0

استفاده از قوانین در عمل (قسمت اول)

قانون جذب عملی
اندازه متن

🕯️ همه‌چیز از یک شب زمستانی شروع شد…

سال ۹۳ بود… یک شب سرد، غرق در افکار و گله و شکایت از زندگی، داشتم با دوستم چت می‌کردم که ناگهان انگار مسیر حرف‌هامون عوض شد.

بی‌هوا وارد دنیای تازه‌ای شدم: دنیای موفقیت فردی و قانون جذب. ✨

همون شب اول، چیزی درونم تغییر کرد. شاید دنیای بیرون چند ماه بعد شروع به تغییر کرد، اما من همون لحظه اول دگرگون شدم.

📚 از اون به بعد عاشق یادگیری شدم! ولی نه فقط یادگیری…

عاشق عمل کردن شدم.

خیلی از سرگرمی‌های روزمره‌م رو کنار گذاشتم و وقتم رو گذاشتم برای خوندن، فهمیدن و انجام دادن.

🔥 نکته جالب اینه که همیشه بیشتر از دونستن، مشتاق عمل کردن بودم.

نمی‌دونم دقیقاً این دیدگاه از کجا اومد… ولی هنوزم با قدرت همراهمه.

در این سال‌ها آدم‌های زیادی رو دیدم که کلی کتاب خوندن، کلی آموزش دیدن، اما چون عمل نکردن، تغییر خاصی هم نکردن.

و این شد که من تصمیم گرفتم تمام دوره‌هام رو طوری طراحی کنم که تئوری در کنار تمرین باشه.

چون می‌دونم تا عمل نکنی، هیچ چیز واقعی تغییر نمی‌کنه. ✅💪

🎯 اشتیاق به عمل باعث شد که مدام عملکرد خودم رو زیر ذره‌بین ببرم؛

ببینم کجا خوبم، کجا جا برای رشد دارم.

توی شرایط سخت یا تغییرات زندگی، این بررسی خیلی کمکم کرد تا خودم رو محک بزنم.

🧳 یکی از بهترین موقعیت‌ها برای سنجش این عملکرد؟ مسافرت!

تو سفر با شرایط جدیدی روبرو می‌شیم.

اتفاقاتی که واکنش‌هامون رو قلقلک می‌دن!

و این همون‌جاست که می‌فهمی آیا هنوز مثل گذشته‌ای یا تونستی فرمول‌های ذهنی جدیدت رو جایگزین کنی؟ 🧠🔄

📝 به همین دلیل تصمیم گرفتم یه مجموعه محتوایی تهیه کنم و تجربه‌هام از عمل کردن به قوانین جهان هستی رو باهاتون به اشتراک بذارم.

قراره توی هر قسمت:

  • قانون‌هایی که بهش رسیدم رو بگم
  • تحلیل کنم که چطور بهش عمل کردم
  • و شما رو هم دعوت کنم به مشارکت 🌱

👥 پیشنهاد می‌کنم بعد از هر قسمت، برداشت‌تون رو از اون جلسه در بخش نظرات بنویسید.

با این کار هم خودتون بیشتر می‌فهمید، هم به بقیه کمک می‌کنید تا عمیق‌تر یاد بگیرن.

💛 مطمئنم این مستند آموزشی برای همه‌مون یه فرصت عالیه برای رشد و تغییر.

پس با دل باز، دفتر ذهنت رو ورق بزن…

بیا شروع کنیم!

منتظر کامنت‌های شما هستیم! 💬👇

همراه همشگی شما: رضا عطارروشن

📻 رادیو لاغری

(قوانین و نحوه ارسال)

با دادن ستاره به این مطلب امتیاز بگیرید.

امتیاز 4.49 از 84 رای

فایل صوتی

باکس دانلود

https://tanasobefekri.net/?p=30993
39 نظر توسط کاربران ثبت شده است.
اندازه متن بخش نوشتن دیدگاه:

دیدگاهتان را بنویسید

اندازه متن دیدگاه ها
      آواتار آرام
      ۱۴۰۴/۰۷/۱۶ ۰۱:۵۲
      مدت عضویت: 365 روز
      امتیاز کاربر: 4150 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,280 کلمه

      قسمت اول 

       دیگه وقتش رسیده قوانین رو فقط ندونم، زندگی‌شون کنم.یاد گرفتم جهان بر اساس قانون عمل می‌کنه، که ذهن من خالقه، که احساس من داره آینده‌ام رو می‌سازه… اما راستش همیشه یه فاصله‌ای بود بین چیزی که می‌دونستم و چیزی که انجام می‌دادم.یه جور فاصله‌ی خاموش بین آگاهی و عمل.

      همیشه توی ذهنم می‌گفتم «آره می‌دونم»، ولی ته دلم حس می‌کردم هنوز اون باور در من زنده نشده. هنوز توی لحظه‌های واقعی زندگی، همون واکنش‌های قدیمی رو دارم.

      همون ترس، همون نگرانی، همون شک.اما امروز حس کردم دیگه نمی‌خوام فقط شنونده باشم. نمی‌خوام فقط بدونم؛ می‌خوام تجربه کنم.

      تصمیم گرفتم هر چیزی رو که فهمیدم، توی زندگی‌ام به کار بگیرم.نه وقتی شرایط درست شد، نه وقتی حال دلم خوب شد، نه وقتی مطمئن شدم جواب می‌ده — حتی، وسط تردید و ترس.

      اولش سخته. ذهنم مقاومت می‌کنه. میگه:«اگه عمل کردی و جواب نداد چی؟»ولی من یه جواب جدید براش دارم:«اگه تا حالا بدون عمل نتیجه‌ای نگرفتم، شاید وقتشه برعکسش رو امتحان کنم.»

      چون اتفاقات بیرونی  یه بازتاب از درون منه. یعنی یه چیزی توی من هنوز داره مقاومت می‌کنه، هنوز می‌ترسه.»و به‌جای جنگیدن با اون اتفاق ، باید با خودم آشتی کنم . 

      همینجا بود که فهمیدم قوانین جهان با احساس من کار دارن، نه با حرف‌هام.من می‌تونم هزار بار بگم «من خالقم»، ولی تا وقتی درونم پر از شک و قضاوته، جهانم هم همون رو نشونم می‌ده.

      کم‌کم دارم یاد میگیرم احساس‌هام رو قانون‌مدار کنم.یعنی هر وقت غصه، ترس، یا کمبود می‌یاد، همون لحظه به خودم یادآوری کنم: 

      «الان داری قانون رو نقض می‌کنی، چون داری روی نبودِ چیزی تمرکز می‌کنی.»

      و به‌جای اون، با عشق و آگاهی برگردم به حس خواستن، به حس داشتن، به حس ایمان.

      یه روز متوجه شدم هر بار که با احساس درست جلو می‌رم، یه جور سکوت درونی اتفاق می‌افته.نه اینکه بیرونم سریع تغییر کنه، اما یه حس سبکی، یه حس هماهنگی میاد.

      یعنی من وقتی در مسیر درستم ذهنمم دیگه از سر و صدا میفته .

      اتفاقا وقتی صدای ذهن بلنده و انسان رو آزار میده یعنی داره مسیر غلط رو میره . 

      این سکوت درونی نشون میده:انگار دارم با جریان زندگی یکی می‌شم.

      اونجا فهمیدم عمل یعنی همین.نه عجله، نه تلاش زیاد، نه کنترل شرایط… 

      عمل یعنی هماهنگی درونی با چیزی که می‌خوای، قبل از اینکه بیرونش رو ببینی.

      قبلاً فکر می‌کردم باید منتظر بمونم تا شرایط درست بشه، تا ایمانم زیاد شه، تا معجزه‌ای اتفاق بیفته.ولی حالا می‌فهمم معجزه دقیقاً همون لحظه‌ایه که من انتخاب می‌کنم باور کنم. بدون مدرک، بدون دلیل.

      من تا حالا فقط تماشاگر قانون بودم، نه مجریش.» دانستن قانون مثل داشتن نقشه‌ست، ولی عمل کردن مثل راه رفتن روی مسیر.نقشه بدون حرکت، فقط یه تصویر قشنگه.

      راستش، خیلی وقتا خودم هم نمی‌فهمیدم دقیقاً یعنی چی “عمل کردن”.

      همیشه فکر می‌کردم عمل یعنی کاری انجام بدم، یه حرکت بیرونی، یه تصمیم بزرگ یا یه تغییر فیزیکی.مثلاً شروع یه رژیم، یا نوشتن یه هدف، یا حتی گفتن جمله‌های مثبت.ولی الان، از ته دلم می‌فهمم عمل کردن چیز دیگه‌ست…یه اتفاق درونیه، یه چرخش خیلی ظریف توی قلب و ذهن.

      عمل یعنی وقتی یه چیزی رو فهمیدی، بذاری وارد خون و احساست بشه.

      یعنی اون دانسته‌ رو فقط توی ذهنت نگه نداری، باهاش زندگی کنی.مثلاً من هزار بار شنیده بودم “تو خالق دنیای خودتی” ولی تا وقتی توی لحظه‌ی ناراحتی، به جای غر زدن به خودم یادآوری نکردم که “الانم دارم خلق می‌کنم”، اون جمله فقط یه جمله بود.

      عمل کردن یعنی همون لحظه انتخاب متفاوت داشتن.همون لحظه‌ای که قدیم می‌ترسیدی، حالا آروم بمونی.قدیم شک می‌کردی، حالا ایمان بیاری.قدیم خودتو سرزنش می‌کردی، حالا در آغوش بگیری.

      برای من، عمل یعنی اثبات ایمان، نه با حرف، بلکه با رفتار، با حس، با تصمیم.

      مثلاً وقتی یه موقعیت مالی سخت پیش میاد، ذهن قدیمی می‌گه: “دیدی؟ بازم نشد.”

      اما من اگه واقعاً به قانون باور دارم، باید عمل کنم.عملم اینه که به جای ترس، به حس وفور برگردم.به جای گفتن “پول ندارم”، بگم “پول داره میاد”.یعنی ایمان رو از حرف به تجربه تبدیل کنم.

      عمل یعنی توی لحظه‌های واقعی زندگی، یادم نره کی‌ام.یادم نره که جهان طبق باور من تنظیم می‌شه.یادم نره که احساس من، پیام من به هستیه.عمل یعنی این یادآوری‌های مداوم، یعنی انتخاب دوباره در هر موقعیت.

      یه‌جورایی عمل کردن برای من شده مثل نفس کشیدن آگاهانه.نه اینکه هر لحظه کار خاصی کنم، فقط یادم نره آگاه بمونم.یادم نره جهان داره جواب احساسم رو می‌ده، نه خواسته‌هام رو روی کاغذ.پس اگه حس خوبی دارم، یعنی دارم درست عمل می‌کنم.

      الان دیگه عمل کردن برام یعنی هم‌راستا شدن با چیزی که می‌خوام، نه جنگیدن با چیزی که نمی‌خوام.

      یعنی به جای کنترل بیرون، خودم رو تنظیم کنم.به جای عجله، اعتماد کنم.به جای شک، لبخند بزنم و بگم “می‌دونم درسته”.

      گاهی هم عمل یعنی سکوت. 

      یعنی به جای توضیح دادن، فقط در آرامش موندن.یعنی اجازه دادن به زندگی که خودش جریان داشته باشه، بدون اینکه من بخوام با ترس دخالتش بدم.

      برای من عمل کردن یعنی “باورِ زنده”. 

      باوری که توی رفتارم، نگاهم، حرف‌هام و انتخاب‌هام دیده می‌شه، نه فقط توی ذهنم.یعنی همون لحظه که همه چیز خلاف خواسته‌مه، هنوز بتونم بگم “من مطمئنم درست پیش می‌ره”.اون لحظه‌ست که می‌فهمم واقعاً دارم عمل می‌کنم.

      یه روز صبح که از خواب بیدار شدم، حس کردم دنیا یه جور دیگه‌ست. نه اینکه چیزی بیرونی تغییر کرده باشه، ولی یه حس آرامی اومده بود.حسی که می‌گفت: «همه چیز تحت کنترله، چون تو با قانون یکی شدی.»اون روز حتی وقتی مشکلی پیش اومد، ذهنم نرفت سمت شکایت و ناراحتی.در عوض، یه لبخند اومد روی لبم.به خودم گفتم: «بذار ببینم این قانون الان چطور می‌خواد خودش رو نشون بده.»

      اون لحظه فهمیدم دارم رشد می‌کنم.دیگه دنبال نشونه از بیرون نبودم، دنبال حس درست درونم بودم.

      وقتی توی جمعی بودم که انرژی‌ش پایین بود، دیگه نمی‌خواستم باهاشون بحث کنم یا قانعشون کنم. فقط ساکت می‌شدم و به خودم برمی‌گشتم.یاد گرفته بودم قانون با تمرکز کار می‌کنه؛ هر چی بیشتر روی چیزی تمرکز کنم، بیشتر از همون می‌سازم.پس به‌جای جنگ با تاریکی، تمرکزم رو گذاشتم روی روشنایی.

      کم‌کم زندگی‌م داره شروع  میکنه به تغییر کردن.اتفاق‌هایی افتاده که قبلاً به نظرم تصادفی می‌اومدن، ولی حالا می‌فهمیدم هماهنگی‌ان.آدم‌هایی اومدن که موجشون با من یکیه، فرصت‌هایی ظاهر شدن که فقط کافیه من آماده‌شون می‌بودم.

      اما مهم‌تر از همه، حس من نسبت به خودم عوض شده .و این حس، قشنگ‌ترین حس دنیاست.

      وقتی به گذشته‌م نگاه می‌کنم، می‌بینم چقدر دنبال جواب بودم، چقدر می‌خواستم یکی بیاد نجاتم بده، یا یه روش خاص بهم یاد بده.اما حالا فقط یه جمله توی ذهنم می‌چرخه:«هیچ قانونی کار نمی‌کنه تا وقتی خودت بخوای ازش استفاده کنی.»

      این یعنی تمام قدرت در درونمه.قانون همیشه فعاله، چه من بدونم چه ندونم، چه ایمان بیارم چه نه.اما وقتی آگاهانه ازش استفاده می‌کنم، انگار دکمه‌ی کنترل زندگی رو از حالت خودکار درمیارم و می‌ذارم روی هدایت دستی.

       هر بار یه موقعیت سخت پیش میاد، یه انتخاب دارم: یا مثل قبل واکنش نشون بدم، یا طبق قانون عمل کنم.و من دومی رو انتخاب می‌کنم، حتی اگه اولش سخت باشه.

      یاد گرفتم که هر بار ترسیدم، یعنی دارم قانون رو فراموش می‌کنم.هر بار حس کمبود داشتم، یعنی تمرکزم رو از وفور برداشتم.و هر بار که برگشتم به حس عشق، قدردانی و آرامش، جهانم خودش نرم شد، مسیرها باز شدن، و چیزهایی میان که حتی فکرش رو هم نمی‌کنم.

      الان دیگه قانون برام یه مفهوم ذهنی نیست؛ یه جور رابطه‌ست بین من و هستی. 

      یه گفت‌وگوی بی‌کلام.وقتی شاکر می‌شم، جهان لبخند می‌زنه.وقتی می‌ترسم، جهان هم می‌ترسه.وقتی ایمان دارم، جهان با تمام قدرتش پشتم وایمیسته.

      می‌فهمم که عمل یعنی «هم‌احساسی با خواسته‌هام»، نه صرفاً انجام کارهای فیزیکی. 

      یعنی قبل از اینکه چیزی رو به دست بیارم، از درون حسش کنم.

      یعنی در مسیر زندگی، با احساس خوبم راه برم، حتی وقتی ظاهر چیزها هنوز اون‌طوری نیست که می‌خوام.

      گاهی هنوز هم وسوسه می‌شم کنترل کنم، عجله کنم، یا شک کنم.اما یه صدای آروم درونم می‌گه:«یادت باشه، قانون همیشه فعاله. انتخاب کن در هماهنگی باشی، نه در ترس.»

      و همون لحظه همه‌چی آروم می‌شه.یه حس رهایی میاد که انگار دارم شنا می‌کنم توی جریان آرام هستی.

      الان دیگه برام روشنه که قانون، دشمن من نیست، داور من نیست، بلکه دوست منه.همیشه کنارمه، تا من باهاش همراه شم. 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
      ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار زهرا آقچه لو
      ۱۴۰۴/۰۳/۱۲ ۱۳:۵۶
      مدت عضویت: 521 روز
      امتیاز کاربر: 8305 سطح ۵: هنرجوی متوسطه

      نشان های دریافت شده

      نویسنده ممتاز (بیش از ۱۰۰ دیدگاه)
      محتوای دیدگاه: 424 کلمه

      بسم الله الرحمن الرحیم.

      سلام خدمت استاد گرامی و همه دوستان. داستان جالبی بود و خیلی حرفها میشد ازش یاد گرفت. قانون اول قانون رهایی به نظرم نه به لاغری باید بچسبی نه به چاقی چون هر دو در نهایت احساس بد را برامون فراهم میکنن. ما باید در مسیر ازشون لذت ببریم ولی بهشون نچسبیم. و وابسته نتیجه نباشیم که حال خوب خودمون را بد کنیم. اتفاقا پارسال عید غدیر که رژیم گرفتم و متناسب بودم رفتم اجرا اعتماد به نفس داشتم ولی امسال که همونجا دعوت شدم از الان افکار منفی اومده که با این هیکل میخوای بری روی سن و همه مسخره میکنن اما من میگم نه تو با این هیکلتم فشنگ و جذابی درضمن مردم نمیان برای تماشای هیکل تو که (با عرض پوزش نمیخوای که فیلم ……. بازی کنی که اندام به نمایش بزاری) مردم میان که هنر تو را ببین و از نوازندگی تو لذت ببرن به هرحال تو با همین هیکل هم باارزش و زیبا هستی.

      مطلب دوم درمورد مزایای کار و سفر صحبت کردید که ما میتونیم درمورد مزایای لاغری صحبت کنیم. مثلا لاغر شدن باعث اعتماد به نفس بیشتر میشه. لاغری و تناسب اندام باعث میشه خوشگلتر بشی. لاغری باعث میشه حال خوبت پایدارتر بشه و…..

      مطلب سوم درمورد اثر گذاری محیط صحبت کردید، خب محیط و اطرافیان خیلی موثر هستند، با کساییکه دائم از چاقی صحبت میکنند و دلایل غیر منطقی برای چاقیشون میارن صحبت نکنیم. نذاریم ذهنمون وروردی های منفی را دریافت کنه. 

      مطلب پنجم درمورد این بود که نگران دیگران بودید. خیلی از ما هم در زندگی خود درمورد چاقی و لاغری نگران هستیم و در ذهن خود مرور میکنیم که الان درمورد ما چی میگن. مثلا همون عیدغدیر من همش نگرانم مردم چی میخوان بگن درحالی که مردم پارسال یکبار منو دیدن و اصلا شاید یادشون نباشه و الانم میخوام برم چند دقیقه اجرا کنم و بیام و تا سال بعد. مهم نیست که چی میگن اصلا مگه یادشون هست که من پارسال چه هیکلی داشتم و الان چجوریم. خخخخخ.

      خلاصه که خیلی داستان آموزنده بود.

      برای تغییر عجله نکنیم هی حرص نزنیم نخواییم یک شبه همه چیز عوض بشه. از مسیر لاغری با ذهن لذت ببریم تا بالاخره همه چیز خود به خود درست بشه.

      در اخر میخوام کمی از مزایای تناسب اندام بنویسم:

      افزایش اعتماد به نفس و عزت نفس

      افزایش خودباوری و قدرت اظهار وجود

      افزایش سلامتی و تندرستی

      کارکرد بهتر عملکر مغز

      کارکرد بهتر اندام های داخلی.

      صورتی شفاف تر و زیباتر داشتن

      حال خوب بیشتر داشتن

      خوش خنده تر شدن

      برای منی که موزیسین هستم باعث باز شدن و حرکت بهتر جریان هوا در خوانندگی و نوازندگی میشود.

      لاغرشدن راحت ترین کار دنیاست.

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
      ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار Mali
      ۱۴۰۳/۱۲/۰۱ ۱۴:۲۲
      مدت عضویت: 1015 روز
      امتیاز کاربر: 5800 سطح ۵: هنرجوی متوسطه

      نشان های دریافت شده

      نویسنده عالی (بیش از ۵۰ دیدگاه)
      نویسنده ممتاز (بیش از ۱۰۰ دیدگاه)
      محتوای دیدگاه: 198 کلمه

      و خدایی که در این نزدیکیست.

      منم مدتیه که اصرار دارم کار خودمو انجام بدم.تنش و اضطرابم زیاد شده،دائم در حال غر زدن بودم و هنوزم گاهی هستم ولی دو سه روزه که تونستم به خودم بیام و کمتر غر بزنم،کمتر شکایت کنم.من با شنیدن این فایل اینجوری درک کردم که نباید غر بزنم،باید آروم بگیرم،ارامش داشته باشم تا در زمان مناسب و در مکان مناسب قرار بگیرم.الهی شکر.دلم میخواد غرق این حرفها بشم.دلم میخواد از همه دور باشم.دلم میخواد آدمهایی اطرافم باشن که آرامش و حرفه‌ای خوب به همراه داشته باشن.مدتی بود گیر همکاری افتاده بودم که مدام در حال حرف زدن بود و این گوش کردن به حرفهاش منو از مسیرم دور کرده بود،کاری کرده بود که نتونم روی خودم و باورهام کار کنم،راه رو گم کرده بودم ولی امروز بعد از چند روز وقفه برگشتم تا دوباره پر انرژی شروع کنم.الهی شکر.ی کم حالم جا اومد.الهی به امید تو.حخدایا ازت ممنونم که درخواستم رو جواب دادی،قرار بود بهم ی جای خوب توی محل کارم بهم بدن و از تو درخواست کردم که تو جورش کنی چون از اطرافیانم آبی گرم نمیشد و تو هم در عرض چند روز یکی از بهترین اتاقها رو بهم دادی.الهی شکر

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید.
      ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم