احساس ارزشمندی مهمترین موضوع در بهبود شرایط زندگی است که باید مورد توجه و اصلاح قرار گیرد.
انسان های زیادی هرگز متوجه اهمیت این موضوع نمی شوند و بسیاری از افرادی که متوجه اهمیت آن می شوند در اقدام برای بهبود اصلاح ارزشمندی به اشتباه باعث تخریب بیشتر آن می شوند.
اهمیت احساس ارزشمندی
همه انسان ها دچار احساس خود کم بینی هستند و احساس ارزشمندی ندارند. البته که شدت آن در افراد متفاوت و بستگی به عوامل مختلف از جمله محیط زندگی و نحوه برخورد والدین و اطرافیان دارد.
شاید با افرادی مواجه شده باشید که از نظر شما خیلی خودخواه یا مغرور هستند و همه به آنها احترام می گذارند و برای حرف او ارزش قائل می شوند اما همین افراد هم در بسیاری از موارد درگیر احساس خود کم بینی و بی ارزشی هستند.
بسیاری از انسان ها به خاطر دارند که پدربزرگ، مادربزرگ یا والدین آنها افرادی بودند که همه به آنها احترام می گذاشتند حرف آنها خریدار داشته و هیچ کس جرات نه گفتن یا … به آنها نداشته است.
جالب است که بدانید مهم نیست دیگران چقدر برای برخی انسانها ارزش و احترام قائل می شوند، آن فرد در بسیاری از موارد زندگی دچار احساس بی ارزشی و خود کم بینی می باشد.
ممکن است تصور کنید فلان بازیگر یا خواننده که این همه شهرت دارد انسانی است که احساس ارزشمند بودن می کند چون همه برای اون احترام قائل هستند و آرزوی این را دارند که بتوانند با او عکس بگیرند اما همان افراد نیز در بسیاری از موارد دچار احساس خود کم بینی و بی ارزشی هستند.
رهبران دینی، رئیس جمهورها، اساتید معنوی یا عملی، دانشمندان، مخترعین، فضانوردان، ورزشکاران و هر انسانی در هر جایگاه و منسبی که باشد در بسیاری از موارد زندگی دچار احساس خود کم بینی و بی ارزشی است. با در نظر گرفتن کم یا زیاد بودن آن بسته به شرایط زندگی و محیط پیرامون.
تنها گروهی از انسان ها که در بالاترین سطح از احساس ارزشمندی را دارا می باشد کودکان هستند.
بنابراین قطعا شما هم روزی بالاترین احساس ارزشمندی را داشته اید که اتفاقا آن زمان نه اطلاعی از آن داشتید نه برای شما مهم بوده است و امروز درگیر نوسان در احساس ارزشمندی هستید.
علت این تغییر وضعیت از بالاترین سطح احساس ارزشمندی به پایین ترین سطح وابسته کردن احساس ارزشمندی به توانمندی ها، مدارک، مهارت ها، دارایی ها و بسیاری موارد دیگری است که توسط جامعه به الگوی داشتن احساس ارزشمندی تبدیل شده است.
در زمان کودکی احساس ارزشمندی فقط وابسته به یک دلیل است و آن هم انسان بودن است. یعنی به همین یک دلیل که انسان هستیم و خداوند ما را خلق کرده است احساس کامل بودن داریم اما هرچه بزرگتر می شویم انسان بودن به تنهایی برای داشتن احساس ارزشمندی کافی نیست.
بی نهایت موارد توسط جامعه و فرهنگ بعنوان معیار ارزشمند بودن تعیین می شود و افراد تصور می کنند که برای داشتن احساس ارزشمندی ملزم به رعایت یا دست یابی به این معیارها هستند.
در گذشته رفتن به مدرسه در سن شش سالگی اولین مرحله خارج شدن از دنیای کودکی و قدم گذاشتن به دنیای پیرامون بود اما امروزه سن ورود به دنیای پیرامون به واسطه مهدکودک و پیش دبستانی و … کاهش پیدا کرده و خیلی زودتر از قبل وارد عرصه رقابت برای کسب مهارت و تخریب احساس ارزشمندی می شوند.
ما از طریق سیستم آموزش، رفتار والدین، آموزش دینی، فرهنگ، رسانه ها و … تحت تاثیر برای رقابت کردن جهت رسیدن به احساس ارزشمندی قرار می گیریم.
به عبارت ساده تر همان احساس ارزشمندی که در دوران کودکی داشتیم را از ما می گیرند و سپس برای کسب مجدد آن باید مراحل بی شمار را پشت سر بگذاریم تا بلکه به بخش کوچکی از همان احساس ارزشمندی اولیه دست پیدا کنیم که معمولا هم چنین نخواهد شد.
حوزه آموزش شما را از نظر سطح تحصیلی تحت فشار تخریب احساس ارزشمندی قرار می دهد و هرچقدر که در کسب نمرات و مدارک تحصیلی پیشرفت کنید باز هم نسبت به سطح و مقطع بعدی احساس بی ارزشمندی و کمبود خواهید کرد.
حوزه دین به شدت شما را از طریق باید ها و نباید هایی که برای با خدا بودن باید انجام دهید تحت فشار تخریب احساس ارزشمندی قرار می دهد و هرچقدر که در رعایت و انجام آنها استمرار داشته باشید هرگز به احساس رضایت و ارزشمندی دست پیدا نخواهید کرد.
خانواده به شدت شما را تحت فشار احساس ارزشمندی قرار می دهد. در تمام مقاطع سنی بچه هایی بوده اند که شما را با آن مقایسه کرده اند و در نهایت شما بی عرضه یا نالایق خطاب شده اید.
اکنون و در این سن با کوله باری از احساس بی ارزشمندی به مرحله ای از زندگی رسیده ایم که دوست داریم شرایط متفاوتی را تجربه کنیم.
دوست داریم از کمک خداوند برای تغییر شرایط زندگی بهره مند شویم.
دوست داریم احساس آرامش و شادی در زندگی داشته باشیم.
دوست داریم به همان شرایط احساسی که در دوران کودکی سرشار از آن بودیم دست پیدا کنیم.
اما امان از احساس بی ارزشی که مانعی بزرگ در برابر تحقق خواسته ها و تغییر شرایط زندگی است.
از طرفی دوست داریم شرایط بهتری در زندگی داشته باشیم اما از طرف دیگر خود را لایق آن شرایط نمی دانیم.
همه ما لیستی از ناتوانی ها، کمبودها، گناهان و اشتباهاتی که مرتکب شده ایم در ذهن خود ذخیره کرده ایم و هربار که انرژی الهی در درون ما شور و شوق خلق شرایط دلخواه را ایجاد می کند با مرور لیست ذهنی بلافاصله خودمان را سرکوب می کنیم و احساس می کنیم که لایق زندگی و شرایط بهتر نیستیم.
همین الان اگر از شما سوال کنند چرا در این شرایط هستید؟! لیستی از دلایل منطقی و محکم ارائه می دهید که به این دلیل و آن دلیل اکنون در این شرایط هستم و از آنجا که هرگز نمی توانید دلایل خود را تغییر دهید تصور می کنید شرایط فعلی شما هرگز تغییر نخواهد کرد.
اما احساس ارزشمندی که در واقع همان نیروی پاک و بی نهایت خداوند در وجود همه انسان هاست چنان قدرت و عظمتی دارد که به محض فراخوانی و بیدار شدن در وجود هر انسان آنچنان دگرگونی را در زندگی فرد ایجاد می کند که همه آن دلایل منطقی قدرت مقابله با آن را ندارند.
فقط کافی برچسب هایی که در طی سال های زندگی توسط خودتان و دیگران به خود چسبانده اید را یکی یکی از خودتان جدا کنید. برچسب هایی که انسان بودن و خدایی بودنتان را تحت تاثیر قرار داده است.
هنگامی که برچسب های بی ارزشی و نالایقی و ناکافی بودن را از خودتان جدا کنید آن وقت است که خداوند را در وجود خود، در زندگی خود و حامی و هدایت کننده خود خواهید یافت.
منتظر خواندن نوشته های شما هستم
همراه همشگی شما: رضا عطارروشن
امتیاز 4.55 از 62 رای
با دیگران به اشتراک بگذارید تا امتیاز بگیرید!
و خدایی که در این نزدیکیست.
منم اون اوایل کار با قوانین فکر میکردم اعتماد به نفس داشتن یا گرفتن حق و یا احساس ارزشمندی داشتن به اینه که بخوام جلوی دیگران بایستم و به اصطلاح احقاق حق کنم و این طرز تفکر باعث شده بود که من بیشتر از گذشته از همه خشمگین و عصبانی باشم ولی به مرور زمان و آشنایی بیشتر با دنیای قوانین خداوند بدون اینکه متوجه بشم و یا بخوام به این مفهوم برسم شروع کردم به دعوت کردن خودم به آرامش و اولین چیزی که در طول روز از خدا میخواستم این بود که خدایا آرامش رو وارد زندگیم کن و این طلب آرامش و کم کم وارد شدنش به زندگیم باعث شد که احساسم عالی بشه و الان با گوش دادن به این فایل بسیار ارزشمند متوجه شدم من با آرامش داشتنم تونستم احساس ارزشمندی رو توی خودم به وجود بیارم و از طرفی هم کم کم به راه درست و حقیقی رسیدن به خواسته هام برسم،خدا رو هزاران و هزاران مرتبه شکر میکنم که بهم آرامش داد و احوالم خوب و خوب تر شده،خیلی خوشحالم که تونستم به هدفی که دو سال و نیم پیش خدا به دلم انداخت نزدیک بشم و فکر میکنم که با داشتن آرامش من احساس ارزشمند بودن و لایق بودن رو توی وجودم پرورش دادم و خداوند هم به موقعش جواب حال خوبم رو داره میده،بله تقریبا سه سال پیش بود که وارد شغل فعلیم شدم و بسیار از داشتن شغلم به خودم میبالم و خدا رو هر روز و هر روز اگر شکر کنم کمه،همون اول کار که شروع کارم بود ی چیزی نمیدونم ی ندایی توی وجودم فریاد میزد که از خدا بخوام منو از فروشندگی به مدیر داخلی بودن توی محل کارم برسونه،خدا بهتر از هر کسی میدونه که براش دست و پا نزدم براش خودمو تحقیر و یا اذیت نکردم جلوی دیگران،فقط هروقت که این ایده یادم میومد چی میشد اگه من مدیر داخلی میشدم؟؟قند توی دلم آب میشد و ذهن منطقی م میگفت آخه چجوری؟؟تو با دیپلم و سن بالا در برابر این همه دختر جوون و با تحصیلات چطور میخوای بشی مدیر داخلی؟؟ولی من میگفتم به من چه؟؟به من مربوط نیست،خدا خودش بهتر از همه میتونه منو بنشونه روی صندلی مدیریت و خدا رو گواه میگیرم امروز نزدیک ظهر مدیرم که بسیار بسیار انسان شریف و مهربون و با شخصیت هست که البته من ایشون رو دستی از دستان خدا میدونم بهم گفت که دارم برات ی اتاق کار مهیا میکنم تا دیگه بیای و مدیر داخلی واحد بشی .خدا میدونه که توی دلم یه لبخند بزرگ زدم و گفتم دیدی مهدیه خانم؟؟؟!!!!دیدی این کار فقط از دستان خدا برمیآمد. درسته که هنوز حکم ش صادر نشده ولی تا همینجا هم برام خیلی ارزشمنده که خداست همه چیز رانمیدونم چطور از خدا تشکر کنم.از همون لحظه که این خبر رو بهم دادن دلم میخواست بیام اینجا و بنویسم و فریاد بزنم بگم خدایا شکرت.با این اتفاق بهم بیشتر از قبل ثابت شد که حس ارزشمند بودن فقط در داشتن آرامشه.الهی شکر.امیدوارم خداوند به دل همه مون آرامش بده تا در پرتو این آرامش به خواسته هامون برسیم.الهی شکر.
یا حق
سلام و درود
خدا رو شکر
مبارکتون باشه
چقدر از خوندن نوشته شما لذت بردم.
انشاالله همیشه شاد و موفق باشید
منتظر خبرهای عالی شما هستم👌
درود استاد گرانقدر ممنون از جوابی که به دیدگاه من دادید.استاد عزیز نمیدونم چطور ازتون تشکر کنم برای این فایلهای رایگان و پر از گوهر،استاد در برابر شما سر تعظیم فرود میارم که انقدر از دل و جون و خیلی روان و سلیس این قوانین رو با ما به اشتراک گذاشتید.از وقتی دارم روی این قدمها کار میکنم خدا میدونه که چقدر برای یادگیری مشتاق شدم و همچنین دارم آموزش میبینم. خدا بهتون حال دل خوب بده همونطور که شما به ما حال دل خوب میدید.ممنونم از شما.ایام به کامتون باشه.
بسم الله الرحمن الرحیم.
سلام استاد عزیز و همه دوستان. باز هم یک فایل عالی دیگه. از این فایل نتیجه گرفتم احساس ارزشمندی یعنی میزان رضایت ما از عملکرد شخصی خودمون. چقدر میتونیم در آرامش بمونیم.چقدر از زندگی لذت میبریم. چقدر در مقابل دیگران واکنش نشون نمیدهیم و آرامش خود را بهم میزنیم.احساس ارزشمندی یعنی اینکه هر آدمی هر حرفی نتونه آرامش منو بهم بریزه. یعنی اینکه همیشه من مقصر هستم. نگرش خود را بهبود بدیم همیشه برای تغییر به جهت مثبت آماده باشیم و تغییر کنیم. از افکار و نجواهای منفی خودمون را کنترل کنیم. افکاری که باب جامعه هست ولی خوب نیست دوری کنیم. احساس ارزشمندی یعنی چقدر به خودمون و محیط پیرامونمون احساس خوب میدیم. البته کاری که باعث حال بد ما میشه ولی باعث حال خوب دیگران میشه را نیز نباید انجام بدیم ولی توهین هم نباید باشه.
من اگر مراقب وسایلم هستم و آنها را تمییز نگه میدارم چون خودمو لایق بهترینها میدونم. من اگر به طرف مقابلم احترام میزارم چون خودم لایق احترام هستم. اتفاقا چند وقت پیش دوستی پیامی داد که من پاسخ آنرا دادم و باعث ایجاد ناراحتی شد،با یادآوری این موضوع که همیشه من مقصرم رفتم و از ایشون معذرت خواهی کردم و چه حس خوبی بود،خدایا شکرت. برای ایجاد احساس ارزشمندی سعی میکنم از بحث های طولانی مدت جلوگیری کنم در اول کار،اگر در مقابل رفتار کسی واکنش نشون دادم حتما ازش معذرت خواهی کنم. سعی کنم سر هرموضوعی ناراحت نشم و هر موضوعی آرامش منو بهم نزنه. روی باورهای مثبت خودم کار کنم.
احساس ارزشمندی یعنی برگشتن به درون چون خدا در درون ما هست. یاد شعر آب در کوزه و ما تشنه لبان میگردیم. یار در خانه و ما گرد جهان میگردیم میوفتم. همه چیز در درون ما هست و السلام.
سپاس یگانه رب هستی را و سپاس از شما استاد عزیز بابت این فایل بی نظیر
سلام و درود برشما
به نظر من در مورد این که انسان ارزشمند به چه کسی گفته میشود
هر انسانی که بتونه به خودش احترام بزاره و اعتماد به نفسش رو بالا ببره میتونه در جامعه هم احساس ارزشمندی کنه خب امروز با صحبت های ارزشمند شما هم به نتایجی رسیدم من طرز فکرم این بود که اگر بتونم کاری که دوست دارم سلیقه ای که دوست دارم یعنی یه جور پافشاری نو خاسته هام حتی اگر غلط بوده هم برای من احساس ارزشمند بودن و یعنی در حقیقت یه نوع قدرت بوده
ولی در فایل امروز متوجه شدم که همیشه هم این طور رفتار درست نیست یا مثلا اگر جواب کسی رو که بهم توهین کرده یا بدی کرده را ندهم خیلی بی عرضه و ترسو هستم در حالی که با درگیری و درگیر کردن خودم همیشه اول خودم رو تخریب میکردم و بعد اون شخص روبرو م همیشه یادم هست مادرم بهم میکفت سکوت انسان رو بزرگ میکنه باسکوت میشه دشمنان رو هم از پا دربیاری چون باعث میشه تو در نظر اونا یه فرد قوی و شجاعی باشی که میتونی جواب ندی و رد بشی و در نتیجه اپن فرد روبروی تو احساس بی ارزشی میکنه که چطوری نتوانسته تورو عصبانی کنه این روزها خیلی به این مطلب فکر میکنم امروز شما هم همین صحبت کردید تقریبا که احساس ارزشمندی این نیست که لجبازی و پافشاری و زور گویی کنی من از زمانی که وارد سایت شدم و دوره هارو وتمرینات رو انجام دادم خیلی تغییر کردم دیگه وارد بحث نمیشم آرامش من بیشتر شده حرف دیگران برام مهم نیست وسعی میکنم آرامش خودم رو فدای هیچکس و هیچ چیزی نکنم
زندکی با کمکخداوند تا اینجا برایم فوق العاده بوده و تونستم خیلی به آگاهی برسم امروز هم راهکارهایی مهم از شما یاد گرفتم که در گذشته فکر میکردم کار درستی هست ولی الان بهش فکر میکنم و سعی میکنم بیشتر تو عمل ازش استفاده کنم
سلام دوست خوبم چه کامنت زیبایی چه جمله زیبایی مادرتون بیان کرده است. سکوت باعث میشه آدم بزرگ بشه. درسته آرامش آدم با جواب ندادن خیلی بیشتر هست تا هی بحث را کش دادن باید تمرین کنیم که جواب ندیم. منم سعی میکنم بیشتر حواسمو جمع کنم و کمتر جواب بدم.
سلام زهرای عزیزم
بله درسته واقعا سکوت بعضی مواقع چقدر زیباست البته من با اومدن تو سایت و خواندن این دوره های ارزشمند یاد گرفتم که خیلی جاها سکوت کنم و چقدر بهم کمک میکنه
ممنون که دید گاهم خوندی و برام پیام گذاشتی عزیزم ایشالا موفق و سلامت باشید
با سلام ودرود خدمت استاد عزیز وهمراهانگرامی
این یه فابل عالی وپایه برای کل زندگی ما هست واگه ما با این مبحث احساس ارزشمندی به یه توافقی با خودمون برسیم واقعا یه کلید بزرگ برای کل زندگی ما هست ..چند قشر باعث شده که ما احساس ارزشمندیمون رو وصل کنیم به یه سری چیزها در بیرون
جامعه
تلویزیون
مدرسه
پدر ومادر
مذهب ودین وارزشهای دینی
رسانه های اجتماعی
بزرگتر هایی در فامیل که خیلی بهشون بها دادیم
در هر خانواده ای این موضوع متفاوته همه ی ما با بقیه ی افراد در جامعه وفامیل همیشه مقایسه شدیم که یاد بگیر ببین دختر خالت چطوری درس میخونه حیف نون
حیف پول وحرف هزینه که برات کردیم .ببین رفتار اونو
یا در مدرسه با نمره ها یا درجامعه با مهارتها ونحوه کسب درآمد پول درآوردن تو جامعه این که به یه جایگاهی رسیدی یا نه
وووووخیلی لز مواردی که به ما بها داده نشده واون خود ما مهم نبوده بلکه چگونگی بودن ما مهم بوده احساس ارزشمندی وعزت نفس یعنی که من مهم هستم نه چگونگی بودن من وحال خوبمون رو وصل نکنیم به معیارهای بیرون چون معیار ها در هر دوره ای وجامعه ای در خال تغییر هست این منم که مهم هستم واز یه چیزی خوشم میاد وانجام میدم واین به معنی گستاخی وبیتفاوتی نسبت به دیگران نیست میزان رضایت من از عملکردم یعنی احساس ارزشمندی..من رفتاری میکنم که از اون راصی هستم انجام میدم ..یعنی اون عشقی که تو میتونی به بهترین فردی که میشناسی بدی اول به خودت بدی با خودت چطور رفتار میکنی وقتی یه اشتباهی ازت سر میزنه چی میگی به خودت ..چطور خودت رو میپذیری..آیا خودتو سرزنش میکنی .ناراحت میکنی
سرکوفت میزنی. یا نه خودتو در آغوش میگیری وامید میدی .بهترینها رو ب ای خودت میخای یا نه خودت رو با لیاقت میدونی یا نه
واینکه هیچ وقت احساسمون رو به نظر دیگران گره نزنیم
واین خیلی مهمه
این یه تغییر مهم برای همه است
ما همه باید از خودمون راضی باشیم
وبپذیریم وتغییر کنیم
سپاس
سپاس
سپاس
به نام خداوند جان و دل
سلام خدمت شما بزرگوار و همه عزیزان
نمیدونم ارزش این فایل را چجوری تعریف کنم. ارزش این فایل آنقدر بالاست که آدم هرچقدر گوش بده کم هست. چقدر زیبا صحبت کردید و نوشتید.
ارزش شما به میزان رضایت عملکرد درونی شما بستگی دارد نه به بقیه چیزها. واقعا که زیبا بود هزار بار دیگر هم این را گوش بدم و درک کنم کمه.
ارزش من به درگیر شدن با دیگران نیست بلکه واکنش من در مقابل دیگران هست هر چقدر آرام تر و رهاتر بیخیال تر و راحت تر بزار بقیه بگن این هیچی حالیش نیست که هرچی میگی جواب نمیده ولی آرامش تو مهمتر از بقیه هست. من زمانی که با پدر و مادرم بحثم میشود اگر تندی کنم ناراحت میشوم اما زمانی که خودم را کنترل میکنم و پاسخ نمیدهم احساس آرامش بیشتر و رضایت بیشتری از خودم دارم.
از حالا سعی میکنم که در هر صورت آرامش خودم را حفظ کنم. اگر تندی کردم بپذیرم مقصرم حتی اگر از نظر دیگران حق با بقیه بود و معذرت خواهی کنم.
نمیدونم درمورد این فایل میشه هزاران حرف زد فایل مهارت نه گفتن و این فایل ارزش هزار بار گوش دادن را دارد.خدایا شکر
به نام خداوندبخشنده وبخشایشگر سلام براستادبزرگوارودوستان عزیز،پرودگارالطفی که درحق ماکرده ای تادراین لحظه باشم سپاسگزارم واقعاَچقدرماانسانها ارزشمندهستیم خدایا شکرت عاشقتم وعاشقانه دوستت دارم . استادپاشنه آشیل من همین عزت نفس، اعتمادبنفس، احساس خود ارزشمندی بوده کاش سال ۹۰اینارومیدونستم دقیقاازنظرمالی منفی ۵۰۰ میلیون شدم ازاون موضوع نزدیک ۱۳ سال میگذره تازه خودمو شناختم ازنظرخودم چندسالی هستش به لطف خدا ودستان بینهایتش دارم حمایت میشم استاد عباسمنش ، استاد عرشیانفر وشما استاد استادان جناب استاد رضاعطارروشن وزنده یادمادرگرامیتان استاد بدون ریا هرلحظه یادمادرشما می افتم ناخودآگاه اشک ازچشمانم سرازیر میشه این یعنی ارزش شما این ارزش رودرما خلق کردین . درکاهش وزن شیوه استاد عباسمنش وزن کم میشه ولی درشیوه شما یعنی به همه چی ارزش دادن … استادقدرخودتونو بدونین ازشما سپاسگزارم استادچندسالی هستش ازشغلم دورم باموتورمسافرکشی میکنم فقط کارمن چشم گفتنه وخدابامن هستش وکاراجفت جورمیشه این یعنی ارزش … چند سال کارم شده فایل گوش کردن وارزش خلق کردن یه آدم دیگه شدم خدایا شکرت باموتورتوبازارتهران کیف میکنم قبلا تولیدی داشتم مغازه داشتم خونه داشتم اززندگیم لذت نمیبردم الان مستاجرم باخداهر ثانیه عشق بازی میکنم متولد ۱۳۵۹ هستم ازسن ۱۲سالگی روزه میگیرم شاید چندروزی روزمو خورده باشم ۲سالی هستش باروزه گرفتن عشق میکنم این یعنی ارزش یک روزنمازم اول وقتم ترک نشده ۱سالی هستش نمازروبه صورت فیزیکی نمی خونم ولی روزه ام رو می گیرم این یعنی ارزش خلق کردن دردرونم من ازدرونم شادم، آرامش دارم وسپاسگزارپرودگارم این یعنی ارزش…همه مسخره میکنن میگن این چون ورشکست شده ردداده من میخندم میگم اشغال نداره خدابامن هستش این یعنی ارزش … استادازکجا بگم ازهمسرم۲شعبه فعال آریشگری داره درآمد بالای ۲۰۰میلیونی که خودم ۱۵سال پیش راه انداخته بودم دریغ ازیک هزارتومنی به مابرام مهم نیست اجاره خونه خرج پسرم که فوتبالیسته خرج خانه … فقط میگم خدابامن هستش این یعنی ارزش… فقط نکات مثبت همسرم نگاه میکنم خودمون مستاجرهستیم همسرم یه چهارطبقه براپدرش خریده میگم خدایا شکرت چه توانائی بهش دادی خود همسرم خانوادش به من بی احترامی میکنن تویه موتوری هیچی نداری میگم چشم شماراست میگین این یعنی ارزش … استاد این کامنت حرف دلم بود چون شما فرموده بودین بهای گوش دادن فایل نوشتنه کامنت کردام که تکلیفمو ادعا کنم ازشما استاد برگوار سپاسگزارم که این مطالب دراینجا ثبت شد. این قطعا برنامه ریزی خداوند بوده درپناه الله یکتا،شاد،ثروتمند دردنیا وآخرت…
سلام دوست عزیز من هنوز این فایل را گوش ندادم و فقط نوشته آن را خواندم فقط در پاسخ به نوشته شما خواستم بگم اگر توسط دیگران به شما بی احترامی میشه دلیلش اینکه شما خودتون از درون به خودتون احترام نمیگذارید. جهان بیرون آینه درون ما هست. یعنی جهان بیرون چیزی را بازتاب میکند که شما از درون حس میکنی اگر همسر شما با این همه درآمد برای شما پول خرج نمیکنه به این دلیل هست که شما خودت را لایق آن پول نمیدانی و فکر میکنی اگر همسرت به شما خرجی بدهد یا کمکی به شما کند شما بی ارزش و نالایق هستید شما مرد هستید مگه میشه دستتون به جیب زن باشه جامعه چی میگه مردم چی میگن و از این قبیل افکارها که یک جور ترمز ذهنی در شما هست دارید و سعی کنید روی آنها کار کنید البته خودتون پول در بیارید عالی هست ولی چه اشکالی داره در مواقع ضروری از همسر خودت کمک بخوای امیدوارم متوجه منظورم شده باشید و خودتون را ارزشمند و لایق بدونید
سلام و درود
خیلی عالی بود
دقیقا همینطوره که گفتید
من اگه خودم رو لایق دریافت هدیه یا خرج کردن پول همسرم نمی دیدم هرگز این همه پول و هدیه از سمت همسرم وارد زندگی ام نمی شد.
سلام خدای مهربونم
خدایا شکرت که منو ارزشمند خلق کردی
سلام استاد عزیز و دوستان خوبم
من برای بهبود شرایط زندگیم باید احساس ارزشمندی کنم
ما احساس ارزشمندی رو به محیط اطراف و والدین مرتبط میدونیم
درزندگی ما خیلی افراد هستن که همه به اونا احترام میزارن ولی خودشون احساس ارزشمندی نمیکنن
مادرم در تمام فامیل بهش احترام میزارن و باهاش مشورت میکنن ولی خودش برای خودش ارزش قاعل نیست و همیشه میگه من که بنده بد خدا هستم و انتظار هر چیزی روداره به خاطر این که بنده بد باید هی امتحان بشه و همش در حال جواب پس دادن به خدا باشه
این که دیگران چقد برای من ارزش قاعل باشن مهم نیست یعنی هیچ بهبود کیفیتی در زندگی من ایجاد نمکنه تنها چیزی که میتونه زندگی منو بهبود ببخشه اینه که من چقد برای خودم ارزش قاعلم
ایا من ارزش نعمتهای الهی رو دارم
ایا من ارزش پیشرفت و بهبود زندگی رو دارم
ایا من ارزش خوشحالی و شادی و ارامش و تناسب رو دارم
فقط اگر من این ارزشها رو برای خودم قاعل باشم زندگیم برا اساس این ارزشمندی ارتقا پیدا میکنه وبهتر میشه
وقتی کودکیم این احساس ارزشمندی فقط به خاطر انسان بودن ماست ولی با بزرگ شدنمون و یادگیری از والدین و اطرافیان این معیار متفاوت میشه این که من فرزند خوبی باشم و به حرف اونا گوش کنم میشم ارزشمند و یا وقتی میرم مدرسه درس بخونم باعث افتخار والدینم بشم و یا بعد که ازدواج کردم همسر خوبی باشم و هر چی اون بگه بگم چشم
خلاصه معیار انسانیت تبدیل میشه به معیار رقابت برای خوب بودن و درس خون بودن و غیره و از اون جایی که همیشه هستن افرادی که از لحاظ اون معیار ها ازمابالاتر باشن پس همیشه این احساس ارزشمندی ما دچار اختلال میشه
این احساس بی ارزشی مانعی برای رسیدن به خواسته هامونه
از یک طرف دوست داریم به خواسته هامون برسیم و از طرفی هم خودمون رو لایق رسیدن به این خواسته نمیدونیم درصورتی که احساس ارزشمندی همان نیروی پاک و بی نهایت خداست که چنان قدرتی و عظمتی داره که به محض بیدار کردن و فراخوان اون چنان دگرگونی در زندگی ما ایجاد میکنه که هر دلیل منطقی توان مقابله با ان رو نداره
دراین لحظه همه برچسب ها رو غیر از انسان بودن از روی خودم بر میدارم و خداوند روبه عنوان حمایت کننده و هدایت کننده و حامی درر زندگی خودم پیدا میکنم
اگر از کودکی به بعد چیزی در مورد خدا نمیشنیدیم و با همون جنبه انسانیت به یکدیگر نگاه میکردیم نه معیار های مدرک و پول و زیبایی و غیره هیچ وقت این قدر احساس بی ارزشی نمیداشتیم
همیشه میشنیدم که خدا از رگ گردن به من نزدیک تره ولی این رو فقط در هنگام اشتباهی که میکردم به یاد داشتم نه در موقع رسیدن به خواسته هام و همیشه این نزدیکی رو جوری میدیدم که انگار خدا منتظره که کوچکترین اشتباه منو پاسخ بده ولی در مورد خواسته هام این طور نبود
ولی نشانه این که من باور کنم که خدا نزدیکمه حال خوب دلمه
این که من با خدا هستم و خدا بامن هست خیلی متفاوته
همه ادم ها مدام در تلاشن که با خدا باشن و همیشه برای اثبات این حرف با دیگران در جنگ و دیگران رو میخوان توجیح کنن که من بر حقم و تو اشتباه میگی و روش ما شمارو با خدا میکنه
ولی مشکل اصلی ما همین ارتباط با خداست همش میگفتم خدایا چکار کنم که بتونم مثل اون ادمهای با خدایی باشم که شندیده بودم ولی هرکار میکردم باز کار دیگه ای میگفتن که من دیگه نمیتونستم اونو انجام بدم و یا حسم خوب نبود از انجام اون کار و در نهایت چون دقیقا مثل اونا که میگفتن نمیتونستم عمل کنم احساس میکردم بنده بدی هستم و احساس بی ارزشی میکردم و در پی این احساس خودم رو لایق چیز های خوب نمیدیدم
احساس ارزشمندی درونی است و هر فرد باید برای خودش ارزش قاعل بشه
این که من از وقتی در این دوره ها هستم برای ورودی هام ارزش قاعل باشم
این که برای زمانم ارزش قاعلی باشم
برای گوشم با شنیدن خوبی ها
برای چشمم با دیدن فقط زیبایی ها
ارزش قاعل باشم پس من انسان ارزشمندی هستم
چند شب پیش رفته بودم خونه خواهرم و مادرم اونجا بود میخواست شروع به ناله و گله و شکایت کنه که گفتم خوابم میاد و هندزفری رو گذاشتم وفایل گوش کردم و مادرم هم دید که من خوابیدم خوابید و وقتی بیدار شد گفت چه خوب شد که خوابیدم حالم خوب شد
وقتی من برای خودم ارزش قاعل شدم و با احترام به مادرم گفتم که خوابم میاد از صبح سر کارم هم خودم حالم بد نشد و ورودی منفی پیدا نکردم و هم اون حالش بد شد
پس وقتی من انسان ارزشمندی باشم و این احساس رو داشته باشم علاوه بر خودم میتونم باعث حال خوب دیگران هم بشم
احساس ارزشمندی یعنی من ثبات شخصیتی داشته باشم و هر چیزی حالمو بد نکنه
با احترام برای بقیه بتونم حالم رو خوب نگه دارم و شاد باشم و ارام باشم
احساس ارزشمندی به میزان رضایت خودم از عملکردم بستگی داره هر چی بیشتر از عملکردم راضی باشم احساس ارزشمندی من بیشتره
مهم نیست که دیگران چه کارهایی انجام میدن مهم اینه که من از حالت نرمال خارج نشم و اگر اینطور شد من مقصرم و معذرت خواهی میکنم
باید از درون ارام باشیم و بتونیم خودمون رو کنترل کنیم نه این که به زور با احساس خشم و تنفر درونی لبخند به لب داشته باشیم
رفتارهایی که به این ارامش خدشه وارد میکنه رو انجام ندیم
ورودی که به این ارامش و کنترل خدشه وارد میکنه رو نداشته باشیم
با دیگران تبادل نظر داشته باشیم و راهی رو انتخاب کنیم که نه به ما خدشه وارد کنه و نه باعث ازاردیگران بشه
بهبود عملکرد و زندگی من شامل من تنهانیست شامل من و پیرامونم و وسایلم هست
راه دیگه این که تو بحث ها شرکت نکینم وهمیشه بگیم حق باشماست
نیاز نیست بحث کنیم تا بگیم ارزشمندیم
من ارزشمندم و برای اثبات این نیاز نیست خودم رو به اب و اتیش بزنم تا به دیگران ثابت کنم
من در گذشته همش دنبال این بودم که ارزشمندی رو از همدل بودن و غصه خوردن برای دیگران و درگیر مساعل و مشکلات بقیه شدن و این که اونا بشینن درد دل کنن و من بهشون گوش بدم و تازه حالم رو بد کنم ولی نمیتونستم کاری براشون بکنم و فکر میکردم که کوچکترین کاری که از دستم بر میاد همینه ولی این کار باعث سنگین شدن مشکلات خودم هم میشد و حالم رو بد میکرد
این که من برای دیگران هر کار میخوان بکنم مثل خونه تکونی و مثل بچه داری و خیلی کارهای دیگه واین که بگن طاهره چقد خوبه که تو همه این کارها کمک میکنه فکر میکردم ارزشمندم ولی میشد روزی که نمیتونستم برای کمک برم و یا از وقتی سر کار رفتم دیگه فرصت این کار رو نداشتم و شدم بی ارزش ولی از وقتی برای خودم ارزش قاعل شدم
برای زمانم که چطور بگذره
برای حالم که بیشتر خوب باشه
برای ورودی هام که بیشتر از این سایته
برای نگرشم و تغییر اون
جالبه که هم خودم حالم بهتره و احساس ارزشمندی میکنم وهم دیگران نسبت به گذشته (که داعم در تلاش بودم و همش از خودم مایه میزاشتم) بیشتر ارزش قاعل هستن و وقتی من خودم رو ارزشمند بدونم وباور کنم که من انسانم و مخلوق خدا و خداوند منو ارزشمند خلق کرد دیگران هم این حس رو متقابلا درک میکنن
وقتی در مقابل دیگران و بحث ها سکوت میکنم
وقتی باهاشون بحث نمیکنم
وقتی دنبال ورودی های مثبت هستم
دیگران هم بیشتر بهم احترام میزارن و برام ارزش قاعلن
پس من ارزشمندم و لایق بهترین ها از جانب خداوند هستم
من ارزشمندم و خداوند مرا ارزشمند خلق کرد و من میخوام از این نیروی بسیار قوی برای رسیدن به خواسته هایم استفاده کنم
خداوندا بی نهایت شکر که مرا با این قدرت بسیار بالا خلق کردی
در پناه خدا باشید
سلام به همه دوستان و استاد عزیز
خداروشاکر هستم که به این مسیر هدایت شدم و یکی از بهترین تصمیم های زندگیم شرکت در این دوره بود
تمام مدت که به صحبت های استاد گوش میدادم در ذهنم مثال هایی برای اثباتش زده میشد و واقعا احساس ارزشمندی باید درونی و بر اساس مهم ترین ترین فرد زندگی مون یعنی خدا باشه و واقعا خودم تجربه کردم که احساس ارزشمندی و حس خوبم متصل به بقیه بود و واقعا زندگی آدم تبدیل به جهنم میشه وقتی حال دلت متصل به نظر و احساسات بقیه باشه
و از موقعی که با استاد و دوره های دیگه شون آشنا شدم سعی بر این دارم که حال دلم و احساس ارزشمندیم فقط به خودم و خدای خودم بستگی داشته باشه
به نام خدای مهربونم
سلامی به زیبایی افتاب به همه شما عاشقان راه خدا
و سلام و خسته نباشید خدمت استاد
بازم یه گام فوق العاده خسته نباشید استاد ممنونم ازتون مفهوم احساس ارزشمند این قدر زیاده که باید زندگی مرد تا فهمید در چند جمله توصیف نمیشه
من دو صفحه پر از حرف های استاد نکته برداری کردم دلم میخواد همه رو بنویسم اما یه بار تا یه جایی نوشتم دستم خورد رفت بیرون دوباره از اول شد و منم صبح امتحان دارم ،حالا اگه وقت کردم میام و تمام نکته ها که همه حرف دل من هم بود رو میگم انشالله
خب من میخوام بگم که احساس ارزشمندی من چیه و طبق اون عمل کنم یاعلی مدد:
احساس ارزشمندی یعنی اثبات شخصیتی
یعنی بخشیدن چون خدا خودش فرموده که نیکی به مردم کار بهترین انسان هاشه
اما این دلیل نمیشه که تو بیای و از اون طرف بام بیافتی بگی پس نظر مردم…،نه این طور نیست
دوباره یک برداشت اشتباه هم که میشه کرد اینه که
بیای خود خواه بشی بگی به من چه من مهمم من من من …
یادت نره شیطان هم منم منم کرد که خدا انداختش دور و نشونش داد نیم منم نیست!
اره ،توی احادیث اومده که بهترین کار ها میانه ترین انهاست ،پس میانه روی کنیم
نه همه چیزی رو در فکر مردم ببینیم نه دیگه خیلی خودمونو بالا بگیریم
به نظر من هم احساس ارزشمندی یعنی خودتو اروم نگه داری ،از جر بحث های الکی دوری کنی ،بخشش ،اگه ببخشی و بعد از تموم شدن دعوا رفتارت با اون فرد تغییر نکنه(مثل قبل باهاش خوب بشه دوباره) یعنی موفق شدی
یادت نره بخشش کوچیکت نمیکنه بزرگت میکنه
وقتی توی دعوا ها خودتو مقصر بدونی حتی اگر مقصر نباشی اون موقع هست که بردی
چون وقتی خودتو مقصر بدونی سعی میکنی که اصلاح کنی رفتار های اشتباهت رو …
نه دوباره سرزنش کنی خودتو ،نه در این حد مقصر بدون که پاپیش بگذاری برای اشتی و ……
احساس ارزشمندی یعنی از هر کاری که حالت رو بد میکنه دوری کنی،حرفی که حال بد میده،جایی که حال بد میده و با حتی ادم هایی که حال بد میدن
یک کار اشتباه که من هم انجام میدادم این بود که برای اینکه دیگران را بخندونم خودم و خیلی هارو مسخره مردم برای یک لبخند الکی زود گذر،! واسه چیزی اخه؟!دختر،،،اونا هیچ کدومشون میان جواب اون دلهایی که برای شاد کردن ،دلشون رو شکیتی؟! نه پس بس من !
اصلا اگه برای خودت ارزش قائلی از همین حالا دیگه میانه روی رو شروع کن از لحظه لحظه عمرت استفاده کن در راه اثبات قدرت خدا و ارزشمندی خودت ببرو که خدا با تو هست
من خیلی جاها بخشیدم و گذشتم و وقتی این کار را میکنم احساس میکنم خدا بهم لبخند میزنه خییییلی احساس ارزشمندی میکنم و واقعا نمیتونم توصیف کنم همین حالا که فقط دارم حرفس رو میزنم حالم عالیه
من کامل درک کردم که احساس ارزشمندی باید درونی باشه . با بخشش ،ایمان به خداو…
به طور کلی با دوری از کار هایی که بهم حال بد میدن که باعث کم شدن ارزشم میشن مثل غیبت تهمت و… که خدا دوست نداره احساس ارزشمندیم رو بالا میبرم
و با انجام کار هایی که حالمو خوب میکنن مثل مهربونی و… احساس ارزشمندینمو بالا ببرم
استاد واقعا کلی حرف دارم بیشتر از دو صفحه تازه همون هارو هم ننوشتم ، این خیلی کمتر از برداشتم بود به هر حال امید وارم تونسته باشم درست منظورم رو خلاصه مرده باشم انشالله بتونم بعدا بیام و نکته هارو اینجاهم بگم بببخشید اگه کم نوشتم
به هر حال تمام سعیمو میکنم که عمل کنم و فراموش نکنم .من با تمام وجودم این گام رو درک کردم
واقعا ممنونم استاد خوبم
خدایا شکرت
الهی که زندگیاتون زیبا و بایاد خدا باشه
یاحق مدد
شنبه سیزدهم اپریل بیست بیست و چهار:
سپاسگزار خداوندی هستم که هر لحظه من را هدایت میکند
سلام و درود به همه دوستان و همراهان مسیر تغییر و رشد
دوره زندگی با کمک خداوند – توضیحات تکمیلی ۲
توی این فایل با تعریف جدیدی از احساس ارزشمندی مواجه شدمسطح اگاهی های این فایل بسیار بالاتر از انتظارم بود و به پاسخ سوالی که مدتها بود از خودم میپرسیدم و توی فایلهای دوره مطرح کرده بودم رسیدم
من احساس ارزشمندی ام را به دستاورد داشتن گره زده بودم چون همه از من تعریف میکردند و اینکه همه میگفتند که مهرداد الگو هست و من برای اینکه الگو باشم نمیخواستم کار اشتباهی انجام بدهم و ترس از شکیت داشتم بنابراین کاری را انجام میدادم که مطمین بشوم که صد در صد در ان موفق میشوم
و این باعث شده بود که اگر کاری برایم دستاورد و نتیجه ای در بر نداشت انرا انجام ندهم. و اینکه دنبال نتیجه در کارهای دیگران بودم مثلا یک نمونه اینکه از نظر من پاساژ گردی به منظور تفریح کار بیهوده ای بود چون که خریدی نمیخواستم انجام بدهم
و یا اینکه هیچ وقت نظری نداشتم که مثلا امشب شام چی بخوریم و یا کجا برویم و میگفتم من نظری ندارم هر جور که تو راحتی!؟!
سال های قبل که با مفهوم ارزشمندی و احساس ارزشمندی اشنا شدم بهم گفته شد که ارزشمند بودن یک چیز درونی هست و اینکه ممکنه دو نفر را ببینی که روی یک نیمکت نشسته باشند و یکی احساس ارزشمندی داشته باشد و یکی هم احساس بی ارزشی داشته باشد ولی تو نمیتونی تشخیص بدهی چون این نوعی از بودن هست.و بعد همونجوری که استاد فرمودند من هم دچار کج فهمی شدم و به دیگران و مخصوصا همسر و نزدیکانم میگفتم که من ادم ارزشمندی هستم و ادم مستقلی هستم پس بجای من تصمیم نگیرید! و حتی برخورد های تندی میکردم و فقط دنبال اثبات کردن خودم بودم که چقدر تصمیمات من درست هست و یا چقدر ادم خفنی هستم که فلان توانایی را دارم و مخصوصا بصورت کاملا زیر پوستی وقایع را جوری تعریف میکردم که دیگران متوجه بشوند که من خیلی کار درست هستم و چون دنبال تایید دیگران هم بودم و در نهایت هم تایید و تمجید میشدم و اذعان میکنم که چند باری توی کامنتهایم اینجوری وقایع را هم نوشته ام
حتی یادم هست که برای جلب توجه یک اتفاق را بصورت غیرواقعی با اب و تاب جوری تعریف میکردم که خودم مسخره بشوم و باعث خنده بقیه بشوم
مخصوصا توی محیط کار و خانه وقتی از من نظری میپرسیدند در هر زمینه ای دنبال اثبات نظر خودم بودم
و مثلا شنیده بودم غیبت چیز خوبی نیست و هرکس هر جایی که غیبت میکرد من سریعا عکس العمل نشان میدادم و چون فیدبک های خوبی نمیگرفتم روشم را تغییر دادم و و اگر با بستگانم صحبت میکردم و راجع به مواردی که نمیخواستم اونها صحبت میکردند ، من سریع موضوع را عوض میکردم و حتی همسرم میگفت خیلی ناشیانه بحث را عوض میکنی و باعث ناراحتی بقیه میشوی ولی من توی دلم میگفتم من حق دارم اونچه که دوست دارم را بشنوم
حتی حاضر نبودم که گله و شکایت و درد دل و یا حرف پشت سر فامیل را از اطرافیانم بشنوم و علنا بیان کرده بودم که من تمایلی به شنیدن این موارد ندارم و چون از ایران هم دور هستم این قضیه خیلی بهم کمک میکرد که شنونده درد دل و غیبتها نباشم
حتی بهم گفته شد که چرا همدلی نمیکنی و مشکل فلانی مشکل تو هست ولی من لجبازی میکردم و فکر میکردم که اینجوری احساس ارزشمندی میکنم
این اواخر به جایی رسیده بود که توی سفر اخیرم به ایران یکی از دوستان بهم گفت چرا داعشی رفتار میکنی!!!
و چون قبلا دنبال تایید دیگران بودم و برای جلب رضایت اونها همه کار میکردم بعد از کج فهمی در رابطه با احساس ارزشمندی به نوعی با رفتارهایم میخواستم انتقام سالهای قبل و وقایع قبل را بگیرم و خیلی رک حرفم را میزدم و اگر ناراحت میشدند اصلا برایم مهم نبود
یکی از کارهایی که قبل از دوره لاغری بسیار زیاد انجام میدادم این بود که در ذهنم داستان سازی میکردم و در اونها احساس ارزشمندی میکردم
توی این جلسه یاد گرفتم که یکی از نشانه های احساس ارزشمندی داشتن در فرد این هست که برای همه انسانها ارزش قایل هست همونجوری که برای خودش ارزش قایل هست
در صورتیکه من میگفتم چون انسان ارزشمندی خودم را میدانم پس هرجوری که دلم خواست رفتار میکنم و اگر دیگران از دست من ناراحت شدند بمن ربطی ندارد
استاد فرمودند که تو وقتی میخواهی احساس ارزشمندی داشته باشی چرا به بقیه گیر میدهی و میخواهی با بقیه وارد جنگ بشوی
به رفتارهایم دقت کردم و انها را مرور کردم و متوجه شدم که دنبال اثبات خودم در محیط کار و به همکارانم و به دیگر افراد و حتی کارفرما بودم
ابتدا به خودم حق دادم و گفتم ایرادی ندارد از الان به بعد بهتر رفتار کنم و این مورد را به همسرم هم با شجاعت اذعان کردم که دچار کج فهمی شده بودم
الان متوجه شدم که احساس ارزشمندی یعنی اینکه من بتوانم ثبات شخصیتی داشته باشم و اگر هر کسی هر حرفی بمن زد بهم نریزم و اگر راننده ای اشتباهی کرد من عصبانی نشوم و برای حال خوبی که خودم دوست دارم ارزش قایل بشوم و متلاطم نشوم
«اگر بشنوی کسی چیزی بهت گفته بهم نریزی و حتی اگر بعدا اون فرد را هم دیدی اصلا برایت مهم نباشد و کینه بدل نگیری و رفتارت با اون فرد نیز تغییر نکند و سرسنگین نباشی این یعنی تو ادم ارزشمندی هستی»
من باید توی این زمینه خیلی بیشتر تعمق کنم و اقداماتی انجام بدهم و مطالب جلسه قبل که تمام انسانها میتوانند اشتباه کنند میتواند بهم کمک کند
من به اندازه ای که بتوانم به موضوعاتی که میخواهد حال من را بد کند اهمیت ندهم ادم ارزشمندی هستم
من به اندازه ای که بتوانم عملی که میدانم حال من را بد میکند را انجام ندهم ادم ارزشمندی هستم
من به اندازه ای که بتوانم حرفی که حالم را بد میکنم نزنم ادم ارزشمندی هستم
من به اندازه ای که بتوانم فکری که حالم را بد میکند را ادامه ندهم من ادم ارزشمندی هستم
من به اندازه ای که بتوانم نجواهای ذهنی که حالم را بد میکند مرور نکنم ادم ارزشمندی هستم
این چند وقته توی شرکت جدیدی که رفته ام پروژه های سنگینی بمن داده اند (که تا حالا هیچ کسی توی شرکت مون تجربه اونکار را نداشت که بتواند من را راهنمایی کند) و مهرداد سابق همیشه به همکارانش و رییسش و قطعا به همسرم و دوستانم غر میزدم که کارم سنگین هست و فلان همکارم توی پروژه فلان کار اشتباه را انجام داده است و …ولی اینبار هر موقع که دهانم میخواست باز بشود و گله کنم انگار خداوند زبانم را قفل میکرد و سریع ندای الهی را احساس میکردم که بهم میگفت غر نزن! این قضیه یکماه هر روز و روزی چند بار اتفاق می افتاد از طرفی خودم انتخاب کرده بودم که شرکت جدیدی بروم و خودم را به چالش بکشم و بنابراین حتی اگر میخواستم توی دلم غر بزنم به خودم میگفتم که مهرداد خودت انتخاب کرده ای و الان هم خودت مسوول هستی پس حلش بکنحتی یک نفر نقشه کش بهم دادند که کمکم بکند ولی کلی اشتباهات مختلف داشت و مجبور شدم تمام کارهایش را از ابتدا خودم انجام بدهم و وقت زیادی ازم گرفت و مهرداد سابق قطعا این مورد را گزارش میداد و حتما به رییسم هم غر میزدمتوی تیم کاری با مهندسان بخش های مختلف سر و کار داشتیم و بعضا بی تجربه بودند و دقیقا میخواستم جوری رفتار کنم که خودم را اثبات کنم ولی انگار نیرویی بهم اجازه نمیداد که حرفم را بزنم و یا درصد بسیار کمی اون مدلی صحبت میکردم و میخواستم به مدیر پروژه، خودم را اثبات کنم که من بیشتر میدانم و حتی در مواجه با مدیر مدیر مدیرم هم نکاتی را مطرح میکردم از جایگاه اینکه پیشنهاد میکنم اینجوری جلو برویم.
حتی توی جلسه دنبال ضایع کردن نفر کارفرما بودم. و هر بار خداوند زبانم را قفل میکرد و یا بارها شد که توی جلسه میخواستم بحثی را مطرح کنم تا خودم را اثبات کنم ولی یکدفعه یک نفر دیگر موضوع صحبت را عوض میکرد و تا دوباره نوبت صحبت بمن برسد، فکر میکردم و متوجه میشدم که قصد خرد کردن شخصیت طرف دیگری را دارم و اصلا حرفم را نمیزدم
این اتفاقاتی بود که توی یکماه اخیر که وارد شرکت شده بودم رخ داده بود و در درون تنش بسیار زیادی داشتم و حتی جواب نامه را هم میخواستم بدهم با لحن بدی مینوشتم که فقط بتوانم خودم را اثبات کنم تا بگویم که من بیشتر از شما میدانم ولی یک کاری پیش می امد و همون لحظه نمیتوانستم نامه را ارسال کنم و چند ساعت بعد که دوباره نامه ام را میخواندم اینبار کاملا انرا اصلاح میکردم و بالغانه نامه را مینوشتم و ارسال میکزدم
اینها همه لطف و هدایت خداوند بود که من درک نمیکردم
فشار کاری ام بالا بود و علاوه بر اون پروژه ، من پروژه های دیگری هم داشتم که باید برای اونها کاری انجام میدادم
یک بار داشتم با خودم فکر میکردم که من تازه اینجا اومدم چرا اینهمه کار سرم ریخته اند؟ اومدم توی ذهنم غر بزنم که دوباره ندای خداوند را توی ذهنم شنیدم که توانمندی های من بالاست و فقط من میتوانستم از پس اینهمه کار بربیایم و کس دیگری توی شرکت نبود که بتواند این کارها را انجام بدهد بنابراین بر عهده من قرار داده اند و من مسوول اینکارها هستم و اونها را به بهترین نحو به اتمام میرسانمدقیقا روز بعد یک همکارم همین سوال را ازم پرسید و من هم همین جواب را بهش دادم و متعحب شد
فشار کار زیاد بود و تولدم هم نزدیک بود و نجوای ذهنی می امد که حتما برو و بگو که من روز تولدم میخواهم مرخصی بگیرم تو تا الان خیلی بیشتر از پولی که میگیری کار کرده ای و حداقل روز تولدت را استراحت بکن ریلکس باش تا خستگی ات در برود
ولی میدونستم که چون من مسوول پروژه هستم اصلا تصمیم بالغانه ای نیست که چند روز مانده به تحویل پروژه و حجم کار باقیمانده من مرخصی بگیرم
و هر چه به اون روز تولدم نزدیکتر میشدم نجواها بیشتر میشد و از طرفی درخواستهای غیرمنطقی از تیم پروژه هم بیشتر میشد که مهرداد فلان چیز را هم در نظر بگیر و یا فلان مورد را هم برای پروژه پیگیری بکن و فشار کار بیشتر میشد
از طرفی اون نقشه کشی که قرار بود بمن کمک کند بهم گفت که بخاطر عید فطر سه روز مرخصی میگیرد!
من مونده بودم و کلی حجم کار که باقیمانده بود و چون با سیستم این شرکت جدید اشنا نبودم و پیش فرضهایی برای نرم افرار هایشان در نظر داشتند که من به محل فولدرهای ان هم اشنا نبودم و باید مدام سوال میپرسیدم
و از طرفی هم دنبال اثبات خودم بودم ولی هر بار رییسم ازم میپرسید اوضاع و احوالت چطوره بجای غر زدن میگفتم دارم جلو میروم و حلش میکنم.راستش خودمم از این برخوردم متعجب بودم که چرا اون لحظه ها نمیگفتم که فشار کاریم زیاد هست و نقشه کشی که بهم داده اید هم اشتباه کار کرده و هم اینکه موقع تحویل پروژه سه روز رفته مرخصی!
دوباره ندای الهی را شنیدم که بهم گفت مهرداد روز تولد یک عدد هست حالا چند روز دیرتر ایرادی ندارد! و منم انگار این جملات برایم منطقی شد!
فشار کاری جوری بود که هفته قبل من روزی دوازده سیزده ساعت بصورت فشرده کار میکردم و وقتی به خانه میرسیدم حتی توان این را هم نداشتم که کامنت بخوانم و یا جواب بدهم چه برسد به اینکه فایل نگاه کنم
حتی روز تولدم دیروقت امدم خانه و از شدت خستگی روی مبل ولو شدم و همسرم گفت میخواهی بیرون برویم و یا کیک بخریم ولی گفتم نه بگذاریم چند روز دیگر
اگر مهرداد سابق بود نه تنها غر میزد بلکه شدت کار را بالاتر از اونچه که بود نشان میداد و زیر همه چیز میزد ولی اینبار فقط یک چیز می امد توی ذهنم که من مسوولم
خودم از اینکه غر نمیزدم و حتی اگر میخواستم گله و شکایت کنم زبانم قفل میشد متعجب بودم ولی الان کاملا درک میکنم که خداوند چقدر دوستم داشت که زبانم را قفل میکرد
بارها که همکارانم به اشتباه چیزی از من میخواستند و یا کامنت نامرتبط میدادند بجای اینکه اونها را ضایع کنم تا همه بفهمند که من چقدر دانش و توانایی دارم، یاد جلسه سیزدهم می افتادم که همه انسانها ارزشمند هستند و همه اشتباه میکنند و اصلا لحن صحبتم با اون طرف تغییر میکرد و تلاش میکردم در قالب کار تیمی فعالیت کنم که اونها هم به خواسته هایشان برسند
یک روز فکر کنم چهارشنبه بود با وجودیکه خسته بودم توانستم فقط یکبار فایل را گوش کنم ولی تا انتها کلی نکته جدید یاد گرفتم و اونجا بود که تازه فهمیدم چقدر خوب شده بود که طبق هدایت خداوند من غر نزدم و دنبال اثبات خودم نبودم و روز پنجشنبه و جمعه اینبار اگاهانه تر رفتار میکردم چون حداقل دلیل اینکه نباید خودم را اثبات کنم را میدانستم
جاهایی که کم می اوردم یاد فایلهای دوره می افتادم و میگفتم خداوند بینهایت هست یاد کامنت لاله عزیز می افتادم و میگفتم خداوند با من هست و یادمه که یکی از هم مسیران عزیز برایم پاسخی نوشته بودند که اومدم بهشون جواب بدهم ولی ذهنم یاری نمیکرد و دوباره کامنتی که خودم نوشته بودم را خواندم و انرژی گرفتم
و حتی از اموزشهای لاغری هم استفاده میکردم و به اتفاقات خوشایندی که بعد از اتمام پروژه قرار هست رخ بدهد فکر میکردم و اینجوری تلاش میکردم که از اونچه که یاد گرفته بودم استفاده کنم تا نجواهای ذهنی ام را کنترل کنم
من احساس خستگی جسمی داشتم ولی احساس خستگی روحی نداشتم و شاد و خوشحال بودم
ولی بالاخره همین جمعه عصر، دیروز، پروژه را تحویل دادم و شبش هم با همسرم رفتیم بیرون و تولدم را با تاخیر جشن گرفتیم ولی اصلا ناراحت نبودم چون به خودم بارها میگقتم روز تولد یک مناسبت هست و میشه چند روز بعد انرا جشن بگیرم و الان من مسولیت این پروژه را قبول کرده بودم و باید انرا به انتها می رساندم
وقتیکه این جلسه را گوش دادم متوجه شدم که دقیقا من با احساس ارزشمندی توی این موارد رفتار کرده ام و به خودم افتخار کردم
و چقدر خوشحال هستم که صحبتهای استاد مهر تاییدی بر رفتارم بود و متوجه شدم که تمام مدت این چند هفته تلاش داشتم احساسم را خوب نگه دارم و ایمان داشتم که خداوند کارها را برایم هموار خواهد کرد
«احساس ارزشمندی یعنی اینکه بتوانی جوری زندگی ات را مدیریت بکنی که ارامش تو حفظ بشود و از زندگیت لذت ببری و شاد باشی»
«زندگی من فقط جسم من نیست بلکه محیط پیرامونم و اتاقم و وسایلم و حتی نزدیکانم هم هست»
ابتدا سپاسگزار خداوند هستم و سپس شما استاد عزیز که اگاهی هایی در دلم روشن کرده اید که در مسیر توحیدی قدم بر میدارم و ارامش بسیار بیشتری در زندگیم دارم
منتظر خبرهای عالی من باشید
شاد و رو به رشد باشید
باسلام ودرود خدمت شما
بسیار نوشته ی عالی بود شما خیلی کارهای مهمی انجام دادین واین نشانه ی تغییر شماست در صورتی که تغییر خیلی سخته ولی شما به بهترین شکل موفق بودید احسنت بر شما آقای مهرداد
همه ما ارزشمند هستیم چون روح خدایی داریم
سپاس فراوان بسیار لذت بردم
سلام و درود دوست عزیزسپاسگزارم بابت پیام پر مهرتان
اتفاقا پیام شما باعث شد که مجددا کامنت خودم را بخوانم و بابت اینهمه تغییرات به خودم افتخار کنم
همیشه یاد جمله دکتر چمران می افتم «بهشت را به بها دهند، نه به بهانه»
من همیشه به خودم میگویم که دو تا انتخاب دارم:
حالت اول :اینکه وقت خودم را با پیگیری اخبار و دیدن فیلم و سریال و وقت گذراندن در اینستاگرام و غیره بدون هدف بگذرانم
حالت دوم: اینکه وقت بگذارم و مطالب و دوره ها را مرور کنم و کامنت دوستان را بخوانم
خیلی جاها من مورد اول را انتخاب کردم و خیلی جاها هم مورد دوم را انتخاب کردم
ولی کاملا درک کرده ام که استمرار داشتن و بودن در این مسیر ارزشش را دارد که وقت بگذارم و توی شبکه های اجتماعی هی بالا و پایین نکنم و به حرفهای استاد دقیقا عمل کنم
و اونوقت بدون اینکه متوجه بشویم زندگی مان در تمام جنبه ها تغییر میکند
وقتی دوباره کامنت خودم را خواندم و خودم را با مهرداد سابق مقایسه کردم دیدم اصلا برای این تغییرات زور نزدم و اصلا تلاش نکردم که خودم را تغییر بدهم و فقط همون چیزی که استاد خواسته بود را انجام دادم و به اندازه ای که حالت دوم را انتخاب کردم فراتر از انتظارم زندگیم در تمام جنبه ها تغییر کرد
آرزوی سلامتی و تندرستی برایتان دارم
شاد و رو به رشد باشید
سلام خدمت استاد گرامی و دوستان عزیز
همه انسانها بنا به شرایط زندگی شون دچار خود کم بینی هستند
تنها کودکان در بالاترین سطح از ارزشمندی هستند
پس من هم روزی در بالاترین سطح ارزشمندی بودم وقتی بچه بودم ولی نه اطلاعی ازش داشتم نه برام مهم بود ولی الان با دریافت آموزشها از جامعه دچار نوسان در احساس ارزشمندی هستم
علت تغییر این حس، وابسته کردن ارزشمندیمون به توانایی ها،مدارکمون و دارایی هامون هست که از طرف جامعه برای انسانها الگو سازی شده
در زمان کودکی این حس فقط وابسته به این هست که انسان هستم و خداوند منو خلق کرده ولی وقتی بزرگتر شدیم دیگه احساس ارزشمندیم رو گره زدیم به چیزای بیرونی که به ما میگفتن ارزشه و این شد که ما حس ارزشمندیمون رو از دست دادیم و خواستیم که از طریق یکسری کارها به دستش بیاریم ولی نشد
و حالا برای تغییر شرایط زندگیمون احساس بی ارزشی مانعی بزرگ شده
احساس ارزشمندی در واقع همون نیروی پاک و بی نهایت خداوند در وجود ماست که وقتی اونو بیدار کنیم آنچنان عظمتی داره که زندگی فرد رو دگرگون میکنه
و ما باید برچسب های نالایق رو از خودمون جدا کنیم که خداوند رو در وجودمون ،در زندگی مون هادی و حامی خودمون ببینیم
خداوند در قرآن فرموده که من نزدیکم و این مهمترین موضوعی هست که ما باید از خدا بدونیم
در صورتی که ما همیشه احساس دوری از خداوند رو داشتیم و برای همین احساس خوبی در زندگی نداشتیم
اینکه من با خدا باشم با اینکه خدا با من باسه فرق میکنه
به ما اینطوری یاد دادن که اگه یکسری کارها رو انجام بدیم آدم با خدایی هستیم ولی هیچ وقت کسی نگفت خدا با ماست
اگه ما خدا رو با خودمون میدیدیم آرامش و احساس خوب رو تجربه میکردیم ولی اینطور نبودیم
اگه همیشه خداوند رو با خودمون حس میکردیم احساس ارزشمندی میکردیم چون خداوند با منه چون خداوند از روح خودش در من دمیده و منو مثل خودش خلق کرده
ولی به ما یاد دادن احساس ارزشمندی یعنی باید کارهای مهمی انجام بدن تا دیگران تاییدم کنن ،ازم راضی باشن ،خدا ازم راضی باشه
در صورتی که احساس ارزشمندی درونی هست نه چیزی گه بخوایم از بیرون به دستش بیاریم
هر چیز بیرونی که ما فکر میکردیم مارو ارزشمند میکنه اشتباهه!
چون به هر جایی که برسیم افرادی هستند که به بالاتر از اون رسیدن
باید به این موضوع دقت کنیم کا احساس ارزشمندی این نیست که فقط من مهم هستم و دیگران مهم نیستند بلکه همونطور که خداوند منو ارزشمند خل کرده دیگران رو هم ارزشمند خلق کرده
الان که میخوای احساس ارزشمندی مون رو درست کنیم نباید به شکل واکنشی باشه ،نباید به دیگران نشون بدیم که من تغییر کردم و احساس ارزشمندی دارم
یکی از نشانه های احساس ارزشمندی داشتن اینه که برای انسانیت ارزش قائل بشیم همونطور که برای خودمون ارزش قائل میشیم
احساس ارزشمند بودن یک حس رضایت درونی هست که اصلا ربطی به دیگران نداره
به اندازه ای که در مورد خودمون و عملکردمون برای خودمون احساس رضایت میکنیم ،حس ارزشمندی داریم
اگه من برای خودم ارزش قائلم باید شاد زندگی کنم ،باید افکارم رو کنترل کنم و حس خوبم رو حفظ کنم
حرفها و اخباری که حالم رو بد میکنه رها کنم ،افکار و عادتهای که حالم رو بد میکنه کم کنم
من از زمانی که در دوره ها هستم و تمرینات رو انجام میدم تا حدودی تونستم برای خودم ارزش قائل باشم چون تمام تلاشم اینه که حس خوبی داشته باشم ،اینکه مدام آگاهی های خوب دوره ها رو مرور میکنم ،مینویسم ،ورودی های ذهنیم رو کنترل میکنم و سعی میکنم به مرور افکارم آگاه باشم و افکاری که حس بد به من میده رو متوقف کنم یعنی احساس خوبم برام مهمه و برای خودم دارم ارزش بیشتری از قبلا قائل میشم
قبلا که خیلی وقتا تو حال بد بودم ،مرور افکار گذشته زیاد داشتم ،به ورودی های ذهنیم آگاه نبودم و همیشه در حال افکار منفی و گله و شکایت بودم یعنی هیچ ارزشی برای خودم قائل نبودم
الان سعی میکنم تمرکزم روی خودم باشه روی احساس خوبم باشه ،دارم سعی میکنم خداوند رو ،خودم رو ،جهان هستی رو بهتر بشناسم و بهتر زندگی کنم و باید یادم باشه که همه ی انسان ها توسط خداوند ارزشمند خلق شدن چه خودشون بدونن یا ندونن
آگاهی های جلسه قبل به قدری د وجودم نشست که انگار الماس وجودم رو پاک کرد و منو به واقعیت وجودم آگاه کرد و چقدر تاثیر گذار بود در عملکردم ،هر باری که مرور ذهنی برای خوردنهای زیادی داشتم تو ذهنم مرور میشد ،من توسط خداوند ارزشمند خلق شدم پس نمیخوام با خوردن در زمانی که نیاز ندارم حس بدی پیدا کنم بلکه دوست دارم حس رضایت از نخوردن رو تجربه کنم
هر بار فکر منفی در مورد خواسته هام در ذهنم مرور میشد ،بازهم با این آگاهی ها حس خوبم رو حفظ میکردم ،تو ذهنم مرور میشد
خداوند منو با ذهنیت والای خودش خلق کرده و دنیا رو قبل از ورود من برای آسایش و لذت و آرامش من خلق کرده و خواسته های من از نظر ارزشمندی در سطح پایین تری از وجود من هستند
و تو ذهنم مرور میشد خواسته های من برای خداوند جزئی از جز هم نیستند
خداوند به من نگاه میکنه و میگه این شاهکار منه ،این همان چیزیه که منو راضی میکنه پس چرا من نتونم خودم رو راضی کنم ،حالا که خداوند با خلقت من راصی شده منم با از اینکه خلق شدم هستم و زندگی میکنم راضی هستم
زمانی رسید که من با چالش بزرگی روبرو شدم که امید و اشتیاقم برای زندگی بسیار کم شد و همونجا بود که آرزوی حال خوب کردم ،حس کردم دلم میخواد همیشه حالم خوب باشه و اونجا بود که خداوند قدم به قدم منو هدایت کرد با حرفهای امید بخش با الهاماتی که به من میکرد و من بهش عمل میکردم آهسته آهسته حالم بهتر شد
حتی زمانی که از کلام استاد عزیز به من الهام کرد که دوره اصلاح پرخوری و اشتها در مغز رو شروع کنم ،چقدر به ارزشمند خلق شدن خودم بیشتر پی بردم اونجا یاد گرفتم حتی از خوردن هم باید حس رصایت و حس خوب بگیرم و یاد گرفتم که من وقتی هر کاری و یا هر فکری رو برای حال خوبم انجام میدم و مرور میکنم احساس ارزشمندی بیشتری رو تجربه میکنم ،احساسم برام مهم میشه یعنی خدارو در وجودم دارم ،یعنی ایمانم به اینکه خداوند نزدیکه و در وجود منه بیشتر میشه چون احساس خداست
احساس ارزشمندی یعنی من برای وجود خودم و دیگران احترام قائل باشم همونطوری که خداوند برای ما احترام قائله و اجازه بدم دیگران به انتخاب خودشون زندگی کنن و من به انتخاب خودم با حال خوب زندگی کنم و به دیگران هم که جزئی از زندگی من هستند حال خوب بدم چون این حال خوب برای من و دیگران هست و محیطی آروم برام ایجاد میشه محیطی که من لایق زندگی کردن در اون هستم وقتی من برای خودم آرامش بخوام مسلما بلید برای دیگران هم که با هم زندگی میکنیم آرامش بخوام و این ارزشمندی انسانيت
وقتی من از حالت نرمال خودم خارج میشم یعنی مقصر منم ،چون من در همزمانی با فرد دیگه و یا موقعیتی قرار گرفتم که به من احساس بد داده ،پس من مقصرم ،آنچه از بیرون تجربه میکنم از درون منه ،پس من مسئولیت صد درصد زندگیم رو میپذیرم
و هر جا که آرامشم بهم خورد خودم رو مقصر میدونم و سعی میکنم خودم رو بهبود بدم
منی که میخوام تغییر کنم تا زندگیم تغییر کنه پس باید مسئولیت این تغییر رو بپذیرم و همیشه و همه جا خودم رو مقصر بدونم
اگر هر چیزی حالم رو بد میکنه سعی کنم رهاش کنم و هر چیزی که حالم رو خوب میکنه هیچ وقت رهاش نکنم
من بودن توی سایت رو همیشه ادامه میدم چون حالم رو خوب میکنه و اخبار و کانالهای مجازی رو رها میکنم چون حالم رو بد میکنه
ارزشمندی موضوع مهمی هست که بلید به خودم ثابت کنم ارزشمندی نه به دیگران
از انتخابهای شخصی خودمون شروع کنیم ،الان که فکر میکنم من در طول روز سعی میکنم انتخابهایی داشته باشم که حالم رو خوب کنه از لباسهایی که میپوشم ،چیزی که میخورم ،افکاری که مرور میکنم و کارهایی وه انجام میدم ،سعی میکنم که امتخابهام حالم رو خوب کنه و این یعنی من دارم تغییر میکنم ،یعنی من ارزش بیشتری نسبت به قبل برای خودم قائل هستم
ما باید تمرکزمون رو بیاریم به درون خودمون و گفتگوهای ذهنی مون رو کنترل کنیم و فرمولهایی بسازیم که بتونیم افکار منفی رو رها کنیم متوقف کنیم و به اندازه ای که بتونیم افکار منفی رو کمتر کنیم خداوند در درون ما بیشتر حس میشه
من میخوام زمان بیشتری رو برای دریافت آگاهی های دوره ها بگذرونم چون وقتی آگاهی های خدایی در ذهنم بیشت بشه افکار منفی کمتر ابراز وجود میکنن و من میتونم با آگاهی هایی که دریافت میکنم اونا تحت کنترل بگیرم و متوقفشون کنم و افکار مثبت من بیشتر میشه و تمیز من میره به پاکسازی درونم و بیشتر روی خودم کار میکنم و بهتر زندگی میکنم البته این کاری هست که آلات دارم انجام میدم ولی دوست دارم بازم بیشتر و بیشتر بشه چون عاشق حال خوبی هستم که از گوش دادن به فایلها و نوشتن دریافت میکنم
استاد عزیز بینهایت سپاسگزارم از اینکه کلام خداوند رو در اختیار ما میزارین
خدای مهربانم بینهایت سپاسگزارم که در وجود من هستی و هر لحظه منو هدایت و حمایت میکنی
به نام خالق مهربان
با درود فراوان به استادبزرگوار و دوستان هم مسیر
خیلی خوشحالم که تونستم فایل نکات تکمیلی احساس ارزشمندی رو گوش کنم واقعا در درک درست این مسئله مشکل داشتم و خیلی از جاها واقعا نمی دونستم چه رفتاری نشون دهنده این هست که من برای احساس ارزشمندی خودم ارزش قائلم.
اگه در مسئله ای جواب کسی رو نمی دادم تا چند روز با خودم درگیری ذهنی داشتم که چرا کوتاه اومدی؟ چرا جوابشو ندادی؟ حالا پیش خودش چی فکر می کنه و مرتب اون موضوع رو در ذهنم مرور می کردم و حالمو بد می کردم.
الان متوجه شدم اگه بخوام مرتب جواب این و اونو بدم فقط دارم حس و حال خودمو بد می کنم وقتی حس و حالم بد بشه از خودم دلگیر میشم و اینجوری به احساس ارزشمندی خودم آسیب میزنم. درحالی که اگه بتونم مثل استاد رفتار کنم و بگم درسته حق با شماست و بحث رو بیهوده کش ندم خودم راحت ترم.
نکته دیگه این که یاد بگیرم و این مسئله رو تمرین کنم که در هر اتفاقی مقصر خودم هستم اگه زود عصبانی میشم و واکنش نشون میدم اگه بحث بی فایده رو ادامه میدم اگه تو هر شرایطی بخوام ثابت کنم حق با منه در واقع دارم از اون حس آرامش خودم فاصله می گیرم و حس و حال خودمو خراب می کنم.
میزان رضایت مندی هر شخص از عملکرد خودش ارزشمندیشو نشون میده.
بایدیاد بگیرم رفتاری رو انجام بدم که خودم از درون احساس خوبی داشته باشم این نشون میده که من برای احساس ارزشمندی خودم ارزش قائلم.
باید با تقویت احساس ارزشمندی بتونم در زندگیم حس خوبی برای خودم و دیگران به وجود بیارم.
انتخاب های ما در زندگی احساس ارزشمندی ما رو نشون میده این که تصمیماتی که در طول زندگی می گیریم چقدر بهمون حس خوب میده حالمونو بهتر می کنه اون مهمه نه اینکه دیگران در مورد من چه نظری دارند.
الان یاد گرفتم که خیلی جاها هم می تونم با نظر دیگران مثلا در موردمدل لباس و رنگ و نوع انتخاب غذا و جاهای تفریحی برای گشت وگذار هم نظر بشم و طبق نظر اونا پیش برم و فکر نکنم اگه فقط بتونم نظر خودمو به بقیه تحمیل کنم یعنی ارزشمندی من بیشتره.
احساس ارزشمندی یعنی برای انسانیت ارزش قائلیم همونطور که برای خودمون ارزش قائل میشیم برای دیگران هم ارزش قائل باشیم.
همین طور یاد گرفتم به اندازه ای که بتونم به موضوعی که حال منو بد میکنه اهمیت ندم من آدم ارزشمندی هستم ،به اندازه ای که بتونم حرفی که حال من رو بد میکنه نزنم من آدم ارزشمندیم ،به اندازه ای که بتونم عملی که حال من رو بد میکنه تکرار نکنم من آدم ارزشمندیم.
استاد این فایل تکمیلی واقعا پر از نکته و بی نظیر بودش به نظرم لازمه چندین بار دیگه گوشش بدم تا بهتر درکش کنم چون موضوع ارزشمندی به قدری مهمه که فکر می کنم اگه به درک درستی از اون برسم مشکلات زندگیم خیلی راحت تر از بین میره چون تا همین جا هم متوجه شدم که گیر کارم تو این مرحله زیاد بوده.
بازم سپاس از وجودنازنین شما که این اطلاعات رو بدون هیچ چشمداشتی در اختیار ما قرار میدین.نور به زندگیتون بتابه🙏🍀🍀🌸
بنام خالق هستی
سلام ودرود خداوند بر استاد وتمام دوستان گلم وتشکر بابت کامنتهای تاثیر گزارشون
از خداوند وشما استاد عزیزم بینهایت سپاسگزارم من واقعا بین احساس ارزشمندی واقعی وکاذب گیر کرده بودم ویک احساس گنگ از احساس ارزشمندی داشتم ونمیدونستم رفتار درست چیه ولی با این نوشته بی نظیر وفایل استاد راهم را پیدا کردم وفهمیدم که احساس ارزشمندی درونی هست ومن باید روی خودم کار کنم واحساس رضایتمندی از خودم باعث ارزشمندی من هست نه خود را برای دیگران ثابت کردن وبه دیگران گیر دادن ، ومن فارغ از عوامل بیرونی وموفقیتام ارزشمندم وخداوند منو ارزشمند آفریده وخداوند که خالق من هست منو ارزشمندمیدونه ومن باید با دیدگاه خداوند به خودم نگاه کنم نه نظر دیگران. وخودم را لایق بهترینها بدونم همانطور که خداوند برای من می خواهد وخداوندرا بهترین وبالاترین فرد زندگیم بدانم چون اون منو از همه بیشتر ارزشمند میدونه خداوندا شکرررررت
باز هم ممنونم استاد عزیزم کهما را هدایت میکنید وراه وچاه را به ما نشان میدهید خداوند به زندگیتون برکت مادی ومعنوی بده هر چند میدانم که طبق قانون چندین برابر اینها را وارد زندگیتون میکنه
موفق وسربلند در دنیا وآخرت باشید
به نام خدایی که در این نزدیکیست
سلام
نکات تکمیلی بسیار عالی و پر محتوا بود واقعا لذت بردم استاد ممنون از زحمات تون
سلام خدمت استاد عزیز و مهربونم و دوستان گرامی
استاد این جلسه بمب آگاهی بود بمب یا خدااا منکه انگار گمشده خودم رو با جلسه ۱۳ و این جلسه تکمیلی پیدا کردم استاد باورتون نمیشه این چند روز بشدت داشتم در مورد همین بحث فکر میکردم که شما تو سایت استوری گذاشتید و فرمودید که این جلسه موضوعش با اعتماد به نفس و حس ارزشمندی مرتبطه خیلی با دقت مطالعه اش کنید من بال درآوردم😇
من بشخصه خیلی با این بحث خودارزشی مشکل داشتم یه جورایی خیلییی وقتا نمیدونستم اگر بخوام نظر خودم انتخاب خودم رو ملاک قرار بدم و احساس خودارزشی کنم آیا با اینامر ملازمه داره که با بقیه بداخلاق بشم پرخاش کنم؟ یه جورایی رفتارم اگر بقیه رو برنجونه مشکله مشکل نیست؟
انگار خیلی تفاوت این دو تا رو نمیدونستم اماااا شما عاااالی فرمودین استاد که احساس خودارزشی کاملا شخصی و درونیه اصلا من قبلا همینو درک نمیکردم نمیدونستم…
ملاک اینه که من از عملکرد خودم رضایت درونی داشته باشم. و این احساس ارتباط مستقیم داره با میزان آرامش و حال خوب ما… و ما متوجه شدیم که صرفا خودمون فقط و فقط خودمون مسئول حال خوبمون هستیم یعنی اگر به هر دلیلی من اعصابم خورد شد ناراحت شدم و کلا حسم بد شد تقصیر منه و من باید مسئولیتش رو بپذیرم.
چطور مسئولیتش رو بپذیرم؟؟ اینکه انتخاب کنم با چه نگرشی به موضوعات نگاه کنم؟ اولا خودم رو سرزنش نکنم اگر رفتار من اشتباه بود چون سرزنش کردن خودم حالم رو خیلیی بدتر میکنه و در صدد بهبود اوضاع تا جایی که میتونم اقدام کنم. اگر رفتار اطرافیانم یا شخصی به گونه ای بود که من ناراحت شدم و حالم بد شد بگم تقصیر خودمه و من مسئولیت حال خوبم رو بعهده بگیرم و خودم در صدد خوب کردن حالم و آروم کردن خودم بربیام. مثلا چند ثانیه سکوت کنم و با خودم کمی خلوت کنم تا بتونم احساسم رو مدیریت کنم آروم تر شم خودم رو کمی دور کنم از اون شرایط و سعی کنم خودم رو آروم کنم تا بتونم با یکنگرش درست به اوضاع نگاه کنم و حال خوبم رو احیا کنم.
اصلا من متوجه شدم که پرورش دادن احساس خودارزشی در خودمون چقدرررر مارو مستقل میکنه چقدر مارو به درون خودمون معطوف میکنه چقدر رشد شخصیتی برامون دنبال داره خیلییی عالیه💕
ما باید روی انتخاب هامون در زندگی روزمره متمرکز بشیم که عملکرد و انتخابم نسبت به هر اقدام و رفتاری جوری باشه که آرامش منو به دنبال داشته باشه چقدرررر این معیار و ملاک عالیه چون اگر ما بخوایم با دیگران بحث کنیم پرخاش کنیم و در صدد ثابت کردن خودمون به دیگران بربیایم اولین چیزی که از دست میدیم ارامش خودمونه در واقع خیلییی باید ظریف رفتار کنیم.
استاد من این فایل رو قصد دارم لیزری مرتب گوش بدم خیلییی خیلیییی نکات زیادی داره من الان بلافاصله بعد از اولین باری که ویدیو رو دیدم دارم مینویسم ولی میدونم بارها و بارهااا باید گوشش بدم تا بتونم در عمل به خوبی اجراش کنم.
استاد خیلییی خوشحالم که در مورد این موضوع بیشتر توضیح دادیددنمیتونید تصور کنید چقددررر خوشحالم بابت این فایل
خدایا شکر بابت این اگاهی ناب و ارزشمند 🙏🏻
استاد سپاسگذارم ازتون خداقوت بهتون میگم سایه تون مستدام باشه🙏🏻
خیلییی دوستتون دارم🌹💕
ب نام خداوند بخشنده مهربان
در مورد احساس ارزشمندی،برایم خیلی جالب بود ک استاد دست رو نکته های خیلی جالب وحساس گذاشتند ک خیلیها شاید ب این موضوعات اصلا فکر نکنند انگار چیزهای ک در ذهن ما هست دقیقا باذهن استاد هم خوانی دارد یعنی اون چیزهای ک در ذهن ما بعضی اوقات می گذره استاد بیان می کنند.واین خیلی شگفت انگیز است.
در مورد ارزشمندی یا حس ارزشمندی ب نظرم درجات مختلفی وجود دارد،خوب بعضیها خیلی خیلی احساس ارزشمندی دارند وخیلی از افراد هم ندارند،ی عده ای مثلا تحصیلات دارند ی درآمدی دارند ی سرمایه ای دارند حالا ب هر نحوی کارهای از دستشون بر می آید اینها پیش خودشان خیلی احساس ارزشمندی می کنند ب نحوی ک همش می خواهند داشته هایشان را ب رخ دیگران بکشند یا می خواهند ب دیگران بفهمانند ک من از شما با ارزش ترم وشما بی ارزش میباشید وب نظرم اینها ب ی جور غرور و خود شیفتگی رسیدند وب نظرم علت بعضی از بی ارزش دانستنهای افراد ک خودشان را بی ارزش می دانند وهمش تلاش می کنند ک ب هر طریقی شده ارزش خودشان را ب دیگران اثبات کنند،همین افراد مغرور و خودشیفته هستند،
چون همون قدر ک اون افراد تلاش برای اثبات خودشان دارن،این افراد خیلی از خود راضی هم همش تلاش دارند اثبات کنند ک من فرد مهمی هستم وهمه کارهای من درست است ومن ارزشمند هستم وشما بی ارزش هستید یعنی ی جورایی ی عده از یک طرف بوم میفتند وعده دیگر از آن طرف بوم میفتند.
ی عده ای هم با وجود همه داشته ها همه امکانت وخیلی سمتها وخیلی داراییها باز هم در درون خودشان احساس بی ارزشی می کنند،این افراد در زندگی ب ی جایی می رسند ک ب احساس پوچی می رسند احساس می کنند زندگیشان پوچ و بی ارزش است،و ب نظرم این افراد چون از خداوند فاصله گرفتند،با وجود اینکه در بهترین و عالی ترین شرایط زندگی قراردارند باز هم احساس خوبی ندارند و همش احساس می کنند ی چیزی در زندگی آنها خالی است وبله آنها خداوند را در زندگی خودشان کم دارند،چون خداوند را ندارند احساس شادی ندارند ولی در مقابل ی عدهای هم هستند ک شاید در سطح خیلی خیلی بالای زندگی نباشند ولی ب شدت احساس ارزشمندی دارند این افراد اعتماد به نفس و عزت نفس بالایی دارند ایمان و اعتقاد قوی دارند،این افراد ازدرون کامل احساس خوبی دارند این افراد خیلی کم تحت تاثیر دیگران و عوامل بیرونی و محیطی قرار می گیرند.
در مورد اینکه ماها احساس ارزشمندیمان بیشتر تحت تاثیر دیگران است،خوب ما افرادی نیستیم مثلا ب تنهای زندگی کنیم یا اینکه در غار زندگی کنیم،ماها در یک اجتماع زندگی می کنیم و خوب معمولا افرادی ک در یک اجتماعی باهم زندگی می کنند و باهم تعامل دارند، همواره دلشان می خواهد از طرق مختلف با هم رقابت کنند همش، دلشان می خواهد حس بهتر بودنشان را ب دیگران اثبات کنند و ب نظرم تا حدی این موضوع در زندگی اجتماعی عادی است.
ولی بعضی افراد در این مورد دیگر ب حد افراط می رسندو اینقدر خود را ب زحمت و عذاب می کشانند تا ب دیگران ثابت کنند فرد مهمی هستند.واینها باعث می شود احساس بدی را تجربه کنند.
خوب استاد فرمودند:خوب مثلا در مورد خانواده یا عزیزانمان،خوب مثلا چ اشکالی داره ک رنگ مورد علاقه آنها یا غذای مورد علاقه آنها رو ماهم بپسندیم یعنی اینکه بحدی باشه ک خودمان حال یا احساس خوبی داشته باشیم ب حدی باشه ک خودمان آسیب نبینیم،چ اشکالی دارد،ولی ن ب این حد ک خودمان را در مضیقه قرار دهیم،خوب یکی از آشنایان من مقداری چاق بوده واینکه احساس می کرد شوهرش از این شرایط او راضی نیست وهمین ک همسر این خانم هیچ وقت راضی ب اینکه این خانم برود عمل جراحی انجام دهد نبودو اینکه این خانم یواشکی بدون اطلاع همسر رفت و عمل جراحی انجام داده وهم خیلی هم لاغر شده ولی با این حال همسر این خانم ب شدت ازش ناراضی هست والان بهش میگه چرا این کار را کردی چرا اینقدر خودت را ناقص و مسخره کردی،و حالا این خانم هم عمل بینی انجام داده وهم خیلی کارهای زیبایی انجام داده یعنی اینقدر احساس بی ارزشی می کند ک ب هر قیمتی ب هر کاری دست می زند ک مثلا در نظر شوهرش فرد بی ارزشی نباشد یعنی ب هر قیمتی می خواهد خودش را اثبات کند،برایم خیلی جالب شد با وجود این همه تلاش این خانم،همسر این خانم دقیقا نظر برعکس دارد،خوب این چ معنای را می رساند،این نشان می دهد ک این خانم خودش حس بدی نسبت ب خودش دارد واز درون راضی نیست،با اینکه این همه کارهای زیبایی بر روی خودش انجام داده ولی ب حس درونی شادی نرسیده.واین موضوع شامل زندگی خیلی از ماها می شود.
من در مورد خودم،تا ب حال ک کمتر،ولی تقریبا همین روزها اتفاقا ی جورایی احساس کردم خیلی ارزشم کم شده وهم اینکه بله در نظر خانواده ام،احساس می کنم من رو فرد بی ارزشی می دونن واین موضوع ب شدت من رو آزار میده وهم اینکه من نیاز دارم ب اونها بفهمانم ک من فرد بی ارزشی نیستم.
م ی موقع فکر می کنم چون بخاطر اینکه هم فرد سالمی نیستم چون کار ندارم چون درآمد ندارم چون مثل دیگران خیلی پرتحرک نیستم چون نمتونم خواست های دیگران را برطرف کنم و از نظر خودم چون من نتونستم ی تحصیلاتی داشته باشم یا اینکه نتونستم یک مادر باشم و اینکه مسولیت ی افرادی رو ب عهده بگیرم اینها در ذهن من مرور میشه ک من فرد بی ارزشی هستم.
ولی الان ب خودم تاکید می کنم بارها وبارها ب خودم تاکید می کنم اگه من کار ندارم اگه درآمد ندارم اگه من تحصیلات ندارم اگه من نتونستم در جایگاه یک مادر قرار بگیرم و خیلی خیلی مسائل دیگر،ولی من ب هیچ عنوان ب هیچ عنوان فرد بی ارزشی نبودم ونیستم و نخواهم بود من اگه هیچی هم نداشته باشم در هیچ جایگاهی هم نباشم ولی من بنده خوب خدا و آفریده خداوند هستم من خیلی خیل با ارزش هستم.افریده خداوند هیچ وقت بی ارزش نیست،من فقط،فقط ب این دلیل ک بنده خوب خدا هستم پس فرد با ارزشی می باشم.من بعد دیدن این ویدئو وخوندن این مطالب دارم ب خودم یاد آوری می کنم ک دیگه نیاز ندارم ک ب زور خودم رو ب کسی اثبات کنم..
سلام به همه همراهان
متن عالی وازآن بهتر پادکست صوتی را گوش دادم بی تملق وتعارف براستی اگر کسی از پیشینه وتحصیلات شما اطلاعی نداشته باشد بیگمان فکر میکند این نوشتارها وگفتارها متعلق به یک استاد اخلاق وفلسفه است که سالیان زیاد در این حوزه ها بصورت آکادمیک تحصیل وتحقیق کرده وعمری را دراین راه صرف کرده بنده کم وبیش با اینگونه افراد درفضای مجازی وواقعی حشرونشر داشته ام و بدون غلو کردن باید اعتراف کنم که استاد واقعا بینظیر مینویسید ومسلط صحبت میکنید(رجوع کنیدبه متن های دوره زندگی با اراده خداوند) ومیپذیرم که قطعابخشی از این آگاهی های فوق العاده ومثمرثمر
نتیجه مطالعات وتحقیقات شماست وبخشی پیداست که الهامات پروردگار بزرگ است دستمریزاد اجرتان با خداوند یکتا
اگر همه این دوره را از لحاظ اعتبار ووزنی بررسی کنیم همه یکطرف فایل ۱۳ وتوضیحات تکمیلی ۲ یکطرف
واقعا دریک سطح بالایی قرار دارند ونیازمند کلی تفکر وتعقل دارد
و واحسرتا که ما یا من چقدر این احساس ارزشمندی ولیاقت را نادیده وحتی ندیده میگرفتیم و اصلا فهمی ازآن نداشتیم وخوب حالا حالاها جادارد که فقط در همین یک مورد بمانیم وخودسازی کنیم تا بلطف پروردگار مورد عنایت او قرار بگیریم ومعجزات الهی او را مالی وروحی دریافت کنیم خدایا شکرت
سلام و درود
از لطف و محبت شما دوست عزیزم سپاسگزام
انشاالله در این مسیر نتایج عالی در کنار هم تجربه می کنیم.
منتظر خبرهای عالی شما هستم👌
به نام خدای نور، مهربان بی نهایت و فراتر از انتظار
درود و احترام خدمت استاد عزیز و هم کیهانی های هم مسیر نازنین 🦋
خدایا بابت فرصت طلایی حضورم در این دوره ی شگفت انگیز سپاسگزارم
پیش از اینکه درباره این جلسه صحبت کنم، از استاد عزیز اجازه میخوام که اعلام کنم:
★☆دومین هدف و خواسته ای که تعیین کرده بودم وقتی وارد این دوره شدم، پریشب به طرز اعجاب انگیزی برآورده شد با تمرکز بر استفاده از آگاهی های همین دوره، و استمرار در مسیر، و آنچه این مدت که دانشجوی دوره های استاد هستم.
و از شدت خوشحالی گریه و خنده م قاطی شده بود ، فقط دور خودم تو خونه می چرخیدم و میگفتم: خدایا بیشتر از قبل عاشقتم.
و از صمیم دل اول از خدای بی نهایت و فراتر از انتظار بابت لطف فراتر از انتظارش، دوم از استاد عزیز بابت آموزش های ناب شون این گنجینه های طلایی، سپاسگزارم. و با تمام وجود به هم کیهانی های هم مسیرم به عنوان کسی که دارم با همین دوره خواسته هاد به ظاهر دور دست و عجیبم رو یکی پس از دیگری تجربه میکنم، میگم:
هر چه بیشتر که میتونین، این دوره رو جدی بگیرید. تمرین ها رو با عمق جان، با تمام وجود انجام بدین. با صمیم دل تون بنویسین. با همه ی ذرات وجودتون به سمت خدا برید و باهاش نزدیک بشین، عشق خدا رو در قلب هاتون بسیار بسیار بیش از پیش پرورش بدید. انتخاب کنید مهم ترین فرد زندگی تون خدا باشه، انتخاب کنید بطور فزاینده عاشق خدا بشید. بپذیرید شما ارزشمندترین مخلوق خدا هستید و خداوند شما رو از اونچه خودتون می بینید هزاران بار لایق تر می بینه، خداوند فراتر از انتظاره، و هر کاری که به نظر شما محال ترینه، برای خدا آسون ترینه آسون تر از یک چشم بر هم زدن ِ ما آدم ها. باور کنید که: ماها برای تجربه هر شرایطی که حتی مطمان باشیم محاله، به هیچ چیز حز خدا نیاز نداریم. و این باور رو در خودتون تقویت کنین، هر روز، هر لحظه، روی این باور کار کنید. و در ذهن تون بولدش کنید. بگذاریدش در خط اول باورهاتون. بعد برید سراغ باورهای دیگه.
من فقط در همین مدت کوتاه، با همین مواردی که براتون نوشتم، با گوش جان سپردن به حرفهای استاد عزیز، و پیاده کردن آگاهی ها در زندگی و افکارم با تمام وجود، دو آرزوی به ظاهر محال و دور دستم رو تجربه کردم.
★☆احساس ارزشمندی:
این فایل به قدری عمیق هست و حرف برای گفتن داره که من همش دارم به این فکر می کنم از کجا شروع کنم و چی بنویسم.
اما به نظرم مهم ترین موردی که بسیار قابل توجه هست، تفاوت بین احساس ارزشمندی ، با خودشیفتگی و اعتماد به نفس کاذبه. اینکه بتونیم به درستی این دو مورد رو از هم تمیز بدیم، و بشناسیم، و به درستی احساس ارزشمندی واقعی رو در خودمون تقویت کنیم.
وقتی به توضیحات استاد گوش میدادم، و مثال هایی که می زدن، برای پرورش و تقویت صحیح احساس ارزشمندی، بسیار یادم آمد مواردی که در ادم های اطرافم دیدم و رفتارهایی متل پرخاشگری با دیگران، زبان تندی، بی احترامی، و … رو پای احساس ارزشمندی و دوست داشتن خودشون گذاشتن.
یعنی در واقع به نظرم آمد طیف گسترده ای از افراد، به این صورته که یا در احساس ارزش داشتن مشکل دارن و این احساس درشون بسیار کمه، و یا خود شیفتگی و اعتماد به نفس کاذب رو با احساس ارزشمندی اشتباه گرفتن.
و شاید تعداد کمی از افراد دارای احساس ارزشمندی واقعی داشته باشن.
اما موردی که بسیار باعث خوشحالی من هست، اینه که ما به لطف خدا، به لطف آموزش های استاد عزیزمون، ما داریم اصل حقیقت و واقعیت امر رو در این زمینه یاد می گیریم، و داریم به معنای واقعی رشد می کنیم، و طبیعتا اونچه ما در خودمون گسترش می دیم ، احساس ارزشمندی واقعی هست، به صحیح ترین شیوه ای که برای همیشه در ما نهادینه بشه. چقدر از این جمله که نوشتم، خودم ذوق کردم و چقدر برام انگیزه ی صد چندانی شد که یکبار دیگه تعهدم به خودم یاداوری بشه که من در همین مسیر می مونم.
استاد عزیزم، من بخاطر دومین خواسته ی براورده شده م در همین دوره، به قدری خوشحالم که واقعا احساس میکنم تمرکز نداشتم فکرم رو جمع کنم برای نوشتن دیدگاه. کلی حرف دارم ولی نمیدونم چی بنویسم و از کجا شروع کنم. 🙂
از صمیم دل سپاسگزارم ازتون.
امیدوارم همیشه بی پایان نور و شادی در قلب تون جاری باشه.
الهی سایه تون برقرار.
سلام خدمت استاد عزیزم و دوست گرامی السا خانم
عزیزدلم من همیشه کامنت های شمارو دنبال میکنم و خیلی حس خوبی از نوشته های شما دریافت میکنم.چقدر خوشحال شدم که به دومین خواسته تون رسیدید و اینجوری صمیمانه و از عمق قلبتون به ما قوت قلب دادید ممنونم ازتون.
دیدگاه شمارو ذخیره میکنم بعنوان دیدگاه مورد علاقه ام که مرتب بتونم بخونم.🙏🏻🧡💕🌹🌹
سلام به روی ماه تون دوست نازنین و هم مسیر من سحر خانم عزیز
سپاسگزارم از محبت و لطفی که به من دارید و وقتی که میگذارید برای خوندن دیدگاههام. خوشحالم که نوشته هام دلیل حس و حال خوب در شما میشه.
از صمیم دل از خدا میخوام بزودی شما نیز فراتر از آنچه خواسته هاتون هست رو تجربه کنید و ما رو با خبرش خوشحال کنید.
تنها کاری که باید کنید اینه که تا اونجا که میتونید این دوره رو جدی بگیرید. قضیه خیلی ساده تر اون چیزی هست کهچما فکر کنیم حتی. منتها مساله اینه تا پیش از این ، ما راهنما و راهبری نداشتیم که مسیر درست و راز و رمز قوانین رو به ما نشون بده که به لطف خدا به این مسیر هدایت شدیم و الان هر کداممون گنج پنهانی از آموزش های استاد عزیزمون در سینه داریم که موفقیت های روز افزون ما رو رقم میزنه و تضمین میکنه. هرچه بیشتر در مسیر بمونیم و آگاهی ها رو به کار ببریم، ازشون در زندگی بصورت عملی و اجرایی استفاده ببریم ، سرعت پیشرفت مون بیشتر خواهد بود و این سیر صعودی رو با شتاب بیشتری تجربه میکنیم.
قلب مهربان تون سرشار از نور امید هم کیهانی عزیزم 🙏🌷❣️
سلام عزیزدلم
ممنونم از لطف و محبتتون 💕💕🌹🙏🏻
سلام دوست عزیزم بهتون تبررررررک میگم بابت رسیدن به خواستتون خیلی براتون خوشحالم وبا خواندن دیدگاهتون لبخند شادی واشک شوقم با هم قاطی شدن ودیدگاهتون برام بسیار تاثیر گذار بود وجمله ،برای تجربه خواسته های به ظاهر محالمون به چیزی به جز خدا نیاز نداریم را برای خودم یادداشت کردم که بسیار لذت بردم وتوی ذهنم آلارم میداد،وشما دوست عزیزم السا جون را بسیار تحسین میکنم واز خداوند میخوام که همان طور که شما تونستید تجربه کنید به راحتی رسیدن به خواستتون را من هم به کمک خداوند این حس لذت بخش را تجربه کنم ودرک کنم قوانین آسون وساده خداوند را که ما برای خودمون سختش کردیم،خدایا شکرت بابت دوستانی ارزشمند ودوست داشتنی در این سایت ،بسیار ممنونم دوست عزیزم که به ما انگیزه دادید ،موفق وسربلند باشید
درود و مهر دوست نازنینم هم کیهانی و هم مسیر عزیز
از لطف شما بسیار سپاسگزارم. مرسی بابت وقتی که گذاشتید و دیدگاهم رو خوندید و پاسخ نوشتید 🌹🙏
حتما همینطور میشه دوست فرهیخته ام و شما نیز حس لذت بخش رسیدن به فراتر از اونچه آرزو دارید رو تجربه خواهید کرد، فقط باید یادتون باشه و باورش کنید که: خداوند، خداوند شادی و شوقه، تا وقتی ازش با ناراحتی و زاری و گریه ، یا ترس و اضطراب، خواسته هامون رو طلب می کنیم، هیچ اتفاقی نمیفته.
اما درهای معجزه اونجا باز میشه که با شادی، نشاط و شوق خواسته هامون رو طلب می کنیم.
خداوند، خداوند شادیه…
سلام دوست عزیزم بینهایت ازتون سپاسگزارم بابت انگیزه وانرژی که با دیدگاهتون بهمن دادین ومن با انرژی کامنتتون در مداری بالاتر قرار گرفتم وباور کنید همون لحظه که نشسته بودم وکامنت شما را جواب دادم وبا همان حال خوب به ذهنم اومد که به مربیم که یک سال بود امتحان داده بودم ومدرکم نمیدونم به چه دلیل نمی اومد در صورتی که خیلیا بعد من امتحان داده بودن مدارکشون یک هفتهای رسید ومن هرچی پیگیری میکردم میگفتن مال شما وچند نفر دیگه هنوز نیومده و خودشون هم تعجب میکردن ولی همون لحظه زنگ زدم اسم مربیمو نبردم وگفتم خدایا من با تو حرف میزنم نه مربیم وطرفم تویی وای السا جون نمیدونی چه حالی بودم فوری بدون مکث گفت مدرکت اومده برو فلان جا بگیرش این در صورتی بود که من بارها زنگ زده بودم وجواب منفی گرفته بودم ومن به لطف خدا با کامنت شما در فرکانسی پراز انرزی قرار گرفتمکه گره از کارم باز شد باور کنید دیگه نا امید شده بودم ومیخواستم دوباره امتحان شرکت کنم من همون لحظه دو دقیقه طول نکشید که لذت آسون رسیدن به خواسته را به راحتی تجربه کردم واز شما که دستی از دستان خداوند برای من شدید سپاسگزارم دوست عزیزم دوست دارم واز خداوند بهترینها را براتون خواستارم🙏🙏
درود و مهر هم کیهانی عزیزم 💫
سپاسگزارم از لطفی که به من دارید نازنینم.
خوش به سعادت من که شما عزیز من رو دست خدا دیدید در مسیرتون تا بتونم با صحبت م ، باعث ارتقا مدار و احساس تون بشم.
خدا رو شکر و چه احساسی قشنگ تر از این.
امیدوارم همیشه در بهترین و بالاترین مدار ها و فزونی ها باشید و فرجام نیکی ها و آسانی ها رو در گام های زندگی تون تجربه کنید 🥰
مسیرتون پر از فرشته های الهی
نور و مهر در قلب تون ❣️
ممنون وسپاسگزارم دویت عزیزم🙏🙏🙏
سلام و درود دوست عزیز و هم مسیر رشد و پیشرفت؛ سر کار خانم السای عزیز
از خواندن نوشته شما لذت بردم و بسیار خوشحال شدم و بهتون تبریک میگویم که به دومین خواسته تان که در این دوره تعیین کرده بودید ، رسیدید
از اینکه میبینم یکی از همراهان این مسیر، با انجام همین تمرینات به خواسته هایش رسیده است، بمن ایمان و اطمینان بیشتری میدهد که این مسیر تنها راه رسیدن به خواسته ها هست و انگیزه ام برای بودن و استمرار داشتن را تقویت میکند
«… انتخاب کنید که مهمترین فرد زندگی تون خدا باشه….»
سپاسگزارم از اینکه تجربیات تان را با ما به اشتراک میگذارید
امیدوارم در ادامه مسیر زندگی، با توکل به تنها قدرت جهان هستی، با شادی و لذت بسمت اهداف و خواسته هایتان حرکت کنید
شاد و رو به رشد باشید
درود و احترام هم کیهانی، هم مسیر، روح پاک، آقای مهرداد عزیز
سپاسگزارم از لطف شما، از وقتی که در خوندن دیدگاهم و نوشتن پاسخ ، اختصاص دادید.
سپاسگزارم از تشویق و انرژی خوب تون.
مسیر، مسیر شگفت انگیزی ست. راستش برای خودم هم حیرت انگیزه، تجربه ی آرزوهایی که سالهای سال چشم بهشون داشتم… و نکته ی جالب اینه که، هر چه پیش تر می رم، هر چه بیشتر می آموزم، راه دستیابی به آرزوهام هموار تر میشه. و این راستی و درستی مسیر رو ثابت می کنه. نشون میده که پاکسازی و ارتقا باورهام، داره درست انجام میشه و این مژده رو به روشنی و وضوح در می یابم که پس باز هم از این جلوتر برم، تجربه خواسته های بزرگتر، راحت تر و آسان تر میشه. و این اطمینان، قشنگ ترین بخش ماجراست.
راستش این آرزوی دوم که به لطف خدا و آموزش های استاد عزیزمون در این مسیر تجربه ش کردم، از آرزوی قبلی در ظاهر امر خیلی بزرگ تر و محال تر به نظر می امد…ولی خیلی سریع تر از مورد اول، حاصل شد. و به نظر خودم به خاطر اشتیاق و عشق بی پایانی بود که به تجربه ش داشتم. پس انچه از زندگی با کمک خداوند اموختم ، با این اشتیاق جمع شد و به قول استاد عزیزمون که در یکی از فایل ها گفتن، (نقل به مضمون) “یک موج فشار قوی از انرژی و شادی به کائنات وارد آورد، و من بیش از حد لیاقت این ارزو براش شادی و سپاسگزاری کردم و این باعث شد، آرزوی به ظاهر محال من، از دور دست ها، به ثمر بنشینه.
یه روزی برای تمام هم کیهانی های هم مسیر نازنین، قصه ی این آرزو رو با جزیات تعریف میکنم، که به قول دوست نزدیک م که در جریان جزیات هست میگه، “مثل قصه ها و داستان ها میمونه…”.
نه اینکه چون آرزوی منه اینو میگم, ولی واقعا ماجرای به وقوع پیوستنش، اتفاق های ریز و درشتی که مثل حلقه های یک زنجیر کنار هم نشستن، مهره هایی که خدا به قشنگی کنار هم چید، دست هایی که خدا سر این راه گذاشت، اعجاز انگیز و حیرت آوره…
من تا عمر دارم، این جذب ، رو سرلوحه ی مسیر و زندگیم قرار میدم تا همیشه یادم باشه که:
خدا چقدر چقدر فراتر از انتظار ماست، و ما حتی برای به ظاهر محال ترین و دوردست ترین آرزوها نیز، به هیچ چیز جز خدا نیاز نداریم. 🦋
روح پاک، هم کیهانی،
باز هم ممنونم از وقتی که گذاشتید.
بارش نور در لحظه هاتون جاری و همیشگی. 🙏🦋
به نام خالق ارزشمندی ها۹😇
باسلام خدمت استاد عزیزم و دوستان همراهم 🙋♀️🥰❤
زندگی با کمک خداوند 😇🙏🏻🙏🏻🙏🏻
توضیحات تکمیلی دوم 🤔
درک درست احساس لیاقت🤔👌
در این مسیر درست من خیلی چیز هارو بهتر درک کردم وشناختم نسبت به خودم وخدای خودم عوض شد ودرک صحیح وواقعی از خداوند پیدا کردم وفهمیدم که خداوند همیشه نزدیک من هستش قبلا اصلا فکر نمی کردم خدا نزدیکم چون اصلا حال دلم خوب نبود وفکر می کردم با انجام واجبات می تونم بهش نزدیک بشم و بنده خوبش باشم در این صورت باخدا هستم ولی در بیشتر مواقع فکر می کردم از خدا دور شدم خدا با من نیست وگاهی می گفتم خدا صدای منو نمی شنو چون با این دهان گناه کردم و غیبت کردم و عصبانی شدم در حق بچه ام که مظلوم هستش ظلم کردم ودعواش کردم باورم شده بود که خدا از دستم ناراحت ومن از خدا دور شدم ولی بازم امیدم به خدا بود می گفتم خدایا من ببخش من انسانم گاهی خطا می کنم تو خدای وتوبه پذیر مهربانی، باز برای باخدا بودن ادامه می دادم ولی احساسم در نوسان بود که آیا بنده ی خوبی هستم واز خداوند می خواستم در آخرت رو سیاه نباشم وبا چهره شاد و نورانی در محشر حاضر بشم و همیشه دنبال این بودم خداوند از من راضی باشه و همیشه خواستار سعادت و خوشبختی در دنیا و آخرت رو می خواستم برای همین خیلی مراقب بودم که اعمالم رو درست انجام بدم تا خداوند از من راضی باشه ولی هرگز به احساس رضایت کامل از خودم نرسیده بودم همین طرز فکر چقدر باعث شد که احساس کنم من بی ارزشم وبرای ارزش گرفتن باید اعمالی رو انجام بدم ودر این اعمال اگر توجه و تمرکز کنم وحس خوب رو تجربه کنم اعمالم قبول هستش ولی در بیشتر موارد حسی که مد نظر بود رو نداشتم ومی گفتم خدا چطور نماز من رو قبول می کنه در صورتی که خودم قبولش نداشتم چون در نمازم حواسم همه جا بود الا توجه به خدا واین باعث میشد احساس بی لیاقتی کنم چون دنبال عوامل بیرونی برای داشتن لیاقت بودم دنبال با خدا بودن بودم در صورتی خدا با من بود و نزدیک من هست ومن بدون هیچ عملی با ارزش هستم همین که زنده ام وبه دست خداوند خلق شدم کافی هستش با هر ویژگی شخصیتی که دارم بازم خداوند عاشق من هستش همیشه شنیده بودم خداوند به عبادت های ما احتیاج نداره این ماهستیم محتاج او هستیم برای نشون دادن بنده خوب بودن این اعمال رو انجام می دیم در صورتی که خدا می دونه ما با ارزش هستیم فقط باید باورش کنیم که اون همیشه ودر هر شرایطی با ما هستش وما با ارزشیم که خدا مارو خلق کرده وهمراهی می کنه وچقدر عزت داده که خلیفه او در زمین هستیم ویژگی ها و صفاتش رو در ما قرار داده تا ما در زمین مثل او رفتار کنیم چون مثل او ارزشمند هستیم مثل او بخشنده باشیم ،مثل اوخلق کنیم مثل او پذیرای دیگران باشیم ،مثل اومهربان باشیم والی آخر پس ما ارزشمندی رو از خداوند گرفته ایم ودر درونمون داریم و احتیاج به ساختن ارزش مندی در بیرون از خودمون نباشیم و لازم نیست ارزشمندی مونو به کسی ثابت کنیم همین که خودمون دوست داشته باشیم ومراقب افکار منفی در ذهنمون شویم ومراقب رفتارواعمالی باشیم که به سلامتیمون آسیب نزنیم و همونطور با دیگران در صلح باشیم اطرافیانمون همون طور که هستن دوستشون داشته باشیم خودمون کافی بدونیم وبدونیم در هرصورت خدابامن هستش کافی هست
این مهم که خدا بامن هستش
با خدا بودن خیلی تفاوت داره که خدا بامن هستش وتمام جنگها در بین ادیان به خاطر این که هرکدومشون می گن ما باخدا هستیم
همین باور این که من با خداهستم هیچ وقت خیلی در من آرامش ایجاد نکردن از زمانی که فهمیدم لازم نیست من با خدا باشم بلکه خدا همیشه با من هستش به آرامش بهتری رسیدم واز ترس ها و غم های گذشتم رها شدم و مشکل اصلی همون درک نا درست ما از خداوند بود و حالا درک درست رو یاد میگیرم که مهم نیست من چقدر با خداهستم بلکه خدا همیشه بامن هست و سبب آرامش درونی میشه
ودرک بهتری از خداوندپیدا کردم و حالا درک درست از خودم هم پیدا کردم که من ارزشمندم و تمام انسانها ارزشمندن بدونه عوامل بیرونی بلکه همین که زنده هستیم و خالق ما خداوند اس و ارزشمند هستیم
در صورتی که قبلا من خیلی احساس بی ارزشی داشتم و همیشه خودم سرزنش می کردم وبا دیدن موفقیتهای دیگران بیشتر به بی ارزشی خودم توجه می کردم واز دست خودم عصبانی می شدم ودراحساس بد باقی می موندم چون یاد گرفته بودم در خانواده و جامعه که برای پیدا کردن ارزشمندی باید دنبال عوامل بیرونی بود
همه ی ما احساس بی ارزشی میکنیم فرقی نداره در چه مقام ومنصب باشیم در هر شرایطی از زندگی باشیم اگر فکر کنیم ارزشمندی ما از طریق عوامل بیرونی ایجاد میشه هرگز به اون احساس نخواهیم رسید چون عوامل بیرونی ثابت نیستن وهر روز درحال تغییر هستن پس احساس لیاقت در بیرون یافته نمیشه احساس لیاقت در درون ما هستش همین که ما بنده خداوند هستیم ارزش مندیم احتیاج به تایید دیگران نداریم ولی این باعث نمیشه به دیگران بی احترامی کنیم وبرای هیچ کس،ارزش قائل نباشیم وفقط خودمون مهم بدونیم یا بی توجهی کنیم
احساس ارزشمندی یعنی برای انسانیت ارزش قائلیم همونطور که برای خودمون ارزش قائلی برای دیگران هم ار زش قائل باشیم
احساس ارزش،قائل شدن برا ی خودت یعنی با دیگران وارد جنگ ونزا نشی با آرامش بر خورد کنی لازم نیست ارزشمندی مونو به کسی ثابت کنیم چون احساس ارزشمندی ربطی به دیگران نداره یک چیزه درونی یک حس در صلح بودن با خودت وپیرامونته در آرامش بودن هستش کاملا درونی احساس رضایت از خودت و عمل کرد خودت راضی باشی خودم با خودم چه رفتاری دارم چقدر شادم اگر کسی به من حرفی بزنه چقدر بی تفاوتم ودر ذهنم مرور نمی کنم و اون حرف طرف رو نادیده می گیرم اگر رفتار وافکارم رو کنترل کنم وثبات شخصیتی داشته باشم اون وقت که دارم خوب عمل می کنم
احساس ارزشمندی من،زمانی که بتونم ثبات شخصیتی داشته باشم در لحظه لحظه زندگیم مراقب حال خوبم باشم چون به اندازه ای که مراقب حال خوبم هستم حرفهای دیگران روی من تاثیر نداره
به اندازه ای که حرفی حال من رو بد نمی کنه ارزشمندم
به اندازه ای که بتونم عملی که حالم رو بدنکنه رو انجام بدم من آدم ارزشمندی ام
آدم ارزشمند باید بتونه در شرایط نا جالب ثبات شخصی خودشو حفظ کنه و دوست داشته باشه حالش خوب باشه و اهمیتی نده به حرف ها وموضوعات که حالش رو بد می کنن
دنبال کارهای باشه که دوستش داره دنبال مطالب باشه که حالش رو بهتر میکنه وباعث بزرگ تر شدنش میشه دنبال بهبود خودش باشه نقاط ضعفشو بپذیره ودر مسیر بهتر شدن در حرکت باشه در کل به حال خوبش بها بده به رضایت شخصی از عمل کردخودش برسه
هر گاه از حالت آرامش خارج شدم کار نداشته باشم کی باعث شده من آرامش رو از دست بدم باید خودم رو مقصر بدونم
باید بپذیرم مقصر عصبانیتم فقط فقط خودم هستم
در این لحظه هم نباید خودم رو سر زنش کنم باید قبول کنم که من هم انسانم و حق اشتباه کردن رو دارم و توان بهبود خودم رو هم دارم واین نگرش درست در من باعث میشه مسولیت رفتارم رو خودم بر عهده بگیرم و بعدش از طرف مقابل عذر خواهی کنم
یا زمانی که کسی باعث غیبت کردن در من میشه وحالم بد میشه باید خودم رو مقصر بدونم ودر بهبود خودم قدم بردارم نه طرف مقابل ،چون خودم می تونم تغییر بدم ولی دیگری رو نمی تونم تغییر بدم من خودم مقصر همراهی کردن با اون هستم یا،اگر باعث شد من بهم بریزم مقصر خودم بودم این افراد باعث رشد من می شوندزمانی که من خودم رو مقصر بدونم نه آنها رو
زندگی من فقط جسمم نیست زندگی من جسمم و تمام پیرامون من هستش اطرافیانم همسو کردن همه چیز با خودم
احساس ارزشمندی این نیستش که خودم مهم هستم و مهم نیست نظر تو
وقتی با کسی صحبت می کنم که اون با نظر من موافق نیست و حرف خودشو می زنه لازم نیست من مقاومت کنم حرف شو تایید می کنم تا این موضوع زودتر تموم بشه و مراقب حال خوب خودم هستم و لازم هم باش معذرت خواهی می کنم
خدایا برای این آگاهی ها سپاس گذارم 🙏🏻🙏🏻🙏🏻
استاد عزیزم سپاس گذار هستم برای به اشتراک گذاشتن تجربیاتتون ❤🙏🏻🥰
به نام خدای خوبم
سلام استاد عزیز و دوستان هم مسیر
فایل توضیحات تکمیلی ۲
احساس ارزشمندی :بسیار مفید بود و باعث شد بعضی رفتارهای خودم رو تحسین کنم و بفهمم که این رفتارم صحیح بود و نشان از احساس ارزشمندی من بوده .نمی دونم چجوری توضیح بدم استاد اما به نظر من این آگاهی هایی که دارید به ما یاد میدید دقیقا دین و مذهب واقعی ست ، یعنی من مدت زیادی هست که حرف های فردی رو که شخصیت بی نظیری داشتن رو گوش دادم ، وقتی امروز بهش فکر کردم ، دیدم که دقیقا اون شخصیت مثبت و عالی که شما می خواید در ما بوجود بیارید ایشون هم هدفش همین بوده اما به یه روش دیگه یا یه نوع دیگه همین کار رو کردند و بسیار خوشحالم که جهتی که من ۱۰سال قبل شروع کردم ، دقیقا هم جهت مسیر تناسب فکریست ، از یه بعد شخصیت سازی میگم ولی در جنبه های دیگه ی زندگی مثل لاغری ، در هیچ جای دیگه ای همچین مسیری و همچین جهت بی نظیری،شبیه مسیر استاد عطارروشن وجود نداره .
(چند وقت پیش یه شخصی یه حرفی زد که اگر در این مسیر نبودم بسیار بیشتر ناراحت میشدم ولی این مسیر تناسب فکری بهم کمک کرد هم در اون لحظه چیزی نگفتم،گفتم سن و سالی داره ، خلاصه هر جوری شد خودم رو راضی کردم که اصلا مهم نیست بهش فکر نکن ، هم اصلا ارتباطم رو قطع نکردم و مثل گذشته بودم باهاش ، مطمئن شدم از رفتارش که خودش فهمیده حرفش زشت بوده و این رفتار صحیح من و ارزشی که برای خودم گذاشتم اون شخص رو متوجه کرد)
✓✓✓به اندازه ای که بتونم به موضوعی که حال من رو بد میکنه اهمیت ندم من آدم ارزشمندی ام ،به اندازه ای که بتونم حرفی که حال من رو بد میکنه نزنم من آدم ارزشمندی ام ،به اندازه ای که بتونم عملی که حال من رو بد میکنه تکرار نکنم من آدم ارزشمندی ام ✓✓✓
{مهمترین توضیح در مورد احساس ارزشمندی :رضایت مندی من از عملکرد شخصیم ،اینکه سعی میکنم همیشه حالم رو خوب نگه دارم }
«اصلا استاد یه جایی در توضیحتتون من رو شکه کردید ، خیلی برام جالب بود که گفتید در هر شرایطی کسی که هر حرفی بزنه ،وقتی من از اون حالت نرمال و آرامش خودم خارج بشم پس تقصیر منه !!! خیلی این شخصیت ، شخصیت کامل و پخته و ارزشمندیست ، یعنی رسبدن به این نقطه دیگه اوج خودشه ، بسیار عالی بود»
و مهم اینه که ما من بتونم در همچین شرایطی فوری موضوع رو جمع کنم و بتونم سریع به حس و حال قبل موضوع برگردم و کنترل خودم رو دوباره به دست بگیرم ، بفهمم که من نباید ادامه بدم و نگهداشتن حال خوب خودم از هر چیزی مهمتر است .
/زمانی که من همیشه خودم رو مقصر بدونم میتونم به اون اوج و شخصیت کامل ،پخته و رلکس برسم /
[جمله ای مهم :باید برای عذرخواهی کردن هیچ مقاومتی نداشته باشم ]
✓✓✓توضیحات امروز درس های زیادی واسه من داشت ، من وقتی احساس ارزشمندی رو در خودم تقویت کنم دیگه اضافه خوری نمی کنم چون برای خودم بسیار ارزش قائلم ،اصلا ریزه خواری و خوردن به عنوان لذت و تفریح رو انجام نمیدم چون خودم رو ارزشمندتر از این میبینم کن بیام و جسمم رو اینجوری چاق و معذب و در اذیت بگذارم ✓✓✓
/زندگی من شامل جسم من ، وسایل من ، پیرامون منه ، پس برای بهبود شرایطم باید به همشون اهمیت بدم و این احساس ارزشمندی در من رو تقویت میکنه ./
✓یه جایی استاد فرمودند که گاهی بجای اینکه به مثلا دوستم ثابت کنم حرف من درسته و ۲۰دقیقه طول بکشه میگم حرف شما درسته و این باعث احساس ارزشمندی در من میشه ،من هم خیلی جاها در این شرایط بودم و وقتی فکر کردم دیدم مثلا یکی از نزدیکانم تنها شنونده بودن من براش کافیه ، لازم نیست وقتم رو هدر بدم فقط اینکه شنونده ی حرف هاش باشم خوشحالش کردم و این خیلی مهمه و احساس ارزشمندی در من ایجاد کرده ✓
[می خواستم از یه تغییر خودم بگم :امروز منفی باف اومد سراغم و همش میگفت چرا تغییر خاصی نداری در جسمت ،منم گفتم این همه تغییرات احساسی ، درونی ، رفتاری داشتم ،پس قطعا تغییرات جسمی هم خواهم داشت ، آخه همین امروز صبحانه ی خودم رو با گذشته ی خودم مقایسه کردم دیدم واقعا خیلی مقدارش کمتر شده ، بسیار به گرسنه بودن یا نبودنم اهمیت میدم ،الان به اندازه می خورم ،قبلا از چند نوع صبحانه می خوردم الان خیلی میلم کمتر شده به انجام این حرکت و بسیار راضی هستم از اینکه تا این اندازه کمتر از قبل می خورم ،حتی الان نسبت به دو هفته قبل کمتر شده میزان خوردنم و وقتی به این فکر کردم حالم خیلی خوب شد :))و مطمئن شدم که این افکار جدید ، این رفتارهای جدید حتما باعث ایجاد جسمم جدیدی خواهد شد .]
« خدای عزیزم سپاسگذارم برای این مسیر فوق العاده عالی و بی نظیر ،ممنونم برای قدرت درونیم ، آرامشم ، تناسب فکریم ، تناسب اندامم،حال خوبم ، سلامتیم و احساس ارزشمندی ام .»
« استاد گرامیم سپاسگذارم »
به نام خدای مهربان
به نظر من هیچ کس نمیتواند به من حس ارزشمندی بدهد حس ارزشمندی یک حس درونی وقلب هست .حتی اگر رئیس جمهور مملکت باشی تا از درون حس لیاقت وارزشمندی نداشته باشی همه افراد مملکت هم جمع بشن نمیتونن این حسو بهت القا کنن
من باید حس ارزشمندی رو از درون خودم کسب کنم حس ارزشمندی به توانایی ها وموفقیت های من ربط نداره حس ارزشمندی هیج ربطی به قیافه وتناسب اندام یا قد من نداره حس ارزشمندی هیچ ربطی به حساب بانکی وشغلت نداره تو میتونی همهی اینهارو باهم داشته باشی ولی ذره ای حس ارزشمندی در درونت در تنهایی هات در خلوت با خودت نداشته باشی شاید در نظر ديگران ارزشمند ومحترم باشی وهمه تورو ارزشمند بدونن ولی خودت در خلوت خودت در نظر خودت بیارزش باشی واین یک حس بینهایت ازار دهنده هست که یک حس پوچی به آدم میدهد ومن تجربه داشتم که آدم رو تا مرز ناامیدی پیش میبرد
از یک طرف دیگر هم موضوع ارزشمندی رو بررسی میکنم در بالا اشاره کردم که هیچ کس نمیتوان به من حس ارزشمند بدهد حال اینجا میخوام بگم که این حس ارزشمندی ولیاقت رو هم هیچ کس نمیتواند از تو بگیرد خیلی ها دوست دارند به خاطر اینکه خودشان رو بالاتر از تو جلوه دهند حس بی ارزشی رو بهت القا کنن باید آگاه باشی که حس ارزشمندیتو تحقیرها وتقریبا وحسادتهای دیگران ازت نگیرند نبايدنظرات ودیدگاههای دیگران حس بیارزش بودن بهت بدن اونها نظرات وعقاید اونهاست نه واقعیت وجودی خودت
هیچ کس نمیتونه حس ارزشمندی رو از تو بگیره تا تو نخوای باید اینقدر از درون حس ارزشمندی کنی که نظرات دیگران نتونه تورو ناراحت کنه وبهت حس بی لیاقتی بده ما در کودکی خیلی تخریب شدیم خیلی تحقیر شدیم حس ارزشمندیمون نابود شده ولی باز میتونیم دوباره این حس و گام به گام تکاملی در وجودمون زنده کنیم
ما ناخواسته کارهایی که والدین در حق ما کرده اند رو در حق بچه هامون انجام میدیم مسخره شون میکنیم حس بیلیاقتی بهشون میدیم تحقیرشون میکنیم اگر ناراحتیم که والدین در حق ما بد کرده اند وعزت نفسمان رو نابود کردند ما که تحصیل کرده هستیم ما که اگاه هستیم ماکه اینقدر آموزش دیدیم چرا باز حس بی ارزشی به بچه هامون میدیم
مم متاسفانه دیروز به خاطر خستگی کار درخانه وکمی سرماخوردگی که داشتم به دختر گفتم تو لیاقت مادری مثل منو نداری چون کاری که بهش گفتم انجام نداد واون هم به من گفت تو هم لیاقت داشتن بچه رو نداری ورفت مدرسه ومن وقتی اون رفت خیلی به فکر فرو رفتم و ناراحت شدم ازین که این حرفو زدم با یه بچه اینطور حرف زدم در حالی که تا ظهر خیلی کمکم کرد کمد هارو پاک کرد غذای مرغها رو داد ولی من باهاش اونطور برخورد کردم مادر من بیسواد بود من ازش ناراحتم من که ادعام میشه تحصیلات عالیه دارم از همه مهمتر سالهاست در مسیر خداشناسی هستم من چرا باید به بچه حس بیلیاقتی بدم
خیلی بایدسعی کنم دهنم رو این مواقع ببندم وحرفی نزنم وخودمو کنترل کنم درسته منم از خانوده ام یاد گرفتم ولی باید یاد بگیرم خوب رفتار کنم با فرزندم واطرافیانم .
واستاد هم اشاره ی خوبی کردن که برای اثبات خودارزشمندی به اطرافیان خود با آنها جنگ و جر وبحث نکنیم ونخواهیم احساس ارزشمندیمون رو به اونها دیکته کنیم همه ارزشمندند باید هم به خودمون وهم به همه ارزش قائل بشیم واونهارو دوست داشته باشیم
با تخریب دیگران ما ارزشمند نمیشیم وسعی کنیم تا جایی که بتوانیم به خودمون وهم دیگران احساس ارزشمندی بدیم
منم مانند استاد در درک حس ارزشمندی مشکل داشتم اوایل وخیلی کارهای ظاهری کردم مثلا عطر میزدم رستوران میرفتم یا لباس خوب میپوشیدم یا با همسرم در اثبات حس خودارزشمندیم بحث میکردم به نظرم این چیزها خوبه درابتدای کار در ایجاد این حس ولی بعدها میفهمی که اینها اصل نیستند اصل اینه که به نظرمن بدون اینکه لباس عالی بپوشی بدون اینکه ارایش آنچنانی داشته باشی بدون عطر ادکلن هم احساس ارزشمندی داشته باشی وحست بد نشه ونگران قضاوت دیگران نباشی نگران دوست داشتنی نشدن نباشی وحس ارزشمندی تو به اینها گره نزنی برای حس ارزشمندی نیاز به هیچی نداری برای حس ارزشمندی همین کافیه که خودتو از جنس خدا بدونی خودتو اصل جنس بدونی اشرف مخلوقات خدایی تو کرهی زمین تو بهترینی چون از خداوند زاده شدی وهمه ی ویژگی های خدا در تو هست همه نعمتها برای توست برای تو آفریده شده هست
در آخر یک نکته رو بگم که خيلی دوست داشتم در جلسه ی قبل استاد گفتن تو با تمام اشتباهاتت ارزشمندی اطرافیان هم با تمام اشتباهاتشان ارزشمندند واین حس منو خیلی خوب کرد ومن از کسانی که ناراحت بودم جدیدا به صلح رسیدم وحالم خیلی عالی شد فهمیدم همه با تمام اشتباهاتشان ارزشمندند ومن هم
ممنونم استاد که حسم با نوشتن عالی شد
به نام خدای هستی بخش
باز هم بحث شیرین و تامل برانگیز احساس ارزشمندی که چقدر استاد شما قشنگ در موردش حرف میزنید چقدر میشه در موردش فکر کرد و ساعت ها در موردش حرف زد . بله متاسفانه به خاطر آموزش ها و چارچوب های اشتباهی که جامعه برای ارزشمند بودن انسان ها تعیین کردن باعث شده که ما از احساس ارزشمندی واقعی خودمون دور بشیم . به ما گفتن که اگر میخوای انسان باارزشی باشی باید بنده خوبی باشی ،فرزند خوبی باشی ،همسر خوبی باشی ، شهروند خوبی باشی و … و چون همیشه ما نتونستیم در تمام این جوانب از دیدگاه دیگران که قاضی اعمال ما بودن خوب عمل کنیم پس همه ما احساس ارزشمندی نداشتیم و همیشه احساس خودکم بینی داشتیم و خبر بد اینکه این چارچوب ثابت و یکسان نیست و با گذر زمان و تغییر شرایط درحال تغییر ومسلما ما هیچ وقت به احساس ارزشمندی که دیگران برای ما در نظر گرفتن نخواهیم رسید .پس نتیجه میگیرم که ما نباید به دنبال ارزشمندی در دنیای پیرامونمون باشیم .خیلی از این چارچوب هایی که جامعه برای ارزشمند بودن در نظر گرفتن جنبه خوبی دارن ولی بعضی از اون ها باعث تخریب شخصیت انسان ها میشه مثلا هرکسی که زیاد حرف میزنه و برای جلب توجه دیگران خودش و دیگران رو مسخره میکنه به آدم شوخ طبع که باعث خوشحال شدن دیگران میشه خطاب میشه یا کسی که در جمع اظهارنظر نمیکنه و همیشه تابع جمع میگن که چقدر آدم خاکی و کسی که برای خودش ارزش قاعل و نظر خودش رو بدون بی احترامی کردن به دیگران ابراز میکنه آدم مغرور خطاب میشه .احساس ارزشمندی رو باید خودم احساس کنم نه به دیگران اثبات کنیم به قول استاد احساس ارزشمندی درگیر شدن با دیگران نیست چون با این کار هم باز داریم به دیگران ثابت میکنیم که من ارزشمندم و دیگران برام مهم نیستن باز احساس ارزشمندی رو در تایید دیگران میبینیم . احساس ارزشمندی من رو خودم تعیین میکنم یعنی چارچوبی که خودم برای خودم تعیین میکنم چارچوبی که دیواره های اون با احساس رضایت از عملکرد خودم ساخته بشه ، از حس آرامشم ، از احساس شادیم ، از احساس نزدیکی خداوند به خودم .
این جمله من مقصرم چقدر میتونه در تشکیل چارچوب شخصی که برای احساس ارزشمندی مون برای خودمون به وجود آوردیم به ما کمک کنه هر آنچیزی که بمن ربط داره و ضمیر من در اون به کار رفته مقصرش منم و مسئولیت صد در صد اون به عهده من اگر من عصبی میشم ، اگر من افسرده م ، اگر من بی پولم ، اگر من چاقم ، اگر من ……… همه اینها تقصیرشون گردن منه و پذیرفتن این مسئله به معنای این نیست که بشینیم یه گوشه خودمون رو سرزنش کنیم معنیش اینها نواقص منه و من میتونم اونها رو اصلاح کنم تا به انسان ارزشمندی از دیدگاه خودم برسم اون چیزی که منو خوشحال و آروم و راضی میکنه .
سلام برخالق مهربان
سلام آقای عطار. روشن. وهمه دوستان هم مسیر
چطور میتوانم واحساس لیقتندی روافرازیش بدم وجه کارهای یاید انجام بدم
من سابق برای من حسهای عجبی برای داشتن این ولایقتمندی رو توبرخورد دبگران ان تو کارهایی که من انجام میدادم
من دریافتم من کلی خصوصیت داشتم که با انکارانها اول خودم رو درحال فرار کریز بودم وهی سعی داشتم از افراد با کارهایی که برای افراد انجام میدادم در پی دریافت و ارزشمندی برای خودم بود
انکار داشتم با این کاره برای خودم آزرشمندی رو می خریدم چون حس میکردم خریدنی هست ولی به آین شکل نبود این یی حس دورنی بود که دردورنم بود ازبیرون نمشیداون به خودم بدم وفتی داشتم اون از بیرون به خودم میدادم وان کارآمدی رو به شکل خوب به خودم نمیدادم مثل این بود که چاهی آب نداشته باشه وبا ریختن آب بخواهی چاه اون به آب داشتن تشویق کنی کاره نشدنی بود
ارزشمندی در روح آدم بایدموج بزنه با هرکاری اون فرد حسش این باشه که من ازرشمندهستم نه کم بیراه ونه کم بشه یی مپزان باشه اگه اشتباه کرد واگه درست اون میزان هست درست مثل هوا هست همیشه هست چه مننفس بکش وچه خودم بخوام کمی توابن کاره دخالت کنم نفسم کمی توسینه حبس کنم
اول برای داشتن حس ازرشمندی تو نگاهم به این شکل هست
اول داشتن حس خوب چون اون نشانه وجود آرامش هست ارامش زمانی ایجاد میشه که فکر عاری از افکار منفی باشه افکارمنفی جه وفتی ایجادمیشه که توجه بره به سمت مخالف توجه زمانی به بخش مخالف که اول باوره و نگاه دیگران باشه نه اول خدایی خودت و نه خودت پس من با این برکشت متوجه میشم وفتی من اول خالقم رو به شکل کامل درست شناختی بهش ندارم اون شناخت رو به خدایی عزیزم ندارم کل توجه پی اطراف که اون بخش خالی رو به شکلی پر کنم چون اونبخش احتیاج به پربودن داره پس میگردم تواطراف بینم چه کاری روانجام بدم که کمی توچشم اطرافیان اون حالت با ارزشی رو پیدا کنمکه اون بخش خالی روبه این شکل پوشش بدم
که این کاره به شکل درست انجامنمیشه زمانی اون افراد هم چون انسان هستن دچار کم کاستی هم هست برخودر درستی توهرزمان با من که منهم انسان هستم بی کمکاستی دارم هم زمان میشه واین کاره باعث کلی احساس سرخوردگی در من میشه مثل کسی که خودش کارش کامل نیست ازیی کس دیگه هم که کارهش کامل نسیت بخواد راهنمایی بگیره برای قویی شدن خودش
من بخاطر مشکلاتی که در کاره کردن دارم کارایی خونه رو با کم کاستی فشاراودرن ودرد ناشی این فشارها شدت بیشتری داشت خلاصه به شکلی منزل برای عید خونه تکانی انجام میداد جون زمان زیادی روبا اسرا به فرزندانم ودیگران که کمک به من بدن تا این کاره انجام بشه اویل فزندانمهم کاری رو انجام میدادن ولی به یی هفته وبهتر کش پیدا میکردم همون فرزندانم دیگه حاضرنبون که با من همکاری رواتجام ندن چون آدم تمیزه کاری فبلا بودن به کاره الکی راضی نمیشد وکاره مدت طولانی هی کش اومده صدای اطرافیان ازهمسرم وفرزندانم درمیآمد که جقدر این خونه تکونی مرحله خسته کنننده هست طی این سالهال هی دودختربزرکترم ودیگران ابزار می گردند که جرا کارکر نمی گیری من به شکلی ازخواب دادن فرای بودم ولی واقعیت این بودکه دوست داشتم یی فردی دیگه این کاره برای من انجام بده جون خودم رو این کاره نمیوستم انکارانجام بدم امسال برای اولین باره من طی دومرحله این کاره روانجام دادم باره اول هفته پیش بودکه اون خانم بل یی فردی دیگه که فرار بود هرتایی کاره رت زود تمام کن حالا برطبق چه شرایطی که براش ایجاد شد نه آمد ونه زنک زد که علت رو به اول کمی دل خورم شدم که من برای اولین باره میخوام این کاره رو خودم انجام بدم چی شد که کاره ناقص انجام شد اصلا انجام نشد نشتم به خودم گفتم خوب من خیلی تاکید داشتم این خانم بیاد شاید اون کسترش نمعت خداوند در بخش کار نعمت فراوانی رو بهش تو جه نداشتم بد به این افکاراین بار ازخدادند کمک گرفته این بخش خوردن رورها کرده به خودش مسمریام کارم له سالی خیلی بهتری انجام میشه روز بد یی ایده ازطرف دختر به من گفته شد که از ۱۱۸ شمار بکیر من اینکاره رو انجام دادم ازی شرکت که هیج شناختی ارزش نداشتم دو تا کارکر یی آقا ویی خانم خواستنم به اون خانم تاکید کرد کهکارانی می خوام که تمیز کاره باشن بازم بخش منفی آمد جلوی برو بین که اون شرکت کارکردش جطور خانه مردم کارکردن من بازم با کمی هواست پرت شد که نباید بهش توجه داشتم رفتم بجای کلمه اون سرکت با کمی پس پیش یی کلمه دیگه رو. نوشتم وفتی از برخوردبد وکاره خرابی کارکر این شرکت وطریقه برخورد اونها نوشت دوباره اون شک به دلم افتاد که وای بازنم کارم داره اشتباه به پیش میره یی لحطاه انکار یگی به منگفت دوباره رفتی به بخش منفی برکشت کنن من اومدم بازم به ۱۱۸ زنک زدمکفتم بخشید اسمشرکت با شماره به من بدید اون خانماسم شرکت درست گفتن این زمان بازم زفتم برسی کردن دیدم هم شرکتی که بهش کارکر سفارش دادم قدیمی هست ثنت شده تعدا کارگران زیادی داره وهمه ازتمیز کاری آنهای بسیار راضی هستن روز،گذشته وفتی کارگران آمد کارشون رو به شکل عالی تمیز انجام دادن من کلی خوشحال شدم همون بودن که من دوست داشتم منرل من رو تمیز کنن بی هیج سر وصدای درکمال خرنسردی کاره تمیز رو انجام دادن واین نشون افکاری هست که خداوند برای من انجام داد اونکمک به وسیله یی حرف دختر به من رسید اون واسطه رسیدن به من بود من تو امسال برای خودم او ارزشمندی رو به آین شکل تواین بخش به دست اوردم استقال فکری رو برای خودم ایحاد کردمجون فکرم از انباشته شدن افکارمنفی دوریود داره اجازه دخالت اگه من بهش ندم اون نمتوانه کاری انجام بده اگه تو هر بخش تو نگاهم به این شکل انجام بشه اول احساس ارزشمندی روز به روز بیشتر میشه وبه مرحله رشد خودش میرسه جون من دیگه اون فرد سال فبل نستم کلی روی کل ابعاد وجودیم دارم کاره میکنم پس باید بی شک یی رشد تویی بخش درخودمبینمکه دارممبینم توهربخش کم کم تون استقالی فکری رودارماون استقال تو هربخش اون انضباط فکری جزا چون با انرژی اصلای دارم ارتباط روایجاد میکنم پس من به این طرق تو نگاه ارزشمندی رو هم رشد میدم من این مسیر روبه این شکل نگاه میکنم من به منبع آفرینش اگه خودم وصل شده بینم تو هر بخش کلی افکار اشتباه و عمل کرداشتباه و رفتار اشتباه رو از خودم میگریم
چون با خالقم که هیج اشتباهی توهیج بخش خلقش نیست خودم میخوام همسو کنم خوب اول آینکاره اول آرامش به من. میده وبد میدنمکاری که دارم انجام میدم جون نگاهم کمک کرفتن ازخداوند عزیزم هست پس دریافت هم بی هیجاشکالی به پیش خواهد رفت پس میدنم من فردی با ارزش هستم چون خداوندم رو دارم خدا با من هست این کلمه کلی با من با خدا هستم فرق داده وفتی همه وجودم این فبول کنم که خداوند با من هست این به ابن پعنی که من واگه بازم هواسم نباشه خداوند . کارهای من رو به شکلی عالی برای من انجام میده ولی زمانی که میگمرمن با خدا هستم تو افکار بازم این ارده شخصی ومنیت هم هست نه فقط. خدا وند باشه ومن
خدا پشت و. پنا. هتون. یا حق. حق نگه دارتون
بنام خداوند بخشنده ومهربان
سلام خدمت استاد عزیز ودوستان هم مسیرم
راستش من از دیروز چندین بار گام سیزده رو مطالعه کردم امروزم توضبحات تکمیلی رو گوش دادم ولی هنوز خیلی باید کار کنم تا بهتر وبهتر درکش کنم اما اومدم بنویسم چون نوشتن کمک می کنه درکم بهتر بشه واگه جایی اشتباه برداشت کردم شما عزیزان بهم راه نشون بدین
در زمان دبیرستان معلمی داشتم که یه روز جمله ای در دفتر خاطراتم نوشت اون موقع بچه های نسل ما
عادت داشتیم آخر سال از معلم هاو دوستانمون بخوایم برامون خاطره ای یادگاری بنویسن
ایشون نوشته بودن ارزش واقعی هر کسی به حرف هایی است که برای نگفتن دارن من خیلی به این نوشته فکر می کردم حتی برداشتم این بود که اگه کسی رازی برام تعریف می کنه به کسی نگم یا اگه چیزی از کسی شنیدم برا بقیه نگم امروز موقعه گوش دادن به فایل استاد یهو یاد این جمله افتادم
وبا خودم گفتم منظور از حرفهایی که برای نگفتن دارم همون درک وبرداشت درونی منه از احساس ارزشمندی از رابطه درونی خودم با خداوند واینکه من جدااز اینکه در جامعه ودر کنار دیگر افراد خانوادم دارم زندگی می کنم در درون خودم تنهام واین خود تنهام رو باید براش ارزش قاعل بشم رشدش بدم بهش احترام بزارم بزرگش کنم وابسته به دیگران وطرز برخورد وبرداشت اطرافیانم نکنم
احساس ارزشمندی یه چیزی کاملا شخصی ودرونی
من فکر می کنم زمانی می تونم بگم من آدم ارزشمندی هستم که به قول مهندس جوادی سریال بچه مهندس هر وقت رفتم جلو آینده واز خودم پرسیدم من کیم جواب درستی به خودم بدم
نمی شه توقع داشت همیشه خوب باشیم چون ما انسانیم وعاری از عیب ونقص نیستیم اما باید سعی کنیم بیشتر جواب هایی که به خودمون می دیم خوب باشن تعریفی از انسانیت برای خودمون داشته باشیم مخزن ذهنمون رو داعم بررسی کنیم ظرفیت این مخزن رو با افکار مثبت پر کنیم تا جا برای افکار منفی نمونه
دیروز بعد از اینکه متن گام سیزده رو خوندم رفتم بازار همزمان به موضوع احساس ارزشمندی فکر می کردم به آدمهای شهر که نگاه می کردم با خودم می گفتم همه اینها انسانهای ارزشمندی هستند خلیفه های خدا روی زمیننن حالا هر کسی با توجه به شرایط محیطی خانوادگی که در اون بزرگ شده شخصیتش شکل گرفته یه اخلاق وتفکر مخصوص به خودش رو داره ودر طبقه ای از جهان هستی داره زندگی می کنه همه اینها شریف هستند هرکدام از اینها تکه ای از وجود خدا رادارا هستندبرعکس روزهای گذشته احساس کردم همه اونها رو دوست دارم وبرام محترم هستند دیگه سروصدای اونها جر وبحث های میوه فروش ها معطل شدن تو مغازه برام سخت نبود وعصبی نشدم با لبخندو صبوری تمام کارم رو انجام دادم خریدم هاموکردم وانگار به صلح رسیده باشم با همه
به نظر من احساس ارزشمندی یعنی اینکه خودتو در هر شرایطی که هستی دوست داشته باشی حتی اخلاق های بدتو وتلاش کنی هر روز ورژن جدیدی از خودت در جهان به نمایش بگذاری این جهان صحنه هنرمندی ماست داشتن رصایت از خودت وبا صلح وآرامش در کنار دیگران زندگی کردن یعنی احساس ارزشمندی
من در نظر سنجی بخش قبل گزینه 2 یعنی وابسته دانستن احساس ارزشمندی خودم به دیگران رو انتخاب کردم چون همیشه از خودم وآرامش خودم زدم برای جلب رضایت دیگران تا زمان مجردی هر کاری می کزدم تا پدرومادرم ازم راضی باشن تا بین خواهر وبرادر ام من بچه خوبه ومثبته باشم گاهی اونا بهم توهینی می کزدن یا سرزنش می شدم کاملا بهم می ریختم از خدا واز همه کس تا چند روز ناراحت بودم واحساس حقارت می کزدم تو مدرسه هم همین طور بودم بین دوستانم هم همین طور بودم بعد ازدواج هم نسبت به همسرم این حس رو داشتم اگه سر یه مسعله ساده بگومگو می کردیم کاملا بهم می ریختم وقهر می کزدم انگار دنیا برام پوچ وبی معنی می شد بعد بچه دار شدن هم تمام تلاشم این بوده با چاق وچله کزدن بچم با تمیز بودن بچم با فرستادنش به مدرسه خوب وکلاس های تقویتی احساس ارزشمتدی کنم ودیگران منو مادر نمونه ای بدونن اما همیشه در درون خودم خالی بودم چون هرگز دنبال آرزوهام نرفتم چون برای خودم احترام قاعل نبودم با پرخوری زیاد واینکه غذای اضافه رو دور نریزم به جسم خودم بی احترامی کزدم وبا سرزنش خودم و ناراضی بودن از خودم به روحمم بی احترامی کزدم سالها بخاطر چاقی خودمو آدم بی ارزشی دونستم داشتن هر چیزی رو برای خودم زیادی دونستم وگفتم این برای من نیست من لایق این نیستم
غافل بودم از خدای درونم واز ارزش واعتباری که پیش خدای خودم داشتم خدایی که لازم نیست حتما برای جلب توجه اش کاری کنم او به من نزدیک است احتیاجی ندارد من برای نزدیک شدن بهش تقلایی بکنم اصلا با انتخاب من برای تجربه زندگی در زمین منو ارزشمند دونسته انتخابم کزده همین که زنده ام وفرصت تجربه زندگی رو دارم واین امکان رو دارم که به خواسته هام برسم وحتی اگه شده یک روز دردنیا شاد زندگی کنم یعنی اینکه من ارزشمندم
این حس که در همه جا وهمه حال خدا باهاته وبهت نزدیکه واصلا چسبیده بهت وحتی اگه تو نخوای ازت جدا نمی شه باعث می شه همیشه احساس ارزشمند بودن بکنی فقط باید بخوای و موانع رو بر سر راه برداری اونوقت مثل خدا بی نهایت می شی وبزرگ وبی انتها
این حرف استاد که فرمودند در جمع ها زود کوتاه بیان ولازم نیست ی بحث رو خیلی کش بدین خیلی خوبه درسته همیشه لازم نبست خودمون رو به دیگران ثابت کنیم چه اشکالی داره طرف مقابل ما فکر کنه حق با اونه واینجوری خوشحال بشه اینکه به دیگران بفهمونم حق با ماست وما راست می گیم اصلا احساس ارزشمندی رو در ما ایجاد نمی کنه چون بعدش حرفهایی پیش میاد که باز ذهن مارو درگیر می کنه
هر چیزی که باعث بشه من آرامشم بهم بخوره واز محدوده صلح درونیم خارج بشم ارزشم رو خشه دار می کنه
باید با داشتن احساس خوب. وخالی کردن ذهن از افکار منفی جا را برای حضور خدا باز کنیم وتا ایده های ناب مسیرهای ناب برای رسیدن به آرزوها.و خواسته هامون به ذهنمون راه پیدا کنه
باسلام خدمت شما استاد عزیز
من هم همیشه در زندگیم افرادی رو دیدم که سر این اعتقادات خود با هم بحث و جنگ گاهی وقتها میکنند اینقدر بحث اونها جدی میشه و بالا میره که دیگه کم کم احساس میکنم همدیگه بیاحترامی میکنند و میخواهند به هم بفهمانند که من انسان با خدایی هستم و به خدا از تو نزدیکتر هستند و تو آنگونه که باید با ایمان نیستی ،
در صورتی که فکر اشتباهی میکنند که افکار و دیدگاهشان را به هم تحمیل میکنند و این اشتباه است که همه باید مثل ما فکر کنند و با ما هم عقیده باشند و همانطور که ما خدا رو شناختیم او را ستایش کنند و احساس نزدیک بودن به خدا داشته باشند،
چه انسانهایی دیدم اطراف خودم که حتی به هم سر این موضوع توهین کردهاند که تو در جهنم خواهی رفت که این کارها رو مثلاً نماز یا روزه خودت را جدی نمیگیری و یا نزدیک به اعمالی که خدا گفته برای اینکه نشان بدهیم به من نزدیک هستید انجام بدین انجام نمیدهی پس برای سبک شمردن اعمال تو به خداوند نزدیک نیستی و از درگاه او رانده شدی،
آخه یکی نیست به این بنده خوب بگه عزیز من تو برو عبادت ایمان و شناخت خدای خودت را در مسیری که هستی داشته باش چرا به انسانهای دیگه کار داری،
خوب میدونین دست خودشون نیست این افراد یک عمر از بچگی شنیدند که کارهایی باید انجام داد که به خداوند نزدیکتر بود برای این تغییر دیدگاه و باور در کسی بسیار کار سختی است و باید خود فرد بخواهد تا تغییر کند،
اما من از زمانی که یاد گرفتم اعتقادات خودم رو در ذهنم نگه دارم و جایی بروز ندم و بحث نکنم و هم کلام انسانهایی نباشم که مثلاً با خدا هستند اما آگاهی و شناخت ذهنی من را ندارند نمیگم بی ایمان هستنند ولی اون درک و شناخت منو ندارند و فهمیدم با واکنش ندادن من خیلی احساس آرامش بیشتری میکنم،
و ارزشمند بودن انسانها رو هم به انجام اعمالشان وابسته کردیم و این نشون میده که چه انسان ارزشمندی است که در وقتش اون کارهایی را انجام میده که نشون میده اون با خدا هست و یا در رفتارش در کارش ،
ولی من نمیدانستم که احساس ارزشمندی خودم رو پایین میارم زمانی که وارد بحث با انسانهایی میشم که شاید ملاک رفتارشون چیزهای دیگری است هم عقیده و هم نظر من نیستند،من در اون صورت میبایست آرامش درونی خودم را حفظ کنم و ملاک ارزشمندی خودم رو اینکه با رفتاری خوب مواجه بشم با افکار و عقیده دیگران نشان بدم،نه با تندخوی یا بعضی رفتارهایی که به دیگران به او بفهمونم که من برای خودم ارزش قائلم و اهمیت نمیدم به افکار تو دیدگاه تو یا عقاید توو حتی اینکه درباره من چه نگرشی داری من اهمیتی نمیدم که ایا فرد مقابل من ناراحت شد یا نه ،
این ارزشمندی به حساب نمیاد زمانی که فهمیدم ارزش خودم رو اون زمانی میتونم درک کنم و احساس کنم که همیشه در حال آرامش باشم همیشه حس خوبی داشته باشم
من از زمانی که یاد گرفتم انسان متفاوتی باشم که انتخاب میکند آرامش را مهربانی را دوست داشته شدن و دوست داشتن دیگران را احترام گذاشتند و ارزش قائل شدن برای خودش و دیگران،فهمیدم که ارزشمند بودن به رفتار درونی و ثبات شخصیتی من است نه پایین آوردن فردی دیگر تحقیرش کردن یا تو سرش زدن و یا فهوندن بهش که تو برای من اهمیتی نداری و عددی نیستی،
خوب من در اون صورت ارزش خودم رو پایین میارم همدار پایینی همسو با همان انسان میشوم و در دیدگاه و نظر من باید همه انسانها ارزشمند باشند وقتی که من خودم را ارزشمند میدانم زیرا همه ما انسان هستیم و این ماهیت ماست که ارزش مارو تابین میکنه،و ما برای خداوند همه ارزشمند هستیم ،
مثلاً زمانی که با دوستم حرف میزدم و یک بحثی بین ما شکل گرفت که باعث شد من هم مانند اون واکنش بدم و رفتار بدی رو نشون بدم ارزش خودم رو پایین آوردم زمانی که محلش ندادم و از اون قهر کردم و فکر کردم که دیگه بهت ثابت میکنم که من دیگه برای اون هیچ اهمیتی قائل نیستم و فقط به خودم ارزش میدهم اما وقتی که اون حرفها رو زدم و اون جوابها رو گفتم شخصیت خودم رو کم کردم ،
برای همین بر اساس آگاهی و درکم از این فال خوب نظر من این است که از این به بعد تصمیم گرفتم ارزشمند بودن خودم رو با احترام گذاشتن به خودم و دیگران نشان بدم و همیشه در احساس آرامش باشم،
پس انتخاب کردم که امروز خودم را هم از این آگاهی استفاده مناسبی داشته باشم و در طول روز و همیشه سعی کنم به اتفاقات و افکار و نظر ادم ها احترام بگذارم و یک شخصیت مشخصی داشته باشم تا احساس ارزشمندی با خودم از درون خودم داشته باشم و در نهایت خودم را دوست داشته باشم تا بتوانم دیگران رو دوست داشته باشم و برای پیشرفت خودم در این مسیر خوب همیشه خواهم ماند و همیشه احساس میکنم خداوند نزدیک من است و هیچ حسی بالاتر و با ارزشتر از این نیست که خداوند را نزدیک خودمون احساس کنیم،خدایا شکرت
باتشکرازشما
سلام استاد صبح شما بخیر و شادی
مهمترین موضوعی که ما باید به آن توجه کنیم این است که آیا ما خود را فرد ارزشمندی میدانیم یا خیر و آیا من خود را لایق فلان نعمتی میدانم یا خیر و مهمترین احساسی که ما میتوانیم درخودمان ایجاد کنیم همین حس ارزشمندی است .چون جهان به اندازه ای که ما خودمان لایق دریافت ثروت- احترام – خوشبختی – شغل خوب – روابط خوب میدانیم همان مقداررا درزندگی ما وارد میکند
ما باید روی بی ارزشی خودمان کارو تمرکز کنیم و کم کم لیاقت داشتن را درخودمان تقویت کنیم تا درتمام ابعاد زندگی لیاقت دریافت چیزها را داشته باشیم
یکی از نشانه های عدم لیاقت این است که ما بیشتر روی نداشته ها و کمبودها توجه میکنیم و شکست ها را پررنگ تر میکنیم و خیلی از مواقع اگر موفقیتی درزندگی داشتیم آن را به شانس ربط میدهیم و بیشتر شکستها را به خود یادآوری میکنیم که بله من توانایی نداشتم این کاررا درست انجام بدهم چرا من دقت نکردم که این کاررا به بهترین نحو ممکن انجام بدهم درحالی که درانجام آن کار من تمام سعی و تلاشم را کردم ما باید به مراتب موفقیتها و استعدادهای خود را تقویت کنیم و از شکست ها دوری کنیم تا لیاقت داشتن چیزها را درذهنمان بوجود بیاوریم چون ما ازطریق افکار میتوانیم شایستگیها را دریافت کنیم
به عنوان مثال ما دریک دورهمی به ما خیلی خوش گذشته ودراین میان یکی از دوستان حرفی را به ما زده که به مزاق ما خوش نیامده ما کل مهمانی که به ما خوش گذشته را رها میکنیم و فقط به آن رفتار میچسبیم و بارها آنها را درذهنمان مرور میکنیم و احساس خود را بد میکنیم و میگوییم کاش به این مهمانی نرفته بودم که فلانی چنین حرف و یا حرکتی را بکند و من را ناراحت کند پس من لیاقت و ارزشمندی برای خودم به مهمانی را ندارم و خودم را سرزنش میکنم درحالی که زمانی که آن یک لحظه اتفاق افتاد دربرابر ساعتهایی که من درمهمانی بودم خیلی ناچیز است ولی خانم منفی باف فقط همین قسمت را درذهن من مرور میکند و اصلا درمورد خوشیها درذهن من چیزی مرور نمیشود .
درهمه افراد جهان بی لیاقتی وجود دارد ما باید سعی کنیم لیاقت و ارزشمندی را درذهنمان تقویت کنیم و روی خوبیها با داشتن احساس لیاقت و آگاهانه به ذهنمان جهت بدهیم که مارا به سمت داشتن آن لیاقت سوق دهد چون ارزشمندی درتمام جهات زندگی ما تاثیر فراوان دارد . وقتی ما روی شکستها و کمبودها تمرکز میکنیم و افکار منفی را درذهن مرور میکنیم کم کم جهان ما را به سمتی میبرد که توجه و تمرکز ما ب ان سمت است چون از قبل یاد گرفتیم که ذهن ما افکار اصل و بدل را ازهم تشخیص نمیدهد و نمیداند که ما نمیخواهیم به این بیلیاقتی برسیم ولی کم کم ما به آن میرسیم چون برهرچه تمرکز کردیم آن را وارد زندگی میکنیم
احساس لیاقت داشتن درتمام جنبه های زندگی تاثیر دارد چون ما دردوران زندگی تحقیر شدیم و خود را با دیگران مقایسه کردیم و خود را تخریب کردیم کم کم خود را لایق چیزهایی که برای انها هم زحمت کشیدیم نیستیم مثل انواع تواناییها- داشتن ثروت – داشتن ظاهر مناسب – خونه – داشتن شغل مرتبط با رشته تحصیلی و …چون درذهن داشتن لایق بودن خیلی آسانتر از عمل است چون خیلی از افراد هستند که توانایی انجام کاری را دارند ولی به خاطر خجالت و سرزنش کردن خود ان موقعیت موفقیت خود را ازدست میدهند و شاید سالها به خاطر آن موضوع خود را سرزنش کنند .
و به خاطر تجربیات تلخی که درزندگی داشتیم آنها را به عوامل بیرونی ربط بدهیم درحالی که اولین مسئله این است که خود را لایق چنین نعمتی نمیدانیم و دیگران را لایق ان میدانیم به قولی خود باوری درما بسیار ضعیف است و باور نداریم ما هم مثل دیگران دارای انواع توانمندیها هستیم در ابتدا باید روی خود شناسی و خداشناسی خود بسیار کار کنیم و بدانیم درهر شرایطی خدا به من نزدیک است و درهر کاری به من کمک میکند و کم کم اعتماد به نفس خود را تقویت کنیم و از نجواهای ذهنی و خانم منفی باف دور باشیم چون تمام کار خانم منفی باف صحبت درمورد کمبودها و شکستها است و در طول شبانه روز دارد میگردد تا یک نقطه ضعفی از ما بگیرد کسی که لیاقت داشتن چیزی را درخود نبیندکم کم موفقیتها را درذهن خود کمرنگ جلوه میدهد و شکستها را پررنگ و بزرگتر
ما یاد گرفتیم که درذهن ما 2 نوع نجوای ذهنی وجود دارد
1- نجوای خداوند که از قلب و ذهن مثبت ما است و به ما وعده های خوب و آرام بخش میدهد اگر هم شکستی داشتیم همیشه به ما میگوید اصلا نترس – اوضاع با کمی صبر خوب و بهتر میشود – نعمتها ی خداوند زیاد هستند اصلا کمبودی نیست – فرصت برای هرکاری هست اگر اشتباه کردی گناه نکردی وخداوند درهر شرایطی درکنار تو و نزدیک به توست و به ما ارامش میدهد
2- نجواهای شیطانی که همیشه ما را سرزنش میکند – تو به جایی نمیرسی – همه فرصتها ازبین رفتند -تو دوست داشتنی نیستی – به خاطر چاقی وظاهر خوبی که نداری کسی تو را دوست ندارد و تمایل به دوست شدن با تو را ندارد – تو به درد بخور نیستی – و همیشه وعده های فقر و کمبود میدهد
کسی که خود را لایق بهترینها بداند بیشتر نجواهای خداوندرا با صدای بلندتری میشنود و بیشتر درزندگی امید و توکل به خداوند مهربان دارد و تمام تلاشش را برای انجام تواناییهایش بکار میگیرد و اگر اشتباهی کرد به خداوند امید دارد و میداند خداوند هرگز او را سرزنش نمیکند و میگوید اصلا نگران نباش برگرد به سمت من و توبه کن چون تمام کارها درست میشود و اوضاع به خوبی درست میشود و انسان دراین شرایط با ایمان به خداوند به آرامش درونی میرسد وکسی که خود را لایق و ارزشمند بداند صدای نجوای خداوند درذهنش همیشه بلندتر شنیده میشود .
صبح تا شب نباید به کمبودها توجه کنیم ما تا زمانیکه زنده هستیم باید درمورد لیاقت و ارزشمند بودن خودمان صحبت کنیم و به خودمان احترام بگذاریم تا دیگران هم این احترام را جذب کنند و درمقابل به ما احترام بگذارند ما نباید اصلا به فرکانسهای منفی اهمیت بدهیم چون کم کم این نجواهای منفی با بیتوجهی کم رنگ میشوند و اتفاقات خوبی درتمام جنبه های زندگی برای ما میافتد.
بهترین حسی که ما میتوانیم درخود ایجاد کنیم و قیمت ندارد حس ارزشمندی و داشتن لیاقت است چون جهان به اندازه ی لیاقت به ما نعمت میدهد.اگر ما درذهنمان باورهای خود را تغییر ندهیم هرگز احساس لیاقت درخود نمیکنیم و نمیتوانیم به آنها برسیم وقتی که من وارد این دنیا شدم یعنی من از طرف خالق خودم لیاقت داشتم تا وارد این دنیا بشوم و این لیاقت از بدو تولد به من داده شده است و اگر به انها نمیرسیم مقصر فقط خودم هستم که با باورهای اشتباه انها را ازخودم دور کردم پس به همان اندازه که لیاقت و ارزشمندی را درذهنمان تقویت کنیم فرصت ها – ظرف لیاقت ما – احساس ما به دنیا و نعمتهای خداوند بهتر میشود و کم کم نعمتها از تمام جوانب وارد زندگی ما میشوند
هروقت شرایط خوبی را درزندگی داشتم بارها از خداوند سپاسگزار باشیم که لیاقت چنین شرایطی را داشتم و ان را به شانس و اقبال ربط ندهیم چون این نجوای شیطان است من از ابتدا باید با خودم و گفتگوهای درونم به صلح برسم تا بتوانم پیشرفتهایی درزندگی داشته باشم چون اگر به صلح نرسم دائم خود را سرزنش خواهم کرد و با هربار سرزنش من از خواسته ها و لیاقتها درهمهی جوانب زندگی دور میشوم و ابتدا خود و بعد دیگران و درنهایت خداوند مهربان را مقصر میدانم
چون جهان کارش این است که ما روی هرچه تمرکز کردیم آن را وارد زندگی ما میکند و کم کم ان فکر و رفتار جزء شخصیت ما خواهد شد و به آن رفتار عادت میکنیم ما باید تلاش کنیم جلوی گفتگوهای منفی ذهن را بگیریم و باید تعریفهای ذهنی از خودمان را با تکرار بیشتر کنیم
اگر احساس لیاقت را به صورت دائمی درذهن خود تقویت کنیم کم کم جهان هم بر اثر لیاقت ها و ارزشمندیها نعمتها و ثروت و روابط خوب و هرچیزر ا دوست داشته باشیم درزندگی ما وارد میکند
مشکل اصلی ما برای نداشتن لیاقت درزندگی از عدم شناخت خداوند نشات میگیرد اگر ما بدانیم که خداوند به ما لیاقت داده است و این را به خوبی درزندگی درک کنیم برای همیشه حال ذهن و دلمان خوب میشود و از استرس و ناراحتی دور میشویم و زندگی ما بهتر خواهد شدو دیگر احتیاج به تایید نظر دیگران نیستیم چون هرکاری را خودمان با انتخاب انجام دهیم درست است و میدانیم که لیاقت آن کاررا داشتیم و اگر اشتباه هم کردیم این گناه نیست و دوباره به آغوش خداوند برمیگردیم و با اطمینان به خود میگوییم آن اشتباه برای اصلاح و رشد من دراین مسیر لازم بوده است و با توکل به خداوند و با انرژی بیشتری مسیر را دوباره شروع میکنیم ولی اگر گوش به نجوای شیطان دهیم و خود را سرزنش کنیم هم ناشکری میشود و هم از خداوند دور میشویم و هم هرروز با اتفاقات بد احساس ترس و استرس داریم
ما هرگز نمیتوانیم خود را با توجه به تغییرات محیط تغییربدهیم چون این کاملا اشتباهه مثال دیپلم که استاد گفتند ما باید ابتدا باورها و چارچوبهای ارزشمندی را درذهن خود تغییر دهیم تا تغییرات بسیار مفیدی درزندگی ما اتفاق بیفتد ان هم با لایق بودن و ارزشمند بودن خود برای هر نعمتی درزندگی خود را آماده کنیم و هرگز انسانیت خود را زیر سوال نبریم
سلام و درود فراوان بر همه عزیزان
سلام و درود فراوان خدمت استاد گرامی
حس ارزشمندی،گوهر غیرقابل قیمت گذاری ،غیر قابل انکار غیر قابل نادیده گرفتن استاد عزیز چه موضوع ویژه و حساسی را مورد بررسی قرار دادید. با توصیف شما از قدرت و وظیفه انسان در تنظیم حالت آرامش و حفظ روحیه و ارزشها خودم را مثل یک راننده پشت رل در نظر آوردم که فارغ از وضعیت جاده فارغ از وجود یا عدم وجود مسافران دیگر در خودرو فارغ از وضعیت خودرو من به عنوان نفر اول که پشت فرمان زندگی هستم ،می بایست هوشیار و بیدار خودم را در مسیر نگاه دارم.و این خود احساس قدرت ،احساس مدیریت و توانایی بسیار عمیقی می دهد که مکمل احساس ازشمندی هم می شود در مورد واژه مقصر بودن ترجیح من این است که واژه من مسیولم من توانمندی را به کار ببرم شاید به این خاطر که در ذهنم خاطرات ناخوشایندی از مقصر بودن دارم و دوست ندارم خودم را مقصر بدانم دوست دارم بگم من مسیولم من توانا هستم که هر رابطه ای را در مدار نگاه دارم من توانستم که بتونم هم خودم هم مسافران خودروی زندگی ام را سلامت به مقصد برسانم.
از شما برای ارایه این مطلب حیاتی این ابزار مهم بی نهایت سپاسگزارم.
خدای مهربانم برای احساس ارزشمندی که به من عطا فرمودی بی نهایت سپاسگزارم.
به نام خدا
من با خدا
یا
خدا با من؟
منِ ارزشمند
یا
ارزشمندی من؟
تو این عبارات کلمات یکی ولی فقط جابه جا شدن و معنی هر کدوم کلی متفاوت میشه
در قرآن بارها شنیده بودم که اگر یه کسره یا فتحه عوض بشه معنی عبارت تغییر میکنه اینجا فهمیدم من با خدایا خدا با من خیلی فرق داره
۲ سال پیش وقتی با قانون برای اولین بار آشنا شدم این عبارت نطر منو به خودش جلب کرد تو عامل چاقی خودت بودی تو با افکارت جسم الانت رو ساختی پس میتونی تغییرش بدی
ذوق زده شده بودم اولش باورم نمیشد ولی بعدش گفتم یعنی من خودم این جسم رو ساختم چقدر خوب که میتونم تغییرش بدم یعنی من این وضعیت مالی رو برای خودم ساختم یعنی من این رابطه و این حد از سلامتی رو برای خودم ساختم پس میتونم تغییر هم بدمش
رسیدن به تمام رویاهام دست یافتنی دیدم
همه جا اعلام میکردم که تا سه ماه آینده یه جسم جدید از من خواهید دید
وضعیت مالی عالی از من خواهید دید
دیگه روزهای بد تموم شد دیگه سختی تموم شد
من دیگه ثروتمند میشم
من دیگه تا آخر عمر متناسبو دیگه تا آخر عمر سلامتم
یه مدتی گذشت و یکم لاغر تر شدم اونم باز به واسطه ورزش و کم خوری نه با تغییر افکارم و باز بعد یه مدت وزنم برگشتنتونستم به وضعیت مالی دلخواهم برسم اصلا درآمدی در کار نبود
اولش تصمیم گرفته بودم آخ جون دیگه افکارم رو کنترل میکنم دیگه غیبت و قضاوت و کینه و خشم و….ممنوع
همش فقط عشق و عشق
اوایل هر کسی میخواست غیبت کنه من سریع سعی میگردم بحث رو عوض کنم از اون شخص خیلی بدم میاومد سرزنشش میکردمکه ای بابا چقدر انرژی منفی بنده خدا داری به خودت آسیب میزنی
مادر همسرم به تازگی فهمیده بود که دچار سرطان و من مدام میگفتم بنده خدا خبر نداری خودت داری با افکارت این بیماری رو رقم میزنی
میخواستم قضاوت کردن رو بزار کنار ولی از این ور بوم افتاده بودم
قصاوت گر تر شده بودم
مادرم میخواست لاغر بشه میگفتم خودت چاقی رو برای خودت ساختی
آلان که به کارام دقت میکنم میبینم درک اشتباه من از قانون باعث چه رفتارهایی میشد
البته که اینم قسمت از تکامل بعد مدتی متوجه شدم که عزت نفس نقش مهمی در موفقیت داره
دوره عزت نفسی رو تهیه کردم دیگه فکرمیکردم همه چی اوکی
فهمیده بودم عزت نفس یعنی احترام به خودباور کزدن خودت دوست داشتن خودت
و باز هم از اونور یوم افتادنمنی که به دیگران قبلا خیلی احترام میزاشتم به یکباره گفتم من خودم مهمم اونا اصلا مهم نیستن مخصوصا این حس رو نسبت به خانواده همسرم داشتم خیلی وقتا خودمو وقف کارهای اونا میکردم که تایید بگیرم
یهو گفتم سالهاست اشتباه کردم میخام جبران کنم رفت و آمد رو یهو کم کردم
دیگه کاری نمیکردم تو دلم هم میگفتم اصلا حرف اونا برام مهم نیست ولی بود
اینجا خود درگیری ها شروع میشدو داشت بیشتر به من آسیب میزد
بعد یه مدت دچار یه مشکلات جسمی شدم تردید اومد سراغم
که تو که داری رو ذهنیت کارمیکنی پس چرا بیمار شدی وضعیت مالی بدتر شد نجواها شروع شد
تو که داری رو ذهنیت کار میکنی قرار بود همه چی خوب بره جلو
تو ثروتمند بشی تو سلامت بشی پس برعکس شد که پس اینا همش الکی
ولی درک اشتباه از قانون خودش درد
ولی تنها چیزی که باعث شد بمونم و ادامه بدم اون شوق وجودم از درک قوانین بود
حسی بهم میگفت مسیر درست تو اشتباه درک کردی یه جای کار تو اشتباهه
نگران نباش درستش میکنیم
همین موضوع تو احساس ارزشمندی هم پیش اومد ولی چون تجربه های قبلی رو داشتم انگار شد یه راهنما برام
دقیقا چند روز پیش که هدایت شدم به مطلبی در مورد احساس ارزشمندی
یهو با خودم گفتم خوب دیگه من بدون هیچ کاری ارزشمندم
یعنی اینهمه مدت اشتباه میرفتم نیاز نیست دیگه دنبال مهارت باشم دنبال شغل باشم دنبال علاقه ام باشم
یهو یه صدایی انگار بهم گوشزد کرد که مثل اون اوایل رفتار نکن
این موضوع رو فهمیدی ولی آروم آروم تغییر بده همه چیز رو
تکامل رو باید رعایت کنی
بعد جلسه ۱۳ زندگی به کمک خدا گفتم یعنی تمام چیز هایی که من میخواستم و بهش نرسیدم بخاطر اینه خودمو ارزشمند نمیدونستم گره زده بودم به وضعیت مالی
تا اینکه دیروز رفتم برای خرید خوب همیشه خودمو لایق رفتن به مغازه هایی که خیلی دکور شیکی داشتننمیدونستم از جاهای خیلی گرون خرید نمیکردم
تازه فهمیده بودم احساس ارزشمندی چیه این موضوع دز حد دانسته بود ولی انتطار من از خودم چیز دیگه ای بود
وارد یه مغازه شدم و قمیت یه لباسی رو پرسیدم قیمتش به نسبت شرایط الان من بالا بود خوب باورهای من هنوز سرجاشه و رفتار منم به طبع اونهنخریدم و اومدم بیرون
اینجا بود حس من بد شد
رفتم یه جنس قیمت مناسب از نطر خودم خریدم و اومدم خونه
به شدت سردرد داشتم همزمانی هدایت من به دوره رهایی از افکار منفی با این جلسات به کمکم اومد
گفتم این سردرد داره نشون میده از مسیر خارج شدم باید بشینم و بررسی کتم چه افکاری رو امروز داشتم شروع کردم طبق تمرین اون دوره به نوشتن افکار منفی
و دیدم بله من باز دارم از درک اشتباه میخورم
برای من کار کردن رو این موضوعات مثل شمشیر دو لبه است
دیدم تمام افکار منفی من اینه که چی شد پس تو بازم که برای خودت ارزش قائل نشدی دیدی گفتم تو ارزش قائل نمیشی برای خودت تووهمونیتو عمرا بتونی برای خودت خوب ها رو بخری و یه عالمه فکر منفی دیگه
به خودم گفتم همین که من برای قدم اول رفتم توی اون مغازه ای که ترس رفتن داشتم یعنی پیشرفت با یاد آوری قانون تکامل و پله پله اومدن بالا به خودم حسم بهتر شد و دیدم آروم آروم سردردم بهتر شد
و هر روز که پیش میره من بیشتر میفهمیم ک من هیچی نمیدونم این مسیر تا آخر عمر ادامهدداره و به این حرف میرسم ز گهواره تا گور دانش بجوی
احساس ارزشمندی یه دگمه نیست که من بزنم و معجزه بشه
این حس در ما خیلی تخریب شده و نیاز زمان بزاریم برای ترمیمش
فقط نباید آنقدر به خودمون سخت بگیریم خدا راه رو نشونمون میده فقط کافیه تو این مسیر بمونیم
و تعریف خوب استادم از احساس ارزشمندی که حس رضایت درونی من کارهایی که حس خوبی بهم میده رو بیشتر کنم و کارهایی که حس بد بهم میده رو کم و کمتر کنم
اینکه یه کسی وقتی با من حرف میزنه غیبت میکنه اون مقصر نیست من مقصر هستم یا بهتر بگم من مسئول هستم من مسئول اینم که از حال خوب و آرامش خارج نشم
اگر حسم بد شد و عصبی شدم طرف مقابل ام مقصر نیست من مسئولم
من از دایره امن آرامش خودم خارج شدم و باید زود برگردم سرجام
و هر چقدر سریع تر این کار رو کنم احساس ارزشمندی بیشتری دارم
و بنظرم این تنها نقطه امنی که باید سعی کنم توش بمونم
دایره آرامش
وقتی غرق میشم تو موضوعات حاشیه ای خارج شدم از این دایره و به اندازه که غرق میشم از این دایره دور و دورتر میشم و هرچقدر زودتر بتونم برگردم این یعنی پیشرفت و بهبود
سعی ام رو میکنم اکر تو این مسیر اشتباهی کردم به خودم سخت نگیرم و خودم رو سرزنش نکنم فقط ادامه بدم خدا راه رو نشانم میده
سلام زینب جون🙋♀️ چقدر خوب توضیح دادی واقعا ما احتیاج داریم تکامل مونو رو طی کنیم واز اشتباهاتمون درس بگیریم این هم یک موفقیته،نه شکست. برای پیشرفتت خوشحالم و آرزوی موفقیت دارم 🥰❤🙏
سلام زهره عزیزم
ممنونم بابت انرژی خوبت
دقیقا چقدر پا از درک نکردن قانون تکامل میخوریم ولی چیزی که من تو این مسیر دارم یادش میگیرم اینه به خودمون آنقدر سخت نگیریم
ما حدای بخشنده ای داریم که میدونه ماهیت ما رو
و هر لحطه ای که از اشتباه خودمون پشیمون میشیم راه برای بخشش خدا باز
آغوش خدا برامون باز
فقط کافیه ادامه بدیم و تو این مسیر بمونیم