تاثیر خوردن بر جسم از چالش های ذهن افرادی است که اضافه وزن دارند.
در سال هایی که چاق بودم هزاران بار به این موضوع فکر می کردم که چرا بعضی ها هرچی دلشون بخواد می خوردند ولی چاق نمی شن.
ولی من هرچی بخورم فقط چاق می شم.
انقدر باور من درباره تاثیر خوردن بر جسم مخرب شده بود که تصور می کردم هرچی بخورم باعث چاقی من می شه و به همین دلیل بارها به دیگران می گفتم که من اگه آب هم بخورم چاق می شم.
اتفاقا همین اتفاق هم رخ می داد و در فصل تابستان که به دلیل شرایط آب و هوای گرم منطقه ما مصرف آب من بیشتر می شود من چاق تر می شدم.
ترس من از چاق شدن به حدی شده بود که از شنا کردن هم می ترسیدم.
تصور می کردم آب از پوست من وارد بدنم می شه و باعث چاق تر شدن من خواهد شد.
اینها تصاویری است که به واسطه شنیده های اشتباه و فرمول های ذهنی نادرست در ذهن من شکل گرفته بود و از آنجایی که هر تصویری در ذهن ما ایجاد شود چه بخواهیم چه نخواهیم به واقعیت تبدیل خواهد شد من همواره در مسیر چاق شدن بودنم.
افکاری که من درباره تاثیر خوردن بر جسم در ذهنم داشتم باعث ترس و نگرانی من از چاق شدن می شد و این درحالی بود که برخی از دوستانم که افراد متناسبی بودند هیچ ترس و نگرانی از خوردن مواد غذایی نداشتند.
آن روزها آرزوی من این بود که بتوانم با لذت و بدون نگرانی ار هر غذایی به هر مقداری مصرف کنم و چاق نشم.
بارها پیش آمده بود که در مهمانی هنگام صرف غذا کنار فرد متناسبی قرار بگیرم و با دیدن صحنه غذا خوردن آن فرد که بدون ترس و نگرانی از چاق شدن تمام پرس غذای خود به همراه نوشابه و سالاد و دیگر مخلفات را می خورد احساس حسرت داشته باشم.
با خودم می گفتم: که ای کاش من هم می توانستم مانند این فرد با خیال راحت غذایم را بخورم و تعجب می کردم که تاثیر خوردن بر جسم این افراد چگونه است؟!!
به لطف خدا از زمانی که در مسیر لاغری با ذهن قرار گرفتم و به واسطه موفقیتی که در کاهش وزن و سایز از این طریق کسب کردم و به واسطه آن با افراد زیادی که اضافه وزن دارند آشنا شدم به وضوح دیدم که رویای بسیاری از افراد چاق خوردن بدون ترس و نگرانی از هر غذایی و به هر میزان است.
بارها در نوشته های اعضای سایت خوانده ام که:
آرزوی آنها این است بتوانند از هر غذایی هرچه قدر دلشان می خواهد بخورند و چاق نشوند.
این رویای مشترک در ذهن افراد چاق به واسطه دیدن نحوه خوردن افراد متناسب ایجاد شده است.
-
اصلاح پرخوری و اشتها در مغز3,500,000 تومان
ما با دیدن افراد متناسب که به راحتی از هر غذایی می خورند و مقایسه آنها با خودمان که جرات خوردن هر غذایی را نداریم به این نتیجه رسیدیم که بهترین آرزوی ما خوردن از هر غذایی به هر اندازه که دوست داریم است.
رویایی که برای من و بسیاری از افرادی که از دوره های آموزشی لاغری با ذهن استفاده کردند به واقعیت تبدیل شد.
این رویا از دو بخش تشکیل شده است:
- خوردن از هر ماده غذایی
- خوردن به هر اندازه که دلمان می خواهد
نکته جالب توجه در مورد رویای افراد چاق این است که در هر دوبخش شباهت ها و تفاوت هایی با افراد متناسب دارند. شباهت های رویای ما با افراد متناسب مربوط به فرمول های اصلی و صحیح ذهن ما و تفاوت های رویای ما با افراد متناسب مربوط به فرمول های اشتباه ذهن ماست که به مرور زمان در ذهن ما ایجاد شده اند.
بخش اول که خوردن از هر ماده غذایی شامل دو بخش تاثیر گرفته از فرمول های صحیح و اشتباه ذهنی است.
اینکه ما بتوانیم از هر ماده غذایی مصرف کنیم تاثیر گرفته از فرمول های صحیح ذهنی است.
اما اینکه دایره مواد غذایی مورد علاقه ما چقدر وسیع است برگرفته از فرمول های اشتباه ذهنی است.
زمانی که به تاثیر فرمول های ذهنی در واکنش های رفتاری پی بردم به رفتار افراد متناسب بیشتر توجه کردم.
تفاوت واضحی که بین خودم و افراد متناسب مشاهده کردم این بود که تنوع مواد غذایی موردعلاقه آنها بسیار کمتر از تنوع مورد علاقه من بود.
من از خوردن هر خوردنی لذت می بردم اصلا طعم آن اهمیتی نداشت.
ترشی را دوست داشتم، عاشق شیرینی بودم،تلخی را بخاطر اینکه فکر می کردم به لاغر شدن من کمک می کند دوست داشتم و شوری را به بی نمکی ترجیح می دادم.
تفاوتی نداشت غذا سفت باشد یا آبکی، کیک و کلوچه نرم باشد یا خشک، میوه شیرین باشد یا ترش،من همه را دوست داشتم و می خوردم.
وقتی به تفاوت دایره علایق خودم با افراد متناسب پی بردم متوجه شدم که رویای من در صورت تحقق یافتن در نهایت باعث چاق تر شدن من خواهد شد چرا که یک فرد متناسب تنوع غذایی بسیار کمتر از من دارد و اگر غذایی مورد علاقه اش نباشد به هیچ وجه به خاطر اینکه سیر شود یا چون موقع خوردن است آن را نمی خورد.
در مورد بخش دوم نیز همچین شرایطی وجود داشت.
افراد متناسب به هر اندازه که دلشان می خواست می خوردند و من هم دوست داشتم به هر اندازه که دلم می خواهد بخورم اما نکته ایجا بود که دلمان چقدر می خواهد؟
دل یک فرد متناسب چقدر می خواهد و دل یک فرد چاق چقدر می خواهد؟
آنچه دل ما برای خوردن می خواهد بستگی به فرمول های ذهنی ما دارد و به همین دلیل میزان دلخواستن افراد چاق به مراتب بیشتر از دلخواستن افراد متناسب است.
هرچه در مسیر لاغری با ذهن ادامه دادم بخش اول و دوم رویای من شباهت بیشتری به واقعیت زندگی افراد متناسب پیدا کرد.
به مرور تنوع غذای مورد علاقه من کمتر شد نه اینکه حذف شود ولی آن هیجان و شور و اشتیاقی که برای ایجاد تنوع در خوردن داشتم در من کم تر شد و کمتر چشمم به دنبال مواد غذایی جدید و تنوع مزه ها و محصولات جدید بود.
از طرفی مقداری که منو از خوردن راضی می کرد تغییر کرد نه اینکه به اجبار بخواهم مقدار کمتری غذا بخورم بلکه به شکلی که هیجان در خوردن من کمتر شد و به مقدار کمتر از قبل برای هر وعده غذا می خوردم.
دقت کنید گفتم کمتر از قبل نه کمتر از نیاز فعلی بدنم.
یعنی من در این چند سال که در مسیر لاغری با ذهن هستم هیچ وقت گرسنگی نکشیدم و اتفاقا تحمل گرسنگی برای من به مراتب سخت تر شده و اصلا دوست ندارم احساس گرسنگی برای مدت زیادی داشته باشم.
این تغییرات بیرونی به دلیل تغییر فرمول های ذهنی است که به مرور با گوش دادن به فایل ها و انجام تمرینات در من ایجاد شد و باعث تغییر در افکار، رفتار و جسم من شد.
این مسیری است که همه افرادی که اضافه وزن دارند و می خواهند از طریق آموزش ذهنی لاغر شوند باید طی کنند.
راه میان بری ندارد.
نمی توان با یک هفته یا یک ماه فایل گوش دادن و تمرین کردن بر چند سال چاقی غلبه کرد.
نباید انتظار داشته باشید با چند هفته بودن در مسیر لاغری با ذهن به مقدار زیادی از مسیر چاقی که سالها در آن حرکت می کردید فاصله بگیرید.
باید با توجه کردن به احساس خود و باور کردن مسیری که در پیش گرفته اید شوق و اشتیاق خود برای ادامه دادن را افزایش داده و هر روز یک گام به سمت لاغری بردارید، در این صورت بعد از مدتی شما به راحتی توانسته اید بین مسیر لاغری و مسیر چاقی فاصله زیادی ایجاد کنید.
این فاصله به شکل احساس خوب، افکار خوب، آرامش ذهنی،تغییر در عادت های غذایی، تغییر در حرص و ولع برای خوردن و در نهایت تغییر در جسم شما ظاهر خواهد شد.
در انتها دوست دارم تاکید کنم، اگر مسیر لاغری با ذهن را به صورت مستمر ادامه دهید چه بخواهید چه نخواهید لاغر خواهید شد.
موضوع این جلسه از چالش من اینو نخوردم را با دقت دنبال کرده و دیدگاه خود درباره آن را در بخش ثبت دیدگاه به اشتراک بگذارید.
منتظر خواندن نوشته های شما هستم
همراه همیشگی شما: رضا عطارروشن
نتیجه آزمون چالش من اینو نخوردم
با توجه به صحیح و کامل بودن بسیاری از نوشته های شما عزیزان انتخاب سه دیدگاه بعنوان دیدگاه برتر یا بهتر کار درستی نبود چون خیلی از دوستان صحیح و کامل توضیح داده بودند.
امتیاز 4.14 از 22 رای
با دیگران به اشتراک بگذارید تا امتیاز بگیرید!
به نام خدا سلام استاد گرامی ودوستان هم مسیرم تاثیر خوردن برجسم ما بادیدن افراد متناسب که به راحتی غذا میخورن مقایسه باخودمان و اینکه اونا. هر چه دلشون بخواهد میخورند نه مثل ما چون آدم های چاق بیشتراز نیاز بدنشان میخورند وتااینکه شکم درد میگیرندولی افراد متناسب به اندازه نیاز بدنشان میخورند هر غذای که دوست نداشته باشند نمیخورند وبه راحتی میگند میل ندارم ولی افراد چاق اینطور نیستند همه چیز میخورند وشکرخدا که بامسیر لاغری باذهن آشنا شدم توانستم بعضی ازعادت ورفتارم رو شناسایی کنم فرمولهای جدید جایگزین کنم وتفاوت افراد متناسب باما در فرمولهای ذهن ماست ازهر ماده غذایی شامل دوبخش تاثیر گرفته از فرمولهای صحیح اشتباه ذهنی است.اینکه ما بتوانیم از هر ماده غذایی مصرف کنیم تاثیر گرفته از فرمولهای صحیح ذهنی است اما اینکه دایره مواد غذایی مورد علاقه چقدر وسیع است برگرفته از فرمولهای ذهنی است زمانی به فرمولهای ذهنی واکنش رفتاری پی بردیم وبه افراد متناسب بیشتر توجه کردیم تفاوت بین خود وافراد متناسب مشاهده کردیم تنوع موادغذایی آنها بسیار کم است ومااز هر خوردن لذت میبردیم و طعم آن برای ما اهمیت ندارد عاشق هر نوعی غذا وشیرینی جلومون میزاشتن میخوردیم وبه معده خود توجهی نداشتیم وقتی به تفاوت دایره علایق خودم نگاه میکنیم وبه افراد متناسب نگاه میکنم متوجه میشم که من باعث چاقی خودم هستم که باید روی افکار ورفتار عادتهایمون کار کنیم که به مرور وتکرار آن فرمولهای جدید جایگزین میشود وباید گام کوچک برداریم وعجله نکنیم شور اشتیاق برای خوردن کمتر میشود وکمتر چشم ما دنبال غذاست وتنوع مزه
ها دراین مسیر ماندن دیدن شنیدن ونوشتن به آنچه که میخواهیم میرسیم ممنونم استاد گرامی سپاس فراوان
بنام خدا مهربانم و همیشه حاضرم و عاشق پیشرفت ما،
و درود رحمت برکت روستایی مغفرت سعادت هدایت نور خدا محبت و خیر خدا و هر آنچه که لازم هست برای کمال از سوی خداوند هر لحظه جاری به زندگی شما استاد ارجمندو گرامی،
استاد چقدر خوشحالم در مرحله قبلی آزمونی که گذاشته بودید
توانستم دقیقا بدون اینکه به این موضوع آموزشی این فایل برسم و درسشو یاد بگیرم،
توانستم بگم برای لاغری با ذهن:
از مرور خاطرات و تصور کردن اون غذا خودداری میکردید و محیطتون رو عوض میکردید و حواستون رو پرت میکردید آب میخوردید راه میرفتید و نفسعمیق میکشید و
الان دوست دارم اینم برای خودم اضافه کنم از خدا هم کمک بگیریم با تکرار قدرت و منطق و عشق به لاغریم و هدفم و اطمینان به بزرگی و دستگیری خداوند مهربان تا بهمون بیشتر قدرت و باور و رشد و کمال و شجاعت و لیاقت و عزت و اعتماد به نفس بده ،
در مورد لاغری با ذهنمون رو ا ز همین الان تا ابد میگویم شکر خدا ممنونم خدای خیرخواه مطلق ما ،
و جمع بندی زیبایی از آموزش این فایل زیباتون برای خودم بنویسم:
نکته این جلسه من این فکرو دیگه نکردم و
تعهد میدهم
مسئولیت میپذیرم صلح با تمام وجود خودم چاقی خودم و افکارم میکنم شجاعانه فکر میکنم و عاشقانه به هدفم فکر میکنم
انتظار لاغری را در خود پرورش میدهم
عادتمرا آرام خدشه دار میکنم و خرد میکنم تا رسیدن به اون مرحله نزدیکتر و آسانتر باشد قدم به قدم جلو میرم قدم بزرگ یکدفعه بر نمیدارم
استمرار خواهم داشت تکرار میکنم مینویسم میخوانم میبینم میشنویم تکرار میکنم و موضوعات لاغری با ذهن را در فضایش می مانم
حسمو خوب نگه میدارم،
لاغری را کاملا آیان و طبیعی میبینم و میدانم چون طبیعت من چنین بوده و هست ،
از کلمات درست استفاده میکنم و انتخابم را بهتر و کلمه سیری را بکار میبرم تا بدانم قدرت دست خودم هست،
دنبال تنوع و هوس زودگذر نمیروم کنترلم را به عوامل بیرونی نمیدهم خودم صاحب اختیارم و قدرت دارم،
ومرومروومافرومرور کاذ خوردن و تصویر سازی خوردن نمبکنم رها میکنم تا باور قدرتمند لاغری با ذهن عالی و قدرتمند.
از مسیر چاقی آمدم از همان مسیر برمیگردم به لاغری:
۱دیدم شنیدم ناخودآگاه بدون محدودیت و سختی
۲برایم تکرار شد باورم شد
۳حالا باور همان تصویری که من پیدا کردم را در جسمم پیاده میکند .تطبیق بین باور و خواسته نتیجه اش در جسم نمایان میشود.
و جمله زیبای استاد:
ذهنی که لاغر شود چه بخواهیم و چه نخواهیم ما را لاغر میکند .
ممنونم خدای مهربان
ممنونم استاد ارجمند.
بنام خدا مهربانم و همیشه حاضرم و عاشق پیشرفت ما،
و درود رحمت برکت روستایی مغفرت سعادت هدایت نور خدا محبت و خیر خدا و هر آنچه که لازم هست برای کمال از سوی خداوند هر لحظه جاری به زندگی شما استاد ارجمندو گرامی،
استاد چقدر خوشحالم در مرحله قبلی آزمونی که گذاشته بودید
توانستم دقیقا بدون اینکه به این موضوع آموزشی این فایل برسم و درسشو یاد بگیرم،
توانستم بگم برای لاغری با ذهن:
از مرور خاطرات و تصور کردن اون غذا خودداری میکردید و محیطتون رو عوض میکردید و حواستون رو پرت میکردید آب میخوردید راه میرفتید و نفسعمیق میکشید و
الان دوست دارم اینم برای خودم اضافه کنم از خدا هم کمک بگیریم با تکرار قدرت و منطق و عشق به لاغریم و هدفم و اطمینان به بزرگی و دستگیری خداوند مهربان تا بهمون بیشتر قدرت و باور و رشد و کمال و شجاعت و لیاقت و عزت و اعتماد به نفس بده ،
در مورد لاغری با ذهنمون رو ا ز همین الان تا ابد میگویم شکر خدا ممنونم خدای خیرخواه مطلق ما ،
و جمع بندی زیبایی از آموزش این فایل زیباتون برای خودم بنویسم:
تعهد میدهم
مسئولیت میپذیرم صلح با تمام وجود خودم چاقی خودم و افکارم میکنم شجاعانه فکر میکنم و عاشقانه به هدفم فکر میکنم
انتظار لاغری را در خود پرورش میدهم
عادتمرا آرام خدشه دار میکنم و خرد میکنم تا رسیدن به اون مرحله نزدیکتر و آسانتر باشد قدم به قدم جلو میرم قدم بزرگ یکدفعه بر نمیدارم
استمرار خواهم داشت تکرار میکنم مینویسم میخوانم میبینم میشنویم تکرار میکنم و موضوعات لاغری با ذهن را در فضایش می مانم
حسمو خوب نگه میدارم،
لاغری را کاملا آسان و طبیعی میبینم و میدانم چون طبیعت من چنین بوده و هست ،
از کلمات درست استفاده میکنم و انتخابم را بهتر و کلمه سیری را بکار میبرم تا بدانم قدرت دست خودم هست،
دنبال تنوع و هوس زودگذر نمیروم کنترلم را به عوامل بیرونی نمیدهم
متناسب در غذا خوردن رفتار میکنم زمانیکه نیاز واقعیم بود گ رسانه واقعی بودم و تا قبل نقطه سیری از غذا استفاده میکنم
مدام به غذا فکر نمیکنم مرور نمیکنم تصویرش را نمیسازم
خودخودم را بعد خداوند صاحب اختیارم و قدرت دارم،
از مسیر چاقی آمدم از همان مسیر برمیگردم به لاغری:
۱دیدم شنیدم ناخودآگاه بدون محدودیت و سختی
۲برایم تکرار شد باورم شد
۳حالا باور همان تصویری که من پیدا کردم را در جسمم پیاده میکند .تطبیق بین باور و خواسته نتیجه اش در جسم نمایان میشود.
و در این مسیر ممکن هست:
چاقتر شوم و
بعد استپ وزنی کنم و
بعد لاغریم با ذهنم شروع شده و باید
مدام حسمون عالی باشد و رها و شجاع و صبور و امیدوار و آسان بگیریم و ببینیم که بعدش ،
میرسیم به همان جمله زیبای استاد: ذهنی که لاغر شود چه بخواهیم و چه نخواهیم ما را لاغر میکند .
ممنونم خدای مهربان
ممنونم استاد ارجمند.
سلام استاد
خداا شاکرم که درتاریخ 1402/08/30 این فایل را گوش دادم
استاد این که چرا افراد لاغر چاق نمیشوند و بارها دیدم که خیلی بیشتر از ما افراد چاق میخورند ولی لاغر و متناسب هستند بارها برای من سوال بود والان متوجه شدم که از فکر آنها است یعنی ما افراد حتی اگر چیزی نخوریم ولی تا موقع ناهارو شام به چیزهایی فکر کنیم که اگر مثلا ناهار ماکارونی داریم پس بهتره من فلان ترشی و یا فلان سس و ماست و با سبزی بخورم خوشمزه تر میشود حتی اگر اینها رادرموقع خوردن انجام ندهیم ولی چون درمورد آن فکر کردیم و مزه و لذت خوردن را درذهن خودمان مرورکردیم ما چاق تر میشویم و چقدر جالبه ما همیشه قبل از خوردن هرغذایی ابتدا فکر کردیم که من وقتی این غذا را میخورم آیا چاق نمیشوم و حتی درهنگام خوردن با اینکه هنوز سیر نشدیم این فکر تکرار میشود و بعد از خوردن تا حد پرخوری بازهم فکر که دیدی دوباره خوردم و نتوانستم درست انجام بدهم و سرزنش ها شروع میشود
ما باید قبل – حین- و بعد از غذا خوردن اصلا درمورد نوع غذا و تنوع غذا و مقدار غذایی که باید بخوریم فکر نکنیم چون همین فکر کردن و مرور افکار چاقی درذهن مارا هرروز به چاقی نزدیکتر میکند . ما اگر حتی آب هم بخوریم درحالی که هیچگونه کالری ندارد ولی چون با فکر چاقی است ما راچاق میکند
فکر کردن درمورد خوردن به مراتب تاثیر آن بیشتر از خوردن است
ما باید این تمرین را شروع کنیم که با فکر کردن که من امروز این کارا انجام ندادم هرروز درمسیر لاغری قرار بگیرم و بدون فکر کردن که چه غذایی باید بخورم و یا با چه مواد غذایی بخورم که خوشمزه تر شود از مسیر چاقی فاصله بگیریم چون ما از ابتدا با فکر چاقی چاق تر شدیم ایتدا فکر چاقی درذهن ما تقویت شده سپس از طریق جامعه – خانواده و دوستان شاهد برای چاقی خود جمع کردیم و درنهایت نوع خوردن با افکار چاقی جسم مارا چاق کرده است و چقدر دراین سالیان سال روش اشتباه انواع رژیمها وورزشها را انجام دادیم و فشار برجسم خود آوردیم درحالی که ما ازابتدا با فکر چاقی چاق شدیم پس باید الان هم با فکر لاغری و با فرمولهای ذهنی لاغری لاغر شویم و چقدراین تمرین عالی خواهد بود که وقتی انجام دهیم یاد میگیریم که درمورد غذا فکر نکنیم و جالبه واکنش ما به خوردن غذاها خود به خود تغییر میکند و دیگر ولع خوردن درما شکل نمگیرد من قبلا وقتی شیرینی را میدیدم از هرنوعی بود باید میخوردم ولی الان یکماه است جعبه شیرینی دریخچال من است و اصلا میلی برای خوردن ندارم درحالی که اگر قبلا بود من تمام کابینت ها را می گشتم تا مقداری شیرینی و یا چیز خوشمزه پیدا کنم و این یعنی بهترین تغییر درذهن و افکار من است
استاد درمورد فکر کردن باید بگوییم احساس و حال خوب ما دقیقا مرتبط است با این فکر کردن چون وقتی ما درمورد خوردن و یا موضوعی فکر میکنیم اگر برای ما خوشایند نباشد حس و حال مارا بد میکند ولی اگر درمورد آن فکر نکنیم و بگذاریم کائنات مسیر خود را طی کنند ما درمسیر درست زندگی هستیم و چقدر از شما ممنون و سپاسگزارم که فرمول به این مهمی را به ما یاد دادید . بازم ممنون
لاغری آسانترین کار دنیاست
به نام خدا
سلام
من هم وقتی خوردن همسرم و پسرم و دیگر افراد متناسب اطرافم رو میدیدم با خودم میگفتم که این بی عدالتبه که اونها از همه چیز به راحتی میخورند چاق نمیشن اما من کمتر میخورم اون هم با ترس که خدا کنه چاق نشم
اما مدت چند ماهی هست که رفتار آدمهای متناسب رو زیر نظر گرفتم همسرم وقتی گرسنه باشه و از طعم غذایی خوشش نیاد نمیخوره مثلا امروز ناهار آبگوشت داشتیم به نظرش گوشت غذا کم بود با اینکه گرسنه بود نخورد یا پسرم تا وقتی گرسنه باشه میخوره و وقتی سیر شد دیگه براش مهم نیست غذا چیه خیلی راحت میکشه کنار و دیگه نمیخوره و وقتی چند روز پیش ازش پرسیدم که اگه تو یخچال شیرینی داشته باشیم فکرت میمونه که همش بری بخوری جوابش این بود که اگه شیرینی باشه که دوست ندارم اصلا طرف یخچال نمیرم اما من هر شیرینی باشه فکرم مشغول میشه تا وقتی تموم بشه
یا خواهرم تا وقتی گرسنه نباشه سر سفره نمیاد و برام همیشه سواله که وقتی دیگران میخورن هوس نمیکنی بیای بخوری حداقل یه لقمه؟
من مدتیه که پی بردم درسته گاهی افراد متناسب بیشتر از من میخورن اما رفتارهای غذایی دارن که باعث میشه به حد نیازشون بخورن و اون حدی که میخورن هیچ ترسی از چاقی غذاها ندارن و در ذهنشون هیچ خاطره بازی با غذاها یا خوراکی ها ندارن و غذایی میخورن که از کیفیت بالایی برخوردار باشه
به نام خدای مهربان که هر لحظه هادی و حامی من هست .
ما نباید یه ادم لاغر با رفتارهای پرخور ی کردن رو داشته باشم چون افراد لاغر با این رفتار پرخوری دارای رفتارهای اشتباه هستند که به محض تعییر باورهاشون به هر دلیلی در معرض خطر چاقی هستند .
جسم ما چیزی نیست که با فشار از بیرون تعییر کنه حالت نرمال جسم من تناسب اندام هست که بدون هیچ ورزش و رژیم و قرص و عمل و ….لاغر هست من نباید ادم لاغر با رفتارهای اشتباه پرخوری باشم .
خیلی ها هستن که بیشتر از ما میخورن اما لاعر هستند و علتش این هست که اونها به عذا فکر نمیکنن نمونه اش همسر و دختر خودم و یا خواهر همسرم و یا خواهر زاده ای همسرم و ….هر وقت گرسنه باشن راحت میخورن .و هیچ فکری هم ندارن
افراد چاق در کل روز فکرشون درگیر این هست که چی بخورن و چی نخورن و بعضی ها درگیر این قضیه هستند که علاوه بر اینکه چی بخورن دارن فکر میکنن که چی نخورن که چاق نشن و یا کالریشون کمترش باشه و از این افکار دارن و مرور افکار خوردن تاثیرش خیلی بیشتر از خود خوردن هست .
من در گذشته بی نهایت حساب و کتاب در خوردن داشتم و برای خوردنم فکر میکردم و با نهایت وسواسی در طول روز غدا میخوروم و در نهایت هم چاق تر میشدم مثلا میگفتم اگر شب میخوام برم فلان جا پس ظهر کمتر بخورم و یا اگر میخوام این مورد رو بخورم تا چند روز باید رعایت کنم و هیچ نخورم که چاق نشم و اینقدر فکرم درگیر این قضایا بود که روز به روز هم چاق تر میشدم و اما بارها میدیم خواهر لاغرم چقدر راحت ا از هر چیزی راحت بدون ترسدر هر زمانی میخورد اما من حتی روی ساعت خوردن هم وسواس بودم و اگر اخر شب بود نمیخوردم اما اون راحت میخورد حالا زیاد نمیخورد کم میخورد اما راحت میخورد .و من همیشه از این قضایا تعجب میکردم .
من باید یاد بگیرم فکرم سراغ غداها و حساب و کتاب کردنهای اون در چاقی نرم هر وقت خواست بره بگم حالا بزار تا موقعش و حواس خودم رو ببرم روی موضوع دیگه اینجا میخواییم ذهن رو تربیت کنیم و کنار تمام تغییر رفتارها تغییر افکار هم داشته باشیم و همسو شدن افکار و رفتار با هم لاغری رو برای ما به ارمغان میاره و خصوصا اگر باور کنم لاغر شدن اسانترین کار دنیاست خیلی راحت اون رو تجربه میکنم .
سلام
شباهت افراد چاق ولاغر در فرمولهای اصلی وصحیح است
وتفاوت در فرمولهای استباه است ومرو کردن در زمام طولانی در ذهن ایجا میشه .
خوردن موا غذا = فرمول صحیح + فرمول اشتباه
خوردن در افراد لاغر وچاق چقد خوردن است نقطه سیری افراد متناسب تازه شروع خوردن افراد چاق است فرق افردا متناسب در چقدر خودن است وفتی افردا لاغر سیر میشن تازه کارخوردن ما شروع میشه
باید به مرورتنوع غذایی کمتر شود حذف نشود هیحان وشور اشتیاق برای ایجا تنوع کم شود وخوردن کمتر شود وجشم کمتر دنبال غذا وتنوع محصولات جدید نباشه .
کمتر از فیل نه کمتر از نیازفعلی بدنم
افردا که متناسب که غذایی زیادی مصرف میکننن متناسب هستن ولی رفتاه اشتباه دارن ودر اینده ممکن است دچار اضافه وزن شون یی چایفرمول ذهنشون جهش کنه چون پیش زمین پرهوری دارن دچار اضافه وزت وتغییر فرمولی می شن
حالت نرم جسم ما متناسب بودن است .هر چقد نیاز ماست باید غذا بخوریم نه بیشتر ونه کمتر اندازه
افردا متناسب فکر در باره خوردن ندارن دلیل برای خوردن
ندارن فکر که چیزی خوردن و چی بخوریم ندارن واین افردا اصلا به خوردن فکر نمی کنن زمانش وه باشه میخورن
مرورکردن وفکر کردن در مورد خوردن تاثیرش بیشتر از خو خوردن هست
هر جه فکر کردن ومرور کردن در مورد چی بخورم باچی بخورم چی رو باچی بخورم
خانم خانه دار چون چون این کارکه میخواد انجام بده براش مشکلی نداره فکر میکنه کاری میخواد انجام بده
هر چه مرو کمتر بشه راحتر تو مسیر متناسب شدن هستیم
منباید به این فکر نکنم ادامه ندم با مرو کنیم
اگه مرور بشه کار به ذهن بره متوجه بشیم ذهن درحسم واکنش نشون میده
با فکر کردن ومور اون فکر د رگیر شده
ما با انجام درست ابن دوره هم مفهمیم چقدر ووی وچه زمانی بخویم دیگه مرو ر کردن نداره ابن قبل دره بود باره خودم امتجان کردم جایکه سیر بکدم دیگه میایبه غذا نداستم واوم ول ندارم ولم نمخواد بخورم ولی قبا چه سیر وچهکرسنهبا دیدن چیزی که دکست داستم مهم نبو معده جا دارهیانداره فقط فقط خوردن بود
تبلیغات ورستورانهااین رو تشدید میکنم ازرنگ وطرح استفاده مبکن که با دیدن فکر وخوددن مرور کردن در افراد چاق بیشتر میکنه از رفتن به رستوران تاجای که میشه وامکان داره جلو گیری بشه افراد نزدیک من ادمهای لاغریی بودن ولی حالا با رفتن به رستورام وخرید خوردن مواد متنوع زیادباعث شده همون افراد چاق باشن همین افردا بعداز خوردن به وعده بعد شروع به اینکه شب چی بخوریم کجابریم وچی بخوریم دارن به حجم جسمش اضافه میشه داین جمله اشتباه که شکم مال مروهست داره خودشو چاقتر میکنه چند سال پیش فردیی لاغر وخوش هیکل بود ولی حالا دچار اضافه وزن وتازگی دچار پادرد وکمر درد به اضافه شده پس مرو کردن خوردن ز بدترین شکل است باعث چاقی میشه
قبلا همین فرد خیلی اهسته وبا احساس ارامش خیل راحت غذا مبخور ولی حالا با عجله در غذا رفتار مبکنه واین باعث شده این فرد دچار اضافه وزن بشه .
وفتی فیلمها قدیمی ایرانی رو میبینم هنر پیشه خیلی لاغر هستن ولی حال همون ادمهای خوش هیکل به افرادبی چاق که ار حد خارج شده تبدیل شدن چرا چون تنوع در محیط وقرار گرفتن در این محیط وتنوع دخوردن باعث این مشکل شدن
مرور فکارجاق کننده باعث چاقی در جسم میشه اون افکار از خوردن وچگونه خوردن وچی خوردن د چه مکان ونحیطی خکردن نیز شامل میشه
سلام و درود .
چقدر این فایل عالی بود .
کسانی که میخورن و لاغرن به دلیل این هست که اونها به خوردن فکر نمی کنند .
اتفاقا دیروز من در طی حرکات تکاملی خودم به اینجا رسیدم که خب من پرخوری رو از چاقی جدا کردم و کلا فعل خوردن رو هم مثل تمام فعالیتهای بدن یه عملی در مسیر لاغری دونستم .
چون با هربار خوردن کل سیستم گوارش ما فعالیت می کنه و مقدار زیادی از مواد که از طریق روده جذب میشه و مقداری هم که جذب میشه دو قسمت میشه یک سری مورد مصرف سلولها قرار میگیره و یک سری به سلولهای چربی میره .
ما در اینجا هم از باور تناسب فاصله گرفتیم افراد لاغر به هیچ وجه اعتقاد ندارن غذا در بدن ما ذخیره میشه یا بدن من چربی رو ذخیره می کنه و این باور در افراد چاق به وفور دیده میشه .
من در خودم از این باور چاقی عبور کردم و گفتم چربی از سلولهای چربی اکسید میشن (به سه عنصر اکسیژن ، اب و دی اکسید کربن ) که اکسیژن و مقداری آب به مصرف سلولی میرسن و آب اضافه از طریق ببخشید ادرار کردن و عرق کردن دفع میشه و دی اکسید کربن هم از طریق دستگاه تنفس دفع میشه . خب عملا در این مرحله ما هیچ نشانی از چاقی و ذخیره چربی نمیبینیم و همین روند نشون میده طبیعت جسم ما لاغر شدنه و چاق شدن یک حالت غیر طبیعی در جسم ما هست و به نوعی بیماریه که باورهای اشتباه ما ساختن . باورهایی مثل پیوند خوردن و پرخوری با چاقی ، کم تحرکی با چاقی ، ژنتیک باچاقی ، افزایش سن با چاقی ، ازدواج کردن با چاقی ، بچه دار شدن با چاقی .
مامان من که خیلی هم سر من منت میزاره میگه وقتی تو رو باردار شدم و چند سالم شیرت دادم چاق موندم . خب مادر من الان ۲۵ سالمه الان چرا چاقی ؟
همه ی اینا بهانه های ذهن چاقه و هیچ دلیلی برای چاق موندن وجود نداره و ما در دروس اول دوره لاغری من یادگرفتیم برای لاغر شدن بهانه نیاریم .
خب حالا این باورها به کنار .
میریم سراغ خوردن و پرخوری . خب من در روز گذشته در مورد فعل خوردن و پرخوری به این باور رسیدم که خوردن نیاز بدنه ولی پرخوری فارغ از هر پیوندی به چاقی به خودی خود یک اعتیاد محسوب میشه و ما میدونیم اعتیاد یک نوع وسواس ذهنیه که اندیشه ای رو مدام در سرمون تکرار کردیم و اون تکرار در ما عادت شده و ما فکر می کنیم دیگه نسبت به اون هیچ تسلطی نداریم در حالیکه در تمرینات تغییر چالش یاد گرفتیم عادتها از خودشون قدرتی ندارن و ترس ما به اونها قدرت میده و اگه ما قدرت رو در دست بگیریم به راحتی می تونیم از تکرار یک فعل نادلخواه جلوگیری کنیم .
خب اینجا یکی از راه حلهای پرخوری در ذهن و همون وسواس فکری خوردن رو بهمون گفتید .
اگه میخوایم وسوسه خوردن تکرار نشه باید به خوردن فکر نکنیم یا فکر کردیم به محض آگاه شدن دیگه بهش فکر نکنیم . من دیشب به این راه حل رسیدم که حتی اگه نجوای بخور بخور هم در ذهنمون تکرار کردیم اون رو به فعل نرسونیم و انجامش ندیم تا فراموشش کنیم .
اما این راه حل شما مناسبتره .
به خوردن اصلا فکر نکنیم .
به خوردنهای اضافه که دیگه اصلا فکر نکنیم .
یعنی ما عادت ذهنی خوردن و پرخوری رو فراموش کنیم تا مرور اون و دستور اون در ذهن کمتر و بعضا پاک بشه تا عادت بیرونی هم دیگه ناخوداگاه به فعلیت نرسه ( ضمن اینکه با خوداگاهی هم میشه آگاهانه انتخاب کنیم که بعد از سیر شدن هیچ دستور به خوردن رو اجرا نکنیم . دلایل خوردن رو کم و کمتر کنیم و دلایل نخوردن رو زیاد کنیم .
به چاقی فکر نمی کنم . به لاغری فکر می کنم .
هر روز حتی شده فقط یک کم تغییر ایجاد کنیم .
امروز من تونستم یک کم آرومتر غذا بخورم .
امروز من تونستم یک کم به بدنم بیشتر توجه کنم و غذای اضافه واردش نکنم .
فقط یکم خودم و تغییر دادم . اما همین تغییرات کوچیک قابل ستایشه . ذهن ما هیچ وقت نمیپذیره ۳۰ کیلو کاهش بده یا حتی ۳۰ کیلو افزایش وزن بده . اما میپذیره هر روز یک گرم از وزنش رو کم یا اضافه کنه .
ما گرم به گرم و با تغییرات کوچیک چاق کردیم خودمون رو و با تک تک گفتگوهای ذهنی توجهات عادات گفتمانها و … خودمون رو چاق کردیم .
پس الانم میتونیم با همین ابزارها به خواسته لاغریمون برسیم .
ذهن کاهش کم گرمی رو میپذیره تازه کاهش فرموله به فرمول .
شما در فایلهاتون قدم به قدم فرمولها رو برامون شناسایی کردید و راه اضافه کردن فرمولهای لاغری رو هم گفتید و اینکه لزومی نداره با پرخوری بجنگید تا اون رو کنار بزارید فقط راههایی بهش اضافه کنید تا به مرور عادتهای جدید رو در وجودتون خلق کنید . حالا چه عادتهای فکری چه عادتهای عملی .
عادت به فکر نکردن به چاقی و پرخوری و حتی خوردن
اضافه کردن عادات جدیدی به این عادتها باعث میشه اعتیاد ما به خوردن ، پرخوری و چاقی کمتر تکرار بشه و عادات جدیدبیشتر تکرار بشن .
من امروز اینو در خودم دیدم ک من در مورد خوردن خودم قضاوت میکنم مثلا درمورد خوردن تنقلات قضاوت میکنن انگار ی ترسی در درون خودم نسبت بهشون دارم ک ناشی از گفته های دیگران و فرمولهای ذهنی هس مثلامن امروز انتخاب کردم زمان گرسنگیم چیپسو ماست بخورم اما مگه ذهنم میزاشت مدام میگفت بسه زیاد خوردی ومن میگفتم من علامت جسممرو نسبت ب سیری نمیبینم اما اون هی ادامه میداد انگار ی باوری در ذهن من هی از دوران رزیم ک چیپس و واینها دیگه باید کم خورده بشه یا حق نداری بخوری یا مدام اطرافیانم میگن ضرر داره و من این ترس رو در خودم دیدم ک گفتگوی ذهنیم رو تغییر دادم وگفتم فریبا تو هنوز ب اون نقطه سیری نرسیدی کلی دیدم باز اون ندا هه هس و ی فرمول دیگه هم هس
تو ازادی ک هر چیزی رو بخوری فارع از هر برچسبی ک بهش زدی برای بدن فرق نداره تو چی میخوری این دیدگاه تو هی ب مواد غذا ییک ک اونو در بدن تو تبدیل میکنه ا پ
چیپس میوه غذا همه و همه خوردنی هستند
وتو میتونی در گرسنگیت از هر کدوم ک دلت خواست بخوری بر چسب رو از روی مواد غذایی برداریم هیچ ماده غذایی چاق کننده نیس وهمه خیر وبرکت هستند حالا ی چیزی ک نیاز بدن نباشه از روند بدن ب بیرون دفع میشه پس تو چیزیک دلت میخواد رو بخور و با کاری ک بدن روی اون انجام میده کار نداشته باش
ترس از ماده غذایی یعنی چی
یعنی اون قدرت داره و من قدرت ندارم واون با قدرتش بمن اسیب میزنه در حالیک تو الان با ی انگشتت میتونی اون غذا رو له کنی
پس الان تو بگو
قدرت دست کیه
هیچ چیزی قدرت اثر ب تو رو نداره مگر خودت بهش قدرت بدی
ماده غذایی هر چیزی ک میخواد باشه هیچ ترسی ندارند چن قدرتی ندارند قدرت بدن بیشتر از اون هس ک میتونه هضم کنه دفع کنه وجذب کنه
چی رو جذب میکنه
اون چیزی روک نیاز داره ب مقداری ک نیاز داره
چی رو دفع میکنه
هر انچه ک زائد هی نیاز نداره
تو ازادی ک از هرچیزیک خدا برات خلق کرده استفاده بکنی
هیچ ماده غذایی چاق کننده ای وجود نداره چن بدن من انرژی الهی درون من بزرگتر از اونه
حالا میرسیم ب فعل پرخوری
پرخوری از چی میاد
از باور کمبود از شرطی شدگی ها
ما از پرخوری انتظاری داریم مثلا در رفتارم میبینم ک انتظار من از پرخوری اون ماده غذایی اروم شدن هس در حالیک اینطوری نمیشه و من بیشتر و بیشتر نابودی کشیده میشم با پرخوریمم انرژی درونم صرف میکنم برای چیزی ک بیهوده هس وقراره دفع بشه چن نیاز بدن نیس درنتیجه من انرژی الهی رو ب هدر دادم
با پرخوری من ب فرکانس پایین میرم
دیر نشده تو میتونی دور بزنی وبیافتی تو مسیر درسته با حس خوب اما من برعکس این بودم مدام حس بد سرزنش تنبیه تحقیر حس چاقی پشیمونی داشتم ک چرا من پرخوری کدرم
اما اگه دور بزنی با حس خوب از بقیه مسیر لذت میبری ببخشی خودتو و ادامه بدی همه چی درست میشه
بدونیم پرخوری
انتظار ما مشکل ما حال مارو درست نمیکنه بلکه بدترش میکنه پرخوری چاره ی کار نیس
سلام و درود
لطفا در نوشتن دیدگاه دقت کنید
به اشتباه دیدگاه خود را در پاسخ به دوست دیگری ثبت کرده اید
با تشکر
سلام . چقدر تمرین فوق العاده ای .
از امروز نه تنها میگیم من اینو نخوردم میگیم من این فکر و نکردم .
چقدر دقیقه این راه . چقدر لذتبخشه .
خب چیزی که از این متن و فایل یاد گرفتم این بود که به افراد متناسبی که رفتار متناسب کننده دارن به عنوان الگو نگاه کنیم نه افراد پرخوری که لاغرن .
البته ما نمیدونیم اونا چند ساعته نخوردن . نمیدونیم نیاز بدنشون چیه فقط میبینیم دارن زیاد میخورن .
خب شاید کلا یکی دو روزه هیچی نخوردن و نیاز بدنشونه که الان دارن میخورن قطعا وقتی همونا هم وقتی سیر بشن دیگه خوردن رو به خودشون تحمیل نمی کنند .
خدارو شکر این روزا خوب زبان بدنمو یاد گرفتم . به نظرم یه تفاوت دیگه منِ چاقم و انسانهای متناسب اینه که اونا زبان بدنشون رو خوب میشناسن . ولی من زبان بدنمو تا قبل از هدایت شدن به این راه نمیدونستم .
من از فرمولهای چاقی چیزی نمیدونستم . خب انسانهای متناسب انتخاب های متناسب کننده دارن . چون زبان بدنشون رو خوب تشخیص میدن . چون یا تربیت غلط نداشتن یا تربیت غلط روشون اثری نزاشته .
اما اونا هم نمیدونند که فرمول ذهنیشون درسته . شخصیت متناسبشون دستخوش تغییر نشده و اونا ناآگاهانه متناسب رفتار می کنند .
ما هم با کمی تمرین میتونیم متناسب رفتار و فکر کنیم .
درس امروز در مورد تناسب فکری بود . اینکه ما اصلا به خوردن فکر هم نکنیم . واقعا راست میگید شخصیت متناسب اصلا به خوردن فکر نمی کنه .
منم از وقتی دارم با شخصیت متناسبم زندگی می کنم خیلی کم به غذا فکر می کنم . چون میدونم که دیگه موقع سیری چیزی نمیخورم زیادم فکرش نمیاد تو ذهنم . اما صفر نشده .
نمونه اش دیشب که دو تا فرمول رو شناسایی کردم در سطح فکر و نزاشتم به سطح رفتارم جاری بشه و واکنش بهش ندادم و حتی تغییرش دادم .
حالا تمرین امروز رو از زاویه فکر بهش نگاه کنم و من اینو نخوردم رو از سطح فکر عملی کنم .
من به فلان غذا فکر نکردم .
البته هنوز نمیدونم چطور میشه عملکردن به این فرمول و چه نتیجه ای داره ولی ایمان دارم خیلی کار و برام راحتتر می کنه . چو فکر نکردن به خوردن و چجوری خوردن و اینا باعث میشه اصلا فکرمونم نره سمت خوردن و شخصیت متناسبمون بهتر شکل بگیره . چقدر خوشحالم که روز به روز شخصیت متناسبم بهتر داره آگاه میشه .
شیر وجودم با تمرینات شما داره روز به روز بزرگتر و قویتر میشه .
امروز من تا ساعت ۲ به خوردن فکر نکردم .
و حتی ۲-۳ باری که همکارم منو دعوت به خوردن غذاش که سبزی پلو کوکو کرد من به خوردنش اصلا فکرم نکردم البته بعدش که اصرارش تموم شد فکر کردم و فرمولم رو شناسایی کردم که در کامنت قبلی نوشتم و شرحش دادم .
من تا شب اصلا به خوردن هیچی فکر نکردم نه میوه نه شیرینی .
آها راستی اینو نگفتم امشب برای دخترخاله ام که ۸ سالشه خودم سیب زمینی سرخ کرده و تخم مرغ درست کردم . سیب زمینی سرخ کرده که با کاترهای دالبری به شکل دالبر برش دادم و خودم برای دختر خاله ام سرخش کردم بهش ۲ تا تخم مرغ زدم ولی در تمام این لحظات حتی یک لحظه هم به خوردنش فکر نکردم .
براش گذاشتم که بخوره البته اونم یکم تپله . ولی من اصراری بهش نکردم که بخوره خودش خورد و می گفت که خیلی دوست داره . البته چون اون بچه است حتی دوست نداره با غذاش نون بخوره . فقط سیب زمینی و تخم مرغشو خورد .
مامانش یکم فرمولاشو به هم ریخته که بچه رو تپل کرده ولی هنوز درونش شخصیت متناسب رو میدیدم .
وادار کردن مادرش به خوردن اون رو از حالت متناسب خارج کرده . وگرنه هنوزم میشه فرمولهای متناسب رو ازش کشف کرد .
اول اینکه تا گرسنه اش نشه به خوردن فکر نمی کنه دوم اینکه تنوع غذایی رو هنوز یاد نگرفته فقط یه نوع غذا میخوره .
هنوز چاقی رو خیلی یاد نگرفته وقتی هم سیر میشه حتی اون غذایی هم که دوست داره دیگه نمیخوره و منم بهش گفتم گفتم زهرا جان هر وقت کسی بهت اصرار کرد که بخوری اگه سیر بودی نخور . به زور نزار بهت غذا بدن . فقط وقتی گرسنه ای بخور. اونم نمیفهمید من چی میگم . چیزی نمی گفت . درک نمیکرد حرفمو .
دلم براش نمیسوزه اگه خدا بخواد اونم سالها بعد هدایت می کنه شایدم زودتر .
من سیب زمینی و تخم مرغ نخوردم .
من نان نخوردم .
من به خوردن اینا هم فکر نکردم .
من به خوردن زرشک پلو با مرغ فکر نکردم .
من به خوردن میوه و اینها فکر نکردم .
چقدر خوبه ما عادت کنیم حتی به غذا فکر هم نکنیم .
من به خوردن سمنو هم فکر نکردم .
یعنی فکر خوردنشو نکردم . نقشه بکشم براش یا تعریف و تمجید کنم ازش یا ازش حرف بزنم یا تو فکرم اون و بپرورونم . کلا هیچ کدوم رو امروز انجام ندادم .
خیلی خوب بود تمرین این قسمت . یک جهش بزرگ در ساخت شخصیت لاغر من ایجاد کرد .
تنوع غذاییم رو هنوز به ذهنم نرسیده چطور کم کنم .
ولی به نظرم باید لیاقتم رو بیشتر کنم .
من لایق خوردن غذای مونده نیستم .
من لایق خوردن چیزهای بد مزه نیستم .
من لایق فشار پرخوری نیستم .
من لایق خوردن غذاهای ناسالم نیستم .
من لایق خوردن چند ماده غذایی که روی هم خورده بشه نیستم .
در حقیقت تنوع غذایی مثل این می مونه چند تا دارو رو با هم بخوری . خب معلومه اثراتشون بر هم تداخل ایجاد می کنه و اون تاثیری که برای سلامتی لازمه بر بدن بزارن نمیزارن .
پس برای تاثیر بهتر اون ماده غذایی بر بدن بهتره یک نوع ماده غذایی در هر بار گرسنه شدن خورده بشه .
چون چند تا غذا باهم اثرات هم رو خنثی می کنند .
و شاید برای سلامتی بدن هم مضر باشه .
سلامتی بدن مهمتر از تنوع غذاییه .
چون تاثیرات هم رو از بین میبرن .
مثلا ماست و ترشی با هم اصلا خوب نیست .
شیر و میوه اصلا خوب نیست . یکی از دلایل چاقی انسانهای چاق دقیقا همین تنوع خوریه . روی هم خوری .
چندین نوع ماده غذایی رو در یک وعده خوردن اختلالات هضم ایجاد می کنه . گلاب به روتون عذر میخوام خیلی از بالا آوردن ها و استفراغ کردنها به خاطر همینه که چند نوع ماده رو با هم میخوریم و کلا معده رو به هم میریزیم . تنوع طلبی کلا برای سلامتی خوب نیست .
ولی خوردن تنها یک ماده خیلی اثرات خوبی بر سلامتی داره .
اول اینکه زودتر سیر میشیم .
دوم اینکه اجازه میدیم تمام ویتامینها و مواد مغذی اون جذب بدن بشه . تاثیر مواد مفیدش بر بدن رو از بین نمیبریم .
سوم اینکه کار راحتیه فقط خوردن یک نوع ماده غذایی .
فعلا برای تغییر دادن فرمول تنوع اینا به ذهنم میاد . البته اینم از همون فرمولهاست که تبدیل به عادت شده و نیازه تغییر عادت روش انجام بشه .
من باید یه سری تمام عادتهای غلط رفتاریمو بنویسم و مرحله به مرحله اونا رو طبق همین چالش من اینو نخوردم اجرا کنم تا اونا هم از دایره عاداتم خارج بشن .
ولی در کل وقتی یه عادت تغییر می کنه ناخوداگاه بر عادتهای دیگه هم اثر میزاره و بعد از مدتی میبینیم دیگه خودمون تمایلاتمون تغییر می کنه . البته من دیگه با توجه به آموزشهای شما اسم تمایل رو نمیارم و طبق درسهای شما میگم انتخاب .
ما در این مسیر انتخابهامون تغییر می کنه .
حتی میزان دل خواستن یه انسان متناسب با میزان دل خواستن یه انسان چاق با هم متفاوته . چون انسان چاق کلیییییییی دلیل و بهانه داره برای خوردن که همشون باعث میشن انتخابهای چاق کننده داشته باشه و یه انسان متناسب کلیییییی دلیل داره برای نخوردن که باعث میشه انتخابهای متناسب کننده داشته باشه .
پس صرفا فقط خوردن اون لحظه شون نمیتونیم بگیم اونا هرچی دلشون میخواد میخورن .
اتفاقا اونا خیلی وقتا اصلا چیزی دلشون نمیخواد که بخورن و کلی دلیل میارن که نخورن . ولی وقتی هم گرسنه میشن میخورن . درست مثل الان ما .
به نظرم به فرمایش شما ما باید نگاهمون رو به اونا تغییر بدیم . انسان متناسب در بیشتر ساعات عمرش متناسب رفتار می کنه و چون نگاه و نگرش ما به پرخوریه ما فکر میکنیم اون هر چی میخوره چاق نمیشه .
این نگاه و نگرش یک انسان چاقه . این نگاه و نگرش برای ساخت شخصیت لاغری به کار نمیاد و بر عکس شخصیت چاق رو فعال نگه میداره تا در حسرت و اندوه باشیم . این سبک نگرش یا این فرمول اگه تغییر کنه قطعا واکنش ما هم تغییر خواهد کرد .
انسان متناسب رفتارش متناسب کننده است . اون به هیچ وجه رفتار چاقی نداره . نگاه و نگرش ما به اون غلطه .
انسان چاق رفتار نامتناسب داره . یا دائم داره میخوره یا خودشو به زور نهی می کنه از خوردن . انسان چاق نگرشش هم نامتناسبه .
انسان چاق باید تغییر کنه . اینا همش توجیهه که انسان چاق خودشو دلخوش کرده . هیچ انسان متناسبی زیاد نمیخوره من مطمئنم . چون پرخوری یعنی وادار و اجبار به خوردن همونجو که کم خوری یعنی وادار و اجبار به نخوردن . انسان متناسب هیچ رفتاری رو به خودش تحمیل نمی کنه . اون نامتناسب رفتار نمی کنه مطمئنم و اون حتی به نامتناسب بودن فکرم نمی کنه و شما چقدر قشنگ در این درس فکر مارو هم از نا متناسب بودن پاکسازی کردید .
خیلی استفاده کردم استاد سپاسگزارم .
سلام و درود .
قبل از اینکه بخوام تمرینات امروز رو انجام بدم اول گزارشی از عملکرد خودم می نویسم .
دیشب دو تا فرمول چاقی رو شناسایی کردم . البته در همون مرحله فکر . نزاشتم به مرحله ی رفتار برسه . کشفشون کردم و وقتی فرمول رو شناسایی کردم عملکردم خیلی عالی شد .
فرمول اول دیشب سر کار در یه تایمی ذهنم سر درگم شد و دو ر و برم شلوغ شد و یه جورایی برنامه ی ذهنیم برای انجام کارها به هم خورد میل به خوردن (بهتره بگیم انتخاب خوردن ) در من شکل گرفت .
فهمیدم این فرمول در من هست که موقعی که سرم شلوغ میشه میخورم .
یعنی فرمول (میخورم چون سرم شلوغ شده . میخورم چون ذهنم سردرگم شده ) رو شناسایی کردم .
و با فرمول لاغری جایگزین کردم . (نمیخورم چون سرم شلوغ شده . نمیخورم چون ذهنم سردرگم شده اول بهش نظم میدم اگه گرسنه بودم میخورم اگه نه که نمیخورم چون سیرم )
این فرمولها رو به راحتی با فرمول های چاقی جابجا کردم و سریع دیدم حس واکنشم تغییر کردن و حس خوردن و انتخاب خوردن از وجودم رفت و قدرت رو به دست گرفتم و به راحتی نخوردن رو انتخاب کردم .
یه فرمول دیگه هم که شناسایی کردم این بود (وقتی سیرم و کسی بهم غذا تعارف می کنه و من با قاطعیت می گم نمیخورم وقتی اون طرف دیگه دست از اصرار بر میداره ذهن خودم شروع می کنه به فرمان به خوردن . یعنی میخورم چون کسی تعارف کرده و من گفتم نه و حالا بعد از تموم شدن اصرار اون خودم خودمو وادار به خوردن می کنم ) این فرمولم شناسایی کردم . بعد از اینکه همکارم شروع کرد به اصرار و من گفتم نه و بعد دیگه اصرارشو تموم کرد دیدم حالا ذهن خودم داره امر به خوردن می کنه در حالیکه گرسنه هم نبودم . سریع مچ خودم و گرفتم . آیا الان گرسنه هستی گفتم نه . گفتم پس چرا داری دعوت به خوردنم می کنی . دیدم این فرمول در ذهنمه که بعد از اصرار کسی و نه گفتن خودم ، خودم میخوام بخورم . میخورم چون کسی اصرار کرده و اصرارشو قطع کرده ) خیلی فرمول پیچیده ای بود . وقتی پیداش کردم و تغییرش دادم سریع حس واکنش به مواد غذایی در من از بین رفت و دیگه ماده غذایی رو انتخابش نکردم چون سیر بودم .
فرمول جایگزین هم این بود . نمیخورم چون گرسنه نیستم . نمیخورم چون سیرم . نمیخورم چون کسی داره منو واددار به خوردن در زمان سیری می کنه . نمیخورم چون خودم دارم خودمو وادار به خوردن در زمان سیری می کنم . نمیخورم چون پرخوریه )
وقتی این فرمولها رو ساختم خیلی راحت واکنش من تغییر کرد و دیگه امر به خوردن در من متوقف شد و به رفتار نرسید و حالم عالی عالیتر شد .
تمرین امروزم .
من صبحانه نخوردم .
کوکو سبزی نخوردم .
سبزی پلو نخوردم .
چند ملاقه آش نخوردم .
نان نخوردم .
شیرینی نخوردم .
بیسکویت نخوردم .
نصف شکر پنیر نخوردم .
میوه نخوردم .
نخودچی کشمش نخوردم .
شکلات نخوردم .
نصف بشقاب زرشک پلو نخوردم .
چند تا تکه مرغ نخوردم .
سمنو نخوردم .
مویز نخوردم .
انجیر خشک نخوردم .
یه کاسه ماست نخوردم .
تنوع غذایی نداشتم .
پرخوری نکردم .
ریزه خواری نکردم .
کسی رو وادار به خوردن نکردم .
امروز همکارام بهم گفتن عطا لاغر شدی بیش فعال شدی همش کار میکنی بابا یه دقیقه بشین . چیزی نگفتم .
نه از اینکه گفتن لاغر شدی هیجان زده شدم نه از اینکه گفتن بیش فعال شدی ناراحت یا خوشحال .
من دیگه دارم خودم کارامو انجام میدم . عطایی که همیشه کاراشو رو دوش دیگران میزاشت حالا همکارام بهم میگن بیش فعال . البته بیش فعال خیلی خوبه .
من اینجا یاد گرفتم به قضاوت و تعریف دیگران واکنش ندم . به نظرم دلیلی نداره واکنش بدم . من راه زندگیمو پیدا کردم .
خیلی طبیعیه وقتی دارم فکر و عملم رو اصلاح می کنم لاغر بشم . لاغری طبیعت وجود منه و خیلی طبیعی داره برام رخ میده . طوری که اطرافیانمم دارن بهم می گن .
البته نمیدونم چقدر لاغر شدم که دیگران دارن بهم میگن .
اما لاغری من با دفعه های پیش فرق داره . اون زمانها وقتی یکی بهم میگفت لاغرشدی اونقدر هیجان زده میشدم که دوباره راه و روش چاقی رو پیش می گرفتم .
برای همین هیجان زده شدن از لاغری برای من فرمول چاق کننده است . برای همین هیجان زده نشدم . کاملا برام طبیعی شده لاغر شدن .
خب وقتی دارم از راه صحیح حرکت می کنم و لاغری با ذهن رو انتخاب می کنم خیلی طبیعی و عادیه که لاغر بشم .
همین که انقدر آرومم و حالم خوبه این یعنی بودن در مسیر صحیح .
چی از این بهتر که انسان مسیر صحیح رو در زندگیش بره و خیالش راحت باشه از زندگی در مسیر درست .
خب وقتی در مسیر درست داری حرکت می کنی طبیعیه که لاغری انقدر راحت بیاد سراغت .
خدارو شکر می کنم و سپاسگزار استادم هستم که اینقدر عالی مسیر صحیح رو یادم داد .
خب حالا برم سراغ تمرینات امروزم .
سلاااام
چقدر من تاثیر ذهن روی بدن رو با این فایل بیشتر درک کردم چون یادم افتاد به داییم که همیشه توی دوره ی ورود به سرزمین لاغر ها ازش به عنوان کسی یاد میکردم که هر چیزی که میخواد میخوره ولی چاق نمیشه و همیشه بهش حسودیم میشد چون میومد تعریف میکرد امروز مثلا رفتم دوتا کیک پیتزای سنگین خوردم یا یه پیتزا خانواده رو تنهایی تموم کردم یا چند تا ساندویچ خوردم و همیییشه هم ته حرفاش میگفت سیر نشدم و فقط ته دلمو گرفته و جا داشتم بازم بخورم و اینا رو که میگفت من فقط میتونستم تعجب کنم که چطور ممکنه یه نفر این قدر بخوره و متناسب باشه بدون کوچیک ترین ورزشی حتی پیاده روی ساده یعنی داییم کسیه که از پیاده روی و اتوبوس سوار شدن و… بدش میاد و همیشه با ماشین میره اینطرف و اون طرف و خلاصه مثال بارز برای من بود از کسی که هر چی میخوره لاغره ولی الان دیگه به متناسبی قبلش نیست و از وقتی رفت سربازی و برگشت جسمش تغییر کرد و مطمئنم یه فرمول اشتباه یا باور و تصویر اشتباهی که توی حرفای یه نفر توی سربازیش یا اطرافیانش شنیده ، باعث شده کفه ی ترازوی فرمول های چاقیش یکم بیاد پایین و با اون رفتارای پر خطر و اشتباهش باعث شده که جسمش تغییر کنه ولی معلومه که یکم اومده پایین چون هنوزم جز آدمای متوسط حساب میشه ولی جسمش دیگه متناسب نیست مثل قبل .
و به یاد اوردن این مثال باعث شد که من بازم به خودم یادوری کنم که هدف من درست کردن افکار و باورهامه که این کار به دنبال خودش تناسب اندام به همراه میاره نه اینکه بخوام به زور یه سری رفتار رو انجام بدم که هیچ کدوم متعلق به من نیست و من از انجامشون اذیت میشم . مهم اینه که ذهن من طبق فرمول های درست به من دستور بده و این جوری دیگ نیازی به هیچ رژیم و ورزشی نیست به علاوه اینکه من نمیخوام جز دسته ای باشم که رفتار غذایی درست ندارن ولی جسمشون متناسبه چون این کار مثله راه رفتن روی لبه ی تیغه و هر لحظه ممکنه از یه طرف بیوفتیم توی دام رفتار های اشتباهمون و خب وقتی من ، غذا خوردن رو لذت و تفریح ندونم دیگه آرزوم این نیست که کلی غذا اضافی وارد بدنم کنم و لاغر بمونم چون بدنم چه چاق باشم چه لاغر اذیت میشه ، سنگین میشه و حس بد پیدا میکنه وقتی مواد اضافه واردش میکنم .
پس من انتخاب میکنم که یه آدم متناسب با رفتار غذایی درست باشم و میدونم خدا همیشه به موقع نعمت هاشو به من میده و نعمت تناسب اندام کامل ، به زودی و درست سر موقع بهم داده میشه . من یه شبه چاق نشدم که بخوام یک شبه خودم رو در حالت تناسب اندام کامل ببینم من این مسیر رو طی میکنم و با همه ی پستی بلندی هاش میدونم که تهش تناسب اندامه و لاغری با ذهن تنها راه و آسون ترین راه لاغر شدن همیشگی هست.
درباره ی فکر کردن به غذا هم خیلی آگاهی بخش بود برای گفته هاتون و انگار یه الهام خیلی بزرگ شد بهم یهو و فهمیدم یکی از تله های بزرگ ذهنم برای گیر انداختن من توی وضعیت چاقی اینه که مدام دارم به غذاها فکر میکنم و قبل از هر وعده ی غذایی کامل توی ذهنم تصویرشو ساختم که چی قراره بخورم چه قدر قراره بخورم کجا بشینم بخورم با ترشی بخورم یا خیار گوجه و خلاصه یه دور غذا میخورم قبل اینکه واقعا غذا بخورم و این یه فرمول و تصویر سازی هست که فقط توی ذهن آدمای چاق وجود داره و من هیچ وقت ندیدم سپهر قبل از غذا خوردن حرفی دربارش زده باشه یا اشتیاق خاصی برای غذا داشته باشه ولی یه فرمول توش پیدا کردم اونم این بود که میومد از چیپسای مختلف با من حرف میزد یا غذاهایی که دوست داشت بخوره و من بهش گفتم که بیا هر موقع خواستیم فقط بخوریمشون و قبلش دربارشون حرف نزنیم و بهش به همون زبون بچگی گفتم آخه چه فایده ای داره که ما الان از چیپسای خوشمزه باهم حرف بزنیم و بیا دیگه از خوراکی ها و غذاها حرف نزنیم نه با هم دیگه نه با هیچ کس دیگه وقتی به جاش میتونیم از فضا و ستاره ها و سیاه چاله ها باهم حرف بزنیم ، چون خیلی اطلاعات درباره ی فضا رو دوست داره و اونم گفت باشه
منم ازین به بعد قول میدم که به حال توجه کنم نه به گذشته و نه به آینده . سرزنش کردن خودم برای یه رفتار اشتباه مربوط به گذشتست و برنامه ریزی برای وعده ی غذایی که هنوز نیومده برای آیندست و من نمیخوام به هیچ کدوم فکر کنم . الان چطورم؟ الان سیرم چون تازه صبحونه خوردم برای ناهارم باید غذا درست کنم ولی همون موقع تصمیم میگیرم چی بردارم از تو یخچال و گرم کنم یا بپذم . ولی الان دلیلی نداره به چیزایی که توانایی خوردنشون رو دارم فکر کنم.
خدایا شکرت
ممنونم استاد برای این آگاهی های درست
باسلام، الان ک گوش کردم این فایل بسیار جالب رو، به این نتیجه رسیدم ک من قبل از درست کردن غذا اول با پیشینه ذهنی ک از اون غدا دارم شروع به پخت میکنم مثلا دفعه قبل ک خیلی خوب وخو شمزه بود یا فلان همکارم ک با کلی اب وتاب تعریف کرد ک من فلان غذا رو درست کردمو فلان ادویه رو زدم ک چقدر خوشمزه تر شد ذهنم ر وتحریک میکنم بعد موقع خوردن در وافع دارم تست میکنم، کاری به سیری ندارم هی میخورم ببینم واقعا خوبه، ایرادش چیه، اگه لذت نبردم یه لقمه دیگه ک حتما اون حسی ک تو ذهنم ساخته بودم از قبل رو بهش برسم، بعد میبینم کلی غذا خوردم شاید اصلا نفهمیدم چی خوردم، نمیدونم من اینطوریم یا بقیه هم مثه من هستن
به نام خدایی که در این نزدیکیست ❤️❤️❤️
سلام 🙋
تاثیر خوردن بر جسم 🤔🧐
استاد خیلی فایل ارزشمندی بود و من از گوش دادن به حرفاتون خیلی لذت بردم 🥰
درسته که من مدتیه در این مسیر هستم و کلی از رفتارها و عادتهای غذاییم تغییر کردند و میل و اشتهام نسبت به مواد غذایی خیلی کم شده و دیگه اون حرص و ولع قبلی و ندارم و فکر میکردم که دارم تقریباً درست عمل میکنم ولی با شنیدن حرفای شما در این فایل متوجه شدم که هنوز خیلی راه مونده تا من بتونم درست عمل کنم و هنوز باید حالا حالا ها رو خودم کار کنم چون من هنوز به خوردن خوراکی ها و مواد غذایی فکر میکنم و حتی زمانی که سیر هستم بازم به این فکر میکنم که خب وقتی زمان خوردن وعده غذایی شد فلان چیز و می خورم یا با خودم میگم پاشم سالاد و مخلفات سفره رو آماده کنم بزارم کنار تا زمان خوردن وعده غذایی همه چیز آماده باشه البته این و بگم که من اصلا پر خوری یا ریزه خواری نمی کنم و برعکس اگه حتی یک لقمه اضافه از نیاز بدنم بخورم سریع حالم بد میشه و من اصلا تجربه کردن این حالت و دوست ندارم مثلاً امسال دومین سالی هستش که من با مسائل ذهنی آشنا شدم و با این شرایط تجربه روزه گرفتن در ماه مبارک رمضان و دارم و موقع افطار و سحر خیلی با آرامش و به اندازه نیاز بدنم غذا میخورم و بعد از افطار و سحر خیلی سبک و سرحالم و اصلا به این فکر نمیکنم که که حالا چون ساعات طولانی روزه بودم دم افطار باید تلافی شو در بیارم و تا جاییکه میتونم بخورم و یا در زمان سحر این فکر و داشته باشم که چون میخوام روزه بگیرم پس تا جایی که میتونم بخورم که فردا گشنمه نشه بر عکس خیلی از پرخوری و خوردن در حد سنگینی و فشار شکم بدم میاد مثلاً چند شب پیش واسه سحر ته چین پخته بودم ولی موقع سحر حتی مزه شو هم نگاه نکردم فقط یک ماست خوری ماست اونم بدون نون خوردم و هرچه که همسرم و دخترم اصرار کردن که بابا حالا یک قاشق بخور گفتم نمیتونم میلم نمیکشه و از گلوم پایین نمیره تازه فرداشم اصلا گشنمه نشد برعکس خیلی هم حالم خوب بود گاهی اوقات خودمم از رفتارای خودم شگفت زده میشم در صورتیکه اگه قبلاً بود حتماً کلی از اون ته چین و با ماست و سالاد و مخلفات میخوردم به دلیل اینکه میخوام روزه بگیرم و فرداشم کلی بی حال و گرسنه و تشنه میشدم ویا موقع افطار این قدر میخوردم که بعد از سیر شدن دیگه از شدت سنگینی نمی تونستم از جام تکون بخورم و این قدر سنگین میشدم که دیگه نمیتونستم ظرفا رو جمع کنم ببرم پای سینک واسه شستن ولی الان دو ساله که بهترین حالت ها رو در ماه رمضان دارم تجربه میکنم خیلی کم در روز گرسنه و تشنه میشم و تقریباً سبک و سر حالم و بر عکس سالهای قبل که همش خوابم میومد و کسل بودم اون حالت های بد و ندارم ولی هنوز این افکار و در مورد خوردن دارم و الان به اشتباهم پی بردم ان شالله و به لطف خدا بتونم این عادت فکری اشتباه در مورد خوردن و بزارم کنار و از همین الان شروع میکنم به تمرین کردن من به خودم ایمان و اطمینان دارم که میتونم از پسش بر بیام همون طور که تا الان کلی از رفتارها و عادتهای نادرست غذایی مو تغییر دادم
استاد ممنون که با آموزش های ارزشمند تون باعث میشید که هر روز آگاه تر از دیروز مون بشیم و به اشتباه مون پی ببریم 🙏🙏🙏🌹🌹🌹
لاغر شدن آسون ترین کار دنیاست اگه در مسیر درست بمونیم و راه درست شو یاد بگیریم 🌹🌹🌹🌹
سلام به همگی
من مدتها هست که دیگه از این جنس افکار ندارم و به خودم نمیگم که خب حالا در فلان زمان چطور بخورم و یا چی. رو با چی بخورم که بهتر باشه و اما این در حالی هست که در گذشته من در حال مرور این افکار بودم و خیلی از این جنس افکار داشتم که چطور بخورم ،چی بخورم ،چی نخورم ، اما حالا دقیقا مثل متناسبهای اطرافم از این افکار تا حدود زیادی رها شدم و هر وقت گرسنه باشم میخورم نباشم نمیخورم ،ودیگه نگاهم به مهمانی ها و عروسی ها و دورهمی ها و تفریح ها و بودن در پارک و فضا سبز و باغ فرق کرده و همش به دنبال برنامه چیدن برای خوردن های متفاوت در این ایام نیستم من خیلی راحت همه جا حاضر میشم و به اندازه نیازم میخورم و حالا شاید یه اشتباهی هم باشه اما چون آگاهم که اشتباه کردم و خطایی در رفتار غذاییم داشتم پس سعی میکنم دفعه ی بعد بهتر رفتار کنم
مثلا در گذشته وقتی نزدیک به این ایام عید نوروز میشدم انتقام تمام خوشگذرونی هام رو با خوردن میگرفتم با خواهر کوچیکم کلی برنامه میریختیم که شب اول کدوم رستوران شب دوم چه غذایی کبابی در حیاط خانه ی مادرم و شب سوم چی کنیم ….و تا موقع سیزده به در .که لیستی از انواع خوراکی های دلخواهمون که دوست داشتیم در بیرون از منزل بخوریم تا در اونجا مشغول بشیم و بهمون خوش بگذره تهیبه میکردیم و من یا اون به نمایندگی میرفتیم میخریدیمشون. و خلاصه باید بگم همیشه هر برنامه ی تفریحی وشادی در خانواده ی ما با خوردن انواع خوراکی ها مساوی بود واگر در رژیم میبودم باید کلی حساب و کتاب میکردم در خوردنم که ظهر چی بخورم که شب بتونم چی بخورم خلاصه همیشه در گیر بودم و یا اگر مادرم عصری زنگ میزد و میگفت برای شام بیایین اینجا چون من از ظهر خبر نداشتم که رعایت غذایی کنم نمیرفتم و نمیخوردم با اگر اطرافیانم برنامه ی رستوران رفتن به هویی میزاشتن هرگز استقبال نمیکردم و غر هم میزدم تا اینکه ازیه هفته پیش بهم میگفتن و با کلی محاسبات غذایی. در اون یه هفته باهاشون میرفتم اونم با ترس و لرز یکم میخوردم و بعدش هم به همه میگفتم وای من چاق شدم وای خیلی خوردم و ای غذای غیر رژیمی در شب خوردم و …..و در نهایت همه از دست من و حرفهای من اذیت بودن که بازم شروع کردی و در نهایت هم چاق تر میشدم.
یادم میاد یه سال سفری به هتل لاکچری در کیش داشتم که سه وعده ی غذایی اون سلف سرویس بود با آشپز خارجی و یا چندین سال سفرهای عالی به هتلی در شمال به سه وعده غذایی سلف سرویس داشتم که اینقدر در اون ایام نقشه میکشیدم برای خوردن های هر وعدم و زیاد تر میخوردم که وقتی برمیگشتم همه میگفتن فلانی چاق شدی معلومه خوب خوردی و واقعا راست میگفتن من میخوردم تازه سال بعد که دوباره میخواستم به همون مکان برم با زم با کلی نقشه ی قبلی میرفتم که این بار اگر رفتم همه چیز رو امتحان کنم و همه چیز رو کاملتر بخورم و خلاصه باید بگم همیشه خودم رو برای بیشتر خوردن در تمام موقعیتها آماده میکردم .
یا اینکه اگر میدونستم میخوام یه مهمانی لاکچری دعوت بشم با فلان دوستم در فلان رستوران و یا با فلان اشنای ما در فلان مکان که خیلی مهمانی های خاص میداد ای وای بر من از چند روز قبل همش میگفتم که بزار برم هر چقدر خواستم از همه چیز میخورم وای اینقدر نقشه میکشیدم و میخوردم که نگو و اما الان که در این مسیرم باید بگم برای من مهمانی وتفریح وخانه ی مادرم و عید نوروز و … هیچ فرقی نداره من در هر زمانی به درستی به نیاز جسمم جواب میدم و به اندازه نیازم میخورم و اصلا در گیر هیچ کدوم از این افکار قدیمی و چاق کننده نیستم و بر عکس به دنبال لذت بردن از اطرافیانم و هوا و مکان و خودم و جسم جدیدم و…. هستم واصلا تفریح و شادی و جشن تولد و عروسی و لذت بردن و رفع حوصله سر رفتن و …. برای من در خوردن خلاصه نمیشه من بارها دارم تمرین میکنم از غذا به عنوان یک ماده ی غذایی برای رفع نیاز جسمم استفاده کنم نه هیچ مورد دیگه ای .
پر قدرت و قویتر از قبل با حال خوب به راهم ادامه میدم.
سلام استاد گرامی خسته نباشید
💚لاغر شدن آسانترین کار دنیاست❤
یاد گرفتم :
افراد متناسب به غذا خوردن فکر نمیکنند.
مرور کردن فکر خوردن تاثیرش بسیار بیشتر از خود خوردن است.
از این به بعد میگم من این فکر رو نکردم بجای اینکه بگم من اینو نخوردم .
۱) تنوع مواد غذایی مورد علاقه ی افراد متناسب بسیار کمتر از تنوع مورد علاقه ی افراد چاق(افراد اضافه وزن دار) است.
۲) میزان دلخواستن افراد چاق به مراتب بیشتر از دلخواستن افراد متناسب است.
💖شکر خدا من تغییراتم رو میبینم،
من برای سال جدید به همراه همه ی افراد خانواده ی مادرم رفتیم خونه ی داییم در یه شهر دیگه،
حدودا ۴کیلو شیرینی تازه گرفته بودند،
زمانی که عصر میخواستیم با چایی بخوریم
کاملا مثل یه فرد متناسب برخورد کردم ،
گفتم من هر نوع شیرینی دوست ندارم،
مثلا با اینکه عاشق خامه ای هستم اما چون از اون شیرینی فروشی که من دوست دارم نخریدن نخوردم،
و فقط یه انتخاب گذاشتم واسه خودم اونم یک عدد کیک شیله ای بود،
با اینکه اونجا هیچ تعارفی نداشتیم و مثلا دختر داییهام و برادرام ۵ ،۶تا خوردن اما من فقط یه دونه خوردم،
واقعا راضی بودم و با لذت خوردم ،
خیلی خوشحالم که مثلا مثل قبل ناخنک نزدم درحالی که همونجا دم دست بود و یه دونه دادند به دخترم بخوره،
یه لحظه بهش فکر میکردم اما تا لحظه ای که
احساس کردم سیرم نخوردم،
و تو اون سفر همه میگفتن لاغر شدی،تغییر کردی منم مرتب در مورد سایت تناسب فکری بهشون میگفتم و براشون توضیح میدادم ،
تنها راه رهایی از اضافه وزن فقط تناسب اندام با ذهن است .
ممنونم استاد گرامی
لاغر شدن اسانترین کار دنیاست و اونایی که باورش کنند تجربش میکنند چون ما به سمت هدفهای اسونحرکت میکنیم و ایچوقت طالب سختی برای خودمون و حتی کسانی که دوستشون داریم نیستیم و خداروشکر که هدف من یعنی لاغری اسانترین کار دنیاست
استاد من یه مشکلی تازگیا پیدا کردم خب خداروشکر من خوردنم خیلی خیلی گم شده و تقریبا دیگه پرخوری ندارم البته یسری عادت بد هنوز دارم ولی پرخوری مخصوصا دروعده های اصلی خیلی خیلی کم شده و حالا بابام کقتی میبینه من غذا کم میخورم فکر کرده من رژیم دارم و هی به من توصیه های لاغری میده و از صبح تا شب منو سرزنش میکنه که کمخوردن تنهایی فایده نداره باید ورزش کنی باید ال کنی باید بل کنی و همش داره تنبلی و بدن منو مسخره میکنه و سرزنشم میکنه راستش روزایی که میره سرکار شب میاد و یکی دو دفعه میگه این حرفهارو و من تلاش میکنم روم تاثیری نداره اما چندروز پیش که خونه بود اومد تو اتاقم من رو تخت ما گوشیم بودم شروع کرد به سرزنش کردن من بخاطر تنبلی و ورزش نکردن و چاق تر شدن هرروزه و اینا درصورتیکه من چندروز بود میشنیدم لاغر شده ام و یکی از پالتوهام که تنگم بود اندازم شد من سعی کردم خیلی تحت تاثیر قرار نگیرم ولی از صبح که تو خونه بود تا شب همواره تکرار میکرد قبلا هم همینطور بود ولی از وقتی دیده من دیگا پرخوری نمیکنم بیشتر سرزنش میکنه و بیشتر هی توصیه و نصیحت در راستای لاغز شدن من میکنه تا یجایی تاثیری روم ندارخ اما بعد دوسه بار واقعا میریزم بهم و اعصابم خرد میشه بعد بهم میگه تو چرا انگیزه نداری ، خب مگه تو میزاری
استاد اگر ممکنه راهنماییم کنین چجوری باید رفتار کنم
درباره فکر کردم به غذا و خوردن خب من قبلا خیلی اینطوری بودم ولی الان تقریبا اصلا به فکر اینکه چی بخورم و چی رو با چی بخورم و جی چاق میکنه چی لاغر نیستم مثلا دیشب دلم یه چیزی با پنیر پیتزا میخاست همون موقع برا تودم درست کردن و خیلی کم که ازش خوردم سیر شدم و دیگه نخوردمش با اینته خیلی خوشمزه بود و یا عالمه ازش هم تویخچال بود ولی دیگه ذهنمو خیلی اذیت نکرد ولی متاسفانه یه عادت ده دوازده ساله دارم که اونم چیپس خوردن مداومه ،
فکرکردن به چیپس و خرید چیپس خیلی تو ذهنم میچرخه حالا تصمیم دارم از این به بعد تا اومد توذهنم که چیپس سفارش بده بگم حالا هروقت رفتم بیرون میخرم و سعی کنم کمتر به به چیپس توجه کنم و البته میخام یدور دیگه همین کارایی که برای رفع پرخوری انجام دادم را برای رفع عادت چیپس خوردنم هم انجام بدم
باید ذهنم را اروم نگه دارم و سعی کنم هیجاناتم و احساساتم را نسبت به غذا اروم کنم
من یادمه انقد نسبت به خوردن ولع داشتم و از صبح به این فکر میکروم که حالا چی بخورم و چی نخورم که بعضی وقتها میگفتم خوبه روزه بگیرم کع انقدر ولع نداشته باشم و انقد دغدغه خوردن نداشته باشم دیگه مطمعن باشم که قرار نیست چیزی بخورم ولی به لطف خدای مهربان و تلاش های خودم تقریبا این ولع و دغدغه ی های مربوط با خوردن توی ذهن من خیلی کم شده امد و ازز امروز تصمیم دارم به حداقل برسونمشون و ذهنم را از شکمم ازاد کنم
خدایا شکرت
سلام به استاد عزیز و همراهان گرامی
چالش روز ۱۴ تاثیر خوردن بر مواد غذایی
من همین امروز یک باور اشتباه که در من شکل گرفته و به اون اعتقاد دارم و اشتباه هست و مانع لاغری من هستش رو کشف کردم
من چند سال پیش از یک متخصص طب سنتی در تلویزیون شنیدم که بعد از یک مدت که رژیم بگیرید بدنتان عادت می کنه و بعد هر چی بخورید لاغر نمیشید دقیقا گفتند آب هم بخورید لاغر نمیشید
من الان کم می خورم
پر خوری هام کم شده
حرص و ولعم کم شده
اشتیاق دارم فایل ها رو هر روز گوش میدم
به وعده های غذایی کمتر فکر می کنم که چی بخورم چقدر بخورم
ولی کاهش وزنم متوقف شده آوای دوره خیلی خوب بود کاهش وزن داشتم ولی الان فکر می کنم به خاطر باور اشتباهی که از یک دکتر شنیده ام لاغر نمیشم
باید روی این خیلی کار کنم
من در مسیر درست هستم
هر روز بااشتیاق ادامه میدم
افراد زیادی لاغر شدند پس من هم می تونم
ممنون میشمراهنمایی ام کنید چه باوری رو جایگزین کنم؟؟
سلام و درود
همه موضوعاتی که پزشکان مطرح می کنند درباره ورودی به دهان می باشد.
چی بخورید، چی نخورید، چطور بخورید
ولی در این سایت شما داری به ذهنت آگاهی وارد می کنی
این خیلی فراتر از چیزیه که از دهن وارد بشه
سلام🙂
همه ما بارها با افراد متناسب و لاغر برخورد کردیم که از نظر ما خیلی پر خور هستن وهمیشه حسرت خوردیم که خوشبحالش فلانی هر چی دوس داره و هر اندازه دوس داره میخوره ولی لاغره…
قبلا همیشه دلیل متناسب بودن این افراد رو ژنتیک یا کار بدنی میدونستیم ولی از زمان آشنایی با سایت تناسب فکری میدونیم که اینها باورهای ذهنی ما است که چاقی رو به ژنتیک یا فعالیت بدنی یا بی تحرکی یا متابولیسم پایین ربط میدادیم والان میدونیم که تنها تفاوت افراد لاغر و چاق طرز فکر اوناست
افراد لاغر درباره خوردن اینهمه فرمول توی ذهنشون ندارن مثل اینکه فلان غذا چاق میکنه یا فلان خوراکی رو از فلان ساعت دیگه نباید بخوریم یا کالری غذاها رو حساب کنیم و از این دست فرمولها
اونا بصورت کاملا ذاتی و اتوماتیک به محض گرسنه شدن میخورن و به محض دریافت پیغام سیری دست از خوردن میکشن حالا میخواد فقط یه لقمه از غذاشون مونده باشه…موقع خوردن هم اصلا به خود خوردن و غذاها و کالریشون و چاق کنندگیشون فکر نمیکنن اونا میخورن چون نیاز دارن و از خوردن هم لذت میبرن..
ولی ما چاقها هم دوس داریم بخوریم و از خوردن خیلی لذت میبریم لذتی که اینقدر گسترده اش کردیم که با لذتهای دیگه مثل تفریح و مهماتی و با هم بودن و سفر و….هم ترکیبش کردیم.
و مقدار که معمولا بیشتر از نیازمون میخوریم و اصلا پیغام سیری رو درک نمیکنیم وبا فشار شکم و عذاب وجدان بعدش مواجه میشیم و من این حالت رو در هیچ فرد لاغری تا حالا ندیدم که به خاطر فشار شکم دل درد شده باشه یا عذاب وجدان بعد از خوردن پیدا کنه…
کلا ما از خود خوردن هم ترس داریم هم لذت میبریم
از غذاها میترسیم و عاشقشون هستیم
تنوع رو خیلی دوس داریم هم در طعم و مزه و هم در مکان سرو غذا…و باز هم اعتقاد داریم که هر چی بیشتر خوش بگذره چاقتر میشیم…
از اینکه هر روز برنج بخوریم هم لذت میبریم و هم واهمه داریم در صورتیکه خیلی از افراد لاغر دو وعده رو برنج میخورن یا شنیدم که شمالیها صبحانه هم برنج میخورن یا توی فیلم و سریالهای کره ای دیدم که صبحانه برنج میخورن
ما چاقها اصلا بهش فکر هم میکنیم وحشت میکنیم.
مسلم اینه که فرد متناسب با رفتار غذایی صحیح ایده آل ما است و ما میخوایم که به همچین فردی تبدیل بشیم و این مهم در صورتی امکانپذیره که افکاری مشابه افراد متناسب بسازیم نه اینکه فقط رفتار غذایی اونا رو تقلید کنیم که چه بسا ممکنه با تقلید رفتار اونا با افکاری که ما داریم ما رو چاقتر هم بکنه….
ولی اگه افکار رو اصلاح کنیم و افکاری مشابه اونا بسازیم به مرور رفتار غذایی مون هم اصلاح میشه و اونوقت این فکر متناسب کننده با رفتار صحیح جسمی عالی و متناسب رو برای ما میسازه
توی این دوره ما به این مهارت ذهن آگاهی میرسیم که الان واقعا چه احساسی داریم …گرسنه ایم یا نه واقعا….؟و همین آگاه بودن به افکار میتونه جلوی بسیاری از رفتارهای پرخوری رو بگیره
خود من دیشب موقع برگشت از سر کار خسته و بی حوصله و پکر بودم توی راه داشتم با خودم فکر میکردم که برای اینکه از این حال بیرون بیام باید کیک بخورم …وادامه این فکر که حالا کی حال داره کیک خونگی درست کنه وخوبه کیک بیرونی بخورم و…. بعدش یه لحظه اگاه شدم که اصلا چرا من دارم به کیک خوردن فکر میکنم و کامل برام واضح شد که چون خوردن کیک برام لذت بخش بوده و قبلا که در حال بد بودم برای کاهش احساس بد میخوردم الانم به خاطر احساس بدم میخوام کیک بخورم تا از این حال دربیام و قشنگ اون فرمولهای قبلی چاقی بود که اومده بود بالا و داشت دستور خوردن صادر میکرد.وقتی رسیدم خونه و شام خوردم دیگه اصلا به کیک هم دیگه فکر نکردم ودلیل فکر من به کیک همون احساس خستگی و بیحوصلگی و حتی گرسنگی بود …و یه احساس کاذب بود.
خداییش مدتهاست به اینکه چی بخوریم چاقتر نشیم چقدر بخوریم چاقتر نشیم دیروز برنج خوردیم امروز نخوریم فکر نکردم و برای من بین غذای نونی یا برنجی هیچ تفاوتی نیست هر چی میلم بکشه درست میکنم و به میزانی که دوس دارم هم میخورم بدون فکر کردن به کالری غذاها…و فکر کنم این آرزوی همه افراد چاقه که در لاغری با ذهن به راحتی بهش میرسیم🙂👌
با سلام
من وقتی مریض میشدم بیشتر ازهمه به فکر این بودم چه غذایی بخورم که مقوی باشه و بتونم درد رو تحمل کنم و معدم قوی باشه.
همین دیروز بود که این اتفاق برام افتاد وفکرم یه لحظه رفت پیش اینکه شام چی بخورم و اومدم خونه موقع شام سریع چند تاشامی سرخ کردم و خوردم ودیگه بهش فکرنکردم .
یا از موقع ظهور کرونا تا به الان کلی از اینور وانور میشنویم که چی بخورید چی نخورید همین امروز یکی از آشنایانم بهم گفت دمنوش بخور واسه سرما خوبه .وازاین قبیل صحبتها.
یا برای درد معده نان سنگک بخورید . برای دردگردن فلان چیز وبرای فشار فلان چیز و….
ما سلامتی خودمان رو لینک کردیم به غذاهای خاص و انتظار داریم که متناسب بشیم .
ولی الان یه چیزی یاد گرفتم که بگم هر زمان موقعش شد تصمیم میگیرم چی بخورم .
راستی یه خبر . من امروز یه عادتم و راهراه کردم .
اینکه هر موقع دلپیچه میگرفتم سریع نبات داغ میخوردم ولی امروز زنجبیل ریختم داخل چای و خوردم و خیلی هم تاثیرش بیشتر بود .
سلام و درود بر عالم و آدم 😍
تأثیر خوردن بر چاقی یکی از فرمول های ذهنی افرادی است که اضافه وزن دارند .گفتن جملاتی به صورت ناخودآگاه در ذهنمون داره آلارم میده که شما ترس از خوردن داری بارها تکرار کردیم من آبم بخورم چاق میشم و یا من مثل آب خوردن چاق میشم همین باعث شده زمانی که آب بیشتری مصرف می کنیم باعث چاقی ما بشه و من هم بارها شکایت می کردم که چرا اونهایی که لاغرند هر چی دوست دارند بدون نگرانی و با لذت هر چقدر دلشون بخواد می خورند و چاق هم نمی شوند ،و این یک رویا شده برای افرادی که اضافه وزن دارند و اما این رویا از چند فرمول ذهنی صحیح و غلط درست شده و برای همین باید شباهت و تفاوت این فرمول ها رو با فرمولهای ذهنی افراد متناسب بسنجیم .شباهت فرمول ذهنی صحیح در افراد متناسب و فردی که اضافه وزن داره اینه که هر دو هر چیزی رو که دوست دارند می خورند اما مسئله اینجاست که وسعت علاقه مندی فرد متناسب نسبت به خوراکی ها خیلی محدوده و فرد متناسب به وقت گرسنگی از موادغذایی مورد علاقش استفاده می کنه و اگر غذای مورد علاقش نباشه غذا نمی خوره یعنی به خاطر اینکه خودشو سیر کنه و یا وقت و زمانی برای غذا تعیبن شده غذا نمی خوره ‼️
و اما در مورد حجم خوردن در مورد افراد متناسبی که رفتار صحیح دارند ،هر چقدر دوست دارند می خورند چقدره ،🤔اندازه ی خوردن فرد متناسب با فردی که اضافه وزن داره خیلی متفاوته و اگر فرد چاق به آن صورتی که فکر می کنه بخواد غذا مصرف کنه در نهایت چاق تر میشه .اگر قرار باشه ما دائم به این فکر کنیم که غذا چی بخوریم ؟اگر اون باشه بهتره ؟و هیجان داشته باشیم این رفتارها از فرمول های ذهنی چاق سرچشمه می گیرند و مخصوصا اگر در افکارمون ترس از خوردن هم داشته باشیم که شیرینی بعد از غذا چاق می کنه ،غذا خوردن بلافاصله بعد از ورزش چاق می کنه و یا فلان دکتر گفته کالری این غذا و یا ضررش و یا منفعتش و غیره که دیگه هیچی در مسیر چاقی قرار می گیریم و دائم در حال تجزیه تحلیل ذهنی هستیم واما مسیر لاغری با ذهن و آموزشهای ذهنی باعث میشه که ما نسبت به قبل کمتر بخوریم و یعنی به اندازه بخوریم و از هر چی دوست داریم بخوریم یعنی تنوع غذاییمون هم کمتر میشه و دیگه هیجان تست کردن و فکر کردن به غذا رو نداریم 😇
خب پس یه سرآشپز یا خانم خانه دار باید چیکار کنه که همش سروکارش با موادغذایی است ⁉️
این که ما به پختن غذا به عنوان یک کار مثل رانندگی و یا خیاطی نگاه کنیم خیلی متفاوته تا از فکر کردن بهش انقدر لذت ببریم که بزاق دهانمون ترشح کنه و دو دوتا چارتا کنیم اینو نخوردم بپزم نه با دستور جدید می پزم نه بریم بیرون بخوریم نه کنارش چی باشه و الی آخر …،
الان که به خودم نگاه می کنم میبینم به لطف خداوند و آموزه های استاد گرامی در این مورد خیلی تغییر کردم یعنی اونطوری درگیر نیستم میگم حالا یه چیزی میخوریم …و واقعا به صورت یه کار به پخت و پز نگاه می کنم و خب بیشتر هم برای فرزندانم هست فکر می کنم اگر خودم تنها بودم به وقت گرسنگی تصمیم می گرفتم چی بخورم ؟!
و خدارا شاکرم در این مسیر هستم …و این چالش دگرگونی های عجیبی در زندگیم ایجاد کرده و هر چند خیلی لیز خوردم و این دوره برام طولانی شد ولی همش برکته و اما من به دنبال تناسب فکری هستم ذهنم خیلی نسبت به قبل خوش اندام شده و البته اندامم و من آهسته آهسته قدم بر می دارم
خدایا شکرت عااشقتم ♥️
چرا اونهایی که لاغرن بسیار بیشتر از چاقها غدا میخورن و ولی ما کمتر میخوریم اما بازم چاقیم و کار به جایی میرسه که چاقها میگن ما اب بخوریم چاق میشیم (مطمعن باشید اون متناسبها بیشتر از چاقها نمیخورن و ما اینطور فکر میکنیم )
و اما خیلی از لاغرها هستن که کلی غدا میخورن که چاق بشن ولی نمیتونن چاق بشن و همینا حرص چاقها رو درمیارن .
ما نباید آدمهای پرخور و اما لاغری رو مد نظر داشته باشیم چون اون ادم های لاعر پرخور رفتار غدایی غلطی دارن که اگر به دلیلی باورهای اونها شکسته بشن در مسیر چاقی فرار میگیرین .و همیشه هدف مد نظر ما اون متناسبها با رفتارهای صحیح غدایی هست .
حالت نرما ل جسم ما باید متناسب بودن باشه و حتی بدون ورزش،و رژیم باید ما متناسب باشیم
و ما نباید انسان متناسبی باشیم با رفتارهای پرخوری اشتباه .
علت اینکه افرادی متناسب هستن و غداشون بیشتر از ما هست تنها دلیلش این هست که این افراد به غذا فکر نمیکنن .
شاید برای ما پیش اومده ما ساعت ۸ صبح صبحانه خوردیم و از اون وقت تا موقع ناهار ما بارها به غدا فکر میکنیم که چی بخورم چطور بخورم و این فکر کردن به اینکه چی بخورم ما رو جاق میکنه و بعضیا علاوه بر اینکه چی بخورم به این فکر میکنن که ه چی بخورم که چاقتر نشم و این افراد اوضاعشون خیلی خراب هست .
و خیلی وقتها با این فکر که چی بخورم که شب بتونم مهمونی برم و یا چی بخورم که سبک باشه چون دیروز خیلی خوردم و …. و همین افکار که در مورد خوردن که چی بخورم که چاق نشم چی بخورم که به نفع من باشه چی بخورم که شب بتونم شام رستوران بخورم و .. تاثیرش از خوردن بیشتر هست ولی لاعرها از این افکار ندارن و زمان خوردن که شد راحت میخورن .
اون نوع فکر کردن که چی بخورم که خوشمزه تر هست چه بخورم که چاقتر نشم چه بخورم که بتونم شب راحتتر شام بخورم و .. این افکار رو باید مرور نکنم و این افکار رو باید کمتر کنیم و هر چقدر این افکار کمتر بشه راحت تر مسیر رو ادامه میدیم .
تمرین امروز :
بگو کو تا شام کو تا نهار و …و بگو من این فکر رو نکردم .
برداشت من از این فایل ::
واقعا با بعضی از رفتارها اینقدر فاصله گرفتم و برام کمرنگ شدن که دیگه یادم نمیاد و و یا خیلی کم بعضی جاهای خاص،شاید دوباره پیدا بشن مثلا همین حساب و کتاب کردن غداها و کالری شماری و تفکیک اونها و یا اینکه چی بخورم بهتر باشه و یا اینکه حالا چی بخورم که شب بتونم برم مهمانی و راحت غذا بخورم و .. از این قبیل افکار ندارم هر چقدر فکر کردم ندارم و من برای خودم غدا خوردن رو منطقیش کردم که هر وقت گرسنه بودم یعنی جسمم نیاز به مواد عدایی داره و باید بخورم و هیچ فرقی نمیکنه چه مدل باشه یعنی پخته یا سرخ شده و یا میوه و یا فست فود فقط مهم اندازه ی خوردن من هست که هر وقت جسم من پیعام سیری داد نخورم و دست از خوردن بکشم چون اون اضافه هر چیزی که باشه تبدیل به چربی میشه و در بدنم دخیره میشه پس حساب و کتاب کردن و تفکیک کردن و فکر کردن به اینکه چی بخورم که چاق نشم واقعا کار بیهوده و مسخره ای هست همین امشب من شام دعوتم جایی ولی ظهر خیلی راحت به اندازه نیازم خوردم و فارع از اینکه شب مهمانم ولی اجازه ندادم پر خوری کنم و به محض سیری دست کشیدم نه به خاطر مهمانی شب به خاطر جسم خودم که براش ارزش قایلم و نمیخوام به زور چیزی وارد ش کنم و اون رو بیمار و پر از مشکلات چاقی کنم پس به خاطر با ارزش بودنم و برای حفط کردن سلامتی بدنم به اندازه خوردم و شب هم موقع شام هر چقدر نیاز داشتم فارغ از اینکه بقیه دارن میخورن و یا نمیخورن و … من اگر نیاز داشتم میخورم و اما با خوردن بقیه نباید تحریک بشم و کاری به مواد عدایی اطرافم نخوام دلشت و فقط برای رفع نیاز جسمیم غدا میخورم
درصورتی کهقبلا خیلی از این افکار داشتم و حتی پرس و جو میکردم و یا فکر میکردم که چی رو با چی بخورم که بهتر باشه و اگر میخواستم برم رستوران و یا مهمانی کلی خوشحال بودم از اون همه خوراکی که میخوام بخورم ولی حالا این افکار رو ندارم و همین امروز که مهمانم از این افکار مرور نکردم . خدا رو سپاسگزارم برای این همه تغییر عالی که داشتم
با سلام به استاد عزیز و دوستان خوبن دیدگاه من از،این فایل
من خودم همیشه تو،مهمونی تو عروسی تو دور همی خانوادگی افراد متناسبی وجود داشت که میدیدم چقدر میخورن و چقدر متناسب هستن از اون طرف من حرص میخوردم که داره غذاشو کامل میخوره چقدر هم آروم غذا میخورد ن هی میگفتم خوش به،حالشون چرا من ایطورم حرص میخورم که من یک سوم غذا مو میخورم اما هی چاقتر میشم .یه مورد دیگه اینکه وقتی برا تفریح میرفتیم من جدا غذا میبردم غذای آب پز یا گیاه خواری اما هیچ نتیجه ای هم نمی دیدم بجز بدتر شدن شرایط .
میرفتم باشگاه که هیکلم متناسب بشه اما هیچ خبری نبود .
هر وقت حرف از چاقی در میامد میگفتم آب میخورم هم چاق میشم دیگه نمیدونم باید چکار کنم تا اینکه با سایت تناسب فکری اشنا شدم و خیلی راضی هستم و با استمرار در این مسیر میدانم که چه بخوام چه نخوام آخرش لاغریییییییییییی ای،ول مرسی از،شما استاد با این فایلها بسیار زیبا .
درود و عرض ادب به شما استاد عزیز،منبه این نتیجه رسیدم دلیل اینکه فکر کردن به غذا باعث چاق شدن در جسم میشود ،این هست که وقتی از قبل برای غذا برنامه میریزیم درواقع بدون اینکه اصلا بدونیم در آن زمان گرسنه هستیم یا نه به ذهن خودمون دستور غذا در زمان مشخصی رو میدیم و ذهن چون بهش از قبل فرمولی داده شده برای غذای خاصی خوردن در زمان مشخص (مثل اینکه ساعت را در یک زمان زنگ میزنیم) در آن لحظه که وقتش میرسه چه بدن نیاز داشته باشد چه نداشته باشد دستور غذارو میده و چون این غذا نیاز بدن نیست تاثیر بدی در جسم میگذارد ،بارها برایم پیش آمده فقط به خاطر برنامه قبلی که داشتم غذا خوردم نه از روی گرسنگی . من فکر میکنم یکی از بهترین کارها برای اینکه به غذا فکر نکنیم این هست که سعی کنیم کامل سیر شیم و قبل از سیر شدن دست از غذا نکشیم چون وقتی گرسنگی کامل برطرف نشده برنامه برای غذا خوردن در آینده ریخته میشه و اگر سعی کنیم به اندازه نیاز غذا بخوریم اون ولع بیش از حد را از ذهنمون میگیریم و این اطمینان را بهش میدیم که هرچی تو بخوای در لخظه انجام میشه و اینگونه ذهن ما ترسی از براورده شدن خواسته خود ندارد و با آرامش در زمان نیاز خواسته خود را بیان میکند ،،پس به خودمون و خواسته های خودمون احترام بذاریم تا آن هم با ما هماهنگ شود
سلام 🤗
استاد من با دیدن این فایل فهمیدم که چرا با وجود کالری شماری دقیق وزن کم نکردم که هیچ ، اضافه هم کردم و وای به حال روزی که مثلا اخر شب میفهمیدم که ۱۰۰ تا کالری ناچیز بیشتر خوردم تا صبح از عذاب وجدان خوابم نمیبرد . از صبح دائم در حال فکر کردن به غذا و کالری ها که چی بخورم بیشتر احساس سیری بکنم و البته با کالری کمتر … بودم ، و جالب اینجاست از یک ماه پیش که عضو سایت شدم اصلا به غذایی که قراره بخورم فکر نمیکنم چون میدونم هر موقع احساس گرسنگی کردم میتونم مثل انسان متناسب غذا بخورم ، در لحظه تصمیم میگیرم برای ناهار و شام چی بخورم و البته نا خوداگاه به سمت غذاهای سبک تمایل دارم و یا مثلا من خودم رو از خوردن صبحانه محروم میکردم که کالری کمتری خورده باشم ولی الان اگر صبح گشنه باشم صبحانه میخورم و اگر نه ، چای و خرما با احساس عالی چون قبلا فکرم این بود که من چاق هستم پس نباید صبحانه بخورم ولی الان با خودم میگم چون سیر هستم صبحانه نمیخورم و این آرامش رو مدیون شما هستم . سپاسگذارم❤️
سلام استاد… دقیقا من همین رفتارهای غلط روقبلا تکرار میکردم..دیدن کلیپ های چالش فست فود و شیرینی و بستنی، برام تفریح بود…. قبل از اینکه گرسنه بشم، نگاه میکردم و چون عاشق فست فودم، همونجا هوسم میکرد و باعث میشد شبانه روز غذام بشه فست فود… جالب این بود بعد خوردن غذام، هوس بستنی چوبی شکلاتی میکردم مثل چالشایی که میدیدم، وبلافاصله میخوردم.. ینی قبل از اینکه گرسنه یا تشنه بشم، خودم درذهنم حس گرسنگی رو ایجاد میکردم و بنابه علاقم به اون غذا، پرخوری میکردم. ممکن بود به حالت عادی اصلا من میل به خوردن نداشتم . اما بافکر کردن یا دیدن کلیپای خوردن، ترقیب میشدم منم بخورم …. و تاثیرشو این اواخر در جسمم دیدم که بیشتر از همیشه چاق شده بودم و همه میگفتن از چاقی من،که مراقب باش خیلی چاق شدی، خیلی فست فود میخوری… خداروشکر الان با قدرت ذهنم و تمرین و تکرار اموزش های شما کلی تغییر جسمی کردم اما هنوز به هدفم نرسیدم که (قطعا میرسم) …. و خداروشکر که چاقی من باعث شد که بااین سایت تناسب فکری اشنا بشم و درکنار لاغری، کلی آگاهی مفید راجبه تمام جنبه های زندگییم کسب کنم و تاثیرشودر جسم و ذهن و روحم ببینم… عمرتون بابرکت…. یاعلی
با سلام
دقیقا من گرفته این مسئله بودم تا مدتها فکر میکردهاند چه ادم متفاوتی هستم و چقدر برنامه غذایی سالمی دارم واقعا کل روز فکرم درگیر چی خوردن و کی خوردن بود مثلا برای صبحانه اصلا لب به مربا نمیزدم یا قبلش قهوه میخوردم که اشتهام کور بشه برای ناهار بدون استثنا سالاد درست میکردم و یا ماست با کدو و شوید و اونها رو قبل از ناهار میخوردم که اشتهام کمتر بشه برای عصرانه که چه عذابی داشتم بارها شده بود به علت غذای کمی که خورده بودم با یه تیکه کیک یا بیسکوییت اونم با عذاب وجدان خوردم و حواسم نبود به خاطر این گرسنگی چقدر در طول روز ریزه خواری میکردم اونم با چه حس عذاب وجدانی
برای شام هم دردسر داشتم همیشه غذای من با بقیه باید فرق میکرد چون مثلا رژیمی بود تو ساعت خاصی بود برای سیری بیشتر نون کمتر و سالاد بیشتری میخوردم جالب بود که هر کی منو میدید میگفت تو چرا هیچی نمیخوری خودم هم این سوال تو ذهنم بود من با اینهمه سالم خوری چرا اینجوری شدم
من واقعا کل روز به این فکر میکردم که چی بخورن که منو سیر نگه داره یا اشتهام رو کور کنه برای عصرها هویج یا کاهو برای شبا یه مقدار سالاد با یه تخم مرغ ابپز الان فکر میکنم اگه من اونا رو با ترس نمیخوردم باید حداقل ۵ کیلویی کم میکردم
الان به لطف خدا دیگه برام اهمیتی نداره من هر وقت که گرسنه ام شد یه جیزی میخورم و به نیاز بدنمپاسخ میدم یادم میاد هفته قبل سالاد درست کرده بودم و سه روز تو یخچال موند ولی میلی به خوردنش داشتم این جز استثنائات بود که من سالاد نخورم با اینکه غذام بیشتر نشد ولی سالادم رو نخوردم من فهمیدم که ماست سالاد رو از روی ترس میخوردم و همیشه خودم رو گرسنه نگه میداشتم این عادتیه که در هیچ انسان متناسبی نیست حتی دیدم اونا بعد از خوردن غذاشون تازه میرن سر وقت سالاد😃😃
من دارم یاد میگیرم ترس از خوردن و چی خوردن رو کنار بزارم اگه قراره امشب برم رستوران سر ناهار به خودم گرسنگی نمیدم ولی یاد میگیرم تو رستوران رفتار درستی داشته لاشم اگه قراره به مهمانی دعوت باشم از ترس کل روز چیزی نخورم رفتار درستی نیست بلکه باید یاد بگیرم در برابر تنوع غذایی چه رفتار درستی نشون بدم
به نام خدا سلام
من قبلا تمام روز فکر میکردم که حالا چی بخورم اگر احیانا چیزی پیدا نمیکردم میرفتم برای خودم چای میریختم وبا قند فراوان میخوردم یا اینکه سریع زنگ میزدم به همسرم که فلان چیزو بخر بیار که واسه فردا ش بی نصیب نمونم ولی الان به لطف خدا اصلا به ذهنم نمیاد که چیزی بخورم البته یه مدت خیلی خوب تمرین کردم وقتی میرفتم سراغ یه خوراکی برای خوردن اول به خودم میگفتم الان برای چی میخوام بخورم بعد میگفتم اصلا میلی بهش دارم بعدش میگفتم که الان سیرمو میلی ندارم پس میذارم برای یه وثت دیگه واینکارو اینقدر ادامه دادم که دیگه دیدم اصلا خوردن خوراکیها برام لذت بخش نیست وبیشتر از نخوردنش لذت میبرم وبیشترین لذتی که برام مهمه تناسب اندام دائمی واصولا زمانی اقدام به خوردن میکنم که احساس گرسنگی میکنم
خدارو شکر میکنم که به این حالت دست پیدا کردم وذهن ناخودآگاهم فقط موقع گرسنگی به من فرمان خوردن میدهد ومن از این حالی که دارم نهایت لذت را میبرم
خدایا شکرت 🤲🤲
با سلام وعرض ادب🌺💐
فكر كردن راجع به موضوعي ومتمركز شدن روي آن ، باعث ايجاد فركانس بيشتر در نتيجه جذب ، انچه در ذهنمان بيشترين وقت را صرفش كرديم . ونسبت به افراد چاق دقيقا متمركز كردن فكر، مبني بر اين كه چي بخورم ، از ابتداي روز ، انها را به انتهاي خوردن در پايان شب ميرساند ، واين است راز وشگفتي ذهن وفكر يك فرد متناسب كه تا موقع نيازش به خوردن ، نه به نوع خودرني ونه به تاثيرفيزيكي اش بر بدنش ، فكر نمي كند هر مقدار وهر نوعي كه بخواهد ميخورد تا رفع نياز وشنيدن اتوماتيكوار پيغام سيري مغزش.👌🏻💃💃👏👏
پس از امروز سعي ميكنم به رفتار وافكار فردمتناسب توجه كنم ( واين افكار خوردن رادائم در ذهنم مرور نكنم) وانها را الگوي خود در رسيدن به هدفم قرار دهم .
وتوجه كمتري به موادغذايي( تنوع ومرورشان در افكارم) داشته باشم.👏👌🏻💃
سلام
وای این دقیقا مشکل منه. اتفاقا بهش فکر کرده بودم که این فکر کردن به خوردن اشکال داره یا نه و تو ذهنم سوال بود.
آره منم به اینکه چی بخورم، چی خوردم، ناهار چی خوردم شام چی بخورم و …. زیاد فکر میکنم تو طول روز.
مثلا قبلن میگفتم حالا که ناهار برنج خوردم دیگه شام نباید برنج بخورم و این چیزا ، ولی الان بهتر شده و خودمو محدود نمیکنم به اینکه چی بخورم.
اصلن نباید فکر کنیم این یا فلان غذا ما رو چاق میکنه.
سعی میکنم که هر وقت فکر غذا اومد تو ذهنم به چیز دیگه ای فکر کنم.
ولی بازم کار داره که ذهنمو از غذا منحرف کنم.
پیش به سوی به غذا فکر نکردن.🏃♂️🏃♂️🏃♂️
مرور کردن و فکر کردن به خوردن از خود خوردن تاثیرش بر جسم ما بیشتر هست و متناسبها اصلا به خوردن فکر نمیکنند و حتی تا ده دقیقه قبل غذا به خوردن فکر نمیکنن
باید مرور کردن این افکار رو کمتر کنیم
و ما در مسیر متناسب شدن قرار میگیریم اگر که
من افکار خوردنی نداشته باشم از این افکار نداشته باشم
نکلیف من :مرور این فکرها رو نداشته باشم
که چی من رو چاق میکنه چی نمیکنه چی رو با چی بخورم و اصلا خوردنم رو حساب و کتاب کنم همه ی اینها توجه به چاقی ان و اشتباه
باسلام
چند روز قبل، این فایل رو گوش دادم و امروز دوباره هم گوش دادم قبل از دوره خیلی وقتا برام پیش میومدکه به خاطر مثلا رفتن به یه مهمونی یاجشن تولد برنامه غذا خوردنمو تغییر می دادم که چاق نشم بعداز شروع دوره کم کم یاد گرفتم که اگه به اندازه نیاز بدنم غذا بخورم لازم نیست خیلی هم حساب وکتاب بکنم واسه خوردنم چون خواهرزاده متناسبی دارم که هر وقت به رفتاراش دقت می کنم می بینم خیلی راحت با غذاها برخورد می کنه واگه میل داشته باشه راحت میخوره واصلا فکر این نیست که مثلا میخوام برم مهمونی پس این وعده را کم بخورم.
دیروز که جمعه بودبرای بچه هام کیک شکلاتی درست کردم و عصرونه خودم میل داشتم یه تکه با چای بخورم و اول منصرف شدم و گفتم اونوقت نمی تونم شام چیزی بخورم ولی بعد گفتم نه الان بزار اینو بخورم تا وقت شام و بعدش دیگه اصلا موقع شام گرسنه نبودم و هیچی نخوردم و ازاین تصمیم خودم لذت بردم
خیلی جالبه
من امروز داشتم برای چندمین بار این فایل رو گوش میکردم در حالی که غدای طهرم رو اماده کرده بودم که سرخ کنم ولی خانواده ی همسرم زنگ زدن که شب میخواییم بساط منقل و کباب کردن برای شام داخل باغ راه بندازیم حتما بیایین و ما هم جز تفریح های هفتگیمون رفتن به باع هست و حتما میریم
اینجا نکته داشت و نکته اش این بود که فرمولهای قدیم من سریع اومد بالا که چون شب بساط کباب هست و صبح هم کلوچه خوردی پس طهر رو دیگه سرخ کردنی نزار که چاق نشی و خیلی زود اعلام کردم که میخوام عذا رو تغییر بدهم و اینا بمونه برای فردا و همسرم که متناسب هست گفت نه بابا چه کاریه خوب سرخ کن بخوریم ولی من پیش خودم راصی نبودم تا این فایل رو گوش دادم و دیدم عین همین مشکل رو استاد عزیز داشت توصیح میداد که چاقها از این افکار محاسبه کردن دارن ولی لاعرها ندارن قشنگ من تونستم تجربه کنم و یکی دوساعت بعد که پیغام گرسنگی رو دریافت کردم با ین اگاهی ها که از این فایل گرفتم تصمیم رو تغییر دادم و عذا رو سرخ کردم و کنار همسرم خوردیم بدون اینکه بزارم نجوای منفی بیاد و بخواد حرف بزنه
پس من این فکر رو داشتم که طهر عذای ساده بخور و خودت رو چاق نکن تا شب که با جمع عدا بخوری ولی من اهمیت ندادم و طبق روال هر روزم خوردم و سیر هستم و هر وقت شب هم گرسنه شدم هر موقع که بود به اندازه نیازم میخورم و هیچ ترسی هم نداره این نوع خوردن
همانطور که متناسبها هر چی بخوان در هر موقع میخورن و لاغر هم هستن ما هم حق انتخاب و آزادی داریم و جسم جدید متناسبمون رو هم خلق میکنیم
من رویای تناسب اندام به همراه سلامتی رو برای خودم و همه ی دوستای خوبم دارم
سلام دوست عزیزم چه زیبا نوشتید
عذر خواهم یه سوالی برام پیش اومد پیغام گرسنگی چی هست من از موقعی که دوره رو شروع کردم راستش انقد قبلا بی دلیل و برای وقت گذرونی میخوردم که الانم نمیدونم پیغام گرسنگی چی هست نشانه خاصی داره ؟
سلام دوست عزیز! پیغام گرسنگی یعنی اینکه یک علامت جسمی تو بدنت بببنی که گرسنه ته مثلاقاروقور شکم درد معده یا ضعف وبیحالی وسستی من خیلی وقتها که گرسنه میشم علامتش بیقراری وضعف اعصاب وتحریک پذیری شدیدی هست وپرخاشگروعصبی میشم اونموقع میفهمم دیگه واقعا گرسنه هستم ووقتی اونموقع غذا میخورم احساس شادی وخوشحالی وخوش اخلاقی خوبی بهم دست میده کلا اخلاقم صدوهشتاد درجه تغییر میکنه .امیدوارم پاسخ جوابتون رو گرفته باشین
سلام ممنونم از پاسختون بله جوابمو گرفتم من هم بسیااار بد اخلاق و عصبانی میشم همینطوره ممنونم
سلام به همگی
تبرییک میگم به دوستان عزیز م در این چالش با آرزوی موفقیت برای همه ی دوستای خوبم و هدفمندم
من هم قبلا که در رژیم سخت بودم همیشه این فکز رو داشتم که چی بخورم با چی بخورم چطور بخورم که چاق نشم یا اینکه کالری ها رو بشمرم که اگه طهر زیاد خوردم شب دیگه نخورم اگه ظهر کم خوردم شب مجازم یه مقدار بخورم و با همین طرز فکر من همیشه میخواستم به لاغری برسم در حالی که داشتم به چاقی توجه میکردم و خودم خبر نداشتم وای از بعصی چیزا که در ذهن ما جا افتاده بود که چاقی بیشتر برای ما دارن مثل بستنی و شیرینی و کیک و چیپس و فست فود و شام بیرونی یا مهمونی و … وقتی که از این موارد رو در طول روز بر میخوردم که به دلیلی باید میخوردیم دیگه تمام فکرم روی این بود حالا بروم ورزش سنگین کنم تا یه روز بعد غذا نخورم و کلی افکار بد و مزاحم که دیگه چاق شدم چون فلان چیز رو خوردم و واقعا هم برام چاقی اتفاق میوفتاد چون باور داشتم این افکار رو وهمیشهمنتیجه رو در جسم ام میدیدیم و ترسم بیشتر میشد از خوردن فلان خوراکی
ولی خدا رو شکر حالا دیگه بدون ترس مقدار دلخواهم رو بر میدارم و به اندازه نیازم میخورم و داخل فکر اینکه حالا خوردم چه بلایی روی جسمم ام میاد که من چاقتر بشم رو ندارم و سعی میکنم با لذت و بدون عداب وجدان عدا بخورم و به فکر اینکه حالا بعد از این خوردن دیگه چی نخورم یا چطور بخورم رو ندارم
حالا دیگه برام فرقی نداره من شب مهمانیم یا تولدم یا رستورانم خیلی راحت با غداها برخورد میکنم
پس من دیگه افکار خوردنی نمیاد سراعم که من شب چی بخورم یا فلان عذا رو با چی بخورم و با این فایل یاد یکی از اشناهامون افتادم که اتفاقا چاق هم هست و خیلی من با این شخص در ارتباطم و همیشه این طرف در حال خوردن ناهار هست روی سفره میگه حالا شب چی بخوریم ؟یا اینکه وعدهی بعدی رو چی بخوریم و داخل مسافرتی که با این شخص میرفتم همیشه این حرفش باعث خنده ی خیلی از متناسب ها بود که بزار لقمه غدا از گلوت پایین بره دوباره گرسنه ات بشه فکری میکنم و همیشه متناسب میکفت مطمعن باش گرسنه نمیمونی ولی ان فرد چاق اصلا عشقش و تفریحش این بود و لدت سفرش به این بود که داخل فکر خوراکی ها باشه و ببین کدوم رستوران بره و چی بخوره
در کل حالا تفاوت متناسب و چاقها بیشتر برام روشن میشه،و خدا رو شاکرم برای این همه اگاهی ناب و من از این جنس افکار رو که همیشه داخل فکر غدا باشم رو نمیخوام و خدا رو شکر از مزیتهای این دوره ی دهنی اینه که با گوش دادن به فایلها و فکر کردن در مورد اونها و کامنت نوشتن دیگه فرصت فکر کردن به این چیزا رو نداری و خود به خود در مسیر صحیح قرار میگیری
من به شخصه بعصی مواقع با صدای شکمم میفهمم که گرسنم و سریع هر چیز که هوس کردم بدون نگرانی میخورم و خوشحال هم از روی میز بلند میشم مثل دیشب که راحت برای شام ماکارانی خوردم بدون فکر کردن به کالری و چربی و … و به مقدار مورد نیاز خوردم و البته خیلی موقعها به دلیل صرفه جویی در وقت و حوصله نداشتن در آشپزی جدا برای خودم و این حرفها خیلی راحت از غذایی که هست میخورم هم لدت میبرم که مثل بقیه میخورم و هم خوشحالم که بدون نگرانی خودم
انتخاب میکنم چه مقدار از چه چیزی در چه زمانی بخورم
من الان د و روز یه جعبه پر از شیرینی خامه ای داخل یخچال هست و ویه مقدار هم کلوچه هست ولی من اصلا میلی به خوردن رولت ندارم و یه تیکه کلوچه رو با یه مقدار شیر در صبحانه راحت خوردم و نمیزارم هیچ فکر مزاحمی سراعم بیاد
سلام
اول از همه تبریک به تمام دوستانی که برنده چالش شدن👏👏👏
دوم چقدر از خوندن مطلب ابتدای فایل و نوشته های دوستان لذت بردم مخصوصا نوشته دوست عزیزمون خانم فریده
منم تصمیم گرفتم از تغییراتم بنویسم که برای خودم خیلی جالب هستن
من هفته گذشته یه سفر به کیش داشتم که برای خودم با توجه به تغییراتم خیلی لذت بخش بود یکی از مهمترین تغییراتم برخورد با صبحانه هتل بود من حدود ۳ سال قبل انتالیا بودم که برخوردم توی رستوران هتل با سفر الانم خیییییلی متفاوت بود توی اون سفر همش دنبال تنوع غذاها بخصوص شیرینی ها بودم یعنی بشقاب غذام رو که از انواع غذاها پر میکردم میرفتم سر میز شیرینی و یه بشقاپ پر از انواع شیرینی بر میداشتم که مزه خیلیهاش رو نمیپسندیدم و حسرت میخوردم که چرا از اون مدلی که دوس داشتم بر نداشتم توی سفر این دفعه درسته که تنوع خیلی کمتر از انتالیا بود ولی من فقط میگشتم اون صبحونه دلخواهم رو به میزانی که میخواستم بر میداشتم و میخوردم و حتی یه تکه کیک رو روز اول برداشتم و نخوردم رو توی روزای بعد امتحان نکردم کاملا حرص و ولعم کم شده بود نسبت به تنوع غذاها برای ناهار و شام اصلا تو فکر این نبودم که حالا چی بخوریم و کاملا صبر میکردم موقع ناهار یا شام یه چیزی میخوردیم خر جا که بودیم ،قبلا توی همه سفرهام کلی خوراکی برمیداشتم کلی هله هوله که حالا گرسنه میشیم چیزی برای خوردن داشته باشیم توی این سفر فقط گاهی که احساس تشنگی داشتم نهایت یه ابمیوه میگرفتم موقع خرید سوغاتی با وجود انواع و اقسام شکلاتها و ابنباتها فقط اونی که قصد داشتیم رو خریدیم و من اصلا دنبال تنوع توی قفسه ها نبودم با وجود شب بیداریها و راه رفتنهای زیاد اصلا دنبال خوراکی برای تجدید انرژی نبودم یا موقع اماده شدن غذا توی رستوران بیقرار نبودم که چرا نمیارن گشنمه و…. توی این چند روز اصلا برنج و غذای برنجی نخوردیم و غذای اون شهر رو امتحان کردیم اونم به میزان مورد نیاز
خلاصه اینکه این سفر برای من خیلی لذت بخش بود چون تمرکز روی لذت و تفریح بود نه خوردن و تمام این تغییرات به لطف اموزشهای عالی سایت تناسب فکری هست ممنون از شما استاد عزیز و تمام دوستانی که با خوندن کامنتهاشون کلی یاد گرفتم و تحسینشون کردم و انرژی گرفتم❤❤❤
نشان های دریافت شده
واکنش ذهن من بعد از فکر کردن به مطالب بالا
سلام و خداحافظ
خودتم بکشی تا زمانیکه باور داری بیش از اندازه میخوری این اتفاق رو در رفتارت شاهدی .
تا زمانیکه باور داری دلت باید کمتر غذا بخواد یا تنوعت کمتر باشه تا متناسب باشی یعنی قدرت چاق کنندگی دادی به مواد غذایی .
تا زمانیکه اینا باوراته خیالت تخت تو داری راه چاقیتو میری . هرچقدرم که تلاش کنی فایده نداره .
اینجوری بخوای ادامه بدی من دیگه تعهدهامم اینجا نمینویسم و کلا میرم چون این تناسبی نبود که دلم بهش گواهی میداد .
نمیدونم برمیگردم یا نه
ولی زمانی برمیگردم که فرمولای ذهنم اصلاح شده باشه .
اینجا بیشتر حالم بد میشه و بدتر میرم میخورم و چاقتر میشم .چون بین خودم و تناسب فاصله میبینم . تا زمانیکه در انتخاب باورها چونه بزنیم باورها اصلاح نمیشن . یه روزی به حرف من میرسید .
خدانگهدار .
نشان های دریافت شده
سلام . برداشت من از متن این قسمت :
باور اصلی
هر غذایی به هر اندازه که دلم میخواهد میخورم .
با این تفاوت که یک فرد چاق از این باور رنج می کشد . (چون باوردارد بیش از اندازه ی نیازش مصرف میکند .)
اما یک فرد متناسب از این باور لذت میبرد . (چون باور دارد که به اندازه ی نیازش مصرف میکند )
این یک باور صحیح است که در هر کجایی از مسیر که باشیم متناسب با همان نقطه که هستیم این باور عملی میشود . مثلا اگر مسیر را از یک تا ۱۰۰ در نظر بگیریم
۱۰۰ را چاقی و ۵۰ را تناسب در نظربگیریم کسی که در نقطه ی ۱۰۰ قرار گرفته توجهش به مواد غذایی بیشتر است و رنجش هم بیشتر و در ساعات بیشتری از روز یا دارد میخورد و رنج ولع دارد و یا دارد به غذا خوردن فکر میکند رنج نگرانی دارد و یا دارد غذا را بالا میاورد و رنج عذاب وجدان دارد .
کسی که در نقطه ۵۰ قرار گرفته ذهن او به اندازه ی مصرف ۵۰ به مواد غذایی توجه میکند و آن مقدار را مصرف میکند . لذت میبرد و تمام .
کسی که متناسب است توجه او به مواد غذایی خیلی کمتر از یک فرد چاق است . چون باور دارد هر مواد غذایی به هر اندازه که او بخواهد به فراوانی در دسترس او وجود دارد و او میتواند از آنها استفاده کند .
ولی او رابطه ی سالم با غذا دارد و گرفتار خلاء ذهنی در رابطه با غذا نمیشود .
او اصلا در مورد غذا صحبت نمیکند .
او اصلا به غذا فکر نمیکند .
چون عاشق خوردن نیست . عشق او به چیزهای دیگر است .
تفاوت فرد چاق با او اینست . (وابستگی). اکثر الگوهای عشق که در ذهن ماست بیشتر یک بیماری روانیست که نامش وابستگیست .
یعنی ما در مواجهه با مواد غذایی دقیقا باید از قانون روابط استفاده کنیم .
ببخشید که این رو میگم : روابط ما و مواد غذایی به گند کشیده شده که هرچقدر بیشتر در آن غرق میشویم وابستگی بیشتر میشود و حالمان بدتر میشود . احساس نیاز بیشترمیشود و احساس ما به نبودن مواد غذایی بیشتر و بیشتر میشود و باز هم حال ما بدتر میشود و ما از درون به تباهی کشیده میشویم .
بله روابط ما با مواد غذایی به گناه کشیده شده و از رابطه ی حلال خارج شده است . (البته الگوی مواد مصرفی در ذهن چاقمان را میگویم ) . در حالیکه یک ذهن متناسب رابطه ای سالم با غذا برقرار کرده است که هم لذت روابطش را میبرد و هم متناسب و آزاد و آرام است .
حالا ما هم داریم کم کم روابط خودمان و مواد غذایی را در ذهنمان اصلاح می کنیم .
دقیقا مثل قوانین روابط که هرگز نمیتوانیم طرف مقابل را مقصر بدانیم اینجا هم نباید گناه چاق شدنمان را گردن غذا بیندازیم . بلکه اول باید مسئولیت چاقی خودمان را بپذیریم و قدرت را به دست خودمان و توجهاتمان بدهیم .
یعنی این ما هستیم که با تصورات غلط این رابطه را خراب کردیم .
این ما هستیم که افکارمان را در رابطه با مواد غذایی طوری تنظیم کردیم که سبب ولع بیشتر در ما شد و رفتار زشت از ما سرزد . به خاطر باور نداشتن و دوست نداشتن خودمان خواستیم آرامش را از مواد غذایی به دست بیاوریم . ولعمان بیشتر شد . توجهمان بیشتر شد . تنوع بیشتر شد . مقدار بیشتر شد . عذاب وجدان بیشتر شد . وابستگی بیشتر شد و ریشه ی چاقی گسترده تر شد .
مل باید عزت نفس خود را بالا ببریم . یعنی روی تمرینات خود دوستی و پرداختن به من دوستداشتنی و لیاقت بپردازیم .
هرچقدر ما احساس لیاقت و عزت نفس بالاتری داشته باشیم روابطمان با مواد غذایی بهتر میشود و آن نگرش خودتخریبی از وجودمان میرود .
ما لایق بهترین روابط هستیم .
مواد غذایی همواره در دسترس ما هست .
ما هرماده ی غذایی و به هر اندازه که دلمان خواست میتوانیم بخوریم و لذت ببریم . (در حالیکه ذهن چاق هرگز نمیتواند از هر ماده ی غذایی و به هر اندازه که دلش خواست بخورد و لذت ببرد چون باور دارد مواد غذایی سبب چاقی او میشود و او چاقی را نمیخواهدو در نتیجه از آن رنج می کشد.)
پس برای اینکه از این احساس وابستگی ذهنی به مواد
غذایی رها شویم باید احساس عزت نفس و لیاقت را جایگزین آن کنیم .
عاشق خودمان باشیم . عشق حقیقی به انسان قدرت میدهد . اعتماد به نفس می دهد . لذت می دهد .
احساس لیاقت به انسان عظمت میدهد . انسان را بزرگ میکند . انسان را بی نیاز میکند .
البته کم کم این اتفاق می افتد . آهسته آهسته ما از احساس وابستگی خارج میشویم و به احساس غنی بودن میرسیم . توجه ما تغییر میکند . افکار و احساس ما تغییر میکند . واکنشهای رفتاری ما تغییر میکند .
ذهن ما لایق آرامش است .
ما لایق بهترینها هستیم .
جسم ما لایق تناسب است .
سرنوشت ما متناسب شدن است .
تمام بدن ما در جهت تناسب ما گام برمیدارند به شرطی که ما خواهان تناسب باشیم .
خواهان برقرار کردن روابط شایسته با مواد غذایی .
زیبا رفتار کنیم .
همه چیز برای لذت ما در تناسب فراهم است .
☺☺☺☺☺
وقت همگی بخیر انشالله
این چی بخورم چی نخورم که اصلا همیشه جزو فرهنگ ما هست فقط انگار ما فکر این هستیم البته که خانم خانه باید فکر چی درست کنه هم باشه صبح تا شب که اینطور که گفتین این اشکالی نداره
من هنوز بعد از یک سال ونیم از دوره ها بیشتر وقتا حواسم به اینه که چی بخورم مثلا هنوز ناهار تموم نشده می گم شام چی بخوریم همسرم می گه حالا کو تا شام چون ما اینجوری بزرگ شدیم ولی همسرم و خانوادش اصلا فکر نمی کنن به خوردن البته اوایل من تازه ازدواج کرده بودم و نامزد بودم دوست نداشتم اینجوری به غذا اهمیت نمیدادن ولی ما بر عکس بودیم مامانم همیشه با عشق غذا رو آماده می کرد و چاق هم نبودیم اون زمان همه خوب و خوش اندام
به قول شما افراد متناسب موقع خوردن که می شه تازه به فکر میافتم وهیچ وقت به خوردن فکر نمی کنن
منم باید سعی کنم اینو تمرین کنم موقع خوردن که شد فکر کنم چی بیارم بخورم تمرین خوبیه بالاخره به قول همسرم آدم از گرسنگی نمی میره
اون موقع ها همش می گفتم بزار غذا بخوریم بعد بریم اونجا بزار غذا بخوریم بعد اون کار و کنیم و همه جا هم خوراکی می بردم همسرم می گفت باز بغچه آوردی!
چقدددر به موقع و عالی بود این بخش واقعا الان داشتم فک میکردم به افراد متناسبی که بیشتر از من میخورن و موقع سفارش غذا یا تهیه غذا دغدغه ی چاق شدن و این حرفا رو ندارن و چه متناسبن و عالی سالللها، اما من همیشه ترس از خوردن رو داشتم و البته هنوز هم دارم که با تمرین حلش میکنم به لطف خدا، منم راستش همین امروز صب داشتم با خودم دو دو تا چهار تا میکردم که صبونه چی بخورم خب اگه اینو بخورم بعد نهار برنجی باشه که سنگینه پس نه الان صبونه سبک بخورم نهار فلان چیز شام فلان واین قبیل فکرها من در اطرافم افراد دارای اضافه وزن زیادی دارم و واقعا میتونم بگم که اونها اصلا نگران خوردنشون نیستن و البته نوسان وزنی زیادی ندارن من با وجود متناسب بودنم نسبت به اونها اما نوسان زیادی داشتم در وزنم تو این سالها که به خاطر ترس از خوردن بوده و هست امیدوارم این ترس هر روز کمرنگ و کمرنگ تر بشه در ذهنم با کمکای شما استاد گرانقدر
سلام به دوستانم و استاد عطارروشن
خوشحالم نظرم جزء نظرات انتخابی قرار گرفت ،هر چند خودم مطمئن بودم که قرار میگیره بدلیل اینکه حس بسیار عالی در حین نوشتنش داشتم و هر زمانیکه در نوشتن کامنتی حس هام بیشتر دخیل میشه مطمئن میشم که اون کامنت در تلگرام یا واتزاپ منتشر میشه
خانواده پدری و مادری من هر دو طرف چاق هستند ،همیشه فضای صحبت هاشون از چاقی،خوردن ها،لذت های خوردن،چاق بودن=سالم بودن،،چاق بودن =با نمک بودن،،چاق بودن=مرد پسند بودن،،،چاق بودن=قوی بودن و چاق بودن در ذهن من مساوی با خیلی موارد ثبت شد که من بصورت آگاهانه متوجه اونها نبودم،من سالها تشویق شدم برای چاق بودنم،برای من ضعف نبود بلکه نقطه قدرتم بود ،ذهن من چاقی رو برای من یجور محافظ و پوشش امنیتی تعریف کرده ،پس منو در مسیر چاقی بیشتر قرار میده ،الفبای ذهن من با فرد متناسب متفاوته
خب حالا من ۱۰ ساله شدم متوجه شدم یه فرق بزرگی با دوستانم در مدرسه دارم ،شکل بدنم زشت شده بود،ناهنجار شده بود،لباس هام بهم نمیومد،اصلا لباسام زشت انتخاب میشدن،احساس نفرت از خودم در من آغاز شده بود،بدنمو مقصر تمام ناکامی هام میدیدم ،از همه دوری میکردم،حق انتخاب فرد مذکریو نداشتم ،میدونستم انتخابم نمیکنن،جاییکه همه دختر و پسر های نوجوان بودیم من ادای پسرهارو در میوردم که مبادا پسری باهام از روی علاقه صحبت کنه چونکه تو وجود خودم کمبود داشتم،انگار هیچ وقت حرفی برای گفتن نداشتم ،فکر میکردم ضعیف ترین ها میتونن به من نزدیک بشن و همینطور هم رخ میداد
خودمو ناقص تصور میکردم که خدا برای من کم گذاشته،آخه چرا خواهرم باید متناسب باشه ،هر چی دلش میخواست میخورد تازه بهش میگفتن ۴۵ کیلویی ،چی در من بد عمل میکرد؟ و جواب هاییکه از خانواده ،دکترها و دیگران میشنیدم ،،،اینکه فریده تو استخونات درشته،مادرزادیه،مادرت خیلی خوراکی های مقوی خورده وقتی تورو باردار بوده،ژنتیکه،ارثیه،اینا دلایل کودکی من بود وبعدش دلایل بزرگسالی من شروع شد،که بخاطر ازدواجه،بارداریه،زایمانه،قرص و داروست،سنه،شام خوردنه ،شیرینی خوردنه،فست فود خوردنه و یه عالمه دلیل هاییکه من شنیدم و پذیرفتم و باور کردم و هر روز به اون فرمول های جدید توجه کردم و توجهات من ،منو بیشتر وبیشتر در مسیر ولع های سیری ناپذیر قرار داد،یادمه میرفتیم مهمونی از شب قبلش با خودم فکر میکردم که ای کاش میزبان مرغ سرخ کرده ویه عالمه سیب زمینی سرخ کرده درست کنه،آخه چرا باید فکر یه دختر کوچیک روی اینها باشه ؟😬جالبه ما خودمون آگاه نیستیم که سفارش چه چیزیو به جهان فرستادیم،من سفارش همبرگر داده بودم انتظار قرمه سبزیو داشتم ،از همون روزای بدو تولد من ،برای من داشتن سفارش همبرگر میدادن ،حالا که بزرگ شدم میگم منکه این غذارو نمیخوام،میخوام با اونهمه داده های چاق کننده ،بدن باربی وخوش تراش داشته باشم،آخه اون داده ها ،سفارش بدن زیبا نبود ،به همین دلیل توی افکار من فقط جذابیت های خوراکی میچرخید ،فرمان سیر شدنی در کار نبود
با فهمیدن اوضاع وخیم خودم و رو آوردن به سفارشات پدرم ،دکترها و اطرافیانم بذرهای بدتر بیشتری در من شکل گرفت ،که حالا بیا شامو از غذات حذف کن که خیلی مضره و منهم انجام وظیفه کردم ،برنج و نون وشیرینی وروغن وووووو اینا هم مضر هستن ،حذف بشه و من باز هم ناآگاهانه اطاعت کردم،به خودم اومدم دیدم یه خانم بیست وچند ساله، گاهی چاق ،گاهی ،گاهی توپر ،تپل ،پر از عقده ای هستم که فقط منتظر شنیدن نظر دیگران هستم و انجام اون ،از خودم هیچ اراده ای ندارم،ترسو و بی اعتماد بنفس ،متنفر از خودم،با یه عالمه ترس از خوردن ها ،انتقاد ها ،پر از ولع نخوردن ها،به یغما رفتن ۱۰ سالگیم تا ۴۴ سالگیم ،تازه وقتی رژیم ها رها میشدن ،ترس های من بیشتر میشد ،که حالا چکار کنم بازم چاقتر میشم
پارسال دقیقا تولد ۴۴ سالگیم هدایت شدم اینجا ،حالا حرف های جدیدی بهم زده میشه ،که چاقی من ذهنیه🙄البته خودم متوجه شده بودم یه چیزی در من درست کار نمیکنه
گیج شده بودم ،یعنی چی ؟یعنی تمام اون ذهنیت های قبلیمو نشنوم ،آخه اون صداها خیلی بلند وترسناک توی مغزم میچرخن،حالا باید صداهای جدید بشنوم ،که بهم میگه تمام آنچه شنیدی و باور کردی اشتباه بوده ،،آیا این حرف های جدید در من امید عشق واشتیاق رو بیدار میکنه؟؟ بله ۱۰۰درصد
پس من این حرف های جذاب جدید رو قبول میکنم چونکه میدونم صحبت هاییکه درش عشق امید آزادی هست از جانب خداست ،این جنس صحبت ها حال منو خوب میکنه ،احساس ترس هام کمتر میشه،احساس امیدواری بیشتری خواهم داشت
کم کم تو این دوره ها مدل ذهنی من تغییر کرد ،اون صداهای منفی دارن از فاصله دورتری شنیده میشن ،بجاش صداهای جذاب درونم بلندتر میشن
حالا دیگه ولع خوردن ،نخوردن ندارم خدارو شکر،دیگه نمیترسم از اینکه همین یک بار میتونم از این غذا استفاده کنم،ممنوعیت ندارم ،احساس آرامش دارم ،همین احساس آرامش باعث شده بی خیال مواد غذایی ها بشم،فرمان های جدید به من میگه غذاها نیستن که چاق کننده هستن ،نوع نگرش من نسبت به هر چیزی میزان بد و خوب بودن اونو تعیین میکنه،من یاد گرفتم خودمو لایق بدن قشنگ بدونم ،احساس بی ارزشی ها دارن در من کمرنگ میشن،قدرت در من بیدار شده،من توانمند من بیدار شده ،دیگه خوراکی ها الویت زندگی من نیستند،قبلا هر خوراکی دم دستم بود میخوردم ولی الان فقط خوراکی هاییکه کیفیت خوبی دارن و مورد علاقم باشن مصرف میکنم،در این دوره ها شخصیت یک انسان ارزشمند به ما آموزش داده میشه و ما لاجرم فرکانس و انرژی یک شخص محترم رو به جهان میفرستیم،جهان هم که مثل آینه جلوی ما نشسته که فقط و فقط احساسات مارو به ما ثابت کنه
سالها شنیدم که فردا چی بخوریم،چی درست کنیم،شب مهمانیم ظهر غذای سبک بخوریم،شب این غذارو نخوریم،این غذارو با اون غذا نخوریم و این چرخه باعث شد ما بیشتر وبیشتر در فکر غذاها باشیم ،مثلا مادر من هنوزم میگه ظهر برنج خوردم شب دیگه نمیخورم ،یا میخواییم بریم مسافرت چند روز قبلش برنج و غذای سنگین نخوریم و یکی از پاشنه های آشیل من رستوران رفتن و مسافرت بود که بشدت در ذهن من باور مخرب چاقی داشت که خدارو شکر در مدت ۱۰ ماهی که در دوره هستم ومسافرت و رستوران هم زیاد میرم روند من رو به لاغری بوده😊
اون زمان هاییکه از ۸ صبح میرفتم باشگاه تا ۲بعدازظهر مدام تو فکر چی ببرم باشگاه بخورم که غش نکنم ،نهار چی بخورم بودم،برای میان وعده توی سالن،هویج ،کرفس،سیب میبردم تازه اونم با ترس میخوردم،برای نهار هم سینه مرغ آبپز یا یه غذای کاملا رژیمی با یه عالمه سالاد 🥴که من تا سالها از سالاد بیزار بودم ،الان که رژیم نیستم هر رستورانی برم سالادهای مخصوصشونو با لذت امتحان میکنم و بعضی اوقات دوست دارم فقط سالاد بخورم
یکی از خوراکی های مورد علاقه من از قدیم مخلوط شیر با بیسکویت مادره و سالها یا نخوردم یا با ترس خوردم،اتفاقا الان که دارم کامنت مینویسم و گرسنه هم هستم وبرنجم هنوز آماده نشده برای نهار ترجیح دادم یه لیوان شیر وبیسکویت بخورم ،ببسکویت هارو ریختم توی لیوان با عشق با شیر مخلوط کردم و در حین نوشتن شروع به خوردن کردم،هنوز کل لیوان تموم نشده بود که صدایی در من و هم خوردن معده م ،بهم فرمان بس است رو داد ،منهم آگاهانه بقیه محتویات لیوان رو ریختم دور و نخوردم ،برای شروع خوردن بیسکویت من این فکرو نکردم که بیسکویت خوراکی چاق کننده است ،از قبل هم به خوردن بیسکویت فکر نکردم،گرسنگی در من باعث شد که انتخاب کنم و تصمیم بگیرم که این خوراکیو تا آماده شدن نهارم میل کنم،خدارو شکر بعد از شروع دوره ها و تمرین و تکرار ،مخصوصا در دوره پیشرفته ،پازل ذهنی من یه مدل دیگه ای شد ،ترس هام کامل دارن ریخته میشن و اصلا تو فکر چی بخورم چی نخورم نیستم،مثلا دیشب نون بربری تازه گرفتم که من عاشق نون بربری هستم ،موقع برگشتن از کلاسم و انتخابم نون وپنیر وگردو بود،به علایقم توجه میکنم ،هر چیزیو وارد بدنم نمیکنم فقط به خاطر سیر شدن ،دیروز توی کلاسم یکی از دوستانم که ۲ هفته منو ندیده بود بهم گفت فریده چشمات برق عجیبی داره ،حتی از ۲هفته پیش هم تغییرات درونی بزرگیو در تو میبینم ،منم ازش تشکر کردم و کاملا پذیرایه نوازش هاش شدم و به خودم گفتم فریده تو لایق محبت از جهان هستی ،اگر قبلا بود میگفتم داره دروغ میگه،چاپلوسی میکنه ،ولی این روزها که به خودم و خوبی های شخصیتم زیاد توجه میکنم و احساس لیاقت وارزشمندیو در خودم تقویت میکنم ،واکنش های جالبی از جهان و اطرافیانم دریافت میکنم،قبلا خودمو لایق برنده بودن نمیدونستم ولی جدیدا هم تو چالش رقصم برنده شدم هم تو چالش این سایت ،همون لحظه که استاد چالشو گذاشتن به خودم گفتم فریده قدرتمندم تو لایق برنده بودن هستی و حتما هم برنده میشی
خبر خوب دیگه هم که دارم ،،،چند روز پیش که رفتم لباس های زمستونیمو بذارم تو کمدم و داشتم ساکمو نگاه میکردم ، ۴تا پالتویی که پارسال دیگه تنم نرفته بودن و میخواستم بدم به کسی بپوشه رو دیدم و گفتم بذار بپوشمشون ببینم چجوری شدن ،در کمال خوشحالی تمام اون پالتوها تنم رفتن و زیپ هاشون بسته شد🙃خیلی خوشحال شدم یعنی امسال ۴تا پالتو برای پوشیدن دارم،هر چنددیروز از ذوقم رفتم ویک بارونی سایز ۴۲ برای خودم با یک بلوز کوتاه سبز آبی کادو خریدم 😉
و خودمو تشویق کردم برای تلاش های زیادی که برای داشتن زندگی با کیفیت تر انجام میدم که این حق منه و من باید خوب وعالی مجلل زندگی کنم و به اندازه ای که این جمله رو باور کنم نتایج وارد زندگیم میشه
ممنون از خوندن نظر من که طولانی هم شد🥰
سلام خانم فریده چه عالی و زیبا نوشاید از خوندن نظرتون لذت بردم واقعا چه به موقع همه چی در مسیر اگاهی من قرار میگیره خدایا از تو ممنونم ظهر داشتم به این فک میکردم که من چرا ترس از غذا دارم استاد این فایل ارزشمند رو ارایه دادن الان دقیقا همسرم به من گفت چه خوب لاغر شدی ها الان شکمت کلا صفر شده دیگه و من در جواب با تعجب گفتم وااقعا؟ اصن باورم نمیشد حتی در ذهنم گفتم نه ایشون دید من گرفته ام خواست خوشحالم کنه حتی بعد نیم ساعت ازش پرسیدم راستشو بگو واقعا لاغر شدم یا خواستی خوشحالم کنی و از گرفتگی در بیام با تعجب گفت مگه اینجوری از گرفته بودن و افکار منفی در میای؟ گفتم حالا تا حدی اره گفت من واقعا گفتم چیزی رو که دیدم گفتم اصصلا نمیدونستم انقد خوشحال میشی و چه ترمزی رو برام فعال کردید که من باید خودمو لایق تعریف و تمجید بدونم واقعا ممنونم
سلام خانم سمانه
دقیقا جهان به حال و احساس ما پاسخ میده،واسه همین هر لحظه باید آگاه باشیم به درونمون ،اگر حالم خوب نیست آگاهانه از خودم بپرسم ،فریده چی شده؟ از کودک درونم دلجویی کنم ،کودک درونم پروفسور کوچولوی ذهن منه،اگر اون حالش خوب باشه،خلاقیت ،پیشرفت ،تغییر در من صورت میگیره،اگر میخوام عوض بشم و دنیای اطرافم بهتر بشه فقط باید کودک درونمو مجدد برنامه ریزی کنم ،انقدر محبت خالص بهش تزریق کنم که سرمست بشه،باید تلافی ۴۴ سال بی محلی هامو براش جبران کنم،باید احساس امنیت کنه ،باید بیدارش کنم،فعالش کنم،بهش عشق بدم،کاراییو انجام بدم که اون دوست داره،من سالها اونو نادیده گرفتم ،اگر به خودم محبت واقعی کنم ،خودمو نوازش کنم،اول و آخر همه چیز خودمو لحاظ کنم ،کودکم جون میگیره،حالش خوب میشه،عشق واشتیاق در من بیدار میشه،قدرتمند میشم ،احساس قدرت من به جهان احساس قدرت میفرسته بجای احساس قربانی بودن ،باید احساس لیاقت بدن زیبا وخوش تراشو داشته باشم ،اونوقت جهان لاجرم منو در مسیر زیباتر قرار میده،جهان مثل آینه عمل میکنه،دقیقا من سالها احساس بی لیاقتی،ضعف،شکست،قربانی بودن،مظلوم نمایی،فقر ،زشتی ووووو داشتم و انتظار داشتم جهان برای من گل و بلبل باشه ،،ننننه همچین چیزی امکان نداره ،جهان قانونمنده ،نمیشه سرشو کلاه گذاشت،وقتی از صبح تا شب خودمو تخریب میکردم ،جهان هم افراد، موقعیت و شرایطی برای من فراهم میکرد که همه به من بی احترامی کنن،بدن منو مسخره کنن و خیلی اتفاقات ناراحت کننده دیگه،وقتی من از خودم و بدنم متنفر بودم و مرتب ازش ایراد میگرفتم ،انتظار داشتم بدن سیندرلا رو داشته باشم ،اصلا قبل از اینکه دیگران مسخرم کنن خودم زودتر خود تخریبی مو شروع میکردم که از دیگران کمتر ناراحت بشم
حالا دارم یاد میگیرم هیچ کس و هیچ چیزی مهم تر از خودم نیست،بخاطر کسی از خودم نمیگذرم ،اگر کاریو دلم نخواد به اجبار انجام نمیدم،اگر حالم از انجامش خوب بشه برای دل خودم وحال خوب خودم انجام میدم ،خب جهان چه پاسخی بمن میده ؟ آدمی میفرسته تو مسیر زندگی من که بینهایت به من احترام میذاره و انواع واقسام محبت ها رو بمن داره،زندگی مرفه تر بمن میده، وقتی همه دارن از گرونی و دلار و بقیه موارد مینالن من دارم راحت خرید میکنم و در آرامش مالی وعاطفی هستم و خیلی موارد دیگه
هر چقدر روی کنترل ذهنت کار کنی و ذهن قبلیتو نشنوی و روی ساخت ذهن وفرمول های جدیدت زمان بذاری و کار کنی نتایج بزرگتری خواهی گرفت،مثلا من از صبح که رفتم بیرون و
الان که ۹ شبه اومدم خونه و در حال استراحت هستم دارم کامنت دوستانمو میخونم ،همین وقتی که میذارم ،در حال باورسازی هستم ،ذهنم درگیر ساخت نورون های جدیده ،پس من در مسیر درست هستم ،الان فکرهای من متفاوته ،در هر جمعی نمیشینم،هر حرفیو وارد گوش هام نمیکنم،درد دل با کسی ندارم،مدل خوردنم،افکار خوردنم عوض شده،مثل ۹۵درصد مردم از خوردن پیتزا در شب نمیترسم،دیشب رفته بودم تولد یکی از دوستان در یک کافه ،ما سفارش پیتزا و نوشیدنی دادیم،خانمی کنار من نشسته بود ویکی از مهمان ها بود ومن نمیشناختمش ،ازم پرسید شام پیتزا میخوری؟ گفتم خب آره ،چیه مگه ؟ گفت آخه عروسی پسرمه و من باید چند ماه قبلش چیزی نخورم رژیم بگیرم ،که لباس تنگتری بخرم،آخه من مادر دامادم و فامیل های عروس خیلی باربی هستن ،،هر چند هیکل اون خانم کاملا متناسب بود ولی ذهن ترسویی داشت ،در انتها هم یک پیتزا سفارش داد و تمامشو خورد و گفت آخه نهار نخورده بودم خیلی گرسنه بودم ، اونجا بازم خدارو هزاران بار شکر کردم که من در مسیر صحیح هستم وبرای تمام عمر از اینجور ترس ها رها شدم
احساس ارزشمندی،لیاقت،شایستگی مهمترین احساساتیه که باید بخاطرش هر لحظه تمرینش کنیم ،حتی اگر در مسیر پول هم قرار بگیریم اگر احساس لیاقت نداشته باشیم تمام پولمونو از دست میدیم ،من برام از دست دادن کل پولم چندین بار اتفاق افتاده و از زمانیکه دارم کنترل ذهن واحساس لیاقت تمرین میکنم فقط در مسیر احترام ،زیبایی،مسافرت،پول و ثروت قرار گرفتم
تمرین جلوی آینه وتعریف وتمجید از خود بهترین کاره که هر روز انجام میدم
نوشتن خصوصیات خوب خودم هر روز وسپاسگذاری داشته هام بشدت منو در مسیر خواسته هام قرار میده
ودر انتها هر کسی ازم تعریف میکنه با کمال میل ازش میپذیرم ومنم ازش تعریف میکنم
براتون بهترین هارو آرزو دارم دوست همراهم
من واقعا خیلی خوشحالم که میشه گفت دقیقه نود به این مسیر هدایت شدم در حالی که داشتم از طریق سایت سفارش رژیم لیمومی رو میدادم دلم یه چیز میگفت و عقلم چیز دیگه و من اینبار به عقلم گوش دادم و بهترین انتخاب رو کردم و خیلی خیلی خوشحالم و خدا رو سپاسگزارم که دوستان آگاه و دوست داشتنی ای مثل شما در مسیر زندگیم قرار گرفت خدایا از تو ممنونم
با سلام به فریده عزیز❤️
واقعا همیشه از خوندن نوشته هاتون لذت میبرم.
دوست دارم دنبال هر فایل اول نوشته شما رو بخونم. واز خوندن مطالب هم انرژی میگیرم هم خیلی چیزها رو بهتر متوجه میشم.
خدا رو شکر میکنم که با هدفمندی و باور.. واستمرار به حال خوب و خواسته هاتون رسیدید.
با آرزوی شادی وموفقیت بیشتر برای شما👌👌
سلام دوست عزیز
ممنون از شما که وقت میذارید و کامنت منو میخونید
و خوشحالم که نوشته های من براتون مفید بوده
ممنون از انرژی خوب شما ⚘😊
امیدوارم در این مسیر زیبا به خواسته هاتون برسید هر چند مطمئنم هر کسی به تغییرات ذهنی ایمان و استمرار داشته باشه حتما موفق خواهد بود 👌