0

استفاده از قوانین در عمل (قسمت دوم)

قانون جذب عملی
اندازه متن

ذهن ما مملو از افکاری است که به دلیل تکرار شدن به الگوهای رفتاری ما تبدیل شده اند.

به همین دلیل است که بسیاری از رفتارهای ما شبیه والدین مان است چون بیشترین افرادی که ما تحت تاثیر آنها قرار می گیریم آنها هستند.

پس از والدین، معلم ها و مربیان آموزشی افراد تاثیرگذار در شکل دادن نگرش ما به زندگی هستند.

آموزش هایی که بدون انتخاب کردن مجبور به پذیرفتن آنها هستیم باعث شکل گیری فرمول هایی در ذهن ما می شوند که در نهایت شخصیت ما را تشکیل می دهند و ما بدون اینکه انتخاب کرده باشیم نسبت به محیط پیرامون خود بر اساس فرمول های ذهن خود واکنش می دهیم.

نکته جالب توجه درباره عملکرد ذهن این است که برای هر فرد به شکل خاص خودش عمل می کند یعنی بر اساس آنچه آن فرد از شنیده ها و دیده های خود باور می کند عمل می کند به همین دلیل است که حتی دو برادر که در یک خانواده زندگی می کنند و در تمام مقاطع تحصیلی کنار هم بوده باشند در نهایت می توانند به دو شکل کاملا متفاوت زندگی کنند.

این نتیجه اثبات می کند که حتی در شرایطی که شرایط خانواده و آموزش های محیطی یکسان باشد باز نتیجه نهایی زندگی افراد بر اساس آنچه خود فرد از شنیده ها و دیده های خود باور کرده باشد رقم می خورد.

از این رو حتما شاهد بوده اید که افرادی از نظر برخی ویژگی ها و عقاید به شما شباهت دارند اما از نظر برخی موضوعات کاملا با شما تفاوت دارند.

نتیجه زندگی ما بر اساس عملکرد ما در زندگی روزمره بر اساس آنچه در ذهن خود ذخیره کرده ایم رقم می خورد و چون عملکردهای روزمره ما تکراری هستند در نهایت نتیجه زندگی ما بر اساس عملکرد ما رقم می خورد.

برخی انسانها عقیده دارند که آدم عصبی مزاجی هستند و توانایی کنترل اعصاب خود را ندارد و به راحتی اعصاب آنها بهم می ریزد. این عقیده به دلیل تکرار بارها عصبانی شدن در فرد ایجاد می شود و این در حالی است که عصبانی بودن فقط یک عادت است نه واقعیت وجود فرد.

مانند فردی که از کشیدن یک نخ سیگار شروع می کند و تا روزی که زنده است هر روز تعداد زیادی سیگار مصرف می کند و عقیده دارد توانایی ترک سیگار را ندارد در حالی که این فرد در مقطعی از زندگی اصلا سیگار مصرف نکرده است و عقیده نداشته است که فرد سیگاری است و توانایی ترک سیگار را ندارد.

شرایط زندگی ما فقط به دلیل تکرار شدن تعدادی فرمول ذهنی شکل می گیرد و از آنجا که سال ها تکرار می شود تصور می کنیم سرنوشت زندگی ما اینگونه است در حالی که این شرایط فقط نتیجه تکرار شدن است نه سرنوشت از قبل نوشته شده.

سیگاری شدن نتیجه تکرار کشیدن فقط یک نخ سیگار و حتی شاید نتیجه تکرار یک دم از سیگار است. وقتی یک دم هزاران بار تکرار می شود و فرد را مبتلا به مصرف سیگار می کند.

عصبانی شدن نتیجه تکرار شدن یک رفتار واکنشی است که هزاران بار تکرار شده است.

زندگی هر انسان تشکیل شده از تعدادی افکار و رفتار اعتیادگونه است که زندگی او را تشکیل می دهد.

بدشانس بودن، ناامید بودن، افسرده بودن، عصبی بودن، هواس پرت بودن و …. فقط یک فکر هستند که هزاران بار در ذهن فرد تکرار شده است و در نتیجه فرد تصور می کند فردی بدشانس، ناامید، افسرده یا … است.

درک این موضوع باعث تغییر نگرش ما نسبت به زندگی می شود. اگر تصور می کنید زندگی یک فرایند از قبل تعیین شده است اکنون این فکر جدید در ذهن شما ایجاد شده است که زندگی از قبل تعیین نشده بلکه بر اثر تکرار چند فرمول ساده ذهنی شکل می گیرد.

در این صورت احساس توانایی برای تغییر زندگی در شما بیشتر می شود و این نقطه شروع پذیرفتن مسئولیت زندگی و تغییر شرایط است.

برای تغییر زندگی تنها کافی است فرمول های جدید منطبق با شرایطی که دوست دارید تجربه کنید را در ذهن خود ایجاد کرده و هزاران بار آنها را مرور کنید به این شکل افکار جدید به الگوهای ذهنی شما تبدیل شده و عملکرد شما بر اساس فرمول های ذهنی جدید تغییر می کند و در نهایت زندگی شما تغییر خواهد کرد.

فرمول های جدید برای تقویت شدن و قوی شدن نیاز به اجرا شدن در زندگی روزمره دارند چون فرمول های قبلی به خاطر استفاده شدن در زندگی روزمره قدرت گرفته اند بنابراین باید از طریق عمل کردن بر اساس فرمول های جدید آنها را قوی و قدرتمند کنیم تا تاثیر بیشتری در تغییر شرایط کلی زندگی ما ایجاد شود.

نکته مهم و جالب توجه درباره ذهن این است که فرمول های ذهنی در تمام جنبه های زندگی ما تاثیر می گذارند. مثال مادی آن مانند افزایش دمای هوا است که افزایش دما بر همه موجودات و وسایل محیطی که دما افزایش پیدا کرده تاثیر می گذارد.

همانطور که تغییر فرمول های ذهنی در تغییر شرایط زندگی شما تاثیر می گذارد در شرایط جسمی شما نیز تاثیرگذار است.

به همین دلیل است افرادی که از دوره ورود به سرزمین لاغرها استفاده می کنند، به واسطه یادگیری فرمول سازی صحیح در ذهنشان از نظر جسمی تغییر می کنند در تمام جنبه های زندگی آنها بهبود حاصل می شود.

این قدرت ذهن است که در اختیار همه انسان ها قرار داده شده است.

مجموعه فایل های آموزشی استفاده از قوانین در عمل به منظور چگونه استفاده کردن از فرمول های جدید ذهنی در زندگی روزمره تهیه و ارائه شده است.

این بخشی از زندگی شخصی من بر اساس استفاده از فرمول های ذهنی جدید است که در نهایت باعث تغییر شرایط زندگی من شده است.

اطمینان دارم آگاهی که در این مستند آموزشی ارائه شد است به من و دوستانم کمک می کند تا نگرش و عملکرد بهتری در زندگی داشته باشیم.

برای استفاده بهتر از این مجموعه آموزشی پیشنهاد می کنم در هر جلسه قوانین ذکر شده را استخراج کرده و درباره آن در بخش نظرات برداشت خود را بنویسید. به این ترتیب علاوه بر کمک به خود برای درک بهتر قوانین به دیگران کمک می کنید تا برداشت بهتر و عمیق تری از نکات آموزشی هر جلسه داشته باشند.

منتظر خواندن نوشته های شما هستم

همراه همیشگی شما: رضا عطارروشن

📻 رادیو لاغری

(قوانین و نحوه ارسال)

با دادن ستاره به این مطلب امتیاز بگیرید.

امتیاز 4.48 از 29 رای

https://tanasobefekri.net/?p=31001
20 نظر توسط کاربران ثبت شده است.
اندازه متن بخش نوشتن دیدگاه:

دیدگاهتان را بنویسید

اندازه متن دیدگاه ها
      آواتار Sanaz 🌺
      1403/06/16 21:11
      مدت عضویت: 1247 روز
      امتیاز کاربر: 13186 سطح ۴: هنرجوی مبتدی
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 558 کلمه

      بهدنام خداوند مهربان 

      با سلام خدمت استاد عزیز و دوستان همراهم 

      ذهن ما پر است از فکر های مختلف که توسط پدرو مادر ،معلمان ،رسانه ها انباشته شده است .

      هر کدوم از این افکار رو باور کنیم و قبول داشته باشیم به رفتار ما تبدیل میشه و فرمول ذهنی محکمی شکل می گیره در ضمیر ناخودآگاه ما .

      اینکه هر کدوم از ما چه فکری رو باور کنیم باعث اختلاف انسان ها حتی خواهر و برادرها میشه .

      می بینیم چقدر با خواهر و برادرامون تفاوت داریم.

      زندگی ما رو همین باورها و رفتارها تشکیل میده .

      اگه من فکر می کنم پرخوری دارم اینو باورش کردم و به انجامش عادت کردم از بس تکرارش کردم و فرمول ذهنیشو ساختم و الان شده رفتارم که خودشو در جسمم نشون داده .

      ولی من  چی میگم ،میگم این سرنوشت  منه و اونو قبول می کنم .

      این باعث میشه تلاشی برای رفع اون نکنم.

      چطوری باید اونو رفع کنم .

      اینکه باور داشته باشم اصلا سرنوشتی در کار نیست و من خودم زندگیمو ساختم ،حالا با باور اشتباه بوده ،الان می تونم با باور درست و فرمول جدید تغییرش بدم .

      برای تقویت فرمول جدیدی که دوست دارم توی زندگیم بدم باید در زندگی اجراش کنم .

      عمل به آنچه آموختم مهم ترین قسمت کار محسوب میشه .

      باید بدونم با توجه بر نداشته ها و تمرکز روی اون به شکل حسرت خوردن یا ناراحتی هیچ سودی نمی برم و در کارم پیش رفتی نمی کنم .

      برای تغییر در زندگی و باورهای ذهنی باید زمان بیشتری رو در نظر بگیرین چون باید اول افکار جدید رو به ذهن بدیم و بعدبه رفتار ما بر اثرعادت شکل پیدا کنه و بعدش در جسم ما نمایان بشه .

      جهان هستی کاری به کلام من نداره و توجهی نداره من دوست دارم یا ندارم ،فقط براساس احساس من کار انجام میده .

      جهان منو به خواسته ای میرسونه که حس و حالم خوب باشه .

      اول باید در هر شرایطی حسم رو خوب کنم و حالا که مسیر درست رو هم پیدا کردم اونو به زمان و جهان بسپارم و مطمئن باشم بزودی جهان منو به خواسته ام می رسونه .

      بابد بدونم که در این سایت حتما نتیجه می گیرم مثل تمام دوستانی که نتیجه گرفتن .

      افکاری که در سر می پرورونیم تبدیل به احساس ما میشن ،پس باید همیشه حسم رو خوب نگه دارم .

      افکار پریشون درباره ی خواسته ام منو از هدف دور می کنه .

      افکار اشتباه درباره ی چاقی ممکنه بعضی وقتها جسمانی باشه مثل پادرد و کمر درد که حالمون رو بد می کنه .

      یا افکار مثلا هر کی پچ پچ کنه داره درباره ی من حرف می زنه .

      بیشتر افکار ناراحت کننده ی ما درباره ی چاقی پوچ هست و اصلا اینطوری نیست .

      باید در زندگی مراقب تمام افکارمون باشیم ،افکاری رو که حسمون رو بد می کنه ادامه ندیم .

      حتی اگه به لاغری فکر کنی حسرت بخوری و حالت بد بشه ،بازم نتیجه ی عکس میگیری .

      فقط و فقط حالت باید خوب باشه .

      باید بدونیم به خواستمون طوری نگاه کنیم که احتمال وقوعش زیاد باشه .

      اگه به لاغری فکر کردی و احتمالش برات زیاد بود تو موفق میشی .

      حالا از کجا بفهمم احتمالش رو زیاد می دونم از روی حسم .

      اگه به لاغری فکر کردم و حالم خوب بود و حس لذت داشتم پس من احتمال رخ دادنش رو زیاد می بینم و به دنبالش خواسته ی من حتمی هست .

      خدایا شکرت .

      استار ممنونم فایل امروز فوق‌العاده بود 🙏🌺

      در پناه خدا باشید 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار سرباز امام زمانم
      1403/02/30 16:22
      مدت عضویت: 223 روز
      امتیاز کاربر: 4460 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,467 کلمه

                           به نام الله توانا

      سلامی به زیبایی آفتاب به تمام پرتوهای نور الهی

      سلام به استاد عزیز امیدوارم که هرجا هستید سالم باشید🌹

      الهی شکر که امروزم یک گام دیگه برداشتمو امروز دارم عمل می‌کنم به تمام قوانین که یاد گرفتم الهی بیکران شکرت کمکم کن که به تمامشون به درستی عمل کنم

      خوب بی مقدمه بریم سراغ یه عالمه نکته قشنگ که توی این گام بود و من می‌خوام اینجا بنویسمشون که هر وقت دیدگاهمو خوندم تمام اون قوانین یادم بیاد البته علاوه بر اینجا توی دفترمم یادداشتشون می‌کنم تا هر وقت حالم بد شد برم سراغشون، هر وقت حوصلم سر رفت، هر وقت نیاز داشتم به خوندنشون ،سریع میرم سر وقتشون، بریم که دوباره مرورشون کنیم ؟!پس یا علی مدد😊

      خیلی از ماها فکر می‌کنیم که نمی‌دونم خدا زندگی ما رو از قبل نوشته، زندگی ما تعیین شده و ما دیگه کاری نداریم ،ما فقط نقش این رو داریم که توی این سختی‌هایی که خدا برامون نوشته صبر کنیم، البته منم به این حرف اعتقاد دارم اما می‌تونیم از یک دید درست تر بهش نگاه کنیم ما میگیم خدا به هیچکس ظلم نمی‌کنه درسته؟! پس چرا از یه طرفی هم میگیم که زندگی ما رو خدا نوشته و هرچی بدی هست و اینا رو باید تحمل کرد چون خدا خواسته و..🥺

       مگه خدا نفرموده که هرچی خوبی هست از طرف ما به شماست و هرچی بدی هست خودت برای خودت ساختی مگه این نیست؟! پس دیگه این چه حرفیه که خدا برای ما بدی می‌نویسه. خدا شاید یه گوشه‌ای از زندگیت، یه جایی، یه سختی ریز به زندگیت بده اما این تویی که با قدرت ذهنت اونو خیلی بزرگ می‌کنی و می‌تونی همون سختی رو با قدرت ذهنت خیلی ریز کنی ،برداشت بد نکن منظور من این نیست که خدا یه سختی بالاخره میده نه خدا بعضی وقت‌ها می‌خواد بهت نشون بده که یه جای کارت می‌لنگه برای همین شاید یه جایی از زندگیتو با واقعیت که خودت ساختی روبرو کنه می‌خواد بهت نشون بده که بفهمی چه فرمولی توی ذهنت هست چه نگرشی داری از اون اتفاق پس عزیز من درست فکر کن درست عمل کن

      زندگی از قبل تعیین نشده بلکه بر اثر تکرار چند فرمول ساده ذهنی شکل گرفته 

      باید فرمول‌ها رو زندگی کنیم چون قبلی‌ها همین طوری قدرت گرفتن انقدر مرور کردی که شرایط الان تو ساختی پس اگه چیزی می‌خوای باید از همین الان باهاش زندگی کنی تا به دستش بیاری🙂

      حالا یه نکته دیگه :همونطور که تغییر فرمول‌های ذهنی در تغییر شرایط زندگی تاثیر می‌ذاره در شرایط جسمی هم تاثیر می‌ذاره چون فرمول‌های ذهنی در تمام جنبه‌های زندگی تاثیر می‌گذارد،😍

      پس تو هر فرمولی رو تغییر بدی می‌تونی بقیه شرایط زندگیتو هم با همون یه دونه فرمول بسازی حالا چه عالی میشه که ما داریم هر روز یه عالمه فرمول درست یاد می‌گیریم، حالا برای اینکه به اون شرایط قشنگ برسی باید بهش فکر کنی  این فکر نباید باعث بشه که ناامید بشی یا حسرت بخوری یا هر چیز دیگه‌ای ،این فکرت باید تو رو بلند کنه، قدرت بده بهت، احساس کنی خیلی بهش نزدیکی

      مهم نیست در چه شرایطی هستی ،مهم اینه که می‌خوای به یک شرایط جدید برسی یک جسم جدید برای خودت بسازی این کار نیاز به زمان داره نیاز به یک پروسه ذهنی و جسمی داره 😎

      اگه با فکر کردن به لاغر شدن طوری که حالت بد بشه یا با فکر کردن به چاقی حالت بد بشه خودت داری مانع میشی با توجه به احساس بدت مانع میشی هر توجهی که در تو احساس بد ایجاد کنه مثل این می‌مونه که سیستم دنیا رو متمرکز کردی روی اون چیزی که نمی‌خوای چون دنیا به تمرکزت توجه می‌کنه، به اون چیزی که توجه می‌کنی و در تو احساس ایجاد می‌کنه ،واکنش می دهد😔

      جهان کاری به کار کلام زبانی تو نداره،به کلام دلت و روحت کار داره پس تغییر بده خودتو فکر نکن معجزه رخ میده با این کلمات. نه! قدرت پیش تو، در دستان توئه ،این راه یه دفترچه راهنماست که بهت بگه چطوری بهتر و با کیفیت‌تر تلاش کنی و موفق بشی😍

      واحد ارتباط من با دنیا احساسمه ،حالا نه احساس لحظه‌ای، احساس غالب همون احساسه که همیشه داری در طول روز چه احساسی داری جهان به همون احساست واکنش میده دنیا جواب اونو میده

      تو تمایل پیدا می‌کنی به لاغری حالا بخش مهم که جهان تو رو به خواستت برسونه اینه که نباید فکر کردن به لاغر شدن باعث بشه که به احساس بد برسی حالت بد بشه که چرا نمی‌شه چرا اینجوریه و …

      در هر وضعی که هستی باید جوری به زندگیت نگاه کنی که اول به احساس بهتری برسی آرامش و حال خوب و …اومدی اینجا پس یعنی می‌خوای قدرت خودتو بیشتر کنی، پس به جای استرس اینکه چرا نمی‌شه رو داشته باشی، آروم و شاد باش که هدایت شدی خدا را شکر کن که داری قدرت خودت رو بالا می‌بری و امید و امید و امیدت بیشتر می‌شه

      درسته که پروسه سفر و لاغری یکیه اما زمانش متفاوته اما به نظر من اینکه تو بیای یه راه چندین ساله رو برای خودت کوتاه در نظر بگیری سریع‌تر به خواسته‌ات می‌رسی نه اینکه بگی خوب دیگه من دو ماه به خودم وقت دادم اگه نشد پس دیگه نمیشه نه عزیز من راه ۴ ساله رو نمی‌شه در عرض چند ماه تموم کرد اونم ۲ ماه ولی میشه توی ۶ ماه طی کرد 

      منظورم اینه که انتظاراتو از خودت ببر بالا اما اگه نشد امیدتو از دست نده بگو من زمان بیشتری داشتم اما گفتم که اشکالی نداره زودترم بشه فهمیدی چی میگم 

      به خودت بگو من می‌تونم توی دو ماه به خواستم برسم حتماً توی اون دو ماه نمیشه اما شاید توی چهار ماه که اون اتفاق رو تجربه کنیم چون انتظارت زودتر از ۶ ماه بود چون انتظار بالایی از خودت داشتی

      خب خب ما گفتیم که فکر کردن به چاقی و لاغری نباید حالمونو بد کنه😊

      و حالا برعکسش ما اگه به چاقی و لاغری فکر کنیم و حالمون خوب بشه می‌تونه به روند بهبود شرایط خودمون و روند ساختن یک زندگی عالی کمکمون کنه😍

      اگه با فکر کردن به چاقی و لاغری به حال بد برسی به خواستت نمیرسی که  هیچ حالت هم بد می‌مونه

      با توجه نکردن به چیزی که در زندگی خودت نداری می‌تونی به خودت حال خوب انرژی و … بدی که حرکت کنی و از چیزی که داری لذت ببری 😍

      اصلاً به همون چیزهایی هم که توجه می‌کنیم بیشترشون توهم و الکیه بیشتر مشکلی که ما با چاقی در ذهنمون داریم واقعی نیست وقتی هزاران بار فکر اشتباه رو مرور می‌کنی از اونجایی که ذهن ما اصل رو از بدل تشخیص نمیده اون چیزی که براش مرور می‌کنی فکر می‌کنه که واقعیه

      افکار خیلی راحت تبدیل میشن به احساس و اون فردی موفقه که بفهمه چه افکاری داری چه احساسی براش به وجود میاره وقتی به این مهارت برسی خودت تشخیص میدی میگی آره اینو ادامه بدم میشه این احساس پس ادامه نمی‌دم می‌دونم فکر نکردن به چاقی سخته اما من می‌تونم با فکر کردن به لاغری اونم نه اینکه بهم حس بد بده و حسرت بخورم نه !فکر کنم الان لاغرم حال خودمو خوب کنم می‌دونم سخته ولی انجامش میدم امیدم به خداست خودم سعی می‌کنم لاغر ببینم اگه به چاقی و لاغری فکر کنی و حالت رو بد کنن این افکار نمی‌ذارن تو بهش برسی تو رو نگه می‌دارن اگه سعی کنی منطقی فکر کنی می‌بینی که بیشتر دلایل هم توهم بودند مثلاً من چاق شدم از چشم همسرم می‌افتم

      خیلیاشون توهم هستند اما از بس تکرارشون کردیم فکر کردیم واقعی هستند

      در مسیر لاغر شدن به اون چیزی که می‌خوای بهش برسی جوری نگاه کن که برات دست یافتنی باشه نه اینکه یه طوری نگاه کنی که اصلاً نمی‌شه بهش دادنش نه ناامید بشی از رخ دادنش گه می‌خوای امیدت به زندگی زیاد بشو و غیره جوری فکر کن که احتمال رخ دادنش خیلی بیشتر از رخ ندادنش باشه

      این موضوع رو همه جا به کار ببر

      همیشه به موضوعات اینطور نگاه کن که احتمال اینکه عالی پیش بره و عالی بشه و دقیقاً عین خواستت باشه بیشتر باشه تا نشدن و نرسیدن به خواسته اصلیت

      چطوری می‌تونی بفهمی که احتمال رخ دادنش بیشتره در ذهنت

      خوب خیلی راحته دیگه از روی احساست، از روی آرامشت در اون لحظه که داری فکر می‌کنی، از ذوق و شوق تو به زندگی کردن

      استاد خیلی قشنگ گفتین که بچه‌ها همیشه دنبال حس خوب هستند واقعاً که به زندگی بچه‌ها نگاه کنیم می‌بینیم که اصلاً توی ذهنشون نبودن و نشدن نیست به جای اینکه غم بخورن از اینکه شما نبودید فراموشتون کردن و داشت بچگی خودش و بازی‌های خودش رو می‌کرد بدون اینکه غصه بخوره

      ای کاش ما هم توی زندگیمون بعضی از رفتارها رو از بچه‌ها یاد بگیریم که مهارت ندگی کردن و استفاده از قدرت ذهن و میشه توی عملکرد اون‌ها دید تا یه جایی.

      الهی که همیشه لبخند روی لباتون باشه🤲🏻😊

      استاد ممنونم به خاطر زحماتی که واسه ما کشیدین اجرتون با خدا🤲🏻

       الهی بیکران شکرت چطور می‌تونم لطفت رو جبران کنم جز اینکه بگویم سپاس گذارم🤲🏻

      کمکم کن قدردان نعمات بیکرانت باشم🤲🏻

      یا حق مدد👋🏻

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار صالحه
      1402/11/20 13:23
      مدت عضویت: 666 روز
      امتیاز کاربر: 52326 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 866 کلمه

      سلام به انرزی سلام برعشق همیشه جوشان 

      سلام بر استاد وهمه دوستان 

      سفردورن 

      من تا این زمان مسافر رده روش جاقی بودم کلی دست اودرم‌داشتم‌ دست یافته های من‌اویل کلی حس خوب شادی حال خوب بود ولی با شدت چاقی ازاین سفر بازم‌به ی شکل دیگه لذت بردم خوردنوروتواین‌مسافرت بهش اُافه کردم وهمزمان هرمکان تواین‌مسافرت اول تو ذهنم بعدتو نگاهم وبعد تودستم  وبعد درمعدهام ازاین دست آورده نگه داریکردم هی به مرور چون حجم نگه دارای توهربخش بیش‌از نیاز شد این دست آورد توجسم نگه داری شد شد چرباهای زیاد درکل بدنم‌وپخش شد که خمه سلول‌های چه داخای وچه بیرونی ازاین‌دست آورده چیزی بهش برسه اونها بی نسیب نباشن تواین زمان ازاین‌مسافرت اون لذت اول دیگه نداستم به فکررفتم‌کخ بیاد تواین‌مسافرت یی کاری کن که زود سرعت خمه این باره اَافه روازخودت بگیری هرچی سریعتربهتر رهای مشکل دار شروع شد وتازه به جای کم سدن وزن تومسافرت جاقی بازم ریدم این سنگینی بازم بیشار شد اول گفتم‌من که رژیم‌گرفتم‌که وزن سفرم روکم‌کمم‌جرا برکشت تازه انکارسایه ام هم بزرگتر شد وهم‌جسم هم برکتر شد  ترس بهش اضافه شد هی کنارجاده توقف میکردم‌که بارم دو کسب کنم‌ولی با برکست وبیشتر اربه خود م‌انکار. من ن‌بارم‌. پنبه بود آب بهش می‌رسید اون حجمش بزرکتر میشد تا  کوچکترین تواین زمان پام هم دیگه توان کشش این باره دودیگه داست اون داشت توان خودش روازدست میدا وشد این مشکل 

      حالا دارم یی سالی هست عازم سفر به لاغری هستم‌‌ این سفر  اول تونگاه فقط لاغرشدن بود راهی ازچاق مشکل  جون حجم مشکل به شکل امروز تو نظرم‌ نبود ولی دریافت که من‌برای راهی رفتن به این سفر فقط نباید  به خوردن نخوردن چطور خوردن کجا بدن جاق هست اون  جا رو لاغر کنم اصلا فکرکنم‌جون وهمین قکرکردن یی مانع بزرک هست برای درجارزدن وتوقف کردن ادامه ندادن یا بودن دلسرد شدن و دیگه ادامه ندادن  من عازم سفر بهتری شدم رفتم توبخش کسب آگاهی لذت بردن از دیارفت آگاهی گه جطور اصلا مشکل تو جسم ایجاد شده  من درحقیقت بی سوادراه چاقی خودم بودم 

      من‌ چاقی رودداشتم‌ ولی سواد که جطور اون به دست اوردم نداشتم 

      خوب آمد گفتم توبی سواد مسیرکه توش بودی هستی اگه میخواهی تو مسیر خلافش راه با بی سوادی مسبر رفته که نمیشه مسبرخلاف روطی کنی 

      اول سواد تواین بخش کسب کن که چطوراصلا فردی نامتناسب شدی  اون زمان خلافش به کاره ببر وفتی هنوز اصلا سوادخواندن نوشتن جاقی روبلد نیستی جطور متضاد اون به کاره ببری تازه حست بایدخوب باشه تو ااین‌ مسیرسوادکه داشتم کاریی نبود یی زبان دیگه بود  که باید ازاول آمورش میدم چه حال منوتوبخش رایگان لاغری باره این‌دجمله به کاربردم ولی درک این‌ جمله رو تازه داره تو ذهنم‌ به شکل تصویری نشست میکنه .الفبای این زبان‌تازه رو اموزش دیدم تمرین وتکرار  کردن  که این زبان جدید تودذهنم‌ نشست کنه که تو مسافرتم‌  اگه جای با اون‌ خواستم‌ صحبت کنم به مشکل برنخورم شروع کردن این زبان جدید روبه شکل عملی تورزندگیم اجرایی کردم‌ که  بشه زبان اصلی زندگیم من باید اول این زبان رو توخونه خودم اجرایی  میکردم‌انجام دادم با کوله بارم عازم سفر توبیرون ازمنرلم هم شدم وگارم با زبان جدیدومسبرتازه همسود شد این مسافرت زمان می خواهد گه باهش به مقصد برسم‌مسافرتی عالی دارم‌طی میکنم‌ تو مسیرم که دارم‌ سفر انجام‌ میدم‌  بعضی زمان وهواسم نیست پا میخوره به وسایل سفرفبلی که دیگه ودوست ندارم وباو اون وسایل طی مسیرکنم  بایدهواسم‌جمع وکنم‌انهاررو ازخونه وجودیم بیرون کنم‌ بهشون توجه نکنم راهاشو کنم‌ کنارجاده لاغری اصلا جا بزرام مثل عجله وکه تومسیربرکشت جاگذاشتم‌ این‌توجه به باره اضاقه ازخودم وبیگرم من‌ این زمان سریعترحرکت میکنم‌ جون ترمز کشیدم گاز میدام رو انجام.  نمیدم  تو این‌مسافرت چه نیازبه وسایل خراب ازکاره افتاده مشکل داره من هیج‌ نیازی به مروورفتار گفتارکردار مسافرتی فبلی ندارم جون ا یل تواون سفر خوشحال بودم‌حالم خوب بود ولی زمان زیادی وطی ساله‌ی زیادی توحال خس خوبش نبودم  تومسافرت جدیدم اول حسن رو بایدخوب نگه دارم‌که‌ مسبر  برام‌گورا  دل نشین باشه  وازمسارتف که خادند قسمت کرده کامل استفاده کنم سفرفبای خدادند بود ولی این مسی پن‌خودم‌با خداوند دارم‌همسو میکمم‌اون زمان توافکارخدادند رو درآسمان دوراز خودم حس می کردم ولی این سفر خداوند اصلا دروجود هستم‌ کمک من هست در وجودم‌هست پس این سفر هم پر فایده پرارزش هست تا سفرفبلی که شاید وکاری زمان به خداوند اون توجه امروز رونداشتم خدادند رو بعضی زمان نمیدیم تو افکارم خودم ومنیت خودم رو بزرگی جلوه میدادم ولی تو این سفر اول باید این دو بخش رو هم ازخودم بگیرم اون کنار جاده جا بزرام‌  با عجله توجه به چاقی پب خش بدنم‌که هنوز  لاغر نشد به اومنیت وارده شخصی  تا حالا ۴ بحش مشکل داره کنار جاده  گذاشتم‌که بارم سبک راحت باشه بتوانم‌ تا اخر سفر تا رسیدن به هدف  که تناسب هست آسوده راحت طی مسیر کنم‌ آروز دارم‌ آخر این سفر که تناسب هست برسم دریافت کنم‌ که چه سفر رویای رو طی کردم‌ حال بسیار عالی هست من‌ عازم سفردهستم توراه هستم‌ اگه بعضی  زمان دیدگاه می نویسم اون زیاد دوست دارم‌همه ازحال حسم‌ توسفر اطلاع داشته باشن آنها هم بیا تواین سفر با هم باشیم‌که لذت بشتری روبا هم ببریم  جون هم سفر سفر رو دلنشیتر میکنه حس بهتری به دادم میدم زمان و سفرکوتاتر میشه  ولی اگه‌کسی هم‌نباشه من خود اون لذت به خودم میدم و سفر تنهایی هم لذت خواص خودش رو داره 

      خدا پشت وپنا هتون یا حق. حق نگه دارتون 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار زهرا
      1402/08/08 10:50
      مدت عضویت: 584 روز
      امتیاز کاربر: 15632 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      محتوای دیدگاه: 370 کلمه

      سلام استاد 

      خدارا شاکرم که درتاریخ 1402/08/8 توانستم این فایل راگوش بدهم 

      استاد درمورد لاغر شدن چون جسم باید به شرایط جدید برسد نیاز به زمان دارد و ما نباید با فکر کردن به چاقی و لاغری حال و احساس خود را بد کنیم چون باعث میشود مانع برای لاغری ایجاد کنیم . و هرگز شما لاغر نخوئاهید شد چون جهان کاری به جملات تاکیدی شما درمورد لاغری ندارد بلکه با احساس غالب شما جواب میدهد نه احساس لحظه ای . 

      شما باید به این اطمینان برسید که با بودن دراین سایت به تناسب اندام خواهد رسید و عجله نکنیدچون هرروز در این سایت قوی تر خواهید شدو فرمولهای چاقی پاک خواهد شد و فرمولهای لاغری جایگزین خواهد شد .

      وقتی ذهن منفی باف حال شما را درمورد چاقی بد میکند باید بتوانی آن را کنترل کنی که احساس شما را بد نکند و به او بگویی . من هم لاغر میشوم . من هم مثل هزاران نفری که دراین سایت هستند و خیلی ها شگفت انگیز شدند من هم لاغر خواهم شد . من باید فقط هرروز دراین سایت باشم و اطلاعات جدیدی را درمورد لاغری یاد بگیرم 

      وقتی که درمورد چیزی که درزندگی تو وجود ندارد احساس خود را نسبت به چیزهایی که الان وجود دارد بد نکن . چون پذیرش شرایط فعلی که درآن زندگی میکنی خیلی مهم است چون ذهن ما اصل و بدل را ازهم تشخیص نمیده و چون توسط افکار ما احساسات ما خلق میشوند باید خیلی مواظب این شرایط روحی خودمان باشیم 

      درمورد چاقی خودتان زیاد اغراق نکنید شاید فردی با 2 یا 3 کیلو اضافه وزن زندگی را برخود و دیگر اطرافیان سخت کند و افرادی هستند که با 50کیلو اضافه وزن دارند زندگی میکند .

      چگونگی خلق زندگی با افکار شما است پس باید طوری زندگی کنیم که امیدوار باشیم و برای انجام آن کار ذوق و شوق داشته باشیم و احساس ما خوب باشد 

      در جنبه های مختلف زندگی با انتخاب افکار مناسب احساس امیداواری ایجاد کنیم و طوری فکر کنیم که احتمال اتفاق افتادن آن موضوع خیلی بیشتر از نیافتادن آن باشد . و اگر با فکر کردن به آن حس شما بد میشود باید این حس را تغییر دهید و ذهن خود را کنترل کنید و به رویدادهای خوب زندگی و مثبت اندیشی فکر کنید .

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار Zahra
      1402/08/02 12:26
      مدت عضویت: 470 روز
      امتیاز کاربر: 8755 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 398 کلمه

      به نام خداوند بخشنده و هدایتگر

      سلام به همه دوستان عزیز

      اگر به خواسته یا چیزی که نداریم خیلی توجه کنیم طوری که احساس حسرت و ناامیدی داشته باشیم به اون خواسته نخواهیم رسید و خودمون مانع اصلی  رسیدن به اون خواسته مون هستیم چون دنیا به واکنش‌های ما جواب میده و جهان اصلی  به کلام کاری نداره بلکه به احساساتمون جواب میده و حتی احساسات کوتاه مدت  هم کاری نداره بلکه به احساساتی که دائمی و غالب هست توجه می‌کنه

      اگر دائماً در حال نگرانی استرس و ناامیدی و حسرت هستیم جهان کاری می‌کنه که همون احساسات رو تجربه کنیم پس باید مهارت اینکه احساس آرامش بیشتری داشته باشیم رو کسب کنیم برای این کار از به داشته ها و نعمتهایی الانمون احساس خوبی داشته باشیم

       مثلاً من از خدا خواستم که بتونم به راحتی یکی از دوره‌های سایت تناسب فکری را تهیه کنم اوایل همش فکر می‌کردم که آخه چطور میشه من این دوره رو تهیه کنم؟ حالا میگم که من این خواسته رو از خدا دارم ولی میام از دوره‌های رایگان و هدایایی که استاد در اختیارم قرار داده استفاده می‌کنم و از این مطالب لذت می‌برم و احساسم رو خوب نگه می‌دارم من حرکتم رو شروع کردم چیزهایی که دارم لذت می‌برم م مطمئنما به خواسته ام میرسم

      این نکته خیلی مهمه که خیلی از احساساتمون یک توهم هست مثلاً به خاطر پول و ثروتی که ندارم یا چاقیم مورد احترام نیستم این یک توهمه، باید در نظر داشته باشم که افکار خیلی راحت به احساس تبدیل می‌شه و باید مهارت این رو که هر فکر چه احساسی در من به وجود می‌آورد بدست بیارم  فکر کردن به نداشته‌ها اگر خیلی پیشرفته‌تر بشه باعث میشه از داشته‌هایی که الان داریم و خیلی هم دوستشون داریم متنفر بشیم 

      در مسیر رسیدن به خواسته‌ها باید جوری فکر کنیم که رسیدن به اون امیدوارتر بشیم و حالمون بهتر بشه و اینکه رسیدن به اون خیلی راحته و احتمال رسیدن خواسته در ذهنمون باید بیشتر از احتمال نرسیدن به اون باشه 

      همونطور که افزایش و کاهش دما دیده نمی‌شه اما بر روی همه اجسامی که در اطراف اون قرار داره تاثیر می‌ذاره افکار هم همینطور هست و بر روی همه جنبه‌های زندگی تاثیر می‌گذارد پس همیشه به گذران زندگی جوری فکر کنیم و نگاه کنیم که همه چیز بر وفق مراد است یعنی اگر احساسمون به زندگی خوب و عالی باشه و با ذوق و شوق به زندگی ادامه بدیم یعنی افکارمون عالی و خوبه 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار طاهره فروغی
      1402/02/10 22:06
      مدت عضویت: 1216 روز
      امتیاز کاربر: 38232 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 422 کلمه

      سلام خدای مهربونم 

      سلام استاد عزیزم و دوستان خوبم 

      ما وقتی به یه هدف میخوایم برسیم و مدام بهش فکر میکنیم بهش نمیرسیم 

      بهترین کار اینه که اول شرایط فعلیمونو بپذیریم و سعی کنیم لذت هامون رو نزاریم برا بعد از رسیدن به هدفمون 

      فکر کردن بیش از اندازه به هدف مانع بزرگی برای رسیدن به هدف است 

      وقتی بیش از اندازه به لاغری یا چاقی فکر کنی 

      فکر کردن به لاغری باعث میشه که ما که جز تکاملیم و این زمان میبره تا به لاغری برسیم حالمون رو بد میکنه 

      اگر به چاقی هم فکر کنیم باعث میشه حالمون بد بشه و حال رد و احساس بد در ما باعث دریافت اتفاقات بد میشه چون جهان هستی حرف ما رو نمیفهمه فقط احساس ما  و منبع توجه ما رو میفهه و بر اساس اون اتفاقات زندگی ما رو رفم میزنه 

      ما باید احساس غالب رو در نظر بگیریم نه احساسات لحظه ای و زود گذر 

      پس من شرایط فعلی خودم رو میپذیرم و باید در نظر بگیرم زمان رسیدن به خواسته هامون بستگی به نوع هدف متفاوته مثلا روند لاغری و طولانی تره و روند رسیدن به مسافرت دلخواهمون کوتاه تره 

      پس باید برای رسیدن به هر هدفی صبور باشیم 

      افکار من خالق احساس منه 

      من قبلا همش فکرم درگیر چاقی و فقر و نداری و خیلی مساعل دیگه بود و این فکر کردن مثلا برای رفع مشکلم بود ولی عواقبش اتفاقات بد و بدتر برام بود و هر روز این اتفاقات بیشتر بود 

      و هیچ رهکاری هم به ذهنم نمیرسید و فقط احساس بدی نسبت به خودم و دنیا و خدا در من ایجاد میشد و این روند تکرار و تکرار میشد و اتفاقات رو برام رقم میزد 

      از وقتی در دوره هستم با به وجود اومدن حال خوب در من افکار منفیم خیلی کم شده و به تبع تکرار نشدن این افکار منفی باعث کمتر شدن اتفاقات بد شده و اتفاقاتی برام افتاده که اگر سالیان سال تلاش بی وقفه انجام میدادم بهش نمیرسیدم 

      پس من میتونم با افکارم زندگیمو خلق کنم 

      من میتونم جوری فکر کنم که امکان اتفاقش نباشه 

      من میتونم جوری فکر کنم که امکان اتفاقش رو باور کنم 

      من میخوام مورد دوم رو انتخاب کنم و کردم 

      پس میخوام به امکان لاغری 

      امکان ثروت 

      امکان شادب و ارامش درونی 

      امکان اتفاقات خوب رو در افکارم قرار بدم و ایمان دارم بهش میرسم و این فکر در من ارامش ایجاد مبکنه و حال درونیم رو خوب میکنه تازه عالی میکنه 

      پس میخوام افکار غالبم روی افکار مثبت تنظیم کنم  تا اتفاقات برام مثبت باشه 

      خداوندا یاریم کن تا افکار و باورهام رو اصلاح کنم تا زندگی متفاوتی رو تجربه کنم و از باقی مانده عمرم لذت ببرم 

      در پناه خدا باشید 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      امتیاز کاربر: 0
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 1,036 کلمه

      سلام و درود 

      من قسمت اول این فایل رو پیدا نکردم بنابراین از قسمت دوم شروع کردم گوش کردن ….

      من از این فایل یه این قانون رو متوجه شدم ( البته نمیدونم درسته یا نه اما این برداشت من هست) اینکه محتاج شدن و وابسته شدن به یک خواسته باعث میشه هر لحظه اون خواسته دست نیافتنی تر بشه ! مثلا در مورد خودم و مهمترین خواسته ام که  همین لاغری هست ، خوب که فکر کردم یعنی به حرفای استاد که فکر کردم متوجه شدم من یه جورایی داشتم از خودم و زندگیم لاغری رو گدایی میکردم ! درسته ؛ گفتم گدایی چون فقط داشتم با فکر کردن به چاقیم و دست نیافتنی بودن لاغریم تمام حس های بد و منفی رو تجربه ‌میکردم و در نتیجه دست از تلاش برداشته بودم ! لاغری برای من یه حسرتِ دست نیافتنی شده بود ، یه چیز رویایی و دور که فکر کردن  بهش تنها و تنها حالم رو بد میکرد جالبه آدم وقتی به رویاش فکر میکنه باید حالش خوب بشه اما از اونجایی که من محتاج لاغری شده بودم و اونو دور میدیم فقط حالم بد میشد و هر روز بیشتر قبول میکردم که من چاقم و راه دیگه ایی نداره و هرگز لاغر نمیشم خصوصا که همیشه با بلاهایی که سر جسمم میاوردم و مدتی متناسب میشدم و دوباره همون آش و همون کاسه میشد و در نهایت متهم کردن خودم به بی عرضگی  این داستان دِرام تموم میشد …..

      یادمه هر وقت یه آدم لاغر و متناسب رو میدیدم حسرت میخوردم و فکر میکردم چرا آخه ، من چه کاری کردم که باید لایق تحمل این رنج باشم و برای بدست آوردن چیزی که حق خودم میدونستم همش باید تلاش کنم و سختی بکشم  در صورتی که اون متناسبه و هیچ تلاشیم واسش نکرده ! با دیدن افراد لاغر حالم بد ؛ میشد واقعا حالم بد میشد و فکر میکردم خدا اونها رو بیشتر دوست داره که این نعمت رو به اونها داده ، اونها نگران خوردن نیستن هرچی بخوان راحت میخورن ، عذاب وجدان ندارن، حتی به توجه نکردنِ اونها به خوراکی ها حسودی میکردم ! حتی دیگه دوست نداشتم آدم متناسب ببینم ! حتی با دیدن لباس های رنگی که برای متناسب ها بود حالم بد میشد ، گاهی آرزو میکردم یه مریضی چیزی بگیرم  و لاغر شم ! یعنی تا این حد ! چون حالم واقعا بد میشد و من نمیدونستم که این ناشی از توجه بیش از حد منِ به چاقیه که تبدیل شده به گدایی و محتاج بودن لاغری!

      بله من اینجور بودم ! 

      هر روز و هر شبم با این افکار میگذشت و بدتر از اون خودمو سرزنش میکردم و دائما در حال گله جلوی بقیه بودم و همه این کارها داشت توجه منو به چاقی بیشتر میکرد و منو تبدیل به یه آدم محتاج به لا غری میکرد ! هر روز با بیشتر فکر کردن حال بدم قوی تر میشد و من تبدیل شدم به آدمی که حتی از خدا هم شاکیه ! 

      اما چقدر تو این فایل و قضیه سفری که استاد گفتن با زبان ساده و راحتی این فکر و فرمول غلط رو برا من واضح بازگو کردن و تشریح کردن ! مشتاقانه منتظرم بقیه فایل های این قسمت رو گوش بدم اما از اونجایی هر روز فقط یه فایل رو گوش میدم تا بتونم خوب بهش فکر کنم و لازم شد مجددگوشش بدم باید صبر کنم براش …

      و اما حالا من با فکر کردن به لاغری حالم خوب میشه و ذوق میکنم چون اونو نزدیک خودم میبینم چون من قبلا متناسب بودم حتی بعد از چاقی چندیدن  بار با رژیم ها ( درسته غلط بودن) اما متناسب شدم پس چطور من این همه توانمندی رو زیر سوال بردم و خودمو ناتوان دیدم در مقابل خواسته ام …

      حالا وقتی یه فرد لاغر  رو میبینم خوب نگاش میکنم و با خودم میگم این که چیزی نیست این همه آدم متناسب تو دنیا هست منم میتونم مثل اونا بشم منم به زودی اینجوری میشم مثل ایشون متناسب و لاغر با خودم میگم خدا بین آفریده هاش فرق نمیزاره ، این من بودم که با روش های غلط این بلا رو سر خودم آوردم پس دوباه درستش میکنم  خود خدا این راه رو پیش روم گذاشته چون منو دوست داشته ، چون صدام رو تو این سالها شنیده ، و حالا راه درست رو نشونم داده ، حالا میشینم هر روز و هر شب بارها و بارها تصویر شگفتی سازها رو میبینم وبا خودم  میگم  این همه آدم با مشکلات متفاوت و شرایط سخت تونستن پس منم میتونم و از دیدن اونها ذوق میاد تو دلم ، حالا مرتب لباس های متناسب و رنگا و رنگ رو میبینم و لذت میبرم و واسه خریدشون لحظه شماری میکنم چون دیگه دور از دسترس نیست برام …

      منم میخوام از همه نعمت های خدا لذت ببرم پس خودمو دیگه محروم نمیکنم اول تو این شرایط که هستم خودمو قبول میکنم تا حالم بد نباشه تا دنیا هم واسم بد نیاره … 

      خوب که دقت میکنم میبینم بیشتر افکاری که باعث کناره گیری من از اجتماع میشد به خاطر چاقی ؛ همش توّهم ذهن من بود درسته یه سری محدودیت ها بود اما یه سری هم فقط زاده افکار مزخرف و منفی خودم بود …

      خوب که دقت میکنم وقتی میرم بیرون کسی منو جور خاصی نگاه نمیکنه بیشتر آدمها حتی بی تفاوت از کنارم رد میشن یا وقتی در شرایطی قرار میگیرم که با کسی صحبت کنم اونا به بَدن و فُرم هیکل من نگاه نمیکنن و بی تفاوت به شکل و جسم من خیلیم با احترام باهام حرف میزنن در صورتی که من قبلا فکر میکردم بقیه فقط با تحقیر یا ترحم نگاهم میکنن ..

      این ها همه و همه باعث شد من فکر کنم و فکر کنم و چقدر در ها تو ذهنم داره باز میشه ..

      آقای عطار روشن از خدا میخوام همینطور که درهای تازه ایی به روی ما باز میکنید ، خداوند درهای روزی و موفقیت و شادی و سلامتی رو به روی خودتون و خانواده تون باز کنه …

      اگر کمی  مطالبم جَسته و گُریخته است عذر میخوام دارم تو سر و صدا و بالا و پایین پریدن سه تا بچه بازیگوش مینویسم که دائما هم واسه کاری صدام میکنن و کُلا رشته کلام از دستم میره😂

      ولی اونقدر ذوقِ نوشتن داشتم نتونستم تا شب که بچه ها خوابن صبر کنم ! بهر حال شرمنده 

      یاعلی 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار متناسب شاد
      1401/01/26 19:59
      مدت عضویت: 1643 روز
      امتیاز کاربر: 4097 سطح ۴: هنرجوی مبتدی
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 832 کلمه

      سلام

      الانا نگرشم درباره ارثی بودن و ژنتیک روز به روز درحال تغییر کردنه .

      من کسی بودم از لحاظ جسمی خودم رو کاملا شبیع پدرم میدونستم چون ابروها و موهام شبیه پدرم بود وچاقی و فرم شگمم شبیه پدرم بود و نحوه راه رفتن و… . برام اثبات شد که من ژنتیکی شبیه پدرم هستم .

      و هیچ وقت نمیتونم خودمو تغییر بدم . 

      ویادم میاد استاد تو دوره ۱۲ گام تو یه فایلی گفتن ببینید روند چاقیتون از کی شروع شد وشبیه کی هستید پدرتون یا مادرتون و …. .

      من اونجا اصلا اون فایل رو درک نکردم شاید در مدار آگاهیش نبودم .

      ولی الانا که یادم میاد علت شبیه شدن چاقی و خصوصا فرم شکمم که شبیه خانم های باردار هست . رفتار غذایی ام کاملا شبیه پدرم بود و من آن رو آموختم .

      واون علاقه شدید پدرم به گوشت قرمز هست و آنقدر در محاورات روزانه ازش صحبت شد که در ناخودآگاهمون ثبت شد .

      گوشت مقوی هست باعث قوی شدن میشه .

      مریضیم گوشت کباب میکردن جون بگیریم .

      عروسی میرفتیم میگفتیم برنج کمتر بکشیم تا گوشت بیشتری بخوریم .

      عمه هام زیبا هستن چون گوشت میخورن و گوشت به هدم رنگ و رو میده .

      اگه شاممون گوشت نباشه خوابمون نمیگیره .

      وقتی معده قار وقور میکرد میگفتیم غذامون خوب نبود چرا .چون گوشت نبود تا سیر بشیم .

      آخوندا رو فحش میدادن چرا قیمت گوشت اینهمه بالاست .

      وقتی عروسی میرفتیم کیفیت و لذت عروسی رو به گوشت میدونن.

      وسمت ما اگه طرف داماد بخاد هدیه مالی خوبی بگیره باید گوشت و مشروب بده مردم از عروسی لذت ببرن و سر کیفشون رو شل کنن وهدیه زیادی جمع بشه .

      وقتی بیرون میرفتیم بساط کباب توی اولین اولویت بود .

      و از این قببل حرفها.

      و من هم که دختر زود باور و بدون توجه در ذهنم گوشت برام لذت بخش شد و فرمول جدید در ذهنم شکل گرفت از گوشت .

      و بدنم شروع به دپوی ویتامین b12 کرد و ویتامین b12 ام بالا رفت .

      واون سری در اینترنت خوندم افزایش این ویتامین باعث بزرگی بی رویه شکم میشه . چون دیرهظم هستن .

      اشتباه نشه مصرف گوشت قرمز باعث بزرگی شکم نمیشه .اینکه من اون رو تو ذهنم با این رفتارهای خانوادگی لذت بخش کردم بدنم شروع به ذخیرش کرد تا باورم اثبات بشه .

      از اونجا بود فهمیدم شبیه بودن فرم شکم من با پدرم که شبیه خانم های باردار بود به خاطر این فرمول لذت بخش کردن گوشت بود .

      و الان که به این آگاهی دست پیدا کردم شکمم داره یه حرکتهایی برای آب شدن نشون میده . و کم کم من دیگه فرم شکمم شبیه پدرم نیست . 

      و متوجه شدم ژنتیک در فرم بدنم نقشی نداشت . بلکه من یاد گرفتم یه سری باورها و توجهات اشتباه رو .

      وقتی تو ذهنم این فرمول جدید گذاشتم که مواد غذایی هیچ فرقی باهم ندارن هر کدوم برای رفع نیاز بدنمون هستن و هیچکدوم نسبت به هم برتری ندارن کم کم احساسم بهتر شد و انگار افسار زندگیمو دست منه .

      آخه من تمایلاتم به شیرینی خیلی کم بود ومرتب بچه ها تو کامنتشون از حرص و ولع نسبت به شیرینی میگفتن درحالیکه ما تو خونمون مصرف شیرینی جاتمون خیلی کمه . درحالیکه مصرف گوشت قرمزمون بی رویه هست .

      پدرم چاره داشته باشه توی آب هم گوشت میریزه .

      آخه تقصیر هم نداره چون در کودکی در یک خانواده ۱۳ نفره بزرگ شدن و غذای خوب نمیتونستن بخورن و ظرف آرزوهاش بابت غذاها خصوصا گوشت پر نشده بود به خاطر همین این کمبودهای کودکی باعث حرص و ولعش در بزرگسالی شد و این طوری داره به آرزوهاش پاسخ میده .

      شکمش هر روز درحال بزرگ شدن هست و چون خیلی عاشق گوشت هست و هنوز غذا روی گاز هست نگاه میکنه ببینه غذا گوشتی هست یا غیر گوشتی . واگه غیر گوشتی باشه اون روز حسش خیلی بده .

      اشتباه نشه من عاشق پدرم هست ولی میخام بگم خلاهای کودکی این بلاها رو سر آدم میاره .

      چون وقتی عکسهای نوجوانیشو میبینم کاملا متناسب هستش .

      خدا رو شکر من به این آگاهی دست پیدا کردم و خودم رو از این باورها کشیدم بیرون و نجات پیدا کردم .

      من خودم در کودکی خلا لباسهای رنگارنگ رو داشتم والان دارم میبینم که داخل کشوی لباسهام کلی لباسهای دست نخوردست . همین که داخل کشوم هست آرومم .حتی اگه نپوشمش . حالا لباس ایراد نداره اما نمیدونم با خلا کودکی در مورد غذا چی کار باید کرد چون میخام به پدرم کمک کنم ولی نمیتونم .

      چون در کودکی اشباع نشده یک خانواده ۱۳ نفره داخل یک ظرف خیلی بزرگ غذا میریختن و همگی دستهاشون رو داخل اون ظرف میزاشتن وغذا میخوردن وچیزی به اسم بشقاب نداشتن . 

      و خاطره تعریف میکرد اکه کسی دیرتر  سر سفره میومد غذا خبری نبود . البته ناگفته نماند مادرم بارها معایب مصرف گوشت رو به پدرم گفته و میگه ولی دستش نیست .

      عمه هام و عموهام همشون به غیر یکی از عموهام که تحصیلات بالایی داره و خونه کمتر بود تا الگو بگیره همگی چاق هستن و شکم گنده .

      میشه بهم کمکم کنید چطوری با این شرح حال به پدرم کمک کنم تا هم اون به آرزوی کودکیش برسه و هم متناسب باشه؟.

      سپاسگزارم از همگی . 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار ملکه عشق
      1400/12/04 21:25
      مدت عضویت: 1433 روز
      امتیاز کاربر: 10363 سطح ۴: هنرجوی مبتدی
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,350 کلمه

      سلام و درود دوستان هم مسیری و متناسب  

      استفاده از قوانین در عمل (۲)

      ذهن ما پر از افکاری است که به دلیل تکرار زیاد به فرمولهای ذهنی ما تبدیل شدند .

      و این فرمولها را توسط آموزش از والدین و اطرافیان بعد هم معلمین و جامعه و رسانه دریافت کردیم و به همین دلیل بیشتر رفتارهای ما شبیه به والدینمون هست چون بیشتر زمانمون را از کودکی با والدینمون سپری کردیم  .

      اما در خیلی مسائل حق انتخاب نداشتیم در مورد آموزشهایی که دیدیم چه از خانواده و چه از مدارس و تمام این آموزشها تبدیل به شخصیت ما شدند .

      و جالبه که عملکرد ذهن هر فردی مختص به خودش هست حتی دوقلوها یا دو تا فرزند که در یک شرایط محیطی و خانواده هم هستند عملکرد ذهنشون متفاوته چون توجهشون به موضوعات و محتویات ذهنشون متفاوته و همان افکاری که زیاد در ذهنشون تکرار شده برای زندگیشون الگو شده .

      خیلی از عملکردهای ما در زندگیمون تکراری هستند در واقع برامون عادت شدن مثل فردی که اعتیاد به سیگار یا مواد مخدر داره یا فردی که زود عصبانی میشه فقط واکنش رفتاری خود را این دو فرد به موضوعی بارها تکرار کردندو تبدیل شده به یک رفتار اعتیاد گونه !..

      و وقتی خودش بارها میگه من آدم عصبی هستم خودشو تشویق و تأیید می کنه به اینکه سریع واکنش نشون بده یعنی برای خودش طبیعی کرده این موضوع را همانطور که فردی که اعتیاد داره میگه نمی تونم ترک کنم و دلیل میاره خیلی رفتند کمپ و نتونستند و نمیشه و فلان …در صورتیکه وقتی این فرد متولد شده کاملا سلامت بوده تا حالا نشده که حتی نوزادی که مادرش معتاده وقتی متولد میشه اعتیاد داشته باشه  

      و فقط با ایجاد فرمولهای صحیح درذهن میشه در روند مسیر زندگی تغییراتی ایجاد کرد که باعث رضایت خودمون بشه و برای این کار باید الگوهای صحیح و جدید ایجاد شده تقویت بشوند باید بهشون عمل کنیم و با عمل کردن به این الگوهای جدید الگوهای قدیمی ذهن آروم آروم کمرنگ تر می شوند و تغییر در عملکرد ما به آسونی ایجادمی شود …

      فرمولهای ذهنی بر تمام جنبه های زندگی ما مؤثر هستند و مثل تغییر دمای هوا که بر همه اجسام اثر گذارند تمام زندگی ما را متحول می کنند✨

      خیلی از افراد فکر می کنند باید به خواستشون برسند تا حال دلشون خوب بشه و این به دلیل اینه که از شرایط تکراری و یکنواخت خسته میشیم و میخواهیم تنوعی ایجاد کنیم .

      مثلا لاغر بشم تا خودمو دوست بدارم یا اینکه خونه مورد علاقمو بخرم تا تنوعی ایجاد بشه یا سفر برم و …قطعا رسیدن به خواسته هامون حال ما را خوب میکنه و باعث میشه شرایط جدیدی را تجربه کنیم و لذت ببریم اما قانون میگه اگر به چیزی که هم اکنون نداری توجه کنی دچار حسرت و نیاز شدید میشی و از شرایط الآنت هم لذت نمی بری !✨

      در هر موردی و برای رسیدن به هر خواسته ای یک پروسه زمانی لازمه باید تغییرات ذهن یعنی در جسم به ماده تبدیل بشه مثلا برای جوش آمدن آب و تبدیل شدنش به بخار دقایقی باید زمان بگذره و انقدر به آب گرما بدیم تا بخار بشه پس تبدیل شدن زمان لازم داره و نباید انتظار داشته باشیم در مدت کمی یهو ۱۰کیلو از اضافه وزنمون کم بشه!..

      هر گونه توجهی که در ما ایجاد احساس بد کنه انگار به چیزی که نیست  و نمی خواهیم ،متمرکز شدیم !.،برای خلق شدنش !…

      با گفتن عبارت تأکیدی و تکرار و جملات انگیزشی به صورت اصولی و پایه ای چیزی تغییر نمی کنه و فقط میتونه در لحظه انگیزه ای ایجاد کنه !…

      چون زبان ما با جهان هستی زبان ارتعاشه یعنی زبان احساس وقتی زبان یه چیز میگه و احساس چیز دیگر احساس غالب میشه …و در واقع اون انتظار و باور ما احساس ما و شرایط را رقم میزنه .

      حتی خنده یا گریه لحظه ای چیزی را در زندگیمون تغییر نمیده و بلکه اون احساس کلی در طول یک روز داره مسیرزندگیمون و خواسته هامون را تعیین می کنه …

      همین دیشب به همسرم گفتم این جمله را نگو و تکرارش نکن چون خلق میشه  (یک جمله منفی)بود .. 

      گفت والا ما می ترسیم حرف بزنیم 😄گفتم مسیح (ع)را قبول داری ؟!مسیح فرمودند: شما را از کلامتون حکم می کنند گفت اگر اینطوره پس چرا هرچی میگم من پولدارم پولدار نمی شم !؟گفتم چون ۳۵سال اون عبارت را گفتی و باورش کردی و باز الآن با گفتنش داری تقویتش می کنی و نمیتونی بار ۳۵سال را با گفتن جمله ای که هنوز باورش نداری به تعادل برسونی هیچی قانع شد دیگه !…😊

      جملاتی که با احساس قوی بیان شوند و بارها و در عملکرد تقویتشون کنیم می تونند بر ناخودآگاه ما اثر گزار باشند(باورهای توحیدی) 

      مسیر آموزش های ذهنی یعنی کنترل ذهن یعنی بتونی تشخیص بدی الآن چه افکاری دارم که داره احساسمو بد می کنه و سریع قطعش کنشی و دیگه ادامه ندی !…خب اگر شاگرد حرف گوش کنی باشیم و سعی کنیم عمل کنیم آروم آروم اوضاع بهتر میشه و لی نباید ناامید شد و یا خودسرزنشی کرد و یا مقایسه با دیگران که چرا من نمی تونم !..فقط حالمون را بد می کنه باید با امید و عشق ادامه داد تا آروم آروم مهارتشو پیدا کنیم .

      وقتی دیدگاه های دوستان را می خونیم متوجه میشیم که همه دوستان مثل روز اول ما بودند و تمام شرایط فکری مسیر ما را تجربه کردند و یا در حال تجربه کردن هستند خب این یعنی امید که فقط ادامه بدم بدونم منم نتیجه میگیرم مثل این همه آدم منم دارم یادمی گیرم و میتونم دیگه نباید به ذهنم بهونه بدم و اجازه ندم با توجه به لاغری یا چاقی احساسم بد بشه ..

      خیلی ازافکار ما یک توهم هستند ترس از قضاوتهای دیگران یا کم بینی خودمون فقط افکار متوهمی هستند که در ذهنمون هستند ولی وقتی باورشون می کنیم و هزاران بار در ذهنمون تجزیه تحلیلش می کنیم اونوقت جهان هم اتفاقاتی رقم میزنه که بهمون ثابت بشه درست فکر می کردیم .

      ذهن اصل را از بدل تشخیص نمیده ✨

      وقتی به نبود خواسته بارها فکر می کنیم به ذهن احساس اسارت و ناتوانی القا می کنیم چون به راحتی افکار تبدیل به احساس می شوند و اونوقت از چیزی هم که داریم متنفر میشیم و دیگه لذت نمی بریم چون متمرکز میشیم روی اون موضوع خواسته و حس نیاز و حسرت و محتاج بودن باعث ناامیدی ما میشه .

      همیشه باید در مورد خواسته هامون طوری فکر کنیم که انگار در دسترسه و احساسمون نسبت به اون موضوع 😍خوب باشه به اشتیاق و لذت برسیم .

      این که چیزی نیست منم یاد میگیرم، منم میتونم ،مثل هزاران خواسته که قبلا می خواستم و الآن دارم و خیلی برام عادی شده که باید سپاسگزارش باشم مثل روز اول این خواسته هم اجابت میشه و امید به رخ دادنش حتما باعث میشه رخ بده !…

      اون روزها می گفتم چرا رسول اکرم (ص)فرمودند هرروز به مرگ بیندیش!در واقع من انقدر از مرگ می ترسیدم که نمی خواستم اسمشو بشنوم چه برسه بهش فکر کنم ولی الان به لطف خداوند و این آموزشها متوجه شدم این اندیشه مثل آب روی آتیشه همین که فکر کنی اگر الآن بمیری یا نباشی چقدر آروم میشی و آزاد از تمام هم هویت شدگی ها و نقش ها و اسارتها انگار تسلیم میشی دیگه میدونی همه چیز امن و امانه و تحت کنترل تنها فرمانروای جهان خدای رب العالمین به امید شناخت و درک بهتر برای هممون 🙏

      من چندروزی هست که خیلی احساس لاغری دارم و حتی فکر می کنم که جمع و جور تر شدم و این فقط یک نشونه است شاید هنوز هم واقع نشده باشه ولی من این مسیر را دوست دارم لذت نوشتن ،فکر کردن و کدهایی که برام باز میشه اینجا مثل در بهشته برام و هرروز مطمئن تر میشم که خداوند عالیترینها را برام میخواد خدا میدونه که به بهانه لاغری اینجا چقدر تغییر تحول داره در وجودم اعمال میشه تعهد و ادامه دادن ،تفکر و تجزیه تحلیل فکری ،عشقی که هدیه می کنم در نوشتن ،همیاری با دوستان احساس صلح و وحدت ، محتوای آموزشی سایت تناسب فکری شبیه اسفناجه😄 منم مثل ملوان زبل می زنم تو رگ💪💪

      🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃

      سپاس و درود استاد خوووبم سپاس از مهرتون 

      دوستان متناسبم همواره در مسیر یادگیری و تغییر کردن سرمست باشید .

      خدایا شکرت 

      خدایا عاااشقتم ❤️

      عشق به تمام ذرات نورعالم هستی ✨

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار من میتونم تغییر کنم
      1400/10/20 14:07
      مدت عضویت: 1243 روز
      امتیاز کاربر: 1406 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      محتوای دیدگاه: 508 کلمه

      سلام
      قبلا هر روز خودمو چک میکردم ک رژیم جواب داده لاغر شدم با ن
      دو روز ورزش میکردم هی چک میکردم ببینم چی شده
      همه اینها باعث شده بود من از خودم ناامید شم خودمو سرزنش کنم
      ناتوان ببینم
      لایق لاغری نبینم و ازهمه مهمتر لاغری رو از خودم دور ببینم دست نیافتنی
      اینک مال من نیس من طبیعتم چاقیه
      ولی بایداینو بدونیم ک من باید از لحظه حالم لذت ببرم این کلید اصلی احساس خوبه من اونو نداشتم اگه از ۱۰۰ در صد میگرفتم ۱۰۰ درصد حال من اون مواقع بد بود طوری گاهی حس میکردم واقعا قلبم داره میمیره
      احساس غالب من غم وبدی و غصه بود و همش جذبش میکردم یک جوون ۲۸ ساله بریده از همه جا
      ولی من خواستم تغییر کنم حتی اون موقع من ناامید نشدم در باتلاقی ک بودم خدا رو صدا زدم وبا اینک اون مواقع احساس غالب من غم بود باز خدا وند عزیزم منو هدایت کرد صداش کردم دستمو گرف
      اولاش ک شروع کردم فک میکردم این فایلها منو لاغر میکنه
      اما الان میدونم ک اول و اخرش خودمم واینها یک راهنما هستن برای من برای رسیدن ب سرزمین لاغری برای رسیدن ب ذهن متناسب همانطور ک قران یک راهنماست برای کسانی ک استفاده میکنن
      منم استفاده کردم ادامه دادم و خوشحالم ک شاگردم شاگردی دراین سایت ک بدست خدا ثبت نام کرده تا یاد بگیرم انقدر محتاج نباشم محتاج لاغری
      من توانام و لاغری بهش قطعا میرسم من گدا نیستم لاغری رو گدایی نکنم بلکه با زحمت خودم با کارهای خودم بهش میرسم من برای شادی وزندگی کردن ولذت من محتاج لاغری نیستم من الانم دارم زندگی میکنم وشادم شکر میکنم
      هرروز قوی تر شدن خودمو میبینم ولذت میبرم مثل مادری ک از بزرگ شدن وحرف زدن بچش لذت میبره وکیف میکنه
      باید ضعفهام شناسایی کنم وانها رفع کنم با چی با بودن و ادامه دادن
      من وابسته نتیجه نیستم من قطعا ب راهم ادامه میدم وبهش میرسم
      من راحت اسون لاغر میشم و مهمتر از همه ذهنم لاغر میشه
      من خودم خیلی مواقع در گذشتم میدیم ک ی چیزیو میخوام ودیر بدستش میارم وب همه میگفتم من پدرم درمیاد تا ی چیزیو میخوام بدست میارم اما حالا میبینم ک از بس میچسبیدم ب اون و محتاجش میشدم ک دیر بدستم میرسید حتی یکی از معلمها گفته بود ک اگه برای ب دست اوردن یک خودکار زیاد تلاش کنی قدر اون چیزو میدونی اما اگه راحت بدستش بیاری برات زیاد ارزشمند نمیشه واین شده بود ی فرمول ک باید برای چیزهایی ک دوس دارم زیاد تلاش کنم و هیچ چیز ارزشمند راحت بدست نمیاد
      برای رسیدن بلید خالی بشی از نیاز
      باید اون خواسته فقط برات خواسته بلشه ن اینک با تموم وجودت حس کنی نداریش بدستش بیاری فلان میشه اون فقط یک خواستس اون قادر ب بدست اوردن اون خواسته هست هر چقدر باور کنم ک من میتونم او خواسته رو داشته باشم هرچقدر ک خودمو توانمند بدونم برای رسیدن برای داشتن
      من خدا رو دارم قطعا همه چیز برای من با خدا میشه پس چرا نگران باشم چرا
      همه چیز برای من فوق العاده اس چن من خدا رو دارم

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار pooldarjazzab@yahoo.com
      1400/10/14 18:29
      مدت عضویت: 1082 روز
      امتیاز کاربر: 549 سطح ۲: کاربر متوسطه
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,246 کلمه

      سلام بر متناسبین جذاب . 

      خب فرمولهای امروز تا الان به نظرم عالی بوده . البته این نوشتن من آخرین نوشته ی امروز نیست . اخر شب هم اگه شده یک متن کوتاه می نویسم . 

      حدودا ساعت ۱ بود متن قبل رو نوشتم ‌ 

      تاثیر متن قبلی روی من این بود که من ساعت ۲ با پدرم رفتیم بیرون رفتن رو با اژانس رفتیم اما برگشتن رو منتظر ماشین شدیم که بیاد ماشین نیومد به بابا گفتم پیاده بریم خونه . گفت میتونی ؟ گفتم من جوونم . معلومه که میتونم ‌ . خلاصه کلی مسیر بازگشت رو پیاده اومدیم . زمان نگرفتم که چقدر پیاده اومدیم اما تا آخر مسیر حال من خیلی خوب بود . لذت میبردم از راه رفتن . 

      از طرفی خوردنهای  من از صبح تا الان 

      یک ق مربا خوری روغن زیتون

      یک عدد زیتون 

      یک دانه بیسکوییت 

      یک عدد نارنگی 

      یک هشتم انار 

      ۲ حبه قند 

      من تا الان اینارو خوردم  ولی حتی اینارو هم با حس نیاز نخوردم . من اصلا به مواد غذایی نیازی ندارم . 

      چقدر جملاتی که گفتم تمایل منو نسبت به مواد غذایی کم کرد توی راه وقتی چشمم به سوپری می افتاد خیلی راحت چشم ازشون برمیداشتم و میگفتم بهتون نیازی ندارم . به نظرم به این گفته ها از گفته های دیروز بهتر واکنش دادم . 

      وقتی نیاز خودم رو از مواد غذایی برداشتم حتی حس گرسنگی هم نمیکنم انگار وقتی که باور داری به مواد غذایی نیاز داری حس گرسنگی هم می کنی . من حسم رو از مواد غذایی برداشتم . فعلا ترجیح میدم دوسشون نداشته باشم . شاید بگید دارم از این طرف زیاده روی می کنم ولی وابسته نبودن رو ترجیح میدم . من خیلی از لاغرا رو دیدم به غذا هیچ حسی ندارند . 

      من تا  چند روز پیش میگفتم خوردن یکی از لذتهاست و باید لذتهای دیگه رو هم در سرزمین لاغری بیارین  

      اما الان میگم خوردن اصلا لذتی نیست . خوردن فقط رنجه چون من هر بار چیزی میخورم فقط رنج میکشم . میخواستم احساسم رو به غذا خوب کنم ولی دیدم خوب کردن احساسم باعث میشه زیاد بخورم . پس  فکر میکنم فعلا بی حس شدن به غذا بهتر جواب میده . چون دیگه وابسته نیستم . 

      از کوچیکی به ما گفتن سه نیاز اصلی .خوراک پوشاک مسکن هست . همین یه باور باعث شد ما همیشه فکر کنیم به غذا محتاجیم . 

      میدونم غذا خوردن یه عادته . اما میشه کمش کرد . میشه کمرنگش کرد . میشه دیگه اینقدر به غذا عشق نورزید . میشه انقدر به غذا وابسته نشد . میشه غذا رو ترک کرد . میشه نگاهش نکرد . میشه از بو کردنش لذت نبرد . 

      و از طرفی میشه لذت راه رفتن رو جایگزینش کرد . میشه لذت نوشتن رو جایگزینش کرد . 

      من اونقدر از خوردن رنج کشیدم که بهم اثبات شده خوردن نه تنها هیچ لذتی نداره بلکه فکر کردن به غذا و یا خوردن اون فقط حس بد در انسان ایجاد می کنه . انسان چاق یا همش در حس ولع غذاست یا در حس سرزنش خود ‌ . هیچ حالت دیگه ای نداره . یک معتاد به تمام معنا . 

      اما انسان متناسب یه انسان رها شده از بند خوردن هست . 

      بله خوردن . خوردن اعتیاد تمام چاقهاست و اگه یه فرد بخواد لاغر بشه فقط و فقط راهش اینه اعتیادش به خوردن رو از بین ببره به طور کامل . به طور کامل . 

      خوردن نیاز ما نیست . بهمون دروغ گفتن . ما خودمون همه ی مواد لازم برای بدن رو میسازیم . 

      ما روح هستیم . روح چه نیازی داره . روح خداست ‌ . خدا بی نیازه . تازه غذاها همه از روح ما خلق میشن . حالا چرا باید به آفریده ی خودمون محتاج باشیم . 

      شاید ترس از مرگ جسم آخرین حربه ای باشه که ذهن به کار میبره برای اینکه منو متقاعد کنه دوباره به خوردن وابسته بشم ‌ ولی من یه جمله بهش میگم یا میمیرم یا متناسب میشم . 

      من با تناسب جون میگیرم . 

      من با تناسب سبک میشم .

      سنگینی جسمم رو که این همه بهش ظلم کردم و چاقش کردم با متناسب شدن برطرف میکنم 

      وقتی از غذا گذشتم وقتی از تنبلی گذشتم میدونم خیلی راحت لاغر میشم .

      بت غذا در نظر من شکسته شد .

      بت تنبلی در نظر من شکسته شد . 

      خب من تا شب باز هم واکنشهای خودم رو میبینم . 

      واقعا میشه بدون غذا هم زندگی کرد . 

      اتفاقا بدن پاکسازی میشه . چربیهای ذخیره شده میره . بیماری میره . خدا برای چی میگه روزه بگیرید . چون بدن با روزه داری پاکسازی میشه .

      خب مرور این اطلاعات واکنش بدن منو تغییر میده .

      من اینا رو دارم برای ذهن خودم مینویسم . چون رنج چاقی و رنج خوردن رو دیگه نمیتونم تحمل کنم . 

      نخوردن لذت داره . نخوردنی که با لذت همراه باشه به انسان حس خوبی میده . 

      حس ضعف و گرسنگی یکی دیگه از موانع ذهنی منه . 

      من در متن قبل احساس گرسنگی رو هم برای خودم لذتبخش کردم .

      احساس گرسنگی خیلی خوبه . 

      خیلی خوبه وقتی شکمت هیچی توش نیست . خیلی احساس سبکی می کنم . مثل یک پر سبک میشم وقتی معده ام خالیه . 

      من امروز از خودم خیلی راضی بودم . 

      من لذت بردم . 

      خیلی لذت بردم . 

      لاغری برای من رنج نیست . من حتی از رنج لاغری هم که ذهنم جلو روم میاره لذت میبرم . 

      چون رنج لاغری برام از رنج چاقی شیرینتره . چون من دیگه نمیخوام چاق باشم . 

      دنیای چاقی من فقط در خوردن خلاصه شده بود . من از دنیای چاقی و مافیهاش خداحافظی کردم . اکنون رها و آزاد بدون وابستگی هستم . 

      تمام خاطراتم رو پاک میکنم . تمام بندها رو می گسلم . 

      من وقتی ببرم ذهن منم میبره . ذهن من ابزار دست منه . مگه میشه من چیزی رو بخوام اون بگه نه . این همه مدت چاقی خواستم گفت چشم . حالا لاغری میخوام . تحت هر شرایطی لاغر میشم . 

      لاغری من سرشار از شادی و شور و نشاطه . من لاغری رو انتخاب می کنم . 

      لاغری من سلامتیه . 

      لاغری من شادیه .

      لاغری من رها کردن وابستگی به غذا و خوردن غذاست . 

      حالا که وابستگیم به غذارو ترک کردم میتونم به جرات بگم هیچ غذایی منو چاق نمیکنه . پیوند بین من و غذا فقط در خوردن بود . 

      وقتی نخورم چاق نمیشم به همین راحتی . 

      البته روزهای پیش چیزای دیگه می گفتم ولی الان در این مدارم . دوست دارم در این مدار بمونم . چون حس می کنم این مدار دوامش زیاده . میخوام خودم رو به لاغری پیوند بدم . 

      در دنیای چاقی تمام زندگی من شده بود شکم ولی در دنیای لاغری تمام دنیای من میشه دست و پاهام . دستهام دنیای لاغری رو مینویسه و پاهام دنیای لاغری رو راه میره . مابقی اعضای من هم تابع دست و پام هستم . چشمم رو از غذا برمیدارم . فکرم رو از غذا پاک می کنم . و فکرم رو به تناسب و دنیای لذت تناسب باز میکنم . 

      اینا رو من نمی نویسم . اصلا نمیدونم چطور داره نوشته میشه ولی میدونم دارم لذت میبرم و می نویسم . احساس میکنم وقتی از غذا گذشتم غذا هم از من گذشت . احساس می کنم وقتی از خوردن گذشتم خوردن هم از من گذشت . 

      لاغری بی وقفه در من آغاز شده . 

      شما دیگر حرفی از دنیای چاقی از من نخواهید شنید . 

      چون دنیای چاقی من خلاصه شده بود در یک حرف . 

      خوردن و خوردن و خوردن . 

      من با دنیای چاقی و خوردنهایش خداحافظی کردم . 

      دنیای لاغری هم خوردن دارد ولی وابستگی ندارد . 

      من وابستگی به خوردن را کنار گذاشتم . 

      اکنون رها و آزاد هستم . خیلی حس سبکی دارم . دنیای دیگری جلوی چشمانم گشوده شده . 

      دنیای زیبای تناسب . 

      در جهانم همه چیز نیکوست . 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      مشاهده پاسخ ها
        آواتار من میتونم تغییر کنم
        1400/10/20 13:36
        مدت عضویت: 1243 روز
        امتیاز کاربر: 1406 سطح ۳: کاربر پیشرفته
        همیاری
        محتوای دیدگاه: 185 کلمه

        سلام عزیز جان
        خداوند همه نعمتها رو خلق کرده برای ما
        واین ما هستیم ک استفاده درست از اون بلد نیستیم
        از دیدگاه شما متوجه شدم ک هیجانی دارید برخورد میکنید و در لاغری با ذهن مسئله اصلی توجه هستش و شما دارید توجه میکنید در عین اینک فک میکنید ک توجه نمیکنید یک حس تنفر ب مواد غذایی رو در پیش گرفتید چن فک میکنید مواد غذایی باعث چاقی شما شدن در حالی مقصر چاقی شما هستید چرا چن ذهنتان پراز فرموله
        حتی این فرمول در نوشته شما زیاد حس کردم ک مقصر چاقی شما مواد غذایی و خوردن هستن
        باید نگرشتونو عوض کنید
        شما باید برای نیاز بدنتون مصرف کنید بحث وابسته و غیر وابسته بودن نیس
        با این کار بیشتر شما دچار ولع میشیدادامه بدید استمرار داشته باشید قطعا فرمولها تغییر میکنن و میبینید ک خودتون اون موادغذایی جلوتونو و بی احساسید نسبت بهش
        هر چی هس در ذهن شماست و هر انچه در ذهن داره نشون داده میشه وعمل میکنید داده های خودتون هس ک تبدیل ب تصویر شدن
        در نکات طلایی خیلی فایل در مورد این جور مسائل هس بیشتر دنبال کنید
        موفق باشید

        برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
        امتیاز: 0 از 0 رأی
        افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار pooldarjazzab@yahoo.com
      1400/10/14 13:17
      مدت عضویت: 1082 روز
      امتیاز کاربر: 549 سطح ۲: کاربر متوسطه
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,221 کلمه

      سلام این متن اصلیه . 

      مطلب قبلی را دو تا سه ساعت پیش نوشتم هنوز تاثیر آن در من هست . 

      من با نوشتن همین چند سطر توانستم تمایل خودم را تغییر دهم . تمایل خودم را با نوشتن فقط چند سطر تبدیل کردم به تمایل برای راه رفتن . 

      نیم ساعت راه رفتم با سرعت ۴/۲ 

       ۲ کیلومتر شد 

      ضربان قلبم تا ۱۰۰ بالا رفت  و ۱۱۰ کالری مصرف کردم . 

      از این اطلاعات بدم نمی آید  حس بدی به انها ندارم . من زمانم را میخواهم به تناسب تبدیل کنم . 

      من   حدودا ۲ ساعت است که حسم را در تناسب هدایت کردم . در تناسبی لذتبخش . 

      تمایلم را هدایت کردم و میل خوردن به راحتی با میل به راه رفتن جابجا شد . 

      من  همین کار را می کنم . 

      گفتگوهایی را با خودم تکرار می کنم که واکنش بدن من بشود متناسب . 

      راستی دیشب که حس خوردن در من زیاد شد من داشتم یک فرمول را امتحان میکردم که خوردن غذا مرا لاغر می کند . من این فرمول را داشتم امتحان میکردم دیدم تمایلم به خوردن زیاد شد . 

      پس نباید این فرمول را به خودم بدهم . 

      ولی در نوشته ی قبل که فرمولهایی را برای خودم نوشتم به راحتی تمایل خوردن مرا تبدیل به تمایل راه رفتن کرد . 

      لذت خوردن خیلی کوتاه است خیلی . اما لذت متناسب رفتار کردن خیلی زیادتر است . لذت حال خوب خیلی زیاد است . من وقتی حالم خوب است از زندگی لذت میبرم ولی وقتی خوردن زیاد حال خوب مرا میگیرد چرا خوردن زیاد را انتخاب کنم . چرا حال خوب خودم را فقط به خاطر لذت چند ثانیه از بین ببرم . 

      لذت خوردن فقط در چند ثانیه ی ابتدایی آن است شاید فقط در دو یا سه لقمه و تمام . 

      اما رنج خوردن زیاد است . 

      رنج وابستگی به خوردن زیاد است . 

      زیاد خوردن منو رنج میده . 

      واقعا هم میده . 

      این اطلاعات رو با خودم تکرار کنم دیگه ذهنم فرمان به خوردن نمیده  دستم دیگه هی واسه ریزه خواری نمیره . چون نمیخواد به خودش رنج بده . 

      من تازه فهمیدم 

      ذهن فقط حس منو میگیره . رنج یا لذت . 

      من تا الان لذت خوردن به خودم میدادم که نمیتونستم ترکش کنم ولی وقتی خوردن رو در خودم تبدیل به رنج کنم خوردنهام خیلی کم میشه . ریزه خواریها و پرخوریهام کم میشه . 

      بعد خود یاد خوردن هم در ذهنم کم مرور میشه . من وقتی خوردن رو تبدیل به خاطره ای تلخ در ذهنم کنم کمتر بهش فکر میکنم . یاد حسرتهام بیفتم . یاد عذاب وجدانهام . یاد تمسخر دیگران . یاد سرزنشها و سرکوبهای دیگران که آخه چقدر میخوری بسه دیگه . من از خوردن خیلی رنج کشیدم اما همیشه خودم لذتش رو یادم می اومد و اون رو در ذهنم گسترده میکردم برای همین بازم اون کارو انجام میدادم . 

      اما وقتی  یاد رنجهای خوردن بیفتم مثلا همین دیشب تا صبح من در رنج خوابیدم کابوس دیدم خب چرا ؟ عمل خوردن من فقط ۵ دقیقه طول کشید ولی من تا صبح ساعت ده داشتم عذابشو تحمل میکردم . 

      ولی فقط دو سه ساعته که فرمول خوردن رو تغییر دادم دارم لذت رو احساس می کنم . 

      حالا فرمول جایگزین چیه . حال خوب . 

      حال خوب داشتن در تمام لحظه های زندگی . حال خوب من با انجام ندادن کاری که به من حس رنج میده زیاد میشه . من نیم ساعت راه رفتم لذت بردم تا شبم این لذت باهام هست . تازه اگه تا شب نیم ساعت دیگه هم با لذت بهش اضافه کنم لذت حال خوبم چند برابر میشه . ذهن من اطلاعات چاق کننده داره ولی اطلاعات لاغر کننده هم داره . اطلاعات چاقیش حال منو بد میکنه ولی اطلاعات لاغریش حال منو خوب می کنه . 

      حالا اگه بتونم  از نخوردن هم لذت ببرم خیلی خوبه . 

      من هر چقدر وابستگیم به خوردن کم بشه یعنی دارم از نخوردن لذت میبرم . نخوردن یعنی انجام ندادن فعل خوردن . وقتی انجامش ندم  و تمرین کنم یعنی ساعات زیادی در حس لذت نخوردنش دارم زندگی می کنم . فکر نخوردن رو لذتبخش کنم . 

      یاد نخوردنهام که بیفتم لذت ببرم که وابستگی به چیزی غیر از خودم رو از بین بردم . لذت ببرم که یه کار نادلخواه رو ترک کردم . لذت ببرم که اعتیادم رو کنار گذاشتم . لذت ببرم که پاک شدم و رها شدم از فعلی که منو آزار میداد . 

      بدن من به هیچی نیاز نداره .  نمیخوام از تعادل خارج بشم ولی گرسنه بودن رنج نیست لذته . ما همیشه به خاطر اینکه گرسنگی رو در ذهنمون رنج معنی کردیم به خوردن رو آوردیم . گرسنه بودن نیاز انسان رو کم می کنه . 

      وقتی به گرسنگی عادت کنیم میبینیم دیگه رنجش رو حس نمیکنیم . دقیقا مثل کسی که میخواد مواد رو ترک کنه . 

      البته شاید بگیم گرسنه بودن به بدن ضرر میرسونه اما اینا همه اطلاعات ذهنیه . شایدم همین اتفاق بیفته 

       ولی  من دارم تمرین میکنم که از گرسنه بودن رنج نکشم . میخوام خودم تجربه کنم که وقتی از گرسنه بودن رنج نکشم و بر عکس اون رو برای خودم لذتبخش کنم . از چسبیدن شکمم به پشتم لذت میبرم . 

      خوردن معده رو جلو اورده دیگه هی من ریختم توی این معده و معده هی کش اومد . 

      به نظر من بزرگ شدن معده به خاطر این چندتا فرموله 

      رنج کشیدن از گرسنگی 

      پرخوری کردن 

      لذت بردن از پرخوری 

      فکر کردن همیشگی به خوردن 

      لذت بردن از فکر کردن به خوردن 

      این چند تا فرمول تمایل منو به سمت خوردن زیاد کرد و از نخوردن در رنج شدم . 

      تمایل من نسبت به نخوردن کم شد . من میخوام شکمم تخت بشه پس باید معده ام کوچیک بشه . معده چجوری کوچیک میشه وقتی تعداد فرایند خوردن و البته فکر به خوردن کم بشه ذهن میبینه دیگه نیازی به جا نداره معده رو کوچیک می کنه . 

      معده رو که کوچیک کنه کم کم شکم من داخل میره چربیهاش آب میشه میره و دیگه چربی دورش ساخته نمیشه چون دیگه نیازی نداره . 

      پس من این فرمول رو هم پیدا کردم . من به زیاد بودن مواد غذایی نیازی ندارم . 

      شکم من هر روز داره کار می کنه . خب غذا تو روده هامه . یکی از دلایلی که گرسنگی رو برامون رنجدار می کنه یبوسته . فکر میکنیم وقتی کمتر بخوریم یبوست میگیریم و اذیت میشیم . 

      خب برامون رنج معنی میشه و بعد نخوردن رو ذهن انتخاب نمیکنه . پس من که به این مورد حساسم  صبحها با یه قاشق روغن زیتون کارم حل میشه . در ضمن وقتی زیاد نخورم نیازی نیست هر روز شکم من کار کنه که اذیت بشم . یه آدم لاغر رو میشناسم ۱۵ روز یکبار شکمش کار میکنه و خیلی هم سالمه ولی من فکر میکنم اگر هر روز شکمم کار نکنه مریضم . خب اینم یه فرمول دیگه که تمایل منو به سمت انجام فعل خوردن زیاد می کنه . 

      من هم چند روز یکبار شکمم کار کنه هیچ اتفاقی نمیفته و کاملا هم سالم خواهم بود . البته من هنوز دارم امتحان می کنم . باید چند روز امتحان کنم ببینم تاثیرش روم چیه ولی حسم میگه موفقیت آمیزه . من با این نوشته ترس از نخوردن و ترس از گرسنگی رو در خودم کمرنگ کردم . پس میرم ببینم تا شب چه واکنشهایی در من ایجاد میشه . شب میام مینویسم تغییر این فرمولها چه واکنشهایی در من ایجاد کرد . فعلا خدانگهدار . 

      راستی قسمت اول این مجموعه رو پیدا نکردم . این فایل قسم دوم بود . ممنون میشم اگر قسمت اول رو هم کنار همینا قرار بدید . سپاس

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار pooldarjazzab@yahoo.com
      1400/10/14 10:35
      مدت عضویت: 1082 روز
      امتیاز کاربر: 549 سطح ۲: کاربر متوسطه
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 2,111 کلمه

      سلام بر متناسبین زیبا و جذاب .

      من یه نکته رو درک کردم اگه بخوام رفتاری رو تغییر بدم باید شیرینی رفتاری بهتر از اون رو در خودم ایجاد کنم .

      مثلا من در طول روز میخوام دست از ناخونک زدن بردارم خب ناخنک نزدن تا زمانی برای من شیرینه که من این رفتار رو بیشتر از ناخنک زدن دوست داشته باشم . 

      چرا یه فرد به سیگار مبتلا میشه یا به هر عادت دیگه چون از تکرار اون احساس لذت می کنه . یعنی من هربار که دارم یه چیزی میزارم دهنم از انجام اون کار لذت میبرم . درسته شاید وقتایی لذت نبرم اما اون وقتها هم به یاد دست یافتن به اون لذته باز این کارو انجام میدیم . 

      خب من باید یه لذتی بالاتر از اون برای خودم پیدا کنم که خودبخود این لذت رو ترک کنم . 

      مثلا بعضی ها میگن کتاب خوندن رو جزء عادات خودمون کنیم . خب این کتاب اگر جذاب باشه و لذتبخش باشه من خواه ناخواه اون رو تکرار می کنم . 

      چرا بسیاری از ما به موبایل معتاد شدیم ولی به کتاب نه . چون گوشی موبایل جذابه گسترده است به بی نهایت وصله هرکاری ذهن بخواد به راحتی از طریق این وسیله میشه انجام بده . این همه مزایا داره ولی بازم میان و ذهن مارو نسبت به این وسیله بد می کنند و میگن اعتیاد به گوشی خیلی بده کتاب بخونید و فلان و این حرفا . 

      خب گستردگی و سبکی یه گوشی روکه کتاب نداره اما اطلاعاتش هزار برابره . چرا میگن مصرف سرانه ی کتاب کمه در حالیکه علم از طریق همین گوشیها این همه گسترده شده و ما الان توسط همین آگاهیها اونقدر میتونیم کار انجام و اموزش ببینیم که شاید به قدر یک کتابخونه کتاب نباشه . 

      میخوام بگم اگه عادتی شیرین باشه گسترده باشه . به دردبخور باشه . لذتبخش باشه . نیاز انسان رو برطرف کنه ذهن اون رو خواه ناخواه انتخاب می کنه و اون عادت رو خودبخود بدون زور و اجبار در خودش ایجاد می کنه . 

      همین بازیهای کامپیوتری بچه ها هزار سال پاش بشینند سیر نمیشن اما برای درس خوندن باید به زور بشینند کتاب بخونند . خب چرا چون اون جذابه هیجان داره ولی درس خوندن عذابه رنجه  . آخه مثلا میخوایم درس خوندن رو لذتبخش کنیم . دو سطر میخونه دلشو میزنه بابا محتویات به درد نخوره ذهن پسش میزنه . 

      برای همین نظام آموزشی ما انقدر بده که همه ازش بیزارن ولی همه ما رو دعوت به عمل کردن به درس خوندن و کسب تحصیلات می کنند . 

      ات۴اقا آدمای درسخون ذهنشون محدوده که به درس راضی میشه اما انسانهای درس نخون باهوش ترن که ذهنشون فرار می کنه از درس راضی نمیشه و لذتی بالاتر میخواد . 

      اما کسی که درس نخونه به خاطر نسبتهای ناروای بیسوادی و خنگی و …. که بهش میزنند مجبوره هر طور شده حداقل دیپلمش رو بگیره . 

      یه چیز دیگه که عادات سخت تغییر می کنند اینه که مثلا عادات فعلی لذت لحطه ای دارند ولی عادات جدیدی که میخوایم ایجاد کنیم لذت طولانی مدت . 

      ذهن زمان و مکان نمیشناسه فقط در لحظه است واسه همینه مرور خاطرات گذشته و تصور کردن درش واکنش ایجاد میکنه . در حقیقت ما با فکر کردن اون رو میاریم تو حال و ذهن دوباره اون رو حسش می کنه و در بدنمون تولید واکنش میکنه . 

      خب من میخوام واکنشهام بشه عادتهای خوب و مثبت . مثلا تناسب خوردن . 

      باید بتونم لذتش رو در حال تجربه کنم . یعنی لذت تناسب در حال  برام بیشتر از لذت چاقی در حال باشه . 

      مثلا ما خیلی وقتها از روی بیکاری میخوریم . ذهنمون خلوت میشه حوصلمون سر میره میریم میخوریم . باید بتونیم مشغولیتهای ذهنی لذتبخش  تا آخر شب برای خودمون بسازیم  که لذت لحظه ایش شیرینتر از لذت لحطه ای خوردن باشه . 

      مثلا من دیروز خیلی خوب عمل کردم 

      صبح میلی نداشتم به صبحانه . 

      ناهار یک عدد بیسکوییت و ۲ پر پرتغال و یه استکان چای 

      بعد از ظهر ساعت ۴ 

      یک کاسه کوچک  انار 

      نصف شیرینی 

      شام ساعت ۷ دو کفگیر شوید پلو دو قاشق تن ماهی و چند پر پیاز 

      تا اینجا خوب بودم 

      اما اخر شب ساعت ۹ شب حوصلم سر رفت . دیگه هیچ کاری نداشتم هیچ سرگرمی . خب فرمول ذهن من در مورد بیکاری اینه   هروقت بیکار میشی بخور . 

      خیلی سعی کردم عقب بندازمش و خودمو به کارای دیگه مشغول کردم تا ساعت ۱۱  اما ساعت ۱۱ دیگه دیدم وسوسه ذهنم زیاده خوردم 

       یه سیب برداشتم تا جایی خوردمش که بهم لذت داد نصفش حدودا بقیه اشو گذاشتم یخچال . 

      دو تا پر پرتغال بهم لذت داد مابقیش در یخچال 

      خب تا اینجاش باز رضایت بخش بود تا اینکه برادرم اومد و چند تا نان فانتزی و محلی خریده بود . 

      از اینجای کار من راضی نبودم 

       این خوردنهام در مسیر چاقی بود ولی دلم میخواست . 

      یک عدد نان فانتزی گرد ۱۰ در ۱۰ به ارتفاع ۵ سانت با دو بند انگشت کره و دو قاشق مربای به . 

      و یه تیکه نان محلی کمی شیرین ۱۰ در ۱۰ به ارتفاع ۲ سانت . 

      و یک لیوان شربت 

      اینها نیاز بدنم نبود بعدشم عذاب وجدان گرفتم و با حال بد خوابیدم ولی فرمولش رو پیدا کردم . دیدن غذای دلچسب فزمول خوردن من بود . ولی بازم زیاده روی نکردم . شاید اگه قبلنم بود نانها رو خیلی بیشتر میخوردم . 

      یه مطلب دیگه هم که باعث میشه من بخورم اینه که زیاد به دیگران میگم بخورید . و وقتی اونا نمیخورن خودم میخورم  

      این فرمول رو هم پیدا کردم . 

      اما مهمتر از همه ی اینا من باید بتونم رنج لاغری رو به لذت لاغری تبدیل کنم . 

      اگه از عمل لاغر کننده رنج ببرم ذهنم رغبتش به سمت عمل چاق کننده بیشتر میشه . 

      ولی حس میکنم ذهنم الان چاقه و اطلاعات چاقی داره توش مرور میشه . 

      باید مسیر ذهنم رو قبل از اینکه وارد عمل بشه تغییر بدم  نه بعد از اینکه عمل رو انجام داد . 

      پس اینم یه فرمول جدیده . 

      حالا من مسیر ذهنم رو چطور تغییر بدم . 

      الان بوی فسنجان داره مستم میکنه . بوی پلو دم شده  نان فانتزیهای دیشب و نان محلی . یعنی الان آشپزخونه برای من تصویر چاق کنندگی داره . 

      خب من الان چطور در عمل این تصویر لذت بخش رو که آب دهانم رو جاری میکنه تبدیل به فرمول لاغری کنم . 

      جالبه اینا هیچ کدوم به من عذاب وجدان نمیدن اینا فقط منو ترغیب میکنند که من دست به عمل خوردن بزنم و وقتی خوردم عذاب وجدان بگیرم . 

      خب من چطور این میل و رغبت رو تغییر بدم . 

      یه لدتی بالاتر از لذت بوی غذا و تصاویر غذا باید در ذهنم ایجاد کنم که تمایل ذهنم رو ببرم سمت لاغری . 

      من این فرمول جذاب لاغری رو پیدا کردم . 

      قبل از اینکه وارد عمل چاق کننده بشم تمایلم رو هدایت کنم نه بعدش . 

      اول چند نفس عمیق می کشم . 

      راستی من ۳ کیلو وزنم کم شده  این خبر خوب رو هم گفتم بدم . 

      نفس عمیق . 

      ۱ 

      ۲

      ۳

      ۴ 

      ۵ 

      ۶ 

      ۷ 

      ۸ 

      ۹ 

      خب حالا شروع کنم به نوشتن در مورد لاغری تا تمایلم به طور کامل تغییر کنه . 

      من از تناسب اندام لذت میبرم . من از داشتن رانهایی باریک و لاغر لذت میبرم . من از شکمی تخت لذت میبرم وقتی درست مثل مانکنها هیچ شکمی ندارم لذت میبرم . من از بازوانی کشیده و لاغر لذت میبرم . 

      من از اندام متناسب لذت میبرم . 

      من از رفتار متناسب لذت میبرم . 

      روزی که پرخوری نمیکنم در آن روز خیلی شاد هستم . 

      لذت رفتار متناسب در من زیاد است . 

      وقتی که  به اندازه ی نیازم مصرف کرده ام خیلی شادم . نیاز من به مصرف مواد غذایی بسیار کم است . من از بی نیاز بودن لذت میبرم . وقتی رفتار متناسب را خلق می کنم بیشتر عزت نفسم بالا میرود اعتماد به نفسم بیشتر میشود . اعتماد به نفس من وابسته به مصرف مواد غذایی نیست . من خودم را بیشتر از مواد غذایی دوست دارم . مواد غذایی لذت دارند اما من وقتی از آنها زیاد مصرف می کنم حسم بد میشود پس من حال خوبم را بیشتر از مواد غذایی دوست دارم . 

      بله لذت بالاتر از لذت خوردن لذت حال خوب است . 

      خوردن بیش از اندازه حال خوب من را میگیرد از من انرژی مثبتم را میگیرد . 

      من انرژی مثبتم را به او میدهم و تا دوباره از درون خودم انرژی استخراج کنم زمان میبرد چون آن غذا دارد از درون من انرژی میگیرد . 

      پس خوردن مواد غذایی به من انرژی نمیدهد . از من انرژی میگیرد . برای همین هم هست من بعد از خوردن حالم بد میشود و فکرم مشغول میشود . چون مواد غذایی از من انرژی میگیرند . 

      انرژی منفی به من میدهند . حال مرا بد می کند برای همین من چاق میشوم . 

      در حقیقت چاقی از بی انرژی بودن است . علتش اینست که من انرژی ام را برای خودم نمیگذارم . بلکه به دیگران میدهم و آن را هدر میدهم وگرنه دلیلی ندارد که وقتی من غذا میخورم انرژی ام منفی بشود . 

      درست است که فرمول آن را خودم ایجاد کردم . یک فرد لاغر بعد از خوردن غذا اصلا عذاب وجدان نمیگیرد چون او وابسته به غذا نیست ولی من وابسته به غذا هستم . 

      اما میخواهم این وابستگی را هدایت کنم . 

      غذا نیاز مرا تامین نمیکند اتفاقا من نیاز او را تامین می کنم . انرژی غذا از فکر من پایینتر است برای همین در وجود من تبدیل به چاقی میشود . ولی در وجود یک انسان لاغر تبدیل به لاغری میشود . چون انسان لاغر انرژی خود را به غذا نمیدهد . 

      آن را دفع میکند . انرژی منفی غذا را نمی گیرد . 

      راستی ما چرا غذا میخوریم وقتی به غذا خوردن نیازی نداریم . اینطور فکر کردن تمایل مرا تغییر داد . 

      دیگر بوی فسنجان تحریکم نمیکنم . تصاویر نانها مرا به خوردن دعوت نمیکند .البته باید تفکر جدیدم را تکرار کنم . 

      من به مصرف مواد غذایی نیازی ندارم . 

      من از انرژی درونی خودم تغذیه میکنم . 

      انرژی درون خودم انرژی متناسب کننده است ولی وقتی من غذا میخورم فرمول ذهنی من اینست که خوردن مرا چاق می کند پس من با فکرم باعث چاقی خودم میشوم و تاثیر مواد غذایی را بر خودم چاقی کردم خب وقتی خوردن مرا چاق میکند یعنی انرژی مثبت من را میگیرد . پس من باید خوردن را فراموش کنم و نیازی که فکر میکنم به خوردن دارم را در خودم کمرنگ کنم . البته به صفر نمیرسد چون عادات ذهن چاقم نمیگذارد . 

      اما من صاحب ذهنم هستم .  ذهن من از من قویتر است . اما ابزار است . به خودی خود اختیار ندارد . اختیار دست منست . من اختیار خودم را به ذهنم داده ام . 

      اما برای تغییر کردن باید اختیار خودم را به خودم بدهم . نگرش لاغر کننده نگرشی بیمارگونه و رنج آفرین نیست . بلکه نگرشی لذت بخش و فرح بخش است . 

      نخوردن حال مرا خوب می کند . تنها چیزی که وجود دارد اینست که من به مصرف مواد غذایی معتاد هستم . 

      اعتیادم را کم می کنم . چون خوردن آن باعث  عذاب من میشود . 

      من فقط دو دقیقه لذت خوردن را حس میکنم اما ده ساعت رنج رفتار نامتناسب در من وجود دارد . خب مگر من بیمارم که این همه رنج را به خود بخرم فقط برای دو دقیقه لذت . 

      عقل سلیم میگوید ده ساعت را فدای دو دقیقه نکن . 

      تو اشرف مخلوقاتی . چرا باید به غذا معتاد باشی . 

      چرا باید خوردن تو را آزار بدهد . 

      من امروز برای جبران دیروز این همه فرمول دارم میسازم که برایم مرور شود . 

      پس رنج چاقی هنوز تمام نشده . یک رفتار چاق کننده این همه رنج به دنبال دارد . پس چرا باید فقط به خاطر لذت موقتش این همه رنج را تحمل کنم . 

      چون  نمیتوانم به خودم بگم فراموش کن . خوردن بیش از اندازه مرا رنج میدهد . نمیتوانم این را منکر شوم اما میتوانم  رنج چاقی را برای خودم کم کنم . 

      من امروز میخواهم احساس وابستگی به غذا را در خودم کم کنم . 

      تا فردا صبح  این احساس مستقل شدن را با خودم همراه خواهم داشت . چون روزانه باید در تناسب زندگی کرد . 

      خب من همین که رفتار چاقی انجام ندهم رفتار من میشود متناسب مثل دیروز تا آخر شب که از خودم راضی بودم . 

      امروز هم کاری انجام میدهم که از خودم احساس رضایت داشته باشم . راه رفتن به من حس لذت میدهد . پس حال مرا خوب می کند . شاید فق نیم ساعت راه بروم اما تا ده ساعت شادم . پس این عمل برای من انرژی بخش است و حال مرا خوب می کند . 

      عقل سلیم میگوید لذت ده ساعته را با رنج ده ساعته جابجا کن . من اکنون بروم و کمی راه بروم و باز هم در فکرم تمایل برای انجام رفتار لاغر کننده ایجاد کنم . 

      تغییر تمایل دست منست  و من راحت میتوانم تمایل خودم رو از مصرف مواد غذایی که برایم چاقی تعریف شده  به انجام راه رفتن که برایم لاغری تعریف شده و این اطلاعات در ذهنم هست تغییر دهم . 

      ایجاد تمایل و انگیزه و رغبت دست منست . 

      تمام . 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      مشاهده پاسخ ها
        آواتار pooldarjazzab@yahoo.com
        1400/10/14 13:14
        مدت عضویت: 1082 روز
        امتیاز کاربر: 549 سطح ۲: کاربر متوسطه
        همیاری
        محتوای دیدگاه: 1,215 کلمه

        سلام این مطلب را دو ساعت پیش نوشتم هنوز تاثیر آن در من هست . 

        من با نوشتن همین چند سطر توانستم تمایل خودم را تغییر دهم . تمایل خودم را با نوشتن فقط چند سطر تبدیل کردم به تمایل برای راه رفتن . 

        نیم ساعت راه رفتم با سرعت ۴/۲ 

         ۲ کیلومتر شد 

        ضربان قلبم تا ۱۰۰ بالا رفت  و ۱۱۰ کالری مصرف کردم . 

        از این اطلاعات بدم نمی آید  حس بدی به انها ندارم . من زمانم را میخواهم به تناسب تبدیل کنم . 

        من   حدودا ۲ ساعت است که حسم را در تناسب هدایت کردم . در تناسبی لذتبخش . 

        تمایلم را هدایت کردم و میل خوردن به راحتی با میل به راه رفتن جابجا شد . 

        من  همین کار را می کنم . 

        گفتگوهایی را با خودم تکرار می کنم که واکنش بدن من بشود متناسب . 

        راستی دیشب که حس خوردن در من زیاد شد من داشتم یک فرمول را امتحان میکردم که خوردن غذا مرا لاغر می کند . من این فرمول را داشتم امتحان میکردم دیدم تمایلم به خوردن زیاد شد . 

        پس نباید این فرمول را به خودم بدهم . 

        ولی در نوشته ی قبل که فرمولهایی را برای خودم نوشتم به راحتی تمایل خوردن مرا تبدیل به تمایل راه رفتن کرد . 

        لذت خوردن خیلی کوتاه است خیلی . اما لذت متناسب رفتار کردن خیلی زیادتر است . لذت حال خوب خیلی زیاد است . من وقتی حالم خوب است از زندگی لذت میبرم ولی وقتی خوردن زیاد حال خوب مرا میگیرد چرا خوردن زیاد را انتخاب کنم . چرا حال خوب خودم را فقط به خاطر لذت چند ثانیه از بین ببرم . 

        لذت خوردن فقط در چند ثانیه ی ابتدایی آن است شاید فقط در دو یا سه لقمه و تمام . 

        اما رنج خوردن زیاد است . 

        رنج وابستگی به خوردن زیاد است . 

        زیاد خوردن منو رنج میده . 

        واقعا هم میده . 

        این اطلاعات رو با خودم تکرار کنم دیگه ذهنم فرمان به خوردن نمیده  دستم دیگه هی واسه ریزه خواری نمیره . چون نمیخواد به خودش رنج بده . 

        من تازه فهمیدم 

        ذهن فقط حس منو میگیره . رنج یا لذت . 

        من تا الان لذت خوردن به خودم میدادم که نمیتونستم ترکش کنم ولی وقتی خوردن رو در خودم تبدیل به رنج کنم خوردنهام خیلی کم میشه . ریزه خواریها و پرخوریهام کم میشه . 

        بعد خود یاد خوردن هم در ذهنم کم مرور میشه . من وقتی خوردن رو تبدیل به خاطره ای تلخ در ذهنم کنم کمتر بهش فکر میکنم . یاد حسرتهام بیفتم . یاد عذاب وجدانهام . یاد تمسخر دیگران . یاد سرزنشها و سرکوبهای دیگران که آخه چقدر میخوری بسه دیگه . من از خوردن خیلی رنج کشیدم اما همیشه خودم لذتش رو یادم می اومد و اون رو در ذهنم گسترده میکردم برای همین بازم اون کارو انجام میدادم . 

        اما وقتی  یاد رنجهای خوردن بیفتم مثلا همین دیشب تا صبح من در رنج خوابیدم کابوس دیدم خب چرا ؟ عمل خوردن من فقط ۵ دقیقه طول کشید ولی من تا صبح ساعت ده داشتم عذابشو تحمل میکردم . 

        ولی فقط دو ساعته که فرمول خوردن رو تغییر دادم دارم لذت رو احساس می کنم . 

        حالا فرمول جایگزین چیه . حال خوب . 

        حال خوب داشتن در تمام لحظه های زندگی . حال خوب من با انجام ندادن کاری که به من حس رنج میده زیاد میشه . من نیم ساعت راه رفتم لذت بردم تا شبم این لذت باهام هست . تازه اگه تا شب نیم ساعت دیگه هم با لذت بهش اضافه کنم لذت حال خوبم چند برابر میشه . ذهن من اطلاعات چاق کننده داره ولی اطلاعات لاغر کننده هم داره . اطلاعات چاقیش حال منو بد میکنه ولی اطلاعات لاغریش حال منو خوب می کنه . 

        حالا اگه بتونم  از نخوردن هم لذت ببرم خیلی خوبه . 

        من هر چقدر وابستگیم به خوردن کم بشه یعنی دارم از نخوردن لذت میبرم . نخوردن یعنی انجام ندادن فعل خوردن . وقتی انجامش ندم  و تمرین کنم یعنی ساعات زیادی در حس لذت نخوردنش دارم زندگی می کنم . فکر نخوردن رو لذتبخش کنم . 

        یاد نخوردنهام که بیفتم لذت ببرم که وابستگی به چیزی غیر از خودم رو از بین بردم . لذت ببرم که یه کار نادلخواه رو ترک کردم . لذت ببرم که اعتیادم رو کنار گذاشتم . لذت ببرم که پاک شدم و رها شدم از فعلی که منو آزار میداد . 

        بدن من به هیچی نیاز نداره .  نمیخوام از تعادل خارج بشم ولی گرسنه بودن رنج نیست لذته . ما همیشه به خاطر اینکه گرسنگی رو در ذهنمون رنج معنی کردیم به خوردن رو آوردیم . گرسنه بودن نیاز انسان رو کم می کنه . 

        وقتی به گرسنگی عادت کنیم میبینیم دیگه رنجش رو حس نمیکنیم . دقیقا مثل کسی که میخواد مواد رو ترک کنه . 

        البته شاید بگیم گرسنه بودن به بدن ضرر میرسونه اما اینا همه اطلاعات ذهنیه . شایدم همین اتفاق بیفته 

         ولی  من دارم تمرین میکنم که از گرسنه بودن رنج نکشم . میخوام خودم تجربه کنم که وقتی از گرسنه بودن رنج نکشم و بر عکس اون رو برای خودم لذتبخش کنم . از چسبیدن شکمم به پشتم لذت میبرم . 

        خوردن معده رو جلو اورده دیگه هی من ریختم توی این معده و معده هی کش اومد . 

        به نظر من بزرگ شدن معده به خاطر این چندتا فرموله 

        رنج کشیدن از گرسنگی 

        پرخوری کردن 

        لذت بردن از پرخوری 

        فکر کردن همیشگی به خوردن 

        لذت بردن از فکر کردن به خوردن 

        این چند تا فرمول تمایل منو به سمت خوردن زیاد کرد و از نخوردن در رنج شدم . 

        تمایل من نسبت به نخوردن کم شد . من میخوام شکمم تخت بشه پس باید معده ام کوچیک بشه . معده چجوری کوچیک میشه وقتی تعداد فرایند خوردن و البته فکر به خوردن کم بشه ذهن میبینه دیگه نیازی به جا نداره معده رو کوچیک می کنه . 

        معده رو که کوچیک کنه کم کم شکم من داخل میره چربیهاش آب میشه میره و دیگه چربی دورش ساخته نمیشه چون دیگه نیازی نداره . 

        پس من این فرمول رو هم پیدا کردم . من به زیاد بودن مواد غذایی نیازی ندارم . 

        شکم من هر روز داره کار می کنه . خب غذا تو روده هامه . یکی از دلایلی که گرسنگی رو برامون رنجدار می کنه یبوسته . فکر میکنیم وقتی کمتر بخوریم یبوست میگیریم و اذیت میشیم . 

        خب برامون رنج معنی میشه و بعد نخوردن رو ذهن انتخاب نمیکنه . پس من که به این مورد حساسم  صبحها با یه قاشق روغن زیتون کارم حل میشه . در ضمن وقتی زیاد نخورم نیازی نیست هر روز شکم من کار کنه که اذیت بشم . یه آدم لاغر رو میشناسم ۱۵ روز یکبار شکمش کار میکنه و خیلی هم سالمه ولی من فکر میکنم اگر هر روز شکمم کار نکنه مریضم . خب اینم یه فرمول دیگه که تمایل منو به سمت انجام فعل خوردن زیاد می کنه . 

        من هم چند روز یکبار شکمم کار کنه هیچ اتفاقی نمیفته و کاملا هم سالم خواهم بود . البته من هنوز دارم امتحان می کنم . باید چند روز امتحان کنم ببینم تاثیرش روم چیه ولی حسم میگه موفقیت آمیزه . من با این نوشته ترس از نخوردن و ترس از گرسنگی رو در خودم کمرنگ کردم . پس میرم ببینم تا شب چه واکنشهایی در من ایجاد میشه . شب میام مینویسم تغییر این فرمولها چه واکنشهایی در من ایجاد کرد . فعلا خدانگهدار . 

        راستی قسمت اول این مجموعه رو پیدا نکردم . این فایل قسم دوم بود . ممنون میشم اگر قسمت اول رو هم کنار همینا قرار بدید . سپاس

        برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
        امتیاز: 0 از 0 رأی
        افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
          امتیاز کاربر: 6196 سطح ۳: کاربر پیشرفته
          محتوای دیدگاه: 24 کلمه

          سلام و درود
          از طریق منوی سایت و بخش “تغییر زندگی” وارد گزینه “زندگی خود را تغییر دهیم” شود
          شش قسمت این محموعه قرار داده شده

          برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
          امتیاز: 0 از 0 رأی
          افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار marzieh753@gmail.com
      1400/07/26 15:06
      مدت عضویت: 1223 روز
      امتیاز کاربر: 6512 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 383 کلمه

      سلام به همه دوستان همراه! ذهن کنترل همه فعالیت‌های ما را بر عهده دارد و با اینکه از اول فقط یک لوح سفید بوده ولی به مرور با آموزش‌ها و دیده ها و شنیده ها شکل پیدا کرده و بر همان اساس هم دستوراتی صادر می کند که وضعیت فعلی ما ناشی از همان دستورات است. و اگر از چیزی که الان هستیم رضایت نداریم فقط باید فرمول‌های ذهنی مان را عوض کنیم. و البته ذهن در مقابل هر تغییری که آرامش او را بهم بزند مقاومت می کند، بنابراین ابتدا باید مسیر را برای ذهن آسان کنیم و فرمول‌های ذهنی که از روش‌های دیگر لاغری در آن است و همراه با رنج و سختی و محدودیت بوده را پاک کنیم و به او اطمینان بدهیم که مسیر لاغری با ذهن بسیار صاف و هموار است و لاغری آسان ترین کار دنیاست، نه تنها برای تغییر شرایط جسمی بلکه در تمام جنبه های زندگی می توانیم با تغییر دادن فرمول‌های ذهنی شرایط مان را عوض کنیم، ذهن ما را به چیزی که انتظارش را داشته باشیم می‌رساند بنابراین بهتر است افکار مثبت بیشتری وارد ذهنمان بکنیم تا خروجی های بهتری هم نصیبمان بشود. 

      درمورد نکات فایل قبلی و بسط آن به چاقی باید از چسبیدن به لاغری و فکر کردن به لاغری دست برداریم، ما باید کار خودمان را انجام بدهیم و مسیر را طی کنیم ولی نگران نتیجه نباشیم، وقتی لاغری را رها کنیم مثل همان برنامه مسافرت از جایی که انتظارش را نداریم شرایطتش پیش می آید و می توانیم به خواسته مان که لاغری است برسیم. 

      نکته بعدی اینکه فکر کردن به لاغری و درگیر شدن به آن باعث نشود نتوانیم از زندگیمان لذت ببریم و داشته ها و نکات مثبت خودمان را نبینیم. باید در هر شرایطی خودمان را دوست داشته باشیم و برای خودمان ارزش قائل شویم.

      در فایل قبلی گفتیم ما مسئول زندگی دیگران نیستیم و همان خدایی که ما را خلق می کند هوای همه ما را در هر شرایطی دارد، اینجا میخواهم بگویم با اینکه مسئول زندگی بقیه نیستیم ولی در مورد خودمان کاملا مسئولیم، خودمان مقصر چاقی مان هستیم و باید خودمان هم آن را اصلاح کنیم و فقط کافی است از مسیری که تاکنون رفته ایم برگردیم. و مسئول خوب کردن حالمان و لذت بردن از زندگیمان هستیم چون فقط یک بار فرصت زندگی کردن داریم. 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار هانیه
      1400/07/24 23:18
      مدت عضویت: 1318 روز
      امتیاز کاربر: 12788 سطح ۴: هنرجوی مبتدی
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 542 کلمه

      سلام استاد عزیز

      چقدر خوشحالم این سفر باعث تولید این فایلهای عالی و پر از آگاهی شده و ممنونم که با سخاوت یادگیری هاتون رو با ما به اشتراک می ذارین….درسته، جهان به احساس ما جواب میده و اونچه که ما در کلام به کار می بریم بی تاثیره …. تازه احساس لحظه ای هم مهم نیست، احساس غالب .. یعنی برایند اون چیزی که در طول روز حس می کنیم که میشه برایند احساساتمون و همین مبنای پاسخ جهانه

      پس هرجایی که احساسم بد بشه می تونم بفهمم راه رو اشتباه رفتم و اگه دائم توش بمونم، بیشتر هم حالم بدتر میشه و نتایج منفی از راه میرسه … پس همیشه باید همه تلاشم در زندگی رسیدن به احساس خوب و موندن توی این احساس باشه … دقیقا مثل همین تناسب اندام و شرایط الانِ من که اینقدر توی این مسیر حال و احساسم خوبه و خدا می دونه هربار که شما اینها رو می گین چقدر خوشحال میشم که همه این حالتها رو تو این مسیر دارم و دیگه اون عجله و ناامیدی رو ندارم.

      من وقتی به لاغری فکر می کنم یا دچار استرس و نگرانی میشم یا حس خوب می گیرم از این مسیر .. تو حالت اول که استرس دارم، اگه نتونم حالم رو کنترل کنم نتیجه نمی گیرم چون جهان من رو به سمت اتفاقات اون جنسی و استرس و حال بد هدایت می کنه…اما اگه با حال خوب تو این مسیر باشم و امید داشته باشم که از همین مسیر به نتیجه میرسم و با شوق آموزش ها رو دنبال کنم همونقدر هم حس خوب و مستمر پیدا می کنم و کم کم به نتیجه میرسم . همه چی به افکار ما برمیگرده و این افکارمه که به احساساتم تبدیل میشه … پس من باید کنترل افکارم رو دستم بگیرم تا احساسم رو بتونم مدیریت کنم … کافیه هربار که افکار منفی میاد سراغم مچم رو بگیرم و اجازه ندم احساسم بد بشه … تازه خیلی از این افکار زاییده ذهن خودمونه و توهمه و خودمون بزرگش کردیم . در دنیای واقعی اهمیتی نداره و فقط داریم سناریوچینی منفی می کنیم در ذهنمون

      مهم اینه که به هدفم جوری نگاه کنم که برام قابل دستیابی باشه … اما اگه هدف رو دور و غیر قابل دسترس بدونم برام به راحتی هم محقق نمیشه…مثل تبدیل ماشینم که درسته خواسته م رو اعلام کردم و بهش فکر می کنم اما چون ذهنم میره به “چطور ممکنه؟ ” خب این چند سال نشده که بشه … چون توی ذهنم احتمال رخ دادن و رسیدنم بهش ضعیف تر بوده…اما خدا رو هزااااااااااار بار شکر که درباره لاغری دیگه اینطور نیستم و الان به جایی رسیدم که با فکر کردن به لاغری حس خوب دارم و می دونم که می تونم و میرسم بهش…این بزرگترین تغییر من تو این دوره بوده تا الان

      چقدر تجربه های سفری که تعریف کردین فوق العاده بود … در یه جمع بندی بخوام بگم چی فهمیدم: جوری به مسائل نگاه کنیم که احتمال به وقع پیوستن همه چیز به خوبی بیشتر باشه … اونوقته که نتایج از راه میرسن و ما با حفظ روحیه و جهت دهی افکارمون به سمت مثبت، به جهان حال خوبمون رو می فهمونیم و اون هم به احساسمون جواب درست میده…این عالی بود و من توی سفر تابستون هم یه نمونه تجربه ش کردم

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار فروغ ریاحی
      1400/07/22 11:24
      مدت عضویت: 1854 روز
      امتیاز کاربر: 34386 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,122 کلمه

      سلام خدمت استاد گرامی و دوستان خوب و هم مسیرم 

      استاد بازم میرسیم به بحث کنترل ذهن و تمرکز بر خواسته ها و توجه نکردن و اعراض از ناخواسته ها هر چقدر ما این کارها رو بهتر انجام بدیم در زندگی موفق تر میشیم و خالق زندگی خودمون میشم مثل شما که  تونستید به شرایط نا دلخواه (نرفتن به سفر )توجه نکنید و به هر انچه که دارین توجه کنید و لدت ببریید (مثل بچه ها و همسر و وجود سایت )و بازم با لدت زیاد و حال خوب زندگی زیبا  رو  برای خودتون رقم بزنید و تجربه  کنید در  حالی که در ذهنتون بودن  اون خواسته رو چیز سخت و محالی ندونستید (یه سفر عالی رفتن ) و ناامید نشدین و  طبق قانون جهان شما به یک سفر عالی هدایت شدین .

      چقدر از اون قسمت  ماجرا خوشم اومد که بچه ها مثل ایدا هیچ وقت افکار منفی رو مرور نمیکنن و خیلی راحت خودشون رو با شرایط جدید وفق میدن و به دنبال لذت بردن و حال خوب  در زندگی هستن و سریع حال خودشون رو خوب میکنن  (این همون فطرت انسان هست که با بزرگ شدن انسان  به خاطر  ورودیهای بد و نادرست از ما گرفته میشه )و واقعا این برای ما درس داره من خودم واقعا سعی میکنم اینچنین سبکی برای زندگی داشته باشم دقیقا استاد پسر خودم اینطوره من همیشه میگم  پسرم  الگوی عالی برای من  در زندگی هست پسرم نه ساله هست اما از کوچیکی همین اخلاق رو داره که خودش رو برای نبود هیچ چیز ادیت نمیکنه حتی تا الان ممکنه یکی دوبار  از ما درخواستی   داشته باشه  ولی اگر دید انگار قابل اجرا شدن نیست   و به اون خواسته نمیرسه خیلی سریع خیلی سریع به بهترین شکل  حال خودش رو خوب میکنه به فرض یه وسیله بازی  که  از ما  بخواد و ما نخریم دوبار میگه و بار سوم که دیگه  دید نه انگار خبری نیست یا نقاشیش رو میکشه یا با لگو درستش میکنه و یا با خلاقیت خودش با پارچه و گواش و کاغد و … درستش میکنه و ذوق و ذوق کنان میاره نشونم میده که ببین من دارمش،و من خیلی از این اخلاقش لذت میبرم و یا بارها شده وقتی چیزی رو میخوادو ما میگیم نه فعلا صبر کن  اصلا حالش رو بد نمیکنه و برعکس به بودن و داشتن اون اسباب بازی که در آینده خواهد داشت  اینقدر فکر میکنه  اینقدردر گوگل  سرچ میکنه و قیمتش رو پیدا میکنه و ابعادش رو پیدا میکنه و یا اینکه به بودنش فکر میکنه و … تا خیلی راحت یا خود همون یا نظیرش رو بلخره میخره  اصلا سر و صدا و دعوا و بد اخلاقی نمیکنه دقیقا طبق قانون نادانسته داره عمل میکنه همیشه به خودم میگم بسیار پسرم در صلح هست با همه چیز و همه کس و دوست دارم خودمم  اینچنین زندگی کنم  عین بچه ها با حال خوب و لذت و بدون افکار منفی  و خالق زندگی خودم باشم .

      نمیدونم حالا درسته  اسن رو بگم یا نه ولی استاد اینقدردر  ذهنم رسیدن به  تمام خواسته هام طبیعی هست و میگم این همه آدم دارن به این شکل که من میخوام  زندگی میکنن قطعا منم در اینده ی نزدیک در زمان درستش به راه درست هدایت میشم و اونها رو تجربه میکنم  این که برای خدا کاری نداره و   تا حدود زیادی آدم امیدوار و مثبت اندیشی هستم که بعضی مواقع که اطرافیانم و یا همسرم یه چیزی خلاف خواسته هام و افکار م میگن در دلم میگم نه اینطور که نیست من قراره به تمام  خواسته هام  برسم و از اونها لدت ببرم و اونها حق طبیعی من هستن و برعکس  حرفهای بقیه به نظرم غیر  طبیعی هستن طوری که اگه بخوام  از رسیدن به خواسته هام حرف بزنم  بعضیا بهم میگن تو رویا پردازی تو داخل عالم خودتی و منم هیچی نمیگم اما امیدوارم و میدونم هر کس وارد این مسیر بشه و به قوانین ثابت جهان درست عمل کنه تهش به موفقیت  در تمام جنبه ها و سلامتی و  ثروت و … میرسه نمونه اش،خود شما استاد و استادان بی نظیر دیگه در این زمینه و تمام افراد شگفتی ساز در این مسیر و حتی خودم که زندگی الانم با دو سال پیش خودم قابل مقایسه نیست  و حقیقتا یه چیز دیگه که باید بگم این هست  که اینقدر رسیدن به تناسب دلخواهم برای طبیعی و حتمی هست که دیگه فکر میکنم که به اون صد در صد میرسم و هر روز با قدم برداشتن  در مسیر درست تناسب فکری به اون دارم  نزدیکتر میشم و باید برای رسیدن به بقیه خواسته هام هم  تلاشم کنم .

      و اینکه استاد چقدر ایمان شما  و توکل شما قوی  هست و در عمل اون رو  نشون دادید و فقط به حرف نبود که خداوند حافظ همسر و بچه های شما هست که حتی یک بار هم تماس نگرفتید و گفتین مطمعنم اوضاع اونجا  خوبه و رو به راه  هست و خدا در اوتجا حضور داره و من نباید نگران باشم و اگر شیطان میومد که شما رو از این همه توکل و ایمان  دور کنه با افکار نگران کننده تسلیم اون نشدید و سریع شیطان رو از خودتون دور کردید که قدرت نگیره و این ایمان شما  جای تحسین داره و دقیقا خودم هم دارم با این ایمان و توکل زندگی میکنم من کسی هستم که در گدشته اگر همسرم به تفریح و یا دورهمی دوستانه و یا کاری خارج از شهر و یا داخل شهر میرفت و یک ذره دیر میکرد و یا مدتی میگذشت و نمیومد من  زنگ میزدم و نگران میشدم و  اتفاقا تا حدودی مزاحم همسرم هم میشدم که ایشون شاید ناراحت هم میشدن و یا حتی با دیر کردنهای بیرون از خونه ی  پسرم و یا دخترم هم همین طور  نگران میشدم ولی خدا شاهده این دو ساله که اصلا این طرز فکر رو که ندارم هیچ از این استرس و نگرانی هام دور شدم و  بعضی مواقع حتی اطرافیان خودمم رو که اینقدر نگرانن درک نمیکنم   چون من بسیار ارام تر  شدم و با آرامش بیشتری دارم زندگی میکنم با این فکر که خدا خودش محافظ هسمر و فرزندان و عزیزان من هست و با خیال راحت از زندگیم و از این اگاهی ها که دارم لذت میبرم و زندگی میکنم و حتی بارها شده همسرم میخواسته بیرون بره گفته موبایلم رو نمیشه ببرم حالا چیکار کنم نگران نشی گفتم نیاز نیست نبرش برو به امید خدا هر وقت کارت تموم شد بیا و حتی همسرم بدون موبایل با دوستاش رفته بیرون و من نفهمیدم  ایشون کی برگشت چون غرق در لذت و حال خوب بودم  چون پای خدا رو وسط کشیدم  چون خود خدا  رو   در هر لحظه از زندگیم حامی و هادی  میبینم و بدون  هیچ ترس و نگرانی زندگی میکنم نمیگم صدر صدر اما در مقایل گدشته ام بسیار پیشرفت زیادی داشتم .

      من در مسیر تغییرم ……

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 9 از 2 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار مرضیه سعیدی
      1400/07/22 00:26
      مدت عضویت: 1220 روز
      امتیاز کاربر: 8644 سطح ۴: هنرجوی مبتدی
      محتوای دیدگاه: 236 کلمه

      سلام استاد عزیز خدا شکر. که رفتی صفر وخوش بهتون گذشته. 

       ولی این که شما بهش رسیدی. تو این چند سال

       برای ما خیلی مشکل هست. من خیلی به لاغری فکر می کنم. و مطمعن هستم. لاغر میشم 

      ولی در مورد افکار منفی در زندکی  نمیتونم به خودم مسلط باشم

      . خوب بعد از ورد به این دوره خیلی بهتر شدم. ولی کافی نیست   کاش ی چیزی بود که کلان ذهن را از منفی ها پاک می کرد

       خیلی روزها از این افکارم اذیت میشم

      . می دونم که اشتباه می کنم. ولی ساعتها در این افکار می مونم. 

      استاد صبحا که کلان حالم بده.  خدا را شکر. با  ورود به این دوره  بهتر میتونم کنترل کنم  افکلرم را   و ادامه  نمیده م   کاش بتوانم. ذهن آرامی داشته باشم  حتما تو کامنت ها من زیاد این جمله را دیده باشید که من میخواهم به انضباط فکری برسم. را همیشه در کنار متناسب شدنم نوشتم. امیوارمیک روز به این. آرزو م برسم

      این اخلاق بد من به عادت تبدیل شده  مثل عادتی که یک فرد عصبانی دارد هیچکس جز خودم اذیت .    نمیشه. درونم همیشه غمگینه. میخندم. ولی و نشون نمیدم. ولی خووم درگیر هستم ببخشید استاد عزیز که منفی باف شدم.  دارم سعی می کنم این افکار را دور بریزم  ولی فکر می کنم نیاز بیشتری به آموزش دارم  دارم  از فایلهای لاغری. برای این منظور کمک می گیرم. خدارا هزاررران مرتبه شکررر که با سایت تناسب فکری. آشنا شدم. 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم