0

گام ۹۸: سرنوشت را از سر بنویس

سرنوشت
اندازه متن

بسیاری از افراد چاق پس از سالها تلاش بی نتیجه برای کاهش وزن به این نتیجه می رسند که سرنوشت آنها چاقی است و راهی جر پذیرش سرنوشت خود ندارند.

شاید چاقی سرنوشت گذشتگان شما بوده است اما باور نکنید که سرنوشت شما هم چاقی باید باشد. همت کنید و سرنوشت خود را از سر بنویسید.

سرنوشت چیست

سالهای زیادی از عمرم با این فکر گذشت که سرنوشت من را چه کسی تعیین کرده است؟

از والدین و معلم هایم شنیده بودم که خداوند سرنوشت انسان را می نویسد و خداوند هرچه بخواهد همان می شود.

سرنوشت

شنیده بودم که امام علی (ع) در شب های قدر سرنوشت انسان برای سال آینده را می نویسد و به تایید خداوند می رساند و زندگی من بر اساس آن نوشته رقم خواهد خورد.

در مراسمات شب های قدر شرکت می کردم و سعی می کردم با گریه کردن و التماس کردن از امامم بخواهم در سال جدید سرنوشت من را زنده بودن بنویسد.

به دنبال پیدا کردن مراسمی بودم که مداح بهتری داشته باشد تا در حالت غم و اندوه بیشتر قرار گرفته و زمان زیادتری را گریه کنم تا از این طریق احساس اطمینان بیشتری پیدا کنم که عزاداری من برای رحلت امام علی مورد توجه ائمه و خداوند قرار گرفته است. تا به این واسطه خداوند سرنوشت بهتری برای من رقم بزند.

البته این افکار به دلیل شنیدن جملاتی در این باره از زبان مداح و سخنران مراسم تشدید می شد.

نکته جالب توجه درباره شرکت کردنم در مراسمان مذهبی این بود که هیچ وقت از خدا یا ائمه درخواست اتفاقات خوب را برای قرار دادن در سرنوشت خودم را نداشتم.

تمام تمرکز من بر این بود که در سرنوشت من در سال جدید، خدا من را نکشند، عذاب بر من وارد نکنند و من را بابت گناهان و اشتباهات سالی که گذشت عفو کرده و ببخشند.

سرنوشت من

نگرش من درباره سرنوشت

به لطف خدا از زمانی که در مسیر تناسب فکری قرار گرفتم و با قدرت ذهن آشنا شدم و از طرفی درک بهتری نسبت به خداوند و قوانین حاکم بر جهان هستی پیدا کردم به یقین رسیدم که سرنوشت چیزی نیست که از قبل برای من نوشته شده باشد بلکه سرنوشت من بر اساس چگونه فکر کردن و عمل کردن در هر روز از زندگی تعیین می شود.

سرنوشت به صورت سناریوی از قبل نوشته شده نیست که من مجبور به بازی کردنش باشم بلکه نتیجه افکار و رفتار من در هر روز زندگی کردم است.

درک این آگاهی سبب شد که سرنوشت خودم در جنبه های مختلف زندگی را تغییر دهم.

  • سال ها تصورم این بود که خداوند برای من سرنوشت چاقی را خواسته است و خواست خدا را نمی توان تغییر داد.

اما با تغییر افکار و سپس رفتارم در هر روز از زندگی سرنوشت لاغری را برای خود رقم زدم و اکنون در سرنوشت جدیدم که لاغری است زندگی می کنم.

  • سال ها تصورم این بود که خداوند برای من شرایط سرنوشت سخت مالی را در نظر گرفته است.

این همان امتحان الهی است و من باید با صبر کردن و تحمل رنج و سختی فقر به خواست خدا احترم گذاشته و امیدوار باشم در دنیای ابدی جایگاه من بهشت خواهد بود. اما با درک آگاهی درباره چگونه رقم زدن سرنوشت توانستم با تغییر افکار و رفتارم در هر روز زندگی کردن سرنوشت جدیدی برای خود رقم زده و اکنون در شرایط مالی بسیار متفاوت از چند سال قبل زندگی می کنم.

  • سال ها تصورم این بود که خداوند برای من همسری قرار داده تا شرایط زندگی مشترک من در تلاطم باشد.

چرا که بارها شنیده بودم با فردی ازدواج خواهم کرد که قسمتم بوده و از این رو همیشه به خدا گله و شکایت می کردم که چرا باید شرایط زندگی من به این شکل ناراحت کننده باشد.

اما با درک اگاهی درباره سرنوشت توانستم افکار و رفتارم در رابطه با همسرم و زندگی مشترک داشتن را تغییر داده و به لطف خدا بعد از گذشت فقط چند سال در شرایط احساسی بسیار متفاوتی زندگی می کنم.

واقعیت سرنوشت من

مثال های زیادی از زندگی خودم دارم که اثبات می کند من توانسته ام سرنوشت خودم را تغییر داده و آنگونه که دوست دارم آن را خلق کنم.

امروز اطمینان دارم که خداوند برای هیچ بنده ای سرنوشتی را از قبل تعیین نکرده است.

بلکه تمام قوانین حاکم بر جهان هستی را به گونه ای قرار داده تا هر انسانی با هر دین و مذهبی و در هر شرایطی بتواند به تغییر افکار و رفتارش زندگی خود را آنگونه که دوست دارد خلق کند و از آنچه خلق کرده است لذت ببرد.

امروز اطمینان دارم که زندگی کردن بر اساس سرنوشت هیچ لذتی ندارد.

بلکه تجربه کردن سرنوشتی که خودت می سازی بسیار لذتبخش است.

در گذشته عقیده داشتم خوشبختی به معنای داشتن پول، خانه، ماشین و … است و از آنجایی که باور داشتم هیچ انسانی نمی تواند با کار کردن به این امکانات دست پیدا کند پس فقط اگر پدر پول داری داشته باشی می توانی طعم خوشبختی را تجربه کنی.

امروز اطمینان دارم خوشبختی به معنای تجربه کردن خواسته هایی است که دوست داری در زندگی داشته باشی و آنها را در زندگی ات خلق می کنی.

لاغری با ذهن رضا عطارروشن

بارها به مادرم گفته بودم ارث من از پدرم، چاقی، کچلی و کوری است و ارث فلانی از پدرش لاغری، ماشین، خونه،‌ پول و … است. و از آنجایی که نمی توانستم ارث خود را تغییر دهم احساس بدبختی می کردم.

اما امروز به لطف خداوند خوشحالم که ارثیه های خودم را تغییر دادم، چاقی را به لاغری و کوری را به بینایی تغییر دادم و آنچه تحت عنوان امکانات از پدرم به من ارث نرسیده بود را خودم با تغییر افکار و رفتارم در زندگی خلق کنم و از آنها لذت ببرم.

امروز با اطمینان می گویم که سرنوشت را باید از سر نوشت.

باید آنچه دیگران برایت نوشته اند را رها کنی و یک بار دیگر سرنوشت خودت را بنویسی.

سرنوشت لاغری ات را بنویس.

سرنوشت مالی ات را بنویس.

سرنوشت روابط ات را بنویس.

سرنوشت ارتیاط و ایمان به خداوند را بنویس.

خداوند برای ما این امکان را قرار داده است تا سرنوشت خود را آنگونه که دوست داریم بنویسیم و از خلق کردن سرنوشت خود لذت ببریم و سپاسگزار باشیم.

نکته مهم در نوشتن دوباره سرنوشت اینکه نباید به شرایط فعلی خود نگاه کرده و درباره سرنوشت دوباره خود بنویسید چون در این صورت احساس یاس و ناامیدی خواهید کرد. باید بدون توجه به شرایط فعلی درباره آنچه می خواهید تجربه کنید بنویسید.

هر زمان به آنجه برای سرنوشت خود نوشته اید فکر میکنید با این نگرش که صد در صد آنچه درخواست کرده اید خلق و تجربه خواهید کرد فکر کنید.

لذت سپاسگزاری خلق کردن سرنوشتی که خودت می نویسی با لذت شکرگذاری برای سرنوشی که خداوند برایت نوشته است از زمین تا آسمان تفاوت دارد.

تجربه هنرجوی لاغری با ذهن

عنوان این فایل واقعا زیبا و تکان دهنده هست. من در چند سال گذشته فکر میکردم چاقی جز سرنوشت من هست، روابط بسیار بی روح با اطرافیانم جز سرنوشت من هست.

فرزند لجباز و یک دنده جز سرنوشت من هست، داشتن فلان بیماری جز سرنوشت من هست و …. کلی چیز دیگه که هم از اطرافیانم می‌شنیدم و هم میدیدم که واقعا قبول کرده بودم اونها جز سرنوشت من هستن، اما الان من کلی خواسته های جدید دارم که اصلا داشتن اونها برام چیز محال و نشدنی و عجیبی نیست.

شاید اگر خیلی‌ها بشنون بگن این دیگه داره بلند پروازی می‌کنه همین الآنم زندگی عالی داری دیگه چی میخوای اما من دوست دارم تا زندم شرایط زندگیم در تمام جنبه ها روز به روز بهتر بشه و من فردی با سرنوشت جدید بشم شاید هنوزم برای خودم اون ته تهای ذهنم کلی ترمز داشته باشم که دیگه نه این یکی رو نمیشه چه خبره ؟؟ و یا نه دیگه این همه چیز با هم برای تو نمیشه و خدا همه چیز با هم رو به هیچ کس نمیده.

اما من می‌دونم تمام این نجواها شیطانی هستن و از فقر و کمبود و بی ایمانی به خدا می آیند و باید بارها و بارها به خودم  زندگی افرادی مثل استاد عطارروشن و نمونه های دیگر اینچنینی که در این مسیر موفق شده اند رو نشونش بدم تا آرام بگیره و حرف نزنه و ببینه که میشه یه فرد در کلی از جنبه های تغییر کنه و زندگی جدیدی رو خلق کنه.

حتی  فردی مثل استاد به خاطر اینکه عالی روی خودش کار کرده علاوه بر خودش حتی همسر ایشون به گفته ی خودشون همزمان کلی تغییر کردن و این واقعا جذاب و زیبا و آرامش دهنده هست و واقعا ایمان یکی مثل من رو برای ادامه دادن در مسیر قویتر می‌کنه که فقط بمونم حتی اگر به مو برسه ولی نزار پاره بشه باید ادامه بدم تا سرنوشت خودم رو از سر بنویسم .

من همیشه در طول زندگیم کلی باورهای غلط در مورد کلی از خواسته هام داشتم و هیچ وقت به اونها نرسیدم و تا قبل از آشنایی با  این مسیر  فکر میکردم خدا نمی‌خواد در حالی که حالا آگاهم من مشکل داشتم و هنوزم در بعضی از زمینه ها دارم که به دستشون نیاوردم پس سرنوشتی در کار نیست و این خودم هستم که نمی‌خوام مسولیت زندگی ام رو به عهده بگیرم.

و اما مثال واضح این حرفم چاقی خودم بود در گذشته که من همیشه میگفتم خدا نمی‌خواد که من لاغر بشم و یا اینکه من هم اینطور آفریده شدم و این سرنوشت من هست ولی از وقتی وارد این راه شدم و فهمیدم همه چیز رو خودم به وجود آوردم حتی چاقی خودم رو هم همینطور احساس آرامش و توانایی برای خلق خواستم کردم، احساس خوبی داشتم و گفتم حالا که اینطوره پس لاغری رو  به وجودش میارم و خیلی پر قدرت وارد این راه شدم.

الان خیلی وقته من دیگه در اون شرایط قبلی نیستم و برام اون خلق لاغری چیز ساده و طبیعی هست و اصلا من دیگه به دنبال خلق بقیه ی رویاهام در بقیه ی جنبه های زندگیم هستم اما یه وقتهایی اینقدر به خواسته هام چسبیدم و عجله کردم که خودم باعث شکست خودم شدم.

من با وجود اینکه در این راه کلی لاغر شدم و کلی نتایج عالی در بقیه ی جنبه های زندگیم داشتم اما چون چشمم به اون نقطه ی پایانی هست و دوست دارم بسیار اندام ایده آلی داشته باشم بعضی وقتها  ناراحت میشم اما سریع به یاد گذشته ام میوفتم که کجا بودم و الان کجا هستم و نمیزارم از مسیر خارج بشم.

بارها میگم من یه زمانی آرزو داشتم فقط ثابت بمونم و دیگه اضافه نکنم حالا نه تنها ثابت موندم بلکه به مرور کلی کاهش سایز و وزن داشتم که همه و خودم متوجه این همه لاغری در وجودم شدن و بارها تحسینم میکنن.

اما بازم خیلی وقتها شده برای خرید رفتم مثلا همین چند وقت پیش و فروشنده گفته سایز شما چنده و گفتم فلانه خانم فروشنده خندیده و گفته امکان ندارد و یکی دو سایز بالاتر داده و من حالم بد شده اما ناامید نشدم و گفتم کاری به این سایزها ندارم من کار به تغییرات خودم دارم که چقدر فرق کردم و نزاشتم لیز بخورم و از مسیر خارج بشم.

چند هفته پیش یکی من رو دید گفت انگار کمی چاق شدی و من که از درون احساس لاغری دارم اولش ناراحت شدم و گفتمش نه امکان نداره اشتباه میکنی و طرف هم که محکم حرف زدن من رو دید گفت شاید به خاطر لباست هست که گشاده و من اشتباه میکنم اما بعدش شیطون اومد که بیشتر اذیتم کنه اما من سریع جوابش رو دادم و دیگه نزاشتم حالم بد بشه با مرور تغییراتم جلوی حرفهای شیطانی رو میگیرم .

 یا همین چند شب پیشین لباس جدیدی  خریده بودم  که خیلی دوسش دارم اما زمانی که پوشیدم یکی گفت انگار چاقت کرده و من که از درون احساس تناسب زیادی دارم و سالها هست اصلا همچین حرفی رو نه خودم و نه بقیه بهم نزده بودن تعجب کردم که چی میگه و میخواستم ناراحت بشم نکنه هنوزم چاقم اما گفتم نه بابا این نظر ایشون هست من که خودم اینطور فکر نمیکنم پس نمیزارم خودم از خودم شکست بخورم با عجله کردن و یا نجواهای شیطانی  حالم رو بد نمیکنم و از خودم شکست نمی‌خورم.

من از وقتی در این مسیر هستم هر روز صبح اول صبحم رو با موضاعات عالی که حالم رو خوب می‌کنه و باعث سپاسگزاری من میشه شروع میکنم و حالم بهتر میشه و لذت میبرم چون دارم به موضاعات خوب فکر میکنم دارم به داشته هام فکر میکنم و اصلا خیلی وقتها متوجه گذر زمان نمیشم اما خیلی وقتها هم هست که نجواهای شیطانی دارم که بابا دیرت شده برو سراغ کارهای خانه و  آشپزی و نظافت و یا برو به فلانی زنگ بزن احوالی بگیر چون چند روز هست که زنگ نزدی و ….

اما من به خودم میگم نه من به دنبال حال خوبم پس باید همین کار رو انجام بدم و لذت ببرم چون سرچشمه ی همه موفقیتها حال خوب هست و اصلا مثل آب هست برای زنده ماندن ما، اینقدر حال خوب مایه ی خوشبختی هست وقتی حال من خوب باشه این حال خوب رو در جهان گسترش میدم و باعث خیر و برکت در زندگیم میشه و من عاشق این موضاعات ذهنی هستم که باعث حال خوب بیشتری در من شدن و من رو دگرگون کردن خدا رو شکر بابت هدایتم به این مسیر الهی.

مرسی استاد بابت فایلهای چشم زخم که من خیلی وقته اونها رو گوش کردم و واقعا من رو آگاه کردن و من اصلا اون افکار گذشته رو ندارم و هر وقت هر کس در این مورد با من حرف میزنه من در دلم به اون شخص میخندم و اما براشون ناراحتم میشم که چقدر گمراه هستن که قدرت رو از خدا گرفتن و به بقیه دادن و دوست دارم فریاد بزنم هر آنچه باور کردی براتون اتفاق میفته تو رو خدا از این باورهای اشتباه نداشته باشین.

اما می‌دونم چون در این مسیر نیستن به  این حرفها اعتقادی ندارن و تازه شایدم اونها به  حرفهای من بخندن برای همین هیچ چیز نمیگم فقط خوشحالم که فرد آگاه تری و توحیدی تری و متوکل تری شدم هنوزم دوست دارم بهتر و عالیتر بشم.

(نوشته فروغ ریاحی عزیز در بخش نظرات)

✍️ تمرین آموزشی 📖

برای انجام عالی تمرین جلسه آموزشی سرنوشت را از سر بنویس توصیه می شود ابتدا توضیحات نوشتاری آموزشی را با دقت مطالعه کنید، سپس ویدیوی آموزشی را با تمرکز تماشا کنید و بعد از آن به سوالات مطرح شده در بخش نظرات به صورت شرح انشایی پاسخ دهید.

نگرش شما درباره سرنوشت چیست؟‌ این آگاهی را از چه طریق کسب کرده اید؟

چه مواردی در زندگی شما بوده است که با تصور اینکه سرنوشت شما این است آن شرایط را پذیرفته اید؟

مواردی را شرح دهید که نگرش اطرافیان این بوده که سرنوشت شما این است ولی با اقدام کردن نتیجه متفاوتی کسب کرده اید؟

در مورد چاقی چقدر عقیده داشتید که سرنوشت شما چاقی است؟

نگرش خود درباره امکان از سر نوشتن سرنوشت به شکل دلخواه تان را شرح دهید.

عقیده شما درباره نوشتن دوباره سرنوشت جسمی چیست؟ چگونه سرنوشت خود را به لاغری تغییر میدهید؟ شرح دهید.

از محتوای ویدیوی آموزشی برای خود تمرین ایجاد کرده و در بخش نظرات تمرینی که باید انجام دهید را بنویسید.

منتظر خواندن نوشته های شما هستم

همراه همیشگی شما: رضا عطارروشن

با دادن ستاره به این مطلب امتیاز بگیرید.

Rating 4.08 from 53 votes

https://tanasobefekri.net/?p=23249
برچسب ها:
48 نظر توسط کاربران ثبت شده است.

دیدگاهتان را بنویسید

اندازه متن دیدگاه ها
      آواتار فهیمه حیاتی
      1402/09/23 10:53
      مدت عضویت: 271 روز
      امتیاز کاربر: 5880 سطح ۴: هنرجوی مبتدی
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 418 کلمه

      به نام خدای هستی بخش

      گام 98 :سرنوشت را از سر بنویس

      چقدر استاد این گفته تون درست بود که تا الان دیگران سرنوشت مارو رقم زدن چون با استفاده از گفته ها و شنیده هایی که از دیگران شنیدیم یه سری افکار و باور در ما به وجود اومدن که باعث رقم زدن زندگی ما شدن که معمولا این گفته ها و شنیده ها چیزهای مناسبی نبودن و باعث شده که در کل زندگی باب میل مون نداشته باشیم و متأسفانه اینو به خدا نسبت دادیم که خدا سرنوشتم رو اینجوری رقم زده خدا برام اینجوری خواسته این یعنی شک به عدالت خداوند که خدا سرنوشت یه سری آدما رو خوب نوشته که زندگی تجربه کنن که به تمام خواسته هاشون برسن در مقابل یه سری آدم دیگه هرچی تلاش بکن بیشتر تو بدبختی غرق بشن نه اینجوری نیست خداوند شرایط رو برای همه ی انسان ها یکسان فراهم کرده جهان هستی رو با قوانین ثابتی به وجود آورده و سرنوشت مارو به دست خودمون داده و هیچ اجباری در کار نیست که تو باید اینجوری زندگی کنی مگر خدا ظالمه !!!!!! ما انسان ها خودمون انتخاب میکنیم چطوری زندگی کنیم .اینو میتونیم از این متوجه بشیم که خداوند برای هدایت ما پیامبران و امامان رو فرستاده اگر خداوند سرنوشت ما رو رقم میزد دیگه نیازی به رهنما نبود که برای ما بفرسته همه ی ما میدونیم که رسالت امامان و پیامبران این بوده که راه درست و غلط رو به ما نشون بدن و دیگه  انسان هاخودشون انتخاب میکنن که راه درست رو انتخاب کنن یا راه غلط رو اگه اجباری بود و سرنوشت ما از قبل تعیین میشد که دیگه راه و مسیر زندگی ما مشخص بود دیگه چه نیازی به راهنما بود که خداوند بخواد مارو راهنمایی بکنه. یا یه مثال دیگه پس چرا خداوند توبه رو قرار داده چرا گفته وقتی که کار اشتباهی کردی میتونی توبه کنی و از راه خودت برگردی ؟ اگر سرنوشت ما این بود خود دیگه نباید راه برگشتی وجود داشته باشه یا خداوند چرا به شیطان اجازه داده که انسان ها رو بتونه با نجواهاش تحت تاثیر بزاره ؟ این کار خداوند یعنی اینکه زندگی انسان ها سراسر از انتخاب که به حرف شیطان گوش بدن یا به حرف خداوند .مسئول صد در صد زندگیمون خودمون هستیم و اصلا نمیتونیم از زیر بار مسئولیت زندگی مون شونه خالی کنیم و اونو به خدا و زمین و آسمون دولت ملت ربط بدیم هر چی هستیم خودمون خواستیم باشیم و هرچی بشیم هم خودمون خواستم که بشیم . دیگه خو دانی 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار حیرت انگیز
      1402/08/29 18:35
      مدت عضویت: 335 روز
      امتیاز کاربر: 706 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 747 کلمه

      به نام خداوند واحدم 

      سلام خدمت استاد ارجمند و دوستان همگام 

      سرنوشت من 

      خداوند بزرگ در قرآن کریم میفرمایند :

      “خداوند سرنوشت هیچ قوم (هیچکسی) را تغییر نمی‌دهد مگر آنکه آنان آنچه را در خودشان است تغییر دهند!”

      در این آیه به زیبایی و صراحت بیان شده است که هر انسانی برای اینکه سرنوشت و مسیر زندگی اش تغییر کند، باید باورها و نگرشهایش را اصلاح کند.

       و به وضوح در این آیه مشخص است ،که هیچ سرنوشت از پیش تعیین شده ای ،برای انسان نیست .

      و هر کس خودش تقدیرش را با افکار و رفتارش رقم میزند .

      من هم در گذشته به سرنوشت از پیش تعیین شده ،اندکی اعتقاد داشتم .مخصوصا به چشم زخم و سحر و جادو ؛

      اما اکنون به لطف هدایت پروردگار هادی ام نگرش‌ها و باورهای من در حال اصلاح شدن هستند و من در مسیری توحیدی قرار گرفته ام .

      باورهای اشتباهی که در ذهن ما هستند و نقش ترمز های ذهنی ما در مسیر موفقیت را دارند، متاسفانه درست در زمان ناراحتی و درماندگی ما خودشان را بیشتر نشان می‌دهند. و باعث گمراه تر شدن ما میشوند .

      مثلا وقتی در ذهنمان به چشم زخم اعتقاد داریم ،در زندگیمان مدام اتفاقاتی را تجربه میکنیم، که این باور را در درون ما قویتر میکند و دیگر به جایی میرسیم که از ریسمان  سیاه و سفید هم میترسیم .

      و ما هر چه این باور را قدرتمند تر میکنیم و فرکانسهای بیشتری به جهان هستی ساتع میکنیم .بیشتر چشم میخوریم و بیشتر در رنج و عذاب گرفتار میشویم .

      در اصل ما با این کار داریم، به چشم زخم قدرت می‌دهیم و چشم زخم را خدای خود میبینیم و شرک میکنیم .

      بگذارید بیشتر توضیح دهم 

      پرستش یعنی قدرت دادن  به باورهای ذهنیمان و ما به هر باوری در ذهنمان  قدرت بدهیم، در اصل انگار داریم آن را خدای خودمان تصور می‌کنیم.چون در دیدگاه توحیدی ما تنها خداوند قادر مطلق است و ما با قدرت دادن به آن باورها گویا  داریم شرک میکنیم .

      و دقیقا با قدرت دادن به مثلا چشم زخم ما داریم قدرت را از خداوند میگیریم و به یک باور اشتباه میدهیم .و این شروع همه بدبختی های ماست .

      چرا که وقتی مشرک باشیم وقتی نگاه توحیدی نداشته باشیم ما با دست خودمان داریم نعمتهای خوب خداوند را پس می‌زنیم .و خدای درون خودمان را محدود میکنیم .

      وقتی در نمازمان می‌گوییم خدایا ما تنها تو را میپرستیم و از تو یاری میجوییم یعنی :”فقط خدایا ما به تو قدرت می‌دهیم و از تو درخواست یاری و کمک داریم چون تو خدای قادر و توانای ما هستی”

      توحیدی بودن یعنی قدرت ندادن به عوامل بیرونی 

      مثلا :اگر من باور داشته باشم که کسی بخاطر موقعیت اجتماعی اش یا جایگاهش میتواند به من ضرر بزند ،من به آن فرد قدرت داده ام و دچار شرک شده ام .

      چون برای آن فرد ویژگی خدایی متصور شده ام .و فراموش کرده ام تنها کسی که میتواند مرا به عرش یا فرش برساند خداوند متعال است؛ آن هم نه از روی سرنوشت از پیش تعیین شده بلکه بر اساس درونیات خودم .

      وقتی برای خودمان هدفی تعیین میکنیم ،باید تمرکز و توجه خودمان را روی آن خواسته قرار دهیم و اجازه ندهیم ،عوامل بیرونی و ورودی های نامناسب باعث گمراه شدن ما شوند .

      ما باید به پذیرش حالت فعلی خودمان راضی باشیم و با لذت زندگی کنیم و با شرایط موجودمان نباید وارد جنگ شویم چون ما خودمان بر طبق عدل الهی با افکار و رفتارمان این وضعیت فعلی را برای خودمان رقم زده ایم و اگر با این وضعیت موجود  وارد جنگ شویم یعنی ما با عدل الهی در جنگ هستیم و این هم یک کفر است .

