرم زود تصمیم میگیرم وعلاقه زیاد به رنگ سبز وقرمز زرد دارم ودوست دارم غذا مورد علاقم بخورم و شیرینی هم دوست دارم واز خوردنش لذت میبرم وبه طبیعت گردی وبه بازار رفتن علاقه زیادی دارم بااین تفکر در تغییر ها پیش میرم تابه نتایج عالی برسم وازخداوند سپاس گزارم بابت این مسیر شگفت انگیز وازشما استاد گرامی.
انعطاف
اولش ک دیدم گفتم من چیزی نمیتونم بزای این بنویسم ی حس ترس برام اومد
اما دیدگاه ک خوندم چقدر مثال ب ذهنم اومد
من مثلا ور شلوارم رنگ سبز رو دوست داشتم ک حاله های از رنگهای دیگه رو تو زمینش داست واتفاقا زیباش هم میکردم
من در کارهام میخوام فایل گوش بدم و کارمو انجام بدم انعطاف ب خرج میدم میبینی باهم گوش دادم
یا میبینی یکیو انجام میدم بعد وسطش میرم اون کار رو هم انجام میدم اینطوری لدت میبرم ک هر دو انجام شده
یا مثلا میخوام دمکرده بخورم چن تنهایی دوس ندارم با چایی قاطی میکنم و ازش لذت میبرم
یا مثلا دلم نمیخواد کار بکنم با آهنگ قاطیش میکنم واین انعطاف باعث میشه من کارمو بکنم
یاهمسرم ی پیراهنی دارا ک خط سرمه ای با خط سیاه من عاشق اون سرمه های ها هستم ولی اون سیاه هارو دوس ندارم اما اون سرمه باعث پذیرش این پیراهن برای من میشه
این انعطاف ها باعث پذیرش در من وحس خوب من ولذت من میشه
این انعطاف در رفتار در بحث روابط خیلی کارامد هس یا در بحث مدیریت زمان چن باعث میشه تو نگاه تکاملی نداشته باشی وهمزمان کازهارو انجام بدی یا در بحث روابط تو ویژگی های خوب رو هم ببینی واین باعث خوب پیش رفتن روابط بخشش وپذیرش وصلح میشه
ی چیزی ک ا ز فایل قبلی در ذهنم هس
مثلا ما میگیم در رابطه بادیگران ار کاری ورفتاری ک دارند رو ببین و بدون ک اون از درونیات خودش اینکارو میکنه و اینجوریم میبخشی ورد میشی میپذیری وخودتو ناراحت نمیکنی
درمورد رفتارهایی ک ما دوس نداریم و میخوام تغییرشون بدیم هم دقیقا همینه ک ببینیم ووقتی انجام دادیم بدونیم ک اون ب خاطر سیم کشی ای ذهن ماست ک انجام میشه واین باعث میشه تو ناراحت نشی ببخشی ادامه بدی یا حتی تعییرشون بدی و ب این صلحه میرسی ک هرچیزی ک هس فاجعه نیس واون رفتار بخاطر ی باوری انجام میشه واین صلح باعث میشه تو بهتر ببینی وبهتر درک کنی وباورها از دلش بکشی بیرون وحست خوب باشه
و خدایی که در این نزدیکیست
خدایا شکرت از حال خوبی ک دارم،منم خیلی جاها بوده ک چیزی رو خواستم انتخاب کنم ولی با پیشنهاد دیگران انتخابم رو عوض کردم.مثلا ی بار رفتم کتونی بخرم همسرم کتونی جین رو برام انتخاب کرد ک هروقت میپوشیدم واقعا لذت می بردم و دیگران هم تعریفشو میکردن،ی بار قصد خرید شلوار جین دمپا رو کردم ولی فروشنده بهم جذب داد ک بسیار شیک و قشنگ هستن،بیشتر اوقات میخوام غذا درست کنم و میخوام چیزی رو کم و زیاد کنم ولی ب انتخاب همسرم این کار رو نمیکنم یا میکنم و همیشه هم غذاهای خوب از آب درمیاد.دیشب بعد از غذا خیلی تشنه بودم و خواستم نوشابه بخورم ولی ب جاش ی لیوان آب خنک خوردم و لذتش بیشتز بود چون در کل از گاز نوشابه خیلی خوشم نمیاد،یا امروز قبل از ناهار دلم هوس چایی با کیک کرد ولی چایی تلخ خوردم و ب خودم گفتم ی ساعت دیگه وقت ناهاره،یا دیشب همسرم داشت تخمه میخورد و منم خواستم بشینم و پابه پاش تخمه بخورم ولی ب جاش چند تا دونه خوردم و احساس سیری کردم خیلی اتفاقات هست ک میخوام رقم بزنم ولی شرایطی پیش میاد ک عوض میشن،میخوام هر لحظه برای انتخابهای م بهترینو در نظر بگیرم.میخوام ذهنم یاد بگیره ب جای ولع و حرص یاد بگیره فراوانی هست،زیادی غذا و میوه و آجیل و کیک و شیرینی و کاکائو هست و هروقت دلم خواست میتونم تهیه کنم و بخورم.باید انتخابام از سر هوس نباشه از خودم بپرسم واقعا الان نیاز دارم یا نه؟؟
با سلام
من در مورد علاقه ام میتونم انعطاف داشته باشم ،انعطافذپذیری حتی گاهی اوقات نتیجه رو دلچسب تر و زیباتر از اون چیزی که واقعا میخواستیم ،می کنه.
اومدم بنویسم دیدم آخرین نفری که کامنت داده خودمم،
کامنتم رو خوندم ،واقعا خیلی وقت ها انعطاف پذیری و خلاقیت به خرج میدم برای انجام کارها،مثلا برای سفره هفت سین چون سالی یکبار استفاده میشه ،معمولا هزینه زیادی جز خرید ماهی و سبزه نمیکنم و همون پارسالیا رو با چیدمان متفاوت میذارم مثلا یه سال برای خود سفره هفت سین رومیزی مناسبی نداشتم اما بجای خرید رومیزی از چند متر پارچه حریر لباسی که توی خونه داشتم استفاده کردم و جالبه هر کس میومد خونمون باورش نمیشد که این همون پارچه ای باشه که فلان سال خریدم و اونا دیدنش.
یه جفت روبالشی سنتی خریده بودم فقط به خاطر زیبایی طرح و نقشش و استفاده ش نکردم ،امسال همونا رو بجای رومیزی گذاشته بودم و جالبه که باز هم هر کس میدید تعجب میکرد وقتی گفتم اینا روبالشی هستند.
برای ترک عادت ریزه خواریم موقع آشپزی وقتی میرم تو آشپزخونه سعی میکنم آب زیاد بخورم بجای اینکه مدام غذای درحال پخته شدن رو بچشم.
با سلام
من خیلی دوست داشتم فرش قرمز سنتی بخرم و خیلی روی این علاقم اصرار داشتم و وقتی رفتیم فرش بخریم از فرشی خوشم اومد که قرمز و سورمه ای بود و الان بعد سه سال هنوز هم دوستشون دارم و باهاشون کیف میکنم،
پنجره خونه خیلی برام مهمه که بزرگ باشه و کاملا به بیرون دید داشته باشه اما خونه ای که انتخاب کردیم برا اجاره پنجره های اون طوری که میخوام نیست اما آپشن های زیادی داره که ترجیح دادم این خونه رو اجاره کنیم تا یه خونه پر پنجره که قبل اون دیده بودیم مثل تمیزی و نقشه زیبا،و طوری چیدیمش که دسترسی به فضای بیرون دلخواهم هست.
دوست داشتم میز ناهار خوری گرد بخرم اما روزی که رفتم خرید چون از آشنا خرید کردم انعطاف به خرج دادم و میز مستطیل خریدم چون در اون زمان میز گرد نداشتن.
خیلی از اوقات تصمیم میگیرم غذایی رو درست کنم اما بعضی از مواد اولیه ش رو ندارم تو یخچال بنابراین همون غذا رو با خلاقیت و روش دیگه ای درست می کنم و اتفاقا خوشمزه هم میشه.
و خیلی انعطاف ها و سازگاری های دیگه که بنظرم لازمه زندگی هست .
به نام خداوند مهربان بخشنده و همیشه حاضر و خواهان پیشرفت ما،
و درود رحمت ثروت برکت سلامتی نور آگاهی آرامش آسایش و شادی و هر آنچه که استاد میخواهید هر لحظه جاری به زندگیتان ،
چون واقعا دارید اینگونه:
قدم به قدم همراه ما اقداماتی عملی برای آموزش دادن و یاد دادن در مرتبه اول به ذهنمون د ر درون و بعد در هماهنگی درون و بیرون ما و ایجاد واقعی در عملکرد و دست زدن به رفتارها و عادتهای درست را زندگیمون به ارمغان میارید،
الهی هر چی از خدا خواستید عطا شده بهتون و تمام.
استاد انعطاف در خیلی مسائل به خرج دادیم اگر منعطف نبودیم اصلا نمیشد زندگی رو ادامه بدیم ،
پررنگ یا کمرنگ نزدیکتر یا دورتر ،
بیشتر یا کمتر بالاتر یا پایینتر چپ و راست عقبتر جلوتر
تو هر چیزی نزدیک به آنچه که میخواستم عمل کردیم یا حتی بعضی وقتها خیلی دورتر از علاقمون
هر چند ذهنمون قبول نمیکرد آخرش رها میکردیم
نمونه اش در رشته تحصلیم اخرش از مدیریت بازرگانی و روانشناسی رفتم رشته مورد علاقه ورزشی ام خودم
تازه در نهایت اوایل در رشته مورد علاقه ورزشی و نبودم اما بعد رفتم به رشته مورد علاقه ورزشیم.
یا در انتخاب منزلمون موارد خوب و بد رو سبک سنگین کردیم آخرش مورد بهترون خرید کردیم با اینکه کامل نبود،
یا در مورد انتخاب ماشینمون یا در مورد جاهایی که سفر خواستیم کنیم نزدیک به نطرمون انجام دادیم گاهی هم خود آنچه را که خواستیم هم انجام دادیم ولی در کل منعطف بودیم .
حتی در مورد مسئله درست خوردن و نحوه ورزش کردنم بگم :
در مورد ورزش کردنم میومدن میگفتن باید ۷۰ کیلو ددلیفت بزنی من اوایل نمیتونستم اومدیم آروم آروم از وزنه کم و با دمبل سبک شروع کردم ولی زدم کم یا زیاد تمرین کردم بعد سراغ خود هالتر و ددلیفت زدن رفتم و کم کم که الان دیگه راحت میزنم،
یا در مورد انعطاف پذیری خود حرکتو نمیتونستم اون حرکتو اومدم تقسیم به کوچیک کوچیک مشابه ه مان حرکت کردبعدها همون حرکتو تونستم،
یا در مورد غذا خوردنم اومدم گفتم ذهنم و با مغزم که نمیدونه من الان برای سیر کردنش آب خوردم یا آبمیوه اومدم مشابه بهش خوراک و نوشیدنی دادم نزدیک به اون چیزی که میخواست ازم البته الان بیشتر از این ترفند استفاده میکنم چون از شما استاد یاد گرفتم یا
اوایل از خوردن کربوهیدرات و نشاسته و قند کلا میترسیدم
اومدم آرامآرام از کم خوری شروع کردم دلم خیلی ولع و خریص بود به خوردن قند سفید با قهوه یا واین بعد آرام آرام اومدم بهش به جاش مویز دادم بعد شکلات تلخ بعد الان الحمدالله هیچی ن نمیخورم با قهوه یا چای کاملا حذف شد این عادتم،
یا میان وعده میخوردم از نوع غذاهای کالری بالا اما انرژی کم و بد اما آرامآرام با آب خوردن قطعشون کردم ترفند زدم و هزاران راه و موضوع دیگه.
اما ثبات میخوام داشته باشم آرام آرام بخاطره همین پیش میرم و اگر یک زمانی خطا میکنم خودمو میبخشم و احساس بد به خودم راه نمیدم نه به نوع غذا نه به وزنم و چاقیم و اصلا خیلی وقت من اصلا رو وزنه نرفتم متر اندازه نزدم اما یک قدرت عجیب یک حس عالی قدرتمندی و تسلط درونم داره قوی تر میشه الهی شکر که مرا در سیر لاغری با ذهن با استاد گرامی راهنمایی کردی،
استاد خیلی ممنونم .
به نام خدای هستی بخش
انعطاف در انتخاب
برای همه اتفاق افتاده که در طی روزمره زندگیمون بارها در انتخابمون انعطاف به خرج بدیم و چیزی مترادف با خواسته مون رو قبول کنیم
-مثلا من امروز صبح دوس داشتم صبحانه حلیم با نون بربری داغ بخورم ولی انعطاف به خرج دادم و با نون لواش داغ خوردم
-یا بارها اتفاق افتاده که قصد کردم یه مسیری رو با ماشین طی کنم ولی به دلیل نبودن ماشین در مبدأ انعطاف به خرج دادم و مقداری از مسیر رو پیاده رفتم
-یا گاهی اوقات تصمیم داشتم فیلم ایرانی نگا کنم ولی حالا به دلیل پخش نشدن فیلم و یا هر دلیلی به سراغ دیدن فیلم خارجی رفتم
-برای خرید کردن ترجیح من اینه که از کارت بانکی استفاده کنم ولی حالا اگه به هر دلیلی کارت نباشه از پول نقد استفاده میکنم
-برای جابه جای ترجیح من استفاده از تاکسی هستش حالا اگه تاکسی نباشه از ماشین شخصی استفاده میکنم
-انتخاب من استفاده از آسانسور هستش حالا اگه آسانسور خراب باشه از پله استفاده میکنم
وهزاران مثال دیگه
سلام استاد
خدارا شاکرم که درتاریخ 1402/08/16 توانستم این فایل را گوش بدهم
استاد من هم خیلی به رنگ زرشکی -سبز- آبی آسمانی علاقه دارم وخیلی از مواقع درانتخاب رنگ لباس و مانتو سعی کردم بر خلاف علاقه خودم رنگهای تیره بپوشم ولی خدا را شکر درانتخاب بعضی از پارچه ها که این رنگها بیشتر بوده علاقه خودم را درنظر گرفتم بخصوص برای روسری و یا وسایل خانه مثل پشتی- پرده – مبلمان – فرش و….
استاد دربعضی از مواقع اتفاق افتاده که غذایی را دوست داشتم و چون ترسیدم که برای چاقی مضر باشد به آن آبلیمو و یا چاشنی دیگه زدم و مورد پسند بود و خوردم
و یا درمورد خرید وسایل شخصی شاید رنگ و مدل مورد علاقه را نتوانستم گیر بیاورم ولی با انتخاب رنگ دییگه هم احساس خوبی داشتم و راضی بودم مثل کفش مشکی به جاش قهوه ای یا طوسی برداشتم
نکته مهم در هرکاری احساس خوب داشتن است خیلی عالی عمل میکنه چون اعتماد به نفس فرد را بالا میبرد چون انتخاب خودم است و راضی هستم و احتیاج به تایید دیگران نیست . درمورد فایل قبلی که در مورد پرخوری به صلح رسیدیم چون داریم تمرینات را انجام میدهیم انشاالله نتایج خوبی را هم دریافت میکنم در پرخوری هم باید انعطاف پذیر باشیم و فقط یک مدل غذایی را که دوست داریم را نخوریم تا مرز خفگی بلکه در سر سفره انعطاف داشته باشیم و از هر غذایی مقداری میل کنیم تا هم مزه غذاها را بچشیم و هم به اندازه بخوریم و با این تمرینات کم کم فرمولهای چاقی را درذهن کم رنگ تر میکنیم و فرمولهای لاغری را جایگزین میکنیم و ترس از خوردن عذاها در ما کم رنگ تر شود که غذاها به خودی خود برای ما مضر نیستند و چاق نمیشویم
غذا+فکر چاقی = چاقی بیشتر غذا+ لذت از خوردن و عدم چاقی = متناسب شدن
استاد از شما ممنون و سپاسگزارم که با این چالشها ذهن ناخودآگاه را به فعالیت باز میداریدو راه درست فکر کردن را نشان میدهید
سلام به همه دوستان
در مورد انعطاف من جز افرادی هستم که واقعا انعطاف زیادی دارم و اگه چیزی بخوام انتخاب کنم و بخرم زیاد سخت نمیگیرم.
از مواردی که الان یادم میاد انعطاف زیادی داشتم یکی موقع ازدواج بود که بعد از آشنایی چون اخلاق همسرم خوب بود شرایط دیگه ای که برای ازدواج در نظر داشتم نادیده گرفتم.
موقع خریدن جهاز خیلی دوست داشتم که رنگ فرشهام با مبلمان ست باشه اما وقتی فرش با رنگ گردویی دیدم خوشم اومد و خریدم
چند روز پیش می خواستم کتونی طوسی بخرم تو مغازه کتونی یا رنگ طوسی دیدم که بعضی جاهایش سبز روشن بود خوشم اومد و خریدم
برای خرید مانتو که رنگ سرخابی دوست داشتم ولی مانتوی سرخابی با رگه های طلایی دیدم و خریدم من دوست دارم جای سرسبز در واقع خونه ای که وسط باغ باشه زندگی کنم اما به خاطر خانواده در شهرمان زندگی می کنم
سلام و درود
من امروز تصمیم داشتم برم همه ناخون هامو سرخابی بزنم برای ترمیم لاک ژلم ولی یکم که فکر کردم دیدم ترکیبش با صورتی و سفید یا رنگین کمونم قشنگ میشه
با دوستم رفته بودیم دسر بخوریم و من واقعا وافل با نوتلا میخواستم نه چیز دیگه ای، ولی دوستم گفت بیا با میوه اش رو بگیریم با اینکه زیاد موافق نبودم ولی گفتم باشه چون بیس اش که وافل و نوتلا بود تغییری نمیکرد که اتفاقا خوب هم از اب در اومد
سلام و درود به همگی
میخوام عادت نوک زدن به غدای بقیه اعضای خانوادم( نه غریبه ها ) رو اصلاح کنم پس باید از تکرار این عادت به حس خوب برسم .مثلا من خودم بعد از شروع تکرار این دوره هر موقع خواستم این عادتم رو تکرار کنم حواسم بود و به خودم گفتم این عادت که کلی برات مزیت و خوشحالی. داره پس اگر دوستش داری و حالت رو خوب میکنه انجام بده و با این تفکر همون حجم کم رو که عادت. دارم داخل.دهنم بزارم گاهی اوقات بازم کمترش کردم گاهی اوقات هم اصلا به دلخواه تکرارش نکردم اما گاهی اوقات هم با انجامش حالم رو بد نکردم و گفتم من باید با این عادت در صلح باشم و در مقابلش قد علم نکنم هر وقت دوست داشتم تکر ارش کنم هر وقت هم دوست ندارم تکر ارش نکنم . فکر کنم این کارم درسته تا به رویای خودم برسم .
ا
من بارها برام پیش. اومده ار یه چیزی خوشم اومده اما همون مورد رو نخریدم مثلا نزدیک به اون مورد رو خریدم یا مثلا از رنگی خوشم اومده اما چون با رنگ دیگه ترکیب شده مجبور شدم همون ترکیب رو بخرم . یا در روابط هم همینطور هست مثلا من با کسی دوست هستم که خیلی خوب. بوده اما دو سه تا بدی هم داره اما چون خوبی هاش بیشتر هست من . چشم پوشی میکنم. با اون داخل رابطه میمونم و یا بارها شده. به شهر ی سفر کر دم که کلی خوبی داشته اماچند مشکل هم داشته که من به خاطر اون همه خوبی از مشکلات اون شهر چشم پوشی کردم
برای مثال :
من چند. روز پیش به دنبال قاب موبایل بودم و یه طرحی رو میخواستم که اتفاقا فر وشنده گفت دارم و تازه شارژش کردم و وقتی دیدمش بسیار دوستش داشتم و از دیدنش. لدت بروم و اتفاقا لنز دور بین هم داشت دقیقا همون چیزی بود که میخواستم اما به خاطر مدل جنسش که براق بود زود لکه ی انگشت رو به خودش میگیرفت وفروشنده گفت اگر حساسی نبر اما من قید این گزینه رو زد م و خریدم و دوستش. دارم درسته تند و تند جا ی انگشت میفته روش اما من خریدم و کیف میکنم.و قتی میبینمش پس به خاطر یه عالمه مزیت که داشت چشمم رو به روی یک مورد عیب بستم و خریدم .
یا چند ماه پیش دنبال کتونی اورجینال خوب بودم که خاکستری رنگ هم نباشه چون قبلی هام که پام هست ترکیب خاکستری با صورتی هست و اما یه جایی رفتم که فروشنده اینقدر تصمین کیفیت کرد و در پام راحت بود و دقبقا همون راحتی که میخواستم رو داشت و چون به قول خودش خرید قدیمش بود با دلار ارز ونتر خریده بود اتفاقا قیمتش هم خیلی مناسبتر از بقیه بود برای همین دیگه از رنگش ایراد نگدفتم و خریدم
یا مثلا من چند وقت پیش یه سرویس غذا خوری میخواستم که طلایی اش بیشتر باشه اما یکی خریدم که بیشترش گلهای برجسته ی کر م رنگ داره و خیلی کم نوار باریک طلایی رنگ دور ظرف داره
من عادت دارم همیشه در خریدهام ترکیب کنم و سفت و سخت نیستم یعنی اگر علاقم پر رنگ تر باشه اون خرید رو میپذیرم .
من چند وقت پیش به دنبال یک تیپ سبز رنگ بودم اما فروشنده گفت بیا با این تونیک سبز شلوارت رو کالباسی ببر دیدم قشنگه و دیگه هر دو رو سبز نکردم و اتفاقا خیلی هم قشنگ شد .
من آخرین سفرم رو دوست داشتم به سمت دیگه ای از شمال کشور برم و جای تکر اری نرم اما به خاطر دوستم که جا رو رزرو کرده بود و میخواستیم فقط با هم باشیم سخت نگر فتم و پذیرفتم و. رفتم و خیلی هم خوش گدشت .
من چند مدت پیش یه چایی ساز با یک برند معروف خارجی میخواستم اما خیلی گرون بود و در لحطه اخر هم تموم کرد و من از یه مارک دیگه با همون امکانات خریدم و به خاطر اینکه برقی بود و امکانات لازم رو داشت و فروشنده هم تاییدش میکرد من از مارکش که خیلی معروف نبو د چشم پوشی کردم و خریدم و بسیار هم راصی هستم .
سلام و درود ب فرمانروای جهان وجهانیان ،خداوندگااار زمین و زمان
سلام ب دوستان و استاد مهرباناین سوال توجه م بیشتر ب خودم جلب کرد که چقدر انعطاف پذیر بودم جاهایی اصلا خوب نبود نشان از بی هدفی میده
1_از اول زندگی م) چون مادرم گفت این شخص برای ازدواج خوب من پذیرفتم
2_جایی دوست نداشتم برم و چون همسرم اصرار می کرد من با لبخند ترکیبش می کردم می رفتم
3_یا مجبور بودم کسانی رو ب خانه دعوت کنم که اصلا دوست نداشتم پس با ژست مهمان نوازی ترکیب کرده و دعوت میکردم
4_یا با کسانی ب مسافرت می رفتم که مجبور بودم با خوشرویی ترکیب کنم که ب همه خوش بگذره
5_ما با داشتن دو خانه و ماشین و شکست همسرم در کارش، باز انعطاف خرج بدم و با حس مادرانه و وظیفه همسری از شهری که بعد ازدواج ب شهر همسرم بود آمده بودم و 20 سال بود که عادت کرده بودم دوباره برای کار ب شهر دیگه بریم ودر خانه ای که امکاناتش محدود زندگی کنم
6_من کتانی مارک و خیلی دوست دارم اما انعطاف خرج میکنم و مارکش و نمی خرم
7_من رنگ مشکی و سفید و قرمز و خیلی دوست دارم خیلی شده ترکیبش و در لباسها دیدم خریدم
8_من غذاهای محلی (بادمجون کباب و میرزا قاسمی خیلی دوست دارم و ترکیبش و با کباب جوجه
9_من فرشی که زمینه ی سرمه ای داشته باش رو خیلی دوست دارم اما همسرم بخاطر اینکه فقط می تونسته از یکجا بخره من با انعطاف خرج دادم سفیدش و گرفتم
10_من خیلی پرخاشگر و عصبی بودم اما اینقدر ترکیبش کردم با آراامش الهی و حضور حضرت عششق ،و صلح الان خیلی رضایت دارم از این انعطاف پذیری خودم
استاد من تازه گیها متوجه شدم در همه جا نباید اختیار بدست کسی بدهیم جاهایی حق انتخاب داریم این سوال شما مدتهاست تو ذهنم که من هم باید هدف و حق انتخاب داشته باشم.
استاد ممنون و سپااس از سوالهای خردمندانتون.
ب امید تغییرات(من ب دستان خدا خیره شدم ،معجزه کرد)
سلام استاد بزدگوار.از انعطاف پذیری نگین که فوق العاده انعطاف پذیرم و به برکت فایل امروز نشستم کلی به گذشته اام فکر کردم اینکه یه جاهایی عامل شکست و ناراحتی های گذشته ام انعطافم بوده.کلا سریع خودم رو وفق میدم با شرایط .البته خیلی جاهاخوب بوده برام.چند روز پیش رفتیم فرش بخریم اولش خیلی وسواس بودم تا رفتم فروشگاه فروشندخ چند طرح نشون داد و …سریع انتخاب کروم یا تو خرید لباس خیلی برام پیش اومده یا همین درست کردن غذا مثلا قورمه سبزی دوست داشتم امروز درست کنم رفتم اشپزخونه یهو تا فریزر باز کردم مرغ رو دیدم مرغ درست کردم…
سلم صبح بخیر
من این موضوع رو با مثال علاقه شروع میکنم من شدیدن گل کیاه دوست دارم معمولا اگه شما بخواهید کیاه تهیه کنید در هر گلدان یی نوع گیاه برای فروش دارن ولی من با ترکیبی کارگردند گلدان ازیی گیاه باترگیب رنگی با ترکیب فرمی باترکیب شگلی وبا ترگیب چندفرمی درگلدان مدلیردارم که کمترافراد درگلدان منزلشون دا ن
ترکیب گیاهن ارغوانی ورنگی با گیاه سبز
حشن یوسف با گیاه سبز
من گل کاکتوس دارم با تیغ ترکیب شده چون گل کاکتو س
دوست دارم بعضی وفتهاتیغ پر میکنه ولی دوست داشتنش من از درد تیغ نمی تروسونه نگه میدارم
حالا من موردخودم من عاشق رنگ روشن هستم ودرپوشش خود ازترکیب مشکی نیزبا روشن کمی استفادهمیکنم .
در مود علایق نسبت به مواد غذایی
پرخوری با ترکیب حس بعد از از پر خوری وغداب میشه نارحتی ازرفتا بد
مناسب خوری ولذت چشیدن طمع غذا وحس سبکی بعداز غذا میشه احساسارامش
مثلامن چون ته دیگ دوستدارم اگه اون بهمقدار زیاد بخورم وسنگین بشم هم حس بد دارم هم از غذابعد ازخوردن حس لذت نبردم
حالا برای ته دیگ حذف نمی کنم در مقدار کم کنار بشقاب قرار میدم بعد از تمو شدن برنج داخل بابشقاب اون اخر میخورم یا اینکه ترکیبش مکنم باهمه برنج داخل بشقاب درهرلقنه یی کمی همته دیگ هست با کم خوردن وترکیبیانجام دادن حس بهتریولذت بیشتری میبرم این امروزکشف کردم تاحالا به این شکل ته دیگ نخوردم امتحان میکنم وعملیانجام میدم یی فکری پسرم بهم گفت چون اونم دا ه انجام میده وسط غذا بلن میشه میره کاری انجام میده و بعد میا غذا شو مخوره وسط غدا ترکیبی کار رو اضافه کرده زمان بیشتری به خودش میده تاحس سیری بگیرهمناینکارانجام میدمامیدارم درست فهمیده باشم
ت این قسمت چون عملی باید زمان بیشتری براش بزارم
تشکر یا حق
سلام و درود .
علاقه ، انعطاف ، ترکیب . سه موضوعی که در این قسمت مطرح شد .
من در زندگیم به رنگ آبی علاقه دارم . اما انعطاف هم دارم و اون رو با سفید ، مشکی ، سورمه ای هم ترکیب می کنم .
من به کتونی علاقه دارم. ولی انعطاف هم دارم و اون رو با کفش مشکی هم ترکیب میکنم و بعضی روزها اون رو میپوشم .
من به مادرم علاقه دارم ولی انطاف به خرج میدم و علاقه به مادر رو با علاقه به پدر و دوستان و سایر بستگان ترکیب می کنم .
من به غذا علاقه دارم و انطاف به خرج دادم و اون رو با خوردن و پرخوری ترکیب کردم .
من به پرخوری علاقه دارم و حالا میخوام انعطاف به خرج بدم و اون رو با فرمولهای لاغری همراه کنم .
من انعطاف به خرج دادم و لاغری با ذهن رو با پرخوریم ترکیب کردم . یعنی در عین حال که به عادت پرخوری علاقه دارم ، انعطاف به خرج دادم و در کنارش فایلهای لاغری با ذهن رو هم گوش دادم . در کنارش متنها رو هم میخونم .
در کنارش تمرینات تغییر عادت رو انجام میدم . در کنارش نوشته ی برخی دوستان رو هم می خونم .
در کنارش سعی می کنم نکات عملی تمارین رو در زندگیم ازش استفاده کنم .
در کنارش نقطه ی سیری و گرسنگی رو هم پیدا کردم .
در کنارش تمرینات من اینو نخوردم هم انجام دادم .
در کنارش بعضی روزها پیاده روی رو هم انجام میدم .
من این تغییرات رو انجام دادم . پس در سری دوم چالش تغییر عادت تصمیم دارم تغییرات کوچک دیگه ای هم به چیزی که بهش علاقه دارم اضافه کنم .
برداشتم از ۳ فرمول ذهنی در این فایل و متن
اول اینکه بدونیم چه عاملی بیش از همه به ما حس چاقی میده .
من اون موضوع رو پرخوری می دونم . بیش از همه این موضوع به من حس چاقی میده .
پس در سرزمین چاقی به موضوعی که علاقه دارم پرخوریه .
من علاقه به لاغری رو هم دارم به علاقه به پرخوری اضافه می کنم .
چون لاغربودن برام لذتبخش تره تا پرخوری .
احساس لاغری بیشتر بهم آرامش میده تا پرخوری .
احساس آرامشی که در لاغری با ذهن دارم برام لذت بخش تره تا اینکه فقط بخورم و بخورم و از فشار ذهنی و جسمیش رنج بکشم .
من امروز میخوام انعطاف به خرج بدم و علاقه به احساس لاغری رو به علاقه به پرخوری اضافه کنم و این ترکیب جدید یعنی احساس لاغری رو در همه ی زمانها با خودم داشته باشم . شاید با خودمون بگیم مگه میشه هم عادت پرخوری رو مثل گذشته انجام داد و هم احساس لاغری داشت .
خب این یه ترکیب جدیده .
ترکیب قبلی این بود که پرخوری رو ما با احساس رنج همراه میکردیم . در تمریم جلسه قبل دو ترکیب بهش اضافه کردیم .
۱- پذیرش مسئولیت پرخوری
۲- صلح و احساس خوب در هنگام پرخوری .
پرخوری + پذیرش مسئولیت + احساس خوب = ظهور علاقه ی جدید ، انعطاف پذیری ، کاهش احساس چاقی . افزایش احساس لاغری . کم شدن دفعات پرخوری .
حالا قسمت اول رو با محصولات جدید ترکیب می کنیم .
پرخوری + پذیرش مسئولیت + احساس خوب + + علاقه جدید + انعطاف + کاهش احساس چاقی + افزایش احساس لاغری + کم شدن دفعات پرخوری = ؟
حالا این ترکیب جدید رو تکرار می کنم تا ببینم نتیجه چی میشه .
چیزی که به ذهنم میرسه اینه که در این ترکیب جدید علاقه من به پرخوری کمتر میشه و بر عکس علاقه ی من به انجام رفتار متناسب با غذا بیشتر میشه . نمیدونم شایدم این اتفاق نیفته .
باید ترکیب جدید رو امتحان کنم تا ببینم چه نتیجه ای برام داره .
من به ترکیب جدید علاقه دارم و انعطاف به خرج دادم و خودم انتخابش کردم
مسئولیت این ترکیب جدید رو هم میپذیرم .
چیز دیگه ای که برام داره درک بهتر لاغری با ذهن هست . من با ترکیبات جدید مسیر لاغری جدیدی رو در ذهنم ترسیم می کنم که بدون فیلتر چاقی قابل مشاهده است .
نمیدونم ولی حس می کنم فرمولها مثل سیم کشی برق هستند یا مثلا یه صفحه هارد که یه قسمت مکانیکی داره یه قسمت الکترونیکی . در قسمت الکترونیکی کلی قطعه های ریز هستن که اتصال به هم پیدا می کنند و در حقیقت دو قسمتن یکی برای اتصال برق یکی برای انتقال دیتا . نمیخوام خیلی صحبت کنم . اما حس میکنم لاغری با ذهن دقیقا مثل مدارهای الکترونیکی یه هارد هستن که ما با تعییر اتصالات داریم دیتاهاش رو تغییر میدیم . به عبارت ساده تر ما با تغییر سیم کشی ذهنمون داریم مدار الکترونیکی ذهنمون رو تغییر میدیم . حالا از این تغییر چه اطلاعات و دیتاهای جدیدی به دست میاد الله اعلم .
مدار الکترونیکی جدید من اینه . اتصالات آی سی هارو تغییر دادم .
و حالا این مدار در من شکل گرفته .
پرخوری + پذیرش مسئولیت + احساس خوب + + علاقه جدید + انعطاف + کاهش احساس چاقی + افزایش احساس لاغری + کم شدن دفعات پرخوری = ؟
حالا اتصال این آی سی ها چه دیتایی به من میده رو باید در عمل انجام بدم تا ببینم چه نتیجه ای برام داره .
اعتماد به نفس بیشتر .
حال خوب بیشتر .
جاری شدن احساس لاغری بیشتر .
باز هم کاهش بیشتر پرخوری
به تعادل رسیدن احساسم نسبت به غذا .
نسبت به قبل فکر نکردن به غذا
کاهش محدودیت ذهنی و عملی در خودم ایجاد کردن
فعلا فکر می کنم اینارو نتیجه بده ولی در عمل بهتر نتیجه رو نشون میده .
دلم میخواست دوباره تمرین امروز رو با احساس بهتری انجام چون دیروز خیلی کتر داشتم و اصلا نرسیدم تمرینات رو اونجور که دلم میخواد انجام بدم . برای همین امروز جبران کردم و دوباره تمرین رو به حس بهتری انجام دادم .
سلام و درود .
یکی از دلایلی که من عادت پرخوری رو انجام میدم علاقه به غذاست و دوم علاقه به خوردن غذا و سوم علاقه به تکرار خوردن غذا .
گرچه به مرور زمان به دلیل سیر شدن و از بین رفتن طعم و ارزش غذایی غذاهای وارد شده به بدن بعد از سیر شدن و همچنین احساس ترس از چاقی ، مورد سوم از دایره علاقمندی من حذف شده ، اما هنوز هم به تکرار خوردن غذا علاقه دارم چون مرا یاد علاقه اول و علاقه دوم می اندازد و باوجود ترس از چاقی بعد از پرخوری ، با وجود سیر شدن و با وجود از بین رفتن طعم غذا اما همچنان خوردن زیاد را انتخاب می کنم .
در حقیقت تنها دلیلی که ما غذا خوردن را بعد از سیر شدن تکرار می کنیم خاطره ی علاقمند بودن به غذا و خوردن است .
یعنی کاملا یک فرمول ذهنیست و علت خوردن ما بعد از سیر شدن تنها و تنها دلایل ذهنیست نه جسمی .
در حالیکه ذهن ما به غذا نیاز نداره . چون ذهن ما جسم نیست که نیاز به مصرف غذا داشته باشه . پس با این اوصاف به راحتی و کاملا منطقی میشه علاقه سوم رو از دایره رفتاری حذف کرد .
پس میشه گفت ۴ عامل در علاقه ما به پرخوری انعطاف ایجاد می کنند .
اول : احساس چاقی که ما از تکرار زیاد فعل خوردن داریم خودش میتونه در علاقه به پرخوری انعطاف ایجاد کنه .
دوم : احساس سیری هم میتونه در عادت پرخوری انعطاف ایجاد کنه
سوم : احساس بی مزه شدن غذا هم میتونه در عادت پرخوری انعطاف ایجاد کنه .
چهارم :احساس صلح با پرخوری هم میتونه در عادت پرخوری انعطاف ایجاد کنه .
از این چهارتا ۳تا ی آخر حس خوبن برای من ولی مورد اول برای من یه حس درد آوره و اونم به خاطر اینه که من با چاقی به صلح نرسیدم یعنی هنوز از چاقتر شدن خوشحال نمیشم . البته علتش اینه قدرت رو دادم دست چاقی و فکر می کنم اون منو انتخاب کرده در حالیکه من اون رو انتخاب کردم و وقتی دیگه انتخابش نکنم پس ترس ازچاقی هم دیگه نمیاد .
پس با ۳ مورد دیگه که به عادت مورد نظرم اضافه کردم میتونم تغییراتی در روند عادت پرخوریم ایجاد کنم .
ادامه تمرین . با دوستام رفتیم یه دور زدیم برگشتیم عجب هوایی بود . کلی هم برف بازی کردیم جاتون خالی اونا گفتن بریم کافه یه حالی ام اونجا ببریم . من گفتم کار دارم و برگشتم . میدونستم الان که بریم اونجا شروع می کنند به بخور بخور . البته الانم هوا سرده نمیدونم باز باشه یا نه . به هر حال برای اینکه منو از مسیرم نحرف نکنند گفتم کار دارم نمیام . تعجبم کردن گفتن بیا بریم تا آخر شب صفا می کنیم . گفتم نمیام خونه کار دارم . خلاصه من برگشتم که بیام بقیه تمرینام و انجام بدم . راستش من الان خودمو مثل دانشجو می دونم
تازه به خدا اینهمه مطلبی که من اینجا یاد گرفتم تو دانشگاه تو این مدت کم یاد نگرفتم .
راستی فکر کنم دانشگاهم مثل همون رژیمها و آموزشگاههای زبانه که فقط الکی یه سری فرمول میدن بعد توقع دارن ما کار یاد بگیریم در حالیکه کسی که واقعا میخواد الکترونیک کار بشه اید عاشق کارش باشه و خودش تجربی یاد بگیره . یکی از اقوام ما به صورت تجربی الکترونیک رو یاد گرفته یعنی یه عاشق به تمام معنا تمام خونه اش پر از مادر برد و قطعات دیگه است . وقتی مشغول به کار میشه اصلا هیچی نمیفهمه و حتی یه استادم نداشته و اونقدرم کارش عالیه که تقریبا تو محل ما همه کارهای الکترونیکی و برقیشون رو میدن به ایشون . من خودمم یه وقتایی تو دانشگاه سوالی برام پیش می اومد میرفتم پیشش از استادای دانشگامون بهتر موضوع رو درک می کرد . شما هم تجربی به این همه آگاهی رسیدید و شاید روانشناسا انقدر از روح و روان ما با اطلاع نباشن که شما هستید . برای همین خیلی بهتر از اونا راهنمایی می کنید و مطلب رو برای ما باز می کنید .
خب برم ادامه تمرینم .
انعطاف رو من همین الانم داشتم . من کار ایده آلم این بود که خونه باشم و تمرین بنویسم و لذت ببرم ولی چون دوستام اومدن دنبالم تا جاییکه مربوط به ذهن لاغر و فرمولای لاغری بود باهاشون همراه شدم پس انعطاف به خرج دادم کار عملی مورد علاقه مو با یکم انعطاف نسبت به چیزی که میخواستم تغییر دادم .
من وقتی غذا میخورم معمولا دوست دارم با قاشقی غذا بخورم که ضخامتش کم باشه ولی گه یه جایی برم که قاشق حالا یکم ضخیم باشه میخورم ولی انتخابم همون قاشق نازک هست .
موقع لباس خریدن من از رنگ ابی اسمانی خوشم می یاد . ولی چون معمولا چاقم نشون میده آبی پررنگ رو انتخاب می کنم همون آبیه ولی یکم فرق داره و نوع آبیش پررنگتره .
من از شلوار جین بیرون دوز خیلی خوشم میاد ولی چون چاقم و شلوارهای حاضری برام کمرش واینمیسته از شلوار پارچه جین استفاده میکنم میدم خیاط بدوزه که سایزم باشه .
بیشتر انعطافای من به چاقی مربوط میشه . البته درستترش اینه که بگم چاقیم به خاطر انعطاف پذیریم به وجود اومد . پس الانم میتونم به وسیله نیروی انعطاف پذیری در انتخاب خودمو لاغر کنم .
رنگ خونه رو من سفیداستخونی دوست داشتم . ولی پدرم کرمشو یکم بیشتر کرد .
من دوست داشتم بیشتر در کتابخونه دانشگاه درس بخونم ولی دوستام کتابخونه محل رو بیشتر ترجیح میدادن و برای درس خوندن میرفتیم اونجا
من دوست داشتم نهایت ماهی دوبار برم فوتبال ولی دوستام ماهی ۴-۵ بار . خیلی وقتها با اینکه خسته میشدم و بیشتر تماشاچی بودم ولی نعطف بودم و باهاشون همراه میشدم .
من از لامپ smd پروژکتوری خیلی خوشم میاد ولی حالا اگه از لامپای دیگه هم ببینم لازمم بشه میخرم .
من دوست دارم همیشه با اسنپ برم بیرون ولی حالا اگه تپسی هم شد خوبه .
من فیلمهای ژانر وحشت خیلی دوست دارم ولی ژانر جنایی رو هم که شبیهش باشه دوست دارم و نگاه می کنم .
فکر کنم اگه تا فردا هم ادامه بدم کلی چیز پیدا می کنم که در اونها انعطاف به خرج دادم . 😅
جالبه اینم یه نکته حیرت انگیز دیگه من اول تمرین اصلا نمیدونستم چی بنویسم ولی الان داره کلی مورد به خاطرم میاد که من با کمی اختلاف نسبت به اون مورد انعطاف نشون دادم .
سلام ، خیلی خوب داری پیش می ری ….
خیلی دلم می خواد که موفقیتت رو در پایان این دوره برامون بگی …
من نظراتتو دنبال می کنم …
موفق باشی
سلام و عرض احترام
ممنون
بسم الله الرحمن الرحیم .
اول چیزی که از این فایل گرفتم اینه که تا آخر همراه دوره بمونیم . جزء افرادی باشیم که رویاشون رو ادامه میدن تا بهش برسن نه جزء افرادی که فقط رویا پروری می کنند . پس وقتی دوره ای رو شروع می کنیم خیلی مهمه که تا آخرش بمونیم و رویامون رو بسازیم
خیلی جاها من اهدافمو رها می کنم اما الان فهمیدم علت رها کردنش این بوده که وقتی واردش شدم دیدم اون رویام نبوده و نمیتونم در اون به حال خوب برسم مثلا رژیمها رو شروع کردیم اما وسط راه حالمون بد میشد و دیگه ادامه نمیدادیم . اما من به شخصه خودم لاغری با ذهن رو دوست دارم و هر چقدر می گذره اتفاقا مشتاقتر میشم که ببینم خب امروز چی میخوام یاد بگیرم یا امروز چطور کار کنم که به رویام نزدیکتر بشم . خلاصه شوق و اشتیاق دارم هم برای درسهای تئوری هم برای درسهای عملی .فکر کنم هدف این تمرین اینه که ما عادت پرخوری رو کم کم با یه عادت دیگه ترکیب کنیم تا به وسیله ی خاصیت انعطاف پذیری ذهن بتونیم به عادت جدید هم علاقه پیدا کنیم . البته نمیدونم فعلا فقط حدس میزنم . روزهای بعد معلوم خواهد شد .
خب من چند مثال میزنم برای خودم که مثلا از چیزی خوشم اومده و وقتی هم که چیز دیگری بهش اضافه کردم بازم خوشم اومده .
حالا فهمیدم که چرا گفتین حتما بایدمزایای عادت مورد نظر رو بنویسیم و باهاش به صلح برسیم و با احساس خوب بیایم ادامه تمرینات .
شاید اگه دوستان اون زمان کمتر شدن چون داشتن با خودشون تمرین میکردن که حسشون به عادت مورد نظر خوب بشه . وگرنه که فکر نمیکنم کسی حرفای شمارو بشنوه و آموزشهای شمارو به کار ببنده و باز دلش نخواد ادامه بده .
چون به نظرم خیلی آموزشهاتون اصولی و صحیحه و واقعا درک میکنید احساس چاقی و لاغری رو و ما داریم در این راه دسته جمعی حرکت می کنیم و احساس تنهایی نمی کنیم . خدا شاهده من از وقتی اومدم در این سایت حالم خیلی خوبه اصلا دلم نمیخواد دیگه برم پیش دوستام . منی که دم به ساعت بیرون بودم تا با رفقام خوش بگذرونم مادرم میگه چرا دیگه بعد از کارت بیرون نمیری . البته اون از خداشه من توی خونه باشم و یه وقتایی بهش کمک کنم البته میگه خونه هم هستی همش سرت تو گوشیه . ولی خودشم داره تعجب می کنه من چجوری هی بهش نمیگم مامان گشنمه یه چی بده بخورم . استاد من تا قبل از این ده روز مدام میگفتم گشنمه . ولی الان اصلا دیگه نمیگم چون فهمیدم اون گرسنگی فرمول ذهنی بود نه نیاز بدن . من تونستم نیاز بدنم رو بشناسم و زمانی که واقعا گرسنه میشم به مامانم میگم و تا حدی هم میخورم که هم سیر میشم هم مزه غذا رو میفهمم و از جایی که دیگه مزه اش کم کم تموم میشه شروع میکنم به نخوردن . به ذهنم آمادگی میدم میگم ببین دیگه مزه نمیفهمی و سیر شدیم و خیلی راحت و با حس خوب غذا رو ترک میکنم .
خب برم سراغ تمرین . باورتون میشه من اصلا نمیدونم به چی علاقه دارم که حالا باید ترکیبش کنم . انقدر چاقی توی مغزم گسترده شده که الان که دارم این تمرینارو حل میکنم به اعماق روزهای گذشته فکر می کنم تا یادم بیاد .
خب اولین موردش بر میگرده به خود رشته ام . من رشته ام ریاضی فیزیک بود رشته مورد علاقم برق گرایش الکترونیک بود اما گرایش مخابرات قبول شدم و من بازم اون و انتخاب کردم و به دانشگاه رفتم . دوست داشتم تهران قبول بشم اما قزوین قبول شدم ولی بعد انتقالی گرفتم اومدم تهران . خلاصه هم از نظر گرایش و هم از نظر شهر یکم با اون خواسته ی من تفاوت داشت .
وقتی فکر می کنم میبینم من کلا آدم منعطفی بودم که چاق شدم .
یعنی خود همین چاقیم به خاطر انعطاف پذیریم بود . خود عادتهای چاقیم که به وجود اومدن یهو که نبود کم کم به خاطر خاصیت انعطاف پذیریمون عادتهای چاقی در ما شکل گرفتن . مثلا سیر بودیم گفتیم حالا بعدش یه چایی هم بخوریم شاید اولین بار که چایی رو خوردیم سختمون بود ولی به خاطر فرمول انعطاف ما تونستیم بگیم خب عیب نداره که حالا چی میشه حالا یه چایی خوردی دیگه و همینطور به مرور عادات چاقی ما جای عادت لاغری که تنظیمات اولیه بودن گرفت . چون به قول شما که از اول یهو چاق نشدیم آروم آروم چاق شدیم .
یکی دیگه از مثالها در مورد انعطاف پدیری در مورد خرید موتور بود . من از این موتور سوزوکی های مشکی و قرمز دوست داشتم ولی خب یه مقدار گرون بود و بابام برام مدل پایینترشو گرفت اما تقریبا طرح و رنگش همون قرمز و مشکی بود ولی خب یکم با اون چیزی که من میخواستم فرق داشت ولی با همینم من حال کردم .
یکی دیگه از مثالها که غذاهای مختلف بود . اوووووه ما اونقدر در غذاخوردن انعطاف داریم که همه ی غذاها رو دوست داریم اصلا نمیدونیم کدوم غذاها رو بیشتر دوست داشتیم . الان که فکر می کنم میبینم من یه زمانی یه سری غذاها رو بیشتر دوست داشتم مثلا ماکارونی من از اول ماکارونی شکلی رو دوس داشتم .هر روزم که میخوردم بازم دوست داشتم بعد کم کم به خاطر انعطافم ماکارونی رشته ای هم بهش اضافه شد . بعد کم کم کوکوی ماکارونی هم بهش اضافه شد . بعد کوکو سیب زمینی بعد انواع کوکوها هم دیدم دوست دارم . بعد برنج و با کوکو هم دیدم دوست دارم بعد ماهی رو هم که اصلا دوست نداشتم کم کم بهش اضافه شد و همینطور این انعطافها و تنوع غذایی زیاد و زیادتر شد دیگه جایی شد که من همه چی دوست داشتم . الان نون بیات خشک شده رو هم میتونم بزنم تو ماست و بخورم . پس صفت انعطاف موجود در من باعث شد انقدر غذاهای مورد علاقه ام زیاد بشه وگرنه از اول من فقط یکی دوتا غذا دوست داشتم .
همینطور مقدار ماده ی غذایی من یهو انقدر پرخور نشدم . به خاطر خاصیت انعطافی مادرم و گولهایی که منو میزد و اینکه حالا اینم بخوره بچم این لقمه رو هم با سالاد بخوره این هواپیا میشه حالا این لقمه رو هم با ماست بخوره ماست بشینه تو هواپیما و… به خورد من داد و من کم کم پرخور شدم و البته خودم از مادرم یاد گرفتم و چیزی که یاد گرفته بودم و ادامه دادم .
به نظرم علت اینکه میگن معمولا چاقها خوش اخلاقن به خاطر همین انعطافشونه که با همه چی سازگارن .
خیلی مثال دیگه داره یادم میاد ولی فعلا کار برام پیش اومده میام بقیه اشو مینویسم فعلا خدانگهدار
با درود به همراهان عزیز و استاد فهیم
1- چند سال پیش که رفتیم مبل بخریم من سرمه ایی مد نظرم بود ولی سرمه ایی و کرم چرک خریدیم
۲-من یه فرش بدون حاشیهذمیخواستم ولی شوهرم به اصالت فرشی که حاشیه داشته باشه معتقد بو و خریدمش
۳-من رنگ سفید طلایی واسه سرویس چینی میخواستم اما خواهر و همسرم بخاطر ترکیب رنگ آبی تو خونمون آبی سفید رو انتخاب کردیم
4-بارها شده که از رنگ روشن پالتو یا مانتو ایی خوشم اومده ولی از ترس اینکه چاقترم نشون نده نخریدمش و ی جیز دیگه خریدم
۵-واسه خرید سرویس پلاستیک میخواستم آبی تیره باشه ولی از آبی نیلی خوشم اومد و هم آبی نیلی و هم صورتی کمرنگ خریدم.
۶- میخواستم کتاب تغییر عادت بخرم ولی کتابخانه نیمه شب رو خریدم
7-در هایپر مارکت میخواستم رشته مارونی مانا بخرم اما برندتک تنوع بیشتری داشت و اونو خریدم.
۸-کرم مرطوب کننده سینره میزدم اما این بار آب رسان ی برند دیگه ایی رو خریدم
9- میخواستم پرده ی آشپزخونه رو سفید آبی بخرم اما از ی پرده کرم خوشم اومد و همون رو خریدم
کلا ی دنده نیستم ک بگم حتما این رنگ یا این جنس باشه بخرم،خوشم بیاد مخرم کلا منعطفم
استاد بابت این فایلهای ارزشمندتون که در جهت بهبود و درک مطالب بهتر هستش سپاسگزارم.
عاطفه
سلام به همه خوبان
مرسی از فایل خوبتون استاد
من الان ک فکروشو میکنم در خیلی از انتخاب هایم واقعا انعطاف پذیر بوده ام
برای مثال من یه جاکفشی ست وسایل خونم انتخاب کرده بودم اما به دلیل این ک نبود یکی دیگه که اصلا نظرم نبود به پیشنهاد همسرم و فروشنده انتخاب کردم
برای خرید فرش اصلا اون طرحی ک میخواستم ندیدم اما خیلی اسون یه طرحی ک مد نظرم نبود برداشتم و قشنگ هم شده بود
رفته بودم برای خرید ادکلون مورد علاقم اما عطرشو برداشتم و واقعا راضیم
واقعا هیچ وقت از این جنبه به تغییر سلیقه ام فکر نکرده بودم
به نام خداوند بسیار بخشنده وبسیار مهربان
با سلام خدمت استاد گرامی وهمگی دوستان عزیزم
خوب یادمه میخواستم کتونی مشکی بخرم تا همه جا مثل کفش بپوشمش اما وقتی رفتم بخرم کتونی مشکی با طرح های بنفش خریدم که هم خیلی خوشگل تر بود هم خیلی بیشتر دوستش داشتم
یا مثلا رفتیم مبلمان بخریم
وسایلم کلاسیک بود ومن دنبال مبل راحتی با رنگ فانتزی میگشتم که خونمون همش قهوه ای نشه وبا اینکه تصوری از مبل صورتی نداشتم یه مبل صورتی راحتی خریدم که خیلی خوشگل وراحت بود
وفضای خونه رو خیلی جذاب کرد
یا مثلا رفتم یه مارک خاصی ریمل بخرم فروشنده که آشنا قدیمی بود مارک دیگه ای پیشنهاد کرد وخیلیم عالی بود
من همیشه عاشق گل درخانه بودم وبعدکلی خرید گل طبیعی رز شاخه ای وگلدون گل فروشی آنتوریوم بهمون معرفی کرد که هم همه سال گل داره هم داخل آپارتمان میمونه هم طبیعیه وبسیار مقاومه واز خریدش خیلی احساس خوبی دارم که همیشه گل طبیعی داخل خونه داریم با هزینه کم وماندگاری بالا
خلاصه که انعطاف درانتخابام بدم نیست خیلی مواقع بهترم بوده
مثلا همیشه رنگ روشن دوست داشتم بپوشم
اما یه مانتو خریدم که با اینکه تمام مشکیه ولی چون سارافون بلوزه
خیلی تاحالا بلوز زیرشو رنگی اسپرت وانواع مدل ها ورنگ ها پوشیدم به طوری که همه فکر میکنن من بیست دست مانتو دارم وخیلی خوشم میاد ازش
سلام و درود فراوان بر همه بزرگواران و سلام و درود فراوان بر استاد گرامی
بسیار موضوع جالبی را عنوان کردید استاد بله انعطاف در مورد علایق بسیار زیاد است از این زاویه که موضوع را نگاه میکنم اصلا اگر انعطاف نباشد نمی توانیم زندگی کنیم چون چارچوب های بسته و محدود انسان را از ادامه فعالیت باز می دارد.برای نمونه بسیاری از اوقات برای پخت غذا از ترکیبات اولیه منعطف شدم تا غذ ای دلخواه را بپزم. یا در خرید وسایل منزل برای مبلمان ایده کلی داشتم که رنگ چوب و پارچه روشن باشد و با انعطاف در طرح ترکیب زیباتری دیدیم و خریدیم. یا در انتخاب خانه بهای دلیل اولویت دادان به محله در متراژ خانه انعطاف داشتیم .
سلام و درود🌺🌺
⬅️من یادمه برای خرید مبل رفتیم و من مد نظرم شکلاتی روشن بود اما خب نداشتن و توش قهوه ایی پررنگ بود که خیلیم خوشم اومد و خریدیمش
⬅️حتی لوازم ارایش مارک خاصی مدنظرم بود و فروشنده مارک دیگه ای رو بهم پیشنهاد داده ومن خریدم و راضی هم بودم
⬅️رفتم مانتو کتی مشکی بخرم اما یه مانتو دیدم که طوسی مشکی بود کوتاه بود اما کتی نبود و خوشم اوند و خریدمش
⬅️یا میخواستم غذایی درست کنم تا دقیقه اخر انتخابمم بوده و همسرم گفته که میشه چیز دیگه ای درست کنی و من تغییر دادم غذا رو
⬅️برای خرید شال رفتم که شال ساده مد نظرم بود با رنگ سفیداما وقتی رفتم و بهم پیشنهاد شده که خب از این طرح دارهاش بهتره و من طرح داره سفید مشکی یا سفید کرمشو خریدم
⬅️روتختی میخواستم بخرم که میخاستم مشکی باشه با قرمز ولی رفتم تنوعشون رو دیدم یه دونه خریدم که زمینش مشکیه و طرح سنگ ریزس و زرشکی وبنفش و سفید توش داره و خیلیم دوسش دارم
⬅️یادمه یه بار رفتیم برای خرید حوله و دوست داشتم که زرد بخرم اما خواهرم زرد خرید و من سفید گرفتم
⬅️میخواستیم برای عید بریم شمال اما همسرم گفته اول بریم مشهد یا گناوه و ما تغییر مسیر دادیم
وخیلی از این انتخاب های دیگه انعطاف دارم تو انتخاب هام هنگام خرید یا کاراهای دیگه
خیلی پیش اومده هنگام خریدن کفش ،کیف،لباس مجلسی،کت و شلوار برای همسرم،پرده ملافه
سلام و درود ▪︎
جلسه سوم چالش ترک عادت -▪︎
عنوان این فایل :انعطاف در ترک عادت ▪︎
♤♤♤♤♤♤
قبل از توضیح چگونگی اعمال انعطاف در ترک عادتی که انتخاب کردم لازمه در مورد نحوه زندگی بر اساس علایق یه توضیحاتی داده بشه ▪︎▪︎▪︎
حقیقت اینه که زمانی می تونیم در زندگی احساس خوشبختی داشته باشیم که بر اساس علایق خود زندگی کنیم.زندگی بر اساس علایق ، بالاترین سطح آزادی رو برای ما به ارمغان می آره ▪︎
تصور کنیم در انتخاب پوشیدن پوشاک مورد علاقه ،زندگی در شهر و با فرد مورد علاقه ، شغل مورد علاقه ، خوابیدن و بیدار شدن در زمان مورد علاقه ، خوردن غذای مورد علاقه و کلا در انجام هر کار مورد علاقه آزاد بودیم ، در یکچنین شرایطی زندگی چه طعم دلپذیری برامون داشت ؟ و چه سطح از خوشبختی رو تجربه می کردیم ؟ ▪︎
متاسفانه بیشتر انسان ها در طول زندگی به دلیل آموزش های اشتباه توسط خانواده و جامعه، بر اساس سلیقه و نظر جامعه مجبور هستن به انتخاب های متفاوت با آنچه مورد علاقه اشونه ▪︎▪︎▪︎▪︎
این طریق زندگی کردن نتیجه ای جز احساس یاس و ناامیدی نخواهد داشت.▪︎ لطفا به زندگی خود در جنبه های مختلف توجه کنید. و به این سوال پاسخ بدید ▪︎
چه تصمیماتی در زندگی گرفته ایم که منطبق با علایق ما نبوده ؟▪︎
ممکنه من به پوشیدن لباس رنگ شاد علاقه داشته باشم اما به دلیل تعریف هایی که درباره پوشش مناسب یا رنگ مناسب شنیدم ترجیح می دم رنگی رو بپوشم که مورد تائید خانواده یا جامعه اس ▪︎
شاید من علاقه دارم در شهر دیگه ای زندگی کنم اما به دلیل تعریف های خانواده و جامعه ترجیح دادم در شهر فعلی محل سکونتم زندگی کنم▪︎
تا فرزند دلسوز والدین یا والد دلسوز فرزندم باشم ▪︎▪︎▪︎▪︎
احساس شادی و خوشبختی در زندگی من ارتباط مستقیم با انتخاب من بر اساس علایقم داره ▪︎
هرچه انتخاب های من در جنبه های مختلف زندگی بر اساس علایقم باشه در زندگی احساس بهتر و شادتری خواهم داشت و از زندگی لذت بیشتری می برم ▪︎
پس کاملا واضحه که انتخاب بر اساس علایق، تاثیر بسزایی در شرایط کلی زندگی ما داره▪︎
▪︎نکته قابل توجه در مورد علایق اینه که ما درباره انتخاب های خودمون تا حدودی انعطاف پذیریم ▪︎
به این معنی که اگر گزینه ای نزدیک به علاقه اصلی ما باشه با انتخاب یا پذیرش اون مشکلی نداریم.▪︎
اما اگر گزینه پیش رو فاصله زیادی با علاقه ما داشته باشه و به هر دلیل مجبور به انتخاب اون باشیم احساس خوبی در ما ایجاد نخواهد کرد و باعث بالاگرفتن نجوای ذهنی می شه ▪︎
موارد زیادی در زندگی ما وجود داره که انتخابمون دقیقا منطبق با علایق ما نبوده ولی بهش نزدیک بوده ▪︎
به عنوان مثال شاید من به رنگ قهوه ای سوخته علاقمند باشم و تصمیم گرفته باشم برای خونه خودم مبلمان با همین رنگ تهیه کنم .▪︎
اما زمانی که به فروشگاه های متعدد برای مشاهده مدل های موجود مراجعه می کنم مبلمان هایی به این رنگ هستن ولی با رنگ دیگری مثلا رنگ کرم ترکیب شدن هم مورد توجهم قرار می گیره ▪︎
دلیل این امر غالب بودن رنگ قهوه ای سوخته که موردعلاقه منه و در ساخت مبلمان به کار رفته هست ▪︎
حتما در جستجوی مبلمان ، رنگ های مختلف می بینیم اما اصلا مورد توجهم قرار نمی گیرن چون با علاقه من تفاوت بسیاری دارن،▪︎
ولی بالاخره به رنگ ترکیبی ،، که رنگ غالبش قهوه ای سوخته اس اما قسمتهایی به رنگ کرم کار شده رضایت می دم ..چون گاهی رنگای ترکیبی ، زیبایی بیشتری نسبت به تک رنگ دارن ▪︎
این از ویژگی های ذهن ماست که در مورد انتخاب علایق خود انعطاف پذیریم و ما می تونیم از این ویژگی ذهن خود برای اصلاح یا تغییر عادت های خود استفاده کنیم….▪︎
عادتی که دوست دارم ترکش کنم و بخاطرش آمدم در این چالش شرکت کردم عادت به عصرانه خوردنه ….می دونم که این عادت از چندین سال قبل که آدم خوش خوراکی شدم و هر ۴ ساعت بدنم طلب غذا و نوشیدنی می کرد با لذت شروع شده بوده ….▪︎
اما به تدریج بخاطر چاقتر شدنم تمایل به بیشتر کردن مقدار مواد مصرفی در وقت عصر پیدا کردم ▪︎
این عادت تبدیل به یک عادت چاق کننده در من شد … حالا علاقه من تغییر کرده ..علاقه دارم که مثل متناسبها رفتار کنم اونایی که هیچ اهمیتی به خوردن عصرانه نمی دن و اگر هم بخوان چیزی در این ساعت میل کنن به چیزای اندک اکتفا می کنن مثلا خوردن فقط یه نسکافه یا یک پیمانه شیر به همراه یکی دوتا بیسگوییت ، ،،،
خوب پس من در حال حاضر در جهت علاقمندیم می خوام کاری انجام بدم ….▪︎ اما چون سابق بر این در موارد متعدد به وقت رسیدن به یک خواسته ، انعطاف بخرج دادم پس در این مورد هم باید فکر کنم و جوانب انعطاف رو رعایت کنم تا قدمی دیگر برای ترک این عادت بردارم …خوب حالا باید چکار کنم ،،،؟؟ من به خوردن نان تازه در وقت عصر خیلی علاقمندم و می خوام طبق خواسته و علاقمندی جدیدم این عادت رو بشگنم …نمی تونم تصمیمات سخت و ناگهانی اتخاذ کنم مثلا این اشتباهه که با قاطعیت و یک لحن محکم بگم از امروز دیگه نون در وقت عصر نمی خورم …من برای رعایت انعطاف باید ابتدا هر مقدار نان تا حالا به عنوان عصرانه می خوردم به یک دوم تقلیلش بدم …و کلا غیر از نان هر چیز دیگه ای در این وقت تا حالا مصرف می کردم به یک دوم برسونم یکی دو روز با یک دوم نون مصرفی و خوراکی های دیگه جلو برم بعدش تبدیلش کنم به یک سوم و بعد فقط بشه دو لقمه و بعد یک لقمه و بعد کلا مصرف نون عصرونه ارو متوقف کنم …. جوری بشه که فقط به یکپیمانه شیر و دوتا بیسگوییت کوچیک و یک عدد میوه اکتفا کنم …این میشه انجام مرحله انعطاف در ترک عادت مورد نظرم …
پایان جلسه سوم
با عرض سلام و ادب
موضوع امروز جالب بود. در انتخاب خود انعطاف داشته باشیم
انسان کلاً دوست داره بر اساس علایقش زندگی کنه وقتی کارهایی را که دوست داشته باشیم انجام بدیم و از چیزهایی که دوست داشته باشیم استفاده کنیم حسآزادی برای ما به ارمغان میآید.
پس نباید این حس آزادی رو از خودمون بگیریم احساسی که به دنبال آن شاد زیستن را با خود دارد.
حالا موضوع اینه که ممکنه مواردی وحود داشته باشه که مطابق علاقه ما نباشه.ولی نزدیک به انتخاب ما باشه..خوب اگر اینطور باشه هم پذیرشش برامون راحت تره.
ذهن ما مواردی را که نزدیک به انتخاب ما باشه را میپذیره.حالا قراره از این ویژگی پذیرش ذهن استفاده کنیم تا تغییر عادت را داشته باشیم.
بارها شده که برای خرید لوازمات خودم ان چیزی را که صد در صد دوست داشتم را پیدا نکردم و شبیه ان را خریدم .
الان با این تفکر در این راه تغییر عادت پیش میروم تا به نتیجه برسم
سلام بر استاد و دوستان عزیزم
من هم تا حدودی در انتخابهام آدم منعطفی بودم و خیلی سخت گیر نبودم اونم در زمینه های مختلف اینطور بودم مثلا همین یه هفته پیش پسرم رو تختی نیاز داشت و رفتم بگیرم و دقیقا دنبال یه طرح ورنگ خاص میگشتم که یه ماشین فراری بود با رنگ قرمز و مشکی که هر چقدر گشتم نبود و من تنها به جایی نزدیک به انتخابم موردی دیدم که بیشتر مشکی بود و زرشکی و یکم آبی داشت و گفتم عیب نداره اینم. میشه و طرحش هم یه ماشین دیگه بود و بازم قبول کردم و خریدم.
و یا اینکه چند روز پیش من به دنبال خرید یه هدیه برای همسرم بودم که دوست داشتم کمربند چرم کامل مشکی بخرم که جور نشد و فروشنده به من یه کمر بند چرم مشکی با سری خاکستری داد که گفت جنسش عالیه و من خریدم و همسرم بسیار خوشش اومد.
و یا اینکه. من چند وقت پیش به دنبال خرید یه شومیز و شلوار شیک برای دخترم بودم. ولی با تن کردن یه بلوز و دامن شیک کلا نظرم عوض شد و همون بلوز و دامن رو خریدم .
و یا اینکه من به دنبال خرید ظروف آشپزخانه ی لب طلایی آرکوپال بودم که چون فروشنده تاییدشون نکرد در نهایت یه سرویس آرکوپال سفید با کل های سبز آبی خریدم وچقدر هم زیبا هستن .
و یا اینکه من به دنبال خرید یه شلوار لی دمپا برای دخترم بود اما در نهایت یه شلوار لی اسلش خریدم که بسیار برای دخترم برازنده وزیبا هست .
و یا اینکه من به دوست داشتم قاب دور تی وی خونم سفید و طلایی رنگ آمیزی بشه اما در نهایت کامل طلایی رنگ شد و بسیار هم شیک و هماهنگ با دکور خونه شد
من امروز هم دوباره تا حدودی خواستم اون عادت چند لقمه اضافه تر بر نیاز بخورم رو تکرار کنم اما به یاد آموزشها افتادم و گفتم الان دیگه آگاهم چرا این کار رو دارم میکنم چون فلان لذت ها رو به من میده اما محکم به خودم گفتم من به دنبال لذت تناسب اندام هستم که بسیار برای من خوشایند تر هست و دقیقا عین همین انتخابهای بالا که مثال زدم خواستم هنوز بخورم اما گفتم الان همین اندازه هم که غذا خوردم خوبه سیرم پس بیشتر چرا بخورم و به همون مقدار اولیه که خوردم راضی شدم و دیگه دوباره نرفتم بخورم چون غذای امروز هم از نظر من بسیار خوشمزه بود و دوستش داشتم اما با این چالش واین آگاهیها دارم بسیار ایده التر و درست تر رفتار میکنم و میخوام کمی انعطاف داشته باشم مثل همیشه با مواد غذایی دلخواهم برخورد نکنم. به اندازه نیازم وقتی سیر بودم بخورم .و هیچ لقمه ی اضافه تری وارد بدنم نکنم .
من میتوانم اگر در خوردنم کمی انعطاف داشته باشم مثل بقیه ی جنبه های زندگی مثل خرید کردن و یا مکان تفریح ویا مکان خریدن ویا نوع وسیله و ….. که بارها دلم خواسته به فلان جا سفر کنم اما نشده و یه جای دیگه رفتم و ناراحت نشدم و کلی لذت هم بردم ویا خواستم به یه مکانی برای خریدن برم اما نشده و از جای دیگه خرید کردم و راضی هم بودم و یا من بارها شده از یک مارک خاص مواد غذایی استفاده کردم و اما به دلیل دفعه ی بعد مارک دیگه استفاده کردم و بازم دیدم بد نیست و خوشم اومده و دوباره خریدم پس من باید در تغییر رفتارهام وجسمم انعطاف داشته باشم تا موفق بشم .
آفرین فروغ خانوم ، خیلی خوب توضیح دادی ، تونستم بین ترک عادت مورد نظرم و مسیله انعطاف پذیری یک رابطه منطقی پیدا کنم …
مرسی تشکر از شما دوست گرامی هم مسیر
سلام شهربانوی نازنینم.
عاشق صبر و حوصله ی شما هستم که اینقدر با دقت و با عشق کامنت من و بیشتر بچه های سایت رو میخونی و پاسخ هم میدی من که واقعا تحسینت میکنم .عزیز دلم از خدا میخوام شما و من و تمام بچه های سایت رو در رسیدن به هدفشون یاری وکمک کنه
عزیز دلمی فروغ جان ، ممنون از اظهار لطفت خانومی ،
چقدر دوست داشتم نزدیک هم بودیم و از کنار هم بودن به شکل فیزیکی هم بهره مند می شدیم و وقت و بی وقت با هم تبادل نظر می کردیم چقدر احساسمون عالی می شد …..ما اکثرا در اینمسیر تنهاییم …البته از نظر مجازی با همیم و مثل یک خانواده شدیم اما چقدر خوب بود اگر ارتباط دیداری و شنیداری فیس تو فیس با هم داشتیم …. همینجوری هم خیلی خدارو شکر می کنم از جناب عطار روشن هم بی نهایت سپاسگزارم که به لطف خدا امکان ارتباط مجازی رو برای دوستان هم مسیر فراهم کرد ….
خدا قوت ، موفق باشید
سلااام
من وقتی تمرین دیروز رو انجام دادم دیگه دوستم که پرخوریه نیومد سراغم اصلا انگار تا بهش گفتم بیا با هم دوست بشیم دست از سرم برداشت حالا من نمیدونم کی دوباره قراره بیاد ولی هر وقت بیاد قدمش به چشممه چون من قرار نیست دیگه چپ چپ نگاهش کنم وقتی درک کردم چقدر برام خوبی و آرامش داشته معلومه که دلم نمیخواد باهاش سر جنگ داشته باشم.
درباره ی تمرین امروز هم خیلی فکر کردم من خیلی آدم غد و یه دنده ایم که این خیلیم خوب نیست و مطمعنم رو مخ خانوادمه ولی من دوست دارم دقیقا اون چیزی که توی ذهنمه رو داشته باشته باشم مثلا یه بار یه تابلو میخواستم برای توی اتاقم بگیرم و این تابلو یه طرح خاصی داشت که همه پسند نبود ولی من عاشقش شده بودم اگه همون روز که توی تابلو فروشی سر خیابونمون بودیم و به مامان بابام میگفتم یه تابلو با طرح طبیعت و چمیدونم از این جور طرحا میخوام حتما برام میخریدنش ولی چون اون تابلو خیلی براشون جالب نبود به منم گفتن نخرش ولی من 6 ماه پولامو جمع کردم و همه ی عیدیامو گذاشتم بعدش رفتم دقیقا همون تابلوعه رو گرفتم . کلا توی چیزایی که میخوام بخرم انعطاف پذیریه بالایی ندارم اما الان که دارم با خودم مرور میکنم میبینم که بعضی وقتا هم اینطوری بوده ولی نه به خاطر اینکه خودم میخواستم معمولا به خاطر اینکه بقیه از دستم عصبانی نشن یا ناراحت نشن این کارو کردم ولی بعد از یه مدت به خودم گفتم اونقدرام بد نیست مثلا یه بار با مامانم رفتیم مانتو بخریم و من یه مانتوی رنگ مشکیه ساده میخواستم ولی وقتی رفتیم اونجا مامانم به من یه مانتو سیاه سفید که توی قسمتای سفیدش یه طرحایی داشت پیشنهاد کرد و بعد من توی رو در بایستی خریدمش نمیدونم چرا فکر میکردم اگه چیزی که مامانم بهم پیشنهاد داده رو نخرم ناراحت میشه چون در واقعیت این طوری نبود اون فقط یه پیشنهادی داده بود و منم میتونستم ردش کنم اما چون بچه بودم این تو ذهنم بود که به حرفش گوش بدم خوشحال میشه و خلاصه خریدمش و تا یه مدتی استفادش نمیکردم اما بعد از چند وقت با یه شال صورتی پر رنگ و شلوار لی آبی پررنگ پوشیدمش و دیدم اونقدرام بد نیست.
یه بارم بابام برام یه تخته ام دی اف روکش شده خرید که رنگشو دوست نداشتم میخواستم به عنوان میز بزنمش به دیوار اتاقمو و مصمم بودم که رنگشو سفید کنم بعد رفتم رنگ فروشی گفت چون چوبش روکش داره رنگ روش نمیخوابه بعدش بابام گفت روش یه چسب سفید میزنیم و حتی چسبه رو هم خرید اما من چند روز که گذشت دیدم رنگش اونقدرام بد نیست و همون موقع ها بود که به خودم گفتم بهتره یکم انعطاف پذیر باشم و ازون به بعد تصمیمای بیشتری شبیه این گرفتم .
مثلا من خیلی برام مهم بود که آیکنای همرنگ گوشیم حتما پیش هم دیگه و و کنار هم باشن یا حتما صفحه قفل گوشیمو چند روز به چند روز عوض کنم ولی الان کل این حساسیتام از بین رفته و ممکنه فقط یه ردیف از آیکنا رو همرنگ کنار هم بزارم و حالا اگه حتما قفل صحه رو عوض نکردم هم اشکالی نداره.
اینا تجربه های من بود .
چه قدر مشتاقم برای جلسه های بعد
خدایا شکرت
سلام صبا جان ، دختر قشنگ و مهربونم ،
امیدوارم در کار و زندگیت همیشه موفق باشی رشته مورد علاقه ات قبول بشی و بشی یک دانشجوی پرافتخار و آینده ساز برای خودت ، خانواده و کشورت …..آمین
صبا جون به محض خوندن اولین پاراگراف دیدگاهت توقف کردم اومدم در جهت تایید نظرت یه مطلبی رو بنویسم اول متن خودتو می نویسم :
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
من وقتی تمرین دیروز رو انجام دادم دیگه دوستم که پرخوریه نیومد سراغم اصلا انگار تا بهش گفتم بیا با هم دوست بشیم دست از سرم برداشت حالا من نمیدونم کی دوباره قراره بیاد ولی هر وقت بیاد قدمش به چشممه چون من قرار نیست دیگه چپ چپ نگاهش کنم وقتی درک کردم چقدر برام خوبی و آرامش داشته معلومه که دلم نمیخواد باهاش سر جنگ داشته باشم.
پایان متن انتخابی
خیلی برام جالب بود چند روز پیش تمرین انعطاف در ترک عادت رو انجام دادم و گفتم که می خوام در اولین قدم برای ترک خوردن عصرونه در وعده عصر نون نخورم ، یا به عبارتی اضافه غذای ظهرمو نخورم یه چیز سبک بخورم مثلا شیر و دو عدد بیسگوییت ساق طلایی …. و یکی دو عدد میوه ، ،،
پریروز عصر در جهت عملی کردن تصمیمم از سوپری شیر و بیسگوییت خریدم اینجوری به ذهنم یاد آوری کردم که ببین نمی خوام عصرونه ام خیلی پر و پیمون و مثل ناهارم باشه می خوام یه جور باشه جلوی گرسنگی عادتی خودمو بگیرم با خوردن یه چیز مختصر ،
چرا میگم عادتی چون در روش متناسبها عصرونه خوردن یا کلا جایی نداره یا یه چیز مختصره اینجور که ما چاقا به این مسیله اهمیت می دیم و فکر می کنیم نیاز واقعی جسممونه نه اینطور نیست ما عادت کردیم بهش ، پس میشه به تدریج با شیب ملایم ترکش کرد ،
خلاصه دیروز سه ساعت بعد از ناهار احساس گرسنگی کردم یکدونه سیب خوردم نیم ساعت بعد نیم فنجون شیر پرچرب با یکدونه ساقه طلایی دیگه میلم نکشید چیزی بخورم تا ساعت ۸ که شام خوردم خوشحال بودم که وعده عصر طبق تصمیمم انجام شده هم باهاش نجنگیدم و پذیرفتم که فعلا باشه ….امروز عصر اتفاق جالبتری افتاد سه ساعت بعد ناهار گرسنه ام شد اما میوه نخوردم چون قبل ظهر خورده بودم میلم نکشید دلم همون شیر و بیسگوییت خواست .منتها امروز شیرو داغ کردم مقدارش هم بیشتر از دیروز بود یک لیوان سر خالی با دوتا بیسگوییت ..ساعت ۶ اینارو خوردم تازه الان که نزدیک ۱۲ نیمه شبه گشنم شده میرم غذامو گرم کنم …. واقعا خوشحالم …. :))
صبا جان مرسی از دیدگاه قشنگت لذت بردم
سلام استاد عزیز
خسته نباشید
راستی این اعلام آمادگی که گفتید رو نمیدونم چجوریه چون الان من که دارم مینویسم
۱۲ /۱۲ /۱۴۰۰ هستش ولی فایل شما فکر کنم مال خیلی وقت پیشه.
خلاصه من آماده هستم و عاشق مسیرتون
هرچی امر بفرمایید اجرا میکنم .
من چون دارم ۱۰۰گام رو هم گوش میدم ، واسه این ۳روزی بود این چالش رو هم ادامه نداده بودم .
در مورد انعطاف انتخاب باید بگم من خیلی برام پیش میاد،
بیشتر در لباس در سایز مشکل پیدا میکنم وگرنه در رنگش مثلا یه مانتو خریدم من که عاشق آبی روشن هستم ولی راه راه توسی داشت خریدم،
ظرفهام میخواستم سفید و ساده باشه اما گوشه هاش ۳دایره کوچک با رنگ نارنجی،قرمز و سبز داره ولی بقیه ش سفیده،
در مورد شیرینی من عاشق کیک شیله ای با کشمشم اگه نباشه یه شیرینی میخرم که حتما شبیه باشه.
ولی متاسفانه همیشه در گذشته مامان یا بابام میگفتن که درست اینه هر چیزی که درست کردن بخوری نباید بگی این رو دوست ندارم یا این رو میخوام،
یا مثلا تو خونه ی ما چون بحث خاصیت بوده خیلی اضافی رو این تمرکز کردیم این رو هم بخوریم ویتامین داره ، این رو بخوریم کلسیم داره ،این یکی آهن داره :))
همیشه با همسرم که متناسب بحث میکردم میگفتم این عادتت اشتباه مال ما درسته که هر غذایی باشه میخوریم،
الان از وقتی با مسیر استاد عطارروشن آشنا شدم همیشه بهش میگم واقعا کار تو درسته منم میخوام تو خوردن مثل تو باشم و انتخاب داشته باشم ، آفرین واسه همینه که متناسبی .
خلاصه ممنونم از فرمایشاتتون
استاد گرامی و همراهان عزیز شاد وسلامت باشید.
سلام خانم قادریان ، حالت خوبه ؟ امیدوارم در بهترین حالت بوده باشی،
عزیزم متنتو خوندم عالی بود یه قسمت از نوشته اتو می آرم تا درباره اش یه نتیجه گیری کنم :
همیشه با همسرم که متناسبه بحث میکردم میگفتم این عادتت اشتباهه مال ما درسته که هر غذایی باشه میخوریم،الان از وقتی با مسیر استاد عطارروشن آشنا شدم همیشه بهش میگم واقعا کار تو درسته منم میخوام تو خوردن مثل تو باشم و انتخاب داشته باشم ، آفرین واسه همینه که متناسبی .▪︎
اولا من بهت تبریک میگم که همسرت یک آقای متناسبه ..و بعد شکر خدا وارد این مسیر زیبا شدی که به اشتباهات فکری و رفتاری خودت داری پی می بری …منم خوشحالم به همین دلیل ▪︎
یک بار در یکی از فایلهای دوره گام اول استاد سوالی مطرح کردن مبنی بر اینکه از وقتی با این دوره آشنا شدید چه تاثیری در روابطتون گذاشته ؟
جوابی که من داده بودم یادم هست که گفتم از جنبه روابط می تونم بگم این دوره باعث شد با لاغرها ارتباط خوب و دوستانه ای بگیرم و دیگه حالت انتقادی بهشون نداشته باشم و برعکس تحسینشون کنم و باهاشون دوست باشم .
حالا این اتفاق خوب بین شما و همسرت افتاده چرا که برعکس من شانس آوردی و همسرت متناسبه و می تونی مثل یک خطکش به نظر بیاریش که متوجه بشی کجا درست داری رفتار می کنی کجا اشتباه ، ….. و آموزشهای این سایت چه رایگان و چه غیر رایگان باعث بهبود روابط عاطفی بین شما و همسرت شده …تو الان متوجهی که همسرت قابل تحسینه و به زبان آوردی و همین روابط عاطفی شمارو عالی می کنه البته اگر ما که چاقیم متناسب بشیم صد در صد بیش از لاغرهای طبیعی قابل تحسین و ستایش خواهیم بود چون ما آگاهانه به این مسیر اومدیم و سختی تغییر افکار و باورهارو به جون خریدیم،
از شما دوست خوبم تشکر می کنم
سلام دوست عزیز
خیلی ممنونم
خوشحال شدم از دیدن دیدگاه تون .
درسته ، شکر خدا این مسیر باعث بهبود روابط شده
چون حالمون بهتره و در مسیر درست و مثبتی حرکت میکنیم و بهترم خواهد شد ، با بیشتر شدن آگاهی هامون.
❤️براتون بهترین آرزوها را دارم❤️
سلام
حدود دوسال پیش همسرم یک کتونی گرفت که خیلی دخترم ازش استفاده کرد وهنوز هم نو وخوبه بعد از اون چند تا کتونی دیگه خریدیم که خراب شده چند وقته تصمیم داشتم از اون کتونی بخرم ولی چون جای شلوغی بود وجای پارک نداشت این تصمیم عملی نشد تا چند روز پیش که رفتم ولی از اون کتونی که من مشکیشو میخواستم نداشت و ناچار یک مشکی که خالهای قرمز داشت گرفتم
سلام و درود ▪︎
آفرینمحبوبه ▪︎ خیلی خوب انعطاف بخرج دادی ▪︎ درختی که در مقابل طوفان سر خم نکنه میشگنه ▪︎ انعطاف داشتن گذران زندگی رو به ما راحت می کنه ▪︎
اگر برای رسیدن به اهدافمون عین اونچیزی که توو ذهنمونه سرسختی نشون بدیم با سختی زیاد مواجه میشیم ▪︎ خصوصا در ترک عادتهای بد و آسیب زننده ▪︎ باید در ابتدا بپذیریم که این عادت به ظاهر لذت بخشو خودمون به وجود آوردیم و با خودمون نجنگیم …کمی نرمش نشون بدیم ،به تدریج می تونیم ترکش کنیم در عین صلح و دوستی ▪︎
موفق باشیم در مسیر متناسب شدن
سلام از شما ممنونم این چند روزی که باشما اشنا شدم باعث تعمق روی مسائلی بودید که با اینکه با راهکارهای ذهن وقوانین جذب بیگانه نبودم کاملا برام جدید بود
هر چقدر فکر کردم مواردی در مورد لباس یا وسایل منزل وغیره نیافتم معمولا اگر وسیله مورد نظرم رو پیدا نکنم اصلا نمیخرم اگه برای کادو هم باشه ترجیح میدم مبلغش رواهدا کنم ولی در موارد خوراکی اصلا اصراری ندارم با هر کس رستوران برم یا کافی شاپ همیشه اجازه میدم انتخاب کنه یا شاید ماه ها دلم یک غذا یا تنقلاتی خواسته ولی اهمیت نمیدم
سلام
واقعا انعطاف درانتخاب خیلی مواقع داشتم
مثلا کفش مشکی میخواستم بخرم رفتم وکفش با رگه های بنفش خریدم
یا مانتو سفید میخواستم بخرم ولی طلایی سفید شد وخیلیم دوستش داشتم
یا مثلا مبل صورتی میخواستم بخرم که آخرش طوسی وآبی وصورتی شد
وقشنگم بود انصافا
برای عروسیم میخواستم بهترین آرایشگاه برم اما خب پول کم آوردیم ورفتم یه آرایشگاه با تخفیف ویژه عید وخودم به آرایشگرم گفتم چطور درستم کنه واتفاقا یکی از زیباترین عروس هاشون شدم وخوب یادمه که عروسی بود پیشم که چندبرابر من پول داده بود اما به خاطر عدم انعطاف پذیریش وخواستن دقیقا همون مدل آرایشش خراب شد واصلا بهش نمیومد وخیلی ناراحت بود
یا مثلا فرش مت دوست داشتم طرح شکار بخرم اما وقتی با همسرم رفتیم فرش فروشی همسرم طرح دیگه ای رو انتخاب کرد وبا وجود اینکه اولش نپسندیدم اما وقتی انداختمش بیشتر از طرح شکار میومد به خونمون ورنگشم کرم وسلیقه من بود
یا مثلا دنبال یک مارک خاصی ریمل میگشتم وقتی رفتم بازار فروشنده چیز دیگری رو پیشنهاد داد که هم ارزون تر وبه همون کارایی بود
یا مثلا برای پرده های خونه میخواستم پرده باشکوه پارچه ای بخرم اما آخرش متوجه شدم که چقدر زبرا های قشنگ هستن وبا خریدنشون ویک شکل بودنشون واقعا راضیم وهر خونه ای رفتم بهش اومده وواقعا جلوه کرده
یا خیلی مواقع یه تیکه گوشت میگذارم یخش باز شه برای مثلا قورمه سبزی بعد درنهایت به این نتیجه میرسم آبگوشت بهتره برای امروز یا یه خورشت دیگه
من خیلی از این انعطاف ها داشتم وکلا آدم منعطفی هستم ومشکلی باهاش ندارم
سلام
راستش جواب دادن به این سوال برای من خیلی سخت بود اصلا یادم نمیومد که این چند وقت چیزی رو دوست داشته باشم و اکثرا میرفتم مانتو بخرم بدون اینکه بدونم چه رنگ و چه شکلی میخام فقط برام مهم بود که سایزم سه اما خوب که فکر کردم یادم اومد دوسه سال پیش که داشتم برا تختم ملافه میخریدم برام مهم بود که ملافم آبی باشه اما وقتی رفتم تو مغازه یه ملافه خریدم که توش نارنجی و سورمه ای هم داشت و اتفاقا خیلی دوسش داشتم و خریدمش یا میخواستم یه آباژور و لوستر بخرم که میخواستم آبی باشم ولی ابازوری که خریدم ترکیب آبی و کرمیه و اتفاقا آباژور و لوسترمم خیلی دوستشون دارم
سلام به استاد عزیزم
اما موضوع این جلسه
کدام انتخاب ما بر اساس علایقمان بوده؟؟
هر چی فکر میکنم من یادم نمیاد که چیزی دوست نداشته باشم تو غذا همه غذا دوست دارم شاید به همین خاطر چاق شدم
دخترم و پسرم علایق خاصی دارن تا اون غذا مورد علاقه یا خوراکی مورد نظر نباشه لب نمیزنن و من شدم جاروبرقی خونه
ولی تو انتخاب لباس و وسایل حق انتخاب با من بوده و هرچی مد نظر بوده خریدم
سلام به استاد عزیز و همراهان گرامی
انعطاف در انتخاب
من هز صبح خیلی دارم فکر میکنم که من چی می خواستم بخرم و مشابه اش یا نزدیکش رو خریدم
هر چی دور و ورم رو نگاه کردم دیدم نه نیست تقریبا همه رو همین جوری انتخاب کردم یعنی رفتم مغازه همین جوری خریدم یا شوهرم بدون اینکه من بگم چه رنگی یا چه مدلی خریده
شوهرم ام دی اف کاره و تو خونمون خیلی کار چوب هست و هر چی فکر کردم دیدم هیچ کدوم رو من نظر ندادم ولی قبول دارم
بعد به این نتیجه رسیدم که من به عنوان آدم چاق همین جوری که هر چی غذا به ذارن جلوم می خورم نه نمی گم هر چی باشه انتخاب نمی کنم فقط می خورم هر موقع باشه سیر باشم یا گشنه در مورد لوازم خونه هم اینجوریه هر چی بود به علایقم و برای خودم ارزش قائل نشدم
ما آدم های چاق انتخاب نمی کنیم دختر من متناسب هست و یا شوهرم متناسب هست وقتی چیزی نخوان اصلا نمیخورن مثلا همسایه مون حلوا آورده بود یک قاشق خورد دوست نداشت و دیگه نخورد
دختر متناسب چند سال پیش کله پاچه درست کردم و شب او گفت من نمی خوام من هم گفتم نخوری حق نداری غذای دیگه ای بخوری من به خاطر مفید بودن کله پاچه گفتم شب دخترم هیچی نخورد صبح که از خواب بیدار شد گفت مامان من دیشب هیچی نخوردم الان که فکر می کنم اون ذهن متناسب داره به علایقش احترام میذاره
البته من در انتخاب وسایل کوچیک خونه و لباس هام انتخابهای جایگزین داشتم مثلا
پرده کاملا سفید می خواستم ولی یک پرده دیدم سفید با یک راه قهوه ای و خریدم
جا قاشقی و جا ریایی کرم می خواستم یکی پیدا کردم که کرم بود ولی توپ های قرمز هم داشت خریدم
پیرهن مجلسی ام رنگ سفید می خواستم پارچه اش رگه های آبی هم داشت خریدم
وقتی میخواستم برم خوابگاه دنبال ملحفه با زمینه تیره بودم با طرح مدرن و اسپرت ولی چیزی که در نهایت خریدم یه ملحفه با زمینه تیره و طرح گل های بزرگ بود و من دوسش دارم ،شاید اگه طرحش اسپرت بود خیلی بیشتر دوسش داشتم ولی چون اولویت برام تیرگی زمینه بود و چیزی که خریدم اولویت علاقمو داشت پس برام شیرسن و دوس داشتنیه در کل چیزی که من دارم درک میکنم از این فایل و گفتع های دوستان اینه که ما در زندگی روزمره کم پیش میاد ایده آل ذهنمون رو با تمام معیار های مورد علاقمون پیدا کنیم ولی بخاطر وجود چندتا معیار با ارزش تر و اصلی توی یچیزی قبولش میکنیم و سعی میکنیم چیزی رو انتخاب کنیم که حداقل همون معیار های اصلی مورد علاقمون رو دارا باشه و اونو میپذیریم و ازش هم چه بسا لذت میبریم ،چون یجورایی ما اینو پذیرفتیم که جهان امروز با این تنوع توانایی اینو نداره که همیشه صد در صد انتظار ما از یه چیزو براورده کنه پس بهتره که ما به همون ۷۰ ۸۰ درصد علایق موجود در وجود یک عنصر رضایت بدیم و استفارش کنیم و لذتشو ببریم
سلام و احترام.
والا من تا حالا خیلی کم پیش اومده بگم من یه مثلا کیف قرمز میخوام و برم خرید و با کیف قرمز برگردم…مثلا یهو یه کیف سبز به من چشمک میزنه و من میخرمش و خوشحال میام خونه..مثلا رفتم لباس بگیرم تصورم یه لباس مشکی بود…ولی یه پیرهن قرمز خریدم و برگشتم.
ولی روکش مبلم رو دوست داشتم مشکی طلایی باشه…ولی گرون بود یه سرمه ای طلایی با قیمت مناسب تر گرفتم…الانم خوشحالم.
کمدم دوس داشتم سفید باشه،ولی سفید با رگه های طوسی شد…الانم راضیم.
و….مثال های دیگه.
البته منم تو دفتر مینویسم کامل همه رو.
بنام خدا
سلام
قسمت سوم چالش
من همیشه از رنگ زرد ،آبی، توسی و جدیدا نارنجی خوشم میاد .چند روز پیش خواستم پارچه نارنجی بگیرم بدم خیاط .
به طور اتفاقی رفتم بازار و یه مانتو گرفتم به رنگ نارنجی با ترکیب مشکی از مشکی زیاد خوشم نمیاد چون چند مانتو دارم مشکی ولی الان چون اصل رنگش نارنجی بود گرفتم .
دوست داشتن شال زرد داشته باشم و یه شال با ترکیب زرد و توسی گرفتم خیلی زیبا هست . یکی دیگه اینکه اخلاق همسرم خیلی تند هست اما من همیشه به خوبی هاش فکر میکنم که بیشتر اخلاق و صفات خوب را داره و این تند خو بودنش اشکال نداره .
یه مورد دیگه چند وقت پیش خواستيم پرنده بخریم من پرنده با ترکیب رنگ سبز ،نارنجی را دوست داشتم اما نشد بگیرم چیزی که خواستم نبود و یکی خریدم با رنگ توسی و نارنجی که بازم قشنگه .
این هم بعضی از علایق من
فایل “انعطاف در انتخاب (قسمت سوم ):”
مثالها ی من راجع به “انعطاف پذیری علایق ام و پذیرش ترکیب ذهنم”:
1. من رفتم یک بلوز رنگ روشن ساده و بدون طرح بخرم، ولی در نهایت بلوزی خریدم که با انکه به رنگ کرم است ولی رگه های زرشکی و نارنجی هم دارد و من از رنگها ی زرشکی و نارنجی خوشم میاید.
2. من دوست داشتم تولد پسرم وسایلی تزیینی زیادی بخرم، ولی چون عجله داشتم، و اخر وقت رفته بودم، برخلاف تصورم؛ فروشگاه فقط بادکنک داشت، در نهايت سه تا از بادکنکهایی را خریدم که تزیین شده و بسیار بزرگ بودند و پسرم هم خیلی خوشحال شد.
3. من دوست داشتم که امروز که روز تعطیل کاری ام است ،بدون ساعت از خواب ببدارشوم و بیشتر بخوابم، ولی در نهایت به جای 5:20 صبح امروز ساعت 5:55 صبح به عشق انجام تمرینهای سایت بیدار شدم و کاملاً احساس استراحت کامل و راحتی هم داشتم.
4. من دوست دارم که پیتزا را با نوشابه بخورم ولی چون چند روزی است که سرما خورده ام؛ دیشب پیتزایم را با مقدار کمی ابمیوه گاز دار بدون یخ خوردم و همچنان سیر شدم و همان طعم همیشگی را از غذایم تجربه کردم.
5. من دوست داشتم که بتوانم روی تردمیل بدوم؛ بنابراین وقتی مشغول انجام فایل پیاده روی بر روی تردمیل بودم، شروع به دویدن کردم.
احساس شادی در عین تمرینهای ذهنی و دویدن من برای چند دقیقه لذت مرا از انجام فایل پياده روی دو چندان کرد.
6. من رفتم مایویی به رنگ ساده بخرم؛ اما با دیدن یک مایوی طرح دار با رنگها ی شاد انقدر مجذوب ان شدم که خریدمش و هر دفعه از پوشیدن ان ، لذت میبرم.
7. من بعد از شش سالی که از دنشگاه فارغ التحصيل شده ام، بالاخره شغلی را که مورد علاقه ام بود را پیدا کردم؛ البته به خاطر مساله ای، من ميخواستم چند ماه پیش انجا را ترک کنم؛ ولی بعد از مطرح کردن ان مساله و مفید بودن من برای شرکت ، انها وظایف من را در جهت علاقه ام تغییر دادند و من مرتب هر 4 هفته یکبار باز در یک جلسه با رییسم، بیشتر در باره علاقه ام برای انها توضیح میدهم تا تغییرات جزیی همچنان در حال انجام در جهت علاقه من باشد.
8. وقتی میخواستم ماشین بخرم دنبال یک نیسان شاسی بلند بودم. دوست داشتم رنگش انابی باشد چون قبلا یک نیسان انابی داشتم و باهاش احساس خیلی خوب و خاطرات عالی داشتم.
البته چون اینجا هوا بیشتر سال گرم است، بهتر است که رنگ ماشین سفید باشد تا گرما را به جای داخل ماشین به بیرون انتقال بدهد.
وقتی رفتم ماشین نیسان مورد علاقه ام را دیدم، متعجب شدم که رنگش سفید بود. الان این ماشين را دارم و خاطرات خوبی در این 4 ماهه باهاش ساخته ام.
9. وقتی ما دنبال خانه اجاره ای میگشتیم، خیلی دوست داشتم خانه ای را پیدا کنم که از خانه قبلی بزرگتر باشد و امکانات تفریحی داشته باشد در عین حال محیطش سالم باشد.
وقتی سر سه روز، این خانه را که الان حدود 5 ماهه توش هستیم را پیدا کردیم؛ دیدیم هم بزرگتر است هم امکانات سونا ، جکوزی ، استخر ،دستگاه گریل و غیره دارد.
اینقدر محیطش سالم است که کسی اجازه ندارد داخل مجتمع سیگاری دود کند و باید از کل محوطه خارج شود ؛چون در صورت دیده شدن بایست جریمه اش را پرداخت کند.
10. من خیلی رنگ قابلمه را به رنگهای زرشکی ، سیاه و یا توسی دوست دارم و ميپسندم. البته رنگ سفيد را بسیار برای لباس و وسایل ديگر نیز دوست دارم.
همسرم من را سورپرایز کرد و یک ست کامل قابلمه به رنگ سفید برای من خرید. الان که نگاه میکنم بعد از چند سال که دارمشون همچنان شیک هستند و زیبا به نظر میرسند.
با سپاس فراوان از استاد بابت این تمرین عالی
سلام🙂
تعریف شما رو از خوشبختی در نوشته فایل خیلی دوس داشتم
زندگی بر اساس علاقه هامون
انتخاب بر اساس علایق شخصیمون
آزادی در انتخاب اونم بر اساس علاقه خودمون
واقعا که چقدر لذت بخشه و چقدر با اصل و ذات آفرینش ما هماهنگه…
این همون معنی اختیار هست در مقابل اجبار
اینکه گفته میشه که خداوند به انسانها اختیار داده همینه اجباری در کار نیست
همه ما هر لحظه در حال انتخابیم و وقتی این انتخاب براساس آزادی براساس علاقه و سلیقه خودمون باشه خیلی احساس قدرتمندی میکنیم..
و جالبه که همه ما در انتخابهامون بر اساس علاقه خودمون یه طیف داریم یعنی خودمون رو محدودبه یه مورد خاص با ویژگی های خاص نمیکنیم وطیف روهم میپذیریم مثال شما در مورد مبل خیلی عالی بود و یاد زمانی افتادم که برای انتخاب مبلمان رفته بودم تهران
قبل از اون من بارها توی گوگل مبلمانهای مختلف رو دیده بودم رنگها و طرحهای مختلف و در نهایت تصمیم گرفته بودم مبل اسپورت بخرم که راحت باشه و از شلوغی تاجهای مبل سلطنتی و رنگ زرد اون خوشم نمی اومد در ضمن میخواستم پایه های مبل کوتاه تر باشه که نشست و برخاست روش راحت تر باشه در ضمن میخواستم که پارچه مبل ساده باشه و شلوغ نباشه بعد از ساعتها گشتن توی بازار در نهایت مبلی رو انتخاب کردم و خرید کردم که ترکیبی از مبل سلطنتی و اسپورت هست در واقع مبل سلطنتی با پایه های کوتاه تر و پارچه ای که کل ساختار مبل رو پوشانده ساده است فقط در قسمت نشیمن پارچه طرحداره اونم کاملا با تم مبل هماهنگه و شلوغ نیست و تاج و ساختار اصلی مبل هم چوب کنده کاری شده است که چون طلایی نیست و رنگ چوبه شلوغیش به چشم نمیاد و اتفاقا شیک و ظریف ساخته شده…و در کل ترکیبی از آنچه میخواستم و مدنظرم بود رو پذیرفتم و انتخاب کردم
یه مثال دیگه در مورد فنجان های چای خوریم هست که دنبال فنجونهای کریستال با لبه های طلایی بودم که با لیوانها و سرویس چینی پذیراییم که لبه های طلایی دارن ست باشه و بعد از بارها بازار رفتن و دیدن فنجونهای مختلف در نهایت فنجونهایی رو خریدم که لبه های طلایی دارن و روی دیواره های کناری هم طرح گل داره و باز هم خودم رو محدود نکردم و انتخابی رو کردم که در همون طیف علاقه ام بوده..
موقع انتخاب پرده به خاطر ست بودن با کف پوشها حریری رو انتخاب کردم که زمینه شیری رنگه ولی گلهای روی اون با کفپوشها رنگش همخوانی داره…
موقع انتخاب رنگ موها طبیعی بودن انتخاب اصلی منه و بارها شده که قهوه ای روشن یا دودی زیتونی یا زیتونی تیره رو هم پذیرفتم
و همه اینها نشون میده که ما خودمون رو حتی در علاقه و سلیقه مون هم محدود به یه مورد خاص نمیکنیم و تنوع و ترکیب و شباهت رو هم میپذیریم و طیفی از انتخاب رو بیشتر دوس داریم تا اینکه فقط یه رنگ یا یه طرح یا یه جنس رو بپذیریم
و این همون آزادی هست که با ذات ما هماهنگه و ما چون نامحدود هستیم محدودیت رو حتی در علاقه خودمون نمیپذیریم.👌
سلام روز سوم
برای جهیزیه میخواستم حتما یخچال ساید بخرم، در نظرم ساید 30 فوت بود ولی تو مغازه دیگه مامانم گفت 25 فوت و منم قبول کردم چون مهم ساید بودنش بود اون موقع الان بود فک کنم دوقلو میگرفتم:)))
دمپایی روفرشی میخواستم در نظرم پلاستیکی یا چرم مصنوعی بود ولی جیزی به دلم ننشست ازین پشمی ها خریدم
کلا به رفتارام که نگاه میکنم خیلی منعطفم من
و الان متوجه شدم هیچ وقت دنبال علایقم نبودم هرچی پیش میاد و سعی میکنم حس خوب بهش بگیرم و قبولش کنم یا تحمل کنم اینا هم به سختی پیدا کردم و حتی فک کنم نظر دیگران از خودم برام مهمتره
زمان دانشگاه فقط برام روزانه و همدان بودن مهم بود ولی دوست داشتم رشته م صنایع باشه ولی بقیه رشته ها هم زدم و آیتی همدان روزانه قبول شدم
سلام استاد من مال تمریینهارو تودفتر مینویسم .چون چشام اذیت میشن تو سایت مینویسم.از آنجای که تصمیم گرفتم متناسب بشم این فعالیتها رو انجام میدم.ممنونم درکم میکنین.!
با سلام
امروز که باز متنی رو که نوشتم و میخوندم متوجه شدم مثالهای درستی رو نگفتم.
باید بیشتر دقت میکردم🙏
به دل خسته بگویید:
خداوندی هست🌹
انعطاف در انتخاب
ما در زندگیمون اگه چیزی باب دل ما باشه یا به قول معروف به انتخاب خودمون باشه بیشتر خوشمون میاد و احساس بهتری داریم و مسلماً از اون چیزی که انتخاب کردیم لذت بیشتری میبریم .
حالا این انتخاب میتونه در زمینه ی رشته تحصیلی ، ازدواج،لباس،دکوراسیون،دوست،مسافرت و خیلی انتخابات دیگر که همیشه در زندگی ما پیش می آید باشه.
ولی گاهی اوقات پیش میاد که اون چیزی که میخوایم انتخاب کنیم دقیقاً همونی نیست که ما مد نظر داریم ،
ولی خب کمی نزدیک به اون چیز مورد علاقه ی ما هست ، پس بنابراین انتخابش میکنیم.
و این یعنی ذهن ما انعطاف پذیر است.
خب حالا علایق من ،خیلی چیزها هستند ولی من چندتاشون رو مینویسم .
من باغ بزرگ و خونه ویلایی دوست دارم.ولی اگه یه خونه ۳۰۰، یا ۴۰۰ متری هم بخرم ،هیچ اشکالی ندارد (تازه خیلی هم خوشحال میشم 😁🤣 ) .
من دکوراسیون مدرن رو خیلی دوست دارم ولی اگه سنتی هم باشه بدم نمیاد.
من تیپ مشکی رو دوست دارم . ولی اگه روزی تیپ آبی هم ببینم بهم میاد، و نتونم مشکی بپوشم ،خب آبی رو انتخاب میکنم.
من لاغری رو دوست دارم و دلم میخواد لاغر بشم .ولی الآن از همینی که هستم خوشحالم 🥰
من غذاهای سنتی رو دوست دارم ولی اگه مجبور باشم و پیش بیاد فست فود هم میخورم.
من توی ماشین ترانه با صدای بلند دوست دارم گوش بدم ولی اگه صداش بلند نباشه هم به احترام بقیه چیزی نمیگم و گوش میدم.
من به شعر های مشیری علاقه ی زیادی دارم ولی اگه حافظ هم باشه میخونم.
من این خونه ای که توش زندگی میکنیم و بهش علاقه ندارم ولی به خاطر موقعیت مکانیش و سوپر مارکت و میوه فروشی و نزدیک بودن به مغازه همسرم میگم خونه ی خوبی هست و شکر.
من علاقه دارم تو مناسبت های مختلف همسرم سوپرایزم کنه و خیلی خوشحال میشم ولی اگه این کار رو هم نکنه مهم نیست و من باز هم عاشقشم و دوستش دارم.❤️.
امیدوارم خوب تونسته باشم بنویسم . 🙏
به نام خدا
سلام مثالی که میخوام عرض کنم برای مثال من رنگ سفید رو دوست دارم شال سفیدی تهیه کردم روی شال خال خال مشکی هم داشت که در آخر اون رو تهیه کردم
یادم در مورد خریدن ویلا که از علاقه مندیهام بود کلی ایده ال داشتم و یک ویلای لاکچری مد نظرم بود اما در نهایت به خرید یک ویلای معمولی رضایت دادم
در مورد خرید یک روسری سبز در نهایت یک روسری با رگه های ابی و زرد و صورتی رضایت دادم
در مورد مبل یک دست مبل طوسی در نظرم بودم که در تهایت به مبل طوسی با طرحی دیگر رضایت دادم
پسر دوم من بسیار لاغر و خوش اندامه و من اکثر وقتا رفتارها و اعمالشو در مورد خوردن مد نظر قرار میدم و الگو برداری میکنم
چند روز پیش که ناهار شوید پلو با گوشت گذاشته بودم مقداری از اون رو برای شام کنار گذاشتم به اضافه ی فلافل
وقتی شام و اماده کردم دیدم پسرم از بین شوید پلو و فلافل ، به سراغ فلافل رفت و برای خودش ساندویچ درست کرد هر چی به او اصرار کردم که از پلو هم مقداری بکش و بخور او به هیچ عنوان زیر بار نرفت در حالی که من خودم به راحتی میتونستم هم از اون پلو بخورم و هم فلافل 😁
همونجا با دیدن رفتار او به انتخاب غذای مورد علاقه ش پی بردم .
که ادمای متناسب کاملا طبق علاقه مندیهاشون حرکت میکنن
البته او این علاقه مندی رو در سایر کارهای دیگه هم داره که کاملا چیزی که دوست داره مثلا در مورد لباس فقط حتما باید مدلی رو که میخواد انتخاب کنه و این ویژگی او از زمان کودکی همراه ش بوده او بیشتر به رنگهای مشکی علاقه منده
و یادمه یکبار براش یه پیراهن رنگ روشن گرفتم اصلا یکبار هم نپوشید و من مجبور شدم همانطور سالم به دوستی هدیه بدم و الان هم که بزرگتر شده به هیچ عنوان زیر بار هیچ پیشنهادی از طرف من چه در مورد رنگ لباس یا مدل مو یا نوع غذا نمیره
البته من بعنوان مادر شاید این رفتار فرزندم را نپسندم ولی از وقتی که شروع به ایجاد تغییر در خودم کردم اصلا با او مخالفت نمیکنم چون بر این باورم که فرزندان ما عروسک خیمه شب بازی ما نیستند که بخوان بنا به میل و سلیقه ی ما حرکت کنند
البته شاید برخی این توجه به علاقه مندی را با سخت گیری اشتباه بگیرن که مثلا اگر ما طبق علاقه ی خود عمل کنیم ادمهای سخت گیری هستیم
قطعا نظر من هم تا قبل از ورود به مسیر ذهنی همین بود
که حالا مثلا فلان رنگ نباشه حالا چی میشه رنگ نزدیک بهش و بگیری
ولی از وقتی وارد این مسیر شدم و فهمیدم که خودم و علایقم بسیار با ارزشه سعی میکنم من هم کم کم به علاقه هام توجه بیشتری داشه باشم اما خب من فکر میکنم در آدمهای چاق علاقه مندی ها ی گسترده ای دارند ، لا اقل در مورد انتخاب غذاها
دامنه ی علاقه مندی ها و انتخاب نوع غذا در من خیلی بیشتر هست تا فرزندم که فردی کاملا لاغر و متناسب
یعنی من اکثر غذاها رو دوست دارم
و انچنان محدودیتی در انتخاب ندارم و خب این هم بر میگرده به همون روش تربیتی که مادرم همیشه میگفت بچه باید همه چی بخوره و همه غذا ها رو دوست داشته باشه
خب حالا میریم سراغ تمرینی که استاد گفتن
من خودم دوست داشتم دبیرستان رشته ی گرافیک بخونم اما خب بخاطر اینکه دبیرستانی که این رشته رو داشته باشه اون زمان نزدیک منزل ما نبود من تجربی خوندم چون به علاقه مندی هام نزدیکتر بود
یا یکبار که از پیج اینستاگرام سرویس قابلمه رنگ سرمه ای سفارش دادم و رنگی که برام ارسال شد مشکی بود و منم استفاده کردم
یکبار هم دمپایی رنگ مشکی میخواستم که مغازه دار نداشت و رنگ سورمه ای برداشتم
و این جایگزینی چندین بار در مورد خرید کیف یا روسری یا حتی سرویس طلا برام اتفاق افتاده که حالا طرحی شبیه به چیزی که میخواستم خریدم
یا مثلا من زیاد آبگوشت دوست ندارم ااما خب برای اینکه مادرم ناراحت نشه ، میخوردم
به هر حال بهتره که یکم راجع به علاقه مندیهامون دقت و توجه بیشتری داشته باشیم چون احساس شادی و نشاط در زندگی بستگی زیادی به این نکته داره و خب در نسل ما بخاطر احترامی که برای والدین داشتیم ترجیح میدادیم بیشتر میل و سلیقه مونو با اونا تطابق بدیم
البته در مورد خودم در مورد تصمیمات مهم زندگی مثل انتخاب همسر و انتخاب هنرهایی که یاد گرفتم کاملا ازاد بودم و مهارتهایی که واقعا دوستشون داشتم را آموختم
و هیچ گونه تحمیلی در این موارد نبود و شاید فقط در مورد لباس و نوع پوشش و رنگ بندیشون یا نوع غذاهاطبق نظر والدینم بود.
با سلام و تشکر
من همیشه دوست داشتم خونم ویلایی با حیاط بزرگ و پر درخت و دیزاین شده باشه اما بودجه مون نمیرسید و یه همکف حیاط دار گرفتیم که حیاطش خیلی هم کوچیکه ولی سنگاش قشنگه و من خودم توش کلی گل و درخت کاشتم.
من دلم میخواست روی زمینه خود موهام مش داشته باشم اما بم نیومد و زمینه شم کمی روشن کردم
دلم میخواست ال ایدی مو تمام هوشمند بردارم ولی فروشگاهی که قرار بود قسطی بهمون جنس بده تمام هوشمند نداشت منم اسمارت گرفتم و موس رو نداشت ولی قابلیتای دیگه رو داشت
سلام و عرض ادب خدمت استاد بزرگوار و سایر دوستان عزیز
خب این فایل برای من که معمولا رنگها و لباسهای مورد علاقه ام رو خوب میشناسم خیلی خوبه .
من به تیپ اسپرت علاقه دارم حالا اگر در این میان یه روز هم به جای کتونی کفش راحتی بپوشم در دایره ی علائقم هست و خیلی خارج نشده .
معمولا سعی می کنم از برندهای خارجی استفاده کنم اما اگرم برند ایرانی بود و با کیفیت بازم دوست دارم .
من معمولا به رنگ سیاه و سفید در لباس پوشیدن علاقه دارم اما اگر رنگهای تیره مثل سورمه ای یا قهوه ای هم در انتخاب لباسهام باشن بازم دوستشون دارم .
من معمولا دوست دارم مد روز لباس بپوشم ولی اگر هم بعضی روزها نتونستم لباس مد روز باب سلیقه ام پیدا کنم اگر هم نزدیک به سلیقه ام بود و دوست داشتم بازم اون رو انتخاب می کنم
من در انتخاب کتونی معمولا برند کامن پراجکت
که یکی از پرطرفدارترین برندها است که اسنیکرهای آن ، به سبکی مینیمالیست و مدرن طراحی شده است. رو انتخاب می کنم . چون هم رنگ های مدرن داره و طرح های ساده اما اگه حالا مارک دیگه ای مثل مک کوئین هم باشه بازم دوست دارم .
من در انتخاب دوستانم معمولا افرادی رو که با خودم هم عقیده هستن انتخاب می کنم اما اگر در این میان کسی هم بود که با من کمی اختلاف عقیده داشت اما بچه ی با مرامی بود اون رو به عنوان دوست میپذیرم . برای همین با افراد زیاد و با حالی دوستم .
امیدوارم چیزی که میخوام بنویسم رو قضاوت نکنید اما من در انتخاب رل (دوست دختر) معمولا دختران شاد و تیپ روز رو انتخاب می کنم اما اگر دختری پیدا شد که مثلا تیپش یکم معمولی باشه ولی در عوض اخلاقش خوب باشه اونم جزو دوستان دخترم انتخاب می کنم .
من در انتخاب غذاهام معمولا غذاهای فست فودی رو در اولویت قرار می دم اما چون مادرم رو دوست دارم غذایی که مادرم بپزه رو هم حتی اگه فست فود نباشه دوست دارم و میخورمش و خیلی هم بهم مزه میده چون دستپخت مادرمه .
من در انتخاب رشته ی دانشگاهیم به رشته ی روانشناسی دانشگاه تهران علاقه داشتم ولی چون رتبه ی عالی نتونستم برای دانشگاه تهران کسب کنم به دانشگاه آزاد تهران هم رشته روانشناسی قناعت کردم و راضی شدم . چون فقط هدفم دانشگاه رفتن هست و کسب مدرک . من مدرک لیسانس رو بیشتر از دیپلم دوست دارم .
من به ورزش والیبال علاقه دارم و مدتی هم والیبال بازی کردم اما ورزش تنیس رو هم دوست دارم و همراه والیبال دوست دارم اون رو هم انجام بدم .
من به دروس حفظی علاقه دارم اما درسی که یکم هم مفهومی باشه اما بازم حفظیاتش بیشتر باشه هم جزء دایره ی علائقم هست .
من به بازیهای کامپیوتری هم علاقه دارم ولی اگر بازی کامپیوتری نبود ولی سرگرم کننده و جذاب و رقابتی بود اونم انتخاب می کنم .
من به گوشی برند اپل علاقه دارم اما اگر شیائومی هم بود دوست دارم .
من به رنگ قاب گوشی مشکی علاقه دارم ولی اگر رگه های نقره ای هم توش بود دوست دارم
من معمولا دوست دارم گوشی مدل جدید که میاد رو همون وقت که تو بورسه بخرم ولی اگرم نشد و کمی فاصله افتاد اشکالی نداره .
من آهنگهای رپ در اولویتم قرار داره اما اگرم آهنگ معمولی گوش دادم خیلی سخت نمی گیرم و بازم دوست دارم .
من به آهنگهای تتلو بیشتر علاقه دارم ولی رضا پیشرو رو هم دوست دارم .
من معمولا به زندگی کردن در کشورهای آمریکایی علاقه دارم ولی اگر هم در یکی از کشورهای اروپایی زندگی کنم بازم دوست دارم .
من معمولا به شرکت کردن در پارتی ها علاقه دارم ولی اگر تولد دوستانه بود بازم شرکت میکنم و دوست دارم .
من فعلا زندگی مجردی رو دوست دارم ولی اگرم روزی بخوام ازدواج کنم ترجیح میدم با کسی ازدواج کنم که خودم انتخابش کرده باشم نه افراد خانوادم .
امیدوارم این تمرین رو درست انجام داده باشم . چون چیزی که از فایل متوجه شدم همین بود .
البته من هم از انتخابها و تجربه های فعلیم نوشتم و هم از انتخابها و تجارب آینده . اینا موارد مورد علاقه ی منه که تا اینجا به ذهنم اومد . اگرچه اگه فکر کنم بازم یادم میاد ولی فعلا همینا رو نوشتم .
فعلا تا تمرین بعدی خدانگهدار .
سلام
من همیشه خدا هرچی گرفتم تا حالا نیاز علائق خودمو در نظر نگرفتم مانتو سیله میگرفتم اکثرا لباسهای تیره و مشکی تانیازم برطرف شه اکثر میرفتم خرید چیزی ک میخواستم پیرا نمبکردم و با افسوس و ناراحتی میومدم خونه الان چن وقته برا خودم اهمیت قایل میشم رفتم مانتو گرمی گرفتم و شلواری ک دوس داشتم گرعتم و خیلی خوشحال بود و هستم
خودمو اصلا نمیدیدم خدابا شکرت ک تو این مسیر منو قرار دادی
من رفته بودم شلوار مشکی بگیرم شلوار کرمی دیدم و گفتم چقدر قشنگه دلم گف بگیر اما هی ی صدایی میگف بهت نمباد رنگش روشنه ولی من گرفتم و خیلب هم خوشجالم من
من دنبال روسری کرمی و قهوه ای بودن ولی پیدا نکردم وروسری سیاه و کرمی و قهوه پیدا کردم وخوشجال شدم و برچسب کابینت گرفتم میخواستم رنگ قهوه ای تیره بگیرم اما روشنش بود باز گرفتم راضی بودم رفته بودیم رستوان سوخاری سفارش دادیم نبود مرغ پفکی سفارش دادیم ولی خوشمزه نبود ولی خب راضی کننده بود.
رفته بودم شوینه بگیرم اونی ک من میخواستم نبود ولی خوب یک مارک بهتر م بود گرفتم و راضی شدم
سلام استاد بزرگوار
امروز که قسمت سوم چالش من این رو نخوردم گوش دادم،مثل یکماه گذشته ،هر چه بیشتر فکر میکنم میبینم چقدر از آدمی که الان هستم فاصله داشتم ،البته اول به لطف خداوند و دوم با راهنمایی های استاد گرامی.
الان که دارم برای انجام این تمرین فکر میکنم متوجه شدم که تقریباً هیچ وقت دنبال علائق خودم نبودم،و اینقدر این قضیه به ندرت اتفاق افتاده،که الان باعث تعجب خودم شدم.
همیشه برای خرید به اولین چیزی که بتونه نیازم رو بر طرف کنه،تمایل نشون میدم و خریداری میکنم و همیشه هم بخودم میگم سخت نگیر ای بابا،هیچ وقت دنبال علاقه ام نبودم.
ویا وقتی با خانواده یا جمع دوستانه رستوران و یا کافی شاپ میرم ،مبگم هر چی که شما ها دوست دارید من هم میخورم.فقط یکی دو مورد یادم هست که علاقه خودم بود و انجام دادم،اون هم در مقابل این همه موارد که به میل دیگران بوده بسیار ناچیزه.نمی دونم اسم این رو میشه انعطاف بیش از حد در انتخاب گذاشت؟
با سلام
چند وقت پیش من ومامانم رفتیم واسه خونه فرش بخریم ومن مدنظرم فرش نسکافه ای بود که وسطش ساده باشه و دور وبرش گل گلی. اما هرجا رفتیم گفتند اون فرش رو الانا دیگه نمیزنن ونداریم دیگه تصمیم گرفتیم فرش نسکافه ای کلا طرحدار بخرین والان هم راضی هستیم .
رفتم واسه جشن عموم پیراهن آماده با یه مدل خاص بخرم وترجیحا تا حدودی رنگش روشن . هیچی نداشتند دیگه همون مدل تقریبا خریدم منتها مشکی والان هم راضیم ودوسش دارم .
رفتم واسه خواهرزادم پازل بزرگ بخرم چند جا پرسیدم نداشتند دیگه کوچیکشو خریدم و اونهم دوست داشت .
یه روز رفتم برای خودم شلوار اسلش بخرم چون طرح ومدلشو دوست دارم منتها دیدم سایزمو ندارن. رفتم لی خریدم الانم راضیم چون هرجا میتونم بپوشم .
رفتم مانتو چروک رنگ ملایم بلند بخرم هیج جا اون رو نداشتند همه جا زرد ورنگ های خیلی روشن داشتند هیچی دیگه مشکی چروک خریدم و راضیم .
به نام خدا
سلام بر استاد عزیز و همه ی دوستان
من همیشه عاشق کیک و شیرینی و کلوچه و بیسکویت و خلاصه هر ماده غذایی آردیه شیرین بودم و چون این مواد خیلی بی کیفیت است و ارزش غذایی کمی داره من به سمت جو دوسرپرک با عسل و نون تست و کره ی بادام زمینی و عسل روی اوردم و برام مثل همون کیک لذتبخش بود، یا به جای بستنی به سمت بلندر کردن میوه های یخ زده باشیر و عسل روی اوردم که برام مثل بستنی بود و لذتبخش، مثلا من همیشه عاشق یه مدل لباس ورزشی که توی تنه ورزشکارای خانم خارجی بود شدم هیچ جا گیرشون نیوردم ولی یه مدل هایی که نزدیک انها بود البته با جنس متفاوت نظرم رو جذب کرد و خریدم و راضی بودم، مثلا من عاشق اندام ظریف و خیلی لاغر بودم ولی بعد از رفتن به باشگاه از اندام های ظریف و عضلانی خیلی بیشتر خوشم اومد، یا مثلا من از مسافرت هایی خوشم میاد که با هواپیما بریم مستقیم بریم هتل یکم استراحت کنیم و چند ساعت بعدش یا فرداش بریم بیرون ولی هر وقت میریم مسافرت مخصوصا با مادرشوهرم اینا اونا چمدون رونزاشته میرن بیرون و … که من خوشم نمیاد، مثلا من برای اتاق پسرم وقتی تازه متولد شده بود یه سرویس چوب خاص اماده مد نظرم بود ولی وقتی سرویس چوبش رو دادیم ساختند به انتخاب من نزدیک بود و من قبولش کردم، یا تختخوابی که من خریدم همه ی ویژگی های ظاهری که من دوست داشتم رو داشت به جز یه مورد که من خیلی دوسش داشتم ولی باز چون بیشتر موارد رو داشت خریدمش، یا میز تلویزیونی که من دوست داشتم با چیزی که همسرم به طور سورپرایزی خرید زمین تا اسمون قرق داشت و من اصلا ازش خوشم نمیاد، یا مدل پوششی که من دوست دارم خیلی راحتتر از چیزیه که هست و همسرم میپسنده ولی چون بازم به چیزیکه که من میخوام تا حدی نزدیکه من راضیم.
به نام آرامش دهنده دلها
برای چالش من اینو نخوردم
یک هدف تعیین کردم که ریزه خواری باعث چاقی منه
و بعدش گفتم که ریزه خواری خیلی محاسن داشته برام و خیلی حالم و رو خوب کرده و من بودم که انتخاب اش کردم و بر اثر تکرار شد عادت من
تو این چند روز هم هر وقت انجام اش میدم حالم بد نیست و از انجام اش حالم خوبه
و حالا باید به انتخاب هام فکر کنم، من انتخاب هام هیچ وقت بر اساس میل ام نبوده، یعنی فکر میکنم چی دوست دارم چی دوست ندارم ولی وقتی میرم بازار و میبینم چیزی نیست که من دوسش داشته باشم خیلی وقت ها چون نیازش دارم و از اینکه اصلا نباشه بین بد و بدتر انتخاب اش میکنم، تو انتخاب هام نباید از جای ارزون و چیز ارزون بخرم چون دیگه استفاده اش نمیکنم و به من حس خوبی رو نمیده، در حالی که اطرافیان من مثل همسرم و خواهرشوهرم واقعا اینقدر میگردن حتی شده ماه ها یا سال ها تا اون چیزی که علاقه شون هست رو بخرن و واقعا در همه جنبه های زندگی هم متناسب تر از من بودند، شاید کمی با علایقشون و انتخاب هاشون فرق کنه ولی مثل من نیستند که یک چیزی که حس ام میگه بده دوسش ندارم با علایق ام جور نیست رو انتخاب کنند، شاید یه مشکل ام همین باشه، شده تو رستوران بگم هر چی شما بخورید منم میخورم، من مهم نیستم، هر جا شما بگین بریم حالا مهم نیست من چی میخوام، اگه شما دوست دارید باشه، من اشکال ندارم،…. و الی ماشالله که از این مثال ها دارم، حتی شده با غریبه ها انگار من خودم وجود ندارم و چند بار قرار شد با جاری ها انتخاب کنیم که غذا چی ببریم من یه نظر دادم ولی هر کی گفت من اینو پختم، من اینو دارم، من اینو ندارم… من اینو دوست ندارم، بچه ام اینو دوست نداره، و من به نفع بقیه کنار کشیدم و گفتم ما همه چیز دوست داریم، به قول همسرم ما همه چیز خواریم… 😂🤥 دیگه چی بگم کلا هم تو ذهن ام آدم هایی که میگن وای پیف پیف اینو نمیخورم اونو نمیخورم، کلاس میذارن، خوشم نمیاد، هیچ وقت سعی نکردم مثل اون ها رفتار کنم، مثلا یکی تازه فهمیده مرغ و سبزی قورمه که سال ها میخورده دوست نداره، و حالا بقیه هم باید انتخاب هاشون رو با علایق ایشون تنظیم کنند، آخه این خودخواهی نیست واقعااااا، نمیتونه از همین راه راهی ها استفاده کنه و بقیه رو به دردسر نندازه 😬
به نام خدایی که راه رو به من نشون میده
سلام به همگی
واقعا هر جلسه من شگفت زده میشم از فایلها و تمرین ها…چقدر به چالش میکشه ذهن آدم رو….انصافا خیلی مشتاقم بدونم جلسه بعدی چیه و این تمرین قراره به کجا بکشونه ما رو..خیلی هیجان انگیزه
خب چیا یاد گرفتم؟ عادتی که از پی تکرار یه رفتار ایجاد شده رو گفتم، سعی کردم باهاش دوست باشم و مزایا و لذت هاش رو پررنگ کنم و بپذیرم منم که کنترل اون رفتار رو در دست دارم و اون عادت به خودی خود هیچ بدی نداره و منم باهاش دشمنی و جنگی ندارم..حالا قراره برم سراغ علائقم و اینو تمرین کنم که زندگی باید براساس علاقه باشه و اونجایی که چیزهایی رو که با علاقه م همخونی بیشتری داره انتخاب می کنم به خوشحالی و حس و حال خوب نزدیک ترم. اینکه انعطاف نسبت به علائقم دارم یا نه
تجربه های من از انتخاب های قابل انعطاف در علاقمندی:
راستش من توی انتخاب و خرید و … خیلی اهل برنامه ریزی دقیق نیستم و خواسته های مشخصی ندارم و توی موقعیت خزید انتخاب می کنم اما خب گاهی هم اینجوری پیش اومده
واقعا نمی دونم بقیه هم همینقدر برای نوشتن یه کامنت زمان میذارن و خودشون رو به چالش می کشن یا من خیلی گیر و گور دارم و طولش می دم 🙁
سلام بر تمام هم مسیرانم
و تمام رفتارها و عادتهام که لذت بخش بودند و من نمی دونستم 🤷🏻♀️😍
برای احساس خوبمون داریم قدم هایی کوچک بر میداریم .قدم اول شناسایی عادتهایی بود که آزار دهنده هستند و قدم دوم آشتی باهاشون و فکر کردن و نوشتن مزیتهاشون که باید به احساسی میرسیدیم که دیگه از تکرار اون رفتار حالمون بد نشه و مقصرش نکنیم و بپذیریم که خودمون داریم انجام می دیم و اون رفتار قدرتی نداره که بخواد به اجبار یا روی علاقه انجام بشه و به صلح برسیم که مغز ما حالت نبرد و دفاع نگیره چون میشه جنگ با خود و در نهایت ناخودآگاه پیروز میشه و ما از خودمون شکست می خوریم .
هر کدوم از ما یک سری علایق شخصی از کودکی داریم و یک سری از علایق هم به مرور زمان از پیرامون زندگی در ما ایجاد شده اند و فردی که نسبت به علایقش زندگی می کنه یک زندگی رها و آزاد رو در اوج خوشبختی و سعادتمندی را تجربه می کنه 😍
اگر اون پوششی که علاقه داری رو انتخاب کنی ؟!
یا محل زندگیت مورد علاقت باشه ؟
یا فردی که عاشقشی باهاش زندگی کنی ؟
یا حیوان خانگی مورد علاقه ات رو داشته باشی ؟
یا محل تفریحت جز علاقه مندیهات باشند ؟
یا هر زمان علاقه داشتی بخوری یا بخوابی یا مطالعه کنی ؟!
چه احساس قدرتمندانه و رهایی به وجود میاد .اما خیلی وقتها ما در چارچوب تأیید دیگران و جامعه زندگی می کنیم و کاری رو انجام می دیم که علاقه نداریم و (نجواهای ذهنی در ما شروع می شوند).
یه وقتهایی دلمون تخمه می خواد بخوریم به ما می گند نه امروز نخور خوب نیست😳یا یک نفر فوت شده می گند مشکی بپوش احترامه به صاحب عزا 🥺 یا امروز موسیقی گوش نکن یا فلان روز خیلی شادی کن 😳به قول شاعر تا بنده ی خویشی قفس اوج کمال است ….گاهی با خود فکر می کنم مگر من عروسک خیمه شب بازی ام که به دست دیگرانی که خود هیچ لذتی از زندگی نمی برند باید تکان بخورم‼️
اما یکی از ویژگیهای ذهن ما منعطف بودن است یعنی نسبت به علایقمون و تا حد نزدیکی به اون علاقه انعطاف پذیر هست و ما از ویژگی منعطف بودن ذهنمون نسبت به علایقمون استفاده می کنیم در جهت اصلاح یا تغییر عادتهامون.
افرادی که متناسب هستند نسبت به غذاهای مورد علاقه و غذاهایی که نزدیک به علایقشون هست دایره محدود تری دارند و به صورت ناخودآگاه از این ویژگی ذهنشون استفاده می کنند اما افرادی که چاق هستند در مورد علایق به مواد غذایی و انعطافشون دایره گسترده تری دارند و تقریبا همه غذا رو دوست دارند و می خورند 😋😄یعنی به خواراکیها نه نمی گند !همین هم باعث ذهن چاقشون میشه .مثال/علاقه به رنگ خاصی که در پوشش لباس یا خرید وسایل منزل قالب هست اما با ترکیب های دیگه به کار میره مثلا من یک تی شرت قرمز میخواستم و اون رنگ قرمز خاص بود اما مدلی دیدم و خوشم اومد که با رنگ قرمز و مشکی ترکیب شده بود یا شلوار کوتاه طوسی ساده می خواستم اما طرحدار بود و به خاطر کیفیت و طرحش خریدم ….اما گاهی شده خرید می کنم و میرسم خونه پشیمانم که چرا خریدم ‼️که الان متوجه شدم به خاطر اینه که جزو علاقه مندیهام نبوده و به اجبار البته باز خودم انتخاب کردم و دچار نجوای ذهنی شدم .یادمه برای انتخاب کاغذ دیواری هم خیلی انعطاف به خرج دادم اما الان یه چیزی تو ذهنم میگه چرا باید دایره انعطاف پذیری من انقدر گسترده باشه 🤔اینکه هر قدم دورتر از علایقم هست ‼️😳شاید یکی از دلایل مهم تناسب فکر نداشتن در تمام جنبه های زندگی همین موضوعه جنگ و نزاع هر روزه با خود بر حسب اسارتی که خود درست کرده ایم برای راضی شدن همه و ناراضی بودن خود .
اما به لطف پروردگار من خیلی عالی دارم پیش میرم اصلا همین که با عادتهام آشتی کردم این چندروزه خیلی رفتار صحیح و حس رضایتمندی داشتم و ذوق دارم ببینم جلسات بعد چه خبره ⁉️و احساس قدرتمندی دارم و کمی از قدرت اون رفتارها رو که خودم بهشون دادم ازشون پس گرفتم و دادم به وجود شایسته و لایق خودم .
سپاس از استاد عزیز که انقد ساده شاه کلید هر قفل رو در اختیار ما می زارند طلب خیر و آگاهیتون روز افزون 🍃🌸🍃🌸🍃🌸
به نام خدای آفریننده زیباییها
روز ۴۶: ۱۴۰۰/۳/۱۱
مرور مختصر:
جلسه اول چالش به شناسایی چند رفتار عادتی خود پرداختم که انجام آنها سبب ناراحتی من می شود و تمایل به ترک آنها دارم ولی تاکنون موفق نشده ام.
جلسه دوم: گفته شد برای ترک هر عادت باید نخست بدانم در گذشته انجام آن رفتار چه مزینی برای من داشته است که از انجام آن لذت برده ام و انقدر آن رفتار را تکرار کرده ام که بصورت عادت درآمده و الان مرا شاکی کرده است. و گام دوم اینست که با این رفتار عادتی به صلح برسم چون حل و فصل هر موضوعی در آرامش و صلح راحت تر از مبارزه و نزاع و عصبانیت و احساسات منفی است. و نشانه به صلح رسیدن با آن رفتار این است که پس از انجامش دیگر نرنجم و ناراحت نشوم و آرامش خود را از دست ندهم.
جلسه سوم:
وضعیت ایده آل و نرمال که سبب احساس خوشبختی می شود این هست که در هر زمینه ای به آنچه علاقه داریم دست پیدا کنیم، ولی ذهن ما در انتخابهای خود خیلی سخت گیرانه عمل نمی کند و به موارد مشابه هم رضایت می دهد و منعطف عمل می کند و پس از چنین انتخابهایی احساس رضایت نسبی بدست می آوریم.
مثلا در انجام تمرین چسباندن تصویر نمونه های متناسب نتوانستم پرینت رنگی بگیرم و خودم پرینت با کیفیت را خیلی تمیز رنگ کردم و واقعا برایم رضایت بخش بود.
آموزش درس شیمی کار مورد علاقه من است و در این دوران کرونا به کمک ادوب کانکت و سایر محیطهای آموزش مجازی و ارتقای دانش خودم کلاسهایم را توانستم برگزار کنم و واقعا راضی هستم. ذهنم براحتی توانست آموزش مجازی را بجای آموزش حضوری بپذیرد.
زمان ساخت منزلمان دوست داشتم نمای ساختمان منحنی باشد ولی جوشکار موافقت نکرد و وارد نبود من هم به نمای ساده رضایت دادم.
کفش سورمه ای برای ست شدن با لباسم میخواستم ولی ناچار به ست کیف وکفش با رنگ دیگری شدم و اتفاقا الان ان ترکیب را دوست دارم.
من شیرینی یا کیک و کلوچه را فقط با چای دوست دارم . همین سبب شده چای را هم با همین چیزها بخورم اما الان چای به تنهایی هم برایم لذت بخش است.
من بستنی کیم اصلا دوست ندارم و با هر چی هم ترکیب بشه لب نمی زنم و نمیخورم اینجا انعطاف بی انعطاف.
اگر از بوی غذا بدم بیاد اصلا لب نمی زنم و نمیخورم حالم بد میشه.
اگر ماهی یا مرغ رو بخرم و پاک کنم و بشورم، همان روز ممکن نیست بتونم ازش بخورم.
از سوسیس و کالباس خوشم نمیاد چند سال هست پیتزای دارای سوسیس و کالباس نخوردم و وقتی خانواده شام پیتزا دارن من پیتزای سبزیجات یا یه چیز دیگه میخورم.
پس همه جا هم ذهن من منعطف عمل نمی کنه. بعضی جاها به مورد مشابه و نزدیک رضایت داده و بعضی جاها هم نه.
دوست دارم تا جلسه بعد صبر کنم ببینم کدومش دستکاری فرمول های ذهنی هست و اصلا از این موارد منعطف چه استفاده ای در رفع عادات مضر و چاقی خواهیم داشت. برای قسمت بعدی حال لحظه شماری می کنم ولی امروز میخوام به همین موارد بیشتر فکر کنم و سراغ قسمت چهارم نمیرم.
منم یک عادت انتخاب کردم که گفتم میخوام تغییرش بدم (لقمه های اضافه بر سیری )
و اومدم با اون به صلح رسیدم که اگر تکرارش کردم با اون به احساس خوب برسیم و دیگه حالم بد نشه .
با انجام تمرینات ما نتیجه میگیریم و مو فق میشیم و بدونید همیشه تعداد افراد موفق از تعداد افرادی که آرزوی موفق شدن رو کمتر هست و ما باید حز افرادی باشیم که در راه موفق شدن قدم بر می دارن .
بارها شده رفتیم خرید ولی اون چیز دلخواهم رو نخریدم و شبیه اون چیز مورد علاقه ی من بوده و من اون رو خرید کردم و یا ممکنه وارد رابطه با کسی بشیم که چندین رفتار خوب داره و حالا یکی دومورد هم داره که پسند ما نیست و میگیم مهم نیست چون خوبیهاش بیشتر هست .
همیشه همینطور هست یعنی یک چیزی یک رنگی اصل دوست داشتن ما هست حالا یک رنگی هم قاطیش میشه و ما اون مجموعه رو دوست داریم
ما عادت داریم در تمام جنبه ها ترکیب میکنیم و خیلی سختگیر نیستیم و هر چه قدر علاقه ی ما در اون چیز بیشتر باشه اون رو ما میپذیریم
مثال :
*من همین چند وقت پیش یه لاک قرمز رنگ اکلیلی دلم میخواست و رفتم برای خرید هر چقدر داخل اون فروشگاه رو نگاه کردم قرمز داشت ولی اکلیلی نبود منم به خاطر رنگش که قرمز بود خریدم ولی اصلا اکلیل نداره .
*یا اینکه من چند وقت پیش مهمانی داشتم و رفتم از یه فروشگاه ظروف یک بار مصرف بخرم تمام ظرفهای مورد نیازم رو داشت به جز یک نمونه رو نداشت که من میخواستم و شبیه اون رو داشت و من هم گفتم حالا همه رو داره و شبیه اون مدل رو هم داره میشه جایگزین کنم پس خرید کردم و استفاده کردم .
*یا اینکه من چند وقت پیش یه ست بلوز و شلوار برای داخل خونه میخواستم که رنگش و مدلش و اندازه اش وطرحش رو دوست داشتم اما جلوی بلوز دکمه میخورد که من دوست نداشتم اما به خاطر بقیه ی ویژگیهاش صرف نظر کردم و خریدم .
و یا اینکه برای خرید ماهیتابه به یک فروشگاه رفتم و مارکش و رنگش رو و سایزش رو پیدا کردم اما بدون درب و یک دسته میخواستم نداشت و و دو دسته و درب دار داشت و کمی هزینه اش بیشتر میشد اما چون بقیه گزینه های مورد نظرم رو داشت گفتم مهم نیست و خرید کردم .
چند وقت قبل برای خرید باند به چندین فروشگاه رفتم و فقط یه مورد مورد تایید اون فروشنده ی مورد قبول ما بود که گفتن کیفیت دارن رقص نور دارن و قابلیت بلوتوث دارن و اپشن های خوب دارن اما اون ترکیب رنگ باندها رو مشکی و طلایی میخواستم که این کار نداشت و چون خیلی کیفیت داشتن و تمام گزینه های عالی رو داشتن و به روز بودن من از ترکیب رنگش گذشتم و ترکیبش مشکی شد با نقره ای و من خرید کردم و انصافا چیز با کیفیتی هستن و خوشحالم که چیز خوبی انتخاب کردم .
سلااام.
این ازون فایل هاییه که قراره بعدش بفهمیم قضیه کلا از چه قراره .من خیلی برای فایل بعدی که قراره این آگاهی رو توجیه کنه اشتیاق دارم.
خب من خیلی طول کشید تا چیزایی رو پیدا کنم که شما در موردش توضیح دادید، نمیدونم این برای ترک عادتا بده یا خوبه یا اصلا شاید ربطی بهش نداشته باشه ولی من همیشه دقیقا همون چیزی رو که میخوام میخرم و خیلی کم پیش اومده که چیزی رو که مورد نظرم نبوده بخرم. ولی خب البته خیلی وقت ها هم شده که این اتفاق بیوفته و این سبب شده من چیزای جدید رو تجربه کنم.
مثلا من میخواستم یه میز بزارم توی اتاقم و میخواستم هم رنگ تختم ، سفید باشه ولی وقتی بابام برام یه میز چوبی قهوه ای گرفت. اولش اصلا دوسش نداشتم و کلی به بابام غر زدم و میخواستم روش یه کاغذ سفید ازونایی که چسبین بزنم ولی بعد از چند روز دیدم اونقدرام بد نیست و منصرف شدم والانم خیلی دوسش دارم.
یه بار دیگم که این تجربه رو داشتم در باره ی غذا بود. من اصلا نودل دوست نداشتم و از قیافش خوشم نمیومد ولی وقتی مریم یه بار درست کرد و خوردم از مزش خوشم اومد.
و یه چیز خیلی جالب دیگه؛ من از همه ی کره ای ها بدم میومد. لباس پوشیدنشونو دوست نداشتم ، از قیافه هاشون خوشم نمیومد ، آهنگاشونو اصلااا دوست نداشتم و همچنین موزیک ویدیو هاشونو، تنها چیزی که دوست داشتم سریال یانگوم بود که وقتی بچه بودم میدیدم.. ولی یه شب مریم منو با کره ای ها آشنا کرد و منم با اکراه نشستم موزیک ویدیو هاشونو دیدم و اصلا خوشم نیومد و همش مسخرشون میکردم که موهاشونو رنگ کردن و چه لباسای مزخرفی پوشیدن ولی بعد از یه مدت رفتم راجبشون سرچ کردم و کلی چیز ازشون دیدم و کم کم طرفدارشون شدم. مریم همیشه منو به خاطر اینکه اول ازشون بدم میومد و بعد طرفدارشون شدم دست میندازه و به نظرم این مصداق خیلی خوبی برای تمرین امروز بود.
همگی موفق باشید.
ممنون استاد..
من همیشه عاشق شلوار جین روشن هستم اما وقتی شلوار لی مشکی خریدم فهمیدم خیلی بیشتر بهم میادمن هر وقت ناخن مصنوعی میزارم دوست دارم کوتاه باشه و فکر میکردم بیشتر به دستم میاد اما وقتی واسه عقد خواهرم ناخنمو کشیده تر گذاشتم بیشتر به دستم میومدمن اصلا با غذام آبلیمو نمیخورم و کلا از آبلیمو بدم میاد حس میکنم طعم غذامو از بین میبره اما ۱ بار که ب پیشنهاد خواهرم با سوپ قرمز خوردم خییلیی خوشم اومدمن هیچ وقت روسری و رنگای شاد نمیپوشم و همیشه شال رنگ تیره سرم میکنم چون هیچ موقع روسری نپوشیدم به نظرم بهم نمیاداما وقتی نامزدم برام روسری خرید و ب پیشنهادش پوشیدم فهمیدم که با روسری خانومانه تر میشم و همینطور رنگ روشن شاداب ترم میکنه و قشنگه
من تمرین این بخشو انجام دادم ولی مطمئن نیستم درست متوجه شدم و تمرینشو نوشتم
میشه لطفا بگید درسته یا نه؟؟
عالی انجام دادی
با سلام چقدر جالب من چند سال پیش میخواستم قیمه درست کنم وبادمجونم داشتم نمیدونم از کجا وکی بهم گفت بادمجان کبابی خیلی خوشمزه میشه باهاش وهمین کارو انحام دادم والان یکی از بهترین غذاهایی که میپزم یا برای عروسیم میخواستم طلایی بخرم لباس ووسایلمو ووقتی رفتیم مانتو بخریم مانتو سفید طلایی دیدم که خیلی خوشم اومد ازش وخریدمش یا چند وقت پیش کفش کتونی مشکی میخواستم بخرم وقتی نیوکالکشنشونو دیدم مشکی بنفش بود این مال زمان مد بودن رنگ بنفش وکتونیش خریدم وبسیار هنوزم ازش لذت میبرم ودوستش دارم یا من از رنگ های شاد برای وسایلم بسیار خوشم میومد ومبلمانمو صورتی خریدم با کوسن های آبی وطوسی که بسیار خوشگلن ومن عاشقشونم عالین من همیشه از سبک رسمی ومدرن خوشم میومده ووقتی باهم درلباس پوشیدن وخرید وسایل ازش استفاده میکنم بینهایت ازش لذت میبرم
سلام استاد میخوام بدونم مثلا سیگارکشیدن چه مزیتی داره؟ البته مشکلم یه چیز دیگه است ولی گفتم سیگار بگم ببینم چه مزیتی داره ممنون از راهنمایی هاتون.
سلام دوست عزیز مزیتش لذت بردن وکسب اعصاب راحت برای دقایقیه سیگار به خاطر مواد نیکوتین دار بسیار آرام بخش اما درکنارش آرام هم انسان میکشه
بنام ایزد دانا. سلام خدمت همگی. منم در طول زندگیم خیلی انعطاف پذیر بودم خیلی پیش اومده در لحظه انتخاب نظرم جلب چیز دیگه ای شده ودیگه سفت وسخت دنبال علاقم نبودم. مثلا دوتا فرش با زمینه طلایی داشتیم تو خونه جدید یه فرش دیگه لازم شد هرجا گشتیم فرش مثل قبلیا گیر نباوردیم حتی از یع شهر دیگه دوتا فرش خریدم چون خیلی متفاوت بود پس دادیم تا ابنکه یه فرش با همین طرح ولی زمینه قهوه ای گیرم اومد با اینکه خواهرام گغتن قبلیا پیش این خیلی روشن ترن ولی من خریدمش چون طرحشو یکی بود الانم دیگه تو خونه جا افتاد خیلی اخلافش به چشم نمباد. برا لباس همیشه عاشق رنگ سرمه ای هستم حتی برا شوهرم ودخترمم دنبال سرمه ای می گردم ولی خیلی پیش اومده لباسی با زمینه سرمه ای یا گل سرمه ای خریدم که کامل سرمه ای هم نبوده همین تازگی یه لباس با چهارخونه سبز وسرمه ای برا شوهرم خریدم ولی سایزش نبود فروشنده دیگه از اون نمونه نداشت وبه لباس با جهارخونه سفید وزرشکی گرفتم وخیلی هم بهش اومد وخیلی موارد دیگه
من خیلی به بیرون رفتن علاقه دارم وخریدکردن اما گاهی هم شده که بیرون رفتم اماچیزی نخریدم وفقط قدم زدم واین هم از علایق من بوده که بیشترخودشونشون میده من به خریدکردن علاقه دارم اماخریدکردن مثلارفتم بیرون چیزایی بایدمیخریدم .مثل ماسک ووسایل خیاطی اماوقتی که رفتم بیرون اون چیزهارونخریدم وچیزهایکه میخواستم برای ناهارروخریدم یعنی من هم رفتم بیرون وهم خریدکردم وعلایقموعمل کردم اماچیزی که تهیه کردم متفاوت بود و نتیجه متفاوت بود .واین هم دراین مثال رنگ های که گفته شد دقیقا به این شکل هست که لذت وعلاقه وترکیب شدن اونها نتایج متعددی داره
خوب راستش هيچوقت اوني كه مد نظر ادم باشه دقيقاً همون رو نميتونين پيدا كنين هميشه هر چيزي كه خواستم بخرم از لباس و كفش و لوازم منزل و …. هيچ زمان دقيقاً اوني نبوده كه ميخواستم هميشه يه فرقي داشتن و اين مهمه كه من با داشتن تفاوت دوستشون داشتم و تهيه كردم
سلام
ی فرش کرم خیلی روشن میخواستم بگیرم فروشنده ی فرش زمینه کرم با گلهای ابی و صورتی کمرنگ وپیشنهاد داد ومنم خیلی خوشم اومد، میخواستم برا جشنی لباس آبی بگیرم ی کت سارافون دیدم ک کت ابی کاربنی و سارافون زمینه روشن با طرح ابی داشت و اونو گرفتم و خیلیم خوشم اومد، برا یه عروسی میخواستم پیرهن بلند رنگ تیره بگیرم ی پیرهن دیدم ک تیره بود و پایین دامنش ترکیب ی سبز و طلایی نارنجی داشت و چون بیشترش تیره رنگی ک مد نظرم بود و پایین ترکیب رنگ زیبایی داشت رو گرفتم و خیلی هم زیباتر بود ، برای خرید مبل قهوه ای رفته بودیم ی مبل قهوه ای با کناره و پایه های چرم روشن استخونی رنگ دیدیم وترکیب دوتا رنگ جذاب تر بود و چون رنگ دلخواه ک قهوه ای بود رو هم داشت خریدیم ، سرویس خواب رنگ روشن و سفید میخواستم ولی موقع خرید ی سرویس خواب دیذم ک ترکیب کمی از مشکی داشت و از اون خوشم اومد و الان راضیم ، کابینت خونه رو کامل روشن استخونی میخواستیم بزنیم و کابینت ساز پیشنهاد داد ک خیلی کم ی ترکیب قهوه ای هم بزنه و بعد ک کامل شد دیدیدم ک ترکیب رنگه خیلی بهترش کرذه و رنگ غالب روشن و استخونیه رنگی مورد علاقه ،قصد خرید روسری طوسی رنگو داشتم و فروشنده بهم ی طوسی با طرح خردلی داد و خوشم اومد و خیلی بهم بیشتر میومد ، و همینطور روسری تیره رنگ میخواستم بگیرم و ی روسری زمینه تیره با توپ های ریز قرمز خیلی بیشتر نظرمو جلب کرد، جوراب رنگ روشن میخواستم و جوراب زمینه روشن ک طرح شکوفه ریز صورتی داشت رو خریدم وکلی از این موارد
سلام
1- من می خواستم یه شال طوسی بخرم که به پالتوی طوسی رنگم بیاد ولی ی شال خریدم که یک طرفش طوسی- مشکی و یک طرفش قرمز -مشکی هست و خیلی بیشتر بهم میاد
2- من می خواستم دکتری دانشگاه شهرکرد قبول بشم ولی نشدم و سال بعد تهران قبول شدم که خیلی بهتره
3- من دوست داشتم با یه شخصی ازدواج کنم ولی شرایط خوب پیش نرفت و الان خدارو شکر می کنم که اون اتفاق نیفتاد
4- من ناراحت بودم از اینکه چرا با استادم کار نکردم اما این کار نکردن باعث شد بیام خونه و اتفاقات خوبی رو رقم بزنم
سلام… من عاشق رنگ های جیغم… ولی گاهی پیش اومده بنا به دلایلی که متناسب با پوشش و حجابم هست، رنگ های تیره تر رو انتخاب میکنم. نه اینکه همیشه مشکی تنم کنم، نه، ولی اون جیغی که دلم میخاد کمرنگ تره. من عاشق کفش پاشنه بلندم. اکثرا کفشام تاچن سانت پاشنه داره اما به دلیل قد بلندم، خیلی نمیتونم بلندتر استفاده کنم. من عاشق حجاب عربی هستم. اما به دلیل جذابیتش خیلی نتونستم شبیه پوشش عرب و… لباس تنم کنم.ولی تاجایی که خیلی جذاب نباشه، مدل عرب لباس تنم کردم. من عاشق پنیر پیتزام. پیتزارو فقط به عشق پنیرش میخورم، اما وقتی توغذای دیگه پنیر پیتزا زده بشه، میشه غذای موردعلاقم. و……
سلام من رنگ مشکی خیلی دوست دارم براب کفش ولی کفسم توش رنگ بنفش هم داره ولی چون مشکیش بیشتر بوده اونو خریدم.
من ساعت کارهام باید تو شرکت از قبل هماهنگ بشه ولی بعضی وقتها پیش اومده که یهو بهم کاری گفتند ولی چون اکثرا اونجوری بوده که دوست داشتم ناراحت نشدم.
من خیلی دوست دارم که خونم مرتب باشه همیشه ولی یک وقتهایی پیش اومده که ریخت وپاش شده وچون بیشتر اوقات مرتبه من ناراحت نشدم
سلام ب همگی وقتتون بخیر
من عاشق رنگ زرشکی..بنفش کم رنگ.سفید
بیشتر برای پسرم پیش اومده ک میخاستم براش لباس بگیرم..لباسه قرمز بوده چون داشته از رنگش مثلا آبیشو خریدم
من کفش پاشنه نیمه بلند دوست دارم ولی بیشتر کتونی میپوشم..
من مانتو رنگ شاد دوست دارم ..ولی همیشه تیره پوشیدم
شال تنوع دوستدارم
ولی طوسی و مشکی چون فکرمیکردم بیشتر بهم میاد بیشتر استفاده کردم
یبارم برای شوهرم اباس خریدنی میخاستم رنگی و ک خودش دوست داره بخرم
رنگی ک خودم خواستم و خریدم براش
سلام
من تو دوران جوونی دانشگاه دولتی شهر دور قبول شدم و نرفتم و رفتم دانشگاه شهر خودم و نتیجه اش عالی بود
من بعد از ازدواج با همسرم به شهر اون نقل مکان کردم با اینکه شهر کم امکاناتی بود ولی از بودن با همسرم در اونجا خوشحالم
من به علت وجود دو فرزند مجبور شدم از حجم کاریم کم کنم ولی الان احساس بسیار خوبی دارم
من برای خرید سماور رفتم یه فروشگاه فروشنده کتری رو گازی رو پیشنهاد داد و علیرغم میلم گرفتم کلی الان راضی هستم
درود برشما
من علاقه ب رنگ مشکی دارم اما اکثر اوفات سفید ومشکی تهیه میکنم
من علاقه ب شلوار جین آبی دلرم اما از شلوار جین مشکی استفاده میکنم
کفش پاشنه بلند خیلی دوست دارم اما ب دلیل مختلف از کفش پاشنه متوسط استفاده میکنم
ووووو
من این مسئله خیلی برام پیش اومده تو همه جوانب زندگی مثلا در نظر داشتم شلوار مشکی بخرم یه شلوار لی دیدم اونو خریدم یا برای خونه پارکت در نظر داشتم ولی سرامیک همسرم انتخاب کرد و منم دیدم خوبه انتخاب کردم نمیدونم شاید انعطاف پذیری زیاد هم خوب نباشه دیگه اینو باید استاد بگن ولی من خیلی انعطاف پذیری زیادی دارم
با سلام خدمت دوستان عزیزم.
من به رنگ مشکی خیلی علاقه دارم ولی امسال میخاستم یه مانتو بگیرم که بالاش عسلی بود و پایینش مشکی و من چون باهم ترکیب شده بود و رنگ دلخواهم رو داشت اون رو خریدم و خیلی دوسش داشتم.
من رنگ قرمز و زرشکی رو مشکی رو خیلی دوست دارم و چون رفتم یه بافت بخرم که زمینه طوسی داشت با راه راه مشکی و قرمز و من اون رو پسندیدم و خریدم و خیلی هم زیبا بود.
من چون عاشق رنگ قرمز هستم یه لباس با زمینه مشکی خریدم و گل های قرمز داخلش بود و من خیلی خوشم امد که ترکیب هر دورنگ رو دوست داشتم.
من به رنگ سفید خیلی علاقه دارم و همیشه رنگ مشکی و سفید رو باهم ترکیبی میخرم و از ترکیب این دو رنگ خیلی لذت میبرم.
سلام به همه ی دوستان عزیزم و استاد گرامی و بزرگوار
من دوست داشتم برای کابینت اشپز خونه ام رنگ سفید انتخاب کنم ولی همسرم گفتن اگه قهوه ای هم باهاش ترکیب بشه قشنگ تر میشه و منم قبول کردم و الان این دو تا ترکیب رنگ عالی شده و هر کی می بیینه میگه خیلی قشنگه ازش تعریف میکنن و یکی دیگه از علاقه مندی های من این بود که درب اتاق های خونمون سفید دوست داشتم ولی بازم همسرم گفتند سفید یه سری مشکلات داره برای خودمون که زیاد مهمون میاد سریع کثیف میشه تا همون قهوه ای باشه بهتره و منم قبول کردم و الان از این درب اناق ها خیلی هم خوشم میاد و برای فرش خونه من دوست داشتم رنگ زرشکی بخرم که با مبلمون ست بشه دیگه موقع انتخاب یه رنگی برداشتیم که تم های باریک زرشکس هم داخلش بود و خیلی ازش خوشم میاد
یه روزی رفتم خرید که مانتو بخرم دوست داشتم یه رنگ سبز تیره بخرم ولی یه سبز دیگه برداشتم و اون سبزه نداشتند و الان هم ازش لذت میبرم و دوستش دارم دلم میخاس پرده خونمون یه چیزی برداریم که تم زرشکی هم داخلش باشه ولی یه رنگ کرم برداشتیم که به همه چی ست شده خیلی شیکه
دلم میخاس با کس دیگه ای ازدواج کنم ولی الان همسرم بهترین همسر دنیاس خیلی دوستش دارم 🙏🏻🙏🏻🙏🏻خدایا شکرش
به نام خدا سلام
یادمه چند سال پیش مجلس عروسی تویه شهر دیگه دعوت بودیم وقتی رفتیم اونجا هتل محل اقامتمون زیاد خوب نبود ولی مجلس عروسی انقدر خوب وعالی برگزار شد که هنوز خاطره اون شب از یادم نرفته
برای خرید بارونی میخواستم رنگ مشکی بخرم ولی فروشنده یه رنگ مشکی که ترکیب زرد داشت روبهم پیشنهاد داد ومن خیلی خوشم اومد
با سلام من سال قبل برای خرید بوفه و کمد رفتم مغازه و رنگ قهوه ای و در عین حال ساده رو خیلی دوست دارم ولی بوفه ای دیدم ک قهوه همراه با نوار نسکافه ای بود و بنظرم شیک تر اومد و خريدمش
دوست خوبم هانیه که خیلی دوستش دارم ، یکبار مرا رنجاند اما من به واسطه خوبی های دیگش از او دلگیر نشدم و بخشیدم و حس بد بهش نداشتم .
مثال بعدی ،، بار ها شده دلم بخواد به پارک مشخصی برم اما اگر نشده ، راضی بودم که به پارک و محل طبیعی دیگری هم برم .
بارها دلم میخواسته که نمره خوب در حد ۲۰ بگیرم اما اگر از اون پایین تر ۱۹ ۱۸ هم میگرفتم راضی بودم .
این سری که برای ترمیم کاشت ناخن میخواستم اقدام کنم به ناخن کارم عکسی نشون دادم که رنگ لاکش زرشکی بود اما خانوم آرایشگر برای من آلبالویی رنگ زد و چون تقریبا شبیه هم بودند من راضی بودم .
یادم میاد برای عید پارسال از روی یک مدلی میخواستم لباس تهیه کنم اون شکلی تیپ بزنم و مدل شلوار هارو یکی انتخاب کردم اما رنگ پارچه متفاوت بود ولی من راضی بودم که مدلش یکی است .
بارها شده که برای خوردن بستنی اقدام کردم و مثلا گفتم که اسکوپ موزی میخوام و وقتی موزی نبوده به شکلاتی هم راضی شدم چون بلاخره دوتاشم بستنیه.
و از این مثال ها خیلی زیاد در زندگیم وجود داشته که هدفم چیز دیگه ای باشه ولی مورد های شبیه به آن هم برای من قابل قبول بوده .
سلام من تجربه ای که داشتم از این خصوصیت ذهنم اینه که.من می خواستم ماشین ثبت نام کنم واون ماشینی که می خواستم را خیلی دوست داشتم.رنگش برام مهم بود که سفید باشه وهیچ بک بودنش وقتی همسرم رفت برای ثبت نام بهم زنگ زد وگفت که از این ماشینی که تو می خوای ندارند ولی ماشینی دیگه با همین خصوصیت هست ومنم قبول کردم وخیلی هم خوشحال بودم.
تجربه دیگه این که من می خواستم کفش ورزشی بخرم ورنگ کفشهام می خواستم مشکی زرد باشه که به لباس ورزشی ام بیاد هر جا هم میرفتم دنبال این کفش بودم.ولی به مغازه ای رفتم دیدم بیشتر قسمت های کفش مشکی است ولی بجای زرد بنفش وچون بنفشه خیلی خوش رنگ بودم تصمیمم را عوض کردم واونو خریدم.
من از رنگ قرمز خیلی خوشم میاد. و برای خرید هر چیزی سعی میکنم بیشتر از این رنگ استفاده کنم . در مواقعی مثلا برای خرید کفش ورزشی رفتم روی کفش مشکیه و بندهای کفش و دور ان قرمز بوده و خریدم. یا برای خرید کیف رفتم گلهای کیف بیشتر از رنگقرمز استفاده شده و خود کیف مشکی بود و بسیار ترکیب زیبایی بود. یا برای خرید وسایل منزل مثلا پرده از کناره ها و قسمت بالایی برنگ قرمز بوده و توری وسط ان سفید است و ترکیب فوق العاده ای شد. حتی لباسهتیی که در ان قرمز داشته باشد ولی از ترکیب رنگهای دیگر در زمینه ان استفاده شده باشد بسیار زیباست و من ان راخریده ام
سلام سلام
من میخواستم سرویس خواب سفید بگیرم که کلش سفید باشه . و وقتی خریدم سفید هم بود که روش طرح چوب داشت و از اونیکه فکر میکردم بهتر شده بود. و برای وسایل اتاقمم میخواستم که سفید باشه چون فکر میکردم که بهم احساس تمیزی و روشنی میده و هرچی ساده تر بهتر ولی به جاش چیزای رنگی گرفتم و الان اتاقم خیلی رنگی رنگیه و شلوغ پلوغ، پر وسایل که دیگه برا خودمم جا نیست. هرکی میاد تو اتاقم دلش باز میشه و دوساعت همه جارو نگاه میکنه.😄
یکبارم رفتم که پالتو بگیرم و از قبلش تصویرسازی کرده بودم که مثلا کرمی باشه و فلان مدل ، بعدش که خریدم نه تنها کرمی نبود بلکه اون مدلی هم نبود، آجری رنگ بود با یک مدل بهتر که خیلی بهم میومد انگار برا من دوخته بودنش و از خریدم خیلی راضی بودم.
وقتی هم که رستوران میریم با اینکه یک غذایی و دوست دارم ولی به جاش چیزای جدید و سفارش میدم که امتحان کنم و میبینم که خیلی هم خوبن. و……….
و درباره اینکه به احساس خوب از اون رفتار برسیم هم حسم بهتر شده حالا دیگه با هم دشمن نیستیم .
سخن من به غذا :《 ای غذا ها و چیزای شیرین، آهای گوگولیا، گوش کنید . من و شما از این به بعد با هم صلح میکنیم و دوست همیم ، بیاین با هم دیگه خوش حال باشیم و حس های بد و رها کنیم.
من به شما لبخند میزنم و روی صورت شماهم یک لبخند بزرگ میبینم. ( اینجوری——->😁 و اینجوری—–>🤣)
بهترین ها برای ما است.👏👏👏👏👏
سلام به شگفتی سازان گلم و استاد عزیز
تمام نظرات و خوندم البته بعضی از نظرات و خوشم نیومد و بعضی هاشم عالی بودن . در انتخاب موارد خیلی برای منم پیش اومده اینکه بیس اصلی انتخاب اولیه در ذهنه و سپس تطبیق ذهنی وهمراه با منطق و عشقه . وقتی این سه باهم در می آمیزن انوقت رضایت نهایی حادث می شه . اگر انعطاف با دودوتا چهارتای عقلی و درخواست دلی همگن بشن انوقته که نهایت لدت و می بری اگه هرکدوم از اینا لنگ بزنه نمی تونی از خریدت یا انتخابت لذت ببری . دنبال مقصر می گردی که این انتخاب من نبوده هول شدم . عجله کردم . چرا فلانی مثلا سلیقه شو به من تحمیل کرد . مثلا من اصلا پالتو کاربنی می خواستم چی شد یهو یشمی خریدم .این مثال من نیست ها بعصی هارو می گم ولی در کل همون پارگراف اول و بعنوان جواب این چالش انتخاب می کنم.
نشان های دریافت شده
سلام امروز روز نهم تعهد من است . من معمولا برای خرید چیزی رو در ذهنم از قبل چیزی تصویرسازی نمیکنم . فقط میدونم مثثلا باید روغن بخرم یا چای یا لباس یا …. یعنی جزئیات تصویر رو میزارم برای زمانی که با اون روبرو شدم . بعد که میرم خرید هر آنچه رو میبینم اونی رو که اولین بار به دلم نشست همون رو انتخاب میکنم .
از این انتخابهام خیلی راضی هستم و اتفاقا چون بدون دخالت ذهنم صورت میگیره معمولا هم چیزهای خوبی میشه .
البته فکر میکنم معنای انعطاف پذیری همون سلیقه باشه . البته چیزی که متوجه شدم . شایدم اشتباه میکنم . ولی انعطاف پذیری منم در این حده که اونی رو انتخاب میکنم که دلم بهش راضیه و میپسنده اگه ذهنم بخواد انتخاب کنه دچار وسواس میشم و اخرم به دلم نمینشینه و معمولا عادت کردم در این مواقع ذهنم اصلا نظر نمیده و من خیلی راحت آنچه میپسندم رو خرید می کنم .
روز نهم تعهد من با لاغری و زندگی در مدار ۵۸ کیلویی
روز نهم از تعهد من
من زندگی در مدار ۵۸ کیلویی را دوست دارم .
در مدار ۵۸ کیلویی لباسهایم برازنده ی من هستند .
در مدار ۵۸ کیلویی در زمین و آسمان پرواز میکنم .
در مدار ۵۸ کیلویی نگران نیستم .
در مدار ۵۸ کیلویی خودم را سرزنش نمیکنم .
در مدار ۵۸ کیلویی از غذایی که میخورم لذت میبرم .
در مدار ۵۸ کیلویی ترس از خوردن ندارم .
من اکنون در این مدار زندگی می کنم .
در مدار ۵۸ کیلویی پرخوری نمیکنم . چون خودم را محدود نمیکنم که بعد به پرخوری روی بیاورم . رفتارم بر اساس علاقه و آزادیست .
در مدار ۵۸ کیلویی برای لذت بردن راه میروم .
در مدار ۵۸ کیلویی از راه رفتن لذت میبرم .
در مدار ۵۸ کیلویی از خوابیدن لذت میبرم .
در ۵۸ کیلویی ولعی برای خوردن غذاها ندارم و با احساس خوب و با آرامش غذا میخورم چون خودم را محدود نمیکنم .
در مدار ۵۸ کیلویی خودم را دوست دارم .
در مدار ۵۸ کیلویی راحتتر به امور خانه رسیدگی میکنم .
در مدار ۵۸ کیلویی از نگاه کردن به خودم لذت میبرم .
در مدار ۵۸ کیلویی احساس جوانی بیشتری می کنم .
من وزن ۵۸ کیلویی را دوست دارم .
خدایا شکرت .
با سلام خدمت دوستان و استاد محترم من سید احسان یک متناسب ۸۰ کیلویی ثروتمند هستم
۱.من قرار بود لباسی بخرم که مشکی ساده بود اما در نهایت لباس مشکی خریدم که خطهای راه راه داشت
۲.من میخواستم یک موتور طرح ویوو آبی رنگ بخرم اما در نهایت یک موتور ویوو مشکی قرمز خریدم
۳.من میخواستم یک کفش کتونی کاملا سفید بخرم اما در نهایت یک کتونی آسیکس سفید آبی خریدم
۴. من قرار بود یک جف کفش چرمیه بوت مشکی بخرم اما درنهایت یک جفت کفش چرم نیم بوت قهوه ای خریدم
۵.من قصدم خرید یک کت شلوار طوسی کاملا ساده بود اما در نهایت یک کت شلوار طوسی دون دون خریدم
۶.من قصدم خرید یک دست لباس گرمکن ست مشکی سفید بود که در نهایت یک ست ورزشی کاملا طوسی خریداری کردم
۷. من قصد خرید یک دوچرخه کاملا آبی را داشتم که درنهایت یک دوچرخه آبی با خطهای نارنجی خریداری کردم
سلام دوست عزیز منظور اصلی تون از نوشتن اینا چیه؟
سلام من میخواستم کفش مشکی بخرم
کفش زرشکی خریدم با رده های مشکی
خیلی زیبا شد هرکه دید ازش تعریف کرد خودم خیلی دوستش دارم
یا میخواستم لباس زرد بخرم اما ترکیب با رنگ قرمز نارنجی خیلی شیک بود وحس خوبی بهم میده وقتی میپوشم
یا پارچه رفتم بخرم آبی اما ترکیب بود با مشکی خیلی زیبا بود ودوستش دارم ویادم میاد همیشه هرچیزی اومدم بخرم با رنگی ترکیب شده بود که زیبا ترش کرده بود
با سلام خدمت استاد گرامی ،من رنگ صورتی رو برای ظرف خیلی دوست داشتم بخرم ولی سرویسی خریدم که گل های صورتی داشت خریدم وخیلی هم شیک تر شد و همه ازش تعریف کردن ،یا مثلا دلم همیشه یه کفش مد روز میخواست ودخترانه اما وقتی رفتم کفش بخرم یه کتونی اسپرت سیاه بنفش خریدم که هم مد روز بود هم نیاز منو برای ورزش و پیاده روی به خوبی برطرف میکرد وخیلی هم ازش راضی بودم یا وقتی برای آرایش عروسی رفتم پیش آرایشگر اولش فکر میکردم که آرایشگر آرایش میکنه ومن فقط میبینم اما وقتی نشستم متوجه شدم که آرایشگر اصلا کارش با سلیقه من جور نیست پس تصمیم گرفتم خودم رو همون طور که میخوام آرایش کنه و نظرات و رنگ هایی که دلم میخواست بهش گفتم با اینکه دعوام کرد که زشت بشی تقصیر خودته ولی بعد از آرایش خودش از تعجب دهنش باز مونده بود وشدم زیبا ترین عروس اون سالن به طوری که همه دورم جمع شده بودن واز زیبایی من تعریف میکردن و این خیلی احساس خوبی داشت چون وقتی اومدم داخل سالن عروسیم همه بهم گفتن که چقدر زیبا شدی وفوق العاده شدی مورد دیگه اینکه وقتی میخواستم برای همسرم برای اولین بار کادو بخرم فکر میکردم که چه چیزی بیشتر از همه خوشحالش میکنه پس برای یه گلدان خریدم اولش گلدان ساده وکم پشتی بود اما وقتی با چند گلدان دیگه ترکیبش کردم و براش گلدان قشنگی انتخاب کردم بسیار باشکوه شده بود و بسیار همسرم از داشتنش لذت برد هنوز که هنوز اون گلدان رو یه جور دیگه دوست داره یا وقتی داشتم قیمه درست میکردم مثل همیشه پختن قیمه مد نظرم بود اما وقتی تصمیم گرفتم قدری خلاقیت به خرج بدم وادویه های جدیدی بهش اضافه کنم به حدی خوشمزه شده بود که مثل قیمه های نظری شده بود و این بسیار برام لذت بخش بود ودر واقع ترکیب چیزی که به نظر امکان پذیر نبود بسیار جالب شد
با سلام
من رفته بودم پارچه بخرم پارچه صورتی صورتی رنگ مورد علاقه من نیس ولی چون نداشتم و تصمیم گرفتم بخرمش ی علاقه ای پیدا کردم بهس تا بخرم ک داشته باشمش رفتم گشتم گشتم نبود اخر لباس صورتی پیدا کردم ولی خال های سفید داش توش ولی زمینش صورتی بود و بنظرم خیلی ترکیب رنگشون خوشگل بود و خریدمــش
سلام خسته نباشید خدمت استاد و همراهان عزیز:من یه عادتی دارم که وقتی میخوام چیزی بخرم خیلی حساسم ولی وقتی اون لباسی که انتخاب کردم با لباسی که قبلا مد نظرم بوده فرق داره ولی بهم میاد حاضر میشم که نظرم و عوض کنم. یا مثلا یک کفش انتخاب کردم ولی قیمتش زیاده من پولشو ندارم و نظرم عوض میشه که یکی با قیمت مناسب انتخاب کنم ویا یه روز رفتم یک مانتو راحت و خنک بخرم ولی چشمم به یه مانتو مجلسی خورد واونو خریدم
به نام خدا
سلام
من هم بارها برام اتفاق افتاده که بخوام چیزی رو بخرم که از قبل تعیین کردم که چه مدلی باشه و زمانِ خریدنش چیزی شبیه به اون بوده.
اما توو این تمرین من چیزِ دیگه ای از منظورِ استاد متوجه شدم که اونم اینه که : یکی از دلایلی که افرادی همیشه متناسب هستن اینه که آنها به مجموعه ای از غذاها علاقه مند هستن و همواره انتخابشان برایِ خوردن براساسِ علایق یا تا حدی متغیر است که از انعطافِ ذهنیِ آنها خارج نمیشود.
اما افرادِ چاق به علایقِ خود در انتخابِ غذا یا حد و حدودِ انعطاف پذیریِ ذهنِ خود توجه نمیکنن و به همین دلیل تنوعِ غذاییِ افرادِ چاق بسیار گسترده تر از افرادِ متناسب است.
اگر درست متوجه شده باشم قصد و منظورِ استاد از این متن اینه که افرادِ متناسب وقتیکه گرسنه هستن حتما غذایِ موردِ علاقه شون رو میل میکنن.اما افرادِ چاق براشون فرقی نمیکنه که چی بخورن.فقط این مهمه که فقط بخورن.
دورو و افرین به شما که به تفکر این چالش افتادید . دارم همینطور نظرات و می خونم ببینم برداشت دوستان چیه؟
سلاااااام به دوستِ عزیزم.
ممنونم که تایم گذاشتین و دیدگاهم رو خوندین.و ممنونم که برام پاسخ هم گذاشتین.
درود بی پایان
ابتدا دلم میخواهد به شما بگویم خدا خیرتون بده که اینطور آگاهیتان را با ما در میان میگذارید
من میخواهم مثال خریدن مبل برای منزل را مطرح کنم من همیشه امبلهایی به رنگ سبز را خیلی دوست داشتم و دارم اما تقریبأ سه سال پیش که برای خرین مبل جدید رفته بودیم من چشمم مبلهای سبز را میپسندید و با بقیه هم که در میان مسگذاشتم عقاید متفاوت بود
اما آن سال در نهایت میلی را انتخاب کردم که سبز بود با ترکیب سدری که آنهم باز از خانواده سبز است چون هم رنگش با فرشمان ک زمینه کرم بود هماهنگی داشت و هم اینکه رنگ سبز برای مبل خیلی آرامش بخش است و وقتی که بالاخره مبلها بدستمان رسید و هماهنگی و هارمونی که ایجاد کرده بود خیلی به دلمان مشت و از انتخابم خیلی راضی بودم
در مورد لباس و بخصوص مانتو هم من اصولا مانتو مشکی بیشتر میپسندم اما اخیرا هر مانتویی که میخرم با رنگ و یا چیزی برای مثال اینبار با جا دگمه های فلزی ترکیب شده که خیلی به نظرم شیکترش کرده و خیلی هم دوستش دارم
به هر حال ممکنه که ما در مورد هر چیز یا وسیله در ذهنمان رنگ خاصی را بپسندیم ام وقتی برای تهیه آن به فروشگاه میرویم اغلب وقتی خریدمان انجام میشود میبینیم که رنگ مورد علاقه مان با رنگ یا گلی ترکیب شده و ما در نهایت خیلی هم دوستش داریم
باز هم از اینکه ما را در اینراه هدایت و راهنمایی میکنید ممنون و سپاسگزارم
من از دیروز که تصمیم گرفتم دیگه حسم بد نشه بعد از مصرف چیپس یا پفک و آجیل و حتی نان خشک وانجام تمرین: کمک هایی که چاقی در زندگیم کرده و جنبه مثبت ذهن چاق داشتنو بدون قضاوت پیدا کردم خیلی با خودم و این عادتم به صلح رسیدم و حتی دیشب که ظرف آجیلو گذاشتم دم دستم قبل از اینکه شروع کنم و با اولین بادام حالم بد شه از تکرار عادت بدنم و افسارو بدم دست زمزمه منفی مغزم گفتم ببین سپیده جان شما آدمی و علایقی داری ،بدنت هم مثل همه ی انسانها داره کار خودشو انجام میده نه سوخت و ساز پایینی داری نه ی چاق خاصی که هیچ جوری درمان نشه.بدنت هم تا حالا کلی غذارو هضم و جذب و دفع کرده الان با این آجیل هم همین کارو میکنه اون براش فرقی نمیکنه تو چیپس میخوری یا کاهو اون خودش هرچی برای زنده بودن لازم داره آنالیز میکنه پس هرچقدر دلت میخواد بخور و نگران هیچ چیز نباش و واقعا بعد از این مکالمه چند ثانیه ایی من اندازه دومشت آجیل خوردم خیلی هم سعی کردم به خواص مغزها برای بدنم فکر کنم و اصلا هم حالم بد نشد برعکس همیشه☺️☺️خیلی جالبه که ذهن و ناخودآگاه من اینقدر زود قانع میشده ولی من ی عمری فقط با توسری و فحش و تحقیر خواستم جلوی بدشدن حالشو بگیرم ،خیلی راحت آجیل که خوردم نه دل درد گرفتم نه سردرد نه ولع که حالا که دوباره کار اشتباه کردم پس پاشم شام هم بخورم که تکمیل بشه ،خیلی ریلکس از خرت خرت مغزها زیر دندونم لذت بردم و بعدشم راحت خوابیدم صبح هم که بیدارشدم اصلا احساس سبکی و لاغری میکردم که ی دنیا میارزه ،این آرامش اینقدر به من کمک کرد که از دیشب تا الان که ساعت حدود ۷ شبه هیچ صدایی تو مغزم نمیگه پاشو آجیل بخور یا کاشکی چیپس داشتیم یا زنگ بزن سوپر پفک بیاره یا حتی پاشو اینا که نیست شکلات بخور ،در عین آرامش صبحانه و ناهار خوردم حتی خیلی کمتر از دیروز و از غذام هم اضافه اومد و دقیقا یکی تو مغزم گفت چه حس سبکی خوبه دیگه هیچ وقت نمیذارم الکی سنگین و خسته و افسرده شی😀این از نتیجه تمرین دیروز و حفظ حال خوبم که واقعا در کلمات نمیگنجن ،حالا در تمرین امروز:من کلا به همه ی رنگها علاقه زیادی دارم الا رنگ سبز و البته که مشکی جایگاه خاصی برام داره مخصوصا در لباس و کفش هفته ی پیش دنبال ی مانتو ساده مشکی بودم طبق معمول که واقعا هر مدل مانتوی مشکی دیدم یا شبیهشو داشتم یا از مدلش خوشم نمیومد ولی ی مانتو نظرمو جلب کرد که ی یقه ی بزرگ داشت که دورش ی نوار نازک سبز کارشده بود همه ی جزییاتش برام خوب بود الان این سبز تیرهه،ی ذره تعلل کردم بعد فکر کردم چطوری میتونم با این سبزه کنار بیام دیدم ترکیب سبز و طرح و رنگ کنفی خیلی قشنگه و ی خودش ی سبک دیزاینه به نام بوهو که بیشتر در دکوراسیون خونه استفاده میشه ولی موضوع اینه که من کیف و کفش کنفی روشن دارم و حتی سبز کلا چیزی نداشتم بد هم نیست این سری متفاوت خرید کنم.تحربه ی دیگه ایی که دارم اینه که شال مشکی ساده میخواستم وای ی شال دیدم که خط های ریز نقره ایی داشتم که خیلی به نظرم شیک بود و ترجیح دادم به جای مشکی ساده مشکی با رگه نقره ایی بخرم،ی بار دیگه دنبال کتونی مشکی ساده بودم که ی مدل ریباک دیدم که زیر کتونی نارنجی بود وبقیه اش مشکی اون راه هم خریدم😀یا حتی برای خرید مبل دنبال طوسی یکدست بودم که ی طرح سایه روشن طوسی کمرنگ و پررنگ دیدم به جاش اونو خریدم.دیگه برای خرید خونه حتما دنبال خونه استخردار بودم که طبقه آخر باشه کوچه هم پهن و بن بست باشه و نقشه خونه مربع باشع که دقیقا خونه با این مشخصات خریدم ولی جای مربع ،مستطیله نقشه اش😊و حتی جالبه که میخواستم ماشین عوض کنم برام مهم بود که ماشین سالم باشع ،شتابش بالا باشه،.موتورش ۱۸۰۰ باشه و اتومات با رنگ سفید ،ولی با این شرایط تونستم ی ماشین نوک مدادی پیدا کنم و خریدمش.دیگه🧐🧐🧐آها برای انتخاب گوشی جدیدم تصمیم داشتم گوشی بزرگتر با امکانات جدید و رنگ سفید بگیرم که تفاوت قیمت رنگ سفید و تیره این گوشی خیلی زیاد بود تصمیم گرفتم تیره اشو بگیرم چون عقلانی تر بود که با ی قاب کم هزینه این قضیه رو حل کنم برای خودم ،و خیلی تصمیم های ترکیبی دیگه که همشون هم خوب و جالب و درست بودن تا جایی که الان یادمه.
من چند وقت پيش رفتم شال بخرم رنگ سرخابي تو ذهنم بود خدا هدايتم كرد يه شال خريدم هم سرخابي هم سمت بعدش سورمه اي كه الان خيلي دوسش دارم و با لباس هايي داشتم الان اين دو رنگ خيلي ست قشنگيه
پارسال از تهران اومديم دنبال خونه تو شهر رامسر يه خونه اي توش راحت باشيم و حياط داشته باشه و قديمي نباشه
خدا هدايتمون كرد بِه يه خونه باغ كه قديمي بود ولي تميز بود اما يه باغ بزرگ و حياط بزرگ داشت دربست بود دو طبقه بود و ويو دريا و جنگل داشت و انقد آپشن عالي داره كه اون قديمي بودنه بِه چشم نمياد اصلا
با سلام و درود
من در مورد رنگ شال وپارچه و لباس که یه رنگ خاصی مد نظرم هست معمولا طوری خرید میکنم که یه طرح یا رنگ دیگه هم کنارش به کار رفته باشه تا بهتر بتونم با چیزای دیگه ست کنم…گاهی هم شده یه رنگ خاصی میخواستم بعد رفتم و کلا یه رنگ دیگه خریدم 😄
یا کلا غذا درست کردن …که به نظرم وقتی مواد اولیه کم و زیاد بشه نوع غذا عوض میشه یا اینکه میبینی برای درست کردن یه غذا که مدنظرت بوده فلان ماده غذایی رو نداری تغییرش میدی به به چیز دیگه
یا میریم رستوران یه غذا انتخاب میکنیم میگه تموم شده و یک نوع دیگه سفارش میدیم
البته قبلا اگه یه تغییرات ایجاد میشد خیلی برام سخت بود اما حالا خیلی آسون تر شده پذیرفتنش
سلام به همگی
اومدم دوباره مثال پیدا کنم قبلا یک بار دیدگاهم رو نوشتم ولی بازم میخوام مثال پیدا کنم
من چند روزی میشه به دنبال یه رو تختی میگشتم که حتما قهوای سوخته باشه و حالا خیلی کم یه جاهایی از اون کرم رنگ باشه حتما هم ترکیب این دو رنگ باشه ولی خیلی گشتم گیرم نیومد تا اینکه دقیقا بر عکس یه رو تختی دیدم که کرم بود ویه تیکه ی خیلی کم قهوای سوخته داشت یعنی بر عکس اون چیزی بود که من میخواستم و من نمیخواستم رنگ رو تختی روشن باشه دوست داشتم بیشترش تیره باشه ولی چون این رو تختی که پیدا کردم فقط ترکیب دو رنگ کرم و قهوای بود و این ویژگی مورد نظر من بود گفتم خوبه . در واقع دوست داشتم که
بیشترش قهوای سوخته باشه ولی من صرف نظر کردم به عشق همون یه ذره قهوای رو تختی رو خریدم که حالا کرم رنگ شده و یه نوارهای باریک قهوای سوخته داره
باعرض سلام حضور استادگرامی وهمراهان من علاقه به رنگ قهوه ای روشن دارم ودر خریدهام استفاده می کنم البته ممکن است برم یک لباس بخرم قهوه ای روشن نداشته باشه یک رنگ دیگه مثل قهوه ای تیره بخرم یا رنگی متفاوت از آن یا مثلا دوست داشتم دانشگاه برم رشته زبان رابخونم اون نشد ولی شرایط تحصیل به گونه ای دیگر برام پیش اومدواز آن راضیم یا مثلایک غذا را دوست داشتم بخورم ولی نشده و چیز دیگری خوردم وانعطاف پذیر بودم وخدا را شکر راضیم واز استاد هم متشکرم.
سلام استاد عزیز ودوستان گرامی من کلا زیاد روی چیزهایی مثل رنگ پارچه ووسایل خانه پافشاری نمیکنم شاید رنگی یاشکلی مد نطرم باشه ولی اگه باکسی ومخصوصا باهمسرم برم واونها بگن مثلا این رنگهاهم خوبه دیگه رضایت میدم واین اواخر خیلی روی چیزهای بزگ مثل نوع ماشین ویامحل خونه زیاد پافشاری میکنم اونم مثلا روی نوع ماشین دوست داشتم ماشینمون شاسی باشه حالا هرچی باشه ولی درمورد محل خونه خیلی سمجم که جای خوبی باشه ولی درمورد بقیه چیزها زیاد پافشاری خاصی ندارم وخیلی پیش اومده که به فصد خرید رنگی خاص رفته ام وحالا یارنگ دیگه ای خریدم یا همین طور که شما گفتید مخلوط چند رنگ مثلا برای خرید مبل دویت داستم رنگ پارچه سفید باشه سلطنتی باشه وتاج های اون زرد باشه که درنهایت منجر به روکش سفید وسلطنتی سد ولی تاجهایش فندقی دراومد وخیلی موارد دیگه ممنونم وسپاس
سلام به استادگرامی1-من میخواستم شلوار بخرم چندتا مغازه شلوار مورد علاقه من را نداشت یک شلوار دیگه خریدم2-میخواستیم خانه بخریم من خانه تراس دار دوست داشتم اما خانه ای که خریدیم تراس نداشت من باهاش کناراومدم 3-هرموقعه بخوام غذا سفارش بدم اون غذا را نداشته باشند نظرم را عوض میکنم.4-میخواهیم بریم گردش دوست دارم بیشتر برم کناررودخانه وپارک امااگر جایی دیگه هم بریم کنار میام5-شمال دوست داشتم اتاقمون ویوی دریا داشته باشه نشد باهاش کنار اومدم .کلا استاد نمیدونم کار درستی هست یانه اما بیشتر اوقات کارهام با توجه به علاقه ام نبوده یه جاهایی هم از علاقه ام نگذشتم
سلام به همگی و خیلی ممنون از اقای عطار روشن بابت این چالش من یک تجربه ای داشتم گفتم به اشتراک بگذارم شاید برای بقیه هم مفید باشه من از دوستم یاد گرفتم موقع خوردن چای مقداری گلاب در استکان چایش می ریزد من هم امتحان کردم تلخی چای را می گیرد دیگر احساس نیاز نمی کنی که چایت را با شیرینی بخوری دیروز میل چای با شیرینی کردم یک شیرینی برداشتم وقتی با چای گلاب دارم خوردم دیدم دیگر میلی به شیرینی ندارم و نصف شیرینی را نخوردم
با سلام خدمت دوستان و استاد مهربانیها**من همیشه سعی داشتم اون چیزی رو که میخام بدست بیارم و سعی و تلاشم براین بوده وبه حول و قوه الهی تقریبا همیشه به خواسته م رسیدیم ***ولی پیش اومده که به کمتر هم راضی شدم مثلا در سفر جایی که قرار بود بریم؟ امکانات خوبی داش ولی نشد که بریم؟ وبه جایی دیگه رفتیم قبول کردیم چون مدت سفر کوتاه بود و چاره ایی نداشتیم ***یا شده در حراجی لباس یه چیزی دیدم که خیلی خوب بوده ولی مثلا رنگش در اولویت من نبوده ولی بخاطر قیمت خوبی که داشته خریدم ***یا در مورد خرید ظروف آشپزخونه هم پیش اومده که چیزی که میخاستم تمام مشخصات کامل رو نداشته ولی چون نزدیک بوده خریدم ***ولی سعی من همیشه رسیدن به اون هدفم بوده وبرای اون صبر هم داشتم ودارم
سلام به همگي
من كلا ادم خيلي انعطاف پذيري هستم و در رابطه با ادم ها كفه ترازوي خوب اونها رو ميبينم اين تا جايي خوب هست كه بد و سواستفاده برداشت نشه
من از كودكيم خيلي كم پيش ميومده بگم به چيزي علاقه ندارم و ايرادي بگيرم و به خاطر چاقي و يا شرايطي كه همش ازش صحبت ميشده ديگران براي من تصميم گرفتند انتخاب لباس و رنگ و …
ولي چند سالي هست با همسرم كه مرد متناسبي هست زندگي ميكنم ميبينم راجع به همه چي علاقه مندي داره و نظر داره و اينجوري نيست شرايط بيرون براش تصميم بگيره مثلا هر لباسي هر سايزي گيرش اومد بپوشه و راجع به غذاها خيلي راحت ميگه اين غذا مناسب نيست دوست ندارم نميخورم من هم كم كم ديدم ادم ميتونه علاقه مندي داشته باشه
سلام.
هر چیزی انجامش سخت است نتیجە خوبی خواهد داشت
در مسیر بودب یعنی خواندن، گوش دادن و نوشتن
سالهای زیادی هست کە خیلی کم بە تلوزیون نگاه میکنم و بیشتر غرق رویاهایم هستم و راه رسیدن بە ان
من ادم خیلی انعطاف پذیری هستم، هر جا باشم فقط با پدر و مادر و خواهر وبردار و از همە مهمتر همسرم باشم بە من خوش میگذرە با تجربهای کە در گردشها با دوستان داشتم هم سفرهام برام محدود بە فقـط خانوادە شدە
برای لباس رنگ قهوای و توسی کە تو چشم بیاد هرگز انتخاب نمیکنم و تمام رنگها رو دوست دارم هرچند برای وسایل منزل رنگ توسی و قهوای استفاد کردم
من در انتخابهایم زیاد سختگیر نبودم ولی اگە بە چیزی نیاز داشتە باشم و در لحظە چیزی دلم رو نگرفت نمی خرم
یک نکتە خیلی مثبت من اینە کە بە حرف مردم و چشم و هم چشمی اصلا اعتقادی ندارم همیشە برای خودم زندگی کردم
هر بار ماشین گرفتم با علاقە خودم بودە و بە نظر مردم کاری نداشتم و از انتخابم لذت بردم
همسرم رو بە اساس تفاهم انتخاب کردم همون مردی هست کە در زمان مجردی در رویاهایم خلق کردم ،شاید تا ادم بە راە درست هدایت میشە خیلی اوقات در رنج زندگی کنە چون دایرە رویاهاش کوچیک و محدود هستش
من یاد گرفتم دایرە خواستهایم را بزرگتر کنم چرا کە برای خدا غیر ممکن وجود ندارد
وقت بخیر من بسیار انعطاف پذیر هستم در خانواده کسانی هستند که من طرز فکر آنها را قبول ندارم ولی با آنها زندگی میکنمسخت هست دوست داشتم که اینطور نبود ولی حالا که هست میپذیرم که کمتر اذیت شوم
سلام استاد عزیز و گرامی و دوستان خوبم
من در مورد مسائل کوچک مانند رنگ و غذا و یا وسایل خانه انعطاف پذیر هستم اما در مورد مسائل بزرگ مثل خرید خانه انعطاف پذیر نبودم و خوشحالم که بر روی خواسته ام ماندم و کوتاه نیامدم.🤲🤲
داستان از این قرار است که ۷ سال پیش من و همسرم تصمیم گرفتیم که خانه مان را عوض کنیم خواسته او خرید یک خانه مدرن دو طبقه بود ولی من داشتن منظره آب هم برایم مهم بود و هر دویمان نمی خواستیم بعد از فروش خانه ای که در آن بودیم مبلغ زیادی برای خانه جدید قرض کنیم
مدت سه چهار ماه گشتیم و خانه های زیادی دیدیم اما هیچکدام هر سه شرط را نداشت برای همین از تصمیم خرید خانه جدید منصرف شدیم
اما در خواست خانه مدرن دو طبقه با منظره آب نزدیک به شهر سیدنی و کم پول قرض کردن به خداوند مهربانمان داده شده بود و او این درخواست را اجابت کرد به صورتیکه پسر عمویم به ما اطلاع داد که خانه ای نزدیک به آنها برای فروش به بازار آمده است این خانه هر دو شرط را داشت و شرط سوم که وام کم گرفتن بود با فروش خانه مان بیش از مقداری که توقع داشتیم حل شد 🤲🤲🤲
جالب اینجاست که بعد از خرید این خانه من متوجه طرح پنجره های آن شدم که سالهای خیلی زیاد پیش وقتیکه خانه هایی با این طرح را میدیدم به خودم می گفتم من چقدر این طرح را دوست دارم چه خوب میشه که خانه ای با این طرح داشته باشم
من این درخواست را هم داده بودم و آنرا بکلی فراموش کرده بودم ولیکن خدای مهربانم آنرا فراموش نکرده بود و ابن را هم به من در این خانه داد 🤲🙏🤲
خدا جونم عاشقتم که با اجابت کردن خواسته های بندگانت آنها را خوشحال و سپاسگزار میکنی ❤❤❤
دوستان ببخشید که زیاد نوشتم ولی این موقعیت را دیدم که تجربه شیرینم را در مورد اجابت کردن خواسته هایم از طرف خدای مهربانم با شما به اشتراک بگذارم 🙏🙏❤❤😊😊❤❤
سلام دوستان عزیز واستاد گرامی من از رنگ زرد وسبز خلیی خوشم میاد وبیشتر لباسهام تشکیل شده از این رنگ والذت میبرم وقتی با دوستانم میرم بیرون اگر چیزی یا موردی میل من نباش خیلی سخت نمیگرم وسعی خوش بگذرونم ودر دوستان ارامش داشتع باشم یکی از فامیلها خیلی خصلتهای خوبی همیشه به به کارهای خوبش دقت میکنم ویک خصلت بد دلره ولی خیلی توجه نمیکنم
با سلام خدمت استاد گرامی و همراهان عزیز
من به ترکیب رنگی صورتی و زرشکی علاقه مندم و وقتی برای خرید لباس می روم هر ترکیبی که با رنگ مورد علاقه ام سازگاری داشته باشد هم مرا جذب می کنه.وقتی به مسافرت می رویم چه با خانواده و یا به همراه دوستان و آشنایان ، در صورتی که شرایط سفر و امکانات اسکان به طور ایده آل نباشد من به راحتی با شرایط موجود خودم را وفق می دم و سعی می کنم به جای غر زدن از آنچه که هست لذت ببرم.یکی از آشنایان من ، خصوصیات اخلاقی خوبی داره ولی یه خصوصیتی هم داره که زیاد خوشایند من نیست ولی من با اطلاع به این مسئله، معدل کلفرد را مورد نظرقرار می دهم و سعی می کنم آن خصلت مورد نظر در روابط فی مابین ما ، تاثیر کمتری داشته باشد.
سلام استاد عزیز
من زیاد انعطاف پذیر نیستم همیشه دوست دارم چیزی را که خوشم میاید داشته باشم اگر هم نشد نمیخواهمش آیا این الان برای من مشکل حساب میشه ایا باید انعطاف داشته باشم
من فکر میکنم انعطاف پزیریم خیلی بالاست چون اکثر خواسته هام و داشته هام با هم خیلی فرق داره ولی خوب دارم زندگی میکنم
مثلا یک بار یک لباس سبز یشمی سفارش دادم نهایت به سبز فسفری. تبدیل شد که خوب دوسش داشتم و تو عروسی پوشیدم
دوست داشتم مبل آل طوسی بخرم ولی الان یک دست راحتی طوسی دارم
حتی در مورد غذاها خیلی وقتها میلم به یک سری غذاها میاد که در نهایت به غذاهای دیگه ای ختم میشه
بعضی از آدمها رو میشناسم برای اتخاب لباس مورد علاقه خود کل تهران میگردن
سلام وقت همگی بخیر ، من همه رنگها را دوست دارم ولی رنگهای ترکیبی بخصوص کرم قهوه ای بیشتر نظرمو جلب میکنه که قبلا دکوراسیون خونه ام کرم قهوه ای بود بعد سری جدید مبلمان و بوفه را عسلی طلایی خریدم ، در مورد لباس رفته بودم لباس با طرح شلوغ بخرم که یک لباس تک رنگ سبز گلدوزی شده خریدم یا مثلا رستوران رفته بودم ی غذایی که میخاستم نداشت راحت یکی دیگه انتخاب میکردم عصبی نمیشدم که چرا سفارش منو نداره ، من تو کل خرید کردن و روابطم و تصمیم گیریهام بیشتر به علاعقم توجه میکنم که پر رنگتر باشه اگر هم موردهایی داشتن که دلم نمیخاست زیاد توجه نمیکردم و انعطاف نشون میدادم البته از وقتی کار کردن با ذهنو یاد گرفتم انعطاف داشتنو یاد گرفتم و زندگی برام آسون شد خدایا شکرت
سلام به ودرود به همراهان تمرین این جلسه
من هم در این زمینه خیلیوقت ها انعطاف پذیر بودم مثلا در خرید ماشین ۲۶صندوق دار سفید رنگ میخواستم رانا سفید خریدم خوب در خرید لباس برای پسرم رفتم لباس سفید بخرم مثلا سورمه ای خردیم یا لباس سفید طرح دار خریدم ویکی دیگر در خرید گل مثلا رفتم رز قرمز بخرم صورتی خریدم در خریدم هام اکثر انعطاف پذیر بودم بله همیشه اون بخش مورد علاقمون اگه زیاد باشه بیشتر مورد علاقمون هست همیشه در بعضی از انتخاب هایه چیز هایی ترکیب دارن که اصل اون بیشتر مشخصه مهم همینه مننون استاد از شما
سلام ب همه ي شكفت انكيزان محترم؛
در بعضي شرايطي قرار كرفتم ك مجبور شدم ناخواسته ببذيرم اون شرايط رو ؛و اينكه نمونه ي بارزي ك دارم اينكه من شغلم رو دوست ندارم ولي سالهاي زيادي هست ك در همين شغل هستم؛ و صبوري كردم و خودم رو وفق دادم ب محيط و اطرافيان؛و يا رنك و يا مدل لباسي در نظر داشتم اما رنك و مدل ديكه اي جايكزين كردم ؛ خيلي ازاين قبيل جايكزين كردنها برام بيش امده ك جيزه ديكه اي در نظر داشتم اما يك جيز ديكه اي ب دست اوردم و لذت بردم
سلام به همگی و استاد عزیز
من هم با رها این تجربه رو داشتم مثلا
من خواستم دکوراسیون خونم رو قهوای بزنم حالا با سفید ولی خیلی از وسایلم ترکیب قهوای شد با طلایی یه جاهایی هم در وسایلم ترکیب سفید و قهوای و طلایی رو با هم دارم مثل چوب مبلا اصلا هم بد که نشد هیچ من علاقه مندم شدم که از ترکیب طلایی با قهوای بیشتر استفاده کنم وخیلی هم رضایت دارم و همچنان با همین ترکیب به دکوراسیون خونم وسیله اضاف میکنم
یا رفتم یه حوله پالتویی جدید بخرم با رنگ صورتی پر رنگ که دیدم همون رنگ دلخواهم رو با راه راه نقره ای ظریف داره خیلی خوشم اومد و گرفتم
یا اینکه شمع میخواستم بخرم برای داخل شمعدونی روی مبزم با رنگ قهو ای اکلیلی ولی نداشت به اون تعداد که من میخواستم فقط دوتا قهوای داشت و منم بقیه رو سفید گرفتم و گزاشتم داخل جا شمعی دیدم خیلی هم ترکیبش قشنگ شد
با سلام من هم در بيشتر موارد زندگيم چيزهايى كه مد نظرم بوده و جز ء علايقم بوده رو همون و شايد نگرفته باشم ولى سعى كردم چيزى رو انتخاب كنم كه بيشتر آپشن ها رو داشته باشه و از يكى دو مورد كم و كسريهاى آن چشم پوشى ميكنم و اين در همه ى انتخابهاى زندگيم به وضوح ديده ميشه مثل اجاره خونه خريد لباس مبلمان ظرف و ظروف عطر وسايل تزيينى در همه اين موارد شايد همان رنگ يا طرح مورد نظرم نبوده ولى خيلى شبيه ان را انتخاب ميكنم چون در غير اينصورت به دلم نمى نشيند و بايد عوض كنم
سلام وقت بخیر
من عاشق ایرانم وتصمیم داشتم برای دیدن مادرم ب ایران سفر کنم ک متاسفانه کرونا امد ومن نتونستم
اما هر روز با مادرم تلفن تصویری صحبت میکنیم ومن خدا را از این بابت شکر میکنم وخیلی خوشحالم
من علاقه زیادی ب رنگ صورتی دارم بدای خرید پارچه رفته بودم ک یک پارچه صورتی باگلهای طوسی وآبی خریدم ک بسیار زیباست ودوستش دارم
من دلم میخواست ی خانه بزرگ وشیک بخرم اما امکانش نبود اما ب جاش ی اپارتمان بزرگ وروشن اجاره کردیم ک خدارا شکر راضی وخوشحالم
مرد مورد علاقه من خیلی از لحاظ ظاهری با شوهرم تفاوت داشت اما من شوهرم را انتخاب کردم ب دلیل اخلاق خوب و مهربانش و
بسیار راضی وخوشنودم ب خاطر عشقی ک در زندگی ب من میدهد خدایا شکرت
استاد ازتون سپاسگذارم
با سلام. موضوع انعطاف پذیری در خواسته ها و علایق.
1.من میخواستم که دبیری زبان انگلیسی در دانشگاه فرهنگیان قبول بشم اما مترجمی زبان قبول شدم و چون از این طریق هم میتونم تدریس کنم و انتخاب های شغلی بیشتری دارم، راضی شدم برم و الان از انتخابم خوشحالم.
۲.من دوست داشتم گوشی اپل مدل جدید داشته باشم اما الان یه گوشی مدل دیگه دارم به همراه یک آیپد و چون کارم راه میندازه راضیم.
همین مثال ها فعلا به ذهنم اومد.
اما میخوام درباره ی انعطاف داشتن در مورد خواسته ها بنویسم.
انعطاف پذیری خیلی قابلیت خوبی هستش چون ممکنه عین عین خواسته ی ما پیدا نشه مثلا در مورد لباس یا وسایل خونه، اما خیلی شبیه به خواسته ی ما وجود داشته باشه. اگر انعطاف پذیری در مقابل خواسته ها نبود، هیچ چیزی رو قبول نمیکردیم و زندگی سخت میشد. اینکه انعطاف پذیر باشیم دلیل نمیشه که دنبال خواسته مون نریم چون من اول این برداشت رو کردم که یعنی چون ما نمیتونیم به خواسته مون برسیم این میشه تسکینی برای رنج نرسیدن به خواسته هامون.
یادمه در یک فایلی استاد گفتن که اپتیمای سفید دوست داشتن بخرن اما شرایطی پیش اومده که اسپورتیج سفید خریدن و خداروشکر راضی بودن فکر می کنم این هم جزو انعطاف پذیری محسوب میشه.
ما میخواهیم که به خواسته مون برسیم ولی موارد کوچک همراه با اون رو هم قبول میکنیم چون مثلا90% شبیه چیزیه که ما میخواهیم و 10% هم میپذیریم و چه بسا بعدا از اون ترکیب هم خیلی خوشمون بیاد و بعدها دنبال همون ترکیب بگردیم و تهیه اش کنیم.
سلام خدمت جناب استاد و همگی دوستان.
دوست عزیز بسیار از نوشته شما لدت بردم.
خیلی عالی بود.
با سلام وعرض ادب خدمت استاد عزیز ودوستان مسیر آسانترین راه لاغری👌🏻🌺💐
من هم در زندگی نسبت به اصول وعلائقم خیلی جاها با رعایت اصل انعطافم باعث تسریع در رسیدن به آن شدم.،فرضا:
من برای ازدواج که اصل قصدم بود وفکر میکردم حتما بایستی با همشهری خودم ویا فلان فرد ازدواج کنم ولی باهمسرم که غریبه بود ، و من زمان اشنایی با او فهمیدم مزایایی دارد که نیازی به جزئیات ومتمرکز شدن من(همشهری بودن) برای هدفم(ازدواج)نیست، من با این انعطافم کاملا راضی وخشنودم..👌🏻🌺
من برای خرید خانه مورد نظرم با متراژ وامکانات خاصی که مدنظرم بود در فلان محله ، ضمن جستجو همان خانه در محله دیگری از شهر یافتم وخریداری نمودم ، وکاملا راضی هستم چون اصل خانه مورد نظرم با انعطاف من( محل دیگری که از لحاظ درجه در سطح همان محل بود ) بدست آمد
.🌺👏❤️
من برای خرید دکوراسیون داخل منزل پرده ومبلمان با رنگ سبز درباری ، هنگام خرید پرده ها ومبلمان رنگ ترکیبی سبز وطلایی با رگه های قهوه ایی انتخاب کردم وبه اصل رنگ مورد علاقه ام (سبز) با کمی انعطاف(تر کیب طلا یی ، قهوه ایی) رسیدم واز انتخابم خوشحال هستم.👌🏻👌🏻🌺
من برای خرید ماشین شاسی بلندم با فلان برند وآپشن ها ، با رنگ مورد علاقه ام ، ماشین شاسی بلندی با همان آپشن ها ویا حتی بیشتر غیر از برند مدنظرم با همان رنگ را پیدا کردم وخریدم وبه اصل علاقه ام( ماشین شاسی بلند وآپشن هایش) با انعطافم( در برند)رسیدم👌🏻🌺🌺🌺
وبلرها برای خرید مانتو ویا شال با رنگ خاصی رفتم وتوانستم با جزیی ترکیبی با اصل رنگ دلخواهم فرضا مشکی گیر بیارمو وبخرم وانعطافم در ترکیب مرا به رضایت رسانده ، و…..👌🏻👌🏻🌺👏👏
با سلام و خدا قوت خدمت استاد عزیز
۱- من شاغل هستم صبحها ناهارم رو آماده می کنم .یه روز واسه خودم ناهار دندونی ساخته بودم ظهر که اومدم خونه به جای اینکه دندونی رو بخورم یه چیز دیگه خوردم.
۲- یا گاهی وقتها خواستم کتاب بخونم بجاش فایل گوش دادم.
۳- خواستم کفش معمولی بخرم بجاش کفش کتونی خریدم.
۴- یه روز از محل کارم خواستم برم خونه مسیرم رو تغییر دادم به دیدن دوستم رفتم.
🤔🤔🤔🤔
سلام خدمت استاد و دوستانم
در زندگی ام بسیار زیاد مسأله انعطاف در انتخاب اتفاق افتاده
در خریدهایم بیشتر اوقات باتوجه به علاقه به رنگ و مدل خاصی، تونستم طرح یا ترکیب رنگی که در اون کالا لحاظ شده رو هم با علاقه بپذیرم.
بارها غذای مورد علاقمو در مهمانی ها و یا رستوران با اضافه کردن ماده ای جدید به اون غذا تجربه کردم بیشتر اوقات اون ماده باعث خوشمزه تر شدنش شده البته در منزل هم سعی میکنم به غذاهای مورد علاقم چیزهایی رو اضافه کنم که خوشمزه تر بشه مثلا اصافه کردن پیاز خرد شده و فلفل سبز خرد شده به املت
ویا اضافه کردن مربا به ماست😋😋
در مورد دوستان هم، هر انسانی رفتارهایی بد و اشتباه داره که بنده اگه اون رفتار بد قابل تحمل باشه و به بدنه اصلی دوستیمون ضربه نزنه نادیده میگیرم و رابطه دوستی رو با خوبیهاش ادامه میدم،انعطافم در این مورد کمه.
سلام استاد و دوستان گرامی من دوست داشتم یه خونه تو بهترین قسمت شهر محل زندگیم داشته باشم که هم بزرگ باشه هم کلی امکانات ولی الان خونه ای که گرفتیم بزرگ هست و همون جای که می خواستم هست اما همه امکانات نداره و قدیمیه ولی من دوستش دارم یا خیلی وقتا کاکائو و شکلات یا خوراکی های کاکائوی دوست دارم ولی به خاطر اضافه وزن شکلات تلخ می خورم و خیلی چیزهای دیگه که باید بهشون فکر کنم و برام یاد آوری بشه
سلام به استاد و دوستان خیلی موارد هست که ایده ال من هست ولی تو همون موارد وقتی همه باهم جا نشن اولویت بندی میکنم برام محل زندگی و خود خونه مهم بود ولی امکانات اجازه نداد محل زندگی رو به خونه ترجیح دادم دوست دارم خیلی بیشتر برای خودم خرج کنم ولی اولویت رو در کلاس های بچه ها میبینم و هزینه رو برای اونا میگذارم ساده ترش اینکه میرم تره بار قصد خرید میوه دارم صیفی جات بیشتر میخرم در پخت غذاسلیقه و ذائقه رو دخالت میدم و چیز دیگری میپزم امیدوارم مطلب و تمرین رو درست درک کرده باشم
سلام وقت بخیر
خدارو شکر که همیشه در هر کلاس و دوره ای شرکت کردم جزء بهترین هنرجوهای اون مجموعه بودم و در تمام طول ۸ماه بودنم در سایت ،تقریبا هر روز تو بیشتر فایلها مشارکت داشتم و لذت میبرم از یادگیری این آگاهی های ناب ،نوشته های دوستانمو با لذت میخونم و در باورسازی جدیدم بسیار ازشون استفاده میکنم
چند وقت پیش که رفتم واسه خرید لباس مخصوص کمپ و اون مدلی که دلم میخواست پیدا نکردم ،بجاش یه لباس قرمز مشکی بلند گرفتم
گاهی پیش میاد چیزی مورد نظرمه و نمیتونم شکل اونو پیدا کنم و مشابه شو خریدم و میبینم بیشتر اوقات هدایت های به موقعی شدم
البته ذهنم به( میخواهم هایم ) زیاد توجه میکنه و دوست دارم همون چیزیو بخرم که دلم میخواسته ولی گاهی هم نشده و به خرید دیگه ای رضایت دادم ،مثلا دیشب رفتم پنیر بخرم و یکی از سوپر مارکت های محلمون برند پنیر بلغاریو داره و من چونکه از اونجا دور بودم یه مدل دیگه پنیر خریدم