لاغری با رژیم غذایی، رایجترین راهیه که بیشتر افراد چاق برای کم کردن وزن بهش پناه میبرن.
فرقی نمیکنه چند سالمونه یا چند بار تصمیم به لاغری گرفتیم، تقریباً همهمون حداقل یه بار با یه رژیم غذایی سخت، چالشهامون رو شروع کردیم… و خب بلافاصله هم فهمیدیم که چقدر سخته! 😩🥄
توی این مقاله میخوایم خیلی صادقانه و علمی دربارهی لاغری با رژیم غذایی حرف بزنیم؛ اینکه چرا با وجود تلاش زیاد، این روش اغلب ما رو به مقصد نمیرسونه و گاهی حتی دورترمون میکنه.
لاغری با رژیم غذایی؛ واقعاً جواب میده؟ 🤔🥦🏃♀️
اگه از هر آدمی توی این دنیا بپرسی: «به نظرت چجوری میشه لاغر شد؟» تقریباً مطمئن باش که جوابش یه چیزه:
باید بری سراغ رژیم غذایی و در کنارش هم ورزش کنی! تا شاید لاغر بشی 🍽️💪

فرقی هم نمیکنه از یه آدم چاق بپرسی یا یه آدم لاغر. خیلیها باور دارن که لاغری با رژیم غذایی و ورزش تنها راه نجاته! 😅
راستش این طرز فکر از یه جای خیلی قدیمی میاد. شاید قرنهاست که ذهن بشر با این ایده درگیره که برای لاغر شدن، باید کمتر بخوریم و بیشتر بدویم. 🕰️👣
و خب، اگه بخوایم منطقی نگاه کنیم، به نظر میرسه که حرف حسابیه. بالاخره کسی که اضافهوزن داره، طبیعیه که فکر کنه با کمخوردن و تحرک بیشتر میتونه به تناسب اندام برسه. 📉🏃♂️
اما پشت این تفکر یه باور خیلی قویتر خوابیده که خیلیها حتی بهش فکر نمیکنن:
ما از ته دل باور کردیم که چاقی یعنی زیاد غذا خوردن! 🍔➡️⚖️
و وقتی این باور ریشهدار تو ذهنمون شکل گرفته، طبیعیه که ذهنمون فکر کنه راه حلش هم سادهست: «بخور کمتر، لاغر شو!»
همینه که باعث شده خیلیها برای رسیدن به اندام ایدهآل، دلشون رو به لاغری با رژیم غذایی خوش کنن… حتی اگه بارها شکست خورده باشن. 🌀🥲

چرا لاغر نمیشم؟! 🤷♀️🥺
راستش خیلی وقتا دلیل اینکه لاغر نمیشیم، نه توی بدنمونه، نه توی ژن یا متابولیسم… بلکه ریشهش توی نگرش و افکاریه که نسبت به «لاغری با رژیم غذایی» داریم. 🧠🍽️
اگه یه نگاهی به آدمهایی بندازیم که اضافهوزن دارن و کلی رژیم گرفتن، میبینیم خیلیهاشون با اطمینان میگن که رژیم جواب نمیده! اما با این حال، باز هم میرن سراغ یه رژیم جدید، یه برنامهی غذایی تازه… چرا؟
چون دنیا از بچگی توی گوشمون خونده که:
اگه میخوای لاغر شی، باید بری سراغ رژیم غذایی گرفتن! 📋🥗
🔑 قدم اول برای رسیدن به تناسب اندام واقعیه اینه که با خودت رو راست باشی و قبول کنی که:
❌ با لاغری با رژیم غذایی نمیتونی برای همیشه لاغر بمونی.
💡 اما چطور بفهمی واقعاً این باور توی وجودت نشسته؟
اون لحظهای که دیگه حتی فکری هم به رژیمهای غذایی نمیکنی… همون لحظهایه که بدونی راهتو پیدا کردی. ✨🛤️
اما یه نکته مهمتر هم هست: باید به رفتارهای روزمرهات نگاه کنی.
آیا هنوز با غذاها مثل یه رژیمباز حرفهای برخورد میکنی؟ 🙈 مثلاً هنوز کالری میشمری؟ با عذاب وجدان شیرینی میخوری؟ تهدلت از غذا خوردن میترسی؟ 😬
اگه جوابت «آره» باشه، یعنی هنوز ته دلت باور داری که «لاغری = رژیم»
و اینجاست که چرخهی تلخ شروع میشه…
✅ ممکنه یه مدت با رژیم، خودتو کنترل کنی و وزنت بیاد پایین…
اما به محض اینکه رژیم تموم شه، درست مثل فنر فشردهشدهای که رها میشه، وزنت با سرعت نور برمیگرده سر جاش! ⚡⚖️
🔥 پس دوست خوب من، اگه واقعاً دنبال یه تغییر واقعی توی بدنتی، اگه میخوای یه جسم تازه بسازی و یه زندگی نو شروع کنی…
از امروز یه قول مهم به خودت بده:
دیگه دنبال رژیم نباش! چون لاغری با رژیم غذایی فقط یه بازی باخت باخته! 🎭🚫
رژیم نهتنها به درد لاغری دائمی نمیخوره، بلکه باعث ناامیدی، سرخوردگی و کماعتمادبهنفسی هم میشه… و من اینو از تجربهی سالها چاقی خودم و هزاران آدمی که همراه تناسب فکری بودن با گوشت و پوست لمس کردم. ❤️👣
توی این آموزش باهات درباره تأثیر رژیمها، تجربههای تلخشون و راهکارهای واقعی برای لاغری پایدار حرف میزنم… با من همراه باش 🌱✨
🎯 حقیقت علمی پشت چرخهٔ معیوب لاغری با رژیم غذایی!
خیلی از ما فکر میکنیم اگه فقط یه رژیم غذایی خوب پیدا کنیم و مدتی رعایتش کنیم، میتونیم برای همیشه لاغر بمونیم. ولی علم میگه: لاغری با رژیم غذایی بهتنهایی، جواب بلندمدت نداره! 🚫🍽️
تحقیقات منتشرشده در مجله آمریکایی تغذیه بالینی نشون میدن:
📉 بیش از ۵۰٪ وزنی که با رژیم کم شده، در عرض دو سال برمیگرده!
📈 و بعد از ۵ سال، بیشتر از ۸۰٪ وزن کاهشیافته دوباره اضافه میشه!
یعنی چی؟ یعنی لاغری با رژیم غذایی شبیه یه دوچرخهثابته:
خیلی تلاش میکنی، ولی آخرش همونجایی که بودی وایسادی! 😤🚴♀️

شناسایی باورهای مخفی چاقی و اصلاح آنها 😍🧠
راستش یه چیزی هست که همهی ما خوب حسش کردیم…
اون کلمهی سنگین و محدودکننده: «رژیم لاغری» 😖
یه ترکیب ترسناک که بوی محدودیت، درد و رنج میده… نه آزادی، نه شادی!
من خودم سالها توی دام این باور افتاده بودم که:
اگه میخوای لاغر شی، باید بری سراغ لاغری با رژیم غذایی! 📉🍽️
❗و خب این باور غلط، کمکم توی ذهنم جا خوش کرد و تبدیل شد به یه دستورالعمل همیشگی برای لاغر شدن.
حالا فکر کن با همین باور بخوای وارد مسیر لاغری با ذهن بشی… معلومه که نتیجه نمیگیری! چون ذهنت طبق همون فرمول قدیمی کار میکنه و هی تلاش میکنه دوباره پرتت کنه سمت یه رژیم جدید… 😩
🧠 ذهن ما همیشه طبق برنامهای که بهش دادیم عمل میکنه.
برای همینه که وقتی تصمیم میگیری رژیم بگیری، ذهنت شروع میکنه به طراحی سناریوهای لاغری با رژیم غذایی مختلف:
«از فردا شروع کن… امروزو بیخیال شو!»
«کمتر بخور… اصلاً بذار فلان چیزو با سالاد جایگزین کن!»
😵💫 این جنگهای ذهنی خستهمون میکنه!
نتیجهاش چیه؟ اینه که آخرش ذهن میبره و ما میبازیم… و بعد از هر باخت، یه چیزی توی ما میشکنه.
ارادهمون… اعتماد به نفسمون… باور به تواناییمون… 💔 و هر چی بیشتر شکست میخوریم، بیشتر به خودمون میگیم:
«من نمیتونم! من اراده ندارم!» 😔
✨ تنها راه موندگار برای لاغری، «لاغری با ذهن» هست.
وقتی اون فشار و اجبار رژیم رو از ذهنمون برمیداریم، یه اتفاق عجیب و دلنشین میافته:
🌈 با لذت غذا میخوریم… 😌 حرص و ولع از بین میره… 🍃 ترس از خوردن کم میشه… و کمکم رفتار غذاییمون برمیگرده به تعادل طبیعی بدنمون.
دیگه غذا خوردن یه نبرد نیست، یه لذت متعادل و آگاهانهست.

ترس از خوردن، بزرگترین دروغ ذهن ماست! 🚫🍩🍟
کی از مخربترین باورهایی که سالها ذهن ما رو به زنجیر کشیده، اینه:
«غذاها چاق میکنن، پس باید ازشون بترسی!» 😱
از وقتی یادمون میاد، از همه طرف بهمون گفته شده:
- نخور!
- این چاقت میکنه!
- اون مضره!
- فقط فلان چیزو بخور… این یکی رو نخور! 😖
👈 نتیجه؟
ذهن ما، ترس از خوردن رو مثل یه نرمافزار سمی نصب کرده! انگار هر بار که یه شیرینی یا غذای خوشمزه میبینیم، یه آژیر خطر 🚨 توی مغزمون به صدا درمیاد!
اگه موقع خوردن، یه صدای درونی میگه:
«وای این چاقم میکنه» یا «نخور نخور، ضرر داره»
باید همون لحظه به خودت یادآوری کنی:
✨ «من قویتر از ترسهام هستم! غذا دشمن من نیست… من تصمیمگیرندهام!»
نکته: غذا وقتی ما رو چاق میکنه که با ترس، ولع و استرس بخوریم.
موفقیتها و چالشهاتو در طول روز بنویس:
✅ به موقع خوردی؟ ثبتش کن.
✅ بهاندازه خوردی؟ آفرین بهت!
❌ پرخوری کردی یا هلههوله؟ اونم بنویس… بدون قضاوت، فقط آگاهانه! ✍️
این کار باعث میشه کمکم الگوهای غلطت رو بشناسی و ذهنتو اصلاح کنی.
یادت باشه 💡
ترس از خوردن، یه دروغ بزرگه که ذهن ما سالها بهش باور داشته…
ولی تو میتونی با آگاهی، قدمبهقدم این دروغو از ذهنت پاک کنی و بهجاش آزادی، لذت و تعادل غذایی رو جایگزین کنی 💫
اینجا دقیقا نقطهایه که لاغری با رژیم غذایی دیگه یه شکنجه نیست… میشه یه همراه، یه فرصت برای آشتی با بدن، یه راه عاشقانه برای زندگی نو 🌿
✨ از امروز شروع کن: بجای فرار از غذا، یاد بگیر چطور عاشقانه باهاش رفتار کنی… نه برای چاقی، نه فقط برای لاغری، بلکه برای آرامش و آگاهی خودت ❤️
و اگه میخوای نسخهی ساده، واقعی و انسانی خودت رو پیدا کنی، دوره «ورود به سرزمین لاغرها» آمادهست تا قدمبهقدم با تمرینات عملی و آگاهی ذهنی، تو رو از افکار چاقی رها کنه و مسیر لاغری با رژیم غذایی رو برایت لذتبخش و پایدار کنه! 🌸💛
🌟 بخش تمرینی: خودت را بشناس! 🌟
حالا که فهمیدی لاغری با رژیم غذایی به تنهایی راهحلی پایدار نیست، وقتشه به خودت و رابطهات با غذا بیشتر دقت کنی.
از خودت بپرس:
آیا من به خاطر ترس از چاق شدن، جلوی خودم رو میگیرم؟
آیا وقتی گرسنهام، واقعا به احساسات بدنم گوش میدم یا فقط طبق عادت غذا میخورم؟
تمرین: چند روزی به احساسات گرسنگی و سیریت توجه کن و بدون قضاوت فقط ثبت کن. ببین چه اتفاقی میافته و چطور میتونی با آرامش و آگاهی به بدنت احترام بذاری.
اگر سوالی داشتی یا تجربهای از لاغری با رژیم غذایی میخوای به اشتراک بذاری، حتما در بخش نظرات بنویس تا همدیگه رو بیشتر حمایت کنیم! 😊👇
منتظر کامنتهای شما هستیم! 💬👇
همراه همشگی شما: رضا عطارروشن
📻 رادیو لاغری
امتیاز 4.14 از 204 رای
با دیگران به اشتراک بگذارید تا امتیاز بگیرید!


نشان های دریافت شده
سلام و درود خدمت استاد عطار روشن
روز هشتم از دوره صدگام در مسیر لاغری با ذهن
تجربه ی من از رژیمها و
روشهای لاغری و تاثیر آن بر روی نگرش من در مورد تناسب اندام و انتظار من
آیا انتظار من لاغری بود ؟ آیا بعد از گرفتن رژیم آیا رفتار غذاییم تغییر کرده؟
احساس موقعی که رژیم می گرفتم و وضعیت روحیم هنگام رژیم گرفتن و نتیجه بعد از رژیم چه بوده؟
یادمه از دوران بلوغ به بعد و بازخوردی که از اطرافیان گرفتم به من احساس چاقی دادند درصورتیکه من اضافه وزن نداشتم
و این احساس به من داد که متناسب و زیبا نیستم و اندامم ایراد داره
که با بدن خودم معذب بودم و شروع کردم به باشگاه رفتن و ورزش کردن که بتونم متناسب بشم و احساس بد و احساس چاقی و زشتی نداشته باشم
و با گرفتن ابله مرغان لاغر شدم و دو سال بعد دانشگاه رفتم و به خاطر دوری راه منزل از نزدیکان یکسالی زندگی کردم که ده کیلو وزن اضافه کردم و دوباره به منزل پدرم برگشتم در اثر استرس کار و فشار کار لاغر شدم .
ولی همیشه احساس لیاقت چاقی را داشتم و انتظار چاقی را می کشیدم و نگرانی از این بابت داشتم که دوباره دچار اضافه وزن نشم
هر چند که با بیمار شدن و یا فشار کار من لاغر شدن
ولی اصلا به رژیم فکر نکرده بودم
با اینکه شنیم از فامیل نزدیک برنج از غذاشون حذف کرده بودند ولی دچار ریزش مو شده بودند و دکتر بهشون گفته بود که خیلی شانس آوردید که رژیم کنار گذاشتید .
و با شنیدن این حرفها از گرفتن این نوع رژیم منصرف شدم
تا اینکه دوران طرحم عقد کردم وزنم بالا رفت و نمیدونستمچکار کنم و بعد ازدواجم همکارم لاغر شده بود
ازش پرسیدم سالنی را معرفی کرد که در آنجا با استفاده هز دستگاه سونا خشک و بستن پد جریان برق به شکم تونسته لاغر بشه
من هم که خسته از نیش آدمها که احساس چاقی و زشتی به من داده بودند
سریع مراجعه کردم و خوشحال که راهی پیدا کردم منو به آرزوم می رسونه
و با گرفتن رژیم لوکرب نان و برنج حذف و استفاده از دستگاه سونا خشک و پد جریان برق یک ماه ۶ کیلو وزن کم کرده بودم و از این اتفاق خیلی خوشحال بودم
رژیم نتونستم سفت و سخت ادامه بدم ولی دو ماه دستگاه ادامه دادم و در سه ماه ۱۲ کیلو کاهش وزن داشتم
و احساس سبکی و شادی که تونستم ولی ته وجودم ترس از غذا خوردن و چاق شدن داشتم
سعی می کردم جشنها غذا کمتر بخورم و جلوی خودمو بگیرم
و استرسی به استرسهام اضافه شد
ولی دیگه نتونستم اون رژیم بگیرم و بعد زایمان اول
و بعد ۶ سال در اثر شرایط پر استرس پرخوریهای من شروع شد و کم کم وزنم بالا رفت و نمی تونستم جلوی خودمو بگیرم..
و چون مستاصل شده بودم که من نمی تونم جلوی خوردنم بگیرم که
از ترس چاقتر شدن به بولیوی روی آوردم که مشاورم منو ترسوند که با اینکار چقدر به سلامتیت صدمه می زنم و منم از ترس صدمه خوردن ترکش کردم
ولی عذاب چاقی و ترس از چاقتر شدن رهام نمی کرد
دوباره
یک مدت رفتم از دستگاه سونا خشک و ماساژ لاغری استفاده کردم
چند کیلو کاهش وزن داشتم و متوجه شدم این راهش نیست و چند جلسه برم و بیام و هزینه کنم تا بتونم لاغر بشم و بعد مدتی وزنم برگرده و ذهنم مقاومتر بشه
و ایندفه با ده کیلو اضافه وزن دومین فرزندم بدنیا آوردم که وزنم به ۸۵ رسید و به مروز در دوران شیردهی به ۶۵ کیلو رسیدم بدون رژیم در دوران ولی ترسی تو وجودم بود
انتظار چاقی را داشتم
و دوباره وزنم به ۷۵ برگشت و دوباره گول تبلیغات خوردم که با استفاده از دستگاه و بدون ورزش لاغر شو
و یک ماه رفتم هفته ای سه جلسه دو سه کیلو وزن کم کردم
بعد یه مدت دو سه کیلو وزنم برگشت و
مستاصل که نمی تونستم وزنم به زیر ۷۰ کیلو برسم و ارزوی دیدن وزن پایینتر از ۷۰ به دلم موند
که دنبال راهی بودم که کمکم کنه و گروهی با رژیمی تبلیغ لاغری کرد که زیر نظرش و در گروه نتیجه میگیریم
و بعصی روزها را می تونستم رعایت کنم
ولی اکثر روزها برام سخت بود
و به امید اینکه بتونم رعایت کنم ادامه میدادم ولی ناامیدتر می شدم که لاغر شدن برام سخته و نگهداشتنش سختتر
و باز در حد چند کیلو کاهش وزن داشتم و دوباره بعد مدتی برگشت
و دنبال راه حل بودم که تبلیغ ورزش با وزنه و حرکات کششی در خانه دیدم و امیدوار که ایندفعه شاید روشش بتونه کمکم باشه
و ۹ ماه ادامه دادم و باز هم در حد چند کیلو کاهش وزن داشتم
و به خاطر درد کمر نتونستم ادامه بدم و بعد مدتی دوباره برگشت
و با سرچ در گوگل تبلیغ لاغری با ذهن دیدم و کمی تحقیق کردم چون قبلا هم با این واژه آشنایی کوچکی داشتم و کتابی هم در این مورد خریدم و گوش دادم ولی چون مختصر توضیح داده بود و تمرینهایی در دل زندگی که مربی همراهت باشه نبود نتونسته بود به من کمک زیادی بکنه
برای همین در این دوره ثبت نام کردم
به امید اینکه این راه جدید بتونه کمکم کنه که چون در این دوره کنار اموزشهای ذهنی مقدار غذایی که می خوردیم باید ثبت می کردم و در آن به زمان و نتیجه توجه می شد
نتونست کمک چندانی به من بکنه و بعد یکسال کنار گذاشتم و سرخورده و ناامید که این راه هم به من کمکی نکرد
و دیگه بی خیال لاغری شده بودم و تصمیم به مهاجرت گرفتیم و استرس و سختی عادت به مکان و امکانات و زبان جدید منو از فکر به لاغری دور کرده بود و منی که هر ماه وزن می کردم اصلا ترازو نداشتیم وزن کنم
و جایی هم ترازو ندیدم که خودمو وزن کنم
و به خاطر اب و هوای پاکش خوراکم بیشتر شده بود و با اینکه یکم نگران بودم که با این احساس گرسنگی تند تند من و خوردن غذا چی میخواد بشه
که بعد ۵ ماه برگشتم و وقتی روی ترازو رفتم باورم نمی شد که سه کیلو وزن کم کرده بودم
که بدون محدودیت غذا خوردم و وزنم بالا نرفته
و بعد مدتی به خاطر بحرانی در زندگیم
استرسم اینقدر بالا رفته بود که جلوی خودمو نمی تونستم بگیرم
و وزنم بالا می رفت و اینبار خسته تر از همیشه دنبال راه حل بودم که با بقیه ی راهها فرق کنه
و نتیجه بخش باشه
که در نی نی سایت کاربری اسم استاد عطار روشن آورد
که اموزشهای رایگان داره و افرادی که استفاده کردند نتیجه گرفتن
و منی که بارها و بارها راههایی را تجربه کرده بودم
کنجکاو شدم که ببینم که این اموزشها چی هست و چجور کمک می کنه و چه فرقی با دوره ی قبلیم داره
و حدود یکسالی هست که وارد سایت شدم
و بعصی فایلها را گوش دادم
و دوره ۱۲ گام را دو سه بار گوش دادم و تمرینها را انجام دادم
و دوره صدگام شروع کردم تا قبل از ثبت نام دوره لاغری با ذهن بیشتر اشنا بشم و از نظر مالی وسعم برای ثبت نام برسه
و از این روشهایی که استفاده کردم هیچ احساس خوبی نداشتم و ترس از چاق شدن همیشه همراهم بود و انتطار چاقی را در من تغییر نداد و همانطور رفتار غذاییم را تغییر نداد
نشان های دریافت شده
سلام براستادوهم مسیران عزیز
من همیشه تایادم هست برای رژیم های زیادی که تجربه کردم تاریخ شروع وپایان قرار میدادم وهمیشه باحال واحساس بد لحظه شماری وروزشماری میکردم که به تاریخ انتهای رژیمم برسم وبدبختی اینکه نمیدانم چرا ذهنم میگفت که بزا رژیمم تموم بشه اونوقت میترکونم معمولا هم پایان اسفند پایان رژیم بود وبعد تعطیلات نوروزی ودورهمی ها وپرخوری های عجیب غریب وافکارسمی که نوروز چاق میشیم همه وهمه دست به دست هم میداد وجسمی چاق وچاقتر وروحیه یی داغون پایان تعطیلات میرسید ودوباره همان آش وهمان کاسه
ونکته مهمتر بحث تجزیه وتحلیل همه خوردنی ها که این چاق میکنه این لاغر میکنه این چربه این قند میاره این کالری داره این بدون کالریه وهزاران تحلیل که حالا میفهمم که بوالله ازخودخوردن غذاها درچاقی موثرتربو
خدایا شکرت که چنین انقلاب عظیمی در مقوله وارد شدن ما چاق هابه سرزمین لاغری رخ داد
و توسط الهامات تو به بنده ات گفته شد که قطعا بزودی زود گسرش مییابد وجهانی و فراگیر خواهدشد
سپاس از توکه من رالایق دانستی وبه این مسیر بینظیرهدایت کردی من تاآخر عمر اینجا میمانم و لذت میبرم خدایا شکرت دمت گرم وسرت خوش باد استادروشن عزیز
نشان های دریافت شده
به نام خدا
گام۶- رژیم لاغری
خب ما دوتا باور نهادینه شده داریم که افراد چاق ان را راه حل لاغری خود میدانند : رژیم غذایی + افزایش فعالیت بدنی .
من هم ناخوداگاه از این دو عامل پیروی میکنم ولی موفق به کم کردن وزن نشدم . چون ذهنم بابت رژیم مقاومت دارد و من تاحدی فعالیت های روتین دارم ولی هدفی در راستای کاهش وزن بخوام ایجاد کنم با مقاومت ذهنی روبه رو هستم . چون من بارها رژیم گرفته ام ، وزن کم کرده ام و دوباره به حالت اول برگشتم . رژیم مثل خانه ایست که مرا به کاهش وزن میبره ولی ذهنم این برنامه را مادام العمر نمیپذیره ، دقیقا مثل جنگه . وقتی دررروند چاقی پیش میریم ، به این فکر نمیکنیم که چکار کنم چاق بشم ، تنها موانع نگرانی از چاقتر شدنه که نه تنها کمک نمیکنه ، بلکه حرص و ولع ما رو هم بیشتر میکنه .
رژیم ذهنم را اروم میکرد ، چون حس میکردم ، قدمی در جهت وزن ایده الم بر میدارم به من حس خوب میداد ، چشم اندازم را مثبت میکنم و بدون مقاومت حس میکردم من لاغر میشم ، ولی مشکل این نیست ، مشکل اینه که در چارچوب رژیم باقی بمانم و من هرگز باقی نمیماندم . من با جنگیدن با چاقی ، درواقع بهش بال و پر و قدرت دادم . هنوز هم عشق به لاغری دارم و لاغری را خانه ی جسمم میدانم . این فایل ، اطلاعات مفیدی در اختیارم گذاشت . تاثیر افکارم برروی فرمان های مغزی ، اینکه خوردن را = با چاق شدن میدانم . اصلا وقتی میخورم حس میکنم در جهت چاقی میرم و وقتی نمیخورم و گرسنه هستم ، فکر میکنم اهان من لاغر میشم . ولی این نگرش اشتباه هست . چون فرمول های زیادی دارم که درجهت اضافه وزن تمایل را میدهند و نقطه ش این بود که من پذیرفته بودم چاقم و تصویر چاقی در ذهنم هرروز تکرار میشد . چون خواستم از چاقی رهایی پیدا کنم ، راه حل هایی برای جلوگیری از چاقی کردم ، برعکس بیشتر مرا در فکر چاقی و چاقتر شدن فرو برد . هرگز باخوردنم به صلح نرسیدم و همین به صلح نرسیدن مرا ترغیب به تصویر چاقی میکرد . خب من باور دارم که یک مدتی تحمل میکنم و لاغر میشوم جدای از سختی مسیر ، ولی باور ندارم و تا الان نتوانستم وزن کم شده را نگه دارم و مثل فنری به جای قبلیم برمیگردم و فرمول های چاقی من تحسین برانگیزه .از وقتی که وارد سایت میشم و شروع به حرکت میکنم ، صداها کمرنگ و کمرنگ میشوند ، اول امیدی برای لاغری جسمم از طریق خودم ، اینکه من توانایی لاغر شدن و ماندن را دارم . همین حس نقطه ی مقابل ایجاد میشود ، انتظار لاغری ! انتخاب منه ، کدام سمت ؟! من تاحالا ۲۰ ساعت از ۲۴ ساعت شبانه روزم را درحس لاغری نبودم ، درحالی که در چاقی بودم . خیلی خوب گفت که متناسبها در ذهنشون فکری در مورد چاقی و لاغری ندارند و میخورند و بعد از خوردن ، دیگه نمیخورند . ولی چون ما از وضعیت الانمون ناراحت بودیم ، شروع کردیم به پیدا کردن دلیلی به جز خودمون . من حس کردم وقتی کله پاچه میخورم تا فردا هیچی نمیتوانم بخورم ولی وقتی سالاد میخورم ، شاید چندساعت بعد گشنه شوم . پس بدن من میداند که چقدر و کی بخورد . ولی ما به خود اعتماد نداریم ، اموزش ها و اطلاعاتی که به مغز دادیم ، متفاوت از برنامه ی بیرون است که اجرا میکنیم ، این دوگانگی و حس ناخوشایند ایجاد میکند ، پس تنها راه ، تغییر نگرش است . درسته ! من وقتی نگرشم از خودم و جهان عوض شد ، یک درکی در درون من متفاوت از قبل شکل گرفت و درونم پذیرفت ، بدون تلاش بیرونی ، رفتارم با مردم راحتتر ، لبخندم بیشتر و راهم با حس بهتری همراه شد . نگرشم عوض شد و من بدون زحمت واکنشم در شرایط مختلف و مردم و پیرامون عوض شد ، بدون انکه بیرونی به خودم تحمیل کنم که اینطور حرف بزن ، اینطور نگاه کن . لاغری هم درونیه ، خود به خود درست میشه ، به شرطی که نگرش ما درست بشه . خیلی خوب توضیح داده شد . وقتی انتظار لاغری در ما تداوم پیدا میکنه ، فکر میکنم همه ی ما حس کردیم ، ترس از خوردن ، ترس از مواد غذایی ، جنگیدن ، در ذهن ما کمرنگ میشه بدون مقاومت ما ! پس توجه من خیلی مهمه . مغز هوشمنده . به هرچی فکر کنی ، دنبالش میره ، از اون مساله تحلیلی میکنه که تو رو به واقعیت مساله ای که درک کردی ببره .یک فردی لاغر کرده بود و باهاش مصاحبه میکردند ، یادم نمیاد در کدام کتاب موفقیتی خوندم ولی جمله ش یادم بود . اون زمان اگاهی الانم و نگاه و درک الانم را نداشتم که اون زن بالا ۲۰ کیلو وزن از دست داده بود . میگفت شبها قبل از خواب تصور میکردم در یک مهمانی هستم و کلی غذا هست و من میل به خوردن ندارم و رفته رفته واکنش های مغزش هم در اون شرایط تغییر کرد و به راحتی وزن کم کرد . اون زمان برای من حرفش مثل رویا بود . مصاحبه ای که شده بود در مورد کاهش وزنش نبود و یکی از جنبه های زندگیش از بخش های مختلف بود که تغییر کرده بود و چون لاغری برای من مهم بود در ذهنم جرفش باقی ماند . من ارزوی لاغری دارم ، اما در لحظه چند ساعت در مدار لاغری و حس لاغری بودم ؟ چقدر روی باورهام کار کردم . یکی از مانع های من هم رژیم بود . چون باور داشتم ، رژیم وزن من را کم میکند و من قادر نخواهم بود . ولی این برای خود م هم جای سواله که من در لاغری با ذهن دستاورد داشتم ، وقتی شوق لاغری و اگاهی از طریق سایت به خودم تزریق میکردم یا ممارست داشتم ، وزنم کم میشد ، گرچه یک بخشی از ذهنم که به توانایی خود باور نداشت ، میگفت چاق شدی ! قولم را میشکستم و روی وزنه میرفتم ، برام عجیب بود ، وزنم کم شده بود . هنوز هم برام باور پذیر نیست . پس توجه بر تمایلات ما ، نگاه ما و بینش ما اثر میذاره . همه ی وقایع رو طوری در ذهنت تحلیل میکنه که تو رو به چاقی میبره یا لاغری میبره . شاید چون از بچگی ذهنم تصویر چاق از خود پذیرفت ، اطلاعات من ، رفتارهای من و و اکنش های من ، صدای داخل ذهنم به سمت اموزش چاقتر شدن رفت . الان دقیقا زمانیه که باید متفاوت از قبل فکر کنیم ، احساس کنیم و ببینیم . قبلا با برنامه ی غذایی میکردیم . الان جملات رو به ذهن تحمیل نمیکنیم ، بلکه با نوشتن و درک ان ، بینش جدیدی به خود تزریق میکنیم که اون بینش در راستای خلق انتظار لاغری و نتیجه ی لاغری خواهد بود و لاغری یک پروسه است ، دقیقا مثل چاقی . اگر من ۵۲ کیلو بودم و ۶۴ کیلو شدم ، یک شبه نشد ، بدون اینکه فکر کنم ، فقط با توجه به چاقی ، با جنگیدن با چاقی و فکرهای تحلیلی از خوردنم که ربط میدادم به چاقی و رژیم هایی که تا اخر ادامه نمیدادم و این خودش حرص و ولع خوردن مرا بیشتر میکرد ، در طی چند سال با زحمت اینکه چقدر تلاش میکردم وزن اضافه نکنم ، دوباره طی دوسال ، به وزن قبلیم برگشتم و هروقت ترس از چاقیم بیشتر میشد ، خوردن من بیشتر و چاقی باسرعت بیشتر اتفاق می افتاد ، ولی تمایل من به خوردن یا مقاومتم به خوردن دست خودم نبود . من ممکن بود در یک شرایط یکسان باشم و بدون این که فکر کنم نمیخوردم ، ولی وقتی به چاقی فکر میکردم ، حتما میخوردم ! گرچه میدونستم نباید بخورم و اینکه چرا نمیتونم مقاومت کنم ، برای من عجیب بود . درسته که لاغری ارزوی منه ، ولی وقتی خودم از فکر اینکه برم تو رژیم یا نه کلافه میشدم ، انگار برای ترس از چاقی به سایت پناه می اوردم و وقتی ذهن من اروم میشد ، مثل قبل نمیخوردم و قلبم باور داشت که لاغری من در رژیم غذایی میسره ، نه اینکه لاغری با ذهن کار نمیکنه ، نه! مشکل من اعتماد و باور به خودم بودم ، چون من مشکل اصلی چاقیم را خودم و خوردن هام میدونستم و همین باعث میشد به خودم مطمئن نباشم ، ولی با این حال نتیجه گرفتم ! و جالبتر همین عدم اطمینان به خودم موفقیت های مرا فراموش میکرد ، چون باور نمیکرد ، درحالی که تجربه کرده بود . یعنی باور اینقدر قویه ! مغز باورهای مارا به واقعیت زندگی ما تبدیل میکنه . کارش همینه .
میخوام به خودم کمک کنم به خودم یک ماه فرصت بدم . به خودم بگم ، همیشه تصورم از خودم چاقتر شدن خودم بوده ، همیشه در این نقش بودم ! حالا متفاوت فکر کنم و احساس کنم . با تصور ها و افکار تکرار حداقل در یک مدت مثلا یک ماه خداحافظی کنم . طوری راه برم که لاغرم . نجنگم . الان فهمیدم که وقتی میخورم ، ناخوداگاه به چاقی قکر میکنم ! اگاه شدم ، خیلی خوبه . به خودم اعتماد کنم و جلو برم ، اجازه بدم تمایلاتش رو به من نشون بده . مثلا بستنی دوست داره بدم ، سالاد دوست داره ، بهش بدم . باهاش صلح کنم . در حالی که تمرکزم روی خودم بر لاغریه . مگه ما از خدا نیستیم ؟ مگه عشق به لاغری در قلب ما نیست ؟ من اعتقاد دارم ، بعضی تمایلات اتفاقی نیست و خواسته ی خدا برای ماهم هست . پس خدا هم میخواهد که ما در جسم لاغر زندگی کنیم ، وقتی کلافه میشم ، به خدا میگم : خدایا مسئولیتش باتو . من لاغر شدنم را میپذیرم ، چیزهایی که نمیبینم ، نمیشنوم را تو اگاهی . تو ان را به من میدهی ، نمیدانم چطوری ! ولی قراره من دریافت کنم . پس من از سد راه تو کنار میروم و تو مرا جلو ببر . هروقت این رو میگم و قدرت باور هام رو اگاه شدم که چرا خیلی وقتها میدونم ولی موفق نمیشوم . سدهای خودم را اینطور از کنارش رد میشوم . چون میدانم برای خدا چیزی غیر ممکن نیست و بعد ها متوجه میشم ، زمانی که خودم خواستم موضوع را حل کنم ، مانع اصلی دراصل خودم بودم ، گویی بینش جدید یا راه جدیدی باز میشه که تا اون زمان در مخیله ی من نمیگنجه . بعضی وقت ها باید اعتماد کرد . الان هم تنها مانع لاغری من ، فقط خودم هستم و میخوام مانع هام رو کنار بذارم و اجازه بدم ، دری که نمیبینم خدا نشانم بده ، یا در دلم میندازه ، یا حرفی میشنوم یا اتفاقی میافته که مفهومش به دلم می افته و ترس نمیذاشت که از سرراه لاغر شدنم کنار برم . الان میخوام اعتماد کنم . چیزی که خدا میخواد اعتماد به خودم و تجربه ی خلق خودم . اگر لاغری اسونه ، میپذیرم لاغری اسونه . هرچیزی که مرا لاغر میکنه ، میپذیرم ، به جز احساساتی که من را الان به چاقی وصل کنه . من نمیجنگم . من فقط میشنوم ، حس میکنم و مطالبی که اینجا یادمیگیرم را فکر و بررسی میکنم و درک میکنم . من به این پروسه ایمان دارم .
من خوردنم را بارها ثبت کردم . من به خوردن زیاد فکر میکنم ، هوس خوردن میکنم و باوری دارم که خوردن = چاقی . همین الارمه . بارها انجام دادم ولی وقتی فکر میکنم خوردن تاثیری در وزن الانم ندارد ، اون تمایل به خوردن حذف میشود . برای منم عجیبه ! ولی وقتی ترس دارم ، حتی اگر بگم که میخورم و چاق نمیشم ، همین ترس نشان از باور درونیه منه ولی وقتی مقاومت نمیکنم و میپذیرم که اموزشهام اشتباهه ، ذهنم همین الان مرا به خوردن تشویق نمیکند . پس باورهایی در ذهنم فعاله که میخواد بهم ثابت کنه که من چاقم ! چون در ذهنم پذیرفتم که من چاقم . درسته که بهش اگاهم و همینجا برای این که در یک چرخه ی تکراری نباشم ، جسارت متفاوت فکر کردن را به خودم میدهم .
قدم اول : از غذا نمیترسم . فرد متناسب نمیترسد ، پس من هم نمیترسم . پس اولین طناب را که مرا چاق میکند و چه طناب کلفتی هم هست میذارم کنار .
قدم دوم : صدای خدا دردرون من است . اجازه میدم درونم و تمایلاتم مرا به چیزی که هستم راهنمایی کند نه برداشت و تعریف های خودم از چاقی و لاغری . صدای سیری و گشنگی .
باخودم به صلح میرسم و اجازه میدم ترس از من عبور کند. تا وقتی مانع بشم ، به چاقی قدرت میدم ولی وقتی طوری متفاوت فکر میکنم و انجام میدم ، ترس از من عبور میکند ، چون میفهمم اون اتفاق نمی افتد .
قدم اول رو خودم برمیدارم : از الان تا زمانی که احساس گرسنگی را حس نکردم ، حس تشنگی را حس نکردم ، نمی خورم یا نمینوشم . اجازه میدم صدای درونم به واضحی زمان نوزادیم صدایش را بشنوم . تصور میکنم زمانی که سیرم ، هیچی نمیتونم بخورم . هرشب این رو تصور میکنم ( البته از الان ) ضرری نداره . نتیجه ش رو ماه بعد میگم . مهم اینه کارهایی میکنم که قبلا نمیکردم ،ولی تصمیم دارم از تمایلاتم تبعیت کنم و مثل رژیم که از بیرون مانع تمایلاتم میشدم یا خودم را سرزنش یا شماتت میکردم ، جلو نرم و تمرکزم روی رفتارهای جدید و تمایلات درونم باشدکه ان را درک ، حس و اجرا کنم .
نشان های دریافت شده
با سلام.
تجربه ی من از رژیم به طور خلاصه ؛ سخت تحقیر آمیز و کسل کننده.
سخت بود چون تا دیروز من هرطور دوست داشتم رفتار میکردم ولی باید خوراک من و ساعت و مقدارش می افتاد در کنترل یک تکه کاغذ، همیشه وقتی رژیم می گرفتم به خودم می گفتم یعنی تو نمی تونی خودت تصمیم بگیری چه قدر بخوری حتما یکی دیگه باید بهت بگه؟
و چند روز بعد از رژیم حوصله ی من سر میرفت و بد اخلاق می شدم..
نوشتن از خاطرات رژیم گرفتن هم سخته..
من اولین خوشحالیم بعد از آشنایی با لاغری با ذهن این بود که هیچ رژیمی در کار نبود و روشی پیدا کرده بودم که تا همیشه از شر این محدودیت نامحبوب خلاص شده بودم.
این احترام به خودم قائل شدم که جسم من میتونه مقدار مورد نیازش رو تشخیص بده احتیاجی به نظر و دخالت دیگران نیست..
لازم نیست من از قبل تصمیم بگیرم چه قدر میخوام بخورم ،چی میخوام بخورم و ترازو برای من تصمیم گیری کنه خودم در آرامش و صلح با جسمم هستم و هرچی نیاز باشه در حد نرمال بدون ترس مصرف می کنم.
به سرعت ترمیم بدنم ایمان دارم و میدونم که هدف بدن هم در واقع همیشه حرکت به سوی سلامتی هستش.
رژیم هایی که من استفاده کردم :
رژیم پزشک تغذیه که برای من جالب بود پزشک توصیه کرد ورزش نکن و فقط با استفاده از این برنامه باید کاهش وزن داشته باشی در صورتی که سایر پزشک هایی که به آنها مراجعه کردم میگفتن ۴۵ دقیقه روزانه باید ورزش کنی ، نتیجه ی من از تمام این برنامه در حد چند کیلو کاهش وزن، ریزش مو ، و ضعف اعصاب بود.. من مثال مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید میترسه هستم از هر رژیمی به هر شکلی فراری ام و به هیچ عنوان مشتاق نیستم از دیگران درباره ی روش هایی که استفاده کردند بپرسم. چند روز پیش دوستم دکتری رو معرفی کرد گفت چند نفر نتیجه گرفتن تو هم برو منم فقط تشکر کردم و عکس رو پاک کردم . دیگه حتی به بقیه توضیح نمیدم که چرا از رژیمی استفاده نمیکنم.
روش های بعدی رژیم های ابداعی خودم یا شنیده های مناز دیگران بود مثل حذف نان ، برنج ،شکلات، شیرینی ، نوشابه و فست فود بود..
یکروش دیگه حذف ناهار بود، یا شام یعنی دو وعده در روز غذا خورده بشه، یا یک هفته میوه فقط مصرف کرد و بیشتر روز هم آب نوشید ..
چاقی عادتی بود که در ذهن ایجاد شد و سپس به جسم ما منتقل شد ولی رژیم گرفتن مدتی متفاوت عمل کردن هستش که خوب البته نتیجه هم میده ولی فقط برای مدتی.. نه دائمی ..
خدا رو بی نهایت شاکرم که از بند و اسارت رژیم رها شدم.
نشان های دریافت شده
سلام بر همگی همراهان و استاد روشن
من چند بار رژیم گرفتم چندین بار کم خوری کردم اما هر بار شکست میخوردم و خیلی غمگین بودم چرا همه میتونن لاغر باشن من نمیتونم
تمام اطرافیانم لاغر و متناسب هستن من همیشه در رنج بودم چطور میشه همه ما یک جور مواد میخوریم اما من چاق میشم
در مهمانی ها همش فکر میکردم الان همه دارن نگاه میکنن من چقدر میخورم ؟با عذاب و خجالت میخوردم و لذت از زندگی نداشتم با اینکه در حد ۱۰ کیلو فقط اضافه داشتم چقدر وقتی خانواده همسرم میگفت تو درشت هستی ناراحت میشدم یه بار یکی شون بهم گفت تو نمیتونی بدوی تا مدتها ناراحت بودم چاقی تمام اعتماد بنفس منو گرفت و نتونستم از خودم دفاع کنم
و هر روز ساکت تر از دیروز میشدم من از جمع فراری بودم از مسافرت عروسی و تولد رفتن متنفر بودم ک ای خدا الان چی بپوشم ک لاغر تر دیده بشم چقدردلم میخواست منم آزادانه و راحت برقصم اما بخاطر حس چاقی نمیرفتم
آه ک چقدر از دیگران حرف شنیدم اضافه وزن جسمی من فقط ۱۰ کیلو بود اما بار منفی حرفهای دیگران برای من میلیون ها تن بود
هر روز بفکر لاغری بودم چیکار کنم لاغر بشم رژیم دمنوش باشگاه رفتم دیسک گردن گرفتم
و پرخاشگر غمگین و افسرده هر روز بیشتر از دیروز ….رژیم هاو تمام راه های لاغری رو امتحان کردم اما نشد ک نشد
از خدا خواستم راه نشونم بده بلاخره با سایت آشنا شدم و الان بعد از چند روز حس و حال من عالی هست
ذهن من ک مدام در جنگ و جدال بود بخاطر تحمل گرسنگی و رژیم و کم خوری حالا دیگه ساکته انگار خاموش شده دیگه نمیگه برو بخور
ب طرز عجیبی اشتهام کم شده خود ب خود ولع ندارم فکرم آزاد شده الان از خودم میپرسم میل داری و ذهن جواب میده و تا وقتی ک آلارم گرسنگی دریافت نکنم میل ندارم چیزی بخورم
و جالب تر اینکه انتخاب میکنم ک چی بخورم و وقتی سیر میشم نمیتونم بخورم اگ ادامه بدم دلم درد میگیره
و الان بعد غذا سبک هستم و احساس خفگی ندارم
و من شادترین آدم زندگیم هستم و درموقع گرسنگی ب راحتی بدون عذاب و جدان و اینکه این غذا برای بدن من مفید هست و ب متناسب بودن من کمک میکنه میخورم
و هر زمان ک گرسنه بشم میخورم من با خودم در صلح هستم حالا میخاد نصف شب باشه یا ۴ عصر ناهار بخورم اصلا کی گفته ک حتما باید سر ساعت غذا خورد
من این آرامش الان رو حتی اگ لاغر نشم با هیچی عوض نمیکنم
چون هزاران تن عذاب از روحم برداشته شده
و احساس سبکی دارم من برای شادی خودم هر روز میرقصم مثل زمانیکه متناسب بودم و اصلا نمیدونستم رژیم چیه سختی چاقی چیه !!
من قول میدم هرگز هرگز از هیچ رژیمی استفاده نکنم حتی کم خوری نکنم و فقط روی باورهای کار کنم و روی نقطه گرسنگی و سیری ک خداوند برای من آفریده
من شکر گزار خداوند هستم ک راهنمایی شدم
سلام وقت بخیر
چندین بار رژیم گرفته ام دو ،سه بار تحت نظر دکتر تغذیه،و هر بار بخوبی لاغر می شدم و به تناسب اندام می رسیدم تا حدی که خودم کارشناس شده بودم و اواخر تجویز می کردم و لاغر می کردم ولی دو باره شکست و چاقی
نسبت به همه مواد غذایی،هم شناخت دارم کدام طبعش گرمه،کدام سرده کدام چاق کننده و کدام لاغر کننده ،کدام را کی بخوریم ،خلاصه دنیایی ،که برای هر بار خوردن چقدر تحلیل و بررسی،وافکار متناقض و عدم لذت از خوردن😔😔😔
احساس خوبی داشتم تا وقتی لاغر می شدم ولی شرایط اطرافم باعث می شد از ادامه خسته شوم و رژیم رو کم رنگ و دو بر می گشتم به روز اول و چاقی
الان شرایط خیلی خوبی دارم تناسب اندام و سلامتی زیبای آن و می خواهم با بدنم دوست شوم و به آن احترام بگذارم و از خوردن با توجه به نیازهای بدنم لذت ببرم
نشان های دریافت شده
الویت من در زندگی احساس خوب داشتن هست و پایدار بودن و ماندن در این مسیر و احساس خوب
تا قبل از رفتن به دانشگاه نمیدونستم رژیم چیه وقتی رفتم دانشگاه توی محیط خوابگاه و دوستان رژیم گرفتن را یاد گرفتم رژیم های من دراوردی و کم خوری من اون موقع خیلی اضافه وزن نداشتم شاید در حد پنج کیلو ولی بازم دلم میخواست لاغر تر بشم طبق شرایط محیطی که درش قرار گرفته بودم اون زمان مانکن شدن مد شده بود همه خودشون رو میکشتن که لاغر بشن من توی سه هفته اول ترم اولم به خاطر بد غذا بودنم وعادت نداشتن به غذاهای سلف هفت کیلو وزن کم کردم و این باور برای من قوی تر شد که با کم خوردن میشه لاغر شد یادمه و موقع امتحانات بدلیل فشار و نرفتن به سلف و درس خوندن و بیدار خوابی خیلی لاغر تر میشدم بازم باور من محکم تر شد که با سختی کشیدن و غذا نخوردن فقط باید لاغر شد وقتی میدیدم افرادی که ورزش میکنن دایم میگن برای لاغری و بعد سلامتی باور کردم با ورزش میشه لاغر شد چقدر اذیت شدم به خاطر باشگاه رفتن با این که خسته بودم ولی میرفتم باشگاه رنگ توی صورتم نمیموند قندم به شدت افت میکرد بدنم سرد میشد شبهایی که شیفت بودم شام نمیخوردم و خیلی روی فرم بودم ولی بعد از زایمان و اضافه وزن دیگه نشد روی فرم بمونم ده هزار بار رژیم گرفتم ایکاش من میدونستم اولین کسی که رژیم رو به ما ادمها یاد داد کی بود از خجالتش در میومدم خخخ بالاخره که رژیم گرفتن من فقط سه ماه ادامه داشت و دیگه به پایان میرسید .
الان ولی دیگه دید من و باور من تغییر کرده فقط باید با ذهن لاغر شد و بدون سختی کشیدن بدون دلهره ترس هایم را رها میکنم و ارام ارام ادامه خواهم داد زندگی تون پر از شادی
به نام خدا
خداوند را شاکرم من را در مسیر لاغری با ذهن قرار داد تا با یادگیری آن به سمت متناسب شدن دائم گام بردارم.
زمانی که رژیم می گرفتم علاوه بر اینکه اعصابم خط خطی میشد بعد از اون چاق تر هم میشدم.
یادمه برای سه یا چهار ماه از کالری شمار استفاده کردم. باید روی حساب کتاب بخوری و فالیت داشته باشی. شبیه ربات. آخه ما مگه رباط بودیم. من فقط دو سه بار رژیم گرفتم و از کالری شمار استفاده کردم.
رژیم های من درآوردی هم به این شکل بود که باید چند قاشق برنج بخوری و نون هم به اندازه کف دست. چقد اون روزا مزخرف بود. صورتم زرد و بی جون. زیر چشمهام گود. شبیه مریض ها میشدی
ولی لاغری با ذهن خیلی خوبه. ذهن همسو با بدنه. حتی یک چروک به صورت و بدنت نمی افته. چهره ات حتی شاد تر از قبله. گرسنگی وجود نداره. اذیت شدنی نیست.
اون روزا که گذشت. نمیدونم چرا ما به خودمون نگفتیم مگه بیشتر از یه کف دست نون بخوری مگه چقد به وزنت اضافه میشه. این همه آدم متناسب هست که نون همراه بدنج می خورن. یا من دیدم بعد غذا نون خالی میخورن. ولی متناسبن.
با خوردن هیچ کسی چاق نشده. هیچ غذایی چاق کننده نیست. اگر غذایی چاق کننده بود ما تا الان باید چند هزار کیلو بودیم. ما با افکارمون چربی ها رو نگه داشتیم.
باورهایی که بر اثر رژیم در من شکل گرفت
اصلا نمیدونم چرا و چگونه غذا عامل چاقی شناخته شد برای من بعدها که خوردن لاغرها رو میدیدم باور کردم که اونها ژن چاقی ندارن به گونه در ذهن کودکانه ام شکل گرفته انگار لاغرها از سیاره ای دیگه اومدن که هر چی میخورن چاق نمیشن لاغرها از نظر من انسانهایی خوشبخت ماورایی دارای موهبت و فرهیخته بودن
و به خاطر هم کمتر باهاشون دوست میشدم و در کنارشون احساس راحتی نمیکردم مگه میشه ادم کنار ادم فضایی ها راحت باشه
با اولین رژیم غذا رو کم کردم و ورزش رو شروع کردم و خیلی خوب لاغر شدم و ورزش برای من شد عامل اصلی لاغری حتی وقتی پیش دکتر رژیمی که ورزش رو منع کرده بود رفتم با اینکه رژیم سختی داشت خیلی لاغر نشدم چون ورزش به عامل لاغری برام تبدیل شده بود پس من خوب یاد گرفتم که چون ورزش نمیکنم چاقم و چون هر روز و هر روز ورزش نمیکردم هر روز و هر روز چاق و چاقتر میشدم
وقتی رژیم خیلی سخت و کم کالری رو گرفتم بعد ترک رژیم این باور در من شکل گرفت که هر چی میخوری زیادی و هر غذایی چاق کنندس و به یک لقمه قدرت چاق کنندگی میدادم تا صد لقمه و چون خودم رو موجودی محکوم به چاقی میدیدم که فقط باید نفس بکشه و ورزش بکنه تا لاغر بشه پس نا امید میشدم و بیشتر از نیاز بدنم میخوردم حتی چیزهایی که دوست نداشتم و میل نداشتم هم میخوردم
و کلا ایندشد که با رژیم ریشه های چاقی من محکمتر و محکمتر شد
نشان های دریافت شده
سلام خدمت استاد گرامی و دوستان هم مسیر الان میفهمم که این همه سال که چاقم خیلی کمه دفعاتی که احساس گرسنگی واقعی کردم و احساس سیری را که اصلا نمیشناسم و همیشه پرخوری بوده و خوردن از سر حوصله سر رفتن و بی حوصلگی بوده هیچ وقت از سر گرسنگی نبوده و خوشحالم که به این اشتباه خودم پی بردم و روش درست پیدا کردم