      و هنگام جنگ و مقاومت کلیه درهای نعمت به روی ما بسته می‌شود و در هنگام تسلیم است که ما در حالت پذیرش قرار میگیریم و میتوانیم رحمت خداوند را به شکل افراد و شرایط و ایده ها و… و…. دریافت کنیم.

      من خوب میدانم که خداوند صاحب و مالک و فرمانروای همه چیز است.و همه چیز در ید قدرت پروردگار من است .

      پس من به هیچ چیز و هیچ کس قدرت نمی‌دهم و برای پروردگار یکتایم شریک قائل نمی‌شوم. 

      اگر در جایی کسی یا چیزی سبب حل مشکل من بشود من آن را دست امداد خداوند میبینم و آن شخص را بت خود نمیکنم 

      برای تغییر سرنوشتم درونیات من باید تغییر کند و این کار مستلزم صرف وقت است و من تلاش می‌کنم تا درونیاتم را به بهترین حالت ممکن تغییر دهم تا زندگیه عالی تری را تجربه کنم انشالله.

      بار پروردگارا از تو سپاسگزارم که در هر حال و در هر لحظه در درون من جریان داری 

      استاد سپاسگزارم برای آگاهی امروز 

      الهی به امید تو 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار زهرا
      1402/07/05 12:53
      مدت عضویت: 385 روز
      امتیاز کاربر: 23680 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 630 کلمه

      سلام استاد 

      خدایا شکرت درتاریخ 1402/07/05 توانستم گام 98 سرنوشت را ار سر بنویس را گوش دهم 

      استاد این کلمه سرنوشت خودش خیلی مفهوم داره یعنی از سرت (مغزت – افکارت ) شروع کن و سناریوی زندگیت را خودت بنویس و دیگران نمیتوانند دراین کار دخالت کنند چقدر ما ازاین کلمه غافل بودیم که فکر میکردیم خداوند تا پایان عمر ما سرنوشت و آینده ما را نوشته و قابل تغییر نیست 

      اگر ما با افکار مثبت زندگی را نوشتیم سرنوشت ما هرروز پیشرفت است و اگر با افکار منفی ان را پرکردیم یعنی ما سرنوشت خوبی نخواهیم داشت همه چیز برمیگرده به سرو مغز خودمان که اصلا باور نمیکردیم این خودم هستم که با افکارم زندگیم را رقم میزنم چون خداوند درقرآن فرمودند ما انسان را با اختیار آفریدم نه جبر و غریزه یعنی در آن دنیا اگر از خداوند گله کنیم که چرا فلانی دراین دنیا خوب زندگی کرده و من نه خداوند میگوید خودت با مغزت سرنوشت خودت را رقم زدی و کسی مقصر نیست و این یعنی خداوند عادل ومهربان و خداوند میگوید دردنیا هرچه به موفق مراد بود خودت کردی و هرچه باب میل خودت نبود و مورد پسند واقع نشد به خداوند نسبت دادی پس تا دیر نشده نگرش خود را اصلاح کنیم تا سرنوشت ما درست رقم بخورد و چی از این بهتر که من میدانم که اخلاق و روحیات خودم چگونه است و براساس آن برنامه ریزی کنم تا شکست نخورم 

      نگرش شما درباره سرنوشت چیست؟‌ این آگاهی را از چه طریق کسب کرده اید؟ قبلا مثل بقیه فکر میکردم ولی درکتابی خواندم و الان هم یادآوری شد سرنوشت هرفرد دست خودش است که بد بنویسد یا خوب 

      چه مواردی در زندگی شما بوده است که با تصور اینکه سرنوشت شما این است آن شرایط را پذیرفته اید؟ شرایط تعویض کردن منزل و خریدن باغ چون من پول ندارم و نمیتوانم بخرم پس سرنوشت من این است که آن را نداشته باشم 

      مواردی را شرح دهید که نگرش اطرافیان این بوده که سرنوشت شما این است ولی با اقدام کردن نتیجه متفاوتی کسب کرده اید؟ درس خواندن تا مقطع ارشد همه میگفتند چون 4 بچه داری و کارمندی سرنوشت تواینه که بیشتر نخوانی و تا مقطع دیپلم بسه حالا هم که سرکار هستی اصلا لازم نیست ادامه بدهی و سختی بکشی 

      در مورد چاقی چقدر عقیده داشتید که سرنوشت شما چاقی است؟ 100% چون اصلا یک درصد هم فکر نمیکردم که من از ذهنم چاق شدم و آن را ارثی میدانستم 

      نگرش خود درباره امکان از سر نوشتن سرنوشت به شکل دلخواه تان را شرح دهید. ما میتوانیم هرروز با نوشتن سرنوشت خودمان درمغز ان را به وجود بیاوریم و با خیلی وقت است که دیگر زندگیم را با اراده شخصی جلو نمیبرم و به خداوند واگذار کردم و چون به خداوند ابتدا ایمان و بعد اعتماد دارم به آرامش درونی خوبی هم رسیدم 

      عقیده شما درباره نوشتن دوباره سرنوشت جسمی چیست؟ چگونه سرنوشت خود را به لاغری تغییر میدهید؟ شرح دهید. ما سرنوشت جسمی را باید از ابتدا با نوشتن سرنوشت ذهنی شروع کنیم تا درجسم به وجود بیاید . من با آگاهیهای زیاد از لاغری با ذهن برای لاغری سرنوشت چاقی را ازذهن به سرنوشت لاغری تغییر میدهم 

      از محتوای ویدیوی آموزشی برای خود تمرین ایجاد کرده و در بخش نظرات تمرینی که باید انجام دهید را بنویسید. نوشتن سرنوشت دقیقا دست خودمان است که با اشتیاق و احساس خوب بتوانیم آرزوهای خودمان را خلق کنیم چون شما دریک فایلی گفتید احساس کم کم تبدیل به جسم میشود و این یعنی  آرزوی لاغری را با احساس خوب کم کم به جسم متناسب تبدیل میکنیم 

      خداوند هرگز سرنوشت انسان ها را نمی نویسدبلکه این خود ما هستیم که سرنوشت خودمان را  با افکار مثبت یا منفی درمغزمان که همان سر خودمان است رقم میزنیم و با دادن احساس خوب یا بد آنها را به جسم تبدیل و درزندگی روزمره به کار میبریم .

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار عطا
      1402/03/31 14:38
      مدت عضویت: 486 روز
      امتیاز کاربر: 11065 سطح ۴: هنرجوی مبتدی
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 622 کلمه

      سلام و درود .

      نوشتن سرنوشت هرکسی دست خودشه .

      اما سرنوشتی که خدا برای هر کدوم از ما نوشته و خیلیها بهش اعتقاد دارند در معنای اشتباه خودشه .

      سرنوشتی که خدا برامون در نظر گرفته ورژن بالایی هست و نشانه اش قابلیتهاییه که در وجود ما قرار داده .

      خداوند مارو برای چیزهای خوب برنامه ریزی کرده اما ما با برچسب اشتباه به خدا سرنوشتهای خرابی که خودمون برای خودمون نوشتیم رو به خدا نسبت دادیم و گفتیم خدا خواسته ما فلان بشیم . خدا خواسته ما بهمان بشیم در حالیکه این سرنوشتها رو خودمون نوشتیم .

      درست مثل سرنوشت چاقی .

      ما با افکار خودمون خودمون سرنوشت چاقی رو برای خودمون رقم  زدیم . 

      و اون رو به خدا نسبت دادیم و گفتیم خدا برای ما چاقی خواسته . 

      در حالیکه ما اینجا یاد گرفتیم سرنوشت ما لاغریه چیزی که خدا برامون نوشته لاغریه .

      الگوهای اولیه طبیعت بدن ما لاغریه یعنی تناسب اندامه . 

      چاقی سرنوشت ما نیست . 

      این یک نکته و دوم اینکه این سرنوشت چاقی رو خودمون نوشتیم .

      خودمون برای خودمون باورهای چاقی رو نوشتیم . 

      به غذاها قدرت چاقی دادیم .

      به رفتارهامون برچسب پرخوری و تنبلی زدیم . 

      به انداممون برچسب چاقی زدیم .

      در نتیجه فقط  آنچه نصیب ما شد حس و حال چاقی و متعاقب اون رفتار و اندامی در جهت چاقی بود .

      اونقدر به رفتارهامون برچسب چاقی زده بودیم که حتی اگه آبم میخوردیم چاق میشدیم .

      آیا این سرنوشیه که خدا رقم زده یا اینو خودمون برای خودمون می نوشتیم به صورت ناآگاهانه . 

      حالا که به آگاهی رسیدم و فهمیدم خالق سرنوشتم خودم هستم  میخوام سرنوشتی رو برای خودم بنویسم که خدای خوبم جسم و ذهن و روحم رو بر مبنای اون قرار داده . 

      روح من متناسبه .

      فرمولهای اصلی ذهن من متناسبن و ورژن اصلی  جسم منم متناسبه .

      من میخام به ورژن اصلی و ریست از کارخانه خودم برگردم .

      بنابراین لازمه تمام برنامه های اضافه رو پاک کنم . 

      با توجه به لاغری و نشانه های لاغری ایمان به لاغری رو در خودم زیاد و زیادتر می کنم تا با ایمان سرنوشت لاغریم رو برای خودم رقم بزنم و خودم رو همسو با طبیعت ذهن و بدنم کنم . 

      من خیلی چیزها در این راه یاد گرفتم و خدا دو بابت تک تک لحظاتی که در اختیارم گذاشت تا سرنوشت خودم رو بنویسم شکر می کنم .

      استاد من ۱۵ کیلو وزنم کاهش پیدا کرده و الان حدودا ۸۵ کیلو هستم .

      میدونم لاغری خیلی راحتتر بازم خودشو بهم نشون میده .

      من روی باورهام کار کردم و در این جلسات به نیروی عظیم کاهش وزن خود به خود خودم پی بردم . 

      نیروی بزرگی که هزاران کیلو از وزن منو از سالهای ابتدای زندگیم تا الان کاهش داده کاهش وزن ۲۰-۳۰ کیلو که براش کاری نداره . 

      تنها مانعش هم تا حالا خودم بودم که لاغری رو برای خودم سختش کرده بودم و بهش نیازمند شده بودم . 

      من سرنوشت لاغری رو برای خودم رقم زدم و اندام فعلیم رو خیلی دوست دارم . 

      البته که میدونم روند کاهش وزن من ادامه داره . 

      چون من مرتب دارم باورهام رو شناسایی می کنم و در جهت کاهش وزن عالی قدم بر میدارم . 

      من هیچ اقدام فیزیکی انجام نمیدم فقط روی باورهام نسبت به خودم رفتارهام افکار و باورهام و مواد غذایی کار کردم 

      و مهمتر از همه اینا روی باورهام نسبت به خدا .

      خدا برای من بد نمیخواد زشتی نمیخواد سختی نمیخواد .

      خدا برای من راحتی میخواد آرامش میخواد . آسایش میخواد امنیت حس خوب ، لذت بردن و … 

      وقتی این باورهام رو نسبت به خدا خودم و رفتارهام و مواد غذایی اصلاح کردم کلی از افزایش من پاکسازی شده .

      اینها باورهاییه که  خودمون در موردش مینویسیم و انتخابش می کنیم و در این انتخاب کاملا آزاد هستیم . 

      پس  آنچه دلمون میخواد و حالمون باهاش خوش میشه رو بنویسیم . 

      و من تا جاییکه سرنوشت خوب برای خودم نوشتم خیلی موفقیتهای خوبی پیدا کردم . 

      خدایا شکر

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار مریم
      1402/02/25 10:40
      مدت عضویت: 542 روز
      امتیاز کاربر: 4810 سطح ۴: هنرجوی مبتدی
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 862 کلمه

         “ به نام خداوندی که اختیار زندگی ام را به خودم سپرد”

      درود به دوستان هم مسیر و استاد آگاهی دهنده ؛

      گام نود و هشتم : سر نوشت را از سر بنویس.

      خدای خوبی ها و مهربانی ها ،همیشه و در همه حال سپاسگزار تو هستم و از تو ممنونم که امروز ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۲ مرا یاری دادی تا گام نود و هشتم را بردارم ،سپاس.

      الان که به قبلا خودم فکر می کنم انگار که من نبوده ام یا سال های زیادی از مریم قبلی فاصله دارم و این عجیب و تعجب آور است برای من .واقعا در این سال ها با چه باورها و افکار پوچ و بیهوده ای زندگی را سپری می کردم و در حال ساختن آن بودم. افکاری مانند اینکه خداوند قبل از به دنیا آمدن ما سرنوشت ما را نوشته است و آن را تعیین کرده است که زندگی ما چگونه باید باشد.البته من با مطالعات قبلی خود نیز به این موضوع پی برده بودم که سرنوشت انسان تا حدود زیادی در اختیار خود اوست.هر وقت به این موضوع بر می خوردم که خداوند زندگی ما را هم به جبر و هم به اختیار آفریده است خوب متوجه نمی شدم البته قسمت اختیار آن را . اما الان و اکنون به این آگاهی رسیده ام که شاید تولد و به دنیا آمدن ما به جبر باشد اما نوع و طرز زندگی کردن از یک سن به بعد در دست خود ما می باشد و این خود ما هستیم که با چگونه وقت و روز خود را گذراندن مسیر زندگی خود را مشخص می کنیم نه اینکه خداوند بزرگ آن را برای ما رقم زده است یا مشخص کرده باشد.

      نکته : سرنوشت به صورت سناریویی از قبل نوشته شده نیست که من مجبور به بازی کردنش باشم ، بلکه نتیجه ی افکار و رفتار من در هر روز زندگی کردنم است.

      امروز به این یقین رسیده ام که خداوند برای هیچ بنده ای سرنوشتی را از قبل تعیین نکرده است .

      اگر به این نکته توجه کنیم که اگر خداوند از قبل سرنوشت من و شما را نوشته است پس دیگر واقعا چه نیازی به خلقت و آفرینش انسان هایی با سرنوشت از قبل تعیین شده بود و چه هدفی پشت آن می توانست باشد ؟! پس با کمی فکر و دقت به همین سوال ما می توانیم به این موضوع پی ببریم که خداوند اختیار زندگی ما را به خود ما سپرده است تا نوع زندگی کردن را از دید هر انسان و فردی بسنجد و آفریده ی خود را بنگرد که چگونه از این نعمت بی نظیر و بزرگ زندگی  که به او عطا کرده است استفاده می کند .آیا با نوع و روش زندگی خود به شناخت خود و سپس شناخت آفریدگار خود خواهد رسید یا تنها با گذراندن هر روز از زندگی خود ، خود و زندگی اش را رو به تباهی و نابودی می کشاند؟! خداوند عزوجل منبع خیر و خوبی است و هیچ گونه دشمنی با انسان آفریده ی خود ندارد و او را بسیار هم دوست دارد و مورد لطف و رحمت خود قرار می دهد همان طور که من و شما دوستان همراه را در زندگی خود ، بارها و بارها مورد لطف و رحمت قرار داده است اگر خوب بنگریم .به نظر من هم این گفته ی استاد بسیار درست است که ما انسان ها با این گونه باورها و افکار که خداوند سرنوشت ما را از قبل نوشته است و یا خداوند نخواسته است و یا خداوند نمی خواهد در واقع می خواهیم کاستی و کاهلی خود را به پای خواست خداوند بنویسیم و با این کار از زیر بار مسئولیت زندگی خود شانه خالی کنیم.

      نکته : زندگی کردن بر اساس سرنوشت هیچ لذتی ندارد ، بلکه تجربه کردن سرنوشتی که خودت می سازی بسیار لذت بخش است .

      نکته : خوشبختی به معنای تجربه کردن خواسته هایی است که دوست داری در زندگی داشته باشی و آنها را در زندگی ات خلق می کنی .

      من از این جمله که هر روز ، روز من است بسیار خوشم آمد و از گفتن و نوشتن آن انرژی و حس بسیار خوبی می گیرم .هر روز روز من است یعنی اینکه گذشته را فراموش کن و از آینده نترس و تنها به امروز فکر کن و از آن لذت ببر و هر کاری که به تو حس خوب و آرامش می دهد را انجام بده و در انجام کارها به خداوند توکل کن و با این کار دیگر مهم نیست که آن روز چه روزی است ، اول یا آخر هفته است ، تعطیل است یا نه و … . خداوند مهربان ، برای ما این امکان را قرار داده است تا سرنوشت خود را آنگونه که دوست داریم بنویسیم و از خلق کردن سرنوشت خود لذت ببریم و سپاسگزار باشیم .

      نکته : سرنوشت را باید از سر نوشت .

      من می خواهم که سرنوشت لاغری ام را بنویسم ، سرنوشت مالی ام را بنویسم ، سرنوشت روابط ام را بنویسم و سرنوشت ارتباط و ایمان به خداوند را بنویسم .

      نکته : لذت سپاسگزاری خلق کردن سرنوشتی که خودت می نویسی با لذت شکرگزاری برای سرنوشتی که خداوند برایت نوشته است از زمین تا آسمان تفاوت دارد .

      همراهان عزیز بیایید از امروز سرنوشت خود را به زیباترین و بهترین شکل بنویسیم .

      “ یا حق ”

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار صالحه
      1402/01/17 08:44
      مدت عضویت: 466 روز
      امتیاز کاربر: 50795 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,044 کلمه

      سلام بر استاد وهمسیران سرنوشت سازه زندگی دوباره 

      با توجه به خودم از وفتی یاد دارم بخاطر چاقی خودم کناهکار میدونستم به جهت خودرن زیاد موادغذایی شایید میلیونها بار در طی این همه سال که خوردن رو عامل چاقی میدونستم 

      هر بار از خدا دارخواستداشتم اکه دوباره به دنیا میامد دیگه استباهات این زندگی رو تکرار نمیکردم چرا ؟

      مگه خدا رفتگان به دیار باقی رو برگشت به دنیا داده که من ابن تصور داشتم 

      جون این سرنوشت خودم میدونستم که باید طی بشه وهیچ گونه جای گله وشکایت نداره باید فقط تحمل کنی ودم نزنی تا عمرت به پایان برسه این یی باوره اشتباه دیگه از  باورهای غلط بود که من داشتم دیگاه دبگرا ن ونظر دیگران افکار دیکران رو برای خودم سرنوشت میدوستم ولی حالاقبولش ندارم این من هستم که باید سرنوشتم رقم بزنم نه دیگران 

      من هستم که جواب گویی این گونه زندگی کردن در محضر خداوند مهرابان باید پاسخ بدم چطور از عمریی که خداوند عزیز در اختیارم فرا داه استفاده کردم خوب اون زمان خواهم گفت دیگران سرنوشتم رقم زدن خودم من چی پس من چکاره بودم اونها که خودشون  سرنوشته خود شون  گذرندن من دوباره متو لد سدم وتوی این تولد نمیخوام همرام گلی افکاروباور اندیشه مشکل دا داشته  باشه  میخوام ازاد رها فکر درک درست واندشیه کامل  فهم بالا باقی مونده عمر عطا شدم با خودم طی کنم این سالهای که خداوند به من عطا کرده شاید نمدونم چندین سال هیت رو بهشکلی زندگی کنم که دوست داشتم باشه حالا خودم اون می سارمش اخه چه حیه خوبی خودم می سازمش تو تغییر باید اگاهنه هم فکر وهم عمل کنی حای اشتباه خیلی کم کنی اگه قبول داری اگاهی کسب کردی باید با اونسرنوشتی که دیگران برات ساختن فرق کلب داشته باشه 

      با شروع این مسیر کم کم اگاهی در باره زندگی وچگونگی تغییر توهر  جنبه رو یاد گرفتم شاید تو این بخشی که هستم به نظرم کامل باشه ولی در اینده با گذشتن از دورها نتیجه پخته تر میشه ولی حالا درنظرم درست درک کردم فهمیدم نه اره نه این من هستم که سرنوشتم رقم میزنم خداوند خداوند حق انتخاب داده این ماهستیم که چگونگی شو تعیین میگنیم که خوب ویا بد زندگی کنیم بسته به درک وفهم هر نفر تاثیر محیط   که در نظر دیگران بسیار با اهمیت هست من قبول ندارم چون توی این سالهای افرادی رو دیدیم که بسیار موفق عمل کردن تولید کننده شدن افرادزیادی رو در شرکت وکارخانه هایشان مشغول به کار کردن

       در کشورهای دیگه د حال رفت وامد هستن دائم به کسترش فعالیتوش اضافه میکنن از دید دیگران که این افراد رو نمی شناسن انها در شهرهای بزگ به این موفقیت رسیدن ولی نه من چند نفر رو از اقوام داریم که تو روستا بودن وابن همه موفقیت رو بدست اوردن وهمین مسلئه برعکس هم داشته افردی از همین اقوام اطرف خودم توشهر بودن تو محیط خوبی بودن ولی اصلا هیچ گونه موفقیتی نداشتن چه مال وهر جنبه دیگه وحی ناله حی اه گه چرا نمیتونن موفق بشن میحط تو هر زمینه حواب گو نیست تا طرف خودش نخواد از بودن تواون محیط کمال استفاده کنه چرا 

      چون اگاهی فکردی ودرک درستی نداره از چگونی تغییر زندگی خودش فقز عامل بیرونی رودخیل میدونه نه عامل درونی رو تو درک کردن ودرست فکر کردن 

      باید حواسم باشه تو مسیر تغییر کردن خودم از خودم شکست نخورم این مسلئه عجله رو تو خودم کم رنکش کنم که بتونم تغییر خوب رو تجربه کنم 

      چیزی که بر ای من دیگران نوشتن من کامل قبول نکردم اونم چاقی بود که تا اخرین لحظه عمرم همراه باشه این قبول نکردم اگه کرده بودم که این همه سال تلاش نمیکردم که خودم نجات بدم تو ۳ سال گذشته من واقعا بدون کوچکترین اقراق داشتم با خودم خودم بی صدا روزی هزار بارمی جنگیدم به ظاهر داشتم زندگی میکردم ولی مخفیا نه میجنگیدم وباز پیروز این میدان وسربلندش چاقی بود نه من بارها ا زخداوند  خواستم کمکم کنه چرا خدا تو همون روزهاز اول من تواین مسبر قرارنداد.

       اویل وردم به این سایت چندین بار این از خودم پرسیدم وخودم با این حواب قاتع کردم خودم  که اگه همین سال هم تو رو به این سمت هدایت نمیکرد تو چکار میتونستی بکنی ولی روز گذشت با اتفاقی که توضیحش دادم فهنیدم زمانش نبوده من باید تسلیم میشدم بعد وارد داشتم به این سمت تا بتونم یادبگیرم  ودرک درستی داشته باسم  حتی فابل توجه هست خود شما بارها این نتکه تاکید کردید  که دیگران حرف ما رو متوجه نمشه بعضی خنده وبعضیکه ما جواب کامل بهسون نمدیم یی چیزی رو ازانها مخفی میکنیم  واین هم روز گذشته به عینه دیدم وشنیدم پس خود من اماده  دریافت این مسیرنبودم خداوند چون خواسته منو میشناخت زمانشو بهتر میدونست کی وکجا وچه زمانی من به این سو هدایت کنه چون میخواستم سرنوشتم عوض کنم کاری که شاید از دید دیگران هم اشتباه وهم غیر ممکن هست رو انجام بدم خوب اول خودم باید اماده می بودم تا درست یا دگیری ودرست و عمل کرده درست  داشته باشم روز گذشته یی مثال با مزه به فکرم رسید کسی که مریضی دکتربهش  امپول تجویز میکنه که زدوتر خوب بشه این فرو وفتی که میره همین دارو رو برای سلامتب خودش تزریق کنه دو ندل نیتونه رفتا  کنه من خودم دیدم افرادی بودن که فریاد میزد دونفر باید پاهشو بگیر باداد وفریاد حتی سفت کردن عضله باسن جوگیر ی میکرد از تزریق همین داروی که اون فمی خواد خوب کنه چون ترس داشت  به این شکل رفتار کرد ولی دیگران با ارامش وتسلیم خیلی اسون تزیق انجام  میدن بدون هیچ مشکلی دلرو همین دارو وتزیف کننده همین یی فرد هست برخورد ماست که تعیین کننده هست 

      برای تغییر گردن  سر نوشت اول تسلیم شدن بعد اگاهی یاد گرفتن درست یاد گیری داشتن درست رفتارگردن ودرست عمل گردن کم کاری نکردن تو سرنوشت جدید اون وفت کا گل سرنوشتت بوی داره که عطرششش مشام همه رو میگیره مهو داشته های تو میشن  منظورم فهم درک ودانش اون فرده 

      افای  عطار روشن من دارم روز شماریی میکنم که این شنبه بیاد تا دروه ام شروع کنم حی شما اخر این مسیر منه بیچاره رو بیچاره تر میکنین که کی شنبه بشه من شروع کنم دل تو دلم نیست دره لحظه شماریی میکنم که زودتر این دو روز بگذره قند تودلم داره اب میشه رحم کنید انقدر من تشنه یاد گیری اذیت نکنید اشتیاق  دبگه نگو همه لحظه شماریی برای یادگیری درست 

      خداوند پشت وپناهتون یا حق حق نگهدارتون 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار فروغ ریاحی
      1401/03/26 21:03
      مدت عضویت: 1655 روز
      امتیاز کاربر: 28151 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,412 کلمه

      سلام و درود بیکران خدمت استاد عطار روشن گرامی 

      من مدتی هست به صورت رندوم از فایلهای رایگان   یکی رو  انتخاب میکنم و گوش میدم و  همزمان می‌نویسم و بسیار هم  از این کار لذت میبرم و می‌دونم  این کار همون عمل صالح هست که چند روز پیش فایلش  رو گوش دادم و هر بار که  اونها رو مرور میکنم انگار بار اول هست که به اونها میرسم و کلی تخت تأثیر اونها قرار می‌گیرم و به لطف خدا نوشته های ارزشمندی از خودم به جا میزارم .

      من. بعد از ازدواج ام کلی دوره های مختلف در زمینه های  مختلف گذروندم و دیپلم خیلی از هنرها رو از فنی و حرفه ای دارم اما هیچ دوره ای به اندازه ای این دوره های ذهنی و قانون جذب و لاغری با ذهن من رو تخت تاثیر خودش  قرار نداده و من رو درگیر خودش نکرده و من رو علاقه مند  به خودش نکرده و واقعا من از  وقتی  در این دوره ها هستم زندگیم کلی دگرگون شده و من با اونها گذر زمان رو حس نمیکنم .و دوست دارم اوقات فراغتم و  با این فایلها بگذرونم و ورودی خوب به خودم بدم و هر چیزی رو وارد ذهنم نکنم  و تا حدود زیادی موفق بودم .

      عنوان این فایل واقعا زیبا  و تکان دهنده هست من در چند سال گذشته فکر میکردم چاقی جز  سرنوشت  من هست روابط بسیار بی  روح با اطرافیانم  جز سرنوشت من هست فرزند لجباز و یک دنده جز سرنوشت من هست داشتن فلان بیماری جز سرنوشت من هست و ….کلی چیز دیگه که هم از اطرافیانم می‌شنیدم و هم میدیدم که واقعا قبول کرده بودم اونها جز سرنوشت من هستن اما الان من کلی خواسته های جدید دارم که اصلا داشتن اونها برام چیز محال و نشدنی و عجیبی نیست و شاید اگر خیلی‌ها بشنون بگن این دیگه داره بلند پروازی می‌کنه همین الآنم زندگی عالی داری دیگه چی میخوای اما من دوست دارم تا زندم شرایط زندگیم در تمام جنبه ها روز به روز بهتر بشه و من فردی با سرنوشت جدید بشم شاید هنوزم برای خودم اون ته تهای ذهنم کلی  ترمز داشته باشم که دیگه نه این یکی رو نمیشه چه خبره ؟؟و یا نه دیگه این همه چیز با هم برای تو نمیشه و خدا همه چیز با هم رو به هیچ کس نمیده….. اما  من می‌دونم تمام این نجواها شیطانی هستن و از  فقر. و کمبود و بی ایمانی به خدا می آیند و باید بارها و  بارها به خودم  زندگی افرادی مثل استاد عطار. روشن و نمونه های دیگر اینچنینی که در این مسیر موفق شده ان رو نشونش بدم تا آرام بگیره و حرف نزنه و ببینه که میشه یه فرد در کلی از جنبه های تغییر کنه و زندگی جدیدی رو خلق کنه و حتی  فردی مثل استاد به خاطر اینکه عالی روی خودش کار کرده علاوه بر خودش حتی  همسر ایشون به گفته ی خودشون همزمان کلی تغییر کردن و این واقعا جذاب و زیبا و آرامش دهنده هست و واقعا ایمان یکی مثل من رو برای ادامه دادن در مسیر قویتر می‌کنه که فقط بمونم حتی اگر به مو برسه ولی نزار پاره بشه باید ادامه بدم تا سرنوشت خودم رو از سر بنویسم 

      من همیشه  در طول زندگیم کلی باورهای غلط در مورد کلی از خواسته هام داشتم و هیچ وقت به اونها نرسیدم و تا قبل از آشنایی با  این مسیر  فکر میکردم خدا نمی‌خواد در حالی که حالا آگاهم من مشکل داشتم و هنوزم در بعضی از زمینه ها دارم که  به دستشون نیاوردم پس سرنوشتی در. کار نیست و این خودم هستم که نمی‌خوام مسولیت زندگی ام رو به عهده بگیرم و اما مثال واضح این حرفم چاقی خودم بود در گذشته که من همیشه میگفتم خدا نمی‌خواد که  من لاغر بشم و یا اینکه من هم اینطور آفریده شدم و این سرنوشت من هست .ولی ازوقتی وارد این راه شدم و فهمیدم همه چیز رو خودم  به وجود آوردم حتی چاقی خودم رو هم همینطور احساس ارامش،و توانایی برای خلق خواستم  کردم احساس خوبی داشتم و  گفتم حالا که اینطور پس لاغری رو  به وجودش میارم و  خیلی پر قدرت وارد این راه شدم و الان خیلی وقته من دیگه در اون شرایط قبلی نیستم و برام اون خلق  لاغری چیز  ساده و طبیعی هست وو  اصلا  من دیگه به دنبال خلق بقیه ی رویاهام در بقیه ی جنبه های زندگیم هستم  اما یه وقتهایی اینقدر به خواسته هام چسبیدم و عجله کردم که خودم  باعث شکست  خودم شدم من با وجود اینکه  در این راه کلی لاغر شدم و کلی نتایج عالی در بقیه ی جنبه های زندگیم داشتم اما چون چشمم به اون نقطه ی پایانی هست و دوست دارم بسیار اندام ایده آلی داشته باشم بعضی وقتها  ناراحت میشم اما سریع به یاد گذشته ام میفتم که کجا بودم و الان کجا هستم و نمیزارم از مسیر خارج بشم و بارها میگم من یه زمانی آرزو داشتم فقط  ثابت بمونم و دیگه اضافه نکنم حالا نه تنها ثابت موندم بلکه به مرور کلی کاهش،سایز و وزن داشتم که همه و خودم متوجه این همه لاغری در وجودم شدن و بارها تحسینم میکنن اما بازم  خیلی وقتها شده برای خرید رفتم  مثلا همین چند وقت پیش و فروشنده  گفته سایز شما چنده و گفتم فلانه خانم فروشنده خندیده و گفته امکان ندارد و یکی دو سایز بالاتر داده و من حالم بد شده اما ناامید نشدم و گفتم کاری به این سایزها ندارم من کار به تغییرات خودم دارم که چقدر فرق کردم و نزاشتم لیز بخورم و از مسیر خارج بشم و یا همین چند هفته پیش یکی من رو دید گفت انگار کمی  چاق شدی و من که از درون احساس لاغری دارم  اولش ناراحت شدم و گفتمش نه امکان نداره اشتباه میکنی و طرف هم که محکم حرف زدن من رو دید گفت شاید به خاطر لباست هست که گشاده و من اشتباه میکنم  اما بعدش شبطون اومد که بیشتر اذیتم کنه اما من سریع جوابش رو دادم  و دیگه نزاشتم حالم بد بشه با مرور تغییراتم جلوی حرفهای شیطانی رو میگیرم  یا همین چند شب پیشین لباس جدیدی  خریده بودم  که خیلی دوسش دارم اما زمانی که پوشیدم یکی گفت انگار چاقت کرده و من که از درون احساس تناسب زیادی دارم و سالها هست اصلا همچین حرفی رو نه خودم و نه بقیه بهم نزده بودن تعجب کردم که چی میگه و میخواستم ناراحت بشم نکنه هنوزم چاقم اما گفتم نه بابا این نظر ایشون هست من که خودم اینطور فکر نمیکنم پس  نمیزارم خودم از خودم شکست بخورم با عجله کردن و یا نجواهای شیطانی  حالم رو بد نمیکنم و از خودم شکست نمی‌خورم .

      من از وقتی در این مسیر هستم هر روز صبح اول صبحم رو با موضاعات عالی که حالم رو خوب می‌کنه و باعث سپاسگزاری من میشه شروع میکنم و حالم بهتر میشه و لذت میبرم چون دارم به موضاعات خوب فکر میکنم دارم به داشته هام فکر میکنم و اصلا خیلی وقتها متوجه گذر زمان نمیشم  اما خیلی وقتها  هم  هست که نحواهای شیطانی دارم که بابا دیرت شده برو سراغ کارهای خانه و  آشپزی و نظافت و …و  یا برو  به فلانی زنگ بزن  احوالی بگیر چون چند روز هست که  زنگ نزدی و ….اما من به خودم میگم نه من به دنبال حال خوبم پس باید همین کار رو انجام بدم و لذت ببرم چون سرچشمه ی همه موفقیتها حال خوب هست و اصلا مثل آب هست برای زنده ماندن ما ، اینقدر حال خوب مایه ی خوشبختی هست وقتی حال من خوب باشه این حال خوب رو در جهان گسترش میدم و باعث خیر و برکت در زندگیم میشه و من عاشق این موضاعات ذهنی هستم که باعث حال خوب  بیشتری در من شدن و من رو دگرگون کردن خدا رو شکر بابت هدایتم به این مسیر الهی .

      مرسی استاد بابت فایلهای چشم زخم که من خیلی وقته  اونها رو گوش کردم  و  واقعا من رو آگاه کردن و من اصلا اون افکار گذشته رو ندارم و هر وقت هر کس در این مورد با من حرف میزنه من در دلم  به اون شخص میخندم و اما براشون ناراحتم میشم که چقدر گمراه هستن که قدرت رو از خدا گرفتن و به بقیه دادن ودوست دارم فریاد بزنم  هر آنچه باور کردی براتون اتفاق میفته تو رو خدا از این باورهای اشتباه نداشته باشین اما می‌دونم چون در این مسیر نیستن به  این حرفها اعتقادی ندارن و تازه شایدم اونها به  حرفهای من بخندن برای همین هیچ چیز نمیگم فقط خوشحالم که فرد آگاه تری و توحیدی تری و متوکل تری شدم هنوزم دوست دارم بهتر و عالیتر بشم .

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار ملکه عشق
      1400/11/27 21:58
      مدت عضویت: 1233 روز
      امتیاز کاربر: 10303 سطح ۴: هنرجوی مبتدی
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,189 کلمه

      سلام و درود استاد و دوستان پرانرژی و سازنده 

      سرنوشت را از سر بنویسید ….

      تناسب فکری پایانی نداره و البته تغییر زندگی برای تجربه کردن بهترینهایی که می شد خلق کنیم هم همیشه ادامه داره .

      .الآن یهو چشمم افتاد دیدم گام ۹۷هستم انقدر ذوق کردم انقدر احساس توانمندی کردم انقدر پرشور شدم 

      فقط به خاطر اینکه به لطف و اراده الله مهربانم توانستم تا اینجا متعهد باشم و ادامه بدهم البته صبحتهای استاد و گوشزدهای استاد هم یاریمان کرد .

      بالغ بر سه ماهه هرروز یک قدم برای بهتر شدنم برداشتم و چقدر تغییر کردم چقدر ذهنم باز تر شده چقدر درک مطلبم بهتر شد خداراشکر.

       یعنی واقعا وقتی از یه چیزی لذت ببری میخوای باز تجربه کنی و من هرروز ساعتی با این سایت لذت بردم ناگفته نمانه چندباری لیز خوردم گاهی انقدر حالم بد بود که حوصله نداشتم بیام ولی تعهد و لطف خداوند جاری می شد همین که شروع به نوشتن می کردم حالم زیرورو می شد .

      اتفاقا من فکر شروع دوباره هستم عمیق تر و اساسی تر چقدر این فایلها در مسیر زندگیم این مدت کمک حالم بود در تمام جنبه های زندگیم سریع تبدیل می شدند و در اختیارم قرار می گرفتند تا راه حلم بشوند .

      منم سالهای سال فقط تو تقویم دنبال تعطیلات می گشتم که بزنم از خونه بیرون برم زادگاه خودم یا همسرم همین که توراه برمی گشتیم ماتم می گرفتیم و قضاوتهامون را می شمردیم !…

      بقیه روزها هم که یا گناه داشت یا عذاب داشت یا ما دل و دماغشو نداشتیم …

      شبهای احیا یا محرم هم فقط یاد گناه هام می افتادم آیا کبیره هستند یا صغیره ؟!فقط عذاب وجدان و باحالتی گردن شکسته در درگاه اولیا خدا میشنستم تا منو عفو کنند و جالبه اصلا باور به رحمانت خدا یا این بزرگواران نداشتم… انقدر که در تمام سالهای زندگیم از شب قبر و برزخ و دروزخ شنیده بودم و جانم با ترس عجین شده بود با خود خدا هم در تضاد بودم و از او شاکی !….فقط به اجبار و از سر ترس می گفتم ببخش اما حس بدی داشتم انگار اجبار بود ….

      بارها شنیدم از مامان بزرگهام خدا رحمتشون کنه پیشونی منو کجا می شونی !…

      تقدیر و سرنوشت …… چقدر از تقدیر چاقی شاکی بودم چقدر تلاش می کردم لاغر بشم و خواسته ام بود اما باور نداشتم که لاغر بمانم چون تقدیرم می دونستم .،،ما یادگرفتیم هرشرایط را نتونیم اصلاح کنیم بگیم تقدیره و سرنوشته و از سر خودمون باز کنیم ….

       اما من نمی تونستم قبول کنم می گفتم اینطوری که من میشم عروسک خیمه شب بازی پس اراده و خلیفه خدا اینا چیه!؟

      بعضی عزیزان هم می گفتند اینها برای بزرگانه نه ماها !؟…اما بر عکس استاد که گفتند من نمی دونستم و خیلی ها هم نمی دونند که چرا جیبشون خالیه روابطشون متشنجه یا بیمارند و حتی چاق !….

      نه !….من خیلی هم می دونستم همه چیز دانم انقدر دلیل داشت برام که همه را منطقی کنه اصلا دوروبر من تمام انسانهای هم فرکانس و هم فکرم بودند انگار تو مرغدونی آرزوی پرواز کنی مگه می شد !؟

      ولی شد همون روز که گفتم آن استاد درس عشقم دادو بس نه درس خوف و ترس و لرز دانی بهترین درسش چه بود؟پرواز پرنده بی پر 🕊

      وقتی گفتم من نمی دونم خدایا خودت جوابمو بده و از اعماق وجودم پرسیدم و گفتم هیچ کس را قبول ندارم هیچکس ..،.اگر خدایی خودت بگو اونوقت راه باز شد و جواب یک به یک پرسشهای ۳۵ سال زندگیم در مسیر آموزشهای ذهنی و شناخت قوانین جهان هستی آشکار شدند .امروز که حدود دوسال است به لطف خداوند انتخاب شده ام تا جلوه اقتدارو عزت عشق و حضورش باشم خیلی بهتر خودمو می شناسم و باور دارم از قبل چیزی بر من تعیین نشده مگر آنکه خود خواسته ام حتی خواسته خدا را همیشه از خواسته خودم جدا می دیدم و چقدر دور بودم ….از این اقیانوس یک قطره نوشیدم و امروز سرمستم که غرق آن باشم تا به دریا بپیوندم .

      همه روزها مقدس هستند برای فردی که زنده است و نفس می کشد تا تجربه کند برای من همه روزها قشنگه و روز یادگیریه گاهی روزهای هفته را گم می کنم حتی تاریخ ها را ….، همه ما خواسته هایی در ذهنمون داشتیم ولی زندگیمون طبق آموزشهای ذهنمون و باورهامون داشت سپری می شد .

      بارها شنیدم دختر بعد ازدواج زن مردُمِه !…دختر گوشتش زیر دندون داماده !…دختر میره و پسر میمونه !….زن بدون اجازه شوهرش نباید آب بخوره !…نباید باکارهای همسرش مخالفت کنه چون ممکنه بره ازدواج کنه !….باید تو زندگی سازگاری کنه و به مرد فشار نیاره !…باید سنگین رنگین باشه …. و تمام این مسائل را تجربه کردم یک زندگی اسیری و عذاب آور که هرروز به خود میپیچیدم مثل مار ….

      اما به لطف خداوند آزاد شدم از حصارهایی که خودم بر خودم بسته بودم !..پوست اندازی کردم و دارم پروانه میشم 🦋

      و زندگی الآنم در تمام جنبه ها رشد چشمگیری داشته البته هر چه سطح آگاهی بالاتر میره خب انتظار تجربه سطح بهتر را داری و این تغییرات عالی پایان نداره ولی منم چندبار از خودم شکست خوردم چون عجله کردم و توجهمون رفت به نقطه پایانی با اینکه نسبت به قبل همه چیز عالی بود ولی من شاکی بودم که کمه باید بیشتر می شد و می خواستم سریع نتیجه بگیرم اون چیزی که خواسته ام بود …

       من قبلا خیلی آدم عجولی بودم بارها همه بهم می گفتند و حتی خیلی تند تند صحبت می کردم هیجانی بودم ولی فقط ناراحت می شدم و خودم را در تنهایی سرزنش می کردم بعد هم قهر می کردم یهو سکوت انگار افراط و تفریط !…بلد نبودم چطور اصلاحش کنم مشاوره هم رفتم هر کلمه حرف می زدم می گفت آرام خانم  آررااااام آراااااااااامتر  😄👌دقیقا مثل رژیم گرفتنم بیرونی می خواستند اصلاح کنند که نشد ولی خدارا هزاران بار شکر در این سایت به طرز چشمگیری صبور شدم خیلی آرامتر صحبت می کنم آرامتر و با اقتدار بیشتری راه می روم اما تا عالی و متعالی بسیار مانده که قدم به قدم پیش میرم …

       تازه استخر که رفته بودم به دیگران هم پند می دادم می گفتم باید استمرار داشته باشین برای هر کاری که نتیجه بگیرید 😄.  

      سعی دارم اول صبح ورودی خوب به ذهنم بدم و به قول معروف ذهنمو بسازم با دیدن زیبایی ها و شکرگزاری یا موسیقی بی کلام یا دلنوشته با خدای عشق و یا نوشته های باورساز خودم و یا شنیدن فایلهای آموزشی و تأثیر بسیار خوبی در طول روزم داره .

      چقدر خوبه آدم هرکاری را برای وجود خودش انجام بده به عشق خودش و دیگه انتظاری از دیگران نداری محتاجشون هم نیستی آزادی …. دیگه تو این مسیر متوجه شدیم که پندو اندرز فایده نداره کلا سلب اختیار طرف میشه شاید باید اون شخص تجربه کنه و مسیرش یه چیز دیگه است !..، از طرفی هم غرور که من می دانم و شخص مخاطب نمی دونه !…

      اما وقتی ظرف وجودت لبریز انرژی وعشقه دوست داری به اشتراک بزاری حال خوبتو چشمه میشی که خودت سیرابی و می خوای دیگران هم بنوشند و دامنه خیر و خوشی شادی و امید را در جهان گسترش بدی و خیروبرکت میشه برای همه 😍

      اما بین این دو حس و طرز فکر از زمین تا آسمون فاصله است که فقط با خرد الهی میشه کنترلش کرد .

      در پناه حق دل و جانمون ایمن☀🍃🌸🍃🌸🍃

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 10 از 2 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار pooldarjazzab@yahoo.com
      1400/10/17 13:15
      مدت عضویت: 882 روز
      امتیاز کاربر: 549 سطح ۲: کاربر متوسطه
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,375 کلمه

      سلااااام بر متناسبین جذاب دوستداشتنی . 

      خدا میدونه این روزها چقدر حالم خوب شده . مخصوصا از وقتی که تمرکز و توجهم رو روی سایت روی نوشتن و روی گوش دادن به فایلها بیشتر کردم . 

      خدا میدونی چه نشاطی در من حکمفرما شده و چقدر بدن من عالی داره جواب میده . 

      یعنی وقتی کسی میگه من از لاعری با ذهن نتیجه نمیگیرم واقعا برام جای تعجبه . 

      لاعری با ذهن قدم به قدم داره جواب میده . یعنی فرمولهای ذهنی یه چیز عجیب و غریبی نیستن که خیلیها برای ما مشکلش کردن . 

      فقط کافیه طوری بیندیشیم و طوری عمل کنیم  که به حس بهتری برسیم و حس لاغری بیشتری کنیم . 

      من امروز هم یه مانع دیگر رو هم که گه گاه ازش استفاده می کنم پیدا کردم . وسواس و بعد تردید . 

      وقتی زیادی حالم خوبه وسواس منو میگیره . انگار تعجب می کنم حالم خوبه . از بس خودم رو ازار دادم عادت کردم وقتی حالم خوبه یه جای کار می لنگه . 

      وسواس یعنی باور نکردن حال خوب . باور نکردن دوام حال خوب . 

      وسواس یعنی تکرار زیاد و نگهداشتن زیاد یک فکر آزار دهنده  حتی ممکنه اون فکر خوبی باشه ها ولی حس آزار به همراه داره . 

      هر فکری که منو آزار بده و در من حس وسواس ایجاد کنه اون فکر همونجا باید رها بشه . وقتی همون فکر رو رها میکنم کم کم وسواسی که به جونم افتاده میره . 

      وسواس اینکه نکنه کسی از من ناراحت بشه . به نظرم این فکر از عزت نفس پایینه . من باید خودم رو از دیگران بیشتر دوست داشته باشم . البته نه اینکه به دیگران ظلم کنم نه . بلکه وقتی بدی نمیکنم و فقط نظرم رو محترمانه بیان کردم چرا باید فکر کنم طرف مقابل ناراحت میشه . 

      این فکر در من ایجاد وسواس و بعد تخریب عزت نفسم میکنه . پس باید این فکر رو از خودم دور کنم . 

      وقتی نظر خودتو محکم گفتی دیگه نظرته و گفتی پس نباید با افکار بیهوده عزت نفستو پایین بیاری . 

      همه تو رو دوست دارند و اتفاقا وقتی مساله رو براشون روشن میکنی خوشحال میشن . اگه هم ناراحت میشن اونا هستن که باید تغییر کنند تو نمیتونی به خاطر اینکه اونا فکر ناهمسویی با تو دارند خودتو باهاشون همسو کنی در حالیکه میدونی کار خودت درسته . 

      خب بگذریم . 

      رویای لاغری خودتو محقق کن . من دارم رویای لاغریم رو محقق میکنم . من با تغییر افکار احساسی عالی در خودم ایجاد می کنم . 

      تغییر فکری تغییر فکر هست که منجر به تغییر احساس بشه و بعد منجر به تغییر رفتار بشه . 

      وقتی فکرم را تغییر می دهم ذهن من آن فکر را همانند دانه ای در خود می پروراند . شاخ و برگش میدهد و وقتی ذهن من از ان فکر پر شد عملی همسو با آن فکر از من سر میزند . 

      مثلا  فکر آرزوی لاغری خود را محقق کنید . 

      من این فکر را درسرم می کارم . ذهن من روی آن فکر  افکار دیگر ایجاد می کند ؟ 

      آرزوی لاغری اکنون فقط یک بذر است . محقق کردن آن یعنی جوانه زدن ان یعنی بالنده شدن آن .من آرزوی لاغری را چطور میتوانم محقق کنم ؟  راحتترین راه آن و تنها راه آن اینست که تو ذهنت را در مسیر لاغری هدایت کنی ؟ یعنی چی که من ذهنم را در مسیر لاغری حرکت دهم ؟ یعنی اینکه تو  طوری با خودت صحبت کنی که لاغری در نظر تو شیرین و آسان و دوستداشتنی شود . یعنی اینکه تو طوری با خودت صحبت نکنی که لاغری برایت سخت و غیر ممکن شود . وقتی تو افکار درست در سرت بپرورانی این افکار درست ثمر می دهند و نتیجه میشود لاغری . 

      پس تا میتوانی در انتخاب افکارت دقت کن . افکاری که به تو حس بد می دهند را تغییر بده . بدان که انها حقیقت ندارند . بدان که آنها از عادات قبلی تو نشئت گرفته اند در حالیکه تو قدم در راه راحتی قرار داده ای . راهی که لاغری در آن خیلی راحت حاصل میشود . 

      من رویای لاغری خودم را با گوش دادن فایلها و نوشتن تمرینات خواندن متنهای خودم و دیگران به حقیقت میرسانم . 

      من فرمولهای خوردنم را دارم ارام ارام تبدیل به نخوردن می کنم و چون نخوردن در ذهن من برابر با لاغریست هرچقدر کمتر از فرمول خوردن استفاده کنم حس لاغری بیشتری به من دست میدهد . در ذهن من راه رفتن هم حس لاغری به من میدهد . وقتی راه میروم ذهن من حس بهتری دارد . درست است که شما بارها گفته اید راه رفتن انسان را لاغر نمیکند بلکه ذهن انسان وقتی لاغر بشود  او لاغر میشود ولی به نظر من ما که الان ذهنمان به چاقی عادت داره و نگرشمان همچنان چاق کننده است به نظرم بهتر است از فرمولهای نخوردن بیشتر استفاده کنیم . وقتی غذا زیاد می آید نخور .  من تا بحال یخچال خانه ی مان را انقدر پر ندیده بودم نمیدانم فکر من هم روی اعضای خانواده ام اثر گذاشته و یا آن زمانها خودم به تنهایی این همه میخوردم که یخچال همیشه خالی بود . یخچال معادل شکم منه . تمام این چیزهایی که الان تو یخچاله اون زمان تو شکم من بود . واقعا من با خودم چه میکردم . 

      البته خب عذاب وجدانش با من بود . من الان فقط باید چشم و ذهنم رو کنترل کنم که دست درازی نکنه و واقعا این چند روز من از حالت یک دله دزد تبدیل شدم به یک پرنسس . 

      پس اینم فرمول خوبیه . 

      پرخوری یعنی دله دزد بودن 

      نخوردن و یا لقمه های کوچک برداشتن  یعنی پرنسس بودن . 

      حالا تو شخصیت یک پرنسس زیبا و خوش اندام رو دوست داری یا شخصیت یک دله دزد پرخور . 

      خب معلومه من دوست دارم یک پرنسس زیبا باشم . باور کنید با نوشتن همین جملات من حس میکنم لاغرتر میشوم . دقیقا مثل همان زمانها که به قول شما در فایلی می گفتید از کنار فست فودی عبور میکردید احساس چاقی میکردید من اینجا می آیم احساس لاغری می کنم مینویسم حس لاغری می کنم فایل گوش میدم حس لاغری می کنم . 

      پس من دارم آرزوی خودم را با تغییر حسم محقق میکنم . 

      با تغییر فکرم حس چاقی را تبدیل به حس لاغری می کنم . 

      وقتی که تمایل من که همان حس من است تغییر میکند من خودبخود دوست دارم رفتارهایی انجام دهم که باور دارم در جهت لاغری منست . 

      من میدانم وقتی کمتر از فرمول خوردن استفاده می کنم و بیشتر از فرمول نخوردن استفاده می کنم بیشتر حس لاغری دارم . 

      امروز ناهار لقمه های کوچک برداشتم و اینطور بیشتر حس کردم که در مسیر لاغری هستم . 

      و مهمتر از همه با تغییر فرمولهای ذهنی ام در خودم تمایل انجام چنین رفتارهایی را ایجاد کردم . خودم دوست دارم کمتر از فرمول خوردن استفاده کنم . خودم دوست دارم بیشتر از فرمول نخورون استفاده کنم . خودم دوست دارم بیشتر از فرمول راه رفتن استفاده کنم . البته درست است که غذاها هیچ کدام چاق نمی کنند درست است که راه رفتن لاغر نمی کند اما من با انجام چنین رفتارهایی حس لاغری می کنم . 

      این حس را دوست دارم . 

      یک فرمول دیگه هم دارم اینه که فکر میکنم لاغری به من فشار می اورد انگار که به زور دارم تغییر عادت انجام میدهم . در حالیکه واقعا به زور نیست . من دارم طوری می اندیشم که خودم متمایل به انجام رفتارهای متناسب کننده باشم . وگرنه من خودم را میشناسم اگر زور و اجبار باشد رها می کنم . 

      اما من اکنون دارم لاغری را برای خودم محقق میکنم . امروز مادرم به من گفت تو اصلا چاق نیستی اندامت خوبه . گفتم دوست دارم بهتر بشه . چون من خودم میدانم که فرمولهای چاقی در من هست و اگر از فرمولهای لاغری استفاده نکنم طبق عادت فرمولهای چاقی را اجرا خواهم کرد . عادات چاق کننده اکنون در من قویتر است . پس من باید تمرکز و توجهم را روی فایلها و انجام تمرینات بگذارم تا با تغییر فکر و تغییر تمایلم ذهن من در جهت تناسب باقی بماند و به دنبال او جسم من خیلی راحت همینگونه که تا الان چند کیلو وزن کم کردم به راحتی لاغر شوم . 

      به هر حال من حسم خوبه فعلا و هر روز دارم روی خودم کار می کنم و قطعا تمام این کارها حس خوبی به من میدهد و مرا به راحتی لاغر می کند و من به آسانی به آرزوی لاغر شدنم میرسم . 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 15 از 3 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار فروغ ریاحی
      1400/09/10 18:46
      مدت عضویت: 1655 روز
      امتیاز کاربر: 28151 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,406 کلمه

      سلام خدمت استاد گرامی و  ارجمند و دوستان پر انرژی و متناسب و عالی خودم.

      چقدر خوبه که در گامهای پایانی این دوره  ی صدگام  این فایل رو گداشتین و بارها گفتین که لاغری  با ذهن پایان نداره همیشه باید روی خودمون کار کنیم و برای خودم مجددا یاد آوری شد که بعد از اتمام این دوره باید برم دوره ی دیگه رو مرور کنم و این نیست که دیگه بگم خوب فایلهای صد گام تموم  شد  پس کار من هم تموم شد نه البته من خودم هیچ وقت همچین نگاهی به این دوره ها نداشتم و بارها هم در کامنتهام نوشتم که من تا لاعر ۵۹ کیلویی نشم دست از تلاش برنمیدارم و تازه بعد از اون هم دوست دارم که مرورشون کنم  چون لذت میبرم که این آگاهی ها رو بشنوم پس هیچ وقت به دنبال رها کردن این فایلها نبودم و نیستم ولی خب حرف استاد هم تلنگری بود به جا هم برای من هم برای  بقیه  ی افراد حاضر در این دوره که  باید برای موفقیت  تعهد و استمرار  داشته باشید .

      من  بعد از ازدواجم  یک خانم خانه داری  شدم  که یه زندگی معمولی و خوبی  رو داشتم  معمولی منظورم این هست که خدا رو شکر مشکل خاصی  نداشتم  اگر هم  مشکلی بوده به خاطر اینکه من  تمرکزم بر زیبایی های زندگیم هست و بوده اصلا اون مشکلات  یادم نمیاد یا  اونها اینقدر بی ارزش بودن  که در ذهنم نموندن خلاصه اینکه  در کنار تمام این چیزها انگار بی هدف بودم همیشه به دنبال یه چیزی برای سرگرم کردن خودم میگشتم بینهایت کلاسهای مختلف رفتم از ارایشگری تا کامپیوتر در دو سطح تا ورزش حرفه ای ایروبیک در حد ۶ و یا ۷ سال تا گلسازی و رانندگی و حتی نقاشی روی بوم در یکی دو ترم  و کلاس زبان  خارجه در حد یک و یا دو ترم رفتم و ….ولی هیچ کدوم علاقه ی من نبوده و اون رو دنبال نکردم تا اینکه  بعد از ۱۸ سال از اون زمانها به این آگاهی ها رسیدم که  انگار گمشده ی من همین دوره ها  هستن  انگار علاقه و اشتیاق من و خوراک روح من  همین دوره ها هستن و من حاضرم از خوابم از تفریحم و از گشت و گذارم بزنم ولی اونها رو دنبال کنم انگار حالا در زندگیم هدفی دارم که دوستش دارم  انگار اشتیاقی دارم که ببینم این افراد موفق که برای من الگو هستن مثل استاد عطار روشن و یا استاد عباسمنش  چی میگن که منم به اونها عمل کنم  و به لطف خدا چون آزادی زمانی و مکانی دارم خیلی راحت این هدفم رو دنبال میکنم و من هر روز هدفم رو دنبال میکنم   و کاری به روزهای هفته و تعطیلاات ندارم و اصلا کاری با ایام و موقع های خاص سال ندارم و با این اگاهی هایی که پیدا کردم  نه ایام نه روزها برام فرقی داره نه برام مهم هست ببینم که تقویم چه روزی رو انتخاب کرده من هر روز و هر لحظه  از زنده بودنم خوشحالم و  بارها میگم و گفتم هر روز روز من هست و من شرایطی دارم که در هر ساعتی میتونم فایل ببینم و درمورد اونها بنویسم و کامنت دوستهای عالیم رو بخونم و هیچ اجباری و بایدی در نحوه ی زندگی کردن من نیست که باید فلان ساعت در فلان جا باشم نه واقعا از زندگیم  لذت میبرم و راضیم خدا رو شکر من  از تک تک لحظاتم راضیم و باعشق زندگی  و خانه داری میکنم اتفاقا اینقدر بیخبر از ایام سالم که  از زبان بقیه میشنوم ما الان در چه ایامی هستیم .

       من باید آگاه باشم که سرنوشتی از قبل برای ما تعیین نشده که ما مجبوریم از این راه بریم نه هیچ اجباری در کار نیست  هر کس قادر هست روزهای اینده و یا حتی لحظه های بعد خودش رو برای خودش رقم بزنه اونم با قدرت ذهن خودش اما انسان متاسفاته طوری بار اومده که هر وقت هر جا براش مشکلی پیش بیاد میگه این  سرنوشت من  هست و دیگه  نمیشه کاری کرد  و میگه خب دیگه تقصیر  دولت و رییس جمهور و کشور و خانواده  هست که  این مشکلات رو دارم  و چاره ای نیست و یا اگر شغل خوبی نداره و یا روابط خوبی نداره میگه سرنوشت من این بوده در حالی که ما با فرمولهای ذهنی خودمون با اون باورهای خودمون داریم زندگی خودمون رو رقم میزنیم و تقصیر هیچ عامل بیرونی نیست و خودمون مقصر صد درد صد تمام مشکلات زندگیمون هستم چون خداوند بارها در قران گفته من فقط خیر و خوبی برای شما میخوام و هر بدی و شری  به شما میرسد  از خودتون هست و خداوند برای کسی بد نمیخواد مثلا من شنیده بودم اگر ازدواج کنم چاق  میشم و انصافا وقتی نامزد کردم کم کم شروع به چاق شدن کردم و برای ازدواجم بسیار تپل تر شدم و در عکسها ی عروسیم هم مشخص هست که چقدر تپل تر شدم و از طرف بقیه تشویق شدم  که زیبا تر شدم   تا اینکه یکی  دوسال بعد از ازدواحم از زیر ۶۰ کیلو که عکسهای من هم هستن و این حرفم رو تایید میکنن  ارام ارام به بالای ۸۰ کیلو رسیدم   شاید  ۸۶ کیلو شدم طوری که بقیه بهم میگفتن فلانی  چقدر چاق شدی مواظب باش،و اونحا بود که من نپدیرفتم و به خودم اومدم  و شروع به رژیم گرفتتهای سرخود کردم که فقط شام رو حذف میکردم و خیلی هم بهتر شدم پس من چاقی رو نمیخواستم ولی به خاطر باورهای اشتباهم به اون  گرفتار شده بودم و بارها  به خاطر بارداری هام چاقی صد کیلو رو تجربه کردم و فکر میکردم همیشه خوب دیگه منم اینطور خلق شدم که اشتهام زیاد باشه و نمیشه کاری کرد مگر با زجرو سختی رژیم متناسب بشم وبارها میگفتم انگار بدن من با بدن  متناسبها  فرق  میکنه و همیشه به اونها حسرت میخوردم ولی از وقتی در این دوره ها هستم و خودم رو اصلاح کردم خب شرایط جسمی من خیلی تغییر کرده و اصلا دیگه اون اشتها رو ندارم نمیدونم اصلا  کجا رفته و اثری از اون نیست و اما  این یک مثال بود چون خیلیها فکر میکنن چاقی در سرنوشت اونها هست سرنوشت چیه ؟؟سرنوشت برای شونه خالی کردن ما هست که بگیم خب سرنوشت برای من اینطور خواسته و نمیشه کاری کرد و هیچ ایرادی بر ما هم نبود چون نمیدونستیم جریان چیه که من همیشه  در جسمم مشکلاتی دارم و یا  چرا هی چاقی و لاغر میشم و یا نمیدونستم چرا روابطم  با بعضیها خوب نیست و اما  نمیدونستم به خاطر حرفهای بقیه هست که زندگی من اینطور شده و به خاطر همین بارها میگفتم تقصیر سرنوشته و نمیشه کاری کرد .

      هر چقدر من در این دنیا  برم بالاتر بازم سطح بالاتری هست  که میتونم برم و بازم  میتونم پیشرفت کنم .

      سرنوشت چیزی هست که  ما بر اساس حرفها و گفته های دیگران  یه سبک  زندگی رو پدیرفتم و دارم همون رو تجربه میکنم و چون دوسش نداریم میندازیم گردن سرنوشت .ولی از وقتی وارد این دوره ها شدم متوجه شدم نه من میتونم سرنوشتم رو از سر بنویسم  البته اگر صبور باشم و عجله نکنم چون عحله باعث میشه خودم از خودم شکست بخوزم به لطف خدا صبر بسیار زیادی دارم و خیلی ارام دارم این پله های ترقی رو یکی  به یکی طی میکنم در خیلی از جنبه ها زندگیم  بهتر شده ولی هنوزم از لحاظ مالی باید تغییر کنم و  به اون حد از استقلال مالی که دوست دارم  هنوز نرسیدم ولی عجله نمیکنم که شکست بخورم بلخره در زمان درستش، به بهترینا میرسم و نا گفته نماند در زمینه ی لاغری هم هنوز اندام زیباتر و لاغر تری میخوام  که با استمرار به تمام اونها میرسم حتی در بقیه ی جنبه های زندگیم هم که میگم بهتر شده ولی بازم باید با کیفیت تر و بهتر بشه و من اون حد بالا رو میخوام هم در روابط،هم در اعتماد به نفس،و هم در ایمان و توکل و  خود باوری و سلامتی  …‌. من بیشتر و بهتر میخوام و مطعنم با اشتیاق و انگیزه و استمرار و تعهد به دستشون میارم .

      منم هر روز اول صبح با دیدن و گوش دادن به فایل دلخواهم روزم رو شروع میکنم و پر انرژی  تر به کارهام میرسم و  مطمعنم هر وقت حالم بهتر باشه زندگی من بیشتر روی غلطک  میفته و زیباتر میشه .

      من وقتی حالم خوب میشه حال خوب رو در جهان گسترش میدم و این کار  خیر و برکت داره  خیلی خوشحالم که وقتم رو صرف شنیدن این آگاهی ها میکنم و خیلی لذت داره که به دنبال کسب این آگاهی ها هستم .

      خدا رو شکر  که در این سایت هستم .

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار Laleh
      1400/05/23 08:40
      مدت عضویت: 1371 روز
      امتیاز کاربر: 18502 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 427 کلمه

      فایل “سرنوشت را از سر بنویسید.”:

      یکی از قشنگ ترین جملاتی که  تا حالا شنیده ام:”امروز ، روز من است.”سپاس فراوان از استاد خوبمان .

      در اینجا و با دیدن این فایل یاد داستان خانم دنا افتادم. به نظرم داستانی که استاد درباره سرنوشت و معنای ان در این فایل میگویند؛ همه بستگی به ما دارد که ایا ما میخواهیم و میتوانیم زندگی خود را بسازیم ، یا نمیخواهیم ، یا فکر میکنیم نمیتوانیم و یا هر دو.

      خانم دنا یک معلم امریکایی با 28 سال سابقه کار یک روز با جعبه خالی کفش وارد کلاس شد.  از بچه های کلاس خواست تا تمام “نميتوان هاشون” را یا روی کاغذ بنویسند یا نقاشی کنند.

      بعد همه ان کاغذها را داخل جعبه خالی کفش روی میز بگذارند.  بچه های دبستانی همه شروع کردند به نوشتن جملات “نمیتوانم” و یا نقاشی “نمیتوانم هاشون”.

      خود خانم دنا هم شروع به نوشتن کرد.  وقتی همه “نمیتوانم ها”جمع شد؛ خانم دنادر جعبه رو بست و با جعبه به همراهی بچه های کلاس؛ وارد حیاط مدرسه شد.

      با بیل گودالی در باغچه حیاط حفر کرد.  ان جعبه “نمیتوانم ها” را دفن کرد و با بیل روی ان خاک ریخت.  او به بچه ها گفت از امروز دیگر نمیتوانم بین ما نیست.

      او گفت ما در جهان فقط “میتوانم” و “قادر هستم” را داریم. بعد همه وارد کلاس شدند.  خانم دنا مقدار ی پفک با یک کیک داخل کلاس گذاشته بود.

      وسط کیک یک مقوا بود که رویش نوشته بود “مجلس ترحیم نمیتوانم “. بعد از خوردن کیک و پفک ، این مقوا را خانم دنا روی تابلوی کلاس چسباند و تا پایان سال تحصیلی؛ هر موقعی یکی از بچه ها به دلیلی جمله نمیتوانم را میگفت این مقوا را نشانش میداد.

      اخر سال شاگردان کلاس خانم دنا؛ با بالاترين نمره علمی در مدرسه؛ سال تحصیلی را به پایان بردند.  

      برداشت من از این فایل:

      من میتوانم سرنوشت خودم را بنویسم. خدا هر لحظه به من کمک و یاری میرساند و من قادر هستم ان عشق زیاد خالقم را حس کنم. من میتوانم لاغر شوم.

      من میتوانم و قادر هستم که پولدار شوم. من میتوانم خانه رویایی ام را بخرم. من میتوانم و قادر هستم ماشین رویایی ام را بخرم.

      من میتوانم زندگی خودم را خلق کنم. من میتوانم و قادر هستم که از خلق زندگیم لذت ببرم. من میتوانم خوشبخت باشم.

      من میتوانم و قادر هستم متناسب باشم. من میتوانم در هر لحظه به یاد خدا باشم. من میتوانم و قادر هستم که در هر لحظه شکر گذار خدا باشم.

      این چند مثال فوق ، تنها نمونه هایی است که نشان میدهد چقدر ارزش ما به عنوان یک انسان انقدر والاست که ما هیچ محدودیتی در پیشرفت و بهتر شدن نداریم.

      دست حق پشت و پناهتان.

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار faridehhasani5455
      1400/03/29 00:29
      مدت عضویت: 1621 روز
      امتیاز کاربر: 23378 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,161 کلمه

      گام‌ ۹۸ 

      سلام استاد گرامی و دوستان همراه عزیز

      سرنوشت را از سر بنویسید

      معنی کلمه سرنوشت برای من یعنی مسیر زندگی که از قبل تعیین شده که سرنوشت بعضی‌ از آدم هارو خداوند همینجوری به دلخواه خودش بد نوشته برای بعضی ها خوب نوشته ،اگر خوش شانس بوده باشی که خدا بهت رحم کرده و اگر بد شانس باشی ،تا آخر عمرت ،همین زندگیته ،یجورایی باید  باهاش بسازی  

      ولی یه شانس دیگه ای خدا بهت داده  ، که هر سال چند شب بری مسجد تا صبح گریه کنی ،قران روی سرت باشه ،اگر خداوند پذیرفت که سرنوشتت عوض میشه🙄 که البته من هیچ وقت این کارو انجام ندادم 

      پس من  پذیرفتم‌ که خدا با من خصومتی داشته که منو در گروه آدم های بدشانس قرار داده و هر اتفاقی برام میفتاد فکر میکردم این سرنوشت منه ،که چاق بودن رو  هم یکی از  بد شانسی های خودم میدونستم ، همیشه هم به خدا میگفتم ،آخه چرا کلکسیون بدی هارو به من دادی ؟ بنده ی دیگه ای پیدا نکردی ؟  و تمام اون لجبازی هارو از اعماق وجودم با خدا داشتم ،باور کرده بودم خدا ،دشمن منه 

      **   سرنوشت به صورت سناریوی از قبل نوشته شده نیست که من مجبور به بازی کردنش باشم بلکه نتیجه افکار و رفتار من در هر روز زندگی کردنم است ** چقدر این 👉 جمله زندگی منو تغییر داد وقتی که فهمیدم این من هستم که زندگی خودمو میسازم با افکار و اعمال و احساساتم ، چجوری میسازم ؟ همین الان که دارم این مقاله رو میخونم و مینویسم در حال خلق ذهنیت های قویتر هستم که اون ذهنیت های قویتر در من باورهای محکمتری میسازن که این باورهای محکمتر از خودشون انرژی در من تولید میکنن و این انرژی ها در من احساسی بوجود میارن که این احساس منو در فرکانسی مشابه درونیاتم قرار میده ، حالا این نوشتن و کسب آگاهی چه احساسی در من تولید میکنه ؟ حس تناسب ،حس اینکه منهم میتونم لاغر باشم ، پس من در مسیر تناسب بیشتر قرار میگیرم ،چرا ؟ چون توجه من روی لاغر شدنه 

      قبلا که چاق بودم هم همین روالو انجام میدادم ولی در مسیر چاقی ،یعنی از صبح تا شب به چاقی فکر میکردم ،میترسیدم، همش تو چی بخورم ،چی نخورم بودم و اون افکار در انتها در من حس چاقی و ترسو قویتر میکرد و من در ارتعاش چاقی بیشتر قرار میگرفتم 

      و این قانون در تمام جنبه های زندگی قابل اجراست ،با تفکر و توجه به فقر ،فقر بیشتر وارد زندگی مون میشه ،با توجه به بیماری ،بیماری و درد و دردسرهای بیشتر 

      در تمام عمر گذشتم، هر زمان از مادرم دلیل اتفاقیو پرسیدم ، گفت قسمت و سرنوشتت این بوده ، هزاران بار به ما گفته بود که قسمت مادر و دختر شبیه همدیگه ست و من همیشه میترسیدم بخوام شبیه مادرم زندگی کنم 😱 نه اون زمانها و نه الان ،نمیتونم به روش زندگی کردن مادرم حتی فکر کنم و دقیقا مخالف مادرم هستم و من پذیرفته بودم که باید شبیه مادرم باشم 

       این تفکرات همراه من بود تا ۴ سال پیش که با قوانین جهان هستی آشنا شدم ،مطالبی رو یاد میگرفتم‌ که دقیقا برعکس آموزشی بود که در کودکی دیده بودم  ، وقتی اولین بار شنیدم که ما خالق زندگی خودمون هستیم ، نفهمیدم منظورش چیه ،اوایل فقط آگاهی هارو گوش میکردم ،نمیدونستم ذهنم بیشترشو دیلیت میکنه ، به مرور که موندم در محیط آموزش ،انگار جور دیگه ای متوجه میشدم ،هر دفعه کدی در ذهنم باز میشد و من به مدار دیگه ای از درک وارد میشدم ، انقدر برام اون اطلاعات جالب بود که فقط گوش میدادم و ادامه میدادم ،منیکه اونقدر منفی باف بودم و با خدا دشمن بودم ،اونقدر منعطف شده بودم و خودمو در اختیار آموزش قرار دادم 

      منهم ایام خاصی برام مهم نیست ، نمیدونم چه روزی چه خبره، مثلا امشب رفتیم بیرون ،دوستم گفت امشب محدودیت تردد نداریم ،گفتم چرا مگه‌ چی شده ؟ گفت بخاطر رای دادن ،هیچ محدودیتی نیست ، 🙄 گفت نمیدونستی ،گفتم میدونستم انتخاباته ولی نمیدونستم چه روزیه 😄  یعنی من تا این حد دیس کانکتم 😁  کار و زندگی خودمو انجام میدم ، مثلا امروز جمعه است ،من مثل هر روز اول صبح در حین غذا پختن یک فایل آموزش ذهنی گوش کردم ، الان هم دارم مقاله میخونم و مینویسم ، ساعت ۴ تا ۶ یک کلاس آن لاین آموزش ذهنی دارم ،شب  میریم بیرون  ،رستورانی یه گردشی  و   شب مجدد ادامه تمریناتمو خواهم داشت و این روتین زندگی منه 

      منهم هر روز در دفترم مینویسم ( امروز روز منه ،امروز یک روز فوق العاده است ) 

      دقیقا درسته ،ما وقتی سرنوشت از پیش تعیین شده خودمونو پذیرفتیم ولی  دلمون میخواسته به آرزوهامون برسیم و نرسیدیم ، شرایط و جامعه و دیگران ، مقصر تمام نداشته های ما شدند 

      در مورد ازدواج هم شنیده های خوبی نداشتم ،مدام از مردها بد شنیدم ،مردها بداخلاقن ، پولدار بشن پرو میشن ، خیانت کارن وووو ، توجهم روی بدی های مردها و ازدواج بود ، انتظار داشتم هر چی مرد خوبه بیاد تو مسیر من 

      آگاهی بینهایته و انتهایی در اون نیست ،هر چقدر بیشتر به ذهن ،خوراک برسونیم ،ذهن آگاه تری خواهیم داشت و در مسیرهای پیشرفت و رشد بالاتری قرار خواهیم گرفت‌ 

      انتظاراتی که از خودمون داریم ،نشان دهنده نوع  تربیت ما بوده ،نتایح زندگیمون ،نشان دهنده درونیات ماست ، در چاقی هم همینطور ، ما مدام شنیدیم که ما ارثی چاق هستیم ، سرنوشت ما چاقی بوده ، ما ریشه ای بی پول هستیم ،ما ارثی فلان بیماری رو داریم ،ما شانس نداریم ازدواج خوبی داشته باشیم وووووو

      و ما پذیرفتیم و باور کردیم که چاق باشیم و دقیقا هم چاقیو تجربه کردیم، هر زمان که بهمون گفتن چرا چاقتر شدی ،انداختیم گردن این و اون 

      سرنوشت ما که همون هایی بود که قبلا تجربه کردیم ، ما قبلا یاد گرفتیم برای داشتن خواسته هامون ،به هر ترفندی دست بزنیم ، دروغ بگیم ، نق بزنیم ،ادای قربانی و مظلوم هارو در بیاریم ، بی تعهد باشیم  ووووو  اگر سرنوشتمون مارو به جایگاه بالا رسونده بود که باید راضی میبودیم ،اگر هم در دوره ها هستیم یعنی در حال ساخت خود جدید با افکار جدید هستیم ،اینجا دیگه خبری از سرنوشت قبلی نیست ،هر چی هست خودمون هستیم و خلاقیت های جدید 

      وقتیکه استاد از اول صبح  ،توجهشونو روی نوشتن قوانین و جملاته ،استوری ها میذارن ،در حال ارسال انرژی خوب اول به خودشون و بعد به جهان هستن، اون انرژی میچرخه و افرادی که استوری هارو میخونن ،پر میشن از اون حال خوب ،همینطور اون افراد هم اون انرژیو منتقل میکنن به اطرافیان خودشون و بعد از چند ساعت تعداد بیشماری ،حالشون خوب شده ،انرژی از بین نمیره بلکه از صورتی به صورت دیگه تبدیل میشه ،چه خوبه که خودمون به خودمون انرزی مثبت بدیم تا جهان اطرافمون هم لذت ببرن

        در کل حالت که خوب باشه ،همه کارات براحتی انجام میشه ، خودبخود در مسیر های بهتری قرار میگیری ، موفقتر خواهی بود و زمان هاییکه حالمون خوب نبوده هم دیدیم که چجوری به بن بست میخوریم ،انگار زمین و زمان چوب لای چرخت میذارن  که تو کارات پیشرفت نکنه ،اینهم اثرات انرژی خوب و بده 

      ممنون برای فایلهای بینظیر 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 10 از 2 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم