0

نحوه استفاده از قوانین طلایی زندگی

اندازه متن

به نام خدای مهربان

سلام دوستان و همراهان عزیزم

در این بخش نکات کلیدی و بسیار مهم در زمینه درک قوانین زندگی ارائه شده است

توصیه میکنم هر روز یک قسمت از این محتوا را استفاده کنید و سعی کنید به آنچه گفته شده است عمل کنید

من در طی این سالها با عمل کردن به این نکات کلیدی توانسته ام تغییرات زیادی در زندگی شخصی خودم ایجاد کنم و علاقمندم دوستانم از این تجربه و آگاهی بهره مند شوند


نوشته الهام عزیز در بخش نظرات:

من تازه اومدم اینجا اینجا رو پیدا کردم .چقدر این سایت آگاهی داره چقدر پربار هست هر چقدر میگردی تواین باغ معرفت میبینی جاهای دیدنی قشنگی بوده که تو هنوز اونجاها رو ندیدی 

قصد دارم اینجا تو همین باغ زیبا و رویایی وقتم رو بگذرونم و گشت و گذار کنم و خودم رو به صرف این آگاهی ها مهمان کنم.

اینجا بیام پیک نیک چادر بزنم لذت ببرم، خوش بگذرونم و از زندگیم نهایت استفاده و لذت رو ببرم.

هر وقت دلم خواست از این غذاهای روحی که استاد عزیزم گذاشته و آماده کرده  نوش جان کنم. به به چه غذاهای خوشمزه و روح نوازی. چقدر اینجا زیباست و حال آدم رو خوب میکنه. خوشبختی و حال خوب اینجاست.

چیزهایی که از این فایل یاد گرفتم یکیش همینه که من در طبقه ای هستم که استاد عزیزم هست و من باید همین جا بمونم و با این استاد آگاهی ها رو نوش جان کنم. درجا نزنم فکر نکنم استادای دیگه حرف‌های جدید یا بهتری دارن. 

از این باغ معرفت که استاد درست کردن به نحو احسن استفاده کنم و لذت ببرم. من در فرکانس این استاد هستم و در حال حاضر انرژی درونیم با این سایت در هماهنگی هست و من باید از این سایت تکون نخورم فعلا چون من با استاد عزیزم در یک طبقه هستیم.

بارها من رفتم به جاهای دیگه هم سر زدم ولی وقتم رو تلف کردم و نتایج و حالم بد شده برگشتم همین جا. 

در خیلی از جنبه های زندگی همینه، ما این زندگی این همسر این وسایل که داریم و ازش استفاده میکنیم، این گوشی که دارم این بچه این آدمهایی که دور و برم هستن همین شهری که توش هستم همین چاقی که دارم همین پولی که تو حسابم هست همین پدر مادر خانواده ای که توش بزرگ شدم همه این‌ها مطابق و هم ردیف با طرز فکر و نگرش من به وجود اومدن و به اصطلاح من لایق این زندگی بودم وهستم چون در این طبقه از افکار باورهام این زندگی رو به سوی خودم جذب کردم.

حالا اگر میخوام زندگی بهتر را برای خودم بسازم باید بهتر فکر کنم باید زیباتر مثبت تر فکر کنم باید خودم رو با نعمت های سطح بالا هم سطح کنم یا همون هم فرکانس کنم باید دیدم رو به زندگی عوض کنم تا در طبقات بالاتر این دنیا قرار بگیرم ونعمتهای جدیدی رو در اختیار بگیرم.

با دادن ستاره به این مطلب امتیاز بگیرید.

Rating 4.40 from 67 votes

https://tanasobefekri.net/?p=32062
26 نظر توسط کاربران ثبت شده است.

دیدگاهتان را بنویسید

اندازه متن دیدگاه ها
      آواتار asmagazban
      1400/09/11 09:04
      مدت عضویت: 1303 روز
      امتیاز کاربر: 6149 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 775 کلمه

      بنام خدا&
      باسلام خدمت دوستان عزیز سایت تناسب فکری و استادگرامی

      . میخواستم براتون از حال خوب و انجام تمرینات بگم  

      من  چند وقتی بود میخواستم  همه چیز روتغییربدم وتعهد داشتم  اما خب بالاخره به قول استاد ما هرطورکه  فکرشو بکنیم بالاخره دچار حس بد میشیم به خاطر منفی باف ذهن  من بااینکه تمریناتمو انجام میدادم و تمرینات تغییر زندگی رو که چندروزه دارم انجام میدم کلی تصمیم های خوب گرفتم و تاجایی که تونستم عمل کردم مبانی لاغری باذهن و درمسیرلاغری من رو هم تاجایی که تونستم تکرار کردم  دیروز یک کتاب رو داشتم می‌خوندم که نظرهایی مثل استادداشت اما نوشته های وحرفهایی که میزد مثل استاد قابل درک نبود یعنی توضیح می‌داد اما توضیحا تش با توضیحات استاد که آسون و راحت  توضیح میداد این تفاوت وجود داشت من هم هر فرصتی گیر میووردم تمریناتمو انجام دادم و تکرار کردم وهر فایل که نیاز داشتم رو دوباره تکرار کردم یا دیدم  به ذهن منفی باف هم اجازه داده بودم حرف بزنه اماخودم ادامه میدادم درموردتغییر زندگی وانت‌های احساس خوب و فکر خوب وخیلی چیزای دیگه بعد به خودم نگاه میکردم میدونستم تغییر کردم و لباسا ازادترشده نشستم به این فکرکردم که من تغییر کردم اماحس بدی دارم چون هربار که ازپله ها میومدم پایین به شوخی وجدی منو مسخره میکردن که چاق شدی فلان و شبیه عمت شدی و……کلی حرف بازم ادامه دادم تصمیم گرفته بودم که درموردمریضی فکر نکنم وتصمیم بگیرم حال خودموخوب نگه دارم واصلا زیاد به فکرش نبودم حتی اینستاگرام و واتساپ رو برای مدتی رها کردم تاحالم خوب باشه ازاخبار وچیزهایی که حالموبد میکنه فاصله بگیرم و خودبه خود تلفنی که حرف میزدم اندازه ی یک یا دودقیقه بود  دیروزبعداز انجام تمرینات چون خودم داشتم می‌خوندم.تمرین حل میکردم یهو احساس بد بهم دست داد که این همه داری مینویسی تمرین میکنی وفلان هر روزم بهت میگن چاقی به خاطر اتفاقات گذشته میان میزنن تو سرت به نظرت توچیکارکردی جز این که فقط اطلاعات جمع کردی رفتارت که اشتباه داره برمیگرده وکلی احساس بد ومن در اونموقع بود که شروع کردم به نوشتن وباخداحرف زدن برای اولین بار به صورت کاملا ملموس واحساسی وکلی باهاش حرف زدم و ازش کمک خواستم چون دیگه خسته شده بودم و بهش گفتم بریدم .شب نوبت دکتر داشتم و وقتی لباسامو عوض کردم رفتم جلو آینه  باورم نمیشد این من باشم چقدرتغییر وتغییری که فقط باتکرارو ادامه دادن و تمرین کردن ورفتارها ییکه ازیاد گیری ذهنم بود و خلاصه اینقدر خوشحال بودم به همسرم گفتم چندتا عکس بگیره و چمدبارنگاهشون میکردم قبل ازرفت به دکتروبعد ازرفتن  ازبس خوشحال بودم به خودم گفتم چقدرخوب خداصداموشنید و باورکردم و یقین پیداکردم که تنها راه لاغری نه فقط لاغری با ذهنه بلکه کسیکه  وارداین مسیر میشه حتماً مورد توجه خدا بوده که به این مسیر هدایت شده و اتفاق قشنگ دوم وقتی افتاد که رفتم دکتر وبهم گفت بدون هیچ ترسی میتونی مشکل صرع خودتو حل کنی ودارو بخوری و همزمان حامله بشی فقط چندتاکار ضروری مثل نوارمغزو ام آرای لازمه تا دیگه نیاز نباشه قبل از حا ملگیت اینکارو بکنی ومن دیشب با تمام وجود به خداایمان آوردم حس کردم کسی هست که صدامو میشنوه و زمانیکه به ماد همسرم گفتم خیلی خوشحال شدوگقت برنج کیک شیرینی فلان چیز وقطع کن که زود لاغربشی ومن فقط تودلم می‌خندیدم که اینا همش الکیه  نون و برنج مقصر چاقی نیستن حتی وقتی هم دکتر بودم یه خانم مسنی می‌گفت حتما سردیت شده که همچین مشکلی برات پیش اومده امامن  اهمیت نمی‌دادم و نظرش هم برام محترم بودامامن دیگه میدونستم جریان چیه ورودی های ذهنموکنترل میکنم هرکسی خواست وارداین مسیر بشه بهش امضا میدم و اثرانگشت میزنم با خون دستم که هرکسی بمونه و ادامه بده ادامه بالاخره نتیجه میگیره هم از نظر سلامتی وهم لاغری من دوسال بود که تواین مسیر بودم اماحالا کجام و قبلا کجا بودم ویه نکته ای هم به دوستای گلم بگم من تواین دوسال تمام که بعدازمدتی سه ساله میشم همش توی سایت ازفایل های رایگان استفاده کردم و تنها دوره ای که خریدم دوره ی کنترل رفتار درمهمانی بود و بعدازاون هیچ وهیچ وهیچ دوره ای نخریدم .دوستای گلم شایداگرزودتر من به فایل ها باورپیدا میکردم الان خیلی زودتراز انچه که بایدنتیجه میگرفتم اماحالا هم درمسیرلاغری ودرمسیرتغیروکلا در سایت هستم و می‌دونم که همه بلااستثنا همه ی ماکه در سایت هستیم میتونیم موفق بشیم و همه ی مالیاقتشوداریم. که بعداز اون همه تلاش یه استراحت کامل بکنیم ازاین روشهای مسخره ای که استفاده میکردیم واقعا برای من که احساس می کردم زندگی معنانداره بعداز واردشدن به این سایت سجده ی شکر به خدایی واجبه که همیشه کنارم بودامامن ازش بی اطلاع بودم.. خدایا شکرت دوستت دارم خیلی توتنهاکسی هستی که همیشه بامن هستی و خواهی موند.شکرت🙏🙏🙏🙏🥺🥺🥺🌹🌹🌹دوستت دارم حتی بیشترازخانوادم😍😘🌹🌹🌹شایدبرای شماشعاربه نظربیادولی برای من زندگیه. 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 14 از 3 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار اسما غضبان
      1402/01/21 21:57
      مدت عضویت: 1303 روز
      امتیاز کاربر: 6149 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      همیاری
      محتوای دیدگاه: 488 کلمه

      باسلام خدمت دوست عزیزم . وهم مسیرم

      چه معجزه ای واقعاً معجزست واقعا خداچقدر عالی همزمانی هارو انجام میده . این دیدگاه رومن سال 1400نوشتم آذرماه .والان من توی سال 1402هستم شب 19رمضان 21فروردین 1402کاملا برای من یک اتفاق غیرمنتظره بود من اصلاً به فکر این . دیدگاهی که نوشتم  نبودم چون  وقت زیادی از ش گذشته الان من چهارتادوره خریدم و کاملا هدیه هستن از طریق امتیاز گیری توی سایت و .. اما این برام معجزست که من خیلی خیلی وقت گذشته بود که فقط می‌خوندم نمی نوشتم اونم گاهی فقط  توی مطالب نوشتاری که استاد نوشته بودن یه سری هم میومدم . سراغ نوشته های دوستان  ومیخوندم وزندگیشونو انگارباهم تجربه می‌کردیم اما بازم  فقط وقتی دوره های آموزشی خریداری شده رو به دست آوردم فقط می‌نوشتم و  رایگان رو می‌دیدم ومیخوندم امانمی نوشتم  مخصوصا مسیر لاغری من انگار یه قفلی افتاده باشه بین من .واین دوره بااینکه میدونستم خیلی از راهویرام باز می‌کنه اما همون‌طور که گفتی ذهن منفی بافی میتازونه من امشب هدیمو بدست آوردم اونم خدااز طریق شمابه من رسوند از تو چه پنهون از خدا خواستم امروز وقتی داشتیم آماده میکردیم برای نذری فرداباخودم  گفتم حرف میزدم چرامیخوام لاغربشم من که بازم رفتارهای اشتباه غذایی داره برمیگرده و شروع کردم به حسرت خوردن دلم گرفته بود و نگران آینده تقریباً میشه گفت از عید یاحتی از قبل ترش اما با خدا حرف زدم نمی‌دونم یاشایدم تسلیم شدم اومدم شروع کردم به نوشتن . دلایل چاقی .ودوبا ره  انگار آرامش پیداکردم و همین الان هم قبل از دیدن دیدگاه شما من داشتم توموبایلم اومدم توی سایت که آلارم دیدگاه من رو دیدم  واین برای من یه نشانه بود که خدامنو تنهانذاشته و همیشه هست. واین برای من تعهدی شد که ازاین به بعد بیشتر فعالیت کنم  واز خدامیخوام که کمکم کنه که بتونم ادامه بدم توی نوشتن و نتیجه گرفتن که اون هم حس ارامشه .مثل همین حسی که الان شما با فرستادن این دیدگاه برای من  اونوبهم یاد آوری کردی خداشماروسرراهم قرار داد نمی‌دونم حرف درستیه یانه اما حس عجیبی به شب های قدر داشتم از هجدهم رمضان تابیست و سوم رمضان ازشون ترس داشتم نه علا قه .تسلیم میشدم اما ترس بیشتر وحشت زده بودم اما امسال خداباقراردادن شما در این راه فرستادن این دید گاه باعث شد که ازاین شبها نترسم واین که بیشتر بهش اعتماد کنم و باور کنم بیشتر که تقدیر این نیست که بشینم بیداربا اینکه  خوابم میاد بدون هیچ درکی امااینم فهمیدم که تقدیر چیز عجیب و غریبی نیست بلکه یک نشانست که در زمان و موقعیت  خودش اتفاق می افته و همیشه داره اتفاق می افته  توی زندگی همه ی ما ست که همیشه وهرروزداره اتفاق می افته  .وامشب بهش ایمان آوردم . ممنون ازشمادوست خوبم .امشب تونستم حرفایی رو بنویسم ویزنم که خیلی وقت بود مثل بغض گیر کرده بود توگلوم  ولی راهش باز شد .واین بغض شکست .ازت ممنونم .خدایا ازت ممنونم و نمیتونم بگم چقدر شاکرتم. .خداحرفاییکه نمیتونستم پیش کسی بزنم . ،بازهم سپاسگزارم.

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم