بسیاری از افراد چاق سالهاست در حال مبارزه با چاقی هستند اما هرگز موفق به شکست آن نشده اند.
چاقی نتیجه افکار، تصاویر ذهنی و عملکرد فرد است که باورهای چاقی را تشکیل می دهند. درحالی که افراد برای لاغر شدن ورزش می کنند و رژیم می گیرند.
باورهای چاقی چیست
تعریف ساده باورهای چاقی، انتظار چاقی است.
انتظاری که در شما برای چاق شدن یا چاق تر شدن ایجاد می شود همان باورهای چاقی هستند که به مرور در ذهن نفوذ کرده و گسترش پیدا می کنند.
باورهای چاقی در اثر شنیدن درباره چگونه چاق شدن یا دیدن نمونه هایی که درباره چاق شدن خود صحبت می کنند در ذهن ما ایجاد شده و به مرور بر اثر تکرار شدن رشد و گسترش پیدا کرده و فرمول های چاقی ذهن را تشکیل می دهند.
البته در برخی موارد باورهای چاقی از طریق علاقمند شدن به چاق شدن در ذهن ایجاد می شوند به این صورت که فرد به دلایل متعدد مانند مسخره شدن بخاطر لاغر بودن یا ضعیف بودن و … دوست دارد چاق شود تا در نگاه دیگران قوی و توانمند به نظر برسد.
نکته حائز اهمیت اینکه باور های چاقی به بی نهایت شکل می تواند در ذهن افراد ایجاد شود اما نتیجه شکل گیری آنها در همه انسانها باعث شکل انتظار چاقی می شود. یعنی فرد دوست دارد چاق شود یا می ترسد که نکند چاق شود.
دوست داشتن چاق شدن یا ترسیدن برای اینکه نکنه چاق شوید هر دو یک معنی و مفهوم برای ذهن دارد و آن انتظار چاقی است.
نقش باورهای چاقی در شرایط جسمی
باورهای چاقی به دو صورت بر وضعیت جسمی ما تاثیر می گذارند:
۱- باعث چاق شدن و چاق تر شدن می شوند.
زمانی که فرمول های چاقی ذهن به شکل های مختلف در ذهن ایجاد می شوند به مرور انتظار چاق شدن در افراد شکل می گیرد و فرد منتظر است که چاق شود یا می ترسد که نکند چاق شود.
۲- مانع لاغر شدن می شود.
افراد زیادی در سراسر دنیا سالانه تلاش بسیار زیادی برای لاغر شدن انجام می دهند و همچنین هزینه های سنگین برای لاغر شدن پرداخت می کنند اما موفق به لاغر شدن نمی شوند که دلیل اصلی آن باورهای چاقی موجود در ذهن آنهاست.
مهم نیست برای لاغر شدن از چه روشی استفاده می کنید یا چه مقدار هزینه پرداخت کرده اید اگر باورهای چاقی ذهن شما تغییر نکند هزگر لاغر نخواهید شد.
از این رو بسیار مهم است که قبل از هر اقدامی برای لاغر شدن روش چگونه اصلاح کردن باورهای چاقی را بیاموزید.
زمانی که موفق به اصلاح باورهای چاقی ذهن خود شوید حتی اگر هیچ اقدام فیزیکی برای لاغر شدن انجام ندهید خودبخود لاغر می شوید چون شرایط جسمی شما دقیقا مطابق با باورهای ذهنی شما درباره چاقی یا لاغری است.
تغییر فرمول های چاقی ذهن
به شکل عموم افراد تصور می کنند برای ایجاد تغییر در رفتار یا گفتار افراد باید با آنها برخورد کرد.
این برخورد کردن به شکل های مختلف در خانواده، جامعه و سیستم قضایی اعمال می شود.
همه ما تجربه برخود تند والدین زمانی که مرتکب رفتاری که از نظر آنها اشتباه بوده است را داریم. همچنین خودمان در برخورد با رفتار فرزندان خود واکنش های مختلفی داده ایم که نتیجه این باور عمومی برخورد کردن برای ایجاد تغییر است.
آنچه مسلم است برخورد کردن و واکنش دادن نسبت به رفتار دیگران منجر به ایجاد اصلاح یا بهبود شخصیت فرد نخواهد شد بلکه باعث تحریک فرد برای پافشاری بر رفتار اشتباه خود خواهد شد.
برای ایجاد تغییر همواره باید از آموزش به جای برخورد و واکنش استفاده کرد. آموزش دادن باعث جایگزین شدن فرمول های صحیح به جای فرمول های اشتباه در ذهن و در نتیجه اصلاح باورهای فرد خواهد شد.
در مورد چاقی هم دقیقا همین شرایط باید مدنظر قرار گرفته شود و به جای مبارزه با باورهای چاقی باید سعی کنیم از طریق آموزش دیدن باورهای لاغری را در ذهن خود ایجاد کنیم. بنابراین هرگز سعی نکنید با باورهای چاقی خود مبارزه کنید.
فرمول های چاقی ذهن با توجه به منبع ایجاد کننده خود در لحظات خاص از زندگی روزمره فعال می شوند و در باقی موارد خاموش و غیرفعال هستند بنابراین برای اصلاح این باورها نباید در زمانی که فعال و بیدار شده اند اقدام کرد چون نتیجه نهایی صد در صد شکست خواهد بود و نه تنها منجر به اصلاح باورهای چاقی نمی شود بلکه آنها را قوی تر می کند.
مبارزه با باورهای چاقی دقیقا مانند مبارزه کردن با خرس هاست. اگر می خواهید از شر خرس ها خلاص شوید باید در زمانی که در خواب زمستانی یا در حال استراحت عمیق هستند به سراغ آنها بروید. هرگز نباید با خرسی که از خواب بیدار شده است یا در حال جستجو برای غذاست مبارزه کنید چون حتما شکست خواهید خورد.
باورهای چاقی ذهن مانند خرس ها هستند. آنها همیشه بیدار و در جستجوی غذا نیستند بلکه فقط لحظاتی در روز را صرف جستجو برای غذا می کنند و در باقی لحظات در حال استراحت هستند. برای اصلاح و تغییر باورهای چاقی باید در زمان خاموشی به سراغ آنها برویم و سعی کنیم از طریق یادگیری لاغری با ذهن باورهای لاغر کننده را در ذهن خود ایجاد کنیم.
به این شکل بدون تحمل سختی یا خطر صدمه دیدن بر اثر مبارزه با باورهای چاقی می توانیم در کمال آرامش لاغر شدن و تا ابد لاغر بمانیم.
منتظر خواندن نوشته های شما هستم
همراه همشگی شما: رضا عطارروشن
امتیاز 4.39 از 83 رای
با دیگران به اشتراک بگذارید تا امتیاز بگیرید!
روزهای قبل مهمون بودم ودر اون مهمونی من غذای مورد علاقم کوکو سبزی بود و من خوردم ب شدت خوشمزه بود و در یجایی دیگه نتونستم بخورم و واین پدیرفته شده بود بر ام و مامانم هی گف بخور چرا نمیخوری و دخترم هی تو جوابش گف اون کم میخوره
من اونجا نفهمیدم ولی الان میفهمم ک من دردرون خودم باید این رو تمرکر میکردم ک من ب اندازه نیازم میخورم من کم نمیخورم من ب اندازه نیازم میخورم ومن واقعا ب اندازه نیازم خوردم در این مسیری ک انتخاب کردم گرسنگی معنایی نداره مثل رژیم وورزشهای گذشته نیس من ازادم من رهام من میتونم هر انچه ک دلم میخواد بخورم و لازم نیس برای لاعر شدن سختی کشید گرسنگی کشید من میبینم شگفتی سازها رو استاد رو ک بدون سختی بدون اینک گرسنگی ب خودشون بدهند متناسبند
پس من تو رزیم نیستم ک سختی بکشیم میپذیرم ک اونها سخت بود اونها دردناک بود اما اینجا من هر چیزی دلم میخواد رو میخورم گرسنگی لازم نیس بکشم اصلا از اول این چنین بود من اومدم طبق باورهای دیگه گرسنگی کشیدم رو در زمره لاعری گذاشتم میبینم ک استاد بدون اینک گرسنگی بکشه متناسبه و این چقدر زیباست اصلا خداوند این همه خوردنی رو چرا خلق کرده برای ما
پس خوردن هم جز روند زندگی انسانه پس لازم نیس از نخوردن در زمان گرسنگی استفاده کنیم یا کم بخوریم جرا باید اصلا کم خورد چ لزومی داره
من میبینم افراد متناسب رو ک در زمان گرسنگی میخورند و متناسبند و ب اندازه نیازشون میل میکنند بردا غذا نیستند اسیر خوردنی نیستند بلکه در حد نیازشون ازش لذت میبرند و ب بقیه زندگیشون میرسند
فقط دراون زمان گرسنگی ب خوردن فک میکنند ن در زمانهای دیگه اونها زندگی میکنند اما افراد چاق فقط خوردن رو زندگی میکنند
ما باید زندگی کنیم ودر روند زندگیمون از خوردن استفاده کنیم خوردن بزپرای استفاده ماست
ن ما برای خوردن خوردن برای ماست
من این باور درخودم شناسایی کردم ک ک خانمها بخصوص اونهایی ازدواج کردند طبیعیه چاق باشند چر ااین از کجا اومده تو کدوم کتاب قانون نوشته شده
ک باید اینطور باشه اینچنین نیس عزیزکم پس سهیلا ک ازدواج کرده تو خونه هس متناسبه چرا پریسا متناسبه چرا عزیزه خانوم متناسبه اینه ک ازدواج کردند غذ میپزند خونه داری میکنند یا هرچی و متناسب تناسب ربطی ب سمت ما نداره ربطی ب جنسیت نداره ربطی ازدواج ونکردن نداره من میبینم ک افرادی ک ازدواج کردند متناسبند وافرادی میبینم ک ازدواج نکردن متناسبند پس اینحا ازدواج عامل وملزوم ب متناسب بودن نیس واین من دراوردی های ادمها هس طبیعی اینک ما ب اندازه نیازمون عدا میل کنیم لذتشو ببریم و زندگی کنیم این زندگی میتونه با ازدواج باشه یان
یا من میبینم ک خانمهایی مثل سهیلا عزیزه پریسا ک عدا میپزند ومتناسبند پس غدا پختن جز زندگی هس و افرادی رو میبنیم ک عده ای ک نمپیز ند و متناسبند پس پختن غذا چاق کننده یا لاغر کننده نیس و لاغری مستقل از همه اینهاست
و اینک ذهن و بدن زیر مجموعه من هستند وبزای من هستند ن من برای اونها پس تصمیمم گیرنده انتخاب کننده منم ن اونها این رو من باید درست کنم
پس وقتی نیازی نیس میل میکنی زیاده روی میکنی همه وهمه اینها از انتخاب توهس ذهنو بدن هیچ گناهی نداره مثلا من خیلی اینو شنیدم ک وقتی فلان چیزی رو زیاده روی میکنی این ب دلیل کمبود فلان ویتامین هس وبدن این کاررو میکنه درحالیک انتخاب کننده منم ن بدن ن ذهن
اونها فرمانبردار هستند پس اینجوری نقض میشه باور ب اینک مقاومته بدن و من هیچ کاره ام اتفاقا ک همه کاره من هستم و این منم ک انتخاب میکنم و حتی باورهای ما هم در مقابل ما قدرتی ندارند در مقابل جریان اگاهی حتی باو رهارو من انتخاب میکنم
این منم ک انتخاب میکنم نگرشم چی باشه
این منم در بعضی موارد اجازه میدم دیگ ان بمن نفوذ کنند و من رو برده کنند والااونها قدرت نفود ب من رو نداند من پادشاه خودمم همه چیز خودمم دوست خودم مادر خودم همسر خودم همه چیز منم ن دیگزان و لازم نیس این رو ب دیگر ان اثبات کنی فقط باید بدونی ک تو باید از گوار وجودت الماست درونت مراقبت کنی و نزاری اختیار ت دست خوردن دست خوردنی ها دست ادمها بیافته
مسئول منم
و ابنک همیشه دنبال این نباشم ک رو اون وجه مثبت باشم و رد کنم جنبه های منفی وجودمو من باید بپذیرم ک من هم جنبه منفی دارم هم مثبت و انقدر انگار نکنم جنبه منفی وجودمو چن خود این هم انرژی میبره چن خود این هم باعث میشه من تموم انرزی رو روی این بزارم ک نفی کنم ی بخش از وجودم ک بلکه ب نطر من پذیرش هر دو جنبه و کار کردن روی اون نهایت ک منو ارتقا میده ن نپذیرفتن و انگ زدن و برچسب زدن ک من نباید این باشم میتونم بگم من این بخش از وجودم این رو داره ومن بهبودش میدم اصلاحش میونم پیذیرم و انقدر نخوام ک نقاب بزنم ب این بخش از وجودم و اونیک هستم رو نشون ندم گاهی پذیرش میتونه راهکار ماجرا باشه
و من خیلی تمرکزم رو رفتاره درحالی ک ک رفتار اون نهایت ماجرا هس من نباید تمرکزم رو بزارم رو زورکی انجام دادن رفتار اون وقت این روش با روشهای قبلی مثل رژیم چ تفاوتی خواهد داشت من باید بیام ببینم این رفتار از چیس از کدوم فکر وباور و اون رو اصلاح کنم و بدونم اون اصلاح بشه رفتار هم عوض خواهد شد پس کل انرژیو وجودمو نزارم رو بخش رفتار اینطوری من میتونم رنج حاصل از این رفتار ی ک خودم انتخاب کردم رو تبدیل ب نعمت کنم و برنده ماجرا باشم اما تمرکز رو بخش رفتار و سرزنش خود باعث تحلیل انرژی و ادامه دادن میشه ناراحت نشم خودمو ببخشم ب خودم زمان بدم و ادامه بدم بدونم ک درنهایت همه چی درست خواهد شد همه چیز تغییر خواهد کرد با سرزنش چیزی عوض نمیشه
وبدونم ک زمان بدم فرصت بدم برای رشد اطلاعات جدید و این همه عجله چ کمکی میتونه بمن کنه جز این ک توجه من رو بیشتر میبره ب باورهای محدود کننده
پس از غدا خوردن نترس از زیاده روی هم نترس بدون همه اینها زمان برده ایجاد شده تو استمرار داشتی تو اطلاعات دادی حالا همون کار ودر رابطه با باورهای جدید داشته باش ویهو میبنیی کلی وزن اضافه رها شدی درگیر نبودن بزرگترین کمک میتونه برایت وباشه فریبا این همه ادم متناسب ک خیلی راحت غذا میخوردند خوراکی میخوردن حتی خیلی چیزها رو زمانیک گرسنه هستند میخوردند بدون برچسب زدن باون غذا وخوراکی و
خودشون رو میپذیرند بدن کار خودشو میکنه انقدر در جنگ با ذهنشون نیستند بلکه نیاز ذهن رو میپذیرند و انجامش میدن پذیرش نیازها هم ذهنی هم جسمی و فکر کردن درمورد اینک اگه من میبینم ک این نیاز نیاز الان من نیس پس از چ خاطره وباوری نشات گرفته اونو حل کنم ن نهایت کار رو چن این امیدوارم میکنه این پیشبرنده هس خوردن هیچ ترسی نداره و بدن کارشو بلده و اونقدر مجهز وتوانمند خلق شده ک میتونه واز پس هر حجم و هر نوع خوراکی وغدایی برمیاد این رو ما در افراد متناسب میبینم ک تو یخونه هستند از همون غذا یی ک همه میخورند میخورند یکی چاقه یکی لاغر پس غذا قدرت نیس فکر من نگرش من قدرته
غذا فقط ی نعته
و من در چن وقت اخیر دیدم ک صحبت کردن درمورد خوراکی ها و طبخ اونها باعث میشه من ترغیب بخوردن در زمانهایی بشم ک نیاز ندارم
انگار میرم دستی دستی اون دکمه رو فشار میدم اون خاطرات رو ابیاری میکنم اون باورها رو بیدار میکنم با سناریو سازی درم ورد اونها پس اگاه باشم ک درمورد نجوا سرو خوردنی پختشون فلان حرف نزنم
یا حتی درمورد اینک فلانی این همه میخوره اینجوری میخوره هم چ در فرد متناسب چ در فرد نامتناسب هم باعث تمرکز تو بر بخش چاقی میشه پس در این مورد هم اگاه باش ک هر کسی هرجوری میخوری ب هر میزان میخوره ب هرشکلی میخوره انتخاب خودش بما هیچ ربطی نداره پس نظر ندیم حرف نزنیم خرسهارو ازخواب بیدار نکنیم
وخوشحال باشیم ک از ب اندازه نیاز خوردن واقعی شاید در ذهن من باندازه واقعی خوردن اینکه ب احساس پری وخفگی برس اما اینجور نیس با ندازه واقعی خوردن حالتی هی ک تو سنگین نباشی سبک باشی و بتونی بری ب کا رهات برسی ن گرسنه باشی ن پر
اونقدر بدنت سبک باشه ک راحت بتونی پاشی کارهات وبکنی با ندازه واقعی خوردن اینه تو حالت از خورد ن بهم نخوره ولذت بخش باشه برات ن رنج اور
اینجوری میتونی ب بخشهای دیگه زندگیت هم برسی انرژی داری
اینجوری تو انرژی داری تو حس رها بودن رو داری شکمت درد نمیکنه حالت بهم نمیخوره اونقدر سبکی راحت پامیشی میشینی راه میری حست خوبه و عالی
وقتی ب این چن وقت اخیر خودم نگاه میکنم میبینم چقدر داشتم با حس خوب این مسیر رو طی میکردم الان ک این فایل رو دیدم دیدم منی ک ب اون نقطه رسیده بودم ک خود ب خود فرمان نخوردن میکرفتم الان چی شده ک سه چهار روزه مدام فرمان خوردن واضطراب میگیرم
فهمیدم ک من چن روز پیش ی حالتی ی بیماری رو داشتم دوباره بالا اومده بود و مربوط ب گوشم بود و من اضطراب اونو گرفتم ترس اونو گرفتم اصلا رد دادم
ترس تموم روزهای گذشته ک از این بیماری بر منوارد شد انکار برام مرور شدمنترسیدم وحشت کردم من یجوری باختم تموم اونوخاطرات تلخ برام مرور شد و رفتم با همسرم حرف زدم ولی ایشون اصلا براش مهم نبود و من انگار تنهایی رو حس کردم وقتی هم رفتم دکتر دکتر گف یجوری ک انگار مشکل مربوط میشه ب غصه افکار عصبی شدن
و من اونجا احساس قربانی بودن احساس بدبختی کردم و این چن رور ب نظرم واکنش ترسهایی ک در درونم بیدارشده بود رو دارم مببینم انگار باید باخودم حرف بزنم ب جای تردد شدن بجای هزاران جیز دیگه اما من ن تنها دوست خودم نبودم بلکه از رفتار خودم و خوردنهای اضافه خودم در این چن روز ناراحت بودم واین هم ترسهای دیگه رو در من بیدار کرده و من الان در حالیک هیچی نیس حس اضطراب دارم درحالی ک همه چی در ارامشه من زندگی رو رواله اما تمام توجه من رو اون درده هی رو اون رفتارهای زیاده روی هس
و من کلی انرژی دارم هدر میدم
کلی تو ذهنم افکاری هس ک میگه فریبا توواز مسیر خارج شدی اما من ازمسیر خارج نشدم من تو مسیرم دچار طوفان شدم طوفان احسایات و ترسهام
و میفهمم
ک من از بیماری میترسم و در گذشته هر زمان ک بیمار میشدم و زود ب زود بیمار میشدم میمودم میخوردم تا اون حس تنفر از خودم ک چقدر بیمار میشم خاموس بشه
انگار اون بیدارشده این ترس
ترس از بیماری
فریبا بیماری هر چی میخواد باشه چ حساسیت چ سرماخوردگی هیچ قدرتی نداره اما تو با توجهت باتمرکزت با ترس داری قدرتمند و بزرگش میکنی در حالی ک بزرگ نیس در مقابل نیرو قدرت سلامتی ک تو داری هیچی نیس
هر بیماری بزرگتر از قدرت خداوند قدرتی ک خدا ب تو داده نیس از تو بزرگتر نیس
خالق اون بیماری کیه
تو هستی پس میتونی هم نابودش کنی
بیماری یجور حرف زدن بدن باتو هس ک فریبا حواست باشه ها همین
ترس از بیماری انگار داری غذا میدی بهش تو توان این رو داری ک خوب بشی همونطور ک دیدی قبلا ابن اتفاق افتاد و خوب شدی اینطور نیس ایا
گذشته گذشته و قرار نیس تکرار بشه درسته
تو اینطور میتونی بخودت کمکم کنی و از این مانع عبور کنی ن با حرف زدن در موردش ن هیچ چیز دیگر
انگار من نیاز دارم ب این حرف زدنه ب ابن ارامشه
مگه فریبا من غیر خودم کی رو دارم
خودم مرحم درد باشم ب جای اینک نمک رو زخمم بپاشم
من میبنم فریبا تو درد کشیدی اما اونها تموم شده عشقم من اینجام خدا اینحاست چجوری مبتونم کمکم کنم تا خوب بشم فقط با حس خوب باهمین حرف زدن با دیدن زیبایی ها همین
تو عزیز دل خدایی خدا مگه تو رو تنها میزاره
من اینجام عزیرجانم میشنوم میفهممت لازم نیس ب غدا پناه ببری بیا اینجا بنویسیم حرف بزنیم رد بشیم ن ابنک تو باتلاق گیر بکنیم من هستم عزیز دلم ناجی خودمونیم خداست
خوب چرا نباشم برا خودم
دوست دارم هر جوری ک باشی زیاد بخوری پرخوری کنی هر کاری کنی من هستم عاشقتم دوست دارم و میدونم ک قدرتمندم توانمندم بدن من هم توانمنده من فک میکردم مثلا ذهنم همه کارس ذهنم مقاومت داره یا ذهنم یا بدنم ابن بیماری تولید کرده ن عزیز جانم اینها فرمانبروار توهستند تو مواظب توجهت تمرکزت نبودی و باعث شدی این اتفاق بیافته این قدرتم داری ک توجه و تمرکرت رو بزاری رو چیزهای دیگه و چیزی ک نتبجه عالی رو برات فراهم میکنه رو اوکی کنی
من باید دوست خودم باشم هر جا دیدی فریبا انتطارداری همسرت یا دیگران درکت کنند بیا پیش خودم اونها کارهای نیستند بیا پیش خودم بیا باهم حرف بزنیم چاره کار اونی ک داره مینویسه
اگه اون موقع ک شرایط بوجود میاد اگاه باشی بیای در موردش حرف بزنیم همه چیز در کمال ارامش جلو میره اما زمانی ک دیر بکنی میشه نتایجی ک دلخواهت نیس این همواره منم ک انتخاب میکنم ن ذهن ن بدن
من میبخشمت و افتخار میکنم باز با اون همه فشار ذهنی نجواها ب راهت ادامه دای تا پیدا کردی چرا اینجوری شدی تو دکتر خودت شدی مشاور خودت شدی مادر خودت شدی و این همون چیزی ک همه دنبالشن خودمون
هر جا دیدی پر خوری میکنی حست بده بدون خودتو ندیدی با خودت نبودی بار خودت وقت بزار بر ا حرف زدن برا مرهم شدن برا همه چیز خودت وقت بزار
بدون مهمتر ازخودمون چیزی نیس
همه این دردها و بیماری ها از همین ندیدن خودمون هس
ما از دیگزان انتظاری رو داریم ک در واقع باید از خودمون داشته باشیم
من اومدم بشنوم باشم عزیز دلم
منو ببخش برای همه نبودنها برای همه تردد کردنهام
من دیر اومدم اما اومدم تا باهم بسازیم ومیسازیم
ممنون از استاد عزیز برای این فایل زیبا
ممنون ازخودم ک پا پس نکشیدم اومدم گوش دادم و ناجی خودم شدم و الان اونقدر حسم خوبه اونقدر ارامش دارم ک نمیشه وصف کرد
هرچ قدر پیشتر میرم بیشتر جای خالی خودمو میبینم
درد زمانی فهمیده میشه ک خودم نباشم
چقدر در اطرافم زنهایی و مردهایی مبینم ک متنفر از خودشون از انتخابهاشون از روندشون
همه ما فقط خودمون رو نداریم
به نام خدای هستی بخش
چه مثال خوب و ملموسی برای باورهای چاقیه که اونو به خرس تشبیه کردین باورهای چاقی ما مانند خرس هستن که وقتی بیدار و فعال میشن دیگه توانایی رویارویی با اونهارو نداریم و قطعا در مقابله با اونها شکست میخوریم و تقلا برای مبارزه و کنترل اونها باعث خستگی نا امیدی و یاس ما میشه ما باید اینو بپذیریم که در زمان بیداری فرمول ها جنگیدن باهاشون بی فایده ست و برای غلبه بر اونها باید زمانی که غیرفعال هستن و قدرتی ندارن روی باور و نگرش مون کار کنیم که به مرور زمان اصلا بیدار نشن . همان طوری که وقتی فردی کار اشتباهی انجام میده با اون برخورد میکنیم باعث ایجاد تنش و تکرار اون کار میشیم و اکثر روانشناسان میگین وقتی فرزندتون داره کار اشتباهی انجام میده سعی کنید اون لحظه واکنشی بهش نشون ندین و در فرصت مناسب با آموزش دادن و صحبت کردن به مرور زمان رفتار درست رو جایگزین کنید. پس زمانی که خرس های چاقی به ما حمله میکنن اولین کاری که باید بکنیم اینکه ازشون نترسیم و سعی نکنیم مقابلشون بایستیم چون کار بیهوده ایه همه ما تجربه اینو داشتیم که یه زمان هایی از روز مثلا وقتی فکر خوردن به سراغ مون میاد هرکاری میکنیم که به اون فکر عمل نکنیم و چیزی نخوریم چون قبلا به خودمون قول دادیم که فلان چیز رو نخوریم ولی فکر ول کن قضیه نبوده و هرچه ما بیشتر تلاش میکردیم که اون فکر رو سرکوب کنیم و بهش عمل نکنیم اینقدر توی ذهن ما تکرار شده که به یک صدای بلند تبدیل شده که اصلا دیگه متوجه هیچ چیز نشدیم و دچار ناآرامی شدیم و تا زمانی که اون کارو انجام ندایم آروم و قرار نداشتیم و بعد از انجام اون هم دچار پشیمونی و خود سرزنشی شدیم دقیقا این همون لحظه ایه که خرس ها بیدار شدن و هرچی ما تقلا میکنیم و به سمت ش هجوم میبریم اون بیشتر عصبانی میشه و به سمت ما حمله میکنه تا در نهایت مارو شکست میده و برما مغلوب میشه پس درست ترین کار اینکه که ما با آرامش و در فرصت مناسب روی خودمون کار بکنیم که دیگه اون خرس ها بیدار نشن و نیازی به مقابله نباشه .
به نام خدای مهربان و
درود خداوند یکتا بر شما استاد گرامی ارجمند و نور و برکت بر شما هر لحظه جاری،
استاد بزرگوار چه فرمولی چه نتیجه ای چه چیزی یادمون دادید تو این فایل خرس گرسنه وحشی رومباذزع نکنید باهاش در مواقع گرسنگی 😳😳😳👌🏻👌🏻👌🏻👏👏👏👏چون شکست میخوریم دقیقااااا تجربه اشو دارم 😳😳😳👌🏻👌🏻👌🏻👌🏻شما زدید به هدف اصلا کلا چقدر درکتون بالا خداوندا ممنونم از وجود استاد خوب راهنمایی که برای ما فرستادی،
سلام وعرض ادب خدمت استاد گرامی چه فایل خوبی بود فوق العاده من فقط از دوره پرخوری واشتها راشرکت کردم شب یلدا دور هم بودیم وچون من میزبان بودم وفقط به فکر پذیر ایی بودم زیاده رویی اصلا نکردم ویکی دوبار اون فرمول یکی دیگه حالا یکی دیگه شکلات پشمکی را بخور مگه چی میشه برام تکرار شد ولی بلافاصله توی ذهنم امد وگفتم این اون فرمول وگوش نکردم ولی روز جمعه شرینی خامه ایی را دیدم ودیگه هر چی توی ذهنم اوردم این اون فرمول اون فرمول دیگه کاری نمی شد بکنم چون به قول شما خرسه بیدار شده بود من البته نمی دانستم نشستم دوتا کیک خوردم من که 6 ماه اصلا کیک خامه ای نخوردم وبرام بجا افتاده بود وواقعا دیگه دلم نمی خواهد خیلی وقتها برای بچه ها می گیرم وخودم نمی خوردم وامروز که فایل شما را گوش کردم دیدم چه حقیقتی واقعا کاری نمیشه کرد ولی دیگه شام نخوردم وبعدش ارامش گرفتم استاد ممنون از این نکات ریزی که می فرمایید وما را متوجه دام ها می کنید
سلام و درود
چقدر این تصویر ، به خوبی نقشه چاقی رو برامون واضح میکرد .
دقیقا من در این مدت خیلی سعی می کردم که این موانع رو برطرف کنم .
مثلا علتهای چاقی نوشته شده پرخوری ، خواب زیاد ، ژنتیک .
دقیقا من هر سه ی این عوامل رو برداشتم .
چطور ؟
برای پرخوری که با خودم به صلح رسیدم که پرخوری باعث چاقی نمیشه بلکه خودش واکنشه که در اثر فرمولهای چاقی دیگه خلق شده .
پس ریشه اون رو پیدا می کردم
و در اکثر موارد به عزت نفسم مربوط میشد .
یعنی هر جایی که من کم میاوردم پرخوری میکردم . پس تا میتونستم در لحظاتی که خرسهای چاقی خواب بودند عزت نفسم رو بالا میبردم .
به خودم اصلا برچسب پرخوری نمیزدم که خرس چاقی بیدار بشه .
به خودم اصلا برچسب چاقی نمیزدم که خرس چاقی بیدار بشه .
به دیگران قدرت نمیدادم که خرس چاقی رو بیدار کنم
به رفتارهام حتی برچسب بد نمیزدم که هی خودمو سرزنش کنم .
برعکس رفتارهای خودم رو تحلیل میکردم و احساسی که اون رفتار رو خلق کرده بود پیدا می کردم
و اون احساس هم ناشی از یک فکر و باور بود .
من باورهای چاقیم رو شناسایی کردم و همچنان هم در حال شناسایی هستم .
بازم میگم بیشتر باورهام به خاطر کمبود عزت نفس بود .
ولی الان خیلی اعتماد به نفس و عزت نفسم رو بالا آوردم و خودم رو تحت هر شرایطی تایید می کنم
و واقعا هم کار بدی ازم سر نمیزنه .
چون در چالش من اینو نخوردم یاد گرفتم با رفتارهام به صلح برسم و بیشتر به جنبه دلخواه توجه کنم و آروم اروم واکنشهای بهتر رو جایگزین کنم .
در ضمن عشق به غذا همچنان در وجود من هست و با خیال راحت و بدون ترس از غذا خوردن یکی از انگیزه های اصلی من برای کاهش وزن بود .
من فکر میکنم الان ۸۰ شده باشم شایدم کمتر در عکسی که در پروفایلم گذاشتم کاملا مشهود و معلومه .
عکس سمت چپ مربوط به اردوی پارساله . و عکس سمت راست اردوی امسال .
دقیقا تغییر کاملا مشهوده .
چون نگرش من در این ۹ ماه به زندگی به خدا به خودم به اطرافیانم به مواد غذایی به رفتارهام تغییر کرده و جسم من هم تغییر کرده .
داشتم از عشق به غذا می گفتم .
یکی از تفاوتهای یک فرد چاق و یک فرد لاغر احساس اونها به غذاست .
انسان لاغر غذایی رو که دوست داره خوردنشم دوست داره و تمام
ولی انسان چاق غذا رو دوست داره خوردنشم دوست داره اما احساس بعدش اینه چون غذایی که دوست داشتم خوردم اولا اینکه زیاد خوردم دوما اینکه چاقم می کنه .
یعنی باورهای اضافه بعدش میاره .
این باورهای اضافه است که در جسم میشه اضافه وزن .
شخص لاغر باور اضافه نسبت به غذا نداره . دوست داره میخوره و تمام
همین .
خب این باور در جسم میشه عشق میشه سلامتی میشه رهایی میشه لاغری .
فلسفه نداره در موردش .
من خیلی سعی کردم فلسفه بافی بعد از خوردنم نداشته باشم .
شاید جالب باشه ولی وقتی در نوشته های شما عمیق شدم دیدم تفاوت چاقی شما و بنده استاد گرامی در عادت نقشه های ذهنی قبل و بعد از غذاست .
شما بیشتر نقشه های ذهنیتون قبل از غذا بود .
ولی من نقشه ی ذهنی قبل از غذا ندارم .
اما بعد از غذا نقشه ذهنی دارم .
چرا خوردی
حالا که خوردی چاق میشی
چرا انقدر زیاد خوردی
خاک توسرت
خیلی ببخشید
الاغ آشغال عوضی آخه چه خبرته و چنین افکاری .
سرزنش و تحقیر بیشترین آسیب رو به من زد چون عزت نفسم رو قورت میداد و شدیدا ازم انرژی خواری می کرد . و برای رهایی از این باورها من دوباره به خوردن روی می اوردم تا اروم بشم و این چرخه سالها تکرار میشد .
این عامل اصلی چاقی در من بود و هیچ وقت نمیزاشت من از غذایی که میخورم لذت ببرم یا سیر بشم و دقیقا تفاوت چاقی شما و بنده همینه .
برای همین من خودم تشخیص دادم از طریق الگوهای ذهن خودم لاغر بشم و خوشبختانه موفق هم بودم .
سرزنش ممنوع تحت هر شرایطی حق سرزنش کردن خودم رو نمیدم و به ذهنم ایست میدم .
و به جاش اول خودمو تایید و تحسین می کنم تحت هر عملی و بعد در زمانیکه اون حالت خوابیده علت اون رفتار رو پیدا می کنم و باوری که اون رو خلق کرده .
و الان مدتهاست که خیلییییی کم شده رفتار پرخوریم . چون دیگه باور ندارم پرخوری من و چاق می کرد . این باور رو برداشتم و پرخوری به همین راحتی رفت .
من الان از خوردنهام راضی هستم و اصلا هم نه اینکه جلوی خودمو بگیرم فقط به عشق خود غذا پرخوری رو کنار گذاشتم چون نمیخوام حس لذتم از غذا بره .
میخوام اونقدری بخورم که بهم کیف میده و بعدش خرسهای سرزنش فعال نشن .
سرزنش و تحقیر بعد از خوردن بزرگترین باور چاقی من بود و من تونستم به لطف خدا و اگاهیهایی که هم سایت دریافت میکردم وهم از ذهن خلاق خودم به کاهش وزنی آسان سلامت و بی نظیر برسم .
بله من دقیقا با خرس چاقیم و پرخوریم که هر دو واکنش به فرمولهای ذهنیم بودم به صلح رسیدم و با عشق به غذا خودمو لاغر کردم .
چون من حقمه که از غذایی که میخورم و هر قدر که دوست دارم بخورم لذت ببرم
و وقتی چاق باشم نمیتونم این لذت رو تجربه کنم .
اما وقتی لاغرم خیلی راحت این لذت رو تجربه می کنم .
چون نقشه قبلی برای غذا در سرم نیست نقشه ی بعدی رو هم پاک می کنم . به نظر خودم که خیلی هم خوب و راحت لاغر شدم . ترس از چاقی هم که دیگه ندارم . در نتیجه دو تا لقمه که از گلوم میخواد بره پایین رو ببخشید عذر میخوام زهر مار نمی کنم نوش جان می کنم .
نوش جان کردن غذا عادت لاغرهاست اما زهر مار کردن غذا عادت چاقهاست .
خدارو شکر زور باورهای لاغریم خدارو شکر خیلی بیشتره و مهمتر از همه اینکه این مسیر برای من ادامه داره .
نه دمنوشه نه رژیمه نه کم خوریه نه محدودیته نه سرزنشه نه محروم کردن خودم از غذاهاست نه قضاوت رفتاره نه هیچی سختی دیگه فقط عشق و راحتی و لذته و همین حس رو تا اخر عمرم دارم به امید خدا و همیشه هم لاغر می مونم .
چون لاغر موندن از لاغر شدن هم خیلیییی راحتتره .
چون لاغر شدن هنوز چاقی جزمی همراهته هی خودشو رو می کنه و لاغر موندن جسم لاغر رو به همراه داره و این جسم لاغر به انسان انگیزه لاغر موندن میده .
با سلام و درور
دوست عزیز ممنونم از اینکه دیدگاه و تجربه خودتون رو به اشتراک گذاشنید خیلی به من انگیزه داد و بسیار لذت بردم .
یادآوری اینکه از خرس های چاقی وقتی خواب هستند استفاده میکنی خیلی عالی بود اینکه غذا برای لاغرها نوش جان است و برای چاق ها زهرمار و اینکه ترس از خوردن نداری و پرخوری نمیکنی اگه گاها پرخوری کنی دیگع خودت رو سرزنش نمیکنی
خیلی عالی بود . ممنونم و سپاسگزارم
سلام زنده باشید و سلامت .
ممنون از پیام پر انرژی شما .
وقتی عاشق تناسب اندام باشیم خواه ناخواه هر کاری انجام بدیم در راستای تناسب اندامه .
انتخاب مدار تناسب انسان رو به عزت می رسونه .
ما سالها اسیر مدار چاقی بودیم و سالها به خودمون ظلم کردیم ولی از وقتی وارد مدار تناسب شدیم عدل الهی رو در این مدار جذب می کنیم .
و عدل الهی آرامش بخش دلهاست .
و تعادل در هر جنبه از زندگیمون رو به ارمغان میاره .
تعادلی که با فیض الهی همراهه و انسان رو عزتمند می کنه .
خدارو شکر
سلام آقا عطای عزیز🌹
بسیار از دیدگاه شما لذت بردم و استفاده کردم
قلم توانا و نگرش زیبای شما همیشه مرا به وجد می آورد و افتخار میکنم که هم مسیر جوانی خوش فکر و قدرتمند چون شما هستم
از نظر من شما ستارهٔ درخشان سایت تناسب فکری هستید و برای هر مطلبی عالی ترین و پر محتوا ترین دیدگاه را ارائه میدهید بسیار از شما تشکر میکنم که ما را درنگرش خود سهیم میکنید. جهان همواره مشتاقِ خدمت به انسانهایی خود ساخته چون شماست که همواره در تلاشید تا بهترین خودتان باشید.
امیدوارم در آغوش خالق مهربانم همیشه عالی باشید👌🌹🤗
سلام بانو .
نظر خیر شماست .
افتخار می کنم که در حضور اساتید سایت درس پس میدم .
قطعا هر که وارد این سایت میشه از جمله شمای بزرگوار همچون نگین همواره می درخشند .
چون مارو خداوند به این مکان شریف هدایت کرد تا همگی در پرتو آگاهیهای الهی از در کنار هم بودن کسب فیض کنیم و البته که نگین جمع ما استاد بزرگوار هستند که همیشه قدر دان لطف ایشان هستم .
قدردانتون هستم که با جملاتی لطیف بنده رو مورد مرحمت خودتون قرار دادید . قطعا تمام تمام این ویژگی ها در وجود پر بهای خودتون هست و من فقط آیینه ای هستم که شما خودتون رو در اون دیدید .
براتون بهترینها رو آرزو دارم بانوی عزتمند و شریف .
سلام به استاد عزیز و دوست متناسب بسیار عزیزم آقای عطا
من همیشه فکر میکردم فقط استاد بینظیره و عالیه ولی خیلی بهت تبریک میگم. چون شما هم فوق العاده ای.خیلی بهترو بهتر از من و بقیه داری جلو میری. ازت یاد میگیرم برادر نازنینم.خدا بهت قوت بده تا با قدرت ادامه بدی. عکستم دیدم. عالی شدی .منم به اینراه ایمان دارم. به استاد بینظیرم ایمان دارم و از شماها و خداوندسپاسگزارم.بازم با نظرات خلاقانه و موشکافانت ما رو همراهی کن.اون قسمت که گفتی ریشه چاقیت نجوای منفی باف و سرزنش گر بعد خوردنت بوده منو به وجد آورد.چرامن که این مشکلو دارم تا حالا متوجه ش نشده بودم. متوجه این مانع بزرگ. بخدا تو انتخاب شده ای. قدر خودتو بدون عطا
سلام و عرض ادب .
ممنون از نوشته ی سرشار از محبت و مهرتون .
دوست گرامی بازم باورتون رو تغییر بدید .
همه ی ما منحصر به فردیم .
همه ی ما بی نظیریم .
ما گلهای زیبای باغ آفرینش هستیم که خداوند برای تک تک ما وقت گذاشته .
فرقی بین ما نیست .
ما هر لحظه خدایی داریم که فقط داره فرکانس ما رو پاسخ میده .
خدای سمیع و بصیر که تمام آنچه ما از درون ارتعاش میدیم رو هر لحظه داره ثبت و ضبط می کنه و از جنس همون ارتعاش رو بهمون پس میده .
این راه درسته چون مارو به شناخت روز افزون میرسونه .
چون خدا داره لحظه به لحظه باهامون حرف میزنه . ما هممون انتخاب شده ی خداییم .
او با هممون از طریق حسمون صحبت می کنه .
وقتی حست بده خدا می گه ایمانتو قوی کن .
میگه منو ببین .
مگه میشه تو با وجود من حسرت دیگری رو بخوری .
میگه من تو رو منحصر به فرد آفریدم .
دوست گرامی وجود شما سرشار از انرژی مثبت عالی هست فقط بنده آیینه شما شدم .
وجود خودتونه که این همه زیبا و متعالی میبینه .
و شما خودتون در این ارتعاش هستید که اینگونه میبینید و مینویسید و احساس خوب انتقال میدید .
حالا این منم که بابت بی نظیر بودن شما بهتون تبریک می گم . بابت منحصر به فرد بودن شما . بابت حال خوب شما بابت این نگرش بالای شما .
میدونید حال خوب ما یعنی ایمان هست یعنی در ارتعاش الهی هستیم یعنی هممون به وحدت رسیدیم که میتونیم از شادی هم خوشحال بشیم .
این پیوستگی روحهای ماست و واقعا در عین متفاوت بودن یگانه هستیم .
این ویژگی خداست که در تک تک ما به ظهور رسیده و شما او رو میبینید و وصف می کنید .
واقعا وقتی به اینجا میرسم جز سجده ی شکر و تسلیم شدن به این خدای بی نظیر راهی نمیبینم
بازم بابت متن سرشار از انرژی مثبت شما سپاسگزارم .
سلام استاد گرانقدرم
سپاسگذارم هستی وبودنت مایه تسلی روح من وبقیه دوستانم هستی سپاسگذارم
سپاسگذارم
منتن زیبای دوست عزیزم علی ابودر دایی که ارزش خواندن روزی یک بار را دارد را کپی میکنم ولذت ببریم از خواندن وخواندنی….
خدایا شکرت
وقتی که شما از لحاظ مالی و اقتصادی و ذهنی رشد کرده باشید ، چه بخواهید چه نخواهیدکمکِ شما به دیگران ، فوران و جاری میشودو کمک داده میشودهیچ چیزی ارزشمندتر از احساس خوب نیستو وقتی از ناحیه یِ احساس خوب خودکفا میشوی نمیتوانی که نبخشینمیتوانی که کمک نکنیچون این به شکل یک عادت و یک خصلت در میآیدولی این نوع ارزشمندی خود راآن کمک کردن به دیگران ، نمیدانیبلکه خود به خود احساس ارزشمندیاز قبل در تو نهادینه شده استولی زمانی که هنوز این نوع احساس ارزشمندیدر تو شکل نگرفته استو میخواهی با کمک کردن و احساس مسئولیتدر قبال دیگران ، احساس ارزشمندی را در خود شکل دهی مسیر سختتر میشودو ممکن است در دام مسئولیتهای سنگین قرار بگیریو از پا در بیایی
ارزش واقعی در این است که هر کس بیشتر احساس خوب را در خود ماندگار کندبیشتر ، از جهان هستی استفاده کرده استبیشتر ، زندگی را زندگی کرده استچون با پیدا کردن همین احساس خوب استکه ما میتوانیم بهتر با روح که سرچشمه هر خوبیو نیکی و خوشبختی و دارایی ست ،ارتباط برقرار کنیماحساس خوب یک زمین حاصل خیز استکه مدام میتواند به تو میوه دهدحتی اگر برای یک لحظه باشد.من گنجینهها را در درون خود دارمو نیازی به اثبات کردن خود ندارمدر جهان تثبیت شدهامنیازی به تحسین و تمجید کسی ندارمچون جهان به شکلهای مختلفیهر لحظه در حال تمجید و تحسین من استدستانی که در خود میبینمو از هر لحاظ به من کمک میکنندچشمان و گوش هایی که در خود میبینمدستگاههایی که در بدن خود میبینمبدون اینکه من به آنها دخالتی داشته باشمهر لحظه به من کمک میکنندهر لحظه در حال رهبری و تمجید و تحسین من هستند چرا باید خود را آغشته کنم به اینکه وابسته به تحسین و تمجیدِ دیگری باشمدیگری هم همین دستاوردها را در درون خود داردتمام این اعمالی که من انجام میدهم و تو انجام میدهی به واسطه یِ همان انرژی بینهایت استو یقیناً ارزشمند هستی که خودش را در درون خود تو قرار داده استارزشمندی یک حِس استیک احساس است که باید به آن مداومت ببخشیاگر کمک کردن ما به دیگران از ناحیه نیاز باشدپس تقریباً ما همچنان تشنه میمانیمو هم نیازمندتر میشویماگر کمک کردن به دیگران از ناحیه فراوانی و مازاد باشد پس یقیناً بر فراوانی و داراییِ ما افزوده میشودچون وقتی که از ناحیه نیاز به کسی کمک میکنیمیعنی من این کمک را انجام میدهمتا خداوند بیشتر به من دهدتو یک منبع بیرونی را واسطه قرار میدهیو این شِرک استوقتی که از این ناحیه به دیگران کمک میکنیمکه جهان سراسر فراوانی استو هر آن دارایی که در دست من استهمچو تنفس استهمچو یک بازدم استو می دانم دوباره جایگزینش را قرار میدهدهمچنان فراوانی به سمت تو سرازیر میشودو این نوع شکل ارزشمندی ، یک احساس استکه باید در خود ایجد کنی
تقریبا کیفیت رابطه و ارتباطاتی که با خود داریمکیفیت رابطه یِ ما و ارتباطات ما را با دیگران مشخص میکندوقتی که رابطه خوبی با خود داشته باشیمیعنی به آن ارزش درونی خود پی بردهایمو این باعث میشود که همان کیفیت رابطه و ارتباطاتی که با خود داریم ، با دیگران نیز برقرار شودتا وقتی که ارزش خود را منوط بر شرایط و اتفاقات و برخوردهای بیرونی بدانیماین نشان میدهد که هنوز رابطه یِ خوبی با اصلو منبع درونی خود برقرار نکردهایماین به این معنا نیست که ما به هیچ عنوان به کسی کمکی نکنیماین به این معناست که وقتی که ما خوب به خود کمک کرده باشیمو خیلی خوب رابطه یِ خوب را با خود برقرار کرده باشیمهم احساسِ ارزشمندی در ما حفظ می شودو هم ، هر نوع نگاه و برخوردی که با دیگران داشته باشیمبرای آنها سازنده و ارزشمند میشود
نخواهیم وابسته به این باشیم که ارزش خود را ، ارزشمند شدن برای دیگران بدانیم ، راهی را پیدا کنیم که ، بدون هیچ واسطهای ، بدون هیچ نیرویِ بیرونی ای ، بدون هیچ نگاه بیرونی ای ، احساس ارزشمندی و لیاقت داشته باشیم ، راهش کنترل احساسات است ، تمرکز برنکات مثبت است ، آموزش دادن و تعلیمِ افکار و اندیشه ها به سمت هر آن چیزی که در ما هیجان و احساسِ خوب ایجاد می کند ، است ، راهش این است که در هر کاری که هستی ، حتی اگر دستانت در کار است ، پاهایت در کار است ، جسمت در کار است ، تلاش کنی و بتوانی ذهن خود را به سمت چیزی که میخواهی و چیزی که احساست را خوب میکند ، هدایت کنی ، این نوع مکتب و این نوع تخصص ، نیاز به هیچ سواد و کلاسی ندارد ، همه میتوانند آن را انجام دهند ، این تخصص و این مهارت ، بالاترین مسئولیتی است که میتوانیم انجام دهیم ، مهارتِ هدایت افکار به سمت هر آن چیزی که به ما احساس خوبی میشود ، مهارت و هدایت افکار به سمت خواستهها استهمه یِ اتفاقات ، دلیلِ باورها و فرکانس هایِ مخفیِ ماستخیلی وقت ها ما باور کردیمکه اگر کمک کنیمبه ما کمک میشوداگر دستی بگیریمدست ما گرفته میشودو اینگونه ذهن را شرطی کرده ایمو باور کرده ایم که واقعا این قانون استو اگر کمکی نکنیمکمکی نمیشودو همین هم می شوددر صورتی که اگر همین الاناین باور را تغییر دهیم که :جهان و کائنات کاری ندارند ، جز اینکه تنها برای من سعادت ، سلامتی ، خوشبختی ، فراوانی انباشته میکنندو همینطور در زندگی روزمره خود این فراوانی را در همه چیز را میبینیمدرک خواهیم کرد که بدون هیچ دستاوردی ارزشمندیم.
اینکه منتظر باشم تا این ویلا ، تا این ماشین ، تا این مقام را کسب کنم و این تشنگی و اَتَش رفع شود ، بعد احساس ارزشمندی کنم ، را بهتر است جایگزین این قضیه کنم که با باورها و بدنبالِ آن ، هماهنگ کردنِ خودم با منبع ، احساس ارزشمندی کنم ، و سیراب باشم ، تا این احساس ارزشمندی ، مدیر و رهبری شود که مرا آرام آرام به سمت آن زیباییها هدایت کند ، و با آنها مشغول شوم ، بدون اینکه نیاز داشته باشم ، و نا آگاهانه و ناخواسته اینگونه بر جهان و دیگران ، تاثیرگذار باشم
اصلاً هدف این نیست که ما بخواهیم ثابت کنیم که بدون دخالت هیچ دستاورد بیرونی ما ارزشمند باشیم ، باز هم ، همه چیز بر میگردد به باور ، اگر باور میکنی بدون هیچ دستاوردی ، ارزشمند هستی ، همچنان بر ارزش تو افزوده میشود ، اگر باور کنی که باید دستاوردی به وجود بیاید و داشته باشی ، بعد احساس ارزشمندی کنی ، باید مدام در حال سختی کشیدن ، سختی فکر کردن و سخت زندگی کردن باشی ، ارزشمند بودن یک احساس است ، یک باور است ، وقتی به باورهات ، اعتماد کنی ، خصوصا باورهای مملو از احساس خوب ، ارزش و عیار و قیمتت را بهتر درک می کنی ، ارزشمند بودن یک عشق است ، این احساس با تکیه بر منبع درون شکل میگیرد ، پس ابتدا از درون باید شکل بگیرد ، وقتی که درست شکل بگیرد ، نقطه یِ جذب ما هر آن چیزی که درست است ، را به ما نزدیک می کند ،
شما به خود نگاه کنیداکنون دستان شما مینویسدچه چیزی و چه عاملی باعث حرکت این دستان میشود؟ انرژی و یک نیرویی که وجود داردولی تو آن نیرو را نمیبینینگاه میکنید و چشمان شما این صفحه را میبیندچه عاملی ، چه انرژی باعث میشود که ببینید ؟یقیناً نیرو و انرژی است که شما آن را نمیبینیداما به صورت ۱۰۰ درصد وجود داردشما پلک میزنیدقدم برمیداریدو صدها عمل دیگر با این جسم انجام میدهیدو می بینید که دروغ نیستو بدون هیچ شک و شبهه و تردیدی ، می پذیریمکه یک نیرو و یک انرژی ای هستکه این اعمال را انجام میدهداین نشان میدهد که چه ارزشی و چه عظمتی در درون ما نهفته است که بصورت خودکار و اتوماتیک وار ، ما را رهبری می کنداگر به همین دستور این وقایع را درک کنیمو سپاسگزار باشیماگر به همین دستور این ارزشها را ببینیمو درک کنیم ، احساس ما خوب میشودنتیجهای که از این احساس خوب ایجاد میشودباورهای خوب استو به یاد می آوریم که ، به هر صورت و به هر شکلیبرای جهان ارزشمند هستیمارزشمند بودهایمو همیشه ارزشمند خواهیم مانداین شِرک است که من بخواهم به دیگری کمک کنمتا طرف مقابل احساسش خوب شودوقتی که طرف مقابل نخواهد برای احساسش و خوب کردن آن تلاشی کنداین شِرک است که اینگونه با کمک کردن ،بخواهم آن را مبنایِ احساسِ خوب خود بدانماین یعنی قدرت دادن به نیروهای بیرونیاین یعنی وابستگیکه بخواهم یک عمل بیرونی انجام بدهمبعد احساسم خوب شودما یک روح ناوابسته داشتیمیک روحی که جریانش فقط شادی ، نشاط ، دارایی و خوشبختی ستیک روحی است که به چیزی وابسته نیستودائم سلامت استو من قرار نیست که بخواهم شادابی خود را با وابستگی به چیزی بیرون از خود ، افزایش دهماین یعنی دور شدن از اصلدور شدن از روحو هر چقدر که ما از روح و از اصل دور شویمنگرانیها غمها و بیماریها بیشتر میشودالان ، منابعی که بخواهد ارزشهای ما را بدزددباورهای ما را بدزددتمرکز ما را بدزدددر اطراف ما زیاد استمنابعی که در تلویزیون و فیلم ها وجود داردمنابعی که در شبکههای اجتماعی وجود داردمنابعی که در گوگل وجود داردو اگر حواسمان به کانونِ توجه مان نباشداحساس خوبمان ، کمتر میشودچون مدام باورهای مختلفی را بر ما القا میکننداگر تنها دنبال چیزهایی که میخواهیم و دوست داریمو به ما احساس خوبی میدهد ، باشیماز تمام طول روز و از تمام زندگی خود به نحو احستدر حال استفاده کردن هستیماینگونه همیشه احساس ارزشمندی در ما حفظ میشود
بهترین دوست و یارِ هر لحظه یِ ما ، مهمترین دوست و یار هر لحظه یِ ما ، فقط احساسات ما است ، و هیچ دستگاهی ، هیچ نیرویی ، هیچ قدرتی ، جز خود ما نمیتواند کنترل آن را بر دست بگیرد و راهش را بَلَد باشد ، یعنی ما هم میتوانیم زخم باشیم ، هم میتوانیم مرهم باشیم ، هم میتوانیم خودِ بیماری باشیم ، هم میتوانیم آن طبیبِ ارزشمند باشیم ، و واقعاً تا وقتی که در دست گرفتن این احساس خوب و این احساسات را یاد نگیریم هیچ عملی در بیرون ، آن احساس ارزشمندی را که می خواهیم و مدِّ نظرمان است ، در ما ایجاد نمی شود
من در دوران نوجوانی که بودم ، مادرم از دست رفتو نگرانیها و غم و غصهها و بی تابی هاباعثِ ارزشمندشدنِ من ، نشداحساسات بد مناحساس تنهایی مناحساسات بیکس بودن منبه من کمکی نکردو باعث ارزشمند شدن من نشدتا اینکه آرام آرام به این آگاهی رسیدمکه فقط کنترل احساسات من است که میتواند مرا ارزشمند کندتا اینکه به این آگاهی رسیدم که او روحی بودکه به سرچشمه یِ اصلی خود بازگشتو من باید به مسیر خودم ادامه دهمبه ایجاد احساسات خوب و باورهای خوب در خودمادامه دهم و بدانم که هیچ رویدادی نباید وجود داشته باشد که بخواهد مرا از مسیر اصلی دور گرداندمگر اینکه من کنترل احساسات خودم را به تغییرات و شرایط بیرونی واگذار کنمیعنی هیچ عمل بیرونی و هیچ رویداد بیرونی نتوانست حال مرا خوب کندهیچ عمل و هیچ رویداد بیرونی نتوانست مرا ارزشمند کند هیچ دستاورد بیرونی نتوانست مرا بهتر کندو هیچ چیزی جز اینکه با نگرشهای مثبت حال خوب را به خود برگردانم برای من ارزشمند نبود.
قرار نیست من دل کسی را به دست بیاورمتا خداوند از من راضی باشداگر باور کنم که باید دل او را به دست بیاورمتا خداوند از من راضی باشددرست باور کرده ایدو به شیوههای مختلفی تقلا میکنی تا دل او را به دست بیاوری چون اینگونه باور کرده ایاما اگر من و عمل من باعث عصبانیت و نگرانی و غمگین شدن او بوده استاین تنها ضعف و ناهماهنگی خودِ او بوده است کهاعمال من باعث عصبانیت و نگرانی او بوده استو من مسئول آن نیستمبلکه تنها او خود باید بتواند مدارِ خوب را در خود ایجاد کندممکن است اعمالی از ما سر بزندکه خدشهای بر احساسِ خوب ما وارد نکنداما برای دیگران موجب احساس منفی شوداما ما مسئول آن احساس منفی دیگران نیستیمتنها خودش مسبب آن احساس منفی بوده استکه نتوانسته هماهنگی را در خود ایجاد کندو در یک کلام ما مسئول احساس خوب یا بد دیگران نیستیمما تنها مسئولیم که احساس خوب را در خود به مرحله یِ پایداری برسانیم .
سپاسگذارم لذت بردید..
سلام استاد
خدا راشکر که توانستم این فایل را گوش بدهم در تاریخ ۱۴۰۲/۷/۱۵
چقدر این تشبیه خرسهای چاقی برای باورهای چاقی زیبا بود چون خرسهای قطبی در طول زندگی و خواب زمستانی بسیار آرام هستند و در صورتی که کاری به میل و خواسته آنها نباشد عصبانی میشوند و صدای وحشتناک از خود در می آورند و هرکس در این زمان با آنها روبرو شود شکست خواهد خورد.
دقیقا باورهای چاقی ما هم همینطوره وقتی که باور چاقی تمایل به خوردن چیزی را در ذهن ما فعال کنه دیگه هیچ کس قادر نیست آن فکر را از سر ما بیرون کنه حتی اگر خود را مشغول چیز دیگه کنیم باز هم فکر ما هنوز درگیر است که برم بخورم و جالبه تا حدی که فکر می کنیم اگر کسی نبیند ما آن غذا را خوردیم بهتره ، و چقدر این شک کردن برای خوردن و نخوردن ما را اذیت می کنه اگر آن غذا را بخوریم خود را سرزنش میکنیم که چرا آن را خوردم و اراده نداشتم ، اگر نخورم باز میگم حالا میخوردم یکبار که طوری نمیشه بازهم نجوای ذهنی زیاد دارم
پس به قول استاد وقتی که افکار ذهن چاق ،مثل خرسی خشمگین بیدار شد بهتر است که با آن نجنگیم و به آرامی و مثل حیوانات و افرادی که درمقابل دشمن و ترس خودشان را استتار میکنند خودمان را استتار کنیم چون عامل شکست در هر مرحله ای ترس است ،و بدون هیچگونه استرس و ترس از چاق شدن آن غذا را بخوریم ، چون انسان در هنگام ترس نمیداند که دقیقا چه واکنشی از خود نشان میدهد حتی اگر این مرحله را فرضی برای خود در نظر بگیرد در واقعیت با ترس چیز دیگری رقم خواهد خورد
من امروز یاد گرفتم وقتی در مورد خوردن غذایی ذهن چاق فرمان داد بخور ، سعی کنیم که با آن مقاومت نکنیم و به مقدار مورد نیاز بخوریم تا خرس چاقی ما بخوابد و دست از سر ما بردارد و بعد در مورد آن چیز فکر کنیم که آیا این برخورد خوب یا نه و در آن لحظه نخواسته باشیم حرف خود را کرسی بنشانیم و بایدبگوییم من از طریق سایت تناسب ذهنی یاد گرفتم این حرفها ، نجوای ذهنی است و باید به آنها کم محلی کرد واز آنها عبور کنیم تا کمترین ضربه را بخوریم و استاد از شما ممنون که یکی دیگر از اشتباهات و باورهای ذهنی را به من یاددادید .
بنام خدا
سلام خدمت همه ی دوستان و استاد روشن عزیز
وقتی یه فایل جدید می بینم چقدر خوش حال میشم و بلافاصله میگم خدا هزاران بار سپاس اینم کار خودته که سر بزنگاه همیشه یه فایل را مشاهده میکنم که دقیقا به من گوشزد کنه این کارت اشتباه هستش من همیشه این اشتباه را داشتم که وقتی خرسها بیدار بودند به جنگ آنها میرفتم و در نهایت از آنها شکست میخوردم چون عصبی میشدم و خودم را سر زنش میکردم
چه در مورد چاقی و چه دیگر مسائل زندگی .در مورد چاقی گاهی وقتی داشتم غذا میخوردم احساس پر خوری میکردم و همش میگفتم مریم مواظب باش تو به اندازه ی نیازت باید بخوری و گاهی هم هنوز دوست داشتم غذا بخورم اما کنار میزدم یعنی در اصل ترس داشت به مت نزدیک میشد البته نه به آن صورت اولم بترسم اما خوب یه مانع ذهنی بود که من با گوش دادن به این فایل متوجه اشتباهم شدم که نباید وقتی خرسها بیدار هستن به جنگ آنها برم بلکه وقتی در آرامش هستم و خرس ها خواب هستن برم سراغ فایلهام و با گوش دادن و نوشتن نزارم خرسها بیدار شوند و در دیگر مسائل زندگی هم همین بود که خودمو سرزنش و دعوا میکردم روز خودمو خراب میکردم و شاید تا چند روز تو اون حالت بد بودم اما خدا را شکر که متوجه شدم باید چکار کنم تو چنین مواقعی .
واقعا دم استاد و این دوست عزیزشون گرم .ممنون استاد روشن عزیز که واقعا فرستاده ی خداوند هستی .تشکر فراوان .
به نام خدای هدایتگر سلام به استاد عزیزم چند روزی میشد خیلی جدی دنبال این بودم رو باورهای چاقی کار کنم و اطمینان قلبی بهم میگفت اگر رو این زمینه کار کنی ایمانت قوی تر میشه به قوانین و میتونی نتایج خوبی بگیریایده ای براش نداشتم ولی از همون جاییکه بودم با همون آگاهیها شروع کردم و ایمان داشتم خدا راه رو نشانم خواهد دادو دیشب هدایت شدم به این سایت با اینکه ۱۱۸ روز پیش عضو شدم ولی در مدار نبودم و الان زمان مناسبش هستاین چند روز خیلی فکر میکردم که این باورهای لاغری رو کی باید به خودم بگم و رو خودم کار کنم و به این نتیجه رسیده بودم مثلا هروقت سر سفره بودم دیدم دارم پرخوری میکنم مدام با خودم بگم غذا منو چاق نمیکنه این غذا ها و نعمت های خدا در بدن من تبدیل به نور و عشق میشن و خلاصه میدیدم اصلا من تو مواجه شدن با عذا یادم نمیاد پرخوری میکنم تموم میشه یهو میگم ای دل غافل چرا من باز این جملات رو به خودم نگفتم و سرزنش کردن های خودم و عذاب وجدان شروع میشد ولی خدای مهربان از زبان شما استاد عزیزم بهم گفت کی زمان مناسب ساختن این باورهای قدرتمند کننده هستمن باید قبل از مواجه شدن با عذا این باورها رو بسازم همیشه وقتی این جمله رو میشنیدم که تو رو خودت کار کن اتفاقات خود به خود میافته شرایط و آدم ها و موقعیت ها و ایده های مناسب بهت گفته میشه نمیتونستم خوب درکش کنم حالا یه کوچولو فهمیدم که ماجرا چیه من رو خودم زمانی که این هخرس ها خوابن کار میکنم برای خودم منطقی میکنم که غذا باعث چاقی من نمیشه اصلا من تند تند بخورم کجای دنیا رو میخام بگیرم چه کار بهتر از لذت بردن از مزه ی غذا عشق کردن با نعمت های خدا و وقتی من رو خودم کار میکنم اصلا اون خرس ها بیدار نمیشن که کارمن جنگیدن و اذیت شدن باشه من باورهای خوب میسازم آنقدر بزرگ میشن که جلوی باورهای قبلیم رو میگیرن و استاد چقدر این موضوع تو جنبه های دیگه زندگی ام میتونه کمکم کنه مثلا تو موضوع غیبت کردن بارها شده به خودم گفتم تو برخورد با فلان نفر دیگه غیبت نمیکنمولی تا تو اون م قعیت قرار میگیرم نمیتونم و مدام خودمو سرزنش میکنم که مگه قرار نبود این کارو نکنی ولی فایده نداره خرس ها خیلی قوی آن و انگار من دست خالی رفتم به جنگ و امروز خیلییی خوشحالم به اون الهامی که خداوند بهم گفت به این سایت سربزنم گوش کردم استاد شما بی نظیرید آنقدر که ساده توضیح میدیدممنونم ازتون در پناه خدای مهربون
به نام خدای مهربانم که هر لحظه هادی و حامی من هست
سلام و درود
من شاد و پرانرژی دنبال تغییر کردن هستم (همینجا بگم خیلی زود دوباره خودم رو از اون حال بد روحی جمع و جور کردم و مدتها هست دوباره با قلبی سرشار از عشق و شادی در این مسیر عالی دارم قدم برمیدارم )
چقدر در گذشته برای کم کردن وزنم به من پیشنهاد کم خوری و فعالیت بیشتر میدادن و من هم چون این دو راه رو قبول دااشتم،با زور و فشار و ناراجتی و سختی این دو کار رو به هر طریقی بود انجام میدادم و نتیجه هم میگرفتم اما چه فایده که ماندگار نیود و دقیقا من هم در اون ایام گذشته که خیلی رژیم داشتم گاهی اوقات که میرفتم خونه مادرم یا تفریح به خارج از خونه میرفتم متتطر بودم تا یه هله هوله و خوراکی دلخواه به خاطر بیرون اومدم و .. بخورم تا بگم بازم امشب خراب شد پس دیگه بزار هر چه میخوام بخورم و بعد هم این خطا رو گردن خونه مادرم و یا بیرون اومدن ها با بقیه مینداختم و میگفتممن نباید بیرون بیام و از این حرفها و بارها میگفتم خب از فردا دوباره شروع میکنم .
ما ادم ها کلی باور نادرست داریم اما اونها به ما کاری ندارن تا در زمان مقرر اونها اجرا میشن و باعث نتیجه ای مطابق با باورهای ما در زندگیمون میشن من یه،سری نگرشها داشتم که باعث میشد از،یه،سری چیزها بترسم و نتیجه هم برای من ناخوشایند میشد
من در گدشته از رفتن به مهمانی ها میترسیدم
از شام معمولی غدای خونه خوردن در شب میترسیدیم
از خوردن یه سری خوراکی ها میترسیدم
از رفتن به تفریح ها و رستوران ها و ….میترسیدم و دقیقا در اون ایام هم چاق میشدم
اما از وقتی در مسیر هستم یاد گرفتم به این ترسها غلبه کنم و من نتیجه ی عالی برای خودم رقم زدم اتفاقا باید بگم مدتی بود در من فرمول خوردن مساوی هست با چاقی قوی شده بود اما کلی روی خودم کار کردم و دیگه این فرمول کمرنگ شد و دوباره کم جون شد اما بازم در مسیر باید باشم .
من الان تمایل به رفتار خاصی که ازارم بده ندارم و از ۶یچ رفتارم ترسی هم ندارم و مطمعنم با این روند بازم لاغرتر میشم .
من مدتها هست با نگرش درست و با عشق غدا میخورم و مطمعنم این غدا که میخورم تبدیل به انرژی لازم برای زنده ماندن در جسم من میشه .
باورهای نادرست در مورد چاقی مثل خرسهای چاقی هستن که من با خرسهای چاقی در زمانهای بیداری نباید بجنگم زمانی که اونها خواب هستند باید اونها رو از بین ببرم پس اگر کمی غدا میخوری و در اون شرایط میترسی هر جقدر با خودت حرف بزنی فایده نداره چون باورهای نادرست مثل خرسهاس چاقی داره روی جسم شما اثر میزاره من باید زمانی که در ارامش هستم و با اون مساله روبه رو نشدم روی خودم کار کنم .
من باید اینقدر روی خودم کار کنم که در شرایط سخت به خوبی رفتار کنم .
من برای مثال یه عادت داشتم و هنوزم دارم بعضی اوقات داخل یه جمع خاصی که قرار میگرفتم میخواستم به هر دلیلی یه حرفی بزنم که شاید از نطر خیلیها ادم بهتری و خونگرمی به نظر برسم ویا اینکه میخواستم حرف بزنم که بگم من هم هستم حالا خیلی وقتها حرفهای من ارزش شنیدن نداشت اما خب میگفتم و بعد خودم پشیمون میشدم و میگفتم بازم بیخودی حرف زدی بازم رفتی داخل این جمع و خواستی خودی نشون بدی خواستی بگی من ادم خوبی هسنم من ادم خونگرمی هستم و … ناراحت میشدم و خودم رو سرزنش میکردم و بعدها در حالت ارامش اومدم روی برگه برای خودم نوشتم علت این رفتارم چی هست و با صداقت کامل جوابها رو نوشتم و بعد چون تمام جوابها برام منطقی نبود با خودم حرف زدم که تو خیلی با ارزش هستی و نیاز به تایید هیچ کس نداری مهم نیست بقبه در مورد تو چی میگن و یا تو رو چطور ادمی حساب میکنن پس خودت باش راحت باش هر جا نیاز بود حرف بزن هر جا نیاز نبود حرف نزن
و کم کم فرمولهای جدید در ذهن من نشستن و من بهتر برخورد میکنم .
پس باید در مواقع اروم روی خودمون کار کنیم تا در مواقع حساس که از اون ترس داریم نتیجه ی عالی بگیریم .
من هم دقیقا مثل شما استاد در گذشته از مسافرت وحشت داشتم و هر وقت هم سفر میرفتم کلی چاقتر میشدم و همیشه میگفتم مسافرت جای رژیم نیست و وقتی برگشتم حتما رژیم میگرم و یادم میاد در اون مدت سفر وحشتناک میخوردم چون پولش رو دادم چون میخوام خوش بگدره چون مجانی هست چون سلف سرویس چون یه،شبه و ….خلاصه تا تهش رو میخوردم اما الان دیگه برام فرقی نداره در سفرم یا خونم یا مهمانی من به اندازه نیازم در زمان گرسنگی غدا میخورم و دیگه اون تمایل به خوردن رو ندارم اتفاقا در اخرین سفر هم که همین دو هفته پیش،بود بچه ها برای برگشت کلی خرید چیبس و پفک کردن و من خواستم بترسم اما نه خیلی راحت بودم و از هرکدوم که خوشم اومد انتخاب کردم و مقداری خوردم و چقدر راحت با یه مقدار کم از هر کدوم دلم زد و دیگه نخواستم و حس بدی هم از خوردن خودم نداشتم
من به ۷اطر استمرار در مسیرم خرسهای چاقی در این مسیر برام زیاد نیستن و اگر جایی بیدار شدن نباید بترسم بلکه باید ولشون کنم و وقتی خوابیدن من باید این راه رو اینقدر. ادامه بدم تا اون خرسها دیگه بیدار نشن .
من خرس ترسناکی چند وقت پیش در وجودم بیدار شده بود که اگر غدا بخورم چاق میشم و من تنها کاری که کردم اومدم در این مسیر و با عشق هر روز فایل گوش دادم و الان بعد از مدت کمی دوباره به ارامش رسیدم و دیگه اونها رو نیست و چقدر ارامشم بهتر شده و اما خیلی وقتها شده یه چیزی میخورم همون لحظه نجوای منفی دارم که الان چاق میشم و من با خودم صحبت میکنم که نه اون تبدیل به انرژی میشه و …اما دیگه در اون لحظه که خرس های چاقی بیدار هستند این حرفها فایده نداره اون اثر خودش رو میزاره و من با حرف زدن با خودم فقط اون خرسها رو عصبانی تر میکنم همون لحظه حرفی نزن فقط رها کن تا خرس بخوابه و بعد در ارامش فایلها رو دنبال کنید .
من بارهادر گذشته
تصمیم میگرفتم چیبس و پفک نخورم
من بارها تصمیم میگرفتم در مهمانی ها و دورهمی ها نخورم
من بارها تصمیم می گرفتم در سفرها نخورم
من بارها تصمیم میگرفتم در رستورانها و فست فودیها کمتر بخورم .
من بارها تصمیم میگرفتم وقتی شیرینی دیدم نخوردم
من بارها تصمیم گرفتم وقتی رفتن خونه مادرم هر چی بود روی گاز طبق عادت نخورم
من بارها تصمیم گرفتم در طول روز ریزه خواری نکنم
من بارها تصمیم میگرفتم در دور خوردن با ماشین اخر شب نباید چیزی بخورم و …
اما هیچ وقت نتونستم در ایام رژیم در این دوران که گفتم خوب برخورد کنم و همیشه خرسهای درونم رو عصبانی میکردم اما از وقتی در مسیرم خود به خود خیلی راحت عادتهای من گمرنگ شدن یا ناپدیدشدن یا اگر هستن بسیار کم و ناچیز هستن
سلام بر استاد وهمه دوستان شگفتی سازه این میسر
امروزصبح توذهنم برای باورهای اشتباهمکلی ایده طرح داشتم که چرا چطورازبین نمیرن فقط توجه من باهشون به یی شکل دیگه میشه هرباور خودم رویی وسیله خونه حساب کردم که وفتی خرید انجام بشه منزل بیاد شهرداری ذهنم اجازه بیرون گذاشتنش ازخانه وزنم رو نمیده میتوان توانایی تو پشت بام زیر راه پله ی جای که جلوی چشم نباشه که آخرش استفاده کنم قرار بدم اگه ساخت سازه دارماجازه ریختن زباله بازسازی رو داره که بیرون خونمقرار بدم وچون اون جزو ذهنم نیست اون حضور جسم هست مثل آب کردمودفع وتبدیل چربی به اکسیژن این اجازه رو صادر میکنه ولی هیچ باوریم رو بیرن نمیشه انداخت یی جای که اون نبینم باید قرارش بدمتویی جای ذهنمکه هیچ کاری تواون قسمت ندارم خیلی با خودم داشتم تو این قسمت کاره میکردم که برخود به این فایل تازه متوجه شدم آنها شکل خرس هستن که وفتی بیدار مشن مبازره باهشون هیچ ثمری که نداره روح روان من رو دچاراسیب میکنه خیلی مثال خوبی بود من اوایل که دورهام شروع کردم خیلی مواظبت کردمکه دچار لغزش وآزمایش لیز خوردن نشم تا به امروز به شکر خدا خوب هم پیش رفتنم ولی بععضی زمان این بیدار شدن رو درک کردموفتی که میخوام جای برماول فبل ازرفتن با خودم حسابی کار میکنم که تواون مکان که قرا میگیرم جطوررفتار کنم سه هفته پیش که ما به مشهد رفیتم من حدود ۵ روز کارم این بودم که با خودم مرور کنم که اگه اونجا بودم حواسم به رفتار باشه جای با خانوادهام رفتم چطر رفتارکنم که طبق مسیر تناسب پیش برم سعی خودم رو بزارم که ازمسافرت لذت ببرم از خوردن به نگاه تفریح استفاده نکنم وفتی دخترم با همسرش صحبت داشت متوجه شدم که اون همه حواسش رفتن به شاندیز ورخوردن غذا تو اون محیط هست به خودم گفتم فرق افکار من داماد خیلی زیاد هست وفتی توشاندیز من طبق افکاروعمل کرد خودم رفتار کردم وسعی کردم اول محیط بیشتر لذت ببرم تا اینکه خرسی رو که خفته بیدار کنم اون خرس رو فبل ازمسافرت بهش دارویی خواب اورددادم که تومسافرت اصلا وفت بیدار شدن نداشته باشه باهش کاره کردم که توحالت خواب بمونه وبه شکر خدا هم موفق رفتار وعمل کردم این آخر هفته ما یی عروسی درپیش داریم من ازهفته پیش دارم روی خودم کاره میکنم که فقط تواون محیط قرارگرفتم حواسم به چه مورد باشه که بعدازامدن دچار نگرانی واسترس نشم که چرا درست رفتار وعمل کرد یی چند وفتی هست که من یی موضوع من رو اذیت میکرد قرارگرفتن درجمع خانواده همسرم واگه آنه سوالی ازم پرسیدن چطور حواب بدم که خیلی درگیر سوال جواب نشم چون یی خانوده همسرم هرزمان که من بین ازمن سوال دارن که چرا عمل معده روانجام نمیدی که زود سریع ازچاقی خلاص بشی هرزمان که فرار تویی مجلسی باشم که این خانوده دراون هستن من دارم ازخوبی این مسیرم ازدرکی که تواین مسیر پیدا کردمواز درستی اون توذهنم دارم براشون صحبت میکنم وامروزمتوجه شدم این یی باوره هست که هی داره برای من تکرارمیشه امروز به خودمگفتم اصلا به این خانوده توجه نکنید اگه سولی از تو دکردن درحدد خیلی کوتاه بهشون جواب میدی سعی خودت رو میزاری که کنارشون قرارنگیری که این خرس باوره روبیدارنکنی چون اون زمان که خرسی باورت بیدارشه ازدست من کاری ساخته نیست شاید ازحد مجازبیشتر صحبت کنم این شده یی مشکل من که به این شکل میخوام اون خفته نگه دارم
فقط خوردن نیست که من رو اذیت میکنه این برخورد رو برای وخودمذهنم خرس خفته درنظر گرفتم که بدونم وفتی آخر هفته رو چطور بدون نگرانی و استرس روز خوبی تبدیل کنم که ابن تکرار توذهنم باره من رو دچار ناراحتی گرده که چرا من باید این مسیر رو به این خانوده توضیح بدم چرا چون اونها روقانع کنم که درباره من دچار اشتباه هستم من به فکر خودم هستم که متناسب بشم
۱ز دید انها ادم بافکری باشم که مشکلش رو خودش رفع کرده این فکروصحبت رو بعضی زمان خیلی زود فوری کنترل میکنمولی بعضی زمان وفتی به خودم میام متوجه میشم کلی زمان هست که داررم باخودم این افکارم مرو وهم صحبت دارم ازامروز آین خرس رو توحالت خواب هم تو خونه و هم در برخورد این خانوده. نگه خواهم داشتم روی این باوره کارباید کنم چون تا امروز این رفتار وفکر کردن وحرف زدن رو به چشم باوره نمیدیم این شد یی باره تازه که پیداش کردم هرروز که میگم انکار دارم خوب رفتار نمیکنم و چر ا باروهای ذهنم رو رپیدا نمیکنم یی. موضوع.پیش میادکه یی باوره جدید رو پیداش میکنم ازپیدا کردن باورهای خودم خیلی ر لذت میبرم هرباوره که با پررپخوری هم درارتباط باشه از امروز همون خرس خفته هستن که مننبایدبیداشون کنم فبلا تواون زمینه کارکنم که اون به شکل خواب باقی بمونه
خدا پشت. و پنا. همون. یا حق حق. نگه. دارتون
سلام و درود
این قسمت از نوشته و عملکرد شما که قبل از سفر کاری کردید که انگار به خرس ها داروی خواب آور دادید تا در سفر بیدار نشن خیلی مثال جالب و تحسین برانگیزی بود
خوشحالم احساس بهتری داری😊 و با اشتیاق و انگیزه در این مسیر حرکت میکنید.
منتظر خبرهای عالی شما هستم👌
سلام استاد. شب شما بخیر
امید وارم در صحت وسلامت باشید
من هرچی دراین مسیر دارم ازاموزش درست با انگیزه شما دارم امید دارم که شاگرد خوبی بوده باشم وکارهای شما رو بهش بهای بیشتری داده باشم کم کاری نمیکنم خیلی تلاش دارم که مطلب رو به شکل خوب دریافت کنم تا خدا چی بخوام من که دارم ازلحظه به لحظه ابن زندگی جدید که برای خودم. تعییر دادم لذت میبرم به من زندگی. تازه یی تولد دوباره هدیه کردید همراه با وامید واشتیاق و انگیزه با ابن روش زیبا تون دادید من دارم نفس به زندگیم میدم
تشکر دارم
خداوند پشت و پناهتون یا حق. حق نگه. دارتون
به نام خدای مهره چین و بی نهایت ❣️
خدای نور های همیشه جاری و برکت های بی پایان ❣️
درود و احترام خدمت استاد عزیز و بی نظیرم و دوستان شگفتی ساز 🌷
استاد عزیز سپاسگزارم بابت این فایل فوق العاده که مثل همیشه، دیدگاهی و دریچه ای نو و تازه به سمت زیبایی ها و شگفتی های زندگی برامون باز کرد.
راستش من با دیدن این فایل متوجه شدم، در درون من، جنگلی بزرگ وجود داره پر از خرس های خفته و بیدار که در موقعیت های بسیاری ، به من حمله میکنن و به وجود من چنگ میندازن … :))
و من همیشه در تکاپوی مبارزه با خرس ها، درست در وقت بیداری شون بودم!
پس علت گرهی که درون من باز نمیشد همین بود.
امروز یک روز الهی و بزرگ برای من هست که خداوندی که به شکل تمام آرزوهای ما درمیاد، با کلام استاد یگانه ی بی نظیرم، نور آگاهی رو بر قلب من تابید و ذهن و ضمیر من رو روشن کرد.
پس علت اینکه در شرایط اضطرار که باید آرامش و تسلطم رو حفظ میکردم و علیرغم تلاش های بسیار، نمی تونستم، و همیشه علت رو در ضعف خودم میدونستم، خرس های بیدار وجود من بودند که من شیوه ی صحیح برخورد و هندل کردن رو باهاشون بلد نبودم..
اتفاقا من همیشه سر بزنگاه، درست وقت بیداری خرس ها، تمام توان و نیروم رو در خودم جمع می کردم و در برابرشون جبهه می گرفتم. و وقتی پیروز نمی شدم و چنگ میخوردم ازشون، بطور کاملا ناخوداگاهی خودم رو سرزنش میکردم که ببین! اینهمه دوره و تمرین، اینهمه فایل و تلاش و چی و چی، الان که وقتش بود کنترل کنی، مدیریت کنی، مسلط رفتار کنی ، همه چیز از دستت در رفت. و طبیعتا بعد از هر خود سرزنشی، احساس حقارت، بی کفایتی، عدم توانمندی، عدم لیاقت، و در نهایت، احساس سرخوردگی و گناه پیش میاد.
هرچند که بعد از گذر از اون مرحله و شرایط باز سرپا می شدم، و شروع میکردم، اما همین چرخه ی تکرار شونده بخش زیادی از انرژی و توان و ظرفیت روحی منو مثل یک سیاهچاله در خودش میکشید. غافل از اینکه راه حل مساله چقدر ساده و بی دردسره….:
روبروشدن با باورهای نادرست، و ایجاد باورهای درست در زمان آرامش، در زمانی که با شرایط فعال شدن این باورها و افکار روبرو نیستیم.
همینقدر ساده یار در خانه و ما گرد جهان می گشتیم…. :))
قشنگی و نقطه ی قوتی که در روش استاد عزیز ما هست، اینه که در عین حال که تمرکزشون بر لاغری صحیح با ذهن و تفکر تناسبی هست، اما آموزش هاشون، در تمام جنبه های زندگی و فکری، براحتی قابل اجرا و عمومیت دادن هستن، که من این هوشمندی و آگاهی و درایت رو در کار هیچ استاد دیگری ندیدم. معمولا هر کسی بر یک جنبه و حوزه تمرکز میکنه. و راهکارهاش و اموزش هاش قابل تعمیم دادن نیست.
همین نیم ساعتی ک من این فایل رو داشتم گوش میدادم، چندین مورد نوشتم، از خرس های خواب و حتی بیداری که در درونم داشتم و نمی دونستم شیوه صحیح هندل کردن و رام کردن این خرس ها چی هست. و در نهایت به مغلوب شدن خودم انجامیده. و امروز به لطف خداوند و جهان هستی، به لطف استاد عزیزم، یک قطعه ی بزرگ از پازل ذهن و کنترل و تسطلم بر اوضاع و شرایط رو پیدا کردم، و وقتشه که از همین امروز که در رویارویی با هیچ کدام از اون شرایط نیستم، اولویت بندی کنم، و روی موضوعات مختلف آهسته و پیوسته و با طمانینه، کار کنم. و خرس ها رو روانه ی جنگل دیگری کنم :))
حین گوش دادن به این فایل، من خرس هام رو دسته بندی کردم:
-هنوز یکی دو خرس کوچولو در زمینه ی چاقی دارم که فهمیدم کجا خوابیدن :))
-در زمینه باورهای مالی و شغلی، خرس های بسیار زیاد و تنومندی داشتم
-همچنین در حوزه روابط و باورهای مربوط به روابط مخصوصا ما که خانم هستیم در جامعه ی سنت گرامون خرس های زیادی در درون ما لونه کردن و باعث آشفتگی و نگرانی و هزار و یک مساله درون ما شدن. که لازمه ما خانمها به این بخش وجودمون بسیار عمیق نگر باشیم.
-در حوزه ی احساس لیاقتمندی و کفایت، خرس های خیلی خیلی بزرگی دارم که اتفاقا خوابشون سبکه و خیلی سریع با اشاره ای بیدار میشن :))
و خب الان که وضوح این مساله برام اتفاق افتاده، خیلی راحت تر می تونم این مسائل رو برطرف کنم. و درست تر و منطقی تر ببینمشون. و چه موفقیتی، چه آگاهی، چه اتفاقی خوش تر از رویارویی با درون، با دنیای بی انتهایی که تمام قدرت ها درونش هست اما به دلیل عدم اگاهی و روشنی کافی، نمیتونیم بهش مسلط باشیم تا بتونه قابلیت هاش رو نشون بده.
فقط خدا میدونه هر کدام از ما، تا به الان، در چند موقعیت و چه شرایطی از خرس های بیدارمون، شکست خوردیم و به سر و صورت مون چنگ و زخم وارد شده…! و چقدر الان قدر این نور و اگاهی که بر ذهن ما تابیده رو می دونیم و راه رو پیدا کردیم.
امروز شنبه هشتم مهرماه چهارصد و دو، برای من، یک روز بزرگ و به یاد ماندنی هست، چرا که مسیری تازه و زیبا از نور و آگاهی بر من تابیده شده که مطمانا در موفقیت های پیش روی من، تاثیر بسزایی داره.
خدایا سپاسگزارم ❣️
استاد عزیزم سپاسگزارم 🌷
عشق و نور جاریست…🌞