بسیاری از افراد چاق پس از سالها تلاش بی نتیجه برای کاهش وزن به این نتیجه می رسند که سرنوشت آنها چاقی است و راهی جر پذیرش سرنوشت خود ندارند.
شاید چاقی سرنوشت گذشتگان شما بوده است اما باور نکنید که سرنوشت شما هم چاقی باید باشد. همت کنید و سرنوشت خود را از سر بنویسید.
سرنوشت چیست
سالهای زیادی از عمرم با این فکر گذشت که سرنوشت من را چه کسی تعیین کرده است؟
از والدین و معلم هایم شنیده بودم که خداوند سرنوشت انسان را می نویسد و خداوند هرچه بخواهد همان می شود.
شنیده بودم که امام علی (ع) در شب های قدر سرنوشت انسان برای سال آینده را می نویسد و به تایید خداوند می رساند و زندگی من بر اساس آن نوشته رقم خواهد خورد.
در مراسمات شب های قدر شرکت می کردم و سعی می کردم با گریه کردن و التماس کردن از امامم بخواهم در سال جدید سرنوشت من را زنده بودن بنویسد.
به دنبال پیدا کردن مراسمی بودم که مداح بهتری داشته باشد تا در حالت غم و اندوه بیشتر قرار گرفته و زمان زیادتری را گریه کنم تا از این طریق احساس اطمینان بیشتری پیدا کنم که عزاداری من برای رحلت امام علی مورد توجه ائمه و خداوند قرار گرفته است. تا به این واسطه خداوند سرنوشت بهتری برای من رقم بزند.
البته این افکار به دلیل شنیدن جملاتی در این باره از زبان مداح و سخنران مراسم تشدید می شد.
نکته جالب توجه درباره شرکت کردنم در مراسمان مذهبی این بود که هیچ وقت از خدا یا ائمه درخواست اتفاقات خوب را برای قرار دادن در سرنوشت خودم را نداشتم.
تمام تمرکز من بر این بود که در سرنوشت من در سال جدید، خدا من را نکشند، عذاب بر من وارد نکنند و من را بابت گناهان و اشتباهات سالی که گذشت عفو کرده و ببخشند.
نگرش من درباره سرنوشت
به لطف خدا از زمانی که در مسیر تناسب فکری قرار گرفتم و با قدرت ذهن آشنا شدم و از طرفی درک بهتری نسبت به خداوند و قوانین حاکم بر جهان هستی پیدا کردم به یقین رسیدم که سرنوشت چیزی نیست که از قبل برای من نوشته شده باشد بلکه سرنوشت من بر اساس چگونه فکر کردن و عمل کردن در هر روز از زندگی تعیین می شود.
سرنوشت به صورت سناریوی از قبل نوشته شده نیست که من مجبور به بازی کردنش باشم بلکه نتیجه افکار و رفتار من در هر روز زندگی کردم است.
درک این آگاهی سبب شد که سرنوشت خودم در جنبه های مختلف زندگی را تغییر دهم.
- سال ها تصورم این بود که خداوند برای من سرنوشت چاقی را خواسته است و خواست خدا را نمی توان تغییر داد.
اما با تغییر افکار و سپس رفتارم در هر روز از زندگی سرنوشت لاغری را برای خود رقم زدم و اکنون در سرنوشت جدیدم که لاغری است زندگی می کنم.
- سال ها تصورم این بود که خداوند برای من شرایط سرنوشت سخت مالی را در نظر گرفته است.
این همان امتحان الهی است و من باید با صبر کردن و تحمل رنج و سختی فقر به خواست خدا احترم گذاشته و امیدوار باشم در دنیای ابدی جایگاه من بهشت خواهد بود. اما با درک آگاهی درباره چگونه رقم زدن سرنوشت توانستم با تغییر افکار و رفتارم در هر روز زندگی کردن سرنوشت جدیدی برای خود رقم زده و اکنون در شرایط مالی بسیار متفاوت از چند سال قبل زندگی می کنم.
- سال ها تصورم این بود که خداوند برای من همسری قرار داده تا شرایط زندگی مشترک من در تلاطم باشد.
چرا که بارها شنیده بودم با فردی ازدواج خواهم کرد که قسمتم بوده و از این رو همیشه به خدا گله و شکایت می کردم که چرا باید شرایط زندگی من به این شکل ناراحت کننده باشد.
اما با درک اگاهی درباره سرنوشت توانستم افکار و رفتارم در رابطه با همسرم و زندگی مشترک داشتن را تغییر داده و به لطف خدا بعد از گذشت فقط چند سال در شرایط احساسی بسیار متفاوتی زندگی می کنم.
واقعیت سرنوشت من
مثال های زیادی از زندگی خودم دارم که اثبات می کند من توانسته ام سرنوشت خودم را تغییر داده و آنگونه که دوست دارم آن را خلق کنم.
امروز اطمینان دارم که خداوند برای هیچ بنده ای سرنوشتی را از قبل تعیین نکرده است.
بلکه تمام قوانین حاکم بر جهان هستی را به گونه ای قرار داده تا هر انسانی با هر دین و مذهبی و در هر شرایطی بتواند به تغییر افکار و رفتارش زندگی خود را آنگونه که دوست دارد خلق کند و از آنچه خلق کرده است لذت ببرد.
امروز اطمینان دارم که زندگی کردن بر اساس سرنوشت هیچ لذتی ندارد.
بلکه تجربه کردن سرنوشتی که خودت می سازی بسیار لذتبخش است.
در گذشته عقیده داشتم خوشبختی به معنای داشتن پول، خانه، ماشین و … است و از آنجایی که باور داشتم هیچ انسانی نمی تواند با کار کردن به این امکانات دست پیدا کند پس فقط اگر پدر پول داری داشته باشی می توانی طعم خوشبختی را تجربه کنی.
امروز اطمینان دارم خوشبختی به معنای تجربه کردن خواسته هایی است که دوست داری در زندگی داشته باشی و آنها را در زندگی ات خلق می کنی.
بارها به مادرم گفته بودم ارث من از پدرم، چاقی، کچلی و کوری است و ارث فلانی از پدرش لاغری، ماشین، خونه، پول و … است. و از آنجایی که نمی توانستم ارث خود را تغییر دهم احساس بدبختی می کردم.
اما امروز به لطف خداوند خوشحالم که ارثیه های خودم را تغییر دادم، چاقی را به لاغری و کوری را به بینایی تغییر دادم و آنچه تحت عنوان امکانات از پدرم به من ارث نرسیده بود را خودم با تغییر افکار و رفتارم در زندگی خلق کنم و از آنها لذت ببرم.
امروز با اطمینان می گویم که سرنوشت را باید از سر نوشت.
باید آنچه دیگران برایت نوشته اند را رها کنی و یک بار دیگر سرنوشت خودت را بنویسی.
سرنوشت لاغری ات را بنویس.
سرنوشت مالی ات را بنویس.
سرنوشت روابط ات را بنویس.
سرنوشت ارتیاط و ایمان به خداوند را بنویس.
خداوند برای ما این امکان را قرار داده است تا سرنوشت خود را آنگونه که دوست داریم بنویسیم و از خلق کردن سرنوشت خود لذت ببریم و سپاسگزار باشیم.
نکته مهم در نوشتن دوباره سرنوشت اینکه نباید به شرایط فعلی خود نگاه کرده و درباره سرنوشت دوباره خود بنویسید چون در این صورت احساس یاس و ناامیدی خواهید کرد. باید بدون توجه به شرایط فعلی درباره آنچه می خواهید تجربه کنید بنویسید.
هر زمان به آنجه برای سرنوشت خود نوشته اید فکر میکنید با این نگرش که صد در صد آنچه درخواست کرده اید خلق و تجربه خواهید کرد فکر کنید.
لذت سپاسگزاری خلق کردن سرنوشتی که خودت می نویسی با لذت شکرگذاری برای سرنوشی که خداوند برایت نوشته است از زمین تا آسمان تفاوت دارد.
تجربه هنرجوی لاغری با ذهن
عنوان این فایل واقعا زیبا و تکان دهنده هست. من در چند سال گذشته فکر میکردم چاقی جز سرنوشت من هست، روابط بسیار بی روح با اطرافیانم جز سرنوشت من هست.
فرزند لجباز و یک دنده جز سرنوشت من هست، داشتن فلان بیماری جز سرنوشت من هست و …. کلی چیز دیگه که هم از اطرافیانم میشنیدم و هم میدیدم که واقعا قبول کرده بودم اونها جز سرنوشت من هستن، اما الان من کلی خواسته های جدید دارم که اصلا داشتن اونها برام چیز محال و نشدنی و عجیبی نیست.
شاید اگر خیلیها بشنون بگن این دیگه داره بلند پروازی میکنه همین الآنم زندگی عالی داری دیگه چی میخوای اما من دوست دارم تا زندم شرایط زندگیم در تمام جنبه ها روز به روز بهتر بشه و من فردی با سرنوشت جدید بشم شاید هنوزم برای خودم اون ته تهای ذهنم کلی ترمز داشته باشم که دیگه نه این یکی رو نمیشه چه خبره ؟؟ و یا نه دیگه این همه چیز با هم برای تو نمیشه و خدا همه چیز با هم رو به هیچ کس نمیده.
اما من میدونم تمام این نجواها شیطانی هستن و از فقر و کمبود و بی ایمانی به خدا می آیند و باید بارها و بارها به خودم زندگی افرادی مثل استاد عطارروشن و نمونه های دیگر اینچنینی که در این مسیر موفق شده اند رو نشونش بدم تا آرام بگیره و حرف نزنه و ببینه که میشه یه فرد در کلی از جنبه های تغییر کنه و زندگی جدیدی رو خلق کنه.
حتی فردی مثل استاد به خاطر اینکه عالی روی خودش کار کرده علاوه بر خودش حتی همسر ایشون به گفته ی خودشون همزمان کلی تغییر کردن و این واقعا جذاب و زیبا و آرامش دهنده هست و واقعا ایمان یکی مثل من رو برای ادامه دادن در مسیر قویتر میکنه که فقط بمونم حتی اگر به مو برسه ولی نزار پاره بشه باید ادامه بدم تا سرنوشت خودم رو از سر بنویسم .
من همیشه در طول زندگیم کلی باورهای غلط در مورد کلی از خواسته هام داشتم و هیچ وقت به اونها نرسیدم و تا قبل از آشنایی با این مسیر فکر میکردم خدا نمیخواد در حالی که حالا آگاهم من مشکل داشتم و هنوزم در بعضی از زمینه ها دارم که به دستشون نیاوردم پس سرنوشتی در کار نیست و این خودم هستم که نمیخوام مسولیت زندگی ام رو به عهده بگیرم.
و اما مثال واضح این حرفم چاقی خودم بود در گذشته که من همیشه میگفتم خدا نمیخواد که من لاغر بشم و یا اینکه من هم اینطور آفریده شدم و این سرنوشت من هست ولی از وقتی وارد این راه شدم و فهمیدم همه چیز رو خودم به وجود آوردم حتی چاقی خودم رو هم همینطور احساس آرامش و توانایی برای خلق خواستم کردم، احساس خوبی داشتم و گفتم حالا که اینطوره پس لاغری رو به وجودش میارم و خیلی پر قدرت وارد این راه شدم.
الان خیلی وقته من دیگه در اون شرایط قبلی نیستم و برام اون خلق لاغری چیز ساده و طبیعی هست و اصلا من دیگه به دنبال خلق بقیه ی رویاهام در بقیه ی جنبه های زندگیم هستم اما یه وقتهایی اینقدر به خواسته هام چسبیدم و عجله کردم که خودم باعث شکست خودم شدم.
من با وجود اینکه در این راه کلی لاغر شدم و کلی نتایج عالی در بقیه ی جنبه های زندگیم داشتم اما چون چشمم به اون نقطه ی پایانی هست و دوست دارم بسیار اندام ایده آلی داشته باشم بعضی وقتها ناراحت میشم اما سریع به یاد گذشته ام میوفتم که کجا بودم و الان کجا هستم و نمیزارم از مسیر خارج بشم.
بارها میگم من یه زمانی آرزو داشتم فقط ثابت بمونم و دیگه اضافه نکنم حالا نه تنها ثابت موندم بلکه به مرور کلی کاهش سایز و وزن داشتم که همه و خودم متوجه این همه لاغری در وجودم شدن و بارها تحسینم میکنن.
اما بازم خیلی وقتها شده برای خرید رفتم مثلا همین چند وقت پیش و فروشنده گفته سایز شما چنده و گفتم فلانه خانم فروشنده خندیده و گفته امکان ندارد و یکی دو سایز بالاتر داده و من حالم بد شده اما ناامید نشدم و گفتم کاری به این سایزها ندارم من کار به تغییرات خودم دارم که چقدر فرق کردم و نزاشتم لیز بخورم و از مسیر خارج بشم.
چند هفته پیش یکی من رو دید گفت انگار کمی چاق شدی و من که از درون احساس لاغری دارم اولش ناراحت شدم و گفتمش نه امکان نداره اشتباه میکنی و طرف هم که محکم حرف زدن من رو دید گفت شاید به خاطر لباست هست که گشاده و من اشتباه میکنم اما بعدش شیطون اومد که بیشتر اذیتم کنه اما من سریع جوابش رو دادم و دیگه نزاشتم حالم بد بشه با مرور تغییراتم جلوی حرفهای شیطانی رو میگیرم .
یا همین چند شب پیشین لباس جدیدی خریده بودم که خیلی دوسش دارم اما زمانی که پوشیدم یکی گفت انگار چاقت کرده و من که از درون احساس تناسب زیادی دارم و سالها هست اصلا همچین حرفی رو نه خودم و نه بقیه بهم نزده بودن تعجب کردم که چی میگه و میخواستم ناراحت بشم نکنه هنوزم چاقم اما گفتم نه بابا این نظر ایشون هست من که خودم اینطور فکر نمیکنم پس نمیزارم خودم از خودم شکست بخورم با عجله کردن و یا نجواهای شیطانی حالم رو بد نمیکنم و از خودم شکست نمیخورم.
من از وقتی در این مسیر هستم هر روز صبح اول صبحم رو با موضاعات عالی که حالم رو خوب میکنه و باعث سپاسگزاری من میشه شروع میکنم و حالم بهتر میشه و لذت میبرم چون دارم به موضاعات خوب فکر میکنم دارم به داشته هام فکر میکنم و اصلا خیلی وقتها متوجه گذر زمان نمیشم اما خیلی وقتها هم هست که نجواهای شیطانی دارم که بابا دیرت شده برو سراغ کارهای خانه و آشپزی و نظافت و یا برو به فلانی زنگ بزن احوالی بگیر چون چند روز هست که زنگ نزدی و ….
اما من به خودم میگم نه من به دنبال حال خوبم پس باید همین کار رو انجام بدم و لذت ببرم چون سرچشمه ی همه موفقیتها حال خوب هست و اصلا مثل آب هست برای زنده ماندن ما، اینقدر حال خوب مایه ی خوشبختی هست وقتی حال من خوب باشه این حال خوب رو در جهان گسترش میدم و باعث خیر و برکت در زندگیم میشه و من عاشق این موضاعات ذهنی هستم که باعث حال خوب بیشتری در من شدن و من رو دگرگون کردن خدا رو شکر بابت هدایتم به این مسیر الهی.
مرسی استاد بابت فایلهای چشم زخم که من خیلی وقته اونها رو گوش کردم و واقعا من رو آگاه کردن و من اصلا اون افکار گذشته رو ندارم و هر وقت هر کس در این مورد با من حرف میزنه من در دلم به اون شخص میخندم و اما براشون ناراحتم میشم که چقدر گمراه هستن که قدرت رو از خدا گرفتن و به بقیه دادن و دوست دارم فریاد بزنم هر آنچه باور کردی براتون اتفاق میفته تو رو خدا از این باورهای اشتباه نداشته باشین.
اما میدونم چون در این مسیر نیستن به این حرفها اعتقادی ندارن و تازه شایدم اونها به حرفهای من بخندن برای همین هیچ چیز نمیگم فقط خوشحالم که فرد آگاه تری و توحیدی تری و متوکل تری شدم هنوزم دوست دارم بهتر و عالیتر بشم.
(نوشته فروغ ریاحی عزیز در بخش نظرات)
✍️ تمرین آموزشی 📖
برای انجام عالی تمرین جلسه آموزشی سرنوشت را از سر بنویس توصیه می شود ابتدا توضیحات نوشتاری آموزشی را با دقت مطالعه کنید، سپس ویدیوی آموزشی را با تمرکز تماشا کنید و بعد از آن به سوالات مطرح شده در بخش نظرات به صورت شرح انشایی پاسخ دهید.
نگرش شما درباره سرنوشت چیست؟ این آگاهی را از چه طریق کسب کرده اید؟
چه مواردی در زندگی شما بوده است که با تصور اینکه سرنوشت شما این است آن شرایط را پذیرفته اید؟
مواردی را شرح دهید که نگرش اطرافیان این بوده که سرنوشت شما این است ولی با اقدام کردن نتیجه متفاوتی کسب کرده اید؟
در مورد چاقی چقدر عقیده داشتید که سرنوشت شما چاقی است؟
نگرش خود درباره امکان از سر نوشتن سرنوشت به شکل دلخواه تان را شرح دهید.
عقیده شما درباره نوشتن دوباره سرنوشت جسمی چیست؟ چگونه سرنوشت خود را به لاغری تغییر میدهید؟ شرح دهید.
از محتوای ویدیوی آموزشی برای خود تمرین ایجاد کرده و در بخش نظرات تمرینی که باید انجام دهید را بنویسید.
منتظر خواندن نوشته های شما هستم
همراه همیشگی شما: رضا عطارروشن
امتیاز 4.16 از 58 رای
با دیگران به اشتراک بگذارید تا امتیاز بگیرید!
به نام خدای هستی بخش
گام 98 :سرنوشت را از سر بنویس
چقدر استاد این گفته تون درست بود که تا الان دیگران سرنوشت مارو رقم زدن چون با استفاده از گفته ها و شنیده هایی که از دیگران شنیدیم یه سری افکار و باور در ما به وجود اومدن که باعث رقم زدن زندگی ما شدن که معمولا این گفته ها و شنیده ها چیزهای مناسبی نبودن و باعث شده که در کل زندگی باب میل مون نداشته باشیم و متأسفانه اینو به خدا نسبت دادیم که خدا سرنوشتم رو اینجوری رقم زده خدا برام اینجوری خواسته این یعنی شک به عدالت خداوند که خدا سرنوشت یه سری آدما رو خوب نوشته که زندگی تجربه کنن که به تمام خواسته هاشون برسن در مقابل یه سری آدم دیگه هرچی تلاش بکن بیشتر تو بدبختی غرق بشن نه اینجوری نیست خداوند شرایط رو برای همه ی انسان ها یکسان فراهم کرده جهان هستی رو با قوانین ثابتی به وجود آورده و سرنوشت مارو به دست خودمون داده و هیچ اجباری در کار نیست که تو باید اینجوری زندگی کنی مگر خدا ظالمه !!!!!! ما انسان ها خودمون انتخاب میکنیم چطوری زندگی کنیم .اینو میتونیم از این متوجه بشیم که خداوند برای هدایت ما پیامبران و امامان رو فرستاده اگر خداوند سرنوشت ما رو رقم میزد دیگه نیازی به رهنما نبود که برای ما بفرسته همه ی ما میدونیم که رسالت امامان و پیامبران این بوده که راه درست و غلط رو به ما نشون بدن و دیگه انسان هاخودشون انتخاب میکنن که راه درست رو انتخاب کنن یا راه غلط رو اگه اجباری بود و سرنوشت ما از قبل تعیین میشد که دیگه راه و مسیر زندگی ما مشخص بود دیگه چه نیازی به راهنما بود که خداوند بخواد مارو راهنمایی بکنه. یا یه مثال دیگه پس چرا خداوند توبه رو قرار داده چرا گفته وقتی که کار اشتباهی کردی میتونی توبه کنی و از راه خودت برگردی ؟ اگر سرنوشت ما این بود خود دیگه نباید راه برگشتی وجود داشته باشه یا خداوند چرا به شیطان اجازه داده که انسان ها رو بتونه با نجواهاش تحت تاثیر بزاره ؟ این کار خداوند یعنی اینکه زندگی انسان ها سراسر از انتخاب که به حرف شیطان گوش بدن یا به حرف خداوند .مسئول صد در صد زندگیمون خودمون هستیم و اصلا نمیتونیم از زیر بار مسئولیت زندگی مون شونه خالی کنیم و اونو به خدا و زمین و آسمون دولت ملت ربط بدیم هر چی هستیم خودمون خواستیم باشیم و هرچی بشیم هم خودمون خواستم که بشیم . دیگه خو دانی
به نام خداوند مهربانم
سلام خدمت استاد ارجمند و دوستان همگام
حل تمرینات سرنوشت را بنویس.
نگرش شما درباره سرنوشت چیست؟ این آگاهی را از چه طریق کسب کرده اید؟
قبلا نگرش من این بود که خداوند از قبل به دنیا آمدن من سرنوشتم را نوشته و من تنها سالی چند شب در شبهای قدر فرصت دارم تا با گریه و دعا و التماس از خدا بخواهم که گناهان من را ببخشد تا خداوند بخاطر گناهان من سرنوشت بدتری برای من ننویسد .
اما از وقتی با قوانین جهان هستی اندکی آشنا شدم و بوسیله سایت تناسب فکری به مسیر درست هدایت شدم .
رفتم و تحقیق کردم و مقالات زیادی خواندم و فهمیدم اصلا چیزی به نام سرنوشت از پیش تعیین شده وجود ندارد و هر انسانی خودش به کمک ابعاد وجودی که خداوند به او عنایت کرده سرنوشت و زندگی خودش را میسازد.
چه مواردی در زندگی شما بوده است که با تصور اینکه سرنوشت شما این است آن شرایط را پذیرفته اید؟
وای عجب سوال قشنگی
خوب خیلی اتفاقات ریز و درشت زیادی در طول عمر من افتاده که من قبلا تصورم این بود که تقدیر من است و راه گریزی از آن ندارم و به اجبار تن به آن میدادم .
همین چاقی را هم سرنوشت خودم میدیدم و همیشه خداوند را مقصر این سرنوشت میدانستم در حالی که با عملکرد و افکار اشتباه خودم چاق شده بودم .
یا عینکی بودنم را تاقبل از عمل لازیک سرنوشت خودم میدونستم در حالی که با مراقبت نکردن درست از چشمانم خودم به آنها آسیب رسانده بودم .
مواردی را شرح دهید که نگرش اطرافیان این بوده که سرنوشت شما این است ولی با اقدام کردن نتیجه متفاوتی کسب کرده اید؟
درباره چاقی ام زیاد پیش آمده که وقتی بعد از تلاشهای زیادی که من انجام میدادم تا لاغر شوم و خوب طبیعتا بعد از رها کردن آن روشها مجددا چاق و یا حتی چاقتر میشدم ؛اطرافیان من با اصرار زیاد تلاش میکردند تا به من حالی کنند این همه تلاش بیهوده نکن برای لاغر شدن تو سرنوشتت و تقدیرت و نوع بدنی که خدا قسمتت کرده این مدلی است که چاق باشد و خیلی اصرار هم داشتند که بابا اصلا و ابدا لاغری بهت نمی آید و زشت میشوی و از قیافه می افتی و پوستت خراب میشود و شبیه معتادها و آدمهای مریض میشوی و کلی با من کلنجار میرفتند تا من را متقاعد کنند که با چاقی خودم مدارا کنم چون خدا خواسته و سرنوشت زندگی من است .
در مورد چاقی چقدر عقیده داشتید که سرنوشت شما چاقی است؟
من چون زیاد در حال تکاپو و تلاشهای سخت و دشوار برای لاغر شدن بودم و هیچ کدام از این تلاشها نتیجه دلخواه من را نمیداد و اطرافیان هم مدام با حرفهایشان تلاش بر این داشتند من چاقی خودم را به عنوان یک سرنوشت خدا دادی قبول کنم واقعا با اینکه عاشق لاغر شدن بودم ولی به اینکه سرنوشت من اینطور چاق رقم خورده باور کرده بودم و بخاطر همین باور اشتباه مدام به خداوند بزرگ و بخشنده ام ، گله و شکایت میکردم که این چه دشمنی است که با من داشته ای و چرا من را چاق خلق کردی چرا فلانی و فلانی غرق در نعمت لاغری هستند و راحت هر چه به هر اندازه و هر ساعتی بخواهند میخورند ولی من بدبخت همش نمیخورم و این همه زجر میکشم و آخرش هم کلی چاقم و چربی و دنبه دارم ،و متاسفانه با تکرار این شکواها در هر بار توجه ام به چاقی های بدنم این باور سرنوشت چاق در من قدرت بیشتری میگرفت.
نگرش خود درباره امکان از سر نوشتن سرنوشت به شکل دلخواه تان را شرح دهید.
خداوند بزرگ بارها در قرآن کریم به این موضوع اشاره کرده اند که هر انسانی خودش سرنوشتش را مینویسد.
حالا تفاوت ما انسانها در چیست؟
همه ما بدنهای مشابه داریم با اجزا و اعضاي مشابه ؛وجه تمایز انسانها از یکدیگر در محتویات و عملکرد ذهنشان است و همین عملکرد های ذهنی که منجر به عملکردهای رفتاری میشوند باعث میشوند نا سرنوشت ما شکل بگیرد .
اگر کسی مثل من تا به حال چاق بوده و گمان میکرده این سرنوشت تغییر ناپذیر است و فقط باید تحمل کرد سخت در اشتباه است .
میشود خیلی راحت و بدون تحمل فشار و رنج با یادگیری اصول ذهنی صحیح لاغری ،لاغر شد و سرنوشت لاغری را برای خودمان رقم بزنیم و الگویی باشیم برای همه چاقها تا آنها هم با تغییر محتویات ذهنی و عملکرد رفتاریشان لاغری را زندگی کنند .انشالله .
عقیده شما درباره نوشتن دوباره سرنوشت جسمی چیست؟
جسم ما امانت و هدیه ای گرانبها است از سوی پروردگار عرش اعلا به ما تا با این جسم در روی زمین به بهترین حالات ممکن زندگی کنیم و لذت ببریم و سرنوشت زیبایی را برای خودمان رقم بزنیم .
اینطور نیست که خداوند برای این جسم به صورت پیش فرض یک سرنوشت مشخص کرده باشد چون اگر چنین چیزی بود عدل خداوند زیر سوال میرفت و اگر چنین چیزی بود چطور پس ما توانسته ایم بارها لاغر شویم و سرنوشتمان را حتی برای مدتی کوتاه تغییر دهیم !!!؟؟؟
همین موضوع میتواند به راحتی مشخص کند که هیچ سرنوشت جسمی از پیش تعیین شده ای برای ما تحمیل نشده و ما هر حالت جسمی را تجربه میکنیم در اصل خودمان آن حالت جسمی را با افکار و رفتارمان خلق کرده ایم .
چگونه سرنوشت خود را به لاغری تغییر میدهید؟ شرح دهید.
من با رد باور سرنوشت من چاقی است به راحتی با نیرو گرفتن ار خدای نیرومندم سرنوشت لاغری خودم را کشف و خلق میکنم انشالله .
من با یادگیری اصولی لاغری با ذهن محتویات ذهنی ام را اصلاح میکنم تا عملکردم اصلاح شود و من دیگر چه بخواهم چه نخواهم لاغر میشوم .
من از بودن در زندگی لاغر خودم لذت میبرم و این همان سرنوشت دلنشینی است که با کمک خدای مهربانم برای الباقی زندگی ام مینویسم و آن را اجرایی میکنم انشالله .
خدای مهربانم از تو سپاسگزارم که به من اختیار دادی و فرصت دادی تا سرنوشت خودم را دوباره نویسی کنم و از زندگی چاق به لاغر سرنوشتم را تغییر دهم الهی شکرت
استاد سپاسگزارم برای هدایت امروز شاد و موفق باشید
الهی به امید تو
به نام خداوند واحدم
سلام خدمت استاد ارجمند و دوستان همگام
سرنوشت من
خداوند بزرگ در قرآن کریم میفرمایند :
“خداوند سرنوشت هیچ قوم (هیچکسی) را تغییر نمیدهد مگر آنکه آنان آنچه را در خودشان است تغییر دهند!”
در این آیه به زیبایی و صراحت بیان شده است که هر انسانی برای اینکه سرنوشت و مسیر زندگی اش تغییر کند، باید باورها و نگرشهایش را اصلاح کند.
و به وضوح در این آیه مشخص است ،که هیچ سرنوشت از پیش تعیین شده ای ،برای انسان نیست .
و هر کس خودش تقدیرش را با افکار و رفتارش رقم میزند .
من هم در گذشته به سرنوشت از پیش تعیین شده ،اندکی اعتقاد داشتم .مخصوصا به چشم زخم و سحر و جادو ؛
اما اکنون به لطف هدایت پروردگار هادی ام نگرشها و باورهای من در حال اصلاح شدن هستند و من در مسیری توحیدی قرار گرفته ام .
باورهای اشتباهی که در ذهن ما هستند و نقش ترمز های ذهنی ما در مسیر موفقیت را دارند، متاسفانه درست در زمان ناراحتی و درماندگی ما خودشان را بیشتر نشان میدهند. و باعث گمراه تر شدن ما میشوند .
مثلا وقتی در ذهنمان به چشم زخم اعتقاد داریم ،در زندگیمان مدام اتفاقاتی را تجربه میکنیم، که این باور را در درون ما قویتر میکند و دیگر به جایی میرسیم که از ریسمان سیاه و سفید هم میترسیم .
و ما هر چه این باور را قدرتمند تر میکنیم و فرکانسهای بیشتری به جهان هستی ساتع میکنیم .بیشتر چشم میخوریم و بیشتر در رنج و عذاب گرفتار میشویم .
در اصل ما با این کار داریم، به چشم زخم قدرت میدهیم و چشم زخم را خدای خود میبینیم و شرک میکنیم .
بگذارید بیشتر توضیح دهم
پرستش یعنی قدرت دادن به باورهای ذهنیمان و ما به هر باوری در ذهنمان قدرت بدهیم، در اصل انگار داریم آن را خدای خودمان تصور میکنیم.چون در دیدگاه توحیدی ما تنها خداوند قادر مطلق است و ما با قدرت دادن به آن باورها گویا داریم شرک میکنیم .
و دقیقا با قدرت دادن به مثلا چشم زخم ما داریم قدرت را از خداوند میگیریم و به یک باور اشتباه میدهیم .و این شروع همه بدبختی های ماست .
چرا که وقتی مشرک باشیم وقتی نگاه توحیدی نداشته باشیم ما با دست خودمان داریم نعمتهای خوب خداوند را پس میزنیم .و خدای درون خودمان را محدود میکنیم .
وقتی در نمازمان میگوییم خدایا ما تنها تو را میپرستیم و از تو یاری میجوییم یعنی :”فقط خدایا ما به تو قدرت میدهیم و از تو درخواست یاری و کمک داریم چون تو خدای قادر و توانای ما هستی”
توحیدی بودن یعنی قدرت ندادن به عوامل بیرونی
مثلا :اگر من باور داشته باشم که کسی بخاطر موقعیت اجتماعی اش یا جایگاهش میتواند به من ضرر بزند ،من به آن فرد قدرت داده ام و دچار شرک شده ام .
چون برای آن فرد ویژگی خدایی متصور شده ام .و فراموش کرده ام تنها کسی که میتواند مرا به عرش یا فرش برساند خداوند متعال است؛ آن هم نه از روی سرنوشت از پیش تعیین شده بلکه بر اساس درونیات خودم .
وقتی برای خودمان هدفی تعیین میکنیم ،باید تمرکز و توجه خودمان را روی آن خواسته قرار دهیم و اجازه ندهیم ،عوامل بیرونی و ورودی های نامناسب باعث گمراه شدن ما شوند .
ما باید به پذیرش حالت فعلی خودمان راضی باشیم و با لذت زندگی کنیم و با شرایط موجودمان نباید وارد جنگ شویم چون ما خودمان بر طبق عدل الهی با افکار و رفتارمان این وضعیت فعلی را برای خودمان رقم زده ایم و اگر با این وضعیت موجود وارد جنگ شویم یعنی ما با عدل الهی در جنگ هستیم و این هم یک کفر است .
و هنگام جنگ و مقاومت کلیه درهای نعمت به روی ما بسته میشود و در هنگام تسلیم است که ما در حالت پذیرش قرار میگیریم و میتوانیم رحمت خداوند را به شکل افراد و شرایط و ایده ها و… و…. دریافت کنیم.
من خوب میدانم که خداوند صاحب و مالک و فرمانروای همه چیز است.و همه چیز در ید قدرت پروردگار من است .
پس من به هیچ چیز و هیچ کس قدرت نمیدهم و برای پروردگار یکتایم شریک قائل نمیشوم.
اگر در جایی کسی یا چیزی سبب حل مشکل من بشود من آن را دست امداد خداوند میبینم و آن شخص را بت خود نمیکنم
برای تغییر سرنوشتم درونیات من باید تغییر کند و این کار مستلزم صرف وقت است و من تلاش میکنم تا درونیاتم را به بهترین حالت ممکن تغییر دهم تا زندگیه عالی تری را تجربه کنم انشالله.
بار پروردگارا از تو سپاسگزارم که در هر حال و در هر لحظه در درون من جریان داری
استاد سپاسگزارم برای آگاهی امروز
الهی به امید تو
سلام استاد
خدایا شکرت درتاریخ 1402/07/05 توانستم گام 98 سرنوشت را ار سر بنویس را گوش دهم
استاد این کلمه سرنوشت خودش خیلی مفهوم داره یعنی از سرت (مغزت – افکارت ) شروع کن و سناریوی زندگیت را خودت بنویس و دیگران نمیتوانند دراین کار دخالت کنند چقدر ما ازاین کلمه غافل بودیم که فکر میکردیم خداوند تا پایان عمر ما سرنوشت و آینده ما را نوشته و قابل تغییر نیست
اگر ما با افکار مثبت زندگی را نوشتیم سرنوشت ما هرروز پیشرفت است و اگر با افکار منفی ان را پرکردیم یعنی ما سرنوشت خوبی نخواهیم داشت همه چیز برمیگرده به سرو مغز خودمان که اصلا باور نمیکردیم این خودم هستم که با افکارم زندگیم را رقم میزنم چون خداوند درقرآن فرمودند ما انسان را با اختیار آفریدم نه جبر و غریزه یعنی در آن دنیا اگر از خداوند گله کنیم که چرا فلانی دراین دنیا خوب زندگی کرده و من نه خداوند میگوید خودت با مغزت سرنوشت خودت را رقم زدی و کسی مقصر نیست و این یعنی خداوند عادل ومهربان و خداوند میگوید دردنیا هرچه به موفق مراد بود خودت کردی و هرچه باب میل خودت نبود و مورد پسند واقع نشد به خداوند نسبت دادی پس تا دیر نشده نگرش خود را اصلاح کنیم تا سرنوشت ما درست رقم بخورد و چی از این بهتر که من میدانم که اخلاق و روحیات خودم چگونه است و براساس آن برنامه ریزی کنم تا شکست نخورم
نگرش شما درباره سرنوشت چیست؟ این آگاهی را از چه طریق کسب کرده اید؟ قبلا مثل بقیه فکر میکردم ولی درکتابی خواندم و الان هم یادآوری شد سرنوشت هرفرد دست خودش است که بد بنویسد یا خوب
چه مواردی در زندگی شما بوده است که با تصور اینکه سرنوشت شما این است آن شرایط را پذیرفته اید؟ شرایط تعویض کردن منزل و خریدن باغ چون من پول ندارم و نمیتوانم بخرم پس سرنوشت من این است که آن را نداشته باشم
مواردی را شرح دهید که نگرش اطرافیان این بوده که سرنوشت شما این است ولی با اقدام کردن نتیجه متفاوتی کسب کرده اید؟ درس خواندن تا مقطع ارشد همه میگفتند چون 4 بچه داری و کارمندی سرنوشت تواینه که بیشتر نخوانی و تا مقطع دیپلم بسه حالا هم که سرکار هستی اصلا لازم نیست ادامه بدهی و سختی بکشی
در مورد چاقی چقدر عقیده داشتید که سرنوشت شما چاقی است؟ 100% چون اصلا یک درصد هم فکر نمیکردم که من از ذهنم چاق شدم و آن را ارثی میدانستم
نگرش خود درباره امکان از سر نوشتن سرنوشت به شکل دلخواه تان را شرح دهید. ما میتوانیم هرروز با نوشتن سرنوشت خودمان درمغز ان را به وجود بیاوریم و با خیلی وقت است که دیگر زندگیم را با اراده شخصی جلو نمیبرم و به خداوند واگذار کردم و چون به خداوند ابتدا ایمان و بعد اعتماد دارم به آرامش درونی خوبی هم رسیدم
عقیده شما درباره نوشتن دوباره سرنوشت جسمی چیست؟ چگونه سرنوشت خود را به لاغری تغییر میدهید؟ شرح دهید. ما سرنوشت جسمی را باید از ابتدا با نوشتن سرنوشت ذهنی شروع کنیم تا درجسم به وجود بیاید . من با آگاهیهای زیاد از لاغری با ذهن برای لاغری سرنوشت چاقی را ازذهن به سرنوشت لاغری تغییر میدهم
از محتوای ویدیوی آموزشی برای خود تمرین ایجاد کرده و در بخش نظرات تمرینی که باید انجام دهید را بنویسید. نوشتن سرنوشت دقیقا دست خودمان است که با اشتیاق و احساس خوب بتوانیم آرزوهای خودمان را خلق کنیم چون شما دریک فایلی گفتید احساس کم کم تبدیل به جسم میشود و این یعنی آرزوی لاغری را با احساس خوب کم کم به جسم متناسب تبدیل میکنیم
خداوند هرگز سرنوشت انسان ها را نمی نویسدبلکه این خود ما هستیم که سرنوشت خودمان را با افکار مثبت یا منفی درمغزمان که همان سر خودمان است رقم میزنیم و با دادن احساس خوب یا بد آنها را به جسم تبدیل و درزندگی روزمره به کار میبریم .
سلام و درود .
نوشتن سرنوشت هرکسی دست خودشه .
اما سرنوشتی که خدا برای هر کدوم از ما نوشته و خیلیها بهش اعتقاد دارند در معنای اشتباه خودشه .
سرنوشتی که خدا برامون در نظر گرفته ورژن بالایی هست و نشانه اش قابلیتهاییه که در وجود ما قرار داده .
خداوند مارو برای چیزهای خوب برنامه ریزی کرده اما ما با برچسب اشتباه به خدا سرنوشتهای خرابی که خودمون برای خودمون نوشتیم رو به خدا نسبت دادیم و گفتیم خدا خواسته ما فلان بشیم . خدا خواسته ما بهمان بشیم در حالیکه این سرنوشتها رو خودمون نوشتیم .
درست مثل سرنوشت چاقی .
ما با افکار خودمون خودمون سرنوشت چاقی رو برای خودمون رقم زدیم .
و اون رو به خدا نسبت دادیم و گفتیم خدا برای ما چاقی خواسته .
در حالیکه ما اینجا یاد گرفتیم سرنوشت ما لاغریه چیزی که خدا برامون نوشته لاغریه .
الگوهای اولیه طبیعت بدن ما لاغریه یعنی تناسب اندامه .
چاقی سرنوشت ما نیست .
این یک نکته و دوم اینکه این سرنوشت چاقی رو خودمون نوشتیم .
خودمون برای خودمون باورهای چاقی رو نوشتیم .
به غذاها قدرت چاقی دادیم .
به رفتارهامون برچسب پرخوری و تنبلی زدیم .
به انداممون برچسب چاقی زدیم .
در نتیجه فقط آنچه نصیب ما شد حس و حال چاقی و متعاقب اون رفتار و اندامی در جهت چاقی بود .
اونقدر به رفتارهامون برچسب چاقی زده بودیم که حتی اگه آبم میخوردیم چاق میشدیم .
آیا این سرنوشیه که خدا رقم زده یا اینو خودمون برای خودمون می نوشتیم به صورت ناآگاهانه .
حالا که به آگاهی رسیدم و فهمیدم خالق سرنوشتم خودم هستم میخوام سرنوشتی رو برای خودم بنویسم که خدای خوبم جسم و ذهن و روحم رو بر مبنای اون قرار داده .
روح من متناسبه .
فرمولهای اصلی ذهن من متناسبن و ورژن اصلی جسم منم متناسبه .
من میخام به ورژن اصلی و ریست از کارخانه خودم برگردم .
بنابراین لازمه تمام برنامه های اضافه رو پاک کنم .
با توجه به لاغری و نشانه های لاغری ایمان به لاغری رو در خودم زیاد و زیادتر می کنم تا با ایمان سرنوشت لاغریم رو برای خودم رقم بزنم و خودم رو همسو با طبیعت ذهن و بدنم کنم .
من خیلی چیزها در این راه یاد گرفتم و خدا دو بابت تک تک لحظاتی که در اختیارم گذاشت تا سرنوشت خودم رو بنویسم شکر می کنم .
استاد من ۱۵ کیلو وزنم کاهش پیدا کرده و الان حدودا ۸۵ کیلو هستم .
میدونم لاغری خیلی راحتتر بازم خودشو بهم نشون میده .
من روی باورهام کار کردم و در این جلسات به نیروی عظیم کاهش وزن خود به خود خودم پی بردم .
نیروی بزرگی که هزاران کیلو از وزن منو از سالهای ابتدای زندگیم تا الان کاهش داده کاهش وزن ۲۰-۳۰ کیلو که براش کاری نداره .
تنها مانعش هم تا حالا خودم بودم که لاغری رو برای خودم سختش کرده بودم و بهش نیازمند شده بودم .
من سرنوشت لاغری رو برای خودم رقم زدم و اندام فعلیم رو خیلی دوست دارم .
البته که میدونم روند کاهش وزن من ادامه داره .
چون من مرتب دارم باورهام رو شناسایی می کنم و در جهت کاهش وزن عالی قدم بر میدارم .
من هیچ اقدام فیزیکی انجام نمیدم فقط روی باورهام نسبت به خودم رفتارهام افکار و باورهام و مواد غذایی کار کردم
و مهمتر از همه اینا روی باورهام نسبت به خدا .
خدا برای من بد نمیخواد زشتی نمیخواد سختی نمیخواد .
خدا برای من راحتی میخواد آرامش میخواد . آسایش میخواد امنیت حس خوب ، لذت بردن و …
وقتی این باورهام رو نسبت به خدا خودم و رفتارهام و مواد غذایی اصلاح کردم کلی از افزایش من پاکسازی شده .
اینها باورهاییه که خودمون در موردش مینویسیم و انتخابش می کنیم و در این انتخاب کاملا آزاد هستیم .
پس آنچه دلمون میخواد و حالمون باهاش خوش میشه رو بنویسیم .
و من تا جاییکه سرنوشت خوب برای خودم نوشتم خیلی موفقیتهای خوبی پیدا کردم .
خدایا شکر
“ به نام خداوندی که اختیار زندگی ام را به خودم سپرد”
درود به دوستان هم مسیر و استاد آگاهی دهنده ؛
گام نود و هشتم : سر نوشت را از سر بنویس.
خدای خوبی ها و مهربانی ها ،همیشه و در همه حال سپاسگزار تو هستم و از تو ممنونم که امروز ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۲ مرا یاری دادی تا گام نود و هشتم را بردارم ،سپاس.
الان که به قبلا خودم فکر می کنم انگار که من نبوده ام یا سال های زیادی از مریم قبلی فاصله دارم و این عجیب و تعجب آور است برای من .واقعا در این سال ها با چه باورها و افکار پوچ و بیهوده ای زندگی را سپری می کردم و در حال ساختن آن بودم. افکاری مانند اینکه خداوند قبل از به دنیا آمدن ما سرنوشت ما را نوشته است و آن را تعیین کرده است که زندگی ما چگونه باید باشد.البته من با مطالعات قبلی خود نیز به این موضوع پی برده بودم که سرنوشت انسان تا حدود زیادی در اختیار خود اوست.هر وقت به این موضوع بر می خوردم که خداوند زندگی ما را هم به جبر و هم به اختیار آفریده است خوب متوجه نمی شدم البته قسمت اختیار آن را . اما الان و اکنون به این آگاهی رسیده ام که شاید تولد و به دنیا آمدن ما به جبر باشد اما نوع و طرز زندگی کردن از یک سن به بعد در دست خود ما می باشد و این خود ما هستیم که با چگونه وقت و روز خود را گذراندن مسیر زندگی خود را مشخص می کنیم نه اینکه خداوند بزرگ آن را برای ما رقم زده است یا مشخص کرده باشد.
نکته : سرنوشت به صورت سناریویی از قبل نوشته شده نیست که من مجبور به بازی کردنش باشم ، بلکه نتیجه ی افکار و رفتار من در هر روز زندگی کردنم است.
امروز به این یقین رسیده ام که خداوند برای هیچ بنده ای سرنوشتی را از قبل تعیین نکرده است .
اگر به این نکته توجه کنیم که اگر خداوند از قبل سرنوشت من و شما را نوشته است پس دیگر واقعا چه نیازی به خلقت و آفرینش انسان هایی با سرنوشت از قبل تعیین شده بود و چه هدفی پشت آن می توانست باشد ؟! پس با کمی فکر و دقت به همین سوال ما می توانیم به این موضوع پی ببریم که خداوند اختیار زندگی ما را به خود ما سپرده است تا نوع زندگی کردن را از دید هر انسان و فردی بسنجد و آفریده ی خود را بنگرد که چگونه از این نعمت بی نظیر و بزرگ زندگی که به او عطا کرده است استفاده می کند .آیا با نوع و روش زندگی خود به شناخت خود و سپس شناخت آفریدگار خود خواهد رسید یا تنها با گذراندن هر روز از زندگی خود ، خود و زندگی اش را رو به تباهی و نابودی می کشاند؟! خداوند عزوجل منبع خیر و خوبی است و هیچ گونه دشمنی با انسان آفریده ی خود ندارد و او را بسیار هم دوست دارد و مورد لطف و رحمت خود قرار می دهد همان طور که من و شما دوستان همراه را در زندگی خود ، بارها و بارها مورد لطف و رحمت قرار داده است اگر خوب بنگریم .به نظر من هم این گفته ی استاد بسیار درست است که ما انسان ها با این گونه باورها و افکار که خداوند سرنوشت ما را از قبل نوشته است و یا خداوند نخواسته است و یا خداوند نمی خواهد در واقع می خواهیم کاستی و کاهلی خود را به پای خواست خداوند بنویسیم و با این کار از زیر بار مسئولیت زندگی خود شانه خالی کنیم.
نکته : زندگی کردن بر اساس سرنوشت هیچ لذتی ندارد ، بلکه تجربه کردن سرنوشتی که خودت می سازی بسیار لذت بخش است .
نکته : خوشبختی به معنای تجربه کردن خواسته هایی است که دوست داری در زندگی داشته باشی و آنها را در زندگی ات خلق می کنی .
من از این جمله که هر روز ، روز من است بسیار خوشم آمد و از گفتن و نوشتن آن انرژی و حس بسیار خوبی می گیرم .هر روز روز من است یعنی اینکه گذشته را فراموش کن و از آینده نترس و تنها به امروز فکر کن و از آن لذت ببر و هر کاری که به تو حس خوب و آرامش می دهد را انجام بده و در انجام کارها به خداوند توکل کن و با این کار دیگر مهم نیست که آن روز چه روزی است ، اول یا آخر هفته است ، تعطیل است یا نه و … . خداوند مهربان ، برای ما این امکان را قرار داده است تا سرنوشت خود را آنگونه که دوست داریم بنویسیم و از خلق کردن سرنوشت خود لذت ببریم و سپاسگزار باشیم .
نکته : سرنوشت را باید از سر نوشت .
من می خواهم که سرنوشت لاغری ام را بنویسم ، سرنوشت مالی ام را بنویسم ، سرنوشت روابط ام را بنویسم و سرنوشت ارتباط و ایمان به خداوند را بنویسم .
نکته : لذت سپاسگزاری خلق کردن سرنوشتی که خودت می نویسی با لذت شکرگزاری برای سرنوشتی که خداوند برایت نوشته است از زمین تا آسمان تفاوت دارد .
همراهان عزیز بیایید از امروز سرنوشت خود را به زیباترین و بهترین شکل بنویسیم .
“ یا حق ”
سلام بر استاد وهمسیران سرنوشت سازه زندگی دوباره
با توجه به خودم از وفتی یاد دارم بخاطر چاقی خودم کناهکار میدونستم به جهت خودرن زیاد موادغذایی شایید میلیونها بار در طی این همه سال که خوردن رو عامل چاقی میدونستم
هر بار از خدا دارخواستداشتم اکه دوباره به دنیا میامد دیگه استباهات این زندگی رو تکرار نمیکردم چرا ؟
مگه خدا رفتگان به دیار باقی رو برگشت به دنیا داده که من ابن تصور داشتم
جون این سرنوشت خودم میدونستم که باید طی بشه وهیچ گونه جای گله وشکایت نداره باید فقط تحمل کنی ودم نزنی تا عمرت به پایان برسه این یی باوره اشتباه دیگه از باورهای غلط بود که من داشتم دیگاه دبگرا ن ونظر دیگران افکار دیکران رو برای خودم سرنوشت میدوستم ولی حالاقبولش ندارم این من هستم که باید سرنوشتم رقم بزنم نه دیگران
من هستم که جواب گویی این گونه زندگی کردن در محضر خداوند مهرابان باید پاسخ بدم چطور از عمریی که خداوند عزیز در اختیارم فرا داه استفاده کردم خوب اون زمان خواهم گفت دیگران سرنوشتم رقم زدن خودم من چی پس من چکاره بودم اونها که خودشون سرنوشته خود شون گذرندن من دوباره متو لد سدم وتوی این تولد نمیخوام همرام گلی افکاروباور اندیشه مشکل دا داشته باشه میخوام ازاد رها فکر درک درست واندشیه کامل فهم بالا باقی مونده عمر عطا شدم با خودم طی کنم این سالهای که خداوند به من عطا کرده شاید نمدونم چندین سال هیت رو بهشکلی زندگی کنم که دوست داشتم باشه حالا خودم اون می سارمش اخه چه حیه خوبی خودم می سازمش تو تغییر باید اگاهنه هم فکر وهم عمل کنی حای اشتباه خیلی کم کنی اگه قبول داری اگاهی کسب کردی باید با اونسرنوشتی که دیگران برات ساختن فرق کلب داشته باشه
با شروع این مسیر کم کم اگاهی در باره زندگی وچگونگی تغییر توهر جنبه رو یاد گرفتم شاید تو این بخشی که هستم به نظرم کامل باشه ولی در اینده با گذشتن از دورها نتیجه پخته تر میشه ولی حالا درنظرم درست درک کردم فهمیدم نه اره نه این من هستم که سرنوشتم رقم میزنم خداوند خداوند حق انتخاب داده این ماهستیم که چگونگی شو تعیین میگنیم که خوب ویا بد زندگی کنیم بسته به درک وفهم هر نفر تاثیر محیط که در نظر دیگران بسیار با اهمیت هست من قبول ندارم چون توی این سالهای افرادی رو دیدیم که بسیار موفق عمل کردن تولید کننده شدن افرادزیادی رو در شرکت وکارخانه هایشان مشغول به کار کردن
در کشورهای دیگه د حال رفت وامد هستن دائم به کسترش فعالیتوش اضافه میکنن از دید دیگران که این افراد رو نمی شناسن انها در شهرهای بزگ به این موفقیت رسیدن ولی نه من چند نفر رو از اقوام داریم که تو روستا بودن وابن همه موفقیت رو بدست اوردن وهمین مسلئه برعکس هم داشته افردی از همین اقوام اطرف خودم توشهر بودن تو محیط خوبی بودن ولی اصلا هیچ گونه موفقیتی نداشتن چه مال وهر جنبه دیگه وحی ناله حی اه گه چرا نمیتونن موفق بشن میحط تو هر زمینه حواب گو نیست تا طرف خودش نخواد از بودن تواون محیط کمال استفاده کنه چرا
چون اگاهی فکردی ودرک درستی نداره از چگونی تغییر زندگی خودش فقز عامل بیرونی رودخیل میدونه نه عامل درونی رو تو درک کردن ودرست فکر کردن
باید حواسم باشه تو مسیر تغییر کردن خودم از خودم شکست نخورم این مسلئه عجله رو تو خودم کم رنکش کنم که بتونم تغییر خوب رو تجربه کنم
چیزی که بر ای من دیگران نوشتن من کامل قبول نکردم اونم چاقی بود که تا اخرین لحظه عمرم همراه باشه این قبول نکردم اگه کرده بودم که این همه سال تلاش نمیکردم که خودم نجات بدم تو ۳ سال گذشته من واقعا بدون کوچکترین اقراق داشتم با خودم خودم بی صدا روزی هزار بارمی جنگیدم به ظاهر داشتم زندگی میکردم ولی مخفیا نه میجنگیدم وباز پیروز این میدان وسربلندش چاقی بود نه من بارها ا زخداوند خواستم کمکم کنه چرا خدا تو همون روزهاز اول من تواین مسبر قرارنداد.
اویل وردم به این سایت چندین بار این از خودم پرسیدم وخودم با این حواب قاتع کردم خودم که اگه همین سال هم تو رو به این سمت هدایت نمیکرد تو چکار میتونستی بکنی ولی روز گذشت با اتفاقی که توضیحش دادم فهنیدم زمانش نبوده من باید تسلیم میشدم بعد وارد داشتم به این سمت تا بتونم یادبگیرم ودرک درستی داشته باسم حتی فابل توجه هست خود شما بارها این نتکه تاکید کردید که دیگران حرف ما رو متوجه نمشه بعضی خنده وبعضیکه ما جواب کامل بهسون نمدیم یی چیزی رو ازانها مخفی میکنیم واین هم روز گذشته به عینه دیدم وشنیدم پس خود من اماده دریافت این مسیرنبودم خداوند چون خواسته منو میشناخت زمانشو بهتر میدونست کی وکجا وچه زمانی من به این سو هدایت کنه چون میخواستم سرنوشتم عوض کنم کاری که شاید از دید دیگران هم اشتباه وهم غیر ممکن هست رو انجام بدم خوب اول خودم باید اماده می بودم تا درست یا دگیری ودرست و عمل کرده درست داشته باشم روز گذشته یی مثال با مزه به فکرم رسید کسی که مریضی دکتربهش امپول تجویز میکنه که زدوتر خوب بشه این فرو وفتی که میره همین دارو رو برای سلامتب خودش تزریق کنه دو ندل نیتونه رفتا کنه من خودم دیدم افرادی بودن که فریاد میزد دونفر باید پاهشو بگیر باداد وفریاد حتی سفت کردن عضله باسن جوگیر ی میکرد از تزریق همین داروی که اون فمی خواد خوب کنه چون ترس داشت به این شکل رفتار کرد ولی دیگران با ارامش وتسلیم خیلی اسون تزیق انجام میدن بدون هیچ مشکلی دلرو همین دارو وتزیف کننده همین یی فرد هست برخورد ماست که تعیین کننده هست
برای تغییر گردن سر نوشت اول تسلیم شدن بعد اگاهی یاد گرفتن درست یاد گیری داشتن درست رفتارگردن ودرست عمل گردن کم کاری نکردن تو سرنوشت جدید اون وفت کا گل سرنوشتت بوی داره که عطرششش مشام همه رو میگیره مهو داشته های تو میشن منظورم فهم درک ودانش اون فرده
افای عطار روشن من دارم روز شماریی میکنم که این شنبه بیاد تا دروه ام شروع کنم حی شما اخر این مسیر منه بیچاره رو بیچاره تر میکنین که کی شنبه بشه من شروع کنم دل تو دلم نیست دره لحظه شماریی میکنم که زودتر این دو روز بگذره قند تودلم داره اب میشه رحم کنید انقدر من تشنه یاد گیری اذیت نکنید اشتیاق دبگه نگو همه لحظه شماریی برای یادگیری درست
خداوند پشت وپناهتون یا حق حق نگهدارتون
با سلام خدمت استاد عطار روشن عزيز
من جامپ كردم از قسمت چهاردهم به اين قسمت
دنبال يه فايل ديگه ميگشتم ..تايتل اين فايل توجهم رو جلب كرد و شروع كردم به ديدنش
استاد عطار روشن من خيلي سالي ميشه به سرنوشت اعتقادي ندارم
شايد چون بيشتر ذهن من رو موضوع چاقي پر كرده بوده در تمام سالهاي گذشته …وقت نكردم به مقوله سرنوشت فكر كنم
به گذشته كه فكر ميكنم …خيلي كم از كلمه سرنوشت استفاده كرده بودم خدا روشكر
نكته جالب اين فايل براي من اين بود كه به جاي كلمه موفقيت از كلمه مسير تغيير استفاده كنيم
موفقيت يعني به يه جايي ميرسي و تموم ميشه ولي تغيير هميشه ادامه داره
با حرفاتون درباره اينكه قبل از ازدواج چي فكر ميكريد و چي شد ..من اونطوري كه ياد گرفتم اينطوري بوده كه احتمالا شما هم ته ته ذهنتون بدتون نمي آمده كه خانمتون بهتون گير بده و بگه هميشه پيشم باش…همون علاقه ته ذهن كار خودش رو ميكنه…
نميدونم چقدر درست ميگم ولي اينطوري ياد گرفتم
موفق باشيد
بنام خدا
سر نوشت را از سر بگیرید
چیزی که من یک عمر شنیده بودم خداوند سرنوشت هر انسانی را از همان بدو ورود به دنیا خودش رقم میزنه وما انسانها هیچ توانایی مقابله با سرنوشت خومان را نداریم یعنی نمیشه عوضش کرد چون کار خداست و ما قدرت اون را نداریم کاملا با چهار گوشه دلم اینو باور کرده بودم که فقیره تا آخر عمر فقیه
پول دار تا همیشه پول داره ،خوش بخت بد بخت همه و همه تا همیشه همین هستن و اصلا درست بشو نیست باید بسوزی و بسازی ولی از وقتی با سایت تناسب فکری آشنا شدم و کم کم زندگی با طعم خدا را گوش کردم نوشته های باور ساز و خیلی فایل دیگه تغییر زندگی را دیدم متوجه شدم،که بک،عمر من اشتباه کردم و زندگی عکس،شنیده های من هست یعنی خداوند هیچ دخالتی تو سرنوشت من و یا ما نداره،هر چی،الان هستیم حاصل،تمام اون افکار و رفتارهای اشتباه ما هست خداوند بجز خیرو خوبی چیزی نداره برا ما اگه من مشکل مالی دارم ویا مشکل روابط دارم علتش خودم هستم چون همیشه فکر میکنم الان همسرم که از،بیرون اومد شروع به غر زدن میکند دقیقا همین میشه اما الان دارم رو این قضیه کار میکنم و خدا را شکر خیلی رابطه بهتر شده و همین طور برا مسائلی دیگه چاقی یکی از این مسائل که خداوند یک جسم تراشیده تحویل من داده پس خودم باعث چاقی شدم و الان دارم کار میکنم برا ثروت میگم این پول تو دنیا هست و در اختیار ما خدا که نمیاد یک کیسه پول بندازه پایین فقط راه رسیدن را به ما نشان خواهد داد اگر ایمان داشته باشیم من به خداوند ایمان،دارم من به خدواند توکل کرده ام پس میتوانم سرنوشت خودم را از نو رقم بزنم
سلام و درود بیکران خدمت استاد عطار روشن گرامی
من مدتی هست به صورت رندوم از فایلهای رایگان یکی رو انتخاب میکنم و گوش میدم و همزمان مینویسم و بسیار هم از این کار لذت میبرم و میدونم این کار همون عمل صالح هست که چند روز پیش فایلش رو گوش دادم و هر بار که اونها رو مرور میکنم انگار بار اول هست که به اونها میرسم و کلی تخت تأثیر اونها قرار میگیرم و به لطف خدا نوشته های ارزشمندی از خودم به جا میزارم .
من. بعد از ازدواج ام کلی دوره های مختلف در زمینه های مختلف گذروندم و دیپلم خیلی از هنرها رو از فنی و حرفه ای دارم اما هیچ دوره ای به اندازه ای این دوره های ذهنی و قانون جذب و لاغری با ذهن من رو تخت تاثیر خودش قرار نداده و من رو درگیر خودش نکرده و من رو علاقه مند به خودش نکرده و واقعا من از وقتی در این دوره ها هستم زندگیم کلی دگرگون شده و من با اونها گذر زمان رو حس نمیکنم .و دوست دارم اوقات فراغتم و با این فایلها بگذرونم و ورودی خوب به خودم بدم و هر چیزی رو وارد ذهنم نکنم و تا حدود زیادی موفق بودم .
عنوان این فایل واقعا زیبا و تکان دهنده هست من در چند سال گذشته فکر میکردم چاقی جز سرنوشت من هست روابط بسیار بی روح با اطرافیانم جز سرنوشت من هست فرزند لجباز و یک دنده جز سرنوشت من هست داشتن فلان بیماری جز سرنوشت من هست و ….کلی چیز دیگه که هم از اطرافیانم میشنیدم و هم میدیدم که واقعا قبول کرده بودم اونها جز سرنوشت من هستن اما الان من کلی خواسته های جدید دارم که اصلا داشتن اونها برام چیز محال و نشدنی و عجیبی نیست و شاید اگر خیلیها بشنون بگن این دیگه داره بلند پروازی میکنه همین الآنم زندگی عالی داری دیگه چی میخوای اما من دوست دارم تا زندم شرایط زندگیم در تمام جنبه ها روز به روز بهتر بشه و من فردی با سرنوشت جدید بشم شاید هنوزم برای خودم اون ته تهای ذهنم کلی ترمز داشته باشم که دیگه نه این یکی رو نمیشه چه خبره ؟؟و یا نه دیگه این همه چیز با هم برای تو نمیشه و خدا همه چیز با هم رو به هیچ کس نمیده….. اما من میدونم تمام این نجواها شیطانی هستن و از فقر. و کمبود و بی ایمانی به خدا می آیند و باید بارها و بارها به خودم زندگی افرادی مثل استاد عطار. روشن و نمونه های دیگر اینچنینی که در این مسیر موفق شده ان رو نشونش بدم تا آرام بگیره و حرف نزنه و ببینه که میشه یه فرد در کلی از جنبه های تغییر کنه و زندگی جدیدی رو خلق کنه و حتی فردی مثل استاد به خاطر اینکه عالی روی خودش کار کرده علاوه بر خودش حتی همسر ایشون به گفته ی خودشون همزمان کلی تغییر کردن و این واقعا جذاب و زیبا و آرامش دهنده هست و واقعا ایمان یکی مثل من رو برای ادامه دادن در مسیر قویتر میکنه که فقط بمونم حتی اگر به مو برسه ولی نزار پاره بشه باید ادامه بدم تا سرنوشت خودم رو از سر بنویسم
من همیشه در طول زندگیم کلی باورهای غلط در مورد کلی از خواسته هام داشتم و هیچ وقت به اونها نرسیدم و تا قبل از آشنایی با این مسیر فکر میکردم خدا نمیخواد در حالی که حالا آگاهم من مشکل داشتم و هنوزم در بعضی از زمینه ها دارم که به دستشون نیاوردم پس سرنوشتی در. کار نیست و این خودم هستم که نمیخوام مسولیت زندگی ام رو به عهده بگیرم و اما مثال واضح این حرفم چاقی خودم بود در گذشته که من همیشه میگفتم خدا نمیخواد که من لاغر بشم و یا اینکه من هم اینطور آفریده شدم و این سرنوشت من هست .ولی ازوقتی وارد این راه شدم و فهمیدم همه چیز رو خودم به وجود آوردم حتی چاقی خودم رو هم همینطور احساس ارامش،و توانایی برای خلق خواستم کردم احساس خوبی داشتم و گفتم حالا که اینطور پس لاغری رو به وجودش میارم و خیلی پر قدرت وارد این راه شدم و الان خیلی وقته من دیگه در اون شرایط قبلی نیستم و برام اون خلق لاغری چیز ساده و طبیعی هست وو اصلا من دیگه به دنبال خلق بقیه ی رویاهام در بقیه ی جنبه های زندگیم هستم اما یه وقتهایی اینقدر به خواسته هام چسبیدم و عجله کردم که خودم باعث شکست خودم شدم من با وجود اینکه در این راه کلی لاغر شدم و کلی نتایج عالی در بقیه ی جنبه های زندگیم داشتم اما چون چشمم به اون نقطه ی پایانی هست و دوست دارم بسیار اندام ایده آلی داشته باشم بعضی وقتها ناراحت میشم اما سریع به یاد گذشته ام میفتم که کجا بودم و الان کجا هستم و نمیزارم از مسیر خارج بشم و بارها میگم من یه زمانی آرزو داشتم فقط ثابت بمونم و دیگه اضافه نکنم حالا نه تنها ثابت موندم بلکه به مرور کلی کاهش،سایز و وزن داشتم که همه و خودم متوجه این همه لاغری در وجودم شدن و بارها تحسینم میکنن اما بازم خیلی وقتها شده برای خرید رفتم مثلا همین چند وقت پیش و فروشنده گفته سایز شما چنده و گفتم فلانه خانم فروشنده خندیده و گفته امکان ندارد و یکی دو سایز بالاتر داده و من حالم بد شده اما ناامید نشدم و گفتم کاری به این سایزها ندارم من کار به تغییرات خودم دارم که چقدر فرق کردم و نزاشتم لیز بخورم و از مسیر خارج بشم و یا همین چند هفته پیش یکی من رو دید گفت انگار کمی چاق شدی و من که از درون احساس لاغری دارم اولش ناراحت شدم و گفتمش نه امکان نداره اشتباه میکنی و طرف هم که محکم حرف زدن من رو دید گفت شاید به خاطر لباست هست که گشاده و من اشتباه میکنم اما بعدش شبطون اومد که بیشتر اذیتم کنه اما من سریع جوابش رو دادم و دیگه نزاشتم حالم بد بشه با مرور تغییراتم جلوی حرفهای شیطانی رو میگیرم یا همین چند شب پیشین لباس جدیدی خریده بودم که خیلی دوسش دارم اما زمانی که پوشیدم یکی گفت انگار چاقت کرده و من که از درون احساس تناسب زیادی دارم و سالها هست اصلا همچین حرفی رو نه خودم و نه بقیه بهم نزده بودن تعجب کردم که چی میگه و میخواستم ناراحت بشم نکنه هنوزم چاقم اما گفتم نه بابا این نظر ایشون هست من که خودم اینطور فکر نمیکنم پس نمیزارم خودم از خودم شکست بخورم با عجله کردن و یا نجواهای شیطانی حالم رو بد نمیکنم و از خودم شکست نمیخورم .
من از وقتی در این مسیر هستم هر روز صبح اول صبحم رو با موضاعات عالی که حالم رو خوب میکنه و باعث سپاسگزاری من میشه شروع میکنم و حالم بهتر میشه و لذت میبرم چون دارم به موضاعات خوب فکر میکنم دارم به داشته هام فکر میکنم و اصلا خیلی وقتها متوجه گذر زمان نمیشم اما خیلی وقتها هم هست که نحواهای شیطانی دارم که بابا دیرت شده برو سراغ کارهای خانه و آشپزی و نظافت و …و یا برو به فلانی زنگ بزن احوالی بگیر چون چند روز هست که زنگ نزدی و ….اما من به خودم میگم نه من به دنبال حال خوبم پس باید همین کار رو انجام بدم و لذت ببرم چون سرچشمه ی همه موفقیتها حال خوب هست و اصلا مثل آب هست برای زنده ماندن ما ، اینقدر حال خوب مایه ی خوشبختی هست وقتی حال من خوب باشه این حال خوب رو در جهان گسترش میدم و باعث خیر و برکت در زندگیم میشه و من عاشق این موضاعات ذهنی هستم که باعث حال خوب بیشتری در من شدن و من رو دگرگون کردن خدا رو شکر بابت هدایتم به این مسیر الهی .
مرسی استاد بابت فایلهای چشم زخم که من خیلی وقته اونها رو گوش کردم و واقعا من رو آگاه کردن و من اصلا اون افکار گذشته رو ندارم و هر وقت هر کس در این مورد با من حرف میزنه من در دلم به اون شخص میخندم و اما براشون ناراحتم میشم که چقدر گمراه هستن که قدرت رو از خدا گرفتن و به بقیه دادن ودوست دارم فریاد بزنم هر آنچه باور کردی براتون اتفاق میفته تو رو خدا از این باورهای اشتباه نداشته باشین اما میدونم چون در این مسیر نیستن به این حرفها اعتقادی ندارن و تازه شایدم اونها به حرفهای من بخندن برای همین هیچ چیز نمیگم فقط خوشحالم که فرد آگاه تری و توحیدی تری و متوکل تری شدم هنوزم دوست دارم بهتر و عالیتر بشم .
سلام و درود استاد و دوستان پرانرژی و سازنده
سرنوشت را از سر بنویسید ….
تناسب فکری پایانی نداره و البته تغییر زندگی برای تجربه کردن بهترینهایی که می شد خلق کنیم هم همیشه ادامه داره .
.الآن یهو چشمم افتاد دیدم گام ۹۷هستم انقدر ذوق کردم انقدر احساس توانمندی کردم انقدر پرشور شدم
فقط به خاطر اینکه به لطف و اراده الله مهربانم توانستم تا اینجا متعهد باشم و ادامه بدهم البته صبحتهای استاد و گوشزدهای استاد هم یاریمان کرد .
بالغ بر سه ماهه هرروز یک قدم برای بهتر شدنم برداشتم و چقدر تغییر کردم چقدر ذهنم باز تر شده چقدر درک مطلبم بهتر شد خداراشکر.
یعنی واقعا وقتی از یه چیزی لذت ببری میخوای باز تجربه کنی و من هرروز ساعتی با این سایت لذت بردم ناگفته نمانه چندباری لیز خوردم گاهی انقدر حالم بد بود که حوصله نداشتم بیام ولی تعهد و لطف خداوند جاری می شد همین که شروع به نوشتن می کردم حالم زیرورو می شد .
اتفاقا من فکر شروع دوباره هستم عمیق تر و اساسی تر چقدر این فایلها در مسیر زندگیم این مدت کمک حالم بود در تمام جنبه های زندگیم سریع تبدیل می شدند و در اختیارم قرار می گرفتند تا راه حلم بشوند .
منم سالهای سال فقط تو تقویم دنبال تعطیلات می گشتم که بزنم از خونه بیرون برم زادگاه خودم یا همسرم همین که توراه برمی گشتیم ماتم می گرفتیم و قضاوتهامون را می شمردیم !…
بقیه روزها هم که یا گناه داشت یا عذاب داشت یا ما دل و دماغشو نداشتیم …
شبهای احیا یا محرم هم فقط یاد گناه هام می افتادم آیا کبیره هستند یا صغیره ؟!فقط عذاب وجدان و باحالتی گردن شکسته در درگاه اولیا خدا میشنستم تا منو عفو کنند و جالبه اصلا باور به رحمانت خدا یا این بزرگواران نداشتم… انقدر که در تمام سالهای زندگیم از شب قبر و برزخ و دروزخ شنیده بودم و جانم با ترس عجین شده بود با خود خدا هم در تضاد بودم و از او شاکی !….فقط به اجبار و از سر ترس می گفتم ببخش اما حس بدی داشتم انگار اجبار بود ….
بارها شنیدم از مامان بزرگهام خدا رحمتشون کنه پیشونی منو کجا می شونی !…
تقدیر و سرنوشت …… چقدر از تقدیر چاقی شاکی بودم چقدر تلاش می کردم لاغر بشم و خواسته ام بود اما باور نداشتم که لاغر بمانم چون تقدیرم می دونستم .،،ما یادگرفتیم هرشرایط را نتونیم اصلاح کنیم بگیم تقدیره و سرنوشته و از سر خودمون باز کنیم ….
اما من نمی تونستم قبول کنم می گفتم اینطوری که من میشم عروسک خیمه شب بازی پس اراده و خلیفه خدا اینا چیه!؟
بعضی عزیزان هم می گفتند اینها برای بزرگانه نه ماها !؟…اما بر عکس استاد که گفتند من نمی دونستم و خیلی ها هم نمی دونند که چرا جیبشون خالیه روابطشون متشنجه یا بیمارند و حتی چاق !….
نه !….من خیلی هم می دونستم همه چیز دانم انقدر دلیل داشت برام که همه را منطقی کنه اصلا دوروبر من تمام انسانهای هم فرکانس و هم فکرم بودند انگار تو مرغدونی آرزوی پرواز کنی مگه می شد !؟
ولی شد همون روز که گفتم آن استاد درس عشقم دادو بس نه درس خوف و ترس و لرز دانی بهترین درسش چه بود؟پرواز پرنده بی پر 🕊
وقتی گفتم من نمی دونم خدایا خودت جوابمو بده و از اعماق وجودم پرسیدم و گفتم هیچ کس را قبول ندارم هیچکس ..،.اگر خدایی خودت بگو اونوقت راه باز شد و جواب یک به یک پرسشهای ۳۵ سال زندگیم در مسیر آموزشهای ذهنی و شناخت قوانین جهان هستی آشکار شدند .امروز که حدود دوسال است به لطف خداوند انتخاب شده ام تا جلوه اقتدارو عزت عشق و حضورش باشم خیلی بهتر خودمو می شناسم و باور دارم از قبل چیزی بر من تعیین نشده مگر آنکه خود خواسته ام حتی خواسته خدا را همیشه از خواسته خودم جدا می دیدم و چقدر دور بودم ….از این اقیانوس یک قطره نوشیدم و امروز سرمستم که غرق آن باشم تا به دریا بپیوندم .
همه روزها مقدس هستند برای فردی که زنده است و نفس می کشد تا تجربه کند برای من همه روزها قشنگه و روز یادگیریه گاهی روزهای هفته را گم می کنم حتی تاریخ ها را ….، همه ما خواسته هایی در ذهنمون داشتیم ولی زندگیمون طبق آموزشهای ذهنمون و باورهامون داشت سپری می شد .
بارها شنیدم دختر بعد ازدواج زن مردُمِه !…دختر گوشتش زیر دندون داماده !…دختر میره و پسر میمونه !….زن بدون اجازه شوهرش نباید آب بخوره !…نباید باکارهای همسرش مخالفت کنه چون ممکنه بره ازدواج کنه !….باید تو زندگی سازگاری کنه و به مرد فشار نیاره !…باید سنگین رنگین باشه …. و تمام این مسائل را تجربه کردم یک زندگی اسیری و عذاب آور که هرروز به خود میپیچیدم مثل مار ….
اما به لطف خداوند آزاد شدم از حصارهایی که خودم بر خودم بسته بودم !..پوست اندازی کردم و دارم پروانه میشم 🦋
و زندگی الآنم در تمام جنبه ها رشد چشمگیری داشته البته هر چه سطح آگاهی بالاتر میره خب انتظار تجربه سطح بهتر را داری و این تغییرات عالی پایان نداره ولی منم چندبار از خودم شکست خوردم چون عجله کردم و توجهمون رفت به نقطه پایانی با اینکه نسبت به قبل همه چیز عالی بود ولی من شاکی بودم که کمه باید بیشتر می شد و می خواستم سریع نتیجه بگیرم اون چیزی که خواسته ام بود …
من قبلا خیلی آدم عجولی بودم بارها همه بهم می گفتند و حتی خیلی تند تند صحبت می کردم هیجانی بودم ولی فقط ناراحت می شدم و خودم را در تنهایی سرزنش می کردم بعد هم قهر می کردم یهو سکوت انگار افراط و تفریط !…بلد نبودم چطور اصلاحش کنم مشاوره هم رفتم هر کلمه حرف می زدم می گفت آرام خانم آررااااام آراااااااااامتر 😄👌دقیقا مثل رژیم گرفتنم بیرونی می خواستند اصلاح کنند که نشد ولی خدارا هزاران بار شکر در این سایت به طرز چشمگیری صبور شدم خیلی آرامتر صحبت می کنم آرامتر و با اقتدار بیشتری راه می روم اما تا عالی و متعالی بسیار مانده که قدم به قدم پیش میرم …
تازه استخر که رفته بودم به دیگران هم پند می دادم می گفتم باید استمرار داشته باشین برای هر کاری که نتیجه بگیرید 😄.
سعی دارم اول صبح ورودی خوب به ذهنم بدم و به قول معروف ذهنمو بسازم با دیدن زیبایی ها و شکرگزاری یا موسیقی بی کلام یا دلنوشته با خدای عشق و یا نوشته های باورساز خودم و یا شنیدن فایلهای آموزشی و تأثیر بسیار خوبی در طول روزم داره .
چقدر خوبه آدم هرکاری را برای وجود خودش انجام بده به عشق خودش و دیگه انتظاری از دیگران نداری محتاجشون هم نیستی آزادی …. دیگه تو این مسیر متوجه شدیم که پندو اندرز فایده نداره کلا سلب اختیار طرف میشه شاید باید اون شخص تجربه کنه و مسیرش یه چیز دیگه است !..، از طرفی هم غرور که من می دانم و شخص مخاطب نمی دونه !…
اما وقتی ظرف وجودت لبریز انرژی وعشقه دوست داری به اشتراک بزاری حال خوبتو چشمه میشی که خودت سیرابی و می خوای دیگران هم بنوشند و دامنه خیر و خوشی شادی و امید را در جهان گسترش بدی و خیروبرکت میشه برای همه 😍
اما بین این دو حس و طرز فکر از زمین تا آسمون فاصله است که فقط با خرد الهی میشه کنترلش کرد .
در پناه حق دل و جانمون ایمن☀🍃🌸🍃🌸🍃
همیسه تو زندگیم دیدم شنیدم هرجا یکی احساس بدبختی کرد احساس غم شکست کرد گفته سرنوشتم اینطوره قسمت
فلانی ازدواج کرد فرد معتاد بود بداخلاق بود فقیر بود گف سرنوشتم این بوده پیشونی نوشتم این بوده
یک عمر نااگاه بودم ک سیستم جهان هستی چجوریه چیه
همیشه میگفتم پس قدرت اختیاری ک خدا ب انسان داده چیه
فقط اینو من بسوزم بسابم بخرم بخورم
اما الان میفهم ک ک سرنوشتی نیس سرنوشت ازقبل نوشته شده نیس
ب نظر من خدا ی سیستم هارو برا من قرارداده ک
هر چقدر برم بالا مثل بازی کامپیوتری برا من باز میشه مراحل یعنی من بازی میکنم اگه برنده شم ب مراحل بالاتر میرم
وا گه من در همونجا میمونم و تکرار تکرار
تا موقعی ایراد کارمو پیدا کنم حالا خیلی مواقع ب خدا پناه میبرم ازش کمکم میخوام تا ایرادمو بهم بگه و خیلی وقتها تسلیم اراده شخصی میشم
سرنوشت مثل ی فیلمی میمونه ک من بازیش میکنم اما خودم تعیین میکنم چجوری بازی کنم کجا بازی کنم با باورهام با سطح آگاهی با افکارم
فریبای الان با فریبای سال قبل خیلی فرق کرده گاهی فکر بعضیها برام خنده داره گاهی تاسف میخورم چجور ما انسانها فکر نمیکنیم
خودمونو غرق مشکلات کردیم چرا چجوری
اخبار اینو گف باید این کارو بکنیم کم مصرف کنم مراقب باشم فلان کارو نکنم این همه ادم مردن وفلان
من خودم وقتی اویل ک کرونا بود اخبار میدیم قشنگ احساس افسردگی و ترس و استری داستم میگفتم این ادمها مگه گوسفنده این همه میمیرن
اما الان ب هیچ وجه نگا نمیکنم
مادرشوهرم بهم داشت میگف امیکرون رو بچهه اثر میکنه یا خواهرشوهرم میگف ۵ تا بچه کشته شده
فریبای قبل بود از استرس نمیتوانست بزاره بچش قدم برداره
اما همون موقع تو دلم این حرف زده شد ک همون کسی ک بچمو خلق کرده خودشم مواظبشه من کاره ای نیستم نگران نباش
یک عمر فک میکردم ذات من چاقیه استعداد من چاقیه ولی الان ک ب البوم های بچگیم نگا میکنم میبینم ن اونجا لاغر بودم پس چ سرنوشتی چ استعدادی چ کشکی
تو رابطم با همسرم با خانوادش خدا رو مقصر میدونستم ک چرا اونها رو سر راه من گذاشت
ولی الان میدونم اگه ذهنت خوب باشه حتی تو وسط جهنم تو بهشت احساس میکنی بهشتو زندگی میکنی
من خواستم خدا هدایتم کرد من از شکستهام ناامید بودم تسلیم شدم گفتم خدا خودت کمکم کن
و تحول نو در زندگی من اتفاق افتاد و خواهد افتاد چن عاشق این مسیرم عاشق تغییرم
من هر روز سعی میکنم بازیگرخوبی باشم خوب بازی کنم تا لذت ببرم
عجله نمیکنم من در گذشته خیلی عجله داشتم و خیلی ضربه ها خوردم از این عجله
اما ن الان انگار خدا ی صبر عظیم تو دلم کاشته من ب خدا ایمان دارم ب مسیری ک انتخاب کردم ب خودم ب تواناییم ب قدرت خدا و قدرت خودم .
خداوندا ازت میخوام بیشتر و بیشتر راهنمایی کنی تا در مسیر درست حرکت کنم.
سلااااام بر متناسبین جذاب دوستداشتنی .
خدا میدونه این روزها چقدر حالم خوب شده . مخصوصا از وقتی که تمرکز و توجهم رو روی سایت روی نوشتن و روی گوش دادن به فایلها بیشتر کردم .
خدا میدونی چه نشاطی در من حکمفرما شده و چقدر بدن من عالی داره جواب میده .
یعنی وقتی کسی میگه من از لاعری با ذهن نتیجه نمیگیرم واقعا برام جای تعجبه .
لاعری با ذهن قدم به قدم داره جواب میده . یعنی فرمولهای ذهنی یه چیز عجیب و غریبی نیستن که خیلیها برای ما مشکلش کردن .
فقط کافیه طوری بیندیشیم و طوری عمل کنیم که به حس بهتری برسیم و حس لاغری بیشتری کنیم .
من امروز هم یه مانع دیگر رو هم که گه گاه ازش استفاده می کنم پیدا کردم . وسواس و بعد تردید .
وقتی زیادی حالم خوبه وسواس منو میگیره . انگار تعجب می کنم حالم خوبه . از بس خودم رو ازار دادم عادت کردم وقتی حالم خوبه یه جای کار می لنگه .
وسواس یعنی باور نکردن حال خوب . باور نکردن دوام حال خوب .
وسواس یعنی تکرار زیاد و نگهداشتن زیاد یک فکر آزار دهنده حتی ممکنه اون فکر خوبی باشه ها ولی حس آزار به همراه داره .
هر فکری که منو آزار بده و در من حس وسواس ایجاد کنه اون فکر همونجا باید رها بشه . وقتی همون فکر رو رها میکنم کم کم وسواسی که به جونم افتاده میره .
وسواس اینکه نکنه کسی از من ناراحت بشه . به نظرم این فکر از عزت نفس پایینه . من باید خودم رو از دیگران بیشتر دوست داشته باشم . البته نه اینکه به دیگران ظلم کنم نه . بلکه وقتی بدی نمیکنم و فقط نظرم رو محترمانه بیان کردم چرا باید فکر کنم طرف مقابل ناراحت میشه .
این فکر در من ایجاد وسواس و بعد تخریب عزت نفسم میکنه . پس باید این فکر رو از خودم دور کنم .
وقتی نظر خودتو محکم گفتی دیگه نظرته و گفتی پس نباید با افکار بیهوده عزت نفستو پایین بیاری .
همه تو رو دوست دارند و اتفاقا وقتی مساله رو براشون روشن میکنی خوشحال میشن . اگه هم ناراحت میشن اونا هستن که باید تغییر کنند تو نمیتونی به خاطر اینکه اونا فکر ناهمسویی با تو دارند خودتو باهاشون همسو کنی در حالیکه میدونی کار خودت درسته .
خب بگذریم .
رویای لاغری خودتو محقق کن . من دارم رویای لاغریم رو محقق میکنم . من با تغییر افکار احساسی عالی در خودم ایجاد می کنم .
تغییر فکری تغییر فکر هست که منجر به تغییر احساس بشه و بعد منجر به تغییر رفتار بشه .
وقتی فکرم را تغییر می دهم ذهن من آن فکر را همانند دانه ای در خود می پروراند . شاخ و برگش میدهد و وقتی ذهن من از ان فکر پر شد عملی همسو با آن فکر از من سر میزند .
مثلا فکر آرزوی لاغری خود را محقق کنید .
من این فکر را درسرم می کارم . ذهن من روی آن فکر افکار دیگر ایجاد می کند ؟
آرزوی لاغری اکنون فقط یک بذر است . محقق کردن آن یعنی جوانه زدن ان یعنی بالنده شدن آن .من آرزوی لاغری را چطور میتوانم محقق کنم ؟ راحتترین راه آن و تنها راه آن اینست که تو ذهنت را در مسیر لاغری هدایت کنی ؟ یعنی چی که من ذهنم را در مسیر لاغری حرکت دهم ؟ یعنی اینکه تو طوری با خودت صحبت کنی که لاغری در نظر تو شیرین و آسان و دوستداشتنی شود . یعنی اینکه تو طوری با خودت صحبت نکنی که لاغری برایت سخت و غیر ممکن شود . وقتی تو افکار درست در سرت بپرورانی این افکار درست ثمر می دهند و نتیجه میشود لاغری .
پس تا میتوانی در انتخاب افکارت دقت کن . افکاری که به تو حس بد می دهند را تغییر بده . بدان که انها حقیقت ندارند . بدان که آنها از عادات قبلی تو نشئت گرفته اند در حالیکه تو قدم در راه راحتی قرار داده ای . راهی که لاغری در آن خیلی راحت حاصل میشود .
من رویای لاغری خودم را با گوش دادن فایلها و نوشتن تمرینات خواندن متنهای خودم و دیگران به حقیقت میرسانم .
من فرمولهای خوردنم را دارم ارام ارام تبدیل به نخوردن می کنم و چون نخوردن در ذهن من برابر با لاغریست هرچقدر کمتر از فرمول خوردن استفاده کنم حس لاغری بیشتری به من دست میدهد . در ذهن من راه رفتن هم حس لاغری به من میدهد . وقتی راه میروم ذهن من حس بهتری دارد . درست است که شما بارها گفته اید راه رفتن انسان را لاغر نمیکند بلکه ذهن انسان وقتی لاغر بشود او لاغر میشود ولی به نظر من ما که الان ذهنمان به چاقی عادت داره و نگرشمان همچنان چاق کننده است به نظرم بهتر است از فرمولهای نخوردن بیشتر استفاده کنیم . وقتی غذا زیاد می آید نخور . من تا بحال یخچال خانه ی مان را انقدر پر ندیده بودم نمیدانم فکر من هم روی اعضای خانواده ام اثر گذاشته و یا آن زمانها خودم به تنهایی این همه میخوردم که یخچال همیشه خالی بود . یخچال معادل شکم منه . تمام این چیزهایی که الان تو یخچاله اون زمان تو شکم من بود . واقعا من با خودم چه میکردم .
البته خب عذاب وجدانش با من بود . من الان فقط باید چشم و ذهنم رو کنترل کنم که دست درازی نکنه و واقعا این چند روز من از حالت یک دله دزد تبدیل شدم به یک پرنسس .
پس اینم فرمول خوبیه .
پرخوری یعنی دله دزد بودن
نخوردن و یا لقمه های کوچک برداشتن یعنی پرنسس بودن .
حالا تو شخصیت یک پرنسس زیبا و خوش اندام رو دوست داری یا شخصیت یک دله دزد پرخور .
خب معلومه من دوست دارم یک پرنسس زیبا باشم . باور کنید با نوشتن همین جملات من حس میکنم لاغرتر میشوم . دقیقا مثل همان زمانها که به قول شما در فایلی می گفتید از کنار فست فودی عبور میکردید احساس چاقی میکردید من اینجا می آیم احساس لاغری می کنم مینویسم حس لاغری می کنم فایل گوش میدم حس لاغری می کنم .
پس من دارم آرزوی خودم را با تغییر حسم محقق میکنم .
با تغییر فکرم حس چاقی را تبدیل به حس لاغری می کنم .
وقتی که تمایل من که همان حس من است تغییر میکند من خودبخود دوست دارم رفتارهایی انجام دهم که باور دارم در جهت لاغری منست .
من میدانم وقتی کمتر از فرمول خوردن استفاده می کنم و بیشتر از فرمول نخوردن استفاده می کنم بیشتر حس لاغری دارم .
امروز ناهار لقمه های کوچک برداشتم و اینطور بیشتر حس کردم که در مسیر لاغری هستم .
و مهمتر از همه با تغییر فرمولهای ذهنی ام در خودم تمایل انجام چنین رفتارهایی را ایجاد کردم . خودم دوست دارم کمتر از فرمول خوردن استفاده کنم . خودم دوست دارم بیشتر از فرمول نخورون استفاده کنم . خودم دوست دارم بیشتر از فرمول راه رفتن استفاده کنم . البته درست است که غذاها هیچ کدام چاق نمی کنند درست است که راه رفتن لاغر نمی کند اما من با انجام چنین رفتارهایی حس لاغری می کنم .
این حس را دوست دارم .
یک فرمول دیگه هم دارم اینه که فکر میکنم لاغری به من فشار می اورد انگار که به زور دارم تغییر عادت انجام میدهم . در حالیکه واقعا به زور نیست . من دارم طوری می اندیشم که خودم متمایل به انجام رفتارهای متناسب کننده باشم . وگرنه من خودم را میشناسم اگر زور و اجبار باشد رها می کنم .
اما من اکنون دارم لاغری را برای خودم محقق میکنم . امروز مادرم به من گفت تو اصلا چاق نیستی اندامت خوبه . گفتم دوست دارم بهتر بشه . چون من خودم میدانم که فرمولهای چاقی در من هست و اگر از فرمولهای لاغری استفاده نکنم طبق عادت فرمولهای چاقی را اجرا خواهم کرد . عادات چاق کننده اکنون در من قویتر است . پس من باید تمرکز و توجهم را روی فایلها و انجام تمرینات بگذارم تا با تغییر فکر و تغییر تمایلم ذهن من در جهت تناسب باقی بماند و به دنبال او جسم من خیلی راحت همینگونه که تا الان چند کیلو وزن کم کردم به راحتی لاغر شوم .
به هر حال من حسم خوبه فعلا و هر روز دارم روی خودم کار می کنم و قطعا تمام این کارها حس خوبی به من میدهد و مرا به راحتی لاغر می کند و من به آسانی به آرزوی لاغر شدنم میرسم .
سلام و درود دوست نوری عزیزم😍
دیدگاه پرمحتوایی نوشتید بهتون تبریک می گم به خاطر درک عالی مطالب سایت تناسب فکری .
چقدر مثالتون حالمو دگرگون کرد پرنسس باشم یا دله دزد پرخور ؟!یه لحظه حالم بد شد از پرخوری و این حس حتما در ناخودآگاهم اثر کرده و عالیه و یه جای دیگه نوشته بودید من فکر می کردم یخچال ما خالیه وبعد در این مسیر شگفت انگیز متوجه شدین که ممکنه موادغذایی داخل یخچال داخل شکم من باشه! این فکر خیلی عمیقه خیلی عالیه چه تغییر نگرش عالی درود درود درود ♾❤️
یعنی باور فراوانی و وفور نعمت که همیشه جاریست ما همیشه بیرون خودمون را می دیدیم ولی درونمون را نه !…و این موضوع حتما برای هر کدام از ما یه جوری پیش اومده ولی متوجه نبودیم خود من قبلأ ها بارها بهانه می گرفتم بستنی تو خونه نداریم یا مغزیجات و فلان چیز و فکر نمی کردم چطور انقدر سریع یخچال خالی میشه ؟!بالاخره چیزهایی بوده که من از حرصم بیشتر می خوردمشون و بعد غرغر نبودنش را می کردم و دوست دارم بازم بخونم دیدگاه عالیه شما را.
اینکه نوشتن حس لاغری میده واقعا همینطوره من بدنم گرم میشه و ناخودآگاه بدنم و جمع و جور میگیرم حتی قسمتهای برآمده روی بازوهام گاهی مثل کوه های یخی حس می کنم فرو می ریزند!…چقدر خوبه که میتونیم درکی نسبت به صحبتها و تجربه های همدیگه داشته باشیم و چقدر من لذت بردم از خوندن نوشته شما پر از حس قدرت و امید بود خیلی براتون خوشحالم الهی هزاران بار شکر.هرروز قدمهای استوارتری در این مسیر بردارید 🙏
همواره در مسیر تغییر کردن دل آرام و دریادل باشید☀🦋✨
با سلام خدمت استاد عزیز و همراهان گرامی
گام ۹۸ نوشتن مجدد سرنوشت
سرنوشت بافتنی است نه یافتنی
من از اون دسته آدم های بودم که همیشه به خدا شکایت می کردم که خدا چرا من مگه من چه گناهی کردم که آیت همه باید سختی ببینم من در چند سال اول ازدواجم خیلی مشکلات داشتم نه اینکه از جانب همسرم نه مشکلات جانبی خیلی بود مدرسه می رفتم خدا به من دوقلو عنایت کرد همسرم در حاملگی ماههای آخرم تصادف کرد خودم دوقلوها یکسالشون بود عمل داشتم برای دوقلوها د موقع زایمان ۱۴ روز در بیمارستان بودیم بعدش دکتر خیلی می رفتیم و….
همیشه به خدا می گفتم چرا من این همه مشکل از بس می نالیدم بیشتر به سرم می اومد
ولی خدا را شکر از وقتی با شکر گزاری و بعدا با این سایت آشنا شدم حالم خیلی تغییر کرد خیلی خدا را شکر می کنم به خاطر همه چیز دوقلوهایی که الان اگه نباشن زندگی برام تلخه و…
مامن خودم با افکارم و باورهایی که داشتم با مقایسه کردن خودم با بقیه اون زندگی ام رو ساخته بودم
ولی الان دارم با آگاهی های جدید به خودم با افکار و باورهای جدید با دیدن فقط خودم اهمیت دادن به خودم و خود ارزشمند بودنم بدون توجه به دیگران زندگی ام رو می سازم
سرنوشت را باید ساخت باید نوشت
سلام خدمت استاد گرامی و ارجمند و دوستان پر انرژی و متناسب و عالی خودم.
چقدر خوبه که در گامهای پایانی این دوره ی صدگام این فایل رو گداشتین و بارها گفتین که لاغری با ذهن پایان نداره همیشه باید روی خودمون کار کنیم و برای خودم مجددا یاد آوری شد که بعد از اتمام این دوره باید برم دوره ی دیگه رو مرور کنم و این نیست که دیگه بگم خوب فایلهای صد گام تموم شد پس کار من هم تموم شد نه البته من خودم هیچ وقت همچین نگاهی به این دوره ها نداشتم و بارها هم در کامنتهام نوشتم که من تا لاعر ۵۹ کیلویی نشم دست از تلاش برنمیدارم و تازه بعد از اون هم دوست دارم که مرورشون کنم چون لذت میبرم که این آگاهی ها رو بشنوم پس هیچ وقت به دنبال رها کردن این فایلها نبودم و نیستم ولی خب حرف استاد هم تلنگری بود به جا هم برای من هم برای بقیه ی افراد حاضر در این دوره که باید برای موفقیت تعهد و استمرار داشته باشید .
من بعد از ازدواجم یک خانم خانه داری شدم که یه زندگی معمولی و خوبی رو داشتم معمولی منظورم این هست که خدا رو شکر مشکل خاصی نداشتم اگر هم مشکلی بوده به خاطر اینکه من تمرکزم بر زیبایی های زندگیم هست و بوده اصلا اون مشکلات یادم نمیاد یا اونها اینقدر بی ارزش بودن که در ذهنم نموندن خلاصه اینکه در کنار تمام این چیزها انگار بی هدف بودم همیشه به دنبال یه چیزی برای سرگرم کردن خودم میگشتم بینهایت کلاسهای مختلف رفتم از ارایشگری تا کامپیوتر در دو سطح تا ورزش حرفه ای ایروبیک در حد ۶ و یا ۷ سال تا گلسازی و رانندگی و حتی نقاشی روی بوم در یکی دو ترم و کلاس زبان خارجه در حد یک و یا دو ترم رفتم و ….ولی هیچ کدوم علاقه ی من نبوده و اون رو دنبال نکردم تا اینکه بعد از ۱۸ سال از اون زمانها به این آگاهی ها رسیدم که انگار گمشده ی من همین دوره ها هستن انگار علاقه و اشتیاق من و خوراک روح من همین دوره ها هستن و من حاضرم از خوابم از تفریحم و از گشت و گذارم بزنم ولی اونها رو دنبال کنم انگار حالا در زندگیم هدفی دارم که دوستش دارم انگار اشتیاقی دارم که ببینم این افراد موفق که برای من الگو هستن مثل استاد عطار روشن و یا استاد عباسمنش چی میگن که منم به اونها عمل کنم و به لطف خدا چون آزادی زمانی و مکانی دارم خیلی راحت این هدفم رو دنبال میکنم و من هر روز هدفم رو دنبال میکنم و کاری به روزهای هفته و تعطیلاات ندارم و اصلا کاری با ایام و موقع های خاص سال ندارم و با این اگاهی هایی که پیدا کردم نه ایام نه روزها برام فرقی داره نه برام مهم هست ببینم که تقویم چه روزی رو انتخاب کرده من هر روز و هر لحظه از زنده بودنم خوشحالم و بارها میگم و گفتم هر روز روز من هست و من شرایطی دارم که در هر ساعتی میتونم فایل ببینم و درمورد اونها بنویسم و کامنت دوستهای عالیم رو بخونم و هیچ اجباری و بایدی در نحوه ی زندگی کردن من نیست که باید فلان ساعت در فلان جا باشم نه واقعا از زندگیم لذت میبرم و راضیم خدا رو شکر من از تک تک لحظاتم راضیم و باعشق زندگی و خانه داری میکنم اتفاقا اینقدر بیخبر از ایام سالم که از زبان بقیه میشنوم ما الان در چه ایامی هستیم .
من باید آگاه باشم که سرنوشتی از قبل برای ما تعیین نشده که ما مجبوریم از این راه بریم نه هیچ اجباری در کار نیست هر کس قادر هست روزهای اینده و یا حتی لحظه های بعد خودش رو برای خودش رقم بزنه اونم با قدرت ذهن خودش اما انسان متاسفاته طوری بار اومده که هر وقت هر جا براش مشکلی پیش بیاد میگه این سرنوشت من هست و دیگه نمیشه کاری کرد و میگه خب دیگه تقصیر دولت و رییس جمهور و کشور و خانواده هست که این مشکلات رو دارم و چاره ای نیست و یا اگر شغل خوبی نداره و یا روابط خوبی نداره میگه سرنوشت من این بوده در حالی که ما با فرمولهای ذهنی خودمون با اون باورهای خودمون داریم زندگی خودمون رو رقم میزنیم و تقصیر هیچ عامل بیرونی نیست و خودمون مقصر صد درد صد تمام مشکلات زندگیمون هستم چون خداوند بارها در قران گفته من فقط خیر و خوبی برای شما میخوام و هر بدی و شری به شما میرسد از خودتون هست و خداوند برای کسی بد نمیخواد مثلا من شنیده بودم اگر ازدواج کنم چاق میشم و انصافا وقتی نامزد کردم کم کم شروع به چاق شدن کردم و برای ازدواجم بسیار تپل تر شدم و در عکسها ی عروسیم هم مشخص هست که چقدر تپل تر شدم و از طرف بقیه تشویق شدم که زیبا تر شدم تا اینکه یکی دوسال بعد از ازدواحم از زیر ۶۰ کیلو که عکسهای من هم هستن و این حرفم رو تایید میکنن ارام ارام به بالای ۸۰ کیلو رسیدم شاید ۸۶ کیلو شدم طوری که بقیه بهم میگفتن فلانی چقدر چاق شدی مواظب باش،و اونحا بود که من نپدیرفتم و به خودم اومدم و شروع به رژیم گرفتتهای سرخود کردم که فقط شام رو حذف میکردم و خیلی هم بهتر شدم پس من چاقی رو نمیخواستم ولی به خاطر باورهای اشتباهم به اون گرفتار شده بودم و بارها به خاطر بارداری هام چاقی صد کیلو رو تجربه کردم و فکر میکردم همیشه خوب دیگه منم اینطور خلق شدم که اشتهام زیاد باشه و نمیشه کاری کرد مگر با زجرو سختی رژیم متناسب بشم وبارها میگفتم انگار بدن من با بدن متناسبها فرق میکنه و همیشه به اونها حسرت میخوردم ولی از وقتی در این دوره ها هستم و خودم رو اصلاح کردم خب شرایط جسمی من خیلی تغییر کرده و اصلا دیگه اون اشتها رو ندارم نمیدونم اصلا کجا رفته و اثری از اون نیست و اما این یک مثال بود چون خیلیها فکر میکنن چاقی در سرنوشت اونها هست سرنوشت چیه ؟؟سرنوشت برای شونه خالی کردن ما هست که بگیم خب سرنوشت برای من اینطور خواسته و نمیشه کاری کرد و هیچ ایرادی بر ما هم نبود چون نمیدونستیم جریان چیه که من همیشه در جسمم مشکلاتی دارم و یا چرا هی چاقی و لاغر میشم و یا نمیدونستم چرا روابطم با بعضیها خوب نیست و اما نمیدونستم به خاطر حرفهای بقیه هست که زندگی من اینطور شده و به خاطر همین بارها میگفتم تقصیر سرنوشته و نمیشه کاری کرد .
هر چقدر من در این دنیا برم بالاتر بازم سطح بالاتری هست که میتونم برم و بازم میتونم پیشرفت کنم .
سرنوشت چیزی هست که ما بر اساس حرفها و گفته های دیگران یه سبک زندگی رو پدیرفتم و دارم همون رو تجربه میکنم و چون دوسش نداریم میندازیم گردن سرنوشت .ولی از وقتی وارد این دوره ها شدم متوجه شدم نه من میتونم سرنوشتم رو از سر بنویسم البته اگر صبور باشم و عجله نکنم چون عحله باعث میشه خودم از خودم شکست بخوزم به لطف خدا صبر بسیار زیادی دارم و خیلی ارام دارم این پله های ترقی رو یکی به یکی طی میکنم در خیلی از جنبه ها زندگیم بهتر شده ولی هنوزم از لحاظ مالی باید تغییر کنم و به اون حد از استقلال مالی که دوست دارم هنوز نرسیدم ولی عجله نمیکنم که شکست بخورم بلخره در زمان درستش، به بهترینا میرسم و نا گفته نماند در زمینه ی لاغری هم هنوز اندام زیباتر و لاغر تری میخوام که با استمرار به تمام اونها میرسم حتی در بقیه ی جنبه های زندگیم هم که میگم بهتر شده ولی بازم باید با کیفیت تر و بهتر بشه و من اون حد بالا رو میخوام هم در روابط،هم در اعتماد به نفس،و هم در ایمان و توکل و خود باوری و سلامتی …. من بیشتر و بهتر میخوام و مطعنم با اشتیاق و انگیزه و استمرار و تعهد به دستشون میارم .
منم هر روز اول صبح با دیدن و گوش دادن به فایل دلخواهم روزم رو شروع میکنم و پر انرژی تر به کارهام میرسم و مطمعنم هر وقت حالم بهتر باشه زندگی من بیشتر روی غلطک میفته و زیباتر میشه .
من وقتی حالم خوب میشه حال خوب رو در جهان گسترش میدم و این کار خیر و برکت داره خیلی خوشحالم که وقتم رو صرف شنیدن این آگاهی ها میکنم و خیلی لذت داره که به دنبال کسب این آگاهی ها هستم .
خدا رو شکر که در این سایت هستم .
من سرنوشت تحت عنوان قسمت شنیدم ک قسمت اینه پیشونی نوشتت اینه
حتی خیلی اینو شنیدم ک هرچ قدر بدبختر یعنی خدا بیشتر دوست داره
داره بیشتر امتحانت میکنه
در مسیره ازدواج ک همه میگفتن قسمته و فلان ما در درس دینی ی درسی داشتیم ک اختیار انسان توضیح میداد من همیشه تو این درس ی چیزی در درون من میگف اختیار انسان چی
الان میفهم ک همه چی از باورهای ما میاد باورهایی ک رسانه ها معلمها و اطرافیان ب خورد ما دادن
پدر من عقیده داشت ک دختر نباید بره نون بگیره و من الان ۲۸ سالمه اعتماد لازم رو ندارم ک با اینک بچه دارم برم نون بگیرم هی حس میکنم همه منو نگا میکنن و فلان خجالت میکشم حس میکنم کار اشتباهی میکنم
همسر من طوری تو کودکی تربیت شده ک انگار زن حتما حتما باید تحت سلطه اش باشه و من باید هرجا اون میگه برم و هر کاری اون میکنه حق نظر دادن ندارم
مادر من بعد اینهمه مدت زندگی با پدرم جوری مغزش تربیت شده ک باور داره ک مرد باید بد اخلاق باشه انقدر ک پدرم باخلاقه ک وقتی ی کس دیگه خوش اخلاق میگه برو شکر کن اگ ک اینطوریه طبیعت مرد خوش اخلاقی دلسوز نمیدونه
حتی قبل اومدن پدر میگه اوستای دعوا اومد
این در حالی ایست ک پدر من در جمع و در اطرافیان معروف ب ی شخص مهربان و دلسوز وفلان هس
در چشم همسر من و خانوادش حجاب طرف گویای مسلمان بودن و نبودن هس اینو باور کردن ک ادم محجبه اینطوریه و ادمها رو از ظاهرشان قضاوت میکنن
خدا رو انسانی فرض کردیم ک منتظر تا ما اشتباهاتی کنیم و تمام
خدا مهربونترین مهربان هاست از وقتی خدا رو شناختم عاشقش شدم عاشق مهربونیش
قبلش ب اساس رفتار اطرافیان اصلا خدا رو نمیدیم خدا رو عامل بدبختی خام میدم ضعف خودمو نمیدیم
همه ادمهای اطراف من میگن در مورد کرونا ک حق این مردم کروناست اینهمه بی حجابی و گرونی و فلان همین کروناست
همش از طرف خدا نظر صادر میکنن همه شدن خدا
ب خدا زمان جاهلیت هیچ کدوم از اونها اینهمه خودشونو خدا نمیدین باز ی بت رو خدا میدین الان همه خدا شدن یکیو فلان میدونن چن حجابش مورد پسمد اینها نیس یکیو دزد میدونن چن ثروتمنده یکیو نالایق میدونن چن مردش هی پولو نابود میکنه زنش مقصره
سرنوشت ما مجموعه افکار اعمال و باورهای ماست ک افکار و اعمال ما هم نشات گرفته از باورهای ماست باورهایی ک بهشون چسبیدیم و همه از اون دید نگاه میکنیم
هیچ وقت خدایی ک انقدر مهربونه سرنوشت یکیو انقد خوب یا انقد بد نمینویسه
هرچی هس تو ذهن ماست ما هستیم ک با ذهنمان خودمون ب هر طرف میکشیم بد میگیم خواست خدا بود چرا مگه خدا عقل نداده ب ما
حق انتخاب نداده ب ما
همسر من چندین چندین بار از دوستاش ضربه خورده چندین بار پولشو خوردن ولی باز اعتماد میکنه باز میره با همونا حرف میزنه بعدم میگه ادم باید ببخشه
خودشو زده ب احمقی بعد میگه ببخشش
قبلا شنیده بودم ک دنیا هرجوری بگیری همونطوری میره جلو
من خودم ایمان ب این حرف دادم ک همون نیروی جذب در افکار گذشتگان ما
هر جوری فکر کنی باور کنی همونجوری میشه
خدا ب من اختیار داده ک الان بند افکارمو ب شیطان بدم برم تو فاز منفی و منفی جذب کنم یا مثبت باشم کانون توجه تحت کنترلم باشه مثبت جذب کنم و زندگی کنم و همه چیو تقصیر قسمت و فلان نکم ما انسانها اشتباه میکنیم بعد میگیم خدا خواست قسمت بود برو خدا رو شکر کن قضا و قدر بود
ما انسانها اسیر و برده باورهای اشتباهی ک از گذشته تا ب الان رو کوله مونه هستیم
ما باید مثل عنکبوتی باشیم و باورهامون از نو ببافیم
خدایا کمکم کن بهترینهارو ببافیم
من الان ک انقد قدرت در خدا میبینم قبلا ک هی میگفتم قسمت هرچی خدا بخواد سرنوشتمون خدا نوشته من اون موقع امضای بدبختی و از خدا میدیدم ن قدرت خدا
توکل یعنی باور خدا اگه خدا رو باور کنیم انقد بد نمیشیم انقد بدی نمیکنیم انقد تحمل نمیکنیم انقد ناله نمیکنیم انقد خدا نمیشیم برا زندگی دیگران انقد قضاوت نمیکنیم دیگران رو براسای باورهای خودمون قوی میشیم کسی ک از جنس خداست باید قوی باشه
حافظ و نگهدار ما خداس
رهبر و راهنما خداست
کمکم کننده حمایت کننده خداست
هدایت کننده خداست
اگه خدا منو حمایت نمیکرد هدایت نمیکرد هنوز مثل ادمهای اطرافم بودم
خدایا شکر میکنم ب قوی بودنم
سرنوشت یعنی این خدا منو هدایت کرد ب این سایت میتونسم برم میتونسم بمونم و منم ک انتخاب کردم ک باشم
ما خدا رو مسئول اشتباههای خودمون میدونیم ن مسئول سرنوشتمان
ما اصلا خدا رو نیبینیم ک بخوایم بگیم سرنوشتمان از اوست
ماانسانها اونقدر خودخواه شدیم ک اصلا خدایی رو درک نمیکنیم از اینور خدا خدا میکنیم از اونور میریم یکیو میزنیم ومیپاشیم تهمت قضاوت غیبت
از خدا فقط ی اسم میدونیم ک ته یدبختیامون صداش گنیم و گله کنیم و طلبکار بشیم
ممنونتم خدا من امروز ودیروز ی مشکلی برام پیش اومد و دیدم ک چقدر قوی شدم خدایا هزاران هزار بار شکر
ممنونم استاد گرانقدر ک انقدر باورهای زیبا رو ب من اگاهی دادی ک ب لطف خدا شدم این و هرورز تشنه تر از دیروزم واز خدا میخوام لیوان مخزن منو پر کنه از اگاهی
سلام🙂
تعریف سرنوشت برای من هم قبلا تقدیری بود که قبل از آفریشنم خدا و فرشتگانش نشسته بودن دور هم و برای من این رو نوشته بودن که مثلا درفلان سال دچار همچین بیماری بشم یا در فلان موقع یه موفقیت کسب کنم و….و فلان تاریخ هم بمیرم
و من تنها وظیفم اینه که این مسیر رو طی کنم
تعریفی که کاملا من رو منفعل و قربانی میکنه و خداوند رو حاکم مطلق بدون هیچ اختیار و اراده ای برای بنده ها در نهایت هم همین خدای قهار جهنمی رو درست کرده که هیزمش آدمها و سنگها هستن و خلاصه داستان پل صراط و….
وقتی شما داشتین توضیح میدادین درباره سرنوشت و میگفتین که همه آدمها از شرایطی که در اون هستن ناراضی اند و اسمش رو میذارن سرنوشت با خودم فکر کردم که چقدر احمقانه است که ما اگه شرایط خوب و عالی در زندگی داشته باشیم اونو سرنوشت نمیدونیم ولی شرایط بد رو سرنوشت میدونیم چون نمیدونیم و نمیخوایم مسئولیتش رو بپذیریم
قبلا وقتی درباره اینکه زندگی جبره یا اختیار سوال میشد نهایتا اختیار جواب بود و من یادمه در کتابهای دینی دبیرستان هم با یه توجیهاتی گفته بود که اختیار هست و جبری نیست و من هیچ وقت با اون دلایلی که مطرح شده بود توجیح نمیشدم ولی خوب صرف نمره گرفتن حفظش میکردم ولی قانع نشده بودم که واقعا زندگی اختیاره
الان که چند سالی هست به قول شما در مسیر تغییر هستم و آگاه شدم تا حدودی از قدرت ذهن و باورها و نحوه شکل گیری اونا و نقش ورودیهای ذهنی با اطمینان و ایمان و یقین میدونم که زندکی فقط اختیاره و تو با توجهت میتونی هر آنچه دوس داری رو خلق کنی و هر شرایطی که دوست نداری و الان در زندگیت حضور داره هم باز حاصل توجهات خودته و خبر خوب اینه که میتونی با تغییر کانون توجهت اونو هم تغییر بدی
حتی چاقی هم حاصل ورودیهای نا آگاهانه ما است و در این سایت یادمیگیریم که اونو هم تغییر بدیم
خدایی چه قدرتی بالاتر از این که همه چی دست خودته کانون توجهت به هر چی باشه اونو خلق میکنی دیگه عدالت بالاتر از این که خدا تمام نعمتها رو در آسمان و زمین رو در اختیار تو قرار داده و از اون طرف ذهنی رو بهت داده که بتونی با آموزش دادنش با توجهت هر انچه دوس داری رو از تمام نعمتها بی اندازه داشته باشی حالا اگه با نا آگاهیت شرایط ناخواسته ای رو بوجود آوردی که دیگه مقصرش فقط خودتی دیگه چه گله و شکایتی از خدا داری …خودت کردی و تا خودت هم نخوای از دست خدا هم کاری برنمیاد…
همه مشکل ما تعریفهای اشتباه ما درباره موصوعات محتلفه بخصوص در مورد خداوند …
اونم با ورودیهای اشتباهی که عمدا یا سهوا در طی نسلها از طریق اطرافیان معلمها کتابها و رسانه ها به ما داده شده و ما هم غافل و ناهشیار هر آنچه به ما گفته شده رو بدون تفکر پذیرفتیم و وقتی حاصل اون دانه های کاشته شده در ذهنمون رو در زندگی دریافت میکنیم تازه شاکی میشیم و غر میزنیم که چرا خدا برای من اینطوری خواسته و این درست نیست که برای یکی خیر و خوشی و سلامتی و لاغری و ثروت خواسته ولی برای یکی دیگه غم و ناراحتی و زجر و فقر و بیماری و چاقی….
آخه مگه خدا خصومت شخصی داره با یکسری آدمها؟؟؟؟
یا یکسریهای دیگه سوگلیهای خدا هستن بقیه نه؟؟؟؟؟
آخه مگه نمگیم که خدا از هزار مادر مهربانتره نسبت به بنده هاش ؟؟؟ مگه برای مادر فرقی هست بین بچه ها؟؟؟
جالبه این غم و بدبختی و بیچارگی و فقر و نداری و بیماری و….رو هم از سرنوشت میدونن بعد ازمون خواستن توی مراسمهای دعا و روضه وشبهای قدر و…شرکت کنیم و با گریه و زاری و خودزنی امامها و پیامبرا رو واسطه کنیم که بلکه شفاعت کنن و خدا رحمی کنه و ما رو بیشتر از این عذاب نکنه یا ما رو ببخشه تا امتحانات الهی کمتر یا آسونتری از ما بگیره
فکرش رو بکنین بعد خدا و فرشتگان و اولیا خدا خنده شون نمیگیره که آخه این چه کاریه
قدرتها دست توعه همه چی دست توعه نعمت و ثروت و فراوانی هم بی انتها در دسترسته ….پس چی میگی؟ ؟؟ چرا التماس میکنی؟؟؟؟؟
فکرت رو عوض کن دنیات تغییر میکنه….دیگه قدرت بالاتر از این……؟؟؟؟
به قول شما سرنوشت رو باید از سر نوشت یعنی از نو و دوباره اونم با تغییر دیدگاه با تغییر افکار با تغییر ورودیها با توجه درست….
وبه قول یکی از اساتید…سرنوشت یعنی از سر نوشت
یعنی همه چی از ذهن ما و فکر ما شروع میکنه که جایگاهش در سر هست وقتی آنچه در سر هست تغییر میکنه در بیرون هم همه چی به مرور تغییر میکنه و اینه قضیه اختیار آدمها و قدرت آدمها …
و خلق آنچه خودت دوست داری در جسمت (سلامتی و تناسب اندام) در زندگیت (ثروت وعشق و روابط عالی )و در روحت(آرامش و شادی و ایمان) بسیار لذت بخشه👌👌👌🙏🙏
فایل “سرنوشت را از سر بنویسید.”:
یکی از قشنگ ترین جملاتی که تا حالا شنیده ام:”امروز ، روز من است.”سپاس فراوان از استاد خوبمان .
در اینجا و با دیدن این فایل یاد داستان خانم دنا افتادم. به نظرم داستانی که استاد درباره سرنوشت و معنای ان در این فایل میگویند؛ همه بستگی به ما دارد که ایا ما میخواهیم و میتوانیم زندگی خود را بسازیم ، یا نمیخواهیم ، یا فکر میکنیم نمیتوانیم و یا هر دو.
خانم دنا یک معلم امریکایی با 28 سال سابقه کار یک روز با جعبه خالی کفش وارد کلاس شد. از بچه های کلاس خواست تا تمام “نميتوان هاشون” را یا روی کاغذ بنویسند یا نقاشی کنند.
بعد همه ان کاغذها را داخل جعبه خالی کفش روی میز بگذارند. بچه های دبستانی همه شروع کردند به نوشتن جملات “نمیتوانم” و یا نقاشی “نمیتوانم هاشون”.
خود خانم دنا هم شروع به نوشتن کرد. وقتی همه “نمیتوانم ها”جمع شد؛ خانم دنادر جعبه رو بست و با جعبه به همراهی بچه های کلاس؛ وارد حیاط مدرسه شد.
با بیل گودالی در باغچه حیاط حفر کرد. ان جعبه “نمیتوانم ها” را دفن کرد و با بیل روی ان خاک ریخت. او به بچه ها گفت از امروز دیگر نمیتوانم بین ما نیست.
او گفت ما در جهان فقط “میتوانم” و “قادر هستم” را داریم. بعد همه وارد کلاس شدند. خانم دنا مقدار ی پفک با یک کیک داخل کلاس گذاشته بود.
وسط کیک یک مقوا بود که رویش نوشته بود “مجلس ترحیم نمیتوانم “. بعد از خوردن کیک و پفک ، این مقوا را خانم دنا روی تابلوی کلاس چسباند و تا پایان سال تحصیلی؛ هر موقعی یکی از بچه ها به دلیلی جمله نمیتوانم را میگفت این مقوا را نشانش میداد.
اخر سال شاگردان کلاس خانم دنا؛ با بالاترين نمره علمی در مدرسه؛ سال تحصیلی را به پایان بردند.
برداشت من از این فایل:
من میتوانم سرنوشت خودم را بنویسم. خدا هر لحظه به من کمک و یاری میرساند و من قادر هستم ان عشق زیاد خالقم را حس کنم. من میتوانم لاغر شوم.
من میتوانم و قادر هستم که پولدار شوم. من میتوانم خانه رویایی ام را بخرم. من میتوانم و قادر هستم ماشین رویایی ام را بخرم.
من میتوانم زندگی خودم را خلق کنم. من میتوانم و قادر هستم که از خلق زندگیم لذت ببرم. من میتوانم خوشبخت باشم.
من میتوانم و قادر هستم متناسب باشم. من میتوانم در هر لحظه به یاد خدا باشم. من میتوانم و قادر هستم که در هر لحظه شکر گذار خدا باشم.
این چند مثال فوق ، تنها نمونه هایی است که نشان میدهد چقدر ارزش ما به عنوان یک انسان انقدر والاست که ما هیچ محدودیتی در پیشرفت و بهتر شدن نداریم.
دست حق پشت و پناهتان.
با سلام خدمت همه عزیزان واین فایل بحث سرنوشت دیگه الان مطمئن هستم که کسانی که گناه ندانم کاری خودشونو میدازند به گردن سرنوشت برای رهایی از سکته کردن وعذاب وجدان از دست کارهای اشتباه خودشونه..در همه مسائل نمیتونم به این قاطعیت اظهار نظر کنم مثلا طرف بی دلیل ..تصادف میکنه..یا یهویی زلزله ایی…بلای آسمانی میاد…گو اینکه در این چند سالی که در قانون جذب مشغول فراگیری هستم..اونم از طرز فکر ..عقیده..افکار…آدمها ناشی میشه…ولی در مورد مالی اطمینان دارم که به سرنوشت مربوط نیست حداقل در مورد خانواده خودمان…مثلا پدر من یه سرمایه گذاری بزرگی در یک معامله کرد .که مادرم شدیدا مخالف بود واصلا با هر کی مشورت میکرد آنها صلاح نمیدونستند این معامله انجام بشه…اما انجام داد وطولی نکشید که شکست بسیار سختی خورد…وجالبه که اصلا نمیخواست قبول کنه که شخص خودش اشتباه کرده..اونو میداخت گردن سرنوشت..که من که تلاشم رو کردم ..خدا نخواست…سرنوشت اینطوری بود.. آخه چی..چی سرنوشت نخواست…تو اشتباه کردی..وجالبه که هرگز قبول نکرد…یا یکی برای اینکه افزایش مال داشته باشه…پول بی زبون رو در جایی بی اعتبار سرمایه گذاری میکنه وپول از بین میره.این چه ربطی به سرنوشت داره…این اسمش طمع است وبس..از زمان بچگی به خیلی از تذکرهای دینی عقیده نداشتم..نماز وروزه را دوست داشتم ولی به هیچ عنوان از حجاب خوشم نمیومد واون رو دست وپا گیر میدانستم..مادرم با اینکه خودش چادری بود ولی اصلا بمن کاری نداشت وحتی اجازه هم نمیداد برادرم که گاهی غر میزد که این مدل لباس پوشیدن درست نیست جدی میگفت به تو ربط نداره وهر کس طبق خواسته خودش عمل کنه..ولی در هر صورت مسائل دینی طبق کارهایی که بزرگترها انجام میدادند در ما شکل گرفت..مثلا دوماه محرم وصفر نباید لباس شاد بپوشیم..نباید خرید کنیم..نباید های دست وپا گیر…یادمه که قرار شد عروسی دخترم بعد ماه محرم وصفر باشه ..با وجود اونهمه کار دو ماه محرم وصفر با هزاران فکر وایده دست رو دست گذاشتیم..بعد در مدت خیلی کم پدرمون در اومد تا تونستیم خونه دخترم رو آماده کنیم..که در روز عروسی نای حرکت نداشتیم…که چی آخه؟ این قوانینی که دست وپا گیر است..چرا باید انجام شود چون در ذهن ما فرو کرده بودند که صفر نحس است..نحسی آن دامن گیر است…در صورتی که طرز فکر ما نحس بود..مامانم روز عاشورا مطلقا اجاق گاز رو روشن نمیکرد..ومیگفت گناه داره..وغذا خودش در این روز میاد ..دم خونهوجالبه که تا زنده بود غذا روز عاشورا میومد دم خونه.واین تنهانون باورش بود منم چند سالی بعد فوتش امتحان کردم در خونه که غدایی نیومد…ولی زنگ میزنند بیایید ما نذری داریم ببرید..یکسال هم گفتم طبق فرمون مامانم جلو برم که عصری از گرسنگی خلاصه گاز روشن کردیم وغذا پختم..و وقتی که با هزاران سوال بی جواب…به خواندن کتابهای مختلف رو آوردم…کلاسهای مختلف..جلسات متعدد..متوجه شدیم که این عادتهای دیرینه ما است که نقش مهم را در زندگی اجرا میکند و بیشتر این عادتها هم که بی پایه واساس..خرافات و دست وپا گیر.……و با ورود به عالم ذهن وچگونگی کاربرد آن..چقدر متوجه میشوم که بعضیها چطور به خودشان ظلم میکنند..
برای اینکه از دیگران عقب نباشند به هزار آب وآتیش میزنند تا از وسایل ودکور خونه..ماشین وظاهر از کسی عقب نمونند..ولی اینها فقط برای مهمون وخودنمایی است..و متعجب میشوی وقتی یهویی میبینی که روی تمام وسایل با پارچه پوشیده شده…سر ولباسی که تو خونه استفاده میکنند کلی متفاوت با بیرون وخلاصه اختلاف فاحش…تازه متوجه میشوی که چرا کلا بچه های اون خانواده همیشه دپرس وافسرده هستند…چون از بدترینهای وسایل وقتی خودشان هستند باید استفاده کنند…واقعا متاسف میشوی..و این چقدر مغایرت دارد با آگاهیهای درست…که بخودت در درجه اول احترام بذار…به همسر وبچه هات که حکم مهمون برای تو دارند..با لذت وشور وهیجان …بهره بردن از داشته ها است که به برکت بیشتر..وتجربه خوش آرزوها ختم میشود..والا همونهایی که داریم ..دو دستی بچسبیم وراضی بهمونها باشیم…که دیگه توقف در روزی را پیشاپیش اعلام کردیم..به کائنات…پس عجز وناله..زاری نذر ونیاز در شبهای تعیین شده چرا؟هزاران شب وهزاران التماس ودعا کاری نمیتونه انجام بدهم فقط باید یک دعا هر لحظه داشته باشیم…شب و روزچه برای خودمان وخانواده مان..وچه برای اطرافیان کل مردم جهان که خدایا درهای آگاهیهای درست را برویمان باز کن…چشم بصیرت ما را بگشا..دید مارا بواقعیتهای راستین بگشا…همه ما را از خرافات وجهالت نجات بده که هر چه که میکشیم از خودمان است..آرزومند زمانی باشیم که بالاخره کل جامعه..کل دنیا به فرامین اصل وحقیقی پی ببرنند..وهم خودشان وهم دیگران و…را نجات بدهند..والان خدا رو شکر در زمان باز شدن آگاهیها قرار داریم به امید گسترش اگاهیهای صحیح در کل دنیا…
سلام
نمیدونم بعضی از مسائل دینی و اخلاقی از کجا نشات گرفته که مدام خدا رو برای خانم ها خدای محدودیت ها گذاشتند و رسانه هم مرتب تبلیغ میکردند و به عنوان الگوی اخلاقی و رفتاری در ذهن ما پذیرفته شده.
اینکه خانم ها بایستی کار آشپزی کنند و بچه بزرگ کنند و درست نیست خانم ها در اجتماع کار کنه چون ممکنه مردی تحریک بشه و گناه داره و میری جهنم.
ولی الانا میبینیم وزیر بهداشت ما و … خانم هستش .
رقص و شادی برای خانم ها حرام هست و گناه داره . ولی الانا کلاس رقص و مربی رقص درباشگاهها میزارن .
و هرکی نماز خون باشه میره بهشت . هر طوری شده یه لقب حاجی پشت اسممون باشه تا نزد مردم گرامی تر باشیم .
دختری که اعتمادبه نفس داشته باشه و درجمع صحبت کنه پر رو و بی حیاست ودر نزد خداوند جایی نداره .
و همش زندگی رو به شانس و بخت واقبال طرف نسبت می دادند.
و به نظر خودم چون کشور اسلامی هست و نظر اونا نظر خداست من هم مرتب خودمو در محدودیت میزاشتم که نکنه کاری کنم برم جهنم .
نماز میخوندم همش از ترس رفتن به جهنم و بد نیارم تو زندگیم .
حتی یادم میاد تو سن پایین پیش پدر و برادرم روسری میزاشتم و دامن میپوشیدم که حیا دختر رو میرسونه.
شرکت در مداحی و گریه و زاری رو اوج نزدیکی به خدا میدونستم آخه همین آخوندها که ازشون الگو میگرفتم میگفتن هرکی واسه مصیبت فلان امام گریه کنه کلی گناهش بخشیده میشه .
خدا ی من از کودکی خدای دوستدار غم و اندوه و گریه و زاری بود و همش تو نماز عاجزانه از خدا میخواستم که سرنوشت خوبی برام رقم بزنه .
چاقی که سهله . هر اتفاق بدی که برامون تو زندگی میافتاد یا می گفتیم خدا داره ما رو امتحان میکنه یا فلانی از روی غضب دست رو سرنوشت ما برده و یه کارهایی کرده .
اما از وقتی با قانون جذب آشنا شدم که دیدگاه من به خدا تغییر کرد و خودم رو باعث همه اتفاقات زندگیم می دیدم. وجواب تمامی سوالاتم رو طی سالیان سال گرفتم .
دوره لاغری با ذهن که دیگه سنگ تموم گذاشت و قابلیت ذهن رو برام تشریح کرد و این راه سخت رو برام هموار کرد .
هیچ وقت به ذهنم خطور نمی کرد که چاقی رو هم بشه باقدرت ذهن لاغر کرد و اینقدر ذهن ما در زندگی ما قدرت داره .
الان میخوام با کمک قانون جذب و قدرت ذهن برای زندگیم یه برنامه اساسی بچینم و همه اون خرافاتی پوچ رو دور بریزم . و خودم معتقدم این چیزهایی که یاد گرفتم در مقابل کلی قانونهای که در جهان وجود داره و من بی خبرم هیچی نیست .همش وقتی یه چیزی یاد گرفتم به دیگران یاد میدم و از خدا میخوام منو تومسیرهایی هدایت کنه که آگاهیهای از جهان هستی بیشتر بشه .
چون وقتی درمسیر یادگیری قانون جذب قرارگرفتم به دوتا خواهرم گفتم و آنها کم وبیش تو زندگیشان انجامش میدن و هم از خدا تشکر میکردم تا اینکه در مسیر لاغری با ذهن قرارگرفتم و مطمئنم بازهم چیزهایی هست که من نمیدونم و از خدای بزرگ میخوام منو به اون مسیرها هدایت کنه تا شناختم بیشتر بشه ازش .
درباره برزخ و معاد و قیامت. انرژی ها و… .
گام ۹۸
سلام استاد گرامی و دوستان همراه عزیز
سرنوشت را از سر بنویسید
معنی کلمه سرنوشت برای من یعنی مسیر زندگی که از قبل تعیین شده که سرنوشت بعضی از آدم هارو خداوند همینجوری به دلخواه خودش بد نوشته برای بعضی ها خوب نوشته ،اگر خوش شانس بوده باشی که خدا بهت رحم کرده و اگر بد شانس باشی ،تا آخر عمرت ،همین زندگیته ،یجورایی باید باهاش بسازی
ولی یه شانس دیگه ای خدا بهت داده ، که هر سال چند شب بری مسجد تا صبح گریه کنی ،قران روی سرت باشه ،اگر خداوند پذیرفت که سرنوشتت عوض میشه🙄 که البته من هیچ وقت این کارو انجام ندادم
پس من پذیرفتم که خدا با من خصومتی داشته که منو در گروه آدم های بدشانس قرار داده و هر اتفاقی برام میفتاد فکر میکردم این سرنوشت منه ،که چاق بودن رو هم یکی از بد شانسی های خودم میدونستم ، همیشه هم به خدا میگفتم ،آخه چرا کلکسیون بدی هارو به من دادی ؟ بنده ی دیگه ای پیدا نکردی ؟ و تمام اون لجبازی هارو از اعماق وجودم با خدا داشتم ،باور کرده بودم خدا ،دشمن منه
** سرنوشت به صورت سناریوی از قبل نوشته شده نیست که من مجبور به بازی کردنش باشم بلکه نتیجه افکار و رفتار من در هر روز زندگی کردنم است ** چقدر این 👉 جمله زندگی منو تغییر داد وقتی که فهمیدم این من هستم که زندگی خودمو میسازم با افکار و اعمال و احساساتم ، چجوری میسازم ؟ همین الان که دارم این مقاله رو میخونم و مینویسم در حال خلق ذهنیت های قویتر هستم که اون ذهنیت های قویتر در من باورهای محکمتری میسازن که این باورهای محکمتر از خودشون انرژی در من تولید میکنن و این انرژی ها در من احساسی بوجود میارن که این احساس منو در فرکانسی مشابه درونیاتم قرار میده ، حالا این نوشتن و کسب آگاهی چه احساسی در من تولید میکنه ؟ حس تناسب ،حس اینکه منهم میتونم لاغر باشم ، پس من در مسیر تناسب بیشتر قرار میگیرم ،چرا ؟ چون توجه من روی لاغر شدنه
قبلا که چاق بودم هم همین روالو انجام میدادم ولی در مسیر چاقی ،یعنی از صبح تا شب به چاقی فکر میکردم ،میترسیدم، همش تو چی بخورم ،چی نخورم بودم و اون افکار در انتها در من حس چاقی و ترسو قویتر میکرد و من در ارتعاش چاقی بیشتر قرار میگرفتم
و این قانون در تمام جنبه های زندگی قابل اجراست ،با تفکر و توجه به فقر ،فقر بیشتر وارد زندگی مون میشه ،با توجه به بیماری ،بیماری و درد و دردسرهای بیشتر
در تمام عمر گذشتم، هر زمان از مادرم دلیل اتفاقیو پرسیدم ، گفت قسمت و سرنوشتت این بوده ، هزاران بار به ما گفته بود که قسمت مادر و دختر شبیه همدیگه ست و من همیشه میترسیدم بخوام شبیه مادرم زندگی کنم 😱 نه اون زمانها و نه الان ،نمیتونم به روش زندگی کردن مادرم حتی فکر کنم و دقیقا مخالف مادرم هستم و من پذیرفته بودم که باید شبیه مادرم باشم
این تفکرات همراه من بود تا ۴ سال پیش که با قوانین جهان هستی آشنا شدم ،مطالبی رو یاد میگرفتم که دقیقا برعکس آموزشی بود که در کودکی دیده بودم ، وقتی اولین بار شنیدم که ما خالق زندگی خودمون هستیم ، نفهمیدم منظورش چیه ،اوایل فقط آگاهی هارو گوش میکردم ،نمیدونستم ذهنم بیشترشو دیلیت میکنه ، به مرور که موندم در محیط آموزش ،انگار جور دیگه ای متوجه میشدم ،هر دفعه کدی در ذهنم باز میشد و من به مدار دیگه ای از درک وارد میشدم ، انقدر برام اون اطلاعات جالب بود که فقط گوش میدادم و ادامه میدادم ،منیکه اونقدر منفی باف بودم و با خدا دشمن بودم ،اونقدر منعطف شده بودم و خودمو در اختیار آموزش قرار دادم
منهم ایام خاصی برام مهم نیست ، نمیدونم چه روزی چه خبره، مثلا امشب رفتیم بیرون ،دوستم گفت امشب محدودیت تردد نداریم ،گفتم چرا مگه چی شده ؟ گفت بخاطر رای دادن ،هیچ محدودیتی نیست ، 🙄 گفت نمیدونستی ،گفتم میدونستم انتخاباته ولی نمیدونستم چه روزیه 😄 یعنی من تا این حد دیس کانکتم 😁 کار و زندگی خودمو انجام میدم ، مثلا امروز جمعه است ،من مثل هر روز اول صبح در حین غذا پختن یک فایل آموزش ذهنی گوش کردم ، الان هم دارم مقاله میخونم و مینویسم ، ساعت ۴ تا ۶ یک کلاس آن لاین آموزش ذهنی دارم ،شب میریم بیرون ،رستورانی یه گردشی و شب مجدد ادامه تمریناتمو خواهم داشت و این روتین زندگی منه
منهم هر روز در دفترم مینویسم ( امروز روز منه ،امروز یک روز فوق العاده است )
دقیقا درسته ،ما وقتی سرنوشت از پیش تعیین شده خودمونو پذیرفتیم ولی دلمون میخواسته به آرزوهامون برسیم و نرسیدیم ، شرایط و جامعه و دیگران ، مقصر تمام نداشته های ما شدند
در مورد ازدواج هم شنیده های خوبی نداشتم ،مدام از مردها بد شنیدم ،مردها بداخلاقن ، پولدار بشن پرو میشن ، خیانت کارن وووو ، توجهم روی بدی های مردها و ازدواج بود ، انتظار داشتم هر چی مرد خوبه بیاد تو مسیر من
آگاهی بینهایته و انتهایی در اون نیست ،هر چقدر بیشتر به ذهن ،خوراک برسونیم ،ذهن آگاه تری خواهیم داشت و در مسیرهای پیشرفت و رشد بالاتری قرار خواهیم گرفت
انتظاراتی که از خودمون داریم ،نشان دهنده نوع تربیت ما بوده ،نتایح زندگیمون ،نشان دهنده درونیات ماست ، در چاقی هم همینطور ، ما مدام شنیدیم که ما ارثی چاق هستیم ، سرنوشت ما چاقی بوده ، ما ریشه ای بی پول هستیم ،ما ارثی فلان بیماری رو داریم ،ما شانس نداریم ازدواج خوبی داشته باشیم وووووو
و ما پذیرفتیم و باور کردیم که چاق باشیم و دقیقا هم چاقیو تجربه کردیم، هر زمان که بهمون گفتن چرا چاقتر شدی ،انداختیم گردن این و اون
سرنوشت ما که همون هایی بود که قبلا تجربه کردیم ، ما قبلا یاد گرفتیم برای داشتن خواسته هامون ،به هر ترفندی دست بزنیم ، دروغ بگیم ، نق بزنیم ،ادای قربانی و مظلوم هارو در بیاریم ، بی تعهد باشیم ووووو اگر سرنوشتمون مارو به جایگاه بالا رسونده بود که باید راضی میبودیم ،اگر هم در دوره ها هستیم یعنی در حال ساخت خود جدید با افکار جدید هستیم ،اینجا دیگه خبری از سرنوشت قبلی نیست ،هر چی هست خودمون هستیم و خلاقیت های جدید
وقتیکه استاد از اول صبح ،توجهشونو روی نوشتن قوانین و جملاته ،استوری ها میذارن ،در حال ارسال انرژی خوب اول به خودشون و بعد به جهان هستن، اون انرژی میچرخه و افرادی که استوری هارو میخونن ،پر میشن از اون حال خوب ،همینطور اون افراد هم اون انرژیو منتقل میکنن به اطرافیان خودشون و بعد از چند ساعت تعداد بیشماری ،حالشون خوب شده ،انرژی از بین نمیره بلکه از صورتی به صورت دیگه تبدیل میشه ،چه خوبه که خودمون به خودمون انرزی مثبت بدیم تا جهان اطرافمون هم لذت ببرن
در کل حالت که خوب باشه ،همه کارات براحتی انجام میشه ، خودبخود در مسیر های بهتری قرار میگیری ، موفقتر خواهی بود و زمان هاییکه حالمون خوب نبوده هم دیدیم که چجوری به بن بست میخوریم ،انگار زمین و زمان چوب لای چرخت میذارن که تو کارات پیشرفت نکنه ،اینهم اثرات انرژی خوب و بده
ممنون برای فایلهای بینظیر
سلام دوستان واستاد گرامی گام ۹۸ وما نباید به تعطیلات تقویم اینا کاری داشته باشیم باید هر روز دنبال هدفمون باشیم وهر روز یک قدم برداریم برای رسیدن به هدفمون چرا خیلی از افراد فکر میکنند که سرنوشت از قبل تایین شده این به این دلیل نیست که از قبل برای ما مسیری رو مشخص کردن وما مجبوریم در این مسیر باشیم واینجوری زندگی کنیم به این دلیله که ما حرفهائ از گذشتگان مون شنیدیم وداریم با اونها زندگی میکنیم وانتطاریکه از اونها از خودشون از زندگیشون داشتن در ذهنشکل گرفته وما داریم اون چیزیکه در دهن ما شکل دادن تجربه میکنیم وچونکه اون چیزیکه داریم تجربه میکنیم مورد پسند ورصایت ما نیست میگیم سرنوشته سرنوشت ما اینه کاری نمیشه کرد مثلا همه دوست دارن در شرایط مالی خوبی باشن هر چیزی که دوست دارن بخرن هر سفری که دوست دارن برن اما چون در اون شرایط نیستند ونمیدونند که چرا نیستند میگن سرنوشته دیگه ومهم نیست که تو چی دوست داری تو چی میخوای مهم اینکه تو دهنت چه چیزی درباره خواسته هات شکل گرفته ونمیدونی از کجا رقم خورده ومورد رصایت تو نیست میگی سرنوشته درباره چاقیم همین طوره خدامنو چاق افرید سرنوشت من این بوده که چاق باشم وقتی شروع میکنی برای یادگیری زندگی تغییر میکنهدسرنوشت ب چیزیکه دیگران نوشتن بر اساس نطر خودشون بر اساس گفته های خودشون توسط دیگرات ودر شما انتطاری ایجاد میشهدکه دوستشم نداری ومیندازی گردن سرنوشت وخبر نداریم که میتونیم اون چیزیکه دوست دارید برای خودتون در زندگیتون خلق کنید وتمرین امروز سرنوشت خودتو از نو بنویس ومن دارم سرنوشتمو از نو بنویسم وخلاصه ای از اونو براش شما هم مینویسم ودر دفترم مفصل نوشتم اینکه دوست دارم با خدای درونم اشنا بشم باهاش ارتباط داشته باشم باهاش حرف بزنم واونم جوابم بده ومن متوجه بشم که این فکر از طرف خداوندم بوده دوست دارم با خدا مشارکت کنم ودوست دارم گزارشگر خوبی باشم وزیباییهای زندگی ودنیا رو ببینم واصلا هیچ توجهی به بدیها وزشتیها نداشته باشم دوست دارم سالم وسلامت باشم وخدا منو شفا بده دوست دارم که هیچ نیارگزی به دارو نداشته باشم ودیگه از بیماریهام خبری نباشه هیچ کدومشون ودوست دارم ی شعل خوبی داشته باشم با درامد بالا ماهی ۲۰ یا ۳۰ ملیون تومن دوست دارم تو خیاطی پیشرفت کنم تو دارم تو سایت پیشرفت کنم دوست دارم ی ادم ثروتمند باشم که هر چیزی که مییخوامبدون هیچ مشکلی تهیه کنم دوست دارم برای تولد فرزندانم بهترین هدیه ها رو بهشون بدم دوست دارم انقد پول داشته باشم که سفرهای خارجی وداخلی برم دوست دارم ی روابط عتلی با کل خانواده داشته باشم دوست دارم ی خونه بزرگ داشته باشم با تمام امکانات دوست دارم تمام وسایل خونم نو وشیک باشه دوست دارم ی ماشینم بخرم دوست دارم که خوشبخت بشم در دنیا واخرت با تمام اینها عاقبت بخیر میشم
من تمام زمانم رو دارم صرف این دوره ها میکنم هم لاغری با ذهن هم قانون جدب و واقعا لذت میبرم و از خودم راضی هستم .( من از تنها چیزی که لذت میبرم و حالم خوب میشه و احساس خوشحالی میکنم و احساس میکنم دارم از وقتم درست استفاده میکنم همین در مسیر تغییر کردن باشم )
من از وقتی وارد این مسیر شدم دارم لذت میبرم از هر روز زندگیم اما قبلا مثل عموم مردم از خیلی چیزا گله و شکایت میکردم مثلا در زمان انجام کارهای خونه و یا آشپزی و …..ولی حالا به لطف خدا در شرایطی هستم که هر روز هدفم رو دنبال میکنم و هر روز با لذت زندگی میکنم و اصلا کاری به تعطیلات هفته و یا ساعتهای شبانه روز و … ندارم هر روز برای من تعطیل و عالی هست و ایام و روزها و … برام مهم نیستن و کاری ندارم تقویم چه روزی رو برای من مشخص کرده هر روز روز من هست و من جوری از زندگیم لذت میبرم و زمان دارم که هر روز و هر ساعت میتونم با این دوره ها باشم و هیچ اجبار و تکلیفی در کار نیست
خیلیا فکر میکنن سرنوشتشون این هست و سرنوشتی هست که از قبل تعیین شده ؟؟؟
خداوند از قبل برای ما مسیری طراحی نکرده که ما باید از این مسیر بریم ولی چون ما حرفهای گذشتگان رو شنیدیم و داریم با اونها زندگی میکنیم و داریم با اون چیزی که در ذهن ما شکل گرفته زندگی میکنیم و چون اون چیزی رو داریم تجربه میکنیم که مورد پسند ما نیست میگیم کار سرنوشت هست مثلا دوست داریم سفر خوبی رو تجربه کنیم و اما چون اون سفر نیست و نمیدونن چرا نیست میگن سرنوشته و دولت و ترامپ و رکود و .. هست و یا اگر کسی شغل مورد پسندش رو نداره میگه سرنوشته و یا اینکه اگر داره با کسی زندگی میکنه که مورد پسندش نیست میگه سرنوشت .
اما چون ذهن ما مملو از فرمولهایی اشتباه در مورد زندگی مشترک هست مثلا آدم ازدواج کنه گرفتار میشه و یا بد بخت میشه و یا باید به زنت جواب بدی کجا رفتی و چرا رفتی و یا شنیده بودم زنها دنبال پول و طلا هستن و یا اینکه …. و مجموعه ای از این موضوعها در مورد خانم ها در ذهن ما بود و وقتی زندگی مشترک شروع شد چیزی بدتر از اون رو تجربه کردم و همیشه میگفتم چرا ؟؟؟خواسته ات زندگی مشترک با روابط عاشقانه هست و اما کلی باورهای غلط داشتم که باعث شده بود زندگی جهنمی رو تجربه کنیم مهم نیست چی رو دست داری باید ببینی داخل ذهنت چی هست ؟؟و همین باعث شده بود بارها به خدا گله کنم.
ما باید ذهنمون رو برنام ریزی کنیم برای روابط عالی در هر جنبه و هیچ ربطی به سرنوشت نداره
سرنوشت یعنی خودم بلد نیستم چیزی رو خلق کنم و میگیم سرنوشت برای من میخواست و اشکالی هم بر این افراد نیست چون نمیدونستن چرا و یا چطور ؟
من کلی حرفها از پدرم و مادر و خانواده داشتم که باعث شده بود زندگی من رو رقم بزنه و بگم تقصیر من نیست تقصیر سرنوشت من هست .
و اما هر چقدر پیشرفت کنی هنوز بهترش هست چون فکر بهتر هست هر چقدر رشد کنی خواسته های بهتری در شما شکل میگیره .
موضوع سرنوشت رو در ذهن تغییر بدین و دیگران اون رو نوشتن و تحت تاثیر تربیت دیگران انتظاری در ما از رندگی به وجود اومده و چون دوستش نداریم میگیم سرنوشت هست و اما خبر نداریم میتونیم خلق کنیم
عحله کردن ادمها رو شکست میده و باعث میشه خودمون از خودمون شکست بخوریم .
من تا حالا عالی تونستم لاغر بشم و ایده ال بشم اما بعضی مواقع عجله کردن باعث شکست ما میشه در واقع به اون نقطه ی پایانی خودم که سایز ۳۸ و وزن ۵۹ کیلو هست زیاد توجه کردم و باعث شکست من شده اما خوب میدونم در مسیر تغییر کردن و موفقیت باید حواسم باشه از خودم شکست نخورم .
ما باید از چیزی که دیگران به ما یاد دادن فاصله بگیریم یعنی باید خودمون سرنوشت خودمون رو رقم بزنیم .
من با در مسیر بودن و گوش دادن به فایلها هر روز حالم بهتر میشه کلا روزم بهتر میشه هر چند ممکنه نجوا باشه برو فلان جا یا فلان کار رو بکن ولی من حالم با فایل گوش دادن بهتر میشه و در واقع زندگیم میفته روی غلطک و حالم رو بهتر میکنه
من همیشه به دنبال این موضوعها هستم و حالم رو خوب میکنم و احساس خوب رو در جهان گسترش میدم و همین برای همه ی ما خیر و برکت داره و من لدت میبرم اوقات زندکیم صرف این موضوعات میشه .
خدا رو شکر که در این مسیرم . و اوقاتی از روزم رو با حس و حال خوب سپری میکنم (سرنوشت منم قبلا بارها از اطرافیانم شنیده بودم سرنوشت یعنی چیزی که از قبل برای ما مشخص شده و ما هیچ کاری نمیتونیم بکنیم و دیگه زندگی همینی هست که دارم از دنیا تجربه میکنم و این سرنوشت من هست و غیر قابل تغییر هست و حالا که این اگاهی ها رو پیدا میکنم میبینم استاد درست میگن هر جا بر خلاف خواسته ها و سلایق و آرزوهای ما زندگی جلو رفته و چون ما بلد نبودیم اون رو تغییر بدیم و یا چون نمیدونستیم جریان چیه گفتیم این کار سرنوشته ولی هر جا اوضاع بر وفق مراد ما بوده و ما به خواستهی خودمون رسیدیم از این حرفها نبوده و اصلا کاری به سرنوشت نداشتیم اصلا هر جا اوصاع خوب بوده گفتیم خودمون خلقش کردیم و خودم تونستم به وجودش بیارم و هر حا اوضاع بد بوده گردن خدا انداختیم پس هر جا کم اوردیم گفتیم خدا نخواسته و گردن خدا و بقیه عوامل بیرونی گذاشتیم و خودمون رو از زیر بار اون مشکل بیرون اوردیم و مسولیتش رو قبول نکردیم در زمینه ی چاقی و لاعری من این قضیه رو خیلی عالی درک کردم اون زمان که با دوره آشنا نبودم و واقعا برای لاغری زجر و سختی میکشیدم و هیچ لذتی از خوردن و ورزشهای سنگین نمیبردم و فقط جواب یا ثابت بودن یا روند افزایش وزن در هر ماه بود همیشه با حسرت میگفتم خوش به حال لاعرها چه نعمتی دارن هر چی بخوان میخورن و لاغر هم هستن و اما بارها میگفتم منم این طور افریده شدم سرنوشت من هم این طور هست که اضافه وزن داشته باشم و هر چیزی رو نخورم و در سختی باشم و باید بسازم با این مشکل و اما حالا با این دوره ها که خودم تعهد دادم و مسولیت چاقی خودم و لاغری خودم رو قبول کردم چی شد که یهو همه چیز تغییر کرد ؟؟؟؟دیگه خبری از اون زجرها نیست و الان هر چیزی رو که بخوام با لدت میخورم و بسیار اندام ایده ال و خوبی هم دارم و دیگه هیچ حسرتی نسبت به متناسبهای اطرافم ندارم .
تنها دلیلش این هست که دارم از قوانین حاکم بر جهان هستی درست استفاده میکنم و دارم از اگاهی های درست استفاده میکنم و چون دیدم که میتونم خلق کنم و قدرت خلق کنندگی دارم و با قدرت ذهنم اندام رویای برای خودم درست کنم ایمانم به خودم چندین برابر شده که بتونم زندگی رویایی تری رو هم برای خودم درست کنم و واقعا هم قبول دارم هم باور دارم و هم درک کردم که سرنوشتی وجود نداره و ما میتونیم سر نوشت خودمون رو از سر بنویسیم هر وقت هم این کار رو بکنیم اصلا دیر نیست و راه برای ما باز هست تا به مسیر اصلی بر گردیم پس تا نفس هست امید هست و باید برای بهبود خودمون و زندگیمون تلاش کنیم و در مسیر تغییر کردن باشیم و یک زندگی و یک سلامتی و یک جسم عالی رو برای خودمون رقم بزنیم پس من دیگه به سرنوشت هیچ اعتقادی ندارم و هر کس از اطرافیان بگه سرنوشت من این هست من خندم میگیره و میخوام بهش بگم سرنوشتی وجود نداره اگر وجود داشته باشه که عدالت خدا زیر سوال میره و این قدرت اختیار و اراده ی انسان زیر سوال میره پس این رو در ذهن ما کردن و فقط از روی جهالت و نا انی گدشتگان ما به ما گفتن ولی ما نباید قبول کنیم با کمی تفکر و تعقل به این اگاهی ها میرسیم و بیشتر درکشون میکنیم من تا زندم در این مسبر میمونم چون عاشق تغییر کردن هستم و میخوام در تمام جنبه ها تغییر کنم )
سلام فروغ عزیز
چقدر از خوندن نوشته های شما لذت می برم
استمرار و احساس خوب در روند حرکت شما وجود داره که نشان از تعهد و تصمیم قاطع برای تغییر کردنه
نتیجه من همین امروزه و چیزی برای آینده نیست
اگر همین الان که فایل گوش میدم، مینویسم و می خونم به حال خوب می رسم در واقع همین الان نتیجه این تصمیم و عملکرد رو دارم تجربه می کنم
به این شکل نیست که هر روز به هرشکلی شده گوش کنم و بنویسم به امید اینکه روزهای بعد یا چند ماه بعد نتیجه در زندگی من رقم میخوره
هیچ چیز برای آینده نیست
هرچه هست همین الانه
قبلا تصور می کردم که هر روز روی خودم کار میکنم و مثلا شش ماه بعد زندگی من زیر و رو میشه
و این طرز فکر سبب می شد که هر روز به جای توجه به حال خوب اون لحظه همش فکرم روی اینده و نتیجه نهایی مدنظرم باشه
و هیچوقت اون نتیجه نهایی در روز موعود یا زمان مشخصی رقم نخورد
به مرور درک کردم که هر روز که برای حال دل خودم آگاهی مورد علاقم رو مرور کنم و درباره اون بنویسم و حال دلم خوب باشه نتیجه به دست اومده
همین الان که دارم به دیدگاه شما پاسخ می دم برای من احساس خوب ایجاد میکنه و نتیجه همینه در همین لحظه به من داده میشه
حال خوب، نتیجه هر اقدام من باید باشه و حال خوب رو در اینده به ما نمیدن
همین لحظه که اقدام میکنیم به انجام کاری که دوست داریم انجام بدیم نتیجه به ما داده میشه
سلام استاد عزیز
میشه درمورد این موضوع در فایل صبحگاهی بیشتر توضیح بدین ؟
چونکه من دقیقا همین باور رو دارم وبه همین دلیل حالمو خوب نگه میدارم .
قبلا تصور می کردم که هر روز روی خودم کار میکنم و مثلا شش ماه بعد زندگی من زیر و رو میشهو این طرز فکر سبب می شد که هر روز به جای توجه به حال خوب اون لحظه همش فکرم روی اینده و نتیجه نهایی مدنظرم باشهو هیچوقت اون نتیجه نهایی در روز موعود یا زمان مشخصی رقم نخورد
سلام و درود
درباره این موضوع و دیگر موارد مهم در دوره رسیدن به آرزوها با قدرت ذهن توضیح مفصل داده شده
سلام🙂
کلمه سرنوشت برای اکثر ما یه بار منفی داره که انگار توش کلمه اجبار هم هست و بدبختی و بی پولی و سختی و غم و بیماری و…. رو هم با خودش یدک میکشه
یعنی من تا حالا نشنیدم کسی که خوشبخته سالمه پولداره و…بگه سرنوشتم اینطور بوده ولی کسی که رنج و سختی زیاد کشیده در زندگیش میگن سرنوشتش اینطور بوده
منم مثل خیلی از آدمها فکر میکردم سرنوشتم ناراحتی و غصه و سختی و بی انصافی و بی عدالتی و بدشانسی و….است و حتی یادمه یه بار به کسی گفتم اصلا اینکه میگن آدم اختیار داره کلا دروغه همش سرنوشتی هست که برای تک تک ماها نوشته شده و ما اونو پیش میبریم
الان که مدتهاست که این آگاهی رو پیدا کردم که سرنوشت از قبل نوشته شده ای وجود نداره و هرکسی بسته به انتخابها و استفاده از فرصتهایی که براش پیش میاد سرنوشتهای مختلف رو میتونه داشته باشه
باز هم برگشتیم به موضوع اصلی و مهم باورها همون فرمولهایی که ناشی از ورودیهاییکه به ذهنمون دادیم شکل گرفتن حتی در موضوع سرنوشت بارها و بارها شنیدیم که اطرافیان ما گفتن “خدا کنه کسی اقبالش بلند باشه”
یا این ضرب المثل که “پیشونی منو کجا میشونی” یا بارها شنیدم که وقتی از کسی تعریف میکنن که سختی کشیده و همش مریض بوده و بچه هاش خوب نبودن و….گفتن “این بد بخت هم اقبال نداشت “
همه این جملاتی که ما از دیگران شنیدیم به خاطر این بوده که اونا هم همینها رو از اطرافیانشون شنیدن و باور کردن و به ما هم منتقل کردن چون بیشتر از اون نمیدونستن
در ضمن اینکه آگاهی در مورد خودشون به عنوان انسان و خداوند به عنوان خالق هم نداشتن یا اینقدر چرت و پرت وباورهای اشتباه و غلط در مورد خدا داشتن که انتظاری هم بیشتر از این از زندگی نداشتن
وقتی خدا رو به عنوان خدای عذاب دهنده قهار همیشه عصبانی که هدفش از آفریدن انسان امتحان او بوده و دوتا فرشته هم کنار ادم گذاشته که خوبیها و بدیها رو بنویسن که بعدا بازخواست کنه و همه رو از پل صراط که به باریکی مو هست رد کنه و همه رو بیندازه توی اتیش جهنم که هیزمش آدمها هستن و از گوش و دهان سرب مذاب بریزن توی حلق ادمها و به ازای تک تک موهای سرت که بیرون از روسریه آویزونت کنن و….خلاصه این چرت و پرتها خوب انتظار خوبی و مهربانی و لطف و بخشندگی از این خدا نمیره که🤨🤨🤨
وقتی قران رو برای ما فقط درست خوندن کلمات عربی تعریف کردن یا به عنوان محافظ خودت و خونه ات یا جای اونو لب طاقچه و سر سفره هفت سین و سفره عقد دونستن و حتی یه بار یه نفر نیومده یه آیه رو درست برای ما تفسیر کنه براساس اتفاقات اونروز حجاز خب معلومه که ما هم از دین و قرآن فقط مناسک رو بلدیم ظاهری انجام بدیم اونم نه به خاطر اینکه خاصیتش رو میدونیم و به خاطر اثری که در زندگیمون داره انجام میدیم بلکه به خاطر ترس از خدای عذاب دهنده اونا رو فقط از روی عادت انجام میدیم
به قول شما سرنوشت یعنی از” سر” نوشت
یعنی میشه دوباره اونو نوشت 👌👌😍
یعنی میشه با چیزهایی که در سرت هست اونو نوشت 👌👌😍
یعنی وقتی ورودی درست و آگاهی بهتر به سرت بدی اونو هم برات مینویسه👌👌😍
پس با دادن آگاهی بهتر و با شناخت بهتر از خودت به عنوان انسان و شناخت بهتر از خدا به عنوان خالق مهربان و رحیم و کریم و ستار و تواب و رزاق سرنوشت بهتر و زیباتر برای خودت بنویسی که این هست همون اختیاری که به تو داده شده که انتخاب کنی چه چیزی رو وارد ذهنت کنی و به چه چیزی اجازه ورود ندی چون آگاهی که همین ورودیهاست که محتویات ذهنت رو میسازه و همینها رو در زندگیت تجربه میکنی و جز این هرچی بهت گفتن رو بریز دور😏😏
تو از جنس خدایی هستی که خالقه پس تو هم قدرت خلق کنندگی داری و میتونی هر چیزی میخوای رو در زندگیت خلق کنی و چه خوشبختی بالاتر از این👌👌👌🤩🤩🤩
بیا نپذیر که سرنوشتت این بوده که چاق باشی یا فقیر باشی یا مریض باشی یا همواره در استرس و رنج و سختی باشی بیا قبول کن که این کائنات قوانینی داره و اگه طبق قوانین عمل کنی زندگی در این دنیا برات بهشت میشه و لازم نیست دنبال وعده بهشت در اون دنیا باشی👌👌👌🤗🤗🤗
بیا بپذیر که خالقی داری که از رگ گردن به تو نزدیکتره و لازم نیست برای درخواست ازش سرت رو بالا بگیری و در عمق اسمونها دنبالش بگردی👌👌👌🙂🙂
بیا باور کن که خدای تو خیلی بیشتر از تو مشتاقه که تو به خواسته ات برسی چون وقتی تو به خواسته ات برسی جهان رو گسترده تر میکنی و هدف از خلقت تو هم همین بوده پس نیازی به التماس و خواهش و گریه نیست لازم نیست کسی رو واسطه کنی بین خودت و خدای خودت 👌👌👌🤗🤗🤗
لازم نیست فقط توی شبهای قدر سرنوشت یکسالت رو بنویسی هر شب
، شب قدره و هر لحظه تو میتونی با خدای خودت ارتباط برقرار کنی و خواسته ات رو با احساس خوب بهش بگی و مطمئن باشی که او هم همیشه جوابش بله است 😍😍😍🙏🙏
این خدا رو بپرست این خدا برای تو هست خدای کتابها رو بنداز دور خدای شخصی برای خودت بساز چون سطح زندگی تو با سطح شناخت تو از خدا رابطه مستقیم داره 👌👌👌😍😍😍
سلام….. باور من از سرنوشتم دقیقا همین چیزی بود که استاد در متن عنوان کردین… من اعتقادم به این بود که در تقدیر و سرنوشتم هیچ کاره هستم، و همه چیز در دست خداس.. اون مینویسه برام و تقدیر میکنه که چه اتفاقاتی برام رخ بده.. مخصوصا شب قدر. تمام امیدم و دعاهام این بود که تقدیرم تو یه سال به دست خدا و امام زمان به بهترین نحو رقم بخوره. و خودمو هیچ کاره میدونستم…. چقدر نگاهم عوض شده از وقتی در مسیر تکامل و سعادت قرار گرفتم. و همه مسولیت زندگیم و سرنوشتم رو خودم به دست گرفتم و عهده دار شدم.. هر چه من بخوام همون میشه. چه خوب وچه بد سرنوشتم رو خودم میسازم. خداوند فقط درخواست منو اجابت میکنه. از بس مهربونه و سریع الجابس… از الان این منم که تعیین میکنم چی بشه و چی نشه. چه اتفاقاتی برام رخ بده و خودم جلو اتفاقات بد رو بگیرم… خدایا شکرت بخاطر این همه هدایت و آگاهی که نصیب و روزی من کردی.. 100روزه منو در مسیر تغییر و بهترشدن قرار دادی. مسیری که ته نداره. هرچی بری جلوتر، به دنبال تغییرات بزرگ تر هستی… منم تا بی انتها ادامه میدم تا برسم به عشق حقیقی خودِ خداوند…. عمرتون بابرکت… یاعلی
سلام دوستان
من کلا مثل فصلها هستم همیشه در تغییر و قبلا ناراحت می شدم از خودم و می گفتم چرا من مثل بقیه نرمال نیستم …نگو داشت اتفاقات عالی برام رقم می خورد در مسیر هدایتم به تکامل می رسیدم و در نهایت 😍😅
این دگر من نیستم من نیستم حیف از ان عمری که با من زیستم !
من خالق زندگی خود هستم شااد و ازاد و غرق نعمتم الحمدلله و اگر موانع ذهن نباشد! 🍃🌸تناسب فکری خلق می کنم،لاغری ،فرزند اگاه و ارام و پول و ثروت ،محبوبیت و جذابیت ،دوستان متعالی و عاشق و تفریحات عالی ،روزهای ارام و شاد و قدرت و شجاعت و مهربانی و صمیمیت و عشق بلاشرط در اندیشه خدمت به انسانها خدایا شکرت 🙏🌹
چی کسی تعیین میکنه چه روزی داخل هفته تعطیله ؟دولت یا تقویم یا مردم
من برام مهم نیست امروز چه روزی هست باید به دنبال هدف خودتون باشید و اون رو دنبال کنید و هیچ وقت به دنبال اون ایام ها ی نام گداری شده زندگی نکنید که در تقویم هست نباید برای ما مهم باشه چه روزی هست هر روز روز من هست و اگر کسی فقط یه روز رو تعطیل کرده اون نظر اون شخص هست برای من هر روز میتونه تعطیل باشه (گفته ی استاد چون کسب و کار اینترنتی داره و هیچ محدودیت زمانی و مکانی در کارش نیست ) .
اصلا برای من اجباری نیست که کی کار کنم ؟
چرا ادمها فکر میکنن سرنوشت از قبل تعیین شده ؟خداوند از قبل برای ما مسیری مشخص نکرده که ما مجبوریم از اون راه بریم چون ما صحبتهای گذشتگان رو فهمیدیم خودبه خود در ما خاطراتی شکل گرفته و چون ما داریم طبق اونها زندگی میکنیم و پسند ما هم نیستن پس میشه سرنوشت اما دوست داریم وضعیت مالی خوب داشته باشیم اما چون نیستیم میگیم دولت نمیزاره و ترامپ نمیزاره و چون انسان نمیدونه چرا نمیتونه؟ میگه دیکه سرنوشت ما این بوده .
مثلا همه ی آدم ها روابط عاشقانه رو دوست دارن اما چون ذهن ما مملو از افکار اشتباه هست مثلا وقتی ازدواج کردی گر فتار میشی و یا اینکه زنها فقط دنبال پول و طلا هستن و… مجموعه ای از این افکار برای زندگی مشترک در ذهن من بوده پس زندگی بد تر از این افکار رو من تجربه میکردم و همیشه میگفتم این چه سرنوشتی بود که من دارم(فرمولهای غلط استاد در گذشته از ازدواج و زندگی مشترک ) .
مهم نیست چه چیزی میخوایین مهم این هست در ذهن شما چه افکاری هست اونها زندگی تو رو رقم میزنن و باید اونها رو تغییر بدی تا زندگی تو تغییر بکنه .و اصلا ربطی نداره از اون فرد طلاق بگیری باید خودت رو تغییر بدی اون فرد هم خودش تغییر میکنه .
سرنوشتی برای انسانها از قبل مشخص شده نیست در واقع ما آدم ها
وقتی شونه خالی میکنیم از چیزی که میخواییم و بلد نیستیم بهش برسیم میگیم سرنوشت دیگه و ایرادی هم نیست چون بلد نیستیم و کسی به ما یاد نداده وهمیشه مینداختیم تقصیر سرنوشت .
و حالا در مورد چاقی هم همینطور هست چون فرمولهای ذهنی ما رو چاق میکنن و خودمون خبر نداریم میگیم سرنوشت ما اینطوره ما باید چاق باشیم .
اما هر چقدر ما رشد کنیم در همه ی جنبه های زندگی بازم خواستهای بهتری و زیادتری در ما شکل میگیره.
سرنوشت رو دیگران نوشتن چون بر اساس تحت تربیت بودن دیگران داری زندگی میکنی و چون دوستش نداری میگی سرنوشت ولی خبر نداریم هر چز ی رو که دوست داریم میتونیم خلقش کنیم و ما این توانایی رو به عنوان انسان و اشرف مخلوقات بودن داریم .
آدم ها با عجله شکست میخورن و خودمون با عجله ای که میکنیم باعث شکست خودمون میشیم .پس در لاغری همیشه توجه ما اگر به نقطه ای پایان بشه که باربی بشی و لباس سایز ۳۶ بپوشی و .. باعث شکست تو میشه . نه تنها در لاغری بلکه در هر مسیر موفقیت یا تغییر کردنی به هر جا برسی بازم میشه بهترش کنی و حواستون باشه از خودتون شکست نخورین .
وقتی توجهت رو در اول روز میبری روی موضوعاتی که خودت رو به اصل میبره و میگه خودت سرنوشت رو بساز نه اون چیزی که دیگران یاد ما دادن اینطور حالت خیلی خوب میشه و روزت خیلی عالی میشی و روحیه ات عالی میشه هر چند که منفی باف هست که تو رو ناامید کنه ولی تو گوش نکن و حالت رو بهتر کن و در نهایت کارهات رو غلطک میفته و خدای تو به دنبال این هست که کارهای تو راحت تر انجام بشه پس اگر حالت عالی باشه روزت هم عالی میشه و این تنها سودش برای خودت هست نه هیچ کس دیگه و تو که حالت خوب باشه اطرافیان تو هم حالشون بهتر میشه و باعث گشترش خیر و برکت در جهان میشیم .
من خوشحالم که اوقاتم رو صرف این کار ها میکنم و از تجربه ای ناب استاد استفاده میکنیم
و سرنوشتم رو از سر مینویسم . نمونه استاد عطارروشن که
جسم جدید خودش رو خلق کرده
روابط جدید و عاشقانه با همسرش رو خلق کرده
ثروت جدید در زندگیش رو خلق کرده
شعل دلخواه خودش رو خلق کرده
سلامت دلخواه خودش رو خلق کرده
شادی و ارامش درونی رو برای خودش خلق کرده در حالی که نه مدرکش رو تغییر داده نه شهر محل سکونتش رو تغییر داده نه از کشور خارج شده و نه هیچ کدوم از عوامل بیرونیش مثل دولت و رییس جمهور و اوضاع اقتصادی و مملکت تغییر کرده فقط با تغییر افکارش تونسته زندگی جدیدی
برای خودش خلق کنه و سرنوشت جدیدی به وجود بیاره
سلام به همگی😍
من میخوام سعی کنم هر روز بهترین لحظه ها رو (با کمک خداوند مهربان) برای خودم که صد در صد متصل به خانواده و اطرافیانم هستم رقم بزنم.
چرا که اگه من انرژی الهی داشته باشم..
بقیه هم از این انرژی بهره خواهند برد.
سلام استاد وقت بخیر
من سرنوشت خودم را در دست خودم میگیرم وسعی میکنم راه های اشتباه هات گذشته را تکرار نکنم و متوجه شدم ک اصلا چیزی ب عنوان سرنوشت وجود نداره وهمه چیز در ذهن ما وباور ماست ک خلق میشه وبعد ما اونو تجربه میکنیم البته برای عمل کردن ب ان باید تمرکز داشته باشیم ک گول ذهن نخوریم وبدانیم این ما هستیم ک همه چیز را ب زندگی خودمون دعوت میکنیم
استاد ممنونم ب خاطر اضافه شدن دوره سرزمین لاغرها وتمام زحماتی ک برای پیشرفت ما میکشید سپاسگذارم
سلام دوستان . افکار اشتباه رو باید از ذهنمون پاک کنیم .وقتی دوره ی زندگی با طعم خدا رو شرکت میکنی و تمرینات آن رو انجام میدید به این نتیجه زیبا میرسی که هر طور فکر کنی همان طور زندگی میکنی . به اندازهای که ایمان به خدا داری همان قدر از طعمهای خوب لذت میبری .پس تو خود سرنوشت هستی .زندگی تو تحت تاثیر افکار دیگران قرار میگیره و این اراده تو هست که اجازه ورود افکار رو میده .تو میتونی طعم های خوبش رو جدا کنی .به طمعهای بد اجازه ورود ندی .انسان اشرف مخلوقاته .پس لیاقتش خیلی بالاست .به درجاتی برسه که از زندگیش لذت ببره .آرامش رو در آغوش بگیره .خدا یا به خاطر همه آگاهی که به ما میدی ما رو در مسیر درست هدایت میکنی ما رو به مدار بالاتر میرسونی ممنونم .از شما استاد گرامی که همراه همیشگی ما هستید متشکرم
نشان های دریافت شده
سلام استاد میخواستم ببینم چجوری میتونم به فایل استوریهای صبحگاهی دسترسی دشته باشم ممنون میشم از راهنماییتون من واقعا نیاز دارم ارامش داشته باشم فرزانه هستم
سلام دوست عزیز
عضو صفحه اینستاگرام لاغری با ذهن شوید
در تمام صفحات سایت آیکون عضویت در اینستاگرام وجود داره
استوری های در اینستاگرام گذاشته میشه
استوری های قبلی در قسمت های لایت صفحه لاغری با ذهن اینستاگرام قرار داده شده
سلام و خسته نباشيد آيا امكانش هست براي كسانيكه اينستاگرام ندارند مثل لايو ها استوري ها رو سيو كنيد و در اين سايت يا كانال تلگرام بگذاريد كه ماهم استفاده كنيم ممنونم
سلام دوست عزیز
استوری ها قابل ذخیره شدن به صورت عکس هستند و امکان نمایش آنها در سایت به صورتی که در اینستاگرام نمایش داده میشه نیست
با سلام خدمت استاد گرامی و دوستان گلم…
سرنوشت رو باید از سر نوشت…
دیگه چی میمونه برای توضیح. کاملا واضحه.ما یه عمر با حرف بقیه و فرمولای اشتباه دیکران زندگی کردیم و این شدیم.بسه دیگه.حالا میخوایم ضمن تولد آگاهانه سرنوشت خودمونو خودمون بنویسیم.اون طور که درسته.اون طور که میخوایم.بر اساس فرمولای لاغری.تا تا آخر عمرمون زیبا ومتناسب زندگی کنیم…حالا چطور؟. با خوندن وگوش کردن و نوشتن و عمل کردن و استمرار در مسیر آسونترین راه دنیا یعنی لاغری با ذهن….خدایا ممنونم که منو با این مسیر آشنا کردی….
وقت شما بخیر
من چند روز پیش هم اینو گوش دادم امروز نمی دونم چرا دوره های اموزشیم لود نمی شه برای همین اومدم دوباره اینو گوش بدم!
من هم لذت می برم از استوری های شما هر روز مخصوصا آیدا خانم و که می بینیم خدا رو شکر !
ممنون از اینکه همش به دوره ها اضافه می کنین خیلی دوست دارم که ببینم چی هستن ممنون!
من هم واقعا اگه صبح یه اهنگ خوبی بزارم توی ماشین و حالم جا میاد و یه وقتها هم استوری می گیرم بعد تا شب می بینم همه افرادی که سر راهم قرار می گیرن خوب و خوشحالن خدا رو شکر!
سلام وقت بخیر
خوشحالم که به دوره تکرار مقدماتی اضافه شد ،به هر دوره ای اضافه بشه من خوشحال میشم چونکه تمام دوره هارو دارم🙃
ولع خاصی دارم برای شنیدن آگاهی ها ،خوندن نظرات دوستانم و نوشتن دارم
مادرم خانم مذهبی بود و شاهد رفتنش به مساجد و حسینیه ها بودم ،شنیده بودم که سرنوشت مارو شب های قدر مینویسن و میدیدم که همه گریه میکنن و ناراحتن ولی من از همون دوران کودکی به اون جنس صحبت ها و موارد، علاقه ای نداشتم ،پس هیچ کدوم از کارهاییکه مادرم انجام میداد برام جالب نبود،در کل دختر مذهبی نبودم و خواهران دیگه هم راه و روش مادرمو نپسندیدن ،برای من تعجب داشت که کل سرنوشت من در یک شب رقم بخوره اونم با گریه وزاری ،منم ذات شاد و بذله گویی داشتم و هیچ وقت تو هیچ مراسم گریه ای شرکت نکردم و نمیکنم
هر چند اون زمان ها نمیدونستم سرنوشت من چجوری ساخته میشه ولی مطمئن بودم اون راهی که در فرهنگم میگن نیست
از اونجاییکه آدم بلند پروازی بودم و دلم میخواست خوب وبا کیفیت زندگی کنم ،مدام سئوال هایی برام پیش میومد ،،که چرا من اینهمه در گودال مشکلاتم فرو میرم ؟ از ۱۰ سالگی علاقه شدیدی به کتاب خوندن داشتم ،بخاطر اعتمادبنفس پایینم وبرای جلب توجه در جمع ها دوست داشتم اطلاعات عمومی خودمو بالا ببرم که حرفی برای گفتن داشته باشم ،مثلا وقتی نوجوان بودم اطلاعات سینمایی مو بالا برده بودم،اطلاعات دارویی مو بالا برده بودم و میتونستم ساعتها یک جمع رو سرگرم کنم
با برخورد به تضادها بدنبال راه چاره میگشتم،یادمه یک بار خواهرمو برده بودم روانشناس ،دکتر از خواهرم پرسید تو از زندگی چی میخوایی ؟خواهرم یه مسئله عاطفیشو بیان کرد،دکتر از من پرسید تو چی میخوایی از زندگیت؟ یادمه گفتم من پول زیاد میخوام😁 همیشه دنبال زندگی بهتر بودم،بعد از مراجعه با افراد متخصص روانشناس ،به خودم گفتم خب چه بهتره که خودم برم تو این رشته مهارت بدست بیارم که مسائل خودمو حل کنم ،بعد از اون مرتب دنبال کتاب هایی بودم که کمک کننده زندگیم باشه ،اولین کتابی که خوندم ۴اثر از اسکاورلشین بود،جملات تاکیدی بود که هر روز تکرار میکردم بدون اینکه متوجهشون باشم ،درکی نداشتم فقط میدونستم من باید تغییر کنم،این زندگی مورد دلخواه من نیست،یه صدایی به من میگفت تو میتونی با کیفیت تر زندگی کنی و من بدنبال اون صداها با اساتید مختلف هدایت میشدم ،توی دهه ۸۰ که دنیای مجازی با اینهمه امکانات وجود نداشت
خلاصه من نپذیرفتم که زندگی همینه که هست،هرچند خیلی دیر متوجه شدم ولی حتما زمان تغییر من الان بوده
قبلا فکر میکردم سرنوشت منو خدا توی چاقی نوشته،در حال بد وناراحتی نوشته،در کمبود پول و روابط خوب نوشته که بر اثر زیاد شنیدن از الگوهام واطرافیانم در من شکل گرفته بود
در انتها من نپذیرفتم که محکوم به بد زندگی کردن هستم،این آموزش های مداومی که از ۲۰ سال پیش آرام آرام با خوندن ۱دونه کتاب شروع شد ،ودر طی این مدت گاهی فایلی گوش دادم،کلاسی شرکت کردم ،کتاب های متفاوتی خوندم ادامه داشت تا ۳سال پیش که با دوره های ذهنی آشنا شدم وتحولی در درون من شروع به جوانه زدن کرد و زندگی من آرام آرام رو به بهبودی رفت که یکی از نتایج عالیش آشنایی و بودن من در مدار این دوره های بینظیره که هر روز هزاران بار سپاسگذار خداوند میشم که منو از فکرها و ناراحتی های چاقی نجات داد ،دیگه اصلا تو جمع هاییکه صحبت از چاقی و عوارض و عمل و دمنوش میشه قرار نمیگیرم ،تو دلم ذوق میکنم ،حس میکنم جزء بنده های برتر خداوند هستم که در راه یادگیری این متد هستم😁
ما از ۱ تا ۷ سالگی برنامه ریزی شدیم و این ۷ سال رو بارها و بارها تکرار کردیم،اعمال ورفتار ما دقیقا همون آموزش هاییه که به ما آموختند و ما عمل کردیم،مثل زمانیکه سوار ماشینمون میشیم ولی راننده ماشینمون شخص دیگه ایه و ما در صندلی عقب ماشینمون خوابیم،اون راننده که همون برنامه ریزی های قدیمیه مارو هر جایی آموزش دیده میبره و ما همچنان در خواب مغناطیسی خود بسر میبریم،حالا از اون خواب بیدار شدیم و میخواییم رانندگی ماشینمونو به عهده بگیریم و خودمون آگاهانه نظارت و مدیریت داشته باشیم،یکی از نویسندگان روان تحیلیل گر که فکر کنم پروفسور یونگ باشه ،میگه نااگاهانه زیستن مثل نشستن در اتوبوسیه که راننده اون اتوبوس کله نداره وبدون سر داره رانندگی میکنه
استوری هاتونم عالیه استاد ممنونم ،مخصوصا که اول صبحه و فرکانسمونو بالا میبره ،باعث میشه تصمیمات هیجانی نگیریم و بتونیم روز بهتریو برای خودمون آگاهانه رقم بزنیم
منم خوشحالم که اوقاتم صرف این موضوعات میشه
خیلی مفید بود ممنون از لایو ها و استوری هایی که زحمت میکشید و با همه به اشتراک میگذارید، من حدودا از اواخر شهریور 99 با سایت تناسب فکری آشنا شدم و همه فایل ها رو گوش دادم و بار دوم دارم از فایل هایی که بیشتر حالم رو خوب کرده استفاده میکنم، و خیلی خدا رو سپاسگذارم که تونستم با شما و این سایت آشنا بشم و کلی طعم های خوشمزه در زندگی ام رو حس میکنم، خدایا شکرت
وقت شما بخیر
این و همیشه هممون شنیده بودیم که سرنوشتمون از قبل برامون تعیین شده ولی نمی دونم من اینو خوب درک نمی کردم و فقط تکرار می کردم یعنی چی یعنی من هر کاری انجام می دم خدا خواسته اصلا خیلی نامفهوم حالا شما گفتین که از چیزی که آدم راضی نیست می گه سرنوشت ما هم همینه دیگه کاری نمی شه کرد
همین الان من توی دفترچم چیزهایی و که می خوام نوشتم سرنوشت لاغری و سرنوشت ارتباط و ایمان به خدا
خداوند از همه نعمتها به اندازه تمام انسانها داره و نا محدود هستش این نعمتها پس اگر ما به خواستهای نمی رسیم یعنی مسیرمون اشتباه هستش باید مسیر و درست کنیم و وصل بشیم به سیستم خدا و مثل طبیعت همه کارهامون اتوماتیک اتفاق میافته
نشان های دریافت شده
سلام دوست عزیز ی که تازه به جمع ما پیوستی خیلی خوش اومدیدبه جمع ما ی معجزه توزندگی ما چاقها پیش اومده واصلا سردرگم هم نباشید وما همه از اقای دکتر کمال تشکر داریم وارزوی بهترینها رو براشون میکتیم فرزانه هستم
سلام استاد،با آرزوی بهترین ها برای شما.
من تازه با سایت بسیار خوب شما آشنا شدم و از مطالب آموزنده ای که در این سایت خوندم، شگفت زده و سردرگم هستم.
از طرفی با قلبم کاملا به این مطالب ایمان پیدا کردم و احساس میکنم حقیقتی که سالها گم کردم در اینجا پیدا میکنم.
از طرف دیگه به خودم میگم مگه میشه آدم چاقی مثل من بدون رژیم غذایی کالری شماری و ورزش لاغر بشه!
من سال های سال هست که با کالری شماری غذا و ورزش تونستم کمی از وزنم رو کم کنم و با رها کردن این روش دوباره اضافه وزنم برگشته و این چرخه ی گرفتن و رها کردن رژیم رو سالها ادامه دادم…
حالا واقعا برام سواله که شما هیچ رژیم غذایی نداشتید؟
یعنی هیچ میزانی برای خوردن مشخص نمیکردید؟
مثلا کالری شماری یا شمارش تعداد لقمههایی که میخورید یا کم کردن وعدههای غذایی؟!
یا مثلا کالری های اضافهای که خوردید رو با ورزش کردن بسوزونید؟
اگه چنین برنامهای مثل کالری شماری نباشه پس چطور آدم باید بفهمه که کی دست از خوردن بکشه!؟! این طوری بدون کنترل من میتونم سه یا چهار بشقاب غذا در یک وعده بخورم اون وقت تازه احساس سیر شدن کنم!!! اون وقت قشنگ روزی دو کیلو وزن اضافه میکنم!!!
یعنی واقعا نیازی نیست که من رژیم غذایی مخصوصی داشته باشم که در اون تعداد وعده های غذای روزانم و میزان غذایی که باید در هر وعده بخورم رو از قبل مشخص کنه؟؟؟؟!
استاد من نمیدونستم چطوری سوالاتی که ذهنم رو مشغول کردن رو با شما درمیون بذارم، واقعا سردرگم و نگران هستم، لطفا کمکم کنید.
سلام دوست عزیز
از اینکه در جمع ما در سرزمین لاغرها هستید خوشحالم
سوالاتی که در ذهن شما ایجاد شده کاملا طبیعی است
چون تمام آگاهی ذهن شما درباره لاغری حول موضوعاتی است که برای شما سوال ایجاد کرده
پیشنهاد میکنم برای آشنایی بیشتر با موضوع لاغری با ذهن از دوره رایگان لاغری با ذهن استفاده کنید
نشان های دریافت شده
سلام به به چقدر این متن زیبا بود .
من سرنوشت لاغری ام را با لذت می نویسم .
روز ۱۴ و ۱۵ تعهد من با خدایم در این مسیر زیبا .
خدایا شکرت که لاغری را پشت سر گذاشتم .
خدایا شکرت که تونستم لاغری رو هر روز زندگی کنم .
خدایا شکرت که چربیها را مقابل چشمانم آوردی تا بهم بگن این ناخواسته است و تو این مقدار از چربی رو نمیخوای .
این چربیها سنگینت میکنه و مسیری که داری هرروز میری چنین نتیجه ای رو داره . پس مسیر روزانه ات رو تغییر بده . چون سنگین بودن نمیزاره تو حس رهایی و آزادی رو تجربه کنی .
خدایا شکرت که تونستم بین خواسته و افکار و گفتار و رفتارم یه تعادلی ایجاد کنم تا فرصت رسیدگی به همه اش رو داشته باشم .
خدایا شکرت که تونستم از رفتار متناسب لذت ببرم .
خدایا شکرت که تونستم لذتهامو تغییر بدم .
خدایا شکرت که تونستم حال خوبم را از وابستگی به خوردن رها کنم .
خدایا شکرت که تونستم سرنوشتم را از نو بنویسم .
خدایا شکرت که شد .
خدایا شکرت که من خالق زندگیم هستم .
خدایا شکرت که لاغر شدن رو با اشتیاق نوشتم .
خدایا شکرت که تغییر مسیر دادم .
خدایا شکرت که احساس نیاز به لاغر شدن رو که یه احساس خلاء در وجودم پدید میاورد رو با تغییر نحوه ی تفکرم تغییر دادم . خدایا شکرت که سرنوشتم رو در سرم نوشتم . در فکرم . سرنوشت را باید در سر نوشت و سر جایگه فکره و من لاغر شدن را به راحتی در سرم نوشتم . لاغری آسان و راحت و لذتبخش و شیرین و هر روزم را با سلامتی و لاغری سپری میکنم . خدارا هر لحظه سپاس میگویم .
سلام استاد…خبر خوشحال کننده ای دادین،ممنون.
مطالب آموزنده ای بود،اینکه این چیزی که تا الان دارم تجربه میکنم به اندازه ۹۰ درصد میشه گفت اونچیزیه که تحت تربیت والدین بوده طرز دیدگاه اطرافیانم بوده و بصورت فرمول در من ذخیره شده و دارم تجربه میکنم ….
اون چیزی که الان میخوام مهم نیست،بلکه مهم انتظار من از هر چیزیه،که طبق فرمولهای ذهنیم هست
من الان برا اینکه بتونم اون چیزی را که میخوام بهش برسم و تجربه کنم باید فرمولهای ذهنیم را تغییر بدم …انتظارمو نسبت به هرچیزی هم راستا کنم با اون چیزی که میخوام .و بعدش ببینم چقد راحت و طبیعی دارم همه چیزای خوب را تجربه میکنم و از زندگیم لذت میبرم.